فهرست مطالب
سخن
ناشر
پيش
گفتار
گفتار
اول : سيرى در خطبه ۱۷۴ نهج البلاغه
چكيده
174
خطبه 174
روش
خطبه در غفلت ستانى
1-1)
فراز نخست ؛ اندر احوال غافلان
پرتوى
از قران
حكمت
دوم :
حكمت
سوم :
حكمت
چهارم :
1-
2) فراز دوم ؛ اندر مناقب امام على (ع )
حكمت
نخست :
حكمت
دوم :
حكمت
سوم :
ارتباط
منطقى دو فراز
آنچه
گذشت
گفتار
دوم : اندر چيستى غفلت
مقدمه
2-1)تحليل
و مفهوم غفلت
2-2)غفلت
در آينه تمثيل
2-3)شناخت
غفلت در پرتو ضد آن
2-4)ملاك
تمايز
گفتار
سوم : گونه ها و مراتب غفلت
چكيده
مقدمه
3-1)
غفلت گريزناپذير
غفلت
درمان پذير
3-3)
غفلت معذور
3-4)غفلت
مذموم
3-5)
غفلت مستقر
3-6)
غفلت مضاعف
3-7)
غفلت نهادينه در فرهنگ سازمانى
گفتار
چهارم : غفلت از خويشتن
4-1)
غفلت از خويش ، شديدترين غفلت
4-2)
غفلت از خويش ، شايعترين بى خبرى
4-3)نشانه
هاى غفلت از خويش
4-4)
ابعاد غفلت از خويش
4-5)
مرگ فراموشى بارزترين مصداق غفلت
گفتار
پنجم : خدا فراموشى زيان آورترين غفلت
چكيده
5-1)ابعاد
غفلت از خدا
5-2)سكولاريزم
مصداق بارز زندگى غافلانه
5-3)
غفلت از آرمانهاى قدسى
گفتار
ششم : آثار غفلت در زندگى فردى و اجتماعى
چكيده
مقدمه
6-1)خود
باختگى
6-2)
آفت عزم و اراده
6-3)
جهد بى توفيق
6-4)
كشتزار گناه و زشتى
6-5)
مشقت در زندگى
6-6)
قساوت دل
6-7)
آفت مديريت
6-8)
مانع استكمال و عامل انحطاط
6-9)
عذاب اخروى
گفتار
هفتم : عوامل معرفتى غفلت
چكيده
مقدمه
7-1)
نگرش يك بعدى
7-2)نگرش
تاريخى
7-3)
تعميم ناروا
7-4)
اثبات شى ء و نفى ماعدا
7-5)
خلط مشاهده امر واقع و تبيين آن
7-6)
مطلق پندارى عقل
7-7)
خيالپردازى
گفتار
هشتم : عوامل روانى غفلت
چكيده
8-1)
سهل انگارى و عافيت طلبى
8-2)
پيروى از ظن و گمان
8-3)
پيروى از هوى و هوس
8-4)
گناه آلودگى و گستاخى
8-5)
اقبال مردم و تملق چاپلوسان
8-6)لقمه
حرام
8-7)
پيروى كوركورانه
8-8)
توجه مثبت مشروط
8-9)
سنت زدگى و سنت زدايى
8-10)
تكبر و خودبزرگ بينى
8-11)
آرزوهاى طولانى
گفتار
نهم : غفلت زدايى آرمان انبياء
چكيده
مقدمه
9-1)
امانت نگرى
ربط
انگارى هستى
9-3)
حزم در معيشت اين جهانى
9-4)
نور وحى
9-5)ديده
عبرت بر تاريخ
گفتار
دهم : تاءملات وجودى (روانشناسى اگزيستانسياليستى و مساله غفلت )
چكيده
مقدمه
10-1)خود
آگاهى
10-2)تجربه
من هستم
10-3)
اختيار و مسئوليت
10-4)
اضطراب
10-5)
احساس گناه
10-6)
سه نوع جهان
10-7)
معناى زمان و توانايى متعالى كردن لحظه ها
گفتار
يازدهم : شيوه ها و فرايند غفلت زدايى
چكيده
11-1)
از نمود تا بود
11-2)
تحولات وجودى
11-3)از
زندگى حيوانى تا بصيرت ايمانى
گفتار
دوازدهم : گفتگوهاى صميمى
چكيده
مقدمه
12-1)
گندم اعمال چل ساله كجاست ؟
12-2)
مسئوليت هويت ستان (1)
12-3)كشتى
در اين گرداب ها
12-4)
از نقد گريزى تا نقد پذيرى
سخن ناشر
غفلت ، بمثابه يك بيمارى مسرى ، از اينجا
نگرايى و دنيازدگى سرچشمه مى گيرد و چون غده سرطانى آدمى را به سرعت از
پا مى اندازد. امروزه هر يك از ما به نوعى از اين بيمارى رنج مى بريم و
نيازمند معالجه ايم . در اين ميان عمق شناخت از غفلت و نيز بكارگيرى
روشهاى گوناگون ، مى تواند ما را از اين بلاى خانمانسوز رهايى بخشد.
اين اثر ارزنده به نحوى عينى ، غفلت را مورد بررسى قرار داده و راههاى
مختلفى را براى زدودن آن در زندگى فردى و اجتماعى پيش روى ما قرار مى
دهد. مركز مطالعات و انتشارات آفتاب توسعه : مفتخر است به انتشار اين
اثر است و مطالعه آنرا به همگان به ويژه مديران كه يكى از مخاطبان اصلى
مؤ لف محترم مى باشند توصيه مى كند. در پايان ضمن تشكر از مؤ لف محترم
و نيز دست اندكاران و آماده سازى و چاپ ، به آگاهى مى رساند: اين كتاب
قبلا در سطح محدودى جهت بهره بردارى در دوره هاى آموزشى توسط مؤ لف
منتشر شده و اين بار با ويرايش و افزايش ، توسط اين مركز تقديم علاقه
مندان مى گردد.
پيش گفتار
زندگى اين جهانى را گريز از ارتباط نيست . انسان موجودى در
ارتباطهاى چند وجهى و پيچيده است . گريز از اين ارتباط با جامعه ،
طبيعت و يا خويشتن ، خود در پرتو وقوع ارتباط ديگر با آنها صورت مى
پذيرد. ما انسانها به نحو انتزاعى و مجرد از ديگران و محيط زندگى نمى
كنيم . اين ارتباط فراتر از آنكه شرط زيست و ماندگارى انسان در عالم
هستى باشد، تعين بخش و يا هويت ستان از او نيز هست . ما انسانها، در
شبكه ارتباطى پيچيده و چهار وجهى خويش را مى آفرينيم ، آفرينشى مدام :
هويت ستانى و خود باختگى يا هويت يابى و خود شكوفايى . شبكه ارتباطى كه
هستى و چيستى ما در آن حاصل مى آيد، از جهات مختلفى داراى پيچيدگى است
:
يك : ما با امر واحدى ارتباط نداريم بلكه حداقل با چهار امر غير همسطح
مواجه داريم : خدا، خود، انسانهاى ديگر در اشكال مختلف فردى ، گروهى ،
تاريخى و تمدنى آن و طبيعت .
دو: ارتباط با هر يك از امور ياد شده داراى تنوع خيره كننده است . ما
با خود موجهه واحد نداريم .گونه هاى فراوانى از ارتباط با خود وجود
دارد: صريح بودن با خويش ، صادق بودن با خود، خود باختگى ، خود فراموشى
، خود افشايى ، خودشناسى ، و... همچنين است طبيعت : رابطه معرفتى ،
تسخيرى ، تخريبى ، حفاظتى و... و با ديگر انسانها مى توانيم ارتباط پيش
بينى پذيرى داشته باشيم و يا ارتباط مبتنى بر پيش بينى ناپذيرى ارتباط
مبتنى بر احترام اصيل نامشروط و متقابل داشته باشيم يا نه ....
با خدا نيز مى توانم رابطه عشق و پرستش ، خداجويى و خداپرستى داشته
باشيم و مى توانيم راه اعراض در پيش گرفته و موضع خداگريزى اخذ كنيم
.
سه : ارتباط با امور ياد شده دو جانبه است . هر مواجهه اى با ديگران
ارتباط متناسبى را از جانب آنان بر مى انگيزد. طبيعت كوهى است و ارتباط
ما با آن ندا. هر ارتباطى همچون ندايى است در برابر كوه كه صداهايى را
باز مى آفريند و به ما مى رساند.
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
|
سوى ما آيد نداها را صدا(1)
|
ارتباطى را كه با ديگران برقرار مى كنيم چون سايه اى ات كه افكنده مى
شود، اين سايه هر چند دراز باشد اما سوى ما باز خواهد گشت :
گرچه ديوار افكند سايه دراز باز گردد سوى او آن سايه باز
(2)
در مواجهه با طبيعت به نحو مستمر به داد و ستد با آن مسعوليم . چيزى از
(ص ): بر مى گيريم و آن ، چيزهايى از ما مى ستاند.
چهار: ارتباطها شبكه اى است . مواجهه اى ؟ با طبيعت و محيط زيست داريم
، بازخوردى را در ارتباط با ديگران مى آفريند و نوع رابطه ما با خدا را
بدون تاءثير نمى گذارد. ارتباط شناختى ما با خويشتن ارتباط معرفتى ما
با خدا را رقم مى زند. خدافراموشى را به ميان مى آورد و كسى كه از
تجاوز به حقوق ديگران دغدغه اى ندارد، نه حد و حرمت خود را نگه مى دارد
و نه حريم كبريايى را حرمت مى نهد. آنكه با مردم كبر ورزد با خداى خود
ستيز مى يابد. هر كس از فرمان يزدان روى برگرداند و راه عصيان و
نافرمانى پيش گيرد، در رفتار ارتباطى درون شخصى دچار تشويش و سراسيمگى
مى شود.
و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا
(3) و در نهايت خويشتن را از دست مى دهد و به تعبير
دقيق حكيم فردوسى :
هر كسى از فرمان يزدان بتافت سراسيمه شد خويشتن نشناخت
اين توهمى بيش نيست كه فرد در ارتباط با ديگران فارغ از هر گونه دغدغه
و احتياط باشد اما در اين ارتباط با خويشتن حزم و تدبير كند و يا در
ارتباط با خداى خود تقوى و پرهيزكارى پيشه كند. كسانى نسبت به محيط
زيست دغدغه دارند كه نسبت به خود بى مبالات نيستند. به تعبير يك از
استادان معاصر، عمرى كه مى كنيم ساختمانى را بنا مى نهيم ، اجزا و
عناصر اين ساختمان در ارتباط وثيق و شبكه اى به ميان مى آيند.
پنج : دامنه تاءثير و تاءثر ارتباطهاى شبكه اى ما به ميزان زيادى پنهان
است . شبكه ارتباطى كه انسان آن را مى آفريند و خود را در آن زندانى مى
كند مانند كوه يخ است و بخش عظيمى از آن ناپيدا است و همين ناپيدايى
موجب عدم انگارى آن مى شود و ما را نسبت به آفات آن آسيب پذير مى سازد.
به همين دليل مغرورانه و غافلانه بسيارى از رفتارهاى ارتباطى را عين
زيركى مى پنداريم و زهر كشنده آن را قند مى انگاريم .
خود به پاى خويش تا سوءالقضا
|
در خيالش ملك و عز و مهترى
|
گفت عزرائيل : رو اى يرى !
(4)
|
آسيبهايى كه در شبكه ارتباطى بر دل ما وارد مى شود بسى دشوار ياب است و
اگر انسانها مى توانستند خار در دل را رصد كنند، غم و رنج بر كسى
مستولى نمى شد.
ار در پاى شد چنين دشوار ياب
|
خار در دل چون بود واده جواب
|
خار در دل گر بديدى هر كسى
|
دست ؟ بودى غمان را بر كسى
|
حيله و تدبير غافل از آنكه حيله خود دام است ، از مار مى جهيم و دچار
اژدها مى گرديم . زمانى كه در نظام ارتباط غير مبتنى بر شايسته سالارى
و بر حسب آنچه زيركى مى پنداريم وارد تحصيلات دانشگاهى مى شويم و با
هزاران تدبير و زيركى - و نه با سخت كوشى - به مدركى دست مى يابيم ،
زهر متخصص فاقد تخصص را قند مى پنداريم و هنگامى پرده پندار از ديدگان
ما مى افتد كه ديگر همه چيز را باخته ايم .
تجديد مطلع
قوام زندگى اين جهانى مرهون همبستگى متقابل انسان با طبيعت و همنوعان
خود است . از طرفى تصرف طبيعت و استخدام همنوعان ، به شرط لازم پايدارى
زندگى دنيوى در دو حالت حداقلى و حداكثرى است ، زيرا زندگى زاهدانه
مبتنى بر كمترين برخوردارى از لوازم معيشتى و زندگى رفاه طلبانه مبتنى
بر بيشترين بهره مندى از رفاه و آسايش اين جهانى جز با تصرف در طبيعت و
به خدمت گرفتن ديگر انسانها مقدور نمى باشد. از طرف ديگر، مواجهه با
نيروهاى پيدا و پنهان طبيعت و قرار گرفتن در مناسبات اجتماعى و گريختن
به تمدن كه به شرط لازم استخدام طبيعت و همنوعان است ، انسان را در
معرض آسيبهاى فراوان قرار مى دهد. به عنوان مثال ، فرد براى فرونشاندن
تشنگى خود به طبيعت مراجعه مى كند و خوان گسترده طبيعت ، احساس تشنگى و
نياز به آب را پاسخ مى دهد.
تشنه مى نالد كه اى آى گوارا؟
|
آب هم نالد كه كو آن آبخوار
(5)
|
اما برخوردارى از مواهب طبيعت عارى از آسيبهاى پيدا و پنهان نيست .
بهر غسل از در روى در جويبار
|
بر تو آسيبى زند در آب خار
(6)
|
آسيب پذيرى از طبيعت ، جامعه و تمدن و سه صورت عمده دارد: جسمى ، روانى
و وجودى .
آفات جسمى در سطحى ترين آسيب پذيرى ظاهر مى شوند. آدمى از ابتداى هبوط
در عالم طبيعت با آسيبهاى پيدا و پنهان آن مواجه بوده و به تدريج - از
طريق آزمون و خطا - ياد گرفته است كه چگونه در مواجهه با آن آفات ،
مصونيت داشته باشد. دانش تجربى و فن آورى ، پيچيده ترين شكل تدبير وى
در برخوردارى از منابع طبيعى را به دست آورد. از طبيعت و مواهب آن بهره
مند شود بدون آنكه جراحتى بر بر بدن خويش پيدا كند.
گونه ديگر آفات به آسيب پذيرى در ابعاد شخصيتى ،
(7)سازمان روانى و تعادل روحى مربوط مى گردد كه از حيث
پيچيدگى در ساختار و زيان آورى در آثار، عميقتر از آسيب پذيرى جسمى است
. اضطراب ، ترس ، دلهره ، افسردگى ، گسيخته خويى ، روان نژندى و به طور
كلى خودباختگى و مسخ شخصيت از آسيبهاى روحى و روانى است كه پيچيده ،
زيان آورتر و غالبا ناپيدا هستند و بازخورد انسان از آن در اغلب موارد،
ناهشيارانه است . پيچيدگى و زيان آورتر بودن اين نوع آسيبها صرفا به
اين جهت نيست كه حيات روحى و روانى آدمى بسى مهمتر از زندگى جسمانى
اوست ، بلكه به اين جهت نيز ارتباط دارد كه ساز و كارهاى روانى ناهشيار
در باز خورد از چنين آسيبهايى ،در غالب موارد مرضى و آسيب زاست
(8) و لذا آسيب هاى شخصيتى اشتدادپذير هستند. وقتى در
مقايسه خود با ديگران احساس كهترى و حقارت مى كنيم ممكن است نسبت به وى
عداوت و دشمنى كنيم و اين حسدورزى شخصيت فرد را در آتش مى كشد و روان
او را به زندان مى افكند. آفتهاى وجودى ژرفترين نوع آسيب پذيرى است و
حاصل آن چيزى جز خود باختگى ، مسخ شخصيت و از دست دادن اصالت آدمى نيست
. آسيبى كه سرمايه اصلى را نشانه مى رود و هويت آدمى را به يغما مى
برد. اينكه آيا اساسا انسان مى تواند با تكيه بر توانائيها عقلانى خويش
شيوه هاى پيشگيرى و روش هاى درمان چنين آسيبهايى را آنگونه كه در خصوص
آسيب پذيرى جسمى ، روانى و وجودى مطرح است ، به دست آورد يا نه ، از
مسائل عمده انسان شناسى معاصر است . امانيسم عصر رنسانس و سكولاريزم
قرون پس از آن مدعى آن باور بوده اند كه انسان در مصونيت از آسيب پذيرى
مى تواند از هر گونه تعاليم آسمانى بى نياز باشد. چنين باورى ، تجربه
هايى را در سه سده اخير به ميان آورده كه آسيب پذيرى آدمى را صد چندان
ساخت . امروزه به دليل مشاهده نتايج تجربه هايى است كه به تجربه هاى
دينى و تعاليم آسمانى اقبال و در بازسازى اخلاقى ، دست نياز به اديان
برده مى شود. آسيب پذيرى شخصيتى از جهت ديگر و متناسب با دو بعد وجود
آدمى يعنى بعد عقلانى و بعد روانى بر دو. قسم است : آفات رفتارى و آفات
معرفتى . مراد از آفات رفتارى ، آسيبهايى هستند كه فرد را از رفتار
متعادل در دو بعد جوانحى و جوارحى
(9) خارج مى كند چنين آفاتى در ادبيات دينى ، رذايل
اخلاقى ناميده مى شوند. حسد، كينه ، تهمت ، دشمنى ، نفاق ، دورويى ،
ظلم و تعدى به حقوق ديگران ، آسيبهايى شخصيتى هستند كه تعادل سازمان
روانى را از ميان برده و در نهايت موجب تهى شدن آدمى از خويشتن مى
گردند:
هوا كبر و عجب و شهوت و آز
|
دروغ و خشم و خل و غفلت و ناز
|
همه سر در كمينت مى شتابند
|
كه تا چون بر تو ناگه دست يابند
(10)
|
مراد از آفات معرفتى ، آسيبهايى هستند كه بر قوه شناخت و ادراك عارض مى
شوند و ديده را از بصيرت دور مى سازند. پيروى از ظن و گمان به جاى علم
و يقين ، بعدى از يك پديدار را همه هويت آن پنداشتن ، اخذ تبيين امر
واقع به جاى مشاهده امر واقع ، نگرش يك بعدى در آميختن انگيزه و
انگيخته ، تعميم ناروا، مطلق پندارى عقل جزوى ، استنباط نفى ما عدا از
اثبات شى
(11) از آفاتى هستند كه قوه شناخت را ناتوان ساخته و آن
را از كشف حقيقت باز مى دارد. آفات معرفتى و رفتارى عليرغم تمايز منطقى
به لحاظ روان شناسى و جامعه شناسى ، همبستگى متقابل دارند. از طرفى خشم
و شهوت ديده را كور مى كند و از طرف ديگر ديده كور نسبت نسبت به حقايق
امور، اعتدال فرد را سلب كرده و او را به خشم و شهوت مرضى مى كشاند.
خشم و شهوت مرد را احوال كند
|
ز استقامت روح را مبدل مى كند
(12)
|
غفلت به عنوان منشا بسيارى از آفات معرفتى صد گناه و زشتى به بار مى
آورد و انسان را به درياى آز مى اندازد:
مى ندانى كز چه مانى تو باز
(13)
|
من ز غفلت صد گنه را كرده ساز
|
تو عوض صد گونه رحمت داده باز
(14)
|
آفات رفتارى ، بنا به توصيفى كه در ادبيات دينى ارائه مى شود؛ از آفت
عمده اى سرچشمه مى گيرند
كه سر آغاز همه رذايل است و آن دنيا دوستى است . به تعبير امام على (ع
):
اياك وحب الدنيا فانها اصل كل خطيئه و معدن
كل بليه دورى جوييد از دنيا دوستى چرا كه
آن اساس هر خطا و گناهى و جايگاه اقامت هر بلائى است .
(15)
آفات معرفتى نيز، بنا به توصيف متون دينى به آسيب عمده اى بر مى گردند.
آفتى كه به عنوان زيان آورترين دشمن توصيف شده است : غفلت .
الغفله اضرالاعداء
(16)
نهج البلاغه كه پيشگيرى ، و درمان آسيبها شخصيتى و وجودى و تغيير رفتار
آدمى مهمترين پيام آن است ، در خصوص هر يك از دو آسيب عمده ، علاوه بر
بيانهاى متنوع فراوان ، خطبه اى مستقل دارد. خطبه صد و شصت نهج البلاغه
، اصل ساده زيستى را به عنوان مهمترين شيوه زندگى و درمان دنيازدگى و
همه آفات رفتارى ناشى از آن ارائه مى كند و خطبه صد و هفتاد و چهار،
مساءله غفلت را به عنوان ريشه اصلى آسيب پذيرى شخصيتى مورد تحليل قرار
داده است . شناخت ساده زيستى در پرتو خطبه صد و شصت ، موضوع گفتارهايى
است كه پيش از اين به نام اسوه ساده زيستى از اين قلم منتشر شده است
(17)و اينك در دفتر حاضر به شناخت غلت در پرتو خطبه صد
و هفتاد و چهار مى پردازيم . سيرى در خطبه 174، روى آورد آن قلم را به
نشانه غفلت نشان مى دهد. اصل تقدم مقام تصور، بحث تحليل چيستى غفلت را
به ميان آورده است و براى سهولت امر تشخيص در مقام مصداق ، ملاك تمايز
ارائه شده است و ساير مباحث به ترتيب منطقى به ميان آمده است ، توجه به
اصول منطقى كه اقتضاى حرفه نگارنده است ، خطاهاى منطقى موجود در مباحث
را مورد تاكيد قرار داده و به يارى توضيحات در پانوشت ها، مجالى براى
منطق كاربردى در مباحث اخلاقى را ايجاد كرده است . نگارش و انتشار دفتر
حاضر را مرهون لطف و همكارى عزيزان زيادى هستيم كه بزرگوارى شان مانع
ذكر نامشان است ، به ويژه مديرانى كه گفتارهاى حاضر ابتدا به صورت
درسنامه با آنان در ميان گذاشته شد و در سطح محدودى منتشر گرديد و به
ترغيب آنها اينك در جامه اى ديگر عرضه مى شود. پرده پندار در جامعه اى
كه داشت ، بازخوردهاى گوناگونى را بر انگيخت . عده اى ظرف ناشايست را
مايه خرده گرفتن و اعراض از آن كردند و حق با آنها بود. گروهى آنرا شرح
موضعى مثنوى انگاشتند و البته سخن پر بيراهه نمى گفتند و عده اى آن را
شر موضعى نهج البلاغه دانستند كه عنوان فرعى كتاب صحبت ديدگاه آنها را
نشان مى دهد. و من خودم بر اين دغدغه بودم كه آيا اينهمه از غفلت سخن
گفتن ، غفلت آور نيست ؟ به تفاءل روى آوردم اين بيت پاسخ داد:
يا رب اين پرده پندار كه در ديده
ماست
|
بازكن تا كه ببينم همه عالم نور است
(18)
|
و چه ايهام هشدار دهنده اى ! كافى است كه پرده پندار را در داخل گيومه
ببينم و آن را دوباره بگشايم تا تحريرى نو از آن ارائه شود و پرده اى
ديگر افكنده گردد. تحرير نو از پرده پندار علاوه بر پيرايشها و
افزايشها مستمر از پيوستى شامل چند نوشتار كوتاه ، بيش و كم و با زبانى
صميمى و داستان گونه برخوردار است . اين نوشتارها به غفلت آورى محيط
كسب و كار ناظر است كه پيش از اين در ماهنامه توسعه مديريت چاپ شده
اند. توفيق تحرير نوين را مرهون لطف الهى هستيم و و قدردان هميارى همسر
فداكارام مى باشم كه آرامش بهشت آسايى را به من ارزانى داشت و رنج
بيماريهاى جسمانى را با پرستاريهاى مشفقانه كاست و با تذكار و نواقص
چاپ پيشين به تذهب مجدد آن ترغيب نمود. همچنين قدردان از مدير فاضل
موسسه آفتاب توسعه هستم كه چاپ دوم را در جامه اى نيكو و آراسته به
ميهمانى اهل دل برد.
حسن ختام سخن عطر آگين شيخ
عطار است :
پرده پندار كان چون سد سكندرقويست
|
آه خون آلود من هر شب به يك يا رب
بسوخت
|
روز ديگر پرده اى ديگر برون آمد ز
زير
|
پرده ديگر به ياربهاى ديگر شب بسوخت
|
دانشگاه تهران ، احد فرامرز قراملكى بهار
1381
گفتار اول : سيرى در خطبه ۱۷۴ نهج البلاغه
چكيده
پيام عمده خطبه ۱۷۴ نهج البلاغه ، هشدار بر غافلان است . امير
المؤ منين حضرت على (ع ) در اين خطبه ، ابتدا با بيان استدلالى و آنگاه
با زبان تمثيلى و انگيزشى موثر، وضعيت غافلان و بى خبران را ترسيم مى
كند و سپس به بيان مناقب جميل و مقامات جليل خودشان مى پردازند تا
غافلان را تو جيهى باشد بر منزلت كسى كه هشدارشان مى دهد. لم و آگاهى
بر احوال فرد و عواقب امور آنها، راز دانى و وقوف (ره ) اسرار الهى ،
صدق گفتار و حقيقت گويى و پيشگام بودن در انجام اوامر الهى و اجتناب از
معاصى ، مناقبى است كه در اين فراز از خطبه ذكر مى شوند تا نشان دهد كه
هشدار دهنده بر غفلت در عين هوشيارى است و مانند موعظه كنندگانى نيست
كه به وسيله وعظ خود پرده اى ديگر از غفلت بر ديدگان خويش مى افكنند.
174
من خطبه له عليه السلام
ايها الغافلون غير المغفول عنهم و التاركون و الماخوذ منهم ، مالى
اراكم عن الله ذاهبين ، والى غيره راغبين ، كانكم نعم اراح بحا سائم
الى مرعى و بى و مشرب دوى . انما هى كالمعلوفه للمدى . لا تعرف ماذا
يراد بحا اذا احسن اليها، تحسب يومها دهرها، و شبعها امرها. ولله لو
شئت ان اخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شانه لفعلت ، ولكن اخاف
ان تكفروا فى برسول لله و صلى الله عليه و آله الا و انى مفيضيه الى
الخاصه ممن يومن ذلك منه . والذى بعثه بالحق ، و اصطفاه على الخلق ، ما
انطق الا صادقا و قد عهد الى بذلك كله و بمهلك من يهلك ، و منجى من
ينجو، و مال هذا الامر. و ما ابقى شيئا يمر على راسى الا افرغه فى اذنى
و افضى به الى . ايها الناس انى و الله ما احثكم على طاعه الا و اسبقكم
اليها، و لا انها كم عن معصيه الا و اتناهى قبلكم عنها.
خطبه 174
و از خطبه هاى آن حضرت است
اى بيخبران كه شما را واگذاشته اند. و واگذارندگان فرمان كه بازخواست
بر آنان نوشته اند، چيست كه مى بينم از خدا رويگردانيد و جز او را
خواهانيد؟ چارپايانى را مانيد كه شبان ، آنها را در كشتزارى سر دهد، و
با خيز، و آبشخورى دردانگيز. گوسفندى را مانيد كه چرد، فربه شود و زير
كارد رود، و نداند از آن چه خواهند و با او چه كنند! اگر بداند نيكى
كنند روز خود را روزگارش پندارد
(19) و سيرى اش را پايان كار.به خدا اگر خواهم هر يك از
شما را خبر دهم كه از كجا آمده ، و به كجا رود، و سرانجام كارهاى او چه
بود، ليكن ترسم كه در باره من به راه غلو رويد و مرا به رسول خدا صلى
الله عليه و آله تفضيل نهيد. من اين راز با خاصگان درميان مى گذارم كه
بيمى بر ايشان نيست ، و به آنان اطمينان دارم به خدايى كه او را
برانگيخت و بر مردمان برترى بخشيد، جز سخن راست بر زبان نمى آورم ، و
رسول خدا مرا از اين حادثه ها آگاه ساخته است ، و هلاكت آن كس را كه
هلاك شود، و رهايى آنرا كه نجات يابد به من گفته است ، از پايان كار
خبر داده است . و چيزى كه در خاطرم مى گذشت باقى نگذاشت جر آنكه آن را
به گوشم فروخواند؛ و سخن آن را با من راند. اى مردم !من خدا من شما را
به طاعتى بر نمى انگيزم ، جز كه خود، پيش از شما به گذاردن آن بر مى
خيزد. و شما را از مصيبتى باز نمى دارم ، جز آنكه خود پيش از شما آن را
فرو مى گذارم .
روش خطبه در غفلت ستانى
غفلت زدايى و برداشتن پرده پندار از ديدگان مردم ، جايگاه مهمى
در تعاليم انبيا الهى دارد. امام على (ع )نيز در تداوم تعاليم روشنگر
پيامبران بر تحذير مردم از غفلت ، تاكيد فراوان دارد. حضرت در مواقع
گوناگون نهج البلاغه ، بالغ بر سى پنج مورد به صراحت در خصوص غفلت
هشدار بر بى خبران سخن گفته است .
(20) خطبه 174 به بيان همين موضوع اختصاص يافته است و
لذا مى توان آن را هشدار بر غافلان خواند. اين خطبه داراى دو فراز - به
ظاهر - مستقل از هم است : فراز نخست توصيف حال غافلان و ترسيم روشن از
بى خبرى آدمى است و فراز دوم ترسيم برخى از ابعاد شخصيتى حضرت است . در
شرح اين خطبه ، ارتباط وثيق و نظم شگفت انگيز بين دو فراز ياد شد بيان
خواهد شد. امام على (ع )در توصيف احوال بى خبران روش خاصى دارند. با
تاءمل در اين روش و مقايسه آن با زبان رايج در منابع نزد دانشمندان
مسلمان مى توان سر اثر بخشى سخن حضرت امير (ع )را كشف كرد و آن را
الگوى زبان اخلاق قرار داد. ايشان در آن مقام دو شيوه اخذ فرموده اند:
بيان استدلالى و زبان تمثيلى . وجه مشترك بين اين دو شيوه ، انگيزشى
بودن زبان است . بيان تمثيلى و زبان انگيزشى ، امروزه در كتابهاى
اخلاقى مورد بى مهرى واقع مى شود و غالب مكتوب در علم اخلاق ، فاقد اين
دو عنصر اساسى است . غفلت تاز حالات جوانحى است كه آشكار و ظاهر نيست
لذا عالم اخلاق در خطاب عمومى ، محتاج زبان تمثيلى است تا تصويرى روشن
و متاميز از غفلت را به نحو مملوس و محسوس در اختيار ذهن و زبان توده
مردم قرار دهد.
(21)زبان تمثيلى و آوردن مثل در بيان حقايق الهى مورد
استفاده فراوان وحى قرار گرفته است ، از اينرو شيوه حضرت على (ع ) منشا
قرآنى دارد. به همين دليل در اين دفتر، تبيين غفلت تا ابعاد و آثار در
ادبيات روايى و عرفانى غالبا با استفاده از زبان تمثيلى صورت گرفته است
.
1-1) فراز نخست ؛ اندر
احوال غافلان
فراز نخست خطبه ، بيان دوگانه اى در ترسيم بى خبرى غافلان دارد؛
ابتدا با دو بيان مختصر و مستدل از غفلت آنها سخن رفته و آنگاه به زبان
تمثيلى موثر سخن آغازين دوباره در دسترس فهم همه مردم را در بر گرفته
است . حلقه اى كه اين دو را بيان را پيوند مى دهد، پيام اصلى خطبه است
:
چيست كه مى بينم از خدا رويگردانيد و جز او را
خواهانيد! سيرى در هر يك از تعابير و جملات ، نكات ظريف و لطايف
دقيقى را به دست مى دهد. اين فراز، شامل چند حكمت روشنگر است : حكمت
نخست :
ايها الغافلون غير المغفلون عنهم
اى بيخبران كه مورد غفلت نيستيد.
در اين خطاب بر وصفى از غافلان اشاره شده است كه وقوف بر آن ، درمانگر
غفلت است . تعبير غير المغفول عنهم به منزله حد واسط
(22) و برهان قاطعى كه حجت را بر غافلان تمام مى كند.
غفلت و بى خبرى را شايد بتوان موجه انگاشت ، به شرط اينكه فرد غافل ،
خود مورد غفلت واقع شود. نظام آفرينش به خود رها شده نيست و خداوند بر
همه افراد و رفتار و كردارهاى آنها آگاه است . چگونه مى توان غافلانه
زيست ، در حالى كه آفريدگار جهانيان هرگز از انسانهاى غافل نيست .
غافلان ، غفلت خود را فرافكنى
(23)كرده و دچار اين پندار بى اساس مى شوند كه خداوند
نيز شايد مانند ما، از مخلوقات خود بى خبر است زيرا انسان غافل همه را
غافل مى پندارد.
پرتوى از قران
روش امير مومنان در زدودن اين پندار، از آيات الهى برگرفته شده
است . در قران مجيد براى پيشگيرى از توهمات ناشى از خطاى قياس به نفس ،
چنين هشدار داده شده است :
و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق
غافلين (مومن /17)
و همانا آفريدم برفراز شما هفت راه و ما از توجه
به خلق ، غافل نبوده ايم .
آيه كريمه به روشنى نشان مى دهد كه نظام هستى نا شنوا و نابينا نيست و
هوشيارى آن جهانى ، بر غفلت اين جهانى حاكم و ناظر است . علامه
طباطبائى (ره ) در تفسير آيه مى فرمايد:
شما از
ما منقطع و بى ارتباط نيستيد و از مراقبت ما بيرون نمى باشيد، بلكه اين
راه هاى هفت گانه ميان ما و شما نصب شده نا فرستادگان ملكى دائما در
نزول و صعود باشند و امر ما را به سوى شما و اعمال شما را به سوى ما
بياورند
(24) پيامبران با تاكيد بر حضور مطلق خداوند در
جهان هستى و بيان اينكه عالم همه محضر خداست و چيزى از علم او بيرون
نيست ، پرده غفلت از چشمان ظاهر بين خلق دور مى كنند. خداوند نه تنها
از هستى ، بلكه به طور عام ، غافل نيست بلكه هيچ يك از رفتار بندگان
نيز از حيطه علم او بيرون نيست ، اين تاكيد فراوان بر توجه نام الهى
نسبت به اعمال بندگان و آگاهى و نظارت الهى ، غفلت زا بوده و بازدارنده
انسان از اعمال ظالمانه و ناشايست است .
(25) توجه دادن به اين حقيقت كه آنها هرگز مورد غفلت
واقع نيستند، بر آيات فراوان قرآنى قابل اسناد است . تعبير هشدار دهنده
و ما الله بغافل عما تعلمون
و خدا از آنچه انجام
مى دهيد غافل نيست .
در مواضع مختلف و هر موضعى با پيام خاصى آمده است ، تعبيرى برانگيزد و
موثر:
و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون
انما يوخرهم ليوم تشخيص فيه الابصار (ابراهيم / 42)
و مى پنداريد خداوند از آنچه ظالمان انجام مى
دهند غافل است . جز آن نيست كه تاءخير مى اندازد ايشان را براى روزى كه
در آن باز مى ماند از گردش ديده ها.
بنابراين مضمون هشدار بر اينكه خدا از عملكرد مردم غافل نيست در ده
موضع تصريح شده است .
(26)
دو نكته مهم در خصوص تعابير دهگانه ياد شده وجود دارد: نكته اول : به
زمان نزول آيات مربوط است . همه آيات ، برحسب نظر مشهور، مدنى هستند و
اين نشان مى دهد كه غفلت زدايى در تعاليم انبيا مختص كسانى نيست كه
مورد دعوت اسلام هستند و نيز منحصر به غفلت خاص دوره جاهليت نيست بلكه
آن به عنوان يكى از اصول جاودان تعاليم پيامبران ، دو دوره انقلاب و
سازندگى را شامل مى شود.
نكته دوم در باب تنوع پيامهاى آيات ياد شده است . آيات دهگانه از حيث
نوع خطايى كه به لحاظ سياق دارند و به نحو شگفت انگيزى متنوع اند. به
برخى ابعاد گوناگونى سياق اشاره مى شود: يك - گاهى خطاب تنها از آن
مسلمانان و موحدان نيك كردار است . مراد از چنين هشدارى در اين آيات ،
ترغيب و تشويق بشارت آميز آنها در خصوص تداوم و تشديد خلوص نيت و اعمال
صالح است تا پرده غفلت خلوص و نيك كارى آنها را كمرنگ نسازد. عبارت و
ما الله بغافل عما يعلمون در آيه 144 سوره بقره از نظر از نظر برخى از
مفسران مانند فخر رازى چنين پيام و خطابى دارد
(27)
دو - خطاب آيه در مواضعى تنبيه و تذكر براى عموم مردم و همه مخاطبان
وحى در دو گسترده تاريخى و جغرافيايى است تا آنها را به هوشيارى
برانگيزد و از بى خبرى نسبت به رفتارشان باز دارد، مفسران آيه 140 سوره
بقره
(28) 132 سوره انعام
(29) را دارى چنين تذكارى دانسته اند.
سه - آيه در مواضعى متضمن دو گونه خطاب است : خطاب تهديدآميز براى
ستمكاران و ظالمان و خطاب تسلى بخش براى مظلومان و ستمديگان . مفسران
مفاد آيه 42 سوره ابراهيم را دارى چنين پيامى دانسته اند
(30)
چهار - خطاب آيه در مواضعى به مؤ كد عتاب آميز و تهديد كننده است و
نشانگر اين واقعيت گريزناپذير است كه خداوند در كمين سياه دلان غافل
است و انتقام مظلومان را خواهد ستاند.
(31)
تعبير
غافلانى كه خود مورد غفلت نيستند
در متون روايى نيز به وفور ديده مى شود علامه مجلسى روايت
عجب لغافل و ليس بمغفول عنه
مايه شگفتى است وضيعت غافلى كه خود مورد غفلت
نيست . را از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل كرده
است .
(32) همين تعبير به صورتهاى مختلف در نهج البلاغه آمده
است ، از جمله : غفلتكم عما ليس يغفلك
از كسى
غفلت كرده ايد كه هرگز از شما غفلت نمى كند.
و لا تغفل فلست بمغفول
هرگز غفلت نكن چرا كه
مورد غفلت نيستى !
و غافل و ليس بمغفول عنه
غافل و بى خبر است و در
حالى كه خود مورد غفلت نيست .
بنابراين ، عبارت آغازين خطبه با اشاره به حقايقى انكارناپذير، غافلان
را در خصوص نظارت الهى بر بندگانش هشدار مى دهد و آنها را از غفلت
ورزى بر حذر مى دارد، در مواجهه با اين حقيقت است كه پرده پندار بر مى
افكند و حزم توام با بصيرت و هوشيارى به دست مى آيد. اين تعاليم خاص
انبيا (ع ) كه بندگان هرگز مورد غفلت خداى عليم نيستند و تاثير ديگرى
نيز دارد. اساسا، اديان آسمانى با ارجاع حيات طبيعى و دنياى محسوس غفلت
آور به عالم غيب ، زندگى اين جهان را معنا مى كند. زندگى صرفا اين
جهانى نه تنها داراى غفلت و بى خبرى است بلكه فاقد هدف و ارزش بخش به
تلاش آدمى است . اما وقتى آن را در پرتو عالم عالم غيب و تحت نظارت
الهى مى بينيم هدفدار مى گردد. اديان از طريق معنابخشى به حيات اين
جهان به وسيله حيات اخروى سه تاثير ژرف را موجب مى شوند: يك - زندگى -
تعبير ويليام جيمز، داراى طعمى مى گردد كه گويى رحمت محض است و به شكل
يك زندگى سرشار از نشاط در مى آيد.
دو - همچنين به تعبير وى ، اطمينان و آرامش باطنى ايجاد مى گردد كه
آثار ظاهرى آن نيكوكارى و احسان بى دريغ است .
(33)
سه - هوشيارى همه وجود مومن را فرا مى گيرد و فرد در هر امرى از بصيرت
ايمانى برخورد مى گردد.
حكمت دوم :
والتاركون الماخوذ منهم
واى بر واگذارندگان فرمان كه بازخواست بر آنان نوشته اند.
اين تعبير كه شارحان در فهم آن ، آرا گوناگون دارند، مانند تعبير نخست
بيان استدلالى ديگرى در هشدار به غافلان است . واژه تاركون به معناى
كسانى است كه فرمان الهى را فرونهاده واز اطاعت اوامر خداوند شانه خالى
كردند. عطف تاركون بر غافلون در واقع بارزترين مصداق بر فهم كلى و يا
عطف مهمترين اثر بر موثر بوده است . زيرا فرونهادن اوامر الهى و اعراض
از فرمان خداوند از بزرگترين مصداق غفلت آدمى است . در باب تعبير
الماخوذ منهم كه نقش دليل و حد واسط را داراست ، نزد مفسران اختلاف نظر
وجود دارد. تفسير اول چنين است :
واى بر كسانى
كه بر اثر فريب دنيا، اوامر و نواهى خداوند سبحان را رها كرده و بزودى
دارائى و زينت و آرايش دنيا و هر آنچه به آن دلبسته اند، از ايشان
خواهند گرفت .
(34) بر مبناى اين تفسير، توضيح استدلال در بيان
امام (ع )اين است مع منشا غفلت بى خبران ، فريب تمتعات اين جهانى است و
در حالى كه تمتعات و برخوردهاى دنيوى از آنان رفته خواهد شد. غافلان كه
شيفته امور دنيايى هستند، ناگريز از همه برخوردها، دست خواهند كشيد؛ پس
چه جاى غفلت است ! مولوى نيز با همين بيان غفلت زدايى غافلان پرداخته
است . داستان نخست مثنوى كه
خود، حقيقت ، نقد
حال ماست آن به مقايسه امور فانى و زودگذر اين جهانى با سعادت
پايدار افراد مى پردازد. عاقبت عشق به برخورداريهاى اين جهانى را ننگ و
تباهى مى داند و انسان اگر از غفلت رها شود، عشق آن زنده جاويد، دلخوش
نمى شود.
كاش كان هم ننگ بودى يكسرى
|
تا نرفتى بروى آن بد داورى
(35)
|
وى جاودانگى عشق حقيقى را در برابر عشق رنگى نشان مى دهد:
عشق زنده در روان و در بصر
|
هر دمى باشد زغنچه تازه تر
|
عشق آن زنده گزين كو باقى است
|
عشق آن بگزين كه جمله انبيا
|
يافته اند از عشق او كار و كيا
(36)
|
تفسير ديگر، متعلق الماخوذ منهم را سرمايه اصلى آدمى مى داند. مرحوم
محمد جواد مغنيه مى نويسد:
روزگار به سرعت سپرى
مى شد و از ما جانمان و عمرمان را مى ستاند و محال است روزگار سپرى شده
بازگردد. اما انسان مى تواند فرصت را غنيمت شمرده و از ايام خويش بهره
نيكو بگيرد. در غير اين صورت اصل سرمايه آدمى تباه مى شود چرا كه
روزگار عمر و حال او را خواهد ستاند در حالى كه او را از گذر ايام
نصيبى نيست .
(37)استدلال كلام امام (ع )بر مبناى اين تفسير، چنين
است :
اى كسانى كه به اهمال ورزى و غفلت خو گرفته ايد، آگاه باشيد كه روزگار
مانند شما، اهمال نمى ورزد و در ستاندن عمر شما كوتاهى نمى كند و شما
را وقتى رها خواهد كرد كه سرمايه اصلى را از دست داده ايد.
مولوى در دفتر پنجم مثنوى ، بيان تمثيلى زيبايى مى آورد. وى در اين
بيان دو حكمت نخست خطبه ( يعنى تعبيرهاى غير المغفول عنهم و الماخوذ
منهم را در ارتباط مفهومى وثيق با يكديگر - و بر مبناى تفسير دوم -
تحليل مى كند: مرغى در شكار كرم است و همين در موضع شكارچى قرار گرفتن
و سرت پا هشيار بودن نسبت به شكار خود سبب مى شود از امرى خطير غفلت
ورزد. او در كمين و نگاه تيز شكارچى ديگرى گربه قرار دارد و مورد غفلت
ديگر صيادها نيست و در نهايت نيز به وسيله آن شكار مى شود و ربوده مى
شود الماخوذ منهم
گربه فرصت يافت او را در ربود
|
در شكار خود ز صيادى دگر(38)
|
در مقام شكار، حيله و انداختن دام نو هستيم بى خبر از آنكه شكارچيان
ديگر نيز براى صيد ما اندر حيله و تدبير هستند.
سومين تفسير - اشاره به اخذ پيمان بندگى از انسان است . ملا فتح الله
كاشانى ، علاوه بر تفسير نخست ، اين معنا را نيز محتمل دانسته است مه
مراد از الماخوذ منهم عهد طاعت است ؛
واى بر
جماعتى كه فرا رفته شده است از شما، آنچه داده اند به شما از متاع اين
دنيا يا اخذ كرده شده از شما عهد و پيمان بر ادا امانات و تكاليف و
ديانت و قواعد ايمان و ساير ضروريات است .
(39) استدلال كلام اميرالمؤ منين (ع )بر مبناى اين
تفسير چنين است : اى بيخبرانى كه به غفلت ، فرامين الهى را فرونهاده
ايد، آگاه باشيد كه شما نسبت به انجام امور الهى پيمان بسته ايد. آيا
اين عهد شكنى و نقض پيمان نيست ؟
(40) حضرت على (ع )در واقع با ياد آورى عهدى كه از
انسانها گرفته شده است ، غفلت آنها را زدوده و آنها را به تجديد عهد
فرا مى خواند. مراد از عهد و پيمان بندگى ، همان است كه در قرآن آمده
است :
و اخذ ربك من بنى آدم من ظهور هم ذريتهم و
اشهد هم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامه
انا كنا عن هذا غافلين (اعراف / 172)
و چون پروردگارت زاد و رود بنى آدم را از پشتهاى
ايشان برگرفت ، و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد آيا پروردگار
شما نيستم ؟ گفتند چرا؟ شهادت مى دهيم . تا مبادا روز قيامت بگوئيد ما
از اين حقيقت بى خبر بوديم .
(41)
بر مبناى تفسير سوم ، امام (ع )غافلان به فطرت نخستين آنها فراخواند و
با يادآورى اينكه هر انسانى به لحاظ سرشت فطرى ، خداگراست مى فرمايد:
چرا بايد شما از خدا رويگردان باشيد؟ عهدى كه با او بسته ايم در معرض
فراموشى است و هميشه بايد آن را تازه تر ساخت .
عهدى كه بسته بودم با پير مى فروشى
|
در سال قبل ، تازه نمودم دوباره دوش
(42)
|
عده اى معناى ديگر تفسير چهارم را نيز به ميان آورده اند: اى
واگذارندگان فرمان خدا كه بازخواست بر آنان نوشته اند.
(43) استدلال كلام امام (ع )بر مبناى اين تفسير، چنين
است : اى غافلان كه به دليل بى خبرى ، اوامر الهى را فرونهاده ايد آگاه
باشيد كه در بارگاه ربوبى مورد بازخواست و مواخذه قرار خواهيد گرفت .
مرحوم شيخ محمد تقى تسترى نيز نزديك به همين تفسير را ارائه مى كند:
مراد از والتاركون الماخوذ منهم اين است كه آنان خداوند متعال را ترك
كرده اند اما خداوند آنها(ره ) ترك نمى كند بلكه آنها را گرفته و
مواخذه مى كند.
(44) وى آيات زير را نيز در همين خصوص آورده است :
افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون (مومنون / 115)
آيا پنداشته ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم
و شما به سوى ما باز گردانده نمى شويد؟
ايحسب الانسان ان يترك سدى (قيامت / 36)
آيا انسان مى پندارد كه به امان خود رها خواهد
شد؟
گمان كرده انسان كه دور از حساب
|
رها مى شود نيست اجر عذاب ؟
(45)
|
حكمت سوم :
مالى اراكم عن الله ذاهبين ، والى غيره
راغبين پيام اصلى خطبه در اين تعبير كوتاه ، آمده است . عبارت
به لحاظ بلاغت و فصاحت معجزه آساست . حضرت پس از دو بيان استدلالى و
قبل از بيان تمثيلى ، هويت آنها را مورد استفهام و توبيخ را مى دهد:
شما را چه شده است كه از خداوند متعال رويگردان
هستيد و جز او را مى خواهيد؟ آيا گمان مى داريد كه از ملك
خداوند و بندگى او مى توان گريخت ؟ آيا جز او كسى پناه بشر است ؟ چرا
راه مستقيم را در پيش نمى گيريد و خود را به بيراهه ها كه پر از دام و
دانه است مى اندازيد؟ چرا دل به غير خدا مى سپاريد و جز او را مى
خوانيد؟
رويگردان از خدا و دل سپردن به غير از او، توصيفى است از زندگى
انسانهاى غافل ، چه اينكه آنها عضو جامعه اسلامى باشند يا نه . بسيارى
از مردم به گزاف ، ادعاى اميدوارى به خدا دارند، در حالى كه رفتار آنها
خلاف آن را نشان مى دهد، زيرا دلبستگى آنها به تمتعات دنيوى از غفلتشان
حكايت مى كند.
حكمت چهارم :
كانكم نعم اراح بها سائم الى مرعى و بى
مشرب دوى . انما هى كالمعلوفه للمدى . لايعرف ماذا يراد بها اذا احسن
اليها، تحسب يومها دهرها، و شبعها امرها.
امير المؤ منين (ع )در اين بخش از فراز نخست خطبه ، با زبان تمثيلى ،
اضلاع پنهان زندگى غافلانه را ترسيم مى كند تا در معرض ديد همه قرار
گيرد. وضعيت انسان غافل ، مانند حيوانى است
(46) كه نه به هدايت عقل و نه به هدايت انسان هادى و
معصوم (ع ) بلكه صرفا به دليل تبعيت از هواى نفس به كشتزارى روى آورد
كه
وبا خيز و به آبشخورى گام نهد كه
دردانگيز است . مانند گوسفندى كه براى فربه شدن مى چرد و زير كارد مى
رود. اما عاقبت خويش را نمى داند. تنها حال را مى نگرد و آينده و عاقبت
امور را نمى داند. اگر كسى به وى نيكى كند، چنان در شادكامى فرو مى رود
كه گويى به هدف خود رسيده است به تعبير بابا طاهر عريان :
سيه چشمى زده بر بال مو تير
|
بوره غافل مچر در چشمه ساران
|
هرآن غافل چره غافل خوره تير
(47)
|
تمثيل زندگى غافلانه به زندگى حيوانات ، منشاء قرآنى دارد:
ارايت من اتخذ الهه هويه افانت تكون عليه وكيلا
* ام تحسب ان اكثر هم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل
سبيلا (فرقان - 44 و 43)
آيا ديده اى كسى را كه خداى خويش را هواى خود
گرفته ، آيا تو بر او نگهبانى يا مى پندارى كه بيشتر ايشان مى شنوند و
يا تعقل مى كنند، نيستند جز و مانند چهارپايان بلكه اينان گمراه تر از
چهار پايانند.
تعبير اولئك كالانعم بل هم اضل در مواضع مختلفى از وحى الهى آمده است .
در مباحث آينده به بيان آنها خواهيم پرداخت . بيان تمثيلى امير المؤ
منين در ادبيات اخلاقى و عرفانى بازتاب فراوان دارد و از عمربن
عبدالعزيز نقل شده است كه سخنرانى هاى خود را با ابيات زير آغاز مى
كرد:
نسر به ما يبلى و نشغل بالمنى
|
كما سر بالاحلام فى النوم حالم
|
نهارك يا مغرور سهو و غفله
|
و الليل نوم و الردى لك لازم
|
كذلك فى الدنيا تعيش البهائم
(48)
|
يعنى ما به امور ناپايدار دل بسته و به آرزوهاى طولانى دل بسته ايم ؛
همانگونه كه انسان به خواب رفته ، به رويايى كه در خواب مى بيند دلخوش
است . روزهايت اى غافل ، در ندانم كارى و غفلت سپرى مى شود؛ شبها نيز
در خواب مى گذرد در حالى كه ناگزير، مرگ فرا مى رسد. تلاش تو هم مصرف
امورى است كه به نتايج آن ناخشنود مى شوى ، آرى ! حيوانات اين چنين
زندگى مى كنند. مولوى نيز وضعيت بى خبران را كه شرط احتياط و حزم را در
زندگى فرو مى گذارند، به زندگى حيوانات تشبيه مى كند. در دفتر سوم ، بز
كوهى را مثل مى آورد كه چون ظاهر صحرا را مى بيند به هموارى و فراخى آن
فريفته شده و از ديدن دام غافل مى گردد و لذا به سوى دام مى تازد.
غافلان نيز دشت را مى بينند ولى كمين را نمى بينند.
روى صحرا هست هموار و فراخ
|
هر قدم داميست كم ران او ستاخ
|
چون بتازد دامش افتد در گلو
|
آنك مى گفتى كه كو اينك ببين
|
دشت مى ديدى ، نمى ديدى كمين
(49)
|
شرط هوشيارى و احتياط آن است كه خوشيها و كامرانى هاى اين جهانى موجب
غفلت نشود. از اينكه امور بر وفق مراد حاصل مى آيد نبايد چنان مست و
فريفته شويم كه دام بودن خوشيهاى اين جهانى را نبينيم . سخن در اين
نيست مه از تمتعات اين جهانى نبايد بهره مند شد بلكه بحث در نگرش ما
نسبت به امور اين جهانى است . هر چيزى در ارتباط ما با خود و خداوند
متعال داراى يكى از دو نقش نردبان بودن يا سرسره بودن است . هر چيزى
ممكن است چاهى باشد غفلت آور و دور كننده ما از خود و يا نردبانى باشد
در نيل به آسمان معرفت .
بى كمين و دام صياد اى عيار
|
دنبه كى باشد ميان كشت زار
|
تا به ظاهر بينى آن مستان كور
|
چون فرو رفتند در چاه غرور
(50)
|