در سايه آفتاب
(يادها و ياد داشتهاى از زندگى امام خمينى )

محمد حسن رحيميان

- ۱ -


فهرست مطالب 
مقدمه
فصل اول : در راه آشنائى سال 1341
آغاز درخشش
صبح بهارى
جشن آزادى
ايفاى دو نقش
در تابستان
كاپيتو لاسيون و تبعيد امام
ترس و آرامش
دعاى توسل
مداد پاك كن ، كليشه عكس امام
كارت تبريك
فصل دوم : پيوند با مقام ولايت
چشم گريان
برنامه تشرف به زيارت
هرگز از بالاى سر عبور نمى كردند
تقيد به زيارت
نقطه ضعف !
توهين به امام در حرم !
شبى كه امام به حرم نرفتند
صلوات بر محمد و آل محمد عليهم السلام
فصل سوم : التزام به ضوابط
رعايت دقيق
التزام به قوانين جمهورى اسلامى
رعايت حقوق مردم
امام ، بهترين مستاجر
فصل چهارم : ويژگيهاى اخلاقى
الف : زهد و وارستگى امام ، مظهر زهد و وارستگى
اشتياق زائران ايرانى
بفرماييد!
امام در اوج وارستگى
تعرف الاشياء با ضدادها
چاپ تاليفات امام
رساله عمليه
توهين و استغفار
ب : انفاق و بخشش
امكانات شخصى امام
امكانات غير شخصى امام
ج : ساده زيستى و قناعت
بزرگترين انسان در كوچكترين خانه
خبرنگار آمريكايى
قناعت و زهد در عين مكنت
دورى از مظاهر رفاه
صرفه جويى در مصرف
حسابرسى و دقت
من نمى توانم !
د: صلابت و شجاعت
هنوز دير نشده است
طبيعت سگ درنده
در زمان بمبارانها و موشكبارانها
ه : عفو و گذشت
دشمنى شخصى هر گز!
اين افراد را نبايد طرد كرد
ايشان را بخشيدم
تداعى خطبه شقشقيه
و: تواضع و فروتنى
سبقت در سلام
آقايان معطل نشوند!
در مقام معاشرت و همدمى با دوستان
ز: پشتكار و استقامت
پا برجا و تغيير ناپذير
سن شناسنامه اى و سن واقعى
امام از همه پر كارتر
پنج كار در يك زمان
فصل پنجم : پاسدارى از اصول و ارزشها
احترام به قرآن و عزادارى امام حسين عليه السلام
قمه زدن
تاييد غير مسلمين نشود
ملاقات و زير خارجه شوروى
اهميت دادن به وحدت اسلامى
جواب با سكوت !
درس خواندن براى چه ؟
آقايان طلبه باشند
سكوت !
چه شده است ؟
تعجب از سهميه اتومبيل
اشكال ندارد
كى اين كار را كرده ؟
تكليف شرعى
دختر خيلى خوب است !
از على بهتر چى ؟
من كيف نمى كنم !
فصل ششم : عشق متقابل
مثنوى عاشقان !
نامه يك مادر شهيد
نامه يك خانواده شهيد
نامه مادر يك آزاده همراه با نامه رمزى فرزندش
فرازى از نامه رزمنده اسير
نامه اى ديگر از يك رزمنده اسير در عراق
اين جانب دست و بازوى شماها را مى بوسم !
حديثى ديگر از عشق
نامه يك فرزند شهيد
نامه يك جانباز
تكريم فرزند شهيد
تاثر شديد
دعا براى رزمندگان
نامه دانش آموزان كلاس پنجم دبستان دخترانه فاطميه
نامه يك دختر بچه
نامه يك دانش آموز 12 ساله
نامه يك خانم خانه دار
انساندوستى بى مرز!
نامه دانش آموزان مدرسه اسپرينگ دال آمريكا
درخواست يك دختر آلمانى
امضاء
اجراى صيغه عقد
دستبوسى
ملاقاتها
تبرك و دعا
پاسخ مثبت به درخواستهاى هديه
نامه و درخواست يك برادر شهيد
همسر يك شهيد لبنانى و مهر كربلا
درخواست دستمال
للامام (براى امام )
وفا و محبت بى ادعا
مى ترسم دردتان بيايد!
فصل هفتم : نظم و ترتيب در كارها
نمونه نظم و پاكيزگى
فضاى معطر
عدم تاخير در انجام كارها
امور مالى و وجوه شرعيه
عنايت ويژه نسبت به آيه الله خامنه اى
راديو براى امام
جايى باشد كه دست على نرسد!
به توضيح المسائلمراجعه كنيد!
از دفتر استفتاء سئوال شود
سكوت به عنوان پاسخ
چرا اينجا فرستاده اند؟
به من چه ربطى دارد؟
بى خود اينجا فرستاده اند
ارجاع به مسئولان
حفظ مراتب در برخورد با افراد
شيخ مسيب خودمان !
در بيرونى
كمال محبت
فصل هشتم : آگاهى ، اشراف و جامعيت
اطلاع دقيق
استفاده از وسائل ارتباط جمعى دشمن
آرامش و طمانينه خاطر
چرا لاغر شده ايد؟
به شكهايتان اعتنا نكنيد
خلافت دستور خدا براى خدا!؟
دعاى سفر
در باز گشت ، گزارش حج خونين
امانتى كه بعد از رحلت ...
اجازه استخاره
پاسدار اسلام در خدمت امام
كلمه عيد را حذف كنيد
روز نوروز
تعطيل غير انحلال است
اهتمام بر نتيجه آرا و نمايندگى منتخب
چرا بسم الله ندارد؟
توجه ويژه به لبنان
اجازه استثنايى
جوانان حزب الله الگوى علما
آخرين ملاقات ، آخرين روز
هنرمندى و هنر پرورى امام
مگر شما اصفهانى نيستيد؟!
بگذاريد اينجا!
جايزه براى نقاشى كودك
من مايل نيستم ...
فصل نهم : پاسخ به مسائل شرعى
پاسخ به استفتاءات
فصل دهم : و سر انجام ...
آخرين روزها در محل كار
در اتاق عمل و درمانگاه
آخرين روز
آخرين وداع
مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم  
الحمد الله وصلى الله على محمد عبد هو رسوله و اله الاطهار و السلام على روح الله و الذين جاهدوا معه فى سبيل الله .
عظمت شخصيت حضرت امام ، به سان كوهى بود بسيار بزرگ كه قله رفيعش در وراى ابرهاى طبيعت ، سر به آسمان معنويت و عبوديت حق سائيده ، و با پيوند به سرچشمه لايزال هستى ، اعماق وجودش از زلال معرفت ، سيراب و از گسترده پيرامونش ، چشمه سارهاى حكمت ، جارى و تشنه كامان آب حيات را سرمست شوق وصال نمود.
نه قله سر به فلك كشيده عرفانش در دسترس و ديد محجوب ما بود و نه گامهاى لنگ آگاهى ما را توان پيمودن دامنه گسترده و ابعاد كمالاتش ، و نه انديشه قاصر ما را توان نفوذ در ژرفاى وجودش ...
عظمت شخصيت امام و عمق و گستردگى آن حتى براى نزديكترين افراد و برجسته ترين شاگردان ايشان قابل دسترسى و شناخت دقيق نبود و كسى را هم ياراى چنين ادعايى نيست . با اين همه هر كس متناسب با درك و ظرفيت خويش و از زاويه اى آن هم در بعد ظاهرى و اثباتى ، قطره اى از درياى حكمت و فرزانگى امام را چشيده است و با جمع آورى اين قطره ها است كه جويبارهايى از آن درياى فضيلت براى تشنه كامان تاريخ و نسلهاى آينده ، جارى مى شود.
هر چند اين بنده ناچيز بيش از نيمى از عمرم را به سان خارى ، نزديك و در كنار گل بى خار وجودش سر كردم ولى به دليل عدم قابليت ، كمتر از طراوت و زيبايى ملكوتيش بهره مند شدم و بى گمان آنچه از او نصيبم شد قطره اى بود از درياى فضيلت براى تشنه كامان تاريخ و نسلهاى آينده ، جارى مى شود.
هر چند اين بنده ناچيزى بيشش از نيمى از عمرم را به سان خارى ، نزديك و در كنار گل بى خار وجودش سر كردم ولى به دليل عدم قابليت ، كمتر از طراوت و زيبايى ملكوتيش بهره مند شدم و بى گمان آنچه از او نصيبم شد قطره اى بود از دريا و در عين حال آنچه از اين قطره درك و احساسم با قلم شكسته در قالب الفاظ ناقص مى آيد باز هم قطره اى است از دريا!
به هر حال از آنجا كه تمام كارها، حركتها و گفتارها و حتى سكونها و سكوتهاى امام - هر چند جزيى ترين آنها - درسهايى است عميق و پر معنى و نمودهايى است از حكمت الهى و روح ملكوتيش كه به همه پيروان و عاشقانش تعلق دارد از اين رو هر كس آنچه را از امام ديده و شنيده بايد در اختيار همگان قرار دهد و از طرفى تذكر و اصرار برخى از دوستان در زمان حيات امام و بعد از آن نويسنده را بر آن داشت تا على رغم درك قاصر و ديد محدود و عدم يادداشت به موقع و روزانه تمام خاطرات و مشاهدات كه موجب فراموشى آنها شده يا آنچنان دقيق به خاطر نمانده كه قابل استناد باشد فقط به تحرير آن قسمت اندكى كه جسته و گريخته به طور مستند يادداشت كرده بودم مبادرت ورزم .
بنابراين آنچه در اين مختصر آمده است هرگز نمى تواند معرفى شخصيت والاى حضرت امام باشد بلكه فقط گوشه اى است از داستان آشنايى ناقص ‍ نويسنده با ايشان و خاطراتى چند از آنچه خود مستقيما شاهد و مرتبط با آنها بوده ام و جز در چند مورد كه از مرحوم آيت الله شهيد حاج آقا مصطفى نقل كرده ام ، از نقل صدها خاطره اى كه از ديگران شنيده ام ، خوددارى كرده ام به اين دليل كه نقل بدون واسطه از اعتبار و دقت بيشترى برخوردار است و به اين اميد كه ديگران نيز آنچه را خود شاهد بوده اند تحرير نمايند تا انشاء الله مجموعه اى كامل از خاطرات مستند كه بيانگر مجموعه سيره زندگى امام باشد براى رهروان و پيروان امام فراهم گردد.
البته در اين مجموعه از ذكر پاره اى از خاطرات بدلايل سياسى و برخى به دليل عدم رضايت امام و برخى نيز بخاطر تكرار موارد مشابه آن در خاطرات ديگر آن خوددارى شده است .
اميد مخلصانه ام از درگاه خداوند منان آن است كه مصداق : شر الناس ‍ خدامنا نباشم و صميمانه در پيشگاه مقدسش مسئلت مى نمايم كه ما را با او و بسيجيان مخلصى كه چه بسا او را هرگز از نزديك نديده بودند ولى راه هزار ساله را يك شبه طى كرده و در او ذوب شدند و با اشاره اش به مقام شهود و شهادت را يافتند و به اوليا و مقربان درگاه احديت پيوستند محشور فرمايد.
امين رب العالمين  
فصل اول : در راه آشنائى سال 1341 
بعد از رحلت مرحوم آيت الله العظمى بروجردى با ارشاد والد مكرمم با نام حضرت امام (قدس سره ) به عنوان شخصيت برجسته اى كه شايسته مرجعيت وز عامت است آشنا شدم و در مهرماه سال 41 با عشق زيارت امام و براى تحصيل علوم دينى در حدود سيزده سالگى وارد قم شدم . كمتر روزى بود كه از كوچه پس كوچه هاى يخچال قاضى عبور نكنم . آنجا ديار يار بود و حتى ديوارهاى گلى اش برايم زيبا، دل انگيز و دوست داشتنى بود. در مدرسه فيضيه ساكن بودم .
گرچه در آنجا و صحنها و حرم حضرت معصوم (سلام الله عليها) نماز جماعت هاى متعدد و با شكوه بر پا بود، امام همه چيز و همه كس را به هنگام غروب ، رها و تا يخچال قاضى به سر مى دويدم تا پشت سر امام در منزلشان به نماز جماعت بايستم .
در آن زمان يكى از نشانه هاى شخصيت يك مجتهد يا يك مرجع در اين بود كه در مسجدى بزرگ و معروف يا نزديك به حرم نماز جماعتش برگزار شود و مامومين بيشتر داشته باشد. امام حضرت امام در حالى كه درسشان در مسجد سلماسى واقع در نزديكى يخچال قاضى آكنده از درسخوان ترين طلاب و فضلا بود، براى امامت جماعت هرگز در پى محراب و مسجد نبودند و فقط تعدادى انگشت شمار كه به هنگام مغرب خود را به خانه محقرشان مى رساندند، توفيق مى يافتند كه با امام ، نماز جماعت بخوانند، كه حقير كوچكترين آنها بودم .
آغاز درخشش  
تا آن روزگار، همان گونه كه اشاره شد، شهرت حضرت امام عمدتا در شعاع فضلا و محافل علمى و خواص بود. زيرا كه امام بر اساس منش و روش ‍ زاهدانه خود، همواره خود را از معرض شهرت و رياست دور مى داشتند و توده مردم و حتى طلبه هاى تازه وارد، ايشان را درست نمى شناختند. تا آنجا كه به ياد دارم طلبه اى مبتدى كه هم حجره ما بود از اين كه ما مقلد امام بوديم ، اظهار تعجب مى كرد.
ولى ديرى نپائيد كه با توطئه ننگين رژيم ستم شاهى در قالب لوايح ايالتى و ولايتى و محتواى ضد اسلامى آن ، نهضت امام خمينى آغاز شد و بر خورد شجاعانه و دفاع سرسختانه امام از اسلام و قرآن موجب آن شد كه ناگهان چهره الهى و شخصيت ملكوتى امام درخشيد و نور محبت و عشق الهى او بر تمام دلهاى پاك تابيد و چند ماهى بعد از آن با تغيير تاكتيك رژيم و طرح امريكايى به اصطلاح انقلاب سفيد در ششم بهمن 41 قيام تمام عيار امام عليه امريكا و شاه مزدور، آشكار گرديد و شالوده انقلاب اسلامى ريخته شد.
صبح بهارى  
اين بخش از نهضت به دستگيرى حضرت امام در 15 خرداد 42 (12 محررم ) انجاميد، و بعد از طى دوران حبس و حصر در تهران ، در شب شانزدهم فروردين ماه 1343، آزاد و حدود ساعت ده وارد قم شدند.
آن شب در قم غوغايى بود و بى گمان مدرس فيضيه تا آن زمان غلغله شادى آن شب را به خود نديده بود. همه تا صبح بيدار بوديم و اينجانب نيز مشغول نوشتن پلاكاردها. هوا همچنان تاريك بود كه بى صبرانه پيچ و خم كوچه هاى محله يخچال قاضى را پشت سر گذاشتيم . سيل جمعيت تمام كوچه ها را در برگرفته بود. عاشقان بيدل ، در پى ديدار صاحبدل بودند و شيفتگان دلداده ، در انتظار وصل دلدار لحظه شمارى مى كردند.
طلوع آفتاب در صبحگاهان بهارى بسى روح افزا و نشاطانگيز است . اما پگاه روز 16 فروردين ماه 43 گويى صبح قيامت بود.
صبحى در بهشت ابدى ، صبحى در بهار زندگى جاودانه و خورشيدى ديگر از فجر صادق در آسمان معنويت . باران طراوت بر دلهاى تفتيده از آتش ‍ هجر مى باريد و اشك شوق وصال از ديدگان جارى بود و لبها جولانگاه قهقهه مستانه . و به قول دوست ديرينمان حجت الا سلام محمد حسين بهجتى (شفق ) كه اشعار شيوايى در توصيف آن روزها سروده بود:
گريه كند ديده ز شوق وصال خنده كند لب ز سر و جد و حال
حضرت امام آن شب را در منزل روبروى منزلشان - كه به نظرم مى آيد آن وقت منزل دامادشان بود - بيتوته كرده بودند. لحظه ها در طپش انتظار به سنگينى مى گذشت و سر انجام زمان طلوع خورشيد فرا رسيد. فرياد صلوات ، غريو شادى و هاى هاى گريه در هم آميخت ، با آن كه عرض كوچه كمتر از شش متر است ، ولى سيل جمعيت و طوفان عشق ، دايره تدبير را در هم ريخت و مدتى طول كشيد تا امام عرض كوچه را طى كردند و اوج هيجان در لحظه اى اتفاق افتاد كه على رغم تلاش شديد مرحوم حاج آقا مصطفى و آقاى اخوى اردستانى - كه از طلاب قوى بنيه بود - براى مهار فشار جمعيت ، در آستانه در و به هنگام فرود آمدن از پله ها صحنه اى نگران كننده و در عين حال بديع رخ داد. عمامه از سر امام فرو افتاد و باز هم شيرينى و تلخى در اوج به هم آميخت . تلخى آن كه مبادا بر امام آسيبى رسد و شيرينى سر برهنه ديدن خورشيد در صبح وصال . و اين سر فصلى از دلپذيرترين بهار و رويايى ترين ايام روزگار ما بود.
جشن آزادى  
در آن ايام قم يكپارچه نور و سرور بود. جشن عظيم و تاريخى در مدرسه فيضيه با شركت دهها هزار نفر از سرتاسر ايران كه از برگهاى زيباى تاريخ انقلاب است ، بر پا گرديد. در اين جشن حجره ما كه شماره 26 را با خط درشت بالاى سر آن نوشته بودم ، در كنار زاويه معروف بالخير مركز تهيه و توزيع هزاران كيسه نقل بود و...
جشنها تا هفته هاى متوالى ادامه داشت . جشنهايى كه در مساجد و تكايا نمى گنجيد و هر شب در يكى از خيابانهاى اصلى قم بر پا مى شد و حضرت امام نيز شخصا در برخى از آنها شركت مى كردند. در يكى از شبها كه جشن با شكوهى در خيابان حد فاصل ميدان شهيد مطهرى و ميدان شهيد سعيدى برگزار شده بود، در پايان و بعد از سخنرانى جناب آقاى مرواريد طبق برنامه قبلى تعدادى از اعلاميه - قطعنامه معروف - را پخش كردم و در همان حال دستگير شدم . ولى با توجه به تراكم جمعيت و ريختن تتمه اعلاميه ها از زير عبا كه در آن شب به خاطر همين جهت بر دوش داشتم - جمعيت براى برداشتن آنها هجوم آوردند و همين وضعيت زمينه را مساعد كرد تا ضمن دست پاچه شدن فرد ساواكى و باز گشت به پشت سر و توجه به انبوه اعلاميه ها در دست مردم ، موفق شدم با يك مانور دستم را از دست ساواكى كشيده و با توجه به قد كوتاه متناسب با سن و سال آن ايام به سرعت در ميان انبوه جمعيت محو شده و خلاصه ضمن پخش تمام اعلاميه ها فرار كنم .
ايفاى دو نقش  
حضرت امام در اولين سخنرانى بعد از آزادى ، در مسجد اعظم ، روضه جانسوزى از عاشوراى 15 خرداد را كه حدود يازده ماه از آن مى گذشت ، خواندند. او كه خود حسين زمان بود نقش زينب را نيز در رساندن پيام خون شهيدان ايفا كرد...
... از كودكان بى پدر، مادرهاى جوان از دست داده ، زنهاى برادر مرده و... سخن گفت و از جنايات رژيم ستم شاهى پرده برداشت و بيش از پيش بر دشمن خروشيد و چرخ نهضت را تحركى بضاعت بخشيد. در آن روز و آن مجلس ، طوفانى از احساسات و خشم و نفرت از يزيد و يزيديان زمان برخاست . در عمرم چنين گريه و شيونى نديده بودم و خود هم تا آن روز انيران گريه نكرده بودم .
OOOO
در تابستان  
تابستان سال 43 فرا رسيد. حوزه تعطيل شد و اينجانب براى مدتى كوتاه به اصفهان رفتم . ولى در اين مدت هم طاقت دورى امام را نداشتم و هر چند روز يك بار به بهانه انجام كارى و رساندن نامه و وجهى ، به قم مشرف مى شدم . يك بار كه براى باز گشتن عجله داشتم ، قبل از ظهر بود كه به منزل امام رسيدم و بلافاصله اذن حضور يافتم و در اندرونى در حالى كه مشغول مطالعه بودند به دست بوسى نائل شدم . نامه و امانتى پدر گرامم را تقديم كردم و فى المجلس قبضها را خودشان نوشتند و مهر كردند و پاسخ نامه را نيز كه متن آن ذيلا مى آيد مرقوم فرمودند و آن را با تفقد و لطف كريمانه همراه نمودند.
OOOO
كاپيتو لاسيون و تبعيد امام  
حضرت در تاريخ هيجدهم شهريور ماه نيز سخنرانى مهمى در مسجد اعظم ايراد فرمودن و بالاخره در چهارم آبان ماه كه مصادف با 20 جمادى الثانى 1384 - سالروز ولادت حضرت زهرا (سلام الله عليها) - بود، سخنرانى تاريخى و سرنوشت سازشان را در مخالفت با كاپيتولاسيون در منزلشان ايراد فرمودند. در آن روز جمعيت عظيمى سر تا سر كوچه هاى محله يخچال قاضى را فرا گرفته بود، و تا شعاع وسيعى در كوچه ها بلندگو نصب شده بود. حقير كه از ساعتها پيش از شروع سخنرانى خود را به داخل منزل امام رسانده بودم ، در فاصله تقريبا دو مترى از پنجره اى كه حضرت امام در آنجا نشسته بودند، جا گرفتم . لحظات پرهيجان و شور انگيزى بود.
سخنانشان را بعد از استرجاع اين گونه شروع كردند:
من تاثيرات قلبى خودم را نمى توانم اظهار كنم . قلب من در فشار است . اين چند روزى كه مسائل اخير ايران را شنيده ام ، خوابم كم شده . ناراحت هستم . قلبم در فشار است . با تاثرات قلبى روز شمارى مى كنم كه چه وقت مرگ پيش بيايد. ايران ديگر عيد ندارد. عيد ايران را عزا كرده اند. عزا كردند و چراغانى كردند. عزا كردند و دست جمعى رقصيدند... ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و....
اين سخنان جانسوز كه از عمق جان پر سوز امام بر مى خاست ، هر كلمه اش ‍ چنان شررى بر دل مردم افكند و آنچنان جمعيت را ملتهب كرد كه صداى ضجه و گريه شديد آنان تا گوش فلك مى رسيد.
شور و هيجان و گريه بى امان در آن روز جاودانه و فراموش نا شدنى به مراتب از آنچه در سخنرانى مسجد اعظم و ذكر مصيبت شهداى پانزده خرداد ديدم بيشتر بود و وصف ناپذيرتر.
و در صبحدم سيزدهم آبان - نه روز بعد از آن سخنرانى - بود كه قم را در سلطه حكومت نظامى و كماندوهان يافتيم . و خيلى زود در حالى كه در مدرسه خان محبوس بوديم از دستگيرى مجدد امام مطلع شديم . و بعد از آن شاهد دستگيرى مرحوم حاج آقا مصطفى بوديم كه بعد از حدود دو ماه ، موقتا آزاد و دوباره دستگير و نزد امام به تركيه تبعيد شدند.
ترس و آرامش  
در اينجا خالى از لطف نيست كه خاطره اى را از مرحوم حاج آقا مصطفى نقل كنم . ايشان مى فرمود:
هنگامى كه ايادى بلند مرتبه رژيم همراه با تمهيدات نظامى و امنيتى شديد، مرا دستگير كردند. در حالى كه آنها به شدت نگران و مضطرب از احتمال وقوع حادثه اى غير مترقبه بودند ولى من كه ساعتهاى متوالى ، تلاش و تحرك و كم خوابى را در ارتباط باب دستگيرى امام تحمل كرده بودم ، در همان دقايق اول خروج از قم فرصت را غنيمت شمردم و با كمال آرامش خاطر به خوابى عميق فرو رفتم و در تهران بيدار شدم ! در حالى كه آنها تعجب و حيرت خود را از ديدن اين منظره نتوانستند كتمان كنند.
ترس و دلهره آنها با همه عده و قدرت مطلقه شان از يكسو ، و آرامش و طمانينه فرزند روح خدا در حال دستگيرى و رفتن به سوى سرنوشتى نامعلوم حائز اهميت و دقت و تدبر فراوانى است .
بديهى است توصيف و بيان جزئيات آن روزها و ساير حوادث انقلاب و صحنه هاى زندگى حضرت امام به عهده مورخين است و حقير را در اين مختصر بيش از اين نيست كه فقط فرازهايى چند ز آنچه خود ديده ام همراه با انطباع خويش بازگو كنم .
دعاى توسل  
بعد از دستگيرى و تبعيد حضرت امام به تركيه ، تا مدتى شبها بعد از نماز مغرب ، جلسات دعاى توسل براى سلامتى و آزادى امام در رواق بالاى سر حضرت معصومه (سلام الله عليها) برگزار مى گرديد و در راستاى احياى مجدد اسلام ناب و با پيروى از شيوه امام سجاد (عليه السلام ) و بعد از حادثه دلخراش عاشورا، اين جلسات در قالب دعا و گريه و با محتوايى سياسى ، عبادى ، برگهايى زيبا از تاريخ مبارزه با ستم و طاغوت را رقم مى زد.
به ويژه هنگامى كه در دعاى توسل نوبت به حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) مى رسيد و ذكر مصائب و زندانها و هجراتهاى آن حضرت به ميان مى آمد ياد امام و مظلوميتش را تداعى مى كرد و شعله عشق و سوز هجران را در دل شيفتگان پاكباخته اش - كه تا آن زمان از او بى خبر بودند - بر افروخته تر مى كرد و همهمه ناله ها زمان از او بى خبر بودند - بر افروخته تر مى كرد و همهمه ناله ها و هاى هاى گريه ها بود كه به رساترين شعار تبديل مى شد و همه رهگذران و زائران حضرت معصومه را به خود جذب مى كرد.
و آنگاه كه نوبت به نام حضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) مى رسيد، همراه بود با اشعارى كه هر چند مخاطب آن امام غايب بود ولى در آن شرايط با نائب غايب او نيز منطبق بود:
ما را به جهان بى گل روى تو صفا نيست زيرا كه جهان جسم و تو چون روح روانى
پوشيده ز خفاش بود چشمه خورشيد با آن كه منور رخش گشته جهانى
يعقوب صفت منتظر ديدن رويت تا كى رسد از يوسف گم گشته نشانى
و بدينسان باز هم سوز فراق ، جمع پريشان را مى گداخت و زبانحال هر يك اين بود كه :
سينه را طوفان غم درهم شكست كشتى دل در ميان خون نشست
و بالاخره زمينه براى پايانى شورانگيز فراهم مى شد كه در ختم دعا، دين و سياست و تولى و تبرى به عنوان دورى يك سكه به هم مى آميخت و دعاها براى سلامتى و پيروزى امام و نهضت ، و نفرينهاى كوبنده و صريح عليه نظام ستم شاهى همراه با طنين امين هاى محكم ، عرصه را بر مزدوران سفاك شاه خائن تنگ مى كرد و بدين گونه مسجد بالاى سر در اين مقطع به يكى از ميدانهاى ستيز بين حق و باطل در آمده بود. از يك سو سربازان امام زمان (عج ) با حربه گريه و دعا و از ديگر سو مزدوران طاغوت با سر نيزه و با توم كه براى جلوگيرى و بر هم زدن جلسه دعا حتى از تجاوز به حريم حرم حضرت معصومه (س ) ابا نمى كردند و در چند نوبت اين تهاجم وحشيانه تا صحن مطهر كشيده شد و تعداد زيادى را نيز دستگير و زندانى كردند كه فقط در يك نوبت آن هيجده نفر دستگير و روانه زندان شديم .
سر انجام بعد از چندى مامورين رژيم با پيشگيرى از تجمع مردم موفق شدند اين جلسات را تعطيل كنند ولى از آن پس جلسه دعا به صورت مخفيانه و دوره اى در منازل طلاب ادامه يافت و ضمن دعاى توسل سخنرانيهاى استاد بزرگوار و عارف و آراسته انصارى شيرازى كه همه در توصيف امام بود، معنويت ويژه اى بر جلسات مى داد تا آنجا كه برخى از طلاب پاى صحبت ايشان از شدت گريه بيهوش مى شدند.
مداد پاك كن ، كليشه عكس امام  
با آغاز نهضت و درخشش و محبوبيت حضرت امام ، چهره ملكوتى ايشان بر صفحه دلها نقشى پايدار يافت و عكس و تصوير سيماى نورانيشان زينب بخش كوى و برزن و بزم ياران شد ولى بعد از دستگيرى امام ، رژيم تلاشى گسترده را براى محو آثار و تصاوير و نام امام آغاز كرد و متقابلا عكس و نام امام به يكى از مهمترين شعارهاى نهضت تبديل شد. دستگاههاى اطلاعاتى و پليسى ستم شاهى تمام چاپخانه ها و عكاسى ها را به منظور جلوگيرى از چاپ عكس و آثار امام تحت كنترل شديد قرار دادند و عكسهاى موجود نيز در همه جا بوسيله عناصر رژيم برچيده مى شد. در اين شرايط خداوند متعال ، حقير را براى نشر تصوير امام به روشى ديگر رهنمون شد و با توجه به عدم دسترسى به امكانات فنى پيشرفته به ساختن كليشه تصوير امام به شيوه ذيل توفيق يافتم .
با توجه به اين كه مهارت چندانى در نقاشى صورت نداشتم با استفاده از عكس طبيعى امام ، روى عكس را به همانگونه كه بود، با خود نويس رنگ آميزى كرده و مداد پاك كنى را با همان اندازه بعد از نم زدن روى عكس ‍ مى چسباندم و بعد از جدا كردن ، عكس امام روى پاك كن منعكس شده بود، سپس با نوك تيغ قسمتهائى كه بايد سفيد باشد را حك مى كردم و بدينگونه كليشه نسبتا مطلوب از عكس امام تهيه و با استفاده از استامپ به آسانى عكسها تكثير مى شد و البته روى ديوار گچى و سيمان صيقل شده و رنگ روغنى خيلى خوب منعكس و محو كردن آن بسيار مشكل بود.
با تكرار و تعدد ساخت اين كليشه ها كم كم مهارت يافتم لكن مشكل اصلى نداشتن پاك كن بزرگ و پول خريد آن بود كه وقتى مرحوم آيت الله ربانى شيرازى اطلاع يافت به انفاق به بزرگترين لوازم التحرير فروشى قم رفتيم و تمام مداد پاك كنهاى موجود را خريده و در اختيار قرار داد و تدريجا در اختفاء و بگونه اى كه حتى نزديكترين دوستانم مطلع نشوند، آنها را به كليشه تبديل مى دادم و بدينوسيله در سطح كشور تصوير حضرت امام بر در و ديوار و حتى روى اسكناسها و پرچمها نقش بست و متاسفانه در برخى شهر ستانها افرادى نيز در اين رابطه دستگير و شكنجه شدند.
OOOO
نمونه اى جالب از استفاده از اين روش اين بود كه در عصر بك روز بحرانى در قم كه دهها كماندوى مسلح و سپر بدست سايه اى از رعب و وحشت در ميدان آستانه گسترده بودند و كيوسك وسط ميدان مقر افسران و فرماندهان انتظامى و امنيتى بود، با مهارت و در يك لحظه بهنگام عبور از كنار كيوسك با همين كليشه كه چند لحظه قبل در دالان مدرسه فيضيه آن را با زدن روى استامپ آماده كرده بودم ، ديواره كيوسك را به عكس امام مزين كردم و بعد از چند دقيقه كه مامورين متوجه شدند، جمعيت ناظر بودند كه افسران با چه تلاطمى تلاش مى كنند تا با آب و مواد شوينده تصوير را محو كنند و به همين شيوه امكنه مختلف و از جمله تمام ستونهاى شبستان مسجد اعظم ظرف چند دقيقه دور از چشم مامورين به صدها عكس امام آراسته مى شد و چشم دوستان را روشن و اعصاب دشمنان را متشنج مى كرد و...
كارت تبريك  
قبل از آن نيز در زمانى كه حضرت امام دوران حبس و حصر را در تهران مى گذراندند به مناسبت نوروز سال 43 براى اولين با كارت تبريكى با عكس ‍ حضرت امام بوسيله اينجانب طراحى و تهيه شد كه مورد استقبال وسيع قرار گرفت و طى مدتى كوتاه صدها هزار نسخه از آن مخفيانه تكثير و با كمك و همت دوستان مبارزى همچون مرحوم شهيد قريشى خمينى و آقاى كروبى در سراسر كشور توزيع شد.
OOOO
در اين كارت تبريك دو مضمون جالب به كار رفته بود: يكى استفاده از آيه : رب الحسين احب الى ممايد عوننى اليه به تناسب زندانى بودن حضرت امام و تشابه با حضرت يوسف در اين زمينه و ديگرى اين بيت شعر:
بود آن روز بر ما عيد مطلق كه در جنبش در آيد پرچم حق !
كه دليل انتخاب اين بيعت شعر و حتى اين كه از كجا آن را پيدا كردم و علت تداعى آن ، برايم نامعلوم و ناشناخته ماند تا حدود پانزده سال بعد، كه انقلاب به پيروزى رسيد و در يوم الله و عيد واقعى بيست و دوم بهمن 57 كه پرچم حق به اهتزاز در آمد تازه تنبيه و تنبيهى شد كه :
ما رميت اذرميت و لكن الله رمى .  
در سال بعد نيز نوروز سال 44 كه حضرت امام به تركيه تبعيد شده بودند كارت تبريك ديگرى را تهيه كردم كه آيات متناسب با حضرت امام و نهضت را همراه با اشعارى كه زبانحال علاقمندان و عاشقان مهجور بود در آن گنجانده بودم .
OOOO
از آنجا كه در اين سال امكان چاپ تقويم با عكس حضرت امام نبود متن تقويمى را كه تصوير آن ملاحظه مى شود همراه با عكس حضرت امام ، خطاطى كردم كه در يكى از عكاسى هاى قم تكثير و سپس توزيع گرديد.
OOOO
عكس ديگرى را در همان سال همراه با زير نويس عربى و انگليسى كه متن آن را مرحوم آيت الله ربانى شيرازى جهت توزيع در مكه مكرمه فراهم كرده بود خطاطى كردم و در مراسم حج تكثير و توزيع گرديد و ظاهرا اين اولين عكسى بود كه از امام و در راستاى تبليغ از نهضت اسلامى و بهره گيرى از كنگره بزرگ حج ، توزيع شد.
OOOO هر چند بيان اين بخش از مطالب از انجمت كه ربطى به اينجانب داشته ، برايم سنگين و نا پسند بود امام از انجمت كه مشتمل بر گوشه اى هر چند نا چيز از جريانات نهضت است كه در متن آن بوده ام ناگزير از طرح آنها شدم و بالاخره بعد از چند بار دستگيرى كوتاه مدت ، سر انجام در تابستان سال 44 تحت تعقيب شديد قرار گرفتم و بعد از مدتى اختفاء در قم و تهران و اصفهان به طور قاچاق به عراق گريختم و توفيق سالها مجاورت در عتبات و زندگى در خدمت حضرت امام در نجف اشرف نصيبم شد و بى گمان اين سعادت و توفيق كه نا لحظه رحلت حضرت امام ادامه يافت ، جايزه و تفضيلى بود از سوى خداى منان ، در همين دنيا و در امتداد همان هدايتها و توفيقاتش در زمان كودكى و نوجوانى .
فصل دوم : پيوند با مقام ولايت 
چشم گريان  
دنيا مى داند كه امام مظهر صلابت و استوارى بود، ولى براى آدمهاى يك بعدى و كسانى كه از اسلام و ايمان به خدا دور هستند، شايد قابل تصور نباشد كه يك انسان در عين صلابت و استوارى در راه هدف و نيز سر سختى و انعطاف ناپذيرى در برخورد با موانع و دشمنانى كه بر سر راه هدف او قرار دارند، چگونه مى تواند در صحنه اى ديگر، مظهر رقت قلب ، عاطفه و محبت باشد.
امام ، راز و نيازها و مناجاتها و تهجدهايشان را كاملا مخفى و دور از چشم ديگران انجام مى دادند. با اينهمه در برخى موارد كه نمى شد مخفى كرد آنچه ديده اند و ديده ايم ، بسيار عجيب است :
انسانى كه در مرگ فرزند عزيز و ارشدش كه طبق دستخط خود ايشان ، ميوه دل و روشنى ديده پدر بوده است ، گريه نكرد و فقط وقتى مطلع شد، گفت : انا الله و انا اليه راجعون .
پزشكان از اينكه امام گريه نكرده بودند، نگران بودند. آنها معتقد بودند كه بايد ايشان گريه كنند تا مبادا فشارى روى قلبشان وارد شود.
همين امام را كسى نديده است كه ذكر مصيبت امام حسين (عليه السلام ) و يا حضرت زهرا (سلام الله عليها) و ديگر ائمه معصومين (عليهم السلام ) را بشنوند و گريه نكنند.
يك روز به مناسبت يكى از وفيات ائمه (عليهم السلام )، چند نفرى به عنوان خواندن دعاى توسل ، به اتاق امام رفتيم . همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا كردند. بعد از شروع ، امام وارد شدند و در صف نشستند و همراه با همه دعا خواندند.
در ضمن دعاى توسل ، يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد. با آنكه ذاكر، روضه خوان ماهرى نبود و با حضور امام دستپاچه شده بود و صدايش هم مرتعش و بريده بريده بود، امام همين كه شروع به روضه كرد - با آنكه هنوز مطلب حساسى را بيان نكرده بود - امام چنان به گريه افتادند كه شانه هايشان به شدت تكان مى خورد، بنده وقتى زير چشمى به سيماى امام نگاه كردم ، دانه هاى متوالى اشك را كه از زير محاسن معظم له و رى زانوانشان فرو مى ريخت ، ديدم .
چند لحظه اى طول نكشيد كه يكى از نزديكان از زاويه اى كه امام نبيند، به ذاكر اشاره كرد كه روضه را قطع كن . زيرا اين گريه شديد، ممكن بود خداى ناكرده بر قلب مبارك امام اثر بگذارد.
امام در مدتى كه در نجف اشرف بودند، در تمام شبهاى شهادت معصومين (عليهم السلام ) در منزلشان ذكر مصيبت داشتند و به مناسبت رحلت زهرا (سلام الله عليها) اين برنامه سه شب ادامه داشت . آن گريه كردن و اشك ريختن بدون استثنا در همه اين روضه خوانيها وجود داشت .
افراد معمولى در مقام ذكر مصيبت معصومين و اولياء حق ، معمولا بيشتر از آن كه از ياد مصيبت متاثر شوند تاثير شرايط جنبى مانند صوت غم انگيز و مهارت سخنورى گوينده و گريه و تباكى ديگران قرار مى گيرند و حالى پيدا مى كنند اما در مورد امام دفعات مكررى را ديدم على رغم آنكه هيچيك از شرايط جنبى مذكور وجود نداشت به محض اين كه ذاكر السلام عليك يا... را به زبان مى آورد اشك ايشان جارى مى شد و به شدت مى گريست و در واقع گريه امام بود كه در اين مجالس بى ريا هر دل سنگى را به ياد مصائب اولياء خدا و ائمه طاهرين ذوب مى كرد و با شكوهترين شور و حال معنوى را در بزم عاشقانه خود پديد مى آورد.
ديگر از ساقى نشان باقى نبود ز آنكه آن ميخواره جز ساقى نبود
خود به معنى باده بود و جام بود گر به صورت رند درد آشام بود
برنامه تشرف به زيارت  
حضرت امام در طول مدت چهارده سالى كه در نجف اشرف اقامت داشتند، هر شب ، سه ساعت بعد از غروب آفتاب - در تمام فصول سال - به عزم زيارت حضرت امير المومنين (عليه السلام ) از منزل خارج مى شدند. مسافت بنى خانه تا صحن مطهر را به طور پياده در حدود هفت دقيقه طى مى كردند. از در قبله وارد صحن و از كفش كن ضلع زاويه جنوبى ايوان ، عبور و بعد از اذان دخول در رواق ، به حرم مطهر مشرف مى شدند. پائين پا زيارت مختصرى مى خواندند و سپس به طرف ضلع جنوبى ضريح ، روبروى صورت و محل دو انگشت حضرت امير المومنين (عليه السلام ) مى ايستادند. زيارت امين الله را مى خواندند و بر خلاف ديگران و عامه مردم كه از همان جا بالا سر را دور مى زدند، حضرت امام از همان نقطه باز مى گشتند و از پايين پا به پشت سر مى رفتند، نماز زيارت و معمولا زيارت جامعه را به طور نشسته مى خواندند.
هرگز از بالاى سر عبور نمى كردند  
نكته جالب توجه اين كه هيچ گاه ديده نشد كه حضرت امام از بالاى سر حضرت امير (عليه السلام ) بگذرند، چه رسد كه توقف كنند.
OOOO
رعايت هميشگى اين روش ، ضمن اينكه نمودار كمال ايمان و احترام آن حضرت به حريم مقام ولايت بود، اهل نظر و معنى را متوجه نكته اى ظريف مى كرد؛ چرا كه طبق يكى از احتمالات و نقلهاى چهارگانه ، بالاى سر حضرت اميرالمومنين (عليه السلام )، محل دفن سر بريده امام حسين (عليه السلام ) است . همين احتمال كافى است كه عارفان پاكباخته حقيقت ، پاى خود را روى چنين مكانى كه متحمل است مدفن سر مطهر سيد الشهدا (عليه السلام ) باشد، نگذارند.
حضرت امام در مراجعت از حرم مطهر، معمولا به طرف مرقد مرحوم علامه حلى و مرحوم شيخ محمد حسين كمپانى كه در قسمت شمالى ايوان طلا و مجاور گلدسته شمالى قرار داشتند، مى رفتند و به قرائت فاتحه مى ايستادند و سپس به طرف زاويه جنوبى ايوان بر مى گشتند.
لازم ذكر است كه مقدر بود، در نهايت ، فرزند برومند حضرت امام ، مرحوم آيت الله شهيد حاج آقا مصطفى خمينى در كنار مرقد مرحوم كمپانى كه از نزديكترين نقاط به مرقد مطهر مولى الموحدين است ، به خاك سپرده شود!