نقش ائمه در احياء دين
جلدهای هشتم ، نهم ، دهم و يازدهم

علامه سيد مرتضى عسكرى

- پى‏نوشت‏ها -


1- رجوع شد به : ((مختصر جمهره انساب العرب )) ابن كلبى (فتوكپى آن در مجمع علمى اسلامى موجود است ) و انساب ابن حزم . براى شناسايى ساكن عرب نيز به ((قبايل العرب )) عمررضا كحاله مراجعه شود.
2- ((حنف )) در لغت عرب در برابر ((جنف )) است كه به معناى روگردانيدن از حق به سوى باطل مى باشد. رجوع شود به مفردات راغب
3- بلقاء بين شام و وادى القرى - كه نزديك مدينه است - بوده است . رجوع شود به شرح ((بلقاء)) و ((ماب )) در معجم البلدان .
4- رجوع شود به سيره ابن هشام 1 / 81، قصه عمرو لحى و عباده الاصنام .
5- شرح حال زيد در سيره ابن هشام 1 / 242 - 274 به تفصيل آمده است .
6- نسخه عكسى اين كتاب در كتابخانه مجمع علمى اسلاميه موجود است .
7- رجوع شود به شرح حال هشام بن ابى النصر در هديه العارفين 2 / 509.
8- نسب عمرو عاص در شرح ابى الحديد 6 / 283، شرح خطبه 83 نهج البلاغه به تفضيل آمده است .
9- رجوع شود به شرح نسب معاويه و زياد در شرح ابن ابى الحديد 1 / 336، و 16 / 187، و نيز داستان ذكوان بنده اميه كه او را به فرزندى اختيار كرد و كنيه اش ابو عمرو شد، و ((وليد عققبه بن ابى معيظ بن ابى عمرو)) نواده او است كه برادر مادرى عثمان بود (رجوع شود به اغانى 1 / 24)، و نيز داستان وليد در نقش عايشه در تاريخ اسلام 1 / 152.
10- تاريخ يعقوبى 1 / 262 شعراء العرب .
11- رجوع شود به داستان عبدالله بن ابى در بحث آينده در مورد وضع طائف .
12- رجوع شود به داستان نسب عمرو عاص در بحث فرهنگ عرب .
13- رجوع شود به المحبر ص 340. اين گونه خانه در مكه و طائف وجود داشته است .
14- در اين بحث رجوع شود به تاريخ عرب قبل از اسلام در تاريخ يعقوبى و طبرى و مروج الذهب و سيره ابن هشام .
15- چهار يك گرفتن شيخ قبيله را مرباع مى نامند. رجوع شود به شرح ((ربع )) در صحاح جوهرى ، قاموس المحيط، تاج العروس و داستان آمدن عدى بن حاتم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله در سير0 اين هشام .
16- در اين بحث رجوع مى شود به تاريخ عرب قبل از اسلام در تاريخ يعقوبى و طبرى و مروج الذهب و سيره ابن هشام .
17- تاريخ يعقوبى 1/258: حكام العرب .
18- فتوح البلدان بلاذرى بخش ((امرالخط)) ص 580 و 583.
19- فتوح البلدان بلاذرى ص 580 و 583.
20- اغانى 4/179، ذكر در غزوه بدر از شرح حال حسام بن ثابت .
21- رجوع شود به شرح طائف در معجم البلدان 6/1016.
22- رجوع شود به ذكر حوادث سال 44 هجرى در تاريخ ابن اثير 3/223 225، اسيتعاب 1/548 555،و اصابه 1/563.
23- تفسير الدرالمنثور سيوطى 5/47.در همين صفحه روايتهاى ديگرى در شاءن نزول آيه روايت كرده است . ليكن ما روايتهائى را كه در آنها داستان بالا نقل كرده صحيح دانستيم و به طور خلاصه در متن آورديم .
24- رجوع شود به ذكر خبر آمدن گروه ثقيف به مدينه در امتاع الاسماع مقريزى ص 492.
25- انساب الاشراف بلاذرى 1/340.
26- سيره ابن هشام 2/ 234 و 235 و مغازى واقدى در ذكر غزوه احد.
27- سيره ابن هاشم 2 / 234 و 147، و عيون الاءثر 1 / 197.
28- رجوع شود به سيره ابن هاشم 1 / 111، و شرح حال قبيله فهر در كتاب انساب ابن حزم .
29- رجوع شود به تاريخ يعقوبى 1 / 142 - 252.
30- تاريخ طبرى چاپ اروپا 3 / 1163.
31- سيره ابن هشام (حديث بنيان الكعبه ) 1/ 204 - 210.
32- رجوع شود به جزء چهارم نقش ائمه .
33- تاريخ طبرى چاپ اروپا، 3 / 1161.
34- رجوع شود به تاريخ طبرى 1 / 1171 - 1172، و عيون الاثر 1 / 98 - 100.
35- رجوع شود به تاريخ يعقوبى 2 / 23 و 28.
36- اين آيه اشاده به اين دستان است كه مى فرمايد: ((و انطلق الملاء منهم اين امشوا و اصبروا على الهتكم ان هذا لشى يراد)) (ص / 6)
37- سيره ابن اسحاق ص 222.
38- سيره بن اسحاق ص 149.
39- تاريخ يعقوبى 2 / 31.
40- سيره ابن اسحاق ص 157، و سيره هشام 1 / 373.
41- رجوع شود به سيره ابن هشام 1 / 286 - 298
42- تاريخ يعقوبى 2 / 31، چاپ بيروت سال 1379
43- لوى بن غالب جد اعلاى قبيله قريش و فرزندانش كعب عامر مى باشند. قبيله هاى قريش نسبشان به همين كعب بن لوى مى رسد كه طرف خطاب شيخشان ابوطالب مى باشند. رجوع شود به انساب ابن حزم شرح حال قبائل بنى لوى . در ضمن مصادر اين قصيده در پاورقى 9 ذكر شد.
44- سيره ابن هشام 1 / 373 - 376.
45- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 13 / 254، چاپ مصر، در شرح خطبه قاصعه (فصل فى القول فى اسلام ابى بكر و على ...)
46- همان مدرك 14 / 58.
47- شرح نهج البلاغه 14 / 64، و عيون الاثر 1 / 127.
48- تاريخ يعقوبى 2 / 31 - 32.
49- سيره ابن هشام 1 / 400، و تاريخ طبرى 1 / 1196 - 1199.
50- تاريخ يعقوبى 2 / 35.
51- تاريخ الاسلام ذهبى 1 / 138 (فصل ثم توفى ابوطالب ).
52- باب وفاه ابى طالب در سيره ابن اسحاق ص 238، و سيره ابن هشام 2 / 95.
53- تاريخ يعقوبى 2 / 35.
54- شايان ذكر است كه درباره حضرت ابوطالب كتابهاى بسيارى نوشته شده كه برخى از آنها در كتاب الذريه 2 / 510 - 514 ذدكر شده از آن جمله است : بغيه - الطالب ابى طالب و حسن خاتمه تاليف علامه سيوطى و اسنى المطالب فى نجاه الى طالب تاليف مفتى شافعى مكه سيد احمد بن زينى دحلان . و از كتابهايى كه اخيرا تجديد چاپ شده عبارتند از: ايمان ابى طالب تاليف شمس الدين ابى على فخارين معدالموسوى (م - 630) و ابوطالب مظلوم تاريخ تاليف علامه امينى كه ترجمه قسمتى از الغدير است .
55- وجوع شود به خبر وفات ابوطالب در سيره ابن اسحاق ص 236، و سيره ابن هشام و تاريخ يعقوبى .
56- سيره ابن اسحاق ص 239 - 240.
57- بطور اختصار نقل شد از وقعه صفين نصربن مزاحم چاپ المدنى درمصر، ص 94.
58- رجوع شود به اخبار پس از وفات ابوطالب در سيره ابن اسحاق و ابن هشام و عيون الاثر.
59- رجوع شود به تفسير سوره مسد در تفاسير و صحيح بخارى .
60- سيره ابن هشام 1 / 372.
61- سيره ابن هشام 1 / 376. و تفسير سوره مسد در تفسير سيوطى و ديگر تفسيرها.
62- رجوع شود به سيره اين هشام 1 / 378 - 379.
63- السيره النبويه 2 / 17.
64- سيره ابن هشام 2 / 127.
65- اشاره است به آيه كريمه : ((اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا)).
66- مروج الذهب مسعودى باب ذكر هجرته .
67- عيون الاثر 1 / 181.
68- عيون الاثر 1 / 184، و مروج الذهب مسعودى باب ذكر هجرته 2 / 279.
69- رجوع شود به عيون الاثر 1 / 200، باب ذكر المواخاه .
70- - رجوع شود به عيون الاثر 1 / 197، باب ذكر الموادعه بين المسلمين و اليهود.
71- مدارك اين گفتار و مشورتهاى پيامبر صلى الله عليه و آله با صحابه در اين باره ، در مدرك بعدى خواهد آمد.
72- روگردانيدن پيامبر از دو در صحيح مسلم ، كتاب الجهاد و السير، باب غزوه بدر، آمده است .
73- رجوع شود به اخبار بدر و مغازى واقدى چاپ اكسفورد، 1 / 48 - 49 و امتاع الاسماع مقريزى 1 / 74 - 75.
74- رجوع شود به سيره ابن هشام 2 / 267.
75- رجوع شود به اخبار بدر در سيره اين هشام . در اين كتاب هفده بار نام على در جمله قاتلين كفار قريش آمده .
76- رجوع شود به سيره ابن هشام 2 / 356.
77- رجوع شود به ماده ((سير)) در معجم البلدان و سيره ابن هشام 2 / 281.
78- رجوع شود به ماده ((سير)) در معجم البلدان .
79- همسر انصارى بودن آن زن را واقدى نقل كرده است .
80- تاريخ واقعه از ((التنبيه و الاشراف )) مسعودى نقل شد.
81- رجوع شود به غزوه بنى قينقاع در مغازى واقدى 1/176 - 180، و سيره ابن هشام 2/426 - 428.
82- كسى كه خون زياد از بدنش مى رود، سخت تشنه مى شود، و در گذشته كسانى را كه جنگها مامور آبرسانى به مجروحين و پانسمان آنان تا حد ميسور مى كردند. نسيبه در جنگ احد اين ماموريت را انجام مى داده است ؛ و آنانكه شركت نسيبه را در جنگ ، دليل بر جواز شركت زن در چنين اجتماعات مى شمارند، مى بايست توجه فرمايند:
اولا - اين جنگ در يك ميلى مدينه بر پا شده بود و مسافرتى در كار نبود.
ثانيا - نسيبه براى آب دادن به مجروحين در معركه حاضر شده بود، و آگاه كه حمله مشركين را براى شهيد كردن پيامبر صلى الله عليه و آله مشاهده كرد، به دفاع از جان پيامبر صلى الله عليه و آله اقدام كرد، و دفاع از جان پيامبر صلى الله عليه و آله بر هر مسلمانى واجب است . ليكن اين امر را نمى توان دليل بر جواز شركت زن در كارهاى ديگر دانست .
83- غزوه حمراءالاسد در مغازى واقدى 1 / 334، و سيره ابن هشام 3 / 52 آمده است .
84- رجوع شود به : اديان آسمانى و مساله تحريف ص 15 - 20.
85- رجوع شد به : نهج البلاغه ص 300 - 301 (خطبه قاصعه ).
86- تفصيل اين روايت در تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2768 آمده است .
87- اشاره است به آيه : ((انمغ يريد الله ليذهب عنكم الرجس )) (احزاب / 33)
88- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5/2770 - 2771.
89- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5/2787.
90- تفصيل آن را در اخبار سقيفه جزء يكم عبدالله بن سبا، معالم المدرستين ملاحظه فرماييد.
91- رجوع شودبه : شرح خطبه 66 از نهج البلاغه ابن ابى الحديد چاپ مصر اخبار يوم السقيفه .
92- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 6 / 12.
93- رجوع شود به جلد دوم معالم المدرسين ، بحث ((اجتهاد الخليفين فى الخمس )).
94- شمه اى از اين جريان را در بحث سياست ابوبكر نسبت به حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بيان مى نماييم .
95- رجوع شود به فصل ((ما وقع فى خلافه )) از شرح حال ابوبكر در تاريخ الخلفاء سيوطى ص 73.
96- سنن ابو داود 3 / 144 باب فى صفايا رسول الله ، حديث 2973 و مسند احمد 1 / 4.
97- معالم المدرسين چاپ اول 2 / 144.
98- صحيح بخارى 4 / 110 باب ((قول النبى لا نورث ما تركنا صدقه )) از كتاب فرائض - در همان صفحه از عايشه نيز در تاييد پدرش حديث روايت شده است - و كتاب الخمس 2 / 126؛ و صحيح مسلم ، كتاب الجهاد، حديث شماده 55؛ و سنن ابو داود 3 / 144؛ باب صفايا رسول الله صلى الله عليه و آله ، و مستند احمد 2 / 242 و 276.
99- تذكره الحفاظ 1 / 2 و 3 در شرح حال ابوبكر.
100- رجوع شود به معالم المدرسين 2 / 55 - 58.
101- تاريخ طبرى چاپ اروپا 4 / 2138.
102- التنبيه و لاشراف مسعودى ؛ دول الاسلام ذهبى ، ص 19.
103- آزاد كرده قبيله نيز از همپيمانان قبيله به حساب مى آيد.
104- مسند احمد 5 / 411.
105- مروج الذهب مسعودى 2 / 321.
106- رجوع شود به : معالم المدرستين 2 / 352 - 356.
107- اين جمله در موطا مالك 2 / 60 چاپ مصر در سال 1343 ه - چنين آمده است :
نويسنده از اين جمله همان معنى را كه در متن آمده ، استنباط مى كند.
108- رجوع شود به : معالم المدرستين 2 / 352 - 356.
109- رجوع شود به : مروج الذهب مسعودى 2 / 322
110- رجوع شود به : شرح حال عمر در تاريخ الخلفائ سيوطى ص 133.
111- رجوع شود به : مروج الذهب مسعودى 2 / 322.
112- تاريخ الخلفاءسيوطى ص 143 - 144.
113- مروج الذهب مسعودى 2 / 322.
114- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 12 / 214؛ فتوح البلدان ص 549. بنگريد به ؛ معالم المدرسيتين 2 / 85 - 87.
115- تاريخ الخلفاء سيوطى ص 144.
116- تاريخ بغداد خطيب بغدادى 7 / 453.
117- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.
118- منتخب كنز العمال 4 / 61.
119- طبقات ابن سعد 8 / 208 - 209.
120- تفضيل اين امر را در فصل ((عايشه به حج مى رود)) از جلد اول نقش عايشه در تاريخ اسلام ، مطالعه فرماييد.
121- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 12 / 214.
122- رجوع شود به : صحيح بخارى ، كتاب الاستسقاء باب سوال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا، 1 / 124، و كتاب فضائل النبى ، باب مناقب العباس بن عبد المطلب ، 2 / 200 طبقات ابن سعد چاپ اروپا 3 / 233 و 4 / ق 1 / 18.
123- طبقات ابن سعد 2 / ق 2 / 120 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.
124- رجوع شود به : نقش عايشه در تاريخ اسلام ؛ و ماده عايشه در المعجم المفهوس الالفاظ النبوى ، و بحث عوامل تحريف در اجزاء گذشته همين كتاب .
125- در بحثهاى گذشته چگونگى اين اجتهاد خليفه و اقدامات او را در منع از نشر حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بيان داشته ايم .
126- در بحثهاى گدشته اشاره اى به اين مطلب نيز داشته ايم .
127- در بحث موارد اجتهاد ابوبكر و عمر در جلد دوم معالم المدرستين ، تفضيل اين داستان آمده است .
128- رجوع شود به معالم المدرستين 2 / 44 - 48، باب كتابه الحديث ...، و بحث ((نقل حديث پيامبر صلى الله عليه و آله ممنوع شد)) در اجزاء گذشته همين كتاب .
129- سنن دارمى ، باب من هاب الفتيا، 1 / 84 و 85.
130- سنن دارمى ، باب من هاب الفتيا 1 / 48 و 85.
131- سنن دارمى 1 / 85؛ جامع بيان العلم تاليف ابن عبدالبر 2 / 147؛ تذكره الحفاظ ذهبى 1 / 4 و 5.
132- رجوع شود به : نقش ائمه در احياء دين 6 / 117. 118
133- رجوع شود به : معالم المدرسين ، بحث ؛ تطور مدلول الاجتهاد بمدرسه الخلفاء 2 / 61 - 64.
134- رجوع شود به بحث ((موافقات عمر)) در جزء پنجم اين سلسله بحثها.
135- صحيح مسلم ، كتاب الفضائل ، باب فضائل عمر، 23 ح ؛ مسند احمد 2 / 339 و 6 / 55؛ مسند طيالسى ، ح 2348.
136- رجوع شود به : احاديث فضائل عمر در شرح حال عمر در تاريخ ذهبى و تاريخ ابن كثير و تاريخ ابن عساكر و تاريخ الخلفاء سيوطى .
137- حضرت زهرا عليه السلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله حال آنها را قبل از اسلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله بيان فرموده است . رجوع شود به : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، چاپ مصر، 4 / 79 - 87؛ كتاب بلاغات النساء ص 12 - 15.
138- رجوع شود به : معالم المدرستين 2 / 352 - 356.
139- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2777 - 1781؛ انساب الاشراف 5 / 15 - 18.
140- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2776 / 2778؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، در شرح خطبه شقشقيه 1 / 193.
141- رجوع شود به : تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2794؛ تاريخ يعقوبى 1 / 162؛ انساب الاشراف بلاذرى 5 / 19 - 21؛ العقد الفريد 3 / 74 - 76. و تفصيل آن را در فصل ((الشورى و بيعه عثمان )) از معالم المدرستين ، چاپ دوم 1 / 1351 مطالعه فرماييد.
142- انساب الاشراف بلاذرى 5 / 21.
143- تاريخ الخلفاء سيوطى ، چاپ مصر سال 1371 ه ، ص 26.
144- رجوع شود به بحث موارد اجتهاد عثمان در چاپ دوم معالم المدرستين 152 - 157.
145- رجوع شود به فصل ((در جبهه حق و حقيقت )) از بحث ((نقل حديث پيامبر صل الله عليه و آله ممنوع مى شود)) از اجزا گذشته همين كتاب
146- رجوع شود به فصل ((در جبهه حق و حقيقت )) از بحث ((نقل حديث پيامبر صلى الله عليه و آله ممنوع مى شود)) از اجزاء گذشته همين كتاب .
147- رجوع شود به بحث ((عمار ياسر)) از بخش عايشه در دوران حكومت عثمان ، از كتاب نقش عايشه در اسلام جلد اول .
148- ر.ك (1 / 196 - 198)
149- شرح فرمايش آن حضرت اين است كه : عايشه و طلحه و زبير و جمعى از انصار و مردم اهل مصر و كوفه در آن شريك بودند. پس از كشتن آنها لازم باشد، بايست با اين هزار نفر جنگيد.
150- رجوع شود به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد چ اول مصر 2 / 170 173.
151- مروج الذهب 2 / 354.
152- نهج البلاغه خطبه 215.
153- در كتب لغت عرب گفته اند: الحمراء العجم الشقره تغلب عليهم ، و ابن الامه .
154- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد در شرح خطبه 34؛ باب مناقب على و ذكر طرف من اخباره فى عدله و زهده .
155- اعلام زركى 1 / 333.
156- در آن زمان كسى را كه دار مى زدند، به چوبه دار مى بستند تا بميرد؛ و مانند دار زدن در عصر ما نبود كه طناب به گردنش آويزان تا خفه شود.
157- بحار الانوار 42 / 121 - 133.
158- بيان اين امر پس از اين - اين شاء الله تعالى - مى آيد. تابعين دسته از روايان حديث را مى گويند كه درك صحبت صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله را كرده و از ايشان حديث روايت نموده اند.
159- تفضيل اجتهادات خلفا و صحابه را در جلد دوم معالم المدريتين بخوانيد.
160- بنگريد به : تاريخ يعقوبى 2 / 333. ابن كثير نيز در تاريخ 10 / 8 اشاره اى به اين امر دارد.
161- رجوع شود به كتاب قواعد التحديث ص 46 - 47، تاليف محمد جمال الدين القاسمى (م : 1332 ه ) چاپ قاهره ، 1380ه ، تدريب الرواى ص 41، تاليف سوطى چاپ سال 1392 هجرى ، و الحديث الشريف ص 43، تاليف محمد الصباغ چاپ دمشق 1397 ه .
162- مقصود مخالفت ابوحنيفه با سنت پيامبر كه در حديث پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شده بود مى باشد.
163- رجوع شود به المحلى ابن حزم 11 / 251 - 257.
164- تاريخ بغداد 13 / 396.
165- تاريخ بغداد 13 / 408
166- تاريخ بغداد 1 / 71.
167- تاريخ بغداد 13 / 286؛ باب ذكر ما حكى عن ابى حنيفه من رايه فى الخروج على السلطان .
168- تاريخ بغداد 13 / 386 و 375.
169- الملل و النحل شهرستانى 1 / 85: الفصل الثانى : الجبريه .
170- الملل و النحل 1 / 43: الفصل الاول : المعتزله .
171- انساب سمعانى ، ذيل ((جهمى )).
172- كتاب جهم بن صفوان ص 71، الفصل الثالث : نفى الصفات عن الله تعالى .
173- رجوع شود به : الرد على الجهميه و الزنادقه ؛ تاليف احمد بن حنبل (م : 241 ه ) چاپ قاهره و الرد غلى الجهميه ، تاليف عثمان بن سعيد دارمى (م : 280 ه ) چاپ لندن سال 1960 م ؛ و جهم بن صفوان ، تاليف حامد العلى چاپ بغداد 1965 م . كتاب اخير اثرى است جامع در احوال جهم .
174- رجوع شود به فرق الشيعه ، ورقه 145.
175- انساب سمعانى .
176- رجوع شود به مناقب ابى حنيفه 1 / 145 - 148 تاليف موفق بن احمد مكى ، چاپ حيدر آباد سال 1321 ه . پ
177- شرح حال مقاتل در فصل : اثر انديشه هاى اهل كتاب ؛ در جزء دوازدهم همين كتاب ، مى آيد - ان شاءالله تعالى .
178- تاريخ ابن كثير 9 / 350؛ و تاريخ الاسلام ذهبى 5 / 56.
179- طبقات المعتزله ص 34، تاليف احمد بن يحيى بن المرتضى (م : 840 ه ) چاپ بيروت سال 1961 م .
180- دائره المعارف اسلامى ، ماده ((ترمذ)).
181- طبقات المعتزله ص 34، و الرد على الجهيمه ، تاليف احمد بن حنبل ص 15.
182- طبقات المعتزله ص 32.
183- رجوع شود به ذكر حوادث 116 - 128 هجرى در تاريخ ابن اثير، چاپ اروپا 5 / 136 - 261. بعضى حوادث در ذكر حوادث سال 116 - 128 هجرى در تاريخ طبرى به تفضيل ذكر شده و در تاريخ ابن كثير به اختصار آمده است .
184- انساب سمعانى .
185- رجوع شود به كتاب جهم بن صفوان ص 161: الفصل السادس .
186- از اين پس در بحث از فرقه هاى مسلمانان ، مدارك قابل قبول در دسترس هست ؛ مانند نوشته هاى خود آن فرقه ها يا نوشته هاى دانشمندان مورد اعتماد معاصر با آن فرقه ها، مانند مسعودى و ديگران .
187- شرح حال واصل در وفيات الاعيان ابن خلكان 5 / 60؛ و تاريخ الاسلام ذهبى 5 / 311، و مروج الذهب مسعودى 4 / 22 و ذيل ((معتزله )) در انساب سمعانى آمده است .
188- شرح حال عمروبن عبيد در تاريخ بغداد 12 / 166، و وفيات لاعيان ابن خلكان 3 / 130، و در ذكر حوادث سال 142 از تاريخ كثير 10 / 10 آمده است .
189- الفرق بين الفرق ص 114؛ الفصل الثالث : مقالات القدريه و المعتزله .
190- رجوع شود به شرح حال متوكل در تاريخ الخلفاء سيوطى و تاريخ طبرى و ابن اثير.
191- رجوع شود به شرح حال احمد بن حنبل در؛ تاريخ بغداد 4 / 412؛ و تاريخ ابن كثير 10 / 325 - 343.
192- براى شناسايى اثر اختلافات فرقه اى در مكتب خلفا شايسته است خلاصه گفتار امام الائمه ابن خزيمه را در دفاع از ابوهريزه كه در مستدرك حاكم 3 / 513 آمده است ، بيان كنيم . اين خزيمه گويد:
((آنانكه درباره اخبار ابوهريره مى گويند، يا از فرقه جهميه مى باشند كه صفات خدا را تعطيل كرده اند و اخبار ابو هريزه را خلاف مذهب خود مى يابند.
يا از خوارج مى باشند كه اطاعت خليفه و حاكم را واجب نمى دانند و خروج را واجب مى دانند.
يا از قدريه مى باشند كه مى گويند افعال بشر را خداوند از ازل مقدر كرده و احاديث ابوهريزه را محالف با راى خود مى يابند.
يا از فقهايى مى باشند كه اخبار ابوهريزه را مخالف نظر فقهى خود مى دانند.
اينان اخبار ابوهريزه را رد مى كنند.))
193- دائره المعارف الاسلاميه 2 / 218.
194- رجوع شود به شرح حال اشعرى در وفيات لاعيان 3 / 398.
195- با مراجعه با آثار اشعريها اين امر واضح مى شود.
196- حكام مماليك در مصر آن حكامى بودند كه در اصل بنده بودند و سپس آزاد شده بودند.
197- رجوع شود به خطط مقريزى 6 / 166 چاپ قاهره ، سال 1326 ه .
198- الدرر الكامنه فى اعيان المائه الثامنه ص 163، تاليف ابن حجر عسقلانى (م : 852 ه ) چاپ قاهره سال 1385 هجرى .
199- همان مدرك ص 164.
200- همان مدرك ص 158.
201- همان مدرك ص 166.
202- همان مدرك ص 150 - 170.
203- رجوع شود به آثار ابن تميميه مانند منهاج السنه و رسائل خطى ابن تميميه مجمعه 91 از نسخه هاى عكسى مجمع علمى اسلامى .
204- رجوع شود به معالم المدرستين 1 / 62.
205- رجوع شود به بحثهاى گذشته كه در دومين عامل تحريف بررسى نموديم ، و همچنين به بحث ((منشاالخلاف فى رسول الله صلى الله عليه وآله )) در جلد اول معالم المدرستين چاپ دوم ص 39.
206- خطيب اين حديث را از صحيح بخارى نقل مى كرد: ليكن مولف اين حديث را در مسند احمد 5 / 167 چنين ديده است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
((... خداوند مى فرمايد: اى فرزند آدم ! چنانچه تو مرا بخوانى و از من خواهش كنى ، همانا من ترا مى آمرزم با هر چه كه در تو باشد! اگر چه مرا ملاقات كنى روز قيامت در حالى كه به اندازه زمين گناه كرده باشى ، من هم تو را ملاقات مى كنم با آمرزش به اندازه زمين ، اگر چه گناهانى داشته باشى كه تا به آسمان رسيده باشد، به شرط آنكه شريكى براى من قائل نباشى و از من آمرزش بخواهى ، تو را مى آمرزم و اهميتى نمى دهم .))
و در صحيح بخارى 1 / 150 كتاب الجنائز باب فى الجنائز، مختصر اين حديث آمده است .
احاديث بسيار ديگرى در اين باره در كتب ايشان هست كه بعضى از آنها را در جزء دوازدهم در بحث رويت بررسى خواهيم كرد - ان شاء الله تعالى .
207- در انتها بحث : ((الوصيه )) در جلد اول معالم المدرستين ده نوع كتمان ذيل را به تفضيل شرح نموده ايم :
1) حذف بخشى از حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و تبديل آن به جمله اى مبهم
2) حذف همه خبر از سيره صحابه با اشاره به حذف آن
3) تاويل معناى روايت پيامبر صلى الله عليه و آله بر خلاف حقيقت آن
4) حذف بعضى از اقوال صحابه
5) حذف تمام يك روايت از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
6) نهى از نوشتن سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
7) كوشش در تضعيف راويان و كتابهايى كه به زيان دستگاه حاكمه مى باشد.
8) سوزانيدن كتابها و كتابخانه ها
9) حذف بخشى از خبر در سيره صحابه و تحريف حقيقت
10) ساختن روايتهاى جعلى به جاى روايتهاى صحيح سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سيره صحيح صحابه
208- اعلام الوردى ص 272.
209- بيعت در اسلام چند گونه است كه يك مورد آن بيعت بر قيام براى امر به معروف و نهى منكر است . در اينجا همينگونه بيعت مورد سخن است .
210- رجوع شود به معالم المدرستين 2 / 320 بحث : ((كيف تداول الائمه عليه السلام كتب العلم )) باب : ((االامام على بن الحسين عليه السلام خاصه )).
211- در اسلام فرق مومن و منافق در آن است كه منافق با تظاهر به عمل كردن به ضروريات اسلام ، را قبول مى كند، در حالى كه قلبا را نپذيرفته است .
212- در آن زمان در ملاقاتهاى رسمى عمامه بر سر مى گذاشته اند. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در ملاقاتهاى رسمى و در نماز عيد عمامه بر سر مى گذاشت . رجوع شود به عبدالله بن سبا جلد دوم فصل : ((جاء على فى السحاب ))
213- بقر الحديث : اوضحه و كشفه . يعنى پرده از روى حديث بر داشت . و بقر العلم ؛ يعنى پرده از روى علم بر داشت و روشن كرد. و باقر العلم ؛ يعنى پرده از روى علم بر دارنده .
214- رجوع شود به كتاب كافى كلينى 1 / 469، و بحار الانوار 46 / 225 - 228.
215- اسفراينى (م : 429 ه ) در كتاب : الفرق بين الفرق ، چاپ قاهره ، ص 60 و تاريخ يعقوبى 2 / 61 در ذكر وفات حضرت باقر عليه السلام به طور مختصر آن را آورده است .
216- كافى 1 / 310؛ و بحارالانوار 47 / 3.
217- رجوع شود به شرح زندگانى هر يك از ائمه عليه السلام در مجلات بحار الانوار علامه مجلسى .
218- فاصله بعضى از شهرها تا مدينه ، در آن زمان يك سال راه بود، با بيشتر؛ ليكن همه ساله از آن شهرها براى حج به مدينه مى رفتند.
219- بحارالانوار 47 / 4، ح 11، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 3 / 434.
220- رجوع شود به : بحار 48 / 12 - 28.
221- ملل و نحل شهرستانى ، شرح الكيسانيه 1 / 147.
222- الفرق بين الفرق ، عبدالقاهر اسفراينى (م : 429 ه ) چاپ قاهره باب ذكر الكيسانيه ص 38.
223- مقالات الاسلاميين ، على بن اسماعيل اشعرى ص 21.
224- الفرق بين الفرق اسفراينى ص 40؛ و ملل و نحل شهرستانى ، 1 / 147 و 150 - 151.
225- رجوع شود به داستان كشته شدن سعد بن عباده در آخر باب سقيفه عبدالله بن سبا جلد اول .
226- الفرق بين الفرب ص 46.
227- رجوع شود به ذكر حوادث سال 66 و 67 در تاريخ ابن اثير.
228- رجوع شود به ذكر حوادث سال 66 در تاريخ ابن اثير.
229- در اينجا نص عربى اين كلام را از الفرق بين الفرق اسفراينى ص 250-251 مى آوريم : ((الغرابيه قوم زعموا ان الله عزوجل ارسل جبرئيل عليه السلام الى على ، فغلط فى طريقه فذهب الى محمد، كان يشبهه و قالوا: كان اشبه به من الغراب بالغراب ، و الذباب بالذباب و زعموا ان عليا كان الرسول و اولاده بعده هم هم الرسل ، و هذه الفرقه تقول لاتباعها: العنوا صاحب الريش ! يعنون جبرئيل عليه السلام . و كفر هذه الفرقه اكثر من كفر اليهود الذين قالوا لرسول الله صلى الله عليه و آله : من ياتيك بالوحى من الله تعالى ؟ فقال : جبرئيل ، فقالوا: انا لانحب جبرئيل ، لانه ينزل بالعذاب و قالوا: لو اتاك بالوحى ميكائيل الذى لاينزل الا بالرحمه ، لامنا بك . فاليهود - مع كفرهم بالنبى صلى الله عليه و آله و مع عداوتهم لجبرئيل عليه السلام - لايلعنون جبرئيل ، و انما يزعمون انه من ملائكه العذاب دون الرحمه . و الغرابيه من الرافضه يلعنون جبرئيل و محمدا عليه السلام و قد قال الله تعالى : ((من كان عدوا الله و ملائكته و رسله و جبرئيل و ميكال فان الله عدو للكافرين )) (البقره / 98) و فى هذا تحقيق اسم الكافر لمبغض بعض الملائكه و لايجوز ادخال من سما هم الله كافرين فى جمله فرق المسلمين .)) درباره اين فرقه خيالى ، نيز رجوع شود به كتاب التبصير فى الدين و تمييز الفرقه الناجيه من الفرق الهالكين ص 75، تاليف ابوالمظفر محمد بن طاهر اسفراينى (م : 471 ه‍) چاپ قاهره سال 1374 ه‍
230- مانند: طبقات الشافعيه تاج الدين سبكى (م : 771 ه )؛ طبقات الحنابلخ تاليف ابويعلى محند بن حسين ؛ و طبقات المعتزله ، تاليف احمد بن يحيى .
231- رجوع شود به : بحار لانوار مجلسى 46 / 170 - 188؛ و مقاتل الطالبين چاپ قاهره سال 1368 ه ، ص 127 - 151. ابن اثير نيز در تاريخ خود الكامل در ذكر حوادث سال 121 ه ، ظلمهايى را كه بر يزيد وارد شده است بيان كرده ، شهادت او را در حوادث سال 122 ه ذكر كرده است .
232- رجوع شد به : مقاتل الطالبيين ص 152 - 158؛ و تاريخ ابن اثير در ذكر حوادث سال 125 ه .
233- رجوع شود به تاريخ ابن اثير در ذكر شهادت زيد و يحيى .
234- اين موضوع را مولف در بر خوردها بحثهاى علمى خود با زيديه درك كرده است . و نيز رجوع شود به ملل و محل شهرستانى 1 / 154: الزيديه .
235- افطح آن كس را گويند كه سريا پاى او بيش از حد متعارف پهن مى باشند
236- بحارالانوار 47 / 252 - 253
237- بحارالانوار 47 / 252 - 253 و المقالات و الفرق تاءليف سعدبن عبداللهاشعرى (م : 301 ه‍) چاپ تهران ، سال 1382 ه‍ 1963 م
238- المقالات و الفرق اشعرى ص 86، و ملل و نحل شهرستانى 1/167: الافطحيه
239- رجوع شود به ملل و نحل شهرستانى 1/167
240- درعصر ما غالبا شيعيان آنان راچنين نامگذارى كرده اند
241- بحارالانوار 47 / 254، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 1 / 228.
242- بحار الانوار 47 / 248 حديث 11 به نقل از كمال الدين صدوق 1 / 160 و تهذيب شيخ طوسى 1 / 289؛ و بحار الانوار 47 / 255، به نقل از مناقب 1 / 229.
243- كمال الدين صدوق 1 / 160.
244- بحارالانوار 47/ 242 به نقل از ارشاد شيخ مفيد ص 304.
245- بحارالانوار 47/ 252 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 1 / 228؛ و نيز بحارالانوار 47 / 255، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 1 / 230.
246- رجوع شود به تاريخ ابن اثير، حوادث سال 339 ه .
247- يمامه از سرزمينهاى نجد است ؛ همانجا كه در سايق گفتيم وهابيها در قرن دوازدهم از آنجا به مسلمانان حمله كردند و گشتارها كردند.
248- رجوع شود به : سيره ابن هشام 4 / 245، 272؛ و تاريخ طبرى چاپ اروپا، ص 1737؛ 1748 - 1749.
249- رجوع شود به : تاريخ طبرى ص 1943؛ و سيره ابن هشام 2 / 5.
250- رجوع شود به مقدمه كتاب ملل و نحل شهرستانى .
251- ملل و نحل شهرستانى 1 / 173 - 181.
252- نهج البلاغه (صبحى صالح ) ص 496.
253- از اهل سنت مانند سبط ابن الجوزى حنفى در تذكره خواص الامه و شهرستانى در ملل و نحل 1 / 173 شرح حال آنها را نوشته اند.
254- رجوع شود به بحث : راى المدرستين فى تقييم الحديث ، در جلد سوم معالم المدرستين .
255- احزاب / 33.
256- شورى 23.
257- احزاب / 56.
258- رجوع شود به مصادر ذيل : صحيح بخارى ، كتاب الانبياء، باب يزفون النسلان فى المشى ، 3 / 159، و كتاب الدعوات ، باب الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله ، باب هل يصلى على غير النبى 4 / 72، و صحيح مسلم ، كتاب الصلاه ، باب الصلاه على النبى صل الله عليه و آله بعد التشهد، حديث 65 و 66 و 69؛ ص 305 - 306؛ و سنن ابوداود، كتاب الصلاه ، باب الصلاه على النبى صل الله عليه و آله بعد التشهد 1 / 257 - 258؛ و سنن نسائى ؛ كتاب السهو، باب الامر بالصلاه على النبى صلى الله عليه و آله ، ط. بيروت 3 / 45، و باب كيف الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله ، ط بيروت 3 / 47 - 49، و سنن ابن ماجه كتاب اقامه الصلاه ، باب الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله 1 / 292 - 294 ح : 903 - 906؛ سنن ترمذى ، كتاب الوتر، باب ماجاء فى صفه الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله 1 / 179 - 180؛ و كتاب التفسير، تفسير سوره الاحزاب الايه 56، 12 / 95، و سنن دارمى ، كتاب الصلاه ، باب الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله 1 / 309 - 310؛ و موطا مالك ، كتاب السفر، باب ماجاء، فى الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله 1 / 179 - 180؛ و مسند احمد 1 / 162، 3 / 47، 4 / 118، 119، 141، 243، 244، 424، 274.
259- سنت مجموعه اى گفتار و كردار پيامبر صلى الله عليه و آله است . ليكن در مكتب خلفاء كردار سه خليفه اول مانند پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند و بعضى مانند امام مالكيه - مالك بن انس - كردار صحابه را نيز مانند كردار پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند و مدرك احكام اسلامى قرار مى دهند. و در مكتب اهل البيت عليه السلام گفتار و كردار دوازده امام را كه اوصياء پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشند، بيان مى كنند سنت پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند.
260- اين روايت در كتاب ديگر مولف (معالم المدرستين ) آمده است . البته در كتاب حاضر نيز پس از ذكر مدارك مكتب اهل البيت عليه السلام در پاورقى مدارك روايات مويد آنها را از مصادر مكتب خلفاء نيز - ان شاء الله - ياد آورى خواهيم شد.
261- بصائر الدرجات ص 197 ح 4.
در تاييد اين حديث سه روايت در مصادر مكتب خلفاء نقل شده است . رجوع شود به سنن نسائى 1 / 178 باب التنحنح فى الصلاه و سنن اين ماجه كتاب الادب باب الاسنثدان ، ح 3708 و مسند احمد 1 / 85 ح 647، ج 1 / 107 ح 845، و 80 ح 608، تاريخ بخارى 4 / 2 / 121.
262- كافى 1 / 62 - 63، وسائل الشيعه (طبع قديم ) 3 / 394 ح 1، مستدرك الوسائل 1 / 393، احتجاج طبرسى ص 134، تحف العقول ص 131 - 132، وافى 1 / 63، مراه العقول 1 / 210.
263- جابر بن عبدالله بن انصارى از اصحاب رسول خدا است كه امام باقر عليه السلام را نيز درك كرده است . وفات جابر بعد از سال هفتادم هجرت در مدينه اتفاق افتاده است . تقريب التهذيب 1 / 122.
264- صحيح ترمذى ، كتاب المناقب ، باب مناقب على بن ابى طالب ، ج 13 / 173، و تاريخ بغداد 7 / 402.
همين مضمون از جابر بن عبدالله در تاريخ ابن عساكر 2 / 310 و 311، و تاريخ ابن كثير 7 / 356، و اسد الغابه 4 / 27 نيز نقل شده است . شبيه آن از جندب بن ناحيه (يا ناحيه بن جندب ) در كنز العمال چاپ حيدر آباد - 1312 ه‍ 6 / 399، و چاپ دوم 12 / 200 ح 1122، والرياض النضره 2 / 165 نيز روايت گشته است .
265- از جمله موارد مشابه ديدارهايى است كه حضرتش با رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه داشته است ، و در تفاسير در ذيل آيه نجوى (مجادله / 12 و 13) بدانها اشاره شده است و براى تحقيق مراجعه كنيد به معالم المدرستين 1 / 322.
266- امالى طوسى (چاپ نعمان ، نجف سال 1384 ه‍) 2 / 56 بصائر الدرجات ص 167، ينابيع الموده قندوزى چاپ دار الخلاقه العثمانيه 1302 ه‍ ص 20.
267- تاريخ ابن عساكر (چاپ بيروت 1395 ه‍) ترجمه الامام على عليه السلام 2 / 484، تاريخ ابن كثير 7 / 359 كنز المعمال (چاپ اول ) 6 / 392.
268- اين حديث درمستدرك حاكم و تلخيص ذهبى 3 / 139 صحيح توصيف شده است .
و نيز در مستدرك حاكم 3 / 14 - 17 باب كان اقرب الناس عهدا برسول الله صلى الله عليه و آله واز شرح حال حضرت على عليه السلام به جند روايت گشته است . و در مصنف ابن ابى شيبه 6 / 348، و مجمع الزوائد 9 / 112، و كنز العمال چاپ دوم 15 / 128، باب فضائل على بن ابى طالب ح 374، و تذكره خواص الامه باب حديث النجوى و الوصيه از فضائل احمد بن حنبل نقل شده است .
269- طبقات ابن سعد، باب من قال توفى رسول الله فى حجر على بن ابى طالب ط اروپا 2 / ق 2 / 51.
270- دو نفر به ابوبصير معروف مى باشند كه يكى از آنها يحيى پسر ابوالقاسم ، مكنى به ابو محمد و از جمله اصحاب حضرت امام محمد باقر و امام جهفر صادق عليه السلام بوده و مطلقا به او ابوبصير مى گفتند. در اينجا مراد همين ابوبصير است ، به كتاب قاموس الرجال مراجعه فرماييد.
271- كافى 1 / 239، بصائر الدرجات ص 151 - 152 وافى 2 / 135 البته اين روايت طولانى است و ما به قدر حاجت از آن بر گزيده ايم . حديثى ديگر نيز از ابوبصير روايت شده كه با حديث مزبور در لفظ قدرى اختلاف دارد. رجوع شود به بصائر الدرجات ص 149 ح 14، و ص 154 ح 7، و ص 142 ح 1، وافى 2 / 135.
272- سليم بن قيس ابوصادق الهلالى العامرى از جمله اصحاب اميرالمومنين عليه السلام بوده است كه ساير ائمه تا حضرت سجاد عليه السلام را نيز درك كرده است قاموس الرجال 4 / 445.
273- كافى 1 / 297 - 298، وافى 2 / 79.
274- ابوحمزه يا ابوالحسن ، حمران بن اعين شيبانى ، مردى تابعى و مورد قبول و اطمينان بوده است و از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت كرده است . به قاموس الرجال (4 / 413) مراجعه نماييد.
275- كافى 1 / 235 بصائر الدرجات ص 177 و 186 و 188 و وافى 2 / 132.
276- ابوحفص ، عمر بن كلبى كوفى از جمله اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام بوده است ، معجم رجال الحديث 13 / 12.
277- كافى 1 / 136؛ بصائر الدرجات ص 184 و 177 وافى 2 / 133. پ
278- ابوالقاسم ، فضيل بن يسار آزاد كرده بنى نهد از اصحاب امام باقر و امام صادق عليه السلام بوده است ، قاموس الرجال 7 / 343.
279- كتاب العيبه شيخ طوسى (تبريز - 1323 ه‍) ص 128، مناقب ابن شهر آشوب 4 / 172، بحارالانوار 46 / 18 ح 3.
280- ابوبكر حضرمى ، عبدالله بن محمد نام دارد و از امام صادق عليه السلام احاديث بسيارى روايت كرده است . قاموس الرجال 16 / 15.
281- كافى 1 / 304، اعلام الورى ص 152، بحارالانوار 46 / 19، مناقب ابن شهر آشوب 4 / 172.
282- عيسى بن عبدالله بن عمر بن على بن ابى طالب عليه السلام كه به او هاشمى مى گفتند از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده و احاديث بسيارى از آن حضرت روايت كرده است . قاموس الرجال 7/275-276.
283- كافى 1/305 ح 2، اعلام الورى ص 260، بصائر الدرجات ص 44، بحار الانوار 46/229، وافى 2/83.
284- كافى 1/305 ح 1، وافى 2/82، بصائر الدرجات ص 165، اعلام الورى ص 260، بحار الانوار 46/229.
285- زراره ابوالحسن و نام او عبدربه ، فرزند اعين آزاد كرده بنى شيبان كوفى بوده و از امام صادق عليه السلام روايت كرده است ، وى در سال 150 ه‍وفات نموده است . قاموس الرجال 4/154.
286- بصائر الدرجات ص 158 و 180 و 181 و 186.
287- كتاب الغيبه نعمانى ص 177، بحار الانوار 48/22 ح 34.
288- اصول كافى 1/311، ارشاد مفيد ص 285، غيبت شيخ ص 28، و وافى 2/83، و نيز رجوع كنيد به بصائر الدرجات ص 164 ح 7 تا 9.
289- ابان بن تغلب بن رياح ، ابوسعيد بكرى از موالى بنى جرير است كه از امامانى چون حضرت سجاد و حضرت باقر، و حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است ، او به كسانى كه از روايت احاديث امام صادق عليه السلام به سرزنش برخاستند گفته است : چطور به خود اجازه مى دهيد مرا از روايت احاديث مردى سرزنش كنيد كه از او سوالى نكردم مگر اينكه در پاسخ فرمود: رسول خدا فرمود...
290- كافى 7/40 ح 1، من لايحضره الفقيه 4/151، معانى الاخبار ص 217، تهذيب 9/211 ح 835، وسائل الشيعه 13/450 ح 1.
291- خصال شيخ صدوق ص 124، عقاب الاعمال شيخ صدوق ص 261، وسائل الشيعه 16/119.
292- استبصار شيخ طوسى 3 / 64، وسائل الشيعه 7 / 184.
293- رجوع كنيد به معالم المدرستين 2 / 336 - 339.
294- ابوجعفر اوقص ، محمد بن مسلم بن رياح طحان ، از امام باقر عليه السلام روايت كرده و مولف كتاب اربعمائه مساله فى ابوب الحلال و الحرام ، بوده است ، و فاتش در سال 150 هجرى است . قاموس الرجال 8 / 378.
295- مى گويند نامش محمد بن عمر بن ادينه بوده كه نام پدرش بر نام خودش پيشى گرفته است . وى از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده است . معجم رجال الحديث 13 / 21.
296- ابن بكير، ابوعلى الله بن بكير بن اعين شيبانى است ، از ثقات مى باشد و از امام صادق عليه السلام روايت كرده است . قاموس الرجال 5 / 399.
297- عبدالملك بن اعين ، ابوفراس شيبانى است كه از امام صادق عليه السلام و امام باقر عليه السلام روايت كرده است و در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رفته است . قاموس الرجال 6 / 181.
298- معتب آزاد كرده امام صادق عليه السلام است . منصور دوانيقى خليفه عباسى فرمان داد تا او را هزار تازيانه بزنند كه بر اثر درگذشت . قاموس الرجال 9 / 47.
299- براى ملاحظه روايات مربوط مراجعه كنيد به معالم المدرستين 2 / 339 - 343.
300- عذافر بن عيس خزاعى صيرفى است كه از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است . قاموس الرجال 6 / 295.
301- حكم بن عتيبه كوفى است كه از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت كرده است . حكم به سال 113 يا 114 يا 115 در سن شصت و چند سالگى در گذشت . اصحاب صحاح در مكتب خلفت احاديث او را آورده اند. قاموس الرجال 3 / 375، و تهذيب 1 / 292.
302- سلمه بن كهيل ، ابويحيى حضرمى كوفى است ، امام باقر و امام صادق عليه السلام را درك كرده است . قاموس الرجال 4 / 439.
303- ابوالمقدام ، ثابت بن هرمز آهنگر پارسى است . امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام را درك كرده است ، و او و سلمه از بتريه ، بودند كه مردم را به ولايت على عليه السلام دعوت كرده است ، در حالى كه امامت ابوبكر و عمر را نيز قبول داشتند و عثمان و طلحه و زبير و عايشه را دشمن مى داشتند، اينها معتقد به خروج با اولاد على بن ابى طالب عليه السلام بوده و در راه امر به معروف و نهى از منكر هم مى كردند هر كدام از اولاد على عليه السلام را كه بر حاكم زمان مى شوريدند و خروج مى كرد، امام مى دانستند. قاموس 2 / 287 - 289.
304- رجال نجاشى ص 279.
305- معالم المدرستين 2 / 344.
306- هشام بن سالم ، ابومحمد جواليقى كوفى است . از امام صادق روايت كرده و كتابى نيز تاليف كرده است . قاموس الرجال 9 / 357.
307- حماد بن عثمان فرازى از امام صادق و كاظم و رضا عليه السلام روايت كرده است قاموس الرجال 3 / 379.
308- كافى 1 / 53، ارشاد مفيد ص 257.
309- امالى مفيد ص 26.
310- حفض بن بخترى بغدادى ، در اصل كوفه ، از جمله اشخاصى است كه از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است و داراى كتابى نيز مى باشد. قاموس الرجال 3 / 355.
311- وسائل الشيعه 3 / 380 ص 86.
312- شرح حال ابوهريره در سير اعلام النبلاء 2 / 436 و تاريخ ابن كثير 8 / 109 آمده است و الفاظ اين حديث مطابق نقل ابن كثير مى باشد. رجوع شود به تفسير ابن كثير 3 / 104 - 105.
313- نهايه اللغه ماده خلف .
314- مفردات راغب ، ماده خلف .
315- معانى الاخبار ص 374 و 375، و عيون الاخبار، چاپ نجف 2 / 36 و من لا يحضره الفقيد على اكبر غفارى 4 /420 و بحارلانوار 2 / 152 ح 7.
و از مصادر مكتب خلفا مراجعه شود به : المحدث الفاصل (رامهرمزى )، باب فضل الناقل عن رسول الله صلى الله عليه و آله ، ص 163، و قواعد التحديث (قاسمى ) باب فضل راوى الحديث چاپ دوم ، ص 48 و شرف اصحاب الحديث (خطيب بغدادى ) باب كون اصحاب الحديث خلفاء الرسول صلى الله عليه و آله 30، جامع بيان العلم (ابن عبدالبر) 1 / 55، و اخبار اصبهان (ابونعيم ) 1 81، و الفتح الكبير (سيوطى ) به نقل از ابو سعيد، 10 / 233، و كنز العمال (متقى هندى ) كتاب العلم ، باب آداب العلم ، فصل روايه الحديث و آداب الكتابه ، به نقل از اميرالمومنين على عليه السلام و ابن عباس ، چاپ دوم ، 10 / 128 و 133، ح 1086 و 1127، و 1 / 181، ح 1407، و الالماع (قاضى عياض ) باب شرف علم الحديث و شرف اهله ، ص 11.
316- آنچه كه در علم اصول فقه حقيقت شرعى نام مى گيرد.
317- يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق .
318- ... انى جاعل فى الارض خليفه .
319- در جلد اول معالم المدرستين (اثر ديگر مولف ) باب مصطلحات بحث الامامه و الخلاقه بحث مشر و حترى پيرامون اصطلاح خليفه آمده است .
320- ((و اما انعقاد الامامه بعد من قبله ، فهو مما انعقد الاجماع على جوازه ووقع الاتفاق على صحته ، الامرين عمل المسلمون بهما و لم يتناكروهما: احدهما: ان ابابكر (رض )، عهد بها الى عمر (رض ) فاثبت المسلمون امامته بعهده )) .
ماوردى / 10 چاپ سوم ، مصر 1393 ه‍ ابويعلى حنبلى / 25 چاپ دوم مصر 1386 ه‍ و نيز مراجعه كنيد به قاضى روزبهان : سلوك الملوك ، دستور حكومت اسلامى / 44 و 55، چاپ حيدرآباد كن 1386 ه‍.
321- ((اقل من تنعقد به منهم لامامه ، خمسه يجتمعون على عقدها، او يعقدها احدهم برضا الاربعه )). ماوردى / 7 و ابويعلى / 23 اصل انتخاب مردم را ياد مى كند، اما اقوال مختلف را ذكر نمى نمايد. و نيز نگاه كنيد به سلوك الملوك / 43 و 44.
322- ماوردى / 7 براى اطلاع بيشتر در مورد سقيفه و حوادث آن نگاه كنيد به : عبدالله بن سبا 1 / 78 - 139 چاپ چهارم ، تهران .
323- ماوردى : الاحكام السلطانيه و الولايات الدينيه / 7.
324- طبقات الكبرى ج 2 ق 2 / 38 و مسعودى 2 / 200، و لامامه و السياسه 1 / 4.
325- همه اين اقوال را در ماوردى : الاحكام السلطانيه / 7، چاپ مصر 1393 ه‍ بينيد.
326- ((و من غلب عليهم بالسيف حتى صار خليفه و سمى اميرالمومنين ، فلا يحل لاحد يومن بالله و اليوم الاخران يبيت و لايراه اماما، براكان او جائرا)) . ابو يعلى / 23.
327- سلوك الملوك ، دستور حكومت اسلامى / 47، چاپ حيدر آباد كن .
328- ماوردى / 15.
329- صحيح مسلم 6 / 20 - 22، باب الامر بلزوم الجماعه ، چ محمد على صبيح بميدان الازهر قاهره .
330- مسلم ، باب الامر بلزوم الجماعه 6 / 60 - 22، ج مصر 1334 ه‍
331- مسلم ، باب الامر بلزوم الجماعه 6 / 60 - 22، ج مصر 1334 ه‍
332- شرح نورى بر مسلم ، باب الامر بلريم الجماعه 12 / 229، و نيز مراجعه كنيد به : سنن بيهقى 8 / 158. 159؛ و منتخب كنز العمال على عامش المسند 2 / 146 و 147 و 148 و 149 و بعد؛ و مسند احمد 2 / 93 و 306 و 381 و 488، 3 / 114 و 4 126، 202، و ابو داود 4 / 242 و 241، ح 4758 و 4762، وتر مذى 4/ 488، ح 2199.
333- نساء / 59.
334- بقره / 124.
335- بقره / 124.
336- و من يتعد حدود الله فقد نفسه طلاق / 1.
337- انبياء / 73.
338- سجده / 24.
339- احزاب / 33 براى اطلاع از نظر مفسرين و لغويون ، و تحقيق بيشتر درباره اين آيه به پيوست شماره 1 مراجعه كنيد.
340- اين افراد همان چهارده معصوم مى باشند كه عبارتند از: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، دختر گراميش حضرت فاطمه زهرا عليه السلام و دوازده امام عليه السلام .
341- به رساله حديث كساء اثر مولف مراجعه كنيد.
342- نجم / 3 و 4.
343- مسلم ج 7 / 122، و 123 چاپ مصر 1334 ه‍
344- المستدرك 3 / 109، 148. براى دستيابى به بقيه مدارك رجوع كنيد به : المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى .
345- ترمزى 5 / 662، ح 3786.
346- حجر / 17 و احقاف / 12.
347- مسلم 6 / 2 - 4، كتاب الاماره ، باب الناس تبع لقريش ، و بخارى 9 / 81، كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ، ترمذى 2 / 45، چاپ هند، 4 / 501، ح 2225، چاپ مصر؛ و ابوداود 4 / 106، 107 چ محمد محيى الدين عبدالحميد؛ و مسند احمد 5 / 86 و 87 و 88 و 89 و 90 و 92 و 93 و 94 و 95 و 96 و 97 و 98 و99 و 100 و 101 و 106 و 107 و 108.
348- ((ان الائمه من قريش ، غرسوا فى هذا البطن من هاشم ، لاتصلح على سواهم و لاتصلح الولاه من غيرهم )) خطبه 144، ص 201، تحقيق صبحى صالح .
349- مسند احمد 1/398 و 406. و مستدرك الصحيحين 4/501 و كنزالعمال 3/26 و 27، و منتخب الكنز 5/312 در هامش المسند، و الصواعق المحرقه /20 چاپ دوم 1385 ه‍و مجمع الزوائد 5/190 و الجامع الصغير 1/75، و تاريخ الخلفاء /10 چاپ پاكستان .
350- شرح سنن ترمذى 9 / 69 - 68.
351- شرح نووى بر مسلم 12 / 201، و هتح البارى فى شرح صحيح البخارى 16 / 339 و 341.
352- اين مرد در چهل خطبه نماز جمعه صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله نفرستاد و خود به خاندان آن حضرت مى گفت : من چهل سال است كه بغض و دشمنى را در دل مى پرورانم . مروج الذهب 3 / 79 و 80.
353- الصواعق المحرقه / 19 چاپ مصر + تاريخ الخلفاء / 16، چاپ پاكستان .
354- فتح البارى 16 / و 341؛ و نورى : شرح مسلم 12 / 203 - 202؛ و تاريخ الخلفاء / 12.
355- ابن كثير البدايه و النهايه 6 / 249.
356- فتح البارى 16 / 341.
357- البدايه و النهايه 6/ 250 چاپ افست بيروت .
358- طبق نقل مسلم 6 / 4 چاپ مصر 1334 ه‍ يعنى هميشه دين بر پا خواهد ماند تا دوازده تن خليفه باشند و در واقع كلمه دين كه در متن روايت است تغيير معنى داده شده و به حكومت و زمامدارى تفسير گشته است .
359- فتح البارى 16 / 340.
360- مراجعه كنيد به : فتح البارى 16 / 340.
361- فتح البارى فى شرح البخارى 16 / 341، چاپ اول مصر.
362- الصواعق المرحقه / 21 چاپ دوم مصر.
363- فتح البارى 16 / 338 و 339؛ وشرح نووى 12 / 202.
364- كنز العامل 13/27. احاديث 164 و 165 و 166
365- كنز العامل 13/27. احاديث 164 و 165 و 166
366- كنز العامل 13/27. احاديث 164 و 165 و 166
367- صحيح مسلم 6 / 27، ح 162.
368- مسلم 6 / 4؛ كنز العمال 13 / 27، ح 162.
369- شعراء / 214.
370- اين اولين بارى است كه پيامبر دعوت را از خانه خويش كه در آن خود آن حضرت و على و خديجه زندگى مى كردند. بيرون برده است . تا اين روز در سال سوم بعد از بعثت اسلام در خانه پيامبر صل الله عليه و آله بوده وتنها مسلمانان روى زمين افراد اين خانه بوده اند.
371- معقول است كه در چنين هنگامى كه پيش از سخن گفتن پيامبر صل الله عليه و آله كسى او را تكذيب كرده است ، و اثر كلام راخنثى نموده ، وى نبايد چيزى بگويد. و لذاست كه مى بينيم همان حضرت در برابر سخن عمر نيز كه گفت : ((ان الرجل ليهجر)): اين مرد هذيان مى گويد، سكوت مى كند.
372- همچنانكه هارون وزير موسى بود. قرآن كريم : ((واجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى )) طه / 29 - 32. ((ولقد آتينا موسى الكتاب و جعلنا معه اخاه هارون وزيرا)) فرقان / 35.
373- طبرى : تاريخ الرسل و الملوك 2/319، 321، چاپ دارالمعارف مصر 1968 ميلادى و تفسير طبرى 19/75 - 74؛ و ابن اثير: الكامل فى التاريخ 2/42 -41، چاپ دارالكتاب العربى .
374- مقصود از پيامبرى در اينجا رسالت مى باشد كه با نبوت در معنى تفاوت دارد.
ممكن است يك نبى در تمام عمر خود فقط مامور ابلاغ يك پيام باشد و هيچگونه وظيفه ديگرى را دارا نباشد؛ ولى صاحب مقام رسالت به نص قرآن كريم (نساء / 64) مامور تبليغ شريعت الهى و مفترض الطاعه مى باشد، لذا حكمرانى جامعه نيز از شوون اوست .
375- مسند احمد 5 / 356: خصائص نسائى / 24، مجمع الزوائد 9 / 127: و كنزاالعمال 12 / 207. 212.
376- مجمع الزوائد 9 / 128.
377- مسند طيالسى 11 / 360، در عبارت ديگرى : انك ولى المومنين بعدى .
378- اسد الغابه 5 / 94؛ و مجمع الزوائد 9 / 109.
379- مائده / 55.
380- رجوع شود به شرح حال سلمان در: الاستيعاب و اسدالغابه ، و الاصابه .
381- احزاب / 37.
382- بريدة بن عبداللّه اسلمى ، كنيه اش ابوعبداللّه است . وى پس از غزوه احد به مدينه هجرت نمود و ساير غزوات پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد و در زمان بناى شهر بصره به آنجا هجرت نمود. سپس در غزوه خراسان شركت نمود و در مرو وفات يافت . اسدالغابه 1/175.
383- اسناد دو حديث سلمان و بريده و احاديث ديگر در مورد وصايت امام على عليه السلام به همراه اشعار و احتجاجاتى كه در اين باره در طول چند قرن شده است . در جزء اول معالم المدرستين (اثر مؤ لف ) آمده است .
384- رجوع شود به بحثهاى گذشته مانند احاديث غنا و موسيقى و حياء و شرم عثمان و موافقات عمر.
385- نمونه هايى برجسته از اين موارد را مى توانيد در پيوست شماره 2 ملاحظه فرمائيد.
386- ج 19 / 72 - 75.
387- ج 3 / 40.
388- به نقل از الغدير نوشته مرحوم امينى چاپ تهران 1372 ه‍ 2 / 288 - 289.