(311)
محمد بن احمد معروف به ابن ادريس حلى (ره) از مفاخر
فقهاى شيعه در اواخر قرن ششم هجرى است . او را تاليفاتى چند مى باشد ،
كه در آن ميان كتاب السرائر الحاوى لتحرير
الفتاوى مشهور به سرائر معروفيت
خاصى دارد.
(نگاه كنيد به : ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 378
ـ
377 ، رياض العلماء ، ج 5 ، ص 31).
(312)
محمد بن محمد بن نعمان ، ملقب به مفيد از بزرگان
متكلمين و فقهاى اماميه بوده و در ذى قعده سال 333 يا 336 تولد يافته و
در سال 413 به سراى ديگر شتافته است . تاليفات او را بالغ بر 200 كتاب
و رساله برشمرده اند ، و سيد مرتضى علم الهدى ، سيد شريف رضى و شيخ
طوسى از معاريف شاگردان وى بوده اند. (نگاه كنيد به : ريحانة الادب ، ج
5 ، ص 365
ـ 361 ، رياض العلماء ، ج 5 ، ص 179
ـ
176).
(313)
امام باقر (عليه السلام) فرمود : خدا نعمتى را به
بنده اى نداد كه او به قلب و جان خود سپاسگزارى از آن را بجا آورد ،
مگر آنكه آن شكر قلبى ، سبب فزونى نعمت شد ، قبل از اينكه وى آن سپاس و
شكر را به زبان خود آشكار كند. (وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 311 ، باب 8 ،
ح 7).
(314)
امام صادق (ع) فرمود : كسى كه دستش از تلافى نعمت
كوتاه شده است ، پس بايد زبانش را به سپاسگزارى بگشايد. (وسائل الشيعه
، ج 16 ، ص 311 ، باب 8 ، ح 8).
(315)
امام صادق (عليه السلام) فرمود : از جمله حق شكرگزارى
خدا اين است كه از كسى كه آن نعمت به دست او جارى شده ، تشكر كنى .
(وسائل الشية ، ج 16 ، ص 311 ، باب 8 ، ح 9).
(316)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند : در روز
قيامت ، بنده آورده شده و در پيشگاه خداوند (عزوجل) بپا داشته مى شود ،
سپس خدا دستور مى دهد كه او را به سوى آتش ببرند. پس آن بنده مى گويد :
پروردگارا دستور مى دهى كه مرا به سوى آتش برند و حال آنكه من قرآن
خوانده ام ! خداوند مى فرمايد : اى بنده من ، بتو نعمت دادم ، و تو شكر
نعمت مرا بجاى نياوردى . پس آن بنده مى گويد : پروردگارا تو فلان نعمت
را بمن دادى ، و من هم آنچنان شكر تو را بجا آوردم ، پس پيوسته آن بنده
، نعمتها و شكرها را بر مى شمارد. پس خداى تعالى مى فرمايد : بنده من
راست گفتى ، الا اينكه تو از كسى كه من ، نعمت را به دست او بر تو جارى
ساختم ، سپاسگزارى نكردى . و من با خود عهد كردم كه شكر بنده اى را كه
به او نعمت دادم قبول نكنم ، مگر آنكه وى از بنده اى كه نعمت را به او
رسانيده ، تشكر كند و سپاس گويد. (وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 312 ، باب 8
، ح 12).
(317)
رجوع شود به : وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 309 ، باب 8 ،
از ابواب فعل المعروف ، اصول كافى ، ج 2 ، ص 77 ، باب الشكر.
(318)
رجوع شود به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 241 ، باب الطمع .
(319)
فطرتى كه خدا ، مردم را بر آن آفريده است . (روم ،
30).
(320)
و آن كسى كه طمع و اميد دارم ، روز پاداش گناهم را
ببخشايد. (شعراء ، 82).
(321)
و خداوند را از روى بيم و اميد بخوانيد ، كه رحمت خدا
به نيكوكاران نزديك است . (اعراف ، 56).
(322)
پهلوهاى ايشان از خوابگاهها جدا مى گردد ، و پروردگار
خود را از روى بيم و طمع مى خوانند ، و از آنچه روزى ايشان كرده ايم
انفاق مى كنند. (سجده ، 16).
(323)
اصول كافى ، ج 2 ، ص 241 ، باب 127 ، ح 3.
(324)
محمد بن حنفيه از فرزندان برومند اميرالمؤمنين على بن
ابى طالب (عليه السلام) است ، كه مادرش خوله دخت جعفر بن قيس از طائفه
بنى حنفيه بود. وى در سال 21 هجرى به دنيا پاى نهاد ، و در سال 82 به
ديگر سراى شتافت ، و پدر بزرگوارش در شان او فرمود :
محمد از محمدهايى است كه از معصيت و نافرمانى
خدا امتناع مى كنند.
(جامع الرواة ، اردبيلى ، ج 2 ، ص 45 ، ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 485
ـ
484).
(325)
وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 24 ، باب 67 ، ح 5.
(326)
از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند :
مردى به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمد و عرض كرد : اى رسول
خدا ، به من چيزى تعليم فرما و بياموز ، آن حضرت فرمودند : بر تو باد
كه از آنچه در دست مردم است مايوس باشى ، بدرستى كه آن بى نيازى حاضر
است . آن مرد عرض كرد :اى رسول خدا بر علمم بيفزاى . پيامبر فرمودند :
از طمع بپرهيز ، بدرستى كه آن فقر و نيازمندى حاضر است .(وسائل الشيعة
، ج 16 ، ص 25 ، باب 67 ، ح 6).
(327)
امام صادق از پدران خود (عليه السلام) نقل فرمودند كه
: از اميرالمؤمنين (عليه السلام) سؤ ال شد كه ثبات و پايدارى ايمان
چيست ؟ آن حضرت فرمود : پارسايى ، پس به آن حضرت گفته شد كه : زوال
ايمان چيست ؟ فرمود : طمع . (وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 25 ، باب 67 ، ح
7).
(328)
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند : بيشتر
جاهاى بخاك افتادن عقلها ، زير درخشندگى طمع هاست .
(نهج البلاغه ، حكمت 220 ، (عبده) ، ص 706 ، وسائل الشيعه ، ج 16 ،
كتاب جهاد النفس ، باب 67 ، ص 25 ، ح 8).
(329)
احمد بن فهد حلى (ره) يكى از دانشمندان و فقهاى
پرهيزكار و صاحب كرامات و مقامات در ميان علماى اماميه است . وى در سال
757 هجرى متولد شده و در 841 هجرى رخت جان گرامى و نفس نفيس به ديار
باقى برده است . او را تاليفات زيادى است كه از همه مشهورتر يكى
المهذب البارع در فقه است و ديگرى
عدة الداعى و نجاح الساعى در دعا و ذكر.
(ريحانة الادب ، ج 8 ، ص 145 ، هدية الاحباب ، قمى ، ص 93).
(330)
و بيشتر ايشان به خدا ايمان نمى آورند ، و از مشركان
هستند. (يوسف (ع) ، 106).
(331)
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه در تفسير قول
خداوند (عزوجل) : و ما يؤ من اكثرهم بالله الا و
هم مشركون فرمود : وى همان شخصى است كه مى گويد : اگر فلان كس
نمى بود ، خانواده ام و عيالم از دست مى رفت . آيا نمى بينى كه براى
خداوند در ملكش ، شريكى قرار داده كه او را روزى مى دهد و (بدى را) از
وى دور مى كند ؟!! به امام عرض كردم : او چه بگويد؟ آيا (صحيح است كه)
بگويد : اگر خداوند به واسطه فلان كس بر من منت نمى نهاد ، من هلاك
مى شدم . آن حضرت فرمود : بلى ، اشكالى ندارد كه به اين صورت يا مانند
آن بگويد.
(وسائل الشيعة ، ج 15 ، ص 215 ، باب 12 ، ح 2 ، عدة الداعى ، ابن فهد
حلى ، ص 89).
(332)
رجوع شود به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 119 ، باب
الاستغناء عن الناس ، . و همان مصدر ، ص 241 ، باب الطمع .
(333)
المفردات ، راغب اصفهانى ، ص 531.
(334)
صحاح اللغة ، جوهرى ، ج 5 ، ص 1845
ـ
1844 ، لسان العرب ، ج 15 ، ص 388
ـ
387.
(335)
صحاح اللغة ، جوهرى ، ج 5 ، ص 1845
ـ
1844 ، لسان العرب ، ج 15 ، ص 388
ـ
387.
(336)
شرح منازل السائرين ، عبدالرزاق كاشانى ، ص 171.
(337)
الرسالة القشرية ، عبدالكريم قشيرى ، ص 263.
(338)
اى مردم ، شما به خداوند نيازمند هستيد ، و خداست كه
بى نياز ستوده است . (فاطر ، 15).
(339)
رجوع شود به ، ص 108.
(340)
افضل الدعاء لا اله الا الله ، افضل الذكر لا اله الا
الله .
(كنزالعمال ، ج 2 ، ص 217 ، ح 3835 ، مرصاد العباد ، ص 267).
(341)
چون پروردگار او (موسى) بر كوه تجلى نمود ، كوه را
خرد كرد و موسى بيهوش بر زمين افتاد. (اعراف ، 143).
(342)
به تحقيق كه مؤمنان رستگار شدند. (مؤمنون ، 1).
(343)
و آنان كه از بيهوده ، اعراض مى كنند. (مؤمنون ، 3).
(344)
و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست . (انعام ، 32).
(345)
به راستى كه تو ، مشفق و مهربان هستى . (حشر ، 10).
(346)
رجوع شود به الاسفار الاربعة ، ج 3 ، ص 447.
(347)
رجوع شود به همان مصدر ، ج 2 ، ص 368 ، و ج 6 ، ص
110.
(348)
آيا كسى كه موجودات را آفريد ، از حال آنها آگاه نيست
؟! و حال آنكه او از اسرار دقيق باخبر ، و نسبت به همه چيز آگاه مى
باشد. (ملك ، 14).
(349)
و كليدهاى غيب ، نزد اوست ، جز وى كسى آنها را نمى
داند. (انعام ، 59).
(350)
نگاه كنيد به سوره هاى : طه ، 98 ، طلاق 12 ، حديد 3
، يونس (ع) 61 و سبا 3
ـ
2.
(351)
اقتباس از فرمايش امام سجاد (عليه السلام) است كه :
كل نعمك ابتداء.
(352)
اقتباس از اين آيه است كه : و
رحمتى رسعت كل شى ء. و رحمت من ، همه چيز را فرا گرفته است .
(353)
اشاره است به اين شريفه كه :
لقد خلقنا الانسان من صلصان من حما مسنون . ماد آدمى را از گل
خشك و از لجن بويناك آفريدم .
(354)
اشاره است به اين آيه شريفه كه :
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه
اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى ، و او را
ملاقات خواهى كرد.
(355)
اشاره است به اين بيت :
بودم آن روز ، من از طايفه درد كشان |
|
كه نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان |
(356)
هر آينه بر انسان مدتى از زمان گذشت و او چيزى در خور
ذكر و ياد نبود.
(357)
در نسخه اصل كى آمدهاست
(358)
در نسخه اصل كى آمده
است .
(359)
اشاره است به اين آيه شريفه :
و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها.
(360)
اى مردم مثلى زده شد ، پس به آن گوش كنيد ؛ كسانى را
كه جز خداى مى خوانيد هرگز مگسى نمى آفرينند هر چند كه براى اين كار ،
اجتماع كنند و گرد هم آيند. اگر آن مگس چيزى از ايشان بربايد ، نمى
توانند آن را باز پس گيرند ، جستجوگر و آنكه در پى او هستند ناتوان مى
باشند. و قدر خداوند را آن چنانكه در خور اوست نشناختند در حقيقت
خداوند نيرومند شكست ناپذير است .
(361)
رجوع كنيد به ص 201
(362)
به راستى كه انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم سپس
او را به پست ترين (مراتب) پستى بازگردانديم .
(تين / 5 ـ
4)
(363)
و خداوند تمامى نامها را به آدم تعليم داد.(بقره /31)
(364)
آيا گمان مى كنى كه تو ، جرمى كوچك هستى ؟ در حالى كه
جهان بزرگى در تو پنهان و نهفته مى باشد.
ديوان منسوب به اميرالمؤمنين على (عليه السلام) ، ص 134).
(365)
خداوند فرمود : اى فرزند آدم ، تمام چيزها را براى تو
آفريدم ، و تو را بريا خود.
(كلمة الله ، ص 169 ؛ علم اليقين ، فيض كاشانى ، ج 1 ، 381).
(366)
نيكى هاى خوبان ، بدى هاى مقربان است . (بحار الانوار
، ج 25 ، ص 205 ، ج 16)
(367)
احياء علوم الدين ، غزالى ج 4 ص 268 كتاب التوحيد و
التوكل ، بيان اعمال المتوكلين .
(368)
الرسالة القشيرية ، عبدالكريم قشيرى ، ص 264.
(369)
شرح منازل السائرين ، عبدالرزاق كاسانى ، ص 174.
(370)
مراد از شارح قاسانى ، مولى عبدالرزاق كاشانى ، در
سال 735 هجرى است وى از عرفاى محقق قرن هشتم هجرى و جامع علوم ظاهرى و
باطنى بوده وى از اجله شاگردان شيخ كبير صدرالدين قونيوى ، و با
علاءالدوله سمنانى معاصر بوده و مكاتبات عرفانى داشته و شاگردى محقق
همچون شيخ داوود قيصرى (شارح مشهور فصوص ابن عربى) را تربيت كرده است .
او را تاليفات بسيار بوده كه مشهورترين آنها عبارتند از : شرح فصوص
الحكم ابن عربى ، شرح منازل السائرين خواجه عبدالله انصارى ، تاويلات
آيات قرآن كريم (كه به خطاء به ابن عربى نسبت داده شده است) و اصطلاحات
الصوفية .
(الذريعة ، آغاز بزرگ طهرانى ، ج 14 ص 188 ؛ نفحات الانس ، جامى ، ص
483).
(371)
شرح منازل السائرين عبدالرزاق كاشانى ، ص 175
ـ
174.
(372)
همانا ايمان آورندگان كسانى هستند كه چون نام خدا
برده شود ، خوف بر دلهاى ايشان چيره گردد. و چون آيات خدا بر آنها
خوانده شود ، ايمانشان افزون گردد. و بر پروردگار خود توكل مى كنند...
(تا آن جا كه فرموده) اينان ايمان آورندگان حقيقى هستند.
(انفال / 2و4)
(373)
رجوع شود به سوره هاى : مجادله 10 ؛ ال عمران 122 و
160 و توبه ، 51.
(374)
رجوع كنيد به ص 201
(375)
خداست كه جز او معبودى نيست و مؤمنان بايد تنها بر
خداوند اعتماد كنند.
(376)
پس چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن ، بدرستى كه
خداوند توكل كنندگان را دوست مى دارد
(آل عمران /159)
(377)
بى نيازى و عزت جولان مى كنند و مى گردند پس در آن
هنگام كه به موضع و جايگاه توكل دست يابند ، در آنجا توطن مى كنند و
قرار مى گيرند (اصول كافى ، ج 2 ص 53 باب 32 از كتاب الايمان و الكفر ،
ح 3).
(378)
طلاق ، 3.
(379)
كسى كه به او سه چيز داده شده ، از سه چيز محروم نمى
شود. كسى كه به او دعا داده شده ، اجابت هم داده مى شود. كسى كه به او
شكرگزارى داده شده ، افزونى هم داده مى شود ، و كسى كه به او توكل داده
شده ، كفايت هم داده مى شود. سپس فرمود : آيا كتاب خداوند عز و جل را
خوانده اى كه : كسى كه بر خداوند توكل كند ، پس
خدا او را بس است و فرمود : اگر شكرگزارى
كنيد ، نعمت شما را افزايش مى دهم (سوره ابراهيم :7) ، و فرمود
: بخواند مرا تا اجابت كنم شما را. (سوره
غافر : 60).
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 53 ، باب 32 از كتاب الايمان و الكفر ، ح 6).
(380)
راوى گفت : از حضرت موسى بن جعفر (عليهم السلام)
پرسيدم از معنى اين سخن كه : و كسى كه بر خدا
توكل كند ، پس خدا او را بس است . پس امام (ع) فرمودند : توكل
بر خداوند داراى درجاتى است ، از آن جمله اينكه بر خداوند در تمام
كارهايت توكل كنى ، پس آنچه كه با تو كرد ، از آن راضى باشى ، بدانى كه
تو را از نيكويى و فضل منع نكند و بدانى كه همانا فرمان در آن كارها ،
از آن اوست . پس بر خدا به واگذاشتن تمام امور به او ، اعتماد و توكل
كند ، و در آن كارهايى كه در حق تو انجام داده و در غير آنها ، به وى
اطمينان داشته باش و اعتماد كن . (همان مصدر و همان باب ، ح 5).
(381)
حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند : باى
ايمان چهار ركن است : توكل بر خدا ، و واگذارى كارها به او ، و تسليم
بودن در مقابل امر خداوند ، و راضى بودن به قضاى خدا.
(مستدرك الوسائل ، نورى ، ج 11 ، ص 215 ، باب 11 ، از ابواب جهاد النفس
، ح 1 ، الجعفريات ، ص 232 ، باب البر و سخاء النفس).
(382)
رجوع كنيد به ص 201.
(383)
ابوبصير از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه :
آن حضرت بمن فرمودند : هيچ چيزى نيست ، مگر اينكه حدى دارد. ابوبصير
گفت : به امام (ع) عرض كردم : حد توكل چيست ؟ امام (ع) فرمود : يقين .
گفتم : حد يقين چيست ؟ فرمود : اينكه با (وجود) خدا ، از چيزى نترسى .
(مستدرك الوسائل ، ج 11 ، ص 215 ، باب 11 ، ح 2).
(384)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند :اى اباذر
اگر خوش دارى كه قويترين مردم باشى ، پس بر خدا توكل كن . (مستدرك
الوسائل ، ج 11 ، ص 216 ، باب 11 ، ح 3).
(385)
در كتاب مستدرك الوسائل از پيامبر (صلى الله عليه و
آله) نقل شده كه فرمودند : كسى كه دوست دارد پرهيزكارترين مردم باشد ،
مى بايست كه بر خدا توكل كند. (همان مصدر و همان باب ، ص 217 ، ح 6).
(386)
پيامبر (صلى الله عليه و آله) از جبرئيل از تفسير
توكل پرسش كردند ، پس جبرئيل گفت : (توكل) ياس از آفريدگان است ، و
اينكه انسان بداند كه مخلوق نه ضررى مى رساند و نه نفعى ، و نه عطا مى
كند و مى بخشد و نه منع مى كند و محروم مى دارد. (همان مصدر و همان باب
، ص 218 ، ح 13).
(387)
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در خبر معراج از
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) نقل مى كند كه فرمود : اى پروردگار
من ، كدام عمل برتر و افضل است ؟ خداوند (عز و جل) فرمود : اى احمد ،
پيش من چيزى از توكل بر من ، و رضا به آنچه كه قسمت كرده ام ، برتر و
افضل نمى باشد.
(همان مصدر و همان باب ، ص 220 ، ص 83 ، باب التفويض و التوكل عليه ،
بحارالانوار ، ج 68 ، ص 98.
(388)
رجوع شود به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 83 ، باب التفويض
و التوكل عليه ، بحارالانوار ، ج 68 ، ص 98.
(389)
هر كسى كه بر خدا توكل كند ، پس او وى را بس است ،
بدرستى كه خدا كار خود را اجرا مى كند ، و براى هر چيزى اندازه اى قرار
داده است . (طلاق ، 3).
(390)
معارج ، 21
ـ
15.
(391)
در نسخه اصل ، خلق انسان هلوعا
آمده است .
(392)
اصول كافى ، ج 2 ، ص 238 ، باب 116 ، ح 7.
(393)
وسائل الشيعة ، ج 16 ، ص 20 ، باب 64 ، از ابواب جهاد
النفس ، ح 4.
(394)
مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 59 ، باب 64 ، از ابواب
جهاد النفس ، ح 2.
(395)
همان مصدر و همان باب ، ص 59 ، ح 4.
(396)
حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در وصيتش به
امام حسين (عليه السلام) فرمودند :اى فرزندم ، آزمندى كليد رنج است و
مركب سختى و موجب فرو افتادن در گناهان . و شكم بارگى در بردارنده همه
عيوب و بديها مى باش . (تحف العقول ، ص 60).
(397)
صحاح اللغة ، ج 4 ، ص 1362.
(398)
مجمع البحرين ، فخرالدين طريحى . ج 5 ، ص 61.
(399)
شرح اصول الكافى ، صدرالدين شيرازى ، ج 1 ، ص 435.
(400)
ما در فصل سوم اين مقصد در اين باب بيانى مفيد نموديم
. مراجعه شود به آنجا. منه عفى عنه .
(401)
رجوع شود به : الاسفار الاربعة ، ج 1 ، ص 71 ، فصل 7.
(402)
از آن رو كه از جمله اسماء خداوند رؤ ف و رحيم است ،
وقتى خدا به رافت و رحمت موصوف مى شود ، اتصاف وى به اين دو بر وجهى
اعلى و اشرف بوده و به اعتبار مظاهر و آثار مى باشد. و همچنين است
انتساب غضب به خدا كه به اعتبار آن چيزى مى باشد كه از وى در حق دشمنان
حق ، صادر مى شود. (شرح اصول الكافى ، ج 1 ، ص 435).
(403)
اى خردمندان ، شما را در قصاص زندگى است . (بقره ،
179).
(404)
الفتوحات المكية ، ابن عربى ، ج 1 ، 102.
(405)
و رحمت من همه چيز را فراگرفته است . (اعراف ، 156).
(406)
پروردگارا رحمت و دانش تو بر همه چيز احاطه دارد.
(غافر ، 7).
(407)
مراد سوره فاتحة الكتاب (حمد) است .
(408)
الفتوحات المكيه ، ج 1 ، ص 102 ، (طبع چهار جلدى) ، و
با تحقيق عثمان يحيى ، ج 2 ، ص 133.
(409)
هر آينه پيامبرى از خود شما بر شما مبعوث شده است ،
هر آنچه شما را رنج ميدهد بر او گران مى آيد ، سخت به شما دل بسته و با
مؤمنان رؤوف و مهربان است . (توبه ، 128).
(410)
شايد از اينكه ايمان نمى آورند خود را هلاك سازى و
قالب تهى كنى . (شعراء ، 3).
(411)
شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند ، خويشتن را به
خاطر ايشان از اندوه هلاك سازى و قالب تهى كنى . (كهف ، 6).
(412)
محمد پيامبر خداست ، و كسانى كه با او هستند بر
كافران سختگير و با يكديگر مهربانند. (فتح ، 29).
(413)
حضرت امام صادق (عليه السلام) به اصحاب خود مى فرمود
: تقوا داشته باشيد ، و برادرانى نيكوكار بوده ،
و براى خدا دوستدار هم باشيد ، با هم ارتباط داشته و بر يكديگر رحم
آوريد ، همديگر را زيارت و ملاقات نموه ، و متذكر امر ما باشيد و آنرا
زنده بداريد.
(وسائل الشيعة ، ج 8 ، ص 552 ، باب 124 ، ح 1 (اسلاميه) و ج 12 ، باب
124 ، ص 215 ، ح 1 (طبع آل البيت) ، اصول كافى ، ج 2 ، ص 140 ، باب
التراحم و التعاطف ، ح 1).
(414)
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
بر مسلمانان لازم است كه در پيوند با همديگر
تلاش كنند ، و در مهربانى نمودن و رسيدگى به حاجتمندان همكارى كرده و
با يكديگر مهربانى و عطوفت داشته باشند ، تا به همانگونه باشند كه
خداوند (عز و جل) امر كرده است : با يكديگر مهربان هستند ، غمخوار
يكديگرند در آنچه كه از ايشان فوت و پنهان شده است بر همان روشى كه
گروه انصار در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) راه سپر بودند.
(وسائل الشيعة ، ج 12 ، ص 215 ، باب 124 ، ح 2 ، اصول كافى ، ج 2 ، ص
140 ، باب التراحم و التعاطف ، ح 4).
(415)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود :
خداوند (عز و جل) رحيم است 7 و هر رحيمى را دوست
دارد.
(امالى شيخ طوسى (قدس سره) ، مجلس 18 ، ص 516 ، ح 1129 ، وسائل الشيعة
، ج 12 ، ص 216 ، باب 124 ، ح 6).
(416)
علامه حلى در رساله سعديه از پيامبر خدا (صلى الله
عليه و آله) نقل كرده كه آن حضرت فرمود :
سوگند به كسى كه جانم به دست اوست ، خداوند
رحمتش را جز بر كسى كه رحيم است نمى نهد. گفتند :اى رسول خدا ،
آيه همه ما رحيم و مهربان هستيم ؟ پيامبر فرمود :
رحيم آن كسى نيست كه تنها به خود و خانواده اش
مهربانى كند ، بلكه رحيم آن است كه بر مسلمانان رحم و به ايشان مهربانى
كند. و پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود :
خداى تعالى گفته است : اگر خواهان رحمت من هستيد
، پس به ديگران مهربانى و رحم كنيد.
(مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 55 ، باب 107 ، ح 3 ، الرسالة السعديه ، ص
165).
(417)
پيامبر فرمود : كسى كه به مردم
رحم نكند ، خدا به او رحم نمى كند.
(مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 55 ، باب 107 ، ح 4 ، الجعفريات ، ص 167 ،
باب صفة المتقين).
(418)
از عوالى اللالى از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله)
نقل شده كه ايشان فرمودند : خداوند رحمان به رحم
كنندگان رحم مى كند ، رحم كنيد به آنانكه در زمين هستند تا رحم كند به
شما ، آنكه در آسمان است .
(مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 56 ، باب 107 ، ح 8 ، عوالى اللالى ، ج 1 ،
ص 361 ، ح 42).
(419)
صحاح اللغة ج 6 ، 2462 ، لسان العرب ، ج 11 ، 168.
(420)
پس آيا كسى كه خدا سينه اش را براى (پذيرش) اسلام
گشاده كرده (همانند كسى است كه تاريك دل مى باشد؟) پس او بر نورى از
سوى خداوند است ، پس واى بر آنانكه از سخت دلى ياد خدا نمى كنند ،
اينان هستند كه در گمراهى آشكارند. (زمر ، 22).
(421)
خداوند زيباترين گفتار را (به صورت) كتابى متشابه ،
كه متضمن وعده و وعيد است ، نازل كرده تا آنانكه از پروردگارشان در
هراس هستند ، پوست بدنشان از آن به لرزه در افتد ، سپس پوست و دل ايشان
به ياد خدا نرم مى گردد. (زمر ، 23).
(422)
تهذيب الاخلاق ، ابن مسكويه ، ص 165 ، باب التهور و
الجبن .
(423)
همان مصدر ، ص 165 ، باب التهور و الجبن ، اخلاق
ناصرى ، خواجه نصيرالدين طوسى ، ص 176.
(424)
(خداوند) رحمان قرآن را تعليم داد ، انسان را آفريد.
(425)
(آنانكه با پيامبر خدا مى باشند) بركفار سخت گير و با
يكديگر مهربان هستند.
(426)
فروغ كافى ، ج 5 ص 55 باب امر به معروف و نهى از منكر
ح 1.
(427)
وسائل الشيعة ج 16 ، و ص 147 ، باب صلى الله عليه و
آله ح 3 ؛ المحاسن ، برقى ، ج 1 ص 16 باب ، ح 45.
(428)
مستدرك الوسائل ، ج 12 ص 197 و 198 ، باب 7 ح 2 ؛
مكارم الاخلاق ، 23.
(429)
و اگر ناسپاسى نماييد ، همانا عذاب من سخت و شديد است
.
(430)
در اصل برآيد آمده است
.
(431)
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند : غضب
و خشم ، ايمان را تباه مى كند ، آنچنانكه سركه عسل را.
(432)
از على بن ابى طالب (عليهم السلام) نقل شده كه پيامبر
خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند : غضب ايمان
را فاسد مى كند ، آنچنانكه صبر (عصاره درختى است كه تلخ مى باشد) عسل
را ، و آنچنانكه سركه عسل را.
(مستدرك الوسائل ، ج 12 ص 7 ، باب 53 از ابواب جهاد نفس ، ح 3
الجعفريات ، ص 163 ، باب غضب).
(433)
رجوع شود به : بحار الانوار ، ج 73 ص 266 ، ح 19 ،
21.
(434)
اصول كافى ج 2 ص 229 ، كتاب ايمان و كفر ، باب غضب ح
4.
(435)
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت
فرمودند : حواريون عيسى (عليه السلام) به آن
حضرت گفتند : سخت ترين چيزها چيست ؟ فرمود : سخت ترين چيزها ، غضب
خداوند (عزوجل) مى باشد آنان گفتند : به چه چيزى خود را از غضب خدا حفظ
كنيم ؟ فرمود : به اينكه غضب نكنيد و خشمگين نشويد. آنان گفتند : منشا
غضب چيست ؟ فرمود : كبر و خود كامگى و كوچك شمردن مردم .
(وسائل الشيعة ، ج 15 ، ص 362 ، باب 53 از ابواب جهاد نفس ح 15 ؛
الحصان شيخ صدوق ص 6 ، ح 7)
(436)
آتش افروخته خداست كه بر دلها غلبه نمايد. (همزة / 7
ـ
6.)
(437)
اصول كافى 7 ج 2 ص 231 ، كتاب ايمان و كفر ، باب غضب
ح 12.
(438)
همان مصدر و همان باب ص 232. ح 13
(439)
همان مصدر و همان باب ، ح 15.
(440)
رجوع شود به : اصول كافى ج 2 ، ص 229 ، كتاب الايمان
و الكفر ، باب الغضب ؛ بحار الانوار ج 70. ص 262 ، كتاب الايمان و
الكفر ، باب مساوى الاخلاق باب 132 ؛ مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 15
ـ
6.
(441)
شرح اربعين حديث ، امام خمينى (ره) ص 139.
(442)
اين تعبير متخذ از حديث امام باقر (عليه السلام) است
كه فرمودند : ان هذا الغضب جمرة من الشيطان
اين غضب پاره اى از آتش است كه از شيطان مى باشد.
(اصول كافى ، ج 2 ص 231 كتاب الايمان و الكفر ، باب الغضب ، ح 12).
(443)
وسايل الشيعه ، ج 15 كتاب الجهاد ، ابواب جهاد النفس
و ما يناسبها ، باب 54 ص 364 ، (باب وجوب ذكرالله عند الغضب)
(444)
اصول كافى ج 2 ، ص 23 ص 230 ، كتاب ايمان و كفر ، باب
غضب ح صلى الله عليه و آله
(445)
همان مصدر و همان باب ، ص 231 ، ح 12
(446)
همان مصدر و همان باب ص 229 ح 2.
(447)
كنز العمال ، ج 7 141 ، ح 4 ، 184.
(448)
اصول كافى ، ج 2 ص 238 ، باب حب دنيا و حرص بر آن ، ح
1
(449)
رجوع شود به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 106 ، باب ذم دنيا
، ح 11
(450)
دنيا مردار است و جويندگان و
طالبان آن سگهايند. (تصنيف غرر الحكم ، ص 137 ، با انديك
اختلاف).
(451)
مادر بتها ، بت نفس شماست |
|
زآنكه آن بت مار و اين بت اژدهاست |
(مثنوى معنوى ، جلال الدين مولوى دفتر اول ، ص 22)
(452)
(اى موسى) پاى پوش خويش را بيرون آور ، كه تو در وادى
مقدس طوى مى باش . (طه /12).
(453)
اين تاويل براى خلع نعلين ، متحذ است از آنچه كه
طبرسى در كتاب الاحتجاج ، ج 2 ، ص 463 ، از امام عصر مهدى موعود(عليه
السلام) نقل كرده است .
(454)
آنان را از روز حسرت بترسان ، كه كار به پايان آمده ،
و آنان همچنان در حال غفلت (و بى ايمانى) هستند.
(455)
رجوع كنيد به ص 24
ـ
21.
(456)
الاسفار الاربعة ، ج 3 ص 447 مرحله دهم .
(457)
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند :
علم سه قسم است : نشانه اى محكم و استوار (عقايد) واجب راست (احكام)
سنت پا بر جا (اخلاق) و اما غير اينها زيادى و فصل است .
(اصول كافى ، ج 1 ص 24 ، باب 3 از كتاب فضل علم ، ح 1).
(458)
تمام بيت انى است :
الا كل شى ء ما خلا الله باطل |
|
و كل نعيم لا محالة زائل |
(ديوان لبيد ، ص 148)
(459)
علم اليقين ، فيض كاشانى ، ج 1 ص 106.
(460)
الاسفار الاربعة ، ج 1 ، ص 118 و ج 7 ص 153.
(461)
الاشارات و التنبيهات ، ابن سينا ، ج 3 ص 292 ؛
الشفاء علم النفس ، ص 212 ، فصل 6 مقاله 5 .
(462)
مصباح الهداية ، ص 79 ؛ شرح اربعين حديث ص 283 و 416
، 654.
(463)
از جمله آيه 1 سوره حديد ، حشر / 1 ؛ صف / 1 ؛ اسراء
/ 44 ؛ رعد / 13 ؛ نور / 41و...
(464)
التفسير الكبير ، 29 ، ص 206 و 207. فنقول : ان حملنا
التسبيح المذكور فى الايه على التسبيح بالقول ، كان المراد بقوله (ما
فى السموات) من فى السمواتو...
(465)
تفسير نور الثقلين ، ج 3 ص 168.
(466)
رجوع كنيد به ص 77
ـ
76
(467)
آگاه باشيد با ياد خدا ، دلها آرام مى گيرد. (رعد ،
28).
(468)
و بازگشت (همگان) به سوى خدا است . (آل عمران ، 28 ،
نور ، 42).
(469)
و همه اسماء را خداوند به آدم تعليم داد. (بقره ،
31).
(470)
بخوان بنام پروردگارت كه آفريد ، آفريد انسان را از
لخته خونى ، بخوان و پروردگار تو ارجمندترين است ، خدايى كه بوسيله قلم
آموزش داد ، به آدمى آنچه را كه نمى توانست بياموخت . (علق ، 5
ـ
1).
(471)
التفسير الكبير ، فخرالدين رازى ، ج 2 ، ص 186
ـ
189.
(472)
هيچ جنبنده اى نيست مگر آنكه زمام اختيارش را او
گرفته است ، هر آينه پروردگار من بر راهى راست مى باشد. (هود ، 56).
(473)
نه سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورند ، مگر آنكه
تو را داور قرار دهند در نزاعى كه ميان آنهاست ... (نساء ، 65).
(474)
به پروردگارت سوگند كه همه را بازخواست كنيم . (حجر ،
92).
(475)
خداوند حكم كرد ، و فرشتگان و صاحبان دانش ، كه هيچ
معبودى جز او نيست ... (آل عمران ، 18).
(476)
نگاه كنيد به : تفسير القرآن الكريم ، محيى الدين بن
عربى ، (اين تفسير در اصل همان تاويلات مولى عبدالرزاق كاشانى است) ، ج
1 ، ص 173 ، تفسير الصافى ، فيض كاشانى (ره) ، ج 1 ، ص 299.
(477)
در قرآن آمده است كه : و
الراسخون فى العلم يقولون آمنا.
و كسانى كه قدم استوار در علم دارند ، مى گويند به خدا ايمان آورديم .
(آل عمران ، 7).
(478)
مانند آيه هفتم ، سوره آل عمران كه در متن بدان اشاره
شد.
(479)
مانند اين آيه شريفه : انما
يخشى الله من عباده العلماء.
فقط بندگان عالم و دانشمند خدا ، از او خشيت دارند. (فاطر ، 28).
(480)
چنانكه در قرآن كريم ، زيادتى خشوع را از علامتهاى
اهل علم دانسته است ، در آن هنگام كه قرآن بر ايشان تلاوت شود :
ان الذين اوتوا العلم من قبله ... يبكون و
يزيدهم خشوعا. آنانكه از پيش علم آموختند ، چون قرآن برآنها
تلاوت شود... مى گريند ، و بر خشوع ايشان افزوده مى شود. (اسراء ، 109
ـ
107).
(481)
مانند بكاء و حزن در آيه 107 سوره اسراء و صاحبان
درجات بودن در آيه 11 سوره مجادله .
(482)
اصول كافى ، ج 1 ، ص 23 ، كتاب فضل العلم ،
بحارالانوار ، ج 2 ، ص 25
ـ 1
، باب 8.
(483)
منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد ، كتاب
ارزشمندى است از تاليفات مرحوم شهيد ثانى (ره) در بيان ارزش علم ، آداب
تعليم و تربيت ، وظائف استاد و شاگرد و مفتى و مستفتى ، آداب بحث و
مناظره و مسائل فراوان با ارزش ديگرى كه مورد نياز هر استاد و شاگردى
مى باشد. اين كتاب مفيد از همان زمان تاليف ، مورد توجه علماء و طلاب
بوده ، و براى استفاده علمى و عملى به آن مراجعه مى شده است . اين اثر
گرانبها بارها بطبع رسيده و به زبان فارسى نيز ترجمه شده است .
(484)
شيخ زين الدين على بن احمد عاملى شامى ، معروف به
شهيد ثانى ، يكى از نام آورترين فقهاء و زهاد روزگار بوده و به وفور
تحقيقات مشهور. وى در سال 911 هجرى تولد يافته و در سال 965 يا 966
هجرى قمرى به جرم تشيع به دستور رستم پاشا وزير اعظم دولت عثمانى
دستگير ، و در اسلامبول به درجه رفيعه شهادت رسيد. شهيد ثانى را
تاليفات فراوانى است ، و در حدود 83 اثر علمى به او نسبت داده شده كه
از آن ميان كتاب الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقية
ـ
كه يك دوره كامل فقه اماميه است
ـ و
مسالك الافهام فى شرح شرائع الاسلام ، و منية المريد فى آداب المفيد و
المستفيد شهرتى به سزا دارند. (ريحانة الادب ، ج 3 ، ص 288
ـ
280).
(485)
منية المريد ، فصلهاى 7
ـ 1
، ص 1237 ـ
93.
(486)
لسان العرب ، ابن منظور ، ج 10 ، ص 343 ، مجمع
البحرين ، فخرالدين طريحى ، ج 6 ، ص 133 ، اقرب الموارد ، شرتوتى ، ج 2
، ص 948.
(487)
هر كس از خانه خويش بيرون آيد تا به سوى خدا و رسولش
مهاجرت كند ، و آنگاه مرگ او را دريابد ، مزد و اجر او بر عهده خداوند
است . (نساء ، 100).
(488)
خداوند ياور مؤمنان است ، ايشان را از تاريكيها به
روشنى مى برد. (بقره ، 257).
(489)
و زمين به نور پروردگارش روشن شود. (زمر ، 69).
(490)
در دلهاى ايشان مرضى است ، و خدا بر مرض ايشان افزوده
است . (بقره ، 10).
(491)
و آنها كه كافر شدند ، ياور ايشان طاغوت است كه آنها
را از روشنى به تاريكى مى برد.(بقره ، 257).
(492)
و قرار داديم بر دلهاى ايشان پرده هايى را ، تا آن را
فهم نكنند و ادراك ننمايند ، و گوش هاى ايشان را سنگين كرده ايم .
(اسراء ، 46).
(493)
در اصل چنين آمده است ، و ظاهرا اين كلمه زائد است .
(494)
فروع كافى ، ج 3 ، ص 134 ، كتاب الجنائز ، باب ما
يعاين المومن و الكافر ، ح 12.
(495)
نگاه كنيد به : بحارالانوار ، ج 6 ، ص 173 ، باب 7 ،
علم اليقين ، فيض كاشانى (ره) ، ج 2 ، ص 853.
(496)
مراجعه شود به : احياء علوم الدين ، غزالى ، ج 3 ، ص
214.
(497)
الاسفار الاربعة ، ج 7 ، ص 106 ، فصل 9 از موقف 8.
(498)
آن شب تا طلوع بامداد ، همه سالم و درود است . (قدر ،
5).
(499)
تفسير نورالثقلين ، ج 5 ، ص 629 ، احاديث 81
ـ
80.
(500)
مگر آن كسى كه با قلب سالم ، نزد خدا بيايد. (شعراء ،
89).
(501)
متن حديث اين است : القلب
السليم الذى يلقى ربه ، و ليس فيه احد سواه .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 14
ـ
13 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الاخلاص ، ح 5).
(502)
متن اين روايت چنين است : هو
القلب الذى سلم من حب الدنيا.
(مجمع البيان ، طبرسى (ره) ، ج 7 ، ص 305 ، تفسير نورالثقلين ، ج 4 ، ص
58 ، ح 50).
(503)
در اصل وتر آمده است .
(504)
در اصل وتر آمده است .
(505)
نگه كنيد به : الاسفار الاربعة ، ج 9 ص 290 ، فصل 20
از باب 11.
(506)
مانند آيات 8
ـ 6
سوره زلزال .
(507)
رجوع شود به : بحار الانوار ، ج 8 ص 71 كتاب العدل و
المعاد ، باب الجنة و نعيمها.
(508)
روزى كه هر كس كار نيك و كار بد خود را در برابر خود
حاضر بيند آرزو كند كه اى كاش ميان او و كردارش فاصله اى دور مى بود.
(509)
روزى كه مردم در آن روز پراكنده از قبرها بيرون مى
آيند تا اعمالشان را به آنها بنمايانند ، هر كس به وزن ذره اى نيكى
كرده باشد آن را مى بيند و هر كس به وزن ذره اى بدى كرده باشد آن را مى
بينند. (زلزال / 8-6)
(510)
نگاه كنيد به : الاسفار الاربعة ، ج 9 ، ص 296 ، فصل
21 از باب 11.
(511)
نگاه كنيد به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 170 ، كتاب الكفر
و الايمان ، باب 4 (ان الله انما يعطى الدين من يحبه) ، ح 7 ؛ همان
مصدر ، ج 2 ، ص 208 كتاب الكفر و الايمان ، باب الذنوب ، ح 13 ص 209
ح 20.
(512)
الاسفار الاربعة ، ج 9 ، ص 330 فصل 26 از باب 11.
(513)
و به درستى كه اين است راه راست من ، از آن پيروى
كنيد ، و به راههاى گوناگون نرويد كه شما را از راه خدا پراكنده مى
كند.
(514)
متن خبر به نقل از عبدالله بن مسعود اين است :
خط رسول الله
ـ
صلى الله عليه و آله
ـ
خطا بيده ، ثم قال : هذا سبيل الله مستقيما ثم خط خطوطا عن يمينه و عن
شماله ، ثم قال : و هذه السبل ليس منها سبيل الا عليه شيطان يدعو اليه
، ثم قرا : و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و
لاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله و (الدرالمنثور ، سيوطى ، ج
3 ، ص 56 ، ذيل آيه 153 سوره انعام
(515)
نگاه كنيد به : الاسفار الاربعة ، ج 9 ص 225 ، فصل از
باب 11 ؛ همان جلد ، ص 290 فصل 20از همان باب .
(516)
الفتوحات المكيّة ، ابن عربى ، (طبع چهار جلدى) ، جلد
1 ، ص 297 و 301 ؛ و (طبع جديد) جلد 4 ، ص 366 و 390
(517)
نگاه كنيد به آيات : 2 سوره حج ؛ 39
ـ
23 سوره فجر.
(518)
رجوع شود به : مجمع البيان ، طبرسى (ره) ج 10 ص 642 ؛
تفسير نور الثقلين ، ج 5 ص 493 ، ح 20 ؛ تفسير على بن ابراهيم قمى ، ج
2 ص 81 ـ
80 علم اليقين ، فيض كاشانى ، ج 2 ، ص 1033
(519)
و بسيارى از جن و انس را براى جهنم بيافريديم ، آنان
را دلهايى است كه با آن نمى فهمند ، و چشمهايى است كه با آن نمى بينند
، و گوشهايى است كه با آن نمى شنوند ، آنها همانند چهارپايان هستند
بلكه گمراه تر ، آنان همان غافلانند.