دو مكتب در اسلام
جلد دوم : ديدگاه دو مكتب درباره مدارك تشريعى اسلامى

سيد مرتضى عسگرى

- ۱ -


درآمد 
فهرست مطالب 
سخن مترجم
ديدگاه دو مكتب درباره مصادر تشريعى اسلام
1. قرآن
نامهاى ديگر قرآن
2 و 3. سنت و بدعت
سنت ، از مصادر تشريعى اسلام
4. فقه
5. اجتهاد
1. اجتهاد در لغت
2. اجتهاد در اصطلاح مسلمانان
بخش اول : نظر دو مكتب درباره قرآن كريم
اهتمام پيامبر (ص ) و اصحابه به گردآورى قرآن و تدوين آن
غوغاى ساختگى درباره مصحف فاطمه (ع )
بخش دوم : دو مكتب ، و سنت پيامبر (ص )
1. نظر دو مكتب درباره راويان حديث
2. پايگاه دو مكتب در انتشار احاديث پيغمبر در قرناول هجرى
3. جلوگيرى از نوشتن سنت پيغمبر تا آخر قرناول
در روزگار خلافت ابوبكر و عمر
سرگذشت حديث در روزگار عثمان
سرگذشت حديث در روزگار معاويه
گشوده شدن در به روى اسرائيليات !
سرگذشت حديث در عصر عمر بن عبدالعزيز
چگونگى پيدايش احاديث متناقض
بخش سوم : فقه و اجتهاد از ديدگاه دو مكتب
1. دگرگونى مفهوم اجتهاد در مكتب خلفا
2. نامگذارى اجتهاد
تاءويل در لغت و شرع
3. مجتهدين مكتب خلفا در قرن اول و مواد اجتهاد آن
الف - خاتم پيامبران ، و سيد رسولان (ص )
ب - خليفه اول ، ابوبكر
ج - صحابى مجتهد، خالد بن وليد
د - خليفه دوم ، عمر بن خطاب
ه - خليفه سوم ، عثمان
و - ام المؤ منين عايشه ، بانوى مجتهده
ز - معاويه مجتهد، فرزند ابوسفيان
ح - وزير و ياور معاويه ، عمرو بن عاص
ط - ابوالغاديه ، قاتلعمار ياسر
ى - گروه مجتهدين
ك - مجتهد متاءول ، ابن ملجم ، قاتل على (ع )
ل - خليفه و امام ، يزيد بن معاويه
4. موارد اجتهاد اين مجتهدين
الف - رسول خدا (ص )
ب - موارد اجتهاد ابوبكر
ج - اجتهادهاى خليفه عمر
5. اجتهاد ابوبكر و عمر در مساءله خمس
1.زكات
2. صدقه
3.الفى ء
4.الصفى
5.انفال
6. غنيمت و مغنم
الف ) در حديث
ب ) در سيره
فشرده آنچه گذشت
7.خمس
اول : در عصر جاهليت
دوم : در عصر اسلامى
خمس ، در نامه ها و پيمان نامه ها پيامبر خدا(ص )
موارد مصرف خمس در قرآن و سنت
جايگاه خمس در سنت و از ديدگاه مسلمانان
جايگاه خمس در مكتب اهل بيت (ع )
حرمت صدقه بر پيامبر و نزديكانش
ميراث پيغمبر (ص ) و شكايت فاطمه
املاك پيامبر خدا(ص ) و چگونگى تملك آنها
تصرف خلفا در خمس و ميراث پيغمبر و فدك
6. اجتهاد عمر در متعتين
الف . متعه حج
سنت پيامبر خدا (ص ) در عمره
متعة الحج (عمره تمتع ) در قرآن
تمتع در حج در سنت پيغمبر (ص )
چگونگى برخورد صحابه با حكم عمره تمتع
عايشه و قضاى عمره تمتع
عمره تمتع در روزگار ابوبكر
عمره تمتع در روزگار عمر بن خطاب
عمره تمتع در روزگار خلافت عثمان
عمره تمتع در خلافت اميرالمؤ منين (ع )
عمره تمتع در خلاف معاويه
عمره تمتع در زمان حكومت عبدالله بن زبير
احاديثى كه به خاطر توجيه ديدگاه خلفا ساخته شده اند. للّه
ب . ازدواج موقت (متعة النساء)
ازدواج موقت در مصادر مكتب خلفا
ازدواج موقت در فقه مكتب اهل بيت (ع )
ازدواج موقت در كتاب خدا
ازدواج موقت در سنت پيامبر
چرا عمر ازدواج موقت را تحريم كرد؟!
ازدواج موقت بعد از دوران عمر
ازدواج موقت در قرآن
ازدواج موقت در سنت
7. اجتهاد در قرن دوم به بعد، استنباط احكام ازعمل صحابه
حقيقت اجتهاد
مهمترين دلايل مكتب خلفا بر صحت اجتهاد
1. حديث معاذ
2. حديث عمرو عاص
بخش چهارم : قرآن و سنت ، مصادر تشريع در مكتب اهل بيت (ع )
ائمه اهل بيت (ع ) در بيان احكام ، به راءى شخصى اعتمادى ندارند
سند احاديث ائمه اهل بيت (ع )
ائمه اهل بيت (ع ) علوم خود را به ارث برده اند
ائمه (ع ) احاديث خود را به پيامبر (ص ) نسبت مى دهند
نام كتاب على (ع ) در احكام
كتاب جفر و مصحف فاطمه (س )
گنجينه هاى مواريث ائمه (عليهم السلام )
جفر و جامعه در مكتب خلفا
مراجعه امامان (ع ) به كتاب جامعه
اصحاب ائمه كه كتاب على (ع ) را ديده اند
درد دل على (ع ) از تغيير سنت پيغمبر (ص )
بخش پنجم : فشرده بحثهاى دو مكتب درباره مدارك شريعت اسلامى
نمونه هاى از اجتهاد خلفا در مقابل نص كتاب و سنت
روايت احاديث به خاطر توجيه كار خلفا
راه توحيد كلمه مسلمانان
نظر برخى از دانشمندان درباره كتاب حاضر
پيام براى تجديد حيات اسلامى و اتحاد مسلمانان
سخن مترجم 
سرانجام جلد اول كتاب دو مكتب در اسلام ، ترجمه كتاب معالم المدرستين حضرت آيت الله علامه مجاهد سيد مرتضى عسكرى ، پس از سالها كه از ترجمه آن به وسيله نگارنده مى گذشت ، به همت والاى مسؤ ولين محترم بنياد بعثت به چاپ رسيد؛ باشد كه چراغى فرا راه جويندگان حقيقت گردد.
اينك كه جلد دوم آن در اختيار علاقمندان به شوكت و عظمت اسلام قرار مى گيرد، نگارنده بدون هيچ ادعايى ، تنها از اين لحاظ خوشحال است كه اين اثر گرانقدر، كه نتيجه سالها رنج و زحمت و تحقيق و تتبع حضرت آيت الله علامه عسكرى است ، به قلم شكسته اين ضعيف بى ادعا به زبان پارسى برگردانده شد؛ به اين اميد كه دانشمندان جهان اسلام به خود آمده براى اتحاد كلمه واقعى و يك پارچگى حقيقى و ماندنى ، نه سياسى و نيم بند ناپايدار و موقتى ، در زير لواى آيين راستين محمدى (ص )، با كنار گذاردن تعصب خشك و بى جا، منشاء اختلاف بين خود را با روش علمى و موضوعى به بحث و بررسى بگذراند، و پيروى از حق و حقيقت را وجهه همت خود قرار دهند. اين آرزوى ماست و خداوند بر اين نيت و آرزو آگاه است . قل هذه سبيلى اءدعو الى الله على بصيره اءنا و من اءتبعنى .
تهران شهريور / 1373. ع .م . سردارنيا
ديدگاه دو مكتب درباره مصادر تشريعى اسلام 
زمينه سخن : پنج اصطلاح اسلامى
بخش اول : نظر دو مكتب درباره قرآن
بخش دوم : نظر دو مكتب درباره سنت پيامبر اسلام
بخش سوم : نظر دو مكتب درباره فقه و اجتهاد
بخش چهارم : قرآن و سنت ، تنها مصدر تشريعى در مكتب اهل بيت (ع )
بخش پنجم : فشرده نظريات دو مكتب در موارد چهار گانه فوق
در بررسى مصادر تشريعى اسلام از ديدگاه دو مكتب نخست به بررسى پنج اصطلاح قرآن ، سنت ، بدعت ، فقه ، اجتهاد پرداخته ، سپس نظر هر يك از دو مكتب را درباره آنها بررسى نموده و در خلال آن ، مصطلحات ديگرى را، مورد مطالعه قرار خواهيم داد.
زمينه سخن
اصطلاحات پنجگانه
قرآن كريم
سنت
بدعت
فقه
اجتهاد
1. قرآن  
قرآن ، كلام خداى بارى تعالى است كه آن را به تدريج بر خاتم پيامبرانش ، حضرت محمد (ص )، نازل فرموده است ؛ در مقابل شعر و نثرى كه در كلام عرب وجود دارد. بنابراين كلام عرب تشكيل مى شود از قرآن ، شعر و نثر. (1)
همان گونه كه به ديوان كامل شاعر و به يك قصيده از آن ، و به يك بيت و حتى به يك مصراع آن هم شعر گفته مى شود، به تمام قرآن و به يك سوره آن ، و حتى به يك آيه آن هم قرآن مى گويند. و قرآن به اين معنى ، مصطلحى است اسلامى و حقيقتى است شرعى ؛ زيرا كه منشاء همه اين كاربردها هم در قرآن آمده ، و هم در حديث شريف نبوى .
نامهاى ديگر قرآن  
دانشمندان اسلامى از خود قرآن اسامى ديگرى براى آن به دست آورده اند كه در حقيقت مثل اين است كه شيئى را از راه بيان صفات آن معرفى كرده باشند كه مشهورترين آنها الكتاب است . خداوند در قرآن فرموده است : ذلك الكتاب لا ريب فيه (بقره / 2) كه مقصود از كتاب در اينجا همين قرآنى است كه در دست مسلمانان موجود است . در مقابل تورات يهوديان ، و انجيل مسيحيان . و اين مقصود با قيد الف و لام عهد كه در ابتداى آن آمده مشخص شده است .
در قرآن باز هم لفظ كتاب آمده ، ولى تورات يهوديان را در نظر داشته كه مى فرمايد: و من قبله كتاب موسى . و مقصود از كتاب در اينجا با اضافه كردن آن به آورنده اش ، حضرت موسى (ع )، مشخص و معلوم شده است .
كتاب سيبويه نيز كه در علم نحو است ، نزد دانشمندان اين علم به الكتاب مشهور مى باشد. اين مطلب در كشف الظنون چنين آمده است :
كتاب سيبويه در علم نحو به سبب شهرت و برتريش بر ديگر كتابهاى مشابه ، در نزد نحويون به الكتاب مشهور شده است ؛ به طورى كه اگر در بصره كسى بگويد: قراء فلان الكتاب ، مى دانند كه كتاب سيبويه را مى گويد و با شنيدن قراء نصف الكتاب ، شك نمى كنند كه منظور كتاب سيبويه است .
ابوالحسن على بن محمد، معروف به ابن خروف ، نحوى آندلسى اشبيلى (م 609 ق ) كتاب سيبويه را شرح كرده و آن را تنهيح الالباب فى شرح غوامض الكتاب ناميده است . همچنين ابو البقاء عبدالله بن الحسين العكبرى بغدادى حنبلى (م 616 ق ) شرحى بر ابيات آمده در كتاب سيبويه نگاشته و آن را لباب الكتاب نام گذاشته است . و نيز ابوبكر محمد بن حسنى زبيدى آندلسى (م 380 ق ) شرح خود را بر كتاب سيبويه (2)، ابنية الكتاب نام نهاده است (3)
بنابراين الكتاب نامى ويژه براى قرآن در قرآن كريم ، و يا در عرف مسلمانان نمى باشد.
يكى ديگر از نامهايى كه بر قرآن نهاده شده نور است كه خداى تعالى مى فرمايد: و اءنزلنا اليكم نورا مبينا. (نساء / 174). و ديگرى ، موعظه مى باشد كه در قرآن آمده است : قد جاءتكم موعظة من ربكم . يعنى از سوى خداينان موعظه و پندى براى شما آمده است . (يونس / 57). همچنين كريم (4) كه خداى متعال مى فرمايد: انه لقرء ان كريم . (واقعه / 44).
اين اسامى كه در قرآن آمده است ، همان طور كه دانشمندان مى گويند اسامى قرآن نيستند، بلكه همه آنها از باب تعبير و تعريف صفات قرآن مى باشند.
يكى از اسامى قرآن در مكتب خلفاء المصحف است كه چنين لفظى نه در قرآن آمده و نه در حديث شريف نبوى .
زر كشى و ديگران آورده اند كه :
چون ابوبكر قرآن را گرد آورد، از اطرافيان خود خواست تا نامى براى آن تعيين كنند. يكى گفت : آن را انجيل بناميد، كه اين نام را نپسنديدند. ديگرى گفت : آن را السفر بخوانيد كه اين نام يهودى را هم رد كردند. در آخر ابن مسعود گفت : من نزد حبشيان كتابى ديده ام كه به آن المصحف مى گفتند. اين نام را پسنديدند و قرآن را بدان نام نهادند (5).
پس نامگذارى قرآن به مصحف هم از قبيل نامگذارى مسلمانان و جزء مصطلحات مسلمين است ، نه اصطلاح اسلامى و حقيقت شرعى .
در اين نامگذارى ، موقعيت و شاءن مصحف مانند مقام و شاءن لفظ الشارى در نزد خوارج است . زيرا اين كلمه را آنها روى كسى مى گذارند كه خود را آماده جنگ و ستيز به مسلمانان كرده باشد. اما همين لفظ در نزد غير خوارج به معناى مشترى به كار مى رود، در مقابل فروشنده به هنگام معامله . پس اگر ما به كلمه الشارى در نزد غير خوارج برخورد كرديم . مى فهميم كه منظور مشترى است و نه كسى كه آماده پيكار با مسلمانان باشد، چنانكه نزد خوارج مشهور است .
همچنين است كلمه المبسوط كه مردم سوريه و عراق آن را به دو معنى متفاوت به كار مى برند: يعنى عراقيها به شخص كتك خورده و مردم سوريه به آدم شاد و مسرور مى گويند! به اين حساب اگر اين لفظ، در سخن سوريها آمده باشد، در مى يابيم كه مقصود شخص شاد و مسرور است ، و اگر بر عكس در كلام عراقيها آمده باشد، مى فهميم كه منظور آدم كتك خورده و مضروب مى باشد.
بنابراين لفظ مصحف در نامگذارى مكتب خلفا هر گاه در ميان پيروان آن مكتب به كار رفته باشد به معناى قرآن كريم است ، و اگر در سخن پيروان مكتب اهل بيت آمده باشد (مثل اينكه بگويند مصلحت فاطمه ، همان طور كه به كتاب دعاهاى امام سجاد (ع ) مى گويند صحيفه سجاديه )، منظور مطلق كتاب است ؛ يعنى كتاب فاطمه و كتاب حضرت سجاد.
2 و 3. سنت و بدعت  
سنت و بدعت دو اصطلاح اسلامى هستند كه درك معناى يكى ، متوقف بر فهم معناى ديگرى است . و از مقارنه آن دو با يكديگر معنى آنها فهميده مى شود.
الف سنت
سنت در لغت به معناى سيره و روش آمده است ؛ چه زشت و چه زيبا(6). ولى در شرع اسلامى سنت عبارت است از امر و نهى رسول خدا (ص )، و يا اقدام و عمل شخص آن حضرت از راه گفتار و رفتار، در مواردى كه قرآن كريم به آن صراحتى نداشته باشد. (7) به موافقت حضرتش نيز در پاره اى از امور سنت گويند، به اين معنا كه مثلا رسول خدا (ص ) عملى را از فرد مسلمانى مشاهده كرده و او را نهى نفرموده و يا با سكوت خود صحت و درستى عمل او را تاءييد كرده است (8) اين است كه كتاب و سنت (9)، و يا قرآن و حديث را ادله شرعيه مى گويند.
ب بدعت
كلمه البدع در لغت به معناى تازه و نو ظهور و بى سابقه است (10). بدعت در دين به معناى انجام كار و سخنى است كه گوينده و كننده آن از صاحب شريعت پيروى نكند (11) يعنى برخلاف سنت باشد.
سنت ، از مصادر تشريعى اسلام  
سنت رسول خدا (ص ) از مصادر تشريعى اسلام است . زيرا كه خداوند مى فرمايد: ماء اتاكم الرسول فخذوه و مانها كم عنه فانتهوا . يعنى آنچه را كه پيامبر به شما مى دهد بپذيريد و از آنچه كه بازتان مى دارد دورى كنيد. (حشر / 7). و نيز فرموده است : و ما ينطق عن الهوى# ان هو الا وحى يوحى . يعنى پيامبر سخن از هواى دل نگويد، و سخنش غير وحى خدا نيست . (النجم / 3-4). و يا آنجا كه مى فرمايد: لقد كان لكم فى رسول الله اءسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا . يعنى شما را در اقتدار به رسول خدا خير و سعادت بسيار است آن كس كه به ثواب روز قيامت اميدوار بوده ، خدا را بسيار ياد كند. (احزاب /21). و يا آنجا كه مى فرمايد: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم . يعنى بگو اگر خداى را دوست داريد مرا پيروى كنيد، تا خدا دوستتان بدارد، و گناهانتان را بيامرزد. (آل عمران 31/). و يا: فامنوا بالله و رسوله النبى الاءمى الذى يؤ من بالله و كلماته و اءتبعوه . يعنى پس به خدا و پيامبر درس ناخوانده اى ايمان بياوريد كه به خدا و كلماتش ايمان آورده است . (اعراف / 158) و آيات متعدد ديگر.
احاديث بسيارى هم از پيامبر خدا (ص ) آمده كه مسلمانان را به پيروى از سنتش ترغيب ، و از مخالفت با آن بر حذر داشته است . مانند اين حديث كه مى فرمايد:
من رعب عن سنتى فليس منى (12). يعنى هر كس كه سنت مرا پيروى نكند، از من نيست .
پس با توجه به آنچه گفته شد، سنت يك مصطلح اسلامى و حقيقتى شرعى است ، و تنها راه دستيابى ما به سنت پيغمبر (ص )، يعنى رفتار و روش و حديث و تقرير آن حضرت ، رواياتى است كه از وى آورده ، و در زمان ما در كتابهاى حديث و سيره و تفسير و ديگر منابع و مصادر اسلامى نقل و ثبت شده اند. مانند روايات زير: از عايشه آمده است كه گفت : رسول خدا (ص ) فرمود:
النكاح سنتى ، فمن لم يعمل بسنتى فليس منى (13) يعنى ازدواج سنت من است ، و هر كس كه به سنت من عمل نكند از من نيست .
يا اينكه عمرو بن مزنى گفته است كه رسول خدا (ص ) فرمود:
من اءحيا سنة من سنتى فعمل بها الناس ، كان له مثل اءجر من عمل بها، لا ينقص الله من اءجورهم شيئا. و من ابتدع بدعة فعمل بها، كان عليه اءوزار من عمل بها لا ينقص الله من اءوزار من عمل بها شيئا . يعنى هر كس كه سنتى از سنتهاى مرا احيا كند كه مردم به آن عمل نمايند، خداوند بدون اينكه چيزى از اجر و ثواب عمل كنندگان بكاهد، همانند آن را به وى نيز ارزانى دارد. و آن كس كه از خود چيزى را بدعت گذارد كه به آن عمل كنند، خداوند بدون اينكه از گناهان عمل كنندگان به آن بدعت بكاهد، همانند گناهان ايشان را به دوش وى گذارد. و در روايت ديگر آمده است : من اءحيا سنة من سنتى اءميتت بعدى ...(14) كه منظور احيا كردن سنت فراموش شده است . و از جابر آمده است كه گفت رسول خدا (ص ) فرمود: فاءن خير الاءمور كتاب الله ، و خير الهدى هدى محمد، و شر الامور محدثاتها و كل بدعة ضلالة . يعنى از همه بهتر كتاب خداست ، و بهترين راه رستگارى راه محمد است ، و بدترين چيزها بدعت است ، و هر بدعتى هم گمراهى است . و در روايت ديگر ان اءفضل الهدى ، هدى محمد...(15) آمده است .
از ابن مسعود روايت شده است كه گفت : رسول خدا (ص ) فرمود:
سيلى اءموركم بعدى رجال يطفئون السنة ، و يعملون بالبدعة ، و يؤ خرون الصلاة عن مواقيتها. فقلت : يا رسول الله ! ان اءدركتهم ، كيف اءفعل ؟ قال : تساءلنى يا ابن ام عبد كيف تفعل ؟ لا طاعة لمن عصى الله (16). يعنى پس از من مردانى زمام امورتان را به دست مى گيرند كه سنت مرا از ميان بر مى دارند، و به بدعتهاى خود عمل مى كنند وادى نماز را از زمانش به تاخير مى اندازند! پرسيدم : اى رسول خدا! اگر من همزمانشان باشم چه كنم ؟ فرمود: اى فرزند ام عبد! از من مى پرسى چه كنى ؟ فرمانبردارى از كسى كه خداى را عاصى باشد هرگز روا نيست .
و از ابن عباس آمده است كه گفت : رسول خدا (ص ) فرمود:
اءبى الله اءن يقبل عمل صاحب بدعة حتى يدع بدعته ... (17). يعنى خداوند عمل هيچ بدعتگذارى را قبول نمى كند، مگر آنگاه كه دست از بدعتش بدارد.
و از حذيفه آمده است كه گفت : رسول خدا (ص ) فرمود:
لا يقبل الله لصاحب بدعة صوما، و لا صلاة ، و لا صدقة و لا حجا، و لا عمرة ، و لا جهادا، و لا صرفا، و لا عدلا، يخرج عن السلام كما تخرج الشعرة من العجين . (18)
يعنى خداوند از بدعتگذار هيچ نماز و روزه و صدقه و حج و عمره و جهاد و هيچ واجب و مستحبى را قبول نمى كند. بدعتگذار با اين عملش بسادگى و آسانى از اسلام و مسلمانى بيرون مى رود.
خداوند در قرآن كريمش از بدعت چنين ياد كرده است : و رهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم . يعنى رهبانيت و ترك دنياى را كه ما بر آنها واجب نكرده بوديم ، از پيش خود بدعت نهادند. (حديد / 27).
كوتاه سخن اينكه :
شرع اسلامى آن چيزى است كه در كتاب قرآن و سنت آمده و يا از آنها استنباط مى شود. بدعت هم عبارت از اين است كه شخص مطابق سليقه و دلخواهش چيزى را در دين وارد كند كه در قرآن و سنت نيامده يا از آنها فهميده نشده باشد. اگر چه آن را اجتهاد و يا صلاحديد و يا به اصطلاح مردم اين روزگار، اسلام انعطاف پذير، و اسلام هماهنگ با نياز جامعه بناميم ، و آنچه در احاديث رسول خدا (ص ) در امر بدعت آمده است درباره بدعت و بدعت گذار آن صدق مى كند.
4. فقه  
الف فقه در لغت ، همان گونه كه در كتابها آمده است ، به معناى درك و فهم است .
ب فقه در قرآن و سنت پيامبر (ص ) به شرحى است كه در ذيل گفته مى شود. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
فلو لا نفر من كل فرقه منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون . يعنى چرا از هر گروه ، برخى از ايشان حركت نمى كنند تا در دين فقيه و دانا شده چون به ميان قوم خود باز گردند، آنان را بيم دهند، تا شايد به خود آيند. (توبه / 122).
رسول خدا (ص ) نيز فرموده است :
نضر الله عبدا سمع مقالتى هذه فبلغها، فرب حامل فقه غير فقيه ، و رب حامل فقه الى من هو اءفقه منه (19). يعنى خداوند شاداب گرداند آن بنده اى را كه سخنانم را شنيد و آن را به ديگران رسانيد. چه بسا حامل فقهى كه خود فقيه نباشد، و بسيارند حاملان فقهى كه آن را به فقيه تر از خود برسانند.
و نيز آورده اند كه آن حضرت فرموده است :
فقيه اءشد على الشيطان من اءلف عابد (20). يعنى يك نفر فقيه از هزار عابد بر شيطان گرانبارتر است . و نيز فرموده است :
من فقه فى دين الله و نفعه ما بعثنى الله به ، فعلم و علم (21). يعنى هر كس كه در دين خدا فقيه گرديد و از آنچه خداوند مرا بدان برانگيخته وى را سودمند افتاد، بايد كه آموخته هاى خود را به ديگران ياد دهد.
و نيز فرموده است : خياركم اءحسناكم اءخلاقا اذا فقهوا (22) يعنى بهترين هاى شما خوش اخلاق ترينتان است اگر بفهمند و يا آنجا كه فرموده است : خيارهم فى الجاهلية ، خيارهم فى الاسلام اذا فقهوا (23)يعنى بهترين هاشان در جاهليت ، بهترين ها در اسلام هم هستند اگر بفهمند.
همچنين فرموده است : خصلتان لا تجتمعان فى منافق : حسن سمت ، و لا فقه فى الدين (24) يعنى دو خصلت است كه در شخص منافق جمع نمى شوند: حسن برخورد و فقاهت در دين . و نيز فرموده است : من يرد الله به خيرا يفقهه فى الدين (25). يعنى آن كس را كه خداوند مورد لطف خويش قرار دهد، عالم دينش گرداند.
و در جايى فرموده است : ان رجالا ياءتونكم من اءقطار الاءرضين يتفقهون فى الدين ، فاذا اءتوكم ، فاستو صوابهم خيرا (26). يعنى مردانى از گوشه كنار دنيا براى كسب دانش دين به شما مراجعه خواهند كرد، در آن صورت ، با آنها بخوبى برخورد كنيد.
و نيز رسول خدا در حق ابن عباس دعا كرد و فرمود: اللهم فقهه فى الدين (27). يعنى خداوندا! او را در دين دانا و بصير گردان .
ج فقه ، در محاورات و سخنان اهل بيت (ع ) و صحابه .
از اميرالمؤ منين (ع ) آورده اند كه فرموده است :
اءلا اءخبركم بالفقيه ، حق الفقيه ؟ قالوا بلى يا اءميرالمؤ منين . قال : ان الفقيه ، حق الفقيه ، من لم يقنط الناس من رحمة الله ، و لم يؤ منهم من عذاب الله ، و لم يرخص لهم فى معاصى الله (28). يعنى آيا مى خواهيد فقيه واقعى را بشناسيد؟ گفتند آرى اى اميرالمؤ منين . فرمود: فقيه واقعى كسى است كه مردم را از رحمت خدا نااميد نكند و ايشان را از عذاب خدا در امان ندارد و به ايشان اجازه نافرمانى خدا را ندهد.
يحيى بن سعيد انصارى گفته است : ما اءدركت فقهاء ارضنا الا يسلمون فى كل اثنتين من النهار . (29)
و عمر بن الخطاب گفته است : تفقهوا قبل اءن تسودوا (30). يعنى پيش از آنانكه به رياست رسيد، دانا و فقيه شويد. و نيز گفته است : من سوده قومه على فقه كان حياة له و لهم ، و من سوده ، قومه على غير فقه كان هلاكا له ولهم . (31)
ابن عبدالرحمان در تعريف ابن عباس گفته است : انه قارى لكتاب الله ، فقيه فى دين الله (32). و در باب اختلاف فقها در سنن دارمى چنين آمده است : عمر بن عبدالعزيز به سراسر كشور اسلامى بخشنامه كرد كه بايد ميان هر قوم و ملتى بر اساس اتفاق نظر فقهاى ايشان داورى به عمل آيد (33).
و نيز آورده است : و اذا جلسوا العشاء الآخرة جلسوا فى الفقه (34). و يا: و لاباءس بالسمر فى الفقه (35) يعنى شب زنده دارى به خاطر فقه مانعى ندارد. و يا: و كانوا يتجالسون بالليل و يذكرون الفقه (36). يعنى ياران پيامبر خدا (ص ) شبها تشكيل جلسه مى دادند و به مذاكرات فقهى مى پرداختند.
در صحيح بخارى در باب السمر فى الفقه (37)، آمده است كه شعبى گفت : آنگاه عدى بن حاتم به كوفه وارد شد، ما به همراه تنى چند از فقهاى كوفه به ديدارش رفتيم (38).
و از عمران منقرى آورده اند كه گفت : روزى به حسن ، كه درباره چيزى اظهار نظر مى كرد، گفتم : اى ابو سعيد! نظر فقها در اين مورد چنين نيست . او پاسخ داد: واى بر تو! آيا تا به حال فقيهى را ديده اى ؟ فقيه كسى است كه به دنيا پشت پا زده ، خواهان آخرت بوده ، و در دينش بصير و بينا، و همواره در عبادت پروردگارش كوشا و ساعى باشد(39).
اينها مطالبى هستند كه در كتابهاى مكتب خلفا آمده ، اما آنچه در كتابهاى مكتب اهل بيت آمده ، از اين قرار است :
الف از رسول خدا (ص ) روايت كرده اند كه فرمود:
الفقهاء اءمنا الرسل ما لم يدخلوا فى الدنيا (40). يعنى فقيهان ، تا آنگاه كه روى به دنيا نياورده باشند، امناى پيامبرانند.
و يا آنجا كه مى فرمايد:
من حفظ على امتى اربعين حديثا من امر دينها ينتفعون بها فى امر دينهم ، بعثه الله يوم القيامه فقيها عالما (41). يعنى هر كس كه چهل حديث از امور دينى امتم را به خاطر بسپارد و آنان را بدان وسيله بهره مند سازد، خداوند او را به روز بازپسين فقيه و دانشمند برانگيزاند.
ب در نهج البلاغه ، ضمن سخنان اميرالمؤ منين (ع )، چنين آمده است :
من اتجر بغير فقه ، فقد ارتطم فى الربا (42). يعنى آن كس كه بدون آگاهى از مسائل فقهى دست به كار بازرگانى بزند، در لجنزار ربا گرفتار آيد. و نيز: آن حضرت در وصف قرآن فرموده است : ربيعا لقلوب الفقهاء يعنى قرآن بهار دل دانشمندان است (43).
همچنين در وصيتش به امام حسن (ع ) فرموده است : و تفقه فى الدين (44). يعنى در فهم دين كوشا باشن .
ج از امام جعفر صادق (ع ) آورده اند كه فرمود:
ليت السياط على رؤ وس اءصحابى حتى يتفقهوا فى الحلال و الحرام (45). يعنى اى كاش تازيانه بر سر اصحابم مى بود، تا در حلال و حرام تفقه مى كردند.
و همچنين : لا يكون الرجل منكم فقيها حتى يعرف معاريض كلامنا (46). يعنى هيچيك از شما فقيه و عالم دينى نخواهد شد، مگر هنگامى كه كنايه ها و اشارات سخنان ما را دريابد.
و يا آنجا كه مى فرمايد: من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا على هواه ، مطيعا لاءمر مولاه ، فللعوام ان يقلدوه (47). يعنى از فقيهان ، آن كس كه ديندار و خويشتندار بوده ، به هواى دل سر فرود نياورده ، فرمانبردار امام و مولايش باشد، براى مردمان روا است كه از او تقليد و پيروى نمايند.
اينها موارد كاربرد و مفهوم فقه و فقيه در كتاب و سنت بود اين كلمه بعدها در نزد دانشمندان مكتب اهل بيت اصطلاح ويژه اى يافت ، و آن اينكه : فقه عبارت است از علم به احكام شرعى از راه ادله تفصيلى آن .
جمال الدين حسن بن زين الدين (م 1011 ق ) در كتاب معالم الدين ، كه به معالم الاءصول شهرت يافته ، مى نويسد:
الفقه فى اللغة الفهم ، و فى الاصطلاح هو العلم بالاءحكام الشرعية الفرعية عن ادلتها الت فصيلية (48). يعنى فقه در لغت به معناى درك و فهم است ، و در اصطلاح ، علم به احكام شرعى فرعى است از راه ادله تفصيلى آن . كه منظور اين فقيه بزرگوار از كلمه اصطلاح ، اصطلاح دانشمندان مكتب اهل بيت است .
5. اجتهاد  
1. اجتهاد در لغت  
ابن اثير مى نويسد: الاجتهاد بذل الجهد فى طلب الاءمر، و هو افتعال من الجهد: الطاقة (49). يعنى اجتهاد عبارت است از به كار بردن توان دريافتن موضوع ، و ريشه آن جهد يعنى طاقت و توان است .
لفظ اجتهاد در همين معنا و مفهوم در زمان شخص پيغمبر خدا (ص ) و اصحاب آن حضرت ، تا پايان قرن اول هجرى ، به كار مى رفته است . از رسول خدا (ص ) آورده اند كه فرموده است :
اما السجود، فاجتهدوا فى الدعاء، فقمن ان يستجاب لكم (50). يعنى و سجده را، تا مى توانيد در آن دعا كنيد كه به اجابت نزديك است .
همچنين : صلوا على واجتهدوا فى الدعاء (51). يعنى بر من صلوات بفرستيد و تا مى توانيد دعا كنيد.
و نيز: فضل العالم على المجتهد اى المجتهد فى العباده مائه درجة (52). يعنى مرد دانشمند را بر شخص كوشنده در عبادت صد درجه برترى است .
و از محمد قرظى آورده اند كه گفت : كان فى بنى اسرائيل رجل فقيه عالم عابد مجتهد (53). يعنى در قوم بنى اسرائيل مردى بود فقيه و دانا و در عبادت سخت كوشا و پركار...
و از عايشه آورده اند كه گفت : كان رسول الله يجتهد فى العشر الاءواخر ما لا يجتهد فى غيره (54). يعنى رسول خدا (ص ) در دهه آخر ماه بيش از مواقع ديگر به عبادت مى پرداخت .
و در كلام طلحه ، كه درباره دو تن از همعصران پيغمبر (ص ) سخن مى گفت ، اين عبارت آمده است : كان اءحمدهما اءشد اجتهادا من الاخر، فغزا المجتهد منهما فاستشهد (55). يعنى يكى از ديگرى پر كارتر و كوشاتر بود، و آنكه كوشاتر بود، به جنگ رفت و به شهادت رسيد...
و از ابو سعيد خدرى آورده اند كه گفت : كان رسول الله اذا حلف و اجتهد فى اليمين قال ... (56). يعنى پيامبر خدا (ص ) هر گاه پيمان مى بست و در آن مى كوشيد مى فرمود: ...
و يا در خبر عبدالله ابى در غزوه بنى المصطلق آمده است كه فاجتهد بيمينه ما فعل (57) يعنى سوگندهاى سخت و شديد خورد كه چنان كارى نكرده است .
و يا آنجا كه مادر حارثه درباره سرنوشت فرزند شهيد شده اش در جنگ از پيامبر خدا (ص ) مى پرسد و مى گويد: ان كان فى الجنة صبرت ، و ان كان غير ذلك اجتهدت فى البكاء (58). يعنى اگر پسرم به بهشت رفته است شكيبايى پيشه مى كنم ، و گرنه بشدت خواهم گريست .
از آنچه آورديم و بسيارى همانند آن ها، چنين بر مى آيد كه اجتهاد در قرن اول هجرى به معنى به كار بردن توان معنى داشته ، و سپس معنى و مفهوم آن تغيير كرد تا اينكه در اصطلاح مسلمين به مفهوم استنباط احكام شرعى از ادله تفصيلى آن در آمده است .
2. اجتهاد در اصطلاح مسلمانان  
غزالى در تعريف اجتهاد مى گويد: اجتهاد عبارت است از به كار بردن نهايت سعى و كوشش در هر كارى و اين لفظ تنها در موردى به كار مى رود كه كوشش و تلاش بخواهد... اما همين لفظ در عرف علماى دين به تلاش و كوشش پيگيرى گفته مى شود كه شخص مجتهد در كسب دانش احكام شرعيه به كار مى برد...(59).
دهلوى نيز در تعريف اجتهاد مى گويد: اجتهاد به معناى واقعى آن به كار بردن نهايت سعى و كوشش است براى دست يابى به احكام شرعى از طريق ادله تفصيلى كه اساس آن بر چهار ركن اصلى قرار مى گيرد كه عبارتند از: كتاب و سنت و اجماع و قياس (60).
محمد امين نيز در كتاب تيسير التحرير (61) خود، ادله احكام را به همين ترتيب آورده است .
معانى اصطلاحى اجتهاد در مكتب خلفا، اينها بود كه گفته شد. همين اصطلاح بعد از قرن پنجم هجرى نزد علماى مكتب اهل بيت رايج و شايع گرديد. به طورى كه علامه حلى درگذشته به سال 726 هجرى در كتاب مبادى الاصول فصل دوازدهم از بحث اول در اجتهاد، شرحى آورده كه خلاصه آن از اين قرار است :
الاجتهاد هو استفراغ الوسع فى النظر فيما هو من المسائل الظنية الشرعية على وجه لازيادة فيه .
به كار بردن لفظ اجتهاد در حق رسول خدا (ص ) درست نيست ؛ زيرا خداوند مى فرمايد: و ما ينطق عن الهوى . يعنى پيغمبر سخن از باب ميل و هواى دل نگويد سوره نجم ، آيه 4. زيرا حاصل اجتهاد ظن و گمان است ، و رسول خدا (ص ) قادر است تا از طريق وحى به حكم قطعى دست يابد. حضرتش در بيشتر احكام پاس مى داشت تا وحى و دستور آسمانى به او برسد، و اگر اجازه داشت تا خود اجتهاد كند، اين كار را مى كرد. زيرا اگر به او اجازه داده مى شد، جبرئيل (ع ) نيز اجازه مى يافت تا اجتهاد كند، و به اين ترتيب باب جزم و يقين بر روى قوانينى كه بر رسول خدا (ص ) از جانب خدا آورده بود بسته مى شد! زيرا كه گاه مى شود اجتهاد درست و بجا از كار در مى آيد، و گاه خطا و اشتباه . و در چنين حالتى پيغمبر خدا (ص ) مجاز نيست تا به چنان دستورى چشم و گوش بسته گردن نهد و فرمان برد. زيرا اين كار اطمينان و اعتماد به گفتارش را سلب مى كند.
همچنين هيچ يك از ائمه عليهم السلام در نظر ما پيروان مكتب اهل بيت ، مجاز نيستند تا اجتهاد كنند.
زيرا كه آنها معصوم ، و از هر گونه خطا و گناهى پاك و بر كنارند و احكام را از رسول خدا (ص ) آموخته اند. اما علما، به ايشان اجازه داده شده تا اجتهاد كنند و احكام را از عمومات در قرآن و سنت ، و برگزيدن از ميان دلائل متعارض استنباط نمايند، و البته مجاز نيستند تا احكام را از طريق قياس و استحسان به دست آورند (62).
مى بينيم كه دانشمندان مكتب اهل بيت هنگامى كه مصطلحاتى چون اجتهاد و مجتهد را به كار مى برند، اصطلاح فقه و فقيه را به دست فراموشى نمى سپارند؛ بلكه اين دو اصطلاح را در كنار يكديگر و با هم به كار مى برند. همچنانكه جمال الدين ، نويسنده كتاب معالم ، را مى بينيم كه در ابتداى كتابش مى نويسد: الفقه فى اللغة الفهم ، و فى الاصلاح هو العلم بالاءحكام الشرعية الفرعية عن اءدلتها التفصيلية . يعنى : فقه در لغت به معناى فهم است و در اصطلاح : دانستن احكام فرعى شرعى است كه مجتهد از دلايل گسترده شريعت در كتاب و سنت به دست مى آورد. و به دنبال آن فصلى را به تعريف اجتهاد اختصاص داده و در آخر آن مى نويسد: الاجتهاد فى اللغة تحمل الجهد...، و اءما فى الاصطلاح : فهو استفراغ الفقيه و سعه فى تحصيل الظن بحكم شرعى ... (63). يعنى اجتهاد در لغت به معناى سختى كشيدن است ...ولى در اصطلاح : تلاش همه جانبه فقيه در دست يابى ظنى به حكم شرعى است .
گذشته از آن ، همچنان كه بعدها خواهيم ديد، دو مكتب در پاره اى از ادله احكام شرعى نيز با هم اختلاف نظر دارند.
اينك پس از بحثى كه درباره مصطلحات پنجگانه داشتيم ، نظر هر يك از دو مكتب را درباره هر يك از آنها مى آوريم .
بخش اول : نظر دو مكتب درباره قرآن كريم 
اهتمام پيامبر (ص ) و اصحابه به گردآورى قرآن و تدوين آن  
هر گاه آياتى از قرآن بر رسول خدا (ص ) نازل مى شد، آن حضرت آنها را بر همه مسلمانانى كه در محضرش حضور داشتند تلاوت مى فرمود، و آنچه را نياز به تفسير داشت ، تفسير مى كرد؛ و همان گونه كه در مباحث اين كتاب خواهد آمد، مخصوصا اميرالمؤ منين على (ع ) را از آنها آگاه مى ساخت و مى فرمود تا آنها را بنويسد.
آنگاه كه حضرتش به مدينه مهاجرت فرمود، مسلمانان را تشويق كرد تا نوشتن را بياموزند و آنان نيز به فرا گرفتن آن همت گماشتند. سپس ‍ وادارشان ساخت تا قرآن را نوشته به خاطر بسپارند. ايشان نيز فرمان برده در نوشتن و حفظ قرآن بر يكديگر پيشى گرفتند و آنچه از آيات قرآن دريافت مى كردند، بر روى هر چه كه در اختيار داشتند، مانند پوست و ديگر اشياء، مى نوشتند.
پيامبر خدا (ص ) نام سوره ها و محل قرار دادن آيه ها را، به همان ترتيب كه خداوند وى را آموخته بود، به ايشان ياد مى داد. اين بود كه به هنگام رحلت آن حضرت در مدينه دهها نفر از صحابه آن حضرت وجود داشتند كه همه قرآن را در حفظ داشتند، و بيش از اين تعداد نيز كسانى بودند كه همه قرآن را نوشته بودند؛ با اين تفاوت كه آنچه را اينان در نزد خود داشتند، همانند كتابهاى عصر ما، جمع آورى شده و در جلد كشيده شده نبود، بلكه قرآن ايشان روى صفحاتى جداى از هم نوشته شده بود.
چون رسول خدا (ص ) درگذشت ، اميرالمؤ منين (ع ) به جمع آورى و تدوين قرآن به صورت كتابى واحد همت گماشت . به غير از آن حضرت ، برخى از اصحاب نيز، مانند ابن مسعود، نسخه اى از قرآن را جمع آورى و مدون شده نزد خود داشتند، ولى ابوبكر به هيچيك از آن نسخه ها توجهى نكرد و عده اى از اصحاب را مامور جمع آورى و تدوين آن به صورت كتابى نمود و سپس آن را نزد ام المؤ منين حفصه به امانت نهاد.
زمانى كه دور خلافت به عثمان رسيد و پيروزيها پشت سر هم به دست آمد و مسلمانان در اطراف كشور پهناور اسلامى و جاهاى فتح شده پراكنده شدند، خليفه فرمان داد تا از نسخه قرآنى كه نزد حفصه بود نسخه ها بردارند و در شهرهاى مختلف اسلامى توزيع كنند. مسلمانان نيز از آن نسخه ، نسخه ها برداشتند و اين نسخه بردارى از نسلى به نسلى ديگر، و از دستى به دستى ديگر همچنان ادامه داشت تا امروز به دست ما رسيده است ؛ به طورى كه در دست هيچيك از مسلمانان جهان بجز اين قرآن ، نسخه اى ديگر وجود ندارد. و نيز از آن زمان تا به حال نزد هيچيك از مسلمانان نسخه اى از قرآن وجود ندارد كه از قرآنى كه امروز متداول است يك كلمه زياد يا كم داشته باشد. و در اين مورد همه فرق اسلامى شيعه و سنى ، اشعرى و معتزلى ، حنفى و مالكى ، شافعى و حنبلى ، زيدى و امامى ، وهابى و خوارج متفقند، و نزد هيچيك از اين فرقه ها، و يا ديگر فرق اسلامى درگذشته و حال ، نسخه اى از قرآن وجود نداشته و ندارد كه از اين قرآن كه امروز بين مسلمانان متداول است كلمه اى زياد يا كم ، و يا در ترتيب سوره ها و آياتش اختلاف باشد.
اما آنچه در پاره اى از كتابهاى حديث از راه گمان و خيال از وجود نقص در قرآن كريم سخن رفته است ، همچنان در همان كتابهاى حديث باقى مانده و در هيچ زمانى حتى به يك نسخه از نسخه هاى قرآن وارد نشده است . مانند اين حديث كه در صحاح ششگانه بخارى ، مسلم ، ابوداود، ترمذى ، ابن ماجه و دارمى از قول عمر آمده كه روى منبر گفته است :
خداوند محمد را براستى برانگيخته و قرآن را بروى نازل فرموده ، و از آن جمله آيه رجم است كه ما آن را فراگرفته و خوانده و به خاطر سپرده ايم . پيامبر خدا (ص ) رجم كرد و ما بعد از او سنگسار كرديم . اكنون از آن مى ترسم كه روزگارى بس دراز بگذرد و در آن زمان كسى بگويد كه ما آيه رجم را در كتاب خدا نديده ايم ، و با ترك چنين واجبى كه خداوند مقرر فرموده ، به گمراهى بيفتند. در صورتى كه در كتاب خدا، سنگسار كردن ، عقوبتى است كه خداوند بر زنا كار همسردار روا داشته است .
ابن ماجه ، اين آيه خيالى را كه از عمر روايت شده ، به اين ترتيب در كتاب خود آورده كه عمر گفت : آيه رجم زناكار چنين است : الشيخ و الشيخة اذا زنيا، فارجموها البتة . يعنى مرد و زنى را كه مرتكب زنا شده باشند، بايد سنگسار كنيد. همين مطلب در موطاء مالك چنين است : الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة !
و در همين حديث در صحيح بخارى آمده است كه : ما در كتاب خدا اين آيه را مى خوانديم : ان لا ترغبوا عن آبائكم ، فانه كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم . يعنى از پدرانتان روى بر متابيد كه اگر چنين كنيد، كفر ورزيده ايد.
و يا اين حديث ام المؤ منين عايشه كه گفته است :
از جمله آياتى كه رد قرآن آمده ، عشر رضعات معلومات در مورد شير دادن است كه تا زمان وفات پيامبر خدا (ص ) جزء آيات قرآن خوانده مى شد. همين مطلب در سنن ابن ماجه از قول عايشه چنين آمده است : آيه رجم و آيه ده بار شير دادن مرد بزرگ را كه نازل شده بود، روى برگى نوشته ، زير تختخوابم پنهان كرده بودم . اما چون رسول خدا (ص ) رحلت كرد و ما درگير عزادارى او شده از ديگر امور غافل مانديم ، ناگهان يكى از حيوانات اهلى به درون اتاق آمد و آن را خورد (64)!
و در صحيح مسلم آمده است كه ابوموسى اشعرى از جمله مطالبى كه براى قاريان قرآن بصره كه تعدادشان به سيصد مرد مى رسيد مطرح كرد، چنين است :
ما در قرآن سوره اى را مى خوانديم كه از نظر طول و شدت لحن آيات آن را به سوره برائت تشبيه مى كرديم . آن سوره را فراموش كرده ام بجز اين قسمت از آن را: لو كان لابن آدم واديان من مال ، لا بتغى واديا ثالثا و لا يملاء جوف ابن آدم الا التراب .
يعنى هر گاه فرزند آدم را دو بيابان پر از مال باشد، آروزوى بيابان سوم مى كند، شكم فرند آدم را بجز خاك چيز ديگرى پر نخواهد كرد!
و نيز سوره اى مى خوانديم همانند يكى از سوره هاى مسبحات يسبح الله كه آن را نيز از خاطر برده ام ؛ بجز اين قسمت آن را: يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهاده فى اعناقكم فتسالون عنها يوم القيامة . يعنى اى ايمان آورندگان ! چرا آنچه را كه به كار نمى بنديد بر زبان مى آوريد تا بر گردنتان گواهى نوشته شود و به روز قيامت درباره آن مورد بازخواست قرار گيريد (65)؟
با وجود چنين احاديثى كه در صحاح مكتب خلفا آمده است ، هيچيك از پيروان مكتب اهل بيت حربه تهمت را عليه پيروان مكتب خلفا بلند نكرده و نگفته اند كه آنان قائل به وجود نقصان در قرآن هستند، يا اينكه آنها از پيش ‍ خود سوره يا جملاتى را به قرآن مى بندند! اما بر عكس در همين مورد، هر گاه همانند آن سخنان در كتابهاى حديث پيروان مكتب اهل بيت آمده باشد، برخى از نويسندگان مكتب خلفا بر مى خروشند و بر سر پيروان مكتب اهل بيت فرياد كشيده معركه راه مى اندازند كه آنها قائل به نقصان در قرآن هستند و از پيش خودشان عبارات و جملاتى را به قرآن مى بندند، و در اعتراضهاى خود به آنچه در برخى از كتابهاى حديث شيعه آمده است استدلال مى كنند! در صورتى كه پيروان مكتب اهل بيت خود را ملزم به صحت و درستى هيچ كتابى ، بجز كتاب خدا، نمى دانند. اما پيروان مكتب خلفا آنجه را كه در صحيح بخارى و مسلم آمده است درست مى دانند، و آن قبيل احاديثى را كه گذشت ، با آين توجيه كه تلاوت و خواندن آنها نسخ شده است درمان مى كنند! (66)
غوغاى ساختگى درباره مصحف فاطمه (ع )  
برخى از نويسندگان پيرو مكتب خلفا بر پيروان مكتب اهل بيت خرده گرفته و به دروغ داد و فرياد راه انداخته اند كه شيعيان قرآنى ديگر به نام مصحف فاطمه دارند! اين دروغ عمدى را بدين خاطر ساخته اند كه كتاب فاطمه (ع ) مصحف ناميده شده ، و قرآن هم از سوى برخى از مسلمانان مصحف خوانده شده است . در حالى كه احاديث وارده صراحت دارند كه در مصحف فاطمه (ع ) چيزى از قرآن نيامده ، بلكه تمامى آن خبر از كسانى است كه بر امت اسلامى حكومت خواهند كرد. و حتى امام جعفر صادق (ع ) به هنگامى كه محمد و ابراهيم ، نوادگان امام حسن (ع )، عليه منصور دوانيقى علم مخالفت برافراشته بودند، در مورد ايشان فرمود:
ليس فى كتاب امهم فاطمة اسم هولاء فى من يملك هذه الامة .
يعنى در كتاب مادرشان فاطمه نام اينان جزو كسانى كه بر اين امت به فرمانروايى مى رسند نيامده است (67).
اين تهمت را در حالى به پيروان مكتب اهل بيت مى زنند كه در مكتب خلفا خودشان به كتاب نحو سيبويه الكتاب مى گويند، با آنكه نام مصحف براى قرآن ، نه در خود قرآن آمده است و نه در حديث شريف نبوى . و از نام گذاريهاى مسلمانان است . ولى نام كتاب براى قرآن كريم در جاهاى مختلف قرآن آمده است مانند:
ذالك الكتاب لا ريب فيه .(بقره / 2).
اءفتؤ منون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض ...(بقره / 85).
و لما جاء هم كتاب من عند الله مصدق لما معهم ...(بقره / 89).
يعلمهم الكتاب والحكمة . (بقره / 129).
و يعلمكم الكتاب والحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون . (بقره / 151).
و دهها آيه ديگر.
با اين حال اگر كسى بگويد كتاب سيبويه دو برابر كتاب خدا حجم دارد، منظورش اين نيست كه كتاب سيبويه قرآنى است بزرگتر از كتاب خدا! و هيچيك از پيروان مكتب اهل بيت هم به چنين نامگذارى روى كتاب سيبويه خرده نگرفته است .
بارى ، اين سخنان را دشمنان اسلام در سالهاى اخير دستاويز زخم زبان خود بر قرآن قرار داده اند كه مى خواهيم تا پرده از پرده از پيش چشمان برخى از نويسندگان بر دارد و بينايشان فرمايد تا زبان خويش را از اين قبيل ياوه گوييها باز دارند.
بيقين قرآنى كه امروز در دست ما مسلمانان است ، همان كلامى است كه خداوند انزال آن را بر خاتم پيامبرانش تا آخرين روزهاى زندگيش كامل فرموده ، و پس از وفات آن حضرت اصحاب او به جمع آورى و يكپارچه كردن آن پرداخته ، از روى آن نسخه ها برداشتند و در دسترس مسلمانان قرار دادند. قرآنى كه سرآغاز آن بسم الله الرحمن الرحيم# الحمدلله رب العالمين و پايان آن من الجنة و الناس است .
با توجه به آنچه گفتيم ، در هيچ روزى از روزگاران ، از صدر اسلام تا به امروز، در دست هيچ مسلمانى قرآنى وجود نداشته كه با اين قرآن ، كه امروز بين ما متداول است ، كلمه اى كم يا زياد داشته باشد. و همه مسلمانان هم در اين مورد كمترين اختلافى با هم ندارند. بلكه اختلافشان تنها در تفسير قرآن و تاءويل متشابهات آن مى باشد كه اين اختلاف هم از حديث ناشى شده ، كه با خواست خدا، ما آن را در بخش حديث رسول خدا (ص ) از ديدگاه دو مكتب مورد بحث و بررسى قرار خواهيم داد.
مقدمه :
هر دو مكتب در ايمان به وجوب عمل به سنت رسول خدا (ص ) از مصادر تشريعى اسلامى اتفاق نظر دارند. اما از آنجا كه سنت پيغمبر (ص )، خواه حديث باشد و يا سيره آن حضرت و يا سكوت و موافقت وى درباره امرى ، از طريق روايت آنها از پيامبر خدا (ص ) به ما رسيده است ، دو مكتب در موارد زير با يكديگر اختلاف نظر دارند:
الف . در برخى از واسطه هاى نقل روايت از پيامبر خدا (ص ).
ب . در مورد دادن اجازه نوشتن حديث پيغمبر (ص ) در خلال قرن اول هجرى . اينك هر يك از اين دو مورد را به طور جداگانه به بحث و بررسى مى گذاريم .
بخش دوم : دو مكتب ، و سنت پيامبر (ص ) 
1. نظر دو مكتب درباره راويان حديث  
همان طور كه در بحث صحابه و امامت گفتيم ، پيروان مكتب اهل بيت پس ‍ از رسول خدا (ص ) معالم دين خود را از ائمه دوازده گانه اهل بيت (ع ) گرفته اند و پيروان مكتب خلفا آن را از هر يك از اصحاب پيغمبر (ص ) دريافت كرده اند؛ بدون اينكه بين آنها تفاوتى قائل باشند.
پيروان مكتب خلفا همه اصحاب رسول خدا (ص ) را عادل مى دانند، و پيروان مكتب اهل بيت به اصحابى مانند طلحه (68) و عبدالله بن زبير (69) كه با على (ع ) در جمل جنگيدند، و يا معاويه (70) و عمرو عاص (71) كه در صفين به جنگ او برخاستند، و يا ذوالخويصره (72) و عبدالله بن وهب (73) كه در نهروان به رويش شمشير كشيدند اعتماد نكرده و به آنان و همانند آنان كه از دشمنان على (ع ) به حساب مى آيند، خواه از اصحاب باشند و يا از تابعين و يا شاگردهاى تابعين و ديگر طبقات (74) روايان ، مراجعه نمى كنند.
و اين در حالى است كه مى بينيم امام المحدثين بخارى ، از امام جعفر صادق (ع ) (75)، ششمين امام مكتب اهل بيت ، حتى براى نمونه يك حديث هم روايت نكرده ! كسى كه هزاران محدث از پيروان ائمه اهل بيت ، هزاران حديث از روى روايت كرده اند. اما همين بخارى و ابو داود و نسائى در صحاح خودشان از عمران بن حطان (76) خارجى روايت كرده اند كسى كه در مقام تعريف و تمجيد از اقدام عبدالرحمان بن ملجم مرادى در كشتن اميرالمومنين (ع ) چنين سروده است :
يا ضربة من تقى ما اراد بها
الا ليبلغ من ذى العرش رضوانا
انى لاءذكره يوما واحسبه
اءوفى البرية عند الله ميزانا
يعنى اى آفرين بر ضربت آن پارسا مرد كه در ازاى آن چيزى بجز رضاى خدا را نمى خواست !!
من چنين مى پندارم كه آن ضربت نزد خداوند از بزرگترين پاداشها برخوردار خواهد شد!!
و يا اينكه نسائى در صحيح خود از عمر بن سعد، قاتل امام حسين (ع ) روايت مى كند، همان كسى كه علماى رجال در شرح حالش نوشته اند: راستگو است ، اما مردم از او متنفر و بيزارند؛ زيرا فرماندهى سپاهى را بر عهده داشته كه حسين بن على را كشته اند، و پيروان مكتب اهل بيت او را لعن و نفرين مى نمايند (77).
به طورى كه ملاحظه شد، اختلاف فكرى بين دو مكتب از همينجا و اينكه حديث پيامبر را از چه كسانى بايد گرفت ، بروز كرده است .