اخلاق (درسنامه اخلاق براى طلاب پايه سوم) جلد سوم
حضرت امام خمينى قدس سره
گزينش : مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه
- ۲ -
7. دستورالعملهاى اخلاقى
امام عليه السلام علاوه بر مواعظ شافى و
نصايح كافى ، كه در جاى جاى آثارش ديده مى شود، گاهى اشاره اى نيز به
دستورهاى عملى كرده اند كه براى سالكان كوى دوست بسى سودمند است :
انسان بايد اين چند صباح را مغتنم شمارد و ايمان را با هر قيمتى كه هست
تحصيل و دل را با آن آشنا كند. و اين دو اول سلوك انسانى صورت نگيرد
مگر آنكه اولا نيت را در تحصيل معارف و حقايق ايمانيه خالص ، و قلب را
با تكرار و تذكر، به اخلاص و ارادت آشنا كند تا اخلاص در قلب جايگزين
شود.
پس در آن وقت ، با طهارت وجهه قرآن و ذكر را متوجه قلب كند و آيات
شريفه الهى كه مشتمل بر تذكر و توحيد است به قلب بخواند به طور تلقين و
تذكير. و اگر آيات شريفه سوره حشر را از (يا ايها الذين امنوا اتقوا
الله ) كه آيه 18 است ، تا آخر سوره ، در وقت فراغت نفس از واردات
دنيايى مثل آخر شب يا بين الطلوعين با حضور قلب بخواند و در آنها تفكر
كند، اميد است - ان شاء الله - نتايج حسنه ببرد.
و اگر در شب و روز چند دقيقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن - يعنى به
مقدارى كه قلب حاضر است - نفس را محاسبه كند در تحصيل نور ايمان ، و از
آن مطالبه نور ايمان كند و آثار ايمان را جستجو كند، خيلى زودتر به
نتيجه مى رسد ان شاء الله .
(40)
پس از آنكه عقل به طور علم برهانى ، اركان توكل را مثلا دريافت ، سالك
بايد همت بگمارد كه آن حقايقى را كه عقل ادراك نموده ، به قلب برساند.
و آن حاصل نشود مگر آنكه انتخاب كند براى خود در هر شب و روزى ، ساعتى
را كه نفس اشتغالش به عالم طبيعت كم و قلب فارغ البال است . پس در آن
ساعت مشغول ذكر حق شود با حضور قلب و تفكر در اذكار و اوراد وارده .
مثلا ذكر شريف لا اله الا الله را در وقت
فراغت قلب ، با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آنكه قلب را تعليم كند،
و تكرار كند اين ذكر شريف را، و به قلب به طور طماءنينه و تفكر بخواند
و قلب را با اين ذكر شريف بيدار كند تا آنجا كه قلب را حالت تذكر و رقت
پيدا شود. پس به واسطه مدد غيبى به ذكر شريف غيبى گويا و زبان تابع قلب
شود. و چه بسا كه اگر مدتى اين عمل شريف با شرايط انجام گيرد خود قلب
متذكر و زبان تبع آن شود. و گاه شود كه انسان در خواب است و زبانش به
ذكر شريف گوياست . تا آنجا كه نفس با اشتغال به طبيعت نيز متذكر توحيد
است .
(41)
8. انكار نكردن مقامات
اولياء خدا
امام خمينى مكررا سفارش كرده اند كه مقامات اوليا را كه آدمى
خود درك نكرد و نچشيد انكار نكند و آنچه را خود نمى داند و دستش از آن
كوتاه است هيچ و پوچ نخواند و از حد خود نگذرد كه معصوم فرموده اند:
رحم الله امرءا عرف قدره و لم يتعد طوره
از تمام حجابها سخت تر حجاب انكار از روى افكار محجوبه است كه انسان را
از همه چيز باز مى دارد. و بهتر براى امثال ما محجوبين تسليم و تصديق
آيات و اخبار اوليا خداست و بستن تفسير به آراء و تطبيق با عقول ضعيفه
.(42)
افسوس كه ما از معارف الهيه و از مقامات معنوى اهل الله بكلى محروميم .
يك طايفه از ما بكلى مقامات را منكر و اهل آن را به خطا و باطل و عاطل
دانند و كسى كه ذكرى از آنها كند يا دعوتى به مقامات آنها نمايد او را
بافنده محسوب دارند. اين دسته از مردم را اميد نيست كه بتوان متنبه كرد
و از خواب گران بيدار نمود. لعمر الحبيب كه مقصودى از اين كلام نيست جز
آنكه براى برادران ايمانى خصوصا اهل علم تنبهى حاصل آيد و لااقل منكر
مقامات اهل الله نباشند كه اين انكار منشاء تمام بدبختيها و شقاوتهاست
. مقصود ما آن نيست كه اهل الله كيانند، بلكه مقصود آن است كه مقامات
انكار نشود؛ اما صاحب اين مقامات كيست خدا مى داند
آن را كه خبر شد خبرى باز نيامد.
(43)
9. تعبد و توجه و عنايت
شديد به ادعيه و احاديث ائمه عليهم السلام و تبيين مقامات آنها
عنايت شديد امام به ادعيه و احاديث ائمه براى تبيين و اصلاح
اخلاق ، از سراسر آثار ايشان مشهود است . اينكه چند كتاب مهم از آثار
ايشان شرح سخنان ائمه عليهم السلام است - مانند شرح دعاى سحر، شرح حديث
جنود عقل و جهل و شرح اربعين - خود گواه صادق اين مدعاست . ايشان در
آثار خود برايى تبيين مقاصد اخلاقى عمدة از احاديث عترت طاهره عليهم
السلام استفاده كرده و از كتب رايج اخلاق و عرفان ، جز اندكى ، نقل
نكرده است . تعبد و عنايت شديد مؤ لف به احاديث شريفه ، و ادب و احترام
فوق العاده در برابر ائمه عليهم السلام و آثار بزرگان مكتب شيعه ، در
آثار ايشان بخوبى هويداست :
هر كس مراجعه كند به احاديث شريفه آل بيت عصمت و طهارت كند خصوصا اصول
كافى شريف و توحيد شيخ صدوق و نهج البلاغه و ادعيه ماءثوره از آن
بزرگواران خصوصا صحيفه سجاديه ، از روى تدبر و تفكر، خواهد دانست كه
مشحون از علوم الهيه و معارف ربانيه هستند بى حجاب اصطلاحات و قيود
مفهومات ، كه هر يك حجاب روى جانان است !(44)
ما چون نبى اكرم را هادى طريق يافتيم و او را واصل به تمام معارف مى
دانيم ، بايد در سير ملكوتى تبعيت او كنيم بى چون و چرا. و اگر بخواهيم
فلسفه احكام را با عقل ناقص خود دريابيم ، از جاده مستقيم منحرف مى
شويم و به هلاكت دائم مى رسيم . ما مريضان و گمراهان ، بايد نسخه هاى
سير ملكوتى و امراض قلبيه خود را از راهنمايان طريق هدايت دريافت كنيم
و بى به كار بستن افكار ناقصه و آراء ضعيفه خود، به آنها عمل كنيم تا
به مقصد برسيم . بلكه همين تسليم در بارگاه قدس الهى يكى از مصلحات
امراض روحيه است ، و خود نفس را صفايى بسزا دهد و نورانيت باطن را
روزافزون كند.
(45)
احاديث شريفه اهل بيت عصمت عليهم السلام را كه خلفاء رحمان و خلاصه بنى
الانسانند، نورانيتى است كه در ديگر كلمات يافت نشود؛ چه آن از سرچشمه
علم رحمانى و فيض سبحانى نازل ، و دست تصرف هوا و نفس اماره از آن دور،
و ديو پليد و شيطان بعيد از خيانت به آن مهجور است .
از اين جهت نفوس لطيفه مؤ منان را از آن احاديث شريفه اهتزازاتى روحانى
و طربهايى معنوى حاصل آيد كه به وصف نيايد، و رابطه معنويه بين ارواح
مقدسه آنان و قلوب لطيفه اينان به واسطه آن حاصل شود.
(46)
تو خيال مى كنى كه امتياز نماز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به اين
است كه طول سجود و ركوع و اذكار و اورادش بيشتر است ؟ يا مناجات
سيدالساجدين عليه السلام هم مثل مناجات من و توست ؟ به خودشان قسم ، كه
اگر بشر پشت به پشت يكديگر دهند و بخواهند يك لا
اله الا الله اميرالمؤ منين را بگويند نمى توانند! خاك بر فرق
من با اين معرفت به مقام ولايت على عليه السلام ! به مقام على بن ابى
طالب قسم كه اگر ملائكه مقربين و انبيا و مرسلين - غير از رسول خاتم كه
مولاى على و غير اوست - بخواهند يك تكبير او را بگويند نتوانند! حال
قلب آنها را جز خود آنها نمى داند كسى .
(47)
چون صبح افتتاح ورود به دنياست ، خوب است سالك بيدار به حق تعالى متوسل
مى شود. و چون خود را در آن محضر شريف آبرومند نمى بيند، به اولياء امر
و خفراى زمان ، يعنى رسول ختمى صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين
عليهم السلام متوسل گردد، و چون براى هر روزى خفير و مجيرى است : روز
شنبه به وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله ؛ و روز يكشنبه به
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ، و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان
عليهماالسلام ، و روز سه شنبه به حضرت سجاد و باقر و صادق عليهم السلام
و روز چهارشنبه به حضرات كاظم و رضا و تقى و نقى عليهم السلام و روز
پنج شنبه به حضرت عسكرى عليه السلام و روز جمعه به ولى امر (عجل الله
فرجه الشريف ) متعلق است ؛ مناسب آن است كه در تعقيب نماز صبح ، متوسل
به خفراى آن روز شود.
(48)
همچنين حضرت امام از عالمان شيعه و آثار آنها با تكريم فراوان ياد كرده
است :
نورانيت يك نفر مثل فيلسوف بزرگ اسلامى ، خواجه نصيرالملة والدين
(رضوان الله عليه ) و علامه بزرگوار حلى (قدس الله نفسه ) يك مملكت و
ملت نورانى كرده و تا ابد آن نورانيت باقى است .
(49)
و در منية المريد شهيد سيعد شطر كثيرى از آن مرقوم است . طالبين رجوع
به آن صحيفه نورانيه كنند.
(50)
حكيم متاءله و فيلسوف بزرگ اسلام ، جناب محقق داماد (رضوان الله عليه )
مى فرمايد: حكيم آن است كه بدن براى او چون لباس
باشد: هر وقت اراده كند او را رها كند. او چه مى گويد و ما چه
مى گوييم ! او از حكمت چه فهميده و ما چه فهميديم .
(51)
من در علماى زمان خود كسانى را ديدم كه رياست تامه مملكت ، بلكه قطر
شيعه را، داشتند، و سيره آنها تالى تلو سيره رسول اكرم صلى الله عليه و
آله بود. جناب استاد معظيم و فقيه مكرم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى
كه از هزار و سيصد و چهل تا پنجاه و پنج رياست تامه و مرجعيت كامله قطر
شيعه را داشت ، همه ديديم كه چه سيره اى داشت :
با نوكر و خادم هم سفره و غذا بود، روى زمين مى نشست ، با اصاغر طلاب
مزاحهاى عجيب و غريب مى فرمود و به مقام او از اين كارها لطمه اى وارد
نمى آمد... .
(52)
همچنين احترام ويژه ايشان براى استاد بزرگوارش مرحوم آية الله شاه
آبادى كه مطالب بسيارى از ايشان نقل مى كند، در سراسر آثار اخلاقى اش
بخصوص شرح اربعين مشهود است .
10. موعظه هاى هشيار
كننده و مناجاتهاى سرشار از شور
موعظه ها و چكامه هاى اخلاقى امام مانند سرب مذاب ، زواياى نفس
و روح را مى شكافد و به اعماق جان مى نشيند و شايد كمتر خواننده متنبهى
باشد كه با خواندن آنها حداقل يك بار سيلاب اشك از ديده اش جارى نشود
ممى توان گفت كه در وقت تحرير مطالب ، سر ايشان از عالم قدس فايض
بوده است .
(53) نمونه هاى اين واعظ و سخنان بسيار، و انتخاب از
ميان آنها مشكل است :
اى عزيز ، اين قدر لاف خدا مزن ! اين قدر دعوى حب خدا مكن . اى عارف ،
اى صوفى ، اى حكمى ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقيه ، اى مؤ من ، اى
مقدس ، اى بيچاره هاى گرفتار، اى بدبختيها دچار مكايد نفس و هواى آن ،
و همه بيچاره هستيد! همه از خلوص و خداخواهى و فرسنگها دوريد! اين قدر
حسن ظن به خودتان نداشته باشيد. اين قدر عشوه و تدلل نكنيد. از قلوب
خود بپرسيد ببينيد خدا را مى خواهد يا خودخواه است ؟ موحد است يا مشرك
؟ پس اين عجبها يعنى چه ؟ اين قدر به عمل باليدن چه معنى دارد؟ عملى كه
فرضا تمام اجزا و شرايطش درست و خالى از ريا و شرك و عجب و ساير مفسدات
باشد، قيمتش رسيدن به شهوات است ، چه قابليتى دارد كه اين قدر تحويل
ملائكه مى دهيد؟ اين اعمال را بايد مستور داشت . اين اعمال از قبايح و
فجايع است ! بايد انسان از آنها خجلت بكشد و ستر آنها كند.
(54)
اى عزيز، تا حجابهاى غليظ طبيعت ، نور فطرت را بكلى زايل نكرده و دستت
از دار دنيا كوتاه نشده دامن همتى به كمر زن و درى از سعادت به روى خود
باز كن اگر قدمى در راه سعادت زدى و اقدامى نمودى ، و با حق (تعالى
مجده ) از سر آشتى بيرون آمدى ، و عذر ماسبق خواستى ؛ درهايى از سعادت
به رويت باز، و از عالم غيب از تو دستگيريها، و حجابهاى طبيعت يك يك
پاره شود و نور فطرت بر ظلمتهاى مكتسبه غلبه ، و صفاى قلب و جلاى باطن
بروز كند و درهاى رحمت حق تعالى به رويت باز شود، و جاذبه الهيه تو را
به عالم روحانيت جذب ، و كم كم محبت حق در قلبت جلوه كند و محبتهاى
ديگر را بسوزاند و اگر خداى تبارك و تعالى در تو اخلاص و صدق ديد.
كم كم دلت را از غير خودش وارسته و به خودش پيوسته كند.
بارخدايا، آيا شود كه اين دل محجوب و اين قلب منكوس را به خود آرى ، و
اين غافل فرو رفته در ظلمات طبيعت را به عالم نور كشانى ، و بتهاى دل
را به دست قدرت خود درهم شكنى ؟
(55)
هان اى طالبان علوم و كمالات و معارف ، از خواب برخيزيد و بدانيد كه
حجت خداوند بر شما تمامتر است ، و ميزان اعمال و علوم شما با ميزان
ساير بندگان خيلى فرق دارد.
واى به حال طالب علمى كه علوم در قلب او كدورت و ظلمت آورد؛ چنانكه ما
در خود مى بينيم كه اگر پاره اى اصلاحات بى حاصل تحصيل نموديم ، از
طريق حق بازمانديم و شيطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما را از طريق
انسانيت و هدايت منصرف كردند و حجاب بزرگ ما همين مفاهيم بى سر و پا
شد. و چاره اى نيست جز پناه به ذات مقدس حق تعالى .
(56)
(تلك عشرة كاملة )
بارى ، سخن گفتن از اهميت و ارزش آثار اخلاقى امام خمينى ، براى
آشنايان و اهل معرفت ، حكمت به لقمان آموختن است :
هر كس كه ز كوى آشنايى است
|
داند كه متاع ما كجايى است
|
ذ و براى غير آنان نيز بهترين معرف ، خود اين آثار است و صاحب اين قلم
به هيچ روى نمى تواند همه ويژگيهاى آنها را برشمرد و لالى و درر آنها
را به چنگ آورد و به نمايش بگذارد: وصف خورشيد
به شب پره اعمى نرسد.
فصل چهارم : درسنامه
اخلاق : گزيده آثار اخلاقى امام خمينى
افزون بر نكاتى كه در فصل پيش ياد شد. نكته مهم در اينجا اين
است كه اين مرد بزرگ را همه ميدآنها سرافراز بيرون آمد و بخوبى از عهده
امتحان برآمد و آنچه را سالها پيش گفته و نوشته بود و در مقام عمل نشان
داد. و عملا مهر تاييدى بر صحت آموزه هاى اخلاقى خويش نهاد.
هر چند پس از پيروزى انقلاب با در اختيار داشتن همه امكانات ، شخصا
براى نشر آثار خود اقدامى نكرد، كه اين خود حاكى از وارستگى فوق العاده
اوست ، آنچه مهمتر و حاكى از نهايت وارستگى اين مرد بزرگ است اينكه در
دوران تبعيد به نجف اشرف ، كه طبعا رژيم شاه براى تحقير علمى و كوچك
جلوه دادن او در حوزه نجف ، فعاليت زيادى مى كرد، وى براى نشر آثار خود
كه سالها پيش در قم تاليف كرده بود - مانند مناهج الاصول و اءنوار
الهداية - هيچ اقدامى نكرد.
(57)
آثارى كه مى توانست بشدت مرجعيت و موقعيت علمى ايشان را در نجف اشرف
تثبيت كند. آرى ، هيچ وقت به آثار علمى اش نباليد و به رخ ديگران
نكشيد، در حالى كه هر كس طبعا مايل است آثار علمى اش هر چه زودتر منتشر
شوند و در دسترس ديگران قرار گيرند. گفتن و نوشتن اين گونه مطالب آسان
، ولى عمل به آنها بسيار طاقت فرساست . حقيقة اين كوچكهاى بزرگ ، عظمت
درونى و پنهان مردان بزرگ را نمايان مى كنند. آرى به فرموده رهبر معظم
انقلاب ؛ حضرت آية الله خامنه اى (اءعلى الله كلمته و حرس نعمته )
شخصيت ممتاز و درخشان او در همه دوره هاى حيات سياسى اش خيره كننده و
منحصر به فرد بود... اقتدار و صلابت خود را با عدل و دادگرى مزين كرد،
و تفوق همه كس پذير خود را با عبوديت و خاكسارى منور ساخت . و تمكن
برخوردارى را با زهد و پارسايى درمان كرد. راه خدا و بندگى خدا را لحظه
اى رها نكرد. و چون بار امانتى سنگين بر دوش داشت مراقبت روح خود را
مضاعف ساخت . سخن از دل برخاسته و دل ذاكر و خاشع ، و رفتار از دين
الهام گرفته او، چشمه جوشانى از معرفت و حكمت و تدبير الهى را بر فكر و
ذهن ملت ايران كه عاشق صفا معنويت او بودند، جارى ساخت ... .
(58)
با توجه به اين نكات ، و اينكه عمدة مخاطب بزرگوار در اين آثار
روحانيان هستند، و اين آثار دواى دردها و نابسامانيهاى روزگار ماست و
اينكه كارآمد بودن آنها در ميدان عمل ثابت شده است ؛ حيف است كه اين
آثار، كتاب درسى اخلاق در حوزه نباشند و دانش پژوهان حوزه از اين خوان
نعمت استفاده نكنند؛ از سوى ديگر، شكل فعلى آنها به دلائل زير متناسب
با درسنامه نيست :
1. حجم زياد. نمى توان از برخى از اين آثار چشم پوشى و به برخى بسنده
كرد، چون هر يك مشتمل بر لطايفى است و ويژگى خاص خود را دارد. بنابراين
براى اينكه از يك سو همه آنها درسى باشد، و از ديگر سوى حجم متن درسى
زياد نباشد لازم بود لب لباب آنها به سان بحر در
كوزه در مجلدى گرد آيد تا درسنامه شود. طبيعى است پس از اينكه
اساتيد و طلاب مشام جانشان از اين گلها معطر شد و جرعه اى از اين كوثر
گوارا نوشيدند. بطبع براى استفاده بيشتر سراغ كتابها خواهند رفت و به
اين تلخيص بسنده نخواهند كرد.
2. همه مطالب اين كتابها در يك سطح نيست و برغم اينكه مؤ لف بزرگوار مى
خواسته اند آثارى براى عامه پديد آورند،
گاه به مسائل پيچيده و عميق عرفانى و فلسفى پرداخته اند كه بسيارى از
اساتيد هم از عهده فهم آنها بر نمى آيند چه رسد به شاگردان . اين نكته
خود سبب درسى نشدن و استفاده كمتر از اين آثار شده است ، محض نمونه :
ما - بحمدالله و حسن توفيقه - به وجهى مناسب مسلك اهل معارف و اصحاب
قلوب ، اثبات حدوث زمانى همه عوالم غيب و شهادت نموديم كه بيان آن با
مقدماتش محتاج به افراد رساله جداگانه است .
(59)
و شايد اين اقبال و ادبار اشاره باشد به تجلى در تحت اسماء ظاهره و
باطنه كه دائما على سبيل تجدد امثال واقع مى شود، چنانكه اصحاب معرفت
گويند، و به آن تصحيح حدوث زمانى به وجهى عرفانى در جميع قاطنين ملك و
ملكوت و ساكنين ناسوت و جبروت نموديم ، به طورى كه منافات يا مقامات
مقدسه عقليه نداشته باشد. و اين از موهبتهاى خاصه حق (جل و علا) است به
اين ناچيز - والحمدالله و له الشكر - و اين قوس نزولى و صعودى ، غير از
آن است كه حكماى محققين مذكور داشته اند.
(60)
و ما در رساله مصباح الهداية تحقيق اين مقصد را با حكومت بين عرفاى
شامخ و حكماى عظام ، راجع به اول ما صدر
به طور وافى نموديم .
(61)
اهل معرفت فرمايند: ظهر الوجود ببسم الله الرحمن
الرحيم و رحمت رحمانيه و رحيميه مفتاح باب وجود است ، چنانكه
مفتاح كتاب تدوين است .
(62)
ذات مقدس حق (جل و علا) به حسب تجلى به اسم اعظم و مقام احديت جمع ، به
مقام ظهور به فيض مقدس اطلاقى و وسطيت آن در مرآت عقل اول به جميع شؤ
ون و مقام جامعيت تجلى فرمود؛ و از اين سبب ، همين اول مخلوق را به نور
مقدس نبى ختمى كه مركز ظهور اسم اعظم و مرآت تجلى مقام جمع و جمع الجمع
است - تعبير نموده اند.
مقصود از روحانيين يا عالم عقلى و جمله
عقول قادسه طوليه و عرضيه است ، و اطلاق روحانى به تخلل نسبت به آنها
نمودن ، به ضربى از تجريد است ، يا جمله عوالم مجرده است و اطلاق
روحانى نيز مبنى بر تجريد يا تغليب است . و بيان آنكه عالم روحانيين
مقدم بر ساير موجودات ، و عقل اعظم مقدم بر همه است ، موكول به محال
خود از كتب عقليه است .
(63)
خصوصا با متعلق بودن بسم الله به
الحمدلله ، چنانكه در مسلك اولياء عرفان
و اصحاب ايقان است ، و در اين دقيقه اسرارى است كه كشف آن خالى از خطر
نيست .
(64)
مؤ لف بزرگوار خود به اين نكته عنايت داشته كه اين گونه مباحث از ساحت
فهم عامه مخاطبان كتاب بدور است . از اين رو فرموده اند:
اعتذار: با آنكه بناى نويسنده در اين رساله آن بود كه از مطالب عرفانى
غير ماءنوس با نوع خوددارى كنم ، اينك مى بينم كه قلم طغيان نموده و
بيشتر از موضوع قرارداد خود تجاوز نمودم . چاره اى جز آن نيست كه اكنون
از برادران ايمانى و دوستان روحانى معذرت خواهى كنم . ضمنا اگر مطلبى
را در اين رساله مطابق مذاق خود نديدند، بى تاءمل رمى به باطل نكنند،
زيرا براى هر علمى اهلى و براى هر راهى راه نوردى است
رحم الله امرءا عرف قدره و لم يتعد طوره
(65)
و ما ناچار بر خلاف ميثاق خود در اول اين رساله كه تعرض به مطالب علميه
نكنيم ، به بعضى نكات علميه صدر اين حديث ، اشارتى مى نماييم .
(66)
3. چنانكه گذشت يازده حديث از احاديث شرح اربعين و نيز چند مقاله از
شرح حديث جنود عقل و جهل و بخشى از آداب الصلاة ، به مباحث پيچيده
معارفى و غيرمربوط به دانش اخلاق اختصاص دارد. و نمى شود به همان شكل ،
آنها را به عنوان درسنامه اخلاق در برنامه دروس رسمى حوزه ها گنجاند.
از اين رو با عنايت به حفظ محتوا و نقل لب لباب ، كه تلخيص واقعا مصداق
بحر در كوزه و ناقل مفاد اصل - به
استثناى مباحث سابق الذكر - باشد؛ اين آثار را تلخيص كرديم .
عمده مطالبى كه در تلخيص حذف شد عبارتند از:
الف ) مباحث سنگين و عويصات فلسفى و عرفانى ، كه براى مخاطبان ما قابل
فهم و هضم نيست كه نمونه اش گذشت ؛
ب ) مباحث معارفى و آنچه مربوط به علوم ديگر است مانند احاديث اواخر
شرح اربعين ؛
ج ) اسناد احاديث ، براى پرهيز از طولانى شدن كتاب ؛
د) ترجمه آيات و روايات - در هر جاهايى كه مؤ لف بزرگوار متون عربى
روايات را نقل كرده اند - به منظور لزوم احساس نياز طلاب به استاد، و
به دليل اينكه كتاب درسى است نه مطالعه اى ؛
ه ) پاره اى از مطالبى كه در اخلاق (2)، (5) و (6) آمده است ، مانند:
احاديث فضيلت دانش پژوهى كه در اخلاق (2)، و فصل
عدالت و جور در كتب اخلاقيه در شرح حديث جنود عقل و جهل (ص 151)
كه ماءخوذ از جامع السعادات ، و در اخلاق (5) درج شده است ؛
و) پاره اى از مباحثى كه به دلايلى در آثار اخلاقى امام تكرار شده اند.
البته مطلق مكررها حذف شده اند؛ چون هر يك به لسان خاصى و داراى حال و
هوايى ويژه است و خود تكرار گاهى موضوعيت دارد؛ ولى منقولاتى كه به
تكرار آنها نيازى نبوده حذف شده اند. مثلا امام در شرح حديث جنود عقل و
جهل دو بار مطالبى را درباره غضب از ابن مسكويه نقل كرده اند: يك بار
در مقصد يازدهم : قسوت و غضب (ص 239) و
بار ديگر در مقصد بيستم : حلم (ص 371 -
372)، علاوه بر اين ، همان مطلب را در آغاز حديث هفتم شرح اربعين (ص
133 - 134) نيز نقل فرموده اند، كه از دو مورد اخير حذف كرده ايم .
ز) عمده مباحث لغوى در شرح احاديث نيز حذف شد تا استادان گرامى به
مقدار نياز، با استفاده از اصل ، براى شاگردان القا كنند.
مجددا تاكيد مى كنيم كه لازم است استادان گرامى به مطالعه اين گزيده
بسنده نكنند و خود را مستغنى از مراجعه به اصل ندانند؛ زيرا بسيارى از
مطالب موجز و مختصر اين گزيده ، در اصل به طور مشروح آمده است و براى
تبيين و تفهيم درست مطالب گزيده ، چاره اى جز مطالعه اصل نيست .
بيفزاييم كه بخش اول اين گزيده ، يعنى تقريرات دروس اخلاق ، مطالعه اى
است نه درسى .
ترتيب اين چهار كتاب در اين گزيده ، ترتيب تاريخى تاءليف نيست ، بلكه
ترتيب منطقى و آموزشى است ؛ يعنى از آسان شروع و به مشكل ختم كرده اى
بدين گونه : 1. تقريرات دروس اخلاق ؛ 2. آداب الصلاة ؛ 3. شرح حديث
جنود عقل و جهل ؛ 4. شرح اربعين .
در سه اثر اخير هر جا نيازى به افزودن كلمه يا حرفى بوده است بين قلاب
نهاده ايم بنابراين حتى يك واو به اصل كتاب ، بدون قلاب ، افزوده نشده
است . تنها تصرفى كه صورت گرفت عبارت است از: مبحثى كه مثلا مشتمل بر
سه فصل بوده و به يكى از دلائل سابق الذكر فصل دوم بكلى حذف شده و فصل
اول و سوم باقى است براى رعايت تسلسل فصول ، تعبير
فصل سوم به فصل
دوم تغيير يافته است . همچنين در شرح اربعين ، از آنجا كه
حديثهاى 11، 28، 31، 32 به دليل كلامى بودن حذف و حديث 33 درج شد،
شماره احاديث تغيير يافت . همچنين از آنجا كه مقاله هاى دوم ، سوم ،
چهارم شرح حديث جنود عقل و جهل به دلائل پيشگفته حذف شد؛ و از سوى
ديگر، مطالب اواخر مقاله چهارم (ص 51 - 55) با مباحث مقدمه (ص 14)
تناسب داشت ، اين مطالب پس از مقدمه قرار گرفت . نيز در مواردى در نثر
شريف حضرت امام ، كلمه چنانچه به جاى
چنانكه به كار رفته است ، در اين مورد
چنانچه به چنانكه
تبديل شد.
البته در جهاد اكبر - كه ما با نام تقريرات دروس اخلاق بر آن نهاده ايم
- چون به قلم مقرر است نه امام ، براى روانتر شدن سخن ، تصرفات لفظى
اندكى صورت گرفت بدون اينكه به معنى و محتوا لطمه اى وارد شود. مقايسه
دو جلسه اين دروس ، كه در صحيفه امام به چاپ رسيده ، با جهاد اكبر نشان
مى دهد كه مقرر محترم براى روانتر شدن مباحث و نظم منطقى آنها تصرفات
بجايى كرده اند.
(67) در عين حال تعبيراتى در نثر مقرر محترم هست كه در
لسان امام و صحيفه امام نيست ، از جمله تعبير مى
باشد كه هم چندان اديبانه نيست ، هم در سخن امام ديده نمى شود.
محض نمونه :
صحيفه امام ، ج 2، ص 19 - 20:
مگر آقايان به شما چه مى دهند؟ پول سيگارتان است . من در يك روزنامه اى
، مجله اى ، كجا يادم نيست الان ، يك وقتى ديدم كه بودجه اى را كه پاپ
براى آن كشيشى كه در واشنگتن دارد (مى فرستد)... حساب كرديم ديديم ...
يك قلمى بود كه از تمام بودجه اى كه حوزه هاى شيعه دارند بيشتر بود.
جهاد اكبر، ص 29:
درآمد ماهيانه شما كه آقايان به اسم شهريه
به شما مى دهند، از پول سيگار ديگران در هر ماه ، كمتر مى باشد! من در
روزنامه يا مجله اى - كه درست يادم نيست - ديدم بودجه اى كه واتيكان
براى يك كشيش در واشنگتن مى فرستد يك قلم بسيار درشتى است . حساب كردم
ديدم از تمام بودجه هايى كه حوزه هاى شيعه دارند بيشتر مى باشد.
روشن است كه مقرر محترم محتوا و لباب سخن امام را تقرير كرده اند؛ ولى
كلمه مى باشد هم خطاست و هم در سخن امام
نيست . ما در چنين مواردى مى باشد را به
است و مانند آن ، تبديل كرده ايم . مثلا
در جهاد اكبر (ص 28) آمده است : من نمى دانم اين اختلافات ... براى چه
مى باشد؟ در گزيده ما اين عبارت بدين شكل درآمده است : من نمى دانم اين
اختلافات ... براى چيست ؟ همچنين در بخش اول ؛ يعنى تقريرات دروس اخلاق
براى گويايى بيشتر، عناوينى را بر عنوانهاى محترم افزوده ايم .
بيفزاييم كه در تلخيص هر چهار اثر از چاپ مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام
خمينى استفاده شد. البته همه مصادر مراجعه و پانوشتها كنترل و احيانا
تصحيح شد. چاپ جديد برخى مصادر صحيحتر، و اينك در دسترس است ، ولى در
چاپ مؤ سسه به چاپ قديم آنها ارجاع شده است ، در اين موارد به چاپ جديد
آنها ارجاع داده ايم . البته در چاپ موسسه در پانوشتها و تصحيح متن
لغزشهايى رخ داده است كه آنها را در اختيار مؤ سسه مزبور قرار داده ايم
تا در چاپهاى آينده اصلاح شود، محض نمونه :
شرح حديث جنود عقل و جهل :
الف ) ص 210:
از حد احصار و شماره بيرون است و از طاقت عدد تحديد مخارج است .
ظاهرا به جاى عدد تحديد بايد
عد و تحديد باشد. عد به معناى شمارش است
.
ب ) ص 273:
انسان با اين محبت (يعنى محبت دنيا) در خطرى عظيم است . ممكن است وقت
معاينه عالم غيب ... ببيند كه براى او در آن عالم تهيه شده و او را از
محبوبش - حق تعالى - و ماءمورين او جدا كنند... انسان با بغض و عداوت
حق تعالى ... از دنيا خارج شود.
روشن است كه معناى اين نشانه هاى سجاوندى در قسمت
محبوبش - حق تعالى - اين است كه حق تعالى
محبوب اوست ، در حالى كه اين معنى كاملا ضد مقصود نويسنده است ! چنانكه
ذيل عبارت تصريح فرموده كه با بغض حق تعالى از دنيا خارج شود. بنابراين
سجاوندى صحيح چنين است : و او را از محبوبش ، حق
تعالى و ماءمورين او جدا كنند
ج ) ص 334:
پس خودش در نظرش كوچك و خوار شود... و چون با اين نظر همراه شد، (با)
حسن ظن به ديگران ... كم كم در نفس ... حال ... سرافكندگى پيدا شود.
روشن است كه افزودن با در قلاب خطاست ؛
زيرا حسن ظن مسند اليه
همراه شد است . بنابراين ، وجود ويرگول
بين فعل و فاعل هم خطاست . صورت صحيح چنين است :
با اين نظر همراه شد حسن ظن به ديگران .
د) ص 421:
چون روز قيامت شود، يك دسته (اى ) از مردم برخيزند.
روشن است كه يك دسته صحيح است و نيازى به
افزودن اى در قلاب نيست ، بلكه غلط است .
در پايان از دست اندركاران محترم مؤ سسه تنظيم و
نشر آثار امام خمينى كه با نشر آثار اخلاقى امام خدمت بزرگى به
حوزه ها كردند سپاسگزاريم .
سخن را در بزرگداشت حضرت امام خمينى سقاه الله
ربه شرابا طهورا، و لقاه نضرة و سرورا
(68) با تمثل به ابياتى چند از لاميه بلند سخن سراى
بزرگ شيعه ، سيد رضى در رثاى صاحب بن عباد (طاب مثواه ) به پايان مى
بريم :
اءكذا المنون تقطر الابطالا؟
|
اءكذا الزمان يضعضع الاجبالا؟
|
اءكذا تصاب الاسد و هى مذلة
|
تحمى الشبول و تمنع الاغيالا؟
|
حظ الحمول و عطل الاجمال و اقم على
ياءس فقد
الذى
|
كان الانام على نداه عيالا
|
من كان يقرى الجهل علما ثاقبا
|
و النقص فضلا و الرجاء نوالا
|
يوم الوغى و يشجع السؤ الا
|
وصل الدموع و قطع الاوصالا
|
ان نكس الاسلام بعدك راءسه
|
اءرخى و جرر بعدك الاذيالا
(69)
|
و آخر دعوانا اءن الحمدلله رب العالمين
مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه (متون )
تابستان 1382
بخش اول : تقريرات دروس اخلاق
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين ، و الصلاة و السلام على اءشرف الانبياء و
المرسلين سيدنا محمد و آله الطاهرين ، و لعنة الله على اءعدائهم
اءجمعين
1. لزوم برنامه هاى
اخلاقى و كلاس تهذيب در حمزه
يك سال ديگر از عمر ما گذشت . شما جوانان رو به پيرى و ما پيران
رو به مرگ پيش مى رويم . در اين يك سال تحصيلى شما به حدود تحصيلات و
اندوخته هاى علمى خود واقفيد؛ مى دانيد چقدر تحصيل كرده و تا چه اندازه
پايه هاى علمى خود را بالا برده ايد، لكن راجع به تهذيب اخلاق ، تحصيل
آداب شرعيه ، معارف الهيه و تزكيه نفس چه كرديد؟ به فكر تهذيب و اصلاح
خود بوديد؟ در اين زمينه برنامه اى داشتيد؟ متاءسفانه كار چشمگيرى
نكرديد و در جهت اصلاح و تهذيب خود قدم بلندى بر نداشتيد.
حوزه هاى علميه همزمان با فرا گرفتن مسائل علمى ، به تعليم و تعلم
مسائل اخلاقى و علوم معنوى نيازمندند. راهنماى اخلاق و مربى قواى
روحانى و مجالس پند و موعظه لازم دارند. برنامه هاى اخلاقى و اصلاحى ،
كلاس تربيت و تهذيب و آموختن معارف الهيه ، كه مقصد اصلى بعثت انبيا
عليهم السلام است ، بايد در حوزه ها رايج و رسمى باشد. متاءسفانه در
مراكز علمى به اين گونه مسائل لازم كمتر توجه مى شود. علوم معنوى و
روحانى رو به كاهش مى رود. بيم آن است كه حوزه هاى علميه در آتيه
نتوانند علماى اخلاق ، مربيان مهذب و آراسته و مردان الهى تربيت كنند و
بحث و تحقيق در مسائل مقدماتى مجالى براى پرداختن به مسائل اصلى و
اساسى ، كه مورد عنايت قرآن كريم و نبى اعظم صلى الله عليه و آله و
ساير انبيا و اوليا عليهم السلام است ، باقى بگذارد. لازم است محصلين
حوزه ها در كسب ملكات فاضله و تهذيب نفس كوشش كنند و به وظايف مهم و
مسؤ وليتهاى خطيرى كه بر دوش آنان است اهميت دهند.
در زمينه تهذيب و تزكيه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظيم كنيد؛ استاد
اخلاق براى خود معين نماييد؛ جلسه وعظ و خطابه ، پند و نصيحت تشكيل
دهيد. خودرو نمى توان مهذب شد. اگر حوزه ها از داشتن مربى اخلاق و
جلسات پند و اندرز خالى باشند، محكوم به فنا خواهند بود. چطور فقه و
اصول به مدرس نياز دارد، درس و بحث مى خواهد، براى هر علم و صنعتى در
دنيا استاد و مدرس لازم است ، كسى خودرو و خودسر در رشته اى متخصص نمى
شود، لكن علوم معنوى و اخلاقى ، كه هدف بعثت انبيا و از لطيفترين و
دقيقترين علوم است ، آيا به تعليم و تعلم نيازى ندارد و خودرو و بدون
معلم حاصل مى شود؟! اكرارا شنيده ام سيد جليلى
(70) معلم اخلاق و معنويات استاد فقه و اصول ، مرحوم
شيخ انصارى ، بوده است .
انبياى خدا براى اين مبعوث شدند كه آدم تربيت كنند؛ انسان بسازند؛ بشر
را از زشتيها، پليديها، فسادها و رذايل اخلاقى دور سازند، و با فضايل و
آداب حسنه آشنا كنند. بعثت لاتمم مكارم الاخلاق
(71) چنين علمى كه خداوند متعال به آن آنقدر اهتمام
داشته كه انبيا را مبعوث فرموده است ، اكنون در حوزه هاى ما رواجى
ندارد، و كسى به طور شايسته به آن اهميت نمى دهد؛ بر اثر كمبود علوم
معنوى و معارف در حوزه ها كار به آنجا رسيده كه مسائل مادى و دنيوى در
روحانيت رخنه كرده و بسيارى را از معنويت و روحانيت دور داشته است كه
اصلا نمى دانند روحانيت يعنى چه ؟ يك نفر روحانى چه وظيفه اى دارد؟ چه
برنامه اى بايد داشته باشد؟ بعضى فقط در صددند چند كلمه ياد بگيرند و
بروند در محل خود، يا جاى ديگر، دستگاه ، جاه و مقامى به چنگ آورند و
با ديگران دست و پنجه نرم كنند! مانند آنكه مى گفته : بگذار شرح لمعه
را بخوانم ، مى دانم با كدخدا چه كنم ! طورى نباشد كه از اول نظر و هدف
شما از تحصيل ، گرفتن فلان مسند و به دست آوردن فلان مقام باشد، و
بخواهيد رئيس فلان شهر يا آقاى فلان ده گرديد. ممكن است به اين خواسته
هاى نفسانى و آرزوهاى شيطانى برسيد، ولى براى خود و جامعه اسلامى جز
زيان و بدبختى چيزى كسب نكرده ايد.
معاويه هم مدت مديدى رئيس بود؛ ولى جز لعن و نفرت و عذاب آخرت بهره و
نتيجه اى نگرفت .
لازم است خود را تهذيب كنيد كه وقتى رئيس جامعه يا طايفه اى شديد، آنان
را نيز تهذيب كنيد. براى اصلاح جامعه قدم برداريد؛ هدف شما خدمت به
اسلام و مسلمين باشد.
اگر براى خدا قدم برداريد، خداوند متعال مقلب القلوب است ، دلها را به
شما متوجه مى سازد:
ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم
الرحمن ودا
(72) شما در راه خدا زحمت بكشيد، فداكارى كنيد، خداوند
شما را بى اجر نمى گذارد؛ اگر در اين دنيا نشد، در آخرت پاداش خواهد
داد. اگر جزا و پاداش شما را در اين عالم نداد چه بهتر. دنياى چيزى
نيست . اين هياهوها و شخصيتها چند روز ديگر به پايان مى رسد، مانند
خوابى از جلو چشم انسان مى گذرد، لكن اجر اخروى لايتناهى و تمام نشدنى
خواهد بود.
ممكن است دستهاى ناپاكى با سمپاشيها و تبليغات سوء برنامه هاى اخلاقى و
اصلاحى را بى اهميت وانمود كنند، منبر رفتن براى پند و موعظه را با
مقام علمى و مغاير جلوه دهند، و با نسبت دادن
منبرى به شخصيتهاى بزرگ علمى ، كه در مقام اصلاح و تنظيم حوزه
ها هستند، آنان را از كار باز دارند. امروز در بعضى حوزه ها شايد منبر
رفتن و موعظه كردن را ننگ بدانند! غافل از اين كه حضرت امير عليه
السلام منبرى بودند، و در منابر مردم را نصيحت و راهنمايى مى كردند.
ساير ائمه عليهم السلام نيز چنين بودند.
2. سفارش به طلاب
شما كه امروز در حوزه ها تحصيل مى كنيد و مى خواهيد هدايت جامعه
را به عهده بگيريد، خيال نكنيد تنها وظيفه شما ياد گرفتن مشتى اصطلاحات
است . شما بايد در اين حوزه ها خود را چنان تربيت كنيد كه وقتى به يك
شهره يا ده رفتيد، بتوانيد اهالى آنجا را هدايت و مهذب كنيد. از شما
توقع است كه وقتى از مركز فقه رفتيد، خود مهذب و ساخته شده باشيد، تا
بتوانيد مردم را بسازيد و طبق آداب و دستورهاى اخلاقى اسلام ، آنان را
تربيت كنيد.
اما اگر خداى نخواسته در مركز علم خود را اصلاح نكرديد، به هر جا
برويد، العياذ بالله .
مردم را منحرف و به اسلام و روحانيت بدبين خواهيد كرد.
شماره وظايف سنگينى داريد. اگر در حوزه ها به وظايف خود عمل نكنيد و در
صدد تهذيب خود نباشيد و فقط به دنبال فرا گرفتن چند اصطلاح باشيد، در
آتيه - خداى نخواسته - براى اسلام و جامعه اسلامى مضر خواهيد بود؛ ممكن
است ، العياذ بالله ، موجب انحراف و گمراهى مردم شويد. اگر به سبب
كردار و رفتار نارواى شما يك نفر از اسلام بر گردد، مرتكب اعظم كباير
شده ايد؛ و مشكل است توبه شما قبول گردد. چنانكه اگر يك نفر هدايت
يابد، به حسب روايت : بهتر است از آنچه آفتاب بر
آن مى تابد(73)
3. مسؤ وليت سنگين اهل
علم
مسؤ وليت شما خيلى سنگين ، و وظايف شما غير از وظايف عامه مردم
است ؛ چه بسا امورى كه براى عامه مردم مباح است ، براى شما جايز نيست .
مردم ارتكاب بسيارى از امور مباحه را از شما انتظار ندارند، چه رسد به
اعمال نامشروع ، كه اگر، خداى نخواسته ، از شما سر بزند، مردم را به
اسلام و جامعه روحانيت بدبين مى كند. درد اينجاست : اگر مردم از شما
عملى بر خلاف انتظار مشاهده كنند، از دين منحرف مى شوند، از روحانيت بر
مى گردند، نه از فرد.
اى كاش به يك فرد بدبين مى شدند. اگر از روحانى عملى ناشايست ببينند،
تجزيه و تحليل نمى كنند. همچنان كه در ميان كسبه افراد نادرست و منحرف
وجود دارد و در ميان ادارى ها اشخاص فاسد و زشتكار ديده مى شود، ممكن
است در ميان روحانيون نيز يك يا چند نفر ناصالح و منحرف باشد. لذا اگر
بقالى خلاف كند، مى گويند: فلان بقال خلاف است . اگر يك عطار عمل زشتى
مرتكب گردد، گفته مى شود: فلان عطار زشتكار است . لكن اگر آخوندى عمل
ناشايسته اى انجام دهد، نمى گويند: فلان آخوند منحرف است ، گفته مى
شود: آخوندها بدند!
اگر به كافى
(74) و وسائل
(75) مراجعه كنيد، مى بينيد تكاليف سنگين و مسؤ وليتهاى
خطيرى براى اهل علم بيان شده است . در روايت است كه وقتى جان به حلقوم
مى رسد، براى عالم ديگر جاى توبه نيست ، و در آن حال توبه وى پذيرفته
نمى شود؛ زيرا خداوند از كسانى تا آخرين دقايق زندگى توبه مى پذيرد كه
جاهل باشند.
(76) در روايت ديگر آمده است كه هفتاد گناه از جاهل
آمرزيده مى شود پيش از آنكه يك گناه از عالم آمرزيده شود.
(77)
زيرا گناه عالم براى اسلام و جامعه اسلامى خيلى ضرر دارد. جاهل اگر
معصيتى مرتكب شود، فقط خود را بدبخت كرده است ؛ لكن اگر عالمى منحرف
شود و به عمل زشتى دست زند، عالمى را منحرف كرده ، بر اسلام و علماى
اسلام زيان وارد ساخته است .
(78)
اينكه در روايات آمده كه اهل جهنم از بوى تعفن عالمى كه به علم خود عمل
نكرده متاءذى مى شوند.
(79) براى همين است كه در دنيا بين عالم و جاهل در نفع
و ضرر به اسلام و جامعه اسلامى فرق بسيار وجود دارد: اگر عالمى منحرف
باشد، ممكن است امتى را به عفونت بكشد و اگر عالمى مهذب باشد، اخلاق و
آداب اسلامى را رعايت نمايد، جامعه را هدايت مى كند.
در بعضى از شهرهايى كه تابستانها به آنجا رفتم ، مى ديدم اهالى آن
بسيار مؤ دب به آداب شرع بودند. نكته اش اين بود كه عالم صالح و
پرهيزكارى داشتند. اگر عالم ورع و درستكارى در شهر و استانى زندگى كند،
همان وجود او باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مى گردد، اگر چه لفظا
تبليغ و ارشاد نكند. ما اشخاصى را ديده ايم كه وجود آنان مايه پند و
عبرت بود و صرف نگاه به آنان باعث تنبه مى شد. هم اكنون محلات تهران با
هم فرق دارد.
در محله اى كه عالم منزه و مهذبى زندگى مى كند، مردمان صالح با ايمانى
دارد.
وقتى عالمى مفسده جو و خبيث باشد، جامعه اى را به عفونت مى كشد؛ منتها
در اين دنيا بوى تعفن آن را به شامه ها احساس نمى كنند؛ لكن در عالم
آخرت بوى تعفن آن درك مى شود.
ولى عوام نمى توانند چنين فساد و آلودگى در جامعه اسلامى به بار آورند.
عوام هيچ گاه داعيه امامت و مهدويت نمى كند، اين عالم فاسد است كه
دنيايى را به فساد مى كشاند: اذا فسد العالم فسد العالم
(80)
آنان كه دين سازى كرده و باعث گمراهى جمعيت انبوهى شده اند بيشترشان
اهل علم بوده اند؛ بعضى از آنان در مراكز علم تحصيل كرده اند.
4. اهميت تهذيب و تزكيه
نفس
اگر انسان خباثت را از نهادش بيرون نكند، هر چه درس بخواند نه
تنها فايده اى بر آن مترتب نمى شود بلكه ضررها دارد. علم وقتى در اين
مركز خبيث وارد شد، شاخ و برگ خبيث به بار مى آورد و شجره خبيثه مى
شود. هر چه مفاهيم در قلب سياه و غير مهذب انباشته گردد، حجاب زيادتر
مى شود. در نفسى كه مهذب نشده ، علم حجاب ظلمانى است ؛
العلم هو الحجاب الاكبر. لذا شر عالم
فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتر است . علم نور است ، ولى
در دل سياه و قلب فاسد دامنه سياهى را گسترده تر مى سازد. علمى كه
انسان را به خدا نزديك مى كند، در نفس دنيا طلب باعث دورى بيشتر از
درگاه ذى الجلال مى گردد. علم توحيد هم اگر براى غير خدا باشد، از حجب
ظلمانى است ؛ چون اشتغال به ما سوى الله است . اگر كسى قرآن كريم را با
چهارده قرائت لما سوى الله حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دورى از حق
تعالى چيزى عايد او نمى شود. اگر شما درس بخوانيد، زحمت بكشيد، ممكن
است عالم شويد، ولى بايد بدانيد كه ميان عالم
و مهذب خيلى فاصله است . مرحوم شيخ استاد
ما،(81)
مى فرمود اين كه مى گويند: ملا شدن چه آسان ،
آدم شدن چه مشكل صحيح نيست . بايد گفت :
ملا شدن چه مشكل ، آدم شدن محال است !
كسب فضايل و مكارم انسانى و موازين آدميت از تكاليف بسيار مشكل و بزرگى
است كه بر دوش شماست . گمان نكنيد اكنون كه مشغول تحصيل علوم شرعيه
هستيد، ديگر راحتيد، و به تكاليف خود عمل كرده ايد. اگر اخلاص و قصد
قربت نباشد، اين علوم هيچ فايده اى ندارد.
اگر تحصيلات شما، العياذ الله ، براى خدا نباشد و شما براى هواهاى
نفسانيه ، كسب مقام و مسند، عنوان و شخصيت در اين راه قدم گذاشته
باشيد، براى خود وزر و وبال اندوخته ايد. اين اصطلاحات اگر براى غير
خدا باشد، وزر وبال است .
اين اصطلاحات هر چه زيادتر شود، اگر با تهذيب و تقوا همراه نباشد، به
ضرر دنيا و آخرت جامعه مسلمين تمام مى شود. تنها دانستن اين اصطلاحات
اثرى ندارد. علم توحيد هم اگر با صفاى نفس تواءم نباشد وبال خواهد بود.
چه بسا افرادى كه عالم به علم توحيد بودند و طوايفى را منحرف كردند. چه
بسا كه همين افرادى كه همين اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند،
لكن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند وقتى وارد جامعه گرديدند
بسيارى را گمراه و منحرف ساختند.
اين اصطلاحات خشك اگر بدون تقوا باشد، هر چه بيشتر در ذهن انباشته گردد
كبر و نخوت در دايره نفس بيشتر توسعه مى يابد و عالم تيره بختى كه نخوت
بر او چيره شده نمى تواند خود و جامعه را اصلاح كند و جز زيان براى
اسلام و مسلمين نتيجه اى به بار نمى آورد و پس از سالها تحصيل علوم و
صرف وجوه شرعى ، سد راه پيشرفت اسلام مى گردد و ملتها را منحرف مى
سازد؛ و ثمره اين درسها و بحثها اين مى شود كه نگذارد حقيقت قرآن به
دنيا عرضه شود؛ بلكه وجود او ممكن است مانع معرفت جامعه به اسلام و
روحانيت گردد.
من نمى گويم درس نخوانيد. اگر بخواهيد عضو مفيد و مؤ ثرى براى اسلام و
جامعه باشيد، ملتى را به اسلام متوجه سازيد، از اساس اسلام دفاع كنيد،
لازم است پايه فقاهت را تحكيم كنيد و صاحب نظر باشيد؛ اگر خداى نخواسته
درس نخوانيد حرام است در مدرسه بمانيد؛ نمى توانيد از حقوق شرعى محصلين
علوم اسلامى استفاده كنيد. البته تحصيل علم لازم است ، منتها همان طور
كه در مسائل فقهى و اصولى زحمت مى كشيد، در راه اصلاح خود نيز كوشش
كنيد. هر قدمى كه براى تحصيل علم برمى داريد، قدمى هم براى كوبيدن
خواسته هاى نفسانى ، تقويت قواى روحانى ، كسب مكارم اخلاق ، تحصيل
معنويات و تقوا برداريد.
تحصيل اين علوم مقدمه تهذيب نفس و تحصيل فضايل ، آداب و معارف الهيه
است . تا پايان عمر در مقدمه نمانيد كه نتيجه را رها سازيد. شما به
منظور هدف عالى و مقدس خداشناسى و تهذيب نفس ، اين علوم را فرا مى
گيريد، و بايد در صدد به دست آوردن ثمره كار خود باشيد؛ براى رسيدن به
مقصود اصلى و اساسى خود جديت كنيد.
شما پيش از هر كار بايد در صدد اصلاح خود باشيد و مادامى كه در حوزه به
سر مى بريد، ضمن تحصيل بايد نفس خود را تهذيب كنيد؛ تا آنگاه كه از
حوزه بيرون رفتيد و در شهر و با محلى هدايت ملتى را بر عهده گرفتيد،
مردم از كردار شما، از فضايل اخلاقى شما، پند گيرند و اصلاح شوند.
بكوشيد پيش از آنكه وارد جامعه گرديد خود را اصلاح كنيد. اگر اكنون كه
فارغ البال هستيد در مقام اصلاح و تهذيب نفس برنيايد، آن روز كه اجتماع
به شما روى آورد ديگر نمى توانيد خود را اصلاح كنيد.
خدا نكند پيش از كسب ملكات فاضله و تقويت قواى روحانى ريش انسان كمى
سفيد و عمامه بزرگ گردد، كه از استفاده هاى علمى و معنوى و از تمام
بركات باز مى ماند. تاريش سفيد نشده كارى كنيد؛ تا مورد توجه مردم قرار
نگرفته ايد فكرى به حال خود نماييد. خدا نكند انسان پيش از آنكه خود را
بسازد جامعه به او روى آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتى پيدا كند كه
خود را گم مى كند. قبل از آنكه عنان اختيار از كف شما ربوده شود خود را
اصلاح كنيد.
اخلاق حسنه آراسته شويد؛ رذايل اخلاقى را از خود دور كنيد، در درس و
بحث اخلاص داشته باشيد تا شما را به خدا نزديك سازد. طورى نباشد كه پس
از هفتاد سال وقتى نامه عمل شما را باز كنند ببينند، العياذ بالله ،
هفتاد سال از خداوند عزوجل دور شده ايد. قضيه آن
سنگ را شنيده ايد كه به جهنم سرازير شد؟ پس از هفتاد سال صداى
آن از قعر جهنم به گوش رسيد. به حسب نقلى حضرت رسول صلى الله عليه و
آله فرمود: پيرمرد هفتاد ساله اى بود كه مرد، و در اين مدت هفتاد سال
رو به جهنم مى رفت !(82)
مواظب باشيد مبادا پنجاه سال ، بيشتر يا كمتر، در حوزه ها با كد يمين و
عرق جبين جهنم كسب نماييد!بايد به فكر باشيد.
|