دو مكتب در اسلام
جلد دوم : ديدگاه دو مكتب درباره مدارك
تشريعى اسلامى
سيد مرتضى عسگرى
- ۱۳ -
و از اقسام ديگر تمتع در حج ، حج قران است كه شخص حاجى از اينكه از شهر و ديارش
دوباره براى انجام مناسكى ديگر دست به مسافرت بزند آزاد است ، و تمتع ديگر، فسخ حج
به عمره است . اين سخن قاضى عياض مى باشد.
اما من مازرى مى گويم بهتر اين است كه بگوييم عمر و عثمان و ديگران از متعه ، كه
همان عمره در ماههاى ويژه حج و به دنبالش انجام حج در همان سال است ، نهى كرده اند.
و منظورشان از چنين دستورى ، تشويق و واداشتن مردم به برگزارى حج افراد به خاطر
فضيلت آن بوده است و نه چيز ديگر
(776)! پايان آنچه از شرح نووى با تلخيص آورديم .
مولف گويد: تمامى اين دانشمندان و دانشمندان ديگر كه هزاران برگ در اين باب نوشته
اند، در كتاب خدا خوانده اند كه : فمن تمتع بالعمرة الى الحج ...و به تمام روايات
فراوان متواتر صحيحى كه از پيامبر خدا (ص ) رسيده است و به فرمانهاى مؤ كدى كه
حضرتش در به جا آوردن عمره داده است آگاه شده اند. و نيز نهى عمر را از آن ، و
گوشمالى و تنبيه سخت او را نسبت به مخالفان اين فرمانش را هم خوانده اند، و عذرى را
كه وى در اين مورد آورده كه افراد براى حج و عمره بهتر و كامل كننده آنهاست ، و
اينكه در اين فرمان ازدياد درآمد مردم مكه نيز منظور نظر بوده است ، دريافته اند.
با همه اين احوال ، در آن سخنان متناقضى كه آورده اند مى خوانيم كه پيامبر خدا (ص )
به گروهى از اصحاب حج تمتع و به جمعى حج افراد و براى عده اى نيز حج قران را مباح
فرموده است ! و به سبب وجود اختلاف در سخنان و اوامر پيامبر خدا (ص ) در حجة الوداع
است كه بين دانشمندان در اين مورد اختلاف افتاده ، و اينكه شخص عمر، فسخ حج را نهى
كرده ، نه حج تمتع را! و نهى عمر و عثمان و ديگران از به جا آوردن حج تمتع به خاطر
تشويق و ترغيب مردم به انجام حج افراد و فضيلت آن بر ديگر اقسام حج بوده نه چيز
ديگر!
ملاحظه مى كنيد كه چگونه اين اربابان علم و دانش ، حكم مخالف صريح قرآن و سنت
پيغمبر را، افضل و برتر به حساب آورده اند؟!
و يا راستى را چگونه كتك زدن و آزار و شكنجه دادن مردم و سر تراشيدن و رسوا كردن
آنها، معنايش تشويق و ترغيب گرديده است ؟!
اما با اين همه ، ما وظيفه نداريم كه مانند ابن حزم بر دانشمندان زبان به سرزنش و
گستاخى بگشاييم ، بلكه برعكس بايد ايشان را در آنچه كرده و نوشته اند معذور داريم ؛
زيرا آنچه را آنان انجام داده اند، به سبب خيرخواهى و نيك انديشى بوده كه اصرار
داشته اند دامان خلفا را از چنان آلودگى پاك گردانند و به خاطر تبرئه آنها بوده است
كه احاديث دروغ از زبان پيغمبر (ص ) و اهل بيت آن حضرت و بزرگان و سران صحابه ساخته
و بر سر زبانها انداخته اند.
و باز بر اساس همان حسن نيت و خيرخواهى بوده كه كارهاى خلفا را اجتهاد ناميده و
اظهار داشته اند كه : خلفا تاءويل و اجتهاد به خير كرده اند! و از حق نبايد گذشت كه
اين دانشمندان نيز در آنچه كرده و گفته و نوشته اند، تاءويل به خير فرموده اند.
در مباحثى كه گذشت ، روشن شد كه چگونه در احاديث منسوب به پيامبر خدا (ص ) اختلاف
پديد آمده ، و چگونه در طى قرون و اعصار اختلاف در ميان مسلمانان انتشار يافته است
. به مطالب زير توجه كنيد:
ريشه اختلاف و چاره آن
همان گونه كه مسلمانان صدر اسلام سخنان پيامبر خدا (ص ) را بى واسطه و مستقيم از دو
لب آن حضرت مى شنيدند، آن حضرت آنها را به انجام عمره تمتع ، يعنى جمع بين عمره و
حج ، فرمان داده و آنها نيز آن احاديث را، همان گونه كه شنيده بودند، براى ديگران
روايت كردند. و همان طور كه پيامبر خدا (ص ) آنان را از چگونگى به جا آوردن سنتش در
عمره تمتع آگاه كرده و تعليم داده بود، ايشان نيز همان سنتها را به ديگران انتقال
دادند. اين بود كه مسلمانان در صدر اسلام و آنهايى كه بعد از ايشان آمدند، احاديث
رسول خدا (ص ) و سنتهاى حضرتش را در عمره تمتع به يكديگر منتقل كردند و اين روش تا
زمان خلافت عمر جارى و سارى بود؛ تا اينكه او مسلمانان را از به جا آوردن سنت
پيغمبر در عمره تمتع بازداشت و عثمان و حاكم مكه ، عبدالله بن زبير، و معاوية بن
ابى سفيان هر كدام به نوبه خود به دنبال عمر افتاده ، دستوراتش را در اين مورد به
اجر گذارده و از او پيروى كردند. بعد از اين تاريخ بود كه پيروان مكتب خلفا دست به
كار ساختن احاديثى از زبان پيامبر اسلام (ص ) زدند؛ مبنى بر اينكه آن حضرت انجام
عمره تمتع يعنى جمع بين حج و عمره را نهى كرده است ! و اين احاديث را تنها به خاطر
تاءييد سياست برخى از خلفاى راشدين و به حساب خيرخواهى ساختند و بر سر زبانها
انداختند و آنها را به پيغمبر خدا (ص ) نسبت دادند! مسلمانان نيز اين احاديث ساختگى
را دست به دست كرده ، آنها را همراه و در رديف احاديث نخستين پيغمبر در جامعه
اسلامى منتشر ساختند.
آنگاه كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت نشست و فرمان به تدوين احاديث رسول خدا (ص )
داد، هر دو دسته از آن احاديث ، يعنى هم احاديثى كه از رسول خدا (ص ) بود و هم
آنهايى را كه ساخته و به حضرتش نسبت داده بودند، در كنار هم در كتابهاى صحيح حديث
مكتب خلفا و سنن و مسانيد ايشان به ثبت رسيد. و از همين جا اختلاف بين احاديث پيدا
شد و اختلاف و دو دستگى در بين مسلمانان آشكار گرديد. و اين اختلاف بين احاديث
روايت شده از پيغمبر (ص ) و آنها را كه به حضرتش نسبت داده اند برداشته نخواهد شد،
مگر هنگامى كه احاديث مخالف سنت آن حضرت بدور افكنده شود، هر چند كه در كتابهاى
صحيح آمده باشد.
و نيز ممكن نيست كه اختلاف و دو دستگى بين مسلمان ريشه كن شود و توحيد كلمه و
يكپارچگى حقيقى و كامل بين ايشان به وجود آيد، مگر هنگامى كه مسلمانان به سنت
راستين پيامبر (ص ) روى آورند و از روشهاى مخالف رخ برتابند؛ هر چند كه آن سنتها
روش خلفاى راشدين باشد.
حديث پيروى از خلفاى راشدين !
با توجه به آنچه گذشت ، براى ما علم و يقين حاصل است كه حديث معروف و منسوب به
پيغمبر (ص ) كه در آن آمده است : فعليكم بسنتى و سنة
الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ ، يعنى تاءكيد مى كنم كه سنت
مرا و سنت خلفاى راشدين را محكم گرفته ، با چنگ و دندان نگهداريد
(777)، امكان ندارد كه درست باشد، هر چند كه اين حديث در كتابهاى صحيح و
مسانيد مكتب خلفا آمده باشد. زيرا كه ما در سنتهاى خلفاى راشدين مواردى را سراغ
داريم كه آشكارا با سنت پيغمبر خدا (ص ) مخالف است . و رسول خدا (ص ) هرگز فرمان
نمى دهد كه به سنتى عمل شود كه با سنت حضرتش مخالف باشد. از اين گذشته ، ايرادهاى
ديگرى نيز بر اين حديث وارد است كه در زير به آنها مى پردازيم .
ايرادهاى وارد بر حديث پيروى از خلفاى راشدين
1. پيش از اين ، و در جلد نخستين همين كتاب در بحث مصطلحات امامت و خلافت دريافتيم
كه لفظ خليفه در قرآن و حديث شريف پيامبر خدا (ص ) و
گفتگوهاى ميان مسلمانان صدر نخستين تا زمان روى كار آمدن خليفه دوم ، به معناى حاكم
و فرمانرواى كل اسلامى - انگونه كه در قرون بعد از آن فهميده مى شد - نبوده بلكه
اين لفظ در قرآن و حديث نبوى و گفتگوى ميان مسلمانان تا زمان خلافت عمر، در معناى
لغوى آن ، يعنى
جانشين شخص و به صورت اضافه بر اسمى ديگر كه بعد از
لفظ خليفه در كلام ذكر مى شد مى آمده تا معناى خليفه آن شخص را برساند.
بنابراين اگر لفظ خليفه در حديث منسوب به پيغمبر يا يكى از افراد آن زمان به معنى
حاكم و فرمانرواى بزرگ اسلامى آمده باشد، يقين خواهيم داشت كه آن حديث ساختگى است .
همچنين ، از آنجايى كه توصيف خلفاى چهارگانه صدر اسلام به
راشدين پس از روى كار آمدن برخى از خلفاى زور گو و خودكامه بنى اميه و بنى
عباس و نشستن آنها بر مسند قدرت بود، كه به وسيله پيروان مكتب خلفا به چهار خليفه
نخستين داده شده و ايشان را راشدين توصيف كرده اند،
در اينجا نيز در مى يابيم كه هر حديثى كه چهار خليفه نخستين را به
راشدين توصيف كرده باشد، پس از سپرى شدن دوران خلافت همان چهار خليفه
نخستين ساخته و بر سر زبانها انداخته شده است .
2. اين حديث تصريح مى كند كه پيامبر خدا (ص ) سنت خلفاى راشدين را در رديف كتاب خدا
و سنت حضرتش و همسنگ با آنها قرار داده و آن را مصدرى معتبر براى تشريع اسلامى
معرفى كرده است . و بديهى است كه چنين كارى از پيامبر اسلام سخت به دور است .
3. به فرض اينكه پيغمبر خدا (ص ) دستور به پيروى از سنت خلفاى راشدين داده باشد،
لازمه چنين دستورى پيروى از قوانين ضد و نقيض خواهد بود؛ زيرا اميرالمؤ منين على
(ع ) در ميان آن چهار نفر راشدين است و ديديم كه او با سنت دو خليفه ، يعنى عمر و
عثمان ، در موضوع عمره تمتع آشكارا مخالفت كرده و ديگران را هم به مخالفت با آن
واداشته است . پس با اين حساب رسول خدا (ص ) در عين حالى كه به انجام كارى فرمان
داده ، همزمان به نهى همان كار امر فرموده است . و صدور چنين دستورى ضد و نقيض از
رسول خدا (ص ) به دور است .
با توجه به همه اينهاست كه مى گوييم اين حديث سرآغاز احاديثى است كه در تاءييد
سياست خلفاى راشدين ساخته و بر سر زبانها انداخته اند.
و از آنجا كه خلفاى نخستين تا زمان حكومت معاويه و عبدالله زبير از اصحاب پيغمبر
خدا (ص ) بوده و همانها بودند كه در اجتهادات و روشهاشان شديدا با يكديگر اختلاف
داشته اند، از اين رو سخن پيروان مكتب خلفا در حق صحابه درست در نمى آيد كه مى
گويند: در عدالت و سلامت صحابه و صحت اخذ احكام اسلام از همه آنان ، هيچگونه ترديدى
وجود ندارد. و ما اين مطلب را در بخش عدالت صحابه رسول خدا (ص ) و در جلد اول همين
كتاب مورد بحث قرار داده ايم .
از بررسى داستان عمره تمتع در بين عثمان و اميرالمؤ منين على (ع ) كاملا روشن مى
شود كه ائمه اهل بيت پيروان خود را به پيروى از سنت پيامبر خدا (ص ) فرمان مى دادند
و خود در اين راه سخت مى كوشيدند و پيروان خود را هم به كوشش در اين زمينه دستور مى
دادند.
و از ماجراهايى كه در بين عبدالله بن زبير و ابن عباس در همين زمينه گذشته است
نمونه هايى از درگيرى و نزاع بين دو مكتب اهل بيت و خلفا را مشاهده كرديم و
دريافتيم كه اين نزاع و درگيرى ، تنها به خاطر التزام مكتب اهل بيت به پيروى از سنت
پيغمبر (ص ) و در مقابل روش خاصى بود كه مكتب خلفا از راه اجتهادشان در برابر سنت
پيامبر داشته اند.
از مطالبى كه گذشت دريافتيم كه چگونه در اسلام دو مكتب پا به عرصه وجود نهاده و پا
گرفته اند: مكتبى كه پاسدار سنت پيغمبر خدا (ص ) بود و آن را با چنگ و دندان نگه مى
داشت و به هيچ كس هم اجازه نمى داد كه در برابر سنت رسول خدا (ص ) اجتهاد كند و
راءى و نظر خود را ارائه دهد و در اين راه نهايت كوشش خود را به كار مى برد كه آن
مكتب اهل بيت است . و مكتب ديگر، مكتبى است اجتهادى و عقيده دارد كه خلفا و حاكمان
از صحابه حق دارند كه در مقابل سنت پيغمبر دست به اجتهاد بزنند و اظهار نظر كنند. و
اين مكتب خلفاست كه پيروانش سنتهاى ايشان را با چنگ و دندان حفظ مى كنند.
و از آنجا كه تمام جبهه گيريهاى اين دو مكتب پيرامون سنت پيامبر خدا (ص ) دور مى
زند، چاره اى نديديم جز آنكه براى پاكسازى سنت پيامبر اسلام و شناخت راههاى دستيابى
به سنت راستين و صحيح آن حضرت ، از حديث و سيره ، كه با اجتهادهاى مجتهدين درهم
آميخته نشده باشند، مباحث مختلف اين كتاب و كتابهاى ديگر خود را، كه ظرف مدت چهل
سال به انتشار آنها دست زده ايم ، عرضه كنيم و خداى بر گفتار ما وكيل و گواه است .
پس بايد ملامتگران و اشكالتراشان معذورمان دارند.
فشرده آنچه گذشت
در آنجا كه از موارد اجتهاد عمر بحث مى كرديم ، بويژه در موضوع عمره تمتع ،
دريافتيم كه قريش به جا آوردن عمره تمتع را در ماههاى ويژه حج در دوره جاهليت حرام
دانسته ، آن را از بزرگترين گناهان مى شمرد. و عقيده خود را در اين مورد چنين ابراز
مى كرد كه : پس از پايان ماه صفر به جا آوردن عمره شايسته است . و ديديم كه پيامبر
خدا (ص ) در اين باور با آنها سخت به مخالفت برخاست و خود چهار عمره به جا آورد، و
همگى آنها را در ماههاى ويژه حج انجام داد.
اما درباره عمره تمتع ، كه جمع بين حج و عمره است ، مى بينيم كه خداوند در كتاب
مقدسش بصراحت فرموده : فمن تمتع بالعمرة الى الحج ...و پيامبر خدا (ص ) آن را در
حجة الوداع عملا سنت نهاده است . زيرا كه حضرتش پس از مهاجرت به مدينه به مدت نه
سال درنگ كرد و حج به جا نياورد. تا اينكه در ذى قعده سال دهم بود كه تصميم به حج
گرفت ، و اين تصميم در زمانى اتخاذ شد كه تمامى جزيرة العرب و سرزمين يمن به تصرف
حضرتش درآمده بود و به دين اسلام گرويده بودند. پس پيامبر خدا (ص ) اعلام حج
فرموده و با اين اعلاميه خلقى كثير كه مايل به برگزارى حج و پيروى از آداب و سنن آن
طبق عملكرد رسول خدا (ص ) بودند، روى به مدينه نهادند.
پيامبر خدا (ص ) از مدينه به همراه زنان و اهل بيتش و همه مهاجران و انصار و گروهى
بسيار از مردم قبايل مختلف عرب و ديگر مردمان
(778)، كه شمار ايشان را بجز خداى روزى دهنده شان كسى ديگر نمى دانست
(779)، بيرون آمد و در ميان راه نيز مردمان بسيارى به حضرتش پيوستند.
بيابان از كثرت جمعيت موج مى زد. پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ پيغمبر خدا (ص )،
تا چشم كار مى كرد، آدم بود و با رو بنه ايشان
(780). جابر بن - عبدالله انصارى از آن حركت چنين ياد كرده است :
رسول خدا (ص ) در ميان ما بود. پيامبرى كه قرآن بر او نازل مى شد و تنها شخص او بود
كه تاويل آن را مى دانست و هر چه را حضرتش انجام مى داد، ما از او پيروى مى كرديم .
اين درياى مواج از جمعيت چون به وادى عقيق رسيد، رسول خدا (ص ) رو به عمر كرد و
فرمود: جبرئيل بر من وارد شد و گفت : عمره در حج برگزار شود. عمره تا روز قيامت
داخل در حج شده است . و در عسفان ، سراقه به حضرتش گفت : اى پيامبر خدا! مقررات حج
را براى ما چنان بيان كن كه گويى امروز به دنيا آمده ايم . پيغمبر فرمود: خداى
تعالى عمره را داخل در حجتان قرار داده است . چون به مكه رسيديد، هر كس كه قربانى
به همراه نداشته باشد، پس از طواف خانه و سعى بين صفا و مروه از احرام بيرون بيايد،
مگر اينكه قربانى با خود داشته باشد.
آن حضرت در سرف ، اين تبليغ را عموميت داد و رو به اصحاب كرد و فرمود: هر كس كه
قربانى به همراه ندارد و مايل است ، مى تواند آن را عمره قرار دهد. عايشه گفت دستور
پپغمبر را برخى از اصحاب انجام دادند و بعضى هم انجام ندادند. رسول خدا (ص ) بارها
در سرزمين بطحاى مكه اين مورد را متذكر شد كه هر كس بخواهد مى تواند حجش را عمره
قرار دهد.
از آنچه كه گذشت معلوم مى شود كه حكم عمره تمتع را پيامبر خدا (ص ) بتدريج تبليغ
فرموده است .
آن حضرت در عقيق ، مخصوصا شخص عمر را از نزول وحى بر او آگاه ساخت و اينكه شخص
حضرتش ماءمور است كه بين حج و عمره را جمع كند. در عسفان به سراقه فرمود كه خداوند
در اين حج كه به جا مى آوريد، عمره را قرار داده و اينكه هر كس كه خانه خدا را طواف
كند و سعى بين صفا و مروه انجام دهد، از احرام بيرون بيايد تا محرمات احرام بر او
حلال شود، مگر كسى كه قربانى به همراه داشته باشد.
در سرف به همه اصحاب حكم عمره را ابلاغ مى كند كه برخى مى پذيرند و بعضى هم به آن
عمل نمى كنند. و چنان مى نمايد كه ترك كنندگان چنين دستورى از اصحاب آن حضرت ، همان
مهاجران قرشى بوده اند كه انجام عمره را در ماههاى ويژه حج ، از همان دوره جاهليت
از پليدترين گناهان به شمار مى آوردند!
از اين جهت ، پيامبر خدا (ص ) حكم عمره تمتع را بتدريج و آرام آرام در حجة الوداع
به همراهان خود تبليغ فرمود.
اوضاع همچنان به پيش مى رفت تا آنگاه كه در ميان صفا و مروه زمان آن رسيد كه حكم
قطعى عمره عملى شود. پس وحى بر حضرتش نازل و دستور اكيد صادر گرديد. پس در همان جا،
در حالى كه پيغمبر (ص ) آخرين طواف مروه خود را به پايان مى برد، به اصحابى كه به
همراه او آمده و تلبيه حج گفته و قربانى به همراه نداشتند، فرمان داد كه آنچه را تا
اينجا انجام داده اند عمره قرار دهند و از احرام بيرون آيند و فرمود اگر پيش از اين
خبر داشتم ، قربانى به همراه نمى آوردم . اما من موى سرم را بسته و قربانى به همراه
آورده ام و هيچ حرامى بر من حلال نخواهد شد، مگر وقتى كه قربانى را انجام دهم . در
اينجا سراقه رسول خدا (ص ) را مخاطب ساخته ، پرسيد: اى رسول خدا! حكم حج را چنان
بيان كن كه گويى امروز زاده شده ايم . آيا اين عمره براى امسال ماست يا براى هميشه
؟ رسول خدا (ص ) فرمود: نه ، براى هميشه است . و انگشتهاى دو دست را در هم كرد و
ادامه داد: عمره تا روز قيامت وارد در حج شده است . و اين سخن را دو بار بر زبان
آورد.
در اينجا بود كه توسط اصحاب آن حضرت ، همانها كه انجام عمره را در ماههاى ويژه حج
حرام مى دانستند، سر و صدا برخاست . زيرا اجراى چنين دستورى براى آنها سخت و ناگوار
بود. و اين بود كه مكنونات ضميرشان را آشكار كرده ، به اعترض گفتند: اى رسول خدا!
چه چيزهايى بر ما حلال خواهد شد؟ آن حضرت فرمود: همه حلالها آنچه انجام شده عمره
است و ما از آن بهره مند مى شويم . هر كس كه قربانى به همراه ندارد از احرام بيرون
آمده تمام حلالها برايش حلال مى شود كه عمره تا روز قيامت داخل در حج شده است . از
همه حلالها بهره ببريد و در روز هشتم ذى حجه تلبيه به حج بگوييد و اعمال پيش از آن
را عمره قرار دهيد. پرسيدند: با وجودى كه ما به نيت حج آمده بوديم ، چگونه آن را
عمره قرار دهيم ؟ فرمود: آنچه را به شما دستور مى دهم انجام دهيد كه اگر من هم
قربانى با خود نياورده بودم ، آنچه را به شما گفته ام خودم نيز انجام مى دادم . از
احرام بيرون بياييد و با زنانتان مباشرت كنيد. آنگاه از هر گوشه سرو صدا برخاست و
اعتراضات شروع شد تا آنجا كه به حضرتش گزارش دادند كه مى گويند: حالا كه بيش از پنج
روز به عرفه باقى نمانده ، به ما دستور مى دهد كه از احرام بيرون بياييم و با
زنانمان مباشرت كنيم و در حالى به عرفه برويم كه از...ما منى مى چكد!
فرمان حضرتش را با چنين سخنانى پاسخ گفتند كه آن حضرت به خشم آمد و روى از ايشان بر
تافت و خشمگين بر عايشه وارد شد. و چون عايشه آثار خشم را در چهره حضرتش مشاهده
كرد، پرسيد: چه كسى تو را به خشم آورده كه خدا بر او خشم بگيرد. و بنا به روايتى
ديگر: خدايش به آتش بيندازد. فرمود: چطور خشمگين نشوم در صورتى كه دستور مى دهم و
اطاعت نمى كنند!
آنگاه به خطبه برخاست و فرمود: به من گزارش داده اند كه برخى از شما مردم چنين و
چنان گفته ايد. به خدا سوگند كه من از همه شما پرهيزگارتر و نيكوكارترم . و بنا به
روايتى ديگر: شما مى دانيد كه من از همه شما...و اگر موضوع قربانيم در كار نبود، من
هم از احرام بيرون مى آمدم . گفتند: اى پيامبر خدا! يعنى مى فرماييد به منى برويم
در حالى كه از...يكى از ما منى مى چكد؟ آن حضرت فرمود: آرى ، از احرام بيرون بياييد
و بوى خوش به كار ببريد و با زنانتان مباشرت كنيد و از حلالها استفاده كنيد و در
روز هشتم تلبيه به حج بگوييد و احرام ببنديد.
و سرانجام اين چنين با سختى و زحمت فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت كردند و بجز شخص
ام المؤ منين عايشه ، كه به عادت ماهانه مبتلا شده بود، عمره تمتع را در ماه ويژه
حج به جا آوردند. و رسول خدا (ص ) به عايشه دستور داد تا حجش را به پايان ببرد.
آنگاه پس از پايان حج به برادرش عبدالرحمان بن ابى بكر فرمان داد تا او را به
تنعيم
برده ، از آنجا عمره به جا آورد تا حجش به حج افراد برنگردد.
پيامبر خدا (ص ) از دنيا رفت و ابوبكر به جايش نشست و به حج رفت ؛ اما حج افراد به
جا آورد! پس از او عمر به خلافت نشست و مانند ابوبكر حج تنها بگزارد. و در همان حال
در عرفه چشمش به مردى افتاد كه موهاى خود را شانه زده است ، و چون سبب را از او
پرسيد، آن مرد پاسخ داد كه من عمره به جا آورده ام و از احرام بيرون شده ، امروز
بار ديگر احرام حج بسته ام . و عمر گفت : در ماه حج عمره به جا نياوريد و از آزادى
آن بهره نگيريد كه اگر من با عمره تمتع موافقت كنم در زير درختهاى اراك بساط عروسى
برپا مى كنند، و از آنجا يكراست با هم به حج مى روند. و نيز گفت : بين حج و عمره
تان فاصله بيندازيد؛ به اين ترتيب كه حج را در ماههاى حج و عمره را در ماههاى غير
ماه حج به جا آوريد تا حج و عمره تان كامل و تمام باشد.
و چون ابوموسى اشعرى از او پرسيد كه : اين چه مقررات جديدى است كه در مناسك حج
نهاده اى ؟ در صحت فتوايش به كتاب خدا استشهاد كرد و گفت : اگر به كتاب خدا مراجعه
كنيم ، كه مى گويد: فاتموا الحج والعمرة لله ...و اگر به سنت پيامبرمان توجه كنيم ،
مى بينيم كه حضرتش از احرام بيرون نيامد تا قربانى خود را به انجام رسانيد.
در اين احاديث و غير آن ، شخص خليفه عمر كامل و تمام بودن حج را بسته به انداختن
فاصله در بين حج و عمره دانسته است و به برگزارى عمره در غير ماههاى حج دستور داده
و مدعى شده كه پيامبر خدا (ص ) تا شتر قربانى خود را نحر نكرد، از احرام بيرون
نيامد. و ابوموسى اشعرى و ديگران هم از ترس جراءت نكردند كه به او بگويند رسول خدا
(ص ) نه يك بار، بلكه بارها و آشكارا فرموده است كه او به اين علت از احرام بيرون
نمى آمد كه قربانى به همراه آورده و نمى توانست كه از احرام بيرون بيايد، مگر وقتى
كه شتر قربانيش را نحر كند. و اينكه بهره بردن از عمره در كتاب خدا آمده است . اما
امير مؤ منان على (ع ) در پاسخ عمر گفت : هر كس كه عمره تمتع به جا آورد، طبق دستور
كتاب خدا و سنت پيامبرش عمل كرده است .
و بعيد هم نيست كه عمر در مقابل چنين اعتراض مستدلى ناگزير شده باشد تا حقيقت و نيت
درونى خود را در خطبه اش آشكار كرده ، بگويد:
متعتان كانتا على عهد رسول الله و اءنا اءنهى عنهما و
اءعاقب عليهما .
همچنين عمر گفت : به خدا سوگند با اينكه عمره تمتع در كتاب خدا آمده و من خود آن را
به همراه پيغمبر خدا (ص ) انجام داده ام ، برگزارى آن را بر شما ممنوع اعلام مى كنم
!
گويا خليفه اين سخنان را، با چنان صراحتى ، از آن جهت گفته كه ديگر صحابه را از
پيروى امام و نقل حديث از پيغمبر خدا (ص )، كه موقعيت او را تضعيف مى كرد، باز
دارد. و مى بينيم كه خود در سخنانش علت نهيش را از انجام عمره بيان داشته كه مى
گويد: خوش ندارم كه در زير درختهاى اراك بساط عروسى بگسترند و از آنجا يكراست و در
حالى كه آب غسل از مويشان مى چكد به حج بروند!
و در سخن ديگرش گفته است كه اهالى مكه را كشت و كار و دام و درآمدى نيست . و تنها
درآمدشان به اين بستگى دارد كه مسافرانى به آنجا وارد شوند و از قِبَلْ ايشان به
نوايى برسند.
بنابراين خليفه قرشى ، عمر، در اينجا همان سخنانى را تكرار مى كند كه نخستين بار در
حجة الوداع و در مخالفت با انجام عمره تمتع به پيامبر خدا (ص ) زده بودند! و سخن
درست در اين واقعه اين است كه خليفه با نهى كردنش از برگزارى عمره تمتع ، دست به
تاءويل و اجتهاد و خيرخواهى براى بستگان قرشى خود، ساكنان مكه زده است . و از همين
راه تمام و كمال حج و عمره را با صدور فرمان جدايى حج از عمره اراده كرده ، تا عمره
را در غير ماههاى حج به جا آورند؛ اگر چه اين فرمان بر خلاف حكم كتاب خدا و سنت
پيامبرش باشد!
با صدور فرمان عمر، مسلمانان در زمان خلافتش به موجب دستور او عمل كرده ، سنت و روش
او را به كار بستند و حج افراد به جا آورند. خليفه قرشى ، عثمان بن عفان ، نيز از
او پيروى نمود و فرمان داد تا حج و عمره را جداگانه و تمام و كمال به جا آورده ، از
جمع آنها در ماههاى ويژه حج خوددارى كنند. او گفت اگر عمره را به تاءخير بيندازيد
تا دو نوبت خانه خدا را زيارت كنيد، بهتر است . اما امام على (ع ) با وى به مخالفت
برخاست و گفت : عليه سنتى كه پيامبر خدا (ص ) نهاده است برخاسته اى ، و نيازمندان و
كسانى را كه محل زندگانيشان از حرم بسيار دور است ، از نظر دور داشته اى كه آنها حج
و عمره را با هم قصد كرده اند؟! در اينجا عثمان منكر نهى خود از انجام عمره شد و
گفت : من راى و نظر خودم را ابراز داشته ام . اما در نوبت ديگر امام (ع ) به او
فرمود: تو عمره را نهى كرده اى ؟ عثمان گفت : آرى ! امام (ع ) فرمود: تو نشنيده اى
كه پيامبر خدا (ص ) خود عمره را به جا آورده است ؟ عثمان پاسخ داد: آرى شنيده ام !
با دريافت چنين پاسخى ، امام (ع ) و يارانش آشكارا لبيك به عمره گفتند. و بنا به
روايتى ، امام (ع ) به او فرمود: تو خوب مى دانى كه ما به همراه پيغمبر خدا (ص )
عمره به جا آورده ايم . عثمان پاسخ داد: آرى ، ولى ما سخت هراسان بوديم ! و در
روايتى ديگر آمده است كه امام (ع ) به او فرمود: منظورت چيست از كارى كه پيامبر خدا
(ص ) خود انجام داده است جلوگيرى مى كنى ؟ عثمان گفت : دست از سر ما بردار! و امام
(ع ) گفت : نمى توانم دست از تو بردارم . و چون آن حضرت چنان ديد، بانگ به تلبيه
عمره برداشت . و در روايتى ديگر چون امام مشاهده كرد كه عثمان از جمع بين حج و عمره
نهى كرده است ، نيت عمره كرد و بانگ تهليل به حج و عمره با هم برداشت . و عثمان چون
چنان ديد به اعتراض به او گفت : با آنكه من اين كار را ممنوع كرده ام ، تو خلاف
فرمان من عمل مى كنى ؟ امام پاسخ داد: من سنتى را كه پيامبر خدا (ص ) نهاده با سخن
هيچكس ترك نمى كنم .
خليفه صحابى قرشى ، عثمان بن عفان ، با كسانى كه موقعيت و مقام امير - المؤ منين
على (ع ) را نداشتند بشدت برخورد مى كرد و دستور مى داد تا مخالفان و آنهايى را كه
لبيك به انجام عمره گفته بودند، تازيانه زنند و سر بتراشند.
در دوره معاويه ، سعدوقاص در بحث در مورد عمره به معاويه گفت : عمره تمتع عملى
پسنديده و زيباست . معاويه پاسخ داد: اما عمر انجام آن را نهى كرده است ! و رئيس
پليس معاويه گفت : كسى كه عمره تمتع را به جا بياورد، جاهل به امر خداست ! آنگاه در
برابر چنين ادعايى ، نهى عمر را دليل آورد!
و معاويه حديثى به نقل از پيغمبر خدا (ص ) ساخت كه حضرتش از جمع بين حج و عمره نهى
كرده و صحابه را به صحت اين حديث گواه گرفت . اما صحابه آن را نپذيرفتند و رد
كردند؛ ولى معاويه خودش در درستى آن اصرار ورزيد!
و باز چنان مى نمايد كه اعمال خشونت در زمان حكومت معاويه بسيار سخت بوده ، كه
عمران بن حصين صحابى ، راز خود را در سينه حبس كرد تا آنگاه كه در بستر بيمارى ،
چون مرگ را در چند قدمى خود مشاهده كرد، راز درونش را نزد شخص امينى و پس از گرفتن
عهد و پيمان از او كه اگر زنده ماند آن را پوشيده دارد، فاش كرد و گفت : پيامبر خدا
(ص ) بين حج و عمره را جمع مى كرد و تا زنده بود از آن نهى نكرده و در كتاب خدا هم
آيه اى در نسخ آن نازل نشده ، بلكه مردى خود سرانه ، هر چه را كه در نظر داشت ،
درباره آن بر زبان آورد.
تمام آنچه را كه از آن دوره در اينجا آورده ايم ، آشكارا اين مطلب را مى رساند كه
آن دوره از گذشته هاى خود از دو جهت ممتاز و برجسته بوده است : نخست اينكه ايشان در
اين دوره سنت عمر را به عنوان اصل و دين و آيينى قابل اجرا پذيرفتند و آشكارا بدان
عمل كرده و به همگان نيز اعلام كردند؛ تا آنجا كه ضحاك رئيس پليس معاويه گفت : هر
كس كه به عمره عمل كند جاهل به امر خداست ! و آن وقت او و معاويه نهى عمر را دليل
ادعاى خود آوردند! در حالى كه سعد وقاص عمل پيامبر خدا (ص ) را در انجام آن دليل
آورد. دوم اينكه اين دوره به ساختن حديث از زبان پيغمبر خدا (ص )، آن هم براى
تاءييد فرمان عمر، ممتاز مى باشد.
پس از سپرى شدن دوره حكومت معاويه ، پيروان مكتب خلفا همچنان بر اين دو مورد ياد
شده ادامه دادند و در زنده نگه داشتن آن كوشيدند؛ مانند عبدالله و عروه فرزندان
زبير در مكه كه همچنان بر سنت عمر ادامه دادند و با استشهاد به نهى ابوبكر و عمر،
از انجام عمره تمتع جلوگيرى كردند. در حالى كه ابن عباس ، از پيروان مكتب اهل بيت ،
به انجام آن فرمان مى داد كه به سبب اين جسارت سرانجام به او گفتند:
تا به كى مردم را با واداشتن به انجام عمره در ماههاى ويژه حج به گمراهى مى كشانى ؟
در صورتى كه ابوبكر و عمر آن را نهى كرده اند؟! و ابن عباس پاسخ داده : مى بينم
كه به همين زوديها به هلاكت مى افتند. من مى گويم پيغمبر خدا (ص ) چنين فرموده ،
اما آنها مى گويند ابوبكر و عمر آن را نهى كرده اند!
و بدين سان بين دو جبهه خصومت و درگيرى و دشنام بشدت ادامه داشت ؛ تا آنجا كه عروه
حديثى دروغين به پيامبر و يارانش بست و گفت : آنها در حجة الوداع و ديگر حجها، حج
افراد به جا آورده اند! و مادر و خاله اش ، اسماء و عياشه ، دختران ابوبكر، را به
عنوان گواه معرفى كرد. ولى آن دو مدعى شدند كه ما در حجة الوداع ، عمره به جا
آورديم !
پيروان مكتب خلفا پس از گذشت اين دوره به ساختن حديث به نقل از پيامبر خدا (ص ) و
على بن ابى طالب نيز ادامه دادند كه آنها حج تنها را به جا آورده و به انجام آن هم
فرمان داده اند. و بر زبان ابوذر نهادند كه او گفته است : عمره تمتع ويژه ما اصحاب
پيامبر خدا (ص ) بوده است . و احاديث ساختگى ديگر كه مهارت و استادى در ساختن و
پرداختن آنها به كار رفته است . براى نمونه از ابوذر در ربذه ، و اميرالمؤ منين على
(ع ) در نصيحت به فرزندش محمد بن حنفيه و از قول يكى از اصحاب پيامبر خدا (ص )
آورده اند كه او به عمر خبر داده رسول خدا (ص ) در بستر بيمارى اى كه منجر به رحلت
آن حضرت گرديد، او را از انجام عمره با حج نهى كرده است !
اما با تمام اين احوال و كوششهاى به كار رفته ، مردم به انجام عمره تمتع علاقه قلبى
داشته ، اين مطلب را هم به ابن عباس ابراز كرده اند. و اين ، نه از جهت مخالفت با
سنت عمر بوده ، بلكه به اين علت بوده كه قادر به انجام چنين امرى نبوده اند. چه ،
براى مسلمانان ممكن نبود كه بارو بنه در بندند و از اقصى نقاط كشور پهناور اسلامى
دو بار عنان عزيمت به جانب مكه بكشند؛ يك بار به خاطر عمره ، و يك نوبت هم براى حج
در ماههاى ويژه حج . همچون آن خراسانى كه از حسن بصرى در مكه تكليف خود را پرسيد و
گفت كه من مردى خراسانيم و از جايى بسيار دور به اينجا آمده ام ...و يا آن ديگرى كه
از مجاهد پرسيد كه اين نخستين بار است كه به حج آمده ام ، اينك دلم آرام نمى گيرد،
تو فكر مى كنى كداميك بهتر است ، اينكه همين جا بمانم ، يا اينكه آن را عمره قرار
دهم
(781)؟
محل زندگانى چنين كسانى در حجازى نبود تا بتوانند چنان كه عمر و عثمان و پيروانشان
مقرر مى داشتند از خانه و موطن خود دو نوبت قصد مكه كنند. آن كس كه در همه عمرش فقط
يك بار امكان عزيمت به مكه به قصد حج برايش فراهم مى شد، چه بايد بكند؟ و چگونه
چنين آدمى مى توانست به موجب سنت عمر رفتار نمايد؟ و از قديم گفته اند كه
اذا اردت ان لا تطاع ، فاطلب ما لا يستطاع . يعنى اگر مى خواهى كه فرمانت
نبرند، چيزى بخواه كه در توانشان نباشد. از اين رو بود كه مسلمانان ناگزير شدند تا
از سنت عمر در انجام حج تنهاى بدون عمره به خاطر اينكه توان آن را نداشتند چشم پوشى
كنند. برخى كه توانايى و قدرت داشتند، آن را به كار برده از تمتع بين حج و عمره صرف
نظر كردند، و گروهى نيز، چون پيروان مكتب احمد بن - حنبل ، به يكباره سنت عمر را
ترك گفتند.
قابل توجه اينكه مسلمانان با همه اين احوال در طى ادوار و قرون ، از هيچ كوششى در
توجيه كار خلفا و تبرئه آنان از آوردن حديث از زبان پيامبر خدا (ص ) و خانواده و
اصحاب آن حضرت ، در تاييد راى و نظريه خلفا و تصويب كار ايشان فرو گذار نكردند و تا
آنجا كه توانستند بگويند، گفتند؛ همانند اين سخن ايشان كه : خلفا مردم را به خاطر
تشويق و ترغيبشان به انجام حج افراد، كه آن را بهتر از اقسام ديگر حج تشخيص داده
بودند، به زير ضربات تازيانه گرفتند و سر تراشيدند! و تا آنجا در اين جانبدارى پيش
رفتند كه كارهاى خلفا را اجتهاد ناميدند و اعلام داشتند كه اين موضوع ، مساءله اى
است اجتهادى و خليفه در اين مورد اجتهاد كرده است ! و سرانجام اين خوش خدمتى اين شد
كه : خدا چنين گفته ، و پيامبرش چنين فرموده ، و خليفه عمر چنان اجتهاد كرده است !
و از اجتهاد او حكمى از احكام شرعى اسلامى را نتيجه گرفتند!
نمونه اى و عبرتى
با تمام ممانعتها و بهانه گيريها، سرانجام در حدود هفتاد و يا صد هزار نفر و بيشتر
از مسلمانانى كه در ركاب پيامبر خدا (ص ) در حجة الوداع حضور داشتند، عمره تمتع به
جاى آوردند. به ديگر سخن ، از آن سال به بعد اين سنت نبوى را اين تعداد اشخاص ، كه
آن را خود شاهد و ناظر و عامل به اركان آن بودند، از پيامبر خدا (ص ) روايت كرده
اند. اما با همه اين احوال خليفه صحابى قرشى ، عمر بن خطاب ، توانست كه مسلمانان را
از انجام آن مانع شده ، متخلفين از دستورش را شديدا تنبيه نمايد!
و همان طور كه ديديم ، مسلمانان ، از صحابه گرفته تا تابعين ، در مقام تاييد فرمان
خليفه روايتها از پيامبر خدا (ص ) آوردند كه حضرتش عمره تمتع را نهى كرده است . و
ديگر رواياتى كه شاهد آن بوديم !
و اين داستان ، خود نمونه است از ديگر موارد اجتهاد ايشان در برابر نص صريح كتاب
خدا و سنت پيامبر (ص )، و اطاعت و فرمانبردارى بى چون و چراى مسلمانان از ايشان ،
از صحابى گرفته تا تابعى و ديگران .
و اين ، عبرتى است براى ما كه از خلال آن در مى يابيم كه در مخالفتشان با شخص
پيامبر خدا (ص ) در صدور فرمان صريحش در حق على (ع ) در امر فرمانروايى در روز غدير
و در همان سفر حجة الوداع و ديگر احاديث نظير آن ، جاى تعجب و شگفتى وجود ندارد. چه
، مسلم است كه انگيزه ايشان در عمل به اجتهادشان در مساله حكومت و فرمانروايى ، بسى
قويتر از انگيزه آنها در تغيير سنت عمره تمتع بوده است . فاعتبروا بها يا اولى
الاءلباب .
ب . ازدواج موقت (متعة النساء)
اين سخن از عمر به تواتر رسيده است كه :
متعتان كانتا على عهد رسول الله و اءنا اءنهى عنهما و
اءعاقب عليمها، متعة الحج ، و متعة النساء
(782). يعنى دو متعه در زمان پيامبر خدا عمل مى شد كه من آن دو را ممنوع
اعلام مى كنم و مرتكبين آن را مجازات مى نمايم : يكى عمره تمتع و ديگرى ازدواج موقت
.
ما درباره متعه الحج يا عمره تمتع در بحثى كه گذشت بتفصيل سخن گفته و اجتهاد عمر را
درباره آن آورديم . اينك به بحث درباره ازدواج موقت و اينكه چرا عمر آن را تحريم
كرده و چه اجتهادى درباره آن نموده است مى پردازيم . نخست ، به يارى خدا، اصل موضوع
، يعنى ازدواج موقت ، را از مصادر مكتب خلفا، و پس از آن از ديدگاه فقه مكتب اهل
بيت ، و در پى آنها از كتاب خدا و سنت پيامبر مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم .
ازدواج موقت در مصادر مكتب خلفا
در تفسير قرطبى آمده است كه دانشمندان گذشته و حال در اين مساله اتفاق نظر دارند كه
متعه ازدواجى است موقت كه ارث در آن منتفى مى باشد و جدايى بين زن و مرد بدون انجام
هر گونه تشريفاتى ، چون طلاق و غيره ، صورت مى گيرد و تنها با پايان يافتن مدت
تعيين شده انجام مى پذيرد. ابن عطيه گفته است :
در متعه ، مرد، زنى را با حضور دو شاهد و اجازه ولى سرپرست او، براى مدتى معين به
همسرى خود در مى آورد و ارثى بينشان نخواهد بود و آنچه را تراضى كرده اند به او مى
پردازد. و چون مدت به انتها رسيد، ديگر زن تعهدى نخواهد داشت ، اما ملزم است كه رحم
خود را پاك كند و فرزند - حاصل از اين ازدواج - بى شك متعلق به پدر است ، و اگر زن
حامله نشده باشد، مى تواند به ديگرى شوهر كند
(783).
در صحيح بخارى از رسول خدا (ص ) آمده است :
هر زن و مردى در ازدواج موقت مى توانند كه توافق كرده سه شب را در كنار يكديگر
بگذرانند، و در صورتى كه بخواهند مى توانند آن را همچنان ادامه دهند، و يا از
يكديگر جدا شوند
(784).
و در مصنف عبدالرزاق از قول جابر بن عبدالله آمده است كه گفت :
چون مدت توافق شده بين زن و مرد در ازدواج موقت پايان يافت و مايل به ادامه آن
بودند، بايد كه مرد براى زن مهرى ديگر تعيين كند. از او پرسيدند: زن چه مدتى را
بايد عده نگهدارد؟ گفت :
يك طهر يك عده ماهانه البته اگر مباشرتى با او به عمل آمده باشد
(785).
و در تفسير قرطبى نيز از ابن عباس آمده است كه گفت : عده در ازدواج موقت يك طهر است
و زن و مرد از يكديگر ارث نمى برند
(786).
و در تفسير طبرى از قول سدى آمده است كه آيه : فما استمتعتم
به منهن (الى اءجل مسمى ) فاتوهن اءجورهن فريضة و لا جناح عليكم فى ما تراضيتم به
من بعد الفريضة ان الله كان عليما حكيما . يعنى پس چون از ايشان بهره
گرفتيد، مهر تعيين شده را، كه مزد آنهاست ، به ايشان بپردازيد و بر شما بحثى نيست
اگر بعد از معين كردن مهر به چيزى ديگر با هم تراضى نماييد كه بى گمان خداوند دانا
و حكيم است
(787). درباره ازدواج موقت است كه مرد، زنى را به شرط مدتى معين به
ازدواج خود درمى آورد و دو گواه بر اين ازدواج شاهد مى شوند و ازدواج ، با موافقت و
اجازه سرپرست آن زن صورت مى گيرد. و چون مدت پايان يافت ، مرد را بر آن زن حقى نيست
و آن زن آزاد است . اما ملزم است كه رحم خود را از نطفه اى كه - احتمالا - در آن
نهاده شده است پاك كند. يعنى اگر باردار شده ، تا وضع حمل درنگ كند. و ميراثى هم
بين ايشان وجود ندارد و هيچكدام از ديگرى ارث نمى برد
(788).
در تفسير كشاف زمشخرى آمده است كه گويند آيه مزبور درباره ازدواج موقت سه روزه آمده
و اعتبار آن تا هنگامى بوده كه خداوند مكه را بر پيامبرش - عليه الصلاة والسلام -
گشوده و سپس نسخ شده است ! و آن به اين صورت بوده كه مرد زنى را با تعيين مدتى معين
، يك شب يا دو شب و يا يك هفته ، و در برابر مبلغى چون پيراهن و غير آن به ازدواج
خود در مى آورده و پس از رفع نيازش او را رها مى ساخته است . و از اين رو متعه
ناميده شده كه مرد از زن كام مى گيرد و از او در برابر آنچه به وى تقديم داشته ،
بهره مند مى شود
(789)
ازدواج موقت در فقه مكتب اهل
بيت (ع )
متعة النساء يا ازدواج موقت عبارت است از اينكه زن خود را شخصا يا به وسيله وكيلش ،
و چنانچه صغير باشد، توسط سرپرستش با مهرى معلوم و مدتى معين به ازدواج مردى در مى
آورد، به شرطى كه از لحاظ نسب و سبب و يا همشيرگى و يا در عده ديگرى بودن و يا شوهر
داشتن ، مانعى شرعى وجود نداشته باشد. و در پايان مدت از يكديگر جدا مى شوند، و يا
اينكه مرد بقيه مدتش را مى بخشد و از او جدا مى شود. و زن پس از جدا شدن ، در صورتى
كه به سن ياسئگى نرسيده باشد و دوره ماهانه مى بيند، بايد دو نوبت عادت ماهانه
نگهدارد و در غير اين صورت ، عده او چهل و پنج روز خواهد بود كه بايد درنگ كند. و
اين در صورتى است كه مباشرتى به عمل آمده باشد، والا نگه داشتن عده لازم نيست . و
چنانچه از اين ازدواج فرزندى به هم برسد، چنين فرزندى از همه امتيازهاى فرزند حاصل
از ازدواج دائم برخوردار خواهد بود
(790).
ازدواج موقت در كتاب خدا
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: فما استمتعتم به منهن - الى
اءجل - فاتوهن اجورهن ... درباره اين آيه :
1. عبدالرزاق در مصنف خود از قول عطاء آورده است كه ابن عباس آن را چنين قرائت مى
كرد:
فما استمتعتم به منهن - الى اءجل - فاتوهن اءجورهن
(791).
2. در تفسير طبرى از حبيب بن ابى ثابت آمده كه ابن عباس مصحفى به من داد و گفت كه
اين بر اساس قرائت ابى است و در آن آمده بود: فما استمتعتم
به منهن - الى اءجل مسمى
(792).
3. و باز در تفسير طبرى از ابو نضره از دو طريق آمده كه گفت : از ابن عباس درباره
ازدواج موقت پرسيدم . در پاسخ گفت : آيا سوره نساء را خوانده اى ؟ گفتم : آرى ، آن
را خوانده ام . گفت : نخوانده اى : فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...گفتم :
اگر آن را چنين خوانده بودم ، از تو نمى پرسيدم . گفت : آرى اين چنين است .
4. از ابونضره آمده است كه گفت من آيه فما استمتعتم به منهن ...را بر ابن عباس
قرائت كردم . او به من گفت : الى اجل مسمى . گفتم ما آن را اين چنين نخوانده ايم !
ابن عباس سه بار به من گفت : به خدا سوگند كه خداوند آن را چنين نازل فرموده است .
5. از عمير و ابواسحاق آمده است كه ابن عباس آيه فوق را اين چنين قرائت مى كرد: فما
استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...
6. از مجاهد آمده است كه آيه فما استمتعتم به منهن ، يعنى نكاح موقت .
7. از عمرو بن مرة آمده كه او به گوش خود شنيده ، سعيد بن جبير اين آيه را چنين مى
خوانده است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...
8. از قتاده روايت شده كه گفت : ابى بن كعب اين آيه را چنين خوانده است : - فما
استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...
9. از شعبه روايت شده كه از حكم پرسيدم آيا آيه فما استمتعتم به منهن ...نسخ شده
است ؟ گفت : نه
(793)!
10. در احكام القرآن جصاص نيز روايت ابونضره و ابوثابت و ابن عباس و قرائت ابى بن
كعب آمده است
(794).
11. بيهقى در سنن كبرايش از محمد بن كعب ، به نقل از ابن عباس آورده است كه گفت :
متعه يا ازدواج موقت مربوط به اوايل صدر اسلام بوده ، و آن آيه را چنين قرائت مى
كرد: فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...(795)
12. در شرح نووى بر صحيح مسلم آمده كه ابن مسعود آيه فوق را چنين قرائت مى كرد: فما
استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...(796).
13. در تفسير زمخشرى آمده كه گفته اند اين آيه درباره ازدواج موقت آمده و مدت آن سه
روز بوده است ...آنگاه مى گويد: آن را به خاطر كام گرفتن ، متعه ناميده اند. و از
ابن عباس روايت شده كه اين آيه از محكمات است و نسخ نشده و آن را چنين مى خوانده
است :
فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى - فاتوهن اجورهن ...
(797).
14. قرطبى گفته است : عقيده جمهور بر آن است كه مراد، ازدواج موقتى است كه در صدر
اسلام بوده و ابن عباس و ابى و ابن جبير آن را چنين قرائت مى كردند:
فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى - فاتوهن اجورهن
(798).
15. در تفسير ابن كثير آمده است : ابن عباس ، ابى بن كعب ، سعيد بن جبير و سدى اين
آيه را اين چنين قرائت مى كردند: فما استمتعتم به منهن -
الى اجل مسمى - فاتوهن اجورهن فريضة ... و مجاهد گفته است كه اين آيه درباره
ازدواج موقت نازل شده است
(799).
16. در تفسير سيوطى ، حديث ابو ثابت و ابونضره و قتاده و سعيد بن جبير از قرائت ابى
بن كعب ، و حديث مجاهد و سدى و عطاء از ابن عباس ، و نيز حديث حكم آمده كه آن آيه
نسخ نشده است . و از عطاء به نقل از ابن عباس آمده است كه گفت : آنچه در سوره
نساء آمده كه فما استمتعتم به منهن الى كذا و كذا من الاجل
، على كذا و كذا ، اين است كه بينشان مساءله ارث منتفى است ، و اگر در پايان
مدت تغيير عقيده دادند و مايل به ادامه زندگى با يكديگر باشند كه خوب است ، و اگر
هم از يكديگر جدا شدند كه مانعى ندارد
(800).
آنچه را كه ما در تفسير اين آيه آورده ايم ، همه مفسران و ديگران
(801)، در كتابهاى خود آورده اند. و مى بينيم كه ابن عباس ، ابى بن كعب ،
سعيد بن جبير، مجاهد، قتاده و ديگران كه از ايشان نقل كرده اند، آيه مورد بحث را
اين چنين قرائت مى كرده اند: فما استمتعتم به منهن - الى
اجل مسمى - فاتوهن اجورهن ... و عبارت الى اجل مسمى
را به عنوان تفسير و روشن ساختن منظور دقيق آيه مى خوانده اند. دليل اين مطلب روايت
اخير ابن عباس است كه گفته است : فما استمتعتم به منهن الى
كذا و كذا من الاجل ، على كذا و كذا . يعنى چون از ايشان بهره برگرفتيد در
چنين و چنان مدتى ، و بر چنين و چنان قرارى و...
و منظور ابى اين بوده كه او اين تفسير را از رسول خدا (ص ) شنيده ، و يا اينكه
پيامبر خدا (ص ) با گفتن جمله الى اجل مسمى آيه
مزبور را تفسير فرموده است .
|