دو مكتب در اسلام
جلد دوم : ديدگاه دو مكتب درباره مدارك تشريعى اسلامى

سيد مرتضى عسگرى

- ۱۷ -


بخش چهارم : قرآن و سنت ، مصادر تشريع در مكتب اهل بيت (ع )
اگر بخواهيم از مدرك احكام در مكتب اهل بيت ، بعد از قرآن ، بحث كنيم ، ناگزير به مراجعه در مدارك تحقيقى در اين مكتب مى باشيم ؛ همان طور كه همين شيوه را در فهم جهتگيرى مكتب خلفا به كار برده ، به مدارك تحقيقى آنها در مكتب خودشان مراجعه كرده ايم . زيرا رعايت امانت در مباحث علمى همين شيوه را ايجاب مى نمايد.
اينك چون به مدارك تحقيقى در مكتب اهل بيت مراجعه مى كنيم ، مى بينيم كه پيشوايان آن در بيان احكام اسلامى اعتمادى به راى و نظر شخصى - اجتهاد به اصطلاح مكتب خلفا - ندارند؛ بلكه اتكا و استناد ايشان به ميراثى است كه از پيامبر خدا (ص ) به نام حديث و سنت در كتابهاى ويژه به آنها رسيده است .
ائمه اهل بيت (ع ) در بيان احكام ، به راءى شخصى اعتمادى ندارند  
در كتاب كافى آمده است :
مردى از امام صادق (ع ) مساءله اى را پرسيد و آن حضرت پاسخ مناسب داد. آن مرد بار ديگر پرسيد: به نظر شما اگر مطلب چنين و چنان باشد جوابش ‍ چه خواهد بود؟ امام فرمود: ساكت شو! پاسخى كه به تو دادم ، از پيامبر خدا (ص ) است . ما از پيش خود رايى نداريم (980).
سند احاديث ائمه اهل بيت (ع )  
پاسخ امام صادق (ع ) درباره سؤ ال فوق در كتاب بصائر الدرجات چنين آمده است : آنچه را به تو پاسخ مى دهم از رسول خدا (ص ) است ، ما از آنها نيستيم كه درباره چيزى خود سرانه اظهار نظر و راى كنيم (981).
مجلسى ره گفته است چون سؤ ال كننده منظورش اين بوده كه مرا از راى و نظرى كه در اين مورد با گمان و از طريق اجتهاد انتخاب كرده اى آگاه گردان ، امام (ع ) او را از اين تصور بيجا بيرون آورده و آگاهش ساخته است كه امامان چيزى جز به قطع و يقين و آنچه از جانب پيامبر اسلام (ص ) به ايشان رسيده باشد نمى گويند (982).
و باز در بصائر الدرجات از فضيل بن يسار (983)، به نقل از امام باقر (ع ) آمده است كه فرمود:
اگر ما به راى و نظر خود سخن بگوييم ، به گمراهى خواهيم افتاد؛ همچنان كه كسانى كه پيش از ما بودند گمراه شده اند. اما، ما با همان مدرك كه خدايمان پيامبرش را آگاه ساخته و او ما را از آن با خبر كرده است ، سخن مى گوييم (984).
و نيز در آن كتاب از فضيل بن يسار، به نقل از امام صادق (ع ) آمده است كه آن حضرت فرمود: ما با برهانى كه پروردگارمان ، پيامبرش (ص ) را از آن آگاه ساخته و پيامبرش ما را از آن با خبر كرده است سخن مى گوييم كه اگر آن نبود، ما چون ديگر مردمان بوديم (985).
همچنين در آن كتاب از سماعه (986)، به نقل از امام كاظم (ع ) آمده است كه از آن حضرت پرسيدم : درباره هر چيز كه سخن مى گوييد، آيا در كتاب خدا و سنت پيامبرش آمده است يا از پيش خود و به راى خود مى گوييد؟ آن حضرت فرمود: درباره هر چيز كه سخن بگوييم ، در كتاب خدا و سنت پيامبرش آمده است (987).
ائمه اهل بيت (ع ) علوم خود را به ارث برده اند  
در بصائر الدرجات از داود بن يزيد احول (988)، به نقل از امام صادق (ع ) آمده است : اگر ما مردم را به راى و هواى دلمان فتوا بدهيم ، از هلاك شدگان خواهيم بود، اما اصل دانش ما، ميراث پيامبر خدا (ص ) است كه هر يك از ما امامان آن را از امام پيش از خود به ارث برده است و آن را به همان گونه كه مردمان طلا و نقره شان را محافظت مى كنند، محفوظ مى داريم (989).
و باز در همان كتاب از جابر بن عبدالله (990) با سه سند آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) فرمود: اى جابر! به خدا سوگند اگر ما خود سرانه با مردم سخن بگوييم يا بنا به راى و نظر شخصى خويش ايشان را حديث گوييم ، از هلاك شدگان خواهيم بود. در صورتى كه ما با ايشان از ميراثى كه از پيامبر خدا (ص ) در نزد ما وجود است و آنرا از امام پيش از خود به ارث برده ايم سخن مى گوييم و آن را چنان محفوظ مى داريم كه مردمان طلا و نقره شان را پنهان مى كنند (991).
و نيز در كتاب مزبور از قول محمد بن شريح (992) به سه سند آمده كه گفته است : امام صادق (ع ) فرمود: اگر نبود اينكه خداوند فرمانبردارى از ما و ولايت ما را واجب فرموده و دوستى ما را فرمان داده است ، ما شما را بر درگاه خود نمى داشتيم و به خانه هاى خود وارد نمى كرديم . به خدا سوگند كه ما سخن از هواى دل و به راى خويش نمى گوييم و چيزى ، بجز آنچه را خداوند فرموده است ، بر زبان نمى آوريم . اصولى نزد ماست كه آن را حفظ مى كنم ، آن چنان كه مردم طلا و نقره شان را حفظ مى كنند (993).
ائمه (ع ) احاديث خود را به پيامبر (ص ) نسبت مى دهند  
در احاديثى كه گذشت ، ائمه اهل بيت (ع ) تصريح كرده اند هر چه را كه ايشان مى گويند، به راى و نظر خودشان نمى گويند، بلكه از پيامبر خدا (ص ) نقل مى كنند و اسناد احاديثشان به جدشان رسول خدا (ص ) مى رسد.
سماعة بن مهران از امام صادق (ع ) آورده است كه آن حضرت فرمود: خداوند حلال و حرام و تاءويل را به پيامبرش آموخت و رسول خدا (ص ) همه آنها را به على (ع ) ياد داد (994).
همانند اين حديث با چهار سند از هر يك از اين چهار نفر: حمران بن اعين (995) و ابو بصير (996) و ابوالاءعز و حماد بن عثمان (997) نيز آمده است (998).
همچنين از يعقوب بن شعيب (999) با دو سند از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود: خداى تعالى پيامبرش را قرآن آموخت و به غير از قرآن چيز ديگرى هم به او ياد داد، آنگاه هر چه را خداوند به پيامبرش آموخته بود، آن حضرت همه آنها را به على (ع ) ياد داده است (1000).
و از محمدالحلبى (1001) به نقل از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود: آنچه را پيغمبر مى دانسته ، على هم آن را مى دانسته ، و خدا چيزى را به پيغمبرش ‍ نياموخته ، مگر اينكه پيامبر آن را به على ياد داده است (1002).
و از سليم بن قيس (1003) از اميرالمؤ منين على (ع ) آمده است كه آن حضرت فرمود: هر وقت از رسول خدا (ص ) پرسشى مى كردم ، آن حضرت مرا پاسخ مى داد، و اگر پرسشهايم به پايان مى رسيد، خود پيغمبر آغاز به سخن مى كرد. و به اين ترتيب هيچ آيه اى در شب يا در روز، و يا درباره آسمان يا زمين ، و دنيا و آخرت ، و بهشت و دوزخ ، و كوه و بيابان ، و روشنايى و تاريكى بر آن حضرت نازل نشده ، مگر اينكه حضرتش آن را بر من خوانده و آن را به من ديكته كرده و من به دست خود آن را نوشته ام . تاءويل و تفسير، محكم و متشابه و خاص و عام قرآن را به من آموخته و مرا از آن آگاه ساخته كه چگونه نازل شده و در كجا، و درباره چه كسى تا روز قيامت نازل شده است . و حضرتش از خدا خواسته كه به من فهم و قدرت حفظ عطا كند. اين است كه من حتى يك آيه از كتاب خدا را از ياد نبرده ام و آيه اى نيست كه درباره كسى نازل شده باشد، مگر اينكه پيامبر خدا (ص ) آن را به من املا فرموده است . (1004)
حديثى را كه گذشت ، احاديث سه گانه زير، كه آنها را از طبقات ابن سعد و از مصادر مكتب خلفا گرفته ايم تاييد مى كند:
1. از محمد بن عمر بن على (ع ) آمده است كه گفت :
از على پرسيدند چگونه است كه تو بيش از ديگر اصحاب پيغمبر خدا (ص ) از آن حضرت حديث مى دانى ؟ فرمود: من هر وقت كه از حضرتش ‍ سؤ ال مى كردم ، به من پاسخ مى داد، و چون خاموش مى شدم ، آن حضرت آغاز به سخن مى كرد.
2. از سليمان احمسى از پدرش آمده كه اميرالمؤ منين على (ع ) فرموده است : به خدا سوگند كه فرود نيامده ، مگر اينكه دانسته ام درباره چه چيز، و در كجا، و عليه چه كسى نازل شده است . پروردگار مرا دلى آگاه و زبانى گويا عطا كرده است .
3. از ابوطفيل آورده اند كه على (ع ) فرموده است :
از كتاب خدا از من بپرسيد كه در آن آيه اى وجود ندارد، مگر اينكه من از آن آگاهم كه در شب نازل شده يا در روز، در بيابان فرود آمده يا در كوه (1005).
در بصائر الدرجات از زيد بن على (1006) آمده است كه اميرالمؤ منين على (ع ) فرمود: چشمانم به خواب نرفته و پيامبر خدا (ص ) قرارى با من نگذاشته ، مگر اينكه از رسول خدا (ص ) آموخته ام كه در آن روز جبرئيل از حلال و حرام و يا سنت و مرام و يا امر و نهى چه چيزى را بر حضرتش فرود آورده است و در چه موردى بوده و يا درباره چه كسى .
راوى مى گويد: ما از خدمت زيد بيرون آمده ، به گروهى معتزله برخورديم و سخنان زيد را با ايشان در ميان گذاشتيم . آنها گفتند اين موضوع ادعاى بزرگى است ، آخر چگونه چنين چيزى امكان دارد. در صورتى كه بى شك اتفاق افتاده است كه پيغمبر و على مدتى يكديگر را نديده باشند، در آن صورتى على چگونه همه آنها را مى دانسته است ؟ راوى گفت :
ما به خدمت زيد بن على بازگشتيم و ايراد معتزليان را با وى در ميان گذاشتيم . زيد در پاسخ ما گفت : پيامبر خدا (ص ) آن مدت را كه على (ع ) حضور نداشت پاس مى داشت و به خاطر مى سپرد و چون على (ع ) به خدمتش مى رسيد، پيامبر خدا (ص ) به او مى فرمود: اى على ! در فلان روز، فلان آيه و فلان آيه ، و در روز ديگر فلان آيه بر من نازل شده ، و همين طور ادامه مى داد تا روزى كه على (ع ) به خدمتش رسيده بود. راوى گفت ما معتزليان را به اين پاسخ آگاه كرديم (1007).
روايت زيد بن على را سه روايت ديگر در سنن نسائى و ابن ماجه و مسند احمد بن حنبل ، كه از مصادر مهم و معتبر حديثى مكتب خلفا مى باشند، تاييد مى كنند.
1. نسائى مى نويسد: از عبدالله بن نجى آمده كه على (ع ) گفته است :
مرا پايگاهى ويژه در نزد پيامبر خدا (ص ) بود كه هيچيك از مردم را چنان منزلتى نبود. من سحرگاهان هر روز به خدمت پيغمبر مى رسيدم و از پشت در مى گفتم : السلام عليك يا نبى الله ! اگر آن حضرت آهسته و آرام سرفه مى كرد، به خانه برمى گشتم ، و گرنه بر حضرتش وارد مى شدم .
2. على (ع ) فرموده است كه من وقت مخصوصى داشتم كه به خدمت پيغمبر برسم . چون مى آمدم ، اجازه ورود مى گرفتم ، اگر پيغمبر به نماز ايستاده بود آرام سرفه مى كرد، و اگر كارى نداشت به من اجازه ورود مى داد.
3. على (ع ) فرموده است كه من در هر روز دو نوبت اجازه ديدار خصوصى با پيغمبر خدا را داشتم : يكى در شب و ديگرى در روز. هر گاه شب به خدمتش مى رسيدم آن حضرت آرام سرفه مى كرد (1008).
در فوق ، برخى از رواياتى را كه دلالت بر يادگيرى اميرالمؤ منين على (ع ) از پيامبر خدا (ص ) مى كرد، از آورديم . اينك در زير احاديثى را كه بيانگر فراگيرى ائمه اهل بيت (ع ) از پدرشان اميرالمؤ منين على (ع ) مى باشد و بنا به دستور رسول خدا (ص ) گرفته است ، مى آوريم .
فرمان پيامبر (ص ) به على (ع ) مبنى بر نگارش براى ديگر ائمه (ع )
در امالى شيخ طوسى و بصائر الدرجات و ينابيع المودة از احمد بن محمد بن - على ، به نقل از امام باقر (ع ) از پدرانش - عليهم السلام - آمده است كه گفت رسول خدا (ص ) به على (ع ) دستور داد:
آنچه را به تو مى گويم بنويس . على پرسيد: اى رسول خدا! از آن مى ترسى كه فراموش كنم ؟ پيغمبر فرمود: نه ، ترس از فراموشيت ندارم . چون از خدا خواسته ام كه حافظه ات را نيرو بخشد و دچار فراموشى نگرداند، بلكه آن را براى امامان بعد از خودت بنويس . على (ع ) مى گويد از حضرتش پرسيدم : اى پيامبر خدا! شركاى من در امامت كيانند؟ پيامبر (ص ) فرمود: امامان از فرزندان تو مى باشند و مايه خير امت من هستند و دعاى امتم به خاطر آنها به اجابت مى رسد و به خاطر آنهاست كه خداوند بلاها را از ايشان دور مى كند و از آسمان رحمت بر آنها فرود مى آورد. آنگاه اشاره به حسن (ع ) كرد و فرمود: اين نخستين ايشان ، و با اشاره به حسين (ع ) فرموده امامان از فرزندان حسين هستند (1009).
اميرالمؤ منين على (ع ) به همين مطلب در گفتارش در مسكن اشاره كرده و آن را ابواراكه (1010) چنين روايت نموده است :
ما در مسكن در خدمت اميرالمؤ منين على (ع ) بوديم و در مورد ميراثى كه آن حضرت از پيامبر خدا (ص ) برده است بحث مى كرديم ، بعضى مى گفتند: على (ع ) شمشير پيغمبر را به ارث برده است ، و گروهى معتقد بودند كه قاطر آن حضرت را. جمعى نيز عقيده داشتند كه نوشته اى را كه در غلاف شمشير خود دارد از پيغمبر به ارث برده است . در اين حال بوديم كه على (ع ) بر ما وارد شد و فرمود: به خدا سوگند اگر فرصت مى يافتم ، تا يك سال براى شما سخن مى گفتم ، بدون اينكه در طى آن كلامى را تكرار كنم . و خدا مى داند كه مرا نوشته هاى بسيارى است ويژه پيامبر و اهل بيتش ، و نيز جزوه اى است به نام عبيطه ، كه چيزى سخت تر از آن بر عرب نيامده ، در آن قيد شده كه در ميان عرب شصت قبيله باطل و مطرود وجود دارد كه ايشان را از دين خدا بهره اى نمى باشد (1011).
پس از اميرالمؤ منين (ع )، ائمه اهل بيت فرزندان آن حضرت تمامى آن نوشته ها را بزرگوارى از بزرگوار ديگر، به ارث برده اند. روايات زير گوياى اين مطلبند؛
در بصائر الدرجات از جابر بن يزيد آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) فرمود: مرا از مرحمتى پيامبر اسلام (ص ) نوشته اى است شامل نوزده كتاب (1012).
و از فضيل بن يسار روايت شده كه امام باقر (ع ) به وى فرمود:
اى فضيل ! كتاب على كه هفتاد ذراع طول داشته در نزد ماست و روى زمين چيزى وجود ندارد كه مورد احتياج باشد، مگر اينكه در آن نوشته آمده است ؛ حتى ديه خراش جزئى . آنگاه براى نشان دادن چنان خراشى ، با دست ، خطى بر انگشت ابهام خود كشيد (1013).
و از حمران بن اعين آمده است كه امام باقر (ع ) اشاره به صندوق بزرگى كرد و فرمود: اى حمران ! در اين صندوق نوشته اى است كه طول آن هفتاد ذراع است و شامل تقريرات پيامبر خدا (ص ) و به خط على (ع ) است . اگر زمام امور را به دست بگيريم ، چنان كه خداوند دستور داده است حكومت خواهيم نمود و از نوشته هاى اين صحيفه تجاوز نخواهيم كرد (1014).
و از محمد بن مسلم آمده (1015) استكه امام باقر (ع ) فرمود: در نزد ما صحيفه اى به خط على (ع ) و به طول هفتاد ذراع است كه ما از آنچه در آن است پيروى كرده ، از دستورهاى آن تجاوز نمى كنيم . از حضرتش پرسيدم : آن نوشته شامل چه چيزهايى است ؟ آيا جامع همه دانشهاست ، يا تفسير و شرح هر چيز از امورى است كه مورد بحث مردم مى باشد؛ مثل طلاق و ميراث ؟ امام باقر (ع ) فرمود: على (ع ) در آن همه چيز را، از قضا و مسائل ارث نوشته است ، به طورى كه اگر فرمانروايى به ما برسد، چيزى نخواهد بود مگر اينكه در آن نوشته آمده و به موجب آن عمل خواهيم كرد (1016).
بنا به روايتى ديگر: هر گاه حكومت به ما برسد، هيچ چيز نخواهد بود مگر اينكه دستورالعملش در آن آمده و ما بر طبق آن عمل خواهيم نمود (1017).
همچنين از محمد بن مسلم به نقل از امام باقر يا صادق - عليهماالسلام - آمده است كه فرمود: در نزد ما صحيفه اى است از كتاب يا مصحف على (ع ) به طول هفتاد ذراع كه ما از آن پيروى مى كنيم و از حدود آن تجاوز نمى نماييم (1018).
و از عبدالله بن ميمون (1019) به نقل از امام صادق (ع ) از پدرش امام باقر (ع ) آمده است كه فرمود: در كتاب على (ع ) هر چه مورد نياز باشد آمده ، حتى ديه خراش جزئى و فشار شديد (1020).
و نيز در كتاب ياد شده به نقل از مروان آمده است كه گفت : شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: در نزد ما كتابى از على (ع ) است به طول هفتاد ذراع (1021).
و بنا به روايتى : على (ع ) چيزى را در آن از دست ننهاده ، مگر اينكه آن را نوشته است ؛ حتى ديه خراش جزئى (1022).
و از امام صادق (ع ) آورده است كه فرمود: به خدا سوگند كه ما را صحيفه اى است به طول هفتاد ذراع كه در آن ، همه آنچه را كه مردمان به آن نيازمند باشند آمده ؛ حتى ديه خراش . اين كتاب گفته پيامبر خدا (ص ) است كه على (ع ) آن را به دست خود نوشته (1023).
و از عبدالله بن سنان (1024) آمده كه گفت : شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود: در نزد ما پوستى است به طول هفتاد ذراع كه پيامبر خدا (ص ) فرموده و على (ع ) آن را به دست خود نوشته و در آن ، آنچه مورد نياز باشد آمده ؛ حتى ديه خراش (1025).
و از منصور بن حازم (1026) آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود: ما را صحيفه اى است كه آنچه مورد نياز باشد در آن نوشته شده ؛ حتى ديه خراش (1027).
و از عثمان بن زياد آمده كه گفت : بر امام صادق (ع ) وارد شدم . آن حضرت به من فرمود بنشينم . من فرمان برده ، نشستم . آنگاه امام (ع ) انگشتانش را به پشت دستم كشيد و فرمود: حتى ديه اين را هم مى دانيم ، و كمتر از اين راهم (1028).
و از منصور بن حازم و عبدالله بن ابى يعفور آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود: در نزد من صحيفه اى است به طول هفتاد ذراع و آنچه مورد نياز باشد در آن نوشته شده ؛ حتى ديه خراش جزئى (1029).
و از عبدالرحمان بن ابى عبدالله (1030) آمده كه شنيدم امام صادق (ع ) مى فرمود:
در خانه ما صحيفه اى است به طول هفتاد ذراع كه خداوند حلال و حرامى را قرار نداده ، مگر اينكه در آن نوشته شده ؛ حتى ديه خراشى را (1031).
و از محمد بن عبدالملك (1032) آمده است كه گفت : ما شصت نفر در محضر امام صادق (ع ) نشسته بوديم كه شنيدم آن حضرت فرمود: به خدا سوگند كه ما را صحيفه اى است به طول هفتاد ذراع كه خداوند حلال يا حرامى را قرار نداده ، مگر اينكه در آن صحيفه نوشته شده است ؛ حتى ديه خراش ‍ جزئى (1033).
و از سليمان بن خالد (1034) آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود: در نزد ما صحيفه اى است به طول هفتاد ذراع كه گفته رسول خدا (ص ) و به خط على (ع ) است هيچ حلال و حرامى نيست نگر اينكه در آن آمده است ؛ حتى ديه خراش جزئى (1035).
و از حماد آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: خداوند حلال و حرامى را قرار نداده ، مگر اينكه مانند حدود خانه ، حد و مقدارش معلوم و مشخص است . و حلال محمد (ص ) تا روز قيامت حلال است و حرامش تا روز قيامت حرام است . و ما را صحيفه اى است به طول هفتاد ذراع كه خداوند هيچ حلال و حرامى را قرار نداده ، مگر اينكه در آن صحيفه آمده است . آنچه از راه است ، از راه ، و آنچه را مربوط به خانه است ، از خانه گفته ؛ حتى ديه خراش جزئى و تازيانه و نيم تازيانه را (1036).
و از عبدالله بن ايوب (1037)، به نقل از پدرش آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: على (ع ) شيعيان خود را رها نكرده كه نيازمند به كسى باشند تا حلال و حرام را به آنان ياد دهد، ما در كتاب على (ع ) حتى ديه خراش را هم ديده ايم . اگر شما آن كتاب را مى ديديد، مى دانستيد كه آن از كتابهاى اولين و بسيار عزيز و معتبر است (1038).
و از محمد بن حكيم (1039) به نقل از امام كاظم (ع ) آمده است كه فرمود: پيشينيان شما كه حكم به قياس مى كردند به هلاكت افتادند. چه ، خداى تبارك و تعالى هيچ پيامبرى را از دنيا نبرده ، مگر اينكه دين خدا را از حلال و حرام براى او كامل نموده است . پيامبر اسلام (ص ) نيز آنچه را كه در روزگارش نيازمند آن بوديد براى شما آورد، پس از مرگش شما به او، و به اهل بيت او پناه برديد. اينك بدانيد كه در نزد اهل بيت او صحيفه اى است كه حتى ديه خراش هم در آن نوشته شه است . آنگاه فرمود: ابو حنيفه كسى است كه مى گويد: على (ع ) چنين گفته و من چنين مى گويم (1040)!
و در بصائر الدرجات و كافى ، از بكر بن كرب (1041) صيرفى آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود: آنها كجا هستند و شما كجا! آنها چه مى خواهند و چرا به شما خرده مى گيرند و شما را رافضى مى نامند؟ آرى به خدا سوگند كه شما پيرو حق بوده ، ترك دروغ كرده ايد. به خدا قسم كه ما را چيزى است كه نياز ما را به كسى نمى اندازد، بلكه مردمان به ما نيازمندند. ما كتابى داريم به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع )، به طول هفتاد ذراع كه در آن از هر حلال و حرامى سخن رفته است (1042).
نام كتاب على (ع ) در احكام  
ائمه اهل بيت (ع ) نام كتابى را كه پيامبر خدا (ص ) در احكام بر على (ع ) املا فرموده است جامعه گفته اند. اين مطلب از روايات زير معلوم مى گردد:
در كافى و بصائر الدرجات از ابوبصير آمده است كه گفت من بر امام صادق (ع ) وارد شده ، گفتم :
- فدايت شوم ! من از شما سوالى دارم . آيا كسى هست كه سخنانم را بشنود؟ امام صادق (ع ) پرده اى را كه بين دو اتاق آويخته شده بود به كنارى زد و سر درون آن اتاق كرد و پس از آنكه دانست كسى در آنجا نيست ، فرمود:
- اى ابو محمد! هر چه مى خواهى بپرس . گفتم :
- فدايت شوم . شيعيانت مى گويند كه پيامبر خدا (ص ) بر روى على درى از علم گشوده كه از آن در، هزار در ديگر باز مى شود...امام فرمود:
- اى ابومحمد! جامعه در نزد ماست ، و ديگران چه مى دانند كه جامعه چيست . پرسيدم :
- فداى تو گردم . جامعه چيست ؟ فرمود:
- نوشته اى است به طول هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا (ص ) و املاى آن حضرت ، كه از دو لب شريفش بيرون آمده و على (ع ) آن را بدست خود نوشته ، و در آن از همه حلالها و حرامها، و هر چه را مردم به آن نياز داشته باشند، آمده است ؛ حتى ديه خراش جزئى . آنگاه امام با دست خود به من زد و فرمود:
- اى ابومحمد! اجازه مى دهى ؟ گفتم :
- فداى تو گردم . من در اختيار شما هستم ، هر چه مى خواهى انجام ده . پس ‍ با دستش فشارى اندك به من داد و فرمود:
- حتى ديه اين را. و اين كلام را با كمى خشونت ادا كرد. و گفتم :
- به خدا سوگند كه اين حقيقت علم است ...(1043).
همچنين از سليمان بن خالد آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود: ما را صحيفه اى به نام جامعه است كه هيچ حلال و حرامى نيست مگر اينكه در آن آمده ؛ حتى ديه خراش جزئى (1044).
و در روايتى ديگر: در نزد ما صحيفه اى است به طول هفتاد ذراع به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ). هيچ حلال و حرامى نيست مگر اينكه در آن صحيفه آمده است ؛ حتى ديه خراش جزئى (1045).
و از على بن رئاب (1046) آمده كه از امام صادق از محتواى جامعه پرسيده شد. آن حضرت فرمود كه طول آن صحيفه هفتاد ذراع است و بر پوستى نوشته و پيچيده شده و در آن هر چه را كه مردمان را نياز باشد آمده و هيچ موردى نيست كه در آن نوشته نشده باشد؛ حتى ديه خراش جزئى (1047).
و در بصائر الدرجات از ابوبصير آمده است كه امام صادق (ع ) در حالى كه سخن از ابن شبرمه (1048) و فتواهاى او در ميان بود، فرمود: او از جامعه چه خبر دارد! آن املاى پيامبر خدا (ص ) است و به خط على (ع ) كه تمامى حلالها و حرامها در آن آمده است ؛ حتى ديه خراش جزئى (1049).
و در كافى و بصائر الدرجات از ابوشيبه (1050) آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: دانش ابن شبرمه در برابر جامعه ، كه املاى پيامبر خدا (ص ) و به خط على (ع ) است ، گمراهى محض است . در جامعه جاى حرفى براى كسى باقى نمانده است . زيرا در آن حلال و حرام آمده است . طرفداران قياس ، علم به احكام را از راه قياس مى جويند، اين است كه بجز دور شدن از هدف اصلى چيزى به دستشان نمى آيد. دين خدا با قياس جور در نمى آيد (1051).
بدين سان ائمه اهل بيت (ع ) از سخن گفتن به راى و نظر خويش دورى مى جستند و در سخنانشان به آنچه از سوى پيامبر خدا (ص ) از جبرئيل ، از خداى تبارك و تعالى آمده بود استناد مى كردند.
كتاب جفر و مصحف فاطمه (س )  
از برخى از احاديث چنين بر مى آيد كه در نزد ائمه اهل بيت (ع ) دو كتاب از پدرشان اميرالمؤ منين (ع ) وجود داشته است : يكى جامعه كه در آن احكام حلال و حرام آمده ، و ديگرى جفر كه در آن اخبار و رويدادهايى كه بعدها به وقوع مى پيوسته ثبت شده بود.
كتاب سومى نيز از مادرشان فاطمه زهرا (س )، دختر پيامبر خدا (ص )، به نام مصحف فاطمه وجود داشته كه آن نيز شامل اخبار و رويدادهاى آينده بوده است . كتابهاى سه گانه مزبور هر سه به خط على (ع ) بوده و شرح آن به موجب احاديث ائمه اهل بيت (ع ) از اين قرار است .
در بصائر الدرجات از ابومريم (1052) آمده است كه امام باقر (ع ) به من فرمود كه جامعه در نزد ماست . طول آن هفتاد ذراع است و در آن همه چيز به ثبت رسيده ؛ حتى ديه خراش جزئى . آن كتاب املاى پيغمبر خدا (ص ) است و به خط على (ع ). و هيز جفر در نزد ماست كه متن و حواشى آن بر روى پوستى عكاظى نوشته شده است . آن كتاب مشتمل است بر آنچه درگذشته روى داده و هر چه در آينده تا روز قيامت به وقوع خواهد پيوست (1053).
نيز در بصائر الدرجات از طرق متعدد از امام صادق (ع ) آمده كه آن حضرت به مردمانى كه به خدمتش رسيده و از ميراث پيغمبر (ص ) براى على (ع ) و ميراث آن حضرت براى فرزندش حسن مى پرسيدند، فرموده است : پيامبر خدا (ص ) براى ما كتابى بر جاى گذاشته كه آنچه مورد نياز باشد در آن آمده است ؛ حتى ديه خراش جزئى و ناخن . و فاطمه (س ) نيز مصحفى بر جاى نهاده كه قرآن نيست ... (1054).
نيز در آن كتاب از ابان بن عثمان ، از على بن الحسين ، از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود: عبدالله بن الحسن (1055) اعلام كرده كه او، آن را مى داند كه همه مردم مى دانند. آن وقت امام (ع ) به سخن خود ادامه داد و فرمود: عبدالله بن الحسن درست گفته ، او چيزى بيشتر از مردم نمى داند. اما به خدا سوگند كه در نزد ما جامعه وجود دارد كه حلال و حرام در آن نوشته ، و همچنين جفر. آيا عبدالله بن الحسن مى داند كه جفر چيست ؟ پوست بزغاله است يا گوسفند؟ مصحف فاطمه هم در نزد ماست كه به خدا سوگند در آن حتى حرفى از قرآن نيامده ، بلكه املاى پيامبر خدا (ص ) است و به خط على (ع ). عبدالله بن الحسن ، آن وقت كه مردم از سراسر گيتى به خدمتش برسند و او را زير پرسشهاى خود بگيرند، چه مى تواند بكند (1056).
نيز در آن كتاب از ابان بن عثمان به نقل از على بن ابى حمزه همانند حديثى كه گذشت روايت شده كه در پايان آن آمده است : آيا از اين خرسند نخواهيد شد كه در روز قيامت شما دامان ما را بگيرند و ما دامان پيامبرمان را و پيامبرمان چنگ به دامان رحمت خدا بزند (1057)؟
سرنوشت جنگ افزار پيامبر و كتابهايش
در بصائر الدرجات از على بن سعيد (1058) آمده است كه امام صادق (ع ) در ضمن سخنانش فرمود:
جنگ افزار پيامبر خدا (ص ) و شمشير و زرهش در نزد ماست . به خدا مصحف فاطمه ، كه آيه اى از قرآن در آن نيامده ، بلكه املاى پيامبر خدا (ص ) و به خط على (ع ) است ، در نزد ما مى باشد. و قسم به خدا كه جفر هم در نزد ماست ، و چه مى دانند كه در جفر چه چيز است ؟ قطعه پوستى است از گوسفند يا شتر؟ آنگاه رو به ما كرد و فرمود: شما را مژده باد! آيا خرسند نمى شويد كه در روز قيامت در حالى قدم به صحراى محشر بگذاريد كه چنگ به دامن على (ع ) زده باشيد و على چنگ به دامن پيامبر خدا (ص ) زده باشد (1059)؟
نيز در آن كتاب از محمد بن عبدالملك آمده كه گفت : ما شصت نفر بوديم و در نزد امام صادق (ع ) نشسته بوديم كه عبدالخالق بن عبدربه بر حضرتش ‍ وارد شد و به امام (ع ) گفت : من در نزد ابراهيم بن محمد نشسته بودم كه به وى گفتند شما گفته ايد:
در نزد ما كتاب على است . و ابراهيم بن محمد در پاسخ آنها گفت : به خدا قسم كه على (ع ) كتابى بر جاى نگذاشته ، و اگر هم گذاشته باشد، بجز پاره پوستى خشك و بى مصرف نيست كه اگر آن در نزد اين برده من مى بود هيچ اهميتى به آن نمى دادم ! امام (ع ) با شنيدن اين سخنان از جاى خود جابجا شد و رو به ما كرد و فرمود:
به خدا سوگند چنين نيست كه مى گويند. دو محفظه چرمين است كه در آن نوشته ها است . پوستهايى هستند تر و تازه كه در يكى ، كتابها قرار دارد، و در ديگرى جنگ افزار پيامبر (ص ). به خدا سوگند كه كتابى داريم به طول هفتاد ذراع كه خداوند حلال و حرامى را قرار نداده ، مگر در آن آمده است ؛ حتى ديه خراش ، و با ناخن ، خطى بر روى ساعد خود كشيده و چنان خراشى را عملا نشان داد. و فرمود نزد ما مصحفى است كه سوگند به خدا آن مصحف ، قرآن نمى باشد (1060).
و از عبدالله بن سنان آمده كه به حصرت امام جعفر صادق (ع ) از رويدادهاى جنگى و صدمات ناشى از آن به فرزند امام حسن (ع ) گزارش ‍ مى دادند و ما هم در محضر آن امام از جفر نام برديم . امام (ع ) فرمود: به خدا سوگند در نزد ما دو قطعه پوست و بره و بز نوشته شده هست كه ، به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) است . و به غير از آن ، صحيفه اى به طول هفتاد ذراع كه در آن آنچه را مورد نياز مردمان باشد، آمده است ؛ حتى ديه خراش جزئى (1061).
و در روايت ابوالقاسم كوفى آمده است كه گفت : از جفر با نواده امام حسن (ع ) سخن مى گفتند و گفتند جفر چيزى نيست ! اين ماجرا را كسى به گوش ‍ امام صادق (ع ) رسانيد. آن حضرت فرمود: جفر در محفظه چرمين ، از پوست بره و بز و پر از علم است (1062).
و در حديث عبدالله سنان به دنبال حديث بالا آمده است : به املاى پيغمبر (ص ) و از دو لب مباركش به خط على (ع ) (1063).
#
و از سليمان بن خالد آمده كه گفت : امام جعفر صادق (ع ) فرمود: در جفرى كه از آن سخن مى گويند، چيزهائى است كه آنان را ناراحت مى كند. زيرا آنان حق نمى گويند، و هر چه در جفر آمده همه حق است . آنها اگر راست مى گويند، داوريها و مسائل مربوط به ارث را كه على (ع ) در آن به داورى پرداخته است بياورند. از آنها از سهم الارث خاله ها و عمه ها بپرسيد. مصحف فاطمه (س ) را نشان بدهند كه در آن وصيت آن بانو آمده و سلاح پيامبر خدا (ص ) را و...(1064).
و از معلى بن خنيس (1065) به نقل از امام صادق (ع ) آمده كه آن حضرت درباره پسر عموهايش فرمود: من خوشتر دارم اگر آنها شما را به خود بخوانند، به نرمى با آنها برخورد كرده ، بگوييد: ما آن چنان نيستيم كه به شما گفته اند، بلكه ما مردمى هستيم خواهان علم دين ؛ هر كجا و در نزد هر كس كه باشد. اگر در نزد شماست ، ما در هر مورد از شما پيروى مى كنيم ، و اگر در نزد كس ‍ ديگرى باشد، مى گرديم تا دارنده آن را بيابيم . آنگاه امام (ع ) به سخن خود ادامه داد و فرمود: كتابها جامعه ، جفر، مصحف فاطمه (س ) همه در نزد على بن ابى طالب (ع ) بود تا اينكه عازم عراق شد و همه آنها را به ام سلمه سپرد. و چون كشته شد، كتابها به امام حسن (ع ) رسيد، و چون آن حضرت نيز از دنيا رفت ، كتابها به امام حسين (ع ) و سرانجام به پدرم رسيد...(1066).
نيز در آن كتاب از على بن سعد يا سعيد آمده كه گفت : من در نزد امام صادق (ع ) نشسته بودم و گروهى از ياران ما نيز حضور داشتند كه معلى بن خنيس ‍ به آن حضرت گفت : فداى تو گردم ! از حسن بن الحسن به شما چه رسيد! آنگاه طيار به سخن آمد و به امام گفت : فدايت شوم ! همين طور كه من در يكى از كوچه ها عبور مى كردم ، محمد بن عبدالله بن الحسن را ديدم كه بر دراز گوشى سوار شده ، گروهى زيديه پيرامونش را گرفته بودند...و طيار سخنانى را كه بين او و محمد بن عبدالله در آن ملاقات گذشته بود به سمع امام (ع ) رسانيد. امام در جواب او راجع به جفر، فرمود: پوست گاو دباغى شده اى است چون مشك آب ، كه پر است از نوشته ها و علومى كه مردمان تا روز قيامت به آن نيازمند خواهند بود. آن را پيامبر خدا (ص ) املا كرده و على (ع ) به دست خود نوشته است . و نيز مصحف فاطمه كه در آن حتى آيه اى از قرآن نمى باشد. و نيز انگشترى پيامبر خدا (ص ) و زره و شمشير و پرچم مخصوص آن حضرت در نزد من است . (1067)
و از عنبسة بن مصعب (1068) آمده كه گفت : ما در نزد امام صادق (ع ) نشسته بوديم ...و در آخر حديث سخن امام (ع ) را در باره دو محفظه چنين آورده است : هر كدام را محتوايى گوياست . جنگ افزارهاى پيامبر خدا (ص )، كتابها و مصحف فاطمه (س ) همه در آن است . به خدا سوگند گمان نمى كنم كه آن قرآن باشد (1069).
از پاره اى احاديث چنين برمى آيد كه در مصحف فاطمه (س )، علاوه بر آنچه در احاديث گذشته آمده ، سخنانى از فرشته اى آمده كه پس از وفات پيامبر خدا (ص ) به دلدارى و تسلاى آن بانو به وى سخن مى گفته است . روايت حماد بن - زيد از امام صادق (ع ) مبين اين مطلب است .
در كافى از حماد بن زيد (1070) آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود: چون خداى تعالى پيامبرش (ص ) را به سوى خود فراخواند، فاطمه (س ) را به سبب فقدان پدر آن چنان حزن و اندوه فرا گرفت كه سنگينى آن را بجز خداى عزوجل كسى ديگر نمى داند. اين بود كه خداوند فرشته اى را ماءمور ساخت تا با وى به سخن گفتن بپردازد و غم از چهره اش بزدايد...تا آنجا كه مى فرمايد: فاطمه (س ) ماجرا را به على (ع ) گفت و امام نيز آنچه را مى شنيد، مى نوشت . تا اينكه از آن نوشته ها كتابى فراهم گشت . آنگاه امام در تشريح آن كتاب فرمود: در اين مصحف از حلال و حرام مطلبى نيامده ، بلكه پر است از وقايع و رويدادهاى آينده (1071).
و از ابوعبيده آمده كه يكى از ياران ما از موضوع جفر از امام صادق (ع ) پرسيد. امام در پاسخ او فرمود:
- محفظه اى است از پوست گاو نر، پر از علم . پرسيد:
- پس جامعه چيست ؟ فرمود:
- نوشته اى است به طول هفتاد ذراع بر پهنه پوستى و پيچيده درهم ، به بزرگى ران شتر دو كوهانه . و آنچه را مردم نيازمند آن باشند، در آن آمده است و چيزى نيست كه در آن نباشد؛ حتى ديه خراش كوچكى . پرسيد:
- پس مصحف فاطمه كدام است ؟ امام (ع ) مدتى سكوت كرد، سپس ‍ فرمود:
- شما هر چه به ذهنتان مى رسد، از لازم و غير لازم ، مى پرسيد. فاطمه (س ) پس از وفات پيامبر خدا (ص ) هفتاد و پنج روز زنده بود...تا آنجا كه مى فرمايد: خداوند اين فرشته را فرستاد تا مصيبت فقدان پدر را بر او تسكين دهد و او را از غم و اندوه برهاند و از پدر و مقام و منزلت او آگاهش ‍ كند و به وى اطلاع دهد كه پس از او بر فرزندان او چه خواهد گذشت و همه آنها را على (ع ) مى نوشت ...(1072)
روايات حاكى از اينكه ائمه اهل بيت (ع ) كتاب جامعه اميرالمؤ منين را در احكام ، و جفر و مصحف فاطمه را، كه در آنها از حوادث آينده سخن رفته ، به ارث برده اند، به تواتر رسيده است .
از آن احاديث ، و احاديثى كه بعدا بيايد، چنين معلوم مى شود كه آن كتابها در محفظه اى چرمين از چرم گاو نر قرار داشته كه به آن جفرابيض مى گفته اند. همچنين جنگ افزار رسول خدا (ص ) را ائمه (ع ) به ارث برده اند و در محفظه اى جداگانه و چرمين از پوست گاو نر نگهدارى مى كرده اند كه به آن جفر احمر مى گفته اند.