فضاى معطر
هميشه محيط زندگى حضرت امام و اتاق كار و
محل عبادت و خواب آن حضرت ، از نظافت و پاكيزگى مى درخشيد و فضاى پر
طراوتش از بوى دل انگيز عطرهاى بسيار خوشبو آكنده بود. به عبارت روشن
تر على رغم اينكه حضرت امام نمونه كامل ساده زيستى و قناعت و صرفه جويى
در استفاده از امكانات زندگى بودند، ولى در زمينه نظافت و پاكيزگى و
استفاده از بهترين عطرها در حد كمال ، مقيد بودند. كه اين هم منطبق با
آداب و سنن اسلامى است و نظافت و طهارت ظاهرى لازمه و مقدمه تهذيب و
طهارت معنوى است . زيرا انسانهايى كه در صميم جانشان شميم ايمان و
رايحه جنت رضوان دارند، در خوشبوئى جسم سزاوار ترند.
دوستان امام از دور و نزديك انواع عطرهاى خارجى و داخلى را به محضرشان
اهدا مى كردند و امام تنها در اين زمينه بود كه با ذوق سرشار و زيبا
پسند خود، بهترينها را انتخاب مى فرمودند تا آنجا كه بعضى از اصحاب
دفتر نيز مقيد بودند كه به هنگام تشرف از همان عطرهايى استفاده كنند كه
براى امام خوشايند بود.
عدم تاخير در انجام كارها
حضرت امام ، هيچ گاه كار امروز را به فردا موكول نمى كردند.
كارها و زندگى و همه شئون و امور ايشان منظم و مشخص بود. در زندگى
حضرتش ، هر چيز، سر جاى خود، قرار داشت و هر كارى دور از شتابزدگى و
عجله و بدون دل بزرگى و تاخير در موعد مقرر آن انجام مى گرفت . با كثرت
كارها و تعدد امور و گزارشها و چيزهاى ديگر، هيچ نشانه اى از شلوغى و
تراكم و كارهاى به جا مانده در زندگى حضرتش مشاهده نمى شد. هيچ چيز در
آنجا گم شدنى نبود. لباس ، كتاب ، قلم ، راديو و ساير وسايل شخصى هر
كدام جاى معينى داشتند. در اين ميان ، اگر امانتى وجود مى داشت يا چيزى
كه بايد به مسئول آن تحويل مى شد، در اولين فرصت و بدون فوت وقت و سريع
، به ادا و انجام آن مبادرت مى ورزيدند.
بسيار اتفاق مى افتاد كه يك كتاب فقهى و غير آن ، مورد نياز معظم له
قرار مى گرفت و ما آن را فراهم و تقديم مى كرديم . فردا صبح ، انگار كه
مهمترين كار و اولين كارشان اين بود كه كتاب را به آورنده باز گردانند.
با آنكه صاحب كتاب - اگر ما بوديم يا هر كس ديگر - افتخار داشت كه يك
كتابش به آن حضرت تقديم شده باشد.
بسيار اتفاق مى افتاد كه افرادى مانند آقاى لواسانى كه زود به زود به
محضرشان تشرف مى يافتند و وجوه شرعيه را طى چك بانكى به طور مستقيم ،
تقديم مى كردند. حضرت امام آن را بلافاصله در اولين فرصت ، جهت واريز
به صندوق و حساب به ما تحويل مى دادند. حتى گاهى بود كه هنگام تشرف ما،
در اثر تعدد و كثرت كارهاى دفتر، فراموش مى كردند كه چك را تحويل ما
دهند و چند لحظه بعد از آن كه مرخص مى شديم ، مجددا با زنگ ما را احضار
فرموده و چك را تحويل مى دادند. با آنكه اتاق كار معظم له جاى منظم و
محفوظى بود و امكان گم شدن چيزى در آن وجود نداشت . با اين حال ، هيچ
وقت حضرت امام حتى يك چك يا يك امانت را بدون دليل براى يك روز، پيش
خودشان معطل نمى گذاشتند.
امور مالى و وجوه شرعيه
در اواسطه سال شصت و يك ، حضرت امام ، اينجانب را احضار فرمودند
كه با اتفاق حجج اسلام آقايان رسولى و صانعى به محضرشان شرفياب شديم .
حضرت امام بعد از بيان مقدمه اى دستور فرمودند:
شما سه نفر مسئول حساب و كتاب وجوه شرعيه هستيد و بايد تمام مسائل
مربوطه به اطلاع و توسط شما انجام گيرد.
سپس تمام وجوه نقدى و چكهاى مربوط به وجوه شرعيه را كه نزدشان بود
تحويل دادند و بلافاصله يك حساب جارى در بانك صادرات جماران به نام سه
نفر افتتاح گرديد و كليه وجوه به حساب مذكور انتقال يافت . و تمام
پرداختهاى با حواله حضرت امام و تنظيم اسناد مربوطه به طور دقيق انجام
مى گرفت .
اين روال تا رحلت حضرت امام و تحويل موجودى حساب ذكور به شوراى مديريت
حوزه علميه قم ادامه يافت . همچنين در سالهاى اخير بر حسب دستور حضرت
امام يك حساب ارزى به نام حضرت امام و حق امضاى اينجانب همراه با يكى
از دوستان ديگر در يكى از شعب بانك افتتاح و ضمن ثبت و ضبط دقيق كليه
دريافتهاى ارزى كه بابت وجوه شرعيه براى حضرت امام واصل مى شد، تمام
پرداختها با دستور حضرت امام و امضاى دو نفر انجام مى گرفت كه
باقيمانده اين وجوه نيز بعد از رحلت آن حضرت و برحسب وصيت شان تحويل
شوراى مديريت گرديد.
همانگونه كه پيشتر اشاره شد، زمان انجام كارهاى مربوط به امور مالى و
وجوه شرعيه و مهر قبوض از چند دقيقه بعد از ساعت 8 صبح شروع مى شد و در
آغاز، به جز روزهاى جمعه در تمام ايام هفته اين برنامه انجام مى شد.
ولى به مرور زمان پنجشنبه ها و سپس شنبه ها و چهارشنبه ها نيز حذف شده
و در اين اواخر با آن كه كارها و تعداد قبوض بيشتر شده بود، اين برنامه
فقط در روزهاى يكشنبه و دوشنبه و سه شنبه انجام مى گرفت .
شكل انجام كارها به اينگونه بود كه در آغاز جناب آقاى رسولى ، سئوالات
و استجازات را مطرح مى كرد و همزمان حضرت امام مهر مباركشان را كه
هميشه در جيب جليقه شان بود، به اينجانب مى دادند و آقاى صانعى قبوض را
كه قبلا نوشته شده بود ورق مى زدند و حقير آنها را مهر مى كردم . بعد
از چند دقيقه كه سئوالات آقاى رسولى تمام مى شد، ايشان كار ورق مى زد
اينجانب كار مهر كردن بقيه را ادامه مى دادم . عمده صرف وقت در محضر
امام ، مهر كردن قبوض بود كه على رغم ازدياد روز افزون آن ، به تدريج
در اثر تكرار و ممارست در اين كار سرعت عمل فوق العاده اى پيدا كرده
بوديم و در كمترين زمان ممكن بيشترين قبض را مهر مى كرديم . و اين يكى
از دلايل تقليل روزهاى هفته و ساعت كار در محضر امام بود.
حضرت امام متناوبا و در ضمن آن كه در آن حال مشغول مطالعه گزارشها مى
شدند روى مهر شدن قبوض نيز نظارت داشتند و مكررا متوجه شدم كه ايشان با
دقت به كار ما نگاه مى كنند. سرعت عمل در مهر زدن قبوض به حدى بود كه
توجه حضرت امام را به خود جلب كرده بود و حاج احمد آقا نقل كرد كه حضرت
امام دوباره اين نكته را به من ياد آورى فرمودند.
عنايت ويژه نسبت به آيه
الله خامنه اى
حضرت امام بر اساس تقيد به نظم و انضباط در كارها، همانگونه كه
اشاره شد، هميشه بعد از خلاصه اخبار ساعت 8 صبح را براى انجام كارهاى
دفتر و مهر كردن قبوض مقرر كرده بودند و تقريبا هيچگاه تغييرى در اين
برنامه نيم دادند و حتى در روزهائى كه احيانا به دليل كسالت يا سردى
شديد هوار و يخبندان به اطاق كارشان نمى آمدند ما مجاز بوديم در اتاق
زندگى شان مشرف شويم تا بهر صورتى كه بود كارهاى دفتر و مراجعين مربوطه
تاخير و تعطيل نشود و براى اين كه نظم و وقت به هم نخورد همانگونه كه
به مناسبت ديگر معروض شد اگر هم مساله خاصى را پيش بينى مى كردند كه
مانع از حضور به موقع شان باشد از روز قبل خبر مى دادند.
بعد از اتمام اين بخش از كارها برنامه عقد و سپس دستبوسى انجام مى گرفت
و بعد از آن ، اگر ملاقات خصوصى براى مسئولين و شخصيتهاى مختلف پيش
بينى شده بود انجام مى شد با اين همه چند برنامه استثنائى نيز اتفاق
افتاد كه حضرت امام دستور دادند كل برنامه ها تاخير شود كه يكى از آنها
موردى بود كه در فصل چهارم ذكر شد و مورد ديگر مربوط به حضرت آيه الله
خامنه اى بود كه وقتى حضرت امام مطلع شدند، ايشان اول وقت يعنى در ساعت
8 براى ملاقات در دفتر حضور يافته اند، دستور دادند شما كارهايتان را
بگذاريد براى بعد و بدين ترتيب ، بر خلاف معمول ، اول ملاقات حضرت آيه
الله خامنه اى انجام شد و بعد از آن ما مشغول كارمان شديم .
در آن زمان ، ما متوجه دليل اين امتياز و عنايت ويژه حضرت امام نسبت به
آيه الله خامنه اى نبوديم ولى ديرى نپائيد كه با مرور زمان نمونه اى
ديگر از آينده نگرى و ژرف انديشى امام نمودار شد.
راديو براى امام
مدتى بود كه حضرت امام تنظيم راديوشان را به حقير محول مى
كردند. معظم له دو سه راديو كوچك داشتند كه حسن آنها براى حضرت امام ،
كوچك بودن و قابل حمل بودن آنها بود. ولى بدى آنها اين بود كه مرتب
خراب مى شدند و با مرور زمان ، ضعيف نيز شده بودند و تقريبا يك روز در
ميان ، حضرت امام يكى از آنها را مى آوردند و مى فرمودند كه خراب است .
از اين گذشته مشكل دريافت روى اين نوع راديوها بود. حقير به ذهنم آمد
كه كجاى دنيا يك رهبر و حتى يك رئيس و پايين تر از آنها وجود دارد كه
على رغم تقيد به راديو و استفاده از آن ، تا اين اندازه درد سر راديو
داشته باشد. بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه ابتدا و بدون اطلاع حضرت
امام يك راديوى مناسب و قوى تهيه كنم و هر طور شده اجازه بگيرم و به
خدمتشان ببرم . راديو را تهيه كردم و بر تنظيم و شيوه استفاده از آن
مسلط شدم . وقتى خدمتشان شرفياب شديم ، بعد از انجام كارها مجددا به
خدمتشان برگشتم و عرض كردم :
- اين راديوهاى كوچكى كه خدمتتان هست ، هم ضعيف است و هم زود خراب مى
شوند. اجازه فرماييد يك راديو بزرگ و قوى با آنتن خدمتتان بياوريم .
فرمودند:
بزرگ ، اينجا بوده ، به درد من نمى خورد. راديوى
كوچك بهت است .
چون حضرت امام در بسيارى حالتها و حتى در حال قدم زدن و در اتاق ملاقات
و كار و اتاق زندگيشان از راديو استفاده مى كردند، لذا كوچك و سبك و
قابل انتقال بودن راديو برايشان مطلوب بود. در حالى كه در اتاق و هال
قدم مى زدند، به طرف اتاق خوابشان رفتند و دو راديوى كوچك ديگر را
برداشته و به من دادند و فرمودند:
OOOO
اينها هم خراب است ، ببريد.
پررويى كردم و دوباره عرض كردم :
- حالا اجازه فرماييد راديويى كه آماده است ، بياورم تا به طور آزمايشى
يك دو روز خدمتتان باشد. اگر پسنديديد، باشد. والا بر مى گردانم .
با اصرار حقير موافقت فرمودند. قبل از ظهر فرداى آن روز، با آنكه برف
مى باريد، با كمك برادران آنتن را بالاى درختهاى چنار نصب كرديم .
جايى باشد كه دست على
نرسد!
حدود ساعت 12 و بيست و پنج ظهر، به تصور اين كه حضرت امام از
نماز فارغ شده اند، دق الباب كردم و معظم له طبق معمول و سنت هميشگيشان
به جاى بفرماييد، فرمودند:
بسم الله .
شرفياب شدم . ولى متوجه شدم هنوز از نماز فارغ نشده اند و سر سجاده
نشسته اند. عرض كردم .
- اگر اجازه بفرماييد، مى خواهم اين را راديو را راه بيندازم و مشغول
شدم . بعد از چند لحظه ، حضرت امام از سر سجاده كه در هال بودند، صدا
زدند:
آقاى رحيميان !.
جلو رفتم : فرمودند:
كجا مى گذاريد؟.
عرض كردم :
- روى ميز، كنار دستتان .
فرمودند:
نه بايد جايى باشد كه دست على نرسد. آن بالا
بگذاريد.
و اشاره كردند به طاقچه نقابى شكل بالاى تختشان و ادامه دادند:
اشكالى ندارد. كتابهاى روى آن را پايين بگذاريد.
على نوه سه ساله حضرت امام و فرزند حاج احمد آقا است و انس فوق العاده
اى با معظم له داشت . بسيارى از اوقات را با حضرت امام به سر مى برد و
بدين جهت ، حضرت امام براى آنكه هم راديو محفوظ باشد و هم مجبور نباشند
كه مجال تحرك كودكانه على را كه هنوز معناى امر و نهى را درك نمى كند،
محدود و سلب نمايند و او را آزرده خاطر كنند و به تعبير ديگر، به منظور
پيشگيرى از رنجاندن طفل ، به جاى محدود كردن و دعوا نمودن او، امر
فرمودند كه راديو دور از دسترس او باشد.
اين خود درس حكيمانه اى است براى همه پدرها و مادرها كه روش پيشگيرى
در همه موارد - به ويژه در كودكى كه هنوز خوب و بد و خير و شر را درك
نمى كند و از طرفى از دعوا كردن و كتك زدن هم چيزى نمى فهمد - بهتر از
درمان است .
90 دقيقه مشغول نماز ظهر
به هر حال حضرت امام همچنان مشغول دعا و نماز بودند و حقير هم
به كار خودم پرداختم و حضرت امام در اثنا از سر سجاده برخاستند و جلو
آمدند و فرمودند:
من راضى به اينهمه زحمت شما نبودم . شما به زحمت
افتادى . دو روز است كه داريد زحمت مى كشيد.
حدود نيم ساعت بعد، دوباره جلو آمدند و با آهنگى دلنشين و تفقد آميزتر
شبيه همان جمله ها را تكرار كردند. حقير كه از اينهمه مهر و بزرگوارى
ذوب شده و بر خود مى لرزيدم ، با اظهار شر مسارى تشكر كردم .
ساعت نزديك به 5/1 بعد از ظهر بود كه كارم تمامم و حضرت امام با آنكه
طبق معمول از اول وقت ظهر، به نماز ايستاده بودند، على رغم تفاوت و
ضعفى كه داشتند، هنوز مشغول عبادت بودند كه خداحافظى كردم و مرخص شدم .
نوازش كريمانه
دو شب بعد، در حالى كه برف سنگينى مى باريد، زنگ در خانه به صدا
در آمد. يكى از برادران بود كه افتخار خدمتگزارى حضرتشان را داشتند.
پاكتى را داد و رفت . روى پاكت نوشته شده بود:
... مربوط به خودتان است ! مبهوت از اينهمه بزرگوارى و عظمت شدم
. قلبم مى خواست از جا كنده شود. زانوهايم سست شدند و اشك شوقم فرو
ريخت .
بيش از يك هفته گذشت و هر روز صبح ، هنگام تشرف ، مى خواستم به عنوان
سپاس سختى بگويم ، ولى احساس عجز مى كردم و سر انجام مرقوم زيرا را
همراه با گزارشها تقديم محضرشان كردم :
OOOO
درسى حكيمانه
روز پنجشنبه 20/11/67 براى تقديم گزارشها مشرف شدم .
حضرت امام هديه ديگرى به من لطف فرمودند. عرض كردم :
- مرا شرمنده مى فرماييد.
فرمودند:
مال خودتان است .
بعد فرمودند:
اين راديو - اشاره به همان راديوى سابق الذكر -
خيلى خوب است . آنها ره درد نمى خوردند. اين خيلى راديوى خوبى است
.
گفتم :
- الحمد لله .
انگار خدا دنيا را به داد. خوشحالى سر تا پاى وجودم را گرفت كه توانسته
بودم خدمتى نا چيز انجام دهم . يك قرآن امضا شده و دو استخاره كه براى
مومنان مى خواستم انجام دادند. هنگامى كه خواستم مرخص شوم ، دوباره
اشاره كردند و فرمودند:
آن را برداريد.
در اينجا تذكر دو نكته را لازم مى دانم : اول آنكه گرچه ما در دفتر
حضرت امام خدمتگزار بوديم ، ولى از آنجا كه گويى اين نوع جنبه شخصى
براى معظم له مى توانست داشته باشد، على رغم آنكه يقين دارم حضرت امام
مى دانستند كه نثار جانمان را در پيش قدم مباركشان افتخار مى دانيم .
باز هم آن حضرت از مال شخصى خودشان ، آنهم متناسب با كرامت و شخصيت
والايشان حقير را پاداش نيكو دادند؛ و اين باز درسى حكيمانه بود كه هر
گز هيچ كس نبايد از زير دستانش ، گرچه او را به جان دوست داشته باشند،
بهره كشى كند و توقع كار شخصى و خارج از محدوده وظيفه داشته باشد.
ثانيا با توجه به اين كه تفقد معنوى و مادى حضرتشان ، بيش از حد انتظار
و معمول بود و از طرفى تا آنجا كه اطلاع پيدا كردم ، در طى يك سال
اخير، از تمام كسانى كه به نوعى افتخار خدمتگزارى معظم له را داشتند،
به اشكال مختلف ، تفقدها و نوازشهاى فوق انتظار و كم سابقه و حتى بى
سابقه معمول داشتند. اينهمه مى توانست بيانگر نكته اى عميق و زمزمه اى
از سرود آزادى از قفس دنيا و پيوستن ايشان به لقاء الله باشد. اين ما
بوديم كه كور و كر در كنار سر چشمه آب حيات سالها سر كرديم و خواب
آلوده و غافل از درياى معرفت او قطره اى نچشيديم .
به توضيح المسائلمراجعه
كنيد!
همراه امام ، پس از درس ، از مسجد شيخ انصارى در نجف اشرف به
طرف منزل معظم له مى رفتيم . يك مسئله شرعى در ذهنم بود. با استفاده از
فرصت ، مسئله را سئوال كردم . حضرت امام فرمودند:
به توضيح المسائل مراجعه كنيد.
از اين برخورد حضرت امام جا خوردم . ولى با مقدارى تامل ، متوجه شدم كه
معظم له ضمن راهنمايى در ورد مسئله ، درس بزرگترى را به من آموخته اند.
يك طلبه و اصولا هر كسى كه توان مطالعه و تحقيق متناسب را دارد، بايد
تا اين اندازه به خود زحمت بدهد و به منابع معتبر مربوطه مراجعه كند تا
ضمن رسيدن به پاسخ ، به راه و روش تحقيق و مطالعه و كشف و دريافت مطالب
و بالاخره روى پاى خود ايستادن و حركت در اين راه آشنا شود. در عين حال
، در اين راستا هر گاه به اشكال و مشكلى برخورد كرد، به بالاتر از خود
متوسل شود، نه آنكه از همان اول ، راحت طلبانه مسئله اى را كه مى توان
از توضيح المسائل و اگر نشد، از تحرير و عروه و اگر باز هم به نتيجه
نرسيد، از هيئت استفتاء پاسخ گرفت ، بدون طى مراحل و حفظ مراتب ، به
سيم آخر بزند.
از دفتر استفتاء سئوال
شود
اين روش را در موارد گوناگون ديگر و در سالهاى اقامت در جماران
نيز به مكرر شاهد بوديم . از جمله ، به عنوان نمونه از قول آقاى سيد
كمال موسوى شيرازى سئوال شد:
- اگر كسى قضاى روزه به عهده دارد و وقت موسع است ، مى تواند روزه
استيجارى بگيرد؟
فرمودند:
رساله را ببينيد.
از قول سيد كمال به عرض رسيد كه در رساله نيست . حضرت امام فرمودند:
از دفتر استفتاء سئوال شود!.
و نمونه هاى بسيار ديگر از اين قبيل كه به ما آموخته اند كه بايد سلسله
مراتب و نظم در كار حفظ شود. بدين ترتيب ، عموما اين نكته رعايت مى شد
تا آنكه اگر با دفتر استفتاء در حل مسئله اى به بن بست مى رسيدند و با
قيد اين كه دفتر استفتاء هم نتوانسته است جواب بدهد، يا از قول يكى از
اعضاى دفتر استفتاء مسئله سئوال مى شد امام در اين صورت ، مسئله را
جواب مى دادند.
حضرت امام در حفظ نظم طولى و رعايت سلسله مراتب در ساير امور به ويژه
در زمينه مسائل ادارى نيز مقيد بودند. جز در مواردى خاص كه اطلاع پيدا
مى كردند كه دايره يا مسئولى وظيفه محوله خود را انجام نداده است يا
مرتكب خلافى شده ، بر حسب مورد، برخورد متناسب مى كردند. حتى در مواردى
، خود به طور مستقيم ، دخالت مى كردند. مانند آنچه در مورد برخى از
مسائل قضايى انجام دادند.
ولى عموما به عنوان اصل اولى ، تشكيلات يا مسئولانى را مورد اعتماد و
امين مى دانستند، اگر كارى خارج از دايره نظم و رعايت سلسله مراتب ، به
معظم له مراجعه مى شد، صريحا مى فرمودند:
اين كار به من مربوط نيست ، چرا به اينجا
فرستاده اند؟.
گاهى هم سكوت مى كردند و گاهى نيز مى فرمودند:
به آقاى ... مسئول مربوطه ارجاع شود.
در اين زمينه ، چند مورد به عنوان مثال ياد آورى مى شود:
سكوت به عنوان پاسخ
در مورد يكى از شهرهاى معروف مطرح بود كه قرار است فلان كس
فرماندار شهر شود. يكى از چهره هاى سرشناس آن شهر كه با حضرت امام
علاقه و ارتباط ديرينه داشت ، پيغام موكد و درخواست مصرانه داشت كه به
دليل فلان نقص - كه البته نقص نبود - از انتصاب آن شخص به فرماندارى
شهر ممانعت فرمايند.
مطلب با همان تاكيد به عرض حضرتشان رسيد. ولى حضرت امام انگار كه سخنى
در اين رابطه نشنيده اند، هيچ گونه واكنشى نشان ندادند و با سكوت محض ،
پاسخ مورد نظرشان را ادا كردند.
چرا اينجا فرستاده اند؟
يكى از مسئولان عقيدتى - سياسى در يكى از نهادها نامه اى
فرستاده بود در مورد تاسيس يك صندوق قرض الحسنه . او ضمن بر شمردن
مزاياى آن ، از حضرت امام در خواست كمك كرده بود، حضرت امام فرمودند:
چرا اينجا فرستاده اند؟ اين ، مربوط به دولت است
.
به من چه ربطى دارد؟
فردى از رهبران يكى زا گروهكهاى سياسى طى تلگرافى از حضرت
اماما، در خواست آزادى چند نفر از همفكرانش را كرده بود كه به دليلى
دستگير شده بودند. متن آن به عرض رسيد. فرمودند:
به من چه ربطى دارد؟ مگر من آنها را دستگير كرده
ام ؟.
بى خود اينجا فرستاده اند
نامه اى از دادگاه كيفرى يك ، يكى از شهرهاى آذربايجان خدمت
حضرت امام فرستاده شده بود كه به دليل نقص در پرونده تقاضاى كرده بود
كه حكم اعدام را لغو فرمايند! فرمودند:
شما در جريان اين نامه هستيد؟.
عرض كردم :
- بله
فرمودند:
اين را بايد به ديوان عالى كشور بفرستيد.
و با لحنى تند ادامه دادند:
بى خود اينجا فرستاده اند. من نمى دانم اينها كى
هستند.
ارجاع به مسئولان
حضرت امام سعى داشتند هميشه كارها از طريق مسئولان انجام شود و
همچنين جايگاه آنها و شان و مرتبه شان را مورد نظر داشتند. اگر چه خود،
بالاترين مقام و نافذترين كلام را داشتند، ولى همواره كارها را به
مسئولان مربوطه ارجاع مى فرمودند. ضمن آنكه خطوط كلى و اساسى تمام
مسئوليتهاى نظام اسلامى را ترسيم و به طور مدام ، مسئولان را در حوزه
مسئوليتهايشان ، زير نظر داشتند.
معمولا در حوزه كار آنها دخالت موردى نمى كردند. اگر احيانا در خواست
يا شكايتى از فرد يا اداره اى به محضرشان مى رسيد و تصميم بر پيگيرى مى
گرفتند، از طريق بالاترين مقام مربوطه اقدام مى كردند و در حالى كه حكم
كلى را بيان مى كردند، تشخيص مصداقهاى و موضوعها را به عهده مسئول
مربوطه ، مى گذاشتند. از باب نمونه ، موارد متعددى كه از مسائل مربوط
به جنگ ، سئوال مى شد، مى فرمودند:
از آقاى هاشمى (رفسنجانى ) سئوال كنند.
بر اساس حكم امام ، آقاى هاشمى رفسنجانى - در آن زمان - جانشينى
فرماندهى كل قوا را بر عهده داشتند. مثال ديگر آنى كه در يك مقطع ،
بعضى از دانشجويان و طلاب از چگونگى رفتنشان به جبهه و جمع بين درس و
جبهه و تعيين اولويت هر يك سئوال كرده بودند كه به عرض رساندم حضرت
امام فرمودند:
بگوئيد از آقاى هاشمى سوال كنند.
حفظ مراتب در برخورد با
افراد
حضرت امام ضمن آنكه به طور شگفت انگيزى افراد را شناسايى و
ارزيابى دقيق مى كردند، با هر كس كه با معظم له به نوعى ارتباط داشت ،
برخوردى متناسب با شان او داشتند. هميشه در حفظ شئون و رعايت مراتب
افراد، بر اساس معيارهاى الهى خويش مقيد و پايبند بودند. البته در بعضى
موارد، رمز و راز برخورد آن حضرت در تاييد يا نفى ، با بعضى افراد غير
منتظره بود، گرچه در بعضى موارد با گذشته زمان معما حل مى شد ولى معماى
بينش عميق امام شگفت انگيزتر مى نمود.
زمانى يك چهره انقلابى و افسانه اى ديرين قرار بود براى اولين بار در
كربلا به محضر امام مشرف شود. جمعى از دوستان نيز در ساعت موعود در
منزل امام گرد آمدند. در قياس با خود كه دلباخته آن شخصيت بودند،
انتظار ملاقات پرهيجانى را بين امام و او داشتند. اما وقتى كه ايشان
وارد شد، با كمال تعجب ديديم در حالى كه آن شخص با كمال احترام و تواضع
در برابر امام زانو زد و دست مباركشان را بوسيد، حضرت امام در حد يك
فرد معمولى با ايشان برخورد كردند.
در حالى كه تمام جمعيت حاضر در اتاق ، با ورود مشاراليه به اصطلاح از
جا كنده شدند، حضرت امام حتى كمترين حركتى هم نكردند!
ديدن اين صحنه همه را در شگفتى ، توام با ابهام و نگرانى فرو برد. اما
بعد از مدتى كه اطلاع پيدا كرديم ، فرد مذكور با اختيار خود، راهى
ايران و آزاد شده است ، تازه متوجه ژرف نگرى امام شديم . آنها كه آن
روز در ذهنشان سئوال به وجود آمد، بعد از چند ماه پاسخ مناسب را يافتند
و مثل بسيارى از موارد ديگر، با گذشت زمان ، معمايى حل شد، اما معماى
بينش عجيب و دور انديشى امام دست نايافتنى تر شد.
شيخ مسيب خودمان !
از سوى ديگر، حضرت امام گاهى نسبت به افرادى كه به نظر ديگران
نمى آمدند، نظرى ويژه و محبت آميز داشتند. از جمله مرحوم شيخ مسيب كه
از علاقه مندان امام در نجف اشرف بود و مدت كمى قبل از رحلت امام در
اثر بيمارى سرطان فوت كرد. حضرت امام ، فوق آنچه در مورد مثل ايشان
متصور و متوقع بود تا آخرين روزهاى حيات وى نسبت به او اظهار علاقه مى
فرمودند تا جايى كه يك بار در محضرشان نامى از ايشان مطرح شد. حضرت
امام در مقام سئوال فرمودند:
شيخ مسيب خودمان ؟.
در بيرونى
يكى از صحنه هايى كه از آن مراتب احترام و درجات برخوردهاى حضرت
اماما نسبت به افراد گوناگون ، مشهود و آشكار بود، در جلسه هاى بيرونى
حضرت امام در نجف اشرف بود. در اين جلسه ها كه هر شب 5/2 الى 3 ساعت
بعد از مغر، برقرار مى شد، معمولا مرحوم حاج آقا مصطفى كنار در ورودى
مى نشست . حضرت امام نيز در ضلع مقابل و در كنار در ديگرى كه به طرف
اندرونى بود، مى نشستند. در اين جلسه ها معمولا طلاب ، فضلا و علماى
نجف و احيانا افراد متفرقه ، براى زيارت حضرت امام حضور مى يافتند.
با ورود هر فردى تقريبا بدون استثنا مرحوم حاج آقا مصطفى تمام قامت بر
مى خاستند. امام حضرت امام به گونه اى ديگر بود. براى بعضى افراد فقط
جواب سلام مى دادند، براى بعضى ديگر مساكم الله
با لخير نيز مى گفتند. براى عده اى مقدار كمى به همان حالت
نشسته خم مى شدند و براى برخى دست مباركشان را به علامت اين كه مى
خواهند بلند شوند، روى زمين اهرم مى كردند. براى افرادى مقدار كمى هم
نيم خيز مى شدند و براى بعضى تا نيم خيز بلند مى شدند. در مواردى هم
تمام قامت مى ايستادند و اين فقط براى دو نفر بود - در حدى كه من شاهد
بودم - كه غير از بلند شدن تمام قامت در هنگام مراجعت و مرخص شدن نيز
تا آستانه در آنها را بدرقه مى فرمودند، يكى مرحوم آيت الله سيد محمد
تقى بحر العلوم و ديگرى آيت الله شيخ محمد حسين دهقانى كه هر دو از
علماى معمر و محترم نجف اشرف بودند.
نكته قابل توجه اين كه برخوردهاى حضرت امام نسبت به افراد، در عين
اينكه از جهت طولى بر حسب مراتب و شئون افراد كاملا گوناگون و متفاوت
بود، اما نسبت به فرد واحد تقريبا از ثبات و يكنواختى محسوسى برخوردار
بود، ولى نكته جالب تر اين كه گاهى براى يك فرد در صورتى كه داراى دو
شان و دو جايگاه بود، براى هر يك از دو شان او برخوردى متفاوت و متناسب
با هر شان داشتند.
كمال محبت
در محيط كار و در جايگاه انجام وظايف ، جدى ، منظم و قاطع
بودند. اگر مدتى مى گذشت و در مقام ديگرى برخورد با امام پيدا نمى كردم
، فراموش مى كردم كه آن حضرت از كمال محبت و عواطف بسيار رقيق
برخوردار است . ولى آن گاه كه در محيط و شرايط ديگر و در شان يك مريد
به محضرشان مشرف مى شدم ، بر خوردى متفاوت داشتند. مثلا در چند نوبت
اتفاق افتاد كه با فاصله چند دقيقه شاهد اين تفاوت بودم .
هر بار كه والد مكرمم از اصفهان به جماران مى آمد، طبعا براى دستبوسى
تشرف مى يافتند و در صف دستبوسان قرار مى گرفتند.
هر بار، بدون استثنا حضرت امام متوجه حضور ايشان در جمع مى شدند و يا
اشاره دست مبارك ، ايشان را به طرف ايوان فرا مى خواندند. حتى يك بار
كه ايشان متوجه اشاره امام نشد، معظم له چندين با تكرار كردند. آن گاه
به ايوان مى آمدند، باز مى فرمودند:
بفرمايند داخل .
هنگامى كه برنامه دستبوسى تمام مى شد، خودشان نيز به اتاق باز مى گشتند
و در اتاق ايشان را به حضور مى پذيرفتند. به هر حال به اين مناسبت اين
جانب نيز با آنكه قبل از برنامه دستبوسى براى انجام كارها در محضرشان
بوديم ، دوباره به عنوان همراهى با والد به اتاق امام وارد مى شدم .
آنچه مى خواستم بگويم مربوط به اينجاست : حضرت امام در حالى كه چند
دقيقه قبل ، معمول در محيط كار روزانه آهنگى قاطع و قيافه اى جدى
داشتند، در اين مقام - و در هر بار - با آهنگى فوق العاده محبت آميز و
سيمايى منبسط و متبسم ، ضمن تفقد و احوالپرسى از والد، با اشاره به اين
جانب ، مى فرمودند:
ايشان اينجا خيلى زحمت مى كشند...
فصل هشتم : آگاهى ، اشراف و جامعيت
اطلاع دقيق
حضرت امام براى اطلاع از اوضاع و احوال جارى در داخل و خارج از
تمام راهها و كانالهاى موجود و ممكن استفاده مى كردند، به گونه اى كه
اولا در حد ممكن از همه مسائل مهم مطلع شوند، ثانيا اطلاعاتشان نه فقط
از يك كانال ، بلكه از كانالهاى متعدد و گوناگون باشد كه مى توان آنها
را به محرمانه ، غير محرمانه ، داخلى ، خارجى ، دوست و دشمن تقسيم كرد.
گذشته از اطلاعاتى كه از طريق ملاقاتهاى حضورى و نامه هايى كه به طور
باز و از همه جناحها و حتى ضد انقلاب و غير انقلابيها به امام مى رسيد،
تمام بولتنهاى محرمانه نهادهاى جمهورى اسلامى مورد استفاده حضرتشان
قرار مى گرفت . در اين ميان بولتن ويژه خبر گزارى جمهورى اسلامى از
بولتنهايى بود كه روزانه به محضرشان تقديم مى شد. به ياد دارم در اوايل
، اين بولتن روزهاى جمعه نيز آماده مى شد، ولى ارسال آن همراه با بولتن
وز شنبه بود كه حضرت امام با سراغ گرفتن زا آن در روزى كه واصل نمى شد،
ما را متوجه مى فرمودند كه نبايد تاخير شود. با تماس يا خبر گزارى مقرر
شد كه روزهاى جمعه نيز طبق روزهاى ديگر، بولتن ارسال شود.
روزنامه هاى صبح عصر نيز در اولين فرصت ممكن بدست حضرت امام مى رسيد.
در ميان بولتنها، بولتنى كه هر چند روز يك بار، تهيه مى شد و حاوى
ترجمه مهمترين مقاله ها و تحليلها از روزنامه ها و مجله هاى خارجى بود،
مورد توجه حضرت امام بود. به گونه اى كه گاهى كه چند روز فاصله مى شد،
سراغ آن را مى گرفتند.
حضرت امام گذشته از گوش كردن مستمر اخبار از صدا و سيماى جمهورى اسلامى
در نوبتهاى متعدد، بسيارى از راديوهاى بيگانه را به طور مرتب گوش مى
دادند؛ به طورى كه اگر تغييرى در ساعت پخش يا فركانس هر يك از آنها پيش
مى آمد، اولين كسى بودند كه متذكر مى شدند. يك روز اين جانب را احضار
فرمودند كه فلان ايستگاه دريافت نمى شود. بلافاصله با مسئولان فركانس
يكى از نهادهاى خبرى تماس گرفتم و موضوع را پرسيدم . ولى او كه مسئول و
متخصص اين مسئله بود، هنوز متوجه اين تغيير نشده بود! بالاخره بعد از
كنكاش تماس گرفت و گفت :
- ساعت جلو افتاده .
حقير، ساعت اعلام شده را به عرض امام رساندم . ولى چند دقيقه بعد از
ساعت اعلام شده ، مجددا حضرت امام بنده را احضار و فرمودند:
دريافت نمى شود!.
عرض كردم :
- شايد اشتباه گفته اند. ممكن است راس ساعت ... و نيم باشد.
در حالى كه مشغول قرائت قرآن بودند، فرمودند:
پس شم بنشينيد اينجا تا....
ساعت را جلوى خود گذاردم و به انتظار موعد به نظاره جمال جميل و منور
معظم له نشستم . در آخر شاهد نكته عجيبى شدم . در اثناى قرائت قرآن
مجيد، حضرت امام سرشان را بلند كردند و فرمودند:
ساعت ... و نيم شده !.
نه ساعت را از جيبشان در آوردند و نه ساعتى جلوى چشمشان بود. بلكه همان
گونه كه گفتم ، غرق در قرائت قرآن بودند! به ساعت خودم ، نگاه انداخت ،
ديدم با محاسبه ثانيه ، دقيقا همان است كه امام مى گويند. بلافاصله
راديو را روشن كردم ، ولى باز هم خبرى نبود. به عرض رساندم حتما اشتباه
ديگرى در كار است و مرخص شدم . بعد از پيگيرى معلوم شد غير از تغيير
زمان ، فركانس هم تغيير يافته و فردا صبح ، به عرض حضرتشان رساندم و
سپس فركانس را نيز اصلاح كردم .