شرح حديث جنود عقل و جهل

آية اللَّه العظمى امام سيد روح اللَّه موسوى خمينى‏ (قدس سره‏)

- پى‏نوشت‏ها -
- ۲ -


(136) اشاره است به اين بيت از ترجيع بند هاتف اصفهانى :

دل هر ذره را كه بشكافى   آفتابيش در ميان بينى

(ديوان هاتف اصفهانى ، ص 28).
(137) سوگند به زمان بدرستى كه آدمى در خسران است . (عصر ، 2 ـ 1).
(138) اى گروه جنّيان ، و آدميان اگر مى توانيد كه از كناره هاى آسمانها و زمين بيرون برويد رويد ، برويد. (الرحمن ، 33).
(139) آيا اكنون ؟ در حالى كه تو پيش از اين عصيان كردى و از مفسدان بودى . (يونس ، 91).
(140) اشاره است به اين حديث نبوى كه : الدنيا مزرعة الاخرة يعنى : دنيا مزرعه و كشتزار آخرت است . (عوالى اللالى ، ج 1 ، ص 267 ، ح 66).
(141) اشاره است به اين آيه شريفه : ابى و استكبر و كان من الكافرين ابليس از سجده كردن امتناع ورزيد ، و تكبر كرد و از كافران بود. (بقره ، 34).
(142) النهاية ، ابن اثير ، ج 1 ، ص 69 ، لسان العرب ، ابن منظور ، ج 1 ، ص 223.
(143) المفردات ، راغب اصفهانى ، ص 25.
(144) لسان العرب ، ج 1 ، ص 224.
(145) منتهى الارب ، ج 1 ، ص 40.
(146) العلم نورّ يقذفه اللّه فى قلب من يشاء. (موسوعة اطراف الحديث النبوى الشريف ، ج 5 ، ص 518).
(147) مؤ ثرى در وجود و نظام هستى بجز خداوند نيست .
(براى توضيح بيشتر نگاه كنيد به : الاسفار الاربعة ، ج 2 ، ص 216 ، فصل 15 از مرحله 6).
(148) و تمام خير بدست اوست . و شر به وى منسوب نيست .
(149) مؤمنان كسانى هستند كه چون نام خدا برده شود ، خوف بر دلهاى ايشان چيره گردد ، و چون آيات خدا ، بر آنان خوانده شود ايمان ايشان افزون گردد و بر پروردگارشان توكل مى كنند. (انفال ، 2).
(150) و ايشان بدرستى همان ايمان آورندگان هستند. (انفال ، 4).
(151) تو را آنگونه كه بايد عبادت نكرديم ، و آنگونه كه شايد نشناختيم . (بحارالانوار ، ج 68 ، ص 23 ، ح 1).
(152) امثال و حكم ، على اكبر دهخدا ، ج 2 ، ص 579. (بدون ذكرى از نام شاعر).
(153) در نسخه اصل : ششم ضبط شده است . رجوع كنيد به مقدمه .
(154) بگو: اين قرآن براى آنانكه ايمان آورده اند ، هدايت و درمان است ، و آنهايى كه ايمان نياورده اند ، گوشهايشان سنگين و چشمهايشان كور است ، چنانند كه گويى آنها را از جايى دور ندا مى دهند.
(155) نگاه كنيد به آيات : 4 ـ 2 سوره انفال 11 ـ 1 سوره مؤمنون ، 165 سوره بقره و 43 ـ 36 سوره شورى و ساير آياتى كه در توصيف اهل ايمان وارد شده است .
(156) مثنوى معنوى ، جلال الدين مولوى ، دفتر اول ، ص 130 ، بيت 2128 طبع نيكلسون .
(157) براى نمونه نگاه كنيد به آيات : 11 سوره ابراهيم ، 10 سوه مجادله و 3 سوره طلاق .
(158) سماعه گفت : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : به من خبر ده از ايمان و اسلام ، آيا با هم اختلاف دارند؟ تا آنجا كه گفت : پس امام فرمودند : اسلام شهادت به وحدانيّت خدا و تصديق به رسالت پيامبر خداوند است ، كه به آن خون حفظ مى شود و با آن ازدواج و ارث بردن جايز مى شود و به ظاهر آن ، اجتماع مردم مسلمان تحقق پيدا مى كند. ولى ايمان ، هدايت است و آنچه كه از صفت اسلام در قلب تثبيت شده و منشا عمل مى گردد.
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 21 ، كتاب الايمان ، و الكفر ، باب 15 ، ح 1).
(159) عن الصادق (عليه السلام) : الايمان هو الاقرار باللسان و عقد فى القلب و عمل بالاركان ...
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه : ايمان ، اقرار به زبان و عقد در قلب و عمل به اركان است .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 23 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 16 ، ح 1 ، همان باب ، خصال المؤمن ، ص 39 ، ح 2 ، و باب المكارم ، ص 47 ، ح 5).
(160) هنگامى كه بنده گناهى از گناهان كبيره يا صغيره را كه خدا از آنها نهى فرموده انجام دهد ، از ايمان خارج شده ، و اسم ايمان از او ساقط است ، و اسم اسلام بر او ثابت مى شود ، پس اگر توبه و استغفار كرد به جايگاه ايمان باز مى گردد. (اصول كافى ، ج 2 ، ص 23 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 16 ، ح 1 ،).
(161) امام صادق (عليه السلام) فرمود : پدر من مى فرمودند : بنده مؤمنى نيست ، جز آنكه در قلبش دو نور قرار داده شده است ، نور ترس و نور اميد ، بطورى كه اگر هر يك با ديگرى سنجيده شود ، چنانچه اين يكى وزن شود ، بر ديگرى افزونى نخواهد داشت ، و اگر آن يكى وزن شود ، بر اين فزونى نخواهد داشت . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 57 و 55 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 33 ، ح 1 و 13).
(162) عن ابى عبداللّه (ع) يقول : لا يكون المؤمن مؤمنا حتى يكون خائفا راجيا ، و لا يكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 57 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 33 ، ح 11).
(163) اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 33 ، همان كتاب ، باب 23 ، ص 40 ـ 39 ، همان كتاب ، باب 25 ، ص 42.
(164) نگاه كنيد به : الاسفار الاربعة ، ج 6 ، ص 105 ـ 100 ، فصل 9 از موقف 1.
(165) اشاره است به اين حديث امام صادق (عليه السلام) كه فرمودند : ان اليهود سالوا رسول الله (صلى الله عليه و آله) فقالوا : انسب لنا ربك فلبث ثلاثا لا يجيبهم ، ثم نزلت قل هو الله احد... الى آخرها
يعنى : يهوديان از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) سؤ ال كردند و گفتند : نسبت خدايت را براى ما تبيين كن . پيامبر سه روز درنگ كرد و به ايشان پاسخى نداد ، سپس سوره توحيد نازل شد.
(اصول كافى ، ج 1 ، كتاب التوحيد ، باب 7 ، ح 1).
(166) نگاه كنيد به : رشحات البحار ، محمد على شاه آبادى (ره) ، ص 14 ، 39 و 41.
(167) رشحات البحار ، محمد على شاه آبادى (ره) ، ص 195.
(168) فطرتى است كه خدا همه را بر آن فطرت آفريده است . (روم ، 30).
(169) توحيد صدوق ، ص 330 ، باب 53 ، ح 9.
(170) توحيد مصدوق ، ص 328 ، باب 53 ، احاديث 1 ، 2 ، 4 و 5.
(171) تاويل الايات الظاهرة ، ص 427 ، تفسير البرهان ، ج 3 ، ص 262 ، ح 23.
(172) توحيد صدوق ، ص 329 ، باب 53 ، ح 3.
(173) تفسير البرهان ، ج 3 ، ص 262 ، ح 19.
(174) نگاه كنيد به : بحارالانوار ، ج 8 ، ص 71 ، باب الجنة و نعيمها(23).
(175) نگاه كنيد به الاسفار الاربعة ، ج 7 ، ص 148 ، فصل 15 از موقف 8.
(176) اقتباس است از آنچه كه در فرمايش امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام ) وارد شده كه : الصلاة قربان كل تقى يعنى : نماز ، مايه تقرب هر متقى است .
(وسائل الشيعة ، ج 3 ، ص 30 ، كتاب الصلاة ، باب 12 از ابواب اعداد الفرائض ، ح 1 و 2).
(177) بعلت ناتمام ماندن اين شرح نفيس ، شارح علامه (ره) موفق به وفاى بدين وعده نشده اند.
(178) آن قرآن كريم است ، در كتابى پوشيده كه بجز پاكان آن را مس نمى كنند.
(179) اوست خدايى كه آياتش را به شما نشان مى دهد ، و از آسمان براى شما روزى نازل مى كند ، و بجز كسى كه اهل انابه باشد ، متذكر نخواهد شد.
(180) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، از خداوند بهراسيد.
(181) پ مراجعه شود به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 375 ، باب من قال لا اله الا الله ، ح 1 و 2 ، توحيد صدوق ، ص 18.
(182) آداب الصلاة ، ص 180 ، مصباح اول از باب 4.
(183) اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليهم السلام) فرمودند : به آنچه كه گفته شده نظر افكنيد و نگاه كنيد ، نه به آنكه (آن سخن را) گفته است . (تصنيف غررالحكم ، ص 58 ، رقم 612).
(184) اگر اين قرآن را بر كوه نازل كنيم ، آن را از خشيت خداوند ، خاشع و شكاف خورده و پراكنده مى ديدى ، و آن مثلهايى است كه براى مردم مى زنيم شايد آنان انديشه نمايند. (حشر ، 21).
(185) و بتحقيق بسيارى از جنيان و انسانها را براى جهنم آفريديم ، آنها قلب دارند و نمى فهمند ، چشم دارند و نمى بينند گوش دارند و نمى شنوند ، آنان همان چهارپايانند بلكه گمراه ترند ، آنان غافلان و بى خبرانند. (اعراف ، 179).
(186) آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرام مى گيرد. (رعد ، 28).
(187) الاسفار الاربعة ، ج 3 ، ص 312 ، فصل 7 ، از مرحله 10.
(188) اصول كافى ، ج 1 ، ص 39 ، كتاب فصل العلم ، باب 14 ، ح 8 ،
و اين روايت كه در كافى شريف از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است :
عن زيد الشحام ، عن ابى جعفر عليه السلام فى قول الله عزوجل :فلينظر الانسان الى طعامه قال : قلت ما طعامه ؟ قال : علمه الذى ياخذه ، عمن ياخذه ؟
(189) الاختصاص ، ص 4.
(190) مرگ بر آدمى باد كه چه ناسپاس است . (عبس ، 17).
(191) و روزى كه كافران را بر آتش عرضه كنند (به آنها گفته مى شود :) شما در زندگى دنيا از چيزهاى پاكيزه بهره مند شديد ، امروز به عذاب خوارى پاداش شما را مى دهند ، و اين بدان سبب است كه در زمين بى هيچ حقى گردن كشى مى كرديد و عصيان گرى را پيشه خود قرار داده بوديد.
(192) اشاره است به اين حديث شريف : حسنات الابرار سيئات المقربين .
يعنى : نيكيهاى خوبان ، بديهاى مقرّبان است . (بحارالانوار ، ج 25 ، ص 205 ، ح 16).
(193) كسى كه خود را شناخت ، پس بتحقيق خدا را شناخته است .
(تصنيف غررالحكم ، ص 232 ، 4637 ، عوالى اللالى ، ج 4 ، ص 102 ، ح 149).
(194) القانون فى الطب ، جلد سوم ، فن 13 ، مقاله اولى (فى احوال المرى و فى الاصول من امر المعدة) ، ص 283 ـ 286.
(195) تو نمى توانى سخن خود را به مردگانى كه در گور خفته اند ، بشنوانى .
(196) واگذار ايشان را تا بخورند و بهره ور شوند ، و آرزو ايشان را به خودشان مشغول سازد. (حجر ، 3).
(197) اينان چون چهارپايانند ، بلكه از چهارپايان هم گمراه ترند. (فرقان ، 44).
(198) چهل حديث (شرح اربعين حديث) ، ص 271 ، ذيل حديث 17.
(199) متن روايت اين است :
قال الله عز و جل لعيسى عليه السلام : يا عيسى اذكرنى فى نفسك اذكرك فى نفسى و اذكرنى فى ملا(ك) اذكرك فى ملا خير من ملا الادميين . يا عيسى الن لى قلبك و اكثر ذكرى فى الخلوات و اعلم ان سرورى ان تبصبص الى و كن فى ذلك حيا و لا تكن ميتا
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 364 ، باب ذكر الله فى السّرّ ح 3).
(200) متن حديث قدسى اين است : انا جليس من ذكرنى .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 359 باب ما يجب من ذكر الله فى كل مجلس ، ح 4).
بحارالانوار : ج 90 ، ص 153 ، ح 11 و 156 ، ح 25 و ص 163 ، ح 42.
(201) هر چيزى نابود شدنى است ، مگر وجه خداوند. (قصص ، 88).
(202) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :اصدق كلمة قالها شاعر كلمة لبيد : الا كل شى ء ما خلا الله باطل (صحيح مسلم ، ج 4 ، كتاب الشعر ، ص 442 ، احاديث 6 ـ 3).
(203) اقتباس از رواياتى است كه ذكر و ياد اهل بيت (ع) را ياد خدا مى داند مانند : امام باقر عليه السلام فرمود : ان ذكرنا من ذكر الله .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 360 ، ح 2 ، و مراجعه شود به بحارالانوار ، ج 36 ، كتاب الامامة ، باب نهم (باب انهم عليهم السلام الذكر)).
(204) خدا و معبودى جز تو نيست . تو منزه هستى ، همانا من از ستمگران مى باشم .
(انبياء ، 87).
(205) المراقبات ، ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (ره) ، ص 123.
(206) وسائل الشيعة ، ج 6 ، ص 382 ، كتاب الصلاة ، باب 23 از ابواب السجود ، ح 15.
(207) بحارالانوار ، ج 48 (تاريخ الامام موسى بن جعفر عليهم السلام) ، ص 116 ، ح 29.
(208) ابن ابى عمير از اصحاب امام موسى بن جعفر (عليهم السلام) و از اجله مشايخ اماميه است . وى مورد وثوق عامه و خاصه و از اعبد و اورع مردم تلقى شده است ، و بدين جهت علماى رجال و حديث ، او را از اصحاب اجماع مى دانند ، و روايات مرسله او را چون مسندات به حساب آورده اند. او از شيعيانى بود كه به جهت مبارزه با بنى عباس و ستمگران به زندان ايشان گرفتار آمد ، و در سال 217 هجرى قمرى رخت جان از دنياى فانى به سراى باقى برد.
(رجال نجاشى ، ص 266 ، جامع الرواة اردبيلى ، ج 2 ، ص 50 ، ريحانة الادب ، خيابانى تبريزى ، ج 7 ، ص 361).
(209) فضل بن شاذان ، اهل نيشابور و از اصحاب امام رضا (عليه السلام) بوده است ، و بعضى او را از اصحاب امام جواد (عليه السلام) نيز مى دانند. وى فقيه و متكلمى قوى و در نقل حديث ، مورد وثوق و اطمينان بوده ، و در ميان شيعيان از عظمت و جلالت قدر برخوردار بوده است . فضل در حدود 280 كتاب تصنيف كرده كه از آن ميان ، مهمترين آنها كتاب الايضاح است كه آن را در ردّ فرق غير اماميه نگاشته است .
(رجال نجاشى ، ص 306 جامع الرواة ، ج 2 ، ص 5 ، الذريعة ، شيخ آغا بزرگ طهرانى ، ج 2 ، ص 490).
(210) اختيار معرفة الرجال ، كشى ، ج 2 ، ص 855 ، ح 1106 ، الكنى والالقاب ، شيخ عباس قمى ، ج 1 ، ص 200.
(211) در حديث منقول از امام صادق (عليه السلام) است كه :
يا ابا محمد : عليك بطول السجود ، فان ذلك من سنن الاوابين
يعنى :اى ابا محمد بر تو باد به طولانى نمودن سجده كه بدرستى اين كار از سنن اوابين است .
(وسائل الشيعة ، ج 6 ، ص 381 ، كتاب الصلاة ، باب 23 از ابواب السجود ، ح 12).
(212) مناجات هاى خواجه عبدالله انصارى ص 241 چاپ انتشارات اقبال چازينب (س) دوم سال 1365.
(213) ديوان حافظ ، تصحيح قزوينى و غنى ص 267 ، چاپ مجلس ، 1320.
(214) به تحقيق روى آوردم به سوى خدايى كه آسمانها و زمين را آفريد. (انعام ، 79).
(215) بحارالانوار ، ج 12 ، ص 38 ، ابواب قصص ابراهيم (عليه السلام) ، همان مصدر ، ج 68 ، ص 155 ـ 156 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 63 ، ح 70.
(216) و مانند كسانى كه خدا را فراموش كرده اند ، نباشيد ، و خدا نيز چنان كرد كه ايشان خود را فراموش كنند ، آنان همان فاسقان و نافرمانان هستند.
(217) الاسفار الاربعة ، ج 9 ، ص 121 ـ 131 ، فصل 1 ـ 2 از باب دهم .
(218) متن روايت نبوى اين است : الدنيا مزرعة الاخرة . (عوالى اللالى ، ج 1 ، ص 267 ، ح 66).
(219) متن روايت كافى اين است : عن ابى عبدالله (عليه السلام) ، قال : قلت له : قوم يعملون بالمعاصى و يقولون نرجو ، فلا يزالون كذلك حتى ياتيهم الموت . فقال : هؤلاء قوم يترجحون فى الامانى ، كذبوا ، ليسوا براحين ، ان من رجا شيئا طلبه ، و من خاف من شى ء هرب منه
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الخوف و الرجاء ، ح 5).
(220) عين فرمايش امام صادق (عليه السلام) چنين است : كذبوا ، ليسوا لنا بموال ....
(همان مصدر و همان باب ، ص 56 ، ح 6).
(221) متن روايت اين چنين است :
سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول : لا يكون المؤمن مؤمنا حتى يكون خائفا راجيا ، و لا يكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 57 ، باب الخوف و الرجاء ، ح 11).
(222) عن ابى جعفر (عليه السلام) قال : قال رسول الله (صلى الله عليه و آله) : قال الله تبارك و تعالى : لا يتكل العاملون لى علم اعمالهم التى يعملونها لثوابى ، فانهم لو اجتهدوا و اتعبوا انفسهم ـ اعمارهم ـ فى عبادتى كانوا مقصرين غير بالغين فى عبادتهم كنه عبادتى فيما يطلبون عندى من كرامتى و النعيم فى جناتى و رفيع الدرجات العلى فى جوارى ، ولكن برحمتى فليثقوا و فضلى فليرجوا و الى حسن الظنّ بى فليطمئنوا ، فان رحمتى عند ذلك تدركهم ، و منى يبلغهم رضوانى ، و مغفرتى تلبسهم عفوى ، فانى انا الله ارحمن الرحيم و بذلك تسميت
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 58 ، باب حسن الظنّ بالله ، ح 1).
(223) نگاه كنيد به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، باب الخوف و الرجاء ، و ص 58 ، باب حين الظنّ بالله ، و ص 59 ، باب الاعتراف بالتقصير ، بحارالانوار ، ج 67 ، ص 323 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 59.
(224) و آنان را بترسان از روز حسرت كه كار به پايان آمده ، و آنان همچنان در حال غفلت و بى ايمانى هستند. (مريم ، 39).
(225) اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند :... ترا شايسته عبادت يافتم ، پس آنگاه ترا عبادت كردم .
(بحارالانوار ، ج 41 ، ص 14 ، كتاب تاريخ اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، باب 101 ، ح 4).
(226) اقتباس است از اين فرمايش امام سجاد على بن الحسين (عليهم السلام) : و كل نعمك ابتداء.
(صحيفه كامله سجاديه ، ص 95 ، دعائه فى الاعتراف و طلب التوبة الى الله (12).
(227) هر كس به اندازه مثقال ذره اى كار خير انجام دهد ، آن را مى بيند. و اگر ذره اى كار شرّ انجام دهد ، آن را مى بيند. (زلزال ، 8 ـ 7
(228) اين گفته در تفسير مجمع البيان ، ج 10 ، ص 800 ، و نور الثقلين ، ج 5 ، ص 650 ، ح 16 به صحابى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عبدالله بن مسعود نسبت داده شده است .
(229) روزى كه هر كس كار نيك و كار بد خود را ، در برابر خود حاضر مى بيند. (آل عمران ، 30).
(230) مردم معدنهايى چون معدنهاى طلا و نقره مى باشند. اين حديث نبوى نقل شده در : مسند احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 539.
(231) اشاره است به اين حديث امام موسى كاظم (عليه السلام) : كان يحيى بن زكريا عليه السلام يبكى و لا يضحك ، و كان عيسى بن مريم عليهماالسلام يضحك و يبكى ، و كان الذى يصنع عيسى عليه السلام افضل من الذى كان يصنع يحيى عليه السلام
يعنى : يحيى بن زكريا (عليه السلام) گريه مى كرد و نمى خنديد ، و عيسى بن مريم (عليه السلام) مى خنديد و گريه مى كرد ، و آنچه كه عيسى انجام مى داد ، بهتر از آن چيزى بود كه يحيى انجام مى داد.
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 488 ، كتاب العشرة ، باب الدعابة و الضحك ، ح 20 ، بحارالانوار ، ج 14 ، ص 188 ، باب قصص زكريا و يحيى (عليه السلام) ، ح 40 ، و نيز نگاه كنيد به : شرح فصوص الحكم ، شيخ داوود قيصرى ، ص 398 ـ 399 ، فص يحيوى).
(232) نگاه كنيد به : المقدمات من كتاب نص النصوص ، سيد حيدر آملى (ره) ، ص 169 ، الانسان الكامل ، شيخ عبدالكريم جيلى ، ص 132.
(233) شرح اصول الكافى ، صدر المتالهين شيرازى (ره) ، ج 1 ، ص 418.
(234) نگاه كنيد به : الانسان الكامل ، شيخ عبدالكريم جيلى ، ص 91.
(235) شرح اصول الكافى ، صدرالمتالهين شيرازى (ره) ، ج 1 ، ص 419 ، شرح اصول كافى ، مولى صالح مازندرانى (ره) ، ج 1 ، ص 280.
(236) متن روايت چنين است :
عن ابى عبدالله ـ عليه السلام ـ قال : قلت له : ما كان فى وصية لقمان ؟ قال : كان فيها الاعاجيب ، و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه : خف الله ـ عز و جل خيفة لو جئته ببر الثقلين لعذبك ، و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك . ثم قال ابو عبدالله ـ عليه السلام ـ كان ابى يقول : انه ليس من عبد مؤمن الا (و) فى قلبه نوران : نور خيفة و نور رجاء ، لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا (اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، باب الخوف و الرجاء ، ح 1).
(237) خدايا ترا از روى ميل و رغبت ، و با ترس و اميد مى خوانم ، هنگامى كه مولاى من گناهانم را مى بينم ، فرياد بر مى آورم . وقتى كرم تو را مى بينم ، طمع مى ورزم . پس اگر عفو و بخشش كنى ، بهترين رحم كننده هستى ، و اگر عذاب كنى ، ظالم و ستمگر نيستى .
(مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ، شيخ الطائفه طوسى (قدس سره القدوسى) ، ص 526 ، دعاء ابى حمزه ثمالى (ره)).
(238) هيچ جنبده اى نيست مگر آنكه زمام اختيارش را او (خداوند) گرفته است ، هر آينه پروردگار من بر راهى راست مى باشد. (هود ، 56)
(239) ما را به راه راست ، هدايت فرما. (حمد ، 6).
(240) در نسخه اصل : منظور از اهل اللّه در آيه آمده است .
(241) يعنى همين حديث جنود عقل و جهل .
(242) بعضى از مردم به صورتهايى محشور شده و برانگيخته مى شوند كه ميمونها و خوكها در مقايسه با آنها ، زيباترند. (علم اليقين ، ج 2 ، ص ‍ 901).
(243) اخلاق ناصرى ، خواجه نصير الدين طوسى (ره) ، ص 136.
(244) همان مصدر ، ص 109 ، جامع السعادات ، مولى مهدى نراقى (ره) ، ج 1 ، ص 84.
(245) مانند اين حديث امام صادق (عليه السلام) در تعريف صراط كه فرمودند :
هو ادق من الشعر ، و احد من السيف .
(تفسير نور الثقلين ، ج 1 ، ص 21 ، ح 93 ، بحارالانوار ، ج 8 ، ص 64 ، كتاب العدل و المعاد ، باب 22 ، ح 1).
(246) صحابى بزرگوار جابر بن عبداللّه انصارى گويد : كنا جلوسا عند النبى (صلى اللّه عليه و آله) فخط خطا هكذا امامه ، فقال : هده سبيل اللّه ، و خطين عن يمينه ، و خطين عن شماله ، و قال : هذا سبيل الشيطان ثم وضع يده على الخط الاوسط و تلا: و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه .
يعنى : ما پيش پيامبر نشسته بوديم ، پيامبر خطى اين گونه در برابرش رسم كرد ، سپس دو خط از طرف راست و دو خط از طرف چپ كشيدند ، آنگاه فرمودند : اينها راه شيطان است . سپس دستش را بر روى خط وسط نهاد و اين آيه را تلاوت فرمود : بدرستى كه اين خط من است كه مستقيم است ، پس ‍ از آن پيروى كنيد.
و نظير اين حديث است آنچه را كه ابن مسعود از پيامبر حكايت كرده است .
(تفسير الدر المنثور ، جلال الدين سيوطى ، ج 3 ، ص 56 ، ذيل آيه 153).
(247) تهذيب الاخلاق ، ابن مسكويه ، ص 38 ـ 39 ، اخلاق ناصرى ، ص 112 ـ 122 ، جامع السعادات ، ج 1 ، ص 94 ، همان جلد ، ص 99 ـ 108.
(248) يوسف بن على بن مطهر مكنى به ابو منصور و ابن مطهر ، و ملقب به آية الله ، جمال الدين و فاضل و مشهور به علامه حلى از علما و فقهاى ربانى اماميه است ، و در تمام مراتب علميه و عقليه و نقليه ، شهره آفاق ، و در مراتب زهد و تقوى بى نظير بود. وى صاحب تاليفات فراوانى در فقه و اصول و كلام مى باشد تا جايى كه 120 اثر علمى به او نسبت داده اند. علامه حلى در 29 رمضان 648 هجرى به دنيا پاى نهاد و در 11 يا 12 محرم الحرام 766 هجرى به سراى باقى شتافت .
(ريحانة الادب ، خيابانى تبريزى ، ج 4 ، ص 178).
(249) براى اطلاع بر احوال وى و مظالم او نگاه كنيد به : الغدير ، علامه امينى (ره ) ، ج 10.
(250) گلستان ، سعدى شيرازى ، ص 17 ، باب اول در سيرت پادشاهان .
(251) متن حديث نبوى اين اس1ت : القبر اما روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران .
(بحار الانوار ، ج 6 ، ص 205 كتاب العدل و المعاد ، باب 8).
(252) متن روايت چنين است : انه يسلط على الكافر فى قبره تسعة و تسعون تنينا... لو ان تنينا منها نفخ فى الارض لم تنبت زرعا (بحارالانوار ، ج 6 ، ص 218 ، كتاب العدل و المعاد ، باب 8 ، حديث 13).
(253) علم اليقين ، فيض كاشانى (ره) ، ج 2 ، ص 876 و 883. اين مطلب از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود ، نگاه كنيد به : بحارالانوار ، ج 6 ، ص ‍ 224 7 كتاب العدل و المعاد ، باب 8 ، احاديث 25 ـ 26.
(254) نگاه كنيد به : بحارالانوار ، ج 7 ، ص 126 ، كتاب العدل و المعاد ، باب 6 ، احاديث 3 ، و 5 ،
(255) نهج البلاغة ، شريف رضى (ره) ، ص 59 ، خطبه 168.
(256) هر كينه اى را از دلهاى ايشان بركنديم ، بر تختها روبروى هم قرار گرفته اند. (حجر ، 47).
(257) ابواسماعيل عبدالله بن محمد انصارى هروى ، مروف به خواجه عبدالله انصارى (متول 396 و متوفاى 481 هجرى قمرى) عارفى سالك و دانشمندى به حق رسيده بود. وى از احفاد و اعقاب صحابى جليل القدر ابو ايوب انصارى بوده است . وى در هرات پا بجهان گذاشته و از همان كودكى زبانى گويا و طبعى توانا داشته ، و در جوانى در علوم ادبى و دينى و حفظ اشعار عرب مشهور بوده است . او در تصوف از محضر عارف نامى شيخ ابوالحسن خرقانى تعليم يافته و جانشين وى شده است .
بيشتر عمر وى در هرات به سر آمده و در آنجا تا پايان عمر به تعليم و ارشاد اشتغال داشته است . بعضى از مشهورترين آثار او عبارتند از : تفسير قرآن ، منازل السائرين ، صد ميدان ، زاد العارفين ، مناجات نامه و محبت نامه و... (ريحانة الادب ، ج 2 ، ص 168 ـ 170 (با تلخيص و تغيير)).
(258) شرح منازل السائرين ، مولى عبدالرزاق كاشانى ، ص 204.
(259) حجة الحق ، شرف الملك ، الشيخ الرئيس ابو على حسين بن عبدالله بخارى معروف به ابن سينا. (متولد در 373 و متوفاى 427 هجرى قمرى) از اعاظم حكما و فلاسفه و اطباى اسلامى است . وى در بخارا كسب علم كرده ، و در ده سالگى قرآن كريم را حفظ نموده ، و منطق و هندسه و نجوم را از ابو عبدالله ناتلى آموخته ، سپس به تحصيل علوم طبيعى و طب و مابعد الطبيعة پرداخته است .
مطالعه آثار فارابى ، فكر او را بخود مشغول ساخته و موجبات علاقه فراوان وى را به فلسفه فراهم آورده است . ابن سينا از خود آثار فراوانى به يادگار گذاشته كه از همه مشهورتر شفا (كه دائرة المعارف علوم عقلى است) و قانون در طب است . مدفن وى بنا بر مشهور ، شهر همدان است .
(ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 582 ، الذريعة ، ج 2 ، ص 96).
(260) الاشارات و التنبيهات : از بهترين آثار فلسفى شيخ الرئيس ابو على سينا مى باشد كه در دو بخش منطق و حكمت تنظيم شده ، و منطق آنرا ده منهج و حكمت آنرا ده نَمَط است كه دو نمط پايانى آن در عرفان مى باشد.
اين اثر فلسفى از حيث سلاست عبارات و استحكام ادله ، مورد عنايت حكماى بعد از وى بوده ، و بسيارى بر آن شرح نگاشته و حاشيه زده اند ، كه از آن ميان شرح محقق طوسى خواجه نصيرالدين ، از همه مشهورتر و مشحون به تحقيقات است ، وى در آن به اعتراضات فخرالدين رازى بر متن اشارات پاسخ داده ، و نام شرح خود را حل مشكلات الاشارات نهاده است .
(261) شرح الاشارات و التنبيهات ، محقّق طوسى (ره) ، ج 3 ، ص 391.
(262) شرح الاشارات و التنبيهات ، محقّق طوسى (ره) ، ج 3 ، ص 391.
(263) تمام اين مصرع كه از سعدى است ، چنين است :

خواب نوشينِ بامداد رحيل   باز دارد پياده را ز سبيل

(گلستان ، سعدى شيرازى ، ص 5 ، ديباچه گلستان).
(264) كليات سعدى شيرازى ، ص 564 ، طيّبات .
(265) ميرزا محمد على بن محمد جواد اصفهانى شاه آبادى (متولد در 1292 و متوفاى در 1369 هجرى قمرى) فقيه اصولى ، فيلسوف و عارف برجسته قرن 14 هجرى ، تحصيلات خود را در حوزه هاى اصفهان و تهران و نجف به پايان برده ، و مهمترين اساتيد وى عبارت بوده اند از : برادرش ‍ شيخ احمد و ميرزا محمد هاشم چهار سوقى در اصفهان ، ميرزا هاشم اشكورى و ميرزا حسن آشتيانى در تهران ، آخوند ملا كاظم خراسانى ، شريعت اصفهانى و ميرزا محمد تقى شيرازى در نجف اشرف . وى ابتداء در سامرا و سپس در قم و تهران و اخلاق ايشان حاضر شده و كسب فيض ‍ مى فرمودند. مرحوم شاه آبادى پس از مراجعت از قم ، در تهران توطّن گزيده و به ارشاد نفوس پرداخت ، و در همانجا روى تابناك بر خاك نهاده به سراى باقى شتافت ، و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى ـ عليه السلام ـ مدفون شد. بعضى از آثار معروف وى عبارتند از : رشحات البحار ، شذرات المعارف .
(266) فروع كافى ، ج 3 ، ص 134 ، كتاب الجنائز ، باب ما يُعاين الكافر و المؤ من ، ح 12.
(267) چهل حديث (شرح اربعين حديث) ، ص 451.
(268) فروع كافى ، ج 3 ، ص 196 ، كتاب الجنائز ، باب سلّ الميت و ما يقال عند دخول القبر ، ح 7.
(269) اقتباس است از آنچه كه در اصول كافى ، ج 2 ، ص 398 ، كتاب الدعاء ، باب 52 ، ح 6 ، آمده است .
(270) متن اين روايت چنين است كه امام باقر ـ عليه السلام ـ به جابر بن عبدالله انصارى فرمودند :
كيف تجد حالك ؟ قال : انا فى حال الفقر احب الى من الغنى ، و المرض احب الى من الصحة ، و الموت احب الى من الحياة ، فقال الامام ـ عليه السلام ـ : اما نحن ـ اهل البيت ـ فما يرد علينا من الله من الفقر و الغنى و المرض و الصحة و الموت و الحياة فهو احب الينا
(جامع السعادات ، ج 3 ، ص 285).
(271) كليات سعدى ـ طيبات ، ص 550 تصحيح فروغى و اقبال چاپ هشتم انتشارات جاويدان ، 1371. در نسخه اصلى مؤ لف دارو است ضبط شده است .
(272) نگاه كنيد به : شرح منازل السائرين ، مولى عبدالرزاق كاشانى ، ص 209.
(273) رضايت خداوند ، رضايت ما اهل بيت است . بحارالانوار ، ج 44 ، ص 367 ، تاريخ الحسين (عليه السلام) ، باب 37 ، ح 2.
(274) اين سخن هر چند كه نزد اهل معرفت مشهور و متداول است ، ليكن قائل آن معلوم نشد.
(275) امير المؤمنين على ـ عليه السلام ـ فرمودند : ايمان داراى چهار ركن و پايه است : رضا به قضا و حكم خدا ، توكل بر خدا ، واگذارى كار به خدا و تسليم امر و فرمان خدا بودن .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 47 ، كتاب الايمان و الكفر باب 29 ، ح 5).
(276) اى روح آرامش يافته ، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت برگرد. (فجر ، 28 ـ 27).
(277) همانا آگاه ترين مردم به خداوند ، راضى ترين آنها به حكم و قضاى الهى است .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 49 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الرضا بالقضاء ، ح 2).
(278) شديدترين مردم از جهت امتحان و آزمايش ، انبياء هستند ، سپس كسانى كه به انبياء نزديك مى باشند ، و بعد از ايشان هر كه در رتبه بالاتر است .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 196 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب شدة ابتلاء المؤمن ، ح 1).
(279) همانا اجر و پاداش بزرگ با امتحان و آزمايش بزرگ همراه است ، خداوند قومى را دوست ندارد مگر آنكه او را مورد آزمايش قرار مى دهد. (همان مصدر ، همان باب ، ح 3).
(280) بدرستى كه براى خداوند در زمين ، بندگان خالصى است كه از آسمان تحفه اى نازل نمى شود مگر آنكه آن را از ايشان منصرف سازد ، و به غير ايشان متوجه كند ، و هيچ بلايى را نازل نمى كند مگر آنكه به آنها متوجه گرداند. (همان مصدر ، همان باب ، ح 5).
(281) نگاه كنيد به : همان مصدر و احاديث همان باب .
(282) اساس اطاعت از خداوند ، صبر و رضايت از خداوند است در آنچه كه بنده دوست دارد يا ناپسند. و هيچ بنده اى ـ در آن چيزهايى كه دوست دارد يا ناپسند ـ راضى نمى شود از خدا ، مگر آنكه در آنها براى او خيرى باشد ، هم در آنچه كه دوست دارد و هم در آنچه كه ناپسند دارد.
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 49 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الرضا بالقضاء ، ح 1).
(283) همانا آگاه ترين مردم به خداوند ، راضى ترين آنها به حكم و قضاى الهى است .
(همان مصدر ، همان باب ، ح 2).
(284) خداوند تعالى فرموده است : بنده مؤمنم را به كارى نمى گيرم مگر آنكه آنرا براى او خير قرار مى دهم ، پس او بايد به قضاى من راضى باشد ، و براى بلاى من صبر كند ، و نعمتهاى مرا شكر گويد.اى محمد او را نزد خود از صديقين خواهم نوشت . (همان مصدر ، همان باب ، ص 50 ، 51 ، ح 6).
(285) رسول خدا ـ صلى اللّه عليه و آله ـ براى چيزهايى كه واقع نمى شد و يا گذشته بود ، نمى گفتند : اى كاش طور ديگرى مى شد. (همان مصدر ، همان باب ، ص 52 ، ح 13).
(286) از عمار بن ياسر ـ رضى اللّه عنه ـ حكايت شده كه در واقعه صفين گفت : خدايا تو مى دانى كه اگر من بدانم رضاى تو در اين است كه خود را به دريا افكنم ، اين كار را خواهم كرد. و خدايا تو مى دانى كه اگر بدانم رضاى تو در اين است كه نوك شمشير را در شكم خود فرو كنم تا از پشتم خارج شود ، اين كار را خواهم كرد ، خدايا از آنچه كه به من تعليم دادى آموختم و دانستم كه من امروز كارى را كه خوشايندتر باشد نزد تو از جهاد با اين گروه فاسقين انجام نمى دهم . در متن اين حكايت ، بعد از جهاد هؤلاء الفاسقين آمده است : ولو اعلم اليوم ارضى لك منه لفعلته .
(وقعة صفين ، نصر بن مزاحم المنقرى ، ص 320).
(287) سفينة البحار ، شيخ عباس قمى (ره) ج 1 ، ص 524 ، باب الرضا.
(288) متن حديث اين است : عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ قال : لقى الحسن بن على ـ عليهم السلام ـ عبداللّه بن جعفر ، فقال : يا عبدالله كيف يكون المؤمن مؤمنا و هو يسخط قسمه و يحقر منزلة ، و الحاكم عليه اللّه
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 51 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الرضا بالقضاء ، ح 11).
(289) متن روايت چنين است :
عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ قال : قلت له : باى شى ء يعلم المؤمن بانّه مؤمن ؟ قال : بالتسليم للّه ، و الرضا فيما ورد عليه من سرور او سخط (همان مصدر ، همان باب ، ص 52 ، ح 12).
(290) شايسته ترين بندگان خدا ، كسى است كه به قضاى خداوند تسليم باشد. كسى كه خدا را شناخت و راضى به قضاى او شد ، قضا بر او جارى شود و خداوند به او پاداش بزرگى دهد. و كسى كه از قضاى اليه ناخشنود باشد ، قضا بر وى جارى شود و خداوند پاداش او را تباه سازد.
(همان مصدر ، همان باب ، ص 51 ، ح 9).
(291) المفردات فى غريب القرآن ، راغب اصفهانى ، ص 265 ، ماده شكر.
(292) اين تعبير در لسان العرب ، ج 7 ، ص 170 آمده است .
(293) رجوع كنيد به احياء علوم الدين ، ج 4 ، ص 85 ـ 81 ، المحجة البيضاء ، ج 7 ، ص 151 ـ 144.
(294) در نسخه اصل كه از تجلى .
(295) و اندكى از بندگان من سپاسگزارند. (سبا ، 13).
(296) و آنان را كه در نامهاى خدا الحاد مى ورزند ، رها كنيد. (اعراف ، 180).
(297) شرح منازل السائرين ، عبدالرزاق كاشانى ، ص 213 ـ 212.
(298) همان مصدر ، ص 215.
(299) خداست روزى دهنده و داراى نيرويى سخت استوار. (ذاريات ، 58)
(300) ستايش خداى راست كه پروردگار جهانيان است . (حمد ، 2).
(301) تفسير القرآن الكريم ، ابن عربى ، ج 1 ، ص 10 9 ـ .
(302) و هيچ موجودى نيست ، مگر آن كه او را به پاكى مى ستايد ، ولى شما تسبيح گويى ايشان را نمى فهميد. (اسراء ، 44).
(303) رجوع شود به ، سوره هاى رعد : 13 ، جمعه : 1 ، حديد : 2).
(304) اين عبارت در هيچ يك از جوامع حديثى يافت نشد ، ولى شبيه به مضمون آن ، بدين گونه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده : من لم يشكر الناس لا يشكر الله . (كنزالعمال ، ج 3 ، ح 6443).
(305) امام صادق (عليه السلام) فرمود : رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند : خورنده سپاسگزار ، اجرش مانند روزه دارى است كه اجرش را از خدا خواهد. و تندرست شكرگزار ، اجرش همچون پاداش گرفتار صابرست . و اجر عطا كننده سپاسگزار ، همانند اجر محروم قانع است .
(اصول كافى ، ج 2 ، ص 77 ، باب شكر ، ح 1).
(306) پيامبر خدا فرمودند : خدا بر بنده اى در شكر را نگشايد ، كه بر وى در زيادتى و افزايش را بسته دارد. (اصول كافى ، ج 2 ، ص 77 ، باب شكر ، ح 2).
(307) اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند : خدا به روى بنده اى باب شكر و سپاسگزارى را نمى گشايد ، كه در افزايش را به روى او ببندد. (نهج البلاغه ، سيد رضى ، ص 758 ، ش 420).
(308) اگر مرا شكرگزار باشيد ، بر نعمت شما مى افزايم . (ابراهيم ، 7).
(309) گلستان سعدى شيرازى ، ص 69.
(310) شيخ محمد بن حسن معروف به شيخ حرّ عاملى (ره) در رجب سال 1033 هجرى قمرى در قريه مشغر در ناحيه بقاع لبنان ، متولد شد و در سال 1104 در مشهد مقدس به سراى باقى شافت . وى از محدثين بزرگ اماميه بوده و داراى تاليفات بسيارى است و از همه مشهورتر كه مورد مراجعه همه عملا و فقهاى شيعه است ، كتاب وسائل الشيعه مى باشد. (نگاه كنيد به ، ريحانة الادب ، ج 2 ، ص 33 ـ 31).

 

next page

back page