تربيت اسلامى با تاكيد بر ديدگاههاى امام خمينى

دكتر محمد رضا شرفى

- ۳ -


شرايط تربيتى خانواده  
خانواده به عنوان اولين عامل تربيت ، زمانى قادربه ايفاى نقش خود خواهد بود كه حداقل برخى از ويژگيهاى زير در آن مشاهده شود:
1. باور اعتقاد قلبى والدين به اين امر كه فرزند امانتى الهى است و آنان امانتدار پروردگار متعال هستند.
2. باور و اعتقاد قلبى والدين بر مؤ ثر بودن نقش آنها در تربيت فرزند و اينكه آنان ، اولين مربيان فرزند هستند.
3. والدين از نظر شناختى به نيازها و مقتضيات سنى فرزندان آگاه باشند و در شيوه هاى ارتباطى خود اين ويژگيها را مد نظر قرار دهند.
4. والدين از نظر وحدت نظر و عمل به نقطه مشتركى دست يابند و على رغم اختلاف رويكردها و كاركردها، تلاش خود را براى همفكرى و هماهنگى با يكديگر به كار گيرند.
5. والدين از نظر ارزشهاى اخلاقى ، پايبند به موازين عالى باشند، و نيز توانايى انتقال آنها را به فرزندانشان داشته باشند.
6. والدين از نظر ارتباطى ، رابطه اى صحيح و قابل قبولى كه متكى بر اعتماد متقابل است ، با فرزندانشان برقرار كنند.
7. خانه به خوابگاه تبديل نشود، بلكه محلى براى برقرارى توسعه و تعميق ارتباطهاى درون خانواده باشد.
8. والدين از شيوه هاى تربيت ، به گونه اى علمى شناخت حاصل كنند و بدين وسيله بر اعتماد به نفس خويش بيفزايند.
ج - محيط آموزشى  
از استاد كل ، وحيد بهبهانى ، پرسيدند كه چگونه به اين مقام علمى و عزت و شرف و مقبوليت رسيده اى ؟ آقا در جواب نوشت : من ابدا خود را چيزى نمى دانم و در رديف علماى موجود به شمار نمى آورم و آنچه ممكن است مرا به اين مقام رسانده باشد، اين است كه هيچ گاه از تعظيم و بزرگداشت علما و نام آنان را به نيكى بردن خوددارى ننمودم و هيچ وقت ، اشتغال به تحصيل را تا آن جا كه مقدورم بود، ترك نكردم و هميشه آن را بر تمام كارها مقدم مى داشتم (148).
عامل ديگرى كه در تربيت از جنبه اساسى و تعيين كننده اى برخوردار است ، محيط آموزشى يا مدرسه است كه معلم ، چهره شاخص و نماينده برجسته آن است . آنچه در فرايند تعليم و تربيت به متعلم انتقال مى يابد، تنها معلومات و مهارتهاى معلم نيست ، بلكه تمام صفات ، خلقيات ، حالات نفسانى و رفتار ظاهرى او نيز به شاگردان منتقل ميشود. بر همين اساس بود كه بزرگان و انديشه وران در انتخاب استاد، نهايدت دقت و باريك بينى را مبذول مى كردند و تاءمل و سؤ ال در يافتن معلم اخلاق به اوج خود مى رسيد.
در قداست مقام و منزلت معلمى همين بس كه خداوند تبارك و تعالى در برخى از آيات كريمه قرآن ، شاءن معلمى را به خود نسبت داده است ، يكى آنجا كه مى فرمايد:
وعلم آدم الاسماءكلها
(149)
خداوند اسما را به آدم آموخت .
و ديگرى زمانى كه به عنوان پاداشى معنوى ، به پرواپيشگان مژده مى دهد كه :
واتقواالله و يعلمكم الله
تقوا داشته باشيت و خداوند خود به شما خواهد آموخت .
دراين جا شايسته است كه ابتدا گذرى كوتاه به بيان ارزشمند حضرت امام سجاد (ع ) در منزلت و تكليف معلم و سپس وظيفه شاگرد داشته باشيم .
وظيفه معلم در كلام امام سجاد (ع )  
اما حق كسانى كه به شنيدن كلام تو نشسته اند اين است كه بدانى ، خداوند تو را سرپرست و حافظ حقوق آنان قرار داده است و تكليف تو آن است كه آنان را به حداكثر بهره ممكن برسانى . با متعلم ،با خوشخويى و ملايمت رفتار كنى . اين مسؤ وليت (سرپرستى ) را به خوبى ، به انجام برسانى و (موقعيت كسى را پيدا كنى كه ) نيازهاى معنوى آنان را تهيه و ذخيره مى كند نسبت به آنان خيرخواه باشى نصحتگر آنان باشى همان گونه كه سرپرست به امور كسانى كه تحت تربيت و حمايتش دارد، رسيدگى مى كند. صبر وتحمل داشته باشى . (نسبت به او و عمر و استعدادش ) حسابگر باشى ، همانند كسى كه اگر نيازمند فقيرى را مى بيند، به اندازه نيازش به او عطا مى كند در اين صورت است كه واقعا راهنما و رهبر شايسته اى براى او هستى و مى توانى (در اين زمينه ) مايه اميد و دلبستگى باشى و غير اين صورت نسبت به آفرينش او ظلم كرده اى و متعرض نابودى او و از بين رفتن عزت و سيادت او شده اى . اگر تكاليف معلمى را بدانى و به آنها رفتار كنى ، در اين صورت ، خداوند نعمت دانش را بر تو زيادت خواهد كرد، اگر در تعليم دانش خود بخل ورزيدى يا با شاگردان (خود) به درشتى رفتار كردى ، گويا خود را سزاوار آن دانسته اى كه خدا صفاى دانش را از تو بگيرد و احترام و منزلت علمى تو از دلها برداشته شود، زيرا با وجود عدم لياقت و نداشتن صلاحيت لازم و كافى ، تصدى اين كار مهم را پذيرا شده اى (150).
وظيفه شاگرد در كلام امام سجاد (ع )  
حضرت زين العابدين - عليه السلام - در اين مورد مى فرمايند:
حق راهبر و مدبر زندگانى روحى تو اين است كه از او تجليل كنى ، مجلس و محفل او را گرامى دارى ، به سخنان او كاملا گوش فرادهى و با چهره اى گشاده به وى روى آورى ، صدايت را هنگام گفتگو بلند نكنى ، اگر كسى از او سؤ ال كرد، در پاسخ دادن به آن پيشدستى نكنى و بگذارى خود او آن پرسش را شخصا پاسخ دهد، اگر كسى نزد تو از او به بدى ياد كرد بايد در مقام دفاع از او برآيى ، از او عيب پوشى كنى و خوبيهاى او را به ديگران اظهار نمايى ، با دشمنان همنشينى و با دوستانش دشمنى مكنى (151).
منش معلمى امام خمينى (س ) 
امام به عنوان يك مربى ، خود محصول شرايط خاصى بود. از يك سوى ، پاكى طينت ، اصالت خانوادگى ، سيادت ، استعداد و قابليت كم نظير و از سوى ديگر، درك محضر بزرگانى همچون مرحوم آيت الله العظمى حائرى يزدى ، مرحوم شيخ على اكبر يزدى (معروف به حكيم الهى ) مرحوم آيت الله محمد على شاه آبادى ، و مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى ، شخصيت امام را به عنوان يك مرجع مسلم ، فيلسوف ، عارف فقيه ، عالم ربانى ، حكيم ، و بالاءخره به مثابه مربى يك جامعه ، به جهان نشان داد به گفته برخى از محققين اهميت آثار امام فقط به واسطه تضلع مؤ لف در علوم مختلف نيست ، بلكه مربى بودن امام براى ميليونها انسان حق طلب ونيز راهبرى ايشان ، بهترين صدق به وجود آورنده آثارى اين چنين ارزشمند است (152).
بالاترين تجليل از مقام معلم را در كلام امام مى توان مشاهده كرد ايشان زمانى كه در آثارشان به مناسبتى از استاد عرفان خود مرحوم شاه آبادى مى برند، مى نويسند: شيخ عارف كامل ، روحى فداه و دربيانيه اى كه به مناسبت شهادت فرزند استاد(شهيد حجت السلام و المسلمين مهدى شاه آبادى ) صادر فرمودند، اظهار: داشتنداين شهيد عزيز... فرزند برومند شيخ بزرگوار ما بود كه حقا حق حيات روحانى به اينجانب داشت كه با دست و زبان از عهده شكرش ‍ برنمى آيم (153).
بديهى است كه شاگرد برجسته و پاره تن آن امام ؛ يعنى استاد شهيد مطهرى ، زمانى كه از استاد بزرگوارش حضرت امام خمينى نام مى برد، با تعبير جان جانان ياد كند و زمانى ديگر كه از استادى برجسته و مفسر بزرگ قرآن ؛ يعنى مرحوم علامه طباطبايى نام مى برد، عبارت روحى فداه را به كار مى برد.
معلم در كلام امام خمينى  
اگر تربيت (شما معلمين ) يك تربيت انسانى و روى فطرت انسان باشد، بعدها هم كه (شاگرد) هر كار خوبى بكند، شما شريك هستيد در آن كار خوب (154).
معلم ، امانتدارى است .. اگر... اين امانت به آن خيانت شود، يك وقت مى بينيد خيانت به يك ملت است ، خيانت به يك جامعه است ، خيانت به اسلام است (155)
شماها(معلمين را) يك مردم عادى نيستند، گاهى شريك يك نوارنيتى هستيد كه شما ايجاد كرديد(156).
شماها، معلم نسلى هستيد كه در آتيه همه مقدورات كشور به آن نسل سپرده مى شود، شما امانتدار يك همچو نسلى هستيد و تربيت شما و تعليم شما بايد همراه هم باشد(157).
اين وظيفه (همراه بودن تربيت با تعلم ) فقط وظيفه معلم دينى نيست ، اين وظيفه همراه است براى تمام معلمين در هر رشته و تمام اساتيد دانشگاه در هر رشته اى هستند(158).
اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد(159).
نقش معلم در جامعه ، نقش انبياست ، انبيا هم معلم بشر هستند (160).
نقش (معلم ) بسيار حساس و مهمى است و مسؤ وليت بسيار زيادى دارد، نقش مهمى است كه همان نقش تربيت است كه "اخراج من الظلمات الى النور" است (161).
خداى تبارك و تعالى اين سمت (معملى ) را به خودش نسبت مى دهد كه خداى تبارك و تعالى ولى مؤ منين است و آن ها را از ظلمات اخراج مى كند به سوى نور(162).
معلم اول ، خداى تبارك و تعالى است ... و به وسيله انبيا و به وسيله وحى ، مردم را دعوت مى كند به نورانيت ، دعوت مى كند به كمال ، دعوت مى كند به عشق ، دعوت مى كند به محبت ، دعوت مى كند به مراتب كمالى كه از براى انسان است (163).
نتيجه اى كه مى گيريم اين است :
O شخصيت آدمى ، محصول و برايند چندين عامل ، از جمله معلم (مربى ) است .
O از زمان آغاز تربيت رسمى (ورود به دبستان ) نافذترين عامل تربيتى ، معلم و مربى است .
O رويكرد به معلمى ، رويكردى عرفانى ، الهى و معنوى است ، چه آن كه خداوند، اول معلم عالم هستى است و معلمى را به خود نسبت مى دهد.
O شعاع و دايره نفوذ معلم از سطح و مرز كودك و مدرسه فراتر مى رود جامعه ، ملت و بلكه جهان را در برمى گيرد.
O تاءكيد بر جلالت مقام معلمى از انسان شناسى فطرى نشاءت مى گيرد.
O التزام تعليم و تربيت و معيت اين دو با يكديگر، موجب توفيق در كار معلمى است .
O حقيقت نقش معلمى ، خارج كردن كودكان از وادى ظلمات و هدايت آنان به منزلگه نور است .
O معلمان پابه پاى انبيا در دعوت مردم به نورانيت و كمال ، مشابهت شغلى دارند.
O همراهى تعليم با تربيت ، اختصاص به معلم دينى ندارد؛ بلكه همه معلمان و استادان دانشگاه را نيز شامل مى شود.
O شاگردان و همه آنچه بدانها مربوط مى شود نظير فرصت عمر، پاكى فطرت وزلال وجدان آنها همچون امانتى از جانب پروردگار در دست معلمان محسوب مى شود.
د - محيط اجتماعى  
در بررسى عوامل تربيتى ، به رابطه ميان محيط اجتماعى و پيامدهاى تربيتى اخلاقى ناشى از آن مى پردازيم . چنانچه تحليل دقيقترى از عناصر پديد آورنده جامعه ارائه كنيم ، به عناوينى چون نوع حكومت ، رسانه هاى گروهى ، مطبوعات و نظاير آنها برمى خوريم كه هر يك درخور بحث مستقلى است . در اين ميان ، ابتدا عامل حكومت را، به لحاظ گستردگى در اختياراتش ، بررسى مى كنيم .
رابطه حكومت و انسان از نوع تاءثير است نه التزام ،لذا مى توان اظهار كرد كه ويژگى هاى اخلاقى و تربيتى آدمى ، تابعى از نوع حكومتى است كه بر او اعمال ميشود، ولى رابطه مذكور قهرى نيست ، و نياز به تبين و تحديد دارد.
براى مثال ، ابتدا به يكى از آيات قرآن استناد و سپس به دو جمله از كلام معصومان (ع ) اشاره مى كنيم . قرآن كريم ميفرمايد:
ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماويهم جهنم و سائت مصيرا (164).
همانا آنان كه دريابندشان فرشتگان ، ستم كنندگان بر خويشتن ، گويند در چه بوديد، گويند ناتوانى در زمين ، گويند آيا نبود زمين خدا پهناور تا هجرت كنيد در آن ،آنان جايگاهشان دوزخ است و چه بد بازگشتگاهى است .

در اين آيه شريفه ، كسانى را كه با تكيه بر شرايط اجتماعى ، خود را از هر گونه مسؤ وليتى مبرا مى دانند، مورد پرسش قرار داده است و مى فرمايد كه چرا مهاجرت نكرديد؛ يعنى نفى پذيرش شرايط اجتماعى و به عبارت ديگر مى خواهد بگويد كه انسان مى تواند بر موقعيتهاى نامطلوب اجتماعى كه منجر به تضعيف ارزش انسانى مى شود، غلبه كند و به هر گونه شرايط تن ندهد.
در بيانى صريح از پيامبر اسلام (ص ) آمده است كه فرمودند:
كما تكونوا يولى عليكم (165).
چونان هستيد، همان گونه كه بر شما حكومت كنند.
و در همين زمينه ، سخنى از حضرت على (ع ) آمده است كه مى فرمايند:
الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم (166).
مردم در روشهاى اخلاقى و صفات اجتماعى ، به حكومتهاى خود بيشتر شباهت دارند تا به پدران خويش .
استنتاج ما از اين دو عبارت شريف چنين است : متناسب با روحيات و خصلتهاى مردم ، تنوع ويژه اى از حكومتها يا الگوهاى زمامدارى در جهان وجود دارد، به گونه اى كه نوعى تناسب و تشابه منطقى ميان روحيات ملتها و نوع حكومتها نيز قابل تعريف است ، بر اساس ‍ همين باور مى توان با تحول در نظام حكومتى جوامع ، تربيت آنها را نيز متحول كرد. چنين رابطه اى تا آن اندازه واجد معنا و مفهوم استوارى است كه همانندسازى مردم با نوع حكومت خويش به مراتب بيشتر از مشابهت آنان به پدران خود از لحاظ صفات ، روحيات وشيوه هاى رفتار ايشان است .
افلاطون به عنوان يكى از برجسته ترين فلاسفه و حكماى دوره گلبار يونان در كتاب هشتم جمهورى به بررسى انحطاط جامعه ونسل انسان مى پردازد و تاءثير هر نوع حكومتى را بر اخلاق فرد بيان مى كند و از جمله حكومتهاى مطرح ، تيموكراسى ، اليگارشى ، دموكراسى ، و استبدادى را مورد بحث قرار مى دهد و مضار هر يك را به روشنى بر مى شمارد و در نهايت به عنوان راه حلى مطمئن براى رفع انحطاط روحى بشر، حكومت فيلسوف شهريارى را پيشنهاد و جزئيات آن را به تفصيل بيان مى كند(167).
هدف افلاطون از طرح مدينه فاضله در حقيقت اين بود كه برجسته ترين و دانشمندترين افراد كه همانا فلاسفه و حكيمان هستند، بر جوامع بشرى حكومت كنند، چه در اين صورت است كه مى توانند مصالح مردم را در نظر گيرند و موجبات رشد و تعالى آنها را فراهم كند.
هگل ، بر آرمانهاى اساسى دولت و حكومت تاءكيد مى كند و معتقد است كه تربيت بايد تابع آرمانهاى حكومت باشد. در نظر او حكومت بالاترين قدرت تصميم گيرنده تلقى ميشود(168). نيچه نيز بر اقتدار دولت و حكومت اصرار مى ورزد و خود فسلفه اصالت قدرت را مطرح مى كند.
ويل دورانت در تحليل رابطه فرهنگ وحكومت مى نويسد: قدرت هر اندازه بيشتر و مسؤ وليت آن كمتر باشد، فاسدتر است ، اشراف هميشه بى رحم بوده اند، مانند اسپارتيان در برابر غلامان يا نجباى رم در برابر بدهكاران يا زمينداران انگلستان در برابر دهقانان ايرلندى (169).
وى در تجليل از دموكراسى مى گويد: هيچ كس آن اندازه خوب نيست كه بى رضايت ديگرى بر او حكومت كند، دموكراسى همه را تشويق مى كند كه مسؤ وليت خود را بر عهده گيرند، دموكراسى استخوان بندى را محكمتر مى سازد و نظر را وسعت و تعالى مى بخشد
(170).
و در ارزيابى دستاوردهاى فرهنگ اشرافى وحكومت اريستوكراسى چنين مى نويسد: هيچ شخص با اطلاعى ، وجود علم و هنر را به اشراف نسبت نمى دهد، پيشرفت مديون عده معدودى است (171).
حكومت و تربيت  
امام خمينى (س ) در تبيين رابطه حكومت و تربيت مى فرمايند:
انبيا، دنبال اين بودند كه حكومت عدلى در دنيا متحقق كنند، براى اين است كه اگر حكومت عدل باشد، حكومتى باشد، با انگيزه الهى ، با انگيزه اخلاق و ارزشهاى معنوى انسانى ، يك همچو حكومتى ، اگر تحقق پيدا بكند، جامعه را مهار مى كند و تا حد زيادى اصلاح مى كند(172).
و به جهت ترسيم آفات حكومتهاى غيرالهى ، بر اين باور تكيه دارند كه :
اگر حكومتها به دست جباران باشد، به دست منحرفان باشد، به دست اشخاصى باشد كه ارزشها را در آمال نفسانى خودشان مى دانند، ارزشهاى انسانى را هم گمان ميكنند كه همين سلطه جوييها و شهوات است ، تا اين حكومتها برقرار هستند، بشريت پيدا بكند ولو بعض آمال انبيا، آن كشور رو به اصلاح مى رود(173).
و در معرفى نوع حكومتى كه موجب رشد و تعالى انسان مى شود مى فرمايند:
حكومت اسلام ، حكومت قانون است ، در اين طرز حكومت ، حاكميت منحصر به خداست و قانون فرمان و حكم خداست ، قانون اسلام يافرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى ، حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم (ص ) گرفته تا خلفاى آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند(174).
آرمان حكومتى امام ، حكومتى مبتنى بر عدالت و انسان سازى است . در حقيقت اين حكومت به لحاظ تاءثير مهمى كه در ساختن انسانها دارد، آرمان و آرزوى مصلحان است . امام در اين باره مى فرمايند:
آنها (انبيا) مى خواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همان طورى كه خيانت نمى كنند در جلوت و در پيش مردم ، براى اينكه از مردم ملاحظه مى كند، انبيا مى خواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ، ديگر فرقى نباشد... ميل همه ما اين است كه ما يك چنين حكومتى داشته باشيم ، همان جور حكومتهايى كه درصدر اسلام بود كه عدالت بود، همه اش عدالت بود (175).
نكته مهم در خصوص حكومت اين است كه انبيا و اولياى الهى گرچه دنبال آن بودند كه حكومت الهى و معنوى برقرار كنند، با اين حال حكومت براى آن ها غايت نبود، بلكه وسيله بود. رويكرد آنها به حكومت به منزله پديده اى اصيل نبود امام دراين باره مى فرمايند:
انبيا خودشان را خدمتگزار مى دانستند نه اينكه يك نبى اى كه خيال كنند حكومت دارد به مردم ، حكومت در كار نبوده ، اولياى بزرگ خدا، انبياى بزرگ همين احساس را داشتند كه اينها آمدند براى اينكه مردم را هدايت كنند، ارشاد كنند، خدمت كنند به آنها(176).
چنانچه منظور از تشكيل و برقرارى حكومت را رشد و تعالى انسانها تلقى كنيم ، قطعا انگيزه نيرومندترى براى انبيا و اولياى آنها كه همان اطاعت امر خداوند باشد، جايگزين انگيزه هاى غير الهى خواهد شد و علاوه بر آن ، آثار تربيتى چنين حكومتى تلاش بى وقفه ، استقامت تا پاى جان و تزلزل ناپذيرى در برابر تهديدهاى دشمنان خواهد بود.
امام مى فرمايند:
نظر به اين بود كه اينها را آدم كند، هر كس كه آدم مى شد، يك بشاريت براى رسول اكرم (ص ) يا انبيا بود و اما اينكه بخواهند يك كشورى را بگشايند و بخواهند - فرض كنيد كه - بلوكى داشته باشند و اين حرفهاى نامربوطى كه بين اصحاب طاغوت هست ، اينها در بين انبيا اصلا مطرح نبوده ، اصلا مطرح نيست (177).
ثبات قدم انبيا و اولياى الهى ، نتيجه انگيزه الهى و معنوى آنان است . امام مى فرمايند:
آن عملى كه الهى باشد و انگيزه اى جز الوهيت نداشته باشد، مثل اعمالى كه انبيا - عليهم السلام - در تبليغات خودشان انجام مى دادند، اين اعمال طورى است كه هيچ انگيزه اى ندارند، الا خداى تبارك و تعالى و لهذا انبياى بزرگ در عين حالى كه در اين تبليغشان و در اين ارشادشان آنقدر زحمات را متحمل مى شدند، هيچ يك از اين زحمات ، آنها را از آن عملى كه داشتند، سست نمى كرد و بايد گفت كه هيچ يك از آن رحماتى كه به حسب انگيزه هاى بشرى به نظر مى ايد كه زحمت است براى آنها اين طور نبود براى اينكه روى آن مقصدى كه آنها حركت مى كردند و عمل مى كردند، آن مقصد به قدرى بزرگ بود و به قدرى عالى بود كه تمام زحماتى كه براى آن مقصد متحمل مى شدند به نظرشان زحمت نبود، مقصد (مورد) نظر بود و لهذا مى بينيد كه تمام عمرشان را انبيا صرف مى كردند در همان مقصدى كه داشتند و يك قدم عقب نمى گذاشتند و هيچ تزلزلى در روح آنها حاصل نمى شد(178)
ه‍- رسانه هاى گروهى  
دو موضوع ، نقش رسانه هاى گروهى را به عنوان يك عامل تربيت از ساير عوامل ممتاز مى كند، يكى جذابيت و گيرايى پيام و ديگرى گستردگى و فراگير بودن آن است . بى ترديد امروزه در رقابت جاذبه مدارس و نظامهاى آموزشى نمى توانند خود را به پاى صدا وسيما مطبوعات ، كتاب و نظاير آنها برسانند. جاذبه رنگ وتصوير وجلوه هاى بديع هنرى ، تلويزيون را به با نفوذترين و پربيننده ترين عامل ، تبديل كرده است . ولى همه اينها، گرچه جنبه هاى قوت و مثبت اين عامل را اثبات ميكند، در كنار آن به جهت ساختار آن ، زمينه انحراف و لغزش از اهداف تربيتى نيز به شدت وجود دارد.
امام خمينى درتوصيه به مسؤ ولان مملكتى چنين سفارش مى كنند:
نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند... تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى ومصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان ، جلوگيرى از آنها واجب است و از آزاديهاى مخرب بايد جلوگيرى شود(179).
ايشان در ارزيابى خود از نقش رسانه ها، بالاترين درجه اهميت را براى تلويزيون قايلند و مى فرمايند:
اين رسانه هايى كه ما الان داريم ، چه مطبوعات و مجلات و روزنامه ها و چه سينماها و تئاترها و امثال ذلك و چه راديو و تلويزيون است .از همه آن دستگاهها بيشتر رابطه ، با انسان دارد، تلويزيون است ، از دو جهت ، يك جهت اينكه مطبوعات هرچه هم تيراژش زياد باشد، اولا در سطح يك مملكتى نيست و ثانيا همه افراد نمى توانند از اين استفاده كنند... سينماها در يك محيط محدود مى توانند كار خودشان را انجام بدهند، راديو هم در همه جا هست ، در همه چيز هست لكن فقط از راه سمع است ... تلويزيون هم سمعى است وهم بصرى ، تبليغات تلويزيون مى تواند از راه سمع مردم را يا تربيت كند يا منهدم كند(180)
توصيه هاى تربيتى امام خمينى (س ) 
آنچه از مفاد سخنان و رهنمودهاى امام خطاب به مسؤ ولان رسانه هاى گروهى ، در قالب توصيه هاى تربيتى مى توان ارائه كرد، به شرح زير است :
رسانه هاى گروهى در حقيقت مراكز آموزش و پرورش عمومى هستند و بايد به اين معنا توجه لازم داشته باشند
مسؤ ولان رسانه هاى گروهى ، در خودشان اميد ايجاد كنند و خود را باور نمايند (181).
به اين ملت روحيه بدهند و ملت را ماءيوس نكنند(182).
روحيه عدم وابستگى به شرق و غرب را تقويت كنند (183)
پيروزى ملت در پرتو اطمينان روحى است كه مسؤ ولان رسانه ها و مطبوعات در مردم ايجاد مى كنند(184)
رسانه هاى گروهى ، توانايى ارائه خدمات گرانمايه اى را به فرهنگ اسلام و ايران دارند.
يكى از مهمترين مسؤ وليتهاى رسانه ها، آموزش راه و روش زندگى شرافتمندانه و آزادمنشانه به ملت است (185)
راهى را كه رسانه ها طى مى كنند بايد در مسير ملت و در خدمت ملت باشد.(186).
از جمله وظايف رسانه ها به ويژه مجلات اين است كه انسانهاى برومند و متفكر تربيت كنند تا براى مملكت مفيد باشند(187).
و - قرآن ، عامل تربيت  
رسول اكرم (ص ) مى فرمايند:
كسى كه قرآن مى خواند، گويا در مرحله نبوت سير مى كند با اين تفاوت كه فاقد وحى آسمانى است (188).
قرآن ، يكى ديگر از انگيزه هاى ارسال پيامبران الهى را تلاوت آيات الهى بر مردم معرفى و هدف اصلى از نبوت را تلاوت كتاب ، تزكيه و تعليم آيات حكومت (سخن استوار) بيان ميكند و مى فرمايند:
يتلوا عليهم آياته و ليعلمهم الكتاب و الحكمه (189)
و در برخى از آيات ، قرآن را عامل هدايت و ارشاد معرفى مى كند.
ان هذاالقرآن يهدى للتى هى اقوم (190)
عظمت و قداست قرآن تا جايى است كه رسول اكرم (ص ) قرائت آن را بزرگترين عبادتها مى داند و حضرت امير (ع ) بهترين ، انسانها را كسى مى دانند كه قرآن را فرا گيرد و به ديگران نيز تعليم دهد(191).
اگر چه بركات قرآن كريم ، به جهت گستردگى و ژرفاى آن ، قابل تبيين ژرفاى و تحليل نيست ولى به طور خلاصه به برخى از آثار آن مى پردازيم .
آثار اخلاقى و تربيتى قرآن در كلام معصوم (ع )  
جوان مؤ منى كه قرآن مى خواند، قرآن با گوشت و خونش (تمام وجودش ) آميخته مى شود (192).
قرآن شاد كننده دلها و بهترين كلام و گفتارهاست
تلاوت قرآن در خانه ، سبب خير و بركت و نيكبختى اهل آن است .
شنيدن قرآن ، بلاهاى دنيوى و تلاوت آن ، عذابهاى اخروى را از فرد دفع مى كند.
تعليم يك آيه قرآن موجب مى شود تا زمانى كه آن آيه تلاوت مى شود، به فرد پاداش داده ميشود
قرآن حاوى سرگذشت پيشينيان و پيشگويى آيندگان است
قرآن انسان را در غلبه بر تنهايى يارى ميدهد. امام سجاد (ع ) فرمودند:
اگر تمام مردم شرق و غرب عالم بميرند، تا زمانى كه قرآن همدم و همراه من است ، كمترين هراسى (از تنهايى ) به خود راه نخواهم داد.
تلاوت كننده و شنونده قرآن ، هر دو در اجر و پاداش يكسانند .
تلاوت قرآن ، موجب نورانى شدن خانه ها مى شود(193).
قرآن ثروتى است كه موجب بى نيازى آدمى مى شود و هيچ غنايى بالاتر از آن تصور نمى شود(194)
تلاوت قرآن ، موجب پاك شدن انسان از گناهان مى شود(195).
تعظيم و بزرگداشت قرآن همانا تعظيم و بزرگداشت خداوند است (196).
تلاوت قرآن ، دلهايى را كه همانند آهن زنگ زده است ، صيقل مى هد(197)
دلهايى كه قرآن را در مى يابند از عذاب در امانند(198).
كسى كه شب برخيزد و كتاب خدا را تلاوت كند، محبوب خداست (199).
قرآن براى كسى كه آن را تلاوت كند، روز قيامت شفاعت مى كند (200).
جايگاه قرآن در كلام امام خمينى (س )  
امام ، بعثت و قرآن را عوامل تربيت مى دانند و اولى را مقدمه اى براى دومى تلقى مى كنند و مى فرمايند:
تلاوت (قرآن ) مى كند براى تزكيه ، و براى تعليم و براى تعليم همگانى ، تعليم همين كتاب و تعليم حكمت كه آن هم از همين كتاب است ، پس انگيزه بعثت ، نزول وحى است و نزول قرآن است و انگيزه تلاوت و قرآن بر بشر اين است كه تزكيه پيدا بكنند و نفوس ‍ مصفا بشوند، از اين ظلماتى كه در آن ها موجود است تا اينكه بعد از اينكه مصفا شدند، ارواح و اذهان آن ها قابل اين بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند(201).
ايشان در جاى ديگرى چنين مى فرمايند:
بدان كه اين كتاب شريف ، چنانچه خود بدان تصريح فرموده كتاب هدايت و راهنماى سلوك انسانيت و مربى نفوس وشفاى امراض ‍ قلبيه و نوربخش سير الى الله است (202)
آثار اخلاق و تربيتى قرآن در كلام امام خمينى  
در يك جمع بندى ، قرآن از اين نظر عامل تربيت است كه به تعبير و بيان امام ، مبتنى بر آثار و بركات زير است :
قرآن براى استخلاص مسجونين در اين زندان تاريك دنيا و رساندن آنها از حضيض نقص و ضعف و حيوانيت به اوج كمال و قوت و انسانيت است (203)
(قرآن ) براى وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاءالله (است ) كه اعظم مقاصد و مطالب اهل الله است (204).
قرآن دعوتى به مقاصد مهمه اى نظير معرفت الله و بيان معارف الهيه است (205)
قرآن شفاى دردهاى درونى است (206)
قرآن براى تهذيب نفوس و تطهير بواطن از ارجاس طبيعت و تحصيل سعادت است (207)
قرآن حاوى قصص انبيا، اوليا و حكماست (208)
قرآن حاوى كيفيت تربيت حق نسبت به انبيا واوليا و حكماست .
قرآن حاوى كيفيت تربيت انبيا و اوليا و حكما نسبت به خلق است (209).
قرآن مشحون از تعليمات و تربيتهاى ربوبيه مذكور و مرموز است (210).
قرآن ، مكرر قضايايى را طرح مى كند تا در نفوس قاسيه تاءثير كند
تنوع مطالب قرآن و متنوع بودن شيوه هاى ارائه حقايق در آن ، الگويى است كه دست اندركاران تربيت ، تعليم و تعلم و انذار و تبشير، بتوانند به همان كيفيت نفوس مختلفه و قلوب متشتته را بهره رسانند(211).
قرآن با بيان كيفيت مجاهدات اصحاب رسول خدا(ص ) موجب بيدارى مسلمين ازخواب غفلت و برانگيختن آنها براى مجاهده فى سبيل الله مى شود(212).
قرآن حاوى قوانين ظاهر شريعت و آداب و سنن اليه است .
قرآن همچون كتاب بزرگ تربيت براى عموم ، مطالبى را با صراحت و براى طبقه خاصه به رمز و اشاره بيان فرموده است (213)
قرآن كيفيت احتجاجات و براهين ذات اقدس متعال را آورده تا اهل معرفت در اين خصوص نيز استفاده كامل برند(214).
قرآن حاوى معارفى بى شمار و اسرارى بس دشوار است كه اطلاع بر آن جز به سلوك برهانى يا نور، عرفانى ، ممكن نيست (215).
قرآن براهين دقيقه اى در اوصاف كماليه دارد كه اهل معرفت از آن استفاده كامل بنمايند(216).
جايگاه تلاوت قرآن در زندگى امام خمينى (س )  
نكته برجسته اى كه در سيره اخلاقى و تربيتى آن رهبر بزرگوار به صورت ممتاز و قابل تحسين وجود دارد، اين است كه ايشان على رغم حضور در نقطه ثقل مبارزات سياسى و اجتماعى ، هرگز از اذكار و نوافل و زيارت غافل نبودند و در انجام دادن آنها مقيد به نظم و ترتيب خاصى بودند. اينك به نمونه هايى اشاره مى كنيم . يكى از نزديكان امام خمينى مى گويد:
امام روزانه چندين نوبت قرآن مى خواندند با همان صداى ملكوتى ايشان در هر فرصت مناسبى كه پيش مى آمد، قرآن مى خواندند و معمولا بعد از نماز صبح ، قبل از نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا يا در هر فرصت ديگر، مقيد به اين مستحب الهى بودند و ما بارها كه در ضمن روز خدمت ايشان مى رسيديم ، امام را مشغول خواندن قرآن مى يافتيم (217).
يكى از همراهان امام در نجف اشرف درباره ايشان اظهار مى كردند كه :
ايشان هر روز ده جزء قرآن در ماه رمضان مى خواندند، يعنى در هر سه روز يك دوره قرآن مى خواندند، برخى از برادران خوشحال بودند كه دو دوره قرآن خوانده اند، ولى بعد مى فهميدند كه امام ده يا يازده دوره قرآن را خوانده اند(218).
علامه مجلسى اول (ره ) در اجازه اى كه براى فرزندش ملامحمد باقر صاحب بحارالانوار نوشته است ، او را به قرائت يك جزء قرآن در هر روز و مطالعه و تفكر در نامه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) به امام حسن مجتبى (ع ) - كه در نهج البلاغه مسطور است - و عمل به آن سفارش ‍ مى كند(219).
اين بخش در توصيف پرواپيشگان گهربار از حضرت على (ع ) به پايان مى بريم .ايشان در توصيف پرواپيشگان ، ويژگيهايى را بيان مى فرمايند كه بخشى از آن چنين است :
چون شب شود(براى نماز) برپا ايستاده آيات قرآن را با تاءمل و انديشه تلاوت مى نمايند، با زمزمه آن آيات و دقت در معنى آنها غمى عارفانه در دل خود ايجاد مى كنند و دواى دردهاى خويش را بدين وسيله ظاهر مى سازند، هرچه از زبان قرآن مى شنوند، مثل اين است كه به چشم مى بينند(220)
ز - جنگ ، عامل تحرك  
دوره هشت ساله دفاع مقدس ، گرچه با افتخارات بزرگى براى ملت رشيد ما به پايان رسيد، از دو جهت ، بيان آثار و پيامدهاى آن ضرورى و مفيد است ؛ ابتدا اينكه نسل نوجوان امروز و آينده ساز ميهن اسلامى ما شايد تصور دقيق و درستى از تجربه دفاع مقدس ‍ نداشته باشد و در آينده اى نه چندان دور، تحت تاءثير برخى القائات و تفسيرهاى مغرضانه اسلامى نداشته باشد از جهت ديگر، به لحاظ وجود قانونمنديهاى تاريخى كه بر جريانها و تحولات يك ملت حاكم است ، چنانچه انقلاب اسلامى در معرض تهديدهاى نظامى ديگرى قرار گيرد، جوانان و نوجوانان بتوانند با تحليل صحيحى كه از تجربه دفاع مقدس دارند، موضع درست و سنجيده اى اتخاذ كنند و در دفاع از آرمانها و ارزشهاى اسلام و انقلاب اسلامى ، سهم خويش ‍ را ايفا نمايند.
با اينكه بخش مهمى از سخنان امام خمينى ، به دفاع مقدس ‍ اختصاص يافته است ، ولى به لحاظ انطباق مضمونى ، قسمتهايى از بيانات ايشان را كه ناظر به آثار اخلاقى و تربيتى دفاع مقدس است ، در زير مى آوريم و در ابتدا به عبارتى از حضرت امير (ع ) استناد مى جوييم كه فرمودند:
فى القلوب الاحوال علم جواهر الرجال (221).
در دگرگونى حالات و روزگاران ، جوهر واقعى انسانها آشكار مى شود.
آثار تربيتى جنگ  
رويكرد امام خمينى (س ) به آثار تربيتى و اخلاقى جنگ و تحريم اقتصادى ، عمدتا در محورهاى ذيل قابل تبيين است :
O جنگ و تحريم اقتصادى ، يك تحفه الهى ؛(222)
O جنگ ، عامل شكوفايى مغزها؛(223)
O جنگ ، موجب اثبات قدرت ملت به دشمن ؛(224)
O جنگ مكمل دانش نظامى ؛(225).
O جنگ عامل شكستن ابهت دو ابرقدت ؛(226)
O جنگ ، عامل وحدت ملى (227).
O جنگ ، عامل رسوايى مخالفين اسلام ؛(228)
O جنگ ، عامل تحرك در ملت ؛(229)
O جنگ عامل صدور انقلاب ؛(230)
يك تحليل تربيتى  
در پس هر رويداد تاريخى ، مى توان به يك تحليل تربيتى دست يافت .
تجربه دفاع مقدس ، علاوه بر آثار تحولى و بديع خود كه در سخنان امام بدانها اشاره شده است ، متضمن آثار ديگرى از لحاظ تربيتى نيز هست كه به طور خلاصه به برخى از آنها اشاره مى شود:
جنگ ، تفسير جديدى از زندگى به جوانان ارائه كرد در حقيقت قشر عظيمى از نسل نوجوان و جوان كه زندگى را در تكرار مكررات و روزمرگى مى گذراندند، در شور و هيجان دفاع مقدس ، معناى نوينى از چگونه زيستن و چگونه بودن را آموختند و به طور مسلم ، جوانانى كه با بصيرت به پهنه هستى مى نگرند، آرمانها، آمال ، انتظارات و نوع رابطه شان با عالم انفسى و آفاقى متحول مى شود و در تب و تاب رنجهاى حقير و دردهاى ناشى از خودخواهى ، اسير و گرفتار نخواهند شد.
نتيجه منطقى چگونه زيستن در پديده چگونه تحمل كردن و افزايش سطح شكيبايى انسان نهفته است . اگر جوانان بدانند براى چه زندگى مى كنند، قادر خواهند بود با هر مشكلى مبارزه كنند، چه انگيزه زيستن موجب انگيزه ايستادگى مى شود
تاءثير و تحول ديگرى كه در دفاع مقدس قابل تبيين است ، حل يكى از معضلات بزرگ بشرى ؛ يعنى مساءله مرگ است . مرگ هميشه به عنوان بزرگترين تهديد عليه امنيت ، سلامتى و زندگى ، وارد صحنه مناسبات و دايره آرزوهاى بشر شده و ظاهرا موضوعى قابل حل تلقى نشده است . ليكن باتجربه دفاع مقدس ، ترس از مرگ يكباره فرو ريخت ، زيرا مرگ ديگر پايان همه چيز نبوده ، بلكه يك مرحله انتقالى و پل ارتباط ميان دو مرحله از حيات و ترك كردن رحم بسته دنيا و ورود به فرافضاى عالم ابديت تلقى شد.
از ديدگاه تربيتى ، فاصله طولانى ميان جوانانى كه به اندك مساءله اى آسيب پذير مى نمودند و جوانانى كه با اصرار و حتى گريه از فرماندهان خود مى خواستند كه آنها را به خط مقدم بفرستند يا افتخار خط شكن شدن به آنها بدهند، حقيقتا راهى دراز و ناممكن مى نمود، ولى به بركت دفاع مقدس ، به همت والاى نسل شهادت طلب به رهبرى امام خمينى و دست عنايات حق تعالى ، صحنه هاى بديعى در تاريخ به وقوع پيوست كه اگر نگويم بى نظير، لااقل كم نظير است .
فصل چهارم : انسان ، موضوع تربيت 
رويكرد انسان شناختى امام خمينى (س )
هر مكتبى ناگزير از تبيين مواضع انسان شناسى ، معرفت شناسى ، ارزش شناسى و هستى شناسى است و در حوزه تعليم و تربيت ، ابتدا جايگاه انسان تعريف و تبيين مى شود و پس از آن از روشهاى تربيتى سخن به ميان مى آيد.
ارتباط جسم و روح
در انسان شناسى از ديدگاه اسلام ، تصويرى كه از آدمى ارائه مى شود، متضمن دو جنبه روح و بدن و ارتباط ميان اين دو است : روح نفخه اى كه از جانب خداوند به او افاضه شده : و نفخت فيه من روحى (231) و ديگر موجودات را از اين جهت ، برخوردار نگردانيده است و بدن محسوس و قواى ظاهرى كه محل تجليات روح مى باشد. امام خمينى (س ) در اين باره مى فرمايند:
بدان كه انسان ، اعجوبه اى است داراى دو نشئه و دو عالم ، نشئه ظاهره ملكيه دنيويه كه آن بدن اوست و نشئه باطنه غيبيه ملكوتيه كه از عالم ديگر است و نفس او كه از عالم غيب و ملكوت است ، داراى مقامات و درجاتى است (232).
بديهى است كه اين دو جنبه نه تنها در ضديت با يكديگر بالضروره نيستند - نظير آنچه در برخى مكاتب عرفانى تلقى مى شود - بلكه با انسجام و هماهنگى با يكديگر مى توانند به حيات آدمى تداوم بخشند و هر يك از حقوقى ويژه برخوردارند. امام در اين خصوص ‍ نيز مى فرمايند:
روح و جسم ، با هم وحدت دارند. جسم ، ظل روح است ، روح باطن جسم است . جسم ظاهر روح است ، اينها با هم يك هستند جدايى از هم ندارند، همان طورى كه جسم انسان و روح انسان وحدت دارد، بايد طبيب جسمى و طبيب روحى ، وحدت داشته باشند، آنها بايد يك باشند(233)
انسان موجودى چند بعدى
تربيت مطلوب ، مستلزم معرفت به همه ابعاد موجودى انسان است .غفلت مربيان و معلمان ازيك يا برخى از ابعاد، به همان ميزان بر حاصل و نتيجه عمل تاءثير كاستى مى گذارد. لذا رويكرد معرفتى هر مكتب به انسان ، موجد ارائه راهكارها و شيوه هاى خاصى مى شود. بديهى است كه به وسعت شعاع ديد انسان شناسى ، تربيت نيز از گستره بيشترى برخوردار مى گردد.
در اين بيان ، اديان الهى به لحاظ انطباق كامل محتوايى و مضمونى با فطرت انسان ، از رويكردى كامل و جامع به ماهيت وى برخوردارند، زيرا آن كه خالق آدمى است و از فطرت خويش وى را منظور كرده است ، بيش از همه به تربيت او و چگونگى آن ، اشراف و احاطه دارد. امام خمينى مى فرمايند:
همه اديان كه از جانب خداى تبارك و تعالى نازل شده است و همه پيغبمران گرامى كه ماءمور ابلاغ بودند، براى آسايش بشر آمده اند و براى انسان سازى آمده اند، خداوند تعالى با وحى به انبياى بزرگ مى خواسته كه مردم را، همه بشر را هدايت كنند و آدم بسازند، آدم با همه ابعادى كه دارد(234)
آن اديانى كه از طرف خداى تبارك و تعالى مى آيد، از باب اينكه خداوند، تمام ابعاد انسان را آفريده است و توجه به آن دارد، انسان را با همه ابعادش ميخواهد تربيت بكند(235).
مغفول ماندن برخى از ابعاد وجودى انسان ، به رشد ناموزون و غير متعادل وى منجر مى شود و در نهايت توازن اخلاقى و معنوى جامعه را بر هم مى زند. امام مى فرمايند:
تمام مسلكهايى كه در دنيا هست (غير مسلكهاى توحيدى ) كار ندارند، به اينكه انسان در باطن ذاتش چه باشد، نفسيتش چه باشد هر كارى كه مى خواهد بكند، آنها فقط متوجه به اين هستند كه حفظ دنيايشان را بكنند و حفظ اينكه انتظامات باقى باشد، فقط دنبال اين هستند كه نظم برقرار باشد و اگر نظم برقرار باشد، ديگر بشر هر كارى مى خواهد بكند(236).
فرجام رويكرد يك بعدى به انسان را از عمل فردريك ماير يك انديشمند تربيتى ، مى توان چنين توصيف كرد: عصر ما، دوران سرخوردگى است ، خوشبينى اى كه از ويژگيهاى بخشى از سده نوزدهم بود، در اثر جنگها، بحرانها، و بروز خودكامگيها، تضعيف شده است ...
صنعت در عصر ما غولى شده است و ما به صورت بردگان ماشين درآمده ايم ، راحتى ما از هميشه بيشتر است ، ولى وقتى به آينده مى نگريم ، احساس ناراحتى عميقى مى كنيم ، براى تفريح و سرگرمى ، وسايل بهتر و راههاى بيشترى داريم ، و در عين حال ، بسيارى از ما احساس مى كنيم كه زندگى ما كاملا ميان تهى است
(237).