سلوك علوى
(راهبردهاى امام على (ع ) در تربيت فرزندان )
سيد حسين اسحاقى
- ۱ -
فهرست مطالب
پيش گفتار
مقدمه
ضرورت و اهميت تربيت
تسريع در تربيت فرزندان
بخش اول : تربيت و مسائل اساسى آن از ديدگاه امام على عليه السلام
تعريف تربيت
ويژگى هاى تربيت اسلامى
1. تزكيه و اصلاح خويش
2. هدايت و حفاظت از ديگران
3. ناظر دانستن خدا براعمال خويش
4. مقدم بودن حيات اخروى بر حيات دنيوى
5. جامعيت و شمول
6. عبادت بودن تربيت اسلامى
7. هماهنگى با فطرت انسان
اهداف تربيت
1. پرورش ابعاد وجودى و شخصيتى انسان
2. حركت و سوق دادن انسان به سوى خدا
3. آگاه كردن انسان از پايگاه خويش در جهان و شكوفا كردن لطافت وجودى او
4. آخرت گرايى و پرواپيشگى
اصول تربيت
اصل اعتدال
اصل تدرج و تمكن
اصل تسهيل
اصل تربيت عقلانى
اصل تفكر
اصل تدبر
اصل كرامت
اصل عزت
آسيب شناسى تربيت
آسيب هاى فردى
آسيب هاى اجتماعى
آسيب هاى سياسى
آسيب هاى اقتصادى
بخش دوم : مهم ترين روش هاى تربيت از منظر امام على (عليه السلام )
روش الگويى
تاءثير گذارى الگوها در تربيت
ويژگى هاى الگو
مسئوليت الگو
اصلاح نفس
عدم شكاف بين گفتار و كردار
روش محبت
ويژگى هاى روش محبت
محبت ستون و ركن دين
اظهار محبت
محبت افراطى
روش تذكر
ويژگى هاى متذكران
ياد خدا
هوشيارى
ذكر مداوم
ياد مرگ
روش عبرت
ويژگى هاى روش عبرت
تاريخ ، آينه عبرت
روش موعظه
ويژگى هاى روش موعظه
عامل بودن موعظه گر
رسا، بليغ و منطقى بودن موعظه
پذيرشگرى موعظه شونده
طولانى نبودن موعظه
سرى و مخفى بودن موعظه
روش توبه
ويژگى هاى روش توبه
توبه ، انقلاب درونى
اركان توبه
شتاب در توبه
مراحل توبه
آلوده شدن به گناه
روش امتحان و ابتلا
ويژگى هاى روش امتحان
امتحان مادى
امتحان وسيله شكوفايى
روش مراقبه و محاسبه
ويژگى هاى روش مراقبه و محاسبه
مشارطه
مراقبه
محاسبه
معاتبه
روش تشويق و تنبيه
ويژگى هاى روش تشويق و تنبيه
رفتار متناسب با شخص
تقويت انگيزه ها با تشويق به جا
ويژگى هاى روش تنبيه
روش تكريم
ويژگى هاى روش تكريم
گرامى داشتن نفس ها
كوچك شمردن شخصيت
روش تغافل
روش عفو و چشم پوشى
ويژگى هاى روش عفو
بهره گيرى در موارد خاص
احسان در برابر بد رفتارى
تاءثير گفتار و كردار نيك
روش مجازات به قدر خطا
روش امر به معروف و نهى از منكر
ويژگى هاى اين روش
امر به معروف و نهى از منكر، وسيله اصلاح
راه هاى جلوگيرى از فساد
راه هاى شناخت مصاديق منكر
مراحل نهى از منكر
آثار ترك فريضه امر به معروف و نهى از منكر
روش بيان قصه و داستان
ويژگى اين روش
نگاه به تاريخ ، وسيله هدايت
روش عقلانى
ويژگى هاى روش عقلانى
راه هاى پرورش قدرت تفكر و تعقل
مصاحبت با نيكان و عدم مصاحبت با نادانان
روش عادت
ويژگى روش عادت
ترك عادات
روش پيشگيرى
روش خاطرات خوشايند
روش سياحت
بخش سوم : وظايف و مسئوليت هاى متوليان تربيت
مقاوم سازى نسل ، وظيفه اى همگانى
1. شناخت درد؛
2. ارزيابى و تخمين ؛
3. برنامه ريزى در جهت اصلاح ؛
مقصود از مقاوم سازى چيست ؟
الف ) درك هويت خود؛
ب ) ايمان و باور؛
ج ) عزت نفس ؛
د) اعتماد به نفس ؛
ه ) صبر و استقامت ؛
و) وظيفه شناسى و مسئوليت پذيرى ؛
عوامل مؤثر در تربيت از منظر امام على (عليه السلام )
1. عوامل وراثتى
2. عوامل محيطى
نگاهى گذرا به مسئوليت خانواده و اجتماع
مسئوليت خانواده در تربيت
نقش پدر و مادر در خانواده
الف ) خانواده هاى يك قطبى (هماهنگ ):
ب ) خانواده هاى دو قطبى (ناهماهنگ ):
راه هاى ايجاد محيط آرام در خانواده
1. وجود صميمت بين پدر و مادر؛
2. هوشيارى و دقت و حسابگرى ؛
3. رفتار اخلاقى و شخصيت تربيتى ؛
4. برخورد منطقى با خطاهاى فرزندان ؛
5. بها دادن به نقاط قوت فرزندان ؛
6. ايجاد محيطى صميمانه براى بحث و گفتگو؛
7. نظرخواهى از فرزندان در امور خانواده ؛
8. ايجاد محيط همكارى و تقسيم مسئوليت ؛
9. رعايت عدالت در بين فرزندان ؛
10. ايجاد جهان بينى مشترك بين افراد خانواده ؛
راه هاى رسيدن اركان خانواده به اهداف متعالى
1. توجه به اهداف ارزشمند؛
2. شناخت و ايفاى حقوق متقابل ؛
3. ترجيح منفعت زندگى برمنافع شخصى ؛
4. رعايت اقتصاد و اعتدال ؛
5. تعادل در عواطف ؛
6. هم گرايى و همدلى ؛
7. مثبت گرايى ؛
8. پرهيز از مردسالارى يا زن سالارى ؛
9. اولويت فرزندان ؛
10. عمل يك پارچه و صميمى ؛
11. واقع بينى ؛
12. اعتلاى سطح عشق و محبت ؛
13. انتظارات متناسب از يكديگر؛
14. تغافل و مدارا؛
15. عيب پوشى ؛
16. پرهيز از امر كردن ؛
17. مهار خشونت ؛
18. زندگى بر خوش بينى بنا شود؛
19. خداباورى و اخلاص ؛
20. همسان انگارى ؛
21. مشاركت و مشورت در زتدگى خانوادگى اصل است .
22. بايد به اصل تفاوت هاى فردى معتقد بود.
23. پاسدارى از حريم ؛
توصيه هاى كاربردى به خانواده ها جهت كاهش مشكلات رفتارى فرزندان
والدين بايد:
پرورش روحيه اجتماعى در فرزندان
تاءثير عوامل محيطى بر انسان
1. دوستان و هم سالان
2. انجمن ها و گروه ها
3. علما و دانشمندان
4. همسايگان
توصيه هاى كاربردى به متوليان امور اجتماعى جهت كاهش مشكلات رفتارى
توصيه هاى تربيتى و كاربردى امام على (عليه السلام )
سخن آخر
از محبت خارها گل مى شود
منابع و مآخذ
پيش گفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
مقتداى راهمان على عليه السلام است ، همو كه واژگان ، تاب بزرگى روحش را ندارند.
با كدامين واژه مى توان به توصيف آفتاب نشست ؟ آن گاه كه از روى سينه عبدود برخاست
، اخلاص معنا گرفت . چون به همراه همسر و فرزندانش افطار خود را سه شب پياپى به
مسكين و يتيم و اسير بخشيد، خودخواهى ها رخت بربست و دگر خواهى معنا و مفهومى تازه
يافت . آن شب كه ضربه شمشير ابن ملجم بر فرق نازنينش نشست ، واژگان محبت و گذشت در
برابرش ، به زانو درآمد. او كه عارفان و مجتهدان ، پدر عرفان و پيشواى زاهدان مى
نامندش . همو كه شجاعان و دليران ، او را مظهر شجاعت و جوانمردى ، عدل پيشگان و
دادخواهان ، او را سرمشق دادگسترى ، حكمرانان و كارگزاران ، حكومتش را نمونه اعلاى
حكومت انسانى ، فيلسوفان و انديشمندان ، او را در قله هاى حكمت و دانايى و مددكاران
عالم ، وى را نمونه دستگيرى مى دانند. به راستى ، گفتار و كردار آن پيشواى سترگ
مانند آب حياتى از چشمه سار زلال هستى مى جوشد و در جويبار اجتماع جارى مى شود و
روح تعالى مى دمد. درخشش نور حق در جمال على عليه السلام چنان تابناك است كه ديده
ها را توان تماشاى آن نيست . على عليه السلام اقيانوسى است كه كرانه اش سراسر هستى
را پوشانيده است . خورشيد محبت على عليه السلام روشناى دل هاى عاشقان و نورافشان
پرده هاى زمان است .
اينك كه كالبد زمان ، با نام زيباى او جانى تازه يافته ، در درياى مواج كرامت هايش
غور مى كنيم و در واژه هايى از فضل و تربيت برمى چينيم و آن را ره توشه راهمان مى
سازيم . آموزه هاى نورانى اش را پاس مى داريم ؛ زيرا پويا،شيوا، انسان ساز و حيات
آفرين است . بر عجز و ضعف خويش معترفيم ؛ چه از اقيانوس بيكران كلامش همان قدر مى
دانيم كه آن ايستاده بر ساحل دريا از عمق و وسعت و عجايب دريا مى داند، جز هيمنه اى
از امواج ، چيزى در گوش نداريم و جز به قدر وسعت ديدمان نمى بينيم . واپسين كلاممان
اين است : اى على ! اى كه زادگاهت بيت الله ، زندگانى ات عبدالله ، وجودت محو ذات
الله ، پيكارت فى سبيل الله ، سخنانت نورالله ، سيمايت تجسم صفات الله و سرانجامت
فناى فى الله است ! ما را از زلال هدايتت نصيب فرما، دل هايمان را از درياى كمالاتت
سيراب و مشام جانمان را از بوى خوش علوى ، سرمست گردان ، كه در هر حال ، پيوندمان
با اهل بيت عليه السلام ناگسستنى است .
در اينجا لازم است از مركز پژوهش هاى اسلامى صداوسيما كه زمينه انجام اين تحقيق را
فراهم آورده و نيز از همكارى مسئولان محترم بوستان كتاب قم كه امكان انتشار اين اثر
را فراهم آوردند، سپاسگذارى نمايم . اميد آن كه تلاش ما مقبول طبع بلند شما تربيت
يافتگان مكتب اهل بيت عليه السلام قرار گيرد كه بى گمان پذيرشتان قبول حضرت حق را
در پى خواهد داشت . در هر حال ، پنجره ديدگانمان را به سوى رهنمودهاى سودمندتان مى
گشاييم .
سيد حسين اسحاقى
مقدمه
تربيت از ابتدايى ترين و اساسى ترين نيازهاى زندگى بشرى است . نه تنها تربيت لازمه
جدايى ناپذير زندگى است ، بلكه انسان ، تنها در پرتو تربيت صحيح مى تواند موجودى
هدفمند و انديشه ورز بوده ، به اهداف و آرمان هاى خود دست يازيده و قله رفيع سعادت
را فتح كند. انسان مسلمان ، براى پيمودن راه سعادت و بندگى ، نيازمند الگوهاى مطمئن
در عرصه عمل است . تنها معصومين عليه السلام هستند كه از گوهر عصمت و مصونيت
برخوردار و از خطا و اشتباه به دورند. آنان بهترين و مطمئن ترين الگوهاى تربيتى اند
و ارائه ديدگاه هايشان ، ضرورتى انكارناپذير براى پويندگان عرصه تعليم و تربيت است
. در اين ميان ، الگوى تربيتى امام على عليه السلام جايگاه ويژه اى دارد. آشنا
ساختن فرزندان با علوم اهل بيت عليه السلام ، از جمله عناصر مهم تربيت دينى در
فرهنگ شيعى و علوى است . بايد بكوشيم تا فرزندانمان را با معارف غنى ، متقن و
روشنگر اهل بيت عليه السلام آشنا سازيم و آنان را با تعليم معارف و محاسن دانش ناب
اهل بيت عليه السلام در حريم امن عقيده و عمل قرار دهيم و در برابر هجوم عقايد و
انديشه هاى ناپاك ، سدى مستحكم ايجاد كنيم ؛ همان گونه كه حضرت على عليه السلام مى
فرمايند: به كودكان خود، آن مقدار از دانش ما را، كه به حال آنان مفيد است ، تعليم
دهيد تا انديشه مخالفان و مرجئه ، بر آنان غالب نشود.
(1)
در سيره تربيتى معصومين عليه السلام تربيت ، پيش از تولد آغاز مى شود؛ بدين معنا كه
پدران و مادران موظفند زمينه هايى را فراهم آورند كه فرزندانمان به اعمالى چون نماز
كه بارزترين و مهم ترين مصداق تربيت دينى است و تلاوت قرآن كريم كه سرچشمه معارف
الهى است و دعا و همه فضيلت ها و ارزش هاى دينى و اخلاقى ديگر در آنان ملكه شود.
ضرورت و اهميت تربيت
توجه به تربيت ، توجه به حياتى ترين مقوله انسانى است . همه بسامان ها و نابسامانى
ها، صلاح ها و فسادها وسعادت ها و شقاوت ها به نوع تربيت باز مى گردد. تربيت از
حياتى ترين ابعاد زندگى انسان است و در پرتو آن ، انسان به سعادت مطلوب نايل مى
شود. بزرگ مربى اسلام حضرت على عليه السلام بارها و بارها در سخنان خود، به بيان
اين مهم پرداخته و آثار و نتايج مثبت تربيت فرزند و پى آمدهاى منفى بى توجهى به آن
را بيان كرده اند. امام على عليه السلام به تربيت فرزند، فراتر از تاءمين نيازهاى
جسمى و عاطفى آن نگريسته و آن را عطيه اى الهى شمرده اند كه در پرتو تربيت سازنده
به كمالات انسانى خواهد رسيد. ايشان تربيت و ادب آموزى را ميراثى بى مانند تلقى
كرده اند.
(2)على عليه السلام ثمره و محصول تربيت را پرورش فرزند ناصالح دانسته
اند. ايشان فرزند صالح را نيكوترين يادگار، بلكه مساوى با همه يادگارهاى باقى مانده
از والدين معرفى
(3)و از ديگر سو فرزند ناصالح را مايه نابودى شرف و بلند مرتبگى پدران ،
و پيشينيان آنان معرفى مى كنند.
(4)فرزند ناصالح نه تنها خويشتن خود را گم مى كند و گوهر بندگى و انسانيت
خويش را از دست مى دهد بلكه گاهى ممكن است پدر صالح و شايسته را به انسانى ناصالح
تبديل كند. حضرت على عليه السلام درباره زبير مى فرمايند:
پيوسته زبير مردى از ما اهل بيت بود تا اين كه فرزند شوم و ناخلف او، عبدالله بزرگ
شد(5)(و
او را از ما جدا كرد) بنابراين ، تربيت ، بستر خوشبختى و بدبختى انسان ها و
جوامع مختلف را فراهم مى سازد. انسان به سبب تربيت درست ، متخلق به اخلاق ربانى مى
شود و با تربيت نادرست ، از سير كمال باز مانده و به بيراهه مى رود. البته انسان ها
در پذيرش تربيت متفاوتند. حضرت على عليه السلام مى فرمايند:
الناس ثلاثه : فعالم ربانى و متعلم على سبيل نجاه و همج رعاع اتباع كل ناعق يميلون
مع كل ريح لم يستضيوا بنور العلم و لم يلجؤ ا الى ركن وثيق ؛(6)مردم
سه دسته اند: دانايى كه خداشناس است ؛ آموزنده اى كه در راه رستگارى كوشا است و
فرومايگانى رونده به چپ و راست ، كه در هم آميزند و پى هر بانگى را گيرند و با هر
باد به سويى خيزند، نه از روشنى دانش فروغى يافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار
شتافتند.
انسان مى تواند به سبب تربيت ، به كمالات انسانى دست يابد يا به پايين ترين مراتب
انسانى تنزل كند و از حقيقت وجودى خويش بى بهره بماند. پرداختن به تربيت ، در حقيقت
، توجه به ضرورى ترين امور انسان و جامعه انسانى است . امير مؤمنان عليه السلام مى
فرمايند: عدم الادب سبب كل شر ؛(7)فقدان
ادب ، سبب هر شر و بدى است .
پيشوايان معصوم عليه السلام مسئله تربيت و هدايت مردم را در راءس برنامه هاى خود
قرار داده بودند. آنان در سخت ترين شرايط نيز به اين مهم عنايت داشتند.نمونه بارز
اين مسئله ، در پاسخ حضرت على عليه السلام به معترضانى كه پس از بازپس گيرى شريعه
آب از سپاه معاويه و سپس آزاد گذاشتن آن براى استفاده لشگريان دشمن ، خرده مى
گرفتند، مشهود است : اءما قولكم : اءكل ذلك كراهيه الموت !
فوالله ما اءبالى ؛ دخلت الى الموت اءو خرج الموت الى . و اءما قولكم شكا فى اءهل
الشام ! فوالله ما دفعت الحرب يوما الا و اءنا اءطمع اءن تلحق بى طائفه فتهتدى بى و
تعشو الى ضوئى و ذلك اءحب الى من اءن اءقتلها على ضلالها و ان كانت تبوء باثامها
؛
(8)
اما سخن شما كه اين همه تاءمل و درنگ مرا حمل بر ترس و كشته شدن كرده ايد! پس سوگند
به خدا هيچ باكى ندارم از داخل شدن در مرگ (كشته شدن در ميدان كارزار) يا اين كه
ناگاه مرگ مرا دريابد. اما سخن شما كه با مرا شك و ترديدى است . (و فرمان جنگيدن
نمى دهم )، پس سوگند به خدا يك روز جنگ كردن را به تاءخير نينداختم ، مگر آن كه مى
خواهم گروهى (از آنان )به من ملحق گرديده و هدايت شوند(دست از گمراهى كشيده به راه
راست قدم نهند) و با چشم كم نور خود، روشنى راه مرا ببينند و اين تاءمل و درنگ در
كارزار، نزد من محبوب تر از اين است كه آن گمراهان را بكشم و اگر چه ايشان دست از
ضلالت و گمراهى برندارند سرانجام كشته مى شوند و در روز قيامت با گناهانشان (كه
مخالفت با امام و پيروى از دشمنان است )باز مى گردند. حضرت على عليه السلام گاهى در
ميدان هاى جنگ ، علاوه بر تربيت گروهى ، به تربيت فردى نيز مبادرت مى ورزيدند. در
اين باره نقل شده است كه در جنگ جمل ، از بين لشكريان حضرت ، فردى برخاست و عرض
كرد: آيا اعتقاد شما بر اين است كه خدا يكى است ؟ اصحاب امير مؤمنان عليه السلام از
اين سؤ ال در آن شرايط حساس تعجب كردند و گفتند: مگر نمى بينى امام در اين جبهه با
چه مسائلى مواجه است . حضرت على عليه السلام فرمودند: بگذاريد
جواب سؤ ال خود را بگيرد و درباره خداى خود شناختى كسب كند؛ زيرا او همان را مى
خواهد كه ما آن را دشمن خود (در جنگ )مى خواهيم ؛ يعنى هدف ما از جنگ ،
تربيت و بيدارى مردم است و مبارزه و جنگ ، اصالت ندارد و هدف نيست ، سپس با كمال
خون سردى در ميدان جنگ ، مسئله توحيد و خداشناسى را براى او تشريح كردند تا وى
كاملا قانع شد.(9)
تسريع در تربيت فرزندان
براى موجوداتى كه در طريق تغيير، تحول ، رشد و تكامل هستند معمولا موسم مناسبى وجود
دارد كه در آن زمان رشد آنان سريع تر صورت مى گيرد. گل ها در موسم بهار مى رويند،
چشمه ها در زمستان جارى مى شوند، ابرها در همين فصل بارور مى گردند و درختان در
گرماى تابستان به بار مى نشينند و ثمر مى دهند. تربيت فرزند نيز موسم مناسب مى طلب
كه زمان آن در كودكى ، نوجوانى و عنفوان جوانى است ؛ آن گاه كه فرزند، قلبى آسمانى
دارد و هواهاى نفسانى و خواهش هاى غيرانسانى به سرزمين پاك و بى آلايش او رسوخ
نكرده اند، هنوز پليدى ها و زنگارها ميهمان ناخواسته وجود نگشته و كشتزار دل او
آماده پذيرش هر بذرى است . على عليه السلام به اين مهم توجه نموده و در منشور
تربيتى خويش فرموده اند: فرزند دلبندم ! چون ساليانى را پشت سر نهاده و به سستى در
افتاده ام ، بدين وصيت براى تو مبادرت كردم و خصلت هايى را در آن برشمردم پيش از آن
كه مرگ بشتابد و مرا دريابد و آنچه در انديشه دارم به تو ناگفته ماند يا انديشه ام
هم چون تنم نقصان به هم رساند يا پيش از نصيحت من ، پاره اى خواهش هاى نفسانى بر تو
غالب گردد يا فريبندگى هاى دنيا تو را بفريبد و هم چون شترى گريزان و نافرمان باشى
. به درستى كه دل جوان هم چون زمين ناكشته است هر چه در آن افكنند بپذيرد. پس به
ادب آموختنت پرداختم پيش از آن كه دلت سخت شود و خردت هوايى ديگر گيرد.
(10)
امام عليه السلام در قسمت ديگرى از نامه مى فرمايند:
چون به كار تو مانند پدرى مهربان عنايت داشتم ، بر ادب آموختنت همت گماشتم ، چنان
ديدم كه اين عنايت در عنفوان جوانى و در بهار زندگانى كه نيتى پاك و نفسى صاف و بى
آلايش دارى ، به كار رود.
(11)
امروز كه فرزندان ما در خطر تهاجم فرهنگى دشمنان قرار گرفته اند و با كمترين غفلت و
بى توجهى ، فرزندانمان به عناصرى ناپاك و ناخلف تبديل مى شوند بسيار ضرورى است كه
خانواده به عنوان اولين و اساسى ترين نهاد تربيتى ، تلاش مضاعفى را متحمل شود و هيچ
گاه از توجه به وظيفه خطير تربيت فرزند كوتاهى نكند؛ چه در آن صورت كسى جز خود را
نتوان ملامت كرد.
بخش اول : تربيت و مسائل اساسى آن از ديدگاه امام على عليه
السلام
تعريف تربيت
واژه تربيت از ريشه ربو به معناى زيادت ، فزونى ، رشد و
برآمدن گرفته شده است .
(12)و در اصطلاح ، به معناى فراهم كردن زمينه مناسب براى پرورش
استعدادهاى جسمانى ، روحانى و هدايت آن ها در جهت مطلوب و جلوگيرى از وقوع انحرافات
و ناهنجارى ها است . البته تربيت ، به معناى رسيدن به رشد، هدايت به حق و كمال ،
رسيدن به حد بلوغ و تشخيص تزكيه نفس و اخلاق و به معناى ادب كردن هم آمده است .
كلمه ادب را در احاديث مى توان تعبيرى از تربيت يا حتى مترادف آن دانست . حضرت على
عليه السلام فرمودند:
ما نحل والد ولدا نحلا اءفضل من اءدب حسن ؛(13)
هيچ بخششى از جانب پدر به فرزند، برتر از ادب و تربيت نيكو نيست .
در خصوص فراهم نمودن زمينه مناسب براى پرورش ، دل اشخاص ، مانند زمين آماده اى است
كه استعداد رويش هر گياهى در آن وجود دارد؛ بر اين اساس ، امير مؤمنان عليه السلام
در وصاياى خود به امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايند: انما
قلب الحدث كالاءرض الخاليه ما اءلقى فيها من شى ء قبلته مبادرتك بالاءدب قبل اءن
يقسر قلبك و يشتغل لبك لتستقبل بجد راءيك من الاءمر ما قد كفاك اءهل التجارب بغيته
و تجربته ؛(14)
همانا دل فرد جوان مانند زمين دست نخورده اى است كه هنوز بذرى در آن پاشيده نشده
است و هر بذرى كه در آن افكنده شود به خود مى گيرد و آن را مى روياند. پس به ادب و
تربيت تو، قبل از آن كه دلت سخت شود و حقايق را نپذيرد و عقلت به امور ديگر مشغول
گردد، اهتمام ورزيدم تا در سايه انديشه و تفكر، به امور مربوط به خود اقدام كنى و
از تجربه هاى مكرر و انجام آزمايش هايى كه اهل تجربه انجام داده اند، معاف گردى .
انسان داراى استعدادهاى نهفته اى است كه با تربيت صحيح ، مورد بهره بردارى قرار مى
گيرد. به وسيله تربيت مى توان تمامى استعدادهاى جسمانى و روحانى و عقلانى و عاطفى
را رشد داد. از آن گذشته ، تربيت جنبه عملى هم دارد؛ يعنى انسان به هنگام تربيت ،
علم و آگاهى خود را به كار مى گيرد و از دانسته هاى خود، استفاده كاربردى مى نمايد.
ويژگى هاى تربيت اسلامى
اسلام در تربيت ، چهره ممتازى دارد و برخلاف نظام هاى متداول تربيتى كه فاقد جهت
متعالى و هدف الهى هستند، داراى زيربناى معنوى و جهان بينى خدايى است و جهان را از
دايره تنگ ماده پرستى و طبيعت گرايى فراتر مى برد و در آن آموزش و پرورش بر اساس
متافيزيك و اعتقاد به اصول دين و پايه هاى انسانى شكل مى گيرد. تربيت اسلامى زمينه
هدايت ، پويايى و شكوفايى عقلانى انسان را فراهم مى سازد و به تربيت جسم ، عقل و
روان انسان مى پردازد. شاخص هاى تربيت اسلامى را مى توان به اختصار در محورهاى زير
جست وجو كرد:
1. تزكيه و اصلاح خويش
اسلام ، هر كسى را مسئول اعمال و رفتار خود مى داند و بر اين اساس ، دستور اكيد به
خودسازى مى دهد. هيچ كس مسئوليت اعمال و رفتار خود را نمى تواند برگردن ديگران
بگذارد. اگر نيكى كند به خود او باز مى گردد و اگر بدى هم كند گريبان گير شخص او
خواهد بود. اسلام مى خواهد، انسان قبل از اين كه ديگران را هدايت كند ابتدا به
تزكيه و اصلاح خود پرداخته حرف و عملش يكى شود حضرت امير عليه السلام مى فرمايند:
لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له و الناهين عن المنكر
العاملين به ؛
(15)
لعنت خدا بر آنان كه به معروف فرمان دهند و خود آن را واگذارند و از منكر باز دارند
و خود آن را به جا آورند.
حضرت بارها فرمودند: هيچ سخنى نگفتم و هيچ دستورى به شما ندادم ، مگر اين كه خود،
قبل از شما به آن عمل نمودم .
2. هدايت و حفاظت از ديگران
هر مسلمانى وظيفه دارد ديگران را به سوى خدا دعوت كرده و آنان را با احكام اسلامى
آشنا سازد و راه صحيح را به ديگران بنماياند. خداوند كسانى را كه به اين رويه عمل
مى كنند ستوده و مى فرمايد:
و من اءحسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من
المسلمين ؛
(16)
چه كسى گفتارش بهتر است از آن كسى كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل صالح انجام مى
دهد و مى گويد من از مسلمينم .
حضرت امير عليه السلام مى فرمايند:
و انهوا غيركم عن المنكر و تناهوا عنه فانما اءمرتم بالنهى بعد
التناهى ؛
(17)
نهى كنيد ديگران را از ارتكاب منكر و خودتان هم دست بكشيد؛ زيرا شما ماءمور شده ايد
كه نهى از منكر نماييد، پس از آن كه خود، از منكر اجتناب كرديد.
بنابراين ، انسان نه تنها مسئول اعمال و رفتار خود است ، بلكه بايد در صورت امكان
از ديگران نيز در برابر كجروى ها حفاظت نمايد و آنان را با ارشاد راهنمايى ، امر به
معروف و نهى از منكر به راه راست بازگرداند. از پيامبر گرامى اسلام عليه السلام نقل
شده است :
بدانيد همه شما نگهبانيد و همه در برابر كسانى كه ماءمور نگهبانى آن ها هستيد
مسئوليد، امير و رئيس حكومت اسلامى ، نگهبان مردم است و در برابر ايشان مسئول است .
زن نيز نگهبان خانواده ، شوهر و فرزندان است و در برابر آنان مسئول ، بدانيد همه
شما نگهبانيد و در برابر كسانى كه ماءمور نگهبانى آنان هستيد مسئوليد.
(18)
بنابراين انسان ، مسئول اعمال ديگران مخصوصا خانواده خويش است . در همين زمينه حضرت
على عليه السلام مى فرمايند:
علموا اءنفسكم و اءهل بيتكم الخير و اءدبوهم ؛
(19)
به خود و خانواده تان نيكى بياموزيد و آن ها را ادب كنيد.
قرآن مجيد هم در بيانى زيبا مى فرمايد:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و
سنگ ها است نگه داريد.
(20)
3. ناظر دانستن خدا براعمال خويش
از ديگر ويژگى هاى تربيت اسلامى اين است كه مسلمان را به گونه اى تربيت مى كند كه
عالم را محضر خدا و او را بر تمام امور شاهد و ناظر مى داند. او اين درس را از قرآن
مجيد و اولياى الهى (مفسران حقيقى قرآن ) آموخته است ، او مى داند كه
والله شهيد على ما تعلمون
(21) خداوند شاهد و گواه براعمال و رفتارتان است .
خداوند در همه جا، خود را همراه با ما مى داند و مى فرمايد:
هو معكم اءين ماكنتم والله بما تعلمون بصير ؛
(22)
هر جا باشيد خدا با شما است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است . امام على
عليه السلام مى فرمايند: در هر حال ، انسان بايد خداى متعال را حاضر و ناظر بر
اعمال خود بداند:
فرحم الله امرءا راقب ربه و تنكب ذنبه ، و كابر هواه ، و كذب
مناه امرءا زم نفسه من التقوى بزمام و اءلجمها من خشيه ربها بلجام ، فقادها الى
الطاعه بزمامها، و قدعها عن المعصيه بلجامها، رافعا الى المعاد طرفه ، متوقعا فى كل
اءوان حتفه دائم الفكر ؛
(23)
خدا رحمت كند انسانى را كه هميشه پرورگارش را در نظر داشته ، از گناه كناره گيرد و
با خواهش دل بجنگد و آرزوى دنيايى خود را تكذيب كند؛ آن انسانى كه نفس سركش خود را
با تقوا و پرهيزگارى مهار كند و با لگام ترس از پروردگار خويش بر دهانش دهنه زند و
مهارش را به سوى طاعت و فرمان بردارى خدا كشاند و از نافرمانى و معصيت بازش دارد.
آن بنده اى كه ديده به روز معاد دوخته و هرآنى انتظار مرگ خود را دارد و پيوسته در
تفكر و انديشه به سر مى برد.
4. مقدم بودن حيات اخروى بر حيات دنيوى
اسلام ، دنيا را مقدمه نيك بختى آخرت مى داند و بر بهره ورى سالم از مواهب دنيا نيز
تاءكيد دارد. در اسلام ترك دنيا و گوشه گيرى و انزوا هم مردود است ، اما اصل ،
زندگى اخروى است همان گونه كه خداوند مى فرمايد:
و الاخره خير واءبقى ؛
(24)
در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است .
حضرت على عليه السلام پس از نكوهش كسانى كه تنها براى دنيا كار مى كنند به طورى كه
از آخرت باز مى مانند مى فرمايند:
و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها فجآءه الذى له من الدنيا بغير عمل ، فاءحرز الخطين
معا و ملك الدارين جميعا، فاءصبح و جيها عندالله ، لايسال الله حاجه فيمنعه
؛
(25)
يكى در دنيا براى آخرت كار مى كند و آنچه بر او (مقدر) است از دنيا مى رسد، پس هر
دو بهره را جمع نموده و هر دو سرا را به دست آورده است و نزد خدا با آبرو گشته و از
او حاجتى نخواهد كه روا نسازد. (زيرا آبرومندى او نزد خدا مستلزم روا شدن در خواست
هاى او است ).
5. جامعيت و شمول
در منطق تربيتى اسلام ، همه ابعاد وجودى انسان محترم و ارزشمند است و سعى مى كند هم
به ابعاد وجودى او توجه نمايد. هم به جسم و جانش و هم به عقل و روانش . تعاليم
اسلام ، همه جهات انسانى را شامل مى شود، اجازه ضرر و زيان به ابدان نمى دهد و تلاش
مى كند تا هر مؤمن و مسلمانى در صيانت و به كارگيرى عقل و منويات آن كوشا بوده و در
تزكيه آن تلاش كند. قرآن مجيد مى فرمايد: قد اءفلح من زكيها
. اسلام همان گونه كه عقل را ميزان سنجش صواب از ناصواب معرفى مى كند، قلب را نيز
كانونى براى به ثمر رسيدن عواطف عالى انسانى مى شمارد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
كفاك من عقلك ما اءوضح لك سبل غيك من رشدك ؛
(26)
از خرد، تو را اين بس است كه راه گمراهى ات را از راه رستگارى ات نمايان مى سازد.
اگر بر اساس تربيت اسلامى ، عقل به درستى به كار گرفته شود، مفاسد و مصالح را مى
شناسد و راه سعادت و كمال را به انسان نشان مى دهد؛ زيرا تفكر، عاقبت انديشى و واقع
نگرى كار عقل است . عقل با تفكر صحيح مى تواند واقعيات را كشف و سعادت و كمال واقعى
انسان را تاءمين كند، مبداء آفرينش جهان را بشناسد و از دستورهايش پيروى كند، فضايل
و مكارم اخلاق را بشناسد و خودسازى كند، رذايل اخلاقى را تشخيص دهد و از آن ها
اجتناب كند.
حضرت درباره تربيت قلب فرموده است :
به رگى از (رگ هاى ) اين انسان ، پاره گوشتى آويخته شده كه آن شگفت ترين چيزى است
كه در او است و آن قلب است كه براى آن اوصاف پسنديده و ناپسنديده اى است . اگر اميد
و آرزو به آن رو كند، طمع و آز خوارش مى گرداند و اگر طمع در آن بجوشد، حرص تباهش
سازد. اگر نوميدى به آن دست دهد، حسرت و اندوه او را مى كشد. اگر غضب و تندخويى
بران آن پيش آيد، خشم به آن سخت گيرد. اگر رضا و خشنودى آن را همراه شود، خوددارى
(ازناپسندى ها) را فراموش كند. اگر ناگهان ترس او را فراگيرد، دورى جستن (از كار)
مشغولش سازد و اگر ايمنى و آسودگى آن فزونى نگيرد، غفلت آن را مى ربايد. اگر به آن
مصيبت و اندوه رخ دهد، بى تابى رسوايش كند. اگر مالى بيابد، توانگرى او را ياغى
گرداند اگر بى خبرى آن را بيازارد، بلا و سختى گرفتارش كند. اگر گرسنگى بر آن سخت
گيرد، ناتوانى از پايش در مى آورد. اگر سيرى آن بسيار گشته ، از حد بگذرد، شكم
پرورى به رنجش مى اندازد، پس هر كوتاهى از حد آن را زيان رساند و هر بيشى در حد، آن
را تباه گرداند.
(27)(بنابراين قلبى كه اعتدال و ميانه روى را از دست نداده و به حكمت
رفتار كند، دارنده آن سود دنيا و آخرت خواهد برد.)
6. عبادت بودن تربيت اسلامى
در اسلام آن قدم هايى را كه انسان براى رشد و كمال خود و پرورش ديگران برمى دارد و
در جهت رضاى خداوند است ، عبادت محسوب مى شود. عبادت كردن ، محدود به آن لحظات
كوتاهى كه انسان مشغول مراسم عبادى ، از قبيل نمازگزاردن و دعاكردن است ، نمى شود.
عبادت ، هنگامى ارزش خود را بروز مى دهد كه به صورت راه و رسم زندگى درآيد. ارزش آن
در مواقعى است كه شيوه رفتار و كردار و تفكر و همه شئون زندگى فرد را فراگيرد.
عبادت به معناى ايجاد پيوند بين قلب انسان و خدا است . اسلام فرد را چنان تربيت مى
كند كه در همه حال با خدا مرتبط باشد. عبادت ، وسيله اى براى اصلاح نفس و اصلاح
زندگى است و تمام منافع و عوايد آن نصبب خود انسان مى شود و او را رستگار مى سازد.
در حقيقت ، دستورات عبادى اسلام ، هم در برگيرنده فوايد شخصى است و هم داراى منافع
اجتماعى . حضرت على عليه السلام در خطبه معروف همام فرموده اند:
ان الله سبحانه خلق الخلق حين خلقهم غنيا عن طاعتهم ؛ امنا عن
معصيتهم ؛ لاءنه لا تضره معصيه من عصاه ، ولا تنفعه طاعه من اءطاعه ؛
(28)همانا خداوند مخلوقات را آفريد و از اطاعت و عبادت آنان بى نياز و از
گناه و معصيت آنان ايمن است ؛ زيرا معصيت افراد، ضررى به وى نمى زند و اطاعت آنان ،
براى او نفعى ندارد.
اگر انسان نيات خود را خالص گرداند و قصد قربت كند كه در تلاش تربيتى براى خودسازى
و ديگرسازى ، رضاى الهى را در نظر بگيرد، در همه حال ماءجور خواهد بود.
7. هماهنگى با فطرت انسان
برنامه ها و اقدامات تربيت اسلامى بر فطرت آدمى استوار است و مى كوشد تا حجاب هاى
فطرت را بزدايد و آن را شكوفا سازد. تربيت فطرى ، متناسب با وجود آدمى و نيازهاى او
و در خور حقيقت انسانى است ؛ تربيتى است كه عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص را
جلوه مى دهد. تربيتى كه در خلاف جهت حقيقت جويى ، زيبادوستى ، علم جويى ، آزادى ،
راءفت گرايى ، عدالت خواهى و حق گرايى گام بردارد؛ تربيتى است خلاف فطرت . رسالت
تربيتى است همه انبياى الهى ، تربيت فطرى بوده است . حضرت على عليه السلام در بيان
هماهنگى تربيت اسلامى با فطرت مى فرمايند:
و اصطفى سبحانه من ولده اءنبياء، اءخذ على الوحى ميثاقهم ، و
على تبليغ الرساله اءمانتهم ، لما بدل اءكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه ، و
اتخذوا الاءنداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته ، و اقتطعهم عن عبادته ، فبعث
فيهم رسله و واتر اليهم اءنبياءه ليستاد و هم ميثاق فطرته و يذ كروهم منسى نعمته
؛
(29)
خداى سبحان از فرزندان آدم عليه السلام پيامبرانى برگزيد و به زبان وحى پيمان هر يك
از ايشان را شنيد كه امانت او نگاه دارند و حكم خدا را به ديگران برسانند و اين
هنگامى بود كه بيشتر آفريدگان از فطرت خويش بگرديدند و طومار عهد در نور ديدند.
حق او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند. شيطان ها، آنان را از خداشناسى به
گمراهى كشيدند و پيوندشان را با پرستش خدا بريدند. پس هر چندگاه پيامبرانى فرستاد و
به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا حق ميثاق فطرت بگزارند نعمت فراموش كرده را
به ياد آورند.
براى شكوفا شدن فطرت و استعدادها محيط تربيتى لازم است و گرنه استعدادهاى درونى
انسانى در
جهت خير و صلاح رشد نمى يابد. اسلام براى تطابق روش تربيتى خود با فطرت انسان به
همه جهات تربيتى و مراحل رشد آدمى توجه دارد و براى هر وضعيت و موقعيتى دستورهاى
تربيتى خاصى ارائه مى دهد.
اهداف تربيت
در نظام تربيتى اسلام ، بحث اهداف از كليدى ترين مباحث است ؛ زيرا بدون داشتن هدف و
تعيين آن ، امكان برنامه ريزى و ارزيابى فعاليت هاى تربيتى ناممكن است .بنابراين
داشتن هدف هاى الهى بسى مهم و تعيين كننده است . جاى سؤ ال است كه در نظام تربيتى
هدف چيست ؟ آيا هدف ، صرفا توليد نسل و افزودن اعضاى جامعه است ؟ آيا هدف ، تاءمين
نيازهاى عاطفى و جسمى فرزندان است ؟ آيا هدف ، تربيت نيروى انسانى براى تداوم جامعه
اسلامى و به انجام رسانيدن امور آن است ؟ يا اين كه اهداف مهم تر و مقدس ترى وجود
دارد؟ و آنچه اين مجموعه به دنبال آن است اين كه سرانجام ، از ديدگاه بزرگ مربى
انسانيت على عليه السلام هدف از داشتن فرزند و تربيت آن چيست ؟
با نگاهى به ديدگاه ها و سيره تربيتى آن حضرت ، آشكار مى شود كه در نظام تربيتى
اسلام ، هدف نهايى ، رسيدن فرزند به مقام اطاعت و عبوديت الهى است . هدف نهايى ،
تربيت انسانى است كه مطيع پروردگار و تسليم آستان او باشد. امام على عليه السلام در
ضمن حديثى به طور غيرمستقيم هدف تربيتى را چه زيبا بيان نموده اند، آن جا كه مى
فرمايند:
من از خداوند خويش طلب فرزندان زيبا چهره و نيكوقامت ننموده ام ، بلكه از پروردگارم
خواسته ام تا فرزندانم مطيع او باشند و از او بترسند تا اين كه وقتى با اين صفات به
آن ها نظر افكنم ، مايه چشم روشنى من باشند.
(30)
هدف ، نقطه اى است كه انسان به طرف آن حركت مى كند. هدف ، جهت زندگى و كوشش هاى
انسان را روشن مى سازد. با توجه به حقيقت انسان و كمال جويى او، بايد اين امكان را
براى همه انسان ها فراهم آيد تا بتوانند در مسير تربيت حقيقى گام بردارند و
استعدادهاى خود را شكوفا سازند. با اين وصف اهداف تربيت اسلامى عبارتند از:
1. پرورش ابعاد وجودى و شخصيتى انسان
هدف از تربيت اسلامى ، انسان سازى است . انسان ، از نظر اسلام داراى نقاط ضعف و قوت
است از جمله اين موارد اشاره هاى قرآنى است :
خلق الانسان ضعيفا ؛
انسان ، ضعيف آفريده شده ،
(31)
كلا ان الانسان ليطغى اءن راه اشتغنى ؛
وقتى انسان بى نياز شود سركشى مى كند،
(32)
كان الانسان كفورا ؛
انسان ناسپاس است
(33)
از سوى ديگر انسان داراى نقاط قوت بسيار است :
لقد خلقنا الانسان فى اءحسن تقويم ؛
(34)
ما انسان را به بهترين صورت آفريديم .
بل الانسان على نفسه بصيره ؛
(35)
انسان بر نفس خود آگاه است .
انسان مى تواند با تربيت ، نقاط ضعف خود را نيز به نقاط قوت تبديل كند. پرورش ابعاد
معنوى و اخلاقى شخصيت انسانى يك اصل است ؛ زيرا هر كسى ، توانايى دارد كه در مسير
تعالى يا سقوط گام بردارد. اگر پرورش ، تنها تاءمين خصوصيات جسمانى باشد، انسان از
پرورش صفات عالى اخلاقى و معنوى باز مى ماند. امام على عليه السلام به تربيت بعد
اخلاقى و معنوى توجه دارند و مى فرمايند:
والله ما معاويه باءدهى منى و لكنه يغدر و يفجر، و لولا كراهيه
الغدر لكنت من اءدهى الناس ، ولكن كل غدره فجره و كل فجره كفره و لكل غادر لواء به
يوم القيامه ؛
(36)
سوگند به خدا كه معاويه زيرك تر از من نيست . او حيله گر است و گناه مى كند. اگر
حيله گرى را ناپسند نمى دانستم ، همه زيركى هاى او را خنثى مى كردم و زيرك ترين
بودم ، ولى هر مكر و حيله اى گناه و هر گناهى ناسپاسى است و هر حيله گرى در روز
قيامت داراى نشان و علامتى است كه به وسيله آن شناخته مى شود.
2. حركت و سوق دادن انسان به سوى خدا
شعار اوليه اسلام ؛ يعنى لا اله الا الله بيانگر هدف
تربيتى اين مكتب است كه با اصل و هدف خلقت هماهنگ است ؛ زيرا
اءلا الى الله تصير الامور
(37) آگاه باشيد كه بازگشت همه كارها به خدا است و
انا لله و انا اليه راجعون
(38)
ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم .
انسان به همان مقدار كه از بندگى بت هاى درونى و بيرونى خارج مى شود، به مراتبى از
ربوبيت دست مى يابد و با آزاد شدن از بندگى غير خدا به انسانيت مى رسد. امام على
عليه السلام در نامه تربيتى خود به امام مجتبى عليه السلام ، به ايشان سفارش مى
كنند:
ولا تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا ؛
(39)
بنده ديگرى مباش كه خداوند آزادت آفريده است .
انبيا و اوصياى الهى در تلاش بودند تا انسان ها را از جهالت و ضلالت و اسارت
برهانند و به هدايت و بصيرت و بندگى خدا برسانند. امير مؤمنان على عليه السلام
درباره اهداف خود فرموده اند:
و لقد اءحسنت جواركم و اءحطت بجهدى من ورائكم ، و اءعتقتكم من
رتق الذل و حلق الضيم ؛
(40)
با شما به نيكويى به سر بردم و به قدر طاقت از هر سو نگهبانى تان كردم و از بندهاى
خوارى و يوغ زبونى آزادتان ساختم و از زنجيرهاى ستم بيداد رهايتان نمودم .
3. آگاه كردن انسان از پايگاه خويش در
جهان و شكوفا كردن لطافت وجودى
او
كار عمده تربيت اسلامى ، آشنا ساختن انسان به ماهيت وجودى خويش و حركت دادن وى بر
مقتضاى فطرت و سرشت او است . انسان وقتى خود را شناخت ، مقدمه اى بر شناخت خداوند
مى شود. آن گاه زندگى او معنا مى يابد و در جهت كمال خويش گام برمى دارد. حضرت على
عليه السلام مى فرمايند:
اءفضل المعرفه معرفه الانسان نفسه ؛
(41)
برترين معرفت ، شناخت آدمى از خويشتن است .
من عرف نفسه فقد عرف ربه ؛
(42)
هر كه خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است .
بنابراين در تربيت ، شناخت انسان جايگاهى بس ارزشمند دارد و چنانچه انسان به اين
مهم مبادرت نورزد از فهم مسائل ديگر نيز در مى ماند؛ چنانچه مولاى متقيان مى
فرمايند:
من جهل قدره ، جهل كل قدر ؛
(43)
هر كه قدر خود نداند، هيچ قدرى را نخواهد دانست .
انسان داراى گرانبهاترين گوهر وجود است و نبايد آن را به خوارى بكشاند، بلكه بايد
آن را بشناسد، به بار بنشاند و استعدادهاى شگفت خود را در جهت كمال مطلق شكوفا
سازد. نفس انسانى ، جوهرى الهى و نفحه اى ربانى است و هم چون آيينه اى است كه صفات
رحمانى در آن متجلى مى شود و انسان واجد اين حقيقت ملكوتى ، مى تواند با تربيت ،
خود را شكوفا كرده و والاترين جلوه حق شود.
4. آخرت گرايى و پرواپيشگى
انسان ، قوس صعودى را در تربيت طى مى كند و بايد اين قوس را در جهت حقيقت ملكوتى
خود بپيمايد. حضرت على عليه السلام در نامه تربيتى خود به فرزندش امام مجتبى عليه
السلام مى نويسند:
و اعلم اءنك انما خلقت للاخره لا للدنيا ؛
(44)
بدان كه تو براى آن جهان آفريده شده اى نه براى اين جهان .
اين جهان مدرسه تربيت انسان است و بايد به سوى آخرت گام بردارد. حضرت على عليه
السلام همگان را بدين مقصد فراخوانده و فرموده اند:
فكونوا من اءبناء الاخره ولا تكونوا من اءبنا الدنيا فان كل
ولد سيلحق باءمه يوم القيامه ؛
(45)
از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد كه روز رستاخيز هر فرزند به مادر
خود مى پيوندد.
انسان ، تنها براى امور مادى تلاش نمى كند و يگانه محرك او حوايج مادى زندگى نيست .
او براى هدف ها و آرمان هاى بسيار عالى مى جنبد. انسان ، داراى روح قدسى است كه ميل
به تعالى ، صعود و پرواز دارد و بالا رفتن او تا ملكوت قابل تصور است . آنچه كه
انسان ها را به كمال مطلوبشان مى رساند در سايه پرهيزگارى است . پيشواى پرهيزگاران
در ضمن خطبه اى مى فرمايند:
و اءوصاكم بالتقوى و جعلها منتهى رضاه و حاجته من خلقه
؛
(46)
خداوند به پرهيزگارى سفارشتان كرده و آن را نهايت خشنودى خواست خود از بندگان قرار
داده است .
اءوصيكم عباد الله بتقوى الله و طاعته ؛ فانها النجاه غدا و
المنجاه اءبدا ؛
(47)
بندگان خدا! شما را به تقواى الهى و فرمان بردارى او سفارش مى كنم كه نجات فردا در
آن است و مايه رهايى جاودان است .
آنان كه به اين توشه تربيتى دست يابند، درهاى وصول به مقاصد تربيت حقيقى به رويشان
گشوده شود. امام على عليه السلام در وصفشان مى فرمايند:
پرهيزگاران در اين جهان اهل فضيلتند، گفتارشان صواب است و ميانه روى شعارشان . در
رفتار و گفتار فروتنند، ديده هايشان را از آنچه خدا بر آنان حرام كرده ، پوشيده و
گوش هايشان را به دانشى كه آنان را سودمند است به كار گرفته اند. در سختى چنان به
سر مى برند كه گويى به آسايش قرار دارند و اگر نه اين است كه زندگى شان را مدتى است
كه بايد بگذرانند، جان هايشان يك چشم به هم زدن در كالبد نمى ماند، از شوق رسيدن به
پاداش - آن جهان - يا از بيم ماندن و گناه كردن - در اين جهان - خداوند در انديشه
آنان بزرگ است ، پس هر چه جز او است در ديده هايشان خرد نمود، بهشت براى آنان چنان
است كه گويى آن را ديده اند و در آسايش آن به سر مى برند و دوزخ چنان كه آن را ديده
اند و در عذابش قرار دارند دل هايشان اندوهگين است و مردم از گزندشان ايمن . تن
هايشان نزار است و نيازهايشان اندك و به جان و تن پارسايند.
(48)
بنابراين پرواپيشگى ، كليد همه نيك بختى ها است ، انسان را وامى دارد تا در همه
امور به عدالت سير كند و زمينه كمالات انسان را فراهم مى آورد و موجب نجات انسان مى
شود. بدين رو، تقوا بهترين ذخيره رستاخيز است .
اصول تربيت
اگر تربيت بر اصول زير، پايه گذارى شود، نتيجه آن مطلوب تر و سريع تر عايد مى شود.
به كارگيرى اصول زير به هنگام تربيت ، زمينه پذيرش بهتر متربى را فراهم مى سازد و
انسان سريع تر به اهداف مورد نظر دست مى يابد. اين اصول ، در حقيقت ، پيش نياز به
كارگيرى روش هايى است كه در بخش آتى مى آيد. چنانچه هر روش تربيتى ، بر پايه اين
اصول استوار نگردد، نتيجه بخش نخواهد بود.
اصل اعتدال
رفتارها و عملكردهاى تربيتى ، در صورتى به ما كمك مى رساند كه تابع اعتدال باشد.
تربيت خردمندانه ، تربيتى است كه مبتنى بر حفظ اعتدال و پرهيز از افراط و تفريط در
همه امور باشد. چنانچه حضرت مى فرمايند:
لاترى الجاهل الا مفرطا اءو مفرطا ؛
(49)
نادان را نبينى جز اين كه كارى را از اندازه فراتر كشاند و يا بدان جا كه بايد
نرساند.
البته در تربيت اندازه شناختن ، امرى دشوار است و جز با خردورزى در تربيت ، نمى
توان اندازه ها را دريافت . بهترين نظام تربيتى ، نظامى است معتدل كه در آن نه اميد
بيش از اندازه و نه بيم بيش از اندازه حاكم باشد. چنان كه حضرت على عليه السلام مى
فرمايند:
خير الاءعمال اعتدال الرجاء و الخوف ؛
(50)
بهترين كارها، اعتدال اميد و بيم است .
در اين كه راه اعتدال ستوده است ، جاى هيچ شك و شبهه اى نيست . حضرت مى فرمايند:
من اءخذ القصد حمدوا الئه طرقه و بشروه بالنجاه ، و من اءخذ
يمينا و شمالا ذموا الئه الطريق و حذروه من الهلكه ؛
(51)
آن كه راه ميانه راپيش گيرد، ستايشش كنند و به نجات مژده اش دهند. آن كه راه راست
يا چپ را پيش گيرد، روش وى را زشت شمارند و از تباهى بر حذرش دارند.
سيرت و سنت ائمه اطهار عليه السلام بر اعتدال بود چنان كه امام على عليه السلام
درباره اين راه و رسم مى فرمايند:
طريقتنا القصد ؛
(52)
راه و روش ما، ميانه روى است .
اصل تدرج و تمكن
اختلاف استعدادها، ظرفيت ها، روحيه ها، خواست ها و سليقه ها، معلول اختلاف طبايع و
تاءثيرات گوناگون محيطى ، جغرافيايى ، فرهنگى ، اعتقادى ، اقتصادى و اجتماعى است ،
بنابراين هر حركت تربيتى بايد با توجه به اين اختلاف استعدادها و نيازها به صورت
تدريجى و مرحله به مرحله بر اساس توانايى ها صورت بپذيرد. حضرت امير عليه السلام
در عهدنامه مالك اشتر چنين آموزش داده اند:
اياك و العجله بالاءمور قبل اءوانها، اءو التساقط فيها عند امكانها، اءو
اللجاجه فيها اذا تنكرت اءو الوهن عنها اذا ستوضحت ، فضع كل اءمر موضعه و اءوقع كل
عمل موقعه ؛
(53)
بپرهيز از شتابزدگى در كارهايى كه وقت انجام دادنشان نرسيده است و از اهمالگرى در
كارهايى كه وقت انجام دادنشان فرارسيده است و از لجاجت كردن در امورى كه مبهم است و
از سستى نمودن در كارها، آن هنگام كه راه عمل روشن شده است ، پس هر دو چيز رادر جاى
آن بدار و هر كارى را به هنگام آن بگزار.
اگر در تربيت نيازها، خواست ها و ظرفيت ها را در نظر نگيريم و زمان مناسب براى هر
عمل تربيتى مورد توجه قرار نگيرد، بى گمان برنامه ها و اقدامات تربيتى نتيجه اى جز
تباهى در پى نخواهند داشت .
|