تربيت اسلامى با تاكيد بر ديدگاههاى امام خمينى
دكتر محمد رضا شرفى
- ۱ -
فهرست مطالب
مقدمه
فصل اول : معنا و مفهوم تربيت
معنا و مفهوم تربيت
منزلت تربيت
قابليت تربيت
فلسفه تربيتى اسلام
1 - گستره نگرش اخلاقى اسلام
2 - رويكرد عقيدتى اسلام مبتنى بر غيب و شهادت است
3. تقدم تربيت خود بر ديگران
4. تلقى دانش به عنوان فرايندى بى انتها
5 - نفى رويكرد طبقاتى به مقوله علم و آگاهى
6. تعادل دنيا و آخرت
7. گزينش انديشه برين
8. نفى انانيت و خودخواهى
9. وحدت برهان و عرفان و قرآن
10. اخلاق ، آرمان علوم انسانى
اهداف تربيت
هدفهاى تربيتى از منظر امام خمينى (س )
تنوع غايات و اهداف
اهداف ناظر به تربيت اخلاقى (معنوى )
اهداف ناظر به تربيت اجتماعى
اهداف ناظر به تربيت عاطفى
اهداف ناظر به تربيت اعتقادى (دينى )
اهداف ناظر به تربيت فردى
فصل دوم : اصول تربيت
اصول تربيت
1. اصل ارتباط باطن و ظاهر
2. اصلاعتدال
3. اصل ابتلا
تجزيه و تحليل
4. اصل فطرت
5. اصل تغيير پذيرى انسان
فصل سوم : عوامل تربيت
عوامل تربيت
الف - محيط تكوينى
ب - محيط خانوادگى
شرايط تربيتى خانواده
ج - محيط آموزشى
وظيفه معلم در كلام امام سجاد (ع )
وظيفه شاگرد در كلام امام سجاد (ع )
منش معلمى امام خمينى (س )
معلم در كلام امام خمينى
د - محيط اجتماعى
حكومت و تربيت
ه- رسانه هاى گروهى
توصيه هاى تربيتى امام خمينى (س )
و - قرآن ، عامل تربيت
آثار اخلاقى و تربيتى قرآن در كلام معصوم (ع )
جايگاه قرآن در كلام امام خمينى (س )
آثار اخلاق و تربيتى قرآن در كلام امام خمينى
جايگاه تلاوت قرآن در زندگى امام خمينى (س )
ز - جنگ ، عامل تحرك
آثار تربيتى جنگ
يك تحليل تربيتى
فصل چهارم : انسان ، موضوع تربيت
فصل پنجم : روشهاى تربيت
1. روش بصيرت آفرينى
رويكرد قرآن به ماهيت دنيا
رويكرد معصومين (ع ) به ماهيت دنيا
رويكرد امام خمينى (س ) به ماهيت دنيا
بصيرت در سيره امام خمينى
آثار تربيتى روش بصيرت آفرينى
2. روش اسوه پردازى
اسوه در نگاه قرآن
اسوه در نگاه امام خمينى (س )
ملت و جوانان در منظر امام خمينى
امام ، الگوى چند وجهى
توصيه ها و راهكارهاى تربيتى
3. روش پرواپيشگى (تهذيب )
آثار تربيتى تقوا در قرآن
آثار تربيتى تقوا در منظر معصومان (ع )
نقش تربيتى تقوا در سير و سلوك
الف - جوشش چشمه هاى حكمت
ب - چشم گشودن به عالم ملكوت
ج - نيل به كمالات ظاهرى
د - تحقق انسان كامل
عنصر تقوا در سيره امام
آثار تربيتى تقوا در نگاه امام خمينى (س )
الف - تقوا، مقدمه سلوك
ب - تقوا عامل اصلاح حوزه و دانشگاه
ج - تقوا لازمه تربيت صحيح
د - تقوا و الطاف خاصه حق
4. روش بهره گيرى از عواطف
قرآن وعواطف بشرى
قرينه هاى عاطفى در كلام معصوم (ع )
روش عاطفى در سيره معصومان (ع )
تجزيه و تحليل تربيتى
جلوه هاى تربيت عاطفى در كلام امام خمينى (س )
جذبه هاى عاطفى امام خمينى
توصيه تربيتى
روش تكريم
كرامت در نگاه قرآن
كرامت در نگاه معصوم (ع )
كرامت در سيره نبوى
كرامت در نگاه امام خمينى (س )
كرامت زن
كرامت كارگر
كرامت در قانون اساسى
كرامت در سيره امام خمينى
تجزيه و تحليل
آثار تربيتى اين روش
توصيه هاى تربيتى
6. روش اظهار تواضع
تواضع در نگاه معصوم (ع )
تجزيه و تحليل
تواضع در نگاه امام خمينى (س )
آثار تكبر
آثار تربيتى روش تواضع
تواضع در سيره امام خمينى
انگيزه تكبر
توصيه هاى تربيتى
7. روش ساده زيستى
ساده زيستى در كلام امام خمينى (س )
ساده زيستى در سيره امام خمينى
آثار تربيتى ساده زيستى
8. روش دوست يابى
جايگاه دوستى در تربيت
ويژگيهاى دوست مطلوب
شيوه حفظ دوست
آثار تربيتى معاشرت با نيكان
تاءثيرات معاشرت در كلام امام خمينى (س )
معاشرت و مجالست در سيره امام خمينى
9.روش دعا و نيايش
منزلت دعا
آثار دعا (در قرآن و حديث )
دعا در نگاه امام خمينى
دعا و نيايش از نگاه روانشناختى
آثار روانشناختى دعا و نيايش
دعا و نيايش در سيره امام خمينى (س )
توصيه هاى تربيتى
10. روش جاذبه كلام
كلام و شايستگى آدمى
حق زبان آدمى
تاءملى در حالات شيخ جعفر شوشترى
امام خمينى (س ) و جاذبه كلام او
مقدمه
انسانهاى بزرگ هميشه در لحظات سرنوشت ساز به يارى ملتها مى شتابند و مسير تاريخ را
تغيير مى دهند. انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى (س )، در زمانى به اوج خود و سپس
به پيروزى رسيد كه افكار عمومى دنيا انتظار چنين تحولى را نداشت . ليكن لطف
پروردگار، رهبر كم نظير امام خمينى و از خودگذشتگى ملتى بپاخاسته ، رويداد عظيمى را
در تاريخ معاصر باعث شد كه ابعاد آن هنوز به درستى شناخته نشده است .
يكى از اين ابعاد، كه نياز به دوباره نگرى دارد، شخصيت ذخيره عالم اسلام حضرت امام
خمينى (س )است .
شخصيت استثنايى تاريخ معاصر، امام خمينى كه مصداق در جامعه بشرى و عصر جديد ايجاد
كرد، تربيتى را پايه گذارى نمود كه همچون پيامبران و اولياى الهى ، از جامعيت و
شمول كم نظيرى برخوردار است .
از ويژگيهاى برجسته امام ، جامعيت ايشان در وحدت بخشيدن ميان دو حوزه علم و عمل است
، چه آنهايى كه متفكر تربيتى هستند، همه مربى نيستند و آنهايى كه مربى اند، همه
نظريه پرداز تربيتى نيستند، درحالى كه امام به اين دو جنبه مهم و اساسى اتحاد
بخشيد. او جامع علم و عمل بود در مقام يك انديشمند، آنچه را معتقد بود، بيان
ميفرمود و آنچه را بدان عقيده نداشت ، هرگز در مقام ذكر آن برنمى آمد و آنچه از
زبان ايشان صادر مى شد، همگان ، تجلى آن را در عمل و رفتار ايشان شاهد بودند.
امام در تمام عمر پربركت خود، لحظه اى از آرمانهاى سياسى و انديشه هاى اجتماعى ،
دست بر نداشت و گامى عقب نشينى نكرد، اگر چه آرمانهاى سياسى و انديشه هاى اجتماعى
ايشان مبتنى بر انيگزه هاى الهى بود. قرار گرفتن و قلب مبارزات سياسى و بحرانهاى
اجتماعى ، مانع از دلبستگى ايشان به سير و سلوك اخلاقى و رعايت مسايل تربيتى و
خانوادگى نبود، او با تدبير و درايت خاصى به هر نيازى به مقتضاى زمان و مكان ، پاسخ
مى داد.
امام اعتقاد راسخى به آيات نورانى قرآن كريم ، و از جمله اين آيه شريفه داشت :
قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى
(1).
بگو! من شما را به يك چيز اندرز مى دهم و آن اينكه دو دو يك يك براى خدا به پاخيزيد
در حقيقت ، زندگى امام ترجمان اين آيه شريفه بود و در مسند
معلمى آنچه را مى گفتند، خود مقدم بر ديگران بدان عمل مى كردند و در مسند
رهبرى نيز همين گونه بودند.در برهه اى از زمان كه در باورها نمى گذشت ،
امام ولايت فقيه را مطرح كردند و از تشكيل و استقرار
حكومت اسلامى سخن گفتند و در عمل نيز آن را تحقق بخشيدند.
در حالى كه عصر گلبار يونان ، يادآور طرح مدينه فاضله افلاطون است و عصر خردگرايى
در اروپا، اتوپياى توماس مور را در خاطر زنده مى
كند، با اين حال آنها در حال تحقق پيدا نكردند، لكن امام براى استقرار حكومت اسلامى
كوشيد و در وادى عمل نيز موفق شد.
شايد موفقيتهاى عظيم امام در خودسازى و تهذيب نفوس (تحول اجتماعى ) بى ارتباط با
شرايط دوران كودكى ايشان نباشد. آن گونه كه مطلعين نوشته اند. در اوان تولد، پدر
بزرگوارشان به شهادت مى رسند و در سنين نوجوانى ، مادر پارسا و ايشان در كوره حوادث
زندگى آبديده مى شود و زمينه را براى ايفاى مسؤ وليت بس خطير و زعامتى بى نظير در
آينده فراهم مى آورد.
يكى از مباحث تحليلى در تربيت ، بررسى چگونگى تاءثير دوران كودكى بر سنين جوانى و
بزرگسالى آدمى است اين تحليلها غالبا به حمايت از نظريه متكى بر مسؤ وليت پذيرى و
تحمل سختيها ناظر است و به نفى نظريه تربيتى رفاه گرايى و راحت طلبى مى پردازد.
دراين مقام ، نقل سخنى از حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام به منظور تبيين جهت
گيريهاى تربيتى ضرورى به نظر ميرسد.آن حضرت مى فرمايند:
آن كس كه طعم رنج و دشواريها را نچشيده است ، نيكى كردن نزد
او جايگاهى ندارد(2).
همدلى با مستضعفان و همدردى با محرومان كه تبلور كامل آن را در سخن و سيره امام مى
بينيم ، همه برخاسته از زندگى پرفراز و نشيب و مشحون از سختيهايى است كه آن بزرگوار
به جان خريده و در راه آرمان متعالى خود، بر آن ها ايستادگى كرده است .
در آرمان تربيتى امام ، كودك به منزله يك فرد نيست ، بلكه به مثابه يك ملت است و در
صورت تربيت مطلوب موجب سعادت يك جامعه و در غير اين صورت موجب شقاوت يك ملت ميتواند
باشد(3).
اينك در آستانه صدمين سالگرد ميلاد آن عزيز سفر كرده ، سعى كرده ايم تا به مقدار
توان ، نمونه هايى از رويكردهاى ايشان را در زمينه اخلاق و تعليم و تربيت ، جمع
آورى و تدوين كنيم و براى تكميل آن چشم انداز هايى از سيره تربيتى و اخلاقى آن مربى
بزرگوار را نيز بدان بيفزاييم .
اين مجموعه كه با عنوان تربيت اسلامى با تاءكيد بر ديدگاه امام خمينى (س ) تقديم
حضورتان مى شود، مدخلى براى ورود به حوزه گسترده تربيت اسلامى است و چنانچه
كاستيهايى در برخى مباحث ملاحظه مى شود، ناشى از محدوديت زمان و تعجيل ناشى از فرصت
محدود مى باشد و اميد است كه در چاپهاى بعدى بتوان اين نقيصه را رفع كرد. شيوه
تاءليف و تدوين كتاب حاضر اين بوده است كه در هر مبحث ، ابتدا به رويكردهاى قرآن
كريم و فرهنگ غنى احاديث و روايات ، به طور گذرا و اجمالى پرداخته شده است .
و پس از آن ، از سخنان و رهنمودهاى امام خمينى (س ) مواردى را متناسب با مبحث
انتخاب و براى تكميل مبحث ، حتى المقدور از سيره اخلاقى و تربيتى ايشان نمونه هايى
را به عنوان شاهد امثال ارائه كرده ايم .
در اينجا شايسته است از برادر ارجمند آقاى اميررضا ستوده - مدير مؤ سسه فرهنگى
پنجره - كه پيشنهاد تاءليف كتاب حاضر به همت و ابتكار ايشان صورت گرفت ، صميمانه
سپاسگزارى نمايم .
مطالعه اين كتاب رابه عموم علاقه مندان به ويژه معلمان ، مربيان ، دانشجويان مراكز
تربيت معلم و دانشگاه ونيز پداران و مادرانى كه در انديشه تربيت فرزندان خود هستند
توصيه مى نماييم .
محمدرضا شرفى
فصل اول : معنا و مفهوم تربيت
معنا و مفهوم تربيت
تربيت از مفاهيم و پديده هايى است كه در خصوص معنا و مفهوم آن توافق فلسفى و وحدت
ديدگاه كمتر وجود دارد، به اين لحاظ كه هر مكتب ، متكى بر مبانى فلسفى خود، تعريف
ويژه اى براى تربيت ارائه مى كند. شايد بتوان قديمى ترين و در عين حال روانترين و
ساده ترين تعريف را به افلاطون نسبت داد. وى مى گويد: تربيت
، زيباترين چيزى است كه در بهترين انسان ها آشكار مى شود
(4).
در رويكرد تربيتى اسلام ، بيشترين تعاريف ، ناظر بر مفهوم شكوفايى استعدادها و
بالفعل نمودن آنهاست و در تكميل چنين برداشتى از مقوله تربيت ، علماى اخلاق به كسب
عادات و رفتارها و درونى ساختن آنها توجه خاص دارند. لذا مى توان نتيجه گرفت كه در
چنين رويكردى ، انسان موجودى است مشحون از قابليتها و تواناييهايى نهفته و درونى كه
بايد در جريان تربيت آشكار شود و به ظهور و بروز برسد از سوى ديگر، بسيارى از
خلقيات و صفات مطلوب بايد از طريق الگوگرايى و همانند سازى ، در وجود وى ايجاد شود
و او را به كمال برساند.
يكى از متفكران تربيتى به نام برو باخر تربيت را اين
گونه باز پديده سازگارى متمايز مى كند:
تعريف اول : تربيت را نبايد همچون فرايند سازگارى متقابل
آدمى با طبيعت ، خويشتن و غايت نهايى هستى دانست
(5).
و او در جنبه اثباتى مى گويد:
تعريف دوم تربيت ، نظام بخشيدن به تجهيزات و تواناييهاى
فيزيكى ، فكرى و اخلاقى آدمى را براى بهره منديهاى فردى و اجتماعى و نيز تمركز
بخشيدن به اين فعاليت و خلاقيتهاى آنان است تا به غايت مورد نظر برسد(6).
تربيت را از حيث قلمرو و حوزه كار نيز مى توان در دو معناى خاص و عام مورد توجه
قرار داد در اولى ، فرايندهاى ويژه اى همچون انتقال انديشه و ايجاد صفات معين در
محدوده سنى خاص مورد نظر است كه معمولا در مراكز ومحيطهاى آموزشى صورت مى گيرد و
غالبا به آن تربيت رسمى نيز اطلاق مى شود.
تربيت عام ، زمينه ساز نگرشها و روشهاى تحول بخشى است كه در تمام مراحل زندگى جريان
دارد و منشاء تاءثير آن خود فرديا عوامل خارج از وجود اوست و به لحاظ گستردگى دامنه
آن به تربيت غير رسمى نيز منسوب است . با اين ملاحظه تربيت انبيا و اولياى الهى و
جانشينان آنها در زمره تربيت عام قرار مى گيرد. چنين تربيتى ، از جنبه پهنانگرى ،
مرزهاى زمان و مكان را در هم مى نوردد و از جنبه ژرفانگرى و به لحاظ همخوانى فطرى ،
بر مخاطبش تاءثير عميقترى مى گذارد و در اين مجموعه ، تربيت عمدتا از جنبه عام مورد
نظر است .
منزلت تربيت
نسبت تربيت و ارزشها چيست و علاوه بر آن نسبت تربيت و انسان چگونه تبيين ميشود؟
پاسخ به اين مسائل به بيان سه مقدمه نيازمند است :
1 - انسان ، منظور نهايى جهان خلقت است .
2 - عامل ارزشمندى وجود آدمى ، پايبندى و التزام او به ارزشهاست .
3 - پديده اى كه او را عارف به ارزشها و عامل بدانها مى سازد، تربيت است .
در كلام امام خمينى (س ) چنين آمده است :
اساس عالم بر تربيت انسان است .
انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عالم است و انبيا آمده اند براى اينك اين
عصاره بالقوه را بالفعل كنند و انسان يك موجودى الهى بشود كه اين موجود الهى ، تمام
صفات حق تعالى در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالى است
(7).
براى پى بردن به منزلت تربيت ، مى توان انسانهاى واجد و فاقد تربيت را با هم مقايسه
كرد ايشان در اين زمينه مى فرمايند:
آن قدر كه انسان غير تربيت شده مضر است به جوامع ، هيچ
شيطانى و هيچ حيوانى و هيچ موجودى ، آن قدر مضر نيست و آن قدر كه انسان تربيت شده
مفيد است براى جوامع ، هيچ ملائكه اى
و هيچ موجودى آن قدر مفيد نيست
(8).
به منظور تبيين منزلت تربيت اسلامى در بيان ساير مكاتب مى توان به رابطه فيزيك و
متافيزيك از ديدگاه ايشان توجه كرد:
اسلام است كه مى تواند انسان را از مرتبه طبيعت تا مرتبه
روحانيت ، تا فوق روحانيت تربيت كند غير اسلام و غير مكتبهاى توحيدى اصلا كارى به
ماورا ندارند، عقلشان هم به ماوراى طبيعت نمى رسد، علمشان هم به ماوراى طبيعت نمى
رسد. آنى كه علمش به ماوراى طبيعت مى رسد آنى است كه در راه حى باشد، آنى است كه
ادراكش ، ادراك متصل به وحى باشد و آن انبيا هستند(9).
قابليت تربيت
مرزهاى تربيت پذيرى انسان چگونه تبيين و تحديد مى شود؟ و ميزان تاءثيرپذيرى او از
پرورش صحيح تا چه اندازه است و آيا عواملى يافت مى شوند كه حد تربيت را تعيين كنند؟
اگر يكى از مفاهيم تربيت را تحول انسان موجود به انسان مطلوب بدانيم ، تحول پذيرى
انسان از ديدگاه ، مقدور و تعريف شده خواهد بود و چنانچه تغيير بينش و منش انسان
طالح به انسان صالح را از مصاديق ديگر تربيت بدانيم كه حقيقت توبه است ، از ديدگاه
شارع مقدس اسلام ، با حفظ شرايط آن ، عملى شدنى خواهد بود.
رويكرد امام خمينى (س ) در اين خصوص نيز حاوى انديشه اى عميق است :
انسان ، ادراكاتش و قابليتش براى تربيت ، تقريبا بايد گفت
غير متناهى است
(10).
در نگاهى ديگر، ايشان شرط قابليت انسان را براى درك مفاهيم كتاب آسمانى ، برخوردارى
او از تزكيه نفس مى دانند و مى فرمايند:
انگيزه تلاوت قرآن بر بشر اين است كه تزكيه پيدا كنند و نفوس
مصفا بشوند از اين ظلماتى كه در آنها موجود است تا اينكه بعد از اينكه مصفا شدند،
ارواح و اذهان آنها قابل اين بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند(11).
ايشان تحول روحى و جهش معنوى جوانان را مرهون لطف و عنايت الهى مى دانند و مى
فرمايند:
اين ملت به خواست خداى تبارك و تعالى و با عنايت خاصه او اول
منقلب شد در معنويات ، جوانها از آن حال سابق برگشتند، به يك حال اسلامى و فهميدند
كه اسلام چه بايد باشد و چه بايد بكند، دنبال او اين انقلاب حاصل شد(12).
فلسفه تربيتى اسلام
چنانچه با ترسيم ويژگيهايى بتوان به فلسفه تربيتى يك نظام راه يافت ، بر اين مبنا
مهمترين شاخصهاى فلسفه تربيتى اسلام را به صورتى اجمالى در ذيل مى آوريم :
1 - گستره نگرش اخلاقى اسلام
مكتب تربيتى اسلام ، انسانها را فراتر از نوع عقيده ، مورد توجه قرار داده است و
دايره عنايت پروردگار را به همدينان محدود نمى داند. فرموده پروردگار، مؤ يد اين
معنى است :
و رحمتى وسعت كل شى ء
(13).
و رحمت من همه موجودات را فراگرفته است .
اسلام جدا از گرايشهاى دينى و اعتقادى ، جايگاه اختصاصى براى انسان قايل است . به
منظور شفافتر شدن مبحث ، نمونه هايى را در ذيل نقل مى كنيم :
در بخشى از نامه حضرت على عليه السلام خطاب به مالك اشتر آمده است :
ولا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان ، اما
اخ لك فى الدين ، اما نظير لك فى الخلق
(14).
و مبادا نسبت به مردم ، (همچون ) جانورى درنده باشى و خوردنشان را غنيمت شمارى كه
آنان دو دسته اند: يا با تو برادر دينى اند يا در آفرينش مانند تو هستند.
حاصل چنين نگرشى ، پيوند الفت و راءفتى است كه ميان مردم تجلى مى يابد.
امام خمينى نيز با توجه به چنين ديدگاهى مى فرمايند:
ما با همه ملتهاى عالم مى خواهيم دوست باشيم ، با همه
دولتهاى عالم به حسب طبع اولى مى خواهيم دست باشيم
(15).
و در جاى ديگر مى افزايند:
مابشر دوست هستيم و پيغمبر ما، پيغمبر عظيم الشاءن ما بشر
دوست بود و براى بشر، زحمتها، و تحمل مشاق كرد و ما هم پيرو از آن دستورى مى كنيم و
با همه اقشار بشر، با تمام مستضعفين عالم روابط حسنه داريم به شرط اينكه روابط
متقابل و احترام متقابل باشد(16).
امام به عنوان رهبر جهان اسلام ، منادى واقعى صلح در جهان بودند و در بخشى از
سخنانشان چنين آمده است :
ما صلح مى خواهيم ، ما با همه مردم دنيا صلح مى خواهيم باشيم
، ما ميخواهيم مسالمت با همه دنيا داشته باشيم
(17).
و در جايى ديگر چنين مى فرمايند:
اميدواريم كه صلح جهانى بر پايه استقلال ملتها و عدم مداخله
در امور يكديگر و مراعات اصل حفظ تماميت ارضى كشورهاى منطقه بنا گردد و هرگونه
تعرضى به كشورهاى دنياى سوم و اسلامى و به خصوص در اين منطقه برخلاف موازين است كه
بايد پايه و اساس درستى مابين ملتها باشد(18).
2 - رويكرد عقيدتى اسلام مبتنى بر غيب
و شهادت است
فلسفه تربيت در هر مكتبى ، تابعى از فلسفه اعتقادى و رويكرد جهان شناختى آن مكتب
است . به همين نسبت هدفها، اصول و ارزشهاى تربيتى نيز متاءثر از رويكرد جهان شناختى
است . اسلام در بيانى صريح و آشكار، اعتقاد به عالم غيب و شهادت را نخستين شرط
ايمان معرفى مى كند. آيت الله شعرانى دراين زمينه گفته اند:
غيب در مقابل شهادت آمده است ، مراد از شهادت ، عالم محسوس و
منظور از غيب ، عالم غير محسوس است . اقرار به عالم غير محسوس ، شرط نخستين ايمان و
تقواست ، چون خداى تعالى و ملائكه و وحى و آخرت همه غير محسوسند(19).
حضرت امام صادق عليه السلام در بحث با منكران توحيد، سخن از آنجا آغاز كرد كه
موجود، منحصر به محسوس نيست .
ابوعلى سينا الهيات اشارات را با اين بحث گشود، آن كه به غير محسوس ايمان ندارد، نه
مبداء مى داند و نه به معاد قايل است .
امام خمينى در بيان چگونگى ارتباط تن و روح مى
فرمايند:
بايد دانست كه به واسطه شدت اتصالى كه مابين ملك بدن و روح
است چنانچه در فلسفه اعلا ثابت است كه نفس داراى نشئات غيب و شهادت است و آن عالى
در عين دنو است و دانى در عين علو است و با وحدت تمام قواست ، بنابراين تمام آثار
ظاهريه در روح و آثار معنويه در ملك بدن سرايت مى كند(20).
ايشان در بيان عوالم هستى مى نويسند:
بار ديگر به دو جهان بينى مادى و الهى بينديشيد. ماديون ،
معيار شناخت در جهان بينى خويش را حس دانسته و چيزى
را كه محوس نباشد، از قلمرو علم بيرون مى دانند و هستى را همتاى ماده دانسته اند و
چيزى را كه ماده ندارد، موجود نمى دانند.
قهرا جهان غيب مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قيامت را يكسره افسانه مى
دانند در حالى كه معيار شناخت در جهان بينى الهى ، اعم از حس
و عقل مى باشد و چيزى كه معمول باشد، داخل در قلمرو علم مى باشد، گرچه
محسوس نباشد، لذا هستى ، اعم از غيب و شهادت است و چيزى كه ماده ندارد، مى تواند
موجود باشد و همان طور كه موجود مادى به مجرد
استناد دارد شناخت حسى نيز به شناخت عقلى متكى است
(21).
و در ادامه براى استناد به كلام الهى مى فرمايند:
قرآن مجيد، اساس تفكر مادى را نقد مى كند و به آنان كه بر
اين پندارد كه لن نؤ من لك حتى نرى الله جهرة خدا
نيست وگرنه ديده مى شد، مى فرمايد:
لاتدرك الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير چشمها او را درك نمى
كنند (نمى بينند) و او چشمها را درك مى كند و او لطيف و آگاه است .
فرجام
(22)چنين رويكردى در تربيت ، وجود ملاحظاتى چون نيازهاى مادى معنوى ،
تاءثيرات روحى و روانى ، تجليات جهان ناپيداى روح و بررسى تاءثيرات متقابل روح و
جسم در يكديگر است .
3. تقدم تربيت خود بر ديگران
تربيت نفس (خودسازى ) از حيث رتبى و زمانى بر تربيت نفوس (ساختن ديگران تقدم
دارد.
فلسفه تربيتى اسلام ، ناظر به تعالى فرد و جامعه است ، ليكن اولى را مقدم و اولى بر
دوم تلقى ميكند. چنانچه آدمى قادر به سلطه بر خويشتن شود، در پرورش ديگران نيز
توفيق خواهد يافت يكى از فرمايشهاى حضرت على عليه السلام ناظر به همين معناست :
هر كس كه خود را در منصب پيشوايى (هدايت ) مردم قرار مى دهد،
بايد بيش از آنكه به تربيت ديگران اهتمام ورزد، در تاءديب نفس خويش همت گمارد و
كسى كه ابتدا به تعليم نفس خود، قبل از تاءديب ديگران ، بپردازد، بيشتر سزاوار
تجليل و تكريم است ، نسبت به كسى كه (فقط) به تعليم ديگران اشتغال دارد(23).
بى ترديد مربيانى كه قادر به خودسازى و
تعالى خود باشند، در ساختن جامعه اى متعالى و پيشرو توانا هستند و در جلب
اعتماد ديگران از موفقيت چشمگيرى برخوردارند.
نفس خود ناكرده تسخيراى فلان
|
پس برو آهنگ وعظ و پند كن
(24).
|
امام خمينى در اين زمينه مى نويسند:
تا اصلاح نكنيد نفوس خودتان را، از خودتان شروع نكنيد و
خودتان را تهذيب نكنيد، شما نمى توانيد ديگران را تهذيب كنيد، آدمى كه خودش آدم
صحيحى نيست ، نميتواند ديگران را تصحيح كند، هر چه آدم هم بگويد، فايده ندارد، كوشش
كنند علمايى كه الان در حوزه ها هستند، در هر حوزه اى از حوزه هاى اسلامى كه اين
جوانها كه ، با يك فطرت سالم مى آيد، بعد از ده بيست سال با يك فطرت فاسد بيرون
نروند، تهذيب لازم است
(25).
ايشان معتقدند كه موقعيت در ساختن ديگران ، در گرو توفيق در خودسازى است و مى
فرمايند:
هر اصلاحى ، نقطه اولش خود انسان است اگر چنانچه خود انسان
تربيت نشود، نمى تواند ديگران را تربيت كند... از اين جهت آن چيزى كه بر همه ما
لازم است ابتدا كردن به نفس ، خودمان است و قانع نشدن به اينكه همان ظاهر درست
بشود، و از قلبمان شروع كنيم ، مغزمان شروع كنيم و هر روز دنبال اين باشيم كه روز
دوممان بهتر از روز اولمان باشد و اميدوارم كه اين مجاهده نفسانى براى همه ما حاصل
بشود و دنبال آن مجاهده براى ساختن يك كشور
(26) رمز تقدم تربيت نفس بر تربيت نفوس را به دلايل زير مى توان تبيين
كرد:
الف - فردى كه راه و رسم خودسازى را آموخته و در شخصيت خويش آن را تحقق بخشيده است
، بهتر از ديگران را آموخته و در شخصيت خويش آن را تحقق بخشيده است ، بهتر از
ديگران مى تواند، شيوه هاى عملى را به جامعه و تعليم دهد، زيرا در عمل ، به كسب
تجربه اى اخلاقى و تربيتى موفق شده است .
ب - انسانى كه مشقتها و سختيهايى را در مراقبت نفس تحمل كرده است ، آنچنان از جاذبه
كلام و گيرايى رفتار برخوردار است كه گاهى يك عبارت او، دلهاى مشتاقان و جويندگان
راه فضيلت را سرشار از جذبه و عشق به تعالى مى كند.
ج - فرد خود ساخته ، در طريق مبارزه با نفس به مراحلى مى رسد كه نشان از موفقيت او
در اين وادى دارد، لذا در اين موقعيت قادر به جلب اعتماد ديگران و متعلمان خواهد
بود. بى ترديد، جلب اعتماد، زمينه اى براى نفوذ اخلاقى و تربيتى مربى در شخصيت
تربيت شوندگانى تلقى مى شود.
آتشى در دل بر افروز انگهى
|
تا ز سوز دين نگردد دل كباب
|
دم نگردد گرم اى عالى جناب
|
تا تو را سوزى نباشد در جگر
|
دم مزن كاندر دمت نبود اثر(27).
|
4. تلقى دانش به عنوان فرايندى بى
انتها
بى ترديد، جهت گيرى علمى و معرفتى آدمى متاءثر از رويكرد فلسفى او به مقوله علم و
آگاهى است قرآن كريم در آيات نورانيش ، صاحبان معرفت را لايق رفعت الهى تلقى مى كند
و مى فرمايد:
يرفعكم الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات
(28).
و درجاى ديگر، كسانى را كه از مقام علم و آگاهى برخوردار هستند، داراى جايگاه
خشيت
مى داند.
انما يخشى الله من عباده العلماء
(29).
از ديدگاه معصومان - عليهم السلام - نيز نه تنها عالمان و صاحبان ، معرفت از جايگاه
ارجمندى برخوردارند، بلكه جد و جهد در فراگيرى علم نيز محدود به حدى نشده است كه
اينك به دو مورد از آنها اشاره مى كنيم :
منهومان لايشبعان ، حريص العلم و حريص المال
(30).
دو حريص اند كه هرگز سيرى نمى پذيرد، حريص مال و حريص علم .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
اگر مردم مى دانستند كه در طلب دانش چه چيزى (نهفته ) است ،
هر آينه به دنبال آن مى رفتند ولو به قيمت ريخته شدن خونشان يا فرو رفتن در اعماق
درياها باشد(31).
از كلام مذكور، نتيجه گرفته مى شود كه به لحاظ ارزش نامحدودى كه علم و معرفت دارد،
تلاش براى دستيابى به آن نيز حدى نمى پذيرد، ولو اينكه به بهاى از دست دادن جان
آدمى باشد.
امام خمينى (س ) نيز در بحث از ضرورت و فلسفه بعثت انبياء مى فرمايند:
انسان در بين اين حيوانات ، ممتاز مى شود به اينكه (مى
تواند) ترقيات ديگرى بكند، هم در ادراكات با آن ها فرق دارد و هم در غايات ادراكات
فرق دارد، حيوانات ادركشان تا يك حدودى است و محدود است و تمام مى شود، انسان
ادراكاتش و قابليتش براى تربيت تقريبا بايد گفت غير متناهى است . پس انسان همه
چيزهايى كه در عالم هست از اول موجودات تا آنجايى كه آن ممتاز شده است با همه
حيوانات و با نباتات و بامعادل آن ها شركت دارد، لكن يك اضافه دارد، لكن يك اضافه
دارد و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوه بالاتر هست كه در آن ها نيست
(32).
5 - نفى رويكرد طبقاتى به مقوله علم و
آگاهى
نگاهى گذرا به سير تاريخى معرفت و حكمت ، مؤ يد اين معناست كه با وجود گرايش فطرى
حقيقت جويى در نهاد انسانها، آنها در طول تاريخ از آزادى لازم براى كسب علم و دانش
برخوردار نبوده اند و در مقاطعى از تاريخ پرفراز و نشيب علم ، طبقات خاصى مجازبه
ورود در حوزه معرفت بوده اند.
افلاطون ، چهره درخشان دوره گلبار يونان ، در طرح مدينه فاضله خويش مردم را در سه
طبقه جاى مى دهد: فيلسوف شهر ياران (حاكمان حكيم ) كشاورزان و پيشه وران و نگهبانان
(سربازان ) و حق برخودارى از تعليم و تربيت را درانحصار طبقه اول و فرزندان آنها مى
داند و دو طبقه ديگر را از چنين مزايايى محروم مى داند.
جان لاك
(33)، فيلسوف و دانشمند انگليسى نيز گرفتار بينش طبقاتى در تحصيل علم
بوده است . فردريك ماير در اين زمينه مى نويسد:
هنگامى كه لاك از تربيت طبقات پايين بحث مى كند، از خود كوته
بينى نشان مى دهد. او طرفدار طرحى است كه كودكان خانواده هاى فقير را از خانواده
هايشان جدا سازد. منافع اين طرح در بهره اقتصادى آن است ، زيرا كه كودكان با انضباط
بار مى آيند و تبهكار نمى شوند. به آنان بايد صنايع دستى ياد داده شود و به امساك و
كار سخت خود داده شوند و تربيت اخلاقى ايشان بايد طبق احكام انجيل به عمل آيد. لاك
طرفدار تربيت علمى براى فقيران نيست و بيشتر كارآموزى به صورت شاگردى را توجيه مى
كند كه از صبح زود آغاز شود و تا پاسى از شب ادامه يابد(34).
در نقطه مقابل ، اسلام بر تربيت عامه و بى مرز تاءكيد مى ورزد و همه را برخوردار از
حق تعليم و تربيت مى داند، قرآن در اين زمينه به صورت استفهامى ، موضوع را مطرح مى
كند و مى فرمايد:
فلو لانفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و
لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم
(35).
اما چرا هر فرقه اى از آنان ، گروهى رهسپار نشوند كه دين پژوهى كنند و چون به نزد
قومشان بازگشتند، ايشان را هشدار دهند تا پروا پيشه كنند.
در آيه شريفه مذكور، پژوهش و تلاش براى آگاهى و معرفت ، به گروه يا قومى اختصاص
نيافته است ، بلكه ضرورى دانسته است كه از هر قومى گروهى براى درك حقيقت دين جستجو
و تلاش كنند، لذا كسب معرفت ، موضوعى فراتر از مرزهاى قومى ، مليتى و نژادى تلقى
شده است .
اگر برخى از حكماى يونان و نيز پاره اى از انديشمندان و فلاسفه اروپايى ، طبقه
نجبا، و اشراف را لايق علم آموزى مى دانند و براى طبقه فقرا يا به تعبير جان لاك ،
براى طبقه پست كار دست
رابه جاى كار مغز توصيه مى كنند و توانايى ورود به
مدارج علمى و پژوهشى را ندارند، در مقابل با رويكردهاى انبياى الهى و جانشينان
مواجه هستيم كه مخاطبان خود را درميان همين مردم محروم و مستضعف مى يافتند.
ابتدا بايد توجه كرد كه انبيا و اولياى الهى ، خود از طبقه محروم بودند و از ميان
آنها براى بيدارى مردم و دعوت به آيين الهى برمى خاستند، در برخى از آيات قرآن ،
تعبير (رسولا من انفسهم ) آمده است ؛ يعنى رسولان الهى از ميان همين مردم قيام مى
كردند. امام خمينى دراين زمينه مى فرمايند:
قيامهاى انبيا هميشه اين طورى بوده كه يكى از بين خود اينها،
از بين خود اين مؤ منين كه طبقه پايين بودند، از خود همين مردم پايين يكى انتخاب مى
شد(36).
و ايشان درجايى ديگر اين گونه مى نويسند:
حضرت موسى يك شبانى بوده است سالها براى حضرت شعيب ، شبانى
مى كرده است و همين شبان را چون لياقت داشته است ، خداوند مبعوثش كرده است و در
اسلام هم پيغمبر اسلام از قريش بوده ، لكن قريش آن ثروتمندهايشان و آن
مستكبرينشان يك دسته بودند و اين طايفه پايين تر را كه خود حضرت مى فرمايند من هم
شبانى كرده ام
(37).
رويكرد تربيتى اسلام نسبت به انسان ، رويكرد طبقاتى و نژادى نيست ، لذا براى همه
امكان رشد و تعالى را يكسان مى داند.
امام مى فرمايند:
اسلام آمده است كه همه نژادها باهم اند، مثل دنده هاى شانه
مى مانند... هيچ كدام بر ديگرى فضيلت ندارند، فضيلت با تقواست ، فضيلت با تعهد است
، با تعهد با اسلام است
(38).
در رويكرد ايشان نه تنها هيچ نشانه اى از برترى طبقه بالا نسبت به طبيقه پايين
مشاهده نمى شود، بلكه با صراحت تمام ، از ارزشهاى برتر طبقه پايين نسبت به طبقه
بالا گوشزد شده است ، نقل عبارات زير از ايشان ، مؤ يد همين معناست :
توده محروم ملت ولى نعمت ما هستند
(39).
مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ماو اولياى نعم
همه هستند و جمهورى اسلامى ره آورد آنان و با فداكاريهاى آنان تحقق پيدا كرد(40).
و به همه در كوشش براى رفاه طبقات محروم وصيت مى كنم كه خير
دنيا و آخرت شماها، رسيدگى به حال محرومان جامعه
(41)است .
و خطاب به جوانان مى گويند:
شما مگر چه چيزتان از ساير بشر كمتر است . بشر همه جا يك جنس
است و يك نوع است و يكى است و اينجا اگر بهتر نباشد از آنها، بدتر نيست ، لكن
نگذاشتند، كه اين بهترها و اين مغزهاى متفكر به كار بيفتد... جوانهاى ما اثبات
كردند كه مى توانند خودشان عمل بكنند و شما مطمئن باشيد كه در دراز مدت شما همه كار
مى توانيد بكنيد(42).
ايشان در نگاهى ژرف و نافذ، عامل موفقيت بزرگان علم و فضييلت را در دورى گزيدن از
رفاه و تنعم بر شمرده اند و مى فرمايند:
صاحب جواهر، چنان كتابى نوشته است كه اگر صد نفر بخواهند
بنويسند، شايد از عهده برنيايند، و اين كه كاخ نشين نبوده است . يك منزل محقر داشته
و در يك اتاقشان به يك دالانى باز بوده است كه از آن نسيم داغى مى وزيده و ايشان
مشغول تحرير جواهر بودند، از يك آدمى كه علاقه به شكم ، شهوات ، مال و منال و جاه و
امثال اينها دارد، اين كارها برنمى آيد، طبع قضيه اين است كه نتواند(43).
و در ادامه مى افزايند:
در كيفيت تحصيل ، هرچه برويد سراع تجملات - و ان شاءالله نمى
رويد - از علومتان كاسته مى شود، آنهايى كه اين كتابهاى قطور را نوشته اند و پر
ارزش را، زندگى شان يك زندگى طلبگى بوده مثل شيخ انصارى
(44).
6. تعادل دنيا و آخرت
در منظور اسلام ، دنيا و آخرت هر دو بخشى از فرايند حيات معقول است كه درجه نازلى
از آن در دنيا و درجات كامل آن در آخرت تجلى مى يابد و نسبت دنيا به آخرت ، همچون
بذر محصول است .
الدنيا مزرعة الاخرة
(45).
در اين بينش ، وابستگى به دنيا نفى شده و به همان اندازه اعراض از دنيا نيز مذموم
تلقى شده است . بهترين رابطه آدمى با اين دو پديده در كلامى از رسول خدا(ص ) متجلى
است كه فرمودند:
خيركم من لم يترك آخرته لدنياه و لادنياه لاخرته و لم يكن
كلا على الناس
(46).
بهترين شما كسى است كه آخرت خود را براى دنيا از دست ندهد و دنياى خود را براى آخرت
وانگذارد و سربار مردم نباشد.
كلامى از امام خمينى (س ) در تبيين اين ويژگى مؤ ثر است ، آنجا كه مى فرمايند:
مذهب اسلام همزمان با اينكه به انسان مى گويد كه خدا را
عبادت كن و چگونه عبادت كن ، به او مى گويد چگونه زندگى كن و روابط خود را با ساير
انسانها بايد چگونه تنظيم كنى و حتى جامعه اسلامى با ساير جوامع بايد چگونه روابطى
رابرقرار نمايد(47).
امام در ادامه همين موضوع مى فرمايند:
اسلام يك چيزى نيست كه براى يك طرف قضيه فكر كرده باشد،
اسلام در همه اطراف قضايا حكم دارد، تمام قضاياى مربوط به دنيا، مربوط به سياست ،
مربوط به اجتماع ، مربوط به اقتصاد، تمام قضاياى مربوط به آن طرف قضيه (آخرت ) كه
اهل دنيا از آن بى اطلاعند. اديان توحيدى آمده اند براى اينكه هر دو طرف قضيه را
نگاه بكنند و طرح بدهند، نسبت به هر دو طرف قضيه آنها (دنيا و آخرت ) حكم دارند،
طرح دارند، اين طور نيست كه يا اين طرف را و از آن طرف غافل باشند، يا آن طرف را و
از اين طرف غافل باشند، نه ، آن طرف هم نظر دارند، اين طرف هم نظر دارند و خصوصا
اسلام كه از همه اديان بيشتر در اين معنا پافشارى دارد(48).
7. گزينش انديشه برين
بردبارى و تحمل آرا، و انديشه هاى بيگانه و رويكرد گزينشى نسبت به افكار ديگران ،
از خصوصيات فلسفه تربيتى اسلام است . قرآن از يك سوى خطاب به مخالفان اعلام مى كند:
قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين
(49) .
اگر افراد راستگويى هستيد دلايل خود را بياوريد.
و از سوى ديگر مى فرمايد:
فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه
(50).
كسانى را كه اقوال و آراى ديگران را مى شنوند آن گاه برترين (بهترين ) آنها را
انتخاب مى كنند، بشارت ده .
چنين منطق استوار و سعه صدرى كه اسلام ارائه مى كند، نه تنها قلوب را مجذوب تعاليم
فطرى خود مى كند، بلكه آنها را در انديشيدن و قضاوت كردن و انتخاب بهترين انديشه
ترغيب مى نمايد.
يكى از رموز پيشرفت سريع اسلام در ابتداى دعوت علنى پيامبر (ص ) اين است كه آن
بزرگوار، نهايت شرح صدر و بردبارى را در برخورد با مخالفان فكرى و اعتقادى نشان مى
داد و ديگران را نيز به تبعيت از اين سنت پسنديده دعوت مى كرد.
امام خمينى در ضمن شرح حديث جنود عقل و جهل ، ضمن حديث عرفانى و اخلاقى خود مى
فرمايند:
... و ما بيشتر شرايط قرائت قرآن - كه شرايط ذكر نيز هست -
در كتاب آداب الصلوة مذكور داشتيم ، گرچه خود از آن استفاده نبرديم ، ولى از حضرت
مولاى متقيان مروى است كه فرموده : انظر الى ما قال ، ولا
تنظر الى من قال . و منظور آن بزرگوار اين است كه : به آنچه كه گفته شده
نظر افكنيد و نگاه كنيد، نه به آن كه (آن سخن را) گفته است
(51).
ايشان علاوه بر توصيه به گزينش انديشه برين ، به نقد سخن ديگران ، حتى استادان و
مدرسان اهتمام داشتند و حتى در موردى به شاگردانشان مى فرمودند:
چرا اشكال مطرح نمى كنيد، مجلس درس است ، مجلس موعظه نيست
(52).
و ايشان معتقد به اين اصل بودند كه فكر آزاد مى تواند به مقصود واقعى تربيت منجر
شود(53).
8. نفى انانيت و خودخواهى
لازمه تحول آدمى ، شكستن دايره تنگ و بسته خودبينى و خودخواهى و گام نهادن در
فراخناى بيكران خداخواهى و عبوديت است . لازمه خداخواهى ، نفى خودخواهى است از اين
روست كه آيات قرآن و رهنمودهاى معصومين - عليهم السلام - انسانها را به سوى او
(خدا) فرا مى خوانند تا به رشد و تعالى برسند. پيامبر(ص ) در توصيف رابطه اين دو مى
فرمايند:
براى دانايى مرد همين بس كه از (خشم ) خدا بترسد و براى
نادانى او همين بس كه مفتون خويش (خودخواه ) باشد(54).
امام خمينى در بيشتر توصيه هاى اخلاقى شان ، بر عبوديت (خدا) و نفى انانيت تاءكيد
مى كردند و واژه من را كه بيانگر تعلق آدمى به
خودستايى و خودخواهى است ، به شيطان و خواسته هاى نفسانى نسبت مى دادند ايشان مى
نويسند:
اگر فرد به دنبال معرفت رب رفت ، به آنجا مى رسد كه بفهمد:
لامؤ ثر فى الوجود الا الله يعنى كه موجودات عالم در مشيت آفريدگار جهان
است و آفريدگار جهان همه گذشته و آينده را در اختيار دارد و هيچ موجود طبيعى بر
موجود ديگرى تاءثير و تاءثر ندارد الا به اراده الله
(55).
يكى از شاگردان و ياران امام مى نويسد:
توجه حضرت امام به خدا بود و به اين مساءله كه ما هر چه
داريم ، از خداست شكى نيست كه ما وجودمان ، هستى مان و تمام صفات و كمالات هستى كه
در وجود هر انسان و موجودى هست ، به واسطه خداست حتى بودن ما، انسان بودن انسان ،
چيز بودن هر چيز، همگى از جانب اوست كه اگر او تحقق نمى داد به اشيا ما شى ء
نداشتيم
(56).
امام مى فرمايند:
مادامى كه انانيت و خودخواهى و خودبينى دركار است ، اگر براى
تحصيل معارف و كمالات روحيه نيز اقدامى كند يا قدمى زند، براى خود و نفسانيت خويش
است و آن نيز خودخواهى است نه خدا خواهى ، و معلوم است خودخواهى و خدا خواهى با هم
جمع نشود، بلكه اگر خدا را خواهد براى خود خواهد و غايت مقصد و نهايت مطلوب خود
نفسانيت است
(57).
9. وحدت برهان و عرفان و قرآن
از ويژگيهاى فلسفه تربيتى هر مكتب ، رويكرد معرفت شناسى آن و شيوه هاى دستيابى به
چنين معرفتى است .
برخى از مكاتب بر راه و روش عقلانى و پاره اى ديگر بر شيوه عرفانى ، تاءكيد مى
نمايند و بر چنين پايه هاى ، فلسفى تربيتى خود را بنا مى كنند.
يكى از دانشمندان تربيتى به نام فرديك ماير مى نويسد:
پيشرفت تربيت از دو راه ممكن است : نخست از راه علم ودانش تحليلى كه پيشرفت واقعى
به وسيله آن ميسر مى شود، ولى همه ما ميدانيم كه دانش عقلى و تحليلى ممكن است ،
ميان تهى باشد و به خودبينى انجامد، دومين راه ، آگاهى دل است ، اين آگاهى به قلب
اشيا راه مى يابد(58).
ماير، به روشنى معلوم نيست كه منظور از پيشرفت واقعى
چيست ؟ و از واژه هاى
ميان تهى و خودبينى
دقيقا چه برداشتى دارد؟ اين مفاهيم توضيح لازم ، نمى تواند بيانگر مقصود نويسنده
باشد.
در فلسفه تربيتى اسلام ، بر اساس اعتقاد به حكمت متعاليه ، شيوه هاى برهان (استدلال
عقلى ) و عرفان (كشف و شهود) و نيز قرآن به يارى يكديگر آمده است و در طريق معرفت ،
با هم هماهنگ مى شوند
شايان ذكر است كه صدرالمتاءلهين ، در تدوين و تبيين حكمت متعاليه ، راهى را كه شيخ
اشراق آغاز نموده بود، تكميل كرد و در اثبات هماهنگى و تطابق عقل و شرع در معارف
الهى سعى بيشترى كرد و توفيق بيشترى به دست آورد.
10. اخلاق ، آرمان علوم انسانى
از شاخصهاى فلسفه تربيتى اسلام ، جايگاه والاى اخلاق و ارتباط آن با ساير علوم است
در برخى از مكاتب فلسفى همچون اثبات گرائى و اثبات گرائى نوين ، با تفكيك حوزه علم
از قلمرو اخلاق ، ارتباط اين دو از يكديگر قطع شده است و با تلقى قضاياى علمى ، به
منزله آنچه هست و قضاياى اخلاقى به منزله
آنچه بايد باشد حوزه جداگانه اى براى هر يك قايل مى شوند.
فلسفه تربيتى اسلام ، ناظر به پيوستگى و ارتباط اين دو با يكديگر است ، بلكه بالاتر
از آن ، ارزش علوم الهى نيز درتابعيت آنها از اخلاق ، تبيين مى شود. براى شفافيت
بيشتر بحث ، ناگزير از بيان مقدمه ذيل هستيم :
در رويكرد معرفت شناسى اسلام ، علم صرفا در يادگيرى خلاصه نمى شود، بلكه مطابق حديث
ليس العلم بكثرة التعليم ، بل هو نور يقذفه (الله ) فى قلب من يشاء دانش به
بسيارى آموختن نيست ، بلكه نورى است كه مى اندازد آن را خدا در دل هر كس كه مى
خواهد(59).
امام خمينى در بيان ضرورت ارتباط ميان اخلاق و ساير علوم ، مى نويسند:
اگر تهذيب در كار نباشد، علم توحيد هم به درد نمى خورد،
العلم هو الحجاب الاكبر هر چه انباشته تر بشود، علم ، حتى توحيد كه
بالاترين علم است ، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان ، انسان را اگر مهذب
نباشد، از خداى تبارك و تعالى دورتر مى كند.بايد كوشش بشود در اين حوزه هاى علميه ،
چه حال و چه بعدها كوشش بشود كه (طلاب ) را مهذب كنند در كنار علم فقه و فلسفه و
امثال اينها، حوزه هاى اخلاقى ، حوزه هاى تهذيب باشد و حوزه هاى سلوك الى الله
تعالى
(60).
ايشان در جاى ديگرى ، ارزش علوم ديگر را منوط به ارتباط آنها با علم اخلاقى مى
دانند(61).
اهداف تربيت
يكى از صاحبنظران و فلاسفه تربيتى به نام دوكاس در
تعريف تربيت مى گويد: تربيت ، متضمن دو حركت است ، يكى حركت
از درون به بيرون و ديگرى حركت از بيرون به درون ، اولى به منظور شكوفا كردن
قابليتها و ظرفيتهاى بافقوه آدمى است ، به گونه اى كه آنها به فعليت درآيند و دومى
جايگزين ساختن صفات نيك و ملكات اخلاقى الگوها و سرمشقهاى عالى انسانى در نهاد آدمى
است
(62).
غالبا اهداف تربيتى را مى توان از تعريف تربيت استخراج كرد. به همين منظور، ابتدا
از منظر قرآن كريم ، به بررسى برخى مفاهيم ذيل مى پردازيم :
حيات طيبه يا زندگى برين
از جمله مقاصدى است كه قرآن كريم به كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند،
بشارت مى دهد و مى فرمايد:
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حياة طيبه
(63).
از اين عبارت ، اين گونه استفاده مى شود، كه حيات طيبه
پديده اى غير از زندگى عادى و محدوده زيستى - مادى است كه بيشتر انسانها به همان
اكتفا كرده اند و از جمله هدفهاى مكاتب الهى و توحيدى ، متحول كردن زندگى آدميان به
حيات طيبه است .
مفاهيم ديگرى كه ناظر به هدفهاى تربيتى قرآن است ، در قالب واژه هايى نظير
تزكيه تعليم كتاب ، ارائه حكمت ، دعوت به قسط، عبادت
، معرفت و رضوان الهى ، بيان شده است .
از منابع ديگرى كه مى توان هدفهاى تربيتى را استخراج كرد، كلام و سيره معصومين -
عليهم السلام - تاءمل در سيره پيامبر اسلام (ص ) به همين منظور و استفاده از بيانات
معصومين عليه السلام در توضيح اين مقوله ، مى تواند راهگشا باشد. به عنوان نمونه ،
حضرت امام سجاد - عليه السلام - در دعاى شريف مكارم الاخلاق
بيش از يكصد مورد كمالات معنوى و اخلاقى را از پروردگار درخواست مى كنند كه همه
آنها ذيل عنوان كرامتهاى اخلاقى معنا مى شود
هدفهاى تربيتى از منظر امام خمينى (س
)
غالب متفكران در تبيين اهداف ، به افقهاى دور دست وادى تربيت و عنوان
هدفهاى غايى
يا دراز مدت ، اهميت ويژه اى مى دهند و آن ها را داراى اولويت مى دانند و
در مراتب بعدى به ارائه هدفهاى ميانى (ميان مدت ) و نيز هدفهاى مرحله اى (كوتاه مدت
) مى پردازند.
در نگرش امام خمينى نيز مى توان به روشنى و شفافيت ، چنين مرحلى را دربيان اهداف
نظاره گر بود. ايشان معتقدند كه بر مبانى حديث قدسى ، كه فرموده خداى متعال است ،
اگر انسان به حقيقت عبوديت نايل و واصل شود، خداوند او را بشارت مى دهد كه در اين
صورت : گوش او خواهم بود كه با آن مى شنود و چشم او خواهم
بود كه با آن مى بيند(64).
مضمون حديث مذكور، به يكى از غايات و كمالات انسانى اشاره دارد كه در آن مرتبه ،
اعضا و جوارح او نيز صبغه الهى پيدا مى كند.
امام در تعبير ديگرى برآنند كه هدف اصلى در تربيت انسان اين است كه انسان طبيعى
بشود، يك انسن الهى ، به طورى كه همه چيزش الهى بشود، هرچه مى بيند، حق ببيند(65).
به لحاظ اينكه در تربيت رسمى ، حوزه و دانشگاه متوليانى هستند كه هدفهاى تربيتى را
بايد محقق كنند، امام به عنوان يك راهبرد چنين توصيه مى كنند:
همت كنند به اينكه دانشگاه را يك مركزى درست كنند كه مركز
علم و تهذيب باشد(66).
... بايد اشخاص متعهد چه در حوزه هاى علميه و چه در دانشگاه
، كمر خودشان را محكم ببندند براى اصلاح ... و اين دو مركز بايد علم و عمل ، علم و
تهذيب را به منزله دو بالى بدانند كه با يكى از آنها نمى شود پريد، قدمهاى بعد
تهذيب است
(67).
چنانچه حوزه و دانشگاه به عنوان نهادهايى كه هدفهاى تربيتى را در سطح عالى تحقق مى
بخشند، مد نظر قرار گيرند، مى توان موفقيت آنها را در اين امر، تضمينى براى پيشرفت
و تحول امر تعليم و تربيت در ساير سطوح تلقى كرد.
|