دو مكتب در اسلام
جلد دوم : ديدگاه دو مكتب درباره مدارك تشريعى اسلامى

سيد مرتضى عسگرى

- ۱۲ -


قصد انجام عمره تمتع كرده بودم ، اما كسى مرا از آن مانع شد؛ ناچار به نزد ابن عباس رفتم و نيت خود را با او در ميان نهادم . ابن عباس مرا به انجام آن فرمان داد. پس به خانه بازگشته ، خوابيدم . در خواب ديدم كسى به من مى گفت :: عمره ات پذيرفته و حجت درست است . پس برخاسته ، بار ديگر به نزد ابن عباس رفتم و داستان خواب خود را به او گفتم . ابن عباس تكبير گفت و افزود كه عمره تمتع سنت پيامبر خدا (ص ) است (714).
همچنين در مسند احمد و ديگر منابع از قول كريب (715)، آزاد كرده ابن عباس ، آمده است كه گفت به ابن عباس گفتم :
منظورت از اينكه گفته اى حج كسى كه قربانى به همراه نداشته باشد و پس ‍ از طواف كعبه به نيت عمره از احرام بيرون نيايد درست نيست ، و آنكه قربانى به همراه دارد بايد حج و عمره اش را با هم جمع كند چيست ؟ زيرا با گفته ديگران فرق دارد. ابن عباس گفت :
واى بر تو! پيامبر خدا (ص ) با اصحابش تنها به قصد انجام حج از مدينه بيرون شدند. آنگاه رسول خدا (ص ) فرمان داد كه هر كس قربانى با خود به همراه نياورده ، خانه خدا را طواف كند و به عنوان عمره تمتع از احرام بيرون بيايد. يكى از آنها به حضرتش گفت : اى پيامبر خدا (ص )! اين حج است و ما نيت حج داشته ايم . آن حضرت فرمود: اين حج نيست . عمره است (716).
دلايل ابن عباس و ابن زبير درباره عمره تمتع
مسلم در صحيحش از قول مسلم قرى (717) آورده است كه گفت : از ابن عباس ‍ درباره عمره تمتع پرسيدم ، اجازه داد: در حالى كه عبدالله بن زبير آن را ممنوع كرده بود. ابن عباس چون اين را شنيد گفت :
ما در ابن زبير زنده است . و او مى گويد كه پيامبر خدا (ص ) به انجام آن فرمان داده ، به نزد او برويد و از او برويد و از او بپرسيد! راوى مى گويد: به نزد مادر عبدالله زبير رفتيم . پيرزنى چاق و نابينا بود. او در پاسخ ما گفت پيامبر خدا (ص ) عمره تمتع را فرمان داده است (718).
در زادالمعاد آمده است كه عبدالله زبير فرمان داد كه تنها حج گزارده شود و بين حج و عمره را جمع نكنيد و گوش به حرف اين كورتان ندهيد. ابن عباس در پاسخ ابن زبير گفت : كوردل تو هستى ، چرا درباره عمره تمتع از مادرت نمى پرسى ؟ فرزند زبير كسى را به خدمت مادرش فرستاد و حقيقت را از او جويا شد. او پاسخ داد: ابن عباس راست مى گويد. ما به قصد حج با پيامبر خدا (ص ) بيرون شده بوديم كه رسول خدا دستور داد آن را عمره قرار دهيم . ما نيز پس از انجام عمره از احرام بيرون آمديم و محرمات احرام بر ما حلال گرديد، تا آنجا كه بويهاى خوش در بخورد آنها بين زنان و مردان به هوا برخاست (719).
دلايل عروة بن زبير (720) و ابن عباس
در مسند احمد آمده است كه عروة بن زبير به ابن عباس گفت : ابن عباس ! تا كى مردم را گمراه مى كنى ؟ ابن عباس پرسيد: اى عريه ! در چه موردى مى گويى ؟ گفت : به ما دستور مى دهى كه عمره را در ماههاى حج به جا آوريم ، در صورتى كه ابوبكر و عمر آن را نهى كرده اند! ابن عباس گفت : آخر پيامبر خدا (ص ) آن را به جا آورده است ... (721).
و بنا به روايتى ديگر ابن عباس پاسخ عروه را چنين داد: مى بينم كه به هلاكت خواهند افتاد. من مى گويم پيامبر خدا (ص ) چنين دستور داده ، آنها مى گويند ابوبكر و عمر آن را ممنوع كرده اند (722)!
و بنا به روايتى ديگر، عروه گفته است : اى ابن عباس ! از خدا نمى ترسى كه مردم را به انجام عمره تمتع فتوا مى دهى ؟! ابن عباس پاسخ داد: اى عريه ! اين موضوع را از مادرت بپرس . عروه گفت : ابوبكر و عمر، عمره به جا نياورده اند! و ابن عباس جواب داد: من از پيغمبر (ص ) مى گويم ، و شما از ابوبكر و عمر جوابم را مى دهيد؟ (723)
و باز در روايتى ديگر ضمن آوردن دلايل عروة بن زبير در مساءله عمره با مردى مجهول الهويه ، در زاد المعاد آمده است كه عروة بن زبير به مردى از اصحاب پيامبر خدا (ص ) گفت :
تو مردم را در دهه اول ذى حجه به انجام عمره تمتع امر مى كنى ، در صورتى كه عمره در اين ايام روا نيست ! آن مرد گفت : چرا در اين مورد از مادرت نمى پرسى ؟! عروه پاسخ داد: ابوبكر و عمر، عمره به جا نياورده اند! و آن مرد گفت : اين است كه خود را به هلاكت انداخته ايد. خداى عزوجل حتما شما را عذاب مى كند. من از رسول خدا (ص ) با شما سخن مى گويم و شما از رفتار ابوبكر و عمر پاسخ مى دهيد! عروة گفت : قسم به خدا كه ابوبكر و عمر از تو به سنت پيغمبر خدا (ص ) آشناتر بوده اند. كه آن مرد سكوت اختيار كرد (724).
و مى بينم كه اين مرد مجهول الهويه ، همان عبدالله بن عباس بوده است .
همچنين در مجمع الزوايد آمده است كه عروة بن زبير، ابن عباس را ديدار كرد و به او گفت :
اى ابن عباس ! دير زمانى است كه به گمراه كردن مردم مشغولى ؟ ابن عباس ‍ گفت : اى عريه ! در چه موردى مى گويى ؟ عروه گفت : مردى به قصد اداى حج يا عمره احرام بسته ، بيرون مى آيد و آنگاه كه طواف كعبه به جا مى آورد، تو فتوا مى دهى كه او بايد از احرام بيرون بيايد و محل شود؛ كارى را كه ابوبكر و عمر ممنوع كرده اند! ابن عباس پاسخ داد: واى بر تو. ابوبكر و عمر را مقدم مى دارى ، يا كتاب خدا و سنتى را كه پيامبر خدا (ص ) در ميان اصحاب و امتش نهاده است ؟ عروه گفت : ابوبكر و عمر، از من و تو به كتاب خدا و سنت پيغمبرش آشناتر مى باشند! راوى مى گويد كه عروه با ابن عباس دشمنى مى كرد (725).
جلوگيرى عروة بن زبير از عمره تمتع
در صحيح مسلم از قول محمد بن عبدالرحمان آمده است كه مردى از اهالى عراق به او گفت : از عروة بن زبير بپرس مردى كه تلبيه به حج گفته است ، آيا پس از طواف كعبه مى تواند از احرام بيرون بيايد يا نه ! اگر گفت نمى تواند، به او بگو كه مردى چنين فتوا مى دهد.
محمد بن عبدالرحمان مى گويد: رسالت به جا آوردم و آن را از عروة پرسيدم و او گفت : نمى تواند، هر كس كه تلبيه به حج گفته ، جز با انجام مناسك حج نمى تواند از احرام بيرون بيايد. در پاسخش گفتم : اما مردى هست كه چنين فتوا مى دهد، گفت بى جا و غلط گفته است .
آن مرد عرقى بار ديگر مرا ديدار كرد و ماجرا را از من پرسيد و من هم آنچه گذشته بود برايش بازگو كردم . مرد عراقى از من خواست كه به او بگويم كه آن مرد فتوا دهنده مى گويد كه پيامبر خدا (ص ) چنين كرده و نيز زبير و اسماء چنان كرده اند.
محمد بن عبدالرحمان مى گويد: بار ديگر به نزد عروه رفتم و سخن آن مرد عراقى را به او رساندم . عروه از من پرسيد: اين مرد چه كسى است ؟ گفتم : نمى دانم و او را نمى شناسم . گفت : پس چرا خودش براى پرسش به نزد من نمى آيد؟ فكر مى كنم اين مرد اهل عراق باشد. گفتم : نمى دانم . عروه گفت : در هر حال او دروغ گفته است . عايشه رض به من گفته است كه پيامبر خدا (ص ) حج به جا آورد و نخستين كارى كه به هنگام ورود به مكه انجام داد، اين بود كه وضو گرفت و خانه خدا را طواف كرد. پس از پيغمبر، ابوبكر نيز نخستين كارش طواف كعبه بود و بس . يعنى از عمره و غير آن خبرى نبود. پس از ابوبكر، عمر هم مانند او حج گزارد. و بعد از او عثمان ، من خودم ديدم كه نخستين كارش طواف كعبه بود و بس و با آن چيز ديگرى انجام نداد. مهاجران و انصار نيز چنين كرده اند و از عمره و غير آن چيزى به جا نياوردند.
آخرين موردى كه در اين موضوع به چشم ديده ام ، كار عبدالله بن عمر بن - خطاب بوده كه حجش را به عمره بدل نكرده است . ابن عمر هم در نزد آنهاست ، چرا از او نمى پرسند؟
از طرفى هيچيك از گذشتگان را سراغ ندارم ، مگر اينكه كارشان در ابتداى ورود به مكه طواف خانه بوده و كارى انجام نداده و از احرام هم بيرون نيامده اند. من خودم مادرم و خاله ام را ديده ام كه به محض ورود، نخستين كارشان طواف خانه خدا بوده و از احرام هم بيرون نيامده اند.
مادرم به من گفته است كه او با خواهرش و زبير و فلانى و فلانى به قصد عمره تنها آمده بودند كه پس از مسح ركن از احرام بيرون آمده اند. بنابراين آنچه را گفته ، دروغ گفته است (726).
(توجه : در اينجا مولف محترم ، بحثى لغوى درباره برخى از كلمات به كار رفته در متن حديث داشته اند كه ترجمه آن براى خوانندگان متن فارسى موردى نداشت . مترجم .)
يادداشتى بر اين حديث
در اين حديث ، عروه از اينكه پيامبر خدا (ص ) بعد از طواف چه كارى را انجام داده چيزى نگفته است ؛ اما آنچه را كه به ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه نسبت داده ، همگى درست است . اما اينكه گفته است : هيچيك از گذشتگان ... و از احرام بيرون نيامده اند...و من خود مادرم و خاله ام را ديده ام كه ...طواف كردند و از احرام بيرون نيامدند...و آنچه را كه در اين مورد گفته ، دروغ گفته است ...تكذيب سخنانش در روايات متعدد و فراوان گذشته آمده است و با آن آشنا هستيم . همچنين سخنش درباره مادر و خاله اش ، با آنچه مسلم به دنبال همين حديث از مادرش اسماء، دختر ابوبكر رض ، آورده ، مغاير است كه مى گويد:
ما احرام بسته ، به مكه وارد شديم كه پيامبر خدا (ص ) فرمود: هر كس ‍ قربانى به همراه خود آورده است ، بر احرامش باقى بماند؛ اما كسى كه قربانى به همراه نياورده ، از احرام بيرون آيد. من چون قربانى با خود نداشتم ، از احرام بيرون آمدم . اما زبير، قربانى به همراه داشت و در احرامش باقى ماند. من پس از بيرون آمدن از احرام لباس پوشيدم و بيرون آمدم و در كنار زبير نشستم . زبير به من گفت : پاشو، از كنارم برو! گفتم : از آن مى ترسى كه تو را تحريك كنم ؟!
و در روايتى ديگر آمده است كه زبير به اسماء گفت : از من دور شو، از من فاصله بگير. و اسماء گفت : از آن مى ترسى كه تو را تحريك كنم ؟! و در روايتى ديگر از عبدالله ، آزاد كرده اسماء، دختر ابوبكر و مادر عبدالله بن زبير و عروه ، آمده است كه گفت : هر زمان كه اسماء گذارش به حجون (727) مى افتاد، مى گفت : درود خدا و سلام او بر پيامبرش باد. من همراه با حضرتش در اينجا فرود آمديم . در آن روزگار ما بينوا و كم مايه بوديم و زاد و راحله اى چندان همراه خود نداشتيم . من و خواهرم عايشه و زبير و فلانى و فلانى عمره به جا آورديم ، و چون خانه خدا را طواف كرديم ، از احرام بيرون آمديم . و بار ديگر شامگاه بود كه از نو تلبيه به حج گفتيم (728).
سرانجام آنچه را كه عروة بن زبير به عبدالله بن عمر بن خطاب نسبت داده و گفته است كه : فرزند عمر هم احرام در پى عمره نگشوده ، و اين عبدالله بن عمر است كه نزد آنهاست ، بروند و از او بپرسند! ما سخنان فرزند عمر را مختلف يافتيم ، و روايات او خلاف يكديگرند. توجه كنيد:
نظر فرزند عمر درباره عمره تمتع
در صحيح مسلم ، سنن ابوداود و نسائى و ترمذى و بيهقى و ديگر منابع از قول عبدالله بن عمر آمده است كه گفت :
پيامبر خدا (ص ) در حجة الوداع عمره و حج را با هم به جا آورد. در ميان مردم كسانى بودند كه قربانى به همراه داشتند، و برخى هم نه . چون پيامبر خدا (ص ) به مكه وارد شد، فرمود: هر كس كه قربانى به همراه داشته باشد، تا پايان مراسم حج هيچيك از محرمات احرام بر او حلال نمى شود؛ اما كسانى كه قربانى با خود نياورده اند، خانه خدا را طواف كرده سعى بين صفا و مروه به جا آورند و از احرام به درآيند و به هنگام خود بار ديگر تلبيه به حج بگويند (729).
بنا به گفته ترمذى از قول سالم ، فرزند عبدالله عمر، مردم بر اين سخن او و گفتار پدرش عمر در نهى از عمره تمتع اعتراض كردند. او گفته است كه شنيدم مردى از اهالى شام از عبدالله بن عمر از انجام عمره تمتع در ماههاى حج پرسيد. عبدالله پاسخ داد: حلال و رواست . مرد شامى گفت : اما پدرت انجام آن را ممنوع كرد. عبدالله پاسخ داد: نظرت چيست : اگر كارى را رسول خدا (ص ) انجام داده و به آن امر كرده ، و پدرم آن را نهى كرده باشد، تو امر پدرم را به كار مى بندى يا فرمان پيغمبر را؟ مرد شامى گفت : البته فرمان پيامبر خدا (ص ) را. و فرزند عمر گفت : پس بدان كه پيامبر خدا (ص ) آن را انجام داده است (730). و در روايت ديگرى آمده است : پيامبر، عمره را پيش از مناسك حج انجام داد (731).
ابن كثير نوشته است كه عبدالله عمر در امر عمره تمتع بر خلاف پدرش فتوا مى داد. به او گفتند: پدرت از انجام عمره تمتع جلوگيرى مى كرد! او پاسخ داد: از آن مى ترسم كه سنگ از آسمان بر شما ببارد، آخر عمره را پيامبر خدا (ص ) انجام داده ، آيا ما بايد سنت پيغمبر را پيروى كنيم يا سنت عمر بن خطاب را (732)؟
خلاف اين جهتگيرى را در امر عمره تمتع نيز از او آورده اند (733). و دور نيست كه سبب اختلاف در فتاواى او در اين مورد، به سبب وجود اختلاف در زمان صدور چنان فتوايى باشد. مثلا اگر سئوال كننده در زمان خلافت پدرش و يا در زمان حكومت عثمان از او چنين سئوالى را مى كرد، پاسخ را مطابق زمان و خواست قدرت حاكم مى داد؛ اما اگر در زمان عبدالله زبير و دوره درگيريهاى خلفاى بنى اميه با او چنين پرسشى از فرزند عمر به عمل مى آمد، مخالفت با حكومت وقت برايش آسان بود.
به اين ترتيب دو دستگى و اختلاف شديد درباره عمره تمتع در اين دوره به وجود آمد. برخى كه دارو دسته خلافت و هيئت حاكمه را تشكيل مى دادند، از انجام آن جلوگيرى مى كردند، و گروهى نيز كه هوادار برگزارى آن بودند، مردم را از دستور پيغمبر خدا (ص ) و فرمانش در انجام عمره آگاه مى ساختند. و اينان از باقيماندگان اصحاب رسول خدا (ص )، مانند جابر بن عبدالله انصارى ، بودند كه از سنت پيامبر خدا (ص ) با مردم سخن مى گفتند. توجه كنيد:
در صحيح مسلم از قول ابو نضره آمده است كه گفت : در نزد جابر بن عبدالله انصارى نشسته بودم كه كسى به خدمت او رسيد و گفت : ابن عباس ‍ و عبدالله زبير در امر عمره تمتع و ازدواج موقت با هم اختلاف نظر دارند. جابر گفت : ما هر دو را در زمان پيامبر خدا (ص ) انجام مى داديم ، تا اينكه عمر ما را از آنها ممنوع كرد، و ما هم كوتاه آمديم (734).
اين اختلاف در بين پيروان هر دو طرف مدتها ادامه داشته است . و از مظاهر آن ، روايتى است از موسى بن نافع اسدى كه گفت :
وارد مكه شدم و سه روز مانده به ترويه ، عمره تمتع به جا آوردم كه يكى از اهالى مكه به من گفت حج تو مكى به حساب مى آيد! با شنيدن اين سخن و براى كسب تكليف به نزد عطاء بن ابى رباح رفتم . او گفت : جابر بن عبدالله انصارى به من گفته است كه با پيامبر خدا (ص )، در حالى كه حيوان قربانى را به همراه داشت و تنها تلبيه حج گفته بودند به مكه آمده اند. رسول خدا (ص ) به آنها فرموده است : پس از طواف خانه خدا و سعى بين صفا و مروه و تقصير از احرام بيرون آييد تا حرامهاى احرام بر شما حلال شود. و در روز هشتم ذى حجه ، تلبيه به حج بگوييد و آنچه را پيش از آن انجام داده بوديد عمره تمتع به حساب آوريد. مردم به حضرتش گفتند: چگونه آن را عمره تمتع قرار دهيم ، در حالى كه تلبيه به حج گفته بوديم ؟ فرمود: آنچه را دستور مى دهم انجام دهيد كه اگر من قربانى به همراه نياورده بودم ، آنچه را به شما دستور داده ام خود عمل مى كردم . اما محرمات احرام بر من حلال نمى شود، مگر زمانى كه قربانى خود را انجام دهم . اين بود كه مردم نيز فرمان بردند و طبق آن عمل كردند (735).
در دوره خلافت عبدالله زبير نيز - بر خلاف خواسته وى - نشانه موفقيت در احياى سنت پيامبر خدا (ص ) آشكار گرديد و علاقه مردمان به انجام عمره تمتع پديدار گشت . اين مطلب از رواياتى كه در صحيح مسلم آمده است معلوم مى شود. توجه كنيد:
مردى از قبيله بنى هجيم به ابن عباس گفت : اين فتواها چيست كه مردم را به اشتباه انداخته و يا سخت شيفته و علاقمند نموده كه هر كس خانه خدا را طواف كند، مى تواند از احرام بيرون آيد و آزاد است ؟ ابن عباس پاسخ داد: على رغم خواسته شما، اين سنت پيامبرتان مى باشد. و در روايت بعد از اين آمده است : مساله عمره تمتع ، و اينكه هر كس كه طواف خانه خدا را به جا آورد و از احرام بيرون شود، آزاد است ، همه جا شايع شده بود (736).
ابن قيم درباره روايتى كه از ابن عباس گذشت ، به اظهار نظر پرداخته و گفته است :
ابن عباس درست گفته كه هر كس قربانى به همراه نداشته باشد، خواه افراد و يا قارن و يا متمتع ، پس از طواف حكما يا وجوبا از احرام بيرون خواهد آمد؛ اين سنتى است كه جاى اما و اگر ندارد؛ مانند اين سخن پيامبر خدا (ص ) كه چون روز به اينجا رسيد و يا چون شب از اينجا شروع شد؛ روزه دار افطار كند؛ خواه اين افطار كردن معنايش براى روزه دار حكم باشد، و يا اينكه زمان رسيدن افطار و وقت آن را نشان دهد. همين طور كسى كه خانه خدا را طواف كرده ، خواه بيرون آمدنش از احرام حكم باشد، و يا اينكه هنگام استفاده از آزادى باشد و نه احرام ، بايد كه در آن هنگام از احرام درآيد. و اين قانون ويژه كسانى است كه قربانى به همراه نياورده باشند و اين صريح سنت است .
و از ابوالشعثاء به نقل از ابن عباس آمده است كه گفت : ابن عباس اعلام كرد: هر كس كه به قصد اداى حج تلبيه گفته است ، پس از طواف ، عمل او عمره خواهد بود؛ چه بخواهد و چه نخواهد. به او گفتم : مردم چنين چيزى را از تو نمى پذيرند! ابن عباس پاسخ داد كه اين سنت پيغمبرشان مى باشد، اگر چه بر خلاف ميلشان باشد (737).
و بدين سان ابن عباس در زمان خودش در احياى سنت پيامبر خدا (ص ) مى كوشيد و كسانى نيز چون جابر بن عبدالله انصارى ، از پيروان مكتب اهل بيت ، وى را در اين راه يارى مى دادند و سرانجام از سوى اينان و به دنبال ايشان بود كه سخن در انجام عمره تمتع به مكتب خلفا كشيده شد. روايت ابن حزم از منصور بن معتمر (738) مويد اين مطلب است . منصور گفت : در سالى كه حسن بصرى (739) به حج رفته بود، من نيز با وى حج گزاردم . چون به مكه رسيديم ، مردى به نزد حسن آمد و گفت : اى ابوسعيد! من مردى خراسانى هستم و از راهى بس دور و دراز آمده و تلبيه به حج گفته ام . حسن گفت : آنچه را انجام داده اى ، عمره قرار بده و از احرام بيرون بيا. از اين سخن حسن ، مردم بر آشفتند و آن را قبول نكردند (740). فتواى حسن در مكه شايع شد و به گوش همگان رسيد، تا اينكه آن را براى عطاء بن ابى رباح (741) گفتند. عطاء اظهار كرد و گفت : حسن بصرى درست گفته است ، ولى ما در بيان اين حقيقت هماهنگى نداريم (742)!
ترس از افشاى حقيقت عمره در عصر عباسيان از ميان رفت و سخن درباره عمره تمتع در زمان خلافت ايشان در همه جا منتشر شد؛ و دور نيست كه موضعگيرى جدشان ابن عباس در اين مورد، اثرى بسزا در تاءييد و پشتيبانى خلفاى عباسى از عمره تمتع داشته است . و نيز در زمان ايشان بود كه احمد بن حنبل ، رئيس و پيشواى مذهب حنبليان ، فتوا به عمره تمتع داد. و طبيعى است كه چنين فتوائى در مكتب خلفا استمرار خواهد يافت .
سخن ابن قيم گواهى است بر اين مطلب كه مى گويد:
مساءله حج تمتع را، چه آنهايى كه نام برده ايم و چه ديگران ، از پيامبر خدا (ص ) روايت كرده ، گروهى از بزرگان تابعين نيز از ايشان گرفته و آن را روايت نموده اند. و اين نقل و روايتها تا آنجا رسيده كه در صحت آن جاى هيچ ترديدى باقى نيست و موجب يقين و قطع است و ممكن نيست كسى بتواند آن را منكر شود و يا اينكه بگويد چنين اتفاقى رخ نداده است . حكمى كه مذهب اهل بيت پيامبر خدا (ص )، و مذهب حبر امت و درياى دانش آن ابن عباس و اصحابش ، مذهب ابوموسى اشعرى ، مذهب امام اهل سنت و حديث ، احمد بن حنبل و پيروان او و مذهب تمامى اهل حديث مى باشد(743).
و به اين ترتيب سختگيرى و فشار بر مسلمانان پيرو سنت پيامبر خدا (ص ) از آن زمان و تا روزگار ما در امر عمره تمتع برداشته شده است .
احاديثى كه به خاطر توجيه ديدگاه خلفا ساخته شده اند. للّه
تا اينجا كوششهايى را كه رسول خدا (ص ) براى ريشه كن كردن آداب و سنن جاهليت در مورد عمره تمتع به كار برده اند، و تلاشهايى را كه مكتب خلفا در زنده نگاهداشتن آن آداب و سنن كرده اند، به همراه فعاليتهايى را كه مكتب اهل بيت در راه از بين بردن سنن جاهلى و بازگرداندن سنت پيامبر خدا (ص ) و احياى آن كرده اند، كه سرانجام موجب جلب توجه مسلمانان به انجام عمره تمتع گرديد، آورديم .
اينك بجاست تا اين بحث را با ارائه كوششهايى كه براى توجيه موضع خلفا در تحريم عمره تمتع و دفاع از ايشان به كار رفته است ، از قبيل ساختن و پرداختن احاديث ، به پايان ببريم .
1. مسلم ، ابوداود، نسائى ، ابن ماجه ، بيهقى و ديگران از قول قاسم بن محمد - بن ابى بكر، از ام المؤ منين عايشه آورده اند كه گفت : پيامبر خدا(ص ) حج تنها به جا آورده است (744).
2. از عروة بن زبير از عايشه آمده است كه : رسول خدا حج مفرد به جا آورده است . (745)
3. از جعفر بن محمد، به نقل از پدرش ، از جابر بن عبدالله نقل شده كه : رسول خدا تنها حج به جا آورده است (746).
4. از عبدالله عمر روايت كرده اند كه گفت : پيامبر خدا (ص ) و ابوبكر و عمر و عثمان حج مفرد به جا آورده اند (747). همچنين از او آورده اما با رسول خدا (ص ) به حج تنها تلبيه گفته ايم . و يا: پيغمبر خدا (ص ) تلبيه به حج مفرد گفته است (748).
5. از سعيد بن مسيب آورده اند كه گفت : مردى از اصحاب پيامبر خدا (ص ) به نزد عمر بن خطاب رض آمد و گواهى داد كه رسول خدا (ص ) در آن بيمارى كه از دنيا رحلت كرد، از انجام عمره پيش از حج نهى فرمود (749)!
6. از جابر بن عبدالله انصارى آورده اند كه گفت : پيامبر خدا (ص ) و ابوبكر و عمر تنها حج به جا آورده اند (750).
7. از حارث بن بلال (751) آمده است كه گفت : به رسول خدا (ص ) عرض ‍ كردم : اى پيامبر خدا! فسخ حج - به عمره - ويژه ماست ، يا براى همه مردم است ؟ آن حضرت فرمود: تنها ويژه ماست (752).
8. از عبدالله و حسن (753)، فرزندان محمد بن حنفيه ، به نقل از پدرش ‍ آورده اند كه على بن ابى طالب رض به او گفت : اى پسر من ! حج را مفرد به جا آور (754).
9. از ابوذر غفارى آورده اند كه گفت : عمره تمتع ويژه اصحاب محمد بود.
10. و بنا به روايتى ديگر ابوذر گفته است : به ما اجازه داده شده بود كه در حج ، عمره به جا آوريم .
11. و در روايت ديگر: دو متعه عمره تمتع و ازدواج موقت فقط براى ما بوده است ، نه ديگرى .
12. از عبدالرحمان بن ابوالشعثاء (755) آورده اند كه گفت : من به نزد ابراهيم نخعى (756) و ابراهيم تيمى (757) رفتم و گفتم : امسال قصد دارم كه حج تمتع به جا آوردم . يعنى عمره پيش از حج ابراهيم نخعى گفت : پدرت چنين تصميمى نمى گرفت . آنگاه از ابراهيم تيمى از پدرش آورده اند كه گفته است : در ربذه به خدمت ابوذر غفارى رسيدم و داستان را برايش تعريف كردم . ابوذر گفت : حج تمتع مخصوص ما بوده ، نه شما.
و در سنن بيهقى آمده است كه ابوذر درباره كسانى كه حج خود را به عمره فسخ كرده اند مى گفت : چنين عملى ويژه كسانى بوده كه در ركاب پيامبر خدا (ص ) به حج بيرون شده بودند (758).
نارساييهاى احاديث ياد شده
احمدبن حنبل ، امام حنبليان ، برحديث هفتم تعليقى دارد كه در آن گفته است : حديث حارث بن بلال نزد من ثابت نشده و آن را تاييد نمى كنم و چنين كسى را هم نمى شناسم ...به فرض اينكه حارث بن بلال هم شناخته شده و معروف باشد، در ميان يازده نفر از اصحاب پيامبر خدا (ص ) كه درباره فسخ حج حديث گفته اند، او چه پايگاهى دارد (759)؟
منظور امام حنبليان از روايت يازده تن صحابى از فسخ ، روايتشان در بيرون آمدن از احرام است و برخوردارى از همه حلالها در ميان فاصله عمره و حج ، و دور نيست كه مقصود از عدم شناختش از حارث ، عدم شناخت او از وثاقت و اطمينان وى باشد، نه اينكه اصلا چنين شخصى را نمى شناخته است .
ابن حنبل درباره حديث ابوذر اظهار نظر كرده و گفته است : خداى ابوذر را رحمت كند آيه فمن تمتع بالعمرة الى الحج كه در قرآن آمده است (760).
منظور پيشواى حنبليان اين است كه آيه مزبور مى رساند كه اين حكم عام است و همگان را شامل مى شود، نه اينكه ويژه برخى از مردمان بوده است . و جاى بسى شگفتى است كه شخص ابوذر بر خلاف چنين حكمى سخن گفته است ! در صورتى كه پيشواى حنبليان توجه نكرده كه چنين روايتى را به نام ابوذر ساخته اند؛ همان طور كه روايات ديگرى را در همين مورد به نام ديگران ساخته و به رسول خدا (ص ) نسبت داده اند كه حضرتش تنها حج را بدون عمره به جا آورده است . و يا بر اميرالمومنين (ع ) دروغ بسته اند كه او به فرزندش محمد بن حنفيه گفته است : اى پسر من ، حج تنها را به آور! با وجودى كه درگذشته شاهد درگيرى آن حضرت با عثمان در همين مورد بوده ايم !
همچنين از قول سعيد بن مسيب آورده اند كه مردى از اصحاب پيامبر خدا (ص ) به نزد عمر آمد و شهادت داد كه خودش از رسول خدا (ص ) و در بستر بيمارش شنيده است كه از عمل عمره پيش از حج نهى فرموده است ! و ما ندانستيم كه اين صحابى چه كسى بوده و چرا عمر در زمان حياتش ، و نيز عثمان و معاويه و فرزندان زبير و ديگران به گفته اين صحابى استناد نكرده اند؟!
تمامى اين احاديث و مانند آنها، بعدها به خاطر توجيه نظر خلفا در تحريم و جلوگيرى از انجام عمره تمتع در حج به وسيله ايشان ساخته و بر سر زبانها انداخته شده است .
در اين مورد ابن قيم در كتاب زاد المعاد و ابن حزم در كتاب المحلى نيكو گفته اند. ابن قيم گفته است :
ما خداى را بر خود گواه مى گيريم كه اگر احرام به حج بستيم ، بر ما واجب باشد كه به خاطر انجام اوامر پيامبر خدا (ص ) و اجتناب از خشم و غضب آن حضرت آن را به عمره فسخ كنيم . چه ، به خدا سوگند كه رسول خدا (ص ) اين حكم را نه در زمان حياتش فسخ كرده و نه بعد از آن ، و كلمه اى هم بر خلاف آن درست نيست . و حضرتش آن را ويژه برخى از اصحابش ‍ نكرده و ديگران را از انجام آن محروم نساخته است ؛ بلكه برعكس ، خداوند بر زبان سراقه نهاده است كه از پيامبرش بپرسد كه آيا اين عمره ويژه ايشان است ؟ و آن حضرت پاسخ داد: اين حكمى است براى ابد و تا پايان دنيا. و بالاخره ما ندانستيم كه چه چيز را بر اين احاديث و امر موكدى كه پيامبر خدا (ص ) به خاطر آن بر مخالف خشم گرفته است مقدم بداريم .
و چه زيبا امام احمد بن حنبل ره به سلمة بن شبيب پاسخ داد؛ آنجا كه سلمه به او گفته بود: اى ابو عبدالله ! تمامى كارهايت خوب و پسنديده است ، مگر يكى از آنها. و احمد پرسيد: آن كدام است ؟ سلمه گفت : تو قائل به فسخ حج به عمره هستى ! و احمد گفت : اى سلمه ! مى گفتم تو مردى فهميده و عاقلى ! من يازده حديث صحيح در اين زمينه از پيامبر خدا (ص ) در دست درام ، آيا همه اينها را به خاطر حرف تو ناديده بگيرم (761)؟!
سپس ابن قيم ادامه داده و گفته است : مساءله فسخ حج به عمره از سوى چهارده تن از اصحاب پيامبر خدا (ص ) روايت شده كه احاديث آنها همه صحيح است و آنها عبارتند از: ام المؤ منين عايشه ، ام المؤ منين حفصه ، على بن ابى طالب ، فاطمه ، دختر پيغمبر خدا (ص )، اسماء، دختر ابوبكر صديق ، جابر بن عبدالله ، ابو سعيد خدرى ، براء بن عازب ، عبدالله بن عمر، انس بن مالك ، ابوموسى اشعرى ، عبدالله بن عباس ، سبرة بن سعيد جهنى و سراقه بن مالك مدلجى رض (762).
ابن حزم نيز گفته است فرمان پيامبر خدا (ص ) را داير بر اينكه هر كس كه قربانى به همراه ندارد، بايد حجش را به عمره فسخ كند و از احرام بيرون بيايد، جابر - بن عبدالله انصارى و پانزده نفر از اصحاب آن حضرت - رضى الله عنهم - تاكيد كرده ، و از اينان قريب به سى تن تابعى اخذ حديث كرده و آن را گرفته اند. و تعداد كسانى كه سخن تابعين را در اين مورد آورده اند، بجز خدا كسى ديگر نمى داند. و كسى نمى تواند در برابر اين همه دليل روى از آن بر تابد و از انجامش شانه خالى كند (763).
و نيز گفته است كه : پيامبر خدا (ص ) فرمان داد كه هر كس قربانى به همراه ندارد، با انجام عمره از احرام بيرون بيايد، و اين آخرين فرمان آن حضرت در مكه و در محل صفا بود. و حضرتش اعلام فرمود كه عمره تمتع فضيلتش ‍ از به همراه آوردن حيوان قربانى بسى بيشتر است ، و تاءسف خورد كه چنين كارى را خودش نكرده است . و اينكه حكم عمره پيش از حج تا روز قيامت پا برجا خواهد ماند، و چون چنين بوده ، ما نيز مطمئن هستيم كه اين حكم هرگز نسخ نشده است . و با اين وصف هر كس نسخ عمره تمتع را جايز بداند، عمدا دروغ بستن بر روايت پيامبر خدا (ص ) را جايز دانسته كه اگر عمدى باشد عين كفر است ، و اين اعتقاد ماست كه عمره داخل در حج شده و حج بدون عمره جايز نيست ، عمره اى كه از آن متمتع شده از آزادى بين آن و حج سود ببرد، يا عمره اى كه قرين با حج باشد، و اين حرف آخر است (764).
ابن حزم در ادامه سخنان فوق مى افزايد:
ابوموسى اشعرى به همين موضوع انجام عمره تمتع در طول مدت خلافت ابوبكر و اوايل خلافت عمر رض فتوا مى داد و دست كشيدنش از آن ، به هنگام شنيدن نهى عمر، در برابر روايتى كه از پيامبر خدا (ص ) آمده حجت نخواهد بود؛ بلكه دليل ما سخنى است كه ابوموسى به عمر گفته كه : ما الذى احدثت فى شان النسك . يعنى تازه چه چيز در مناسك حج نهاده اى ؟ و عمر اين موضوع بدعت نهادن را رد نكرده است .
اما سخن عمر در آيه و اءتموا الحج و العمرة لله ، احكامى در مورد تماميت حج و عمره وجود نداشته كه پيامبر خدا (ص ) آن را به مردم ياد نداده باشد و آيه مزبور نيز بر شخص رسول الله فرود آمده و آنحضرت ماءمور بيان آن و امثالش بوده است .
اما اينكه حضرتش از احرام بيرون نيامده تا آنگاه كه شتر قربانى خود را نحر كند، مطلبى است كه حفصه دختر عمر، شرح آن را چنين آورده كه گفت از پيامبر خدا (ص ) پرسيدم :
چرا مردم از احرام بيرون مى آيند، ولى شما با انجام عمره از آن بيرون نمى آيى ؟ فرمود: من حيوان قربانى به همراه خود آورده ام و تا آن را نحر نكنم ، نمى توانم از احرام بيرون بيايم .
و همين مطلب را على نيز روايت كرده است ...تا آنجا كه مى گويد: و اين براى پيروى بسى شايسته تر از راءى شخصى عمر مى باشد. فهذا اءولى اءن يتبع من راءى رآه عمر (765).
ابن حزم در جاى ديگر از كتابش ، رواياتى را كه گوياى اين هستند كه فسخ حج به عمره ويژه اصحاب رسول خدا (ص ) بوده است آورده ، و در بطلان آنها به داستان سراقة بن مالك استشهاد مى كند كه هنگامى كه پيامبر خدا (ص ) امر به فسخ حج به عمره داد، سراقه از حضرتش پرسيد: اى رسول خدا! اين فسخ براى امسال ماست يا براى هميشه ؟ و آن حضرت فرمود: براى هميشه است . آنگاه مى نويسد: و بدين ترتيب مساله تخصيص و نسخ براى هميشه منتفى است . و به خدا سوگند هر كس كه اين خبر را بشنود و در برابر امر پيامبر خدا (ص ) سخن شخص ديگرى را بياورد، اگر چه ام المؤ منين عايشه و يا ام المؤ منين حفصه و يا پدران ايشان رض باشند، خود را به هلاكت انداخته است ؛ تا چه رسد به دروغهاى بى پايه و اساسى كه مانند تارهاى عنكبوت سست و لرزان بوده ، و از سوى كسانى چون حارث بن بلال و ديگران در ميان مردم پراكنده شده كه در ميان ايشان پايگاهى هم ندارند.
و كسى را هم نمى رسد كه تنها به اين سخن پيغمبر (ص ) كه عمره تا روز قيامت داخل در حج شده است اكتفا كند و بگويد: منظور آن حضرت جواز انجام عمره در ماههاى حج بوده است . و گفته جابر و ابن عباس را كه تصريح كرده اند پيامبر فرمان فسخ حج به عمره را از اينكه ويژه اصحابش ‍ بوده و يا براى همان سال باشد، رد كرده است ، ناديده بگيرد و هر كس كه چنين كند، آشكارا به پيامبر خدا (ص ) دروغ بسته است .
سپس ابن حزم مى نويسد: برخى جسارت ورزيده و با اشاره به خبر ثابت شده از ابن عباس كه مشركان انجام عمره را در ماههاى حج از زشت ترين گناهان روى زمين مى دانستند، گفته اند: اينكه پيامبر خدا (ص ) چنين دستورى را داده است به خاطر آن بوده كه قولا و عملا آنان را از مجاز بودن عمره در ماههاى حج آگاه كرده باشد. و اين خطايى است بس بزرگ ؛ زيرا نخست به پيامبر خدا (ص ) دروغ نسبت داده كه ادعا مى كند حضرتش امر به فسخ حج در عمره داده تا از جواز آن در ماههاى حج مردم را آگاه كرده باشد! و بفرض اينكه چنين باشد - كه پناه به خدا اگر چنين باشد - مى پرسيم : آيا پيغمبر (ص ) بحق چنين فرمانى را صادر كرده است يا به باطل ؟ اگر بگويند بر باطل ، كه كفر ورزيده اند. و اگر بگويند بحق ، مى گوييم با اين حساب فرمان آن حضرت به هر صورتى كه صادر شده باشد، پس از صدور، اطاعتش واجب و لازم الاجرا خواهد بود. و اگر همه اينها به همين آشفتگى كه مى گويند باشد، پس چرا تنها ويژه كسانى باشد كه قربانى به همراه ندارند و آن را كه قربانى به همراه دارد شامل نمى شود؟
از همه اينها دردناكتر اينكه گوينده نادان خودش پذيرفته و مى دانسته كه پيامبر خدا (ص ) همه ساله در ماههاى ذى قعده و پيش از سال فتح مكه با اصحابش عمره به جا مى آورده است . و در ذى قعده همان سال فتح مكه نيز عمره گزارده ، و در حجة الوداع در ذو الحليفه به ايشان گفته است : هر كدامتان كه بخواهيد، مى توانيد عمره به جا آوريد، و هر كدام هم كه بخواهيد، لبيك حج و عمره بگوييد و آن كس كه بخواهد مى تواند لبيك به حج بگويد (766) كه همراهانش نيز چنان كردند.
با اين همه ، خداوند! اى مسلمانان ! آيا اصحاب آن حضرت - رضى الله عنهم - را گيجى و بلاهت و نادانى فرا گرفته بود كه با تمام اين احوال ندانستند كه انجام عمره در ماههاى حج رواست ؟ با اينكه همه ساله آن را با حضرتش و در ماههاى حج به جا مى آورده اند؟ تا اينكه نيازمند فرمان فسخ حج به عمره باشند، و از آن راه مجاز بودن آن را درك كنند؟
قسم به خدا كه نادان هم به كمتر از اين ، حقيقت را باز مى شناسند! و چه مايه جراءت و جسارت مى خواهد كه شخص به خاطر دفاع از تقليد كور كورانه ، با سنت هاى اصيل و ثابت به مبارزه بر خيزد، يك بار به دروغ رسوا كننده متشبث شود و يك بار خود را به نادانى و بلاهت بزند و دست آخر مطالب خشك و بى اساس و سرد سر هم نمايد؟! حسبنا الله و نعم الوكيل .
مولف گويد: ابن قيم و ابن حزم و ديگر پيروان مكتب امام احمد بن حنبل غافل از اين بوده اند كه علت انكار منكران عمره تمتع نه به خاطر نادانيشان به روايات صحيح متواتر از رسول خدا (ص ) مى باشد تا به راهنمايى نياز داشته باشند، و يا نه از آن جهت است كه ذهن آنها كشش درك معنى و مفهوم آن روايات را ندارد تا لازم باشد كه ايشان را به مدلول آنها هدايت و راهنمايى نمود، بلكه علت اصلى ، هدفى است كه آنها پيش گرفته و اصرار دارند كه جبهه گيرى خلفا را در برابر حكم صريح توجيه كنند! و بر اين مساءله قرنهاست كه پافشارى كرده اند. اين است كه برخى از ايشان در اين راه به قصد قربت و خير خواهى حديثها ساخته اند، و عده اى نيز مانند بيهقى عذرها براى ايشان تراشيده اند. بيهقى در اين مورد مى گويد:
مقصود عمر رض از اينكه فرمان به ترك عمره داده ، اين بوده كه عمره و حج هر كدام به طور جداگانه و كامل انجام شود. زيرا كه خداوند فرموده : واءتموا الحج والعمرة لله ...و نيز مى خواسته است كه خانه خدا در هر سال دو بار زيارت شود. و از اين جهت مايل نبود كه عمره تمتع در حج گزارده شود كه مردم در هر سال فقط يك بار به خانه خدا بيايند.
و در جاى ديگر در دفاع از غير خلفا گفته است : آنها با حسن عقيده اى كه به شخص عمر داشته اند از او فرمان بردند و سنت او را به جا آوردند. (767)
برخى ديگر از دانشمندان در اين راه حق و باطل را به هم آميخته اند و صحيح را از سقيم و درست را از نادرست باز نشناخته ، و بعضى نيز آن را در اصل منكر شده و رد كرده اند. و گروهى هم بر كرسى اجتهاد نشسته ، از رفتار و سنت خلفا احكامى را در شرع اسلامى استنباط كرده اند، ولى از كتاب خدا و سنت پيامبرش (ص ) دليل درست بودن آنها را ارائه نكرده اند! به طورى كه هر گاه شخص محقق بخواهد دنبال ايشان را بگيرد، به سرگيجه افتاده راه به جايى نخواهد برد. دليل ما در اين مورد، مطالبى است كه نووى در شرح بر مسلم آورده كه فشرده آن از اين قرار است :
دانشمندان در اينكه كداميك از انواع سه گانه حج برتر است ، دستخوش ‍ اختلاف شده اند. شافعى و مالك و عده زيادى بر اين باورند كه بهترين آنها افراد است ، آنگاه تمتع ، و سپس قران .
اما احمد و ديگران برآنند كه بهترين آنها تمتع است . ابو حنيفه و گروهى نيز قائلند كه برترى با قران است و اين دو مذهب دو قول ديگر شافعى (768) است . بعد مى گويد: صحيح ، برترى افراد است ، آنگاه تمتع و سپس قران .
اما در حجى كه پيغمبر به جا آورده ، و اينكه آيا آن حج مفرد، يا متمتع و يا قارن بوده است ، علما بر حسب مذهبشان به سه گروه تقسيم شده اند و هر كدام يكى را بر حسب مذهب خود ترجيح داده و مدعى شده اند كه پيامبر خدا (ص ) آن را به جا آورده است تا آنجا كه مى گويد:
از دلايل ترجيح حج افراد اين است كه خلفاى راشدين رض بعد از پيامبر خدا (ص ) همگى حج افراد را به جا آورده اند (769) و بر اداى چنين حجى نيز ادامه داده اند: كارى را كه ابوبكر و عمر و عثمان رض كرده ، اما روش على رض در اين مورد مختلف است (770). و اگر حج افراد بهتر نبود و مى دانستند كه شخص پيامبر خدا (ص ) نيز حج افراد به جا نياورده است ، به انجام چنين حجى ادامه نمى دادند. با توجه به اينكه آنان پيشوايان سرشناس و رهبران اسلام بوده و در زمان حيات و حتى پس از مرگشان به آنها اقتدا شده ، ايشان را شايسته نبود كه كارى را بر خلاف سنت و روش پيامبر خدا (ص ) ادامه داده باشند.
اما اختلافى را كه على رض و ديگران در اين زمينه با آنها داشته اند، به اين منظور بوده كه نشان داده باشند چنين كارى مجاز است (771). و اين از احاديث صحيح ثابت و روشن مى گردد!
و باز از دلايل ترجيح چنين حجى اين است كه حج افراد، به اجماع نيازى به قربانى ندارد، و اين كمال و فضيلت آن را مى رساند؛ در صورتى كه در حج تمتع و قران به خاطر جبران عدم حضور در ميقات و غيره قربانى لازم است . و مى دانيم آنچه را جبران مافات لازم نباشد، بهتر است .
ديگر اينكه امت اسلامى بدون هيچ كراهتى بر جواز حج افراد متفقند (772). در صورتى كه عمر و عثمان ناخشنودى خود را از حج تمتع و قران ابراز داشته اند. پس با اين دلايل حج افراد بهتر است ؛ و خدا داناتر مى باشد.
و اگر گفته شود: چگونه بين صحابه پيغمبر (ص ) در چگونگى انجام حجى كه آن حضرت به جا آورده است اختلاف افتاده ، در صورتى كه آن حج ، تنها يك حج بوده كه رسول خدا (ص ) به جا آورده و اصحاب آن حضرت هم از تنها رويدادى كه شاهد و ناظر آن بوده اند خبر داده اند!
قاضى عياض مى گويد: مردم درباره همين احاديث احاديث مورد بحث حج افراد و تمتع و قران بسيار سخن گفته اند. برخى از ايشان در مباحث خود با سعه صدر و گذشت و انصاف با اين قضيه روبرو شده ، و برخى هم با كوته نظرى و تكلف ، و عده اى با عبارت پردازى و پرگويى ، و گروهى به اجمال و اشاره و چشمپوشى از حقايق از كنار اين مساءله گذشته اند. اما آن كس كه در اين زمينه گسترده تر و وسيعتر از همه داد سخن داده ، به ترتيب ، ابو جعفر طحاوى حنفى است كه در اين مساءله بيش از هزار برگ كاغذ را سياه كرده و ديگرى ، ابوجعفر طبرى ، و سپس ابوعبدالله بن ابى صفره و بعد مهلب و آنگاه قاضى ابوعبدالله المرابط و قاضى ابوالحسن بن القصار بغدادى و حافظ ابو عمر بن عبدالبر و ديگران بوده اند...(773).
وى در ادامه مى نويسد: بهترين سخنى كه در اين زمينه بجاست تا گفته شود، البته تا آنجا كه مادر سخن ايشان بررسى و تحقيق كرده ايم و برگزيده هايى كه از منتخبات ايشان برگزيده ايم كه حاصل جمع بندى همه آن روايات و نزديكترين به آن احاديث باشد، اين است كه پيامبر خدا (ص ) انجام انواع سه گانه حج را براى مردم مباح اعلام فرموده تا دليلى بر جواز انجام آنها باشد. چه ، اگر حضرتش تنها يكى را فرمان مى داد، اين گمان مى رفت كه بقيه جايز نيستند. اين است كه اقسام سه گانه حج را به پيغمبر خدا (ص ) نسبت داده اند و هر يك از اصحاب از حجى كه پيامبر خدا (ص ) وى را به انجام آن فرمان داده و آن را مباح اعلام فرموده ، خبر داده و آن را يا به خاطر امر بى واسطه آن حضرت به او، و يا از راه تاءويل و اجتهاد شخصى به حضرتش نسبت داده است (774).
نووى در جاى ديگر از شرحى كه بر صحيح مسلم نوشته از قول مازرى چنين آورده است : در مساءله متعه اى كه عمر انجام آن را نهى كرده ، اختلاف است . برخى مى گويند: آن عبارت از فسخ حج و تبديل آن به عمره است ، و برخى معتقدند كه آن ، عمره در ماههاى ويژه حج و به دنبالش انجام حج در همان سال بوده كه عمر آن را به خاطر تشويق (775) مردم به انجام حج افراد، كه بهتر است ، نهى كرده است ؛ نه اينكه شخص او اعتقادى به بطلان و يا تحريم آن داشته است .
همچنين قاضى عياض گفته است : ظاهر حديث جابر و عمران و ابوموسى حكايت از اين دارد كه متعه مورد اختلاف ، همان فسخ حج به عمره است و از همين جهت است كه عمر مردم را به خاطر آن به باد كتك و تازيانه مى گرفت . البته نه به خاطر تمتع در ماههاى حج ، بلكه فقط ايشان را از آن رو كتك مى زد و تنبيه مى نمود كه خودش و ديگر اصحاب اعتقاد داشتند كه فسخ حج به عمره ، ويژه همان سال حجة الوداع و به خاطر حكمتى بوده كه پيش از اين متذكر شده ايم .
ابن عبدالبر نيز مى گويد: بين دانشمندان مكتب خلفا در اين مورد هيچ اختلافى وجود ندارد كه منظور از تمتع در كلام خداوند كه مى فرمايد: فمن تمتع بالعمرة الى الحج ، فما استيسر من الهدى ، همان انجام عمره در ماههاى ويژه حج مى باشد كه پيش از مناسك حج به آورده مى شود...