عمل در ترازوى حق

مصطفى جعفر طيّارى دهاقان

- ۱ -


فهرست مطالب
 مقدّمه دفتر
 مقدّمه مؤ لّف
 1- توضيح موضوع
 2- اهميّت طرح موضوع
 3- اهداف تحقيق
 4- تاريخچه پژوهش موضوع
 بخش اوّل : احباط
 فصل اوّل : معناى احباط
 معناى لغوى احباط
 واژه حبط
 واژه حبط
 واژه احباط
 مادّه اصلى احباط
 معناى اصطلاحى احباط
 مصاديق احباط
 فصل دوّم : نظرات دانشمندان اسلامى در مورد احباط
 آراى معتقدان به احباط
 گروه اوّل
 گروه دوّم
 گروه سوّم
 دليل عقلى بر احباط
 دليل اوّل
 اثبات مقدّمه اوّل
 اثبات مقدمه سوّم
 اثبات مقدّمه چهارم
 نقد و بررسى
 نقد مقدمّه اوّل :
 نقد مقدّمه سوّم
 دليل دوّم
 جواب قاضى عبدالجبّار
 اشكال ديگر
 دليل سوّم
 جواب قاضى عبدالجبّار
 نقد و بررسى
 دليل چهارم
 نقد و بررسى
 دليل پنجم
 نقد و بررسى
 دليل ششم
 نقد و بررسى
 دليل نقلى بر اثبات احباط
 نقد و بررسى
 آراى منكران احباط
 استدلال منكران احباط
 دليل اوّل
 نقد و بررسى
 دليل دوّم
 توضيح
 نقد و بررسى
 دليل سوّم
 نقد و بررسى
 دليل چهارم
 توضيح
 نقد و بررسى
 دليل پنجم
 نقد و بررسى
 دليل ششم
 نقد و بررسى
 دليلهفتم
 نقد و بررسى
 دليلهشتم
 نقد و بررسى
 دليل نهم
 نقد و بررسى
 دليل دهم
 نقد و بررسى
 دليل يازدهم
 نقد و بررسى
 دليل دوازدهم
 نقد و بررسى
 دليل سيزدهم
 نقد و بررسى
 دليل چهاردهم
 نقد و بررسى
 دليل پانزدهم
 نقد و بررسى
 دليل نقلى منكران احباط
 نقد و بررسى
 تفصيل در احباط
 توقف در احباط
 تحقيق مساءله احباط
 تحقيق احباط در مقام ثبوت
 بررسى مساءله احباط با توجّه به عدم پذيرش حسن و قبح عقلى
  بررسى احباط با توجه به قراردادى بودن ثواب و عقاب
 بررسى احباط با توجه به اينكه ثواب ،تفضّل و استحقاق عقاب ، عقلى است
 بررسى احباط با توجه به اينكه استحقاق ثواب ، عقلى است
 بررسى احباط با توجه به تجسّم اعمال
 تحقيق احباط در مقام اثبات
 فصل سوّم : موافات
 معناى لغوى موافات
 موافات در اصطلاح متكلّمان
 نقد اين استدلال
 استدلال منكران موافات
 نقد و بررسى
 پس از ايمان ، ارتداد ممكن نيست
 نقد و بررسى
 ايمان درلغت
 ايمان در اصطلاح
 نتيجه
 خاتمه
 رابطه حبط اعمال و توبه
 رابطه حبط اعمال و شفاعت
 فصل چهارم : احباط از ديدگاه آيات قرآن
 نظر اوّل
 نظر دوّم
 بررسى دو نظر مزبور
 تصوير حبط اعمال عبادى مؤ منان
 آيات مربوط به احباط
 دسته اوّل : آياتى در مورد ارتداد پس از ايمان
 دسته دوّم : آياتى در مورد كفر
 دسته سوّم : آياتى در مورد شرك
 1 - شرك مقارن با عمل نيك
 2- شرك بعد از ايمان
 دسته چهارم : آياتى در مورد تكذيب كنندگان معاد و نشانه هاى الهى
 دسته پنجم : آياتى در مورد نفاق
 دسته ششم : آياتى در مورد دنياطلبان
 دسته هفتم : آياتى درباره مؤ منان
 دسته هشتم : آياتى در مورد حبط اعمال در دنيا و آخرت
 دسته نهم : حبط اعمال به صورت مطلق در برخى از آيات
 نتيجه گيرى
 فصل پنجم : احباط از ديدگاه روايات
 عوامل حبط
 1- نپذيرفتن ولايت حضرت على عليه السّلام
 2 - بى صبرى و بى تابى نمودنهنگام مصيبت
 3 - ترك عمدى نماز
 4 - ريا
 5 - فراتر از كلام پيامبر (ص ) سخن گفتن
 6- راضى نبودن به قضاى الهى
 7- خصومت
 8- منت گذاردن و اذيّت نمودن
 9- كبر
 10- حسد
 11- طمع
 12- عجب و خود بزرگ بينى
 13- سوگند بر اينكه خداوند شخصى را نمى آمرزد
 14- انجام ندادن فرايض
 15- غيبت
 16- لواط و زنا
 17- نپوشاندن عورت ميّتهنگام تغسيل
 18- سعايت و بدگويى
 19- خيره شدن زن شوهردار به مرد نامحرم
 20- تهمت زدن به مرد يا زن پاكدامن
 21- ستم كردن به كارگر
 22- تكريم شرابخوار
 چند نكته
 احباط از ديدگاه دعا
 بخش دوّم : تكفير
 فصل اوّل : معناى تكفير
 معناى لغوى تكفير
 نتيجه گيرى
 معناى اصطلاحى تكفير
 مصاديق تكفير
 فصل دوّم : آراى دانشمندان اسلامى در باره تكفير
 بررسى وجوه مزبور
 بررسى وجه چهارم
 بررسى وجه پنجم
 بررسى وجه ششم وهفتم
 نظر كسانى كه تكفير را يك قاعده كلى و لازم مى دانند
 نظر كسانى كه تكفير را به صورت خاصّقبول دارند
 بررسى نظريّه تكفير به صورت عام
 بررسى صورت اول
 بررسى صورت دوم
 آراى متعدد در باره پرسش اول
 بررسى نظريّه تكفير در مقام اثبات
 دليل عقلى بر اثبات تكفير
 دليل اوّل
 دليل دوّم
 دليل سوّم
 دليل چهارم
 نقد و بررسى ادله عقلى تكفير
 دليل نقلى
 فصل سوّم : تكفير از ديدگاه آيات و روايات
 عوامل تكفير
 1- ايمان
 2 - توبه نصوح
 3 - تقوا
 4-هجرت ، جهاد و شهادت
 5 - صدقه پنهانى
 6 - گذشت از حق قصاص
 7- طعام دادن به فقير
 8 - حجّ
 9- ايمان به پيامبران و انجام سنتهاى الهى
 10- اجتناب از گناهان كبيره
 مقدّمه اوّل
 مقدّمه دوّم
 مقدّمه سوّم
 مقدّمه چهارم
 مقدّمه پنجم
 11- بر پاداشتن نماز و حسنات ديگر
 آيا توبه ، شرط تكفير است ؟
 نتيجه گيرى
 عوامل ديگر تكفير
 1- اسلام
 2 - شفاعت ، ولايت و حبّ اهل بيت :
 3- روزه
 4- عبادت و دعا
 5 - غسل جمعه ، وضو و آشكارا سلام گفتن
 6 - صفات حسنه
 7 - بيمارى و اندوه
 يادآورى
 تكفير در دعا
 خاتمه
 حسنات
 بخش سوّم : موازنه
 فصل اوّل : معنا و مفهوم موازنه
 معناى لغوى موازنه
 موازنه در اصطلاح متكلّمان
 مصاديق موازنه
 آراى دانشمندان اسلامى درباره موازنه
 موافقان موازنه
 منكران موازنه
 فصل دوّم : استدلال موافقان موازنه
 دليل عقلى
 اشكال اوّل
 جواب
 اشكال دوّم
 جواب
 دليل نقلى
 بررسى استدلال موافقان
 ميزان
 موضع اول
 موضع دوم
 موضع سوم
 نظر صدر المتاءلهين
 نظر علاّ مه طباطبايى
 نظر آيت اللّه جعفر سبحانى
 نظر آيت اللّه مكارم شيرازى
 بررسى موازنه بر اساس مبانى مختلف
 فصل سوّم : استدلال منكران موازنه
 بررسى استدلال منكران
 سخنى در پايان
 فهرست منابع و مآخذ
مقدّمه دفتر
در قرآن مجيد، آياتى به چشم مى خورد و در كتابهاى حديث ، رواياتى مشاهده مى گردد كه از ((حبط عمل ))، سخن به ميان آورده اند.
از اين رو يكى از مسائل مهمّ مطرح شده در علم كلام ، مساءله ((احباط، موازنه و تكفير)) است ؛ بدين معنا كه آيا اعمال نيك و بد در يكديگر تاءثير متقابل دارند ياهر كدام از اعمال نيك و بد، حساب مخصوص خود را دارد.
موضوع فوق از زواياى گوناگونى جاى بحث دارد و علماى بزرگ به طور پراكنده آن را در علم كلام و تفسير، مورد بحث قرار داده اند كه در اينجا به گوشه اى از مباحث مهمّ اين موضوع اشاره مى كنيم :
الف :
اختلاف در پذيرش احباط، موازنه و تكفير و عدم پذيرش ‍ آن .
ب :
متعلَّق احباط، موازنه و تكفير چيست و شعاع دايره اى آن چه مقدار است ؟
ج :
منظور از احباط اعمال در دنياست يا آخرت و ياهر دو.
د :
مقصود، احباط اعمال مؤ من است يا كافر و ياهر دو.
ه‍ :
چه نتيجه اى از بحث مى توان به دست آورد؟
مؤ لف محترم اين كتاب ، با ديدگاه خاصّ خود، به بحثى نسبتاً جامع و كاملى درباره موضوع فوق پرداخته و آن را به خوانندگان خويش عرضه مى نمايد.
اين دفتر، پس از بررسى ، ويرايش و اصلاحاتى چند، آن را به زيور چاپ آراسته و در اختيار پژوهشگران قرار مى دهد و جز خشنودى خداوند بزرگ ،هدفى را دنبال نمى نمايد.
در خاتمه از خوانندگان محترم تقاضا داريمهرگونه انتقاد يا پيشنهادى دارند، به آدرس :
قم - صندوق پستى 749 - دفتر انتشارات اسلامى - بخش فارسى ، ارسال دارند.
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدّرسين حوزه علميه قم
مقدّمه مؤ لّف
موضوع اين پژوهش ((احباط، تكفير و موازنه )) است و نوشتار حاضر از جهت كلامى به بررسى آن مى پردازد. پيش از ورود به اصل بحث ، بيان چند مطلب لازم است :
1- توضيح موضوع
گرچه هدف كلى و اساسى اين نوشتار، توضيح و تبيين موضوع ((احباط، تكفير و موازنه )) مى باشد و اين مطلب در تمام كتاب مورد بررسى قرار گرفته ؛ اما توضيح اجمالى آن در ابتدا لازم است .
موضوع ((احباط، تكفير و موازنه ))، يكى از مباحث كلامى است كه معمولا در بحث ((معاد)) از سوى متكلّمان اسلامى مورد بررسى قرار مى گيرد. اين موضوع از مطالبى است كه معتزله درباره آن در مقابل اكثريت اماميه و اشاعره ، نظرى خاص دارند.
با توجه به آيات و روايات متعدّدى كه در اين باب وارد شده است ، مى توان آن را از جهت تفسيرى و روايى بررسى كرد. علاوه بر اين ، از حيث فلسفى و عرفانى نيز شايسته پژوهش و تحقيق است ؛ امّا در اين نوشتار جهت كلامى آن مورد نظر است ، گرچه به طور اجمال از طرح ابعاد ديگر آن نيز ناگزيرهستيم .
سه واژه ((احباط، تكفير و موازنه ))، مربوط به اين مطلب است كه آيا اعمال نيك و بد، حسنات و سيّئات انسان ، ثواب و عقاب و يا استحقاق اين دو، در يكديگر تاءثير دارند يا نه و چگونه ؟
اگر اعمال بد و گناهان ، در اعمال نيك ، اثر بگذارند و آنها را از بين ببرند، بحث ، مربوط به ((احباط)) است و در صورت عكس ‍ آن ، بحث مربوط به ((تكفير)) است و اگر به صورت تاءثير متقابل و كسر و انكسار باشد، به آن ((موازنه )) گفته مى شود.
2- اهميّت طرح موضوع
با بيان نكات ذيل ، اهميّت تحقيق و لزوم پژوهش موضوع مورد بحث روشن مى شود:
الف - با توجّه به آيات متعدّدى كه در قرآن كريم با صراحت يا ظاهر و يا به صورت مضمون ، نظريّه ((احباط و تكفير)) را بيان مى دارد و دليلى بر آن است ، اين سؤ ال مطرح مى شود كه چرا بين متكلّمان اسلامى در قبول و اثبات ، يا ردّ و انكار آن اختلاف نظر شديد وجود دارد؟ بنابراين لازم است كه موضوع از اين حيث ، مورد بررسى قرار گيرد.
ب - چه بسا ممكن است عدّه اى از اهل ايمان به جهت عدم آشنايى با مساءله ((احباط)) به ياءس كشيده شوند و به تصوّر اينكه اعمال صالح آنان به وسيله گناهانى كه مرتكب شده اند، باطل شده ، تسليمهواى نفس و وسوسه هاى شيطان شوند و در گرداب گناهان غوطه ور گشته وهلاك گردند؛ در مقابل نيز ممكن است عدّه اى با عدم فهم صحيح از ((تكفير)) و با اين تصوّر كه ايمان قلبى و اعمال نيك ، گناهان را مى پوشانند و يا از بين مى برند، نسبت به ارتكاب گناهان كبيره ، جرى و گستاخ شوند. بنابراين ، پرداختن به اين موضوع از جهت تربيتى نيز اهميّت دارد.
ج - اگر مساءله ((احباط)) كاملا روشن نگردد، ممكن است تصوّر شود كه احباط با عدل و حكمت خداوند متعال منافات دارد؛ چراكه اگرهر گناه و عمل زشتى موجب حبط ثواب كارهاى نيك شود و حسنات گذشته را محو و نابود سازد، آيا ظلم نخواهدبود؟
در مورد ((تكفير)) نيز اگر قرار باشد يك عمل نيك ، گناهان انباشته شده گذشته را از بين ببرد، آيا با حكمت جعل احكام (كه بيهوده و لغو نيست ) سازگار است ؟ بنابراين از جهت اعتقادى نيز،پژوهش درباره اين موضوع ، حائز اهميّت است .
د - با توجه به اينكه ((احباط و تكفير)) در آيات متعدّدى از قرآن كريم مطرح شده است ، تحقيق و پژوهش اين مساءله ، در تفسير قرآن ، بويژه تفسير موضوعى ، كارساز و مفيد خواهد بود و در جمع بين آيات ، مؤ ثر واقع مى شود و اين نكته به نحوى در روايات نيز صادق است .
ه‍ - با وجود اينكه مساءله فوق يكى از مباحث اختلافى بين متكلّمان است ، امّا در بعضى از كتابهاى كلامى يا اصلا از آن بحثى به ميان نيامده و يا خيلى اندك و در حد چند سطر است ؛ در برخى از تاءليفات فقط به نقل مطالبى يكسان اكتفا شده است ؛ البته در بعضى از كتابهاى كلامى ، مطالبى قابل توجه وجود دارد، مفسّران نيز به مناسبت آيات مربوط به موضوع ، به صورت پراكنده مطالبى را در اين باب مطرح كرده اند. اخيرا نيز انديشمندان (1) بزرگوارى تحقيقاتى ارزشمند در اين زمينه داشته اند، اما به هر حال تاكنون يك اثر مستقل كه به بررسى جامع اين موضوع پرداخته باشد، ارائه نشده است و اين نكته اهميّت پرداختن به پژوهش موضوع مورد بحث را آشكارتر مى سازد.
البته ناگفته نماند كه در اين زمينه رساله هاى مستقلّى نيز نوشته شده است ، چنانكه شيخ مفيد؛ مى گويد: ((من در اين رابطه كتابى به نام ((الموضَّح فى الوعد والوعيد)) املا كرده ام )).(2) شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد: ((چهاررساله مستقل تحت عنوان ((الاحباط و التكفير)) نوشته شده است )).(3) وليكن برخى از آنها در دسترس ‍ نمى باشد و بعضى ديگر كه موجود است ، مانند رساله ((الاحباط و التكفير)) كه تاءليف ملاّ ميرزا محمدبن الحسن شيروانى (م 1098ق )(4) مى باشد، اوّلا: از حدود سيزده صفحه (نسخه خطى و به اندازه جيبى ) تجاوز نمى كند. ثانيا: به همان سبك بقيّه آثار كلامى بحث را دنبال كرده ؛ بنابراين صرف اينكه به عنوان رساله اى مستقل نوشته شده است ، از امتياز خاصّى برخوردار نمى باشد.
و - مهمترين نكته اى كه بيانگر اهميّت بررسى اين مساءله مى باشد، آن است كه سعادت و شقاوت انسان با ((احباط و تكفير)) رابطه تنگاتنگى دارد؛ زيرا سرانجام ((احباط))، شقاوت ابدى و ((تكفير)) موجب سعادت جاودانه انسانى است .
3- اهداف تحقيق
اهداف اين تحقيق به دو قسم كلّى و ويژه تقسيم مى شود:
الف -هدف كلى كه به بررسى كلامى موضوع ((احباط، تكفير و موازنه )) مى پردازد.
ب - اهداف ويژه كه عبارتند از:
يك - بيان معناى لغوى و اصطلاحى سه واژه مذكور.
دو - نقل آرا و ذكر استدلال نظرها و نقد آنها.
سه - بررسى موضوع از ديدگاه قرآن و احاديث .
چهار - تبيين متعلّق حبط، تكفير و موازنه .
پنج - تحقيق و ذكر عوامل احباط و تكفير.
شش - بيان رابطه احباط و تكفير با عدل ، حكمت الهى ، توبه و شفاعت .
4- تاريخچه پژوهش موضوع
واژه ((حبط)) و ((تكفير)) و مشتقات آن دو به ترتيب شانزده و چهارده بار در قرآن مجيد به كار رفته است . در بعضى آيات نيز اين موضوع با الفاظ ديگرى مطرح شده است ؛ بنابراين ، مى توان در اسلام ، قرآن را اوّلين طرح كننده بحث ((احباط و تكفير)) دانست .
چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: (و لقد اوحى اليك و الى الَّذين من قبلك لئن اشركت ليحبطنَّ عملك و لتكوننَّ من الخاسرين ).(5)
((به تو وهمه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مى شود و از زيانكاران خواهى بود)).
طبق آيه مذكور مساءله حبط و تكفير در زمان پيامبران پيشين : نيز به نحوى مطرح بوده است ؛ پس به يك اعتبار مى توان گفت : تاريخچه بررسى اين موضوع ، با آغاز نبوّت و رسالت شروع مى شود و اوّلين كسى كه اعمالش حبط شد، ((ابليس )) بود. در اين باره امام على عليه السّلام مى فرمايد:
((فاعتبروا بما كان من فعل اللّه بإ بليس اذ احبط عمله الطَّويل و جهده الجهيد و كان قد عبداللّه ستَّة آلاف سنةٍ لا يدرى اءمن سنى الدُّنيا ام من سنى الاخرة عن كبر ساعةٍ واحدةٍ فمن ذابعد ابليس يسلم على اللّه ب مثل معصيته ؟)).(6)
((بنابراين ، از آنچه خداوند در مورد ابليس انجام داده ، عبرت گيريد؛ زيرا اعمال طولانى و كوششهاى فراوان او را (بر اثر تكبُّر) از بين برد؛ او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود كه معلوم نيست از سالهاى دنياست يا از سالهاى آخرت ، اما با ساعتى تكبُّرهمه را نابود ساخت ؛ پس چگونه ممكن است كسى بعد از ابليسهمان معصيت را انجام دهد، ولى سالم بماند؟)).
در دين مسيحيّت نيز به گونه اى مساءله ((احباط و تكفير)) مطرح بوده است ، زيرا چنين اعتقادى وجود دارد كه حضرت آدم عليه السّلام با آن نافرمانى كه از خود نشان داد، مرتكب گناهى بس عظيم و بزرگ شد كه هيچ چيز نتوانست آن را جبران كند، مگر اينكه حضرت عيسى عليه السّلام به صليب زده شد و اين وسيله نجات انسان (و تكفير گناه وى ) گشت وهر انسانى كه به دنيا مى آيد، وارث آن گناه اوّليه پدر خويش ‍ (آدم عليه السّلام ) مى باشد و فقط با روى آوردن به مذهب مسيح عليه السّلام و ايمان آوردن به آن مى تواند از آن گناه رهايى پيدا كند.(7)
قبلا بيان شد كه در دين اسلام ، اوّلين طرح كننده مساءله ((احباط و تكفير))، قرآن كريم بوده است وليكن با توجّه به اينكه قرآن مجيد، يك كتاب كلامى نيست كه موضوعات آن به طور مستقل و مفصّل مورد بحث قرار گيرد،هنوز جاى اين پرسشهست كه سير تاريخى بحث و بررسى اين موضوع در تاريخ كلام اسلامى از كجا و چگونه آغاز شده است ؟
معمولا، متكلّمان اسلامىهر گاه بحث ((احباط و تكفير)) را مطرح مى كنند، سخن ابوعلى جبايى (م 303 ق ) و فرزندش ، ابوهاشم (م 321ق ) را در اين زمينه به ميان مى آورند و ((نظريه احباط)) را به ابوعلى و ((نظريه موازنه )) را به ابوهاشم نسبت مى دهند و به دنبال آن معتزله را معتقد به ((احباط)) و اشاعره و اكثريت اماميه را مخالفان اين نظريّه معرفى مى كنند.
صريحترين و روشن ترين سخن در سير تاريخى موضوع مورد بحث كه از چه زمانى به طور صريح مطرح و دفاع از آن آغاز شده است ،همين نسبت است ، امّا ابوالحسن اشعرى (م 331 ق ) كه شاگرد ابوعلى جبايى بوده است ، قول به ((موازنه )) را به مرجئه نيز نسبت مى دهد و مى گويد:
((مرجئه در مورد ((موازنه )) باهم اختلاف دارند؛ عده اى از آنان مثل مقاتل بن سليمان معتقدند كه ايمان ، عقاب فسق را از بين مى برد و حبط مى كند؛ زيرا نسبت به آن ، سنگين تر مى باشد و خداوند متعالهيچ انسان موحّد و خداپرستى را عذاب نمى كند، در برابر آنها گروهى ديگر، مانند ابو معاذ مى گويند: عذاب دادن موحّدان جايز است و خداوند متعال بين حسنات و سيئات آنان موازنه برقرار مى كند، اگر حسنات آنها رجحان داشته باشد، داخل بهشت مى شوند و در صورت عكس آن ، اين حقّ خداى تعالى است كه آنان را عذاب كند يا به آنها تفضّل نمايد و اگر مساوى بود به آنان تفضّل مى شود و رهسپار بهشت مى گردند)).(8)
بنابراين ، بر طبق كلام اشعرى مساءله ((احباط و تكفير)) در نيمه اول قرن دوّم و حتّى اواخر قرن اوّلهجرى قمرى نيز مورد بحث و بررسى قرار مى گرفته است ، زيرا خطيب بغدادى ، شمس الدين محمّد ذهبى و ابن حجر عسقلانى نوشته اند كه : ((مقاتل بن سليمان در سال 150هجرى از دنيا رفته است )).(9) شيح مفيد؛ نيز مى گويد: ((بنونوبخت مانند اهل اعتزال نظريّه تحابط اعمال را پذيرفته اند)).(10)
((نوبخت از ستاره شناسان بزرگ ايرانى بوده كه در اوايل قرن دوّم با پسرش به اسلام روى آوردند و فرزندانش تا اوائل قرن پنجم از بارزترين متكلمان اماميّه بودند)).(11) شايد بنونوبخت با علم و فراستى كه داشته اند ازهمان آغاز روى آوردن به اسلام به مساءله مذكور پرداخته اند.
نظر مذكور را نكته ديگرى نيز تاءييد مى كند كه گفته شده است : ((واصل بن عطا و عمرو بن عبيد در حدود سال 105 تا 131هجرى اصول اعتزال را وضع كردند و در آن اوقات كه حسن بصرى در بصره به تعليم و وعظ اشتغال داشت ، فرقه اى از خوارج به نام ((ازارقه )) بر بنى اميّه شوريده و مدّتها در اطراف بصره و شطّ كارون با عمّال امويان زد و خورد مى كردند، در اين وقت در ميان مسلمانان بر سر حكم گناهكاران (مرتكب كبيره ) اختلاف شديدى بروز كرد، بعضى آنها را كافر و بعضى فاسق دانستند و خود حسن بصرى مى گفت : آنها منافقند كه از كافر به مراتب بدترند، واصل بن عطا با استادش مخالفت كرده و گفت : آنها نه كافرند نه مؤ من ، بلكه در منزلتى بين كفر و ايمان جاى دارند)).(12)
با توجه به آنچه بيان شد چنين ادّعايى گزاف نخواهد بود كه گفته شود: منشاء اصلى پيدايش بررسى مساءله مورد بحث ، اختلاف نظرى بود كه درباره حكم مرتكب كبيره بين فرقه هاى مختلف و دانشمندان اسلامى بروز كرد. در واقع بحث در اين باره بوده است كه آيا گناه كبيره موجب حبط ايمان و اعمال نيك مى گردد يا نه ؟ راءى خوارج اين بوده است كه گناه كبيره باعث حبط ايمان مى شود و از اين نظر، مرتكب آن را كافر دانسته اند.
در كتاب ((شرح المواقف )) قول به ((احباط)) به خوارج نيز نسبت داده شده است .(13)
در برابر خوارج گروهى از مرجئه معتقد شده اند كه نه تنها گناه كبيره ، باعث خروج از ايمان نمى گردد، بلكه در قبال آن ، عذاب و عقابى نيز وجود ندارد، زيرا ايمان ، آن را ((تكفير)) مى كند.
ممكن است گفته شود كه اگر سرمنشاء مساءله ((احباط و تكفير)) به نزاع مربوط به حكم مرتكب كبيره باز مى گردد، پس بايد آن را به زمان ظهور و پيدايش خوارج كه جلوتر از زمان بروز و شكل گيرى مرجئه و معتزله مى باشد، مربوط دانست .
احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه اين مطلب از زمان رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) مطرح بوده است ؛ در صدر اسلام براى عموم مسلمانان روشن و واضح بود كه اگر كافرى به اسلام روى مى آورد و واقعا مؤ من مى شد، تمام گذشته تاريك او محو و نابود مى گشت ، زيرا اسلام ماقبل آن را جبران مى كند((انَّ الاسلام يجبُّ ما قبله ))(14) و اينهمان ((تكفير)) است كه ايمان و حسنات ، كفر و گناهان گذشته را محو مى كند.
در مورد احتمال مذكور نكاتى وجود دارد كه دليل يا شاهد بر ضعيف بودن آن است :
1 - در زمان پيامبر اسلام (صل الله عليه و آل وسلم ) مسلمانان از وجود پر بركت حضرت ختمى مرتبت و اين نعمت بزرگ الهى بهره مند بودند و عموم آنان سخن ايشان را با جان و دل مى پذيرفتند، لذا اگر پرسش و سؤ الى مطرح مى شد، از محضر مباركش كسب فيض ‍ نموده ، پاسخ را دريافت مى كردند، بنابراين ، جايى براى موضع گيرى و اتّخاذ نظرهاى مختلف ، باقى نمى ماند.
2 - مسلمانان در چند ده ه اوّل ، نوعا به طور عمومى درگير جهاد و دفاع از كيان اسلامى بودند و فرصتى براى تاءمّل در باب اين گونه مسائل و بحث كردن در مورد آن را پيدا نمى كردند و از طرفى معمولا سواد خواندن و نوشتن نداشتند تا با سؤ الات و شبهاتى كه احيانا در بعضى از كتابها آمده بود، برخورد كنند و با چنين مباحثى روبه رو شوند.
3 - بسيارى از اختلافاتى كه در قرنهاى بعدى دامنگير مسلمانان شد، به امورى كه در جريان رحلت جانگداز پيامبر اسلام (صل الله عليه و آل وسلم ) رخ داد، مربوط مى شود. مسلمانان از طرفى مرجع و ملجاء خويش را از دست داده بودند و به عللى كلامهيچ كس ديگر راهمچون سخن پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) فصل الخطاب نمى دانستند تا به آن قانع شوند و اطمينان خاطر پيدا كنند، و از طرف ديگر با فتوحات پى در پى و گسترش دامنه حكومت مسلمانان ، آنها با افكار غير اسلامى و مذاهب ديگر آشنا شدند و احيانا بعضى از تازه مسلمانان نيز رسوباتى از اعتقادات قبلى خويش در ذهن داشتند، اين مسائل و مانند آن باعث شد كه خواه ناخواه سؤ الاتى اعتقادى مطرح شود. از سويى ديگر خلفاى بناحق اموى و عبّاسى طبق اميال و اغراض سياسى خود به دنبال آن بودند - و يا دست كم بى ميل نبودند - كه مسلمانان بيشتر مشغول بحث و جدل شوند تا مزاحم رياست آنان نگردند، و شايد نتيجه آن مباحث به حكومت آنها مشروعيت نيز مى بخشيد. ترجمه كتابهاى ايرانى و يونانى به عربى نيز كه در دوره عبّاسيان انجام گرفت ، سهم مهمّى در تحوّل و تطوّر مباحث كلامى داشته است .
هرچند نتوان تمامى آنچه را كه در نكات ياد شده بيان گشته ، به سندهاى تاريخى استناد داد و ليكن از سوى ديگر نيز (تا آنجا كه جست و جو و تتّبع شده ) نمى توان به طور قطع بيان داشت كه مساءله ((احباط و تكفير)) از صدر اسلام مطرح بوده است ، بلكه آنچه را كه مى توان به صورت قطعى ابراز داشت ، آن است كه بحث و بررسى اين موضوع از زمان ((جبائيان )) به طور جدّى مطرح شده است . قبل از آن نيز (يعنى اواخر قرن اوّل و اوايل قرن دوّم ) به گونه اى بين مرجئه و خوارج و سپس ‍ اهل اعتزال مورد بررسى قرار گرفته است ،(15) و سپس در كتابهاى كلامى و تفاسير (به جز بعضى از آنها مانند تفسير طبرى ) معمولا از آن بحث شده و مى شود.
در بين فرقه معتزله ، قاضى عبدالجبّار (م 415 ق ) در دو كتاب ((شرح الاصول الخمسة )) و ((المغنى فى ابواب التوحيد والعدل )) بيش از ديگران ((احباط و تكفير)) را مورد بحث قرار داده است . از ميان اشاعره ، تحقيقات امام فخر رازى (م 606 ق ) در كتاب ((التفسيرالكبير)) و ((البراهين در كلام )) و سعدالدين تفتازانى (م 793 ق ) در كتاب ((شرح المقاصد)) و سيد شريف جرجانى (م 812 ق ) در كتاب ((شرح المواقف )) قابل توجه است . ابومحمد سعيد قرطبى معروف به ابن حزم (م 456 ق ) كه ظاهرى مذهب بوده است ، در كتاب خويش ((الفصل فى الملل و الاهواء و النحل )) بحث نسبتا مفصّلى را در اين زمينه مطرح كرده است .
از بزرگان و متكلّمان شيعه ، شيخ مفيد؛ (م 413 ق ) در كتاب ((اوائل المقالات ، الحكايات ، المسائل السرويّه و الاعتقادات )) و سيد مرتضى ؛ (م 436 ق ) در ((الذخيرة فى علم الكلام )) و شيخ طوسى ؛ (م 460 ق ) در ((تمهيدالاصول فى علم الكلام )) و تفسير ((التبيان )) و سديد الدّين محمود حمصى رازى (م 600 ق ) در ((المنقذمن التقليد)) و خواجه نصيرالدين طوسى (م 672 ق ) در ((فصول العقايد، قواعدالعقايد و تجريد الاعتقاد)) و ابن ميثم بحرانى (م 699 ق ) در ((قواعد المرام فى علم الكلام )) و علامه حلّى (م 728 ق ) در ((نهج المسترشدين فى اصول الدين ، كشف الفوائد فى شرح قواعد العقايد و كشف المراد)) و فاضل مقداد (م 808 ق ) در ((اللوامع الالهيّة )) و... موضوع ((احباط و تكفير)) را مورد بحث و بررسى قرار داده اند.
در قرون اخير، انديشمندانى مانند محقق لاهيجى (م 1051 ق ) در كتاب ((سرمايه ايمان )) و علاّ مه مجلسى (م 1111 ق ) در ((بحارالانوار)) (ج 5، ص 331 - 334 و ج 68، ص 197 - 203) و سيد نعمت اللّه جزائرى (م 1112 ق ) در ((الانوار النعمانية )) و... در رد يا اثبات ((احباط و تكفير)) مباحثى را مطرح كرده اند.
در زمان ما، بزرگانىهمچون علاّ مه شعرانى در ((تعليقات بر تفسير مجمع البيان و ترجمه و شرح تجريدالاعتقاد)) و علاّ مه طباطبائى در ((تفسير الميزان )) و شهيد مطهرى ؛ در ((عدل الهى )) و آيت الله سبحانى - حفظه اللّه - در ((الالهيات ، بحوث فى الملل و النحل و منشور جاويد)) و آيت اللّه معرفت - حفظه اللّه - در كتاب ((التمهيد)) و... تحقيقات ارزشمندى را در اين زمينه انجام داده اند و به بحث و بررسى درباره موضوع ((احباط و تكفير)) پرداخته اند، ولى بر اهل فنّ و تحقيق پوشيده نيست كه همه اين تلاشها و تحقيقات در عين اينكه بسيار لازم ، مفيد و سودمند مى باشد، اما به هيچ وجه (در مسير پژوهش اين مساءله ) كافى نيست ، لذا نگارنده با استعانت از خداوند متعال اميد دارد كه در ضمن جمع آورى ، تنظيم و تبيين آراى تمامى اين بزرگان ، در جهت حلّ مسائل اساسى اين موضوع گامى برداشته باشد.
لازم به ذكر است ، از آنجا كه عمده مخاطبان اين كتاب ، دانش پژوهان حوزوى و دانشگاهى مى باشند در مواردى ، اصطلاحات خاصّ علمى و برخى از مطالب بدون توضيح يا به صورت فشرده آمده است .
در پايان لازم مى دانم از استادان ، بزرگان ، مؤ لّفان و كليّه كسانى كه به گونه اى اينجانب را در فراهم آوردن اين نوشتار، يارى كرده اند، تشكّر و سپاسگزارى كنم و از درگاه خداوند متعال براى آنان طول عمرهمراه با سلامت و توفيق روزافزون و براى مؤ لّفان گذشته ، علوّ درجات را خواهانم .
مصطفى جعفر طيّارى دهاقانى
حوزه علميه قم
26/1/1374
بخش اوّل : احباط
فصل اوّل : معناى احباط
معناى لغوى احباط
(ولقد اوحى اليك والى الَّذين من قبلك لئن اشركت ليحبطنَّ عملك ولتكوننَّ من الخاسرين ).(1)
((به تو وهمه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مى شود و از زيانكاران خواهى بود)).(16)
واژه ((احباط)) مصدر باب ((افعال )) و از ريشه ((حبط)) مى باشد؛ امّا در اينكه مصدر ثلاثى مجرّد آن ((حبط)) (به فتح با) يا ((حبط)) (به سكون با) است ، دو نظر وجود دارد:
1 - ريشه اصلى ((احباط))، ((حبط)) است و مصدر ((حبط و حبوط)) نيز به ((حبط)) بر مى گردد. اين نظر را ((ازهرى )) پذيرفته است .(17)
2 - ريشه اصلى ((حبط)) مى باشد و ((حبط)) از باب مجاز است . اين نظر را ((زمخشرى )) قبول كرده است .(18)
علاوه بر دو نظر ياد شده ، احتمال ديگرى نيز شايسته بررسى است كه ((حبط و حبط)) دو واژه مستقلّ ازهم باشند؛ ولى كسى از اهل لغت آن را بصراحت ذكر نكرده است . آنچه حايز اهميّت مى باشد، پرداختن به بررسى معناى اين دو واژه است .
واژه حبط
فعل ((حبط يحبط)) كه مصدر آن ((حبط و حبوط)) است در معانى بطلان ثواب ، فاسد كردن ، فاسد شدن ،هدر رفتن و خشك شدن (آب چاه ) به كار رفته است .
((ابن فارس )) مى گويد: ((سه حرف (ح ، ب ، ط) لغت و ريشه واحدى است كه بر بطلان يا درد دلالت دارد)).(19)
واژه حبط
اين واژه در استعمالهاى گوناگون و به معانى مختلفى به كار رفته است از قبيل : فاسد گشتن ، نفخ كردن شكم ، ورم كردن و...(20)
واژه احباط
در كتب لغت براى واژه ((احباط)) نيز چند معنا ذكر شده است كه عبارتند از: باطل كردن ،هدر دادن ، فاسد كردن ، خشك شدن (آب چاه ) و...(21)
((زمخشرى )) استعمال ((احباط)) را در معناى ((ابطال )) مجاز و از باب استعاره به حساب آورده است .(22)
مادّه اصلى احباط
آيا ريشه اصلى ((احباط))، ((حبط)) است يا ((حبط))؟ و در صورت اوّل آيا ((حبط)) به ((حبط)) برمى گردد و صورتى مجازى از آن است و يا اينكه واژه اى مستقل و در عرض آن است .
در صفحات گذشته دو نظر و يك احتمال ذكر شد و نظر عدّه اى از متخصصان لغت بيان شد، اما به نظر مى رسد چندان تفاوتى ندارد كه يكى از وجوه و نظرهاى ابراز شده ، به طور حتم اتّخاذ شود، زيرا از بررسى معانى ((حبط، حبط و احباط)) مى توان به اين نتيجه رسيد كه ، ((احباط)) به معناى باطل كردن ، فاسد نمودن ،هدر دادن ، از بين بردن ، محو كردن و در معرض ‍هلاكت قرار دادن استعمال مى گردد؛ بنابراين ، اگر در بحث و استدلال مربوط به ((احباط)) از ادلّه نقلى استفاده شود،(23) نتيجه مزبور در فهم آيه و حديثى كه بدان استدلال مى گردد، مؤ ثر، مفيد و بلكه لازم است ،هرچند كه در استدلال عقلى تاءثيرى ندارد، زيرا در آنجا اين عقل و برهان عقلى است كه بايد حكم كند؛ البته اگر دليل عقلى به وضوح و صراحت حكم كند كه ((احباط)) به معانى لغوى مذكور محال مى باشد، ناگزير بايد ادلّه نقلى را تاءويل كرد.
نتيجه ديگرى نيز از اين بررسى به دست مى آيد و آن اين است كه آنچه مورد ((حبط)) و ((احباط)) قرار مى گيرد، قبل از ((حبط)) نوعى وجود و ثبوت دارد زيرا تا چيزى ثبوت و وجود نداشته باشد، فساد و بطلان آن معنا ندارد. از باب مثال : اگر از ظاهر آيات استفاده شود كه گناه كبيره اى كه از آن توبه نشده است موجب ((حبط)) ثواب اعمال مى گردد، طبق نتيجه مذكور بايد چنين تفسير شود كه قبل از آن گناه ، اعمالى مثل نماز كه انجام گرفته ، ثواب به آنها تعلّق پيدا كرده است ، سپس گناه كبيره آن را ((حبط)) نموده است ؛ امّا اينكه اين تفسير با ادلّه نقلى ديگر و ادلّه عقلى سازگار است يا نه ، بايد در محل مربوط به آن ، بررسى شود.
معناى اصطلاحى احباط
بعد از روشن شدن معناى لغوى ((احباط))، لازم است به بررسى معناى اصطلاحى آن بپردازيم و ببينيم كه منظور دانشمندان و علماى كلام از آن چيست . اين مطلب واضح و آشكار است كه قبل از ورود درهر بحثى ، بايد موضوع آن به طور كامل روشن شود، زيراچه بسا يك واژه ، به جهت استعمالهاى متفاوت آن ، معانى متعدّدى داشته باشد و اختلاف نظرهايى كه درباره آن صورت مى گيرد، شكل صورى و لفظى پيدا كند؛ چون يك دانشمند، استعمال خاصى را مدّ نظر دارد و براساس آن ، راءى ويژه اى ارائه مى دهد و در مقابل ، دانشمند ديگرى بر اساس استعمال ديگر آن واژه ، راءيى مخالف آن مى دهد، در حالى كه در واقع امر،هر دو نظر صحيح يا غلط است وهيچ تناقضى و اختلاف حقيقى بين آن دو راءى وجود ندارد، و يا يكى از دو نظر صحيح است .
در بحث ما نيز بايد روشن شود كه مراد متكلّمان اسلامى از ((احباط)) چيست ؟ و آيا بر استعمالى كه مدّ نظر آنهاست ، اتّفاق نظر دارند؟ و در صورت اتفاق ، آيا استعمال آنان با استعمال در قرآن و احاديث ،هماهنگ است يا نه ؟ مساءله هماهنگى يا عدم هماهنگى اين دو استعمال ، با مباحثى كه در فصلهاى بعدى مطرح مى شود، روشن مى گردد. در اين قسمت فقط به بيان مقصود و مراد متكلّمان اكتفا مى شود.
اين نكته در خور توجه است كه معمولاهر گاه سخن از ((احباط)) به ميان مى آيد، دو مساءله ((احباط و تكفير)) در كنارهم مورد بررسى قرار مى گيرند، حتّى گاهى ((احباط)) به نحوى تعريف و تعقيب مى شود كه اعمّ از ((تكفير)) و يا به معناى ((تحابط)) و ((موازنه )) مى باشد. از آنجا كه در اين نوشتار براىهر يك ، بخشهاى جداگانه اى اختصاص داده شده است ، ازهر كدام به طور مستقل بحث خواهد شد، مگر در مواردى كه چاره اى ازآن نباشد.
متكلّمان در مورد تعريف ((احباط)) و بيان معناى اصطلاحى آن ، اتفاق نظر ندارند و حتّى بعضى از آنان (24) در نوشته هاى خود، عبارات مختلفى در اين مورد دارند كه مى توان تعاريف گوناگونى را از آن استخراج كرد؛ بنابراين ، نسبت دادن ((تعريف واحد))به آنان محل تاءمل است .
درهر صورت ، در اين قسمت به نقل تعاريفى چند كه توسط بزرگان فنّ ارائه شده و يا از كلام آنان استفاده مى شود، مى پردازيم :
1 - ((احباط))؛ يعنى ، اينكه گناه (ذنب )، اعمال نيك را باطل سازد، (شيخ مفيد).(25)
2 - يعنى ، يك ذنب تمام طاعات را ((حبط)) كند، (عبدالقاهر).(26)
3 - در صورتى كه درجه عقاب برتر از درجه ثواب باشد، ثواب به وسيله عقاب ((حبط)) مى شود، (قاضى عبدالجبّار و امام فخر رازى ).(27)
4 - يعنى ، معصيت يا عقاب آن ، طاعت يا ثواب آن را باطل سازد، (سيّد مرتضى ).(28)
5 - اينكه عقاب ، ثواب را اسقاط كند، (قاضى شرف الدين ).(29)
6 - اينكه استحقاق زايد، استحقاق ناقص را ((حبط)) كند و زايد به تمامى آن باقى بماند، (خواجه نصيرالدين ).(30)
7 - يعنى ، گناه كبيره اعمال صالح را ((حبط)) كند، (خواجه نصيرالدين طوسى ).(31)
8 - اينكه به دنبال طاعت ، معصيت بيايد و اوّلى به وسيله دوّمى ((حبط)) و ساقط شود، (ابن ميثم ).(32)
9 - بدين معنا كه مكلّف ، ثواب متقدّم خويش را به وسيله معصيت متاءخرش ساقط كند، (علامه حلّى ).(33)
10 - منظور از ((احباط)) اين است كه مكلّف مرتكب گناه كبيره شود و تمام اعمال صالحش ((حبط)) و ساقط گردد، (علامه حلّى ).(34)
11 - از نوشته تفتازانى مى توان تعاريف ذيل را استخراج كرد:
الف - ((احباط))؛ يعنى ، اينكه سيّئه ، حسنه را ابطال كند.
ب - سيّئات ، حسنات را حبط كند.
ج - گناه كبيره ، تمام طاعات را ((حبط)) كند.(35)
12 - ((احباط))؛ يعنى ، خارج شدن فاعل طاعت ، از داشتن استحقاق مدح و ثواب به سوى دارا شدن استحقاق ذمّ و عقاب ، (فاضل مقداد).(36)
13 - ((احباط)) عبارت است از ابطلال حسنه ، بدين نحو كه اثر مورد انتظار از آن ، بر آن مترتب نشود، (علامه مجلسى ).(37)
14 - علاّ مه شعرانى آن را چنين تعريف مى كند:
((احباط آن است كه مكلّف عملى صحيح به جا آورد مطابق شرايط و دستورالهىهنگامى كه از او، عمل پذيرفته است و ثواب بر آن مترتب شده است ، امّا به سبب گناه متاءخر، ثواب به او ندهند با آنكه مستحق بود)).(38)
15- آيت اللّه معرفت - حفظه اللّه - ((احباط)) را چنين توضيح مى دهد:
((احباط؛ يعنى گناه لاحق ، حسنه سابق را محو و نابود سازد)).(39)
16- آيت اللّه سبحانى - حفظه اللّه - مى نويسد:
(( مقصود از ((حبط)) آن است كه ثواب عمل صالح به واسطه گناهان بعدى ساقط شود)).(40)
با يك ديد مسامحه اى ممكن است تعريفهاى ذكر شده را در يك يا چند تعريف گنجاند، امّا اگر با تاءمل و دقّت به آنها نظر كنيم ، چنين امرى به آسانى قابل حصول نيست ، زيرا در تعريفهاى ياد شده سه عنصر، قابل بحث و بررسى است : 1- احباط 2- حبط كننده 3- حبط شونده .
عنصراول (احباط):
دربعضى از تعاريف ،اين عنصر با خود كلمه ((احباط)) و يا ((حبط)) بيان شده كه اشكال آن واضح است و در تعاريف ديگر ازالفاظ ابطال ، باطل نمودن ، فاسد كردن ، بى اثر كردن ، اسقاط، اذهاب ، محو، محق و نابود كردن ، استفاده شده است .
عنصر دوّم (حبط كننده ):
در تعريف علاّ مه حلّى (دركشف المراد) اين عنصر، مكلّف معرفى شده و معصيت وسيله ((حبط))، به حساب آمده است و در تعاريف ديگر الفاظ عقاب ، استحقاق عقاب ، معصيت ، سيّئه ، ذنب و كبيره به عنوان حبط كننده بيان شده است .
عنصر سوم (حبط شونده ):
كلماتى كه براى توضيح آن به كاررفته است ، عبارتند از: ثواب ، استحقاق ثواب ، طاعات ، حسنات ، اعمال صالح ، عبادات ، ثواب عبادات و اثر اعمال صالح .
اين مطلب در خور توجه است كه در اين عناصر سه گانه ، الفاظ و اصطلاحاتى استعمال شده است كه به نوبه خود، محل اختلاف آراى متكلّمان مى باشد در اين قسمت به همين مقدار اكتفا كرده ، تحقيق مطلب را به فصلهاى بعدى موكول مى كنيم .
مصاديق احباط
مقصود از اين عنوان ، آن است كه ((احباط)) درباره چه كسانى مورد پيدا مى كند و اعمال چه افرادى ممكن است متعلّق ((احباط)) واقع شود. انسانها به اعتبار اعمالى كه در طول زندگيشان انجام مى دهند، به هفت گروه تقسيم مى شوند:
گروه اول :
آنان كه در سراسر عمرشان مؤ من بوده و بدونهيچ شائبه كفر و عصيان ، به اطاعت محض پرداخته اند و در يك كلمه ، داراى ملكه عصمت مى باشند. روشن است كه ((احباط)) شامل اين گروه نمى شود؛ البته اگر عنصر دوّم (حبط كننده ) به نحوى در نظر گرفته شود كه ((ترك اولى )) را نيز شامل گردد و در نتيجه موجب سلب بعضى از مقامات قرب شود، در اين صورت ((احباط)) در مورد اين گروه نيز قابل بحث است .
گروه دوّم :
كسانى كه در تمام عمر خويش به كفر و عصيان پرداخته اند وهيچ كار نيك و حسنه اى از آنها صادر نشده است ، گر چه در عمل ، مصداقى براى اين دسته يافت نمى شود، زيراهر كافر و ملحدى درهر صورت و احيانا اعمالى كه به ظاهر نيك و داراى حسن فعلى است ، انجام مى دهد، مگر اينكه عملى كه فاقد حسن فاعلى باشد، عمل نيك و حسنه به حساب نيايد، به هر حال ((احباط)) در مورد اين گروه معنا ندارد؛ زيرا عمل صالح و حسنه اى ندارند كه به وسيله كفرو عصيان ((حبط)) گردد.
گروه سوّم :
انسانهايى كه مؤ من بوده و سپس به ارتداد و كفر كشيده شده اند، حبط در مورد اين گروه قابل بحث و بررسى است و به طور اجمال درمورد ثبوت ((حبط)) اعمال آنان ، اختلافى وجود ندارد.
گروه چهارم :
مؤ منانى كه داراى حسنات و اعمال صالح مى باشند، اما به ندرت به طور عمد و يا سهو مرتكب گناه مى شوند، در مورد اين گروه نيز ((احباط)) قابل بررسى است و بلكه بيشتر اختلاف نظر متكلمان ، درهمين مورد است .
گروه پنجم :
كافرانى كه ايمان آورده و به انجام اعمال نيك پرداخته اند؛ اين گروه محل بحث ((تكفير)) است ؛ اما اگر ((حبط)) را به معنايى در نظر گيريم كه شامل تكفير نيز بشود(41) و يا اينكه منظور از آن تاءثير و تاءثر متقابل اعمال نيك و بد باشد وهمان گونه كه سيئات ، حسنات را ((حبط)) مى كند، حسنات نيز در سيئات مؤ ثر واقع مى شود در اين صورت اين گروه نيز مورد بحث واقع خواهند شد.(42)
گروه ششم :
كافرانى كه در تمام عمر خود، دست از كفر بر نداشته اند، امّا گاهى كارهاى نيك از آنان صادر مى شود و معمولا كفّار به طور كلى از اين قبيلهستند. اگر ((احباط)) به همان معنايى كه در گروه پنجم بيان گرديد و يا به معنايى كه آثار دنيايى نيز داشته باشد، گرفته شود، اين گروه هم محلّ بحث واقع مى گردد؛ البته اين طبق مبنايى است كه اعمال به ظاهر نيك كفّار را اعمال صالح و حسنات بداند و آثار اعمال را در آثار اخروى منحصر نكند و در غير اين صورت ، ((حبط)) در مورد اين دسته بى معنا مى باشد.
گروه هفتم :
كافرانى كه على رغم كافر بودن در نظر مردم ، انسانهاى با انصاف و خوبىهستند، اما گاهى كارهاى زشت نيز مرتكب مى شوند؛ اين گروه نيز مثل گروه ششمهستند.
از گروه هاى ياد شده به جز گروه دوّم ، تمامى آنها به نحوى مى توانند محل و مورد بحث ((احباط)) قرار گيرند؛ اما بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه معمولا در كتابهاى كلامى ، محور بحث فقط گروه سوم و چهارم است ، ما نيز در اين قسمت به اين سخن متكلمان بسنده مى كنيم و محل نزاع را گروه سوم و چهارم قرار مى دهيم .
فصل دوّم : نظرات دانشمندان اسلامى در مورد احباط
درباره ((احباط)) چهار نظر قابل طرح است :
الف - نظر آنانى كه ((احباط)) را قبول دارند و بر آن استدلال مى كنند.
ب - راءى كسانى كه منكر آن مى باشند و استدلال معتقدان را تمام نمى دانند و بر ادّعاى خويش دليل مى آورند.
ج - عقيده معتقدان به تفصيل ؛ آنان به اعتبارى و در مواردى ((احباط)) را قبول دارند و در غير آن موارد، منكرهستند.
د - توقف : ممكن است افرادى در اين زمينه به يكى از سه نظر فوق ، قطع پيدا نكرده و موضع توقّف را اتّخاذ كنند.(43)
آراى معتقدان به احباط
مشهور و معروف اين است كه اكثر معتزله و بخصوص ابوعلى جبايى (م 303ق ) ((احباط)) را قبول دارند و بر آن استدلال مى كنند. قاضى عبدالجبّار بعد از اينكه ((احباط)) را توضيح مى دهد، آن را به مشايخ معتزله نسبت داده ، مى گويد: ((درمقابل آنان عده زيادى از مرجئه و عبادبن سلمان با اين نظر مخالفند)).(44)
علاّ مه مجلسى بر اين نظر است كه اصل ((احباط)) وجود دارد و به هيچ وجه قابل انكار نيست . وى معتقد است كه نزاع بين موافقان و مخالفان ، يك نزاع لفظى است .(45) شيخ مفيد بيان مى دارد: ((جماعتى از اماميّه و مرجئه ، ((تحابط اعمال )) را قبول ندارند، ولى ((بنو نوبخت )) در اين مساءله با اهل اعتزال توافق دارند)).(46) درهر صورت ، معتزله به عنوان معتقدان ((احباط)) ودر مقابل آنان ، اشاعره و اكثريت اماميّه و بعضى از فرقه هاى ديگر به عنوان مخالفان آن مطرح مى باشند.
نكته قابل توجه اين است كه معتقدان به ((احباط))، در نحوه آن باهم اتفاق نظر ندارند و لازم است كه حد و مرز بين آنان مشخص گردد، براى انجام اين امر مى توان معتقدان به ((احباط)) را به چند گروه تقسيم نمود:
گروه اوّل
نظر آنان اين است كه ((احباط)) يك قانون كلّى و عام نيست و فقط در مورد گناه كفر و مانند آن جريان دارد. عدّه اى از منكران وجود ((احباط))،هنگام تفسير آيات مربوط به اين موضوع ، در عمل چنين نظرى را از خود نشان مى دهند.
آيت اللّه سبحانى مى نويسد:(((احباط)) به گناهانى مثل شرك و مانند آن اختصاص دارد)).(47)
گروه دوّم
اين گروه بر اين عقيده هستند كه ((احباط)) به معناى حقيقى آن وجود دارد، اما يك قانون كلّى نيست ، ولى علاوه بر كفر و مانند آن ، شامل گناهانى كه در آيات و روايات بر آن تصريح شده است ، نيز مى گردد.
ظاهر كلام ((صاحب وسائل ))(شيخ حرّ عاملى م 1104 ق ) منطبق بر نظر اين گروه است . ايشان در اين زمينه مى نويسد:
((احباط و تكفير در مورد معصيت و طاعت واقع مى شود؛ امّا به صورت واجب و عامّ فقط در مورد كفر و ايمان انجام مى گيرد نه در غير آن . آيات و رواياتى كه بر ثبوت احباط و تكفير دلالت دارد بى شمار است ، ولى در جهت معارض آن نيز آيات و احاديث بسيارى وجود داردو آنچه در جمع بين اين دو دسته به نظر مى رسد، اين است كه اگر مكلّف در حال كفر بميرد، ثواب طاعات گذشته اش به وسيله كفر وى ((حبط)) مى شود و آنكه با ايمان از دنيا برود، عقاب معصيتهاى سابقش ‍ توسط ايمان ، ((تكفير)) مى گردد. احباط و تكفير بر خلاف آنچه تعدادى از مخالفان ما معتقدند، به صورت كلّى و واجب نيست ، بلكه نظر صحيح آن است كه آيات و روايات متواتر، دلالت بر آن دارد كه هر كس طاعتى را انجام دهد، مستحق ثواب است و گاهى اين ثواب موجب اسقاط عقاب سابق يا لاحق مى گردد و زمانى ديگر نوعى ديگر از ثواب را مستحق مى شود (كه باعث سقوط عقاب نمى گردد) وهر كس ‍ معصيتى انجام دهد، مستحق عقاب مى گردد و اين عقاب گاهى به صورت اسقاط ثواب است و گاهى به صورت ديگر (كه موجب سقوط ثواب نمى گردد) و تنها خداوند متعال است كه مقدار و اندازه اين ثواب و عقابى را كه احيانا ساقط مى شود، مى داند)).(48)
صاحب وسائل در ادامه كلام خويش و در مقام اثبات نظر خود بيان مى دارد:((چنين وعده داده شده است كه طاعات خاصّى موجب كفّاره تمامى گناهان گذشته و يا نوع خاصّى از آنها مى گردد، وهمچنين گناهانى باعث حبط كلّ طاعات سابق يا نوع خاصّى از آنها مى شود)).
علامه مجلسى نيز بيان مى دارد: ((براىهيچ مسلمانى ممكن نيست كه اصل احباط و تكفير را انكار كند)).(49)
ايشان مى نويسد:(( حقّ اين است كه انكار سقوط ثواب ايمان به واسطه كفرى كه بعد از آن مى آيد و صاحبش با آن مى ميرد، ممكن نمى باشد،همچنين عكس آن ؛ يعنى ، سقوط عقاب كفر به وسيله ايمان ؛ اخبار زيادى بر اين دلالت دارد كه تعداد زيادى از معاصى باعث مى شود كه ثواب طاعات كثيرى ساقط گردد وهمچنين تعداد زيادى از طاعات ، كفّاره كثيرى از سيّئات مى شود. اخبار در اين زمينه ، متواتر است و آيات نيز دلالت مى كند كه حسنات ، سيّئات را از بين مى برد و بر بطلان اين نظرهم دليل تامّى اقامه نشده است ؛ امّا اينكه اين مطلب در مورد تمام طاعات و معاصى عموميت داشته باشد، معلوم نيست وبراى ما مهمّ نيست كه آيا اين سقوط از باب احباط و تكفير است و يا از باب اينكه اصلا ثواب و عقابى نبوده و يا از اين باب كه ثواب ، مشروط به عدم وقوع فسق بعد از آن مى باشد)).(50)
همان طور كه روشن شد، ابتداى عبارت علاّ مه مجلسى در قول به ((احباط)) ظهور دارد، گر چه در ذيل آن ، سقوط ثواب به احباط منحصر نشده ، بلكه ايشان آن را بين سه مبنا مردّد دانسته است و ليكن وى در جاى ديگر ابراز مى دارد:
((ما آن چنان كه معتزله معتقدندهر معصيتى ،هر طاعتى را از بين مى برد، نظر نداريم ، بلكه در اين مساءله از نصوصى كه وارد شده است ، تبعيت مى كنيم وهر معصيتى را كه در كتاب يا احاديث صحيح وارد شده باشد كه باعث از بين بردن يا منقصت تمام حسنات يا بعض آنها باشد، قبول داريم و از آن نصوص پيروى مى كنيم )).(51)
علامه مجلسى علاوه بر آنچه گذشت در كتابى ديگر بر قول به ((احباط)) تاءكيد دارد و مى نويسد:
((حبط و تكفير به بعضى از معانى آن ، در نظر من ثابت است و آيات و رواياتى كه بر آن دلالت دارد، غير قابل شمارش ‍ مى باشد و بر اهل تدّبر و تاءمّل پوشيده نيست كه ادّله اى كه بر نفى اين دو، ايراد شده ، ضعيف مى باشد)).(52)
شهيد بزرگوار استاد مطهرى در اين باره چنين مى نويسد:
((آيا كفر و عناد موجب نابود شدن و از اثر افتادن عمل خير مى گردد و مانند يك آفت آن را فاسد مى كند؟ به عبارت ديگر، آيا اگر از انسان عمل خيرى باهمه شرايط حسن فعلى و فاعلى صادر شود و از طرف ديگر انسان در برابر حقيقت ، خصوصا حقيقتى كه از اصول دين به شمار مى رود لجاج ورزد و عناد به خرج دهد، در اين صورت آيا آن عمل كه در ذات خود، خير و ملكوتى و نورانى بوده و از جنبه بعد الهى و ملكوتى نقصى نداشته ، به واسطه اين لجاج و عناد و يا به سبب يك حالت انحرافى روحى ديگر نابود مى گردد يا نه ؟ در اينجا مساءله آفت مطرح است .
ممكن است يك عملى ،هم داراى حسن فعلى باشد وهم داراى حسن فاعلى به تعبير ديگر،هم پيكر صحيح داشته باشد وهم روح و جان ،هم از وجه ه ملكى و طبيعت ، نيك باشد وهم از وجه ه ملكوتى ، ولى در عين حال از نظر ملكوتى به خاطر آفت زدگى تباه و پوچ گردد،همچون بذرى كه سالم است و در زمين مساعد پاشيده مى شود و محصولهم مى دهد، ولى قبل از اينكه مورد استفاده قرار گيرد دچار آفت مى گردد، ملخ يا صاعقه اى آن را نابود مى سازد، قرآن اين آفت زدگى را ((حبط)) مى نامد.
اين مطلب اختصاص به كفّار ندارد و در اعمال نيك مسلمانان نيز ممكن است پيش بيايد. ممكن است يك مسلمان مؤ من در راه خدا و براى خدا به فقير مستحقى صدقه بدهد وصدقه او مورد قبولهم واقع گردد، ولى بعد آن را با منّت گذاشتن بر او و يا با نوعى آزار روحى ديگر به او، نيست و نابود گرداند و تباه سازد)). (53)