اخلاق (درسنامه اخلاق براى طلاب پايه سوم) جلد سوم

حضرت امام خمينى قدس سره
گزينش : مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه

- ۱ -


فهرست مطالب
سخن مركز متون
مقدمه
فصل اول : علم اخلاق و امام خمينى قدس سره
فصل دوم : آثار اخلاقى امام خمينى قدس سره
1. شرح اربعين
2. آداب الصلاة
3. شرح جنود عقل و جهل
4. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس
فصل سوم : ويژگيها و محورهاى اصلى آثار اخلاقى امام خمينى
1. انسان داراى دو فطرت است : اصلى و تبعى
2. عالم طبيعت دار تغير، و جميع ملكات و اخلاق قابل تغير و اصلاح است
3. علم رسمى سر به سر قيل است و قال
4. فرق علم و ايمان و بى ثمر بودن علم بدون ايمان
5. مكايد نفس و شيطان
6. حب دنيا و نفس
7. دستورالعملهاى اخلاقى
8. انكار نكردن مقامات اولياء خدا
9. تعبد و توجه و عنايت شديد به ادعيه و احاديث ائمه عليهم السلام و تبيين مقامات آنها
10. موعظه هاى هشيار كننده و مناجاتهاى سرشار از شور
فصل چهارم : درسنامه اخلاق : گزيده آثار اخلاقى امام خمينى
بخش اول : تقريرات دروس اخلاق
1. لزوم برنامه هاى اخلاقى و كلاس تهذيب در حمزه
2. سفارش به طلاب
3. مسؤ وليت سنگين اهل علم
4. اهميت تهذيب و تزكيه نفس
5. لزوم پرهيز از اختلاف
6. عنايات الهى
7. نكاتى از مناجات شعبانيه
8. ماه رمضان : ضيافت الهى
9. حجابهاى انسان
10. علم و ايمان
11. معناى عصمت
12. قدم اول در سلوك
13. ويژگى امراض روحى
14. هشدار به جوانان
15. هشدار به حوزه ها
بخش دوم : آداب الصلاة
مقدمه : صورت ملكوتى و آداب قلبى نماز
مقاله اولى : آدابى كه در تمام عبادات ضرور است
فصل اول : عبوديت
فصل دوم : مراتب مقامات اهل سلوك
فصل سوم : خشوع
فصل چهارم : (طماءنينه )
فصل پنجم : محافظت عبادت از تصرف شيطان
فصل ششم : نشاط و بهجت
فصل هفتم : تفهيم
فصل هشتم : حضور قلب
فصل نهم : دعوت به حضور قلب
فصل دهم : دواى هرزه گردى خيال
فصل يازدهم : حب دنيا باعث تشتت خيال
تتميم : اعراض دادن نفس از دنيا
مقاله ثانيه : مقدمات نماز و بعض آداب قلبيه آن
مقصد اول : طهارت
فصل اول : بيان اجمالى طهور
فصل دوم : مراتب ظهور
فصل سوم : (شرح مرتبه اول ) ظهور
فصل چهارم : شمه اى از آداب وضو به حسب باطن
فصل پنجم : پاره اى از آداب باطنيه ازاله نجاست
مقصد دوم : شمه اى از آداب لباس
مقام اول : آداب مطلق لباس
مقام دوم : پاره اى از آداب لباس مصلى
مقصد سوم : آداب قلبيه وقت
فصل اول : (لذت خواص از مناجات و انتظار اوقات صلوات )
فصل دوم : مواظبت از وقت
مقاله ثالثه : مقارنات نماز
باب اول : بعض اذان و اقامه
فصل اول : آداب اجماليه
فصل دوم : بعضى از آداب و اسرار تكبيرات
فصل سوم : بعض آداب شهادت به الوهيت
فصل چهارم : بعض آداب شهادت به رسالت
فصل پنجم : بعضى از آداب حيعلات
باب دوم : آداب قيام
باب سوم : سر نيت و آداب آن
فصل اول : حقيقت نيت در عبادات
فصل دوم : (اخلاص )
فصل سوم : بيان بعضى مراتب اخلاص به طريق اجمال
فصل چهارم : (علم بدون عمل )
فصل پنجم : بعض درجات ديگر اخلاص
باب چهارم : شمه اى از آداب قرائت و اسرار آن
مصباح اول : آداب مطلقه قرائت قرآن شريف
مصباح دوم : شمه اى از آداب قرائت در خصوص نماز
باب پنجم : شمه اى از آداب و اسرار ركوع
باب ششم : اسرار و آداب سجود
باب هفتم : آداب سلام
خاتمه : بعضى از امور داخله و خارجه نماز
فصل اول : تسبيحات اربعه
فصل دوم : آداب قلبيه قنوت
فصل سوم : تعقيب
بخش سوم : شرح حديث جنود عقل و جهل
مقدمه : (مقصد اصلى قرآن و حديث و چگونگى كتب اخلاق )
مقاله اولى : نقل لفظ حديث شريف تيمنا و تبركا
مقاله دوم : شرح اجمالى بعض الفاظ حديث شريف
مقاله سوم : شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه
مقصد اول : شرح الخير و... ضده الشر
فصل اول : (مقصود از خير و شر)
فصل دوم : توضيح اين مقصود
فصل سوم : فطرت مخموره وزير عقل و فطرت محجوبه وزير جهل است
فصل چهارم : (ضرورت اصلاح نفس )
مقصد دوم : ايمان و كفر
فصل اول : (مقصود از ايمان )
فصل دوم : توضيح و تتميم اين مطلب
فصل سوم : استشهاد براى اين مقصد به دليل نقلى
فصل چهارم : (راه تحصيل ايمان )
مقصد سوم : تصديق و ضد آن : جحود
فصل اول : (مقصد از تصديق و جحود)
فصل دوم : (اصلاح نفس از جحود)
مقصد چهارم : رجا و ضد آن : قنوط
فصل اول : رجا از جنود عقل است ، و قنوط از جنود جهل
فصل دوم : فرق بين رجا و غرور
فصل سوم : فرق ميان خوف و قنوط
فصل چهارم : كيفيت جمع بين خوف و رجا
مقصد پنجم : عدل و ضد آن : جور
فصل اول : (مقصد از عدالت و جور)
فصل دوم : (تحصيل فضيلت عدالت )
مقصد ششم : رضا و ضد آن : سخط
فصل اول : (مقصود از رضا و سخط)
فصل دوم : مراتب رضا
فصل سوم : (مبادى مقام رضا)
فصل چهارم : (ابتلاء مؤ منين )
فصل پنجم : فضيلت رضا و ذم سخط از طريق نقل
مقصد هفتم : شكر و ضد آن : كفران
مقصد هشتم : طمع و ضد آن : ياءس
مقصد نهم : توكل و ضد آن : حرص
فصل اول : معنى توكل
فصل دوم : اركان توكل
فصل سوم : تعقيب اين باب و موعظت اولوالالباب
فصل چهارم : معرفت بعض مراتب و درجات توكل
فصل پنجم : توكل از جنود عقل و حرص از جنود جهل است
فصل ششم : مدح توكل و ذم حرص از طريق نقل
مقصد دهم و يازدهم : راءفت و رحمت و ضد آنها: قسوت و غضب
فصل اول : (معنى راءفت و قسوت و آثار راءفت )
فصل دوم : (فرق قساوت و غضب )
فصل سوم : (راءفت از جنود عقل است )
فصل چهارم : (ثمرات قوه غضبيه )
فصل پنجم : (انحراف قوه غضبيه )
فصل ششم : جمله اى از احاديث شريفه در اين باب
فصل هفتم : مختصرى براى علاج غضب
فصل هشتم : علاج غضب ، در حال سكونت نفس به قلع ماده آن
مقصد دوازدهم : علم و ضد آن : جهل
فصل اول : (معنى علم و جهل و فضيلت علم )
فصل دوم : علم از جنود عقل و جهل از جنود ابليس است
فصل سوم : مختصرى در فضايل علم از طريق نقل
مقصد سيزدهم : فهم و ضد آن : حمق
فصل اول : (معنى فهم و حمق )
فصل دوم : تعقيب اين مقصد و موعظت در اين باب
فصل سوم : فهم از جنود عقل و حمق از جنود جهل است
مقصد چهاردهم : عفت و ضد آن : هتك
فصل اول : معنى عفت
فصل دوم : (ثمرات قوه شهويه )
فصل سوم (تاثير اعمال بر قلب )
فصل چهارم : (موعظه براى اصلاح نفس )
فصل پنجم : بعضى روايات در فضيلت عفت
مقصد پانزدهم : زهد و ضد آن : رغبت
فصل اول : معنى زهد و رغبت
فصل دوم : درجات و مراتب زهد
فصل سوم : منزلت زهد نسبت به مقام سلوك انسانيت و كمال روحانيت
فصل چهارم : (رغبت به دنيا موجب احتجاب از حق است )
فصل پنجم : زهد از فطريات و رغبت از لوازم احتجاب فطرت است
فصل ششم : استشهاد به ادله نقليه
مقصد شانزدهم : رفق و ضد آن : خرق
فصل اول : (معنى رفق و خرق )
فصل دوم : (دخالت رفق در امور انسان )
فصل سوم : رفق و مدارا از جنود عقل و خرق و عنف از جنود جهل است
فصل چهارم : بعض از اخبار شريفه در اين باب
مقصد هفدهم : رهبت و ضد آن : جراءت
فصل اول : (معنى رهبت )
فصل دوم : اختلاف درجات خوف
فصل سوم : خوف و رهبت از جنود عقل و جراءت از جنود جهل است
مقصد هيجدهم : تواضع و ضد آن : كبر
فصل اول : معنى تواضع و كبر
فصل دوم : درجات تواضع و كبر
فصل سوم : (شرح صدر و ضيق صدر)
فصل چهارم : (موعظه در اين باب )
فصل پنجم : شمه اى از احاديث شريفه در اين باب
فصل ششم : احاديث تكبر
فصل هفتم : تواضع از جنود عقل و تكبر از جنود جهل است
مقصد نوزدهم : تؤ ده و ضد آن : تسرع
فصل اول : (تؤ ده و تسرع از صفات ظاهره و باطنه است )
فصل دوم : (مقصود از تؤ ده و تسرع )
فصل سوم : تاءنى و تثبت از جنود و تسرع از جنود جهل است
مقصد بيستم : حلم و ضد آن : سفه
فصل اول : (معنى حلم و سفه )
فصل دوم (ثمرات قوه غضبيه )
فصل سوم : (خطر انحراف قوه غضبيه )
فصل چهارم : علاج اساسى سفه به علاج اسباب آن
فصل پنجم : تحصيل ملكه حلم
فصل ششم : فضايل حلم از طريق منقول
مقصد بيست و يكم : صمت و ضد آن : هذر
فصل اول : (فوائد صمت )
فصل دوم : زيانهاى هذر، هذيان ، باطل ، لغو، و سخنان بيهوده
فصل سوم : فضايل صمت و عيوب هذر از طريق نقل
فصل چهارم : صمت از جنود عقل و هذر و هذيان از جنود جهل است
مقصد بيست و دوم : استسلام و ضد آن : استكبار
فصل اول : (معنى استسلام و استكبار)
فصل دوم : (استسلام از جنود عقل و استكبار از جنود جهل است )
مقصد بيست و سوم : تسليم و ضد آن : شك
فصل اول : (معنى تسليم و شك )
فصل دوم : (فوائد تسليم )
فصل سوم : تسليم از جنود عقل و ضد آن از جنود جهل است
مقصد بيست و چهارم : صبر و ضد آن : جزع
فصل اول : (معنى صبر و جزع )
فصل دوم : مراتب صبر
فصل سوم : صبر از جنود عقل و جزع از جنود جهل است
فصل چهارم : (احاديث اين باب )
مقصد بيست و پنجم : صفح و ضد آن : انتقام
فصل اول : (ثمرات صفح و مضرات انتقام )
فصل دوم : بعضى از احاديث شريفه در اين باب
سخن مركز متون 
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام على الامام المهدى الذى يملا الارض قسطا و عدلا

آبشار دانش ، دراز زمانى بر دامن حوزه فرو مى باريد و از آنجا به دشت سبز سينه ها. اين ، در روزگارى بود كه حوزه ، بسان دشت تشنه ، آغوش بر جويبارهاى دانش گشوده بود و گونه گون دانشها را در بر مى كشيد و در كارگاه انديشه خود، سره را از ناسره جدا مى ساخت .
حوزه با زمان پيش مى رفت و با دانشهاى و با دانشهاى روز در مى آميخت و نيازهاى جامعه را از دل آنها بيرون مى كشيد. حركت ، رويش و جوشش ، تمام زواياى حوزه را فرا گرفته بود. در هر عرصه اى كه گام مى گذاشت ، سخنى نو داشت و دريچه اى جديد به روشنايى مى گشود.
پرتو از قرآن و سنت مى گرفت و در پرتو قرآن و سنت سير مى كرد. علم ، گمشده پروردگان اين حوزه بود. در هر كجا كه گام مى نهادند، به هر كانونى كه در مى آمدند، در هر محفلى كه بار مى يافتند، در هر قلمروى كه ره مى پوييدند، بر سر هر چشمه اى كه رحل مى افكندند، در پى گمشده خود بودند كه بيابند و برگيرند و به گاه نياز، به كار بندند. حقيقت جو بودند و در پى حقيقت روان . اگر انديشه اى را نقد مى كردند، اگر نوشته اى را به بوته بررسى مى نهادند. در پى آن بودند كه غبار از چهره حقيقت بسترند و راه روشن را بنمايانند و به سرچشمه خورشيد ره گشايند. بسيارى از آنان هم در فقه ، اصول ، كلام ، تفسير، فلسفه ، و ادبيات ، نگارشهايى داشتند و هم در علومى ديگر، مانند رياضيات و طب ، پرتكاپو بودند و خستگى ناپذير.
با سستى و تن پرورى ، و راحت جويى ميانه اى نداشتند. مرد عرصه هاى كار بودند و تلاش . براى رسيدن به قله هاى دانش ، هميشه در حركت بودند و خيزش . گردنه هاى دشوار گذر و راههاى پرپيچ و خم را مى پيمودند، تا به افق روشن دانش برسند و تمدنى زيبا و پرشكوه پديد آورند.
آنچه را گفته آمد، مى شود از آثار علمى به جاى مانده از دوره هاى گوناگون و نيز از نقشى كه عالمان و دانش آموختگان حوزه هاى نجف ، بغداد، حله ، رى ، اصفهان ، قم ، جبل عامل ، و... در جهان اسلام و در رشد و تعالى فكرى مسلمانان داشته اند، بدرستى فهميد.
امروزه اگر حوزه بر آن است كه شكوه فرآيند و با انقلاب نور، هماهنگ و هم آوا شود، ناگزير بايد در صحنه هاى گوناگون همزمان تلاش كند و همه سويه و ژرف بينديشد.
پيداست كه از جمله كارهاى بايسته در اين عرصه ، تدوين آموزشى است . از اين روى ، براى برداشتن گامى هر چند كوچك ، به سال 1378، مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه (متون ) (1) در حوزه علميه قم بنيان گذارده شد تا افزون بر نگارش و سامان دهى متنهاى درسى حوزه هاى علوم دينى ، نشر پيراسته و چشم نواز آنها را به عهده گيرد.
پيش از اين صاحب نظران و بزرگانى مانند آية الله شهيد سيد محمدباقر صدر و آية الله شيخ محمد رضا مظفر تغمدهما الله بالرحمة و الرضوان ، و اءسكنهما اءعلى غرفات الجنان گامهايى بلند در اين راه برداشته اند. اين مركز همه آن تلاشها را ارج مى نهد و خود را به ادامه دهنده كوچك راه آن بزرگان و ملهم از آنان مى داند.
ناگفته پيداست كه هرگز در صدد نيستيم كارى كنيم تا بنيه علمى دانش پژوهان حوزه سست گردد يا از ژرفايى و عمق و دقت دروس كاسته شود؛ بلكه تلاش مى كنيم تا با بهره گيرى از ارشاد و راهنمايى زعماى حوزه مدرسان و صاحب نظران ، در زمينه هايى كه احساس نياز مى شود، متونى پديد آوريم كه علاوه بر دارا بودن ضوابط درسى ، بر عمق و دقت و غناى علمى دانش پژوهان حوزه بيفزايند و به شكلى سهل تر و در مدتى كوتاه تر، مطالب افزون ترى به آنان بياموزند.
اين مركز، جوانه است شاداب بر پيكر تنومند و كهن و ريشه دار حوزه كه اميد است با همراهى و همكارى بزرگان و مدرسان و صاحب نظران ، بپايد و دوام يابد و گامى هر چند كوتاه در راه تعالى حوزه هاى علوم دينى بردارد. از اين رو، با فروتنى ، از همه اين بزرگواران انتظار همدلى و همراهى داريم و با خضوع از ايشان مى خواهيم از ارائه طريق و راهنمايى و انتقاد و اظهارنظر دريغ نورزند و از اين رهگذر، موجبات خشنودى صاحب حوزه ، حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) را فراهم آورند.
بناى مركز به اين است كه همواره در بهسازى و اصلاح و رفع نقايص متون درسى بكوشد و همين كه اصلاح ، تكميل ، و يا تعويض متنى را لازم ديد، به آن اقدام كند.
كتاب حاضر، اخلاق (3)، به منظور تدريس در پايه سوم يك حوزه تدوين شده است . اخلاق (3) و نيز اخلاق (4)، گزيده آثار امام خمينى است . اخلاق (3) دفتر اول از گزيده آثار اخلاقى امام ، و مشتمل برگزيده سه كتاب : جهاد اكبر، (2) آداب الصلاة و شرح حديث جنود عقل و جهل ؛ و اخلاق (4) دفتر دوم از گزيده آثار و خلاصه شرح اربعين است . چگونگى آثار اخلاقى امام و گزينش مركز متون به تفصيل در مقدمه خواهد آمد.
علاوه بر اين اثر، اخلاق (1) و (2) براى پايه هاى اول و دوم منتشر شده و اخلاق (4) تا (6) براى پايه هاى چهارم ، پنجم و ششم در آستانه نشر است .
از اعضاى محترم گروه اخلاق مركز متون ، و همه كسانى كه در مراحل مختلف براى سامان يافتن اين اثر ما را يارى كردند صميمانه سپاسگزاريم ، بخصوص از فضلاى محترم حوزه آقايان محسن صادقى ، على مختارى ، عباسعلى مردى ، سيد ابوالحسن مطلبى ، محسن نوروزى . همچنين از آقايان رمضانعلى قربانى و على تجويديان كه صفحه آرايى و حروفچينى اين اثر را برعهده داشتند.
از همه صاحبنظران و مدرسان تقاضا مى شود كه نظر خود را در خصوص اثر حاضر و ديگر آثار اين مركز، به نشانى قم ، صندوق پستى 916/37185، مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه (متون ) با ما در ميان گذارند.
قم
مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه (متون )
تابستان 1382
مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين ، و الصلاة و السلام على سيدنا و نبينا اءفضل الخلائق اءجمعين ، و وصيه و خليفته على اميرالمؤ منين ، و آله الطيبين الطاهرين ، و لعنة الله على اءعدائهم اءبد الابدين و دهر الداهرين السلام على الامام المهدى الذى يملا الارض قسطا و عدلا

فصل اول : علم اخلاق و امام خمينى قدس سره 
پيشواى بزرگ و نام آور دوران معاصر، بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران ، حضرت امام خمينى (قدس الله روحه الزكيه ، على تربته المراحم الربانية ) علاوه بر فقه و اصول و ديگر علوم رايج حوزه ها، در دانش اخلاق و تزكيه و تهذيب نفوس يدى طولى داشت و بخشى نسبتا زيد از عمر شريف خود را صرف تدريس اخلاق و تربيت و تزكيه فضلا و طلاب و نيز تحقيق در مسائل اخلاق و نگارش كتابهاى سودمند اخلاقى كرد؛ به طورى كه در اين زمينه استادى ماهر و صاحب نظرى مسلم و شخصيتى ممتاز و تاثيرگذار شناخته شد و دروس اخلاق و جلسات تهذيب او تاثير بسيارى بر مستمعان بخصوص طلاب و فضلا داشت .
امام خمينى ، تدريس اخلاق در حوزه قم را از دوره سياه رضاخان شروع كرد و تا مدتى پس از آن ادامه داد. جلسات اخلاق امام كه در مدرسه فيضيه و مدرسه حاج ملا صادق (3) برگزار مى شد، شيفتگان زيادى داشت و مشتاقان فراوانى را از زلال معارف اخلاقى وحى سيراب مى كرد. تاريخ نگار انقلاب اسلامى ، حجة الاسلام جناب سيد حميد روحانى در اين باره مى نويسد:
در آغاز، اين جلسه محدود بود و فقط عده اى افراد مورد اعتماد ايشان مى توانستند در آن شركت كنند. بتدريج دامنه اين درس توسعه يافت و هفته اى يك روز در سطح حوزه تشكيل مى شد و علاوه بر روحانيان دهها نفر از اقشار ديگر در آن شركت مى جستند.
استقبال زياد از اين مجلس ، امام را بر آن داشت تا جلسه را در هر هفته اى دو روز (پنج شنبه و جمعه ) برقرار كند. در اين حال ، عمال رضاخان به كارشكنى پرداختند و در صدد بر هم زدن آن برآمدند به طورى كه سرانجام امام خمينى ناچار شد اين جلسه را از مدرسه فيضيه به مدرسه حاج ملا صادق منتقل و به شكل محدودترى برگزار كند.
تا آنكه دوران سياه رضاخان به سر آمد و درس اخلاق امام در فيضيه با شكوه تمام مجددا برگزار شد و در آنجا ساليان درازى (ظاهرا حدود هشت سال ) ادامه يافت ... (4)
امام خمينى خود به مناسبتى در اين باره نوشته اند:
علت اصلى توسعه اين مجلس (مجلس درس اخلاق ) جلوگيرى شديد پليس رضاشاه بود از مطلق مجالس تعزيه و موعظه و امثال آن . از اين جهت مردم علاقه مند بودند و اينجانب نيز درس خصوصى ... را به نحو عموم و عوام فهم توسعه دادم . (5)
همچنين دانشمند خدمتگزار مرحوم حجة الاسلام شيخ محمد شريف رازى قدس سره پنجاه سال پيش - يعنى در سال 1373 ق - در كتاب آثار الحجة كه به سال 1374 ق چاپ شده درباره تدريس امام نوشته است :
و بخصوص در فن اخلاق و درس آن ، استاد منحصر به فرد حوزه قم بوده و حدود هشت سال در مدرسه فيضيه هفته اى دو روز صدها نفر از فضلاى حوزه و غيره را از بيانات شيوا و درس اخلاق خود مستفيض (مى كرد) و با ذكر الهى هب لى كمال الانقطاع اليك ، و انر اءبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك ، حتى تخرق اءبصار القلوب حجب النور، فتصل الى معدن العظمة ، و تصير اءرواحنا معلقة بعز قدسك كه همه روزه در اختتام درسش ‍ مى فرمود، قلوب اهل ذوق و تهذيب را نورانى و صفا و جلا مى داد، تا در چند سال اخير كه درس مذكور را براى پاره اى از موانع تعطيل ، و حوزه درس خارج فقه و اصول را داير (كرد)... (6)
مرحوم رازى همچنين در كتاب گنجينه دانشمندان كه در سال 1352 ش ‍ چاپ شده است در اين باره گويد:
پس از مرحوم آقاى ملكى ، چندين سال تدريس اين علم به عهده زعيم بزرگوار آية الله خمينى بود كه در مدرسه فيضيه در روزهاى پنج شنبه و جمعه بود كه اين نگارنده هم با جماعت بسيارى شركت داشتم و هرگز فراموش نمى كنم كه معظم له در غالب روزها آيه مباركه يا اءيها الذين امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد... (7) را عنوان كرده ، و با سوز و روحانيت مخصوصى مطالب اخلاقى را بحث نموده و روحانيت مخصوص و نورانيت خاصى به شاگردان و حاضرين مى دادند و در آخر بحث هم با حالى عجيب و قلبى حزين دست به دعا برداشته و عرض ‍ مى كردند: الهى هب لى كمال الانقطاع اليك ... و تصير اءرواحنا معلقة بعز قدسك (8)
استاد شهيد مطهرى كه خود يكى از بارزترين چهره هاى شركت كننده اين كلاس است ، تاثير آن را بدين سان بيان كرده است :
اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شايستگى ورود در معقولات را نداشتم ، اما درس اخلاقى كه وسيله شخصيت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مى شد، و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمى ، مرا سرمست مى كرد. بدون هيچ اغراق و مبالغه اى اين درس مرا آنچنان به وجد مى آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديدا تحت تاءثير آن مى يافتم .
بخش مهمى از شخصيت فكرى و روحى من در آن درس - و سپس در درسهاى ديگرى كه طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم - انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مى دانم . راستى كه او روح قدسى الهى بود. (9)
ظاهرا از آن جلسات تقرير و دست نبشته اى كامل در دست نيست و جز سمتهايى كه شركت كنندگان - از جمله آية الله شيخ على پناه اشتهاردى - يادداشت كرده يا به خاطر سپرده اند، چيزى باقى نمانده است .
فصل دوم : آثار اخلاقى امام خمينى قدس سره 
امام خمينى علاوه بر تدريس اخلاق ، به تاءليف آثارى گرانسنگ در دانش ‍ اخلاق پرداخت .
آثار اخلاقى امام - كه مباحثى ديگر نيز در آنها به چشم مى خورد، ولى عمدة اخلاقى اند - به ترتيب تاريخ تاليف عبارتند از:
1 - شرح اربعين
2 - آداب الصلاة ؛
3 - شرح حديث جنود عقل و جهل ؛
4 - جهاد اكبر يا مبارزه با نفس
اينك توضيحى كوتاه درباره هر يك از اين كتابها.
1. شرح اربعين 
نگارش اين اثر شريف و تاليف منيف ، يعنى مبسوطترين اثر اخلاقى امام ، در عصر روز جمعه چهارم محرم 1358 ق پايان يافته است . اين كتاب شرح چهل حديث شريف از احاديث خاندان رسالت (عليهم آلاف التحية و الثنا) است كه به اقتضاى سنت اربعين نويسى در بين علماى اسلام تاليف شده و 29 حديث آن اخلاقى و هفت حديث آخر و نيز حديث 11، 28، 31، 32 در باب اعتقادات و معارف است . هر چند ذيل حديث 28، 32 و 34 مباحث اخلاقى هم مطرح شده است . مولف در آغاز اين كتاب انگيزه اش از تاليف آن را چنين بيان مى كند:
اين بنده بى بضاعت ضعيف ، مدتى بود با خود حديث مى كردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ... جمع آورى كرده و هر يك را به مناسبت شرحى كند كه با حال عامه مناسبتى داشته باشد؛ و از اين جهت آن را به زبان فارسى نگاشته كه فارسى زبانان نيز از آن بهره گيرند. شايد - ان شاء الله - مشمول حديث شريف ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله شوم كه فرموده است : من حفظ على امتى اربعين حديثا ينتفعون بها بعثه الله يوم القيامة فقيها عالما تا بحمدالله و حسن توفيقه موفق به شروع آن شدم .
امام در اين اثر چهار بار از كتاب ديگر خود: مصباح الهداية ، كه سالها پيش از شرح اربعين ، يعنى در 25 شوال 1349 ق از تاليف آن فارغ شده ، ياد كرده اند:
در حديث نبوى صلى الله عليه و آله است : على ممسوس فى ذات الله و نويسنده شمه اى از سريان مقام نبوت و ولايت را چون خفاش كه از آفتاب عالمتاب بخواهد وصف كند، در سابق ايام در رساله اى على جده موسوم به مصباح الهدايه به رشته تحرير در آورده . (10)
ولى از ديگر آثارى كه پيش از شرح اربعين تاليف كرده ، در آن يادى نكرده اند.
امام در كتابهاى آداب الصلاة و شرح جنود عقل و جهل بارها از اين اثر ياد كرده و در مواردى آن را شرح اربعين ناميده است :
- نويسنده در شرح اربعين شرح اربعين شرحى در اين باب نگاشته و به قدر ميسور در بيان آن به تفصيل پرداخته ام . (11)
- ما شمه اى از اين مطلب را در كتاب شرح اربعين مذكور داشتيم . (12)
-... و ما شمه اى از لطايف سوره كريمه توحيد... را در كتاب شرح اربعين بيان نموديم . (13)
-... و ما در شرح اربعين اين حديث شريف را حديث بيست و هشتم قرار داده شرح نموديم . (14)
از آنجا كه اين اسم مطابق مسمى ، و از سوى ديگر خود مولف آن را بدين نام ناميده است ما هم از آن با همين عنوان ياد كرده ايم ، هر چند با نام اربعين حديث منتشر شده است .
2. آداب الصلاة 
مؤ لف درباره انگيزه اش از نگارش اين اثر گويد:
ايامى چند پيش از اين ، رساله اى فراهم آوردم كه به قدر ميسور از صلات در آن گنجانيدم ، و چون آن را با حال عامه تناسبى نيست در نظر گرفتم كه شطرى از آداب قلبيه اين معراج روحانى را در سلك تحرير در آورم ، شايد برادران ايمانى را از آن تذكرى و قلب قاسى خود را تاءثرى حاصل آيد.
نگارش اين اثر در روز دوشنبه دوم ربيع الاخر 1361، برابر با 30 فروردين 1321 پايان يافته است . مؤ لف در اين اثر علاوه بر آداب قلبى نماز، كه خود از مسائل اخلاقى است ، مباحث معارفى و اخلاقى مهم ديگرى را نيز به تناسب مطرح كرده و سوره هاى شريفه حمد، توحيد و قدر را تفسير كرده اند. ايشان در اين كتاب از چهار اثر ديگر خود ياد كرده اند:
الف ) شرح اربعين ، كه پيشتر گذشت ؛
ب ) سر الصلاه (در ص 2، 31، 79، 304، 350، 357، 377)؛
ج ) شرح دعاى سحر (در ص 245)
د) مصباح الهدايه (در ص 136، 245، 293)
همچنين وعده دادند كه رساله اى در باب علت تشريع بسيارى از عبادات تاءليف كنند كه گويا موفق نشده اند:
نويسنده را سالها در نظر است كه در اين باب رساله اى تنظيم كنم و اشتغالات ديگر مانع شده ...! (15)
3. شرح جنود عقل و جهل 
اين كتاب آخرين تاليف اخلاقى امام خمينى است و ايشان پس از اين اثر به تاءليفات فقهى و اصولى روى آورده اند. اين كتاب شرح حديث معروف امام صادق عليه السلام درباره عقل و جهل است كه امام عليه السلام هفتاد و پنج جند براى هر يك از عقل و جهل بر شمرده است . (16) امام خمينى علاوه بر مباحثى كلى راجع به عقل و جهل ، 25 جند از جنود عقل و جهل را در 25 مقصد شرح داده و تتمه را به مجلدى ديگر وانهاده كه ظاهرا موفق به تاليف آن نشده اند:
- ما اينجا اين جزو از شرح حديث را خاتمه مى دهيم و تتمه آن را با خواست خدا در مجلد ديگر قرار مى دهيم .
به اتمام رسيد اين جلد در روز دوم شهر رمضان المبارك هزار و سيصد و شصت و سه در قصبه محلات ، در ايامى كه به واسطه گرماى هوا از قم به آنجا مسافرت كرده بودم . (17)
- و ما حقيقت توبه ، و مقدمات و شرايط آن را در باب خود در اين رساله بيان مى كنيم ، ان شاء الله .
- پس از آن ، توبه خالص كند با شرايط خود در باب توبه بيايد. (18)
ولى اين مجلد مطبوع فاقد بحث توبه است (19) و در نظر مؤ لف بوده است كه در مجلد يا مجلدات بعدى آن را تبيين كند.
امام در اواسط كتاب نيز اشاره اى به زمان تاءليف آن دارند:
الان كه نويسنده ، اين اوراق را سياه مى كند موقع جوشش جنگ عمومى بين متفقين و آلمان است كه آتش آن در تمام سكنه عالم شعله ور شده و اين شعله سوزنده و جهنم فروزنده نيست جز نائره غضب يك جانور آدم خوار و يك سبع تبه روزگار، كه به اسم پيشوايى آلمان ، عالم را و خصوصا ملت بيچاره خود را بدبخت و پريشان روزگار كرد... تا به كجا منتهى شود و كى اين جمعيت بينوا از دست چند نفر حيوان به صورت انسان ... خلاص شوند و اين بيچارگى خاتمه پيدا كند و اين ظلمتكده خاكى نورانى شود به نور الهى ولى مصلح كامل ؟ اللهم عجل فرجه الشريف و من علينا بظهوره (20)
مؤ لف در اين كتاب از سه اثر ديگر خود ياد كرده و به آنها ارجاع داده است :
الف ) مصباح الهدايه (ص 28)، ب ) شرح اربعين ، (ص 15، 123، 166، 173، 250، 334)؛ ج ) آداب الصلاة (ص 51، 107، 390، 413).
همچنين تاءليف رساله اى جداگانه درباره فرزند را وعده داده اند: ... كه تفصيل آن محتاج رساله جداگانه اى است كه اميد است به توفيق حق موفق به افراز آن شوم (21) كه ظاهرا چنين رساله اى تاءليف نكرده اند يا از ميان رفته است . همچنين آرزو كرده اند رساله اى در اثبات حدوث زمانى عالم به مسلك ويژه خود بنويسند. (22)
مؤ لف در اين اثر كه به انگيزه تربيت و تزكيه اخلاقى عموم مردم نوشته ، بيشتر صيغه اخلاقى حديث را مد نظر داشته و از پرداختن به دقايق علمى كه تاءثيرى در اين جهت ندارد، جز اندكى ، روى بر تافته است . بناى وى بر تاءليفى اخلاقى به سبكى جديد بر خلاف كتب رايج دانش اخلاق ، و الحق در اين زمينه موفق بوده است :
نويسنده در نظر ندارد كه بحث در اطراف جهات علميه اين حديث شريف كند به جهاتى ... سوم آنكه استفاده از نكات علميه منحصر به اهل علم و فضل است و ما را نظر به استفاده عموم بلكه عوام است . چهارم - و آن عمده است - آنكه مقصود مهم از صدور اين احادث شريفه و مقصد اسنى از بسط علوم الهيه ، افهام نكات علميه و فلسفيه ... نيست ؛ بلكه غايت القصواى آن سبكبار نمودن نفوس است از عالم مظلم طبيعت و توجه دادن ارواح است به عالم غيب و منقطع نمودن طاير روح است از شاخسار درخت دنيا، كه اصل شجره خبيثه است و پرواز دادن آن است به سوى فضاى عالم قدس و محفل انس ، كه روح شجره طيبه است و اين حاصل نيايد مگر از تصفيه عقول و تزكيه نفوس و اصلاح احوال و تخليص اعمال ... بالجمله ، به نظر قاصر، اخلاق علمى و تاريخى و همين طور تفسير ادبى و علمى و شرح احاديث بدين منوال از مقصد و مقصود دور افتادن ... است . نويسنده را عقيده آن است كه مهم در علم اخلاق و شرح احاديث مربوطه به آن يا تفسير آيات شريفه راجعه به آن ، آن است كه نويسنده آن با ابشار و موعظت و نصيحت و تذكر دادن و ياد آوردن ، هر يك از مقاصد خود را در نفوس جايگزين كند...
نويسنده راه نوشتن كتاب اخلاق را باز كردم كه اگر عالمى نويسنده و قادر بر تقرير و تحرير پيدا شد اين طرز بنويسد... (23)
4. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس  
كتاب ديگرى كه از تاءليفات امام نيست ؛ اما جزء آثار اخلاقى و تقرير بيانات اخلاقى ايشان در دوره تبعيد در نجف اشرف است ، جهاد اكبر يا مبارزه با نفس است . چنانكه گذشت ، حضرت امام حدود شصت سال پيش در حوزه علميه قم ، جلسات پر رونق و تاءثير گذار و راهگشاى اخلاق داشته اند و هر چند تقريرات آن دروس بر جاى نمانده است ؛ ولى خوشبختانه ، امام مطالب اخلاقى مورد نظر خود را در آثار پيشگفته به وديعت نهاده اند.
امام خمينى روز 13 مهرماه سال 1344برابر با 9 جمادى الاخره 1385، از تركيه به فرودگاه بغداد، و عصر جمعه 23 مهر 1344 به نجف اشرف وارد شدند و روز 23 / 8 / 1344 برابر با 20 رجب 1385 در مسجد شيخ انصارى در نجف اشرف ، تدريس فقه را شروع كردند.
تدريس ايشان از آن تاريخ تا هنگام خروج از نجف حركت به سمت پاريس ؛ يعنى اوايل ذى قعده 1398 برابر با اواسط مهرماه 1357، در ايام درسى حوزه ادامه داشت . هر چند در دوره تبعيد در نجف اشرف ، درس رسمى ايشان منحصر به فقه بود، ولى گهگاه و به مناسبتهاى مختلف - مانند آغاز و انجام سال تحصيلى و پيش از ماه مبارك رمضان - بيانات اخلاقى و مواعظ و تذكرات تنبه دهنده اى داشته اند.
حجة الاسلام جناب آقاى سيد حميد روحانى بخشى از اين مواعظ اخلاقى را همان زمان تقرير كرد كه با نام جهاد اكبر يا مبارزه با نفس همراه با دروس ‍ امام درباره ولايت فقيه - و گاه جداگانه - سالها پيش از پيروزى انقلاب در خارج از ايران و سپس بارها در ايران منتشر شد.
تاريخ مقدمه ناشر بر جهاد اكبر ذى حجه 1392 است . بنابراين ، محتواى اثر فوق تا پيش از اين تاريخ ؛ يعنى بين سالهاى 1385 تا 1392 القا شده است .
متاءسفانه نوار اين دروس اخلاقى ، جز دو جلسه در دست نيست . آن دو جلسه از نوار پياده شده و در صحيفه امام (ج 2، ص 14 - 28، و ص 390 - 391) چاپ شده است . از مقايسه اين دو جلسه با جهاد اكبر مشخص ‍ مى شود كه نص سخنان امام - مانند آنچه در صحيفه نور و صحيفه امام ديده مى شود - پياده نشده ، بلكه مقرر محترم - البته با موافقت امام - محتواى بيان ايشان را با ويرايش و تقديم و تاءخير و رعايت نظم منطقى مباحث و تبديل زبان گفتار به نوشتار عرضه و از اين راه خدمتى بس ارزنده كرده اند.
بنابراين ، بر خلاف سه اثر پيشين ، جهاد اكبر به قلم حضرت امام نيست بلكه تقرير دروس ايشان است ، آنهم نه مثل صحيفه نور و صحيفه امام كه عين عبارت به همان شكل اصلى پياده شده است ، بلكه تغييراتى كه گذشت . از اين رو، و نيز براى پرهيز از هر گونه اشتباه ، ما آن را تقريرات دروس اخلاق ناميده ايم . پيداست كه اين اسم با محتوا مطابقتر است ؛ هر چند؛ چنانكه گذشت ، حضرت ايشان در نجف اشرف ، درس اخلاقى منظم و با اين عنوان نداشته اند، ولى اين محتوا از بهترين دروس اخلاق به شمار مى آيد.
حضرت امام به آثار اخلاقى اش بيش از ديگر آثارش تعلق خاطر داشته و نشر آنها را لازمتر مى دانسته است . دليل اين نكته بند ششم وصيت نامه ايشان است كه در 15 دى ماه 1356 برابر با 25 محرم 1398 در نجف اشرف نوشته اند:
6. كتب خطى اين جانب را در صورت امكان طبع كنند، و اگر كسى خواست طبع كند در اختيار او بگذارند به طورى كه ضايع نشود، خصوصا كتب اخلاقى را. (24)
فصل سوم : ويژگيها و محورهاى اصلى آثار اخلاقى امام خمينى 
چنانكه گذشت حضرت امام سالها وقت شريف و عمر عزيز خود را صرف اين دانش كرد: نزد استادان بزرگ اخلاق و معرفت مانند مرحوم آية الله ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى مرحوم آية الله شيخ محمد على شاه آبادى اءفاض الله على روحيهما المراحم الربانية و حباهما بالنعم الهنيئة دانش اندوخت و سپس سالهاى متمادى به مطالعه و غور در اين مسائل و تدريس آنها پرداخت و علم را با عمل و ايمان قرين ساخت و خود استادى بزرگ و موفق به تاثير گذار شد و آنچه را يافت و چشيد و تجربه كرد نوشت . از اين رو مطالب ايشان از غنا، عمق و پختگى ويژه اى برخوردار است و با بسيارى از كتابهاى اخلاق تفاوتهاى فراوان دارد از سوى ديگر، به دليل تدريس اخلاق در حوزه و اهميت ويژه اى كه براى تزكيه و تهذيب روحانيان و اصلاح حوزه قائل بود، مباحث ايشان كاربردى ، كارآمد، شفاى دردهاى بى درمان و عمدة مربوط به موضوعاتى است كه بيشتر در حوزه ها محل ابتلا و نياز است - هر چند براى عموم طبقات نيز تنبه آفرين و درس آموز است - و يكى از دلايل گزينش ما نيز همين نكته است . به هر حال ، پاره اى از محور اصلى در كتابهاى اخلاقى امام ، به اجمال ، طى ده بند به مصداق (تلك عشرة كاملة ) ذكر مى شوند:
1. انسان داراى دو فطرت است : اصلى و تبعى 
امام مكررا متذكر شده اند كه انسان داراى دو فطرت است : يكى اصلى كه عبارت است از عشق به كمال مطلق ؛ و ديگرى تبعى كه عبارت است از تنفر از نقص ، و از اين دو فطرت تعبير مى كنند به فطرت مخموره بى حجاب ، و همه جنود اين فطرت مى دانند. هر گاه اين فطرت اصلى تحت تاءثير گناهان واقع شود، محبوبه به حجاب طبيعت مى شود و جنود جهل همگى جنود فطرت محجوبه اند. (25)
و از اين جهت احكام آسمانى ... بر طبق نقشه فطرت و طريقه جبلت بنا نهاده شده و تمام احكام الهى به طريق كلى به دو مقصد منقسم شود كه يكى اصلى و استقلالى و ديگر فرعى و تبعى است و جميع دستورات الهيه به اين دو مقصد، يا بى واسطه يا با واسطه رجوع كند:
مقصد اول - كه اصلى است و استقلالى - توجه دادن فطرت است به كمال مطلق . و اءهم و عمده مراتب سلوك نفسانى و بسيارى از فروع احكام از قبيل مهمات صلات و حج به اين مقصد مربوط است .
مقصد دوم - كه عرضى و تبعى است - تنفر دادن فطرت است از شجره خبيثه دنيا و طبيعت كه ام النقائص و ام الامراض است . و بسيارى از ربوبيات و عمده دعوتهاى قرآنى و عمده ابواب ارتياض و سلوك و كثيرى از فروع شرعيات از قبيل صوم و صدقات واجبه و مستحبه ، و تقوا و ترك فواحش و معاصى به آن رجوع كند.
اين دو مقصد مطابق نقشه فطرت است ، چنانكه دانستى كه در انسان دو فطرت است : فطرت عشق به كمال ، و فطرت تنفر از نقص . پس جميع شرايط به فطرت است و براى تخلص فطرت از حجب ظلمانيه طبيعت . (26)
2. عالم طبيعت دار تغير، و جميع ملكات و اخلاق قابل تغير و اصلاح است
امام بارها بر اين نكته تاءكيد كرده اند كه عالم طبيعت دار تغير و تبدل و تصرم است و در نتيجه تا پيش از فرا رسيدن مرگ ، آدمى مى تواند همه اخلاق رذيله را، هر چند در نفس ريشه دوانده باشند، اصلاح كند و هيچ عذرى از اين جهت پذيرفته نيست . از سوى ديگر، محاسن اخلاقى و مكارم و ملكات حميده هيچ گاه نبايد موجب عجب و غرور شوند، زيرا چه بسا زايل شوند و تا دم مرگ باقى نباشند:
انسان تا در عالم طبيعت واقع است مى تواند نقايص خود را مبدل به كمالات ، رذايل خويش را تبديل به خصايل حميده ، و سيئات خود را مبدل به حسنات نمايد، و اينكه معروف است فلان خلق زشت يا فلان صفت رذيله از ذاتيات است و قابل تغيير نيست اصلى ندارد و حرفى بى اساسس و ناشى از قلت تدبر است . بلكه با رياضيات و مجاهدات تمام صفات نفسانيه را مى توان تبديل نمود و تغيير داد، حتى جبن و بخل و حرص و طمع را مى توان مبدل به شجاعت و كرم و قناعت و عزت نفس ‍ نمود. (27)
چنانكه دلالت بر اين مدعا كند علاوه بر برهان و تجربه ، دعوت انبيا و شرايع حقه به سوى اخلاق كريمه و ردع آنها از مقابل آنها. (28)
3. علم رسمى سر به سر قيل است و قال 
امام با بيانهاى گوناگون اين حقيقت را تبيين كرده اند كه آموختن علوم رسمى و انباشتن اصطلاحات و مفاهيم خشك و بى مغز نه تنها موجب نجات و فلاح آدمى نيست بلكه اگر با تهذيب همراه نباشد ضررش از چيزهاى ديگر بيشتر است . چه بسا آدمى با هفتاد سال زحمت و تلاش با كد يمين و عرق جبين تحصيل كند و معانى حرفيه ، اصول علميه و لفظيه و شرعيه و عقليه ، اصل مثبت ، حكومت و ورود، استصحاب عدم ازلى و تعليقى و كلى قسم ثالث ، اصالة الوجود و اعتبارية الماهيه ، ماده و صورت هيولى و اعيان ثابته و فيض مقدس و اقدس و عقول عشره ، او را سودى نبخشد و بر ظلمت و آنانى و ما و منى بيفزايد، و وى را به مراتب از وقتى كه اين اصطلاحات را نمى دانست از خداى سبحان دورتر كند.
خلاصه ، امام دانستن علوم رسمى را انباردارى مفاهيم مى نامد و بدون تهذيب ارزشى براى آنها قايل نيست و حتى علم توحيد را هم هنگامى كه همراه ايمان نباشد نافع نمى داند و بتفصيل نشانه هاى ايمان و علم نافع را با استفاده از آيات و روايات بر مى شمارد.
امروزه برخى با انباشتن اصطلاحاتى چند و چند صباحى تدريس يا تاليف و به قلم آوردن كتاب و مقالتى چند، مى پندارند كه قدم بر فرق فرقدين نهاده ، حائز منقبت دنيا و آخرت و ملك و ملكوت شده و جزء صالحان و صديقان و مقربان گشته اند و بر زمين و زمان فخر مى فروشند، غافل از آنكه اينها از دامهاى ابليس و خدعه ها و مكايد اوست :
آن علم معارفى كه در انسان به جاى فروتنى و خاكسارى ، سركشى و تذلل ايجاد كند، پس مانده ابليس است . اين اصطلاحات اگر اين نتيجه را حاصل كند از تمام علوم پست تر است ؛ زيرا علوم ديگر توقع نيست كه انسان را الهى ، و از قيود نفسانيه يكسره بيرون كند. صاحبان آن علوم نيز چنين دعوايى ندارند. پس آنها به سلامت نزديكترند.
لااقل اين عجب موجب هلاكت در آنها پيدا نشده ، و وسيله معرفة الله آنها را از ساخت مقدس حق دور نكرده . پس واى به حال تو اى بيچاره گرفتار مشتى و مفاهيم و سرگرم پاره اى از اصطلاحات كه عمر عزيز خود را در فرو رفتن به چاه طبيعت گذراندى ، و از حق به واسطه علوم حقه دور شدى ! تو به معارف خيانت كردى ، تو حق و علم حقانى را وسيله عمل شيطانى كردى . قدرى از خواب غفلت برخيز و به اين مفاهيم دل خوش مكن .
از اينجا حال ساير علوم را نيز بايد به دست آورد: اگر حكيمى يا فقيهى يا محدث و مفسرى ، ببين از اين علوم در قلب تو چه يادگارهايى مانده . اگر ديدى در تو از اين علوم اعجاب و خودبينى حاصل شده است بدان كه طعمه ابليس شدى . نظر كن ببين جز پاره اى اصطلاحات بى مغز، چه دارى ؟ آيا مى توان با اين اصطلاحات ملائكة الله غلاظ و شداد را جواب داد؟ آيا مى شود با هيولى و صورت و معانى حرفيه و مانند اينها خداى عالم را بازى داد؟ گيرم در اين عالم كه كشف سرائر نمى شود بتوان به بندگان خدا تكبر كرد، آيا مى توان در قبر و قيامت هم باز با همين پاى چوبين رفت ؟ به جان دوست قسم كه اگر علوم الهى و دينى ، ما را هدايت به راه راستى و درستى نكند، پست ترين شغلها از آن بهتر است ؛ چه ، شغلهاى دنيوى نتيجه هاى عاجلى دارند و مفاسد آنها كمتر است ؛ ولى علوم دينى اگر سرمايه تعمير دنيا شود دين فروشى ، و وزر و وبالش از همه چيز بالاتر است .
حقيقة چقدر كم ظرفيتى مى خواهد كه به واسطه دو سه تا اصطلاح بى سر و پاكه ثمرات شيطانى نيز دارد، انسان به خود ببالد و خود را از بندگان خدا و بالاتر و بهتر بداند و ديگران را جاهل و بى مقدار محسوب كند.
چقدر جهل مى خواهد كه انسان گمان كند با اين مفاهيم بى مغز، خود را به مقام علماء بالله رسانده و ملائكه پر خود را زير پاى او فرش كرده اند و توقع احترام از بندگان خدا داشته باشد؟!
اينها غرور بيجاست . جهالت و شيطنت است . ارث ابليس است . ظلمات فوق ظلمات است . چه شد كه علوم انبيا و اوليا، هر روز ما را از خدا و به شيطان نزديك مى كند. پس بايد كى به فكر اصلاح افتاد؟
طلب علم شدى ، و از آن تجاوز كردى عالم شدى ، به مسند فقاهت و فلسفه و حديث و مانند اينها نشستى و خود را اصلاح نكردى ! پس بايد چه وقت يك قدم براى خدا برداشت ؟ اينها همه دنيا بود و تو را به نزديك ، و از خدا و آخرت دور، و علاقه به دنيا و طبيعت را در دل تو زياد كرد. (29)
ما به اين عمر كوتاه و اطلاع كم ، در اين عرفاء اصطلاحى و در علما ساير علوم ، اشخاصى كه ديديم كه به حق عرفان و علم قسم كه اين اصطلاحات در دل آنها اثر نكرده ، بلكه اثر ضد كرده . اى طلبه مفاهيم ! اى گمراه حقايق ! قدرى تاءمل كن ببين چه دارى از معارف ؟ معارفى كه كدورت قلب را بيفزايد معارف نيست . واى بر معارفى كه عاقبت امر صاحبش را وارث شيطان كند.
تو طلبه فقه و حديث و ساير علوم شرعيه نيز در مقام علم بيش از يك دسته اصطلاحات ندانى .
اگر اين علوم كه همه اش مربوط به عمل است در تو اضافه اى نكرده و تو را اصلاح ننموده ، كارت از علماى ساير علوم پست تر و ناچيزتر، بلكه از كار همه عوام پست تر است . اين مفاهيم عرضيه و معانى حرفيه و نزاعهاى بى فايده ، كه بسيارى از آن به دين خدا ارتباطى ندارد و از علوم هم حساب نمى شود اينقدر ابتهاج و تكبر ندارد.
خدا شاهد است - و كفى به شهيدا - كه اگر علم نتيجه اش اينها باشد و تو را هدايت و مفاسد اخلاقى و علمى را از تو دور نكند، پست ترين شغلها از آن بهتر است ... (30)
4. فرق علم و ايمان و بى ثمر بودن علم بدون ايمان 
مؤ لف بزرگوار فرق علم و ايمان را بخوبى تبيين كرده و بى فايده بودن علم بدون ايمان - حتى علم توحيد - را به كرسى نشانده است . ايشان بر اين نكته تاءكيد مى كنند كه نبايد در منزل علم سكونت گزيد بلكه بايد از آن عبور كرد و به منزل ايمان كه حظ قلب است دست يافت :
ايمان غير از علم و ادراك حظ عقل است و ايمان حظ قلب . انسان به مجرد آنكه علم پيدا كند به خدا و پيغمبران و يوم القيامه ، او را نتوان مؤ من گفت .
چنانكه ابليس تمام اين امور را علما و ادراكا مى دانست و حق تعالى او را كافر خواند.
بسا فيلسوفى به برهانهاى فلسفى ، شعب توحيد و مراتب آن را مبرهن كند و خود مؤ من بالله نباشد. ما همه مى دانيم (كه قرآن شريف ) از معدن وحى الهى براى تكميل بشر و تخليص انسان از محبس ظلمانى طبيعت و دنيا نازل شده و وعد و وعيد آن ، همه حق صراح و حقيقت ثابته است ، و در تمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نيست . با اين وصف ، اين كتاب بزرگ الهى در دل سخت ما به اندازه يك كتاب قصه تاثير ندارد؛ نه دلبستگى به وعده هاى آن داريم و نه خوفى از وعيد آن در قلب ما حاصل آيد.
اين نيست جز آنكه حقيقت و حقيت قرآن به قلب ما نرسيده و دل ما به آن نگرويده ، و ادراك عقلى بسيار كم اثر است .
خداى تبارك و تعالى براى مومنين در قرآن شريف ، خواصى ذكر فرموده است و همچنين در احاديث شريفه اهل بيت عصمت براى مومن اوصافى ذكر شده است كه هيچ يك از آنها در ما نيست . با اينكه ما خود مى دانيم كه همه به علم برهانى يا امثال آن ، اعتقاد به خدا و توحيد رات مقدس و ساير اركان ايمانى داريم . اين نيست مگر براى آنكه ايمان غير از ادراك عقلى است . چه شده است كه در گوش ما آيات شريفه فرو نمى رود و براى ما حجاب فوق حجاب مى شود؟!
اين نيست جز آنكه نور ايمان در قلب ما نازل نشده ، و علوم ما به همان حد علمى باقى مانده و به لوح قلب وارد نگرديده . از اينجا معلوم مى شود كه درست گفته آنكه گفت :

پاى استدلاليان چوبين بود
پاى چوبين سخت بى تمكين بود (31)
ممكن است انسان با علم بحثى برهانى هر يك از اين اركان (توكل ) را مبرهن نموده ولى اين علم برهانى در او به هيچ وجه اثر نكند. بسا فيلسوف قوى البرهانى كه با علم برهانى اثبات نموده احاطه علمى حق تعالى را به جميع ذرات وجود، و احاطه قيومى ذات مقدس را با براهين متقنه قطعيه ثابت مى نمايد؛ ولى اين علم قطعى در او اثر نمى كند، به طورى كه اگر در خلوتى مثلا به معصيتى اشتغال داشته باشد، با آمدن طفل مميزى حيا نموده و از عمل قبيح منصرف مى شود، و علمش به حضور حق ، بلكه حضور ملائكه الله ، بلكه احاطه اولياء كمل - كه همه تحت ميزان برهانى علمى است - براى او حيا از محضر اين مقدسين نمى آورد. اين نيست جز آنكه علوم رسميه برهانيه از حفوظ عقل هستند. اينكه ذكر شد، نه اختصاص به فيلسوف داشته باشد، بلكه چه بسا عارف اصطلاحى متذوقى كه لاف از توحيد زند، به همين درد دچار است .
پس كسى كه بخواهد به مقام توكل و تفويض و ثقه و تسليم رسد، بايد از مرتبه علم به مرتبه ايمان تجاوز كند و به علوم رسميه قانع نشود، و اركان و مقدمات حصول اين حقايق را به قلب برساند... (32)
5. مكايد نفس و شيطان 
يكى از نكات مورد اهتمام امام ، تبيين مكايد گوناگون شيطان و نفس و متناسب با اصناف و اشخاص مختلف است :
چه بسا كه شيطان و نفس ، انسان را سالهاى طولانى دعوت به اعمال صالحه و اخلاق حميده و پيروى از شريعت مطهره كنند به اميد آنكه او را مبتلا به اعجاب و خودپسندى كنند و با همه مشقتها و رياضات ساقط كنند. پس ‍ غرور علمى و خودخواهى خودپسندى يكى از مهلكات است كه انسان را به شقاوت كشاند، و خوددارى و نگهبانى از نفس از مشكلترين امور است كه بايد به خداى تعالى پناه برد و از او طلب دستگيرى كرد. به قدرى مكايد نفس و شيطان گاهى دقيق شود كه با هيچ موشكافى نتوان آن دقايق و مكايد را كشف كرد مگر با توفيق خدا و دستگيرى او. (33)
اشتغال به تهذيب نفس و تصفيه اخلاق ، كه فى الحقيقه خروج از تحت سلطه ابليس و حكومت شيطان است ، از بزرگترين مهمات و اوجب واجبات عقليه است .
ممكن است انسان را يك نظر به نامحرمان با يك لغزش كوچك لسانى ، مدتها از سرائر و حقايق توحيد باز دارد. بى اعتنايى و قلت مبالات موجب حرمان از سعادت مطلقه و از دامهاى ابليس است .
مثلا كسانى كه اهل مناسك و عبادت ظاهريه هستند، شيطان عبادات صوريه را در نظر آنها جلوه دهد و كمالات را در نظر آنها منحصر و مقصور در همان عبادات و مناسك طاهريه كند و ديگر كمالات و معارف را از نظر آنها بيندازد. بلكه آنها را به صاحبان آنها بدبين كند. از اين جهت در بعضى از آنها عبادت بعكس نتيجه دهد. نماز كه حقيقت تواضع و تخشع است در بعض ‍ آنها اعجاب و كبر و خودبينى و خودفروشى نتيجه دهد.
به همين قياس ، كسانى كه در رشته تهذيب باطن و تصفيه و تجليه اخلاق هستند. گاه شود كه شيطان بعضى از آنها را در نظر آنها ناچيز قلم دهد، به طورى كه لسان طعن و سوء به علماى شريعت و اركان ديانت و حكماء ربانى باز كنند، با آنكه خود را صاحب صفاى باطن و خلق و مهذب شمارند.
همين طور نيز اگر حكيمى يا عارفى در زنجير شيطان در آمد و محبوس و موقوف در همان عقليات شد، به ديگران با نظر خوارى و بى مقدارى نظر كند و علماء شريعت را قشرى و فقهاء اسلام را عامى خواند تا چه رسد به ديگران . و او جز خود و رفقاى خود كه انباردار مفهومات و اعتباريات هستند، كسى ديگر را به حساب نياورد، و اين آفت نيست جز همان سلطه ابليسيه . اگر اينان كيفيت سير الى الله و خروج از بيت نفس و طبيعت را واقف بودند، مبتلا به اين دام بزرگ ابليس نمى شدند. (34)
بايد به خدا پناه برد از شر نفس و مكايد آن ، كه انسان را از معصيت به كفر، و از كفر به عجب به كفر مى كشد. نفس و شيطان به واسطه كوچك شمردن بعضى از معاصى ، انسان را مبتلا كنند به آن معصيت ، و پس از خوار شمردن آن ، انسان به معصيت ديگرى كه قدرى بالاتر است مبتلا شود؛ و پس از تكرار آن نيز از نظر افتد، و در چشم انسان كوچك ، و به بزرگتر مبتلا شود، همين طور انسان پيش مى رود تا آنكه بكلى معاصى از نظرش افتد و كارش ‍ منجر به كفر و زندقه و اعجاب به آنها شود... . (35)
اى قارى محترم ، مغرور شيطان مباش و فريب نفس اماره مخور كه تدليس ‍ اينها بسيار دقيق است و هر امر باطلى را به صورت حق به انسان تعميه مى كنند و انسان را فريب مى دهند.
گاهى به اميد توبه در آخر عمر انسان را به شقاوت مى كشانند و گاهى به وعده شفاعت آنها مهجور مى نمايند. (36)
6. حب دنيا و نفس  
امام منشاء همه مفاسد را حب دنيا و شعبه ها و شاخه هاى آن مى داند و اين حقيقت را كه منصوص و ماءثور است بخوبى شرح داده و تبيين كرده است :
اساس و ام الامراض را بايد حب دنيا دانست . چون حب دنيا در دل متمكن شد، به مجرد آنكه با يكى از شؤ ون دنياوى مزاحمتى حاصل شد، قوه غضب فوران كند و عنان اختيار را از دست بگيرد و متملك نفس شود و انسان را از جاده شريعت و عقل خارج كند.
پس علاج اساسى به قلع ماده آن است كه آن حب دنياست . اگر انسان نفس ‍ را از اين حب تطهير كند، به شؤ ون دنيايى سهل انگارى كند و از فقدان جاه و مال و منصب و رياست ، طماءنينه نفس را از دست ندهد و حقيقت حلم و بردبارى و طماءنينه نفس در انسان پيدا شود، و قرار و ثبات نفس روز افزون شود.
براى قلع اين ماده - كه مايه تمام مفاسد است - انسان هر چه رياضت بكشد بجا و بموقع است و الحق ارزش دارد، و براى قلع آن تفكر در احوال گذشتگان و تفكر در قصص قرآنيه بهترين علاج است . (37)
بالجمله ، اين ام الامراض انسان را به انواع بليات مبتلا كند و كار انسان را به هلاكت ابدى كشاند. (38)
عن ابى عبدالله عليه السلام : راءس كل خطيئة حب الدنيا. بس است براى انسان بيدار همين حديث شريف . با قدرى تاءمل معلوم شود كه تقريبا تمام مفاسد اخلاقى و اعمالى ، از ثمرات اين شجره طيبه خبيثه است . هيچ دين و مذهب باطلى تاءسيس نشده و هيچ فسادى در دنيا رخ نداده مگر به واسطه اين موبقه عظيمه . انسان داراى اين حب از جميع فضايل معنويه بركنار است .
چون معلوم شد كه حب دنيا مبداء و منشا تمام مفاسد است ، بر انسان عاقل علاقه مند به سعادت خود لازم است اين درخت را از دل ريشه كن كند. و طريق علاج عملى آن است كه معامله به ضد كند: اگر علاقه به فخر و تقدم و رياست و استطالت دارد اعمال ضد آن كند و دماغ نفس اماره را به خاك بمالد تا اصلاح شود. (39)