در سايه آفتاب
(يادها و ياد داشتهاى از زندگى امام خمينى )

محمد حسن رحيميان

- ۹ -


استفاده از وسائل ارتباط جمعى دشمن  
قابل توجه است كه تقيد مرتب و دقيق حضرت امام به استماع برنامه هاى خبرى و تحليلى بعضى از راديوهاى بيگانه ، فقط به خاطر آگاهى از رويدادهاى داخلى و خارجى نبود بلكه مطلب بسى فراتر از اين بود مطلبى كه چه بسا توجه به آن يكى از رموز مهم شخصيت سياس امام را مكشوف مى كند و براى سياستمداران مسلمان و مستقل درسى مهم به شمار مى رود. قبل از پرداختن به نكته مورد نظر، لازم است به چند مقدمه اشاره شود:
1 - حضرت امام به عنوان يك متخصص عالى مقام در رشته هاى گوناگون علوم اسلامى تقريبا تمام عمرشان را همچون تمام فقها و فلاسفه اسلامى به تعليم و تعلم و تحقيق در اين رشته ها گذرانده بودند اگر چه از اهتمام جدى به مسائل سياسى ايران و جهان نيز غافل نبودند لكن حضرت امام نه يك سياستمدار حرفه اى بود كه تمام عمرش را صرفا در گود مسائل سياسى و دست و پنجه نرم كردن با سياستمداران گذرانده باشد و نه يك فارغ التحصيل رشته علوم سياسى بود كه فقط در مورد مسائل سياسى به غور و تحقيق و مطالعه و بررسى پرداخت باشد.
2 - يكى از ابزارهاى سياست ، اطلاعات دقيق گسترده از واقعيات موجود و اوضاع و احوال رقبا و دشمنان است و سياستمداران حاكم در دنيا با برخوردارى از شبكه هاى نيرومند و مجهز اطلاعاتى و جاسوسى محصول تجربه دهها و صدها سال كار خبرى و اطلاعاتى دهها و صدها هزار نفر را با استفاده از كاربرد تجهيزات مدرن كامپيوترى ، توان لازم را در موضع گيرهاى مربوطه به دست مى آوردند و در غير اين صورت امكان رقابت و حفظ موقعيت براى هيچ كشورى در مقابل ديگران وجود ندارد. اين در حالى است كه جمهورى اسلامى به عنوان يك نظام نو پا فاقد چنين تشكيلاتى است جمهورى اسلامى به عنوان يك نظام نو پا فاقد چنين تشكيلاتى است و آنچه ايجاد كرده به خصوص در سالهاى اول انقلاب در قياس با سازمانهائى مثل در حد صفر است .
3 - حضرت امام در كوران انقلاب اسلامى و سالهاى بعد از پيروزى در يك رويا روئى تمام عيار با تمام حاكميت استكبارى جهان بويژه آمريكا كه شيطان بزرگ و مجهز به نيرومندترين دستگاه هاى اطلاعاتى جهان است ، على رغم آنكه نه يك سياستمدار حرفه اى بود و نه از ابزار نيرومند و برتر اطلاعاتى بر خور دار بود، معجزه اى شگفت انگيز در تاريخ سياست آفريد و توانست در سر تا سر اين مدت با در دست نگهداشتن ابتكار عمل ، همواره آمريكا و تمام جهان استكبار را در حالت انفعال قرار دهد و در حالى كه آنها على رغم تمام تلاششان هيچگاه نتوانستند، مواضع امام را پيش بينى و از آن پيشگيرى كنند امام با حركتها و شيوه هاى غير قابل پيش بينى همواره آمريكا و همراهانش را در بن بست ها و تنگناهاى مهلك و ساقط كننده اى فرو برد و اركان هيبت و عظمت دروغين آنها را متزلزل كرد.
با توجه عميق و بررسى واقعيات فوق الذكر يكى از شگفتى هاى شخصيت امام آشكارتر مى شود كه بى گمان ريشه آن را همچون ساير ويژگى هاى ايشان بايد در امدادهاى غيبى مربوط به نوارانيت معنوى و روحانيت الهى و ايمان و فراست حضرت امام جستجو كنيم . اما در زمينه علل و اسباب ظاهرى ، مساله استفاده از اخبار و تحليل هاى برخى از راديوهاى بيگانه و همچنين مطالعه بعضى از بولتنهايى كه حاوى ترجمه مقالات و سر مقاله هاى مطبوعات معروف غربى بود، آسان ترين ، كوتاهترين و ارزانترين راهى بود كه حضرت امام براى اطلاع و دستيابى به اهداف ، ديدگاهها و روشهاى دشمنان انتخاب كرده بود.
حضرت امام با در نظر گرفتن چهار اصل زير:
1 - آنها دشمن قسم خورده اسلام و انقلاب و جمهورى اسلامى هستند.
2 - مصالح آنها هميشه در نقطه مقابل مصالح اسلام راستين قرار دارد.
3 - وسائل ارتباط جمعى آنها دقيقا به صورت ابزارى در خدمت سياستهاى استكبارى آنها عمل مى كنند.
4 - سياستهاى آنها محصول تلاش جمعى سازمانهاى اطلاعاتى ، جاسوسى و برنامه ريزى آنها است .
ارى با توجه به اين نكات به اين نتيجه رسيده بودند كه با اطلاع از موضعگيرى ها و جهت گيرى هاى دشمنان در وسائل ارتباط جمعى شان همواره جهت خلافت و عكس آن را مورد توجه قرار دهند و بدينگونه از مجموعه تلاشهاى گسترده و پر هزينه آنان در جهت حفظ منافع و مصالح السلام ناب و مسلمين به آسانى بهره مى گرفتند.
در سخنان حضرت امام نيز در مواردى متعدد به اين معيار توصيه و تاكيد شده است كه نمونه اى از آن در مورد به اين معيار توصيه و تاكيد شده است كه نمونه اى از آن در مورد تصميم بر سفر از پاريس به ايران بوده و نمونه ديگر آن جملات ذيل است :
آن روزى را كه آمريكا از ما تعريف كند بايد عزا گرفت . آن روز كه كارتر و ريگان از ما تعريف كنند معلوم مى شود در ما اشكالى پيدا شده است . آنها بايد فحش دهند و ما هم بايد محكم كارمان را انجام دهيم .
و بالاخره حضرت امام نه آنى كه هرگز و هيچگاه تحت تاثير القاءات اثباتى يا سلبى وسائل ارتباط جمعى غرب قرار نگرفت بلكه تا پايان عمر بر تضاد با آنها و القاء ايشان استوارتر شد و همه پيروانشان بويژه سياستمداران و زمآمداران را بر پايدارى به همين شيوه توصيه موكد فرمودند.
آرامش و طمانينه خاطر  
در يكى از مقاطع زمانى كه دشمن به شدت و به طور متوالى ، جزيره خارك و تاسيسات نفتى آن را بمباران مى كرد، به همراه چند نفر از دوستان دفتر امام به جزيره خارك رفتيم ، وقتى وارد جزيره شديم ، دوستان مطرح كردند كه طبق روال و ملاكهايى كه داشتند، آن لحظه ، زمانى بود كه معمولا هواپيماهاى دشمن مى آمدند. از اين رو از ما خواستند كه در محل استراحت بمانيم و بعد از بمباران به اسكله ها برويم . قبول نكرديم و بلافاصله براى باز ديد از اسكله ها راه افتاديم .
روى اسكله بوديم كه هواپيماهاى ميگ 29 آمدند و 18 بمب پانصد كيلويى روى جزيره ريختند. تعدادى در آب افتاد و بقيه هم در نقاط مختلف جزيره ، ولى هيچ كدام به اسكله ها اصابت نكرد. امام اتفاقا يكى از آنها روى همان ساختمانى افتاد كه قرار بود براى پيشگيرى از خطر در آنجا بمانيم !
به هر حال ، وضعيت را از نزديك مشاهده كرديم و شب جمعه برگشتيم . صبح جمعه با آنكه معمولا حضرت امام بعد از گوش كردن به خلاصه اخبار ساعت هشت ، بلافاصله به حمام مى رفتند، وقتى گفتم : به جزيره خارك رفته بوديم نشستند. وضعيت را گزارش كردم و پيغام مسئولان آنجا را به عرض رساندم .
آنها گفتند بودند: به طور مسلم تا دو روز ديگر، طبق اين روال ، صدور نفت ، قطع مى شود. و در آن شرايط حساس جنگ و مشكلات ارزى نگرانى اصلى همين بود.
حضرت امام با دقت به عرايضم گوش كردند و سرانجام با آرامش غير قابل تصورى دعايشان كردند. آرامشى كه دليل آن ، گذشته از ايمان و پيوند او با خدا، با گذشت زمان و ادامه صدور نفت تا آخر جنگ على رغم همه فشارهاى دشمن براى ما روشن شد و معلوممان شد كه اگر چه امام در جزيره حضور نداشتند، ولى از كسانى كه در آنجا مباشرت در كار داشتند، نسبت به وضعيت حال و پيش بينى آينده آگاه تر بودند!
چرا لاغر شده ايد؟  
در سال 1349 از نجف اشرف با اتوبوس به مكه مشرف شدم تا حدى گرفتار وسواس بودم و در حج شدت يافت . عمده اعمال و مناسك را چند بار انجام دادم و باز هم با شكهاى متعدد و دهها سئوال كه در آنجا با رساله و كمك فضلا حل نشده بود. به نجف باز گشتم . به خدمت امام مشرف شدم - در اندرونى - تا آن موقع و با توجه به اينكه هميشه معظم له كه كمتر در چهره افراد نگاه مى كردند، تصور مى كردم متوجه خصوصيات قيافه حقير نيستند. ولى لدى الورود و بعد از پاسخ سلام ، با لحنى نگران و ملاطفت آميز فرمودند:
چرا لاغر شده ايد؟ مريض شده ايد؟.
با تشكر عرض كردم :
- خير، وليكن ... شروع به سئوالهايى كرم كه يادداشت كرده بودم . سئوال اول را پاسخ فرمودند. همين كه سئوال دوم را مطرح كردم ، متوجه شدند كه مريضى من ، وسواس بوده است . نگذاشتند سئوال دوم تمام شود و فرمودند:
صحيح است .
عرض كردم كه سئوالهاى متعددى دارم . فرمودند:
حج شما صحيح است . اين سئوالها را بگذاريد كنار.
به شكهايتان اعتنا نكنيد  
در تاريخ پنجشنبه 14/3/66 خدمت امام عرض كردم :
- بنده از نجف نيابتا به حج مشرف و چند برابر حج اعمال انجام و دادم و سختى تحمل كردم ، در اثر وسواسى كه به خصوص در نيت داشتم ، الان ظاهرا مستطيع هستم و شبيه همان حالت و زمينه آن در من وجود دارد. با توجه به عسر و حرج ، آيا مى توانم حج را به تاخير بيندازم . فرمودند:
نبايد اين طور باشيد. به شكهايتان اعتنا نكنيد. حتى به قطع خودتان نبايد ترتيب اثر بدهيد. شما كه اهل فضل هستيد، نبايد اين گونه باشيد.
در اينجا متبسم شدند و ادامه دادند:
گرچه بعضى از علما و بزرگان هم وسواسى بوده اند! شما مى توانيد يك نماز بى نيت انجام دهيد؟! اصلا كار بى نيت نمى شود انجام داد.
خلافت دستور خدا براى خدا!؟  
در تاريخ 19/3/66 بعد از انجام كارهاى روزانه به عرض حضرت امام رساندم :
- سالانه حساب وجوهاتم را كرده و پرداخت نموده ام ولى از شما تقاضا مى كنم احتياطا بنده را براى الذمه فرماييد.
فرمودند:
براى الذمه كردم
سپس مجموعه اى از مبالغى كه مشتمل بر خمس و غير متعلق خمس و خمس نگرفته از در آمد سال جارى بود را به معظم له تقديم و معروض ‍ داشتم كه اينها هديه و... فرمودند كه هديه ها خمس ندارد.
ادامه دادم كه اينها را خدمت حضرت عالى تقديم مى كنم و شما براى رفتن به حج به بنده بذل فرماييد. حضرت امام آنها را گرفتند و در حالى كه جواب مثبت دادند، به حقير مسترد داشتند و آن گاه فرمودند:
شما از اين وسواس دست بردار: زندگى خودتان را خراب مى كنيد با اين كارها شما خلافت شرع و دستور خدا انجام مى دهيد، براى خدا!!.
دعاى سفر  
در تاريخ سه شنبه 6/5/66 بعد از انجام كارها، جناب آقاى رسولى با اشاره به اينجانب به عرض حضرت امام رساند كه : فلانى امروز عازم مكه است . و حقير كه براى دستبوسى خداحافظى جلو رفتم ، با صحنه اى مواجه شدم كه هرگز در مخيله ام خطور نمى كرد.
حضرت امام به جاى آنكه دستشان را جلو بياورند، صورت مباركشان را جلو آوردند! معانقه ! در حالى كه از شدت هيجان و شوق مى لرزيدم و سر از پا نمى شناختم ، صورت خود را بر صورت منور امام يافتم و امام شروع كردند به خواندند آيه مباركه ان الذى فرض عليك القران لرادك معادفالله خير حافظا و هوا رحم الرحمين و باز هم دعا كردند. در حالى كه دستشان را مى بوسيدم ، با تفقد و مهربانى و در عين حال قاطعانه فرمودند:
شما در اعمالتان احتياط نكنيد.
جالب اينكه اين جمله گويى امر تكوينى بود كه در طول سفر و مناسك در گوشم طنين انداز بود. آنچه را غير ممكن مى پنداشتم ، ممكن بلكه محقق كرد و به طور كلى وسواس بر طرف شد.
در باز گشت ، گزارش حج خونين  
قبل زا تشرف ، جناب آقاى رسولى گفت :
- حضرت امام ، چند بار سراغ شما را گرفته اند.
هنگام تشرف از پله ها كه بالا مى رفتم ، حضرت امام در اتاق و از پشت شيشه متوجه حقير شدند و تبسم كردند. وارد شديم و سلام كردم . با خوشرويى و تبسم جواب فرمودند و ادامه دادند:
قبول باشد. كى آمديد؟.
عرض كردم :
- ديروز.
سئوال كردند:
ان شاء الله سالم هستيد؟ آسيبى نديديد؟.
مختصرا جواب عرض كردم و مشغول كارمان شديم . بعد از انجام كارها و انجام ملاقاتهاى دستبوسى ، دوباره به خدمت مشرف شدم و به عرض ‍ رساندم :
- آقاى كروبى سلام رساندند. بسيارى از مسلمانان كشورهاى ديگر، از من به عنوان ايرانى مصرانه خواسته اند دست شما را از طرف آنان ببوسم .
و بوسيدم . صحنه كشتار حجاج و سلاحهايى كه به كار گرفتند و كتك خوردن آقاى كروبى را به عرض رساندم . از محافظت آقاى كروبى سئوال كردند، عرض كردم كه از پليس سعودى محافظ داشتند ولى در آن زمان نبودند. مردم سعى در محافظت ايشان داشتند، ولى همه با هم كتك خوردند. سئوال كردند:
تير اندازى زيادى بود؟.
همه آنچه را كه ديده بودم ، به عرض رساندم . سپس از ملاقات با گروهى از فلسطينى هاى ساكن در فلسطين اشغالى كه بعد از حادثه جمعه خونين در بعثه براى اظهار همدردى نزد ما آمدند گفتم :
كه ما ضمن احساس دلگرمى از محبت و همدردى ايشان و خوشحالى از فرصتى كه پيش آمده آماده مى شديم تا با تشريح مواضع انقلابى اسلامى در مورد مسائل جهانى اسلام به ويژه مساله فلسطين ، آنها را هر چه بيشتر به مشاركت در انقلاب و جهاد اسلامى عليه صهيونيسم ترغيب نمائيم ولى با كمال تعجب و نا باورى ، واقعيت را فوق تصور خود يافتيم ! آنها بعد از احوالپرسى در حالى كه به شدت متاثر و گريان بودند، مشاهدات غمبار خود را از صحنه كربلاى خونين مكه باز گو كردند. از قساوتهاى سعوديهاى آل يهود، گفتند: كه چگونه بر پيكر پاك زنان شهيد چكمه مى كوبيدند و كيفهاى پول و دستبند و گردن بند آنها را با خشونت و ايجاد جراحت بيشتر بر جسد خونين آنها، مى ربودند! از مظلوميت ملت ايران گفتند: كه ما تا كنون فكر مى كرديم كسى مظلومتر از ما فلسطينيها نيست ولى در اينجا فهميديم كه شما از همه مظلوم تريد و دشمنان شما از همه بيرحم تر و پست تر! تا اينجا براى ما چندان غير عادى نبود، زيرا هر انسان و مسلمان فهميده اى كه شاهد اين فاجعه بود، جز اين قضاوتى نداشت ، آنچه ما را به شگفتى بيشتر واداشت ، تحليل آنها از اصل قضيه بود و پيوند بنياد ارتجاع با صهيونيستها و ديدگاه عميق آنها از جنگ تحميلى بود. آنها بدون اين كه به ما مجالى بدهند بهتر و كامل تر از آنچه ما مى خواستيم بگوئيم ، گفتند: از رهبر الهى انقلاب اسلامى كه تنها اميد است براى همه مستضعفين و رهائى قدس و فلسطين . از جنگ كه سر نوشت تمام منطقه و كل مستضعفين به سر نوشت آن گره خورده است و از اين كه راه قدس از كربلا مى گذرد و از مكه و مدينه !
و استدلال كردند كه تا صدام كافر و آل سعود منافق بر كشورهاى منطقه حكومت مى رانند، فلسطين آزاد سعود منافق بر كشورهاى منطقه حكومت مى رانند، فلسطين آزاد نخواهد شد زيرا كه آنها عامل بقاى اسرائيل هستند، همانگونه كه اسلافشان عامل ايجاد اسرائيل بودند.
آنها مى گفتند كه جنگ شما در برابر صدام تنها عليه صدام نيست بلكه عليه اسرائيل و تمام استكبار جهانى است و ما پيروزى خود را بر غاصبان فلسطين در پيروزى شما در اين جنگ مى بينيم و... صحبت با برادران فلسطينى به درازاى شب كشيد و افق سخنان دلپذيرشان سپيده سحر و فجر صادق را نويد مى داد و ما خود را در رويائى (3) شيرين مى ديديم و در شاهدان غروب جمعه خونين ، طلوع انقلاب جهانى را اسلام را...
و بالاخره در پايان به محضر امام معروض داشتم كه همه تا قبل از جمعه خونين مكه از اينكه حضرت عالى آيه و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله را در آغاز پيام حج امسال انتخاب كرده بوديد، متعجب و شگفت زده بودند. آن گاه كه حادثه اتفاق افتاد، به نكته قضيه پى برديم و در عين حال ، تعجب و شگفت زدگى همه در چندان شد.
تا قبل از اين فراز از عرايضم ، حضرت امام با سئوالها و با نگاه و استماعشان ، زبانم را در بيان ما وقع گويا مى كردند و استقبالشان ، گوياى اين بود كه در جستجوى اخبار جديد و اطلاع از مشاهده ها بودند. اما وقتى از آيه و پيام گفتم و خواستم در لفافه و كنايه از كرامت و چهره شان در هم كشيده شد! انگار كه اين مقوله نه تازه است و نه گفتنى . گويى كه نخواستند حتى با نگاه و در نگاهشان ، چيزى را در اين زمينه افشا كنند، كه :
هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند
در پايان عرض كردم به لطف خدا و نفس شما اعمال را بدون وسواس انجام دادم و امام فرمودند:
سعى كنيد بعد از اين هم همين طور باشيد.
روز بعد كه جناب حاج احمد آقا جهت ديدار اينجانب به منزل تشريف آوردند نقل كرد كه امام به ايشان فرموده بودند كه فلانى - رحيميان - حرفها و خبرهاى خوبى داشت و اين نشان مى داد كه در شرائطى كه عمده اخبار از حج خونين غم انگيز بود ظاهرا براى اولين بار از پيآمدهاى مثبت و سازنده آن بخصوص در مورد فلسطينيها مطالبى را شنيده و خوشحال شده بودند.
امانتى كه بعد از رحلت ...  
در موارد زيادى اتفاق مى افتاد كه حضرت امام به مناسبت و حتى بى مناسبت و ابتدا به ساكن ، از افرادى سراغ مى گرفتند كه با توجه به تراكم كارها و گرفتاريها و مسئوليتهاى سنگين آن حضرت به ويژه در اوج بحرانها و فشارهاى روحى و ضعف جسمانى ، حالتى غير منتظره و غير عادى به نظر مى آمد، به ويژه اگر مورد، فردى فراموش شده و مغفور عنه در سطح جامعه بود.
از باب نمونه ، چندى قبل از رحلت جانكاهشان ، يك روز، سراغ يكى از شخصيتهاى علمى حوزه قم را گرفتند - كه هر چند در سطح خواص از چهره هاى علمى و اخلاقى و معنوى بزرگ به شمار مى آيد، ولى در سطح عموم ناشناخته و فراموش شده است - سپس دستور فرمودند براى ايشان مبلغى پول فرستاده شود!
قرار شد حقير در قم ، خدمت ايشان برسم و وجه را تقديم كنم .
ماه رمضان و مشكل سفر براى قصد اقامت ، موجب تاخير شد.
بيمارى امام شدت گرفت و به بيمارستان منتقل شدند و در پى آن به ملكوت عالى پيوستند و باز هم توفيق رساندن دست نداد. براى صفر كردن حسابها و تحويل وجوه به مديريت حوزه علميه قم - بر حسب وصيت حضرت امام - حواله مزبور را تبديل به چك بانكى كرديم و بالاخره به قم مشرف شدم ، ولى ايشان در قم نبود. بار دوم و بار سوم تا بالاخره بعد از چند ماه ايشان را يافتم . نخست تلفن زدم ، گفتم فلانى ام . به لحاظ لطف ديرينه ايشان به حقير و ارادتم از سال 1342 به ايشان خوشحال شد. وقتى گفتم امانتى از امام براى شما دارم ، انگار كه اشتباه شنيده باشد. فهميدم كه ايشان مطلب را متوجه نشده است ، دوباره تكرار كردم كه امانتى از امام براى شما دارم و عذر خواهى كردم كه تاخير شده است . با آنكه ايشان زبانى مطلق و بيانى فصيح دارد با تكلف و لكنت گفت :
- از امام ؟ امام ... چه امانتى !...
بغض گلويش را گرفت و گريه مجال سخن نداد. طبق قرار با مقدارى تاخير، به طرف خانه ايشان حركت كردم . وقتى رسيدم ، ديدم در كوچه به انتظار ايستاده نگران است . به خانه محقر ايشان وارد و در اتاقك پذيرايى مستقر شديم .
ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود. در تابستان گرم قم ، پنكه دستى خراب و كوچك ايشان نمى توانست از گرماى سوزان و هوا و گرمى صميميت آن فضا بكاهد. او هنوز نتوانسته بود باور كند كه من از طرف امام نزدشان رفته ام . هنوز باور نكرده بود كه بعد از سه ماه از رحلت امام ، بايد امانتى از امام به دستش برسد و هنوز نمى دانست امانتى چيست .
گريه جاى احوالپرسى را گرفته بود. به هر ترتيبى بود، شكسته - بسته ماجرا را تعريف كردم . او به شدت مى گريست . احساس كردم اين گريه غير عادى نكته خاصى هم در آن باشد. بالاخره ايشان كم كم توانست صحبت كند. معلوم شد كه ايشان بيمار است و تابستان را در مشهد بوده و تازه از گرد راه رسيده است . از اينكه امام بدون اينكه به ظاهر دليلى داشته باشد، به فكر ايشان افتاده است ، شديدا تحت تاثير قرار گرفته و داغ دلش در فقدان امام تازه شده بود، لطف امام يك طرف قضيه بود و اينكه دستور داده بودند فلان مبلغ براى ايشان ارسال شود و تاخير آن تا بعد از رحلت ، و نبودن ايشان در قم و بالاخره وصول امانت در آن روز كه اواخر ماه بود و در آن ساعت طرف ديگر قضيه بود.
به گونه اى ظريف معلومم شد كه در آن روز، نان شب را نداشتند و گويى دستور امام همراه با زنجيره علل و اسباب بعدى ، آن روز و آن لحظه را و تامين نياز اين مرد الهى را هدف قرار داده بود. گويى هيچ چيز اتفاقى نبوده و اين مشيت الهى بوده كه به وسيله بنده شايسته اش به كرسى عمل نشسته است .
اجازه استخاره  
يكى از علماى مبارز و انقلابى فلسطينى كه به جمهورى اسلامى سفر كرده بود، همراه با هيئتى به دفتر آمده بود - آنهم در زمانى كه ملاقاتهاى امام تعطيل بود - يك جلد كلام الله مجيد را به منظور امضاى حضرت امام به اين جانب داد. در ضمن ، به طور موكد در خواست كرد كه از حضرت امام براى ايشان اجازه ، عذر خواستم و گفتم نمى شود. روحانى برجسته فلسطينى در حالى كه به كنايه و محترمانه سعى داشت به ما بگويد كه شما هنوز امام را نشناخته ايد و به عظمت آن حضرت پى نبرده ايد، گفت :
- شما به چه دليل مى گوييد نمى شود؟ چون تا به حال چنين مطلبى را خدمت امام طرح نكرده ايد؟ يا آنكه مطرح شده و معظم له نفى كرده اند؟
گفتم :
- تا به حال در اين مورد، چيزى از امام نشنيده ايم .
گفت :
- پس شما اطلاع نداريد. خواهش من اين است كه شما سلام مرا به امام برسانيد و اين درخواست را به عرض آن حضرت تقديم كنيد. امام خود مى دانند و مى فهمند كه چه خواسته ام ، و چه خواب بدهند.
روز بعد 17/11/67 كه مشرف شديم ، ضمن انجام كارها با دوستان ، به طور نجوا مشورت كرديم . آنها هم نظر منفى داشتند. ولى بالاخره درخواست مذكور به عرض حضرت امام رسيد و آن حضرت فرمودند:
مجازند.
و ما از آنچه تا آن روز اطلاع نداشتيم و براى بار متوجه شديم ، تعجب كرديم .
پاسدار اسلام در خدمت امام  
معمولا هر يك از ناشران مجله ها چند نسخه از مجله شان را براى دفتر مى فرستادند. ما هم از هر يك از آنها نسخه اى را خدمت امام مى برديم . يك روز حضرت امام فرمودند:
من كه مجال مطالعه اينهمه مجله را ندارم . اينها را (اشاره مجله ها) براى من نياوريد.
اين جانب ، موقع را مناسب ديده و اجازه گرفتم كه مجله پاسدار اسلام براى تبرك به محضرشان تقديم شود. بدين ترتيب تا شماره ارديبهشت ماه سال 1368 يعنى آخرين شماره اى كه حضرت امام در قيد حيات بودند، به طور مرتب ، تقديم محضرشان مى شد. ايشان معمولا مجله را تورق و عناوين مطالب را مرور مى كردند. توجه امام به پاسدار اسلام تا همين حد هم براى اين جانب و ديگر برادران دست انداز كار مجله ، باعث كمال خوش وقتى بود و اين اطمينان قلب را به ما عطا مى كرد كه اگر خداى ناكرده اعوجاجى در مجله وجود داشته باشد، امام با بينش الهيشان آن را خواهند يافت و به اين جانب گوشزد خواهند كرد. به همين دليل ، به طور معمول يك نسخه از اولين مجله هايى كه از صحافى خارج مى شد را در اولين فرصت به محضر امام تقديم مى كردم . ايشان نيز در اثناى تشرف ، ضمن ساير كارهايشان به تورق و مشاهده رو و پشت جلد مى پرداختند.
به ياد دارم پشت جلد شماره هايى كه شامل يك تابلوى رنگى از سخنان معصومين عليهم السلام بود، براى ايشان جالب توجهتر بود.
چنان كه آن را با ساير گزارشها، براى بررسى و مطالعه بيشتر به اندرونى مى بردند.
يك بار كه بر اثر غفلت اين جانب يكى از شماره هاى پاسدار اسلام تا چند روز بعد از انتشار، به دست امام نرسيده بود. حاج احمد آقا متذكر شدند كه حضرت امام از شماره جديد مجله سراغ گرفته اند و فرموده اند: شماره جديد را نياورده اند عذر خواهى كردم و بلافاصله آن را به دستشان رساندم . لازم به ذكر است كه در آن شماره ، بخش سوم يا چهارم زندگى حضرت امام از آيت الله پسنديده چاپ شده بود. حاج احمد آقا نقل كرد كه حضرت امام از قدرت حافظه ايشان (آيت الله پسنديده ) كه على رغم سن نود و چند سال و گذشت زمان ، باز نكته هاى بسيار ريز و ظريفى به يادشان مانده است ، اظهار تعجب فرموده بودند.
با توجه به مطلب فوق ، متوجه شدم كه اولا حضرت امام مجموعه تاريخچه مزبور را مطالعه كرده و پيگير بوده اند، ثانيا با عدم تعريضشان ، بر مطالب صحه گذاشته اند.
مورد ديگر، اينكه در زمانى كه مسئله توطئه آيات شيطانى و سلمان رشدى نويسنده مرتد آن مطرح بود، مجله پاسدار اسلام از برخورد نامناسب بعضى از وزارتخانه ها در قبال اين توطئه و مركز آن ، يعنى انگليس ، به طور نسبتا شديدى انتقاد كرده بود. متعاقب آن ، از سوى وزير محترم مربوطه به محضر امام از اين جانب شكوه و گلايه شده بود.
از آن روز و آن شكايت ، روزها و هفته ها گذشت و تا آخر هم حضرت امام على رغم اينكه هر روز به حضور ايشان مى رسيدم ، هيچ گونه عكس العملى در ارتباط با آن انتقاد و اين شكايت نشان ندادند. اين نمونه اى بود از جمع بين حمايت شديد از مسئولان نظام اسلامى و اجازه انتقاد سازنده در مورد عملكرد آنها به نشريه هاى حامى انقلاب و نظام .
كلمه عيد را حذف كنيد  
در اواسط فروردين 62 متنى از سوى دفتر، به منظور پاسخ و تشكر از تمام كسانى كه به مناسبت نوروز و يوم الله 12 فروردين براى حضرت امام تلگراف و پيام تبريك فرستاده بودند، تهيه شده بود . متن مزبور جهت تصويب ، خدمت حضرت امام قرائت شد. در متن ، كلمه عيد نوروز آمده بود. حضرت امام فرمودند:
عيد را حذف كنيد.
روز نوروز  
قابل ذكر است كه امام معمولا هر روز، ساعت 8 صبح ، در اتاق كارشان حضور داشتند. در ضمن استماع خلاصه اخبار، زنگ مخصوصى در كنارشان بود كه به صدا در مى آوردند.
با شنيدن صداى آن ، در زمانى كمتر از يك دقيقه به خدمتشان مشرف مى شديم و معمولا ورود ما همزمان با پايان خلاصه اخبار بود.
خلاصه اخبار كه تمام مى شد، راديو را خاموش مى كردند. ابتدا پزشك ، فشار خون معظم له را مى گرفت و پس از خروج پزشك ، ما مشغول كارمان مى شديم .
روز 29 اسفند 61 فرمودند:
من فردا صبح ، ساعت 9 الى 9 و ربع مى آيم .
به هر دليل ، تاخيرهاى استثنايشان هم روى نظم و حساب بود ايشان مقيد بودند كه خير دهند تا در يك مورد استثنايى هم بى نظمى و بد قولى به وجود نيايد.
به هر حال ، ما روز نوروز - يعنى فرداى آن روز - ساعت 9 و چند دقيقه به اتاق حضرت امام وارد شديم . امام هنوز نيآمده بودند، ولى طبق قرار روز قبل ، هنوز ساعت 9 و ربع نشده بود كه تشريف آوردند؛ با نشاط تر از روزهاى گذشته و متبسم و با قباى نو.
وارد شدند و به افراد حاضر كه در مجموع با دكترها پنج نفر بوديم ، چند بار مبارك باشد گفتند. سپس خودشان سراغ سكه هاى يك ريالى را گرفتند و كف دست قرار دادند. افراد حاضر نيز بعد از دستبوسى هر كدام چند عدد برداشتند. مشابه اين برنامه در نوروز سالهاى ديگر نيز تكرار مى شد.
تعطيل غير انحلال است  
در اوايل مرداد ماه 1362 بعد از سخنرانى حضرت امام كه در آن ، بدون ذكر نام ، انجمن حجتيه را مورد حمله قرار دادند، مضمون نامه اى كه از سوى اين تشكيلات فرستاده شده بود، مبنى بر اعلام تعطيل فعاليتها و جلسه هايشان ، به عرض حضرت امام رسيد.
قبل از قرائت متن ، به عرض رسيد كه انجمن حجتيه اعلام انحلال كرده است . وقتى متن قرائت شد كه در آن ، تعبير تعطيل به كار رفته بود، با تبسم فرمودند:
تعطيل غير از انحلال است . اينكه فايده ندارد. اگر فكر مى كنند، منظور - اشاره به آنچه حضرت امام در صحبتشان گفته بودند - آنها هستند، اين كار اثرى ندارد.
آنها كه فاسد هستند، كار خودشان را مى كنند و آنها كه سالم بوده اند، قبلا هم ...
.
تازه اسكناسهايى با عكس مرحوم مدرس چاپ شده بود. چند بسته از آنها براى تبرك به محضر امام ارائه شد. حضرت امام همين كه چشمشان به آنها افتاد با انبساط خاطر فرمودند:
اينها، همانهاست ؟.
حضرت امام از طرح و چاپ اين اسكناس جديد مطلع بودند و قبلا نكته اى درباره آن ، در محضرشان مطرح شده بود، آقاى رسولى يك برگ از آنها را جدا كرد و به دست حضرت امام داد. همين كه خواست درباره نكته مورد اشاره توضيح دهد، فرمودند:
مى دانم .
عينك زدند و دقيق به آن نگاه كردند و سپس مجموع آنها را تبرك فرمودند.