سن شناسنامه اى و سن واقعى
از قناعت و صرفه جويى حضرت امام بسيار شنيده ايم و هر
كس كمترين معاشرت و ارتباط نزديكى با معظم له داشت ، در اولين مرحله ، متوجه اين
جهت مى شد. نه اينكه اسراف و تبذيرى در زندگى حضرت امام يافت نمى شد، بلكه حضرت
امام مصداق بارز المومن قليل المونه ، كثير المعونه
بودند. بهره گيرى ايشان از تمتعات دنيوى در حداقل و بهره دهى و فايده رساندن و سير
و سبقت در طى مدارج معنوى در حداكثر بود.
از صرفه جويى حضرت امام در زمينه آب و برق و ساير وسايل زندگى ، مطالب بسيار گفته
شده است . در اينجا صرفه جويى آن حضرت را در مورد وقت ياد آور مى شويم . به همان
نسبت كه وقت و عمر انسان در نظر يم حكيم الهى گرانقدرترين سرمايه به شمار مى آيد،
صرفه جويى و بهره گيرى از آن نيز در بالاترين حد ممكن اعمال مى شود. در حقيقت عمر
حقيقى و حيات هر انسانى را بايد در چهار چوب بهره گيرى صحيح و حركت در جهت نيل به
هدف و فلسفه آفرينش انسان ارزيابى كرد. با چنين مقياسى ، ممكن است يك فرد بر حسب
شناسنامه صد سال زندگى كرده باشد، ولى عمر مفيد او صفر يا زير صفر بوده و عمرى را
به صورت مرده اى متحرك به سر برده است ، گاهى ممكن است يك آدم صد ساله عمر واقعى و
مفيدش ، مثلا 5 سال ، 10 سال ، 20 و... باشد. بالاخره آن گاه سن شناسنامه با سن
حقيقى انطباق دارد كه انسان لحظه اى از عمرش را به بطالت - چه رسد به گناه - سپرى
نكرده باشد.
حضرت امام گذشته از جنبه محتوايى و كيفى زندگيش كه مصداق از
ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين بود و حتى خواب ، استراحت
و ورزش و خوردن و پوشيدنش و... همه و همه در راستاى سير الى الله و در خدمت صعود
معنويش بود. از نظر كمى و ظاهرى نيز نه آنكه هرگز هيچ كس را سراغ نداريم كه آن حضرت
را بى كار ديده باشد، بلكه مى توان گفت حتى در سالها اخير و على رغم آن كه روز بروز
آثار نقاهت و ضعف و كهولت سن ، بيشتر در امام ظاهر مى شد، حضرتشان پركارترين فردى
بود كه سراغ داريم .
امام از همه پر كارتر
مسلم است كه انسان براى نوشتن يك مطلب و حتى يك نامه ، همزمان به آرامش روحى
و سلامت جسمى نياز دارد. ضعف و بيمارى جسمى يا ناراحتى روحى مى تواند مانع از خوب
فكر كردن و خوب نوشتن باشد. ولى همه شاهد بوديم در همين يك ساله بعد از قبول
قطعنامه و نوشيدن زهر آن و آلام ديگرى كه دل آن حضرت را خون و اشكشان را جارى كرد،
دهها پيام جامع را در زمينه هاى گوناگون تحرير فرمودند. ناگفته ها را گفتند و بر
مسائل مهم تاكيد مضاعف كردند. پرده از مسائل مبهم و ناشناخته برداشتند و حجت را بر
همه تمام و نعمت چراغ هدايتش را كامل نمودند. گويى خود را در پايان راه مى ديدند و
تكليف مى دانستند كه در ايفاى رسالت خويش ، حتى از نكته اى فروگذار نكنند. بدين
ترتيب ، در زمينه نوشتن پيامها، گذشته از جهت محتواى شگفت انگيز آنها از جنبه كميت
و حجم در مقياسى بى سابقه و فوق العاده در طى يك سال آخر عمرشان ، كار كردند. تازه
اين گوشه اى از انبوه كارهاى سنگين و متنوع حضرتشان بود.
پنج كار در يك زمان
حضرت امام در بسيارى از اوقات ، در آن واحد و همزمان به كارهاى متعدد اشتغال
داشتند. در اين رابطه چند نمونه از مشاهده هاى خود را نقل مى كنم :
در يكى از روزهاى اوايل فروردين 68 حدود ساعت 7 بعد از ظهر، حضرت امام حقير را براى
انجام كارى احضار فرمودند.
وقتى مشرف شدم ، حدود يك ساعت از مغرب گذشته بود. حضرت امام در حالى كه هنوز مشغول
تعقيبات نماز مغرب و عشاء بودند:
1 - تسبيح در دستشان بود و ذكر مى گفتند 2 - به پشت خوابيده بودند و با بالا و
پايين بردن پاهايشان نرمش مخصوصى را كه پزشك توصيه كرده بود، انجام مى دادند 3 -
تصوير بدون صداى تلويزيون روشن بود و سيما را مد نظر داشتند 4 - به صداى راديو گوش
مى دادند 5 - علاوه بر همه اين امور، على ، نوه عزيزشان در حالى كه سعى مى كرد از
حركتهاى امام تقليد كند، در كنارشان دراز كشيده بود. گفتن ذكر و استماع اخبار، و
ديدن سيما، و انجام نرمش مانع از ابراز عطوفت نسبت به كودك خردسال فرزندشان نمى شد
و همواره او را نيز مورد تفقد و نوازش پدرانه داشتند.
بدين ترتيب ، حضرت امام را در يك زمان واحد به پنج كار جداگانه مشغول يافتم .
به طور مكرر شاهد بوديم كه حضرت امام به هنگام قدم زدن عصرانه - به عنوان ورزش كه
خود كارى مهم و لازم براى تامين سلامت معظم له در راستاى (قو على خدمتك جوارحى )
خدمت به دين خدا بود - در دستى تسبيح داشتند و به ذكر خدا مشغول و در دست ديگر،
راديويى كوچك داشتند و با استماع آن ، در جريان مسائل داخل و خارج قرار مى گرفتند.
بدين سان مى توان گفت كه عمر واقعى حضرت امام ، نه هشتاد و هفت سال كه از نظر
كاربرد و بهره گيرى كمى دو چندان اين مدت بود. اين عمر از جهت كيفى و محتوايى و با
توجه به پيوند او با مبدء لايزال هستى تا بى نهايت جاودانه و تا آنجا كه حق و حقيقت
است ، كشيده شده است .
فصل پنجم : پاسدارى از اصول و ارزشها
احترام به قرآن و عزادارى امام حسين عليه السلام
امام در پرتو ايمان به خدا و ياد او، از چنان آرامش قلب و طمانينه اى
برخوردار بودند كه شرايط گوناگون و متضادى از قبيل مصائب بزرگ و گرفتارى ها، يا
خوشيها و پيروزى ها هرگز ايشان را هيجان زده نمى كرد. حتى در روال برنامه هاى
روزمره ايشان نيز تاثيرى نمى گذاشت . به همين دليل بود كه معظم له در هيچ شرايطى
كنترل خويش را از دست نمى دادند و نظم و انضباط دقيقى كه در كارهايشان داشتند، به
هم نمى خورد. امام نه تنها در مسائل و ظريفترين آداب هم همان دقت و كوشش را داشتند؛
حتى در مسائل و آدابى كه در نظر بسيارى از مومنان ، مورد غفلت قرار مى گيرد.
يك بار، فردى تعدادى قرآن در قطع كوچك كه فقط محتوى چند عدد از سوره هاى قرآن است ،
آورده بود، تا پس از امضاى امام ، براى رزمندگان جبه هديه ببرد.
چون تعداد زياد بود، گفتيم كه اين كار، وقت امام را مى گيرد و باعث زحمت معظم له مى
شود. آن شخص اكتفا كرد كه قرآنها به دست امام برسد. و - به اصطلاح او - به دست امام
تبرك شود! او گفت كه همين قدر هم كه اين قرآنها با دست امام لمس شده باشد، براى بچه
هاى جبهه بسيار خوشحال كننده است . ما هم قبول كرديم و قرآنها را كه در يك پاكت
بزرگ بود، نزد امام برديم .
در آخر كار، وقتى مى خواستيم از خدمت امام برگرديم ، يكى از آقايان پاكت محتوى
قرآنها را برداشت و به طرف دست حضرت امام نزديك كرد.
معظم له به گمان آنكه طبق معمول كه گاهى نبات و امثال آن را براى تبريك مى برديم ،
دستشان را جلو آوردند. ولى وقتى چشمشان به داخل پاكت افتاد، فرمودند:
اينها چيست ؟.
به عرض رسيد كه اينها قرآنهايى است كه شامل چند سوره است . خواسته اند كه براى جبهه
تبرك شود! امام كه هميشه حركاتش كاملا آرام و معتدل بود، ناگهان به طور بى سابقه اى
، با شتاب و شدت مضطربانه اى ، دستشان را عقب كشيدند و با لحنى تند و عتاب آميز
فرمودند:
من قرآن را تبرك كنم ؟! اين چه كارهايى است كه مى كنيد؟!.
در مورد قرآن ، نكته جالب ديگرى از امام به طور مكرر ديده ام . گاهى به دلايلى ،
قرآنهايى را در كيف دستى به محضر امام مى برديم . يك بار كه بدون توجه ، قرآن را
نيز همواره با چيزهايى ديگر از كيف بيرون آورده ، روى زمين گذاشتيم . امام كه مراقب
بودند، فرمودند:
قرآن را روى زمين نگذاريد.
و بلافاصله دستشان را جلو آورده ، آن را گرفتند و روى ميزى كه در كنارشان بود،
گذاشتند. بعد ما متوجه شديم كه چون خود حضرت امام روى كاناپه نشسته اند، نمى خواهند
قرآن روى زمين بماند و در نتيجه پايين تر از جايى كه نشسته اند، قرار گيرد.
يك بار نيز همه ديدند كه حضرت امام (س ) در يك مراسم ملاقات در حسينيه جماران به
طور استثنايى به جاى آنكه در جايگاه ، روى صندلى بنشينند - با آنكه صندلى را مثل
هميشه آماده كرده بودند - روى زمين نشستند. اين همان روزى بود كه برندگان مسابقه
قرائت قرآن آمده بودند و قرار بود در آن جلسه چند آيه قرآن تلاوت شود.
البته در مناسبت ديگر هم امام به جاى صندلى ، روى زمين مى نشستند. آنهم روز عاشورا
و به احترام عزادارى امام حسين (ع ) بود.
حضرت امام ، هر سال چند روز قبل از ماه مبارك رمضان ، دستور مى دادند كه چند ختم
قرآن براى افرادى كه مد نظر مباركشان بود قرائت شود. در آخرين رمضان حيات حضرت امام
، وقتى كه اين مطلب را مطرح كردند، به ذهنم آمد كه چند رمضان است كه موفق به ختم
كامل قرآن نشده ام . تصميم گرفتم براى اينكه توفيق اجبارى پيدا كنم ، دوختم آن را
خود و خانواده تقبل كنيم كه به حمد الله اين توفيق حاصل شد. نكته اى كه نه به خاطر
خودستايى بلكه به خاطر ستايش از معنويت و خلوص امام مناسب است متذكر شوم ، اين است
كه احساس كردم كه اين ماه رمضان در خانه ما از نظر معنويت و حال عبادت بر ايمان بى
نظير يا كم نظير است . اكنون برايم يقين حاصل شده است كه اينهمه در پرتو عنايت و
تفضلى بوده كه خداوند منان به خاطر آن ختم قرآن ، نصيبمان فرمود.
قمه زدن
از قمه زدن به عنوان عزادارى براى امام حسين عليه السلام ، از محضر امام
سئوال شده بود كه به عرض معظم له رسيد. فرمودند:
شما مى خواهيد براى خدا كارى انجام دهيد. در شرايطى كه كارى
به ضرر اسلام تمام شود، بهتر است كه چنين كارهايى انجام نگيرد. مثلا قمه زدن كه
موجب وهن اسلام مى شود. شما تا مى توانيد دستجات و سينه زنى را با شكوهتر انجام
دهيد.
حضرت امام همين مضمون را در پاسخ كتبى به استفتاءات متعدد، بيان فرموده اند. مانند:
بسمه تعالى
در وضع موجود قمه نزنند و شبيه خوانى اگر مشتمل بر محرمات و
موجب وهن مذهب نباشد، مانع ندارد. اگر چه روضه خوانى بهتر است و عزادارى براى سيد
مظلومان از افضل قربان است .
و در پاسخ به اين سئوال كه :
- سينه زدن با تيغ : سوزن ته گرد و زنجير يا چاقوى دو طرفه كه منجر به زخمى شدن بدن
و جارى شدن خون مى شود، ولى به ظاهر خطر جانى ندارد... چه حكمى دارد؟
پاسخ فرمودند:
بسمه تعالى
عزادارى و سينه زنى براى سيد مظلومان از افضل اعمال است و
سعى كنند كه منجر به زخمى شدن بدن و جارى شدن خون نشود و چنانچه اين اعمال موجب وهن
مذهب است جايز نيست و در هر صورت ، از اين اعمال احتراز كنند.
OOOO
جالب توجه است كه تا پايان سطر دوم را هيئت استفتاء امام نوشته اند ولى سطر سوم را
حضرت امام ، قبل از مهر شدن با خط خودشان اضافه كرده اند، كه در آن ، ضمن بيان اين
ملاك كلى كه : هر كارى كه موجب وهن مذهب باشد، جايز نيست ، به طور مشخص و صريح به
احتراز از اين نوع كارها به عنوان مصاديق حكم مزبور، امر فرموده اند.
ضمن آنكه در پاسخى ديگر، به يك استفتاء كه دو سطر آخر آن ، با خط مبارك حضرت امام
اضافه شده است فرموده اند: عزادارى براى امام حسين عليه السلام را در صورتى كه در
آن مواعظ و احكام بيان شود، بهترين وسيله تعليم و تربيت قلمداد كرده اند.
OOOO
دقت نظر يك بار، هنگامى كه حضرت امام (س ) به حرم مطهر حضرت امير المومنين عليه
السلام مشرف شده بودند - با آنكه معمولا كمتر به اين سو و آن سو نگاه مى كردند و
مخصوصا در حرم مطهر توجهى به امور ظاهرى نداشتند - در حال عبور از رواق مطهر متوجه
شدند كه يكى از زوار روى زمين افتاده و عتبه مباركه را مى بوسد. ايشان نسبت به اين
صحنه خيلى سريع و تند واكنش نشان دادند و به يكى از آقايانى كه همراه معظم له بود،
فرمودند:
به اين آقا بگوييد بلند شود و اين كار را نكند.
آن توجه و عكس العمل حضرت امام در برابر اين مسئله نسبت به ساير رويدادها، شايد يك
امر استثنايى بود. دليل آن تا آنجايى كه براى ما قابل درك بود، دو نكته مهم بود:
يكى آن كه انجام اين كار، فى نفسه معمولا شكل و هيئت سجود را پيدا مى كند و سجده جز
در پيشگاه خداوند متعال جايز نيست . ديگر آنكه از اين كار و امثال آن دشمنان اسلام
بهره بردارى نموده و شيعيان را متهم به شرك و بى دينى كرده اند. با آنكه نيت و قصد
صاحبان اين گونه اعمال چيز ديگرى بوده و هرگز قصد سجده كردن را نداشته اند. و حتى
سجده بر غير خدا را استنكار مى كنند، ولى مغرضان و دشمنان بيدار، از اين گونه اعمال
چيز ديگرى بوده و هرگز قصد سجده كردن را نداشته اند. و حتى سجده بر غير خدا را
استنكار مى كنند، ولى مغرضان و دشمنان بيدار، از اين گونه اعمال همواره براى متهم
كردن شيعه و لكه دار كردن مكتب تشيع و بدين كردن برادران اهل سنت نسبت به شيعيان
سوء استفاده كرده اند. به همين جهت ، امام كه به شدت به مسئله وحدت بين صفوف
مسلمانان و ريشه كن كردن بهانه ها و دستاويزهاى موهوم و منفى ، حساس بودند، اين
عمل را نهى فرمودند.
تاييد غير مسلمين نشود
حضرت امام در برخورد با خطر نفوذ و تاثير منفى فرهنگهاى مادى و منحط بر
افكار و انديشه هاى مسلمانان ، بسيار جدى و حساس بودند. ايشان به دليل اين حساسيت
حتى استفاده از علوم و فنون بيگانگان را منوط به شرايط و ويژگى هاى خاص مى دانستند.
به عنوان مثال ، از سوى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان با اين جانب تماس گرفته
شد كه در مورد خريد كتابهاى سالم و مفيد براى كودكان و نوجوانان كه ناشر يا مولف با
مترجم آنها غير مسلمان باشند، كسب تكليف شود. پس از طرح سئوال حضرت امام فرمودند:
حتى الا مكان از كتابهايى كه مسلمانها نوشته اند، استفاده
شود و چنانچه لازم بود و كتابى خيلى خوب بود، به شرط آنكه تاييد غير مسلمين نشود،
اشكال ندارد.
ملاقات و زير خارجه شوروى
صبح روزى كه قرار بود ادوارد شوارد نادزه وزير امور خارجه شوروى براى تقديم
پاسخ گورباچف خدمت امام مشرف شود، طبق معمول روزهاى ديگر، راس ساعت 8 براى تشرف به
محل هميشگى رفتم . اما بر خلاف معمول هنوز امام به اتاق ملاقاتها تشريف نياورده
بودند.
وزير امور خارجه شوروى همراه مقامهاى وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى به طور
ايستاده در اتاق منتظر قدوم امام بودند.
براى پذيرايى دو كار بى سابقه انجام گرفته بود: يكى آنكه براى اولين بار، چند صندلى
كه البته از جاى ديگر عاريه آورده بودند، براى نشستن هيئت مزبور در اتاق چيده شده
بود و ديگر آنكه حاج عيسى يك سينى چاى آورد و حاضران همين طور كه ايستاده بودند،
مشغول نوشيدن آن شدند. به جز مترجم روسى ، سفير شوروى نيز در اتاق بود، ولى ديگر
همراهان شوارد نادزه در حياط بودند.
انتظار سنگينى بر فضاى اتاق حاكم بود. سرانجام امام در حدود ساعت هشت و نيم با همان
هيئتى كه در تلويزيون مشاهده شدند، وارد و بدون تامل و توقف و بدون اينكه در چهره
كسى نگاه كنند، از ميان افراد گذشته و روى جايگاه هميشگيشان نشستند. در همين حال ،
وزير امور خارجه شوروى نيز روى صندلى نشست .
معمولا افراد در جلسه هاى استثنايى در آغاز به صورت شبه موقت و نا متعادل مى نشينند
و بعد از چند لحظه ، همزمان با آرامش و استقرار روانى با يك مانور آرام و حركتى
مختصر، هيئت و شكل ظاهرى آنان نيز مستقر و متعادل مى شود. شوارد نادزه به عنوان
رئيس ديپلماسى و نماينده ابر قدرت شرق كه چهره با صلابت و حركتهاى با طمانينه او در
محافل بزرگ بين المللى و كاخهاى مجلل قدرتمندان غربى در فيلمهاى خبرى بسيار ديده
شده است ، در اين اتاق محقر و ساده ، در حالى كه شايد براى اولين بار با پاى برهنه
روى فرشى كهنه و رنگ باخته در يك مجلس رسمى قدم گذاشته بود، وضعيت ديگرى داشت . او
براى اولين بار، خود را در ساده ترين و بى پيرايه ترين مقر با يك رهبر بزرگ الهى كه
شخصيت معنوى او تمام كاخهاى استكبار را لرزان كرده بود، روبرو مى ديد.
من نمى دانم ارتعاش خفيفى كه در هنگام خواندن پاسخ گورباچف در دست او مشهود بود،
ناشى از پيرى بود يا چيزى ديگر!
او در اولين لحظه كه روى صندلى نشست ، وضعيتى غير مستقر داشت كه در نامتعادل بودن
كيفيت قرار گرفتن پاهاى او مشهود بود.
همين وضعيت تا آخرين لحظه كه پيام نسبتا طولانى را قرائت كرد و با سخنان امام ، ختم
شد، همچنان ادامه يافت . به جز سر و دست مرتعش او بقيه اندامش در طول مدت تشرف به
سان مجسمه اى جآمد، خشكيده بود.
همچنين همه شاهد بوديم مترجمى كه به گفته آگاهان در همه جا با تسلط كامل در ترجمه
زبان روسى بلبل زبانى مى كرد، در اين مقام ، جمله اى را بدون لكنت كه سعى مى كرد در
سرفه ها و سينه صاف كردنهاى مصنوعى خود پنهان كند، نتوانست ادا كند.
به هر حال ، پاسخ گورباچف ، همراه با ترجمه آن ، پايان يافت .
در اين لحظه همه منتظر پاسخ و واكنش حضرت امام بودند، اما حتى چگونگى آن در مخيله
هيچ كس خطور نمى كرد. تمام وجود حاضران در چشمها و گوششان فشرده و چشمها به سوى
امام دوخته شده بود.
نماينده ابر قدرت شرق ، يك بار ديگر، خود را در برابر برخوردى غير قابل پيش بينى و
فوق تصور يافت . حضرت امام بدون تامل ، طى حدود يك دقيقه و در سه فراز با صراحت و
فارغ از هر نوع مجامله ، جمله هايى را فرمودند كه ضمن آن ، از اينكه آقاى گورباچف ،
مطلب اصلى - كه اساس نامه امام بود - را مورد توجه لازم قرار نداده ، اظهار تاسف
فرمودند. در حالى كه مترجم ، شروع به ترجمه فراز سوم كلمه هاى امام كرده بود، حضرت
امام برخاستند و به طرف اندرونى روانه شدند. با آنكه هميشه مشتاقان حضرت امام به
محض تشرف به محضرشان ، بى اختيار به طرف معظم له كشيده مى شدند و دستشان را مى
بوسيدند، ولى اين بار، حضرت امام چه در حال ورود و چه هنگام خروج ، با تركيبى از
هيبت و سرعت در حركت ، گويى چنان وضعيت استثنايى و بى سابقه اى را به وجود آوردند
كه هيچ كس نتوانست از جايش تكان بخورد و طبعا براى هيچ كس هم مجال دستبوسى پيش
نيآمد، چه برسد زمينه اى براى مصافحه !
اهميت دادن به وحدت اسلامى
روحانى برجسته يكى از شهرهايى كه مردم آن ، شيعه و سنى هستند، نامه اى خدمت
امام (س ) فرستاده بود كه طى آن ضمن درخواست كمك به ساختن مدرسه علميه ، متذكر شده
بود كه در اين شهر، اهل سنت نيز حوزه دارند. تذكر اين نكته ، نشان ، مى داد كه در
آن شهر نه چندان بزرگ مدرسه علميه فى نفسه ضرورتى ندارد و انگيزه ساختن مدرسه علميه
آن بود كه برادران اهل سنت مدرسه علميه دارند. او گمان كرده بود كه تذكر اين نكته
باعث موافقت قطعى حضرت امام براى ساختن مدرسه علميه مى شود. ولى وقتى نامه به عرض
معظم له رسيد، با لحنى قاطع فرمودند:
نبايد حالت مقابله با آنها باشد! اين دليل كافى نيست كه چون
آنها دارند، پس ما هم بايد داشته باشيم . نه خير!.
حضرت امام (س ) با اين برخورد، دو نكته را مشخص فرمودند: يكى اينكه براى ساختن
مدرسه علميه در شهرهاى كوچك بايد زمينه ها و امكانات لازم وجود داشته باشد و ديگر
آنكه اگر پيروان ديگر مذاهب اسلامى هم در آنجاها هستند، كارى را كه حالت مقابله با
آنها به خود بگيرد، نبايد انجام داد.
جواب با سكوت !
به عرض امام رسيد كه فلان كس - از مشهورترين و مرتبطين يا امام - تلفن كرده
كه به عرض برسانيم كه راهپيمايى امروز - در ارتباط با اعتراض به كويت و سعودى -
صلاح نيست انجام شود. حضرت امام سكوت كردند. به گونه اى كه انگار اصلا نشنيداند.
درس خواندن براى چه ؟
در تاريخ 20/5/65 نامه يكى از ائمه جمعه محترم كه مورد شناخت حضرت امام و از
شاگردان معظم له مى بود، رسيد. مضمون نامه اين بود: هفت سال
است كه امام جمعه هستم و روزى 14 ساعت به كار اشتغال دارم . از كارهاى علمى باز
مانده ام و محفوظاتم را از دست داده ام . اجازه بدهيد استعفا كنم و مدتى را دوباره
به حوزه باز گردم .
به عرض مباركشان رسيد. حضرت فرمودند:
درس خواندن براى خدمت به اسلام و مسلمين است و الان شما اين
خدمت هستيد. اگر مشكل شما در اين است كه مى خواهيد درس بخوانيد، به كارتان مشغول
باشيد، ليكن سعى كنيد مطالعه هم داشته باشيد.
آقايان طلبه باشند
يكى از ائمه جمعه مركز استان نامه اى نوشته بود مبنى بر اينكه مبلغ مختصرى
كه به عنوان شهريه به ائمه جمعه داده مى شود، به جايى نمى رسد و فقط هزينه اجاره
دفتر، يا حقوق ابدارچى دفتر آنان مى شود و... و درخواست افزايش كرده بود. حضرت امام
فرمودند:
آقايان طلبه باشند.
سكوت !
يكى از روحانيان طى نامه اى اجازه خواسته بود كه مبلغ هفتاد هزار تومان از
وجوه شرعيه اى را كه دريافت مى كند، بابت خريد يك دستگاه پيكان پرداخت كند. حضرت
امام سكوت كردند و هيچ چيز نگفتند كه به معنى عدم اجازه بود.
چه شده است ؟
يكى از مشاهير كه مشغول ساختن مدرسه علميه بود، طى نامه اى درخواست كره بود
كه حضرت امام اجازه بدهند وجوه شرعيه را دريافت و براى تكميل ساختمان مدرسه مصرف
كند و يا آنكه خود حضرت امام در اين رابطه كمك مالى كنند. حضرت امام بدون آنكه در
مورد درخواست چيزى بگويند، فرمودند:
من نمى دانم چه شده است ، آقايان همه مى خواهند براى خودشان
مدرسه بسازند!!.
تعجب از سهميه اتومبيل
يكى از روحانيون محترم كه از شاگردان قديمى حضرت امام بود، نامه اى نوشته
بود كه از سهميه فلان تشكيلات مربوط به روحانيت ، يك دستگاه اتومبيل براى اين جانب
منظور شده ، ولى پولى ندارم و حضرت عالى ...
حضرت امام با اظهار تعجب توام با ناخشنودى از اين كه تشكيلات روحانيت هم سهميه
اتومبيل دارد! در مورد درخواست شخص مزبور فرمودند:
چه لزومى دارد كه آقايان همه ماشين داشته باشند؟!.
اشكال ندارد
در تاريخ 6/12/64 بعد از انجام كارها به عرض رسيد كه آيا از پول جبهه مى شود
براى خانواده فرماندهانى كه خودشان در جبهه هستند و ماهها به خانه شان نيآمده اند و
گرفتارى مادى دارند، پرداخت شود؟
فرمودند:
اشكال ندارد. اگر آنها به جبهه نروند كه جنگ نمى شود.
كى اين كار را كرده ؟
كتابى تحت عنوان البيعه الواجبه على المسلمين
به وسيله نويسنده آن براى حضرت امام فرستاده شده بود. نويسنده ، عربى ناشناس ،
ظاهرا اهل حجاز و سنى مذهب بود كه سعى كرده بود به گمان خود، با استناد به روايات
عامه ، اثبات كند كه امام خمينى همان مهدى موعود است !!
اين كتاب ، همراه با توضيحى مختصر از محتواى آن ، به عرض حضرت امام رسيد. حضرت امام
سخت بر آشفتند و به طور كم سابقه اى ناراحت شدند و با تندى و تلخى فرمودند:
كى اين كار را كرده است ؟! عجب !!....
تكليف شرعى
در مورد يكى از روحانيون كه از طرف حضرت امام مجاز در اخذ و ايصال وجوه
شرعيه و امور حسبيه و مورد توجه آن حضرت بود، گويا گزارشى در رابطه با زياده روى
ايشان در استفاده از وجوه شرعيه به حضرت امام رسيده بود. به همين مناسبت ، چند بار
از مقدار وجوه تحويل شده به وسيله ايشان به دفتر، از اين جانب سئوال شد. من نيز
استخراج كرده و تحويل دادم .
متعاقب آن ، چند روز بعد، حضرت امام با آهنگى جدى و قاطع فرمودند:
به ... بگوييد بايد ظرف ده روز تمام حساب زندگيش را ارائه
دهد،... را از كجا خريده است ؟.
سپس با لحنى ناراحت و محكم ادامه دادند:
من گرفتار تكليف شرعى هستم . بايد ظرف ده روز حساب همه چيزش
را روشن كند. والا من ناچارم عكس العمل نشان دهم و ايشان ساقط خواهد شد.
دختر خيلى خوب است !
در زمستان سال 63 خداوند فرزند دخترى به اين جانب عطا فرمود. چند روز بعد از
تولد، مادرش او را به بيت معظم له آورد. بعد از انجام كارهاى معمول ، از محضر امام
خارج شدم و نوزاد را براى تشرف به خدمت حضرتشان آوردم . از پله هاى حياط بالا مى
آمدم كه توجه حضرت امام به حقير جلب شد. با تبسم و نشاط كم سابقه اذن دخول دادند.
قبل از آنكه سخنى بگويم ، فرمودند:
بچه خودتان است ؟.
عرض كردم ، بله ! بلافاصله دو دستشان را به علامت تحويل كودك جلو آوردند و همزمان
پرسيدند:
دختر است يا پسر؟.
عرض كردم :
- دختر است .
او را در آغوش گرفتند و صورت به صورت او گذاشتند و پيشانى او را بوسيدند و در اين
حال فرمودند:
دختر خيلى خوب است . دختر خيلى خوب است . دختر خيلى خوب است
!.
و در گوشش دعا خواندند. سپس از اسم او سئوال فرمودند.
انتخاب بفرماييد.
و حضرت امام بدون تامل ، فرمودند:
فاطمه خيلى خوب است . فاطمه خيلى خوب است . فاطمه خيلى خوب
است .
نياز به تذكر نيست كه يكى از ويژگى هاى معروف حضرت امام كه نمودار حكمت و وارستگى
آن حضرت است ، اصل سكوت و صمت است و سخن گفتن در حداقل و مبتنى بر اداى تكليف .
به همين جهت ، زياد ديده مى شد كه حضرت امام مثلا در نجف كه از 5/2 ساعت بعد از
غروب تا 3 ساعت - به مدت نيم ساعت - هر شب براى ديدار عمومى به اتاق بيرونى تشريف
مى آوردند، جز سلام و مساكم الله باالخير تا آخر جلسه
به سكوت برگزار مى شد.
در طول مدت سالهايى كه در جماران صبحها خدمت حضرتشان مى رسيديم و هر روز ما بين 20
الى 50 دقيقه مشرف بوديم ، هيچ گاه به ياد ندارم كه حتى يك كلمه غير ضرورى از امام
شنيده باشم . سوالها از خدمتشان بسيار سنجيده بود. يعنى آنكه افرادى كه معاشرت كارى
با معظم له داشتند، خيلى زود مى فهميدند كه امور غير مربوط و نامربوط را نبايد در
خدمتشان مطرح كنند. ولى در عين حال بسيارى از سئوالها بود كه در پاسخ آنها سكوت مى
كردند و گاهى هم پاسخ با يك نگاه يا يك اشاره دست يا يك كلمه و گاهى يك جمله بود و
احيانا تلفيقى از دو يا چند شيوه مذكور توام با تبسم يا اخم بود كه همه مبين معنايى
دقيق و بيانگر منظوريد حساب شده و نشات گرفته از سر چشمه جوشان و فزاينده حكمت و
اندازه گيرى دقيق اين انسان خدايى بود كه به خبر كثير حكمت و دانش الهى دست يافته
بود: يوتى الحكمه من يشاء و من يوتى الحكمه فقد اوتى خيرا
كثيرا .
بگذريم از امور ديگرى مانند لحن و آهنگ صدا كه بر حسب موارد مى تواند دقيقا بيانگر
ميزان بى اعتنايى يا تاكيد و اهتمام و... در انتقال نظر مباركشان باشد و به هر حال
و با توجه به سيره حضرت امام در زمينه برخوردها و گفته هايشان و صرفه جويى در سخن
گفتن و اكتفا به حداقل ضرورت . جمله دختر خيلى خوب است
و فاطمه خيلى خوب است آنهم به صورت كلى گرچه
مورد خاص است ، ولى انگار كه خطاب
مطلق است و مخاطب ، همگان . تكرار هر يك از آن جمله
ها نيز بى گمان امرى حساب شده و برخاسته از يك ريشه اعتقادى و فرهنگى نيرومند است ،
در جهت گسترش و تعميق آن اعتقاد و فرهنگ در جامعه اسلامى . تاكيد بر خوبى دختر، به
منظور مبارزه با رسوبات جاهليت كهنه و مدرن ! و تاكيد بر نام
فاطمه به خاطر احياى بهترين الگوى زن مسلمان و...