سلوك علوى
(راهبردهاى امام على (ع ) در تربيت فرزندان )

سيد حسين اسحاقى

- ۲ -


اصل تسهيل  
منظور اين است كه اقدامات تربيتى بايد امورى آسان و ميسر باشد و از متربى تكاليف سخت و طاقت فرسا نخواهيم و خواسته هاى ما طورى باشد كه متربى آن رابا ميل و رغبت انجام دهد. آنان كه با سماحت عمل مى كنند بيشترين نتيجه را مى گيرند. چنان كه حضرت على عليه السلام مى فرمايند:
اءسمحكم اءربحكم ؛ (54)
سودمندترين شما با سماحت ترين شما است .
اين گونه نگرش ، براى متربى قابل دريافت است در اشاره اى لطيف از حضرت امير عليه السلام آمده است :
عود نفسك السماح ، و تجنب الالحاح يلزمك الصلاح ؛ (55)
خود را به سماجت عادت ده و از سخت گيرى دورى كن تا درستى و بسامانى ملازمت شود.
حضرت على عليه السلام خود بر اين عمل تربيتى پاى مى فشردند و در هدايت انسان ها از آن بهره مى گرفتند و مى فرمودند:
ان الله سبحانه و تعالى ، يحب السهل النفس ، السمح الخليفه القريب الاءمر ؛ (56)
همانا خداى - پاك و بلند مرتبه - شخص ملايم طبع ، آسان گير و گشاده دست را دوست دارد.
فطرت آدمى از خشونت و سخت گيرى بيزار است و هيچ چيز چون سهولت و ملايمت در تربيت كارساز نيست . حضرت در نامه اى به حارث همدانى نوشته اند:
و اكظم الغيظ، و تجاوز عند المقدره ، واحلم عند الغضب ، واصفح مع الدوله تكن لك العاقبه ؛ (57)
خشم خود را فرو بر و به وقت توانايى ، در گذر و گاه خشم ، در بردبارى بكوش و به هنگام قدرت ، چشم پوشى كن تا عاقبت از آن تو باشد.
اصل تربيت عقلانى  
رسالت پيام آوران الهى در جهت شكوفايى استعدادها و تربيت عقلانى بوده است ، آن ها سعى داشته اند عقل ها را بالنده و انسان ها را به حكمت آراسته سازند. در اين تربيت ، قواى آدمى تسليم خرد شده و به واسطه عقل اداره مى شود. عقل ، محور امور قرار مى گيرد و هوا و هوس از انسان رخت برمى بندد. حضرت على عليه السلام در ستايش اين شيوه مى فرمايند:
ضادو الهوى بالعقل ؛ (58)
با عقل ، هوا را مخالفت كنيد.
استرشد العقل ، و خالف الهوى تنجع ؛ (59)
راه راست را از عقل بخواه و با هوا مخالفت نما تا كامياب شوى .
كفاك من عقلك ما اءوضح لك سبل غيك من رشدك ؛ (60)
از خرد تو را اين بايد كه راه گمراهى ات را از راه رستگارى ات آشكار مى نمايد. انسان با تربيت عقلانى ، قدرت تمييز و تشخيص بين حق و باطل و قدرت نقادى مى يابد. انسانى كه از موهبت عقل بى بهره است ، تنها در مورت انسان است . چنانچه حضرت على عليه السلام مى فرمايند:
الانسان بعقله ؛ (61)
انسان به عقلش است .
و نيز فرموده اند:
الانسان عقل و صوره ، فمن اءخطاءه العقل و لزمته الصوره لم يكن كاملا، و كان بمنزله من لا روح فيه ؛ (62)
انسان عقل است و صورت ، پس هر كه عقل از او روى گردان شود و صورت آدمى با او بماند كامل نيست و هم چون كسى است كه روح ندارد.
اصل تفكر  
انسان موجودى است متفكر و با به كار گرفتن انديشه ، از سود و زيان كارها آگاه شده و در راه سعادت يا شقاوت سير مى كند. تفكر درست ، كليد هدايت آدمى و وسيله كسب علوم و معارف است . در اسلام براى تفكر ارزش والايى در نظر گرفته اند. امام على عليه السلام فكركردن را كليد پر خير و بركتى مى دانند و هيچ دانشى را همسنگ با تفكر نمى دانند. ايشان مى فرمايند:
لاعلم كالتفكر ؛ (63)
هيچ دانشى همسان تفكر نيست .
الفكر رشد ؛ (64)
انديشيدن مايه رشد است .
اءلفكر يهدى الى الرشاد ؛ (65)
انديشيدن ، به راه راست رهنمون مى كند.
اين نظام آموزشى بايد به گونه اى سازماندهى شود كه افراد، اهل انديشه صحيح باشند و با تفكر منطقى خو بگيرند. حضرت امير عليه السلام در وصيتى به امام حسين عليه السلام مى فرمايند:
اءى بنى ! الفكره تورث نورا، و الغفله ظلمه ؛ (66)
پسرم ! انديشيدن نور پديد مى آورد و غفلت ورزيدن ظلمت .
انسان با انديشيدن به خداوند، انسان ، جهان و تاريخ ، حقايق امور را در مى يابد و بستر كمال خويش را مهيا مى سازد و مشمول رحمت الهى مى شود. امير مؤمنان در ضمن خطبه اى مى فرمايند:
رحم الله امرء اتفكر فاعتبر؛ و اعتبر فاءبصر ؛ (67)
خدا رحمت كند انسانى را كه بينديشد و پند گيرد و پند گيرد و بپذيرد.
تفكر در حق و اسما و صفات حق ، والاترين عرصه تفكر و بهترين سلوك است . حضرت نيز بدان سفارش مى فرمايند:
اعر فوا الله بالله ؛ (68)
خدا را با خدا بشناسيد.
امام خمينى (ره ) درباره اهميت چنين تفكرى مى فرمايند:
اول تفكر در حق و اسما و صفات و كمالات او است و نتيجه آن علم به وجود حق و انواع تجليات است و از آن ، علم به اعيان و مظاهر رخ مى دهد و اين افضل مراتب فكر و اعلا مرتبه علوم و اتفن مراتب برهان است ؛ زيرا كه از نظر به ذات علت و تفكر در سبب مطلق ، علم به او و مسببات و معلومات پيدا مى شود از اين جهت آن را برهان صديقين مى گويند. (69)
تفكر در خداشناسى ، والاترين عرصه تفكر است ، پس از آن انسان بايد در خويشتن خويش نيكو به نظاره نشيند. حضرت به اين امر نيز توجه داده و فرموده اند:
هلك امرؤ لم يعرف قدره ؛ (70)
كسى كه ارزش خود را نشناخت ، تباه گشت .
جهان شناسى نيز عرصه اى نيكو براى تفكر است . حضرت مكرر به تفكر در اين زمينه سفارش نموده اند:
پس بنگر در آفتاب ، ماه ، درخت ، گياه ، آب ، سنگ و شب و روز رنگارنگ و روان گشتن اين درياها و فراوانى اين كوه ها و درازى ستيغ ‌هاى كوه و گونه گونى لغت ها و زبان هاى مردم انبوه . پس واى بر آن كه تقدير كننده را نپذيرد و تدبير كننده را ناآشنا گيرد! پنداشته اند هم چون گياهانند كه آنان را كارنده اى نبست و اختلاف صورت هايشان را سازنده اى !؟ در آنچه ادعا كردند حجتى نياوردند آيا هيچ بنايى بى سازنده است يا جنايتى بى خيانت كننده است ؟
از ديگر موارد تفكر، دقت در تحولات تاريخى است ، دقت در دلايل انحطاط و سقوط پيشينيان بستر نيكويى براى پندآموزى است . حضرت مى فرمايند:
اما بعد بى گمان خداوند زورمداران روزگاران را تا در فراخناى رفاه مهلتشان نداده ، هرگز در هم شان نكوبيده است . چنان كه استخوان هاى شكسته هيچ امتى را پيش از گذراندن دوران سختى و فشار ترميم نكرده است . آرى در حوادثى كه در مقايسه با سختى هاى آينده و رخدادهاى عظيم گذشته شما، ناچيز است نيز مايه هاى عبرت فراوانى است ، اما دريغ كه نه هر صاحب قلبى ، دانا است و نه هر صاحب گوشى ، شنوا است و نه هر چشم دارنده اى بينا است . (71)
بدين ترتيب ، حضرت تاكيد زيادى بر تفكر در عرصه هاى مختلف دارد تا انسان با شكوفايى استعدادها به سوى كمال مطلق گام بردارد.
اصل تدبر  
تربيت درست ، در پى آن است كه انسان ، از حالت ظاهربينى خارج شده و اهل تدبر و عاقبت انديشى شود. انسان به دور از تدبر، پيوسته در معرض ‍ تباهى است چنانچه حضرت على عليه السلام فرموده اند:
اءلا و ان من تورط فى الامور من غير نظر فى العواقب فقد تعرض لمفد حات النوائب ؛ (72)
بدانيد، به درستى هر كه بدون نگريستن در پايان امور، بدان ها وارد شود، بى گمان خود را در معرض مصيبت هاى گران قرار داده است .
انسان مؤمن نبايد قشرگرا و ظاهرانديش باشد. حضرت درباره اهل ايمان مى فرمايند:
المومنون هم الذين عرفوا ما اءمامهم ؛ (73)
مؤمنان آنانند كه آنچه را در پيش روى دارند، بشناسند.
تدبر در امور، آدمى را از لغزش ها و انحراف ها باز مى دارد و نقشى نيكو در بازدارندگى دارد، به بيان حضرت على عليه السلام :
تفكر قبل اءن تعزم ، و تدبر قبل اءن تهجم ؛ (74)
پيش از آنكه تصميم بگيرى ، فكر كن و پيش از آن كه وارد شوى ، تدبر كن . حضرت در توصيه اى كه به فرزندشان محمد حنفيه دارد در فلسفه تدبر قبل از انجام كار مى فرمايند:
التدبير قبل العمل يومنك من الندم ؛ (75)
چاره انديشى پيش از دست زدن به كار، تو را از پشيمانى ايمن خواهد گردانيد.
بنابراين ، بهترين ثمره تدبر، راهيابى و نجات از تباهى است و تدبر در تربيت جايگاهى اساسى دارد. دريافت درست از دين و رسيدن به لب آن ، چنان مهم است كه بدون آن دين دارى دشوار مى نمايد و به وسيله تدبير مى توان از قشرها گذشت و به كنه و حقايق اشيا پى برد و پايه هاى دين دارى را استوار نمود.
اصل كرامت  
كرامت نيز در تربيت نقش اساسى دارد و انسان ها را در بيكران كمالات انسانى به پرواز در مى آورد. رعايت اصل كرامت ، بستر ربانى شدن انسان ها را فراهم مى آورد. چنانچه حضرت در توصيه تربيتى خويش به فرزندش ‍ امام مجتبى عليه السلام مى فرمايند:
و اءكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقتك الى الرغائب ؛ فانك لن تعتاض ‍ بما تبذل من نفسك عوضا و لا تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا ؛ (76)
بزرگوارتر از آن باش كه به پستى تن دهى ، هر چند كه تو را به مقصود برساند؛زيرا نمى توانى در برابر آنچه از شخصيت در اين راه از دست مى دهى ، جايگزينى به دست آورى و بنده ديگرى مباش در حالى كه خدايت آزاد آفريده است .
شخص كريم ، به دنبال كسب معرفت و عمل صالح است و از اعمال ناپسند به دور. در بستر كرامت ، دنيا در نزد كريم كوچك و بى ارزش مى شود و از پستى هاى آن آزاد شده و به پاكى و پاكدامنى مى رسد. به بيان حضرت على عليه السلام : من كرمت نفسه صغرت الدنيا فى عينه ؛ (77)
هر كه كرامت نفس داشته باشد، دنيا در چشمش كوچك است .
وقتى اساس تربيت بر كرامت قرار گيرد، آفريدگار در انديشه انسان بزرگ مى شود و هر چيز جز ذات اقدس الهى در ديده اش خرد مى نمايد.
اصل عزت  
عزت حالتى است در انسان كه نمى گذارد مغلوب كسى شود و شكست بخورد. عزيز، كسى است كه راه بندگى مى پيمايد و خداى را بزرگ و عزيز مى شمارد. در برابر هر چيز غير خدا، نه مى گويد. عزت جويى و راهى نيكو در تربيت است . زندگى حقيقى ، زيستن با ارجمندى است . عزت و سيادت از چنان جايگاهى در زندگى برخوردار است كه بدون آن ، معنا ومفهومى ندارد. در كلاس تربيتى امام على عليه السلام زندگى با سربلندى ، حيات و زندگى در خوارى ، ممات است . آن حضرت مى فرمايند:
المنيه و لا الدنيه و التقلل و لا التوسل ؛ (78)
مرگ آرى ، اما تن به پستى هرگز، قناعت به كم آرى ، اما دست نياز به سوى ديگران دراز كردن هرگز.
حضرت امير عليه السلام راه دست يابى به عزت را در اتصال به درياى بى كران اطاعت خداوندى مى بينند و مى فرمايند:
اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعه ؛ (79)
هرگاه خواهان عزت شدى ، آن را در طاعت و فرمان بردارى خداى بجوى . هر چه آدمى بر خواهش هاى نفسانى غلبه كند و راه پرواپيشگى برگزيند، عزيزتر و سربلندتر مى شود. به فرمايش حضرت على عليه السلام :
من يغلب هواه يعز ؛ (80)
هر كه بر خواهش نفس خود چيره شود، عزت يابد.
از سوى ديگر، قناعت و دورى از فزون خواهى ، آدمى را به عزت سوق مى دهد. در حقيقت ، هر گاه درخت قناعت در وجود آدمى سرمى زند، عزت به بار مى نشيند. حضرت مى فرمايند:
القناعه تؤ دى الى العز ؛ (81)
قناعت تو را به سوى عزت مى كشاند.
پس عزت در مكتب تربيتى و سيره حضرت على عليه السلام جايگاه ارزشمندى دارد و در سايه آن ، انسانى آزاد، باصلابت . قانع و سازش ناپذير تربيت مى شود. در اين حال ، دست و دلش براى آنچه بى اعتبار است نمى لرزد و از غير خدا نمى ترسد و در برابر غير او كرنش نمى كند. حضرت مى فرمايند:
المؤمن دابه زهادته ، و همه ديانته ، و عزه قناعته ، و جده لاخرته . قد كثرت حسناته ، و علت درجاته ، شارف خلاصه و نجاته ؛ (82)
راه و رسم مؤمن زهد، همت او دين دارى و عزت او قناعت او است . كوشش او براى آخرت است و خوبى هاى او بسيار و درجات او والا است . او مشرف بر جايگاه رستگارى و رهايى است .
آسيب شناسى تربيت  
از اساسى ترين شناخت ها، شناسايى آسيب ها و عوامل رخوت آور، ركودزا و مانع آفرين است . در اولين گام بايد موانع تربيتى راشناخت . از اين رو بايد دانست كه مانع اصلى رسيدن آدمى به كمالات انسانى ، ارزش هاى الهى و پاداش اخروى ، دنياگرايى است . حضرت امير عليه السلام در اين باره مى فرمايند:
ان الدنيا و الاخره عدوان متفاوتان ، و سبيلان مختلفان فمن اءحب الدنيا و تولاها اءبغض الاخره و عاداها، و همابمنزله المشرق و المغرب ، و ماش ‍ بينهما كلما قرب من واحد بعد من الاخر ؛ (83)
همانا دنيا و آخرت دو دشمنند نافراهم و دو راهند مخالف هم . آن كه دنيا را دوست داشت و مهر آن را در دل كاشت ، آخرت را نپسنديد و دشمن انگاشت . دنيا و آخرت چون خاور و باخترند، آن كه ميان آن دو رود، چون به يكى نزديك شود، از ديگرى دور شود.
امام على (عليه السلام ) كه والاترين نمونه تربيت است ، دنياى نكوهيده راترك كرده بود و جلوه گرى ها و فريبكارى هاى دنيا در او بى تاءثير بود؛ زيرا تا انسان از دام پست رها نشود و خود را پاك نسازد، درهاى اتصاف به صفات پسنديده بر او گشوده نمى شود. پيشواى آزادگان درباره ترك مانع اصلى تربيت مى فرمايند:
يا دنيا، يا دنيا، اليك عنى اءبى تعرضت اءم الى تشوقت ؟ لاحان حنيك ، هيهات غرى غيرى لا حاجه لى فيك ، قد طلقتك ثلاثا لا رجعه فيها ؛ (84)
اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو! با خودنمايى فراراهم آمده اى ؟ يا شيفته ام شده اى ؟ هرگز آن زمان كه تو در دل من جاى گيرى فرا نخواهد رسيد هرگز!دورشو! ديگرى را فريب ده ! مرا با تو نيازى نيست . تو را سه طلاقه كرده ام كه بازگشتى در آن نيست .
حضرت ، راه تربيت درست را بريدن از تعلقات و وابستگى هاى دنيا مى دانند و به ديگران نيز توصيه مى كنند كه :
عبادالله اءوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركه لكم و ان لم تحبوا اتركها ؛ (85)
بندگان خدا! شما را سفارش مى كنم اين دنيا را كه وانهنده شما است ، واگذاريد هر چند وانهادن آن را دوست نمى داريد.
امام خمينى (ره ) درباره سير به سوى آخرت و كسب كمالات مى فرمايند:
تا انسان به آمال خودش پشت نكند، به دنيا پشت نكند، جلو نمى رود. دنيا كه همان آمال آدم است . دنياى هر كس ، همان آمال او است . (86)
البته دنيا هم بر دو نوع است ؛ يكى ممدوح و ديگرى مذموم . حضرت على (عليه السلام ) در يكى از خطبه هاى خود (پس از اين كه شنيد يك نفر دنيا را ذم مى كند) فرمودند:
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافيه لمن عنها، و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظه لمن اتعظ بها، مسجد اءحباء الله و مصلى ملائكه الله ، و مهبط وحى الله ، و متجر اءولياء الله ، اكتسبوا فيها الرحمه ، و وبحوا فيها الجنه ؛ (87)
دنيا، خانه راستى است براى كسى كه آن را راستگو انگاشت و خانه تندرستى است براى آن كه شناخت و باورش داشت و خانه بى نيازى است براى كسى كه از آن توشه اندوخت و خانه پند است براى آن كه از آن پند آموخت . مسجد محبان خدا است و نمازگاه فرشتگان او و محل فرود وحى خدا و تجارت هاى دوستان او.
بنابراين ، دنياى نكوهيده ، سدى سخت در برابر انسان است ، اما دنياى ممدوح ، منزلى نيكو براى كسب توشه و تقوا محسوب مى شود، پس بايد از دنيا دريافتى درست داشت . نوع بينش انسان به زندگى بايد تغيير كند تا به دركى درست از عالم دست يابد و بر اساس آن برنامه ريزى و حركت كند. آن كه به دنياى مذموم پشت كند و زندگى اين جهان را گذرگاهى براى كسب كمالات بداند، بهترين زمينه شكوفايى استعدادها را فراهم مى كند.
آسيب هاى فردى  
انسان براى پيمودن نردبان قرب بايد تلاش كند و بخواهد تا از هدايت الهى و راهنمايى هدايت گران بهره مند شود، كه تربيت جز با ميل ، انگيزه و خواست فرد تحقق پيدا نمى كند. هنر تربيت كردن ، هنر هموار نمودن و همسو كردن متربى و مربى بر اساس ميل ، انگيزه و خواست متربى است ، شيوه زور، تهديد و فشار هيچ ارزشى ندارد و از موانع تربيت شمرده مى شود. نمى توان با اجبار و فشار ديگران را به سوى هدايت رهنمون ساخت ؛ زيرا مادامى كه فرد انگيزه ، ميل و رغبت نيابد، تربيت فطرى در او محقق نمى شود. حضرت امير(عليه السلام ) بر اين حقيقت تربيتى تاءكيد داشتند و در دوران حكومت خويش ، حتى در سخت ترين اوضاع و احوال سياسى ، مردم را با زور و فشار به مسير تربيت نكشاندند. خطاب به مردم مى فرمودند:
و ليس لى اءن اءحملكم على ما تكرهون ؛
مرا نرسد كه شما را به چيزى وادارم كه ناخوش مى انگاريد.
پيشواى موحدان معتقد بود كه مردم بايد خود بخواهند تا در مسير تربيت گام نهند و گرنه نتيجه اى حاصل نخواهد شد. آن حضرت در نامه اى به قرظه بن كعب انصارى از استان داران و كارگزاران خود فرمودند:
و لست اءرى اءن اءجير اءحدا على عمل يكرهه ؛ (88)
من اين را صحيح نمى دانم كه كسى را مجبور به كارى كنم كه از آن كراهت دارد.
اگر انسان به خود و ارزش هاى خود توجه كند استعدادهاى خود را پرورش ‍ مى دهد و سعى مى كند تا از حصارهاى نفس آزاد شود و بر گرايش هاى پست غلبه كند. انسان بايد خود، راه شكوفايى خويش را هموار سازد و تابند طمع ها را نگشايد و خود را از پلشتى ها دور نسازد، به خود شكوفايى حقيقى راه نمى يابد. البته براى اين كه انسان سريع به خود شكوفايى برسد بايد اولا، موانع تربيتى كنار زده شود و ثانيا در مسير راهوار سقوط موانعى ايجاد شود.
آسيب هاى اجتماعى  
تربيت امرى صرفا فردى نيست وبه شدت به امور ديگر وابسته است . روابط اجتماعى ، فرهنگ حاكم بر يك جامعه ، ارزش ها، عادات ، آداب و سنن اجتماعى ، باورها و رفتارهاى اجتماعى نقش مانع يا مقيضى را در تربيت انسانها دارد. هر چه اين امور متعالى باشند، را تربيت هموارتر و گرنه ره پويى به سمت اهداف والاى انسانى كندتر خواهد شد. اين مسئله چنان مهم است كه مورد توجه حضرت على (عليه السلام ) قرار گرفته و در نامه اى به حارث همدانى او را از سكونت در محيطهاى نامناسب بر حذر داشته اند:
و اسكن الامصار الظام ؛ فانها جماع المسلمين ، و احذر منازل الغفلة و الجفاء و قلة الاعوان على طاعه الله ؛ (89)
در شهرهاى بزرگ سكونت كن كه جايگاه فراهم آمدن مسلمانان است وبپرهيز از جاهايى كه در آن (از ياد خدا) غافلند و آن جا كه به يكديگر ستم مى رانند و بر طاعت خدا ياوران كمترى يافت مى شود.
در اين فرمايش حضرت ، اهميت موانع اجتماعى در تربيت آدمى به خوبى مشخص شده است و نشان مى دهد كه روابط ومناسبات اجتماعى تعالى انسان را كند يا تند مى كند. بدون فراهم شدن تحولات اجتماعى ، انتظار تحولات تربيتى مطلوب ، انتظارى عبث خواهد بود.
از سوى ديگر، فرهنگ يك جامعه ، از امور مهم در ساختار تربيت انسانها است . در جامعه اى كه فرهنگى منحط و روابط اجتماعى پست حاكم است و ارزش ها، ضد ارزش تلقى مى شود، نيكى ها بدى شمرده مى شود، سير انسان به سوى تعالى دشوار مى نمايد. محيط سالم و فرهنگ منحط، انسان ها را تحت فشار روانى جهت همرنگى قرار مى دهد. حضرت در تقبيح چنين وضعيتى مى فرمايند:
اى مردم ! ما در روزگار ستيزنده و زمانه اى ستمكار به سر مى بريم . در اين روزگار، نيكوكار، بدكار به شمار مى آيد و جفا پيشه در آن به سركشى مى افزايد. از آنچه دانسته ايم بهره مند نمى شويم و آنچه نمى دانيم نمى پرسيم و از هيچ پيشامد هراسناك و بلايى تا بر سرمان نيامده نمى ترسيم . (90)
اگر در جامعه اى فرهنگ خود خواهى رايج شود، ديانت رنگ مى بازد و تبهكارى افزايش مى يابد و در نتيجه ، تربيت انسان كارى سخت و دشوار مى شود. ساختار اجتماعى ، بافت جامعه ، اعتدال و عدم اعتدال اجتماعى داراى نقشى مهم در جهت مثبت يا منفى تربيت است . در جامعه اى با ساختار اجتماعى نابرابر و طبقاتى ، تربيت به شدت آسيب مى پذيرد، چنانچه امام (عليه السلام ) مى فرمايند:
مادر روزگارى به سر مى بريم كه بيشتر مردم آن ، بى وفا بوده و دغلكارى را زيركى مى دانند و نادانان آن مردم را با تدبير و چاره انديش خوانند. خدايشان كيفر دهد! چرا چنين مى پندارند؟ گاه بود كه مرد آزموده و دانا از چاره كارآگاه است ، اما فرمان خدا مانع راه وى است . پس دانسته و توانا بر كار، چاره را وا مى گذارد تا آن كه پرواى دين ندارد فرصت شمارد و سود آن را بردارد. (91)
در چنين جامعه اى خوبى و بدى مشتبه شده و مردان با تقوا، با فضيلت و با سياست ، در مقابل سياستمداران غير متقى ، گوشه نشين و منزوى مى شوند. جامعه اى كه ساختار آن تباه است ، گويندگان حق اندك مى شوند و سلامت اخلاقى در معرض خطر قرار مى گيرد. از ديگر موانع و مقتضيات اساسى تربيت نوع حكومت و حاكميت ، مناسبات سياسى ، فضاى سياسى ، نوع سلوك زمامداران و كارگزاران ، عدالت اجتماعى ، فاصله طبقاتى و ماهيت قدرت حاكم و... است . حضرت على (عليه السلام ) اين امر را مهم مى دانند و در نامه تربيتى خويش به امام مجتبى (عليه السلام ) مى فرمايند:
اذا تغير السلطان تغير الزمان ؛ (92)
هرگاه قدرت تغيير يابد، روزگار تغيير مى يابد.
آسيب هاى سياسى  
نقش سياست و حكومت در تربيت ، انكارناپذير است . در اين باره امير مؤمنان (عليه السلام ) مى فرمايند:
الملك كالنهر العظيم تستمد منه الجداول ؛ فان كان عذبا عذبت و ان كان ملحا ملحت ؛ (93)
زمامدار هم چون رودخانه پهناورى است كه رودهايى كوچك از آن جارى مى شود، پس اگر آب آن رودخانه پهناور گوارا باشد، آب درون رودهاى كوچك گوارا خواهد بود و اگر شور باشد آب درون آن ها نيز شور خواهد بود. بايد توجه داشت كه تربيت همانند ساير امور اجتماعى از قبيل اقتصاد، حقوق و... براى اجرا و تداوم خود نياز به يك نظام اسلامى و تشكيلات خاصى دارد. على (عليه السلام ) يكى از حقوق مردم بر خود را تربيت كردن آنان دانسته و مى فرمايند:
اى مردم ! شما بر گردن من حق داريد و من هم به گردن شما حق دارم ، اما حق شما بر گردن من آن است كه براى شما خير خواهى كنم و حقوقتان را در بيت المال به شما برسانم . شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و تربيت كنم تا آداب شرعى را بياموزيد و خود را بدان آراسته گردانيد. اما حق من بر شما اين است كه به راهنمايى هاى من توجه داشته باشيد. وفادار بيعت خود باشيد و نسبت به من در حضور و غياب ، اخلاص داشته باشيد. وقتى شما را براى فعاليت و كارى مى خوانم اجابت كنيد و به مصالح خود بى توجه و بى اعتنا مباشيد و هنگامى كه دستورى مى دهم اطاعت كنيد. (94)
نظام اسلامى براساس وحدت و يكپارچگى بنا شده است ؛ زيرا اختلاف و تشتت جلو كارايى را مى گيرد و رفته رفته بافت هاى جامعه را از هم مى پاشد. اختلاف ، باعث هدر رفتن نيروها و سست شدن روابط مى شود. در اين نظام ، خدمت به مردم يك وظيفه شرعى شمرده شده و براى انجام اين خدمت سعه صدر و خوش رويى و مواسات لازم است . حضرت على (عليه السلام ) وقتى محمد بن ابى بكر را به ولايت مصر منصوب نمودند، فرمودند:
فاخفض لهم جناحك ، و اءلن لهم جانبك ، و ابسط لهم و جهك ، و اس ‍ بينهم فى اللحظه و النظره حتى لا يطمع العظماء فى حيفك لهم و لايياءس ‍ الضعفاء من عدلك عليهم ؛ (95)
بالت را براى آن ها بگستران (خدماتت را به همه برسان ) و پهلويت را براى آنان هموار گردان (بتوانند به تو مراجعه كنند) و گشاده روى باش و در همه موارد بين آن ها يكسان رفتار كن تا بزرگان از ستم تو بر آنان ، چنگ طمع به مال ديگران نيالايند و بيچارگان از عدل تو ماءيوس نگردند.
در نظام اسلامى ، حقوق همه افراد بايد رعايت شود. حضرت على (عليه السلام ) به پا داشتن عدالت و ارزش يافتن حقيقت را وابسته به اداى حقوق افراد دانسته و مى فرمايند:
فاذا اءدت الرعيه الى الوالى حقه و اءدى الوالى اليها حقها عز الحق بينهم ، و قامت مناهج الدين ، و اعتدلت معالم العدل ؛ (96)
وقتى رعيت ، حق والى را ادا نمود و والى حق رعيت را، در اين صورت حقيقت بين آن ها با ارزش مى شود و قواعد دين استوار مى شود و نشانه هاى عدل و داد برپا مى گردد.
اگر اداره امور مردم درست صورت پذيرد و حقوق همه رعايت شود، جريان كارها بهتر صورت گرفته و ثمره آن تربيت اسلامى است كه به بار مى نشيند، اگر نظام ادارى و تربيتى درست نباشد و فرد در برخورد با ديگران و در روابط اجتماعى با رفتارهاى غير اسلامى و غير تربيتى روبه رو شود. تلاش خانواده و مربيان خنثى شده و چه بسا حاصل آن بى تفاوتى و گاه بى ايمانى مى شود. حضرت على (عليه السلام ) در فرمان خود به مالك اشتر به اين مهم پرداخته و فرموده اند:
اى مالك ! تو را به سرزمينى گسيل داشتم كه قبل از تو حاكمان عادل و ستم كار، بر آن حكومت رانده اند، همان گونه كه تو به كارهاى حاكمان پيش از خود مى نگرى مردم به كارهاى تو نگاه مى كنند و درباره تو، همان چيزهايى را مى گويند كه تو درباره حكمرانان مى گويى و مى توان به وسيله آن چه كه به زبان بندگان جارى مى شود نيكوكاران را شناخت ، پس بايد بهترين اندوخته تو كردار شايسته باشد. بر هواى نفس خود مسلط باش و به آنچه كه بر تو حلال نيست ، بخل بورز. اين جلوگيرى نفسانى ، نوعى انصاف و عدل نسبت به آن چيزى است كه نفس را خوش يا ناخوش آيد. مهر و خوش ‍ رفتارى و نيكويى با زيردستان را در دل خود جاى دهد و مبادا نسبت به آنان جانورى درنده بوده ، خوردن آنان را غنيمت شمارى . (97)
آسيب هاى اقتصادى  
ثم الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيله لهم من المساكين و المحتاجين ، و اءهل البوسى و الزمنى ؛ فان فى هذه الطبقه قانعا معترا و احفظلله ما استحفظك من حقه فيهم ، و اجعل لهم قسما من بيت مالك ، و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد ؛ (98)
پس خدا را خدا را در نظر بگير! در اين كه به مردم درمانده بيچاره بى چيز، نيازمند و گرفتار، سختى و رنجورى و ناتوانى برسد. در اين جمع درمانده دسته اى بيچارگى اش را اظهار مى دارد و دسته اى از آن ها با اين كه نيازمند است در اثر عزت نفس ، اظهار عجز نمى كنند؛ براى رضاى خداوند آنچه بر عهده تو دارند به جا آور و قسمتى از بيت المال را كه در دست تو است و قسمتى از غلات و بهره اى را كه از سرزمين هاى اسلامى از هر شهرى به دست مى آيد، براى ايشان مقرر بدار.
سياست هاى حاكم در يك جامعه ، اگر بر محور مدارا، رحمت ، محبت و هدايت باشد، زمينه ساز تربيت سالم خواهد شد. هم چنين امور اقتصادى نيز از مهم ترين موانع و مقتضيات تربيت آدمى است . نوع معيشت ، توليد، توزيع ، مصرف ، نوع كسب درآمد و فرهنگ اقتصادى رابطه اى تنگاتنگ با تربيت دارد، حضرت على (عليه السلام ) در عهد نامه مالك اشتر بدين حقيقت توجه داده و مى فرمايند:
ثم اءسبغ عليهم الاءرزاق ؛ فان ذلك قوه لهم على استصلاح اءنفسهم ، و غنى لهم عن تناول ما تحت اءيديهم و حجه عليهم ان خالفوا اءمرك اءو ثلموا اءمانتك ؛ (99)
پس روزى ايشان را فراخ دار! كه فراخى روزى نيروهايشان دهد تا در پى صلاح خود برآيند و بى نيازشان ساز تا دست به مالى كه در اختيار دارند نگشايند و حجتى بود برآنان اگر فرمانت را پذيرفتند يا در امانتت خيانت ورزيدند. در اين عهد نامه ، امام (عليه السلام ) به صراحت به مالك فرمان مى دهند كه كاركنانش را از نظر اقتصادى تاءمين كند، تا بستر اصلاح و رشد و تعالى آن ها فراهم آيد. كمبود و ندارى ، انسان را در اسارت خود مى گيرد و به صورت مانعى جدى در تربيت عمل مى كند. از سوى ديگر انبوه دارى و فزون خواهى نيز مانعى مهم در تربيت آدمى است و بستر طغيان و عصيان را فراهم مى كند. حضرت در اين باره مى فرمايند:
و ان اءفاذ مالا اءطغاه الغنى ؛ (100)
اگر انسان به مال دارى رسد، توانگرى او را به سركشى وامى دارد.
امير مؤمنان انبوه دارى و زياده طلبى را عين شر و بدى دانسته و آن را زمينه ساز انحطاط آدمى معرفى مى كند:
ثروه المال تردى و تطغى و تفنى ؛ (101)
بسيارى مال هلاك مى كند، سركش مى سازد و نيست مى كند.
بنابراين ، آنچه در زندگى ، مقتضى رشد و تعالى و تربيت است ، بهره مندى از اقتصاد به طور معقول و معمول است به گونه اى كه افراد زندگى اى آبرومند و متناسب داشته باشند. امام (عليه السلام ) بر اين امر تاءكيد كرده و مى فرمايند:
عليكم بالقصد فى الغنى و الفقر ؛ (102)
بر شما باد به ميانه روى در فقر و غنا.
طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب ، و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله ؛ (103)
خوشا به حال كسى كه معاد را به ياد آورد و براى حساب كار كرد و به قناعت زندگى نمود و از خداوند راضى بود.
بنابراين ، هدف جامعه اسلامى اين است كه با اقتصادى معقول ، متوازن و معتدل ، زمينه تامين كافى و غناى كفافى را همراه با امنيت ، رفاه نسبى و كرامت براى مردم فراهم آورد تا در چنين شرايطى تربيت اسلامى نيز به نحو احسن متحقق شود. (104)
بخش دوم : مهم ترين روش هاى تربيت از منظر امام على (عليه السلام ) 
روش الگويى  
روش شناسى و بررسى شيوه هاى تربيتى ، در نظام تعليم و تربيت اسلامى جايگاهى ويژه دارد. در واقع ، درخت پر ثمر تربيت ، آن گاه به بار مى نشيند كه نكات تربيتى در قالب شيوه هاى درست و مناسب به اجرا در آيد. امام على (عليه السلام ) در سيره تربيتى خويش روش ها و شيوه هايى را به كار گرفتند كه كشف و بررسى آنها، ره توشه بزرگى براى پيروان راستين آن حضرت به شمار مى آيد. بر اين اساس ، در اين بخش ، روشهاى تربيت در اسلام از ديدگاه امام على (عليه السلام ) بحث و برسى مى شود. مراد از روش ، راه و طريقه اى است كه ميان اصل و هدف ، امتداد دارد و عمل تربيتى را منظم مى كند وبه هدف مى رساند، روش كار، نشان مى دهد كه چگونه مى توان از اصل يا اصول استفاده كرد و به اهداف تربيتى رسيد، روش كار، وظايف عملى يك مربى را مشخص مى كند و به متربى هم كمك مى كند تا شيوه كار را فرا گيرد.
انسان در مراحل مختلف حيات خويش نياز به الگو دارد. كودك از پنج ماهگى به تقليد حالات و حركات اطرافيان مى پردازد و خود را در مسير هماهنگى و همانند سازى قرار مى دهد. با افزايش سن و تجارب ذهنى ، تقليد به صورت آگاهانه صورت گرفته و در حيطه اراده قرار مى گيرد و با دخالت آگاهى و اراده ، رفتارها تحت كنترل قرار گرفته و جهت مند مى شود.
انديشمندان معتقدند كه پيروى و همانند سازى به دو صورت انجام مى شود: ناآگاهانه و آگاهانه . تقليد ناآگاهانه در كودكى است ، اما در دوران خودشناسى و تسلط و كنترل بر قواى ادراكى و تحريكى و شناخت منافع و مضار خود در جامعه ، عمل تقليد در بزرگ سالان قطعا با انگيزه هاى آگاهانه مى باشد. (105)
پيروى گاهى در اطاعت از فرد تبلور مى يابد و گاهى هم در اطاعت از گروه ؛ گروه هاى مرجع يكى از انواع گروه هاى اجتماعى است كه فرد در سنجش ارزش خود با ديگران آن را مورد قياس قرار مى دهد، در اين حال ، فرد در قضاوت و در اعمال خود از آن الهام مى گيرد و آن را مبناى داورى قرار مى دهد و معمولا ارزش هايى را مى پذيرد كه از گروه هاى مرجع آموخته است . گروه هاى مرجع را گروه هاى داورى يا گروه هاى استنادى نيز مى ناميده اند كه به عنوان تيپ و الگوى ايده آل مطرح هستند.(106)
در اين روش مربى مى كوشد نمونه رفتار و كردار مطلوب را عملا در معرض ‍ ديد متربى قرار دهد و بدين گونه موقعيت اجتماعى او را دگرگون كند تا او به پيروى بپردازد و حالت نيكويى ، مطابق با آن عمل نمونه در خويش پديد آورد. (107)در اين حال فرد سعى مى كند با شخص يا اشخاصى كه به نظرش ‍ شخصيتى قابل قبول دارند، همانند سازى كند و نگرش ها و ويژگى هاى رفتارى و اخلاقى آن فرد يا اشخاص را براى خود سرمشق قرار دهد. به نظر مى رسد كه مهم ترين و كارامدترين روشى كه ائمه عليهم السلام در تربيت اخلاقى فرزندانشان به كار مى گرفتند، رفتار عملى آنان بود. آنان خود، الگويى كامل و مطمئن اخلاقى براى فرزندانشان بودند. اعمال و رفتارشان هر لحظه در منظر فرزندان قرار داشت و فرزندان با ديدن سرمشق زندگى مى گرفتند.
حقيقت اين است كه تربيت به معناى دقيق آن ، انتخاب بهترين روش ها در موقعيت و شرايط خاص مى باشد. الگوگيرى يكى از اين روش هاى تربيتى است . انسان در مراحل مختلف زندگى خود به الگو نياز دارد. همانند سازى و درس آموزى در زمينه هاى گوناگون از دوران كودكى آغاز مى شود. هر چه الگوها مناسب تر باشد، انسان در رسيدن به كمال موفق تر است . انسان فطرتا عاشق كمال است و اين عشق به كمال ، آدمى را به الگو طلبى و الگو پذيرى مى كشاند. سعى مى كند در همه امور، خود را همانند و شبيه الگوى خويش سازد، از اين رو، ارائه الگوهاى متعالى و قابل پيروى از مهم ترين امور تربيت انسانى است ؛ زيرا روش يادگيرى غير مستقيم و از طريق مشاهده ، از مؤثرترين و پايدارترين انواع يادگيرى ها است . تاءثير الگو در نقش پذيرى انسان ، يك امر طبيعى است . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند:
و لقد كان فى رسول الله (عليه السلام ) كاف لك فى الاءسوه فتاءس بنبيك الاءطيب الاءطهر عليه السلام فان فيه اءسوه لمن تاءسى ، و عزاء لمن تعزى ، و اءحب العباد الى الله المتاءسى بنبيه و المقتص لاثره ؛ (108)
برايت بس است اگر رسول خدا (عليه السلام ) را مقتداى خود گردانى ، پس ‍ به پيامبر پاكيزه و پاك خود اقتدا كن كه راه و رسمش ، سرمشقى است براى كسى كه بخواهد پيروى كند و انتسابى است براى كسى كه بخواهد منتسب گردد و محبوب ترين بندگان نزد خدا كسى است كه رفتار پيامبر را سرمشق خود قرار دهد و به دنبال او برود.
از آن جا كه ارائه الگو و اسوه ، مؤثرترين روش تربيتى است ، پيشاپيش ‍ خداوند تبارك و تعالى نيز به اين مهم عنايت داشته و رسول اكرم - (عليه السلام ) را بهترين الگو معرفى مى كند:
لقد كان لكم فى رسول الله اءسوه حسنه ؛ (109)
همانا رسول خدا براى شما سرمشق نيكويى است .
آن وجود مقدس ، اسوه هاى پس از خود را چنين معرفى مى كند:
انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ؛ (110)
همانا ميان شما دو امر گرانقدر (يعنى ) قرآن و اهل بيتم را به جا مى گذارم . الگوهاى مجسم ، در ايجاد تحول و تغيير، در سازندگى و رشد، در بازسازى و تربيت نقش اساسى دارند. انسان براى رسيدن به كمال به الگوهايى كامل نياز دارد. تاءكيد قرآن مجيد بر پيروى انسان ها از رسول خدا (عليه السلام ) در حقيقت پاسخى به اين نيازهاى فطرى انسان است .
تاءثير گذارى الگوها در تربيت  
روش الگويى ، در ساماندهى شخصيت و رفتار و جهت گيرى هاى آدمى بسيار مؤثر است ، اين نقش از خانواده آغاز مى شود و سپس فرد تحت تاءثير الگوهاى اجتماعى ، سياسى و... قرار مى گيرد. هر چه قدرت و نفوذ الگوها بيشتر باشد همسانى در جهات مختلف نيز بهتر صورت مى گيرد. در اين روش از فرد يا افرادى كه داراى رفتار مطلوب هستند به عنوان سرمشق و الگو استفاده مى شود. اين الگو در معرض مشاهده متربى قرار مى گيرد تا از رفتار او پيروى كند و خود را با او همسان سازد.
خانواده كانونى مقدس و سرنوشت ساز و پايگاه انس و هدايت است . كانون تكوين شخصيت و شكل دهى به هويت انسانى و محيطى مناسب براى تغيير اخلاق و رفتار است . پس از خانواده ، اجتماع نيز نقش قابل توجهى دارد تا از آن جا كه در بعضى جهات مى توان تاءثير آن را حتى بيشتر از خانواده نيز دانست .
حضرت على (عليه السلام ) درباره اين تاءثير گذارى مى فرمايند:
الناس بامرائهم اءشبه منهم بابائهم ؛ (111)
مردم به زمامداران خود شبيه ترند تا به پدران خود
همان طور كه پيش تر آمد، پيروى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) و اوصياى آن حضرت بهترين روش در تربيت است ؛ زيرا سيرت آنان نيكوترين سيرت است امام على (عليه السلام ) ما را به اين پيروى فرا مى خوانند:
انظروا اهل بيت نبيكم ، فالز موا سمتهم ، و اتبعوا اثر هم ، فلن يخر جوكم من هدى ، ولن يعيدو كم فى ردى ؛ فان لبدوا، و ان نهضوا فانهضوا، لا تستبقو هم فتضلوا، و لا تتا خروا عنهم فتهلكوا؛ (112)
به خاندان پيامبرتان بنگريد، بدان سو كه مى روند برويد و پى آنان را بگيريد كه هرگز شما را از رستگارى بيرون نخواهند كرد و به هلالكتتان باز نخواهند آورد. اگر بر خاستند برخيزيد. بر ايشان پيشى مگيريد كه گمراه مى شويد و از آنان پس نمانيد كه تباه مى گرديد.
فاين تذهبون ؟ و انى توفكون ! و الاعلام قائمه ، و الايات واضحه ، و المنار منصوبه ؛ فاين تياه بكم ! و كيف تعمهون و بينكم عتره نبيكم ! و هم ازمه الحق ، و اعلام الدين ، و السنه و الصدق ! فانز لوهم با حسن منازل القران ، ورد و هم ورود الهيم العطاش ؛ (113)
پس كجا مى رويد؟ و كى باز مى گرديد؟ كه علامت ها بر پا است و دليل ها هويدا است و نشانه ها پا بر جا است . گمراهى تا كجا؟ سرگشتگى تا كى و چرا؟ خاندان پيامبرتان ميان شما است كه زمامداران حق و يقينند و پيشوايان دينند، با ذكر جميل و گفتار راست قرينند، پس هم چون قرآن نيك حرمت آنان را در دل بداريد و چون شتران تشنه كه به آبشخور روند، به آنان روى آريد.
روى آوردن به الگوهاى نامناسب و بى بهره از كمالات حقيقى ، موجب گم گشتگى و سر خوردگى و نيز موجب شكست شديد روحى و آسيب هاى تربيتى است . الگوى مناسب هم چون كشتى است كه سر نشينان خود را در درياى پرتلاطم زندگى در كمال سلامت به مقصد مى رساند، الگوى نامناسب چون كشتى شكسته ، سرنشينان خود را به قعر تباهى مى برد حضرت امير (عليه السلام ) مى فرمايند:
زله العالم كانكسار السفينه ، تغرق معها غيرها؛ (114)
لغزش عالم ، هم چون شكسته شدن كشتى است كه غرق مى شود و گروهى را نيز با خود غرق مى كند.
آن حضرت درباره تباهى الگوها و تباه شدن پيروانشان مى فرمايند:
زله العالم تفسد العوالم ؛ (115)
لغزش عالم ، عالم ها را به تباهى مى كشاند.
ويژگى هاى الگو  
مسئوليت الگو 
الگو، نمونه اى است كه آدمى آگاهانه يا ناخود آگاه از او تقليد مى كند. غريزه تقليد يكى از غرايز ريشه دار در انسان است . با توجه به نقش خطير الگوها، مسئوليتى بس سنگين نيز متوجه آنها است . در ساماندهى اين مسئوليت ، خود سازى قبل از دگر سازى مورد توجه است ، امير مومنان (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايند:
من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ؛ (116)
آن كه خود را پيشواى مردم سازد، پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب كردن خويش بپردازد.
آن حضرت درباره مسئوليت زمامداران به عنوان الگوهاى مورد وثوق مى فرمايند:
ان الله جعلنى اماما لخلقه ، ففرض على التقدير فى نفسى ، و مطعمى و مشربى و ملبسى كضعفاء الناس ، كى يقتدى الفقير بفقرى ، و لا يطغى الغنى بغناه ؛(117)
همانا خداوند مرا پيشواى خلقش قرار داده و بر من واجب كرده است كه درباره خود (در زندگى شخصى و رفتارم ) و خوراك ، نوشاك و پوشاكم مانند مردم عمل كنم تا اين كه فقير به سيره فقيرانه من تاءسى كند و ثروتمند به وسيله ثروتش سركشى و طغيان نكند.
امام على عليه السلام سخت پاسدار ساده زيستى بود، بدين جهت مى فرمايند:
اءقنع من نفسى باءن يقال : هذا اءمير المؤمنين و لا اءشاركهم فى مكاره الدهر، اءؤ اءكون اءسوه لهم فى جشوبه العيش ؛ (118)
آيا بدين بسنده كنم كه مرا امير مؤمنان گويند و در ناخوشايندهاى روزگار شريك آنان نباشم ؟ يا در سختى هاى زندگى ، برايشان نمونه نباشيم ؟
اصلاح نفس  
ساختمان وجودى انسان به گونه اى است كه تاءثير رفتار بر او بسيار بيشتر از گفتار است . مردم از راه چشم ، بيش از گوش امور را فرا مى گيرند و تعليم عملى سودمندتر از تعليم زبانى است . امام صادق عليه السلام به اين امر توجه مى دهند، آن جا كه مى فرمايند:
كونو ادعاه الناس باءعمالكم ، و لاتكونوا دعاه باءلسنتكم ؛ (119)
مردم را با رفتار خويش به حق دعوت كنيد نه با زبان خويش .
حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايند:
مردم را با غير زبان (يعنى عمل خود) به نيكى دعوت كنيد.
در جاى ديگر امير مؤمنان عليه السلام به روشنى بر اين امر تاءكيد مى ورزند:
من نصب نفسه للناس اماما فليبداء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ، وليكن تاءديبه بسيرته قبل تاءديه بلسانه ، و معلم نفسه و مؤدبها اءحق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم ؛ (120)
آن كه خود را پيشواى مردم سازد، پيش از تعليم ديگرى ، بايد به ادب كردن خويش بپردازد و پيش از آن كه به گفتار تعليم دهد بايد به كردار ادب نمايد و آن كه خود را تعليم دهد و ادب اندوزد، شايسته تر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد.
هم ايشان مى فرمايند:
ان سمت همتك لاصلاح الناس فابداء بنفسك ؛ فان تعاطيك صلاح غيرك و اءنت فاسد اءكبر العيب ؛ (121)
اگر در صدد اصلاح ديگران هستى ، نخست خود را اصلاح كن ؛ زيرا بزرگ ترين عيب اين است كه به اصلاح و تربيت ديگران بپردازى در حالى كه خود فاسد باشى .
نمونه والاى تربيت عملى ، هرگز مردم را به چيزى دعوت ننمود، مگر اين كه خود سخت بدان پاى بند بود و هرگز آنان را از چيزى دور نساخت ، مگر اين كه خود بيش از همه از آن پرهيز داشت . حضرتش مى فرمايند:
اءيها الناس انى و الله ما اءحثكم على طاعه الا و اءسبقكم اليها، ولا اءنها كم عن معصيه الا و اءتناهى قبلكم عنها ؛ (122)
اى مردم ! به خدا من شما را به طاعتى بر نمى انگيزم ، جز آن كه خود پيش از شما به گزاردن آن برمى خيزم و شما را از معصيتى باز نمى دارم ، جز آن كه پيش از شما آن را فرو مى گذارم .
عدم شكاف بين گفتار و كردار  
با توجه به نقش و نفوذ الگوها در شكل دهى رفتار، افكار و عواطف انسان ها، عواملى چون تضاد بين گفتار و رفتار، اصطكاك الگوها و لغزش هاى فكرى و عملى آن ها از نقاط آسيب پذير به حساب مى آيند. هيچ چيز مانند تضاد گفتار و كردار تباه كننده تربيت نيست . حضرت به اين مهم اشاره مى فرمايند:
لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له ، و الناهين عن المنكر العاملين به ؛ (123)
لعنت خدا بر آنان كه به معروف فرمان دهند و خود آن را واگذارند و از منكر بازدارند و خود آن را به جا آورند.
بايد دانست كه بهترين انديشه ها و والاترين سخنان ، بامهر عمل ارج و ارزش ‍ مى يابد والا. از تاءثير و كارايى افتاده و تاءثير نامطلوبى برجا مى گذارد. شكاف و دوگانگى بين سخن و عمل ، نوعى لغزش و انحراف محسوب مى شود. حضرت مى فرمايند:
لا زله اءشد من زله العالم ؛ (124)
هيچ لغزشى زيانبارتر از لغزش عالم نيست .

next page

fehrest page

back page