مقتل امام حسين (عليه السلام )

گردآورنده : گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم
ترجمه : جواد محدثى

- ۱ -


فهرست مطالب 
مقدمه مترجم
مقدمه گروه گرد آورنده متن عربى
فصل اول : گوشه اى از شخصيت بزرگوار آن حضرت
نام ، كنيه و لقبهاى او
نقش انگشترش
فرزندان او
تولدش
تاريخ شهادتش
مدت عمر و امامتش و خلفاى عصر او
فصل دوم : حادثه شهادتش
دفاع امام حسن و امام حسين عليهم السلام از ولايت
اعتراض بر وليد
اعتراض بر يزيد
فصل سوم : پيشگويى از شهادت امام
خبر دادن خداوند به آدم عليه السلام از شهادت او
پيشگويى فرشتگان از شهادتش
خبر دادن انبيا از شهادت امام حسين عليه السلام
خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از شهادت او
خبر دادن امير المؤ منين عليه السلام از شهادت او
پيشگويى امام حسين عليه السلام از شهادتش
پيشگويى باد از شهادتش
پيشگويى گوسفندان اسماعيل از شهادتش
پيشگويى شير از شهادت او
فصل چهارم : وصيتهاى امام حسين عليه السلام
فصل پنجم : وقايع نهضت حسين عليه السلام
وصيت معاويه به فرزندش درباره حسين عليه السلام
امتناع امام از بيعت با يزيد
برخورد امام با مروان
نامه يزيد درباره كشتن حسين عليه السلام
حسين عليه السلام در كنار قبر پيامبر
بار دوم ، كنار قبر پيامبر
ديدار امام با برادرش
سخن امام با برادرش محمد حنفيه
وصيت امام هنگام خروج
ديدار با ام سلمه و خبر شيشه
ديدار امام با زنان بنى عبدالمطلب و عمه هايش
خروج امام از مدينه
نامه او به بنى هاشم
ديدار او با فرشتگان و جنيان
ورود امام به مكه
ديدار او با ابن عباس و عبدالله بن عمر
ديدار امام با واقدى و زراره
حوادث كوفه و شهادت حضرت مسلم
نامه امام به كوفيان
نامه هاى كوفيان به يزيد و ورود ابن زياد به كوفه
رفتن مسلم به خانه هانى
عيادت ابن زياد از شريك بن اعور
ابتلاى هانى و قيام مسلم
هجوم به مسلم و امان دادن
بردن مسلم نزد ابن زياد و وصيت او
شهادت مسلم و هانى
در سوك مسلم و هانى
نامه ابن زياد به يزيد
رسيدن خبر شهادت مسلم به امام حسين عليه السلام
بيرون آمدن امام از مكه
سخن امام با پسر زبير
جلوگيرى ماموران والى مكه از خروج امام عليه السلام
موضع عبدالله بن جعفر در برابر خروج امام
اشعار امام در مسير عراق
مصادره اموال ارسالى به يزيد
ديدار با فرزدق
ديدار با بشر بن غالب
نامه امام به بزرگان كوفه
ديدار با عبدالله عدوى
ديدار با زهير بن قين
خبر شهادت مسلم بن عقيل
ديدار با ابى هره ازدى
رسيدن نامه مسلم به امام حسين عليه السلام
اعلام خبر شهادت مسلم و هانى و عبدالله بن يقطر
تعبير شدن خواب آن حضرت
ديدار با بعضى بزرگان عرب
ديدار با عبيدالله بن حر
ستايش امام از پسرش على اكبر عليه السلام
پرسيدن از حال و كوفيان
ياد كرد امام از ح يحيى عليه السلام
ورود به نينوا
نامهاى كربلا
امام حسين عليه السلام در كربلا
آمدن عمر سعد به كربلا
ديدار امام با فرستاده عمر سعد
آمدن شمر به كربلا و قطع كردن آب
دست يافتن به چشمه آب
جنگ بر سر آب
ديدار امام با عمر سعد
امان نامه براى عباس و برادرانش
هجوم سپاه عمر سعد به طرف امام
تاخير جنگ به خاطر عبادت
حوادث شب عاشورا
رسيدگى به شمشير و خواندن شعر
توصيه امام به صبر
اجازه امام به اصحاب كه بر گردند
قسم دادن برير، عمر سعد را
امام حسين عليه السلام و سركشى به تپه ها وگرنه هاى اطراف
حوادت روز عاشورا
خواب ديدن امام قاتل خود را
توصيه ياران به صبر و تقوا
دعاى امام در روز عاشورا
نصيحت برير به كوفيان
آمادگى عمومى در دو لشكر
بى ميلى امام به آغاز جنگ
خطبه امام هنگام رويا رويى با آنان
خطبه امام براى اهل كوفه
گفتگوى امام به كوفيان
نزول نصرت الهى
وامدار، همراهم كشته نشود
مژده به ياران در روز عاشورا
ويژگيهاى امام و اصحاب او
شهادت اصحاب
1 - عبدالله بن عمير
2 - حر بن يزيد
3 - مسلم بن عوسجه
4 - عمرو بن قرظه انصارى
شدت نبرد
5 - ابو ثمامه صائدى
6 - سعيد بن عبدالله حنفى
7 - حبيب بن مظاهر
9- نافع بن هلال
10 - يزيد بن زياد (ابو الشعثاء)
11 - جون غلام ابوذر
12 و 13 - دو جوان غفارى
14 و 15 - دو جوانمرد جابرى
16 - حنظله بن اسعد شبامى
17 و 18 - عابس و شوذب
19 - عمر و بن خالد صيداوى
20 - برير بن حضير
21 - اسلم بن عمرو، غلام امام حسين عليه السلام
22 - جناده بن حرث
23 - عمرو بن جناده
24 - جوانى فرزند شهيد
اسامى ساير شهدا از اصحاب در زيارت ناحيه
شهداى اهل بيت عليهم السلام
1 - على اكبر عليه السلام
2 - عبدالله بن مسلم عليهما السلام
3 - جعفر بن عقيل بن ابى طالب عليهم السلام
4 - عبدالرحمن بن عقيل عليهما السلام
5 - محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب عليه السلام
6 - عون بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب عليهم السلام
7 - قاسم بن حسن عليهما السلام
8 - ابوبكر بن على بن ابى طالب عليهم السلام
9- عمر بن على بن ابى طالب عليهم السلام
10 - عثمان بن على بن ابى طالب (عليه السلام )
11 - جعفر بن على بن ابى طالب (عليه السلام )
12 - عبدالله بن على بن ابى طالب (عليه السلام )
13 - عباس بن على (عليه السلام )
14 - شهادت شير خواره
نامهاى شهداى اهل بيت و مدفن آنان
فصل ششم : كيفيت شهادت آن حضرت (عليه السلام )
به ميدان رفتن امام (عليه السلام )
حمله اول
هجوم به خيمه هاى امام حسين (عليه السلام )
تسلط امام (عليه السلام ) بر آب
اصابت تير بر پيشانى امام (عليه السلام )
عريان ساختن جسم مطهر امام عليه السلام
وداع امام حسين عليه السلام
سيب بهشتى
حمله دوم
عبدالله بن حسن عليه السلام
امام حسين عليه السلام و مسلم بن رباح
هجوم بر امام عليه السلام
بيرون آمدن زينب عليهاالسلام از خيمه
دعاى امام عليه السلام در واپسين لحظات زندگى
فاجعه بزرگ
قاتل تبهكار
دفاع اسب از آن حضرت
فصل هفتم : دفن آن حضرت و يارانش
امام سجاد عليه السلام و دفن امام عليه السلام
اثر انبان برگرده امام عليه السلام
خريدن محل دفن
محل دفن سر مطهر
فصل هشتم : حوادث پس از شهادت امام
برخاستن غبار هنگام شهادتش و نداى آسمانى
اسب امام حسين عليه السلام
غارت جامه هاى امام
غارت و آتش زدن خيمه ها
اسب تاختن بر بدن مطهر
فرستاد سر امام و اصحاب نزد ابن زياد
كوچيدن اهل بيت امام عليه السلام
اسيران اهل بيت عليهم السلام
اسارت و شهادت طفلان مسلم
اهل بيت عليهم السلام در كوفه
خطابه حضرت زينب عليها السلام
خطابه فاطمه صغرى عليها السلام
خطابه ام كلثوم
خطابه امام سجاد عليه السلام در كوفه
سر مطهر در كوفه
ابن زياد و سر مطهر
سخن جندب در مجلس ابن زياد
بردن اهل بيت عليهم السلام به شام
اهل بيت عليهم السلام در شام
خطبه حضرت زينب عليها السلام در شام
خطابه امام سجاد عليه السلام در مجلس يزيد
خروج اهل بيت عليهم السلام از شام
ورود اهل بيت به كربلا
جابر، كنار قبر حسين عليه السلام
بازگشت اهل بيت عليهم السلام به مدينه
سوكوارى مدينه
ورود اهل بيت عليهم السلام به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله
سياهپوشى
فصل نهم : مرثيه و گريه بر امام حسين عليه السلام
كراهت گريه ، مگر بر حسين و اهل بيت عليهم السلام
پاداش گريه بر حسين عليه السلام و شعر سرودن درباره او
گريه پيامبران و معصومان عليهم السلام
گريه زكريا بر حسين
گريه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
گريه حضرت فاطمه عليها السلام
گريه امام سجاد عليه السلام بر پدر بزرگوارش
عزادارى امام سجاد عليه السلام بر پدر بزرگوارش
گريه امام محمد باقر عليه السلام
گريه امام صادق عليه السلام بر حسين عليه السلام
عاشورا، روز گريه
گريه و اندوه امام كاظم عليه السلام بر حسين عليه السلام
گريه امام رضا عليه السلام بر حسين عليه السلام
گريه خاندان پيامبر و اصحاب بر امام حسين عليه السلام
گريه ام سلمه
گريه فاطمه دختر امام حسين عليه السلام
گريه اهل بيت امام صادق عليه السلام
گريه شخصى از بنى اسد
گريه فرشتگان
نوحه جن
گريه همه كائنات بر حسين بن على عليه السلام
مرثيه رباب
مرثيه زينب كبرى عليها السلام
مرثيه دختران عقيل
مرثيه شاعران ، تابعين و علما
مرثيه هاى فرشتگان و جنيان
مقدمه مترجم 
با پاكترين ستايشها به آستان پروردگار بزرگ و خالصترين درودها به ساحت والاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و اهل بيت پاك و معصوم آن حضرت ، بويژه خاتم اوصياء موعود امتها، منجى انسانها، حضرت بقيه الله عليه السلام .
ضرورت تدوين مقتل معصومين عليهم السلام و پاسخگويى به اين نياز مبرم در جامعه اسلامى و شيعى ما، گروهى را مصمم ساخت كه مجموعه مقتلهاى چهارده معصوم را در چندين مجلد به زبان عربى فراهم آورند. يكى از آن مجلدات ، ويژه حضرت ابن عبدالله الحسين عليه السلام بود. همان ضرورت ايجاب مى كرد كه اين مجموعه به فارسى نيز بر گردانده شود تا اقشار وسيعترى بتوانند از آن بهره گيرند؛ بخصوص مقتل سيد الشهدا عليه السلام و حوادث واقعه عاشورا كه از جايگاه والا و اولويت برخوردار بوده است .
خرسندم و خدا را شاكرم و منت پذير الطاف اهل بيت عصمت و طهارتم كه توفيق ترجمه جلد مخصوص امام حسين عليه السلام و وقايع كربلا را نصيب من كرد. در اين تلاش ، ترجمه اى روان و نگارشى ساده و دور از تصنع و تكلف و آوردن عباراتى گويا و شيوا پيوسته مد نظر مترجم بوده است . اميد است به اين مقصود دست يافته باشد.
براى مطالعه كنندگان اين ترجمه نكاتى را شايسته ياد آورى مى دانم :
الف . در متن عربى ، در سلسله سند احاديث و نقلهاى تاريخى نام افرادى آمده است . در ترجمه ، براى كاهش حجم كتاب و احساس بى نيازى از نامها، اسامى واسطه هاى نقل آورده نشد و به ناقل سخن و آخرين واسطه سند اكتفا گرديد.
ب . در پاورقيهاى متن عربى براى هر نقل . منابع متعددى ياد شده است . در ترجمه تنها به اولين ماخذ كه اصليترين و كاملترين نقل را داشته ، بسنده شد.
ج . اشعارى كه به عنوان مرثيه امام حسين عليه السلام و پرداختن به حادثه عاشورا و مصائب كربلا از خود اهل بيت عليهم السلام نقل شده بود، ترجمه شد، ولى بخشى از مرثيه هاى شاعران ديگر در عصر ائمه يا پس از آنان كه در اواخر كتاب بود، ترجمه نشد. به دليل آنكه مرثيه هاى عربى سرايان ، براى فارسى زبانان و مخاطبين اين كتاب ، اغلب بى فايده است و ترجمه اشعار هم طبعا جاذبه و شيرينى متن اصلى را ندارد. علاقمندان به اشعار مرثيه بايد به مجموعه هاى اشعار فارسى در اين زمينه مراجعه كنند.
د. در مواردى محدود و انگشت شمار نيز كه دو نقل تاريخى مشابه و تكرارى بود، نقل مكرر ترجمه نشد. بعضى از اشعار عربى هم كه به تناسب برخى مطالب آمده بود و احساس مى شد ترجمه دقيق و كامل آنها چندان ضرورى نيست ، به ترجمه اى فشرده از مضمون آنها اكتفا شد كه البته اين موارد نيز اندك است ، و به هر حال سعى شد شماره هاى نقلها در ترجمه و متن اصلى ، همسان و بى تغيير باقى بماند.
اميد است اين اثرر، مورد رضاى خداوند و قبول اهل بيت عليهم السلام و عنايت حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام قرار گيرد و مولفان محترم و مترجم ناچيز را مشمول توجهات خاص خويش قرار دهند، ان شاء الله .
جواد محدثى
قم - شهريور 1381، جمادى الثانى 1423
مقدمه گروه گرد آورنده متن عربى 
قال الامام الصادق عليه السلام : (نفس المهموم الظلمنا تسبيح و همه لنا عباده (1)
گذشته از احاديثى كه در كتب روايى از مظلوميت ائمه معصوم عليهم السلام و كيفيت شهادت ايشان و بعضى حوادث جانسوز خبر داده اند مى توان كتابها و جزواتى را كه به نام (مقتل ، جريان شهادت يكى از معصومين و بويژه حضرت امام حسين عليه السلام را گزارش كرده اند، اولين يا حداقل پس از موضوع سقيفه و فدك ، دومين موضوع در تاريخ نگارى سياسى شيعيه به حساب آورد.
كلمه (مقتل به معنى جاى كشتن و زمينى است كه كسى در آنجا كشته شده باشد (قتلگاه ).
همچنين به كتابى كه درباره واقعه كربلا تاليف شده باشد مقتل مى گويند. (2)
گاهى مجالس تعزيه را نيز مقتل مى گويند. (3)
گزارشگران حادثه كربلا و در مرحله نخست اهل بيت مظلوم و اسير و شهيدان آن حادثه عظيم ، اولين مقتل خوانان تاريخ شيعه بوده اند و كسانى كه توانسته اند ديده ها و شنيده هاى خود را در مورد آن حادثه بر چهره كاغذ بنگارند اولين مقتل نويسان به شمار مى آيند.
حكومتگران ستمگر اموى پس از آفرينش آن جنايت هولناك ، تمام توان خود را براى زدودن آثار آن به كار گرفتند و گزارشگران حوادث را جهت دادند تا جز ثناى ستم پيشگان سخنى نگويند و جز تاييد حكومت ظالمانه آنان گزارشى ننويسند و از نوشتن ضعفها و خيانتها و جنايتها بر حذر باشند تا بدين وسيله جلو شورشهاى بعدى را بگيرند و راه مبارزه با طغيان و سبكسرى اموى به فراموشى سپرده شود و اين ، شيوه هميشگى ستمگران تاريخ است .
پس از انقراض سلطه اموى براى تدوين و نشر حماسه عاشورا و ديگر عاشوراهاى قبل از سال 61 و پس از آن فرصتى فراهم شد، اما با گسترش ‍ جنايات مشابه بنى عباس و احضارهاى مكرر حضرت صادق عليه السلام به دربار طاغوتها و شهادت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در زندان جنايتكاران و غربت جانسوز امام رضا عليه السلام در خراسان ، متوكلها بار ديگر ديگر كوشيدند تا جنايت را پنهان و كتمام كنند و آثار حمايت را شخم بزنند و زبان گويندگانى چون ابن سكيت را از حلقوم بيرون كشند (4) و دست نويسندگان را چون زائران كربلا قطع كنند. (5) اين است كه از آن همه آثارى كه در زندگى و آثار معصومين به دست شيعيان دلسوخته نوشته شد و بويژه از مقاتل و شحر حالهاامروز جز نامى در ستون فهرست كتابهاى مولفين باقى نمانده است .
مرحوم حاج آقا بزرگ در ذيل عنوان مقتل ، شش مورد با نام مقتل و 59 مورد با نام مقتل ابا عبدالله الحسين عليه السلام و سه مورد با نام مقتل الحسين آورده ، همچنان كه چهارده مورد با نام مقتل امير المؤ منين عليه السلام و نيز مقتل الحسن بن على عليه السلام و مقتل على بن الحسين عليه السلام و مقتل عباس بن امير المؤ منين و مقتل زيدالشهيد و مقتل اولاد مسلم و مقتل حجر بن عدى و... بر شمرده است . (6)
در اين ميان اولين مقتل حضرت امام حسين را اصبغ بن نباته مجاشعى ، يكى از خواص اصحاب حضرت امير المؤ منين عليه السلام و فرمانده شرطه الخميس (7) در جنگ صفين نوشته كه بنا به قول صاحب ذريعه پس ‍ از صدم هجرى و بنا به نظر صاحبان برخى منابع در سال 64 وفات يافته است . پس از او جابر بن يزيد جعفى متوفاى سال 128 از اصحاب امام باقر و ابومخنف لوط بن يحيى متوفاى 170، نويسنده مقتل الحسن و مقتل الحسين و مقتل امير المؤ منين و ديگر، نصر بن مزاحم منقرى متوفاى 212، نويسنده كتاب واقعه صفين و ابن واضح يعقوبى صاحب تاريخ يعقوبى متوفاى 294 و شيخ صدوق ، محمد بن على بن الحسين قمى متوفاى 381 و شيخ طوسى متوفاى 460 قلم بررسى گرفته و مقتل نوشته اند ولى جز بخشهايى از مقتل ابو مخنف كه از تاريخ طبرى استخراج و تنظيم و چاپ شده هيچيك در اختيار نيست .
كتابهاى زيادى نيز در موضوع مقتل نوشته شده كه با عنوان مقتل نامگذارى نشده است كه از آن جمله كتاب روضه الشهدا نوشته حسين بن على كاشفى بيهقى متوفاى 910 مى باشد - كه گرچه خيلى معتبر نيست - به سبب نثر شيرين و مسجعى كه داشت ، خواندن آن در مجالس سوكوارى متعارف شد و شهرت يافت تا آنجا كه ذاكران و مقتل خوانان مجالس عزادارى روضه خوان ناميده شدند. عده اى گمان كرده اند اشتهار اين كتاب به دليل آن است كه اولين كتاب مقتل در زبان فارسى است (8) در صورتى كه خود روضه الشهدا جملات و اشعارى را به زبان فارسى از مقتل الشهداى ابوالمخافر رازى از شعراى زبر دست عهد غياث الدين محمد بن ملكشاه متوفاى 511 و سلطان مسعود بن محمد بن ملكشاه سلجوقى متوفاى 347 نقل مى كند، و صاحب ذريعه كتاب ديگرى را نيز به نام مقتل الشهدا، نوشته شخصى متخلص به عاصى - كه تاريخ نسخه بردارى آن به 887 ق . مى رسد و به زبان فارسى نوشته شده است - بر روضه مقدم مى شمرد. (9)
به احتمال زياد اشتهار مقتل خوانان به روضه خوان و نيز شهرت كتاب ملاحسين كاشفى به علت همزمان بودن تاليف كتاب با روى كار آمدن صفويه و جايگزين شدن مقتل خوانى به جاى شاهنامه خوانى در شب نشينيها بوده است ، مخصوصا كه نثر زيباى آن تا حدودى آهنگ حماسى دارد.
نيز كتاب اكسير العبادات فى اسرار الشهادات نوشته ملاآقابن عابد شيروانى در بندى متوفاى 1286 ق است كه ترجمه فارسى آن معروف به اسرار الشهاده در بندى ، كتاب مبسوطى در مقتل است . جالب اينكه 6 ديگر از كتابهاى مقتل به همين نام است كه همگى در دوره قاجاريه نوشته شده اند.(10)
از جمله كتابهايى در مقتل حضرت سيد الشهدا كه امروزه مورد توجه است لهوف ، نوشته دانشمند پرهيزكار على بن موسى بن جعفر بن طاووس ‍ متوفاى 664 ق و نفس المهموم نوشته محدث محقق حاج شيخ عباس ‍ قمى متوفاى 1359 ق و مقتل الحسين نوشته عبدالرزاق موسوى مقرم متوفاى 1391 ق و حدود يكصد مجلد ديگر به زبان فارسى و عربى و اردو و تركى است كه هر يك امتيازات خاص و تاملات گوناگونى دارد.
آنچه در اين ميان توجه كردنى است اينكه گرچه در ذريعه حدود 14 عنوان مقتل امير المؤ منين عليه السلام ذكر شده (11) اما در كتابخانه هاى فعلى مراكز علمى ، كتابهايى كه مقتل ويژه يكى از ائمه معصوم عليهم السلام - جز حضرت سيد الشهدا - باشد به تعداد انگشتان دست نمى رسد و اين خود ضمن اينكه براى محققان و نويسندگان بايد محل تامل باشد، نشانگر بعد ديگرى از آثار كوشش شيعه در حفظ خاطره كربلا و مجالس عزادارى است كه ساليانه و ماهيانه در جاى جاى سرزمينهاى اسلامى برگزار مى شده و مى شود.
بايسته امروز محققان و انديشمندان ، كنكاش عميق و فراگير در متون تاريخى و روايى موجود بين سنى و شيعه براى استخراج و تكميل و تهذيب ظريفانه و شجاعانه همه ابعادى است كه مى تواند از شهادت معصومين عليهم السلام تصويرى واقعى و متناسب و هماهنگ با زندگى و سيره الهى آن هاديان بحق بر صفحه آفاق و بر پهنه زمين بپراكند و در گوش ‍ انسانهاى تمامى عصرها و نسلها سرود صداقت و شجاعت و مردانگى و مروت بسرايد.
اما اين كتاب
در سال 1366 بعضى از مسئولان سازمان تبليغات اسلامى پيشنهاد كردند براى تهيه مقتل معتبر معصومين عليهم السلام لازم است در سازمان حركتى آغاز شود، زيرا در مجالس و محافل مختلف سخن از اين بوده كه در بعضى از مجالس عزادارى اهل بيت عليهم السلام و برخى گويندگان مذهبى و مرثيه سرايان مطالبى مطرح مى كنند كه ماخذ و سند معتبرى نداشته و روز به روز هم سينه به سينه نقل و بيان مى شود و چه بسا موجب وهن و اهانت به مقام عصمت و عزت اهل بيت مى گردد.
نظر مورد اتفاق اندشمندان صاحب نظر، جلوگيرى از اين گونه مطالب بى اساس و بلكه مضر است .
يكى از راههاى پذيرفتنى و قابل اجرا براى جلوگيرى از اين شيوه ها، تهيه مقتلى جامع و از منابع معتبر است كه در تنظيم آن ، مبانى اعتقادى شيعه و معيارهاى پذيرش اخبار و حديث تا حد امكان مراعات شده باشد.
در اجراى اين پيشنهاد با يكى از پژوهشگران علاقمند تماس حاصل شد تا كار را شروع كرده و طرح و نمونه كار را به سازمان ارائه دهد تا در صورت تصويب ، امكانات لازم براى ادامه كار تهيه شود. ولى متاسفانه پس از گذشت چند سال و حادثه ناگوارى كه براى آن پژوهشگر محترم رخ داد اين كار به جايى نرسيد تا اينكه چهار سال پيش موضوع مجددا مطرح شد و جناب حجه الاسلام و المسلمين محمدى عراقى رياست محترم سازمان تبليغات اسلامى تاكيد كردند كه اين مهم را گروه حديث پوهشكده باقر العلوم عليه السلام به عهده گيرد.
مقدمات كار فراهم شد و پس از مشورت و تبادل نظر با محققان و صاحب نظران ، طرح كار جمع آورى و تنظيم گرديد و استخراج مطالب مربوط به مقتل ، از منابع اوليه و مستند تاريخى و حديثى آغاز شد و پس از استخراج و دسته بندى مطالب مقرر گرديد در مورد هر معصوم مطالب در چند فصل به شرح زير تنظيم شود.
در فصل اول با عنوان (فى نبذه من شخصيته به شخصيت مورد نظر اشاره اى بشود و سپس تاريخ ولادت و تاريخ شهادت و مدت و امامت و نظر مورد تاييد نويسندگان و القاب و كنيه و نام پدر و مادر و فرزندان در حد نياز و مختصر بيايد.
در فصل دوم با عنوان (فى ماساته ، اذيت و آرزو و شكنجه هايى كه در حيات معصومين عليهم السلام به آنها مى شده ذكر شود.
در فصل سوم با عنوان (فى الاخبار عن شهادته ، خبرهايى كه پروردگار و پيامبر و معصومين ديگر در مورد شهادت هر معصوم داده اند آورده شود.
در فصل چهارم با عنوان (فى وصاياه وصيتهاى هر معصوم نقل گردد.
در فصل پنجم با عنوان (فى احتضاره وقايعى كه در زمان مريضى معصوم كه منتهى به شهادت آن بزرگوار شده بيان شود. (12)
در فصل ششم با عنوان (فى كيفيه شهادته ، آنچه به شهادت و سبب شهادت آن بزرگواران مربوط مى شده آورده شده است .
فصل ششم با عنوان (فى كيفيه شهادته ، آنچه به شهادت و سبب شهادت آن بزرگواران مربوط مى شده آورده شده است .
فصل هفتم به مسائل تجهيز معصوم ، يعنى غسل و كفن و نماز و دفن و... آن بزرگواران اختصاص يافته كه با عنوان (فى تجهيزه آمده است .
فصل هشتم با عنوان (فيما وقع بعد شهادته آمده كه در آن قضايا و اتفاقاتى كه بعد از شهادت هر معصوم رخ داده بيان شده است .
در فصل نهم اشعار و جملاتى كه در مصيبت معصوم گفته شده - چه از معصومين يا از اصحاب و ياران و افراد نزديك به زمان ائمه عليهم السلام - آورده شده است . (13)
در خاتمه از محققان و صاحب نظران و خوانندگان عاجزانه در خواست مى كنيم براى كاملتر شدن اين مجموعه در چاپهاى بعدى نظرات خود را به اين مركز ارائه كنند.
انه خير ناصر و معين
گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم عليه السلام
فصل اول : گوشه اى از شخصيت بزرگوار آن حضرت
1 - سيد بن طاووس در ضمن حديثى روايت كرده است :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مسجد آمد و به بلا دستور داد تا مردم را فراخواند. مردم در مسجد گرد آمدند. رسول خدا صلى الله عليه و آله روى دو پاى خود ايستاد، در حالى كه آن دو (حسن و حسين عليها السلام ) بر دوش او بودند. فرمود: اى مردم ! آيا خبر دهم شما را كه بهترين مردم از نظر جد و جده كيست ؟
گفتند: آرى اى پيامبر خدا. فرمود: حسن و حسين ، جدشان پيامبر خداست كه سرور رسولان است و جده اش خديجه دختر خويلد كه سرور زنان بهشتى است .
آيا به شما خبر دهم كه بهترين مردم از نظر پدر و مادر كيست ؟ گفتند: آرى اى پيامبر خدا. فرمود: حسن و حسين ، پدرشان على بن ابى طالب عليه السلام است و مادرشان فاطمه ، دختر خديجه كه سرور زنان جهان است .
اى مردم ! آيا به شما خبر دهم كه بهترين مردم از نظرر دايى و خاله كيست ؟ گفتند: آرى اى پيامبر خدا. فرمود: حسن و حسين ، دايى آن دو قاسم پسر پيامبر است و خاله آنان زينب دختر پيامبر. سپس فرمود: خداوندا! تو مى دانى كه حسن و حسين در بهشتند و پدرشان در بهشت است ، مادرشان در بهشت است ، عمو و عمه آنان در بهشت است ، دايى آنان در بهشت است خاله آنان در بهشت است ؛ هر كس آن دو را دوست بدارد در بهشت است و هر كس آن دو را دشمن بدارد در دوزخ است . (14)
2 - سيد محسن امين گفته است :
سرور و مولاى ما، امام فرزند امام ، برادر امام و پدر امامان ، حسين شهيد، پسر امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام يكى از دو دسته گل پيامبر صلى الله عليه و آله و دو نواده او و جانشين او در ميان امت پيامبر، از بزرگترين شخصيتهاى اسلامى ، بلكه از بزرگترين شخصيتهاى عالم وجود است . وى علاوه بر شرافت دودمان و بزرگوارى اصل و تبار و فرزندى سالار انبيا و سرور اوصيا، و پاره تن حضرت زهرا عليها اسلام سرور زنان بودن ، گراميترين صفات و بهترين اخلاق و بزرگترين كارها و برترين فضيلتها و منقبتها را داشت و كارى كرد كه همانند آن نه پيشتر شنيده شده بود و نه بعدها به گوش رسيد، يعنى فدا كردن جان و مال و خاندان در راه احياگرى دين و آشكار ساختن رسواييهاى منافقان . از بزرگوارى و بلند همتى و عزت نفس و شجاعت و دلاورى و صبر و پايدارى جلوه هاى حيرت آورى آشكار كرد. (15)
نام ، كنيه و لقبهاى او  
3 - ابن شهر آشوب گفته است :
نامش حسين است . در تورات (شبير و در انجيل (طاب است .
كنيه او ابوعبدالله و كنيه خاص او ابو على است .
لقبهاى او عبارت است از: شهيد رستگار، نواده دوم ، پيشواى سوم ، مبارك ، پيرو رضاى الهى ، تحقق بخش صفات خدا، راهنماى ذات پروردگار، برترين اعتماد شده هاى خدايى ، روز و شب پيوسته در طاعت خدا، خود را فدا كننده براى خدا، ياور اولياى الهى ، انتقام گيرنده از دشمنان خدا، پيشواى مظلوم ، اسير محروم ، شهيد آمرزيده ، كشته سنگباران شده ، امام شهيد، ولى رشيد، جانشين بر حق ، مطرود تنها، قهرمان با صلابت ، پاك وفادار، پيشواى پسنديده ، داراى نسب والا، انفاق كننده برخورد دار، ابو عبدالله حسين بن على ، خاستگاه امامان ، شفيع امت ، سرور جوانان بهشتى ، مايه پند هرزن و مردر با ايمان ، صاحب محنت و آزمون بزرگ و حادثه عظيم ، مايه پند مومنان در سراى گرفتارى ، شايسته ترين به پيشوايى ، كشته شده در كربلا، يحياى با تقواى دوم ، فرزند پيامبر شهيد زكريا، حسين بن على مرتضى ، زيور كوشندگان ، چراغ اهل توكل ، افتخار امامان هدايت يافته ، پاره جگر سرور رسولان ، فروغ خاندان فاطمه ، چراغ دودمانهاى علوى ، شرافت نهالهاى خاندانهاى رضوى ، كشته به دست بدترين انسانها، نواده نوادگان ، خونخواه روز قيامت ، گراميترين خاندانها، برترين خانواده ها، پربارترين درخت ، درخشانترين مردم در سرشت ، هوشمندترين ، باوفاترين ، پاك ريشه ترين ، زيباترين و بهترين خلق ، پاره اى از نور، شادمانى دل رسول ، پيراسته از دروغ و ناروا، شكيبا در تحمل رنجها و آزارها، با دلى گشاده ، برگزيده خداى فرمانروا و چيره ، حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام .
ابوالفضل همدانى گفته است : كسى كه پدرش رسول و مادرش بتول است ، گواه او تورات و انجيل و ياور او تاويل و تنزيل است ، و بشارت دهندگان به او جبرئيل و ميكائيلند. دست حق غذايش داده ، در دامن اسلام تربيت شده و از پستان ايمان شير خورده است .
4 - اربلى گفته است :
اكمال الدين گفته است : كنيه اش تنها (ابو عبدالله ليكن لقبهاى او بسيار است : رشيد، طيب ، وفى ، زكى ، مبارك ، تابع رضاى خدا، سبط. همه اين اين لقبها بر او اطلاق مى شد. زكى مشهورترين لقب اوست ولى والاترين لقبش آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره او و برادرش ‍ فرموده است كه اين دو سروران جوانان اهل بهشتند. پس ، اين لقب ، گراميترين لقبهاست .
همچنين سبط كه در حديث صحيح از پيامبر خدا آمده است كه فرمود: حسين ، سبطى از سبط هاست . (16)
نقش انگشترش  
5 - صدوق گفته است :
امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: حسين بن على عليه السلام دوانگشتر داشت . نقش يكى از آنها (لا اله الا الله عده للقاء الله بود و نقش ديگرى (ان الله بالغ امره . نقش انگشتر امام سجاد عليه السلام چنين بود: (خزى و شقى قاتل الحسين بن على ، خوار و بدبخت شد). (17)
6 - از امام صادق عليه السلام روايت است كه بر دو انگشتر امام حسن و امام حسين عليه السلام نوشته شده بود (حسبى الله . (18)
فرزندان او  
7 - شيخ مفيد گفته است :
امام حسين عليه السلام شش فرزند داشت : 1 - على اكبر كه كنيه اش ابو محمد و مادرش شاه زنان دختر يزدگرد بود 2 - على اصغر كه با پدرش در كربلا به شهادت رسيد، مادرش ليلى دختر ابى مره ثقفى بود 3 - جعفر بن حسين كه از او نسلى نمانده است 4 - عبدالله كه در كودكى همراه پدرش ‍ شهيد شد، در دامن پدرش بود كه تيرى به او خورد و او را كشت 5 - سكينه كه مادرش رباب بود 6 - فاطمه كه مادرش ام اسحاق ، دختر طلحه بن عبيدالله تيمى بود. (19)
8 - ابن طقطقى گفته است :
او را پنج فرزند بود: 1 - على ، امام زين العابدين 2 - على اكبر كه در كربلا شهيد شد 3 - على اصغر كه در كربلا تيرى به او خورد و در گذشت 4 - عبدالله كه در كربلا همراه پدرش شهيد شد 5 - جعفر كه مادرش از قضاعه بود. (20)
9 - ابن شهر آشوب گفته است :
فرزندان آن حضرت عبارتند: از على اكبر شهيد كه مادرش ليلى دختر ابى مره ثقفى است ، على اوسط كه امام است و على اصغر كه اين دو از شهر بانويند و محمد و عبدالله شهيدكه هر دو از يك مادرند كه رباب ، دختر امرء القيس است و جعفر كه مادرش از قضاعه است . دختران آن حضرت نيز عبارتند از: سكينه كه مادرش رباب است ، فاطمه كه مادرش ام اسحاق دختر طلحه است و زينب . نسل امام حسين عليه السلام از يك پسر كه امام زين العابدين است و دو دختر، تداوم يافته است . (21)
تولدش  
10 - طوسى گفته است :
روز سوم شعبان ، حسين بن على عليه السلام متولد شد. در توقيعى كه براى قاسم بن علاء همدانى وكيل امام عسكرى عليه السلام روز پنج شنبه سوم شعبان به دنيا آمده است . پس ، آن روز را روز بگير. (22)
11 - طبرسى گفته است :
روز سه شنبه در مدينه به دنيا آمد. نيز گفته اند: روز پنج شنبه سوم شعبان ، يا پنجم شعبان سال چهارم هجرى ، يا آخر ربيع الاول سال سوم هجرى ، و اينكه ميان او و امام حسن عليه السلام جز زمان يك بار دارى فاصله نبود و فاصله يك بار دارى يك سال است . (23)
11 - طبرسى گفته است :
روز سه شنبه در مدينه به دنيا آمد. نيز گفته اند: روز پنج شنبه سوم شعبان ، يا پنجم شعبان يك بار دارى فاصله نبود و فاصله يك بار دارى يك سال است .(24)
12 - طبرانى گفته است :
على بن عبدالعزيز گفته است ، زبير بن بكار گفته است : حسين بن على عليه السلام پنج شب گذشته از ماه شعبان سال چهارم هجرى متولد شده است .(25)
14 - ابن سعد گفته است :
حضرت فاطمه عليها السلام پس از گذشتن پنج شب از ذى قعده سال سوم هجرى ، امام حسين عليه السلام را باردار شد و فاصله ميان آن و ولادت امام حسن پنجاه شب بود. امام حسين عليه السلام چند شب از شعبان گذشته . در سال چهارم هجرى به دنيا آمد. (26)
15 - به گفته ابن شهر آشوب :
امام حسين عليه السلام در سال خندق در مدينه به دنيا آمد، روز پنج شنبه يا سه شنبه ، پنجم شعبان سال چهارم هجرى ، ده ماه و بيست روز از برادرش ‍ امام حسن عليه السلام و روايت شده كه ميان تولد او و برادرش امام حسن عليه السلام به اندازه يك دوره بار دارى فاصله بوده است . زمان بار دارى شش ماه است . (27)
16 - شهيد گفته است :
وى آخر ربيع الاول سال سوم هجرى در مدينه به دنيا آمد. نيز گفته شده روز پنج شنبه سيزدهم ماه رمضان . (28)
مى گوييم : مشهور و قول برگزيده آن است كه حضرت در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرى در مدينه منوره به دنيا آمده است .
تاريخ شهادتش  
17 - كلينى گفته است :
در ماه محرم سال 61 هجرى در حالى كه 57 سال و چند ماه داشت ، از دنيا رفت . عبيدالله بن زياد ملعون در عهد خلافت يزيد بن معاويه ملعون ، آنگاه كه والى بود او را كشت . وى فرمانده سپاهى بود كه با امام حسين عليه السلام جنگيد. عمر سعد ملعون روز دوشنبه ، دهم محرم در كربلا آن حضرت را كشت . (29)
18 - مفيد گفته است :
امام حسين عليه السلام روز شنبه دهم محرم سال 61 هجرى كشته شد و هنگام شهادت ، سن او 56 سال و چند ماه بود. نيز گفته اند: شهادت او روز شنبه بود. اين از ابو نعيم فضل بن دكين روايت شده ، ولى آنچه ابتدا ياد كرديم درست تر است . (30)
20 - ابن شهر آشوب گفته است :
آن حضرت روز عاشورا كه روز شنبه بود، دهم محرم ، قبل از ظهر به شهادت رسيد، و گفته مى شود: روز جمعه پس از نماز ظهر، و گفته اند: سال 60 هجرى ، روز دو شنبه در تف كربلا، بين نينوا و غاضريه او روستاهاى نهرين در عراق ، و گفته مى شود: سال 61 در كربلا در غرب رود فرات دفن شد. (31)
21 - طبرانى گفته است :
از على بن عبدالعزيز، از زبير بن بكار نقل شده كه آن حضرت روز جمعه ، روز عاشورا، در محرم سال 61 هجرى كشته شد. (32)
پس قول مشهور و برگزيده آن است كه امام حسين عليه السلام در روز جمعه يا شنبه ، دهم محرم سال 61 هجرى پس از نماز ظهر به شهادت رسيد.
مدت عمر و امامتش و خلفاى عصر او  
22 - كلينى گفته است :
آن حضرت در حالى كه از دنيا رفته كه 57 سال و چند ماه داشت . (33)
سن آن حضرت هنگام شهادت ، 58 سال بود، هفت سال با جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله و تا 37 سالگى با پدرش امير المؤ منين عليه السلام و تا 47 سالگى با برادرش امام مجتبى عليه السلام زيست . پس از برادرش ‍ هم مدت امامت او 11 سال بود. (34)
24 - ابن شهر آشوب گفته است :
آن حضرت شش سال و چند ماه با جدش زيست و عمرش در پنجاه سالگى به كمال رسيد.
نيز گفته مى شود كه سن او 57 سال و پنج ماه بوده است . 58 سال هم گفته مى شود.
مدت خلافت وى 5 سال و چند ماه بود، در اواخر حكومت معاويه و اول پادشاهى يزيد. (35)
25 - اربلى گفته است :
مرحوم كمال الدين گفته است : ولادت آن حضرت در سال چهارم هجرى بود و كوچيدنش به سراى آخرت در سال 61 هجرى . پس عمر شريفش 56 سال و چند ماه مى شود. شش سال و چند ماه از اين مدت را با جدش ‍ رسول خدا صلى الله عليه و آله و 30 سال پس از وفات پيامبر را همراه پدرش امير المؤ منين على بن ابى طالب بود. پس از وفات پدرش 10 سال هم با برادرش امام حسن عليه السلام زيست و بعد از در گذشت برادرش ‍ امام حسن عليه السلام تا هنگام شهادتش 10 سال زندگى كرد.
ابن خشاب گفته است :
حرب با اسناد خود از امام صادق عليه السلام چنين روايت كرده كه فرمود: حسين بن على كه مادرش فاطمه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود، در 57 سالگى در سال 60 هجرى در روز عاشورا شهيد شد.
زيستنش همراه جدش پيامبر خدا 7 سال بود، مگر آن فاصله اى كه ميان او و امام حسن بود، يعنى 7 ماه و 10 روز. با پدرش هم 30 سال زيست . با برادرش امام حسن هم 10 سال . 10 سال هم پس از در گذشت برادرش ‍ زيست . پس مجموع عمر او 57 سال مى شود، مگر آن فاصله حمل كه ميان او و برادرش امام حسن بود.
حافظ عبدالعزيز گفته است :
آن حضرت روز عاشوراى سال 61 هجرى در تف كشته شد، در حالى كه 55 سال و 6 ماه داشت .
سپس اربلى گفته است :
در تاريخ اتفاق نظر دارند در حساب دچار اختلافند هر كس كه به دقت بنگرد، قول حق برايش آشكار مى شود. (36)
26 - طبرى گفته است :
زيستن حضرت با جدش 6 سال و 4 ماه بود. پس از جدش 29 سال و 4 ماه زيست و پس از شهادت پدر با برادرش 10 سال و 10 ماه زيست و پس از برادرش ، ايام امامتش كه بقيه حكومت معاويه روزهايى از حكومت يزيد بود، 10 سال و 6 ماه طول كشيد. آنگاه در حالى كه عمر او 57 سال بود، در سال 60 هجرى ، در ماه محرم ، روز عاشورا كه دوشنبه بود به جوار رحمت پروردگار شتافت . ميان او و برادرش 6 ماه فاصله بود. (37)
فصل دوم : حادثه شهادتش 
دفاع امام حسن و امام حسين عليهم السلام از ولايت  
1 - ابن ابى عياش روايت كرده است :
سليم بن قيس گفته است : در حضور عبدالله بن عباس و در خانه اش بودم . گروهى از پيروان على عليه السلام نيز با ما بودند. گفتگو كرديم . از جمله سخنان او اين بود كه گفت : برادران من ! پيامبر خدا صص آن روز كه در گذشت ، هنوز دفن نشده بود كه مردم پيمان شكستند و از حق برگشتند و بر مخالفت هماهنگ شدند. على بن ابى طالب عليه السلام به تجهيز رسول خدا صلى الله عليه و آله مشغول بود تا آنكه از غسل و كفن و حنوط و خاكسپارى حضرتش آسود. آنگاه به گرد آورى قرآن روى آورد. به وصيت پيامبر خدا از آنان روى گرداند و در پى حكومت نبود، چرا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره آن گروه به او خبر داده بود. چون مردم دچار فتنه آن دو مرد شدند، جز على عليه السلام و بنى هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و گروهى اندك از مردم وفادار نمانده بودند. عمر به ابوبكر گفت : فلانى ! همه مردم با تو بيعت كرده اند جز اين مرد و خانواده اش و اين گروه . پس به سراغ او بفرست . ابوبكر، قنفذ پسر عموى عمر را فرستاد...؛ تا آنجا كه گفته است : على عليه السلام را در حالى كه گريبانش را گرفته بودند و مى كشيدند، نزد ابوبكر آوردند...
عمر به ابوبكر بر منبر نشسته بود گفت : چه بر منبر نشسته اى ، در حالى كه او نشسته و با تو در ستيز است و بر نمى خيزد تا با تو بيعت كند! مگر آنكه دستور دهى گرنش را بزنند. حسن و حسين عليهما نيز نزد على عليه السلام ايستاده بودند. چون سخن عمر را شنيدند گريستند و صداى خود را به (ياد جداه ، يا رسول الله بلند كردند. على عليه السلام آن دو را به سينه چسباند و فرمود: (گريه نكنيد. به خدا قسم نمى توانند پدرتان را بكشند. آنان خوارتر و كوچكتر از آنند كه بتوانند چنين كنند. (38)
2 - شيخ طوسى روايت كرده است :
چون امام موسى بن جعفر عليهما السلام بر مهدى عباسى وارد شد او را در حالى رد حقوق و مظالم ديگران يافت . به وى فرمود: اى امير! چرا حق و مظلمه ما باز گردانده نمى شود؟ گفت : حق شما چيست اى ابا الحسن ؟ فرمود: چون خداى متعال ، فدك و حومه آن را بر پيامبرش گشود بى آنكه اسب و شترى بر آن تاخته شود، اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود: (حق خويشاوندان را بپرداز. (39)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمى دانست كه منظور از خويشاوندان چه كسانى اند. در اين باره به جبرئيل رجوع كرد، او هم از خداوند متعال در اين مورد پرسيد. خداوند به آن حضرت وحى نمود كه (فدك را به فاطمه عليها السلام بده . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دخترش را فراخواند و به وى فرمود: اى فاطمه ! خداى متعال مرا فرمان داده است كه فدك را به تو بدهم . فاطمه عليها السلام گفت : پذيرفتم اى رسول خدا خداى متعال مرا فرمان داده است كه فدك را به تو بدهم . فاطمه عليها السلام گفت : پذيرفتم اى رسول خدا از خدا و از تو. كاركنان حضرت زهرا عليها اسلام در طول حيات پيامبر پيوسته در آن زمين بودند.
چون ابوبكر به حكومت رسيد، گماشتگان حضرت فاطمه عليها السلام را از آن بيرون كرد. حضرت نزد او آمد و در خواست كرد كه فدك را به وى باز گرداند. ابوبكر به او گفت : سياه پوست يا سرخ پوستى بياور تا در اين مورد به نفع تو گواهى دهند. فاطمه عليها السلام ، امير المؤ منين و حسن و حسين عليهم السلام و ام ايمن را آورد و همه به آن شهادت دادند. پس نوشت كه متعرض فدك نشوند. حضرت فاطمه عليها السلام آن نامه را همراه خود بيرون برد. عمر او را ديد و گفت : اين چيست همراه تو اى دختر محمد!؟ فرمود: نامه اى است كه ابوبكر برايم نوشته است . گفت : نشانم بده . فاطمه عليها السلام نداد. عمر آن را از دستش كشيد و به آن نگريست و آب دهان بر آن انداخت و نوشته را زدود و نامه را پاره كرد.
گفت : اين براى آن است كه پدرت براى تصرف آن ، اسب و شترى نتاخته است ، آن را گذاشته و رفته است .
مهدى عباسى به امام گفت : حدود آن را برايم مشخص كن . امام حدودش را تعيين كرد. گفت : اين خيلى زياد است ، باشد تا در آن بينديشم ! (40)
3 - طبرسى روايت كرده است :
عمر بن خطاب بر منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله بر مردم منبر مى خواند. در خطبه اش چنين گفت كه او از مومنان بر خودشان سزاوارتر است . حسين عليه السلام از گوشه مسجد به او خطاب كرد: اى دروغگو از منبر پدرم رسول خداصلى الله عليه و آله پايين بيا، نه منبر پدرت !
عمر گفت : به جانم قسم كه منبر، منبر پدر توست نه پدر من . اين حرف را چه كسى به تو ياد داده است ؟ پدرت على بن ابى طالب ؟
حسين عليه السلام به او فرمود: اگر از فرمان پدرم اطاعت كنم ، به جانم قسم كه او هدايتگر است و من هدايت يافته به او. از زمان پيامبر خدا بيعت او را برگردن مردم است ، آن را جبرئيل از سوى خدا متعال آورده است و جز منكر قرآن ، آن را انكار نمى كند. مردم ولايت او را در دل قبول دارند، اما به زبان انكار كردند. واى بر منكران حق ما اهل بيت از خشم پيوسته و شدت عذاب ، كه با رسول خدا محمد صلى الله عليه و آله رو به رو خواهند شود.
عمر گفت : اى حسين ! لعنت خدا بر كسى كه حق پدرت را انكار كند. مردم ، ما را به حكومت برگزيدند، ما هم قبول كرديم . اگر پدرت به خلافت مى پذيرفتند. ما هم پيروى مى كرديم .
حسين عليه السلام به او فرمود: اى پسر خطاب ! كدام مردم تو را بر خويش ‍ امير ساختند. پيش از آنكه تو ابوبكر بر خود امير ساختى تا بدون دليلى از سوى پيامبر و رضايتى از آل محمد، تو را بر مردم حاكم سازد. آيا رضايت شما مورد پسند پيامبر هم بود؟ يا رضايت خاندان او نارضايى از وى بود؟ به خدا قسم كه اگر زبان را گفتارى بود كه پذيرش آن استمرار مى يافت و كارى بود كه مومنان يارى اش مى كردند، تو بر گرده خاندان پيامبر مسلط نمى شدى و از منبر آنان بالا نمى رفتى . با كتابى مى خواهى بر آنان حكومت كنى كه درباره آنان نازل شده و از اسرار و تاويل آن بى خبرى ، مگر آنچه به گوشها رسيده است . خطا كار و درستكار پيش تو يكسان است . خداوند آن گونه كه شايسته اى سزايت دهد و از بدعتهايى كه آورده اى بشدت باز خواستت كند.
گويد: عمر خشمگين فرو آمد. گروهى هم همراه او شدند تا به در خانه امير المؤ منين عليه السلام آمدند. اجازه ورود خواست . حضرت اجازه داد. وارد شد و گفت : اى اباالحسن ! امروز از دست فرزندت حسين چه ها كه نديدم ! در مسجد پيامبر خدا با صداى بلند با ما سخن مى گويد و اوباش و مردم مدينه را بر ضد من مى شوراند.
امام حسن عليه السلام به وى فرمود: آيا كسى كه هيچ حكمى (از خدا و پيغمبر) ندارد به كسى مانند حسين پسر پيامبر عليه السلام حمله مى كند يا به همدينان او اوباش مى گويد؟ به خدا سوگند خودت جز به كمك اوباش ‍ به حكومت نرسيدى . لعنت خدا بر كسى كه اوباش را بشوراند.
امير المؤ منين عليه السلام به امام حسن فرمود: آرام ، اى ابا محمد! تو نه زود خشمگين شونده اى و نه فرو مايه و نه رگ و ريشه اى در آشفتگان دارى . سخنم بشنو و در سخن شتاب مكن .
عمر به حضرت گفت : اين دو پيش خود جز به خلافت نمى انديشند.
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: اين دو در نسب ، به پيامبر خدا نزديكتر از آنند كه در پى خلافت باشند. اى پسر خطاب ! آنان را به حقشان راضى كن تا پيشوايان پس از اين دو از تو راضى باشند.
گفت : يا ابا الحسن ! رضايت آن دو به چيست ؟
فرمود: باز گشت از خطاب و جلوگيرى از گناه با توبه .
عمر به حضرت گفت : يا ابالحسن ! فرزندت را ادب كن تا كارى به كار حاكمان نداشته باشد؛ آنان كه حكيمان روى زمينند.
امير المؤ منين عليه السلام به وى فرمود: من كسانى را كه گنهكارند يا بيم لغزش و هلاكتشان مى رود ادب مى كنم ، اما كسى كه پدرش پيامبر خداست و از ادب خويش به و بخشيده است ، به بهتر از تربيت پيامبر نمى توان روى كرد. اى پسر خطاب ! راضى شان كن .
گويد: عمر بيرون آمد. با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف رو به رو شد. عبدالرحمان به او گفت : اى ابا حفص ! چه كردى ؟ بحث به دراز كشيد!
عمر گفت : مگر مى توان با پسر ابوطالب و دو فرزندش بحث و احتجاج كرد؟
عثمان به او گفت : اى پسر خطاب ! آنان فرزندان عبدمنافند كه پرمايه اند و ديگران بى مايه اند.
عمر گفت : آنچه را از روى حماقت به آن افتخار كردى ، افتخار به حساب نمى آورم !
عثمان با خشم جامه او را گرفت و او را كنارى انداخت و به او گفت : اى پسر خطاب ! گويا حرف مرا انكار مى كنى ؟ عبدالرحمان پا در ميانى كرد و آنان را از هم جدا ساخت . مردم هم پراكنده شدند. (41)
4 - طبرسى روايت كرده است :
صالح بن كيسان گفت : چون معاويه ، حجر بن عدى و يارانش را به شهادت رساند، آن سال به حج رفت و حسين بن على عليه السلام را ديدار كرد. به آن حضرت گفت : يا ابا عبدالله ! به تو خبر رسيد كه با حجر و يارانش و پيروانش و پيروان و پيروان پدرت چه كرديم ؟
فرمود: با آنان چه كردى ؟
گفت : آنان را كشتيم ، كفن كرديم و بر آنان نماز خوانديم .
حسين عليه السلام خنديد. سپس فرمود: اى معاويه ! آنان خصم توند، ولى اگر ما، پيروان تو را بكشيم ، نه آنان را كفن مى كنيم و نه بر ايشان نماز مى خوانيم و نه به خاكشان مى سپاريم . به من خبر رسيده كه درباره على عليه السلام ناسزا مى گويى و به دشمنى با ما برخاسته اى و از بنى هاشم عيبجويى مى كنى . اگر چنين است پس به وجدان خودت برگرد و حق را بپرس ، چه به زيانت باشد يا به سودت . پس اگر خود را عيبناكتر نديدى ، پس عيب تو كم و كوچك بوده و ما به تو ستم كرده ايم ! اى معاويه ! جز كمان خويش را زه مبند و جز به هدف خود تير ميفكن و ما را از نزديك ، هدف تير دشمنى ات قرار مده . به خدا قسم تو درباره ما از كسى پيروى كرده اى (يعنى عمروعاص ) كه نه سابقه اسلام دارد و نه آنكه به فكر توست . پس به فكر خودت باش يارها كن ! (42)
اعتراض بر وليد  
5 - بلاذرى از عتبى روايت كرده است :
وليد بن عتبه ، ميان حسين عليه السلام و مردم عراق فاصله انداخت . حسين عليه السلام فرمود: اى آن كه بر خويش ستم نموده اى و از خدا نافرمانى كرده اى ! چرا بين من و گروهى فاصله مى اندازى كه آنچه را تو و عمويت حق من نمى شناسيد، حقم مى دانند؟ وليد گفت : كاش بردبارى ما بر تو، ديگران را نسبت به تو نادان نمى كرد. تا دستانت آرام است ، گستاخى زبانت بخشوده است . آن را نلرزان كه تو را به خطر افكند. اگر مى دانستى كه پس از ما چه خواهد شد، همان گونه كه دشمنمان مى دارى ، دوستمان مى داشتى .(43)
اعتراض بر يزيد  
6 - عمر بن سبينه گفته است :
يزيد در زمان پدرش به حج رفت . چون به مدينه رسيد به شراب نشست . ابن عباس و حسين عليه السلام براى ديدار با او اذن خواستند. به يزيد گفته شد: اگر ابن عباس بوى شراب از تو يابد آن را مى شناسد. پس به ابن عباس ‍ راه نداد ولى حسين عليه السلام را اجازه داد. چون وارد شد، بوى شراب و عطر يافت . فرمود: به به ، چه بوى خوشى ! اين چيست ؟ يزيد گفت : اى ابا عبدالله ! عطرى است كه در شام مى سازند. سپس باده اى طلبيد و آن را نوشيد. باده اى ديگر طلب كرد و گفت : بنوش يا ابا عبدالله ! حسين عليه السلام فرمود: اى مرد! بوى شراب بر خودت باد! تو در چشم من ارزشى ندارى .
آنگاه يزيد، اشعارى به اين مضمون خواند: اى آن كه فرياد به شگفتى مى زنى !
تو را به دختران و لذتها و شراب و طرب خواندم ، نپذيرفتى .
و به باده بزرگ تاجدارى كه بزرگان عرب بر آن نشسته اند،
و در ميان آنان است دخترى كه دلت را برده است و تو از جانمى جنبى .
حسين عليه السلام پرخاش كنان به او فرمود: بلكه دل تو را برده و آشفته كرده است اى پسر معاويه ! (44)
7 - امام حسين عليه السلام درباره رنجها و سختيهاى روزگار بر خودش ‍ چنين سروده است : اى رنجها و سختيهاى روزگار، بچرخ ، بچرخ !
اگر خواستى كوتاه باش يا بلند،
با هر مشكل ناگوار و بزرگ و با هر بار سنگين و طاقتفرسا مرا هدف قرار دادى !
نخستين غم ، سوك پيامبر بود، آنگاه مادرم بتول پاك و پس از پدر مهربانم و برادرم امام حسن بزرگوار، و خاندانى كه صاحب تاويل و تنزيل است .
بالاترين مصيبت ما از سوى جبرئيل و قطع شدن وحى آسمان است كه مصيبتى بى همتاست .
امروز تو را اى غم از من بازگشتى نيست و در عطا و بخشش خداى رحمان برايم كافى است . (45)
فصل سوم : پيشگويى از شهادت امام 
خبر دادن خداوند به آدم عليه السلام از شهادت او  
1 - مجلسى فرموده است :
روايت شده است كه چون آدم عليه السلام به سوى زمين هبوط كرد، حوا را نديد. در جستجوى او در زمين مى گشت تا به كربلا گذر كرد. بيمار و اندوهگين شد و بى جهت دلتنگ گرديد و در همان جا كه حسين عليه السلام كشته شده است بر زمين خورد و از پايش خون جارى شد. سر بر آسمان بلند كرد و گفت : خدايا! آيا خطاى ديگرى از من سر زده كه عقوبتم كردى ؟ من همه جاى زمين را گشتم و چنين ناگوارى كه در اينجا برايم پيش ‍ آمد، تا كنون برايم رخ نداده است . خداوند به وى وحى كرد كه : اى آدم ! از تو گناهى سر نزده است ، ولى فرزندت حسين در همين سرزمين مظلومانه كشته مى شود. خون تو جارى شد تا خون او را همراهى كرده باشد.
آدم پرسيد: پروردگارا! آيا حسين پيغمبر خواهد بود؟ فرمود: نه ، ولى نواده محمد پيامبر است . پرسيد: كشنده او كيست ؟ فرمود: قاتل او يزيد است (لعنت شده آسمانيان و زمينيان ). آدم پرسيد: اى جبرئيل ! پس من چه كنم ؟ گفتن اى آدم ! او را لعنت كن . آدم چهار بار لعنتش كرد و چند گام برداشت و به عرفات رسيد و حوا را آنجا يافت . (46)
2 - صدوق گفته است :
عبدالوحد نيشابورى عطار در شعبان سال 352 روايت كرده است كه محمد بن على نيشابورى از فضل بن شاذان روايت كرده كه شنيدم امام رضا عليه السلام مى فرمود:
چون خداوند متعال به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان داد كه به جان فرزندش اسماعيل ، گوسفندى را قربانى كند كه برايش فرو فرستاد، ابراهيم آرزو كرد كه كاش با دست خود، پسرش اسماعيل را ذبح مى كرد و به ذبح گوسفند به جاى او مامور نمى شد، تا غمى كه با قربانى كردن عزيزترين فرزند با دست خويش بر دل يك پدر مى نشيند، بر دلش فرود آيد و از اين رهگذر، شايسته والاترين درجات اهل ثواب در مصيبت شود. خداى متعال به او وحى كرد: اى ابراهيم ! محبوبترى بندگان من نزد تو كيست ؟ گفت : خدايا محبوبتر از حبيب خودت محمد صلى الله عليه و آله در نظر من هيچ آفريده اى نيست . خداوند به او وحى كرد: اى ابراهيم ! آيا او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟ گفت : او از خودم نزد من محبوبتر است . فرمود: آيا فرزند او در نظر تو محبوبتر است يا فرزند خودت ؟ گفت : فرزند او. فرمود: آيا كشته شدن مظلومانه او به دست دشمنانش براى دل تو درد آورتر است يا قربانى كردن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت من ؟ گفت : پروردگارا! كشته شدن او به دست دشمنانش برايم جانكاهتر است . فرمود: اى ابراهيم ! گروهى كه خود را از امت محمد صلى الله عليه و آله مى پندارند، پس از او از روى ستم و تجاوز، فرزندش حسين عليه السلام را خواهند كشته همان گونه كه گوسفند را مى كشند، و با اين كار، مستوجب خشم من مى شوند.
ابراهيم عليه السلام از اين خبر بى تاب شد و دلش به درد آمد و گريان شد. خداوند به او وحى كرد: اى ابراهيم ! همين كه براى كشته شدن حسين عليه السلام بى تابى و گريه كردى ، اين را فديه بى تابى تو بر پسرت اسماعيل - اگر با دستان خود او را قربانى مى كردى - قرار دادم و بالاترين درجه ثواب صابران بر مصيبتها را بر تو واجب ساختم . اين است معناى سخن خداوند كه فرمود: (و فديه اسماعيل قرار داديم قربانى بزرگى را (47) ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم . (48)
3 - طريحى گفته است :
روايت شده كه روز موسى عليه السلام راه مى پيمود و يوشع بن نون نيز همراهش بود. چون به سرزمين كربلا آمد. كفش او پاره و بند آن گسسته شد و در پاهايش خار رفت و خون آمد گفت خداوندا! از من چه سر زده است ؟ خداوند به او وحى كرد: حسين عليه السلام در همينجا كشته مى شود خون تو براى همراهى با خون او اينجا ريخته مى شود. پرسيد: پروردگارا! حسين كيست ؟ گفتند او نواده محمد مصطفى و فرزند على مرتضى است . گفت : قاتلش چه كس مى خواهد بود؟ گفته شد: او لعن شده ماهيان دريا و حيوانات صحرا و پرندگان هواست . موسى دستانش را بلند كرد و يزيد را لعنت و نفرين كرد. يوشع بن نون هم آمين گفت و در پى كار خويش رهسپار شد. (49)

 

next page

fehrest page