سلوك علوى
(راهبردهاى امام على (ع ) در تربيت فرزندان )
سيد حسين اسحاقى
- ۴ -
آلوده شدن به گناه
در عين آن كه انسان نبايد از توبه و بازگشت ماءيوس شود، بايد هر مقدار كه مى تواند
تلاش كند تا گرفتار پستى ها و اسير تباهى و مرتكب گناه نشود. اميرمؤمنان على (عليه
السلام ) به اين حقيقت ، عنايت ويژه دارند آن جا كه مى فرمايند:
ترك الذنب اءهون من طلب التوبه ؛
(212)
دست از گناه برداشتن آسان تر از روى به توبه داشتن است .
روش امتحان و ابتلا
ابتلا و امتحان هر دو به
معناى آزمايش است . بدين ترتيب كه كارى را به كسى پيشنهاد مى كنند يا او را در
حادثه و واقعه اى قرار مى دهند تا بدين وسيله ، خود را نشان دهد و صفات باطنى او را
مانند اطاعت ، شجاعت ، سخاوت ، عفت ، علم و وفا يا نقطه مقابل آن ها و ميزانشان را
دريابند و بديهى است كه امتحان و آزمايش همواره به وسيله عمل باشد؛ زيرا ابتلا جز
با عمل معنا نمى يابد و در صحنه عمل است كه صفات باطنى انسان ظاهر مى شود.
(213)
در پى ابتلا و امتحان است كه استعدادهاى انسان شكوفا و گوهر و حقيقت آدمى آشكار مى
شود و هر كس در جايگاه شايسته خود قرار مى گيرد.
(214) حضرت على (عليه السلام ) به معاويه مى فرمايند:
فان الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، وابتلى فيها اءهلها
ليعلم اءيهم اءحسن عملا، و لسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعى فيها اءمرنا، و انما
وضعنا فيها لنبتلى بها، و قد ابتلانى الله بك و ابتلاك بى ،فجعل اءحدناحجه على
الاخر ؛
(215)
همانا خداى سبحان ، دنيا را براى آخرت قرار داده و مردم دنيا را در آن به آزمايش
نهاده تا معلوم دارد كدام يك نيكوكارترند. ما را براى دنيا نيافريده اند و ما را به
كوشش در آن امر نفرموده اند. ما را به دنيا آورده اند تا در آن آزموده شويم و همانا
خدا مرا به تو آزمود و تو را به من و يكى از ما را حجت ديگرى قرار داد.
پس اين عالم ، عالم تربيت است . انسان ها بايد در ابتلا و آزمايش قرار گيرند تا خود
را بازيافته و استعدادهاى خويش را بروز دهند. ابتلا و امتحان الهى براى آن نيست كه
چيزى بر خداوند مكشوف شود، بلكه براى اين است كه انسان ها به كمال شايسته خود دست
يابند و آنچه را نمى دانند دريابند و استعدادهايشان شكوفا شود و صلاحيت هاى باطنى
شان از نظر استحقاق ثواب يا عقاب به منصه ظهور برسد. هر كه به آنچه مى خواهد و
استعداد خود را در آن جهت شكوفا مى كند دست يابد.
ابتلا و امتحان ، ناموس الهى است و همه كس و همه چيز را در برمى گيرد و همه امور
اين عالم به نحوى وسيله ابتلا و امتحان است . اگر انسان درباره ابتلا وامتحان الهى
و عموميت آن به بينش درستى ، دست يابد، مى تواند از اين روش در جهت اتصاف به كمالات
و سازندگى خويش بهره مند شود. گوهر وجود آدمى در آزمايشگاه ابتلا و امتحان تجلى مى
يابد. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند:
فى تقلب الاءحوال علم جواهر الرجال ؛
(216)
گوهر انسان ها در آزمايشگاه دگرگونى احوال معلوم مى شود.
عند الامتحان يكرم الرجل اءو يهان ؛
(217)
هنگام آزمايش است كه انسان خود را گرامى يا خوار مى دارد.
ويژگى هاى روش امتحان
امتحان مادى
ان الله يبتلى عباده عند الاءعمال السيئه بنقص الثمرات ، و حبس
البركات ، و اغلاق خزائن الخيرات ؛ ليتوب تائب ، و يقلع مقلع ، ويتذكر متذكر، و
يزدجر مزدجر ؛
(218)
خدا بندگان خود را به كيفر كارهاى زشت آنان مبتلا سازد؛ به كاهش ميوه درختان و به
ناباريدن باران و بستن گنجينه هاى خير به روى ايشان ؛ تا توبه خواه ، توبه كند و
معصيت كار، دل از معصيت بكند و پند گيرنده ، پند پذيرد و بازدارنده ، راه نافرمانى
را بر بندگان بگيرد.
امتحان وسيله شكوفايى
اين ها همه ، صورتى از ابتلا و امتحان است كه در جهت تربيت و اصلاح انسان به كار
گرفته مى شود و راه هايى براى پالايش و پيرايش و شكوفايى و بالندگى است و در نتيجه
بايد گفت :
يمتحن المؤمن بالبلاء كما يمتحن بالنار الخلاص ؛
(219)
مؤمن به بلا آزمايش مى شود، چنان كه ، طلا و نقره در آتش ، گداخته و خالص مى شوند.
انسان به وسيله امتحان متوجه لغرش ها و اشتباهات خود شده و با همه توان در پى اصلاح
و ترميم آن ها برمى آيد و مى كوشد تا از تكرار آن جلوگيرى كند.
روش مراقبه و محاسبه
مراقبه به معناى خود را پاس داشتن و مراقب خود بودن
(220) و محاسبه
به معناى رسيدگى به حساب خويش و حساب خواهى و حسابرسى است .
(221)
از آن جا كه آدمى همواره در معرض اشتباه و لغزش است ، لازم است حريم حقيقت را پاس
داشته و به حساب خويش توجه كند تا از لغزيدن خود جلوگيرى و در صورت لغزش به سرعت
بازگشته و جبران كند. بديهى است اگر آدمى خود بدين روش به اصلاح خود نپردازد،
ديگران نمى توانند او را اصلاح كنند. حضرت امير (عليه السلام ) در بهره گيرى از اين
روش اصلاحى مى فرمايند:
عباد الله زنوا اءنفسكم من قبل ان توزنوا، و حاسبو من قبل اءن
تحاسبو، و تنفسوا قبل ضيق الخناق ، و انقادوا قبل عنف السياق ، واعملوا اءنه من لم
يعن على نفسه حتى يكون له منها واعظ و زاجر لم يكن له من غيرها لا زاجر و لا واعظ
؛
(222)
بندگان خدا! خود بسنجيد و حساب نفس خويش را برسيد، پيش از آن كه به حسابتان برسند،
پيش از آن كه مرگ ، گلويتان را بگيرد و نتوانيد نفس بكشيد - رام و گردن نهاده -
به راه راست رويد، پيش از آن كه به سختى رانده شويد و بدانيد آن كس كه نتواند خود
را پند دهد تا از گناه باز دارد، از ديگرى نيايد تا اين كار را براى او به جاى
آورد.
ويژگى هاى روش مراقبه و محاسبه
براى اين كه مراقبه و محاسبه به درستى سامان يابند، براى آن آدابى برشمرده اند كه
عبارتند از: مشارطه ، مراقبه ، محاسبه و معاتبه .
(223)
مشارطه
مشارطه در لغت به معناى شرط كردن با كسى است .
(224) در اصطلاح اهل سلوك اين است كه انسان با خود شرط كند كه مرزهاى
الهى را پاس بدارد و خلاف عهد و پيمان الهى عمل نكند و موجبات خشم خداوند رافراهم
نسازد و در اطاعت حق كوتاهى نورزد و تا آن جا كه برايش ممكن است به خير و نيكى
اقدام نمايد.
(225) امام خمينى (ره ) در اين باره مى نويسد:
مشارطه آن است كه در اول روز، مثلا با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند
تبارك و تعالى رفتار نكند و اين مطلب را تصميم بگيرد و معلوم است يك روز خلاف نكردن
امرى است خيلى سهل ، انسان مى تواند به آسانى از عهده برآيد، تو عازم شو و شرط كن و
تجربه نما ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون بر تو اين امر را
بزرگ نمايش دهند، ولى اين از تلبيسات آن ملعون است ، او را از روى واقع و قلب لعن
كن و اوهام باطله را از قلب بيرون كن و يك روز تجربه كن آن وقت تصديق خواهى كرد.
(226)
در مرحله بعدى بايد پيوسته بر پايبندى به عهد و پيمان ربوبى و ميثاق فطرى و بيرون
نشدن از فرمان الهى عزم و با خود شرط كرد كه آن را پاس بدارد. پس بايد انسان شرط
كند كه عهد و پيمانى را كه بسته ، حفظ كرده و مراقب نفس خويش باشد تا خلافى از او
صادر نشود و مخالفت با عهد نكند. اين وفادارى به پيمان ، سازنده است چنان كه حضرت
على (عليه السلام ) مى فرمايند:
ان الوفاء تواءم الصدق ، ولااءعلم جنه اءوقى منه ؛
(227)
همانا وفا همزاد راستى است و هيچ سپرى چون وفا بازدارنده (از گزند) نيست .
مراقبه
براى اين كه انسان بتواند به اين عهد و پيمان وفادار بماند، بايد به حقيقت مراقبت
توجه نمايد و در هر حال خداى متعال را حاضر و ناظر و آگاه بر اعمال و رفتار خود
بداند. امام على (عليه السلام ) سفارش مى فرمايند:
اتقوا معاصى الله فى الخلوات ؛ فان الشاهد هو الحاكم ؛
(228)
از نافرمانى خداوند در نهان ها بپرهيزيد، چه آن بيننده ، داورى كننده هم هست .
هر چه انسان به مرتبه بالاترى از اين مراقبت دست يابد، پايبندى اش به عهد و پيمان
الهى بيشتر مى شود كه فرمودند:
طوبى لمن راقب ربه ، و خاف ذنبه ؛
(229)
خوشا به حال آن كه هميشه خدا را در نظر دارد و از گناه خويش بيم دارد. حضرت امام
خمينى (ره ) مى فرمايد:
در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن و
اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خدا است بدان
كه از شيطان و جنود است كه مى خواهند تورا از شرطى كه كردى باز دارند. به آن ها
لعنت كن و از شر آن ها به خداوند پناه بر و آن خيال باطل را از دل بيرون نما و به
شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم .
ولى نعمت من ، سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت
فرموده و مرحمت هايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم از عهده يكى از آن ها بر نمى
آيم ، سزاوار نيست يك شرط جزيى را وفا نكنم . اميد است ان شاء الله شيطان طرد شود و
منصرف گردد و جنود رحمان غالب آيد و اين مراقبت با هيچ كارى از كارهاى تو، از قبيل
كسب و سفر و تحصيل و غيرها، منافات ندارد و به همين حال باشى تا شب كه موقع محاسبه
است .
(230)
محاسبه
پس از مرحله مراقبت ، نوبت به محاسبه مى رسد؛ يعنى انسان در هر شبانه روز وقتى را
معين مى كند كه در آن به حساب نفس خويش برسد. كرده ها، ناكرده ها، طاعت ها و معصيت
ها را رسيدگى و حسابرسى كند. انسان بايد قبل از اين كه به حسابش برسند، خود اقدام
كند. حضرت امير در نامه تربيتى به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايند:
بادر الفرصه قبل اءن تكون غصه ؛
(231)
فرصت را غنيمت دان پيش از آن كه از دست برود و اندوهى گلوگير شود. از امام عسكرى
(عليه السلام ) روايت شده است كه شخصى از اميرمؤمنان على (عليه السلام ) پرسيد:
چگونه انسان خود را محاسبه كند؟ حضرت فرمودند:
چون انسان شب و را به روز و روز را به شب مى آورد، شبانگاه بايد به خويش بازگردد و
به خود بگويد: امروزت گذشت و ديگر باز نمى گردد و خداوند از تو پرسش خواهد كرد كه
اين روز را چگونه سپرى كردى و در آن چه كارى انجام دادى ؟ آيا خدا را ياد كردى و
آيا سپاس او را به جاى آوردى ؟ آيا حق برادر مؤمنت را ادا كردى ؟ آيا گرفتارى او را
رفع نمودى ؟ آيا در نبود او، از خانواده و فرزندانش نگهدارى كردى ؟ آيا پس از مرگش
، بازماندگانش را رسيدگى كردى ؟ آيا با گذاشتن آبروى خود، ديگران را از بدگويى از
برادر مؤمنت بازداشتى ؟ و آيا مسلمانى را يارى كردى ؟ سرانجام ، در اين روزى كه
گذشت ، چه كردى ؟ بايد همه آنچه را در اين روز انجام داده است به ياد آورد، پس اگر
كارى نيك از او سرزده است خدا را سپاس گزارد و او را بر اين توفيق تكريم و تعظيم
نمايد و اگر در ميان آنچه انجام داده است ، كوتاهى يا گناهى يافت ، از خدا آمرزش
بخواهد و تصميم بگيرد كه ديگر بدان سوى نرود.
(232)
معاتبه
پس از محاسبه ، چهارمين اقدام ، معاتبه است ؛ يعنى پس
از محاسبه ، در صورت مشاهده كوتاهى و معصيت در شرط و عهد و پيمان ، در مقام تاءديب
نفس خود برآيد و آن را سرزنش و ملامت كند. اگر انسان در اين امر كوتاهى ورزد و نسبت
بدان واكنش مناسبى نشان ندهد، زمينه گستاخى نفس اماره و تباهى خود را فراهم مى كند.
امام على (عليه السلام ) در اين باره هشدار مى دهند:
من لم يسس نفسه اءصاعها ؛
(233)
هر كه نفس خود را سياست و تاءديب نكند آن را تباه كرده است .
من ذم نفسه اءصلحها ؛
(234)
هركس نفس خود را نكوهش كند آن را به اصلاح و سامان درمى آورد.
اين روش ، زمانى به بار مى نشيند كه انسان پس از محاسبه نسبت به آنچه كه شرط شده در
صورت كوتاهى ، نافرمانى و پيمان شكنى در مقام اصلاح برآيد، هم چنان كه امام على
(عليه السلام ) فرموده اند:
من حاسب نفسه وقف على عيوبه ، و اءحاط بذنوبه ، واستقال الذنوب
و اءصلح العيوب ؛
(235)
هر كه نفس خود را مورد محاسبه قرار دهد بر عيب هاى خويش آگاه شود و از گناهان خود
مطلع گردد و گناهان خود را بزدايد و عيوب خود را اصلاح نمايد.
روش تشويق و تنبيه
تشويق به معناى برانگيختن ، به شوق آوردن ، راغب ساختن
و شايق كردن است
(236) و تنبيه به معناى بيداركردن ، آگاه
كردن ، هشيارساختن و ادب كردن است .
(237)
تشويق و سپاسگزارى اززحمات و خدمات ديگران ، يكى از ضرورى ترين نيازهاى روانى فرد و
جامعه است . گاهى يك جمله تشويق آميز چنان تاءثير عميقى در روحيه افراد مى گذارد كه
غير قابل توصيف است . اگر خدمات ارزشمند افراد با كمترين درجه قدردانى ، يعنى ستايش
لفظى همراه نباشد، نه تنها دور از مروت و جوانمردى است ، بلكه نوعى حق كشى است .
تشويق انواع مختلفى دارد؛ آن را در درجه اول به مادى و غير مادى و غيرمادى را نيز
مى توان به دو قسم كلامى و غيركلامى تقسيم كرد.
مصاديق تشويق در هر يك از اين اقسام ، براى سنين مختلف نيز متفاوت است
البته تشويق اگر به صورت مكرر انجام شود، به تدريج خاصيت خود را از دست مى دهد. از
طرفى تشويق نبايد بى اندازه باشد و از حد تجاوز كند. چه بسا افرادى كه به واسطه
تعريف و تمجيدى كه درباره شان مى شود، مغرور خواهند شد.
از روش تشويق و تنبيه براى برانگيختگى و بازدارندگى و شكوفاسازى استعدادهاى انسان
در جهت كمال بهره مى گيرند؛ حضرت امير (عليه السلام ) درباره نقش پاداش و كيفر الهى
در تربيت آدمى مى فرمايند:
ان الله سبحانه وضع الثواب على طاعته ، و العقاب على معصيته
زياده لعباده عن نقمته ، و حياشه لهم الى جنته ؛
(238)
همانا خداى سبحان ، پاداش را بر طاعت و كيفر را بر معصيت خود قرار داده است تا
بندگانش را از عذاب خويش باز دارد و به سوى بهشت روانه سازد.
ويژگى هاى روش تشويق و تنبيه
رفتار متناسب با شخص
بايد بين نيكان با بدان و شايستگان با ناشايستگان فرق گذاشت و با هر يك به تناسب
وضع و حالشان رفتار كرد و به وسيله تشويق و تنبيه مناسب ، آنان را هدايت نمود. حضرت
در عهدنامه مالك اشتر فرمودند:
و لاتكونن المحسن و المسى ء عندك بمنزله سواء؛ فان ذلك تزهيدا لاءهل الاحسان فى
الاحسان و تدريبا لاءهل الاساءه على الاساءه و اءلزم كلا منهم ما اءلزم نفسه
؛
(239)
هرگز نبايد نيكوكار و بدكار در نزد تو يكسان باشند كه آن رغبت نيكوكار را در نيكى
كم كند و بدكار را به بدى وادار نمايد و هر يك از ايشان را مطابق كارش جزا ده
تشويق ، عاملى براى برانگيختن و وسيله اى براى تقويت انسان در ترغيب به كار خير و
فراهم آوردن نشاط لازم در انجام كار است . حضرت على (عليه السلام ) به مالك اشتر
فرمودند:
و واصل فى حسن الثناء عليهم ، و تعديد ما اءبلى ذوو البلاء
منهم ؛ فان كثره الذكر لحسن اءفعالهم تهز الشجاع ، و تحرض الناكل ان شاء الله
؛
(240)
آنان را به نيكويى ياد كن و پيوسته تشويقشان نما و كارهاى مهمى را كه انجام داده
اند، برشمار؛ زيرا ياد كردن كارهاى نيك آنان دليريشان را (به كوشش و حركت بيشتر)
برانگيزاند و از كار مانده را به خواست خدا (به كار و تلاش ) ترغيب كند.
در تربيت انسان ، اصل بر تشويق و ترغيب است نه تنبيه و مجازات . امام على (عليه
السلام ) نيز به اين اصل اشاره مى فرمايند:
ضادوا الشر بالخير ؛
(241)
به وسيله خوبى با بدى بستيزيد.
تقويت انگيزه ها با تشويق به جا
نقش تربيتى و مثبت تشويق اين است كه نيروهاى خفته آدمى را برمى انگيزاند و ميل به
تلاش و شادابى را فراهم مى سازد و نقش تنبيه در تربيت ، فراهم كردن ترس از بدى و
پليدى و نوعى ايمن سازى است . اگر بيدارسازى و ادب آموزى به موقع و به درستى صورت
نگيرد، انسان به سرعت به سوى تباهى مى رود.
تشويق بايد به جا، متناسب و متوازن با ميزان و نوع عمل باشد و روحيات و گرايش ها و
مرتبت وجودى او در آن لحاظ شود تا بيشترين تاءثير را داشته باشد. گاهى لازم است
تشويق معنوى باشد و گاهى مادى ، برخى مواقع ، رفتارى و در بعضى موارد، گفتارى .
البته تشويق بايد به اندازه باشد تااثرات منفى به جا نگذارد. حضرت به اين امر اشاره
دارند؛ آن جا كه مى فرمايند:
الثناء باءكثر من الاستحقاق ملق ، والتقصير عن الاستحقاق عى
اءوحسد ؛
(242)
ستايش بيش از استحقاق ، تملق است و كمتر از استحقاق ، درماندگى يا رشك بردن است .
همان طور كه تشويق در كارهاى مثبت و مفيد موجب تقويت انگيزه هاى تلاش و توسعه مى
شود، تنبيه در امور منفى و مضر به همان ميزان موجب تضعيف انگيزه هاى گرايش به
كارهاى خلاف مى گردد؛ اما در تنبيه به علت حساسيت آن ، متفكران و انديشمندان نظريه
هاى مختلفى را ارائه داده اند كه مى توان در يك جمع بندى آن را به سه نظريه افراط
گرايى ، تفريط گرايى و اعتدال گرايى تقسيم كرد.
الف ) نظريه افراط گرايى :
اكثر علما و مكاتب تربيتى قديم ، اعتقاد داشتند كه كودك و يا هر فرد مجرم و خلاف
كار به جهت طبع و مزاج ناسالم و فقدان هوش و درك كافى ، لايق سخت ترين نوع تنبيه
است . افرادى مثل داروين ، توماس هابس ، جان لاك و برخى از حكماى مسيحى از معتقدان
به جواز مطلق تنبيه مى باشند. با دقت در حالت هاى روحى و رفتارى فرد تنبيه شده مشخص
مى شود كه اثرهاى زيان بارى متوجه او مى شود، ضررهايى هم چون اضطراب ، دلهره ،
احساس حقارت ، گوشه گيرى و افسردگى ، ترسو و توسرى خور بودن ، خجالت و دروغگويى ،
تظاهر و پرخاشگرى ، انتقام جويى ، كله شقى و زورگويى همه از عوارض قطعى تنبيه شديد
و بى ضابطه است . تحقير و سرزنش زياد فرزند، آتش لجاجت و دشمنى را در او شعله ور مى
سازد على (عليه السلام ) مى فرمايند:
الافراط فى الملامه يشب نار اللجاجه ؛
(243)
زياده روى در سرزنش ، آتش لجاجت را در فرد روشن مى كند.
در حديث ديگرى مى فرمايند:
عقاب و تندى زياد نداشته باشيد؛ زيرا اين امر كينه را در پى دارد و فرد را به سوى
دشمنى فرا مى خواند.
(244)
ب ) نظريه تفريط گرايى :
همان طور كه افراط گرايان به جواز مطلق تنبيه اعتقاد داشتند، تفريط گرايان به
ممنوعيت مطلق آن مى باشند؛ بدين معنا كه بايد همواره در برابر تمايلات بى حد و مرز
كودك و نوجوان تسليم بود و با فرد مجرم و خلاف كار، چون يك بيمار برخورد كرد. در
ابتدا، اين نظريه توسط افرادى چون روسو، پستانورى و... بيان شد، مدت ها متروك ماند
تا اين كه دكتر اسپاك آمريكايى در اوايل قرن بيستم ، آن را تحت عنوان ،
چگونه فرزندان خود را تربيت كنيم مطرح كرد.
و در اندك مدتى شهرت به سزايى يافت . او در كتابش مدعى شد تنبيه در هر صورت آثار
كوتاه مدت يا دراز مدت ناگوارى براى خلاف كاران ايجاد مى كند و در آن ها انگيزه هاى
انتقام گيرى را با تكرار خلاف تقويت مى كند. در جواب بايد گفت : نفى تنبيه ، در
حقيقت به معناى نفى تربيت و اصلاح است ، ترس از تنبيه و مجازات موجب مى شود كه
انسان كمتر در انديشه خلاف گرفتار شود. اگر تنبيه عامل مؤثرى در تاءديب و تربيت
نبود، در تمامى ادوار زندگى بشر وجود نداشت . آرزوى مطلق كودكان و نوجوانان ، آن ها
را موجوداتى لاابالى و بى قيد بار مى آورد و در نهايت براى خانواده و جامعه مشكلاتى
به بار مى آورد. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند:
من اءهمل نفسه اءهلكها ؛
(245)
هر كه نفس خود را واگذارد، هلاكش گرداند.
ج ) نظريه اعتدال گرايى :
اين نظريه هم مطابق عقل سليم است و هم موافق تجربه ، نظريه اعتدال ، تشويق و تنبيه
را به عنوان دو عامل پيش برنده و بازدارنده تربيت مى پذيرد، منتها اصل را بر تشويق
مى گذارد؛ يعنى در عين حالى كه وجود تنبيه را لازم و ضرورى مى داند، اما معتقد است
كه ميزان پاداش ، تشويق و محبت همواره بايد بيشتر از ميزان تنبيه و مجازات باشد.
البته در به كارگيرى روش تنبيه كه از روش هاى كارامد است ، بايد اصول و ويژگى
هايى را رعايت نمود.
ويژگى هاى روش تنبيه
دقت و ظرافت در امر تنبيه
تنبيه بايد كاملا سنجيده ، حساب شده و دقيق باشد و به هيچ وجه از حد و مرز لازم
فراتر نرود؛ زيرا عملى طبيبانه است و هرگونه نسنجيدگى و بى دقتى در آن فاجعه آور
است و اثرات منفى دارد. امام على (عليه السلام ) به اين امر هشدار مى دهند:
الافراط فى الملامه يشب نار اللجاجه ؛
(246)
افراط در سرزنش كردن ، ميزان لجاجت را افزون تر مى كند.
تنبيهات بدنى گاهى ضررهاى غير قابل جبرانى را به همراه دارد ازآن جمله :
1. كودك عادت مى كند در برابر زور بدون چون و چرا تسليم گردد و بااين منطق خو بگيرد
كه زورگو و قلدر پيروز است ، هر وقت عصبانى شدى بزن و باكى نداشته باش !
2. كودك نسبت به تنبيه كننده حس بدبينى پيدا مى كند، و حالت سركشى در او برانگيخته
مى شود.
3. كودك ترسو بار مى آيد و شخصيتش در هم شكسته و تعادل روحى ش به هم مى خورد.
متاءسفانه بسيارى از اوليا براى تربيت كودكان از تنبيهات غيربدنى استفاده مى كنند.
مانند: حبس كردن كودك در محل هاى و حشتناك ، سرزنش ، اهانت ، دشنام و غيره ... اين
قبيل تنبيهات ضررشان كمتر از تنبيهات بدنى نيست .
اين امور نيز شخصيت كودك را در هم مى كوبد و بدآموزى دارد، يعنى سبب مى گردد كه
كودك هم ، چنين رفتار و گفتارى را از خود نشان دهد و كم كم به آن ها عادت كند،
علاوه بر آن سرزنش زياد موجب لجوج شدن كودك خواهد شد.
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: سرزنش و ملامت زياد نكنيد كه كينه توزى و
دشمنى به بار مى آورد.
(247)
اسلام مهر و محبت و نرمش و ملاطفت را بيش از روش هاى ديگر در تربيت مؤثر و مفيد مى
داند، هر چند در بعضى موارد لازم است در مقابل خطاى كودك عكس العمل مناسب نشان داده
شود، زيرا اگر در برابر كار زشت كودك واكنش مناسب انجام نشود، زشتى آن كار در نظرش
كاسته شده و چه بسا به آن كار عادت كند.
لذا پاره اى از تنبيهات غير بدنى را به طور حساب شده مى توان به اجرا گذارد. مثل :
قهر كردن از كودك ، محروم نمودن اواز تفريح و گردش ، منع از بازى و كارهايى كه مورد
علاقه او است .
تنبيه عامل بيدار كننده
تنبيه بايد از چنان ظرافت هاى تربيتى برخوردار باشد كه به صورت عاملى بيداركننده و
بازدارنده عمل كند. حتى حضرت يادآور شده اند كه در صورت احساس پشيمانى ، نبايد شخص
را به ياد اشتباه و گناهش انداخت و به تكرار عذرخواهى واداشت . آن حضرت فرموده اند:
اعاده الاعتذار تذكير بالذنب ؛
(248)
تكرار كردن عذرخواهى ، به ياد گناه انداختن است .
در تنبيه بايد دقت شود كه در صورت نتيجه دادن اقدامات نرم و لطيف ، به هيچ وجه
نبايد به اقدامات سخت و شديد روى آورد. اگر شخصى متنبه شد، مثل اين است كه خطا
نكرده است و در نتيجه نياز به اقدامات بازدارنده ندارد. حضرت مى فرمايند:
ما اءذنب من اعتذر ؛
(249)
كسى كه عذر خواهد، گويا گناه نكرده است .
بنابراين ، در تنبيه بايد فلسفه آن مدنظر باشد و به هيچ وجه به سوى تشفى خاطر و
ارضاى خود يا انتقام گيرى ميل نكند. در استفاده از اين دو روش ، حساسيت فوق العاده
اى وجود دارد؛ زيرا ساختار روانى و عاطفى انسان طورى است كه اگر در ازاى فعاليت به
او پاداش دهند، آن نوع فعاليت برايش خوش آيند مى شود و اگر بعد از انجام كارى تنبيه
شود، از آن كار نفرت مى يابد و تكرارش براى او خاطره اى آزاردهنده دارد. پس اين دو
عامل ، يعنى پاداش و كيفر، در اصلاح و تغيير رفتار انسان با رعايت آداب و شرايط
بسيار مؤثر است .
روش تكريم
على (عليه السلام ) در سيره تربيتى خود، شيوه احترام به شخصيت فرزندان را مورد توجه
قرار داده و با واگذار نمودن مسئوليت مناسب به آنان ، حس اعتماد به نفس و احساس
شخصيت را در آنان تقويت مى فرمودند؛ چرا كه بزرگداشت و احترام به شخصيت ، نياز
طبيعى هر انسانى است . غريزه حب ذات در طبيعت هر انسانى نهاده شده و به ذات خويش
علاقه مند است و ميل دارد ديگران نيز شخصيت او را پذيرفته و گرامى بدارند. چنانچه
اين نياز طبيعى برآورده شود با دلگرمى و اميد به موفقيت در مسير زندگى گام برمى
دارد و به ديگران خوش بين مى شود و آنان را قدرشناس و قابل اعتماد مى بيند و از
همكارى با افرادى كه قدر او را شناخته و شخصيتش را گرامى مى دارند هراسى ندارد. به
علاوه ، شخص محترم ، احترام به ديگران را نيز ياد مى گيرد.
به وسيله احترام به شخصيت مى توان شخص را به كارهاى نيك به عنوان اين كه با شخصيت
گرامى تو سازگار است هدايت كرد و از كارهاى بد و اخلاق زشت به عنوان اين كه با
شخصيت والاى تو ناسازگار است ، برحذر داشت . انسان براى حفظ كرامت ذات ، مقام و
موقعيت خود حاضر مى شود حتى از خواسته هاى درونى خويش چشم پوشى كند.
در سيره تربيتى امام على (عليه السلام ) آمده است كه روزى همراه غير مسلمانى به
مسافرت رفت ، هنگام جداشدن ، آن شخص را مشايعت كرد و چند قدم او را بدرقه نمود. مرد
تحت تاءثير اين تكريم حضرت به كوفه آمد و مسلمان شد.
حضرت على (عليه السلام ) در اين مورد مى فرمايد:
من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب ؛
(250)
هر كس به شرافت نفس خويش توجه داشته باشد، آن را از ذلت در تمايلات نفسانى باز مى
دارد.
ويژگى هاى روش تكريم
گرامى داشتن نفس ها
من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيته ؛
(251)
هر كه نفس خويش را گرامى بدارد او را به ذلت معصيت نمى كشاند.
اگر انسان به كرامت نفس خود ايمان داشته باشد، ترك خواسته هاى نفسانى برايش آسان مى
شود، همان گونه كه مولاى متقيان مى فرمايند:
من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته ؛
(252)
هر كس نفس خويش را گرامى بداند، ترك خواسته نفسانى برايش آسان خواهد بود.
كوچك شمردن شخصيت
اگر نياز طبيعى انسان به كرامت نفس تاءمين نشود و مورد تحقير قرار گرفته و خود را
ناتوان و ضعيف و ديگران را قدرناشناس ببيند، تن به هر كارى مى دهد و دچار عقده
حقارت مى شود و براى عقده گشايى ممكن است در صدد انتقام جويى برآيد. با نگاهى به
آمار جانيان ، اكثر آنان را افراد بى شخصيت و تحقير شده خواهيم يافت ؛ زيرا به
فرمايش حضرت على (عليه السلام ):
من هانت عليه نفسه فلا ترج خيره ؛
(253)
هر كس كه نفس خويش را كوچك شمارد، اميد خيرى به او نداشته باش .
من هانت عليه نفسه فلاتاءمن شره ؛
(254)
اگر كسى نزد خود خوار شود، از شر او ايمن مباش .
در استفاده از اين روش نبايد احترام و تكريم از مقدار لازم تجاوز كند؛ زيرا ممكن
است موجب به وجود آمدن خوى زشت تكبر و خود بزرگ بينى شود. در اين صورت ، متربى
انتظار دارد كه بيش از حد از او تعريف ، تمجيد كنند و در صورتى كه خواسته اش
برآورده نشود، رنجيده خاطر مى شود.
روش تغافل
انسان موجودى است كه همواره در معرض خطا و اشتباه است . يكى از روش هاى تربيتى آن
است كه انسان با آگاهى از تخلف ديگران ، خود را به غفلت بزند و چنان وانمود كند كه
از خطاى او آگاهى ندارد تا شخص ، از انجام عمل خويش پشيمان شود. البته اين در صورتى
است كه شخص قصد تكرار نداشته باشد. در روايات اسلامى به كاربرد اين روش توصيه شده
است .
(255)
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند:
اءشرف اءخلاق الكريم كثره تغافله عما يعلم ؛
(256)
بزرگ ترين ويژگى اخلاق افراد كريم ، زيادى تغافل آن ها از چيزهايى است كه مى دانند.
در برخى روايات ، عواملى كه سبب اصلاح وضع زندگى و معاشرت مردم مى شود به سه درجه
تقسيم بندى شده است كه دوسوم آن را زيركى و يك سوم آن را تغافل تشكيل مى دهد.
(257) حتى در روايت ديگرى از حضرت على (عليه السلام )، عاقل بودن انسان
به دو درجه تقسيم شده است ، نصف آن ، تحمل ديگران و نصف آن ، تغافل معرفى شده است .
(258) هم ايشان در كلامى ديگر، يكى از ملاك هاى عقل را تجاهل (خود را به
جهل زدن ) و يكى از ملاك هاى حلم را تغافل معرفى كرده است .
(259)
روش عفو و چشم پوشى
براساس طبيعت انسانى ، هر شخصى ممكن است در يكى از مقاطع زندگى ، مرتكب كار خلاف يا
خطايى شود و با اين كه تنبيه و كيفر خطاكار، يك روش تربيتى است و در بعضى موارد
انجام آن ضرورت دارد، اما در پاره اى مواقع ، عفو و اغماض در اصلاح او تاءثير
گذارتر است و در جاى خود يك روش تربيتى به حساب مى آيد. عفو از خطاكار در صورتى
كه به موقع انجام بگيرد، دو اثر مهم به همراه دارد:
الف ) در قلب او اثر مى گذارد و به اغماض كننده علاقه پيدا مى كند.
ب ) چون چشم پوشى از كيفر، يك خلق پسنديده است ، همين عمل اخلاقى در برابر بدى ها و
استحقاق كيفر، فطرت اخلاقى او را بيدار ساخته و از كردار خود پشيمان مى سازد، به
گونه اى كه گاهى عفو، يك نوع تنبيه به شمار مى آيد.
ويژگى هاى روش عفو
بهره گيرى در موارد خاص
البته از عفو و چشم پوشى نمى توان در همه جا سود جست ، بلكه بايد در موارد خاصى از
آن بهره گرفت ؛ به طور مثال :
1. در صورتى كه خطاكار از كرده خود پشيمان شده و تصميم گرفته است كه عمل خلاف را
تكرار نكند.
2. در صورتى كه مرتكب خلاف ، شخصى است شريف و آبرومند كه از روى جهالت عمل خلافى را
انجام داده است و از ظواهر پيدا است كه تكرار نخواهد كرد.
3. در صورتى كه خلاف كار شخصى عاقل و پاك سرشت است و احتمال بيدارشدن فطرت اخلاقى و
ندامت او مى رود.
حضرت على (عليه السلام ) نيز به جنبه تربيتى اين روش توجه خاصى نشان داده اند و در
موارد استفاده و عدم استفاده از اين روش به فرزندشان امام حسن (عليه السلام ) مى
فرمايند:
فاذا استحق اءحد منك ذنبا؛ فان العفو مع العدل اءشد من الضرب
لمن كان له عقل ؛
(260)
اگر يكى از خدمت گزاران تو مرتكب خطايى شده و استحقاق كيفر دارد، عفو بارعايت عدالت
از كتك بيشتر تاءثير دارد، البته در صورتى كه او عاقل باشد.
پس عفو و اغماض يك روش تربيتى است ، اما در همه جا نمى توان از آن استفاده كرد. در
بعضى موارد نه تنها در اصلاح فرد مؤثر نيست ، بلكه موجب فساد و سوء استفاده قرار مى
گيرد. حضرتش مى فرمايند:
العفو يفسد من اللئيم بقدر اصلاحه من الكريم ؛
(261)
عفو از خطاى فرد پست موجب فساد او مى شود به همان مقدار كه در اصلاح انسان كريم و
شريف مؤثر است .
احسان در برابر بد رفتارى
مسئله مورد بحث اين است كه آيا راه اصلاح بدى هاى خطاكاران منحصر به تنبيه است يا
راه ديگرى نيز وجود دارد؟ در اسلام راه ديگرى نيز براى اصلاح بدى ها معرفى شده و آن
عبارت از احسان در برابر كردار بد است .
حضرت على (عليه السلام ) نيز اين روش را يكى از راه هاى اصلاح انسان ها مى دانند و
مى فرمايند:
عاتب اءخاك بالاحسان اليه ، و ردد شره بالانعام عليه ؛
(262)
برادرت را به وسيله احسان ملامت كن و به وسيله انعام از شراو جلوگيرى كن .
و در جاى ديگر مى فرمايند:
الاحسان الى المسيى ء يستصلح العدو ؛
(263)
احسان به انسان بد رفتار، دشمن را اصلاح مى كند.
تاءثير گفتار و كردار نيك
آن حضرت در ميزان تاءثيرگذارى اين روش در اصلاح ديگران مى فرمايند:
اصلح المسى ء بحسن فعالك و دل على الخيربجميل مقالك ؛(264)
كسى را كه به تو بدى مى كند، به وسيله احسان اصلاح كن و به وسيله سخن خوب ، افراد
را به نيكى دعوت كن .
در تاءثير اين روش تربيتى در تاريخ آمده است ، در مدينه طيبه ، مردى پيوسته حضرت
موسى بن جعفر (عليه السلام ) را اذيت مى كرد و ناسزا مى گفت . هر وقت آن حضرت را مى
ديد، به اميرمؤمنان (عليه السلام ) دشنام مى داد. يكى از اصحاب به آن حضرت عرض كرد:
اجازه بدهيد اين مرد فاسق را به هلاكت برسانيم . امام (عليه السلام ) او را از اين
عمل جدا نهى فرمودند. يك روز پرسيدند: آن شخص كجاست ؟ گفتند: در مزرعه خود در اطراف
مدينه مشغول كشاورزى است . حضرت به سوى مزرعه او حركت كرد، او را يافت و كنارش نشست
. بعد از سلام و احوال پرسى با گشاده رويى از وى پرسيد: چه مقدار خرج اين زراعت
كرده اى ؟ عرض كرد: يك صد اشرفى . فرمود: اميد دارى چه مقدار از آن سود ببرى ؟ عرض
كرد: غيب نمى دانم . حضرت فرمود: گفتم چه مقدار اميد دارى ؟ عرض كرد: اميدوارم
دويست دينار هم سود ببرم . پس حضرت كيسه پولى بيرون آورد كه سى صد اشرفى در آن بود.
پول را به آن مرد داد و فرمود: اين پول را بگير، زراعت هم مال تو است ، اميدوارم
خداى متعال به مقدارى كه اميد دارى به تو روزى بدهد.
مرد كه از جسارت هاى خود خبر داشت برخاست ، سر آن جناب را بوسيد و از جسارت هاى خود
عذر خواست . امام (عليه السلام ) تبسم كرد و به سوى مدينه حركت كرد. آن شب يا روز
بعد كه امام (عليه السلام ) به مسجد تشريف بردند، آن مرد نيز به مسجد آمده بود.
وقتى نگاهش به آن حضرت افتاد. گفت : الله يعلم حيث يجعل رسالته
؛ خدا بهتر مى داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد، دوستانش از روى تعجب گفتند:
تو قبلا چنين نبودى ! داستان چيست ؟ گفت : من قبلا چنين نبودم و به اين مرد الهى
توهين مى كردم ، ولى در اشتباه بودم . سپس شروع كرد به مدح و ثنا و دعا براى آن
حضرت و در اين باره با آنان بحث و جدال مى كرد. وقتى امام به منزل برگشت به اصحاب
فرمود: كدام بهتر بود؟ آنچه اراده كرده بوديد يا آن چه من انجام دادم ؟ من با
مقدارى پول او را اصلاح و شر او را برطرف كردم .(265)
بنابراين ، راه تربيت منحصر به تنبيه و كيفر نيست ، بلكه به وسيله بخشش و احسان نيز
مى توان به اصلاح بدى ها پرداخت . چنان كه انسان خطاكار از كيفر عبرت مى گيرد و
خطاهايش را ترك مى كند. گاهى از احسان ديگران نيز فطرتش بيدار و از كردار بد خود
پشيمان مى شود و به راه صواب مى گرايد. گاهى اين احسان ، نوعى تنبيه محسوب مى شود و
طرف را به اظهار ندامت وامى دارد و اظهار مى كند: بيش از اين مرا چوب كارى نكن .
البته اعمال اين روش ، در همه جا، نسبت به همه كس و در هر شرايطى مؤثر و سازنده
نيست . اگر به درستى انجام نگيرد، مى تواند آثار سويى نيز به همراه داشته باشد، پس
بايد با بررسى درست ، هر جا كه صلاح باشد از اين روش استفاده كرد. در روايات ، به
طور مطلق از اين روش دفاع نشده است ، بلكه تصريح شده است كه در برخى موارد، ممكن
است روش عفو تاءثير منفى داشته باشد؛ مثلا در مورد افراد لئيم و پست تصريح شده است
:
العفو يفسد من اللئيم بقدر اصلاحه من الكريم ؛
(266)
به همان حد كه عفو، افراد كريم و باشخصيت را اصلاح مى كند، به همان اندازه افراد
پست را فاسد مى كند.
روش مجازات به قدر خطا
نبايد انتظار عصمت از ديگران داشت . احتمال صدور خطا و كار خلاف از هر انسان غير
معصوم وجود دارد در صورت مشاهده كار ناستوده ، در درجه اول بايد طورى وانمود شود كه
انگار از كار خلاف او اطلاعى ندارد روش تغافل . اگر اين
روش امكان يا تاءثير نداشت ، بايد در گام دوم او را مورد عفو و بخشش قرار داد و از
او خواست كه ديگر آن عمل ناشايست را انجام ندهد روش عفو،
اگر اين مرحله هم كارساز نبود، بايد گام سوم را برداشت ؛ يعنى به اندازه خلافى كه
مرتكب شده ، براى او تعيين مجازات كرد. البته در اين جا بايد عدالت رعايت شود.به
فرمايش اميرمؤمنان على (عليه السلام ):
والعدل منها (دعائم الايمان ) على اءربع شعب : على غائص الفهم
، و غور العلم و زهره الحكم و رساخه العلم ؛
(267)
عدل از پايه هاى ايمان است و داورى عادلانه همراه با چهار ويژگى است . دقت در فهم ،
فرورفتن در دانش ، قضاوت روشن و درست و بردبارى ثابت و پابرجا.
بنابراين بايد با سنجش دقيق تواءم با علم و دانش و همراه با بردبارى ، قضاوت روشن و
درستى را در پيش گرفت و تخلف را به اندازه جرمش مورد مجازات قرار داد. براساس اين
فرمايش اگر مجازاتى تعيين مى شود بايد تمام زوايا و ابعاد مسئله مورد مطالعه قرار
گرفته و مجازات به عنوان خاموش كردن خشم نباشد. بايد با حفظ بردبارى و متانت درباره
مجازات تصميم گرفت .
به يقين صدور چنين حكم عادلانه اى زينت مديريت و محكم ترين پايه براى هركارى است .
روش امر به معروف و نهى از منكر
يكى از سازوكارهاى مهم كنترل فردى و اجتماعى ، امر به معروف و نهى از منكر است اين
روش از اصول عملى اسلام است كه چون نماز، روزه ، حج و... بر مسلمانان واجب است و
براى تشويق و ترغيب افراد به كار مى رود. معروف از ريشه لغوى عرف است . در مفردات
راغب واژه عرف مرادف با معرفت و عرفان است و عبارت است
از: ادراك چيزى از طريق تفكر و تدبر. معروف اسم است براى هر فعلى كه حسن آن به
وسيله عقل يا شرع شناخته مى شود. عرف به معناى آن سنن و سيره هاى زيبا و جارى در
متن جامعه است كه عقلاى جامعه آن را مى شناسند به خلاف آن اعمال نادر و غير مرسومى
كه عقل اجتماعى آن را انكار مى كند.
(268)
امر به معروف عبارت است از طلب و درخواست براى انجام امور خير ونيك كه در اسلام بيش
از موعظه و نصيحت حتى وصيت مورد تاءكيد قرار گرفته و جزء واجبات است . گر چه همواره
امر به معروف و نهى از منكر با يكديگر مى آيد و اصولا مكمل يكديگرند، ولى از آن جا
كه امر به معروف روشى است كه حاكى از ترغيب و انگيزش است از روش هايى كه حكايت از
منع و نهى مى كند از هم جدا مى باشند. امر به معروف تنها با گفتار عملى نمى شود و
لازم است با عمل تواءم شود تا تاءخير بيشترى داشته باشد.
از آن جا كه ترك كنندگان خير، از امر به معروف و افرادى كه مرتكب معاصى مى شوند، از
نهى ازمنكر خوششان نمى آيد و مى ترسند از اين رهگذر آسيبى به آن ها برسد، لذا به آن
اقدام نمى كنند. حضرت على (عليه السلام ) اين حقيقت را بيان مى فرمايند كه اين دو
فريضه نه تنها به آن ها آسيبى نمى رساند، بلكه ضامن سلامت فرد و جامعه خواهند بود.
وان الاءمر بالمعروف والنهى عن المنكر لخلقان من خلق الله
سبحانه ، و اءنهما لايقربان من اءجل ، ولا ينقصان من رزق ، وعليكم بكتاب الله
...؛
(269)
همانا امر به معروف و نهى از منكر، دو خلق از خلق هاى پسنديده خداوندند. اين دو،
مرگ را نزديك نمى گردانند و روزى را كم نمى كنند بر شما باد (مراجعه ) به كتاب خدا.
حضرت راجع به پيمانه ها و ترازوهادر زمانى كه احتمالا در دادوستد وكم فروشى شايع
بوده مى فرمايند:
فساد و تباهكارى نمايان شده است (معروف ، منكر و منكر، معروف گرديده ) پس نيست شخصى
كه آن را تغيير دهد و نه منع كننده اى كه از آن نهى نمايد. با اين رويه مى خواهيد
در جوار رحمت خدا و از ارجمندترين دوستان او باشيد؟ چه دور و نادرست است انديشه
شما. خدا را براى رفتن به بهشت او (با كردار زشت و گفتن اين كه كريم است ) نمى توان
فريفت ، رضا و خوشنودى او به دست نمى آيد، مگر به طاعت و بندگى كردن .
پس چنين مى فرمايند:
لعن الله الآمرين بالمعروف التاركين له ، والناهين عن
المنكرالعاملين به ؛
(270)
خداوند لعنت كند كسانى را كه به معروف امر مى كنند و خود آن را به جا نمى آوردند و
منكر را نهى كرده و خود مرتكب آن مى شوند.
ويژگى هاى اين روش
امر به معروف و نهى از منكر، وسيله
اصلاح
بنابر فرمايش حضرت امير (عليه السلام ) براى اصلاح بايد نهى از منكر در هر زمان و
مكانى انجام شود. البته هر كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند، بايد در درجه
اول با عملش هم نشان دهد و الاگفتار بدون عمل ، سود چندانى ندارد و خود نوعى نفاق
است . بايد توجه داشت كه با ترك امربه معروف و نهى از منكر هيچ گاه نمى توان اميد
به قرب پروردگار داشت . مسلمان نمى تواند يك نظاره گر بى طرف باشد. قرآن مجيد به
نظارت عمومى اهميت فراوان مى دهد و مى فرمايد:
ولتكن منكم اءمه يدعون الى الخير وياءمرون بالمعروف وينهون عن
المنكر واءولئك هم المفلحون ؛
(271)
بايد از بين شما دسته اى به نظارت حسن جريان امور بپردازند و دعوت به خوبى كرده و
مردم را از كار زشت باز دارند. چنين مردمى رستگارند.
در آيه ديگر مى فرمايد:
كنتم خير اءمه اءخرجت للناس تاءمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر
و تومنون بالله ؛
(272)
اگر شما امر به خوبى كنيد، از امور ناپسند باز داريد و مؤمن به خداوند باشيد، آن
گاه بهترين جامعه و امت در بين جوامع اجتماعى خواهيد بود.
در اسلام براى اين نظارت شرايطى مقرر شده است كه عبارتند از:
الف ) علم و آگاهى و شناخت از موضوع ؛
ب ) احتمال اثربخشى و نتيجه دهى ؛
ج ) نبودن ضرر و مترتب نشدن مفسده بر آن ؛
د) ادامه و اصرار متخلف به گناه و نادرستى .
(273)
بنابراين اگر امر به معروف و نهى از منكر به صورت حكم شرعى طرح شود از كارايى بيشتر
برخوردار است ؛ زيرا مردم احساس تكليف شرعى مى كنند و به صورت فعال به رويارويى با
آسيب هاى اجتماعى ، فردى و قانون شكنى ها برخاسته و در پاسدارى از هنجارهاى دينى در
جامعه اسلامى به وظيفه شرعى خود عمل مى كنند و مانع كجروى هاى اجتماعى مى شوند.
مردم خود را موظف مى دانند تا از فضيلت ها و نيكى ها در حريم خانواده و اجتماع
پاسدارى و از اشاعه فساد جلوگيرى كنند.
وجود اين شرايط هم مانع افراد غير مسئول و ناآگاه مى شود و هم به افراد آگاه مى
گويد كه چگونه نظارت خود را انجام دهند.
|