نقش ائمه در احياء دين
جلدهای هشتم ، نهم ، دهم و يازدهم

علامه سيد مرتضى عسكرى

- ۱ -


فهرست مطالب 
سر آغاز
پيشگفتار
مقدمه
نيروهاى انسانى و غرائز او
وضع جامعه عرب قبل از اسلام
1 - اصل و نژاد عرب
2 - وضع دينى و فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى عرب قبل از اسلام
1 - وضع دينى در جزيره العرب
2 - فرهنگ عرب
3 - وضع اقتصادى عرب قبل از اسلام
4 - وضع اجتماعى و سياسى عرب قبل از اسلام
3 وضع مكه و مدينه قبل از اسلام
نگاهى كوتاه به سيره پيامبر صلى الله عليه و آله
پيش از بعثت
اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله
رياست هاشم
رياست عبدالمطلب
رياست ابو طالب
اهل كتاب در انتظار پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله
بعثت پيامبر
آغاز دعوت عمومى
عكس العمل قريش و حمايت شيخ آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله
پيشنهاد ديگر قريش
درگيرى حمزه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله باابوجهل
انقلاب عليه شيخ مكه
وفات خديجه
ابو طالب در آخر ساعات زندگى
جوانمردى اسلام روياروى قريش
اثر قصيده على عليه السلام
آزار كفار قريش فزونى مى گيرد
هجرت به مدينه
بنيانگذارى جامعه اسلامى
غزوه بدر
اختلاف در تقسيم غنائم
اثر جنگ بدر بر مردمان جزيرة العرب
نخستين درگيرى با يهود
غزوه احد
صف آرائى دو لشكر
آغاز جنگ
مقايسه اى كوتاه
غزوه حمراء الاسد
نقش ائمه در احياء دين اثرعلامه سيد مرتضى عسكرى جلد نهم
پيشگفتار
سرگذشت سنت در مكتب خلفا در عصر چهار خليفه اول
1 - سنت در عصر ابوبكر
ابوبكر خليفه اى از قريش
سياست ابوبكر با موافقان و مخالفان بيعتش
ارزيابى اين گفتارها
نتيجه كار مخالفان بيعت ابوبكر
واكنش دستگاه خلافت در برابر خانه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و بستنشينان آن خانه
دورنگاه داشتن انصار و بنى هاشم از ميدان سياست
سياست حكومت ابوبكر نسبت به سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
روايت حديث در تاييد سياست حكومت ابو بكر
علت سكوت اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر دستگاه خلافت للّه
اهميت قول و قرار داد در نظر اعراب جزيره العرب
عملكرد حكومت ابوبكر با حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله للّه
جلوگيرى از روايت حديث پيامبر صلى الله عليه و آله
2 - سنت در عصر عمر
عمر خليفه اى از قريش
سياست حكومت در عصر عمر
سياست حكومت عمر نسبت به حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
1 - سياست جلوگيرى از انتشار حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله للّه
2 - نشر اخبار بنى اسرائيل
3 - احكام و قوانينى كه خليفه مقرر مى داشت
4 - روايت حديث در تاييد سياست خليفه
بينشى كه اين گونه روايتها پديد آورد
بازگشت به بحث سياست عمر
پايان خلافت عمر و تعيين شوراى شش نفرى فرمايشى
جريانات پس از بيعت
3 - سنت در عصر عثمان
عثمان خليفه اموى
سياست حكومت عثمان
1 - دوره شش ساله اول
دوره شش ساله دوم
سياست حكومت عثمان نسبت به حديث و سنت پيامبرصل الله عليه و آله
چگونه خلافت عثمان به پايان رسيد
4 - سنت در عصر على عليه السلام
على بن ابى طالب عليه السلام وصى پيامبر صلى الله عليه و آله
بيعت با على عليه السلام
سياست حكومت على عليه السلام
تقسيم حكومت بر شهرها
نتيجه اين سياست
چند نمونه از سياست سر كوبى نژاد پرستى در حكومت امام عليه السلام
نقش ائمه در احياء دين اثر علامه سيد مرتضى عسكرى جلد دهم
پيشگفتار
مقدمه
اجازه تدوين حديث در مكتب خلفا
انتشار احاديث اهل بيت عليه السلام در زمان درگيرى بين سران مكتب خلفا
بازگشت به كار تدوين حديث در مكتب خلفا
بحث اول : اختلافات فرقه گرايى در مكتب خلفا
1 - اختلاف در احكام اسلام
روش سياسى ابوحنيفه و شاگردانش
2 - اختلاف در عقايد
1 - فرقه جهميه
آراى جهم و جهميه
زندگانى جهم
تحرك سياسى جهم
2 - فرقه معتزله
آراى معتزله
3 - اهل حديث
4 - فرقه اشعرى
5 - فرقه سلفيه
6 - فرقه وهابيه
محمد بن عبدالوهاب و سعوديها
بحث دوم : وحدت در مكتب اهل البيت عليه السلام
مقدمه
الف - تعيين اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله
ب - كتمان حديث
اولا - در مكتب خلفا
ثالثا - در مكتب اهل البيت عليه السلام
ج - قيامهاى پيروان مكتب اهل البيت عليه السلام
د- اثر تعيين اوصياى پيامبر و كتمان حديث
ه - شناخت شيعه و تشيع
نمونه اول : معرفى امام باقر عليه السلام از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله
نمونه دوم : معرفى امام باقر عليه السلام از جانب امام سجاد عليه السلام
حقيقت امر در اختلافات پيروان مكتب اهل البيت عليه السلام
1 - سبائيه
2 - كيسانيه
عقيده كيسانيه
حقيقت اين داستان
3 - غرابيه
مقايسه بين فرقه هايى كه براى مكتب اهل البيت عليه السلامجعل كرده اند و فرقه هاى مكتب خلفا
الف - فرقه سبائيه
ب - كيسانيه
ج - فرقه غرابيه
4 - زيديه
5 - فطحيه
6 - اسماعيليه
داستان مسيلمه كذاب و بنى حنيفه
7 - غلات
علل به وجود آمدن فرقه هاى دينى
الف - مسيلمه كذاب و بنى حنيفه
ب - اسماعيليه
ج - غلات
الف - قيامهاى امامزادگان
ب - گروههايى كه چند روزى در شناخت امام زمان خود دچار سردر گمى مى شدند
حقيقت امر
اختلافهاى فكرى در مكتب اهل البيت عليه السلام در دوران غيبت كبرى
اخباريها و اصوليها
خلاصه بحث
نقش ائمه در احياء دين اثرعلامه سيد مرتضى عسكرى جلد يازدهم
مقام اهل البيت عليه السلام در كلام خدا
در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
پيشگفتار
طرح كلى مباحث آينده
بحث اول : پيامبر ص تفسير آيات كتاب خدا و سنت خود را به امر پروردگار نزد دوازدهوصيش به وديعت نهد
مقدمه
سر گذشت حديث در مكتب اهل البيت عليه السلام
الف - مجالس تعليم منظم
ب - مجالس تعليم و ديدارهاى نامنظم امام بارسول خدا
پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه اولين وصيتش براى ديگر اوصياءبنويسد
دو نوع تبليغ
آخرين جلسه تعليم
جامعه يا كتاب امام على عليه السلام
كتابهاى امام عليه السلام در دست ائمه اهل البيت عليه السلام
مواريث امامت و امام محمد باقر عليه السلام
مواريث امامت و امام صادق عليه السلام
امام موسى بن جعفر عليه السلام
امام رضا عليه السلام
امامان مكتب اهل البيت به ((جامعه )) مراجعه مى كنند
بازگشت به سر گذشت حديث در مكتب خلفا
سخن آخر
بحث دوم : خداوند حافظان و مبلغان اسلام پس از پيامبر خاتم ص تعيين فرموده ، و پيامبرص اين امر را به امت تبليغ نموده است
مقدمه
اساس تفكرات دو مكتب در امر امامت
الف - معناى لغوى خليفه
ب - خليفه در اصطلاح مسلمين
ج - خليفه در اصطلاح اسلامى
امامت در مكتب خلفا
خليفه و مسلمانان
امامت در مكتب اهل البيت عليه السلام
بررسى بيشتر شرط اول
گروه اول : رواياتى كه امامت عموم اهل البيت را اثبات مى كند
الف - حديث ثقلين
ب - روايت تعداد ائمه
تفسير حديث و سرگردانى شارحان
مفهوم حقيقى اين روايات
چگونه و چرا اين حديث از تحريف مصون مانده است ؟
گروه دوم : رواياتى كه در آنها به نام امام و خليفه پس از پيامبر تصريح شده است
پيامبر در اولين دعوت علنى جانشين آينده خويش را معرفى مى نمايد
سرپرستى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله
حديث اول :
بررسى حديث
حديث دوم :
اهميت تعيين امام على عليه السلام به عنوان وصىبلافصل على صلى الله عليه و آله
پيوستها
- 1 -
نظريه مفسران بزرگ گذشته و حال در مورد تفسير اين آيه
- 2 -
سر آغاز 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين و الصلاه و السلام على خاتم الانبياء محمد و آله الطاهرين .
و بعد: بيش از چهار سال است كه به سبب بيمارى و نقاهت بحثهايى از اين جزء از ((نقش ائمه در احياء دين )) ناقص مانده . و از آنجا كه ((الجود الناقص خير من علمه )) مصلحت بر آن ديده شد كه اين نوشته به همين صورت به دست چاپ سپرده شود.
چنانكه با دعاهاى مومنان پس از اين خداوند تبارك و تعالى صحت و توانايى عنايت فرمايد در چاپهاى بعدى - باذنه تعالى - نواقص مرتفع خواهد شد.
سيد مرتضى عسكرى
پيشگفتار 
در بحثهاى گذشته آنهمه آشفتگى ها را در اخبار سيره و روايات حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و تفسير قرآن ، مشاهده نموديم ، و ديديم چگونه به سبب آن آشفتگى ها، سنت پيامبر صلى الله عليه و آله دستخوش تحريف گرديده ، و در نتيجه در جامعه هاى مسلمانان افكارى تحريف شده به نام انديشه و فكر اسلامى و اسلام اصيل شناخته شده بود.
اكنون - بحول تعالى - در صدد آن هستيم تا بررسى نمائيم چگونه دوازده وصى پيامبر صلى الله عليه و آله آن همه آشفتگى ها را علاج فرموده و سامان داده اند. اين بررسى در ضمن پنج بحث ذيل انجام مى پذيرد:
1 - بررسى آن بخش از سيره پيامبر صلى الله عليه و آله كه در شناسايى عوامل انتشار اسلام و بقاء آن ضرورت دارد، و در نتيجه آن بحث ، عوامل انتشار سنت پيامبر و بقاء آن شناسايى مى شود.
اين بحث در جزء كنونى (جلدهای هشتم ) انجام خواهد شد.
2 - بررسى بر خورد چهار خليفه با سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و چگونگى پيدايش فرقه هاى مختلف در مكتب خلفا كه موضوع جلد نهم كتاب را تشكيل مى دهد.
3 - بررسى برخورد معاويه تا ماءمون كه در جلد دهم بررسى خواهد شد.
4 - پيامبر صلى الله عليه و آله سنت خود را به اوصياء خود مى سپارد (موضوع جلد يازدهم ).
5 - بررسى چگونگى جهاد اوصياء پيامبر صلى الله عليه و آله در راه احياء سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و نقش آن در احياء دين و شناخت حقيقت تشيع ، كه اين سلسله از بحث ها را بدين نام آغاز كرديم . اين مباحث را در جلد دوازدهم كتاب - ان شاء الله - مورد تحقيق قرار خواهيم داد.
((هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين )):
اوست خدايى كه در ميان عرب امى پيامبرى از خود آنها برانگيخت تا آيات كتاب او را برايشان تلاوت كند واز ((پليديهاى اخلاقى )) پاكشان سازد و كتاب الهى و حكمت را به ايشان آموزش دهد (جمعه / 2)
((هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كرده المشركون )):
اوست كه رسولش را به رهنمونى و راه راست و كيش درست بفرستاد تا او را بر تمامى كيشها و آيينهاى عالم غالب گرداند؛ گرچه مشركان را ناخوش ‍ آيد. (صف / 9)
((محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبغون فضلا من الله و رضواما سيماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فى التوراه و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فارزه فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزرع ليغيظ بهم الكفار و عد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظيما)) :
محمد صلى الله عليه و آله رسول خداست . و آنانكه با اويند، بر كافران بسيار خشن و سختدل و ميان خودشان مهربان و نرمدل اند. آنان را بينى كه در ركوع و سجودند و فضل و رحمت خدا و خوشنودى (او را) جويند. نشانه سجود بر روى و رخسارشان پديدار و آشكار است . اين وصف حال ايشان است در كتاب تورات و نيز در انجيل . (مثل حال آنان ) به دانه اى ماند كه نخستين جوانه آن سر زخاك بر آرد، سپس نيرو گيرد تا ستبر گردد. بر پاى خود راست و استوار گردد. برزگران را به شگفتى آرد و خوش آيد.
(همچنين است حال رسول خدا و ياران او كه از ضعف به نيرومندى رسند تا خدا) آنان را مايه خشم كافران قرار دهد.
خدا آنان را كه ايمان آوردند و اعمال شايسته كنند، آمرزش و مغفرت و پاداشى عظيم وعده فرموده است (فتح / 29).
مقدمه 
پيش از آغاز بحث اصلى خود در اين جزء - يعنى بررسى فشرده سيره پيامبر صلى الله عليه و آله - دو مساله مهم را براى زمينه سازى بحث ، در اين مقدمه بررسى خواهيم نمود:
1 - غرائز انسانى و ريشه هاى نياز بشر به دين
2 - جهان عرب در عصر بعثت و قبل از ظهور اسلام
با طرح اين دو مساله زمينه لازم براى دست يافتن به نكات دقيق سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله - ان شاءالله - فراهم خواهد شد.
نيروهاى انسانى و غرائز او  
انسان مجموعه اى است از نيروهاى مادى جسدى ، و نفسانى معنوى ، و داراى غرائزى است حيوانى ، و غرائزى انسانى و مافوق غرائز حيوانى ، هر دسته از آن نيروها را نيازمنديهايى به تناسب حالشان مى باشد، و پروردگار عالم هر چه مورد نياز اين انسان است ، بر روى اين زمين آفريده و فرموده است :
((و سخر لكم ما فى السموات و الارض جميعا...))
خداوند براى شما آماده و مسخر گردانيد همه آنچه در آسمانها و در زمين است . (جاثيه / 13)
با توجه به آنچه اشاره نموديم ، روشن مى گردد كه اين انسان نيازمند رهنمودهايى است تا بداند چگونه از آنچه برايش آفريده شده بهره بردارى صحيح نمايد، مانند آنكه راهنمايى شود:
چگونه نيازمنديهاى معده را از خوردنيها و آشاميدنى هاى سالم و نافع رفع نمايد، نه از آشاميدنيها و خوردنيهاى زيان آور.
و چگونه غريزه جنسى را از راه آميزش پاك و سالم اشباع بنمايد، نه از راه پليد همجنس بازى مهلك .
و چگونه از غريزه خود خواهى استفاده صحيح نمايد، نه تا حد زيان رسانيدن به ديگران .
انسان در همه اين كارها مى بايست راهنمايى شود كه چگونه رعايت ميانه روى و اعتدال كرده ، از افراط و تفريط پرهيز كند تا سير رشد وجوديش به سر حد كمال انسانى برسد. و به همين سبب پروردگار انسان او را توسط پيامبران به دين ((اسلام )) رهبرى فرمود و اسلام را براى انسان با فرستادن خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله كامل كرد و فرمود:
((اليوم اكملت لكم دينكم ....))
امروز دين شما را براى شما كامل نمودم (مائده / 3)
در بحثهاى آينده - بحول تعالى - بررسى مى نماييم خداوند تبارك و تعالى چه وسائلى را براى پيامبرانش آماده فرموده بود تا بتواند اسلام را به مردم تبليغ نمايد، و نيز تا آخرين روز عمر دنيا، آن اسلام در دست مردم باقى بماند. و نيز بررسى مى نمائيم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين راه به دستور خداوند چه مجاهدت هائى را انجام داد.
براى آماده شده زمينه اين پژوهش ها، بررسى وضع جامعه عرب قبل از اسلام نيز ضرورت دارد كه بحوله تعالى آن را آغاز مى نمائيم .
وضع جامعه عرب قبل از اسلام  
براى شناسايى وضع جامعه عرب قبل از اسلام ، بررسى به امر لازم است :
1 - اصل و نژاد عرب
2 - وضع دينى و فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى عرب قبل از اسلام
3 - وضع مكه و مدينه قبل از بعثت و هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله
1 - اصل و نژاد عرب  
عرب را گويند از نژاد سام فرزند نوح پيامبر عليه السلام هستند. همه اعراب در اصل به دو سلسله نسل عدنان ، و نسل قحطان ، تقسيم مى شوند. شرح اين دو نسل به قرار ذيل است :
1 - نسل عدنان از سلاله اسماعيل فرزند ابراهيم مى باشند. آنها در اصل در مكه ، و سپس در زمين هاى نجد، و پس از آن در همه جزيره العرب مسكن داشتند، و كسانى كه قبل از بعثت در مكه بودند، قبايل قريش بودند.
2 - نسل قحطان سلاله يعرب بن قحطان مى باشند. محل سكونت آنها در اصل در زمينهاى يمن بود. سپس ده قبيله از آنها به شام و عراق و مدينه هجرت كردند. آنها كه به مدينه آمدند، دو قبيله اوس و خزرج بودند.(1)
2 - وضع دينى و فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى عربقبل از اسلام
1 - وضع دينى در جزيره العرب  
در جزيره العرب و اطراف آن سه شريعت از جانب پروردگار براى هدايت مردم آمده بود كه پيروان آنها قبل از بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله هر سه شريعت را تحريف كرده بودند:
يكم - شريعت ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام
نام پيروان اين شريعت در قرآن و حديث پيامبر ((حنيف )) و جمعش ‍ ((احناف و حنفاء)) مى باشد. ((حنف )) در لغت عرب به معناى روگردانيدن از باطل به سوى حق مى باشد، (2)، و ((حنيف )) يعنى روگردانيده از باطل به سوى حق . اين نام با لفظ ((مسلم )) با هم در قرآن آمده و فرموده :
((من كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما)) : ابراهيم يهودى و نصرانى نبود، بلكه حنيف بود و مسلمان بود. (آل عمران / 67)
پس از ابراهيم فرزندش اسماعيل ، و سپس فرزندان اسماعيل بر شريعت ابراهيم بودند و ((حنفا)) بودند، و اولين كسى كه شريعت حضرت ابراهيم را تغيير داد ((عمر و بن لحى )) از نسل اسماعيل بود.
وى در سفر به شام به شهر ((ماب )) از سرزمين ((بلقاء)) (3)رسيد در آنجا قوم عمالقه بت مى پرستيدند. عمرو از آنها پرسيد: اين ها چيست كه شما مى پرستيد؟ گفتند: اينها بت هستند. ما از اين بت ها طلب باران مى نماييم ، باران براى ما مى بارند، يارى بر دشمن مى خواهيم ، ما را يارى مى دهند؟!
عمرو گفت : يكى از اين بت ها به من مى دهيد. آنها به او بت ((هبل )) را دادند، و او هبل را به مكه برد و بر پا داشت ، و مردم را به عبادت و تعظيم هبل وا داشت ، و بدعتهاى ديگر نيز در دين ابراهيم پديد آورد. (4)
پس از آن ، بت پرستان در ميان قريش و ديگر قبائل نسل اسماعيل منتشر شد؛ در حالى كه آنها فرزندان ابراهيم بزرگترين بت شكن تاريخ بشر بودند! ...و بدين ترتيب پيروان ابراهيم - كه از نسل فرزندش اسماعيل بودند و در مكه سكنا داشتند - به گرد همان خانه كعبه كه بزرگترين بت شكن تاريخ بشر آن را براى پرستش خداى يكتا بنا كرده بود، مشهورترين بتهاى عرب را نصب كرده و به گردش طواف مى كردند، و از بتها حاجت مى طلبيدند!
با اين حال ، قريش خود را وارث ابراهيم ، و كليددار خانه كعبه ، و ميزبان حجاج بيت الله مى دانستند، و بدين سبب خود را برگزيده نسل آدم مى پنداشتند!
ساير قبايل عرب نيز بت پرست بودند - جز اندكى از آنها كه به يهود و نصارى گرويده بودند - و همه بت پرستان حج بيت الله را به جا مى آوردند، ليكن مراسم حج را نيز از آنچه ابراهيم خليل آورده بود، تحريف كرده بودند.
آنان چهار ماه را ماه حرام مى ناميدند و در آن جنگ نمى كردند. آن چهار ما عبارت بود از: سه ماه ذى القعده و ذى الحجه و محرم كه در آنها به حج مى رفتند و باز مى گشتند، و ماه رجب كه در آن به عمرده مى رفتند.
در اين چهار ماه مردم سرزمين جزيرة العرب در حال امن مى زيستند، و اگر فردى در آن چهار ماه حتى قاتل پدر خود را مى ديد دست تعدى به او دراز نمى كرد. در ضمن از اين چهار ماه براى بازرگانى نيز استفاده مى كردند، و در بازارهاى خود براى خريد و فروش حاضر مى شدند.
قبائل قريش و ديگر قبيله هاى بت پرست عرب ، هيچ توجهى نداشتند كه شريعت حنيف ابراهيم تحريف گشته است ؛ تا اينكه در يك موسم بت پرستى ، چهار تن از آنها به قرار ذيل به اين تحريف پى بردند.
تنى چند در جستجوى شريعت ابراهيم عليه السلام
قبل از بعثت پيامبر، چهار تن از اهل مكه به نامهاى : ورقة نوفل ، عبيدالله بن جحش ، عثمان به حويرث ، وزيدبن عمرو بن نفيل ، با يكديگر گفتند: ((قوم ما گمراه شده اند، و بر دين پدرمان ابراهيم نيستند! ((قوم ما گمراه شده اند، و بر دين پدرمان ابراهيم نيستند! اين سنگها چيست كه به گرد آنها طواف مى كند و از آنها حاجت مى طلبند؛ با آنكه آنها بينا و شنوا نيستند؟! بيائيد تا در جستجوى دين حنيف ابراهيم در شهرها بگرديم .
در نتيجه از اين چهار تن : ورقه و عثمان به مسيحيت گرويدند؛ و عبيدالله اسلام آورد و سپس مرتد شد و مسيحى گشت ؛ و زيد بن عمرو بن نفيل بت پرستى و ديگر بدعت هاى قريش را ترك گفت و در خانه كعبه بانگ برآورده به قريش گفت : شما بر دين ابراهيم نيستيد!(5)
كار اين چند تن يك روشنگرى بود براى قريش و آماده كردن ذهن آنها براى بعثت خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله
دوم - شريعت موسى بن عمران عليه السلام
شريعت موسى بن عمران عليه السلام گرچه در آغاز در طور سينا بر موسى بن عمران نازل شد، ليكن قوم مخاطب آن - اسرائيل - در حال مسافرت به بيت المقدس بودند، و قبله و مركز دينى آنها بيت المقدس در شام بودند.
قوم يهود - بنى اسرائيل - كه وارثان اين شريعت بودند، پس از جنگها و زد و خوردها با امم ديگر، پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله اندكى از آنها در سرزمين يمن با گمنامى مى زيستند، و اندكى ديگر در بعضى شهرهاى شام با خوارى به سر مى بردند، و بيشتر آنها در مدينه و اطراف مدينه در آباديهاى خيبر و وادى القرى و تيما - در نزديكى شام - زندگى مى كردند:
همانگونه كه شريعت ابراهيم عليه السلام دچار تحريف گشته بود، شريعت موسى عليه السلام و كتاب آسمانى آن ((تورات )) نيز دستخوش تحريف شده بود. گذشته از اين ، همان تورات تحريف شده نيز در دسترس توده هاى يهود نبود، بلكه نوشته هايى بود در دست رهبران دينى آنها كه از نسل هارون بودند، و بدين سبب قسمتى از آن را نيز كتمان مى كردند؛ و از شريعت موسى عليه السلام بيشتر به شعارهايى پايبند بودند مانند قبله بودند بيت المقدس ، تعطيل شنبه ، و روحانيت فرزندان هارون .
در كتابهاى كه در دست اين رهبران دينى يهود بود، بشارتهايى كه در آنها انبياء بنى اسرائيل از بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله - با تعيين صفات مشخصه او - خبر داده بودند، سالم و دست نخورده مانده بود؛ چه آنكه آن بشارتها با مصالح روزمره آنها - تا قبل از بعثت پيامبر - تضادى نداشت . و به همين دليل علماء يهود ساكن مدينه ، از بعثت پيامبر خاتم و مسكن او در مدينه بسيار گفتگو مى كردند، و از آن به عنوان پيشگوييهاى عالمانه به مردم اوس و خزرج مى دادند.
سوم - شريعت عيسى بن مريم عليه السلام
عيسى بن مريم عليه السلام پس از موسى عليه السلام در بيت المقدس ‍ مبعوث شده بود، و خود از بنى اسرائيل بود. پس از عروج حضرتش به آسمان ، شريعت ايشان نيز مانند دو شريعت ديگر دچار تحريفهاى شديد شد؛ تا آنجا كه پيروان آن قائل به خداوند سه گانه : پدر، و پسر - عيسى - و روح المقدس شدند، و تعطيل شنبه را به يكشنبه تغيير دادند... و بدين ترتيب از مسيحيت نيز جز چند شعار مانند قبله و برداشتن صليب - كه معتقد بودند مسيح بر آن دار زده شده - چيزى نمانده بود.
اما با اينهمه ، بشارتهايى كه پيامبران قبل از حضرت مسيح و خود حضرت مسيح درباره پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله داده بودند، به دليل آنكه با مصالح روزمره آنها تضادى نداشت ، در كتابهاى دينى نصارى و در دست علماء آنها را از تحريف مصون مانده بودند، و علماء نصارى هر جا كه بودند از بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله به عنوان پيشگويى خبر مى دادند.
مسيحيان در جزيره العرب بيشتر در شام بودند، و تنها اندكى از آنان در يمن و عراق مى زيستند، چند دير راهبان آنها نيز در راه شام به مكه بود كه گاه با كاروانهاى تجارتى تماس مى گرفتند، و از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله سخن مى گفتند.
برخورد اهل اديان سه گانه با يكديگر
يهود و نصارى با يكديگر دشمنى . كينه توزى و ديرينه داشتند. قرآن كريم در حكايت قول آنها درباره يكديگر مى فرمايد:
((و قالت اليهود ليست النصارى على شى ء و قالت النصارى ليست اليهود على شى و هم يتلون الكتاب ...))
يهوديان گفتند: نصارى بر حق نيست . و نصارى گفتند:
يهود بر حق نيستند و در حالى كه هر دو گروه (اهل كتاب هستند) كتاب آسمانى را مى خوانند. (شايد مقصود آن باشد كه به آن عمل نمى كنند) (بقره 113).
بت پرستان ، هم خود را بر حق مى دانستند: و هم اهل كتاب را، ولى يهود را بيشتر احترام مى نهادند، و آنها را اهل كتاب اول مى ناميدند.
عقيده به معاد روز قيامت
در روزگار قبل از بعثت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله هيچ گروهى از اهل اديان ، نه صائبى و مجوس ، و نه يهود و نصارى را عقيده روشنى درباره معاد و قيامت نبود، بت پرستان عرب نيز منكر بعثت و قيامت بودند، و چنانچه قران كريم حكايت مى فرمايد: مى گفتند:
((ان هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين )) :
چيزى جز اين زندگانى دنياى ما نيست . زنده مى شويم ، و مى ميريم ، و ديگر از خاك بر انگيخته نخواهيم شد. (مومنون / 37)
و عقيده آنان در مورد خدا و بتهايى كه شريك خدا مى پنداشتند - معاذالله - نيز در اين حد بود كه هر چه حاجت دنيايى داشتند از آنها طلب مى كردند. مانند آنكه از او مى خواستند دشمنانشان را خوار ذليل كند، باران برايشان ببارد، بيماريشان را شفا دهد، شتر و گوسفندشان را شيرده كرده و...
و بنا بر اين هيچ بيمى از انجام اعمال پليد و ناروا - از قبيل : كشتن ، غارت كردن ، آزار كردن ، دشنام كردن و ناسزا گفتن ، نداشتن ، مگر آنچه كه در زندگى دنيا پى آمد ناخوشايندى براى آنها داشت . نظير آنكه چون مى دانستند اگر كسى را بكشند، افراد قبيله مقتول به خونخواهى او يك نفر از قبيله قاتل را خواهند كشت ، لذا اين كار خوددارى مى ورزيدند.
و يا كارهائى را كه مردم ناشايسته مى دانستند، و انجام آن در صورت آگاهى ديگران باعث سرزنش و بد نامى بين مردم مى گشت ، ترك مى كردند.
چنين بود وضع دينى و اعتقادى عرب قبل از اسلام .
2 - فرهنگ عرب  
فرهنگ عرب در آن زمان دو شعبه مهم داشت :
الف - علم انساب
عرب در عصر جاهليت در امر حفظ نسب نژاد خود - سلسله اسماء نياكان - آنقدر مبالغه مى ورزيد كه تا قرن دوم هجرى ، هر فرد عرب اگر از نسل عدنا بود، به زعم خود نام نياكان خود را تا به اسماعيل و ابراهيم در حفظ داشت ، و اگر از نسل قحطان بود، تا يعرب بن قحطان در حفظ داشت .
اينان در حفظ انساب تا به آن اندازه مبالغه مى ورزيدند كه نسب اسبان عربى اصيل خود را در حفظ داشتند، و در عصر ما كتاب ((انساب الخيل )) هشام بن محمد بن الكلبى (6) در دست هست . اما با اينهمه ، آنچه از انساب قبايل عرب در كتابهاى انساب در دست ما است ، به چندين دليل آن نوشته هاى مورد شك و ترديد است .
به عنوان مثال گاهى تيره اى از قبيله اى جدا گشته و به قبيله اى ديگر ملحق مى شد. در اين باره ابن الكلبى كتابى دارد به نام ((النواقل )) (7) يعنى : آن تيره ها از قبيله هاى عرب كه نسب تيره ها در كتابهاى علم انساب به قبيله اى كه خود را به آن منتقل ساخته اند، نسبت داده شده اند.
گذشته از آن ، بسيارى از اعراب اولاد غير خود را به فرزندى مى پذيرفتند، و پس از آن در علم انساب آن شخص به پدر صلبى خود نسبت داده نمى شد، بلكه به پدرى كه او را به فرزندى پذيرفته بود منسوب مى گشت .
همچنين در انساب عرب در عصر جاهليت ، نمونه هايى ديگرى نيز هست كه صحت نسبهاى مذكور در اينگونه كتابها را مخدوش مى سازد. چنانكه يكى از آنها را در داستان آينده مى نگريم .
ابن ابى الحديد از ربيع الابرار زمخشرى نقل مى كند كه :
مادر عمر و عاص كنيزكى بدكاره در مكه و به نام ((نابغه )) آزاد كرده عبدالله بن جدعان بود. پنج تن با آن زن در يك طهر (طهر پاكى زن بين دو حيض است ) همبستر شدند:
1 - ابولهب فرزند عبدالمطلب
2 - اميه بن خلف
3 - هشام بن مغيره
4 - عاص بن وائل
و پس از آن نابغه عمرو را زائيد، و با آنكه به ابو سفيان شباهت داشت ، آن پنج تن هر يك ادعا كرد فرزند از آن اوست . سرانجام خود نابغه مادر عمرو را حكم قرار دادند. وى گفت : عمرو فرزند عاص بن وائل است .
پس از آن عمرو را فرزند عاص بن وائل خواندند و به قبيله و نسب او ملحق شد. دليل آن بود كه عاص بر او انفاق مى كند! (8)
در نتيجه در كتابهاى انساب عرب تا به امروز، عمرو فرزند عاص بن وائل نوشته شده است .
نظير اين داستان در انساب قريش بسيار است . (9) و پس از قريش قبيله ثقيف نيز كه در طائف در دوازده فرسخى مكه بودند، در اين باره داستانهايى دارند. ليكن علماء انساب درباره قبايل اوس و خزرج در مدينه ، و قبايل همدان در يمن ، و ديگر قبايل قحطان در جزيره العرب چيزى نگفته اند.
علماء انساب در دو قرن اول و دوم
در قرن اول و دوم هجرى در عرب علماء انساب وجود داشتند كه اين داستانها را مى دانستند و مردم از آنها فرامى گرفتند، مانند خليفه ابوبكر و عقيل بن ابى طالب كه از صحابه پيامبر بوده اند.
ب - شعر بليغ
يعقوبى مى گويد: (10)
عرب شعر را به جاى علم حكمت و بسيارى ديگر از علوم مى پنداشت ، و هر گاه در قبيله شاعر ماهرى بود كه معانى زيبا را بيان مى كرد، آن شاعر را در بازارهاى خود كه در زمان مخصوصى در سال بر پا مى شد، و در زمان حج خانه خدا نيز، به همراه مى آوردند، تا هنگامى كه قبايل عرب در آن اماكن گرد مى آمدند، شعر او را بشنوند، و اين كار را براى خود مايه شرف و فخر مى دانستند.
آنان هيچ فرهنگى و جاذبه اى در كارهاى خود جز شعر نداشتند. گاه شعر شاعر آنها را به خصومت و دشمنى وامى داشت ، و گاهى به دوستى و اتحاد. در سخنان خود به شعر مثال مى آوردند، و با شعر بر يكديگر برترى مى جستند، و با شعر خوبيها و بديها را بين خود تقسيم مى كردند، و با شعر قبيله اى با قبيله اى ديگر مى جنگيدند، و با شعر مديحه سرائى مى كردند، و با شعر يكديگر را مذمت مى كردند.
عرب شعر را در چهار معنى انشاء مى كرد:
1 - در وصف دلاوريهاى افراد قبيله در جنگها، و در وصف ابزارهاى جنگى آنها، شمشير و نيزه و تير و كمان و است سوارى . شعر آنها در اين باره همانند شعرهاى فردوسى درباره رستم و اسب رستم و سلاح جنگى رستم باشد، و چيزى كه شعرهاى عرب بر آنها اضافه دارد، وصف شترهاى رهوار عربى است .
2 - وصف جود و بخشش خود و قبيله خود، به ويژه در اطعام ميهمانان ، كه اين چنين شعر در فارسى مرسوم نيست .
3 - وصف محبوبه و خانه محبوبه و آنچه وابسته به محبوبه شاعر است . اين نوع شعر در همه زبانها هست . گاه در غزلسرايى هاى آنها در اين باره ، شعرهايى مبتذل ، مانند شعرهاى عبيد زاكانى ، ديده مى شود.
4 - وصف افتخارات قبيله ، كه در اين زمينه در هيچ قومى نظير آنچه در عرب هست ، يافت نمى شود.
البته به ندرت در بعضى از قصيده هاى شعراء عرب بيتهايى از شعر در حكمت عملى يعنى اخلاق پسنديده نيز ديده مى شود.
و گاه نيز خطبه هايى بليغ در دعوت به اخلاق حميده در بازارهايى عرب كه پس از اين - ان شاء الله - ذكر آن مى آيد، سروده مى گشت .
بزرگترين شعراى مكه قبل از اسلام ((ابو طالب ))، و مشهورترين شعراى مدينه ((حسان بن ثابت )) بود.
3 - وضع اقتصادى عرب قبل از اسلام  
آن دسته از قبايل عرب كه در شهرهاى يمن ، مدينه ، عراق ، و شام بودند، به كار زراعت و باغدارى و دامدارى مى پرداختند، و مردم شهر مكه كه قبايل قريش بودند بر كار تجارت بودند.
كاروانهاى تجارتى ايشان در زمستان از شام و ايران و عراق به مكه ، و در تابستان از مكه به يمن و حبشه در آفريقا، در رفت و آمد بود. خداوند متعال در قرآن در اين باره مى فرمايد:
((بسم الله الرحمن الرحيم # لا يلاف قريش # ايلافهم رحله اشتاء و الصيف # فليعبدوا رب هذا البيت # الذى اطعمهم من جوع و امنهم من خوف )) :
براى پيمان قريش با قبايل ديگر، پيمانى كه در سفرهاى (تجارتى ) زمستانى و تابستانى داشتند، بايد خداى كعبه را بپرستند، آنكه آنها را از گرسنگى رهانيد، و طعام داد و از بيم و خطر ايمن داشت .
آرى ، قريش به سبب آن سفرهاى تجارتى ، ثروتهاى كلانى گرد آورده بودند كه در عرب چنان ثروتها مانند نداشت .
چنين بود وضع اقتصادى اين چند دسته از قبايل عرب ، و جز اينها ساير قبايل كه اكثريت مردم جزيره العرب را تشكيل مى دادند، همگى صحرانشين و دچار تنگدستى بوده ، در زمينهاى خشك و كم آب و علف مى زيستند.
دارايى اصلى و عمده اين قبايل شتر بود كه تحمل تشنگى را بيش از ديگر چهارپايان دارد. گاهى نيز مردان رزم آور قبيله ، چند اسب سوارى براى جنگ و گريز و صيد حيوانهاى صحرايى دارا بودند.
عربهاى صحرايى همانند اروپائيان عصر حاضر كه هر حيوان و حشره اى را مى خوردند، هر حيوان صحرايى را صيد مى كردند و مى خوردند!
گاهى هم قبيله اى از ايشان بر قبيله ديگر يورش مى برد، و پس از آنكه مردان جنگى دو قبيله در حد توان يكديگر را مى كشتند و يك قبيله شكست مى خورد، قبيله غالب هر چه مى توانست از دارايى قبيله مغلوب ، و گاه هر چه مى توانست از زنان و دختران و فرزندان قبيله مغلوب را به اسارت مى برد، برخى اوقات نيز اسيران خود را به ديگر قبايل عرب مى فروختند.
در تمام اين احوال چه در شكار حيوان يا به چرا بردن شترها و خصوصا در جنگها، دخترها و زنها بار سنگينى بر دوش مردان بودند، و آنان را در آن زندگى دشوارى هيچ گونه شركتى با مردان نبود. بدين سبب بود كه گاه پدران دختران نوزاد خود را زنده بگور مى كردند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
((و لا تقتلوا اولادكم خشيه املاق نحن نرزقكم و اياهم )) :
فرزندان خود را از بيم فقر و تنگدستى به قتل نرسانيد. ما شما و آنها را روزى مى دهيم . (انعام 151).
بنابر آنچه بيان شد، يكى از منابع در آمد عرب برده دارى بود، و در آن حال از سود كار كنيز استفاده مى كردند. گاه نيز براى تحصيل در آمد، كنيزان خود را به زنا وامى داشتند، و چنانچه كنيزشان در آن حال باردار مى شد نوزادش ‍ برده صاحب كنيز مى شد و اين خود سود ديگرى بود براى مالك كنيز !(11)
اگر كنيز آزاد مى شد و به كار زنا ادامه مى داد، و فرزندى از زنا مى زاد، پدر نوزاد را مادر تعيين مى كرد. در اين صورت مرد تعيين شده پدر آن نوزاد شناخته مى شد، و آن نوزاد از افراد قبيله او محسوب مى گشت ! (12)
گاهى نيز آن زنان بد كاره بالاى درب خانه خود يك علم نصب مى كردند كه نشانه آمادگى زن آن خانه براى بد كارى بود. (13)
آنچه بيان شد اشاره اى بود به وضع اقتصادى جامعه عرب آن روز. در آن عصر همه قبايل عرب را بازارهايى در موسم هاى خاصى به شرح ذيل بود:
بازارهاى عرب
عرب را بازارهايى در زمانهاى خاصى در سال بود كه از همه اطراف جزيره العرب در آن جمع مى شدند و در آن اوقات جان و مالشان در امنيت بود. مهمتر از همه آنها بازار عكاظ - سوق عكاظ - در بالاى نجد بود كه فاصله آن تا طائف يك روز، و تا مكه سه روز راه بود.
در ماه ذى القعده قريش و ديگر قبايل عرب در اين بازار جمع مى شدند. آنجا علاوه بر محل خريد و فروش كالا، جاى نمايش افتخارهاى قبيلگى و شنيدن شعرهاى شعرا و خطبه هاى بلقا بود. و نيز در آنجا بين قبايل پيمانهايى بسته مى شد.
سپس از آنجا به بازار ((مجنه )) - كه بين آن تا مكه يك روز راه بود - مى رفتند، و تا آخر ذى القعده در آن بازار اقامت مى كردند. و سپس از آن بازار ((مجاز)) - سوق ذى المجاز - مى رفتند كه يك فرسخ تا عرفه فاصله داشت ، و تا هشتم ذى الحجه در آنجا مى ماندند. آنگاه در روز نهم براى اداء مناسك حج به عرفه مى رفتند. (14)
4 - وضع اجتماعى و سياسى عرب قبل از اسلام  
نظام جامعه هاى بشر يا الهى است يا بشرى . در آن حال كه در جامعه اى نظام الهى بر قرار باشد، افراد آن جامعه معارف و جهان بينى و احكام زندگانى را توسط پيامبران از پروردگار خويش - رب العالمين - مى آموزند. در اين گونه جوامع مردم هر كارى را براى رضاى خدا انجام مى دهند و خدا پرست هستند.
و اما در جامعه اى كه نظام آن بشرى باشد افراد آن جامعه هر كار را به دليل خواسته خود و با در نظر گرفتن سود و زيان خود انجام مى دهند. البته از آنجا كه بشر احساس مى كند سود و زيان جامعه اى كه در آن زندگى مى كند، سود و زيان اوست ، گاه كارى را به جامعه انجام مى دهد، گر چه به زيان شخصى او بينجامد.
جامعه اى كه نظامش بشرى است ، يا بر اساس نژادى بر پاست - مانند جامعه آلمان نازى در گذشته ، و جامعه صهيونيستى يهود در فلسطين اشغالى در عصر ما - و يا بر اساس هم ميهنى بر پاست كه همان ملى گرائى است ، و آن را ميهن پرستى نيز مى نامند.
در هر دو صورت مذكور، گاه انسان در اين گونه جامعه ها كار را براى مصلحت جامعه خود انجام مى دهد، تا حد زيان رسانيدن به جامعه هاى ديگر و تجاوز به حقوق ديگران ، ليكن در جوامعى كه انسان در آنها خداپرست است و كار را براى رضاى خدا انجام مى دهد، كار را براى سود شخصى يا سود جامعه خود انجام مى دهد، اما تا مرز تجاوز به حقوق ديگران و جامعه هاى ديگر.
و بدين صورت است كه آن شخص خود پرست ، نژاد پرست ، و يا ميهن پرست نيست ، بلكه خدا پرست است . عرب در عصر جاهليت ، خود پرست و قبيله پرست بود، يعنى كار را به سود خود و به سود قبيله خود تا حد زيان رسانيدن به ديگران و جامعه هاى انسانى ديگر انجام مى داد. چه آنكه جامعه هاى قبيله اى يا نژادى يا ميهنى است ، چنانكه تفصيل آن را بعد از اين بررسى مى نماييم - بحوله تعالى .
پايه هاى نظام قبيله اى عرب قبل از اسلام
نظام قبيله اى عرب در عصر جاهليت بر اساس چهار پايه و چهار نيرو استوار بود:
1 - شيخ قبيله
2 - شاعر قبيله
3 - قهرمانان و دلاوران قبيله
4 - درآمد قبيله
و شرح اين مجمل به قرار ذيل است :
يكم - نيروى شيخ قبيله
شيخ قبيله در جامعه عرب آن روز، به منزله حاكم فرمانروا در جامعه هاى بشر بود و همه افراد قبيله فرمانبردار شيخ قبيله بودند. فرمان روايى شيخ بر افراد، بر اساس محبت ، احترام و بيم بنيانگذارى شده بود. چهار يك غنايم جنگى از آن شيخ قبيله بود (15)، و در برابر آن وى مهماندار قبيله ، و مدافع از حقوق قبيله ، و حمايت كننده و از افراد قبيله بود.
در مكه اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله شيخ قبايل مكه بودند، تا آنكه اين رياست به ((هاشم )) رسيد، و سپس به فرزندش ((عبدالمطلب )) و سپس از او ((ابو طالب )) شيخ مكه گرديد.
در مدينه نيز تيره هاى دو قبيله اوس و خزرج را در هر عصر شيخ ‌هايى بوده است .
دوم - نيروى شعر و شاعرى
شعر در جامعه عرب ، يگانه هنر زيبا و فرهنگ مورد احترام بوده است . شاعر قبيله سخنگوى رسمى و ناشر افتخارات قبيله و حافظ منافع از شرف قبيله بود، و همچنان كه در گذشته گفتيم :
گاه با يك قصيده يا چند بيت شعر از شاعر قبيله ، خصم سرشكسته و بى آبرو مى گرديد. و گاه نيز با يك قصيده يا چند بيت شعر، ميان دو قبيله جنگ به پا مى گشت و خون ها ريخته مى شد.
و گاه يك قصيده سبب آشتى و دوستى دو قبيله مى شد.
اشعار نغز در اجتماعات قبايل در حج و بازارهاى موسمى عرب سروده مى شد، و پس از آن در همه قبايل عرب دهان به دهان منتقل مى گشت . و بدين گونه شعر يگانه وسيله نشر افكار و انديشه هاى خوب و بد در جامعه هاى عرب بود، و بدين سبب مى توان نيروهاى شعر را در آن جامعه برتر و بالاتر از نيروهاى مال و نيروهاى شمشير به حساب آورد.
سوم نيروى بدنى و قهرمانى در جنگها
در جامعه هاى ابتدايى بشر و صحرانشينى آنها، قهرمانى و نيروى بدنى تاءثير بسزايى دارد. ارزش قهرمانى در جامعه عرب صحرانشين آن روز از بسيارى جامعه هاى صحرانشين مشابه آن بيشتر بوده است . در مكه قبل از اسلام ((حمزة بن عبدالمطلب )) و ((عمروبن عبدود)) مشهورترين قهرمانان قريش بودند.
چهارم نيروى سرمايه
دارايى و نيروى سرمايه هميشه در جامعه هاى انسانى مؤ ثر بوده است ؛ ليكن دارايى در جامعه آن روز عرب ، از بسيارى از جوامع ديگر انسانى مؤ ثرتر بود. چه آنكه آنها ارزشهاى معنوى را بى حقيقت و بى ارج مى پنداشتند و مى گفتند: ((ما هى الا حياتنا الدنيا... و ما يهلكنا الا الدهر)):
چيزى جز اين حيات مادى جسمانى دنيوى نيست ... و اين دهر و زمانه است كه ما را مى ميراند. (جاثيه / 24)
يك نقطه مثبت در آن زندگى مادى
در آن زندگانى سراسر درندگى و جهالت و بد انديشى ، يك نقطه مثبت ، يك نقطه روشن وجود داشت كه كمتر در جامعه هاى بشرى ديگر مانند آن ديده شده ؛ به ويژه در جامعه هاى بشرى امروز. و آن نقظه مثبت پايبندى به قول و قرارداد بوده است .
اهميت قول و قرارداد در جامعه عرب قبل از اسلام
جريان كارهاى اجتماعى در جامعه هاى انسانى بر اساس پايبندى به قول و قراردادهاى بين افراد جامعه مى باشد. خريد و فروش كالا، ملك ، و همه مايحتاج زندگى بشر، شركت بين افراد براى انجام كارها، عقد ازدواج ، و قرار فسخ آنها، همه و همه بر اساس اعتماد بر قولها و قراردادها مى باشد.
امروزه در شهرها قول و قراردادها نوشته مى شود، و غالبا به تصديق دستگاه هاى دولتى مى رسد، و در آن صورت دستگاه هاى دولتى ضامن اجراء آن هستند. ليكن در جامعه هاى قبيله اى عرب قبل از اسلام قول و قراردادها بر اساس احترام اشخاص به قول و قرارداد خود بود، و اشخاص ‍ خود در اجراء قول و قرارداد خويش كمال جديت و صداقت را نشان مى دادند.
عمل به قول و قرارداد خويش در جامعه هاى عرب آن روز دليل بر شرافت و بزرگوارى شخص بود، و تمام افراد قبيله شخص نيز قول و قرار او را محترم شمرده ، همگى در اجراء قرارداد افراد قبيله خود كوشا بودند.
در آن جامعه با گفتن يك كلمه ((تو فرزند من هستى )) به مرد اجنبى و از قبيله اى ديگر هر چند در نسبت و نژاد و شهر و مسكن و آئين از مرد گوينده درو مى بود آن مرد اجنبى فرزند گوينده و همسر او و برادر فرزندانش ‍ مى شد، و در نسبت يك تن از افراد قبيله او به شمار مى آمد ؛ و پس از وفات از يكديگر ارث مى بردند. علماء گردآورنده انساب عرب نيز آن مرد را در كتاب هاى انساب تا به امروز، فرزند گوينده ثبت نموده ، ضمن افراد قبيله وى به شمار آورده اند.
چنانچه دو قبيله با هم پيمان دوستى و پشتيبانى مى بستند، در اين حال هر يك از دو افراد آن دو قبيله در صلح و جنگ و دفاع از حيثيت و شرف افراد همپيمان خود، تا حد جانبازى و فداكارى مى كردند.
و نيز چنانچه فردى از قبيله اعلام مى كرد: ((فلان مرد از فلان قبيله در حمايت من است ))، همه فرزندان و خويشان و وابستگان در راه حمايت مرد تحت الحمايه جانفشانى مى كردند، و ساير افراد قبيله اش نيز هر يك به نوبت خود از آن مرد حمايت مى كردند.
همچنين اگر فردى با ديگرى به عنوان همكارى در امرى دست مى داد كه در اصطلاح آن را ((بيعت )) مى ناميدند آن فرد در راه رسيدن بيعت گيرنده به مقصود جانفشانى مى كرد.
و نيز دو مرد جنگى با آرايش تمام و داراى اسب و جنگ افزار در صحرا رو به رو مى شدند يعنى در آنجا كه هيچ قانونى حكومت ندارد اگر يكى به ديگرى مى گفت : ((تو در امانى )) هر دو مى توانستند با آرامش خاطر از اسب فرود آيند، و سلاح رزم را از تن به دور افكنده ، با كمال اطمينان در كنار هم به خواب روند.
هر اندازه اى قيبله اى و فردى براى شرافت و حيثيت و انسانيت خود احترام قائل بود، به همان اندازه به قول و پيمان خود استوارى نشان مى داد.
اين اخلاق و سلوك در آن جامعه جاهليت ، نقطه روشن و مثبتى براى زيستن در آن جامعه بود كه در عصر ما مانند آن را نمى توان يافت ! (16)
آنچه بيان داشتيم نه به آن معنى است كه بين اعراب جز در حال جنگ كه زور و شمشير در آن حكومت داشت هيچگاه اختلافى پديد نمى آمد ؛ بلكه قبايل عرب و افراد آن قبائل را نيز مانند ساير بشر اختلافها و نزاعهايى بوده است كه كار آن به محاكمه كشيده مى شد. در اين حال براى حل نزاع در ميان عرب ، حاكمهايى وجود داشته اند كه شرح آن خواهد آمد.
حكام عرب
در جامعه هاى بشرى هميشه براى رفع اختلاف ها داورها و حاكمهايى وجود دارند كه مردم براى فصل خصومتها به آنها رجوع مى كنند. جامعه عرب قبل از اسلام نيز از اين قاعده مستثنى نبود، و براى رفع نزاعها در هر عصر، يك فرد يا بيشتر كه در ميان عرب به درايت و فرزانگى ، به علاوه استقامت و درستكارى مشهور بوده اند وجود داشته كه همه افراد قبائل عرب آنها را به حكومت و فصل دعاوى مى پذيرفتند.
اين اشخاص حاكم ((حاكم )) جمع آن : حكام ناميده مى شدند، و در هر جاى جزيرة العرب مشكلى بين دو فرد يا دو قبيله به وجود مى آمد كه نيازمند محاكمه بود از راه دور و نزديك نزد آن حاكمها به محاكمه مى رفتند.
در مكه ((عبدالمطلب )) و سپس فرزند او ((ابوطالب )) هر يك در عصر خود از حكام عرب بودند. (17)
چنين بود وضع عرب در كل جزيرة العرب و اطراف آن . اكنون در بحثى مستقل وضع اهل مكه و مدينه را بررسى بيشترى مى نمائيم بحوله تعالى .
3 وضع مكه و مدينه قبل از اسلام  
الف فرهنگ در مدينه و مكه
1 فرهنگ اهل مكه
اهل مكه در اثر سفرهاى تجارتى به شام و ايران و عراق و حبشه ، بيش از همه عرب با فرهنگهاى ملتهاى متمدن عصر خود آشنايى داشتند؛ و در اثر معاشرت با اهل كتاب يهود و نصارى عادات و رسوم آنها را مى دانستند.
همچنين در اثر آمدن قبايل عرب به مكه براى حج عمره و مجاور بودن با بازارهاى عرب در اطراف مكه بخصوص سوق عكاظ كه جولانگاه شعرا و خطباء عرب بود زبان و لهجه قبيله قريش فصيحترين لهجه در ميان قبايل عرب بود.
پيش از اسلام هفده نفر از اهل مكه خواندن و نوشتن آموخته بودند. (18)
2 فرهنگ اهل مدينه
اهل مدينه در اثر تماس نزديكانشان با قوم يهود و علماء يهود، بيشتر اطلاعات فرهنگيشان همان بود كه از آنها مى شنيدند.
قبل از اسلام در مدينه يازده نفر در اوس و خزرج خواندن و نوشتن آموخته بودند. هفت تن از اين افراد را كامل مى ناميدند ؛ به دليل آنكه خواندن و نوشتن شناورى و تير اندازى را نيز آموخته بودند، و هر كس اين سه فن را آموخته بود، از اين لقب كامل برخوردار مى شد. (19)
ب وضع سياسى و اجتماعى اهل مكه و مدينه
در مكه و مدينه وضع سياسى همانند همه قبيل صحرانشين جزيرة العرب بوده ، نظام قبيله اى بر آنان حكمفرما بود. ليكن نظام اجتماعى آندو چنانكه ملاحظه خواهيم نمود، با يكديگر تفاوت بسيار داشت .
1 وضع سياسى و اجتماعى در مكه
در مكه قبايل قريش از لحاظ نسب خود را از فرزندان اسماعيل و ابراهيم مى شناختند، و اين خود سبب گردنفرازى بر ساير قبايل عرب گرديده بود.
همچنين مجاورت با خانه خدا كه همه قبايل عرب بجز اندكى از آن ها كه يهود و نصارى بودند براى حج و عمره و زيارت به آنجا مى آمدند... آن نيز مايه مزيد فخر و مباهات اهل مكه گرديده بود.
و نيز پس از داستان به هلاكت رسيدن جيش ((ابرهه )) كه به قصد خراب كردن خانه خدا آمده بود آن را نيز قريش به ريش خود چسبانيده ، يك نوع عزيز بى جهت در قبايل عرب گرديده بودند.
و از طرف ديگر به سبب تجارت آنها از ايران و شام و عراق به يمن و حبشه و بالعكس ، و دارا شدن ثروتهاى كلان كه در عرب بى سابقه بود، انواع فحشا و منكرات ، همچون ربا خوارى و زنا و تكبر و طغيان ، در ميان آنها رواج يافته بود و از اين جهت در آن عصر در جزيرة العرب بى نظير بودند. آنان مصداق اين آيه كريمه گشته بودند: ((ان الانسان ليطغى # ان راه استغنى )) انسان طغيان مى كند آنگاه كه خود را توانگر مى بيند. (علق / 6 و 7)
تباهى و فساد اخلاقى كه در آن عصر در مكه وجود داشت ، در هيچ كجاى جزيرة العرب همانند آن نبوده است . اين امر نتيجه عوامل متعددى بوده كه مى توان از آن جمله اين موارد را ياد كرد:
يكم در اثر آنكه منكر بعثت و روز قيامت بودند، در ايام فراغت از تجارت و به هنگام اقامت در مكه ، آنچه از فسق و فجور و انواع شهوترانى ها در دسترسشان بود، انجام مى دادند.
دوم از آنجا كه در تمام سال دسته اى از مردان قريش براى سفر تجارت ، به مناطق گرمسير يا سردسير مى رفتند، ماه ها از سال خانواده هاى آن ها بى مرد بودند، و با نبودن هيچ گونه حجابى در جامعه عرب ، هيچ گونه مانعى از آميزش مردان شهوترانى كه به تجارت نرفته بودند با آن خانواده ها نبوده است .
سوم در اثر فراوانى همه گونه غلام و كنيز ازدواج نكرده در خاندانهاى اشراف قريش ، همه گونه آميزشهاى جنسى در دسترسى مردان و زنانشان بوده است .
مسائل ياد شده عوامل مؤ ثرى بودند در انتشار انواع فحشا و منكر در مكه بيش از همه جوامع ديگر عرب . براى شناسايى بيشتر اهل مكه به ذكر اين داستان از متاب ((اغانى )) اكتفا مى نماييم : ابولهب فرزند عبدالمطلب با عاص فرزند هشام بر صد شتر قمار زدند.
كار قمار آنها چنان بود كه به اندازه سنگى يا گردويى زمين را گود مى كردند.
سپس از آن دور مى شدند، و آن سنگ يا گردو را داخل آن مى انداختند، و چنانچه در گودال جا مى گرفت ، صاحبش برده بود. در اين قمار ابولهب صد شتر از عاص برد. دوباره بر صد شتر ديگر قمار زدند باز هم ابولهب برد، و عاص آنچه داشت در قمار باخت .
عاص به ابولهب گفت : اى فرزند عبدالمطلب مى بينم سنگ قمار با تو دوست شده است . بيا تا قمار زنيم تا بدانيم كدام يك بنده ديگرى شويم .
ابولهب گفت : باشد. باز سنگ قمار را افكندند و ابولهب برد و عاص را به بندگى مالك شد.
پس از آن عاص به ابولهب خراج مى داد. تا آنكه در جنگ بدر، هنگامى كه قريش مقرر داشتند همه كس بايست در آن شركت كند، يا آنكه كسى را به جاى خود بفرسد، ابولهب عاص را به جاى خود فرستاد، و شرط كرد پس از بازگشت وى را آزاد سازد. ليكن او در جنگ بدر كشته شد. (20)