در سايه آفتاب
(يادها و ياد داشتهاى از زندگى امام خمينى )

محمد حسن رحيميان

- ۶ -


از على بهتر چى ؟  
مناسب است براى روشن تر شدن بر خورد حكيمانه حضرت امام در قضيه قبل ، داستان فرزندى بعدى را نيز ياد آور شوم .
روز پنجشنبه 17/11/64 يعنى حدود يك سال بعد او را خدمت امام بردم . اين بار، برخورد به آن گونه نبود در حالى كه زانو زده بودم ، نوزاد را در دسترس معظم له قرار دادم و حضرت امام دست روى سرش كشيدند، به عرض رساندم :
- اين چهارمين فرزند ما است و مى خواهيم نامش را حضرت عالى انتخاب فرماييد و على نداريم .
حضرت امام در حالى كه متبسم شدند، فرمودند:
از على بهتر چى ؟ على باشد.
سپس دست به صورت او كشيدند. بدين گونه برخورد نسبت به مورد قبل ، كاملا متفاوت بود.
من كيف نمى كنم !  
يكى از آقايان بسيار محترم كه از مسئولان اصلى دفتر امام (س ) بودند، از مدتها قبل از نوروز 1362، مقدمات سفر به خارج را در تعطيلات نوروزى فراهم كرده بود. وى در حالى كه ويزا و بليط هواپيما را براى خود و اعضاى خانواده شان گرفته بود، صبح روز اول فروردين ، به عرض امام رساند:
- با اجازه همراه خانواده فردا صبح ، اول وقت ، عازم سفر عمره هستيم .
حضرت امام پس از كمى مكث و تامل ، با لحنى خاص فرمودند:
التماس دعا.
به گونه كه نوعى برخورد منفى و ناخرسندى از كيفيت چهره و آهنگ معظم له احساس مى شد. در نتيجه ايشان عرض كرد:
- اگر اجازه نمى دهيد، منصرف مى شويم .
حضرت امام پس از اندكى درنگ ، با ملاطفتى كه در صدا و سيمايشان محسوس بود، فرمودند:
من به قول معروف ، خيلى كيف نمى كنم كه شما زياد مسافرت كنيد. ولى حالا... التماس دعا....
از خدمت امام مرخص شديم . فرد مزبور پس از ساعتها تحير و دو دلى شديد، سرانجام - تا عصر آن روز - به انصراف از سفر فردا رسيد. اين جانب با توجه به اينكه امام نفى نفرموده بودند و فقط با تعبير كيف نمى كنم ناخرسندى خودشان را مطرح كرده بودند و با توجه به اينكه ايشان با خانواده و بچه هايشان عازم سفر بودند و انصراف بچه ها بعد از آمادگى كامل ، از سفر مشكل مى نمود، تصور مى كردم كه فردا صبح به مجرد اينكه امام چشمشان به ايشان بيفتد، از نرفتن و انصراف ايشان از سفر ناراحت بشوند. و به هر حال ، با شرايط پيش آمده حداقل اين سفر را بلامانع و مستثنى تلقى كنند.
ولى هنگامى كه فردا صبح ، خدمت امام رسيديم . گويى ديروز هيچ صحبتى در بين نبوده و هيچ گونه واكنشى در ازاى انصراف ايشان از سفر ابراز نكردند! حال بايد فكر كنيم كه در مواردى كه امام نهى صريح و موكد و مكرر مى كردند و باز هم خلاف آن انجام مى گرفت ، چگونه دل پاك امام ، آزرده و مكدر و متالم مى شد.
بسم الله به جاى بفرماييد  
حضرت امام حتى در ريزترين و جزيى ترين شئون زندگى ، نه فقط ملتزم به انجام واجبات و اجتناب از محرمات بودند كه در سنن و آداب مستحبه نيز همين التزام را داشتند. و بالاترين كه در دوران امر، بين مباحات و مستحبات ، مقيد به انتخاب اصلح و احسن بودند و به مستحبات عمل مى كردند، در مجموع مى توان گفت زندگى ايشان تجسمى از فرهنگ كامل اسلامى بود از باب مثال طى دهها و صدها بار كه اتفاق افتاد براى تشرف خدمت ايشان لازم بود براى ورود با دق الباب به در يا غير آن اذن گرفته شود، حضرت امام به جاى آن كه از كلمه بفرمائيد استفاده كنند، مى فرمودند: بسم الله و با آن كه بفرمائيد كلمه مطبوع و متعارفى است به جاى آن از كلمه بسم الله استفاده مى كردند كه ضمن ذكر نام خدا با استعمارهاى لطيف اجازه ورود و آغاز ديدار را با نام خدا قرين مى كردند.
همين راه و روش الهى امام بود كه جامعه را به سوى شعائر و ارزشهاى اسلامى سوق داد و حتى در ساده ترين امور، فرهنگ اسلام را گسترش داد. تا آنجا كه پيروان و رهروان راهش به جاى كف زدن در مقام تشويق و تاييد، تكبير و صلوات را برگزيدند و به جاى كلمه بيگانه مرسى در مقام سپاسگزارى ، مقيد به گفتن الحمد الله شدند و... و ذكر خدا و حمد خدا و صلوات بر محمد و خاندانش جاى حركاتى كه - حداكثر - مباح بود و كلمات و لغاتى كه نمودار فرهنگ بيگانگان بود، گرفت .
فصل ششم : عشق متقابل 
مثنوى عاشقان !  
از آنجاى كه علاقه و دوستى امام نسبت به انسانها، در پرتو عشق خدا و در طول محبت به او بود، به طور طبيعى اين علاقه و محبت نسبت به همه افراد يكسان نبود. آن گاه كه نوبت به انسانهاى خوب و مومن و محبوب خدا مى رسيد، محبت و علاقه امام نسبت به آنها متناسب با خلوص و ايمان افراد افزونتر و شديدتر بود بى گمان ، داستان عشق متقابل امام و امت كه هر دو در گرماى عشق به حق ذوب شده بودند و در راستاى راه خدا براى يكديگر دل مى باختند، داستانى است كه در هزاران دفتر و ديوان نمى گنجد.
در طول ده سال بعد از انقلاب ، صدها هزار نامه از امت براى امام به دفتر رسيد كه هر يك در معنى ، غزلى از عشق و قصيده اى از محبت و ديوانى از معرفت بود كه همراه با پاسخهاى خاص و عام حضرت امام مثنوى وحدت را بين امام و امت به وجود آورد. مثنوى عاشقان پاكباخته اى كه نه در هفتاد من كاغذ مى گنجد و نه هفتاد هزار همچون من ، ظرفيت درك و توان بيانش را دارند.
اما:
آب دريا را اگر نتوان كشيد پس به قدر تشنگى بايد چشيد
و اينك قطره هايى چند از اين درياى متصل به بى كران و نمونه هايى چند از نامه هاى امت و پاسخهاى امام :
نامه يك مادر شهيد  
محضر مبارك حضرت امام سلام عليكم
با درود و سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و با درود و سلام به شهداى عزيز انقلاب ايران ، اين جانب گلابى پور حسين ، مادر شهيد و يك زن روستايى هستم . مدتها آرزو داشتم كه از نزديك آن امام بزرگوار را ملاقات نمايم ، موفق نشدم . ولى اميد دارم كه شما را زيارت كنم . ضمنا يك هديه ناقابل از دستبافت خودم ، حضور حضرت عالى تقديم كردم كه از آن ، استفاده نماييد. امام بزرگوار، حال كه شما را زيارت نكردم ، اگر صلاح مى دانيد، چند كلمه از دستخط حضرت عالى را مرقوم فرماييد تا با ديدن آن دستخط به آرزويم رسيده باشم . اميدوارم كه خداوند منان سايه شما را بر سر ما و همه مسلمين جهان ، مستدام بدارد.
ان شاء الله . به اميد پيروزى زودتر رزمندگان و نابودى صدام و صداميان .
گلابى پور حسين (18/6/63)
پاسخ امام 
بسمه تعالى
بانوى محترمه ، مرقوم شما و هديه ارزشمندتان و اصل شد، اميد است خداوند تعالى ، شهيد عزيز شما را كه هديه بوده ، براى اسلام ، با شهداى كربلا محشور نمايد و به شما و ساير بازماندگان آن شهيد صبر و اجر عنايت فرمايد.
OOOO
نامه يك خانواده شهيد  
بسمه تعالى محضر مبارك رهبر عظيم الشان انقلاب اسلامى آيت الله العظمى امام خمينى حفظه الله تعالى
ضمن سلام ، سلام يك خانواده شهيد عزيز از دست داده و داغدار را به آن مرجع دلسوز و بيدار به قلب پاك شما مى رسانم .
اى عزيز دل خانواده هاى شهدا و اى كسى كه نامت تسكين دهنده دل سوخته مادران و پدران در سوگ نشسته ، بدان كه ما نه تنها ناراحت نيستيم ، بلكه بهترين لحظه هاى زندگى ما آن لحظه اى بود كه خبر شهادت فرزندمان را شنيديم و در صف خانواده هاى شهدا قرار گرفتيم . حال تقاضا منديم كه لطف نموده خط مبارك و امضاى خويش را به عنوان يادگارى و تبرك به اين خانواده ارسال داريد. در انتظار نامه شما در پايين همين نامه هستيم .
پاسخ امام 
بسمه تعالى
من افتخار مى كنم به امثال شما شهيد پروران شجاع متعهد، خداوند شهيد عزيز شما را رحمت و به شما و ديگر بازماندگان صبر و سعادت دهد.
روح الله الموسوى الخمينى
OOOO
نامه مادر يك آزاده همراه با نامه رمزى فرزندش  
بسمه تعالى
خدمت مسئول محترم دفتر امام
سلام عليكم - پس از عرض سلام و آرزوى موفقيت براى شما، نظر به اينكه پسر اين جانبه مدت 8 ماه است كه در قيد اسارت صداميان كافر مى باشد، اخيرا در نامه اش نوشته است كه خيلى دلم براى پدر بزرگم حاج آقا موسوى تنگ شده است و ما چون نمى توانيم به علت محدوديت براى ايشان ، عكس يا پوستر امام را بفرستيم ، لذا خواهشمنديم در صورت امكان نامه اى را كه خدمتتان تقديم مى كنيم ، به حضرت امام مدظله العالى بدهيد تا ايشان براى تبرك و تسلى دل اين فرزندان عزيز ما كه در زندانهاى تاريك و نمناك عراق به سر مى برند، چند سطرى مرقوم بفرمايند.
ضمنا با عرض معذرت آخر نامه را با امضاى پدر بزرگت حاج آقا موسوى ختم نماييد. خدايا، خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگه دار - از عمر ما بكاه و بر عمر او بيفزا. امين يا رب العالمين - مادر يك اسير.
فرازى از نامه رزمنده اسير  
... دلم براى تك تك شما تنگ شده است . امام دلم براى يكى ديگر تنگ شده . نمى دونى چقدر دلم برايش تنگ شده .
اونم پدر بزرگ عزيزم حاج آقا موسوى است . و يكى ديگه هم كه سفارش ‍ مى كنم براى شركت در مراسم هفتگى دانشگاه ...
پاسخ امام 
به نام خدا
فرزند عزيزم ، نامه شما و اصل شد. اميد است ان شاء الله بزودى خلاص ‍ شوى . ما براى شما نگران هستيم ، لكن خدا بزرگ است ان شاء الله موفق باشى .
صبر كن كه خدا با صابران است . والسلام
.
پدر بزرگ .
OOOO
نامه اى ديگر از يك رزمنده اسير در عراق  
بسم الله الرحمن الرحيم
الهم اياك نعبد و اياك نستعين .
مادرم سلام ، اين نامه مخصوص پدر بزرگوارم هست . پدر عزيز و هاديم و مايه دانائيم و داراى روح خدائيم ، سلام عليكم .
گرچه مشكل است معرفت قدر تو. اما اين جملاتى است تقديم به قلب تو. وصف را از چند پرسيدم . از كوه ، گفت از من استوارتر. از دريا، گفت از من خروشانتر. از خورشيد، گفت از من تابانتر. گاهى كه سر انقياد به حال تحقير بر دامنت گذاشتيم ، به ما فرزندانت فرمودى : اگر لايق باشيم ، دست و بازويتان را يم بوسم . دانى چرا چنين شاعرانه مى گويم . ديده اى پروانه را گرد شمع مجنون وار، فقط سر سوداى وصال نور دارد. من الان چنينم و ياد وصال در خاطرم هست كه از او دورم ، اما عيان مى بينم كه اگر مولايت بخواهد، به زودى شايد تو را ببينم ، وگر نبينم وعده ما بر سر حوض با مادرت . ان شاء الله .
خدا حافظ - التماس دعا (پدر ما را حلال كن )
OOOO
به حمد الله خبر داد، و اصل شد و موجب خرسندى از اين جهت ، و افسردگى از جهات ديگر شد. عزيزم ما سلامت هستيم و به شما و ساير دوستان در بند دعا مى كنم . شما نگران نباش . اين نحو گرفتاريها براى دوستان خدا هميشه بوده و موجب بلندى مقام و رحمت خدا هست . اميدوارم به زودى ممكن با سلامت به وطن خود باز گرديد. به دوستانتان سلام مرا برسانيد. خداوند به شماها صبر و اجر عنايت كند.
OOOO
اين جانب دست و بازوى شماها را مى بوسم !  
عكس فوق را يكى از بچه هاى بسيار خوب جبهه جنوب ، در دى ماه 1365 نزد اين جانب آورد. گفت :
- مى خواهيم آن را براى اهدا به رزمندگان تكثير كنيم . آن را خدمت حضرت امام ببر و در خواست كن تا مطلبى را در رابطه با رزمندگان روى عكس مرقوم فرمايند.
گفتم طبق معمول ، بعيد است كه غير از امضاى چيز ديگرى بنويسند. ولى هنگامى كه مشرف شدم و مطلب را به عرض رساندم ، حضرت امام بدون تامل قلم را برداشتند و در كنار عكس ، اين جمله ها را همان گونه كه در تصوير فوق آمده ، نوشتند:
بسمه تعالى
از خداوند تعالى پيروزى نهايى رزمندگان عزيز را خواستارم . عزيزان من بكوشيد؛ خداوند تعالى با شما است . اين جانب ، دست و بازوى شماها را مى بوسم .
OOOO
حديثى ديگر از عشق  
عشق متقابل امام و امت و حماسه ها و ادبيات نشات گرفته از آن حديثى است نا گفته كه در هيچى دفتر و كتابى نمى گنجد.
حديثى با هزاران هزار فصل و باب كه هر فصلش بهارى از حيات جاودان و هر بابش راهى به سوى بهشت بيكران است .
و اينهم چشمه اى از اين حديث كه بسيجيان عاشق و پا برهنگان سربدار از ديار عشق و از خطوط مقدم جبهه حق در پاسخ به نداى پير جماران براى كم به سيل زدگان با جمع آورى مخارج راه و موجودى اندكشان آن را هديه كرده اند و چه با شكوه زيبا است حماسه اينان كه هم دست از جان شسته و دل از خانه و خانمان بريده در ميدان نبرد از مرزهاى ايمان و عشق دفاع مى كنند و هم در همان حال كه خود از كمترين متاع دنيا برخوردارند همان را نيز در راه معشوق و بندگان خسارت ديده اش نثار و با ايثار جان و مال خود هم از امنيت و ناموس جامعه اسلامى در برابر دشمنان و هم از درماندگى آنان در برابر و آسيب طبيعت دفاع مى كنند. و اينك متن نامه آنان كه همراه با رسيد بانكى مبلغ اهدائى براى دفتر امام ارسال كرده اند:
بسم رب الشهداء و الصديقين
دفتر حضرت امام خمينى روح له الفداء
با سپاس از حضرت حق ، اكنون ما در ديار عشق و خون و ايثار، با نام حضرتش صبر و قرار گرفته و با توفيقاتش دلبسته و با توكل بر نعمتش به سجود نشسته و شاكريم .
و با نصرت و يارى از انفاس طيبه حضرت بقيه الله الا عظم مهدى فاطمه (عج ) و با عرض ادب به پيشگاهش ، به عنايتش اميدوار و بر فرماندهيش ‍ قائم و در انتظار، و به لطف و مرحمتش چشم دوخته ايم و دلبسته به الطاف حضرتش مى باشيم و با دعاى پير جمارانمان ، روح خدا، اين مائده آسمانى . و مراد همه عارفان شب و عاشقان پيكار و جهاد روز و اين يگانه مظهر كمال انسانيت قرن ، بدر گاه حق تعالى دريوزگى نشسته و با اشكهاى نيمهاى شب حضرتش غسل شهادت كرده و با انتظار فرمان حضرتش به قيام ايستاده ايم و جهت ضربه آخرين ، با تلو لوئى از جيش مهدى و با مقاومتى از سپاه محمد (ص ) و با خشمى عصيان بر انگيزه بر كفر جهانى و استكبار، و با انديشه اى به بلنداى آفتاب جهانتاب و با آرزوئى بزرگ بر فتح كربلا و قدس ‍ و با ندائى از وحدت و تكبير الله اكبر، آماده ايم تا تارو پود تمام فرعونيان و ملحدان را به آتش كشيده و تمام هستى عالميان و ظلم و تباهى را براى هميشه مدفون سازيم كه زمان آن فرا رسيده و چشم براى آن فرمانيم كه از حضرت امام برسد.
(اكنون پيام امام بزرگوار و عزيزمان را از وراى سرزمين خونين خويش ‍ شنيديم و با جان و دل پيوند زديم و با اشك چشم به انتظار نشسته كربلاى حسين شستشو داد - و از ما ترك كوله بار همرهى خود كه تصور بر خرجى راه و ديار شهيدانمان بود و بر عزيمت كاروانيان كربلا ذخيره داشتيم هديه خير نموديم كه براستى طاقت اشك محرومان و ناله ستمديدگان قهر طبيعت و تحمل بار سنگين ويرانى سيل بنيان كن و ويرانگر را از ياران خويش در شهر و قضيه ها را نداريم ).
بلكه همان اشك فرزندان شهداى گرانقدار و جنگ و انقلاب در راه پر فراز مسئوليتهاى ما را بس ، و بر ما گران است و كوله بار داشتن گناه ما را كفايت مى كند كه از حضرت رب العالمين تقاضاى مغفرت و آموزش گناه را خواهيم داشت و اكنون اين جمع آورى شده ناقابل رزمندگان ، با هزاران تقاضا و اميد جهت التماس دعا و همدردى فرزندان اسلام و امام و اين آب و خاك تقديم و از همه انسانهاى متعهد و در دمند تقاضامنديم تا در اين راه انسانى به پيام امام عزيز و بزرگوار نهايت عنايت خود را مبذول فرمايند انشاء الله .
گردان حضرت رسول (ص ) از سپاهيان حضرت محمد صلى الله عليه و اله از تيپ 12 قائم عليه السلام استان سمنان .
با اميد و توفيق از حضرت حق طول عمر حضرت امام عزيز.
و با آرزوى پيروزى رزمندگان بر كفر جهانى و با توفيق شفاى عاجل مجروحين و معلولين و آزادى اسراء در بند.
و باميد زيارت كربلاى حسين انشاء الله .
OOOO
نامه يك فرزند شهيد  
بسم الله الرحمن الرحيم
رهبر عزيز و بزرگوار خوبمان ، سلام
انشاء الله حال شما خوب باشد كه اگر حال شما خوب باشد و سر حال باشيد ما هم خوشحال خواهيم بود. دو سال كه بنياد شهيد براى ما فرزندان شهداء، اسرا، مفقودين اردوى سراسرى مى گذارد و در اردوى هر ساله آرزوى ديدار با شما را داريم ، اما نتوانسته ايم . امسال كه براى سومين بار براى اردو مى رويم از شما كه به جاى پدرمان هستيد مى خواهيم كه براى ما پيامى بدهيد و ما را چند نصيحت بكنى كه ما پس از پدرمان چه كارهايى بايد انجام بدهيم و در جامعه چه بكنيم .
خدا حافظ شما انشاء الله بتوانيم روزى با شما ديدن كنيم .
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار.
يك فرزند شهيد كه از جانب همه شركت كنندگان اين آرزو را دارد.
OOOO
پاسخ امام 
بسمه تعالى
فرزند بسيار عزيزم !
نامه محبت آميز شما كه از جانب خود و ديگر فرزندان عزيز شهداء و مفقودين و اسراء بود موجب خرسندى شد. اميد است شما عزيزان خردسال كه يادگار فداكاران در راه خداوند تعالى و اسلام عزيز هستيد چون پدر بزرگوار خويش خود را براى دفاع از اسلام بزرگ و ميهن عزيز مهيا ساز دى و با فرا گرفتن علم و ادب و كوشش در راه بدست آوردن كمال انسانى و اخلاقى اسلامى براى اسلام عزيز و كشور خودتان فرزندان شايسته اى باشيد. شماها با از دست دادن عزيزان خود فرزندان اسلام و پيامبران عظيم الشان هستيد. انشاء الله تعالى در پناه خداوند عالم موفق شويد. با كسان خود خصوصا مادران داغديده بخوبى رفتار نمائيد. از خداوند منان سلامت براى شما و رحمت براى شهيدان ، سلامت و رهايى براى اسراء و مفقودين شما خواستارم . والسلام عليكم .
نامه يك جانباز  
بسم الله الرحمن الرحيم
حضور محترم زعيم عاليقدر و رهبر كبير انقلاب اسلامى و ناخداى كشتى محرومان حضرت امام خمينى مدظله العالى امام عزيز!
اينجانب سعيد پور سراج كاظم ساكن شهر شوشتر مسئله اى را خواستم مطرح كنم . اميد است كه جواب بفرمائيد و با عرض پوزش از اينكه وقت مبارك و گرانبهاى شما را مى گيرم . امام عزيز! من در حدود 19 سال است در خانواده اى مذهبى زندگى مى كنم . از ابتداى جنگ - اگر خداوند قبول كند انشاء الله - چند نوبت در جبهه هاى حق شركت كرده تا آخرين بار در عمليات و الفجر مقدماتى پاى چپم از زير زانو قطع گرديده .
اما از آنجا كه در طول مدت اين جنگ دوستان زيادى را از دست داده ام و عشق جبهه رفتن مرا آرام نمى گذارد. مدتى پيش به هر نحو كه بود براى دعا خوانى به جبهه اعزام شدم ولى هر چه خواهش كردم كه با برادران به خط مقدم و عمليات بروم ، برادران اجازه ندادند و حالا از ناراحتى طاقتم سر آمده و مى خواهم اين مسئله را از شما جناب فرمانده كل قوا درخواست و تنها ناراحتى من اين است كه مى بينم هر روز يكى از دوستانم شهيد مى شود و با از دست دادن اين همه دوست ، مى ترسم در شهر و يا در بستر بميرم و خيلى عشق به شهادت دارم و تلاش مى كنم كه به دوستانم انشاء الله ملحق شوم . اميدوارم كه جواب مصلحت آميز را بفرمائيد. ضمنا اماما، اگر خط مقدم به صورت پدافندى باشد و كارى از من ساخته باشد مى توانم شركت كنم و اگر شركت كنم و مثلا كشته شوم ، آيا شهيد هستم يا نه ؟ در آخر اميد آن دارم كه با دستخط مبارك خودتان بطور خلاصه جواب دهيد و انشاء الله ما را حتما در جواب نامه بطور خلاصه جواب دهيد و انشاء الله ما را حتما در جواب نامه نصيحت بفرمائيد.
عاشقى كه تا خوب در رگ دارد شما را فراموش نمى كند و هميشه قلبش ‍ براى شما مى تپيد: سعيد پور سراج .
OOOO
پاسخ امام 
بسمه تعالى
فرزند عزيزم ، من از خداوند منان مسئلت مى كنم كه شما را با شهداء اسلام محشور نمايد و شما كه سلامت خودتان را در راه اسلام داده ايد از زمره شهيدان هستيد. و حق خودتان را به اسلام عزيز ادا نمويد و از اينكه به جبهه نمى شود برويد ناراحت نباشيد. اميد است خداوند شما را حفظ فرمايد.
و السلام عليكم و رحمه الله
.
تكريم فرزند شهيد  
عاطفه و محبت امام نسبت به مومنان و مستضعفان به همان اندازه عميق و شگفت انگيز است كه انعطاف ناپذيرى و سر سختى معظم له در برابر مستكبران و ستمگران ، و آن عاطفه و اين سر سختى را در عواطف محرومان و مستضعفان و نيز كينه و دشمنى مستكبران و ستم پيش گان نسبت به ايشان - به طور متقابل - مى توان ارزيابى كرد.
روزى ، يك خاتم ايتاليايى كه شغل او معلمى و دينش مسيحيت بود، نامه اى آكنده از ابراز محبت و علاقه نسبت به امام و راه او! همراه با يك گردنبد طلا براى ايشان فرستاده بود. وى متذكر شده بود كه اين گردنبد را كه يادگار آغاز ازدواجم است و به همين جهت آن را بسيار دوست دارم ، به نشان علاقه و اشتياقم نسبت به شما و راهتان تقديم مى كنم .
مدتى آن را نگهداشتيم و بالاخره با ترديد از اينكه امام آنرا مى پذيرند يا نه ، همراه با ترجمه نامه خدمت معظم له برديم . نامه به عرض ايشان رسيد؛ گردنبد را نيز گرفتند و روى ميزى كه در كنارشان قرار داشت ، گذاشتند.
دو سه روز بعد، اتفاقا دختر بچه دو يا سه ساله اى را آوردند كه پدرش در جبه مفقود الاثر شده بود.
امام وقتى متوجه شدند فرمودند:
الان بياوريدش داخل .
سپس او را روى زانوى خود نشاندند و صورت مباركشان را به صورت بچه چسبانده و دست بر سر او گذاشتند. حالتى كه نسبت به فرزندان خودشان هم از ايشان ديده نشده بود. مدتى به همين حالت - آهسته - با آن دختر بچه سخن گفتند. با آنكه فاصله ما با ايشان كمتر از 5/1 متر بود، شنيدن حرفهاى ايشان براى ما دشوار بود. بچه كه افسرده بود، بالاخره در آغوش ‍ امام خنديد و به دنبال آن ، انگار امام هم احساس سبكى و انبساط خاطر كرد.
آنگاه ديدم كه معظم له همان گردنبدى را كه زن ايتاليايى فرستاده بود، برداشتند و با دست مباركشان بر گردن دختر بچه انداختند. دختر بچه در حالى كه از خوشحالى در پوست خود نمى گنجيد، از خدمت امام بيرون رفت .
تاثر شديد  
يكى از آقايان در رابطه با موشكبارانها به مسجد سليمان سفر كرده بود. در باز گشت و هنگام تشرف به محضر امام ، ظاهرا از قول امام جمعه آنجا نقل كرد كه در جريان اصابت يك موشك عراقى به مسجد سليمان كه عده اى شهيد و زخمى شده بودند، بعد از ساعتهاى متمادى هنگامى كه هنوز با برداشتن آوارها در جستجوى كشته ها و زخمى هاى احتمالى بودند، كودكى خردسال كه به شكلى فوق العاده بعد از اين مدت زنده مانده بود، از زير آوار خارج شد.
هنگامى كه اين كودك ، خاك آلود و زخمى سر از توده خاك برآورد و چشمش را به روشنايى زندگى باز كرد و انبوه جمعيت كمك رسان را ديد، بدون مقدمه و قبل از هر سختى با صداى رسا فرياد كشيد:
جنگ جنگ تا پيروزى ، خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار.
حضرت امام كه گزارش و داستان را به دقت گوش مى كردند و نگاهشان به گوينده بود، وقتى مطلب به جمله اخير رسيد - با آنكه صلابت چهره امام تاثرهاى درونيشان را در خود محو مى كرد و معمولا ايشان اندوه و رنج خود را در سرا پرده سينه فراخشان مستور مى داشتند - گويى ماجراى اين كودك معصوم و درنده خويى دشمن ، چنان طوفانى در امام ايجاد كرده بود كه تاثرى شديد در چهره ملكوتيشان نمودار شد. اشك در چشمانشان حلقه زد، نگاهشان را به پايين انداختند، چشمهايشان را به هم فشردند و...
دعا براى رزمندگان  
در تاريخ 26/10/62 مقدارى پارچه كه جمله هاى الله اكبر، عاشقان كربلا، راهيان قدس و... روى آنها چاپ شده بود و قرار بود به منظور پيشانى بند براى رزمندگان به قرارگاه كربلا فرستاده شود، به خدمت حضرت امام بردم و در خواست كردم كه تبرك فرمايند. حضرت امام دستشان را داخل پارچه ها فرو بردند و شروع كردند به خواندن دعا. تا وقتى كه من از اتاق خارج شدم ، ايشان همچنان به خواندن آن دعا مشغول بودند.
نامه دانش آموزان كلاس پنجم دبستان دخترانه فاطميه  
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر امام عزيز و بزرگوارمان ، خمينى روح خدا
امام عزيز، ما بچه هاى كلاس پنجم جهاد مدرسه فاطميه هستيم . چون در كتاب دينى ما نامه امام محمد تقى عليه السلام را به فرمانده سيستان و نصيحتهايى را كه امام ، به ايشان كرده اند نوشته ، ما هم تصميم گرفتيم كه براى شما نامه اى نوشته و شما را نصيحت كنيم . ولى اماما، ما شما را نمى توانيم نصيحت كنيم . زيرا شما بزرگوار و از همه گناهان بد وريد. شما آن امام بت شكنى هستيد كه مدت 40 سال است نمازهاى شبتان ترك نشده . اى بزرگى كه ما را از قعر زشتى ها و فسادها و بى ايمانى ها به ساحل نجات رساندى . ما در اين ماههاى عزاى محرم و صفر، عزا مى گيريم ، زياد نمى خنديم و سينه زنى و نوحه خوانى مى كنيم ؛ چون شما به آن تاكيد كرده ايد.
اماما اگر مى توانستيم كه چهره پاك و نورانى شما را از نزديك ببينيم ، خيلى خوب مى شد. ولى باز شكر كه لياقت آن ، براى ما پيدا شده كه براى شما نامه بنويسيم . اى خمينى عزيز و جانمان ، شما پدر همه ما بچه ها هستيد. اى پدر بزرگوار، ما شما را به اندازه ريگهاى روى زمين ، آبهاى توى دريا و ابرهاى آسمان ، دوست داريم ، اماما، اى كاش مسئولين مدرسه و سايلى فراهم كنند كه بتوانيم ، از نزديك ، شما را ببينيم ، همه ما اميداواريم يك بار هم كه شده در عمرمان تو را اى آنكه وصفت را فقط خدا مى تواند بكند، ببينيم . اى امام عزيزمان ، خواهش مى كنيم از اينكه از شما تعريف كرديم ، ناراحت نشويد. به خدا، قلم در وصف شما خود مى رود و نمى توانيم جلوى آن را بگيريم .
اما ما، بدان كه ما مانند مردم كوفه تو را تنها نخواهيم گذاشت . اماما ما از همين بچگى نماز مى خوانيم ، مقنعه سر مى كنيم . براى مبارزه با آمريكاى جنايتكار و شوروى كثيف و براى كورى چشم دشمنان ، حتى ورق دفترمان را تا آنجا كه بتوانيم ، نمى كنيم . اى امام عزيزمان ، بگذار آخرين حرفهايمان را گو اينكه دلمان نمى خواهد نامه را تمام كنيم ، بنويسيم . اى امام عزيز، تو مانند قلمى مى مانى كه هميشه سعى داشته اى وسعى مى كنى كه بر روى كاغذ دلها، نام خدا را بنويسى .
اماما، بچه هاى كوچك از ته قلبمان ، سه خواهش از شما داريم و اميدواريم لياقت آنها را داشته باشيم . اول آنكه : اى پدر بزرگوارمان ، اى پير جماران ، اى روح خدا با خط زيباى خودتان براى ما جواب بنويسيد و ما و آموزگارانمان را در آن نصيحت كنيد. دوم آنكه : عكسى از خودتان را با امضاى تان همراه آن ، براى ما بفرستيد و در آخر آنكه : امام جان ، همه ما فداى يك لحظه عمر تو، اى رهبر عزيزمان ، با چشمانى مشتاق ، منتظر جواب نامه شما هستيم . تو اى صدام پست ، اى ريگان خائن و اى بگين بى حيا، بدانيد كه خون بر شمشير پيروز است . اين گفته روح خدا، امام است ، خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگه دار - از عمر ما بكاه و به عمر او بيفزاى - از صحنه روزگار منافقين رو بردار - ستارگان چو رفتند، تو خورشيد رو نگه دار.
و اسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
OOOO
پاسخ امام  
بسمه تعالى
فرزندان عزيزم ! نامه محبت آميز شما را قرائت كردم . كاش شما عزيزان مرا نصيحت مى كرديد كه محتاج آنم . اميد است با نشاط و خرمى درسهايتان را خوب بخوانيد و در همان حال ، به وظايف اسلامى كه انسانها را مى سازد، عمل كنيد و اخلاق خود را نيكو كنيد و اطاعت و خدمت پدران و مادرانتان را غنيمت شماريد و آنها را از خود راضى كنيد و به معلمهايتان احترام زياد بگذاريد. سعى كنيد براى سلام و جمهورى اسلامى و كشورتان مفيد باشيد. از خداوند تعالى ، سلامت و سعادت و ترقى در علم و عمل براى شما نور چشمان آرزو مى كنم . سلام بر همه شماها.
29 شهر صفر 1403 - روح الله الموسوى الخمينى
نامه يك دختر بچه  
بسمه تعالى
محضر مبارك حضرت آيت الله العظمى امام خمينى رهبر كبير انقلاب اسلامى دام ظله .
سلام عرض مى نمايم . سلام عليكم . هر چند قلم قاصر است و نمى توانم براى شما فرزند پاك رسول الله نامه بنويسم ، اما مى بخشيد كه به خود اين جرات را داده ام .
امام عزيز اين هديه ناقابل را بنده حقير به شما تقديم مى نمايم . اميدوارم كه قبول بفرماييد. خداوند ان شاء الله عمر با بركت شما را تا ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه طولانى بفرمايد. اميدوارم كه ما را در آن دنيا از شفاعت خود بى بهره نگذارى . امام عزيز، جواب نامه مرا با دستخط مبارك خودتان بنويس كه اين هديه به دست شما رسيده است بيشتر از اين ، مزاحم اوقات شريف و گرانبهايتان نمى شوم . از شما مى خواهم كه براى من دعا بفرماييد كه خداوند به من و همه توفيق خدمت به اسلام عنايت بفرمايد.
والسلام . التماس دعا دختر كوچك شما - عاملى
پاسخ امام 
بسمه تعالى
دخترم ، هديه شما و اصل و موجب تشكر شد.
ان شاء الله تعالى موفق و سعادتمند باشيد. و السلام عليك و رحمه الله
.
روح الله الموسوى الخمينى
OOOO
نامه يك دانش آموز 12 ساله  
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم - اميدوارم كه حالت اى امام عزيزمان ، اى رهبر گرامى ، خوب باشد و هميشه در سلامتى كامل به سر ببريد.
من ، مجتبى سلمان خاكسار از دزفول ، 12 ساله مى باشم .
بارها اين آرزو را داشتم كه خدمت شما برسم و از نزديك شما را ببينم و افتخار و اعتماد به نفس كنم . اما متاسفانه از بخت بد تا حالا نتوانسته ام صورت شما را زيارت كنم . حالا اميدوارم جواب نامه ام را با خط خودت بنويسى تا با نگاه كردن خط مباركتان افتخار كنم و دوست دارم براى دعا كنى . خدا حافظ شما
پاسخ امام 
بسمه تعالى
ان شاء الله تعالى موفق باشيد و خداوند به شما بركت ، مرحمت فرمايد.
روح الله الموسوى الخمينى