گنجينه ى بزرگ فرهنگى شيعه از گوهرهاى گوناگونى سرشار است كه نيازهاى
مختلف انسان را پاسخ گوست . اديبان ، فقيهان ، سخنوران ، انديشه مندان
، مورخان ، كيمياگران ، اخترشناسان ، عابدان ، زاهدان و حتى ...
فيلسوفان و عارفان عمرهايى را به جستجو در اين ژرف ناگذرانده و ناسفته
هاى بسيارى را وانهاده اند.
در نگاه كلى ، اين مجموعه ى سترگ را به سه بخش مى توان تقسيم كرد:
1- باورها (عقايد)
2- كنش ها (احكام )
3- آراستگى ها (اخلاق )
ابن هر سه با هم معنى دار است وگرنه ، تنها تخصص هايى خواهد بود كه اگر
هم براى اجتماع سودمند باشد، خود شخص را هرگز بهره اى از آن نيست انسان
باور مندى كه رفتار بيرونى و درونى پاكيزه اى ندارد (به فرض امكان وجود
چنين كسى ) بسيار بى ارزش بلكه براى اجتماع بشر زيان بار است . نيز پاى
بندى به پرهيزها و كنش ها (احكام )- براى آن كه نه با باورهاى راستين
تكيه دارد و نه به پرورش درون پرداخته است - نه بى ارزش بلكه خود همه
زيان بارى است . هم چنين به درون پرداختن ، بى زيور انديشه و سنجيدگى
رفتار، امكان پذير نيست .
با اين همه ، پايه و مايه در اين سه - اگر نيك بسنجيم - اخلاق است كه
هدف متعالى همه مربيان آسمانى است و غايب رشد كمال انسانى و تالى آن دو
مقدمه .
اگر دست آوردهاى فكرى انديشه وران در چيستى و هستى (عقايد) و تلاش هاى
استنباطى دانشمندان در بايدها و نبايدها (احكام ) بخش ظاهرى فرهنگ يك
جامعه را تشكيل مى دهد، بى شك بخش درونى و وزين آن تهذيب ها و پارسايى
ها و بندگى هاى مردان كامل و عالمان ربانى است .
كلمات حكمت آميز و پندها و موعظه ها از سويى و دعاها و راز و نيازها از
ديگر سو، جلوه هاى اين بعدند.
براى پاى بندى به محصولات دو بخش اول (عقايد و احكام ) بررسى هاى
اطمينان بخش سندى در منقولات لازم است ، به عبارت ديگر، استنتاج
اعتقادى از يك نقل يا اجتهاد حكم از آن ، آن گاه درست تواند بود كه به
اصطلاح ، اطمينان عادى عقلايى از صحت صدور آن حاصل شود وگرنه ، نه تكيه
گاه يك باور تواند شد و نه مبناى حكم .
بخش ديگر، اما، چنين نيست . اولا، يك پيام حكيمانه و والا - گرچه
انتساب آن به منبع وحيانى و آسمانى مخدوش باشد - سازنده تواند بود كه
گفته اند: سخن استوار را حتى از مردمان دو چهره
نما بپذير.
(1)
ثانيا، دعا زبان ارتباط با ذات بى نهايت است و الفاظ آن ابزار نزديك
شدن به حقايق بلند عالم معنى و در عين حال ، راه بيان خواسته ها.
هميشه و در همه حال ، بلند و آرام و با هم زبان و حتى خاموش ، مى توان
او را خواند و با او سخن گفت .
در بارگاه او، دور و نزديك ، سياه و سپيد، زن و مرد، زشت و زيبا،
مستمند و دارا، گنگ و زبان آور، بيمار و تن درست ، كوچك و بزرگ و... يك
سان راه دارند. خرگاه او تنها سرا پرده اى است كه حاجب و حاجز ندارد.
با اين همه ، روندگان نيك مى دانند كه پيمودن راه در پناه راه آشنا
ايمن تر و رساننده تر است .
طى اين مرحله بى هم رهى خضر مكن
ظلمات است ! بترس از خطر گم راهى
آرى ، گام در جاى پاى انسان كامل نهادن ، حتى در لفظ و خواسته و حركات
، در راه رسيدن به حق ، به احتياط نزديك تر است . اين است كه كميل بن
زيادها و ابو حمزه هاى ثمالى ها به نواى دل نشين و روح نواز و خوش آهنگ
پيشوايان راه خداشناسى و بندگى و مهر گوش جان مى سپارند و راوى آواى
عشق و معرفت مى شوند.
او آن حقيقت بى نهايت است كه از همه سو مى توان بدو روى آورد؛
به هر سو كه رو كنيد، آن روى خداست
(2) و آن ذات دربرگيرنده ى همه ى خوبى هاست كه به هر
نامى خوانده شود، زيباست ؛ همه ى نام هاى زيبا
از آن اوست .
(3)
نام تو - به هر زبان كه گويند - خوش است .
درست است كه به هر گونه مى توان با او سخن گفت ؛ اما آن چه بر زبان
انسان كامل رفته است ، به خاطر رسيدنش به بالاترين مرحله ى معرفتى و
عملى ، حاوى بزرگ ترين درس هاى شناخت و خود سازى است .
آن قله نشينان كوه معرفت نكته هايى را كه در قالب گويش مستقيم و علمى ،
ديرياب اذهان است ، با توجه به آمادگى روحى انسان حاجتمند و از
نيازمندى خويش آگاه ، در چهره ى راز و نياز و مناجات ، بد و آموخته اند
كه دل نشين و در نتيجه ، سازنده تواند بود.
كمترين گواه براى اين ادعا، وجود شرح هاى بسيارى است كه بر متون زيارات
و ادعيه آمده است : نگاهى به شروح زيارت جامعه ، زيارت آل ياسين ، دعاى
ندبه ، دعاى صباح و... كافى است .
سيد ابن طاووس از بزرگ ترين كسانى است كه در دوران زندگى ، شاهد بحران
يورش مغولان و حوادث پر آشوب قرن هفتم بود. شايد اين يكى از عواملى شد
كه اين مرد بزرگ را به تهذيب و خود سازى و دعا و مناجات واداشت و در
اين كار، مرجع برجسته اى براى معاصران و آيندگان گرديد.
آثار فراوان سيد - كه در مقدمه ى كتاب نام برده شده است - غالبا چنين
است . اين خود، نشانگر روحيه ى بسيار معنوى اين عالم جليل است . او
چنان به دعا و مناجات علاقه دارد كه اگر براى دعايى ، سند دومى بيابد -
بى آن كه به تحقيق اسناد درست تر بپردازد - دوباره اين يك را نيز ذكر
مى كند! نياوردن سند كامل براى دعاها يا اساسا عدم ذكر سند يا نقل
دعاهايى با سند راويان غير شيعى يا...، شاهد ديگرى بر گرايش باطنى آن
مرد خدا به بندگى در درگاه دوست و راز و نياز با حضرت اوست ؛ به هر
زبان گو باش .
مهج الدعوات و منهج العنايات - كه شايد
مهم ترين مجموعه ى دعايى سيد ابن طاووس است - تا كنون در چاپ هاى
مختلفى عرضه شده است ؛ اما متاسفانه يا فاقد دقت لازم بوده است يا بر
گرفته و متكى به كار پيشين !
آن چه پيش رو داريد، باز گردان مهج الدعوات است كه به پيروى از عرضه
هاى پيشين آن ، اثر ديگر مولف در دعا، به نام المجتنى من الدعاء
المجتبى بدان پيوست شده است . مجموعه ى اين دو كتاب ، به صورت حاضر، بر
پايه ى چند نسخه ى خطى است كه به تحقيق برادر فاضل جناب آقاى جواد
قيومى فراهم آمده است . نسخه هاى اصل در مقدمه ى كتاب معرفى شده است .
باز بينى و تصحيح متن تحقيق شده به عهده ى اين بنده نهاده شد. با پايان
تصحيح ، به دلايلى ، ترجمه ى آن نيز بايسته و شايسته به نظر آمد.
چنان كه مى بينيد، از ترجمه ى متن دعاها صرف نظر شده است ؛ به دليل :
1- پرهيز از ازدياد حجم .
2- روانى و سهولت فهم بسيارى از بخش ها براى خواننده ى آشنا به دعا و
از سوى ديگر نياز به كار بيشتر در بخش هايى ديگر در نتيجه ى پيچيدگى
عبارات و مشكل بودن رعايت دقيق امانت .
3- عدم قطعيت (و در پاره اى از جاها شايد بتوان گفت ، قطعيت عدم )
انتساب شمارى از دعاها، بر پايه ى نقل مولف ارجمند و در نتيجه ضرورى
نبودن صرف وقت در باز گردان آن ها.
در ترجمه ى سند دعا، علاوه بر تحقيق در ضبط نام اشخاص و ثبت سال
زندگانى برخى از آن ها، از نماد اختصارى پيكان براى نشان دادن نقل خبر
راوى اى از راوى ديگر، استفاده شده است تا نه چون برخى آثار مترجم ،
سند يك باره حذف شود و نه پيرايه ى كسل كننده ى كم بهره اى خواننده را
آزار دهد. علامت ياد شده جاى گزين اصلاحات گوناگون حدثنا، اخبرنى و
مانند آن است . هم چنين براى كمك به خواننده ، سند با حروف جدا گانه و
تورفتگى مشخص شده است . در صورت نياز به متن اصلى سند، به نسخه ى عربى
كتاب - كه كمى پيشتر از انتشار اين ترجمه عرضه شده است - مى توان
مراجعه كرد.
آن چه بين دو كمان ديده مى شود افزوده اى است كه از متن دريافته مى
شود؛ اما براى تعادل و نزديكى بيشتر با اصل ، به شكل توضيح آمده است .
افزوده هايى از مترجم نيز كه بين دو قلاب آمده است توضيح زائد بر متن
يا افتادگى هاى آن است .
پاورقى هاى نشانگر نسخه هاى بدل و توضيحات غير ضرورى در ترجمه نيامده
است . در صورت نياز، به نسخه ى عربى مى توان مراجعه كرد.
در چاپ عربى كتاب ، نشانى هر يك از دعاها كه در بحار الانوار آمده است
از آن كتاب در پاورقى آمده است . در ترجمه اين نشانى ها حذف گرديد؛ اما
موارد اختلاف ذكر شده در عربى نگاه داشته شد.
چنان كه ديده مى شود انبوهى از آيات قرآن كريم در متن دعاهاى شيعى به
كار رفته است . در اين كتاب تنها آن جا كه در متن دعا به نقل آيه اى از
كتاب خدا اشارتى رفته است ، نشانى آن در ذيل صفحه آمده است ؛ در غير
اين صورت به علت افزايش بسيار حجم ، اين جست و جو انجام نشده است .
براى آگاهى بيشتر خوانندگان محترم ، از ميان
كتاب هاى گوناگونرجال و تاريخ ، دو نمودار - كه در اصطلاح علماى انساب
، شجره ( درخت ) گفته مى شود- استخراج و تنظيم و پيوست شده است .
در اين دو نمودار، خطهاى عمودى رابطه ى فرزندى و خطهاى افقى
برادرى است . براى اناث از دايره استفاده شده است و خطهاى پيكانى رابطه
اى زوجيت را مى رساند. بديهى است كه اين نام ها گوشه اى از اين دو
خاندان است . در نمودار خاندان خاندان عباسى عمده خلفا نام برده شده
اند و عدد ميانى بالا يا زير خط سال جلوس است .
روشن است كه در عرضه ى يك مجموعه - به ويژه آن گاه كه بزرگ و كمابيش
فراگير باشد - آن چه به عهده ى ماست ارائه ى بى كم و كاست يك اثر است ؛
بى دخالت حب و بغض و پسند و ناپسندهاى شخصى . مسووليت درستى و نادرستى
نقل با ناقل اصلى است و قضاوت تنها با دانش و هوشمندى خواننده ى نكته
سنج و آگاه و سخن شناس است . نه نياموخته ى ساده انديش ناسنجيده هر
نقلى را باور مى يابد داشت و نه از راه رسيده ى خام با معيار آموزه هاى
ركيك بيگانه ، ناسخته و شتاب زده ، هر سخنى را رد مى تواند كرد.
بازشناسى غث و سمين برازنده ى هر نا آشنايى نيست .
در پايان به درگاه آن داناى آشكار و نهان و مهربان هر دو جهان - همو كه
به درون عبادت و عمل مى نگرد و نه پيكره ى خارجى آن را
(4) - روى مى آوريم و از بن جان . مى سراييم :
پروردگارا!
اين همه گفتيم : ليك اندر بسيج
بى عنايات تو، ما هيچ ايم ! هيچ !
معبودا! اين زمزمه و مويه را خود به ما آموخته اى كه :
اى دعا از تو؛ اجابت هم ز تو
و خود از ما خواسته اى كه : اگر دعايتان نبود،
پروردگار من كجا به سوى شما چشم مى داشت ؟!
(5)
آرى ،
به راه اين اميد پيچ در پيچ
مرا لطف تو مى يابد؛ دگر هيچ
مهربانا! اين تلاش شكسته بسته اى است كه لنگ لنگان مى آوريم و به يقين
، نه آن چه بايست است و نه آن چه شايست .
اميد كه با يك سو شدن ابرهاى غفلت و تابش جلوه ى آن آموزگار پرده نشين
سده هاى دراز غيبت ، همه چيز بياموزيم ؛ از جمله سخن گفتن با تو را...
و اكنون به آستان او مى سراييم كه :
عمرى است گذشته به نادانى
اى علم و ادب آموز، بيا!
پيش گفتار : زيست نامه ى مولف و شيوه پژوهش
نام و خاندان و روى دادهاى رندگى
سيد جليل القدر رضى الدين ابوالقاسم على معروف به سيد ابن طاووس
فرزند موسى بن جعفر بن محمد بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد
(6) ابن اسحاق
(7) بن حسن بن محمد بن سليمان بن داوود
(8)
مثنى فرزند دومين امام ، حضرت مجتبى عليه السلام ، بود.
(9)
چنان كه خود در كشف المحجه ، در تاريخ
ولادت و تحصيلات خود مى گويد، پيش از نيم روز پنج شنبه 15 محرم 589 ق
در حله پاى به جهان گذاشت و هم در آن شهر بزرگ شد. آن گاه به بغداد كوچ
كرد و حدود 15 سال در روزگار حكومت عباسيان در آن جا زيست . در اواخر
دوره ى مستنصر منصور بن محمد بن احمد، سى و ششمين خليفه ى عباسى (در
گذشته به سال 640 ق ) به حله بازگشت . چندى در زادگاه خويش بود تا به
جوار مولاى متقيان عليه السلام هجرت كرد. سه سال در نجف اشرف ماند و پس
از آن ، سه سال نيز در كربلا مجاورت گزيد. آن گاه به كاظمين رفت و در
آن شهر هم سه سال ماند. تصميم داشت سه سال نيز در سامرا زندگى كند؛ ولى
در آن روز و روزگار، سامرا مانند صومعه اى بود در بيابان و ماندن دراز
مدت در آن شدنى نبود. بنا به مصلحت ، در 652 ق در دوره ى هجوم مغولان
به بغداد بازگشت و تا هنگامه ى افتادن آن شهر به دست مغولان ، در آن
ماند و از نزديك دردها و بيم ها را ديد. او خود در كشف المحجه در اين
باره مى گويد:
تاتار در 18 محرم 656 ق بغداد را گرفتند. شبى را با هراس هاى دنيايى
گذرانديم و خداوند بزرگ ما را از آن نگرانى ها رهاند.
(10)
به روزگار مستنصر عباسى ، گاهى پذيرش منصب افتاء بدو تحميل مى شد و گاه
نقابت خاندان هاى سادات ؛ حتى وزارت را هم به او پيشنهاد كردند كه
نپذيرفت . در سال 616 ق ، از سوى هولاكو، توليت نقابت در كل عراق را
بدو واگذاشتند و اين تنها منصبى بود كه قبول كرد. به هنگام نصب در اين
سمت ، بر تختى سبز نشسته بود. على بن حمزه ى شاعر به تبريك چنين سرود:
- ابن على فرزند موسى بن جعفر چونان آن على زاده ى موسى بن جعفر (عليهم
السلام ) است .
- چنان كه آن حضرت ، به گاه امامت ، بر جايگاهى سبز نشست ، او نيز در
هنگام نقابت به جايگاهى سبز تكيه زده است .
داستان اين بود كه مامون عباسى - وقتى امام هشتم عليه السلام را به
ولايت عهد خويش تعيين كرد - لباسى سبز رنگ بر حضرتش پوشاند و روى دو
فرش بزرگ سبز بر نشاند و مردم را فرمان داد تا لباس هاى سبز رنگ پوشند.
(11)
سه سال و يازده ماه از دوران نقابت ابن طاووس گذشته بود كه پيك اجل او
را فراخواند.
(12)
سيد با مويد الدين قمى
(13) وزير سه خليفه ى عباسى ، احمدبن حسن بن يوسف ،
ناصر و پسرش محمدبن احمدبن حسن ، ظاهر و منصور بن محمد بن احمد،
مستنصر، رابطه و دوستى عميق داشت ؛ چنان كه با ابن العلقمى
(14) و فرزندش (محمد بن محمد بن احمد) خزانه دار بسيار
پيوند داشت .
هنگامى كه هولاكو در سال 656 بغداد را فتح كرد فرمان داد تا از علما
فتوا بخواهند: آيا پادشاه كافر دادگر بهتر است يا پادشاه مسلمان ستمگر؟
عالمان را براى پاسخ گويى در مستنصريه گرد آوردند. وقتى مساله را
دانستند، از پاسخ درماندند. جناب سيد در مجلس بود و مورد احترام همه .
چون ديد همه خاموش مانده اند، برگه را گرفت و به خط خويش نوشت : كافر
دادگر از مسلمان ستمگر بهتر است . همه ى علما به دنبال او پاسخ وى را
كتبا تاييد كردند.
(15)
خاندان
الف . پدر
شريف سعد الدين ابو ابراهيم سيد موسى بن جعفر
(16) بن محمد بن احمد ابن محمد بن طاووس از راويان حديث
بود. او روايات خويش را در برگه هايى پراكنده نوشت . فرزندش سيد رضى
الدين (مولف كتاب ) آن را در 4 مجلد گرد آورد و
فرحه الناظر و بهجه الخاطر مما رواه والدى موسى بن جعفر ناميد.
از چند محدث از جمله على بن محمد مدائنى و حسين بن رطبه روايت مى كند و
پسرش (مولف كتاب ) از وى . او در قرن هفتم در گذشت و در نجف اشرف به
خاك سپرده شد.
(17)
ب : مادر
مادر سيد ابن طاووس دختر جناب ابوالحسين ورام بن ابى فراس (صاحب
مجموعه ى ورام ) است .
(18) بنابراين ، آن عالم بزرگ - چنان كه سيد خود در
آثار خويش آورده است - نياى مادرى اوست . مادر پدرش (ابو ابراهيم ) نيز
دختر زاده شيخ طوسى بود. از اين رو خيلى جاها در نوشته هاى شيخ طوسى را
جدم يا جد پدرم
و شيخ ابو على حسن فرزند شيخ طوسى
(19) را دايى ام يا
دايى پدرم مى خواند.
ج : برادران
1 - جمال الدين احمد بن موسى . او فقيه سادات و بزرگ و پناه
فقيهان بود. آثار قلمى فراوان داشت كه به حدود 80 مى رسيد؛ از جمله :
البشرى (6 جزء، در فقه )،
شواهد القرآن ،
بناء المقاله العلويه .
او از استادان علامه ى حلى و ابن داوود حلى و ابن داوود حلى صاحب كتاب
رجال بود. ابن داوود در رجال خويش
(20) درباره اى او مى گويد:
او مرا بزرگ كرد و آموزش داد و به من نيكى نمود.
سيد احمد 9 سال پس از برادرش ، يعنى در سال 673، در گذشت .
2 - سيد شرف الدين محمد. او در واقعه ى سقوط بغداد به دست مغول در سال
656 به شهادت رسيد.
3. سيد عزالدين حسن . وى در سال 654 در گذشت .
(21)
د: همسر
پس از كوچ به كاظمين ، با زهرا خاتون دختر نصر الدين ابوالحسن
ناصرين مهدى بن حمزه ى علوى رازى مازندرانى (617) وزير (خليفه الناصر
لدين الله ) ازدواج كرد؛ ولى ظاهرا از او فرزند دار نشد.
ه . فرزندان
1. صفى الدين محمد ملقب به مصطفى . او روز سه شنبه 9 محرم 643
در حله پا به جهان گذاشت . پدرش كشف المحجه
را در سفارش به او نوشت . او پس از پدر عهده دار سمت نقابت شد. در سال
680 در گذشت و فرزندى از خود به جاى نگذاشت .
2. رضى الدين على . وى - كه هم نام و هم لقب پدر بود - روز جمعه 8 محرم
648 زاده شد. زوائد الفوائد را از وى
دانسته اند كه در اعمال و آداب شايسته ى سال است . پس از برادر، نقابت
را به عهده گرفت كه در خاندانش باقى ماند.
3. شرف الاشراف . پدرش در سعد السعود
درباره اش گويد: دخترم ، شرف الاشراف ، قرآن مجيد را در 12 سالگى حفظ
كرد.
4. فاطمه . درباره ى او نيز در همان كتاب چنين گويد: آن چه از مصحف
بزرگ و كامل 4 جزئى نقل مى كنم و آن را براى دخترم فاطمه - كه پيش از 9
سالگى قرآن كريم را از بر داشته است - وقف كرده ام ...
ستايش ها
همه ى شرح حال نويسان پس از سيد، او را ستوده و به دانش و فضيلت
و پارسايى و عبادت و بزرگوارى ياد كرده اند.
علامه حاجى نورى در خاتمه المستدرك
(22):
سيد بسيار جليل و كامل و سعادتمند، پارسا و
زاهدترين ، داراى كرامت هاى درخشان ، رضى الدين ابوالقاسم و ابوالحسن
على بن سعد الدين موسى بن جعفر، طاووس خاندان طاووس ، آن كه همه بزرگان
از هر طريقت و هر مشرب ، به ظهور كرامت ها جز از او هم سخن نبوده اند؛
نه بر پيش تر از وى و نه پس از وى . آن گاه به تبرك كرامت هايى
از آن بزرگ مى آورد.
همو: آن مرحوم از برترين بزرگ دارندگان شعائر
خداوندى است . در هيچ نوشته اش نام مبارك پروردگار را ياد نمى كند جز
آن كه مى افزايد: جل جلاله .
(23)
شيخ حر عاملى در امل الامل
(24): جايگاه علمى و فضيلت و زهد
و عبادت و وثوق و فقه و بزرگى و پارسايى او مشهورتر از آن است كه به
ياد كردن نياز باشد. او شاعر و اديب و سخنورى بليغ بود.
علامه شيخ اسدالله دزفولى كاظمينى شوشترى در مقابس الانوار و نفائس
الاسرار
(25): سيد پر اعتبار، بزرگوار و
شايان اعتماد، عالم عبادتگر، زاهد پاك و پاكيزه ، زمام دار فضيلت ها و
افتخارات ، صاحب دعاها و مقامات و مكاشفه ها و كرامت ها، مظهر فيض روشن
و لطف نهان و آشكار (الاهى ).
شيخ ابو الحسن سليمان بن عبدالله بحرانى ماحوزى در البلغه :
صاحب كرامت ها و مقام ها كه در ميان علماى ما
عابدتر و پارساتر از او نبوده است .
(26)
محدث قمى : رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن
جعفر بن طاووس حسين حسينى ، سرور شكوهمند و پارساترين و زاهدترين و
الگوى عارفان ... او مجمع كمالات بلند مرتبه بود، حتى شعر و ادب و سخن
و اين فضل خداوندى است كه به هر كس خود بخواهد مى بخشد.
(27)
همو: سيد رضى الدين ابوالقاسم ، آن والاترين و
پارساترين و زاهدترين و خجسته ترين ، الگوى عارفان و روشنى بخش شب زنده
داران ، داراى كرامت هاى درخشان و امتيازات پر افتخار، طاووس خاندان
طاووس ، سيد ابن طاووس كه خداوند تربتش را پاكيزه و در جهان بالا نامش
را بلند دارد!
(28)
استادان و صاحبان اجازه ى
روايتى
1 - شيخ اسعد بن عبد القاهرين اسعد اصفهانى ، مولف رشح الولاء
(شرح دعاى صمنى قريش ) تاريخ اجازه : صفر 635.
2 - بدربن يعقوب مقرى اعجمى .
(29)
3 - تاج الدين حسن بن على دربى .
4 - شيخ حسين بن احمد سوراوى . سيد در فلاح السائل گويد:
او در جمادى الاخر 609 به من اجازه (ى نقل حديث
) داد.
5 - حسين بن عبدالكريم غروى .
6 - كمال الدين حيدربن محمدبن زيدبن محمد بن عبدالله حسينى . روز شنبه
16 جمادى الاخره ى 620 نزد او حديث خواند (و اجازه گرفت ).
7 - سديد الدين سالم بن محفوظ بن عزيزه بن و شاح سوراوى محلى .
مولف ، تبصره و بخشى از منهاج اين استاد را نزد او خواند.
8 - ابوالحسن على بن يحيى بن على حناط (منسوب به
حنطه ( گندم )؛ بر اساس برخىنسخه هاى ) يا خياط (بر اساس نسخه ى ديگر)
يا حافظ (بر اساس نسخه اى ديگر).مولف خود گويد كه در سال 609 از او
اجازه دريافت كرد.
9 - شمس الدين فخار بن معدبن فخاربن احمد بن محمد بن محمد موسى
حائرى (630).
10 - نجيب الدين محمد سوراوى (نام بر اساس برخى اجازه هاست و بنابر
رياض العلماء: شيخ يحيى بن محمد بن يحياى سوراوى
(30)).
11 - ابو حامد محيى الدين محمد بن عبدالله بن على بن زهره حسينى حلبى .
12 - محب الدين محمد بن محمود بن حسن بن هبه الله معروف به ابن النجار
بغدادى (578-643) صاحب كتاب ذيل تاريخ بغداد.
13 - صفى الدين محمد بن معد بن على بن رافع بن معدبن على موسى .
14 - شيخ نجيب الدين محمد بن جعفر بن هبه الله بن نما.
15 - پدرش ، ابو ابراهيم سيد موسى بن جعفر بن محمد طاووس .
شاگردان و راويان
1 - ابراهيم بن محمد بن احمدبن صالح قسينى . در 664 (همان سالى
كه در گذشت ) بد و اجازه ى نقل حديث داد.
2 - فقيه نسب شناس سيد احمد بن محمد بن على علوى .
3 - جعفر بن محمد بن احمد بن صالح قسينى . (برادر نام برده در رديف 1).
4 - شيخ تقى الدين حسن بن على بن داوود حلى (647-740).
5 - علامه جمال الدين حسن بن يوسف بن على بن محمد بن مطهر حلى
(648-726).
6 - سيد غياث الدين عبدالكريم بن احمد بن طاووس (648-693) برادر زاده
اش و صاحب و فرحه الغرى .
7 - فرزندش ، سيد على بن على بن طاووس ، (647) صاحب زوائد الفوائد.
8 - على بن محمد بن احمد بن صالح قسينى (برادر نام بردگان رديف 1 و 3.)
نيز در سال وفات خود او را اجازه داد.
9 - شيخ شمس الدين محمد بن صالح قسينى (پدر نام بردگان رديف 1 و 3 و
8).
10 - سيد محمد بن بشير حسينى علوى .
11 - فرزند مهترش سيد محمد بن على بن طاووس (643-680).
12 - سيد نجم الدين ابو نصر محمد موسى نقيب شهر كاظمين .
13 - شيخ جمال الدين يوسف بن حاتم بن خوز عاملى شامى .
14 - سديد الدين يوسف بن على بن مطهر (پدر علامه ى حلى ).
آثار گرانبها
1 - الابانه فى معرفه اسماء كتب الخزانه
.
2 - الاجازات لكشف طرق المفازات فيما يحصى من الاجازات .
3 - الاسرار المودعه فى ساعات الليل و النهار.
4 - اسرار الصلاه و انوار الدعوات .
5 - الاصطفاء فى تورايخ الملوك و الخفلفاء.
6 - اغاثه الداعى و اعانه الساعى .
7 - الاقبال بالا عمال الحسنه فيما يعمل مره فى السنه (جز 8 و 9
المهمات ).
8 - الامان من اخطار الاسفار و الازمان (ترجمه ى آن چاپ نشر آفاق است
).
9 - انوار اخبار (الاختيارات من كتاب ) ابى عمرو
الزاهد.
10 - الانوار الباهره فى انتصار العتره الطاهره
.
11 - البشارات بقضاء الحاجات على يد الائمه بعد
المات .
12 - البهجه الثمره المهجه .
13 - التحصين فى اسرار ما زاد على كتاب اليقين .
14 - التعريف للمولد الشريف .
15 - التوفيق للوفاء بعد التفريق فى دار الفناء.
16 - جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع (جزء 4
المهمات ، چاپ نشر آفاق ).
17 - الدروع الواقيه من الاخطار فى ما يعمل فى كل شهر على التكرار (جزء
5 المهمات ).
18 - ربيع الالباب .
19 - روح الاسرار و روح الاسمار.
20 - رى الظمان من مروى محمد بن عبدالله بن
سليمان .
21 - زهره الربيع فى ادعيه الاسابيع (جزء 3
المهمات ).
22 - السعادات بالعبادات ... (جزء 10 المهمات ).
23 - سعد السعود للنفوس منضود (درباره ى قرآن كريم ).
24 - شفاء العقول من داء الفضول (در اعتقادات ).
25 - الطرائف فى معرفه مذاهب الطوائف .
26 - طرف من الانباء و المناقب .
27 - غياث سلطان الورى لسكان الثرى .
28 - فتح الابواب بين ذوى الالباب و بين رب
الارباب .
29 - محجوب الجواب الباهر فى شرح وجوب خلق
الكافر.
30 - فرج المهموم فى معرفه الحلال و الحرام من
علم النجوم .
31 - فرحه الناظر و بهجه الخاطر.
32 - فلا السائل و نجاح المسائل (دو جزء
نخست المهمات ).
33 - القبس الواضح من كتاب الجليس الصالح
.
(31)
34 - كشف المحجه لثمره
المهجه ( اسعاد ثمره الفواد على سعاده الدنيا و المعاد).
35 - لباب المسره من كتاب مزار ابن ابى
قره .
36 - المجتنى من الدعاء المجتبى (كه به
پيوست خواهد آمد).
37 - محاسبه النفس (
محاسبه الملائكه الكرامه آخركل يوم من الذنوب و الاثام ) .
38 - مسالك (السالك ) الحتاج الى مناسك
الحاج (جزء 7 المهمات ).
39 - مصباح الزائر و جناح المسافر.
40 - مضمار السبق فى
ميدان الصدق ( المضمار للسباق ...، جزء 6 المهمات ).
41 - الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب
المنتظر .
42 - الملهوف على قتلى الطفوف .
43 - المهمات و التتمات (افزوده هايى بر مصباح طوسى شامل 10 جزء ياد
شده ).
44 - المنتقى من العود و الزقى .
45 - مهج الدعوات و منهج العنايات (كتابى
كه پيش رو داريد).
46 - المواسعه و المضايقه .
47 - اليقين با ختصاص مولانا امير المومنين على
عليه السلام بامره المومنين .
در گذشت و آرامگاه
مولف سترگ كتاب صبح دوشنبه 5 ذى القعده ى 664 در بغداد از جهان
خاكى ديده فرو بست . درباره ى مدفن آن مرحوم چند قول است :
شيخ يوسف بحرانى گويد: آرامگاه او اكنون شناخته
شده نيست .
(32) محدث نورى گويد: در باغى
خارج حله بارگاه فرازمندى است كه به آن بزرگ نسبت داده مى شود و مردم
از روى اعتقاد به زيارت آن مى روند. در صورت وقوع فوت آن مرحوم در
بغداد، درستى انتساب اين قبر كمى بعيد به نظر مى رسد. خدا داناست .
(33)
علامه سيد حسن صدر كاظمينى در بخش پايانى كتاب خويش ،
تحيه اهل القبور بما هم ماثور گويد:
آن چه در باغ حله قبر سيد ابو طاووس شناخته مى
شود قبر فرزند او سيد على بن موسى است كه هم نام و هم لقب پدر بود.
(34)
اين قول گوناگون با نقل صريح خود آن بزرگ روشن مى شود كه قبر خويش را
در جوار مولا امير مومنان عليه السلام و زير پاى پدر و مادر برگزيد. او
خود گويد: من خود رفتم و از گوركن خواستم تا در
سايه ى نيا و مولايم على بن ابى طالب عليه السلام گورى برايم بسازد تا
ميهمان و پناهنده و گدا و اميدوارم درگاه او باشم و به هر گونه اى
خواهنده از در حضرتش . نيز خواستم زير پاى پدر و مادرم كه خدا از ايشان
خسنود باد باشم ؛ زيرا ديدم كه پروردگار بزرگ مرا به خاكسارى در برابر
ايشان و نيكى بدانان فرمان داده است . از اين رو، خواستم - تا گاهى كه
در قبر خواهم آرميد - سوم زير پاهاى ايشان قرار گيرد.
(35)
افزون بر اين ، عبدالرزاق احمد معروف به ابن الفوطى (642-723) نيز در
الحوادث الجامعه
(36) آورده است : در اين سال
(664) نقيب پاك دام سيد رضى الدين على بن طاووس در گذشت و پيكرش به
آرامگاه جدش حضرت على بن ابى طالب عليه السلام برده شد. گويند عمر او
تقريبا 73 سال بود
(37).
سخن درست همين است و پذيرفتنى تر از ديگر اقوال ؛ زيرا ابن الفوطى در
همان روزگار مى زيستو او را بهترين مورخ قرن هفتم دانسته اند.
كوتاه سخن اين كه : نسب آن مرحوم (از پدر) به امام مجتبى عليه السلام و
هم چنين (از مادر) به حضرت سيد الشهدا عليه السلام مى رسيد؛ ريشه اش
از مدينه بود؛ زادگاه و پرورشگاهش حله اقامتگاهش بغداد بود و آرمگاهش
نجف .
شيوه ى تحقيق و افزوده ها
1 - نسخه هاى مبناى تحقيق در مهج الدعوات
.
الفت - نسخه ى خطى كتاب خانه ى عمومى آيت الله مرعشى در قم به شمارهى
59. اين نسخه در تاريخ 11 محرم و 956 ق به خط عبدالرزاق بن عبدالفتاح
هروى كتابت شده است . آن را ع مى ناميم .
در آخر اين نسخه ، چنين عبارتى (به عربى ) ديده مى شود:
به عنايت خداى توانا و بخشنده و به دست بنده ى
اميدوار رحمت خدا و شفاعت پيامبر و آل ، ائمه ى معصومين عليهم السلام ،
عبدالرزاق بن عبد الفتاح هروى ، در 11 محرم 956 كتابت شد. صورت دست
نوشته مولف : پديد آورنده ى اين كتاب كار خود را روز جمعه 7 ج 1 سال
662 به پايان برد.
ب - نسخه ى چاپى موجود در كتاب خانه ى آستانه ى حضرت معصومه عليها
السلام در قم به شماره 215. اين نسخه به خط حاج محمد عبد الصمد تبريزى
است به سال 1318 ق . اين را م مى ناميم .
ج - نسخه ى چاپى به خط شيخ محمد حسن كرمانى به سال 1323 ق .
اين را ط مى ناميم .
در اثناى تصحيح ، به نسخه هايى ديگر نيز مراجعه شد؛ از جمله نسخه ى
موجود در كتاب خانه ى شادراوان حاج حسين ملك كه خط سيد على خان مدنى
شيرازى (شارح صحيفه ) بر حاشيه ى آن ديده مى شود.
2 - نسخه هاى مبناى تحقيق در المجتنى من الدعاء
المجتبى :
الف - نسخه ى خطى موجود در كتاب خانه عمومى آيت الله مرعشى در مجموعه ى
شماره ى 442.
در اين مجموعه ، دو كتاب ديگر سيد نيز يافت مى شود:
محاسبه النفس و
الدروع الواقيه . اين مجموعه در 87 برگ است ؛ به خط نسخ و غالبا
فاقد نقطه گذارى . تاريخ آن چهار شنبه روزى از سال 964 است . اين را با
ش نشان داده ايم .
ب - نسخه ى چاپ شده ى كتاب ، به ضميمه ى مهج
الدعوات چاپ شده . مشخصات آن را همراه
مهج الدعوات ياد كرديم .
3 - به دليل يافت نشدن نسخه ى اصل (دست نويس مولف ) و افتادگى ها و
تحريفات در نسخه ها، به اندازه ى توان ، تلفيقى از كتاب و نقلى هاى
بحار الانوار و مصباح به عمل آمد آمتنى هر چه درست تر و به نسخه ى مولف
نزديك تر فراهم شود.
4 - روايت علامه ى مجلسى در بحار الانوار و كفعمى در دو مصباح (المصباح
و البلدالامين ) كاملا بررسى و موارد اختلاف در حاشيه اشاره شد.
5 - معناى برخى واژه ها و موارد اختلاف نسخه ها با ديگر كتاب ها ذكر
گرديد.
(38)
مقدمه ى مولف
سرور ما، برترين جهانيان ، علامه ى فقيه و فاضل و دانشمند كامل
و بنده ى برجسته پارسا و محقق با اخلاص و پاكيزه ، مهترين مهان خاندان
ابوطالب در خويشان و بيگانگان ، برترين سادات ، محور خاندان نبوت ،
شكوه آل پيامبر، شرف عترت پاك ، رضى المله و الدين ، جمال عارفان ،
ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد الطاووس علوى فاطمى ،
آن داراى والايى هاى آشكار و برترى هاى درخشان - كه خداوند روانش را
پاكيزه و تربتش را نورانى كناد - چنين گويد:
(39)
سپاس خداى را كه در نيكى پيش گام است . او بندگانش را به زبان همان
برهان ، به شناخت خويش خوانده است و در چشم اندازهاى فرآورده هاى ويژه
خويش جلوه گر گشته و در آيينه ى آفرينش حكومت پهناور و آسمان هاى خود
آن چه را در شناخت ذات اقدس او و صفات برجسته اش و در راهنمايى بدان
بسنده و روان بخش است نمايانده است . گواهى مى دهم كه معبودى جز الله
نيست . جان و خرد، پيش از ره يابى من به اين گواهى ، بر آن گواه بوده
اند و پيش از زبان آشكار، به زبان حال گفته اند كه : انوار ذاتى ما و
رازهاى نهان صفات ما پيك ها و گواهانى اند از آن آفرينش گر پديد آورنده
و آن تواناى چيره ؛ هر چند آدم زاده چهره هامان را به گل سرشت خويش
پوشانده و به دست غفلت خود جلوگير بينش ما گرديده است . مالك ما را كجا
در وجود همانند است و كيست كه در توانمندى و مهربانى و بخشندگى ، با او
برابرى تواند كرد تا از او بدو گرديم يا
به جاى اوبه اشتباه بر او تكيه زنيم ؟!
نيز گواهى مى دهم كه نيايم ، پيام آور خداست . او در شناخت آفريننده ى
مكان و عالم امكان پيش ترين موجودات و روزگاران است و در بيان حقايق ،
راست ترين و در پيش جستن از هر خاموش و گوينده اى در پهنه ى آفرينش
پيش تر.
هم چنين ، گواهى مى دهم كه بر دروازه هاى گذرگاه هاى شاهراه او و راه
هاى معراج وى هيچ پيش ترى نيست و نه گذرندگانى بر گذرگاه هاى پر خم آن
؛ جز آنان كه ماه وجودشان از خورشيد انوار فرخنده ى او بود و درختان
وجودشان شاخه هايى از نسيم ريشه هاى وى ؛ هم آنان كه كشتى هاى توفيقشان
از آثار شايسته ى حقيقت او بود. درود خدا بر او و ايشان باد؛ درود راه
نمون به پيروى راه او و فراخواننده به تصديق شايسته اش .
بارى ، من به هنگام (مطالعه هايم - كه ) گردش خردها در باغ ها (ست -)،
يادداشت هايى نوشته بودم و از گنجينه هاى نوشته هاى گذشته ، از پيامبر
و ائمه ى اطهار (عليه و عليهم السلام )، حرز
(40)ها و قنوت
(41)ها و حجاب
(42)ها دعاهاى گران بار و توسلات مهم پراكنده در كتاب
ها را - كه به منزله ى جان پيكرهاست و راه روشن خواهندگان - گرد آوردم
كه در اين جا و آن جا پراكنده بود و اين گوشه و آن گوشه پنهان .
به هم آوردن اين گريخته هاى پراكنده و صورت دادن به اين مجموعه ى نا
آشنا با هم را مورد نظر خداوند بزرگ يافتم ؛ چرا كه اگر اين مجموعه يك
جا و در يك محل نگه دارى شوند، توفيقى است براى جوياى سودمندى از آن ها
و بهره جوى آن خوان بلند.
آن گاه كتاب را مهج
الدعوات و منهج العنايات ( جان نيازها و راه دست گيرىها) ناميدم
و آن را با فصل ها و باب ها سامان ندادم بلكه (بهشكل ) باغى فراساختم
كه در برابر دنايان و خردوران جلوه مى كند؛ چونان درى كه بهمقصد نزديك
مى سازد.
برگزيده ى حرزهاى پيامبر و ائمه عليهم السلام
(الف - حرزهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
)
1 - حرز پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
ابوالحسن على بن محمد بن على بن (على بن
) عبد الصمد تميمى - ثقفى - محمد بن مظفر بن موسى بغدادى - جعفر بن
محمد موصلى - ابو عمر و دور - محمد بن عبدالرحمان قرشى - ابو سعيد
عمروبن سعيد مودب - فضل بن عباس - ابوكرز موصلى - عقيل بن ابى عقيل :
از حضرت آمنه مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل است كه
هنگام بار دارى ، كسى در خواب بدو گفت : تو
بهترين مردم را بار دار شده اى . او را محمد نام بگذار. او در تورات
احمد ناميده شده است اين نوشته را نيز بدو بياويز.
آمنه عليها السلام از خواب بيدار شد و لوله ى (كوتاه ) آهنينى ديد كه
اين نوشته روى پوستى در آن بود:
باسم الله
(43)، استراعيك ربك ، و اعوذك بالواحد من شر كل حاسد،
قائم او قاعد، و كل خلق رائد فى طرق الموارد، لا تضروه فى يقظه و لا
منام ، و لا فى ظعن و لا فى مقام ، سجيس الليالى و اواخر الايام . يد
الله فوق ايديهم ، و حجاب الله فوق عاديتهم . .
2 - حرز ديگرى از پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم
على بن (محمد بن على بن على بن )
عبدالصمد - جدش ( على بن على بن عبدالصمد - ابوبكر عثمان بن
اسماعيل بن احمد حاجى + احمد بن على بن ابى صالح مقرى - ابوبكر ابوبكر
عبدالغفار بن محمد - حسن بن محمد در بندى - عبدالرحمان بن عثمان دشمقى
- محمد بن صالح بن خلف حورانى - پدرعليهم السلام صالح بن خلف حورانى )
- موسى بن ابراهيم :
حضرت موسى بن جعفر از پدر و آن حضرت از پدر خويش عليهم السلام نقل
كردند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به امير مومنان عليه
السلام فرمودند: يا على ، اگر با رخ داد هول
انگيزى برخوردى يا به سختى اى گرفتار شدى ، بگو:
اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد ان تصلى على
محمد و آل محمد، و ان تنجينى من هذا الغم .
3 - حرز ديگرى از پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم
زير صورت مبارك آن حضرت در گاهواره ، اين
نوشته را روى پرنيان سفيدى يافتند:
اعيذ محمد بن آمنه بالواحد من شر كل حاسد، قائم
او قاعد، او نافث على الفساد جاهد، و كل خلق مارد ياخذ بالمراصد فى
طريق
(44) الموارد، اذبهم عنه بالله الاعلى و احوطه منهم
بالكنف الذى لايوذى ، ان لايضروه ولا يطيروه فى مشهد و لا منام و لا
مسير و لا مقام سجيس الليالى و آخر الايام .
لا اله الا الله ، تبدد اعداء الله و بقى وجه
الله ، لا يعجز الله شى ء، الله اعز من كل شى ء حسبه الله و كى ، سمع
الله لمن دعا، و اعيذه بعزه الله و نور الله ، و بعزه ما يحمل العرش من
جلال الله ، و بالاسم الذى يفرق بين النور و الظلمه ، و احتجب به دون
خلقه .
شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوا
العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم ، و اعوذ بالله المحيط
بكل شى ء، و لا يحيط به شى ء، و هو بكل شى ء محيط، لا اله الا الله ،
محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم . .
4 - حرز ديگرى از رسولخدا
صلى الله عليه و آله و سلم به روايت ديگر
بسم الله الرحمان الريم ، اللهم انى اعوذ
باسمك و كلمتك
(45) التامه من شر السامه و الهامه ، و اعوذ باسمك و
كلمتك
(46) التامه من شر عذابك و (من ) شر عبادك ، و اعوذ
باسمك و كلمتك التامه من شر الشيطان الرجيم .
اللهم انى اسالك باسمك و كلمتك التامه من خير ما
تعطى و ما تسال ، و خير ما تخفى و ما تبدى ، اللهم انى اعوذ باسمك و
كلمتك التامه من شر ما يجرى به الليل و النهار، ان ربى الله الذى لا
اله الا هو، عليه توكلت و هو رب العرش العظيم ، ما شاء الله كان
.
اللهم انت ربى لا اله الا انت ، عليك توكلت و
انت رب العرش العظيم ، لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم ، ما
شاء الله كان و ما لم يشا لم يكن ، اعلم ان الله على كل شى ء قدير، و
ان الله قد احاط بكل شى ء علما و احصى كل شى ء عددا.
اللهم انى اعوذ بك من شر نفسى و من شر كل دابه
انت آخذ بناصيتها، ان ربى على صراط مستقيم ، فان تولوا فقل : حسبى الله
الا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم .
ب - حرز حضرت خديجه كبرى
عليها السلام
بسم الله الرحمان الرحيم ، يا الله يا
حافظ يا حفيظ يا رقيب .
(ج - حرزهاى حضرت صديقه ى
طاهره عليها السلام )
1 - حرز حضرت فاطمه عليها السلام
(47)
بسم الله الرحمان الرحيم ، يا حى يا قيوم
، برحمتك استغيث فاغثنى ، و لا تكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا، و اصلح
لى شانى كله .
2 - حرز ديگر از بانوى دو
عالم حضرت زهرا عليها السلام
شيخ على بن (محمد بن على بن على بن ) عبد
الصمد - نيايش - ابوالحسن فقيه - ابوالبركات على بن حسين حسينى جوزى -
شيخ فقيه ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن باوبيه قمى - حسن بن
محمد بن سعيد كوفه - فرات بن ابراهيم - جعفر بن محمد بن بشرويه ى قطان
- محمد بن ادريس بن سعد انصارى - داود بن رشيد + وليد بن شجاع بن مروان
- عاصم (بن ابى النجود) - عبدالله بن سلمان - پدرش (سلمان فارسى ):
ده روز بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يك روز از خانه
در آمد. پسر عم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم . امير مومنان عليه
السلام را در راه ديدم . فرمود: سلمان ! بعد از
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ما كم لطفى كرده اى !
گفتم : يا اباالحسن ، اى عزيزى جان ! به چون شمايى كم لطفى نتوان ؛
اندوه فراق پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر من سنگين بود و از آن
رو، ديدار شما ممكن نمى شد. فرمود: سلمان به نزد
فاطمه دختر رسول خدا برو، مى خواهد تو را ببيند و هديه بهشتى به تو
بدهد. گفتم : فاطمه عليها السلام هديه اى بهشتى دريافت كرده است
؛ آن هم بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ؟! فرمود:
آرى ؛ ديروز.
سلمان گويد: به شتاب به خانه ى دخت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
آمدم . ديم حضرتش نشسته است و عبايى بر سر افكنده (عبا آن قدر كوتاه
بود كه ) اگر مى خواست بر سر بكشد، پايش بيرون مى ماند و اگر پا را مى
پوشاند، به سر نمى رسيد. وقتى مرا ديد، پارچه اى به سر بست . آن گاه
فرمود: سلمان ! بعد از در گذشت پدرم ، به من بى
وفا شدى ! گفتم : عزيز جانم ! بى وفايى نكرده ام . فرمود:
پس چه ؟!
(48) حال بنشين و به آن چه مى گويم كگوش كن :
ديروز همين جا نشسته بودم . در خانه بسته بود. به انقطاع وحى و نيامدن
فرشتگان به خانه مان مى انديشيدم . ناگهان در - بى آن كه كسى آن را
بگشايد - باز شد. سه زن جوان - كه از آن ها زيباتر و پاكيزه تر و نيكو
چهره تر و خوش بوتر ديده نشده است - در آمدند با شگفتى آميخته به ترس
برخاستم و گفتم : پدرم فدايتان !
(49) شما از اهل مدينه ايد يا مكه ؟! گفتند: اى دختر
پيامبر! ما نه از مردم مكه ايم ، نه مدينه و نه هيچ كجاى زمين . ما
دخترانى از حورالعين بهشتيم . پروردگار عزت ما را نزد شما فرستاده است
. مشتاقان شماييم .
به آن كه به نظر بزرگتر مى آمد گفتم : نامت چيست ؟ گفت : مقدوده .
پرسيدم : چرا بدين نام ناميده شده اى ؟ گفت : من براى مقداد بن اسود
كندى ، يار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آفريده شده ام . به دو
مى گفتم : نام تو چيست ؟ گفت : ذره . گفتم : تو چرا ذره ناميده شده اى
؟ به چشم من ارجمند (و بزرگ ) مى آيى ! گفت : مرا براى ابوذر غفارى ،
يار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، آفريده اند. به سو مى گفتم
: تو چه نام دارى ؟ گفت : سلمى . گفتم تو چرا سلمى ناميده شدى ؟ گفت :
من آفريده براى سلمان فارسى يار پدر شمايم .
حضرت فاطمه (عليها السلام ) افزود: آن گاه خرماى زرد رنگى مانند نان
قندى بزرگ كه همراه داشته به من دادند؛ سپيدتر از برف بود و خوش بوتر
از مشك معطر. (حضرتش آن را آورد) و فرمود: سلمان ، امشب با اين افطار
كن و فردا هسته (يا دانه )ى آن را براى من بياور.
خرما را گرفتم ؛ اما به هر جمعى از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله
و سلم مى رسيدم مى گفتند: سلمان ! مشك با خود دارى ؟ مى گفتم : آرى .
به هنگام افطار، با آن افطار كردم ؛ اما نه هسته اى ديدم و نه دانه اى
.
فردا روز نزد دخت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفتم و گفتم : من
با (خرماى ) مرحمتى شما افطار كردم ؛ اما نه هسته اى ديدم و نه دانه اى
! فرمود: سلمان ، (اين خرما) نه هسته دارد و نه دانه ؛ از درختى است
كاشته ى خداوند در بهشت . (آن گاه افزود:) آيا مى خواهى دعايى بياموزمت
كه پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، به من آموخت و هر صبح
شام مى خوانمش ؟ گفتم : آرى ، بانوى من ! فرمود: اگر مى خواهى تا زنده
اى رنجور تب نشوى ، همواره آن دعا را بخوان . گفتم : به من بياموزيدش .
فرمود:
بسم الله الرحمان الرحيم ، بسيم الله النور، بسم
الله نور النور، بسم الله نور على نور، بسم الله الذى هو مدبر الامور،
بسم الله الذى خلق النور من النور .
الحمد الله الذى خلق النور من النور، و انزل
النور على الطور، فى كتاب مسطور، فى رق منشور، بقدر مقدور، على نبى
محبور.
الحمدلله الذى هم بالعز مذكور، و بالفخر مشهور،
و على السراء و الضراء مشكور، و صلى الله على سيدنا محمد و آله
الطاهرين .
سلمان مى گويد: (اين كلمات را) فرا گرفتم . به خدا آن ها را به بيش از
هزار نفر از اهل مكه و مدينه - كه تب دار بودند - آمووختم ؛ همه ، به
خواست خدا، بهبود يافتند.