ياد خدا

كاظم محمدى

- ۱ -


فهرست مطالب 
مقدمه
معنا و مفهوم ذكر
اهميت ذكر
1- ذكرالله
2- ذكر رب
3- ذكر اسم الله
4- ذكر اسم رب
5- ذكر آلاء الله
6- ذكر نعمت الله
7- ذكر نعمت رب
8- ذكر آيات الله
9- ذكر آيات رب
10- ذكر ايام الله
مراتب و انواع ذكر
اثر ياد خدا
1- آرامش و اطمينان قلب
2- ترس در دل و وجل قلب
3- خشوع قلب
4- دورى شيطان از انسان
5- خداوند يار آور ياد آوران است
6- پيدايش بصيرت
7- آگاهى بخش و مانع غفلت
8- رشد و تكامل انسان
9- فلاح و رستگارى
اثر فراموشى و نسيان خدا و اعراض از ياد او
1- خود فراموشى و بيگانگى از خود
2- غفلت قلب
3- كورى قلب
4- قساوت قلب
5- نزديكى شيطان
6- عصيان و گناه
7- سختى زندگى و كورى در آخرت
8- اعراض از معرضين ذكر الله
9- فراهم آمدن عذاب الهى
چگونه به ياد خدا باشيم
1- توجه و ياد نشانه هاى الهى
الف - نگاه و دقت در خلقت خود
ب :نگاه و دقت در اعضاى خود
ج : نگاه و دقت در خلقت حيوانات
توجه و ياد علم خدا
3- توجه و ياد اين كه خدا آنى موجودات را به خود رها نمى سازد
4- توجه و ياد قدرت الهى
الف : قدرت ايجاد حيات و موت
ب : قدرت خلقت موجودات
5- توجه و ياد نشانه هاى لطف الهى
ذكر رسولان *
ايجاد زمينه ذكر
دعوت به ذكر
ذكر پذيرى
1- للعالمين
2- للبشر
3- لمن كان له قلب
4- للعابدين
5- للمومنين
6- لقوم يومنون
7- لكل عبد منيب
8- لاولى الالباب
9- للذاكرين
موانع ذكر
1- عن ذكر الله
2- عن ذكر ربى (ربه - ربهم )
3- عن الذكر الراحمن
4- عن ذكرى (ذكرنا)
مقدمه 
ياد خدا عالى ترين سرمايه انسان عارف است تو گويى كه ذكر او هوايى است كه عارف از آن بهره مى گيرد و با آن حيات نو مى يابد. با ياد او خويشتن را هماره در صحت و سلامتى نگاه مى دارد، و با او هر لحظه به شدن نزديك تر مى گردد.
يا او مايه اصلى دين و پايه بنيادين عرفان است ، بى ياد او نه دين پيامى دارد و نه عرفان كلامى . كلام عارفان و پيام دينداران ذكر و ياد اوست . اين ياد سبب آرامش و اطمينان قلب سالك است و بدون ياد خدا آدمى مدام در خطر سقوط و تغيير هويت انسانى است . ياد او باعث بيدارى و بصيرت است . سبب دورى شيطان از انسان است و باعث رشد و تعالى آدميان است .
ذكر او عين نماز است ، كلمات دلنشين قرآن است و بنياد سلوك الى الله است . ذكر او چونان آتش است آتش تند و سركش كه هواى نفس و شيطان و شيطان را به يكباره مى سوزد و خاكسترش مى سازد و آدمى را خالص و ناب مى گرداند. اين ذكر سبب رسيدن و كامل شدن عارف است . اما بدون معرفت و بدون عشق به راستى كه بى معناست ، لقلقه اى بيش نيست . ولى با عشق و معرفت معنى مى گيرد، و كارگر مى افتد.
اين آتشين بودن ذكر زمانى پديدار مى آيد كه آدمى صاحب معرفت باشد و دلى سرشار از عشق داشته باشد. اين عشق سبب مى شود تا لحظه اى از ياد محبوب و معشوق غافل نباشد، هر لحظه و در هر كجا به ياد او باشد و اين ياد در واقع همه هويت و همه سرمايه عاشق است ، تو گويى كه عاشق چونان نى درون تهى شده و از او ديگر هيچ باقى نيست ، از اصل دور افتاده و آتش به جانش رسيده و حامل نواهاى نوادان است .
ذاكر كه عاشق نباشد در واقع زبان و لب مى جنباند و هيچ ياد نمى كند و شرط ياد كردن توجه به مذكور است و اين توجه زمانى حاصل مى شود كه ذاكر صاحب معرفتى نسبت به ذكر و ذاكر و مذكور باشد و هم عشق به مذكور در جانش مشتعل باشد. به هر جهت ياد خدا على رغم اين كه بر همه زبان ها جارى است اما به راستى كه فهم دقيق آن براى كم تر كسى ميسر شده است .
كتاب حاضر - ياد خدا - ويراسته جديدى از تجلى ذكر در آينه وحى است كه تا كنون چندين بار به چاپ رسيده است . در اين اثر ضمن اين كه نگارش ‍ آن تغيير يافته برخى مطالب مهم تر به آن افزوده شده تا خوانندگان اهل تحقيق ، به ويژه پژوهندگان علوم قرآنى را به كار بيشترى آيد.
گفتنى است كه اين تحقيق كه در سال 1362 آماده شده بود و در سال 65 براى چاپ نخست آماده مى شد تقريبا اولين اثر تحقيقى و گسترده پيرامون ذكر قرآنى به حساب مى آمد، چه پيش از اين كار در خور صورت نگرفته و در ذيل آيات مربوطه آن هم بسيار مختصر شرحى در تفاسير وجود داشت . كه كمك چندانى به فهم اين موضوع گسترده و ريشه اى قرآن نمى كرد.
در اين نوشتار كه هم اكنون در برابر شماست تقريبا آن چه بايسته بوده ثبت شده و چيزى از اين بابت فروگذار نگشته است و تا جايى كه مقبول و مقدور بوده با شرط اختصار مطالب نهايت سعى صورت گرفته تا به شايستگى از آيات جهت طرح همه جانبه ذكر استفاده شود. به هر تقدير اين اثر كه به واسطه درج تحليل آيات قرآنى نمى توان ناچيزش شمرد را به عنوان خدمتى قرآنى به برادران ايمانى تلقى كرده و از حضرتش مى طلبيم كه ما را اهل ذكر قرار دهد و از ذكر به مذكور برساند، و در ما چنان شايستگى ايجاد كند كه دستى به باطن قرآن نيز داشته باشيم . در اين مقدمه به عنوان آغاز اثر دست به درگاه ربوبى مى گشاييم و از حضرتش چنين مى خواهيم :

گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحى تو اى تو سلطان سخن
كيميا دارى كه تبديلش كنى گر چه جوى خون بود نيلش كنى
اين چنين ميناگرى ها كار تست وين چنين اكسيرها ز اسرار تست

والسلام على عبادالله الصالحين
كاظم محمدى وايقانى
بهار هشتاد و يك
معنا و مفهوم ذكر 
ذكر ياد كردن و به خاطر آوردن است و در عين حال چون معتقدان به شريعت ذكر را به كار ببرند مراد و مقصود آنان همان ياد خداوند بزرگ است ، و همچنين قرآن و ديگر كتب آسمانى را بدين اعتبار ذكر گويند كه يادآور خداوند بزرگ است و هم به ياد دادن مواعظ و علوم آخرت مبادرت ورزيده است . (1)
پيش از اينكه به شرح اين واژه بپردازيم ابتدا بايد كلمه تعلم را توضيح بدهيم و سپس به بيان فرق ذكر و علم بپردازيم .
در آيات قرآنى گاهى با كلمه تعلم مواجه مى شويم و گاهى نيز با كلمه تذكر، از آن جايى كه قرآن كتاب واژگان و عبارت هاى تكرارى نيست لذا هر واژه اى را در جاى مخصوص خويش به كار مى برد و از به كارگيرى آن ، مقصد و مقصودى را در نظر دارد كه با تامل مى توان به محدوده آن دسترسى پيدا كرد.
تذكر ياد آوردن و تعلم ياد گرفتن است ، بديهى است كه اين دو با يكديگر فرق اساسى داشته و هر يك مفهوم خاص خود را به دنبال دارد. هر يك از اين دو واژه كاربرد مخصوص به خود دارد، با توجه به مفهوم ظاهرى و معناى ساده آن به دست مى آيد كه ، تعلم در جايى به كار مى رود كه فرد نسبت به موضوعى هيچ گونه اطلاع و آگاهى پيشين نداشته و با ذهنى خالى از موضوع معين در صدد يادگيرى همان موضوع برمى آيد، ولى تذكر در جايى به كار مى رود كه فرد موضوعى را دقيقا مى دانسته و نسبت به آن آگاهى داشته است ولى به علت يا عللى آن موضوع را دقيقا مى دانسته و نسبت به آن آگاهى داشته است ولى به علت يا عللى آن موضوع را از خاطر برده و به دست فراموشى سپرده است و اينك سعى دارد آن را براى بار ديگر به خاطر بياورد، لذا در تعلم ابتدا ندانستن است سپس ياد گرفتن و آموختن ، در حالى كه در تذكر ابتدا دانستن و آگاهى است سپس فراموشى و از ياد بردن آن آگاهى و در آخر مجددا به ياد آوردن همان آگاهى قبلى كه به دست فراموشى سپرده شده بود. پس در تعلم دو مرحله وجود دارد يكى جهل و ديگرى علم ولى در تذكر سه مرحله قرار دارد، ابتدا علم اول ، گام دوم نسيان و فراموشى و در مرحله سوم تجديد خاطره علم و آگاهى اوليه و به خاطر آوردن آنچه كه در ضمير انسانى محفوظ بوده است .
برداشتى ديگر كه مى توانيم از اين دو واژه داشته باشيم اين كه تعلم در آموزش و فراگيرى به كار مى رود و تذكر در پرورش و تربيت دادن انسان موثر است و لذا براى رشد و تكامل انسانى سبكى دقيق و شيوه اى كاملا مناسب مى باشد، بنابراين در ذكر، حقيقت فراموش شده اى منظور است كه مذكر به وسيله تذكر مى خواهد آن حقيقت فراموش شده را در خاطره خود زنده و تجديد نمايد.
با آياتى كه خواهيم آورد به دست مى آيد كه در تمامى مواردى كه قرآن به ذكر و يادآورى آن مى پردازد همگى از يك واقعيت ويژه اى برخوردارند و در عين حال اين ياد آورى مربوط به فرد معينى از افراد انسانى نيست بلكه در اكثر موارد و در مهم ترين مصاديق آن عموميتى به تعداد تمامى انسانها را شامل مى شود و اين تذكر و به خاطر آوردن را براى همه انسان ها مطرح مى سازد. شكى نيست كه مهم ترين و زيربنايى ترين مصداق اين حقيقت كه مورد آن با تمامى انسان ها مرتبط است بايد از ويژگى خاصى هم برخوردار باشد و اين ويژگى چيزى جز ذكر الله يعنى ياد كردن خداوند بزرگ و متعال نيست ، شناخت خداوند و پرستش وى گويا جزو عهد و ميثاقى بوده كه در طول زمان به دست نسيان و فراموشى سپرده شده و خداوند بزرگ با ارسال يك صد و بيست و چهار هزار 124000 پيغمبر يكى پس از ديگرى ، از آدم تا خاتم ، فلسفه اى جز اين را منظور نداشته كه توسط اين مردان الهى انسان ها متذكر آن حقيقت و ميثاق فراموش شده باشند و دوباره آن عهد و پيمان را به خاطر آدميان بياورند و به دنبال آن همه را در آن خط كه نهايتش ‍ پس از ذكر خدا به خود منتهى مى شود رهبر و رهنمون باشند تا بشر به كمال مطلوب و معهود، و نهايت سعادتش در دنيا و آخرت نايل آيد.
اينك براى تبيين اين سخن به سراغ قرآن كه بزرگترين مرجع فكرى و تربيتى ما مسلمانان است مى رويم تا اين مطلب را از آيات آن كتاب بى مانند استنتاج كرده ، به نتيجه مطلوب خويش نايل آييم .
قرآن در آيات زيادى از عهد و ميثاق و پيمانى كه با بشر بسته است ياد مى كند و همواره از نوع بشر گله مى كند كه چرا پايبند ميثاق و عهد و پيمان خويش نبوده است از جمله مواردى كه به اين حقيقت اشاره مى كند. يكى آياتى است كه به عهد الست يا ميثاق الست مشهور گشته است ؟ به اين عالم چنان كه عارفان و حكميان گفته اند عالم ذر نيز مى گويند. در اين باره مى خوانيم :
و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهور هم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالو بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامه انا كنا عن هذا غافلين . او تقولوا انما اشرك آباونا من قبل و كنا ذريه من بعدهم افتهلكنا بم فعل المطلبون (2)
و (اى رسول ما) ياد آر (و خلق را متذكر ساز) هنگامى كه خداى تو از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را در بر گرفت و آن ها را بر خود گواه ساخت ، كه آيا من پروردگار شما نيستم ؟ همه گفتند بلى ، ما به خدايى تو گواهى مى دهيم ، كه ديگر در روز قيامت نگوييد ما از اين واقعه غافل بوديم ، يا آن كه نگوييد كه چون منحصرا پدران ما به دين شرك بودند. ما هم فرزندان بعد از آنها بوديم ، پس پيروى پدران خود كرديم ، آيا به عمل زشت اهل باطل ما را به هلاكت خواهى رساند.
بر طبق اين آيه آن حقيقت فراموش گشته كه رسولان الهى موظف به تذكر دادن و ياد آوردن آن هستند گواهى دادن بر خدايى خداست ، كه او پروردگار همه عالميان است . فلسفه بعثت انبياء و ارسال رسل نيز بخشى بر اين پايه بنا شده كه مردم را به آن حقيقت مطلق مرتبط ساخته و آن عهد و ميثاق فراموش شده را به يادشان بياورد و بر اين اساس مى بينيم خداوند بزرگ در قرآن كريم مهم ترين وظيفه رسول اكرم و شايد وظيفه انحصارى وى را تذكر دادن و به ياد آوردن مى داند:
فذكر انما انت مذكر (3)
پس تو ذكر كن و به يادشان بياور (ياد آورى كن ) به درستى كه آن چه بر توست ذكر كردن و ياد آورى نمودن است .
خداوند بزرگ از آدميان پيمان گرفته كه هيچ گاه ربوبيت وى را منكر نباشند و در جرگه كفار و مشركين وارد نشوند و به سراغ اباطيل گذشتگان گم راه نروند و هم اين كه جاهلان و غافلان نباشند، ولى افسوس كه بشر اين عهد و پيمان را خيلى سريع به دست فراموشى سپرد و ديرى نپاييد كه همه را به يك باره و يك جا از ياد و خاطر برد، و چنين بود كه خداوند در آيتى ديگر شاهدى تازه تر مى آورد و همچنين گله اى ديگر مى كند. ولى اين بار گله از حضرت آدم است ، كه پيمان خويش را از ياد برده و شرط وفادارى را به جاى نياورده و در اين مسير سستى نموده است ، شايد هم همين موضوع سبب شد كه آدم از آدميت كه خاص بندگان خاص خداست خارج گردد و از مقام و مكان والاى خويش كه در بهشتى مزين و مرفه بود بيرون شده باشد. خداوند تعالى در اين باره مى فرمايد:
و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى ولم نجد له عزما. و اذقلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى ، فقلنا يا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك فلا يخرجنكما من الجنه فتشقى . ان لك الا تجوع فيها و لا تعرى . و انك لا تظمؤ ا فيها و لا تضحى . فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك على شجره الخلد و ملك لايبلى . فاءكلامنها فبدت لهما سؤ اتهما و طفقا يخصفان عليها من ورق الجنه و عصى آدم ربه فغوى . ثم اجتبيه ربه فتاب عليه و هدى . قال اهبطامنها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى . و من اعرض من ذكرى فان له معيشه ضكنا و نحشره يوم القيمه اعمى . قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا. قال كذالك اتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى . و كذلك نجزى من اسرف و لم يومن بايات ربه و لعذاب الاخره اشد و ابقى . (4)
و ما پيش از اين با آدم عهدى بستيم پس او فراموش كرد و پيمان را ناديده گرفت و ما او را در اين عهد و پيمان استوار و ثابت قدم نيافتيم . و هنگامى كه فرشتگان را گفتيم به آدم سجده كنيد، همه سجده كردند جز شيطان با تو و جفت تو دشمن است ، مبادا شما را از بهشت بيرون آرد و از آن پس به شقاوت و بدبختى گرفتار شويد. همانا تو در بهشت نه گرسنه مى شوى و نه برهنه و عريان خواهى بود. و نه هرگز در آن جا به تشنگى و به گرماى آفتاب آزار بينى . باز شيطان در او وسوسه كرد و گفت اى آدم آيا تو را بر درخت ابديت و ملك جاودانى دلالت كنم ؟ پس آدم و حوا فريب خورده از آن درخت تناول كردند بدين جهت عورت آنها در نظرشان پديدار شد و خواستند تا به ساترى از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند و آدم نافرمانى خداى خود كرد و گمراه شد. سپس توبه او را خدا پذيرفت و هدايتش فرمود و به مقام نبوتش برگزيد. آن گاه خدا به آدم و حوا و شيطان فرمود اكنون از عالى رتبه بهشت همه فرود آييد كه برخى از شما با برخى ديگر دشمنيد تا چون از جانب من براى شما راهنمايى بيايد آن هنگام هركه از راه من پيروى كند نه هرگز گم راه مى شود و نه شقى و بدبخت مى گردد. و هر كس از ياد من اعراض نمايد همانا معيشت اش تنگ مى شود و روز قيامت نابينا محشورش مى كنيم . و در آن حال گويد الها چرا مرا نابينا محشور كردى و حال آن كه من بينا بودم ! خداوند به او فرمايد آرى چون آيات ما براى هدايت تو آمد همه را به طاق فراموشى و غفلت نهادى ، امروز هم تو را فراموش و بى بهره خواهند كرد. و همچنين ما هر كس را كه ظلم و نافرمانى كند و ايمان به آيات خدا نياورد مجازات سخت مى كنيم با آن كه هنوز عذاب آخرتش سخت تر و پاينده تر خواهد بود.
با در نظر گرفتن اين آيه و آيات بعد در سوره مذكور كه پيرامون حضرت آدم دور مى زند و به دليل نسيان و فراموشى (فنسى )، و عدم عزم و ثبات (و لم نجدله عزما) و گول خوردن از شيطان (فوسوس ) و ارتكاب به عصيان و اغوا شدن از شيطان ، از مقام خويش پايين آيد و بدين دليل است كه وى را از پيامبران اولوالعزم نمى دانند، چرا كه خداوند بزرگ با صراحت كامل مى فرمايد و لم نجدله عزما، ما او را صاحب عزم و اراده نيافتيم .
در آيات ديگر قرآن ، از جمله آيه ذيل اين مطلب مشاهده مى شود:
الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان ، انه لكم عدو مبين . و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم (5)
اى آدم زادگان آيا با شما عهد و پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد، زيرا روشن است كه او دشمن بزرگ شماست و (آيا عهد نبستم كه ) مرا پرستش ‍ كنيد، زيرا كه راه راست و مستقيم جز اين نيست .
با دقت در آيه اين مطلب به دست مى آيد كه پرستش خداوند و همچنين نپرستيد شيطان جزو عهدى بوده كه با بنى آدم بسته شده و آن عهد را بنى آدم به فراموشى سپرده و خداوند آن پيمان و عهد را به يادشان مى آورد و اگر به آيه خوب توجه كنيم مى يابيم كه خروج از خط صراط مستقيم فراموش كردن عهد و پيمان با خداست و چون در راس اين پيمان پرستش ‍ خداوند منظور شده ، لذا با فراموش كردن خداى بزرگ سقوط و هبوط مدام در پى اعمال انسانى قرار خواهد گرفت .
به هر جهت آدمى از جايگاه بسيار عالى اى به اين خاكدان هبوط كرده ، در آن عالم كه عالم شهود نيز بوده و چشم آدمى گشوده و زبانش به راست خو داشته در پيشگاه حضرت سلطان حضورى جدى داشته است اما افسوس ‍ كه همه را فراموش كرده و از آن مقامات و منازل هيچ به يادش نمى آيد. عارفان از اين بابت با صراحت و به بهترين وجه ممكن ياد كرده اند و شايد از همه بهتر حضرت مولانا جلال الدين باشد كه گفته است :

از كجا آمده اى مى دانى از ميان حرم سلطانى
ياد كن هيچ كه يادت نايد آن مقامات خوش روحانى
چون فراموش شدستت آنجا لاجرم خيره و سرگردانى
جان فروشى به يكى مشتى خاك اين چه بيع است به اين ارزانى ؟
بازده خاك و بدان قيمت خود نى غلامى ، ملكى ، سلطانى
جهت تو ز فلك آمده اند خوب رويان خوش پنهانى (6)

چنان كه پيداست به زعم مولانا در عالم ذر مراحلى بوده و منازل خاصى هم سير شده است و هر كس بنا به وسعت وجودى اش از اين مراحل و منازل با ذكر و ياد خدا عروج كرده و بالا مى رفته است . جايگاه اين ذرات به گمان او در ميان حرم سلطانى بوده است و در آن جا مقامات خوش ‍ روحانى را پشت سرگذاشته است و اين خيره گشتن و سرگردانى كه هم اكنون بر آن است نتيجه از دست دادن و به فراموشى سپردن همان جاست . بر اين اساس است كه جايگاه آدمى را اين جهانى نمى داند و به همين سبب مى گويد خويش را كه جان است ارزان به اين خاك ارزان مفروش كه ماهيت آدمى ملكى و سلطانى است .
اهميت ذكر 
ذكر شالوده و اساس دين و قرآن و عرفان است و اگر آيات و روايات و متن اصيل عارفان را مورد بررسى قرار دهيم مى يابيم كه چيزى جز ذكر به معناى ياد خدا نيست . نفس دين و دين باورى حفظ حدود و اوامر و نواهى الهى است و اين كه اين بشر خاكى با حفظ و حرمت داشت اين احكام با توجه به اين كه از سوى خدواند به واسطه نبى صادق و كامل تشريع شده مى تواند به كمال مطلوب برسد و هر لحظه به خداوند جهان آفرين نزديك تر شود. در قرآن نيز اين همه تاءكيد شده و اصرار زياد به حفظ روابط انسان و خدا صورت گرفته است . در طريقت عارفان هم جز ذكر راستين چيزى نيست چه آنان از همه دنيا خداى را برگزيده اند و از اين كه با او خلوت مى كنند و نام و يادش را در دلها زنده نگه مى دارند راضى و خشنودند. پس غير از دين و قرآن ، بنيان عرفان و طريقت عارفان هم بر همين مبنا استوار شده ، يعنى ياد كردن خدا و ارتباط يافتن و پيوند داشتن با آن ذات بزرگ و بى مانند.
خلوت اهل طريق و سير سالكان الى الله نيز به امر شيخ صاحب كمال با ذكر پر مى شود و سالك در خلوت خود بيش ترين زمان خود را به ذكر و ياد او مى گذراند. اين ذكر بر اساس آيات و روايات از مسائل بنيادين دين محسوب مى شود. در قرآن كريم همچنان كه اشاره كرديم به اين مقوله آن قدر توجه شده كه آدمى به خوبى مى تواند تصور كند كه قرآن خود كتاب ذكر است و بر اساس آيات 44 از سوره نحل و نيز آيه 9 از سوره مباركه حجر خود به اين مطلب گواهى داده است .
اين ذكر كه ياد خداست از اهم فرايض طريقت و شريعت محسوب مى شود و هم چنان كه اهل دين و عرفان گفته اند مهم ترين ريسمان كمال سالك جهت يافت و دريافت حقيقت به حساب مى آيد. از اين رو خداوند بزرگ خود به اين نكته امر فرموده : (فاذكرونى اذكركم ). مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم پس ياد كردن مقوله ى دو طرفه است كه يك سوى آن انسان و در طرف ديگر خداست ، و ذكر حلقه اتصال انسان به خداست پس تا متذكر نباشيم سير به سوى او خيالى بيش نيست و متذكر بودن به منزله چنگ زدن به ريسمان ذكر است ، ريسمانى كه اگر به آن چنگ زده شود به سوى خدا بالا مى رود. بارى ذكر قوام دين و عرفان ، و شريعت و طريقت است . اگر نماز به منزله ستون دين - الصلوه عمود الدين - بر شمرده شده و هم در حكم معراجى - الصلوه معراج المؤ من - در آمده است و هم اسباب پاك شدن معنوى سالكان و هم باعث دورى جستن از فحشا و منكر است - ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر - از آن روست كه قوام آن بر ذكر است كه فرمود: اقم الصلوه لذكرى . و اگر نماز به ياد او نباشد البته كه بى تاءثير و خالى از اثر است . آنچه تاثير گذار است ياد اوست كه اين ياد اسباب ارتباط خالق مخلوق و انسان و خداست .
آرامش راستين سالك الى الله نيز در پرتو همين ذكر تحقق مى يابد و تا سالك به ذكر در نيايد و ذاكر نشود و مذكور را پيدا و حاضر نيابد سلوكش ‍ خام و بى نتيجه است ، و اين همه زا براى آن است كه آدمى توسط او به آرامش برسد و مايه و پايه اين آرامش چيزى جز ذكر نيست يعنى ياد او.
خلوت درويشان نيز عموما به امر شيخ صاحب كمال با ذكر پر مى شود و درويش در خلوت ، بيش ترينه زمانش را به ذكر مى گذراند. اين ذكر بر اساس ‍ و روايات از مسائل بنيادين دين محسوب مى شود. در قرآن كريم آن قدر به اين مقوله توجه شده كه گاه چنان كه گفتيم آدمى تصور مى كند كه قرآن كتاب ذكر است كما اين كه هست و نامى از نام هاى مقدس و مبارك آن نيز همين ذكر است و اين مسئله اى است ؟ در سوره هاى نحل و حجر در آيات 44 و9 به آن توجه داده است .
ذكر كه ياد كردن خداست از اهم فرايض سلوك محسوب مى گردد. مهم ترين ريسمان رسيدن به كمال نيز براى سالكان چيزى جز ذكر نيست چه ذكر از معدود وسايلى است كه ذاكر را به مذكور متصل مى گرداند و قرآن كريم با صراحت تمام در سوره شريفه بقره ، آيه 52 فرموده است : (فاذكرونى اذكركم )، مرا ياد كنيد تا من هم شما را ياد كنم . پس تا به ياد او نباشيم ما را ياد نمى كند و همين كه به ياد او بوديم در نتيجه او هم به ياد ما خواهد بود، و بزرگ ترين امكان عروج و كمال سالك در اين است كه او ما را ياد كند و در عين حال ما را رها نكرده و به خود وامگذارد. كه غفلت از او بزرگ ترين بلايى است كه ممكن است بر سر سالك طريق بيايد. غفلت به گفته سلطان العارفين بايزيد بسطامى سخت ترين آفت براى اهل سلوك و ايمان است و به زعم او كه درست هم هست آن چه كه آتش با هيزم خشك مى كند و به اندازه تخريب و نابود كردن غفلت برجان سالك نيست ، و اين است كه بزرگان راه با توجه به الطاف بى كران الهى دست به سوى او گشوده و گفته اند:

اى خدا مگذار كار ما به ما گر گذارى واى بر احوال ما

پس اين ذكر در حقيقت قوام دين توحيدى نيز خواهد بود، چه اگر نماز به منزله پايه و ركن ، و ستون محكم دين باشد كه فرموده اند: الصلوه عمود الدين و هم اگر به منزله معراج اهل ايمان باشد كه فرموده اند: الصلاه معراج المومن ، و اگر اين نماز به بيان زيباى قرآن مانع فسق و فجور مى شود و از فحشا و منكر دور مى گرداند همه به خاطر ذكر است كه نماز براى ايجاد ذكر است و لذا اگر ذكر به بار ننشيند نماز بى حاصل خواهد بود و از اين است كه در سوره شريفه رعد مى فرمايد: (اقم الصلاه لذكرى ). نماز را به ياد من به پا دار كه بى ياد او نماز بى تاءثير و بى خاصيت است . آن چه كه تاءثير گذار است اين است كه فرد سالك به هنگام نماز، او را به خوبى ياد كند و با او ارتباط برقرار سازد.
آرامش راستين و سكون بايسته اهل ايمان در پرتو همين ذكر تحقق پيدا مى كند و تا آدمى از لحاظ ذكر مجرب و آموخته و فهميده و كامل نگردد هرگز به آرامش و اطمينان لازم دست نمى يابد كه قرآن با صراحت تمام فرموده است : الا بذكر الله تطمئن القلوب (7) اين آرامش قلب نيز بازتاب فهم سالك و اجراى دقيق آن چيزى است كه به آن ذكر مى گويند.
اهميت ذكر در آيات و روايات آن قدر زياد است كه اگر كسى بدان رجوع كند به خوبى مى يابد كه از عمده مسائل دينى اسلام به حساب مى آيد، و در اين رساله همه سعى و تلاش ما بر آن است كه اين حقيقت را تا جايى كه مقدور باشد طرح و بررسى نماييم .
اهميت ذكر در آيات و روايات چنان كه ذكر كرديم آن قدر زياد است كه اگر كسى بدان رجوع كند به خوبى مى يابد كه نه تنها عمده ترين مسئله دينى و عرفانى است بلكه مى توان گفت كه خود دين و عين نتيجه و مقصود دين است . اهميت ياد خدا علاوه بر اين كه از طريق تكرار بيش از حد آن در قرآن مشخص شده ، در آياتى نيز اشاره مستقيم به كثرت ذكر و ذكر كثير و همين طور شدت ذكر مى كند و خدواند از بندگان خود مى خواهد كه وى را بسيار ياد كنند، كه اين تنها سرمايه ايشان است كه به آن واسطه اگر اهل معامله باشند مى توانند به خريد بهشت بروند اما اگر آزاده و اهل عشق باشند مرادشان از ذكر يافتن مذكور است كه اين يافتن از براى ايشان بهشت است و لذا براى اين منظور از خود خداوند براى اداء و ايجاد و كثرت ذكر مدد مى گيرند. ما در همين جا به چند نمونه از آيات اشاره مى كنيم .
لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوالله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا (8)
البته شما را در اقتداى به رسول خدا چه صبر و مقاومت با دشمن و چه ديگر از اوصاف و افعال نيكو خير و سعادت بسيار است براى آن كس كه به ثواب و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار كند.
الا الذين آمنوا و عملوالصالحات و ذكروالله كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا اى منقلب ينقلبون (9)
مگر آن شاعران كه اهل ايمان و نيكوكار بوده و ياد خدا بسيار كردند و براى انتقام از هجوى و ستمى كه در حق آن ها شده يارى خواستند و آنان كه ظلم و ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به چه كيفر گاهى و دوزخ انتقامى بازگشت مى كنند.
3- يا ايها الذين آمنوا اذكرواالله ذكرا كثيرا. (10)
اى كسانى كه به خدا ايمان آورده ايد ذكر حق و ياد خدا (به دل و به زبان ) بسيار ياد كنيد.
4- يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئه فاثبتوا و اذكرواالله كثيرا لعلكم تفلحون (11)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه با فوجى از دشمن روياروى شديد پايدارى و مقاومت كنيد و ثابت و استوار باشيد و خداوند را پيوسته ياد آريد باشد كه فيروزمند و فاتح گرديد.
5- فاذا قضيتم مناسككم فاذكرواالله كذكركم آبائكم او اشد ذكرا فمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ماله فى الاخره من خلاق (12)
آن گاه كه مناسك حج به جا آورديد پس مانند پدران خود بلكه بيش از پدران خدا را ياد كنيد (و هر حاجت دنيا و آخرت را از خدا بخواهيد) بعضى مردم كوتاه نظر از خدا تمناى متاع دنيوى تنها كنند و آنان را از نعمت آخرت نصيبى نيست .
با در نظر داشتن كثرت آيات ذكر كثير و اهميت و موقعيت آن در قرآن كريم ، اينك آيات اين بخش را در دسته بندى منظمى جا كرده و در ادامه بحث اشاراتى به موارد خاص هر كدام خواهيم داشت . آيات ذكر از لحاظ صورت واژه به دسته هاى ذيل قابل تقسيمند:
1- ذكر الله
2- ذكر رب
3- ذكر اسم الله
4- ذكر اسم رب
5- ذكر نعمت الله
6- ذكر نعمت رب
7- ذكر آلاء الله
8- ذكر آيات الله
9- ذكر آيات رب
10- ذكر ايام الله
هر يك از مراتب و موارد فوق آياتى چند را به خود اختصاص داده است . معلوم است كه هر قسمت از قسمت ديگر مجزا و متفاوت بوده و هر مورد معنى و مفهوم خاص خود را دارد، باتعمق و تدبر در آيات و با در نظر داشتن آيات قبل و بعد آن و همچنين با در نظر داشتن زمان و مكان نزول و نيز با توجه به شاءن نزول آيات مى توان مطالب بسيار مفيد و جالبى در اين خصوص به دست آورده در اين جا فقط ذكر نمونه اى از آيات در هر مورد مى پردازيم و به ترجمه ساده آن بسنده مى كنيم .
1- ذكرالله  
و الذين اذا فعلوا فاحشه و او ظلموا انفسهم ذكرواالله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله ، و لم يصروا على مافعلوا و هم يعلمون (13)
نيكان آن ها هستند كه هر گاه كار ناشايسته از ايشان سر زند يا ظلمى به نفس خويش كنند خدا را به ياد آورند و از گناه خود به درگاه خدا توبه و استغفار كنند (كه مى دانند) جز خدا هيچ كس نمى تواند گناه خلق را بيامرزد و آنها هستند كه اصرار در كار زشت نكنند چون به زشتى معصيت آگاهند.
الذين يذكرون الله قياما قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ، ربنا ما خلقت هذا باطلا، سبحانك فقنا عذاب النار.(14)
آن هايى كه در هر حالت ايستاده و نشسته و در حال خفتن خدا را ياد كنند و دايم فكر و انديشه در خلقت آسمان ها و زمين كرده و گويند پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريدى ، پاك و منزهى ، مارا به لطف خود از عذاب آتش دوزخ نگاه دار
2- ذكر رب  
و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفه و دون الجهر من القول بالغدو والاصال و لاتكن من الغافلين (15)
خداى خود را با تضرع و پنهانى و بى آن كه آواز بركشى در دل خود در صبح و شام ياد كن و از غافلان مباش (يك دم از ياد خدا غافل مشو).
و اذكر ربك اذا نسيت وقل عسى ان يهدين ربى لاقرب من هذا رشدا (16)
مگر آن كه بگويى (ان شاء الله ) اگر خدا بخواهد و خدا را لحظه اى فراموش مكن و به خلق بگو اميد است كه خداى من مرا به حقايقى بهتر و علومى برتر از اين قصه هدايت فرمايد.
3- ذكر اسم الله  
ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله فى ايام معلومات على ما رزقهم من بهميه الانعام فكلوا منها و اطمعوا البائس الفقير. (17)
تا در آن جا منافع بسيار براى خود فراهم ببينند و نام خدا را در ايام معين ياد كنند كه ما آن ها را از حيوانات و بهايم (شتر و گوسفند و غيره ) روزى داديم تا از آن تناول كرده و فقيران بيچاره اى را نيز طعام دهند.
و قالوا هذه انعام و حرث حجر لا يطمعها الا من نشاء بزعمهم و انعام لايذكرون اسم الله عليها افتراء عليه سيجزيهم بما كانوا يفترون . (18)
و گفتند اين چهارپايان و زراعت ها بر همه ممنوع و مخصوص بتان است نبايد از آن بخورد مگر آن كس كه معين كنيم و سوارى بعضى چهارپايان بر آن ها حرام بود و چهارپايانى را نيز بدون ذكر نام خدا ذبح مى كردند و چون در اين احكام به خدا دروغ بستند به زودى خدا بدان دروغ ، آنان را مجازات خواهد كرد.
4- ذكر اسم رب  
واذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا (19)
و دايم در شب و روز نام خدا را ياد كن و به كلى از غير او علاقه ببر و به او بپرداز.
و ذكر اسم ربك بكره و اصيلا. (20)
و نام خدا را صبح و شام به عظمت ياد كن .
5- ذكر آلاء الله  
او عجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و اذكروا اذجعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و زاد كم فى الخلق بصطه فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون . (21)
آيا تعجب كرده ايد كه مردى از جانب خدا به ياد آورى شما فرستاده شده تا شما را از (هول و عذاب قيامت ) بترساند و اى مردم متذكر باشيد كه خدا شما را پس از هلاكت قوم نوح جانشين آن گروه كرد و در خلقت و نعمت شما بيفزود پس اى قوم انواع نعمت هاى خدا را به ياد آوريد شايد كه رستگار شويد.
واذكروا اذجعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا آلاء الله و لا تعثوا فى الارض ‍ مفسدين . (22)
متذكر باشيد و فراموش نكنيد كه شما را پس از هلاكت قوم عاد، خدا جانشين اقوام سلف نموده و در زمين منزل داد تا اراضى سهله (خاك نرم ) قصرهاى عالى و از كوه به تراشيدن سنگ ، منزل هاى محكم بنا كنيد پس ‍ نعمت هاى خدا را ياد كنيد و در زمين به فساد و تبهكارى برنخيزيد.
6- ذكر نعمت الله  
واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا واذكروا نعمت الله عليكم اذكنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون . (23)
همگى به رشته دين خدا چنگ زنيد و به راههاى متفرق (مدعيان دين ساز) نرويد و به ياد آريد اين نعمت بزرگ خدا را كه شما با هم دشمن بوديد خدا در دلهاى شما الفت و مهربانى انداخت و به لطف خداوند همه برادر دينى يكديگر شديد و در پرتگاه آتش بوديد خدا شما را نجات داد، اين چنين خداوند آياتش را براى راهنمايى شما بيان مى كند، باشد كه به مقام سعادت ، هدايت شويد.
اذكروا نعمه الله عليكم و ميثاقه الذى و اثقكم به اذا قلتم سمعنا و اطعنا و اتقوا الله ان الله عليم بذات الصدور. (24)
و ياد كنيد نعمت خدا را كه به شما ارزانى داشت و عهد او را كه با شما استوار كرد (كه اطاعت امر او كنيد) آن گاه كه گفتيد امر تو را شنيديم و طاعت تو پيش گرفتيم پس از خدا بترسيد كه خدا به نيات قلبى و انديشه هاى درونى شما آگاه است .
7- ذكر نعمت رب  
لتستوا على ظهوره ثم تذكروا نعمه ربكم اذا استويتم عليه و تقولوا سبحان الذى سخر لنا هذا و ماكنا له مقرنين . (25)
تا چون در سفره ها با كمال تسلط بر پشت آن ها نشستيد متذكر نعمت خدا شويد و گوييد پاك و منزه خدايى كه او اين ها را مسخر ما گردانيد وگرنه ما هرگز قادر بر آن نبوديم .
فذكر فما انت بنعمت ربك بكاهن و لامجنون (26)
اى رسول ما خلق را متذكر (خدا) ساز كه تو به نعمت (وحى و رسالت ) پروردگارت جنون و كهانت هيچ در تو نيست .
8- ذكر آيات الله  
و اتل عليهم نبا نوح اذقال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايات الله فعلى الله توكلت فاجعوا امركم و شركائكم ثم لايكن امركم عليكم غمه ثم اقضوا الى و لا تنظرون . (27)
اى رسول حكايت نوح را بر اينان بازگو، كه به امتش گفت : اى قوم اگر شما بر مقام رسالت و اندرز من به آيات خدا تكبر و انكار داريد (و در مقم حسد و آزار من بر مى آييد) من تنها به خدا توكل مى كنم شما هم به اتفاق بتان و خدايان باطل خود هر مكر و تدبيرى داريد انجام دهيد تا امر بر شما پوشيده نباشد و درباره من هر انديشه باطل داريد به كار بريد.
واذكرن مايتلى فى بيوتكن من آيات الله و الحكمه و ان الله كان لطيفا خبيرا (28)
و از آن همه حكمت و آيات الهى كه در خانه هاى شما تلاوت مى شود متذكر شويد و پند گيريد (و بدانيد كه ) همانا خدا را به خلق لطف و مهربانى است و به حال همه آگاه است .
9- ذكر آيات رب  
والذين اذا ذكروا بايات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا. (29)
و آنان هستند كه هر گاه متذكر آيات خداى خود شوند كر و كورانه در آيات ننگرند تا بر مقام معرفت و ايمانشان بيفزايد.
و من اظلم ممن ذكر بايات ربه ثم اعرض عنها انا من المجرمين منتقمون (30)
كدامين كس در عالم از آن كس كه به آيات خدا پند و تذكرش دادند و باز اعراض كرد ستم كارتر است ، البته ما از بدكاران انتقام خواهيم كشيد.
10- ذكر ايام الله  
و لقد ارسلنا موسى باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور. (31)
و ما موسى را با آيات خود فرستاديم و به او دستور داديم كه قومت را از ظلمات جهل و گمراهى بيرون آر و عالم نور رسان و روزهاى خدا را به ياد آن ها آور كه اين يادآورى بر هر شخصى كه صبور و شكر گذار است دلايل روشنى خواهد بود.
پس از دانستن اين كه ذكر اهميت فراوانى دارد و قرآن نه تنها دعوت به كثرت ذكر مى كند بلكه تداوم ذكر را نيز منظور مى دارد و براى درك تداوم ذكر موارد ده گانه بالا را در جاى جاى آيات الهى آورده تا بنده پروردگار آنى از ذكر غافل نباشد، چرا كه ذكر به منزله هويت دهنده انسان است و انسان بى ذكر را كه در واقع فردى بى هويت است آدمى نتوان لقب داد، و در نهايت اين كه ذكر مقصود همه عبادات و طاعات است و عبادت بى ذكر را هيچ ارزشى نيست و عابد را هيچ سود و بهره اى نمى رساند.
حجه الاسلام امام محمد غزالى (متوفى به سال 505 هجرى ) از اعاظم بزرگ كلام ، فلسفه و عرفان اسلامى در خصوص ذكر مى نويسد:
بدان كه لباب و مقصود عبادات ياد كردن حق تعالى است كه عماد مسلمانى نماز است ، و مقصود وى ذكر حق تعالى است ، چنان كه گفت : (ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر، و لذكرالله اكبر)
- به درستى كه نماز باز مى دارد از زشتى و بدى ، و هر آينه ياد خدا بزرگ تر است . و قرآن خواندن فاضل ترين عبادات است به سبب آن كه سخن حق تعالى است و مذكر است ، و هر چه در وى است همه سبب تازه گردانيدن ذكر حق تعالى است ، و مقصود از روزه كسر شهوات است تا چون دل از كثرت شهوت خلاص يابد صافى گردد و قرارگاه ذكر شود، كه چون دل به شهوات آكنده باشد ذكر از وى ممكن نشود و در وى اثر نكند، و مقصود از حج كه زيارت خانه خداست جل جلاله ، ذكر است خداوند خانه را و تهييج شوق به لقاى او، پس سر و لباب همه عبادات ذكر است .
(32)
ذكر در حكم آتش است و آن چه كه آتش با غير مى كند همان را با قلب اهل سلوك و ايمان مى كند، يعنى سوختن و خاكستر ساختن ، و در اين كار آدمى را از هواهاى نفسانى و از ياد خود غافل و به آن كه باقى است متوجه مى سازد. ذكر آن گاه كه در خلوت با توجه به شرايطى كه براى آن گفته اند صورت بگيرد فرد را به استغراق مى كشاند و او را با عوالم بالاى عشق آشنا و مرتبط مى گرداند. در اين ذكر آن گونه كه پير ولى تراش حضرت شيخ نجم الدين كبرى (مقتول به سال 618 هجرى ) گفته است گاه آدمى را به استغراق مى كشاند و در آنجا سالك مى بيند كه دريچه اى به واسطه ذكر از بالاى سرش گشوده شده و پارچه اى دايره مانند كه گشود است چيزى بر سر سالك قرار مى دهد و در نتيجه گشايش آن تيرگى و آتش و سبزى از بالا به پايين نازل مى گردد، و اين سه هر كدام مظهرى هستند. تيرگى مظهر وجود سالك است كه به نفس آميخته است و هنوز صاحب هوا و شهوت است و آتش مظهر ذكر و ياد خداست كه سوزاننده و از بين برنده است و سبزى نشانى از قلب سالك است كه رنگ حيات نيز مى تواند باشد.
شيخ نجم الدين كبرى به اين پرسش كه چرا در استغراقى كه از ذكر حاصل مى شود سالك شاهد باز شدن دريچه اى از بالا مى گردد اين گونه پاسخ مى دهد كه : ذكر كلمه طيبه اى است كه همراه با مواجهه هويت از طرف بالاى سر صعود مى كند و به پيشگاه حق تعالى معرفى مى شود و خدا هم او را در پرتو فضل خود قرار مى دهد و از نعمت خويش كه از واردات روحانيه و انوار قدسيه است برخوردار مى سازد و سراپاى او را امن وايمان ، و رغبت و شوق ، و محبت و ايقان و اتقان و عرفان فرا مى گيرد و مملو از فيض و كمال مى شود و در اين هنگام كه قلب سالك آزاده شده و از هر گونه عارضه اى در امان است و با كمال تندرستى به سوى پروردگار توجه مى نمايد، ذكر حق تعالى در دل او استغراق يافته آن هم نه استغراق فنا بلكه استغراق وقوع و ورود در قلب و در اين موقع چنين وانمود مى شود كه قلب همانند چاه است و ذكر به مثابه دلوى كه در آن واقع مى شود تا از آن آب بكشد و به دنبال آن پيش آمد پرشى در اعضا و حركاتى ناخودآگاه كه سابقه اى نداشته از قبيل حركتى كه در وجود رعشه دار مى باشد به وجود مى آيد و هر گاه انسان سالك از ذكر موظف خود باز بماند قلب حركتى در سينه نظير حركت جنين در شكم مادر ايجاد مى كند و در نتيجه آن طالب ذكر مى شود. (33)
ذكر حق تعالى از چنان اهميت خاصى برخوردار است كه گفته اند: اهل بهشت بر هيچ چيز حسرت نخورند مگر بر يك ساعت كه در دنيا برايشان گذشته باشد كه ذكر حق تعالى نكرده باشند. به راستى كه حاصل تلاش ‍ آدمى اگر ياد خدا نباشد عمر را به عبث سپرى كرده و اگر اهل معنى باشد به اين زندگى به باد رفته و خسارت ديده جز با حسرت و تاءسف نگاه نمى كند. فلسفه اين همه آفرينش و ارسال حدود يكصد و بيست هزار پيامبر و ولى همه براى اين بوده كه آدمى به اين حسرت نرسد و زندگى را مفت و ارزان نبازد. زندگى بدون او زندگى بى نفس است ، زندگى بى لذت و آرامش ‍ است ، مردگى متحرك است . اما با او زندگى كردن كه اصل زندگى است حضورى كامل است ، حضورى بى من ، حركتى بى نفس و سيرى مجذوب . در اين جا حسرت به عمر رفته نيست حسرت به دير رسيدن است ، حسرت به كم دريافت كردن است ، و بين اين دو حسرت و اين دو خسارت البته كه فرق هاست . بارى ارزش زندگى به زيستن با اوست و اگر زندگى بدون او باشد به داشتن نمى ارزد و جان كلام عارفان همين جاست كه ما براى او آمده ايم ، آمده ايم تا با او زيست كنيم ، و لازمه اين زيستن يافت اوست ، برخى مى يابند و مى رسند و برخى مى رسند و مى يابند و هر دو رستگارند حسرت براى آنان است كه نه مى يابند و نه مى رسند، و اين جاست كه انتهاى سير را به پشيمانى مى كشاند و به قول حكيم سخن ، سعدى بزرگ :

هر چه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم