تربيت اسلامى با تاكيد بر ديدگاههاى امام خمينى

دكتر محمد رضا شرفى

- ۴ -


نسبت انسان و هستى
انسان ، موضوع و مقصود تعليم و تربيت است موضوع است ، از آن جهت كه پديده مورد مطالعه انديشمندان و مربيان مى باشد، و مقصود است از آن حيث كه هدف تمام دست اندركاران اين است كه انسان بسازند انسان واقعى .
لذا بسيار ضرورى است كه موقعيت آدمى در جهان هستى و نوع رابطه وى با آن ، تبيين شود در تعبير عميق و مؤ ثر حضرت امير (ع ) آمده است كه :
اتزعم انك جرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر (238).
آيا گمان مى كنى كه تو، موجودى كوچك هستى ؟ در حالى كه جهان بزرگترى در تو پنهان و نهفته است .
بر طبق برخى از احاديث قدسى ، تمام موجودات عوالم غيب ، و شهادت مخلوق براى رساندن اين موجود شريف است به مقام خود.
در حديث قدسى آمده است :
يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى (239)
اى پسر آدم ! همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خود آفريدم .
چنان كه شهادت دهد به اين مطلب خود مقام جامعيت انسانى ، كه دلالت بر آن دارد آيه كريمه :
لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم (240).
باور آدمى به اينكه خداوند، او را براى خود خلق فرموده است و خلقت را براى او و علاوه بر آن ، درك اين معنا كه عالم هستى در برابر عظمت و شگفتى وجود انسانت عالم صغير محسوب و آدمى ، عالم اكبر تلقى مى شود، ابعاد نسبت او را با جهان ، ترسيم مى كند.
پس انسان همه عالم را دارد به اضافه ، همه چيزهايى كه در عالم هست از اول موجودات تاآنجايى كه آن ممتاز شده است با همه حيوانات و با نباتات و با معادل آنها شركت دارد، لكن يك اضافه دارد و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوه بالقوه هست كه در آنها نيست (241)
انسان بين دو بى نهايت
تربيت را، متحول كردن انسان موجود به انسان مطلوب گفته اند و هر اندازه ، فاصله اين دو حد بيشتر باشد، وظيفه تربيت پيچيده تر و دشوارتر خواهد بود و به همان نسبت ، ارزش عمل مربى والاتر و ارزنده تر تلقى مى شود.
رويكرد قرآن به انسان ، متضمن عاليترين و در عين حال مذمومترين تعابير است و اين امر، بستگى به گزينش و عمل آدمى دارد. امام خمينى مى فرمايند:
انسان يك موجود عجيبى است ، در جميع طبقات موجودات و مخلوقات بارى تعالى ، هيچ موجودى مثل انسان نيست ، اعجوبه اى است كه از او يك موجودى الهى ملكوتى ساخته مى شود و يك موجود جنهمى شيطانى هم ساخته مى شود. موجودات ديگر اين طور نيستند اين طور نيست كه اين فاصله باشد بين فرد كامل و مابين فرد جهنمى ناقص .
اين از مختصات انسان است كه حق تعالى او را با جميع اوصاف و صفات مقدس خودش ايجاد كرده است و همه چيز در او هست ، از اى موجود، پيغمبر اكرم (ص ) و ساير پيغمبرها محقق شده است و ابوجهل و ساير ابوجهل ها هم هست و واسطه مابين اين دو تا هم الى ما لايعلم هست و كارهايى كه از اين انسان صادر مى شود، حسن و قبح و صلاح و فسادش ، بستگى دارد، به آن جهات روحى انسان
.
انسان به مدد الهى و هدايت انبيا، اوليا و مربيان واقعى مى تواند اين فاصله طولانى (بين دو بى نهايت ) را طى كند و به كمال مطلوب برسد. خداوند تعالى نيز انسانهايى اين چنين را بشارت داده و نويد دلالت راه و ارائه طريق فرموده است :
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا .
چيستى و ماهيت انسان
در تقابل با رويكردهايى كه ماهيت انسان را به مرزهاى زيستى و فيزيكى محدود مى دانند و نيز در مواجهه با ديدگاههاى رفتار گرايى كه آدمى را همچون پديده اى مى داند كه صرفا در قبال محركها واكنش نشان مى دهد، بينش تربيتى اسلام ، انسان را موجودى طبيعى و ماوراى طبيعت ارزيابى مى كند. رويكرد امام در اين زمينه ، ماهيت وجودى انسان را اين گونه تبين مى كند:
انسان اگر به همين حد طبيعت بود و بيشتر از اين چيزى نبود، ديگر احتياج به اينكه يك چيزى از عالم غيب براى انسان فرستاده بشود تا انسان را تربيت بكند (نداشت ) لكن چون انسان مجرد از اين عالم طبيعت (و) يك حقيقتى است ، همين خود، خصوصياتى كه در انسان هست ، دال بر اين است كه يك ماورايى از براى اين طبيعت هست ، چون انسان يك ماورايى دارد و به حسب براهينى كه در فسلفه ثابت است ، ماوراى اين طبيعت در انسان هست و انسان داراى يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد(242).
تجليات روحى و معنوى انسان كه بعد ماوارءالطبيعه وى را تشكيل مى دهد، توجه برخى از انديشمندان معاصر را به خود جلب كرده است تا حدى كه گرايش جديدى به نام فراز روان شناسى به مجموعه علوم روان شناسى افزوده شده است و مطالعات خود را در زمينه هايى كه محسوس و قابل مشاهده نيستند، دنبال مى كند.
در زمينه ماهيت انسان ، موضوعاتى نظير ويژگيهاى ذاتى و فطرى ، ويژگيهاى اكتسابى و پايه هاى وراثتى آدمى ، قابل بررسى است .
ويژگى فطرى انسان
فطرت از ريشه فطر بر وزن سطر به معناى شكافتن از طول است و فطرت بر وزن خلقت به معناى شكافتن پرده تارك عدم و تحول به مرحله وجود است و افطار از همين ريشه لغوى به معنى شكستن روزه مى باشد.
فطرت با توجه به معنايى كه در فرهنگ اسلامى دارد، يعنى انسان در بعد ادراكى ، حقايقى را در مى يابد، و به وضوح به آن مى رسد كه هيچ گونه نيازى به استدلال پيدا نمى كند.
فطرت ، در بعد گرايشها و تمايلها به اين مفهوم است كه آدمى در نهاد خود به پاره اى از پديده ها نظير حقيقت جويى ، فضيلت خواهى ، زيباگرايى ، خلاقيت و در نهايت عشق و پرستش الهى ، رغبت و علاقه خاصى كه مى يابد كه از نوع يادگرفتن و اكتساب نيست .
قرآن كريم ، فطرت انسان را نشاءت گرفته از فطرت الهى معرفى مى كند و آن پديده اى غير قابل تغيير مى داند و بيشتر انسانها را ناآگاه به اين مطلب تلقى مى كند.
در قرآن كريم نيز بر اين مطلب تاءكيد شده است كه :
فطرت الله التى فطر الناس عليها .(243)
هر مولودى بر فطرت (الهى ) متولد ميشود.
لذا مى توان چنين نتيجه گرفت كه همه انسانها در خصايص فطرى مشتركند.
ببايد دانست كه آنچه از احكام فطرت است ، چون از لوازم وجود و هيئات مخمره در اصل طينت وخلقت است ، احدى را در آن اختلاف نباشند(244).
و اما ويژگيهاى فطرى كدامند؟
امام خمينى در اين زمينه مى فرمايند:
پس بايد دانست كه از فطرتهاى الهى يكى بر اصل وجود مبداء فطرت بر استجماع آن ذات مقدس است جميع كمالات را و ديگر فطرت بر يوم معاد و روز رستخيز است و ديگر فطرت بر نبوت است و ديگر فطرت بر جود ملائكه و روحانيين و انزال كتب و اعلام طرق هدايت است كه بعضى از اينها كه ذكر شد، از احكام فطرت و برخى ديگر، از لوازم فطرت است (245).
ايشان مبنى اعتقاد آدمى را بر توحيد، نبوت ، معاد و نظاير آنها را در همه انسانها فطرى مى دانند و در بحث فطرى بودن دين به آنها اشاره مى كنند. و در توضيح مطلب چنين مى افزايند:
يكى از فطرتهايى كه جميع سلسله بنى الانسان مخمر بر آن هستند و يك نفر در تمام عائله بشر پيدا نشوند كه برخلاف آن باشد و هيچ يك از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالك و غير آن ، آن راتغيير ندهد و در آن خلل وارد نياورد، فطرت عشق به كمال است ... اگر چه در تشخيص كمال و آنكه كمال در چيست ، و محبوب و معشوق در كجاست ، مردم كمال اختلاف را دارند (246).
امام تلاش هر گروهى را در رسيدن به مقاصدشان نظير جاه ، مال ، حب و عشق قدرت و نظاير آنها را برخاسته از فطرت كمال جويى انسان مى دانند، با اين توضيح كه درتشخيص كمال ، با هم اختلاف دارند.
و بالجمله حال تمام سلسله بشر در هر طريقه و رشته اى كه داخلند به هر مرتبه اى از آن كه مى رسند، اشتياق آنها به كاملتر از آن متعلق گردد و آتش شوق آنها فرو ننشيند و روز افزون گردد (247)
رنج و احتراز انسان از كسريها و كاستيها نيز ريشه در فطرت دارد.
بدان كه از فطرتهايى كه (فطرالناس عليها)، فطرت تنفر از نقص ‍ است و انسان از هر چه متنفر است ، چون در او نقصانى و عيبى يافته است ، از آن متنفر است (248)
گرايش انسان به راحتى و رفاه نيز از فطرت منشاء مى گيرد.
بدان كه يكى از فطرتهاى الهيه كه مفطور شده اند جميع عايله بشر و سلسله انسان بر آن ، فطرت عشق به راحت است ...
اين همه تحمل مشاق و زحمات در دوره زندگانى براى چه مقصد است ، همه متفق الكلمه با يك زبان صريح فطرى جواب دهند كه ما همه هرچه مى خواهيم براى راحتى خود است
(249)
نكته قابل ذكرى كه در پايان اين بخش بيان مى شود اين است كه مربيان و معلمان ، ابتدا بايد فطرت كودك و انواع آن را به درستى بشناسند و آن گاه به پرورش و شكوفايى زمينه ها و گرايشهاى فطرى همت گمارند.
ويژگيهاى وراثتى انسان
يكى از متخصصان در مقاله اى با عنوان آموزش و پرورش براى قرن بيست و يكم مى نويسد:
از آغاز دهه 1950 سه انقلاب عمده تكنولوژيك آغاز شده است :اول تكنولوژى چينى سيليكان ، دوم ، كشف مولكول dna و سوم ، ساختن مواد پيشرفته صنعتى . احتمالا اين سه انقلاب با ساير انقلابهاى 1990 در هم مى آميزد و كشورهاى بيشتر و بيشترى نظامهاى اقتصادى و مبتنى بر قدرت ذهن ، خلاقيت و صنايع بزرگ را به وجود مى آورند(250).
مولكول dna كه به تعبير آيزاك آسيموف كليد رمز وراثت ناميده شده است ، در حقيقت حامل اطلاعات ارثى مى باشد. اين مولكول و نيز مولكول rna به نظر دانشمندان شيمى حيات ، مى توانند همانند خود را بسازند، ولى با اين تفاوت كه مولكولهاى rna موجود در سلول ، تحت هدايت dna ساخته مى شود(251)
پديده وراثت ، بسيار پيچيده و پررمز و راز است ، به اين معنا كه همه فعل و انفعالاتى كه در انتقال صفات موروثى شركت مى جويند، به درستى شناخته نشده اند. با اين حال ، اصل مسلمى كه پايه دانش ‍ ژنتيك را تشكيل مى دهد، بر اين واقعيت مبتنى است كه نيمى از ويژگيهاى وراثتى از طريق پدر و نيمى ديگر از طريق مادر به فرزند منتقل مى شود.
برهمين اساس ، مكتب اسلام به انسان توصيه مى كند كه با همسرى باايمان ازدواج كند.
شخصى به حضرت امام مجتبى (ع ) عرض كرد، دخترى دارم ، به نظر شما با چه كسى وصلت كنم ؟ حضرت فرمودند: با كسى كه متقى و باايمان باشد، چه اگر او را دوست بدارد، مورد احترامش قرار ميدهد و اگر دشمنش بدارد، به وى ستم نمى كند(252).
در بخشى از فرمايشهاى امام سجاد - عليه السلام - ذيل عنوان حق پدر آمده است :
... بايد بدانى كه او (پدر) به منزله اصل و ريشه و تو به منزله شاخه اى از او هستى . او (در ظاهر) منشاء پيدايش تو در اين جهان است ، به طورى كه اگر او نبود، تو هم به اين ترتيب كه هستى نمى بودى .
پس هرگاه در خود توانايى ت دانش كمال يا هر چه يافتى ، اصل واساس آن را از ياد مبر
(253)
در اين بيانات ، منشاء خوبيها و كمالات (فرزند) به پدر نسبت داده شده است از پيامبر(ص ) منقول است كه فرمودند:
مهابت و بزرگوارى خود را به حسن - عليه السلام - بخشيدم و كرم وشجاعتى را به حسين - عليه السلام -(254)
در حديثى آمده است كه معصوم - عليه السلام - فرمودند:
طوبى لمن كانت امه عفيفه (255)
خوشا به حال كسى كه مادرش پاكدامن است . از اين بيان نورانى استنباط مى شود كه عفت و پاكدامنى مادر در سعادت فرزند تاءثير دارد.
ديدگاه امام خمينى به اين مساءله ازتوجه خاص ايشان حكايت مى كند، آنجا كه مى فرمايند:
اسلام به همه چيز كار دارد، اسلام قبل از اينكه ازدواج بكنى ، نقشه آن بچه اى كه شما مى خواهيد بعد از ازدواج آن بچه را توليد كنيد، نقشه را قبل از ازدواج شما ريخته است ، چه جور زنى انتخاب كن ، چه جور مردى انتخاب كن ، مرد چه جور بايد باشد، زن چه جور بايد باشد، براى اين است كه اين انسان مثل يك نباتى مى ماند كه بايد رشد بكند، مثل يك نفر كشاورز كه وقتى تخمكارى مى كند بايد زمين را ببيند چه جور زمينى است ، كود را ببيند چه جور كودى است ، آب چه وقت لازم دارد، كذا انسان هم يك همچو موجودى است از قبل از اينكه كشت شود، زمينش را ملاحظه مى كند كه اين زمين چه جور زمينى بايد باشد (اشاره به آيه شريفه (نساءكم حرث لكم ) يعنى : زنان شما، كشتزار شمايند مى باشد)آن كسى كه ميخواهد كشت بكند چه جور باشد، بعد از اينكه ازدواج واقع شد، زمان تلقيح چه جور بايد باشد، همه ابعاد را مى خواهد درست كند، اسلام مى خواهد انسان درست كند، مى خواهد آدم درست كند(256)
ويژگيهاى اكتسابى انسان
از عوامل مؤ ثر در تحول آدمى ، باور به توانايى خود در كسب
خصال و صفات ارزنده ونيكو و تلاش در جهت دستيابى بدانها همراه با اميد و خوشبينى به فرجام كار است
دو مقوله تربيت و اخلاق ، از حيث چگونگى كسب صفات و عادات رفتارى ، با يكديگر مشابهت هايى دارند. همان گونه كه تحصيل ويژگيهاى تربيتى نظير مهارتها و تواناييهاى خاص مستلزم سعى و تلاش فراوان است ، تخلق به خلقيات ارزنده و مطلوب نيز متضمن سعى ، ثبات و اراده نيرومند مى باشد. توجه به انگيزه اساسى بعثت پيامبر اسلام (ص ) كه فرمود: انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (257) يعنى به درستى كه من براى تكميل مكارم اخلاق برانگيخته شده ام ، بيانگر اين واقعيت است كه كرامتهاى اخلاقى قابل اكتساب است .
بنابراين ، در نگاه اول ، توانايى و قابليت انسان در تحصيل صفات پسنديده ، به باور متربى افزوده مى شود و در نگاه دوم ، نقش عواملى كه او را به اين مهم نايل مى گرداند؛ يعنى كوشش و تلاش فراوان تبيين ميشود. در حقيقت بايد ديد چه ارزشهايى بر ويژگيهاى اكتسابى ، مترتب است و تا چه ميزان ، فرد مى تواند به اين ويژگيها دست يابد؟
قرآن كريم ، با صراحت بر تلاش آدمى تاءكيد كرده است و آن را در زندگيش مؤ ثر تلقى مى كند و مى فرمايد:
ليس للانسان الا ما سعى (258).
براى انسان چيزى جز حاصل سعى و تلاشش نمى ماند.
آنچه از بيانات معصومان (ع ) در اين مورد قابل اشاره است ، بر واقعيتهاى ذيل دلالت دارد:
تن دادن به كار و كوشش و باور به اين مطلب كه هر كس نسبت به لياقت و استعداد فطرى خويش براى كارى آفريده شده است (259).
برعهده گرفتن مسؤ وليت فرد به وسيله خود و درك اين امر كه ديگرى بار مسؤ وليت او را حمل نخواهد كرد(260)
تكيه كردن انسان عاقل بر عمل خويش و پرهيز از اتكا بر آرزوها(261)
نعمتها جز در سايه رنج و زحمت حاصل نشود(262)
پايه هاى رفيع زندگى ، با تحمل رنجهاى سخت و زحمتهاى سنگين فراهم مى شود
هر كس كارى را به دست گرفت ، بايد كه آن را به بهترين وجهى به فرجام برساند
اكنون پاسخ به اين سؤ ال كه انسان تا چه اندازه و تا كجا مى تواند به اكتساب صفات و خلقيات نيكو موفق شود،، قدرى آسانتر خواهد بود. در طريق خودسازى يا به تعبير پيامبر اكرم (ص ) جهاد اكبر، محدوديتى براى آدمى قابل تصور نيست .
در برخى از عبارات و بيانات امام خمينى اين واقعيت به خوبى ترسيم شده است :
هان اين عزيز، گوش دل باز كن ، و دامن همت به كمر زن و به حال بدبختى خود رحم كن . شايد بتوانى خود را به صورت انسان گردانى و از اين عالم به صورت آدمى بيرون روى كه آن وقت از اهل نجات و سعادتى ... اينها هم نتيجه برهان حكمى حكماى عظام و كشف اصحاب رياضت و اخبار صادقين و معصومين است (263)
تعبير دقيق و زيباى ايشان از مهاجرت انسان در عبارت زير مشهود است :
اشخاصى هستند كه از اين چاه نفس بيرون آمده اند، هجرت كرده اند و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله يك احتمالش اين است كه اين هجرت ، يك هجرت ازخود به خدا باشد، "بيت " نفس خود انسان باشد، يك طايفه اى هستند كه خارج شده اند وهجرت كرده اند از اين بيت ظلمانى ، از اين نفسانيت (مهاجرا الى الله و رسوله ) تا رسيده اند به آنجايى كه (ادركه الموت ) به مرتبه اى رسيده اند كه هيچ ديگر از خود چيزى ندارند، موت مطلق و اجرشان هم (على الله ) است ، ديگر بهشت مطرح نيست ، ديگر تنعمات مطرح نيست ، فقط الله است (264).
فصل پنجم : روشهاى تربيت 
1. روش بصيرت آفرينى  
آغاز اين بخش را با قسمتى از سخنان مرحوم صدرالمتاءلهين آغاز مى كنيم : هنگامى كه من در كهك به سر مى بردم ، براى تزكيه نفس ‍ مى كوشيدم و در حال تنهايى به فكر فرو مى رفتم و معلوماتى را كه فرا گرفته بودم از نظر ميگذراندم . من مى كوشيدم كه با نيروى علم و ايمان به اسرار هستى پى ببرم و بر اثر اخلاص و تزكيه نفس ، قلبم روشن شد و درهاى ملكوتى و آن گاه درهاى جبروت به رويم گشوده شد و به اسرار دنياى الهى پى بردم و چيزهايى فهميدم كه در آغاز تصور نمى كردم رموز آن بر من مفتوح گردد(265)
اهل لغت در تعريف بصيرت مى گويند كه آن درك دل مى باشد و حجت و دليل را يكى از معانى بصيرت شمرده اند و اين ظاهرا بدان جهت است كه حجت و دليل ، كسب بصيرت و بينانى دل است (266).
در حقيقت ، بصيرت يا بينش به طرز تلقى آدمى از امور و حوادث نيز اطلاق مى شود و به تعبيرى ديگر، بينش ، نوعى آگاهى عميق و گسترده است .
قرآن كريم ، منشاء بينشها را به پروردگار نسبت داده است و مى فرمايند: قد جائكم بصائر من ربكم فمن ابصر فلنفسه و من عمى فعليها (267)
به راستى ، بينشهايى از نزد رب شما برايتان آمده است ، پس هر كه در پرتو آن بينا شود، به سود خود چنين كرده است و هركه كورى ورزد، به زيان خود عمل كرده است .
دنيا از رايجترين مفاهيمى است كه بشر نسبت بدان برداشتهاى متفاوت و متضادى دارد. دنيا نامى است بر مرحله اى ابتدايى از هستى وقشرى كم مايه از آن و بعضى از بزرگان بر آنند كه دنيا، صفت است و نه اسم و خداوند براى اثبات بى ارزشى دنيا، حتى اسم آن را نياورده است و صفت آن را كه به معناى محل و مكان پست بى ارزش ‍ مى باشد، ذكر فرموده است .
رويكرد قرآن به ماهيت دنيا  
در بينش قرآن ، دنيا اين گونه معرفى شده است :
قل متاع الدنيا قليل و الاخرة خيرلمن اتقى (268)
بگو كه زندگانى دنيا، متاعى اندك است و جهان آخرت ابدى براى هر كس كه زندگى خدا ترس باشد بهتر است .
و ماهذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار، الاخرة لهى الحيوان لوكانوا يعلمون (269)
و اين زندگانى چند روزه دنيا، فسون و بازيچه اى بيش نيست و زندگانى اگر مردم بدانند به حقيقت در آخرت است .
در رويكرد قرآن ، نوعى ، تقابل دنيا و آخرت مشاهد مى شود، دنيا و آنچه در آن است ، عارى از حقيقت پايدار و نوعى بازيچه تلقى شده و در مقابل برترى جهان آخرت بر دنيا اثبات شده است و در نهايت درك چنين حقيقتى را براى همه ، مورد ترديد قرار مى دهد.
رويكرد معصومين (ع ) به ماهيت دنيا  
نوع تلقى پيشوايان معصوم (ع ) از دنيا در محورهاى زير، تجلى مى يابد (احاديث مذكور از كتاب شكوفه هاى سخن ، تاءليف سيد على لواسانى صفحات 60 - 53 نقل شده است ):
رسول اكرم (ص ):
فليتزود العبد من دنياه لاخرته و من حياته لموته
بنده الهى بايد از دنياى خود براى آخرت ، توشه اى بيندوزد. رسول اكرم (ص ):
شرالناس من باع آخرته بدنياه
بدترين مردم كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد.
حضرت محمد(ص ):
ما خلقتم للفناء بل خلقتم البقاء
شما براى فنا و نيستى آفريده نشده ايد، بلكه جهت بقا و جاويد زيستن به وجود آمده ايد .
رسول اكرم (ص ):
من بكى على الدنيا دخل النار
كسى كه براى دنيايش گريه كند، جاى او فردا در آتش خواهد بود.
حضرت محمد(ص ):
الدنيا سجن المؤ من و جنة الكافر
دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است .
امام على (ع ):
من احب الدنيا و تولاها ابغض الاخرة و عاداها
علاقه به دنيا موجب بغض نسبت به آخرت است .
امام على (ع )
انما الدنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار
دنيا گذرگاه و آخرت ، منزلگاه است .
امام على (ع ):
دار بالبلاء محفوفة و بالغدر معروفة .
دنيا سرايى است آميخته با غم و اندوه و مشهور به بى وفايى و مكر .
امام على (ع ):
فان حب الدنيا يعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب
محبت به دنيا، آدمى را كور، كر و لال مى كند و به خاك مذلت مى نشاند.
امام على (ع ):
حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحكمة .
محبت به دنيا موجب فساد عقل و كورى دل از حكمت مى شود.
امام موسى بن جعفر (ع ):
ان مثل الدنيا مثل الحية مسها لين و فى جوفها السم القاتل .
دنيا همچون مارى است كه ظاهرى نرم و در باطن زهر كشنده اى دارد.
امام هادى (ع ):
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون
دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود مى برند و گروهى ديگر زيان مى بينند.
امام صادق (ع ):
ما منزلة الدنيا من نفسى الا بمنزلة الميتة اذا اضطررت اليها اكلت منها .
دنيا نزد من چون مردارى است ، هرگاه ناچار شدم از آن تناول مى كنم .
امام على بن الحسين (ع ):
من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا
كسى كه بزرگوار باشد، امور دنيوى نزد او حقير خواهد بود.
رويكرد امام خمينى (س ) به ماهيت دنيا  
هستى ، اعم از غيب و شهادت است ... و معيار شناخت در جهان بينى الهى اعم از حس وعقل مى باشد (270)
اين دنيا، دنيايى است كه بايد از آن عبور بكنيم ، دنيايى نيست كه در اينجا زيست كنيم (271).
در تمام دوره هاى زندگانى بشر، يك نفر يافت نشود كه رنجش ‍ مساوى با راحتش باشد و نعمتش مقابل تعب و نقمتش باشد، تا چه رسد به آنكه راحتى خالص و استراحت مطلق داشته باشد(272)
ناچار در دار تحقق و عالم وجود، بايد عالمى باشد كه راحتى او مشوب نباشد به رنج و تعب ... و آن دار نعيم حق و عالم كرامت ذات مقدس است (273).
مقتضاى فطرت ، اعتقاد به آخرت است (274)
اسلام در همه اطراف قضايا حكم دارد، تمام قضاياى مربوط به دنيا، مربوط به سياست ، مربوط به اجتماع ... و مربوط به (آخرت )(275).
(به نقل از يك محقق ) دنيا و آخرت تو عبارت است از دو حالت از حالات قلب تو، آنچه نزديك است و قبل از مردن ، نامش دنياست و آنچه بعد از اين آمد و پس از مردن ، نامش آخرت (276).
دنيا گاهى گفته ميشود به نشئه نازله وجود كه دار تصرم و تغيير و مجاز است و آخرت به رجوع از اين نشئه به ملكوت و باطن خود كه دار ثبوت و خلود و قرار است (277)
از براى هر موجودى مقام ظهور و ملك و شهودى است و آن مرتبه نازله دنياويه آن است و مقام بطون و ملكوت و غيبى است وآن نشئه صاعده اخرويه آن است (278).
براى انسان ، دو دنياست ؛ يكى ممدوح و يكى مذموم ، تعلق قلب و محبت دنيا عبارت از دنياى مذموم است (279).
هرچه دلبستگى به آن (دنيا) زيادتر باشد. حجاب بين انسان و دار كرامت او و پرده مابين قلوب و حق بيشتر و غليظتر شود(280).
ااگر قلوب مطلع شوند كه اين عالم دنيا، پست ترين عوالم است و دار فنا و زوال و تصرم و تغير است و عالم هلاك و نقص است وعوالم ديگر كه بعد از موت است هر يك باقى وابدى و دار كمال و ثبات و حيات و بهجت و سرور است ، فطرتا حب آن عالم را پيدا مى كنند و از اين عالم گريزان گردند(281)
اگر از اين مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطنيه اين عالم را و علاقه به اين عالم را (وصورت باطنيه آن عالم را) و علاقه به آن را ببيند، اين عالم براى او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پيدا كند (282)
بصيرت در سيره امام خمينى  
بيان مواردى از بصيرت امام ، دلالت كافى بر بينش عميق و نافذ ايشان دارد.
خاطره انتشار منشور انقلاب (پيام به حجاج ) در سال 66 از بى نظيرترين خاطرات انقلاب است .
مرحوم حاج احمد آقا يادگار امام نقل مى كنند: هنگامى كه روز اول ذى حجه ، پيام امام به حجاج مخابره شد، از اينكه ايشان آيه مباركه من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله (283) را در صدر پيام استفاده كرده بودند كه حجاج را به شهادت و هجرت حسين گونه فراخواندند، ما و همه دست اندركاران حج ، بسيار شگفت زده شديم كه چه سنخيتى ميان اين پيام در روز اول ماه ذى حجه صادر شد و فاجعه خونين مكه در روز ششم ذى حجه به وقوع پيوست كه اين قضيه مبين بصيرت و شناخت عميق ايشان است
(284)
يكى ديگر از كارگزاران امام نقل مى كنند: حضرت امام به مدد پروردگار بينشى داشتند كه آينده را به خوبى مى ديدند، مثلا در عصر روز سيزده خرداد 1342، پس از سخنرانى از مدرسه فيضيه مراجعت نمودند و فرمودند: آماده باشيد براى يك حركت شيطانى پيش بينى نشده از سوى دشمن به زودى اينها كارى خواهند كرد و شيطنت اينها اين دفعه سنگين تر از شيطنتهاى گذشته خواهد بود، هم خودتان را آماده كنيد و هم از خداوند بخواهيد(285)
آثار تربيتى روش بصيرت آفرينى  
اگر استادان ، معلمان ، مربيان و والدين بتوانند در دانشجويان دانش آموزان و فرزندان بصيرت بيافرينند، اين امر منجر به آثار و تحولاتى خواهد شد كه به طور خلاصه در ذيل بدانها اشاره مى شود:
بصيرت ، نگاه فرد را از و سطح و پوسته رويدادها مى گذراند و به عمق و باطن آنها نفوذ مى دهد.
بصيرت (شناخت عميق ) به عالم انفسى (جهاد درون ) وعالم آفاقى (جهان برون ) موجب ارتباط كامل و جامع انسان با آنها مى شود.
بصيرت به عالم هستى (دنيا) موجب مى شود كه فرد تعادل خود را در حوادثى كه منجر به فقدانها و خسرانها مى شود، از دست ندهد و محزون نشود و متقابلا در رويدادهايى كه منجر به داراييها و اقبالها مى شود
لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بمااتيكم (286)
(اين را بدانيد) هرگز بر آنچه از دست شما رود، دلتنگ نشويد و بدانچه به شما رسد، دلشاد نشويد.
لكيلا تحزنوا على مافاتكم ولا مااصابكم (287)
تا از اين پس براى از دست دادن يا آنچه به شما مى رسد، اندوهناك نشويد.
بصيرت به دنيا موجب مى شود كه آدمى نگاه تمايلى و مستقل به متاع (قليل ) دنيا ندوزد. قرآن ، اين معنا را به صورت زيبايى در آيه ذيل بيان فرموده است :
لاتمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجنا منهم و لاتحزن عليهم و احفض جناحك للمؤ منين (288)
و مگشاى (باز مكن ) ديدگان خود را بدانچه كاميابى داديم ، بدان مردان و زنانى را از ايشان و بر ايشان اندوه مخور و اهل ايمان را زير بال علم وحكمت خودگير و به كمال حسن خلق بپروران .
در حالات رسول خدا(ص ) آورده اند كه آن بزرگوار در تمام عمر خود به دنيا نگاه سيرى نكند
بصيرت (به دنيا) موجب مى شود كه فرد عالم هستى را به گونه اى متفاوت از ديگران ادراك كند.
ويليام جيمز از متفكران پراگماتيست مى نويسد: قيافه دنيا در نظر مردم با ايمان فرق مى كند، مردم مذهبى به طور كلى قبول دارند كه هر واقعه و امرى كه به زندگى آنها ارتباط به نظرشان انعكاسى از مشيت الهى است و اين مشيت الهى كه از نظرها پنها است ، در نمازها و دعاها به شدت مشهود مى شود(289)
بصيرت (به دنيا) منجر به ثبات و تعادل روح آدمى مى شود، و نوعى آسيب پذيرى در برابر حوادث و عوامل تهديد كننده در او ايجاد مى كند وهمين امر، به مرور زمان به صلابت نفس و استوارى اراده مى انجامد.
زمانى كه انسان بصير از رنجهاى حقير رها شد متوجه دغدغه هاى عظيم و رنجهاى مقدس مى شود و بر اثر مسايلى همچون فلسفه حيات ، معناى زندگى بر او گشوده مى گردد و از طريق به رشد و تعالى دست مى يابد.
بصيرت (به دنيا و آخرت )، ثقل و بار سنگين مصبتها را بر انسان آسان مى كند مضموم كلامى از حضرت امام سجاد (ع ) نيز چنين است :
من زهد فى الدنيا، هانت عليه المصائب (290)
كسى كه از دنيا قطع علاقه و دلبستگى كرد، بلاها و مصايب بر او آسان خواهد بود.
حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) مى فرمايند:
مثل الدنيا ماءالبحر كلما شرب فيه شرب منه العطشان ازداد عطشا حتى يقتله (291)
دنيا همانند آب دريا مى ماند، شخص تشنه هرچه از آن بياشامد، تشنه تر مى شود تا در پايان او را به قتل برساند.
2. روش اسوه پردازى  
امام خمينى ، حضرت زهرا (س ) را به عنوان اسوه بزرگ بشريت معرفى مى كنند:
اين خانه كوچك فاطمه - سلام الله عليها - و اين افرادى كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهار پنج نفر بودند و به حسب واقع تمام قدرت حق تعالى را تجلى دادند، خدمتهايى كردند كه ما را و شما را و همه بشر را به اعجاب درآورده است (292)
از نيازهاى اساسى روح و روان آدمى همانند سازى است ، به اين مفهوم كه كودك ابتدا در محيط خانوادگى خود به كاوش مى پردازد تا كسى را بيابد كه از او كاملتر و نيرومندتر است و چون از نقصها و تواناييهاى خود رنج مى برد، گمشده خود را در بزرگترها مى يابد كه به درجاتى از او قويتر و كارآمدتر هستند و خود را با آنها از حيث رفتار، مناسبات و شيوه زندگى ، همانند مى سازد و در صدد انطباق كامل برمى آيد.
كودك ديروز ونوجوان امروز، به تدريج حوزه نگاه خود را وسيعتر مى كند و در فضايى گسترده از خانواده ؛ يعنى اجتماع به كاوشهاى خود تداوم مى بخشد و افرادى را كه در محيط انسانى او هستند، و حداقل از يك جنبه با او توافق دارند، انتخاب مى كند و مورد تاءسى قرار مى دهد اندازه الگوى مورد نظر كاملتر و جامعتر باشد، شدت گرايش وجذبه مورد نظر به آن الگو، بيشتر و نيرومندتر خواهد بود.
اسوه در نگاه قرآن  
اسوه ، يعنى چيزى كه بايد بدان تاءسى جست و مانند آن عمل كرد. مانند خوى و صفات نيك كه در رسول خدا(ص ) بود.
قرآن كريم مى فرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه .
در پيغمبر خدا(ص ) صفت نيكى است كه شما بايد از او پيروى كنيد.
و تا زمانى كه كسى معصوم نباشد از سهو و خطا و معصيت ، تاءسى جستن و اطاعت كردن او را واجب نيست ، همه مسلمانان ،، اگر يك بار مى ديدند آن حضرت عملى كرد دليل جواز آن مى شمردند و اگر احتمال خطا باشدت عمل او دليل جواز نمى شود
قرآن كريم در اسوه پردازى به دو شيوه عمل مى كند، يكى آن به صورت تقسيم و صريح ، چهره ها و شخصيتايى را به عنوان الگو مطرح مى كند و ديگران را متوجه آنها و تبعيت از رفتارشان مى سازد در حالت دوم ، قرآن با اينكه به طرح جلوه هايى زيبايى از رفتار و منش انسانى يك قوم يا گروه ديگر مى پردازد، ولى مستقيما دعوت به تاءسى از رفتار آنان نمى كند.
برخى از شخصيتهاى والايى كه به صورت اول عنوان شده اند و دعوت به اقتداى به رفتار آنان شده است عبارتند از: رسول اكرم (ص ) حضرت ابراهيم و امت حضرت ابراهيم :
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه
قد كان لكم اسوة حسنه ابراهيم
لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله .
و برخى از مواردى كه به صورت دوم مطرح شده اند، عبارتند از آسيه (همسر فرعون ) اصحاب كهف و امت پيامبر اكرم (ص ):
ضرب الله مثلا للذين آمنوا امراءة فرعون
كنتم خير امة اخرجت للناس

از واژه هايى كه در قرآن آمده است و به معناى اسوه مى باشد قدوه بر همان وزن است كه به معناى اقتدا كردن ، پيروى كردن و نظاير آنهاست .
در نثر طوبى در توضيح آيه شريفه اولئك الذين هدى الله فبهداهم اقتدة مى نويسد:
ايشان (پيغمبرانى كه در آيات پيش نامشان ذكر شده است ) آن كسانند كه خدايشان هدايت كرده بود، پس به هدايت آنان اقتدا كن . در اين آيه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - را دستور مى دهد تا هدايت ايشان را پيروى كند و اگر دستور نداد كه شريعت ايشان را پيروى كند، براى اين بود كه شريعت رسول خدا(ص ) ناسخ شريعتهاى ساير انبيا، وكتابش حافظ و حاكم بر كتابهاى ايشان است . تازه هدايت ايشان هم هدايت خداست
نكته قابل توجه در مبحث اسوه پردازى اين است كه نظام تربيتى اسلام به منظور تشويق امت براى دستيابى به آرمانها و ارزشهاى الهى ، شيوه الگو شدن و چگونگى احراز شرايط لازم رابه آنها ارائه مى كند. در اين مورد به يك نمونه اشاره مى كنيم :
پيامبر(ص ) فرمودند: اگر صحبتهاى زايد و پراكندگى وهرج و مرج در قلبهاى شما نبود، هرآينه آنچه من مى بينم ، (شما) مى ديديد و هر آنچه من مى شنوم (شما) مى شنيديد
اسوه در نگاه امام خمينى (س )  
امام خود گرچه الگوى بى مانندى در عصر حاضر بود و قلوب مستضعفان وعدالت خواهان را در سراسر جهان به خود و انديشه هايش معطوف كرد، ولى اين تنها در شخصيت و سجاياى اخلاقى ايشان خلاصه نمى شد، بلكه در رهنمودها، سخنان و وصاياى ايشان نيز به طور مكرر دعوت به تاءسى از الگوهاى حقيقى عالم هستى ؛ يعنى امامان معصوم - عليهم السلام - به عمل آمده است .
در اين بخش به بشخهايى از كلام آن بزرگوار كه معرف الگوهاى عالم هستى است ، اشاره مى كنيم :
خداى تبارك و تعالى كه براى مردم هادى مى فرستد و پيغمبران را انتخاب مى كند، كسى كه خودش از اول عمر تا آخر عمرش يك لغزش نداشته و معصوم بوده ، يك همچو موجودى را انتخاب مى كند براى اينكه تربيت كند مردم را، تزكيه كنند و تعليم كنند.
اين بزرگوار (حضرت على (ع )) شخصيتى است كه داراى ... تمام اسما و صفات است . تمام اسما و صفات الهى در ظهور و بروز در دنيا و در عالم ، با واسطه رسول اكرم (ص ) در اين شخصيت ظهور كرده است و ابعادى كه از او مخفى است ، بيشتر از آن ابعادى است كه از او ظاهر است
من گاهى فكر مى كنم كه ما با چه شباهتى مى توانيم دعوى كنيم كه شيعه آن بزرگوار (حضرت على ع ) هستيم
در حكايت معروف طاووس است كه ديد صداى ناله و تضرع و زارى مى آيد، تا آنكه صاحب آن ناله خاموش شد، وگويى غشوه اى براى او دست داد، چون به بالين او آمد، ديد جناب على بن الحسين - عليهما السلام - است . سر آن بزرگوار را به دامن گرفت و كلماتى مشتمل برآنكه تو فرزند رسول خدا(ص ) و جگرگوشه فاطمه زهرايى و بالاخره بهشت از شماست ، عرض كرد. آن سرور فرمود: خداوند بهشت را خلق فرمود از براى كسى كه عبادت و اطاعت او كند، اگر چه غلام حبشى باشد و آتش را خلق فرمود براى كسى كه معصيت او كند، گرچه اولاد قريش باد
حضرت على بن الحسين (عليهما السلام ) قرآن رابه طورى نيكو تلاوت مى فرمود كه كسانى كه از آنجا عبور مى كردند، از قبيل سقاها، آنجا توقف مى كردند، و بعضى از استماع آن غش مى كردند.
حضرت امام پس از اشاراتى به ذوات مقدس معصومان - عليهم السلام - در زمينه اسوه پردازى و تبيين الگو از برخى بزرگان و دست پروردگان مكتب نيز نمونه هايى را ارائه مى كنند كه در زير به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
نورانيت يك نفر مثل فيلسوف بزرگ اسلام خواجه نصير الملة و الدين - رضوان الله تعالى عليه - و علامه بزرگوار حلى - قدس الله نفسه - يك مملكت و ملت را نورانى كرده و تا ابد آن نورانيت باقى است
از فضل بن شاذان منقول است كه وارد عراق شدم ديدم مردى به رفيق خود تعرض مى كند كه تو مردى هستى داراى عيال و محتاج هسستى كه براى آنها كسب كنى و من ايمن نيستم از اينكه چشمهاى تو كور شود از طول دادن سجده . آن شخص گفت : واى به تو! اگر چشم كسى از طول سجده باطل مى شد، چشم ابن ابى عمير باطل مى شد. چه گمان مى برى به مردى كه سجده شكر كرد بعد از نماز صبح و سرش را از سجده برنداشت مگر وقت زوال شمس
.
امام در تفسير و توضيح آيه شريفه و كذلك جعلناكم امة وسطا چنين مى نويسند:
شايد امت وسط... (اينجا)، وسطيت به قول مطلق و به جميع معانى باشد، كه از آن جمله وسطيت معارف و كمالات روحيه است كه مقام برزخيت كبرى و وسطيت عظمى است ولهذا اين مقام اختصاص دارد به كمل از اولياء الله ، واز اين جهت ، در روايت وارد شده كه مقصود از اين آيه ائمه هدى - عليهم السلام - هستند؛ چنانچه حضرت باقر- عليه السلام - به يزيد بن معاويه عجلى مى فرمايد: ماييم امت وسط و ماييم شهداى خدا بر خلق
ملت و جوانان در منظر امام خمينى  
شايد نتوان به درستى كلمات و عبارات آن بزرگوار را كه در شاءن ملت مسلمان ايران بيان كرده اند، در اين مقام و مختصر ارائه كرد ولى از باب مالايدرك كله يترك كله برخى از فرمايشهاى ايشان را در زير ارائه مى كنيم :
من با جراءت مدعى هستم كه ملت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله (ص ) و كوفه و عراق در عهد حضرت اميرالمؤ منين (ع ) و حضرت حسين بن على - صلوات الله و سلامه عليهما - مى باشند. آن حجاز كه در عهد رسول الله (ص )، مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمى كردند و بابهانه هايى به جبهه نمى رفتند كه خداوند تعالى در سوره توبه با آياتى آنها راتوبيخ فرموده و وعده عذاب داده است
ملت ما راه خودش را پيدا كرده ودارد راه را مى رود، اين تحول روحى كه در ملت پيدا شده است ودر شما جوانها، مردها، زنها پيدا شده است ، اين موجب اميدوارى است
شما مردم دلير و آگاه ، سرمشقى هستيد براى ملل زير سلطه و بايد بدانيد در ميدانى كه قدم گذاشته ايد، مواجه هستيد با مشكلات بسيارى كه تنها مقاومتتان ، نجاتتان خواهد داد
بايد دانشگاه و فيضيه و همه آنها كه مربوط به دانشگاه هستند و همه آنها كه مربوط به فيضيه هستند، در راءس برنامه هاى تحصيلى شان ، برنامه اخلاقى و برنامه هاى تهذيبى باشد تا فرآورده هاى آنها امثال مرحوم مطهرى - رحمة الله - را به جامعه تسليم كند
در رويكرد حضرت امام جوانان رزمنده ، الگوى مؤ ثرى براى آحاد جامعه هستند، ايشان مى فرمايند:
اينجانب اميدوارم خداوند توفيق دهد كه همان سان كه جوانهاى عزيز رزمنده سنگرها را به مسجد و معبد تبديل كردند، حضرات وكلا، مجلس را معبدى كنند منزه از اعمال و اقوال زمان طاغوت تا مجلسى نمونه شود، باشد كه مجالس ديگر كشورهاى اسلامى از آن تبعيت كنند
امام ، الگوى چند وجهى  
شناخت تمام ابعاد وجودى حضرت امام براى احدى امكان پذير نيست ، ايشان وقار و طماءنينه و هيبت خاصى داشتند و در عين حالى بسيار متواضع بودند. بيشتر اوقات ساكت بودند و كم حرف ، سعى مى كردند به حد ضرورت صحبت كنند و حرفهايشان بسيار حساب شده و بسيار موزون وكوتاه بود
از قول ياران نزديك امام نقل مى شود كه ايشان در كارهاى روزمرده بسيار منظم و دقيق بودند... عزيمت امام به حرم (حضرت اميرالمؤ منين (ع )) به قدرى منظم است كه ما مى توانيم ساعتمان را با حركت امام تنظيم كنيم . با توجه به اينكه امام ساليان درازى تدريس ‍ مى كردند، هر روز در همان لحظه اى كه بايد، جهت تدريس ، حاضر مى شدند، و سر ساعت حضور مى يافتند
يكى از آقايان كه متصدى امور مالى حضرت امام بودند و بايد هر روز صبح به اين امور رسيدگى مى كردند، مى گفتند: در طول اين نه الى ده سالى كه حضرت امام در جماران تشريف داشتند، ايشان هر روز راءس ساعت مقرر آماده پذيرفتن ما بودند، چنانچه روزى به خاطر نامساعد بودن شرايط، به موقع به حضور ايشان نمى رسيديم ، امام پنج دقيقه بعد از موعد مقرر زنگ اتاق را به صدا در مى آوردند و ما را براى حضور دعوت مى كردند