حديث دوم :
صحابى ديگر پيامبر بريده
(382) نيز چنين روايت مى كند و مى گويد: پيامبر فرمود:
هر پيامبرى را وصيى مى باشد. و على وصى من و وارث من مى باشد.(383)
اهميت تعيين امام على عليه السلام به
عنوان وصىبلافصل على صلى الله عليه و آله
دانشمندان مكتب خلفا در طول قرنهاى گذشته ، كوششهاى فراوانى داشته اند تا
آنچه نص حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره امامت حضرت على عليه السلام
روايت شده است مانند حديث غدير، و حديث منزلت :
((انت منى بمنزلة هارون من موسى ))
را تاءويل نموده ، و در دلالت آن بر امامت حضرتش خدشه وارد آورند، و اين نصوص را
به معناى فضيلت آن حضرت تاءويل نمايند.
سپس در برابر اين احاديث ، درباره ديگر خلفا، احاديثى بسيار برتر و بالاتر، آنقدر
ساخته و پرداخته و روايت كرده اند كه احاديث فضائل امام على عليه السلام در برابر
آن بسيار ناچيز مى نمايد.(384)
از آنجا كه احاديث وصايت امام على عليه السلام و اخبار آن دلالت قاطع دارد بر تعيين
پيامبر ايشان را به جانشينى پس از خود، و نيز دلالت همه احاديث ديگر را بر امامت آن
حضرت مشخص و آشكار مى سازد، مكتب خلفا، از زمان ام المؤ منين عايشه تا هفتصد سال
بعد از او، در تحريف و كتمان الفاظ احاديث وصايت امام على عليه السلام كوشش فراوانى
داشته اند، كه ده نوع از فعاليتهاى ايشان را، در بيش از هشتاد صفحه از جزء اول
معالم المدرستين به لطف بارى تعالى بررسى نموده ايم .(385)
در نتيجه كوششهاى مكتب خلفا لقب ((الوصى
)) كه مشهورترين لقب آن حضرت بوده است ، اكنون فراموش
شده است !
اينك پس از بحثهايى كه گذشت در آينده نزديك به خواست خدانمونه هايى از احاديث را كه
تحريف يا جعل گشته و به دروغ به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نسبت داده شده
است ، بررسى مى نمائيم . در نتيجه نشر اينگونه احاديث ، بينشها و اعتقادات غلط و
باطلى در صفات ربوبى و سيره انبياء عظام و احكام اسلام ، در ميان گروههاى بسيار از
مسلمين پديدار گشته ، و عقايد و احكام اسلامى تحريف و دگرگون شده است .
پس از طرح اين نمونه ها به يارى خداى متعال كوشش هاى ائمه اهل البيت عليه السلام را
در راه ارائه سيره و حديث صحيح پيامبر، و بازگردانيدن سنت راستين نبوى به جامعه
اسلامى ، مورد بررسى قرار مى دهيم ان شاء الله .
پيوستها
- 1 -
مدارك و مصادر ما در مورد تفسير آيه و دلالت صريح آن بر عصمت خاندان پيامبر،
بسيار فراوان است و ما تنها به اندكى از آنها بسنده مى كنيم . در ابتدا روايتى را
كه در اين زمينه وجود دارد يادآور مى شويم :
عن ابن عباس قال : قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله :
((ان الله قسم الحق قسمين ، فجعلنى فى خيرهما قسما؛
فذلك قوله : و اءصحاب اليمين و اءصحاب الشمال . فاءنا من اءصحاب اليمين ، و اءنا
خير اءصحاب اليمين .... ثم جعل القبائل بيوتا، فجعلنى فى خيرها بيتا؛ فذلك قوله :
((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و
يطهركم تطهيرا)). فانا و اهل بيتى مطهرون من الذنوب .
الدرالمنثور 5 / 199.
نظريه مفسران بزرگ گذشته و حال در
مورد تفسير اين آيه
عن قتاده (رض ) فى قوله ((انما
يريد الله ليذهب عنكم الرجس ...)) قال : هم اهل بيت
طهرهم الله من السوء و اختصهم برحمته (برحمه منه ). تفسير الطبرى 22 / 5؛ و
الدرالمنثور 5 / 199.
قال الطبرى انما يريد الله ان يذهب عنكم الرجس اهل البيت ، يقول : انما يريد الله
ليذهب عنكم السوء و الفحشاء يا اهل بيت محمد، ويطهركم من الذنس الذى يكون فى اهل
معاصى الله . الطبرى 22 / 5.
قال الزمخشرى : و استعار للذنوب : الرجس و للتقوى : الطهر، لان عرض المقترف
للمقبحات يتلوب بها و يتدنس كما يتدنس كما يتلوث بدنه بالارجاس . الكشاف 3 / 425،
چاپ مصر 1953 م .
قال الرزى : فقوله تعالى : ((ليذهب عنكم الرجس
)): اى يزيل عنكم الذنوب ((و
يطهركم )) اى يلبسكم خلع الكرامه : تتفسير الكبير 25
/ 209.
قال البيضاوى : ((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس
)) الذنب المدنس لعرضكم ... ((ويطهركم
)) من المعاصى ((تطهيرا)).
و استعاره الرجس للمعصيه و الترشيح للتنفير عنها. تفسير البيضاوى / 557، چاپ م
1305 ه
قال المراغى : انما يريد الله ليذهب عنكم السوء و الفحشاء يا اهل بيت الرسول ، و
يطهركم من دنس الفسق و الفجور الذى يعلق بارباب الذنوب و المعاصى . تفسير
المراغى 22 / 7 چاپ مصر
لغريون نيز در معانى رجس كلماتى دارند كه تطهير از آن به عصمت منتهى خواهد بود:
راغب اصفهانى مى گويد: ((رجس چيز پليد است . گفته مى
شود: ((رجس )) مردى
پليد، و ((رجال ارجاس )):
مردانى پليد: خداوند مى فرمايد: ((رجس من عمل الشيطان
)): پليدى است از عمل شيطان . و پليدى به چهار عقلانى
، و يا از نظر شرعى ، و يا از همه اين جهات مثل مردار.
زيرا مردار هم از نظر شرع پليد است ، و هم از نظر عقل و هم از نظر طبيعت انسانى
.پليد از نظر شرع چيزهائى هست مثل قمار و شراب . برخى گفته اند كه اين ها از نظر
عقل هم پليد محسوب مى شوند...)) مفردات القرآن ، ماده
((رجس )) ص 187 چاپ
تهران 1373 ه
ابن اثير، لغوى مشهور در النهايه مى نوسيد:
((الرجس : القدر. و قديعبر به عن الحرام و الفعل القبيح
)) : رجس چيز پليد است ، و گاهى نيز گفته شده
و مقصود از آن كار حرام و عمل قبيح است . النهايه فى غريب الحديث و الاثر 2 / 200،
چاپ مصر 1383 ه
علامه ابن منظور گفته است : ((الرجس
: القذر. و قد يعبر به عن الحرام و الفعل القبيح و العذاب و اللغنه و الكفر))
: رجس پليدى است . گاهى از حرام و كار قبيح و عذاب و لعنت و كفر به رجس
تعبير مى گردد. لسان العرب المحيط، ماده ((رجس
)) 1 / 1128، چاپ يوسف خياط و نديم مرعشلى .
فيروزآبادى مى گويد: ((الرجس
القذر و كل ما استقذز من العمل ، و العمل المودى الى العذاب ، و الشك و العقاب و
الغضب )) : رجس پليدى و هر عمل بد و آلوده و
هر كار كه به عذاب و شك و جزاى بد و خشم منتهى شود مى باشد. القاموس المحيط، ماده
((رجس )) 2 / 227، چاپ
مصر. جوهرى نوشته است : ((الرجس
القذرء قال الفراء فى قوله تعالى : ((و يجعل الرجس
على الذين لايعقلون )) انه العقاب و الغضب
)) . الصحاح ، ماده ((رجس
)) 2 / 930 چاپ مصر، تحقيق احمد عبدالغفور عطار.
عبدالقادر رازى نيز در مختار الصحاح بدون اندك تغييرى همين معنى را براى رجس ذكر
كرده است . مختار الصحاح /234.
فيومى گفته است : ((الرجس
النتن ، و الرجس : القذر. قال الفارابى : و كل شى يستقذر فهو رجس . و قال النقاش :
الرجس النجس . و قال فى البارع : و ربما قالوا: الرجاسه و النجاسه ، اى جعلوهما
بمعنى )) . المصباح المنير، ماده
((رجس )) 1 / 266.
ابن فارس مى گويد: ((الرجس
القذر لانه لطخ و خلط)) .
معجم مقائيس اللغه 2 / 490.
حبيش تفليسى : ((بدان كه رجس در قرآن سه وجه مى باشد.
وجه نخستين رجس به معناى سيكى و قمار و بت و تير مقامرى بود... و وجه دوم رجس
بمعناى كفر و نفاق بود... و مجه سيم رجس به معناى كردار بد بود.))
وجوه قرآن / 110 و 111.
- 2 -
در اينجا به بررسى چند نمونه از مهمترين اقدامات آنان يعنى كتمان و حذف
الفاظ احاديثى كه پيامبر در آنها صفت وصى را درباره اميرالمومنين عليه السلام به
كار برده است اكتفا مى نمائيم :
1. طبرى در تفسير خود
(386) و ابن كثير در البدايه و النهايه
(387) كلمه وصى را از حديث پيامبر در يوم الدار
(فايكم يوازرنى هذا الامروان يكون اخى ووصى و خليفتى فيكم )
حذف كرده و به جاى آن كلمه ((و كذا و كذا))
گذارده اند.
2. محمد حسنين هيكل همين حديث را به طور كامل در طبع اول از كتاب خود
((حياه محمد)) ص 104
آورده ، ولى در طبع دوم همان كتاب در سال 1354 ه ق ص 139 حديث را كاملا حذف كرده
است .
(388)
3. ابن هشام كه سيره خود را از سيره ابن اسحاق اقتباس كرده است ، در مقدمه كتاب خود
مى گويد: ((من بعضى از مطالب سيره ابن اسحاق را كه
مردم آن مطالب را ناخوش دارند نياورده ام !!)) از
جمله آن مطالب ، همين حديث يوم الدار است كه در سيره ابن اسحاق آمده ، ولى ابن هشام
آن را حذف نموده است . و به همين علت است كه سيره ابن اسحاق متروك مانده ، حتى نسخه
هايى از آن مفقود شده است ، ولى سيره ابن هشام به عنوان مشهورترين و مهمترين سيره
وانمود گشته است .