فهرست مطالب
پيشگفتار
فصل
اول : مختصات صالحان
گمنامى
صالح
ميهمان
نوازى صالح :
معرفت
صالح :
تاءمين
صالح :
ادب
صالح :
صالح
:
تيزهوشى
صالح :
شهود
صالح :
امين
صالح
ايثار
صالح :
تاجر
صالح :
پى
نوشتها:
فصل
دوم : توان صالح .
عطر
صالح :
شتاب
صالح :
وصول
آسان صالح :
پيام
صالح :
خون
صالح :
احتياط
صالح :
طى
الارض صالح :
الهام
صالح :
هدايت
صالح
راه
پيمايى صالح :
حرز
صالح :
درمان
صالح :
جاذبه
صالح :
عمر
صالح :
بويايى
صالح :
بويائى
صالح :
روزى
سرى صالح :
اشراق
علمى صالح :
پى
نوشتها:
فصل
سوم : وظايف صالحان :
يتيم
نوازى صالح :
ماءواى
صالح :
آبرونگه
دارى صالح :
خدمتگذارى
صالح :
سفارت
درمانى صالح :
كسب
حلال صالح :
ارشاد
صالح :
تائب
صالح :
پى
نوشتها
پيشگفتار
1. اگر بر اساس مبانى فلسفه تاريخى دينى حزب الله ، تاريخ بشريت
تاريخى تعريف شده از وقايع نانوشته اسطوره هاى و شاخص هاى دينى است ؛ و
اگر شناخت اسطوره هاى دينى در همان مرتبت جوهرى شان ناقص و يا به واقع
نايافتنى است ، پس چاره آن است كه از راه شناخت تنزيلى است ، پس چاره
آن است كه از راه شناخت تنزيلى عرفان به حق مقام ولايت تكونى وئ تشريع
و عبرت پذيرى از از دانسته ها و بايسته هايشان خود را در گردونه تاريخ
وارد ساخت و از آموختن پندها تلاش كرد تا شايد خود به مقام همان عرفان
به حق رسيد و به مقام واليان حق تا حد مقدورات وجودى نزديك شد.
آنچه كه در پيش روى خويش داريد، گوشه اى از اسرار گفتنى حزب الله در
يافته هاى تاريخى نيروهاى نهان خويش است ، ابرمردان و زنانى كه با
زندگى فردى شان حزب الله را ساختند و اينك تيرتكان فدائى انقلاب مهدى
عجل الله تعالى فرجه الشريف با بهره گرفتن از زندگى هاى محرومانه و
مخفيانه شان مى روند تا شايد مقدمات ظهورش را فراهم آورند.
2. اگر زندگى انسانها و مؤ منان موحد مشحون از حوادث عجيب و تعريف
ناشده عادى است ؛ و اگر حوادث تعريف ناشده عادى خود همگى قانونمندند! و
اگر كشف قوانين مافوق مى تواند زندگى بشر
را به سو و جهتى گرايش دهد كه انسانها به مقصود از خلقت خويش
توجه و رهنمون شوند؛ و اگر هر
توجه ، رشدتلقى
مى شود؛ و اگر ارشاد بر رشد ضرورت دارد،
پس ارائه حوادث قطعى و يقينى عبرت آموز و
توجه بخش براى حزب اللهيان به عنوان تذكريا
ارشاد و رشد از ضروريات برخوردار است .
3. حوادث عرضه شده ، در واقع بيانگر تجسمات و سيرت عرفان دينى حزب الله
از زاويه رفتارها و حقايق وجودى عالم هستى است . از اين جهت آنچه كه
بيان مى شود، در واقع نمودى از بودهاست كه به واسطه
بايدها به شدن هاتبديل
شده است ، پس بايد با نمودها به بودها و از بودها به بايدها به شدن ها
سير يافت ، تا شايد حزب اللهى شد.
4. بر اساس تابعيت گويش حوادث از اصول و قوانين
خاص به خود، لازم است كه به نحو بسيار موجز و خلاصه به گوشه اى
از اصول مورد توجه در بيان حوادث عبرت آموز و، توجه آفرين اشاره شود:
1 - اصل انتخابى بودن حوادث به ميزان قابليت فهم عموم حزب الله و دورى
از بيان حوادث مربوط به خواص حزب الله .
2 اصل قطعى بودن حوادث و واقعيات نقل شده
3.اصل پيام دارى وقايع نقل شد.
4. اصل رعايت زمينه دارى پذيرش حوادث و دورى از حوادث و وقايع قبول
عرفى .
5. اصل به دور بودن حوادث از ناهنجارى هاى نامطلوب اعتقادى ، اخلاق و
سياسى .
6. اصل رعايت حريم حوزه و روحانيت .
7. اصل تبيين و توجيه هر حادثه پندآموز از زاويه گويش دينى .
8. اصل كتمان رمزى شاهدان و ناقلان زنده حوادث براى دورى گزيدن از
گزيده ها، اتهامات و يا افشا شدنها.
9. اصل مستنديت حوادث براى ايجاد اطمينان و اتفاق گفتارى .
10. اصل كاربرى بودن حوادث بيان شده .
11. اصل پندآموز بودن حوادث بيان شده .
12. اصل جهت دارى حوادث نسبت به گرايش هر چه بيشتر حزب اللهيان به سوى
محبوبات بالذات و دورى گزيدن از مبغوضات و مطرودين بالذات .
آنچه در پيش روى داريد، حاصل زحمات تعدادى از برادران زحمتكش : موثق و
متدين حزب اللهى است كه اينك بدون كوچكترين چشم داشتى ثمره
سالها زحمت خويش را در طبق اخلاص گذارده
تا با بيان حقايقى هر چند گاه شنيده شده ، روح
معنويت و توجه را در حزب الله
افزون سازد، شايد كه مصونيت بيشترى يافته
و در پناه اشكهاى زلال و جوهرى شان بر عرش ربوبى دست يابند.
در پايان اشاره به اين نكته ضرورى است كه با اجازه حضرت آيه الله سيد
على محقق داماد، اكثريت قريب به اتفاق داستانهاى نقل شده از جزوه مرحوم
آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى رحمه الله پس از بازنويسى ادبى ، در اين
مجموعه چند جلدى گنجانيده شده است ، تا ضمن احياء آن نوشتار معنوى ، از
انفاس قدسى آن عالم عارف و فقيه بزرگ دينى براى فزون سازى روح معنويت
حزب الله بهره گرفته شده باشد.
... خدايا: مى خواهيم دل باشم در مرز و رمز انسانهاى تشنه كام !
بارالها يكباره همراهان گم يا پراكنده گشته اند، يكى به دهها فرسنگ جلو
و هزاران انسان در بيابان تار يله و رها! خدايا كجايند ساحل رسيدگان
!؟كجايند معبد نشينان خورشيد!؟كجايند بلندگرايان و آرمان گرايان
!؟بلبلان حرم عشق در گاهت !؟كجايند تندرهاى رزمنده در پيشگاهت ؟!
كجايند صرصرهاى نستوه پايگاهت ؟!
خدايا: آرزوى صلحى داشتم كه در سايه او در ساحل وجود تو سيراب شويم ،
نه آن كه در شبهاى سيه زاد فرتوت او، آشنايان لحظه ها را نيز سرگردان
بيابيم .
خدايا: رمايه عابران برگوش ، غبار كاروانهاى غمستان كوير را برچشيم ، و
دوستان سابق را، رهگذرانى عبوس بر جاده وجود خويش مى يابيم !؟
خدايا، ما توفان را از تو طلب مى كنيم ، تا در سايه خروش او، سكوت
درياى دلمان خروش برگيرد.
خدايا، سنگرها را آرزومنديم تا تپش قلوب حزب اللهيان و التهاب
استخوانهايشان ، سايه عشق را بر سرمان مستدام دارد.
پروردگارا: در دوران به سازى ، كركسان ، سينه هامان را هوسگاه پرواز
ساخته اند؟! بارالها مى خواهيم غروب باشيم تا غمگسارى مهربان بر درد
آشنايان باشيم . تا شعله آشنا سوزان غريبان دل شويم .
خدايا: برخى در خزان صلح گلستانهاى عريان ، قصد آن دارند كه حاصل
بهاران خون را به لگد بكوبند؟و با هياهوهاى فريبناك شيطانى ، ما را از
نجواى تو دور سازند! پس ما را در جنگ با نفس اءماره يارى نما.
پروردگارا ما جنگى طلب تا جان تاريك خود را به شعله آن ، برافروزيم
آنگاه با اشك آتشزاد خويشتن سينه هزاران عاشق را تسكين بخشيم .
خدايا: در دوران سكون و سكوت ، مغموم و تنها گشته ايم ، و در شبهاى بى
فرجام آن به دنبال صبح فرداى خود مى گرديم .
خدايا: غرش را مى طلبيم تا در دل آن ، مرز انسانيت بيابيم ، و از حماسه
آن ، رازها برسازيم در اشك آن ، بهار عشقهاى مظلومانه را در كنار وجودت
جشن بگيريم .
خدايا: كجاست نوازش مهتاب زهرا عليه السلام ؟ كجاست نغمه سپيده كعبه ؟
كجاست طلايه دار سپاه فتح پيروزى و رستگارى ؟
كجاست خشم مقدس ؟كجاست غدير روح ؟كجاست لحظه هاى گوارا؟كجاست سامان بخش
ژرفدلان ؟ كجاست اميد بخش ملول شدگان بى اميد؟
خدايا: ما فلاح و رستگارى خويش را در حشمت خورشيد عبوديت ، خون و جنگ
در راهت مى يابيم .
بارالها ما رهايى از رنجها، غصه ها، افسوس دردناك روزگار را درگذر از
خارستانهاى بى امان پول و تجمل مى يابيم .
پروردگارا در غروب جلوه هاى فروتنى ، ايثار، صداقت ، صفا و يكرنگى ،
عفت و عفاف ،مسؤ وليت پذيرى عاشقانه ، عواطف انسانى ، تارهاى زرد
پريشانى گسستگى ، اختلاف ، برادركشى و و برادركوبى ، تهمت و دروغ ،
نايكرنگى ، و بالاخره غرب زدگيها، با بارش خون و اشك از ميان افق اميد
و آرزوهاى حيات ، وجود ما را پركن .
بارالها: بر من خون و اشك بباران تا با اشكمان وجود خويش را صفا و با
خونمان كوير انقلاب را سيراب بخشيم .
خداوندا: مسؤ ولان زحمتكش ، غمگساران مهربان درد آشناى جريانات معتقد
به انقلاب ، و بالاخره طليعه داران گلستان انقلاب را به خاطر عشقمان :
با گرمى حيات خويش نصحشان مى كنيم . تو آنان را پذيرايمان نما، تا شايد
بر انبوه مه هاى تابسوز و تيرگيهاى توانفرساى حوادث و وقايع بحرانى
ناشى از رفتار هرزگان و خيانت پيشگان چيره شده ، تا شايد برخى از
اسيرشدگان گردباد سرد نابسامانى ها را از خشم خارستانها نجات دهند!
خدايا: ما فانوس به دستان افسرده كاروان عاشقان بوديم ؟! ما غرق در
نجواى هماهنگ دشتهاى جنوب و دامنه هاى غرب بوديم ، ما بندگان درگاه تو
بوديم ! ما مسكينان درگاه تو بوديم ! ما ميهمانان رحمت رحمانيت تو
بوديم پس چرا ما اينك در پس حجاب توايم !؟
اى شاهد بر نجواها! اى جايگاه شكوهها، اى داناى هر پنهان و نهان اى افق
حاجتمندان ، ما را غفران رحمت ، يقين در قلب ، اخلاص در عمل ، نورانيت
در نگرش ، هوشيارى در دين : نصرت بر ظالمان و بوالهوسان عنايت فرما.
خداوندا: حزب اللهيان را صبر در رياضت ، صداقت در روش و گفتار، قنوت در
سلوك و سير، انفاق در محبت و خون ، مرحمت فرما.
آنچه در پيش روى خود داريد، گوشه اى از مختصات صالحان ، توان صالحان و
بالاخره وظايف صالحان است كه اينك به عنوان اولين مجموعه آن عرضه
ميگردد. اميد است مقبول درگاه احديت و مورد توجه حضرت بقيه الله اعظم
عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد .
5 شعبان 1418 مطابق با 4 آذر ماه 1377
پژوهشكده تزكيه اخلاقى امام على عليه السلام
* موسسه خيريه فرهنگى تحقيقاتى ، آموزشى و هنرى امام حسن عسكرى عليه
السلام
فصل اول : مختصات صالحان
گمنامى صالح
روزى برادر عزيز موثقى از منطقه پاكدشت ورامين فرمود:
در اين منطقه جوانى ساده دل به نام مسلم پازوكى زندگى مى كرد كه برخى
از مردمان او را خل مى پنداشتند، ولى او كه واقعا از مرض فلج مغزى رنج
مى برد، داراى هوش و حواس كاملى بود. وى بدون توقع به درب مغازه ها مى
رفت و با كمك به آنان ، در آمدى مختصر به دست آورده و گاه آن را خرج
زندگى خويش مى نمود مردم نيز اگر كارى داشتند باد داشتند با دادن مبلغى
به او از وى بهره مى بردند!
او در حالى در غالب مجالس ترحيم ، نمازهاى جمعه و جماعت شركت مى كرد،
كه مردم كمترين توجهى به او نداشتند، بارها برخى از بستگان متمولش او
را به دليل رفتارهاى ساده لوحانه اش تحقير مى كردند ولى او بدون آن كه
چيزى به روى خويش آورد، به زندگى ساده و بى آلايش خود ادامه مى داد.
(1)
سن او كه 25 سالگى رسيد ناگهان با خريدن دسته كلنگ و درست كردن آن ، به
قبرستان ده امام واقع در منطقه پاكدشت
ورامين رفته و به گوركن آن قبرستان مى گويد: من به زودى مى ميرم ، قبر
مرا با كلنگ خودم كنده و آن را درست كن !
گوركن كه سابقه مسلم را داشته ! اعتناى به او نمى كند و در عين حال
براى اين كه دل او را به درد نياورد، كلنگ را از مى گيرد! او بازگشته و
به برخى از دوستانش و از جمله بقال سر محله شان مى گويد: من به زودى از
اين دنيا مى روم مقدارى پول براى دفن و كفن خويش گذارده ام ، با همان
پول مرا دفن و كفن كنيد.
روز موعود ناگهان در وسط حياط نقش بر زمين مى شود در ابتدا پدر و مادرش
به خيال اين كه بيمارى وى مجددا عود كرده است ، او را روى زمين
خوابانده ، تا بعدا به هوش آيد، ولى گذشت زمان و به هوش نيامدن وى ،
والدينش را نگران كرده ، پس به سرعت او به بيمارستان مى رسانند، ولى او
پس از سه روز از دنيا مى رود.
آگاهانى كه او از قبل به مرگ خويش به آنان خير داده بود، مردم را از
مرگش آگاه مى كنند. شور عجيبى مردم منطقه را فرا مى گيرد،
بى مرگ كجا نام تو گردد زنده
|
بى بنده كجاست زندگى زيبنده
|
در قيد شود وجود مطلق ظاهر
|
صاحب نبود اگر نباشد بنده
(2)
|
پس مردم بسيارى از جمله كسانى كه از او را سالها مورد بى اعتناى يا
اهانت قرار داده بودند با پشيمانى بسيار در مراسم دفن و ترحيم حضور مى
يابند، تا شايد جبران گذشته شود، ولى افسوس كه دير شده بود.
(3)
ميهمان نوازى صالح :
جناب حجة الاسلام حسن فتح الله پور به نقل از عارف وارسته اى و
او از مرحوم حاج حسين مظلومى نقل كرد:
يكى از شبها كه در باغم بودم 4 نفر ميهمان بر من وارد شد چيزى در باغ
نداشتم تا از آنان پذيرايى كنم حتى نفت نيز نداشتم تا چراغها را
برايشان روشن كنم اتفاقا آنان از كسانى بودند كه من با آنان رود بايستى
داشتم پس از تعارفات اوليه براى چاره جويى آنهم در آن بيابان ، لحظه اى
از اتاق بيرون آمدم و به حضرت بقيه الله اعظم عليه السلام توسل يافته و
گفتم :
من از بايت
اكرموا الضيف ولوكان كافرا از
اينان بايد پذيرايى كنم ولى چيزى ندارم از شما مى خواهم كه به من كمك
كنيد تا از آنان پذيرايى بنمايم .
به اتاق بازگشتم لحظاتى بعد ناگهان صداى مردى از درب باغ بلند شد كه
مرا به نزد خود مى خواند به آنجا رفتم دو نفرى را ديدم كه پس از
احوالپرسى يك پيت نفت ، 5 قرص نان گرم و يك كاسه كره محلى كه روى آن
بشقابى تميز قرار داده شده بود به من دادند و آنگاه خداحافظى كرده و
رفتند. وقتى آن نانها و كره را به نزدشان گذاردم آنان سير خوردند عجيب
بود كه هر چه از آن نان و كره مى خوردند باز وجود داشت به قدرتى آن كره
خوشمزه و معطر بود واقعا قابل وصف نبود.
ميهمانان آن شب خوب پذيرايى شده و رفتند ولى در كمال حيرت يافتم كه
هنوز قدرى از آن نان و كره باقى است .
همان ايام همسرم مريض بود به قصد استشفاء از آن نان و كره به او دادم
او نيز شفا يافت .
ما همچنان از آن كره و نان بهره مى برديم تا آنكه پس از يك هفته تمام
شد، ولى از نفت هر چه براى روشنايى استفاده مى كرديم باز در پيت ، نفت
وجود داشت شايد حدود يك سال از آن استفاده برديم تا آنكه روزى يك نفر
به باغ آمد و من به اشتباه از تمام نشدن نفت در پيت سخن گفتم كه
متاءسفانه پس از دو روز آن نفت نيز تمام شد و از بين رفت .
(4)
معرفت صالح :
جناب حجة الاسلام ميرمعينى تويسركانى به نقل از
عارف بينايى فرمود:
روزى در خانه ام نشسته بودم ، كه ناگاه مردى در مقابلم حاضر شد! با
تعجب از او پرسيدم : كيستى ؟
گفت : جن هستم .
گفتم : اينجا چه مى كنى ؟
گفت : خداوند ما را آفريده است تا خدمتگزار مؤ منان از انسانها باشيم
(5)
تاءمين صالح :
جناب حجة الاسلام فتح الله پور به نقل از عارف وارسته اى و او
نيز از مرحوم حاج حسين مظلومى فرمود:
سالها قبل روزى قصد داشتم براى فرزندم همسرى بگيرم . وقتى به خواستگارى
رفتم آنان از ما مبلغ 50 هزار تومان پول خواستند چاره اى نبود و بايد
با آن موافقت مى كردم وقتى به خانه بازگشتم متوجه شدم كه هزينه هاى
جانبى ازدواج كه حدود يكصد هزار تومان است را بايد من پرداخت كنم .
به نزد يكى از افراد رفته و از او كمك خواستم وى پس از اندكى فكر، با
پرداخت 50 هزار تومان آن موافقت كرد از سخت ناراحت شده و از پذيرش
پولش عذر خواستم و از خانه اش بيرون آمدم ، در بين راه با حالتى از روى
اضطرار به حضرت بقيه الله عليه السلام توسل يافتم .
ساعتى بعد، از طرف حضرت مبلغ فوق بدستم رسيد و چنين نيز دستور آمد كه :
.آن فرد قصد دارد كه كل مبلغ مورد درخواست شما را پرداخت كند از پذيرش
اعطايش امتناع كن .
اتفاقا فردا چنين شد و من كمك اش را رد كردم ولى با پول حضرت ، نه تنها
هزينه شيربها، خريدهاى ضرورى ازدواج و ساير نيازهاى مالى آن را براى
ازدواج فرزند بزرگم تاءمين كردم با استفاده از باقى مانده آن پول ،
براى فرزند ديگرم نيز همسرى اختيار كردم .
(6)
ادب صالح :
عابد متقى جناب حاج سيد محمد كسائى فرمود:
جد مرحوم آقا ميرباقر باسمه چى از اوتاد روزگار خود بود. بسيارى از
مردمان آن روز تهران كه به مرضى گرفتار مى آمدند، به خانه اش در محله
شترداران ، آمده و با نوشيدن مقدارى آب از حوض خانه وى ، شفا مى
گرفتند. او اين حالات خاص خويش را از راه عبادات شرعى فراوان به دست
آورده بود. او چهل سال پايانى عمرش را شبانه روز به عبادت پرداخت و
هرگز براى خود رختخواب نيانداخت .
الهى سينه اى ده آتش افروز
|
در آن سينه دلى و آن دل همه سوز.
|
هر آن دل را كه سوزى دل نيست
|
دل بى سوز غير از آب و گل نيست .(7)
|
صالح :
مرحوم آية الله شيخ مرتضى حائرى رحمه الله
(8) فرمود:
مرحوم آقاى عبدالحميدملوى رحمه الله مردى ممتاز در شهرستان مشهد بود كه
از استحكام عقيده ، شجاعت ذاتى ، فضائل نفسانى و بالاخره معلومات وسيعى
در تاريخ و ادبيات برخوردار بود. او هر روز با حالت تضرع گريان به خدمت
حضرت رضا رحمه الله شرفياب شده و از آن زيارت خويش بهره هاى فراوان مى
برد. روزى اين مرد صادق و امين به من گفت :
پدرم در آخرين سفر حج اش ، چهل بار قرآن را ختم نمود، روزى به هنگام
احرام ، در مسجدالحرام مشغول خواندن صحيفه سجاديه بود ناگهان سيدى كه
خود را از اهل يمن معرفى مى كرده ،رو به او فرموده و گفته است : اين
دعا را بخوان
(9) وقتى او به خواندن دعاى فوق مشغول مى شود ناگهان
دنيا را چنان پايين ، بى ارزش و سخط مى يابد كه گويا همه آن چيزى جز يك
ده خرابه نيست . تغييرات حالات او پس از بازگشت از مكه كاملا هويدا
بود، او ديگر به هيچ امر دنيوى كارى نداشت ، هنگامى كه صحبت از ده يا
حساب رعيت ها مى شد، او مى گفت : مرا مرده فرض كنيد!
او نيز اضافه مى كرد: از خداوند خواسته ام كه در حالات مرگ كسى بالاى
سرم نباشد! روزگارى گذشت تا آن كه روزى به هنگام ورود به اتاقشان
تنهايى دراز مى كشد.
رعيت ايشان كه از رفتار پدرم سخت حيرت كرده بود كنجكاوانه از شيشه درب
اتاق به درون نگاه مى كند و در كمال تعجب مى شود كه وى پس از دراز
كشيدن ، ناگهان برخاسته و مى نشيند، آنگاه پس از چند بار سلام دادن
دوبار دراز مى كشد.
وقتى آن رعيت به بالاى سرش مى شتابد تا از حال وى جويا شود متوجه مى
گردد پدرم در حالت تنهايى - كه آرزويش بود - از دنيا رفته است .
(10)
تيزهوشى صالح :
حجة الاسلام سيد محمد آل طه نقل كرد:
مرحوم حاج ميرزا احمد صفائى كه از سر دفترداران بنام و متدين ثبت اسناد
قم بود، تحت هيچ شرايطى زيربار ثبت معاملات كلاه بردارانه نمى رفت . از
وى داستانهاى شيرينى باقى مانده است ، از جمله :
1. فردى در ايام طاغوت ، معامله اى پرسود از راه نامشروع ، به وى
پيشنهاد مى كند او زير بار نمى رود،فردا فرد مذكور به تمسخر بر وى چنين
طعنه مى زند:سرت كلاه رفت ،حالا بايد از غصه بميرى !
او فورا مى گويد: من ناراحت باشم ،خيال كردى ! ديشب تا آنجا كه لحاف جا
داشت پايم را دراز كردم !!
از گژى افتى به كم و كاستى
|
از همه غم رستى اگر راستى .
|
گر چو ترازو شده اى راست كار
|
نيشكر از راستى آن نوش يافت .
|
يارى حق دست به هم بر زند.
|
از سخن راست نهان كس نكرد.
|
چون به سخن راستى آرى به كار
|
راستى از تو ظفر از كردگار.
|
طبع (نظامى ) و دلش راستند
|
كارش از اين راستى آراستند.
(11)
|
2. روزى مرحوم حاج ميرزااحمد صفائى متوجه مى شود كه فرزند زنى با حيله
گرى هر چه تمام تر قصد دارد خانه 15 هزار تومانى مادرش را به 500 تومان
سفر كربلا مصالحه كرده و خانه را از چنگ مادرش درآورد.
او رو به زن كرده و مى گويد: مادر! فرزندت مى خواهد خانه 15 هزار
تومانى تو را به 500 تومان مصالحه كند،راضى هستى ؟
زن نيز بلافاصله مى گويد: آرى مادر،از شيرم حلال تر،راضى هستم ! مرحوم
حاج ميرزااحمد صفائى با زيركى در مى يابد كه زن مقدار مبلغ 15 هزار
تومان را نمى شناسد،از اين جهت بلافاصله از بازار آن زمان ،مبلغ 15
هزار تومان جمع آورى كرده و به زن نشان داده و با صداى بلند مى گويد:
مادر! مى خواهى اين مبلغ را كه انبوه اسكناس 15 هزار تومانى را به اين
500 تومان سفر كربلا مصالحه كنى ؟
زن با تعجب : نه ! راضى نيستم چطور اين همه پول را با آن مبلغ 500
تومان عوض كنم !
(12)
شهود صالح :
جناب حجة الاسلام مهدوى اصفهانى فرمود:
مرحوم بختيارى زاده از اوتاد روزگار و از اصحاب خاص حضرت بقية الله
عليه السلام بود به قدرى رابطه من با او عاطفى بود كه او مرا فرزند
خويش مى پنداشت او طى الارض داشت ولى خود نمى دانست ! هيچ كس ايشان
را سوار بر ماشين نديد و گاه به اعتراض و در كمال سادگى مى گفت چرا
مردم با ماشين به مشهد مى روند تا مشهد كه راهى نيست !
از: او داستانهاى زيادى دارم :
1. شبى در عالم رؤ يا ديدم كه به حرم حضرت اباعبدالله عليه السلام رفته
ام ناگهان متوجه شدم مقدارى از اطراف قبر شكافته شده است پس دو مشت خاك
از خاك قبر مطهر برداشته و به جيبهايم ريختم .
صبح كه از خواب بيدار شدم بسيار از خواب آن شب لذت بردم ولى چيزى از آن
نمى فهميدم به هنگام درس وقتى از خانه بيرون آمدم ناگاه با مرحوم
بختيارى زاده مواجه شدم او با لبخند شيرينى فرمود:
بيا اين دو مشت مهر و تسبيح كربلا را بگير امروز صبح آنها را از اطراف
حرم حضرت سيدالشهدا عليه السلام برايت خريدارى كرده و آوردم . تو ديشب
در عالم رؤ يا دو مشت خاك قبر برداشتى من نيز اين مهر و تسبيح ها را
برايت آوردم .
2. شبى در خواب بودم ناگهان مرحوم بختيارى زاده فرياد زد:
سيد على بيدار شو وقت نماز شب است .
با ناراحتى گفتم : چرا نمى گذارى بخوابم !؟
ولى به هر حال با اصرار او بلند شده و نماز شب را خواندم فرداى آن روز
فرمود: ديشب خواب بودى ديدم ملائكه دور خانه ات حلقه زده اند پس تو
بيدار كردم تا نماز شبت تو از بين نرود.
(13)
امين صالح
حجة الاسلام سيد محمد آل طه فرمود:
در قديم ، جنب شركت مسافربرى شمس العماره نبش چهار راه بازار قم سرايى
وجود داشت كه به سراى وجود داشت كه به سراى حاج محسن زاد معروف بود.
روزى مرحوم زاد تصميم به تعمير سراى فوق گرفت ، پس به تعمير آن پرداخت
.
پس از تعميرات برخى به او پيشنهاد كردند كه اگر درب ورودى آن سراى
تجارى را درست كند، قيمت مغازه هاى آن سرا، از نظر سرقفلى فوق العاده
ترقى مى كند.
پس او بر اين كار تصميم گرفت ، ولى در مقام عمل متوجه شد، انجام
تعميرات فوق ، بستگى به تخريب مغازه اى دارد كه در اجازه مرحوم حاج
ميرزاباقر رحمه الله است .
پس عصا زنان به نزد او آمده و با شرمندگى گفت :
حاج ميرزاباقر! آيا مغازه ام را تخليه مى كنى ؟
او بدون معطلى گفت :
آيا به من مهلت مى دهى كه تا فردا اثاث مغازه را به خانه منتقل كنم ،
در غير اين صورت همين الان وسايل را منتقل مى كنم !؟
ز دلبرى نتوان لاف زد به آسانى
|
هزار نكته در اين كار هست تا دانى .
|
زهى حميده خصالى كه گاه فكر صواب
|
تو را رسد كه كنى دعوى سليمانى .
|
صاحب سراى فوق ، مرحوم حاج محسن زاد كه از تدين مرحوم حاج ميرزا باقر
سخت به وجد آمد بود، گفت :
از خير درست كردن درب سرا و سود فراوان ناشى از آن گذشتم ، آقا ميرزا!
در همين مغازه باقى بمان !
همت مردانه مى خواهد گذشتن از جهان
|
يوسفى بايد كه بازار زليخا، بشكند
(14)(15)
|
ايثار صالح :
عابد متعبد مرحوم حاج سيد مهدى خرازى رحمه الله نقل فرمود:
سالها پيش با تعدادى از دوستانم با ماشينهاى قديمى آن دوران ، به سوى
مكه روان شديم . پس از رسيدن به حجاز و گذشتن از ميان جاده هاى شنى ،
بيابانهاى كويرى بدون آب و آبادانى ، كم كم از نظر تاءمين آب به مضيقه
افتادم ، پس از گذشت چند روز، به ناچار به جاى وضو همگى نماز را با
تيمم خوانده و از سنگ و كلوخ نيز براى طهارت بدن استفاده مى كرديم .
با ادامه مسافرت در بيابان حجاز، و گذشت يكى دو روز، جيره بندى آب سخت
تر و كمتر آب نوشيده مى شد و همگان يكديگر را بر رعايت استفاده درست از
آب توصيه مى كرديم ، ولى ناگهان در همان ايام متوجه عربى بيابانى در
كنار جاده شده كه ملتمسانه با دست به دهانش زده و به اشاره از ما
تقاضايى آب مى كرد. مسافرين ابتدا با دادن آب به وى مخالفت كرده و حفظ
جان خويش را بر ساير افراد ترجيح مى دادند، ولى بالاخره با اصرار من و
اين كه خود از سهميه ام صرف نظر مى كنم ، آنان به ناچار قبول كردند كه
يك ليوان آب در اختيار او قرار داده شود.
(16)
پس ماشين ايستاده و آن مرد نيز با سخنى خود را به ماشين رساند آنگاه من
از سهم جيره بندى شده خويش ليوان آبى به او دادم آن مرد نيز با ولع
بسيار آب را نوشيد، دوباره ليوان آبى ديگر خواست ، پس به او داده شد به
ناگاه زبانش كه از تشنگى بند آمده بود، باز شد و در كمال تعجب و حيرت
مسافرين بلافاصله گفت :
السلام عليك يا اباعبدالله عليه السلام .
من و ساير مسافرين كه هرگز انتظار ديدن يكى از محبين و شيعيان اهل
البيت عليه السلام آن هم در صحراى سوزان حجاز را نداشتم ، فوق العاده
از اين كه او از تشنگى نجات داده شد، خوشحال شده و ساير مسافران نيز به
وجد آمده چند ليوانى ديگر به او آب داده تا او را از آب سيراب نمايند
چون ذره مى دوند به هر گوشه عاشقان
|
شايد به آفتاب جهانتاب برخوردند.(17)
|
در طول مسافرت سخت خويش اثر وضعى اين ايثار و نجات جان يك انسان مسلمان
را به وضوح به دفع بلاياى فراوان را ديديم .
(18)
تاجر صالح :
حجة الاسلام سيد محمد آل طه فرمود:
در دوران نهضت ملى شدن نفت توسط مرحوم كاشانى رحمه الله بازارى متدينى
به نام حاج حميد طباطبائى رحمه الله در سراى اسفنديارى بازار تهران
وجود داشت كه با استفاده از دو حجره و انبار اجاره اى به تجارت مى
پرداخت . روزى مالك اصلى آن سراى بازار، كليه مغازه ها و انبار آن سرا
را به خاطر پيشنهاد بسيار خوب به بانك پارس فروخت .
بازاريانى كه در آن
سرا به تجارت مشغول
بودند، به هوس گرفتن
حق سرقفلى تلاش
فراوانى را آغاز كردند و در عين حال به احترام مرحوم حاج حميد طباطبائى
رحمه الله كه فردى شاخص ، متدين و معروف در بازار تهران بود، اقدام
خودسرانه پرهيز كرده و او را بر نحوه تخليه مغازه ها آن با سود سرشارش
مسؤ ول كردند.
نماينده بانك پارس به نزد مرحوم حاج حميد طباطبائى رحمه الله آمده و مى
گويد: چقدر به شما مغازه داران در اين سراى بازار، بايد پرداخت تا
مغازه ها تخليه شود؟
او بدون هيچ معطلى مى گويد: هيچ !!
نماينده بانك پارس مى پرسد: چطور!؟
او مى گويد: اين مغازه ها و حجرات تا ديروز ملك ديگرى بود، امروز بانك
شما مالك آن است ، شما چقدر به من مهلت مى دهيد، تا اين مغازه ها را
تخليه كنم ؟
نماينده بانك پارس مبهوت شده و با احترام فراوان مى گويد: هر چقدر كه
مى خواهد!
ايشان مى گويد: من ظرف يكى دو روز آن را تخليه مى كنم .
او به سرعت مغازه اى را در سراى مسجد جامع تهران تهيه و وسايل خويش
را با گارى به آنجا منتقل مى نمايد.
به دنبال تخليه مغازه از سوى ايشان ، ساير مغازه داران نيز بدون
كوچكترين مقامتى كليه مغازه هاى سراى اسفنديارى را تخليه و به بانك
پارس تحويل مى دهند!
چند روز بعد همان نماينده بانك پارس ، نزد وى آمده ، با شرمندگى هر چه
تمام تر چكى به مبلغ ده هزار تومان كه ارزش امروز آن تقريبا معادل با
يكصد ميليون تومان فعلى است به ايشان مى دهد و مى گويد: اين مبلغ از
سوى بانك پارس به خاطر هزينه حمل وسايل شما پرداخت شده است ، لطفا آن
را بگيرد!؟
حاج حميد طباطبائى رحمه الله لبخندى زده و مى گويد: اولا: هزينه اين
حمل وسايل من 30 تومان شده است ؛ ثانيا: اين وسايل مال شخصى من است
ربطى به شما ندارد، بنابراين من به اين پول نيازى ندارم !
(19)
رفتار اين مرد بزرگ ، نه تنها بازار تهران را تكان داد، بلكه وزير
اقتصاد و دارايى آن زمان ، اين نحوه برخورد مرحوم طباطبائى رحمه الله
را در هيئت دولت مصدق مطرح و از سوى دولت ، بانك موظف به قدردانى مى
شود!
چند روز بعد از طرف بانك ، نامه اى به مرحوم حاج حميد طباطبائى رحمه
الله فرستاده مى شود كه جنابعالى هر چقدر نياز داشته باشد مى توانيد از
اعتبارات بانك پول برداشت كنيد.
ولى حاج حميد طباطبائى رحمه الله با بى اعتنايى هرچه تمام تر نامه را
به گوشه اى انداخته و به دليل آلوده بودن اموال بانك به
ربا تا آخر عمر حتى يك ريال از اعتبار
مخصوص بانك استفاده نكرد.
لقمه نانى كه باشد شبهه ناك
|
در حريم كعبه ابراهيم پاك .
|
گر به دست خود، فشاند تخم او
|
ور، به گاو چرخ ، سازد شخم او.
|
ور، مه نو، در حصادش داس كرد
|
ور، به سنگ كعبه اش دستاس كرد.
|
ور، به آب زمزمش سازد عجين
|
مريم آسا پيكرى ، از حورالعين .
|
ور بخواند بر خميرش ، بى عدد
|
ور تو بر خوانى ، هزاران بسمله
|
بر سر آن لقمه پر ولوله
(20)
|
رفتار عالمانه و متدينانه او وى را به مدارج بلند معنوى رسانيد، تا
جايى كه يكى از دوستان موثق او نقل كرد كه :
سنت دائمى مرحوم حاج حميد طباطبائى رحمه الله در زيارت اين بود كه پس
از تشريف به عتبات عاليات مقيد بود كه حتما يكايك دوستانش را دعا كند و
براى فاجران از آنها طلب مغفرت و براى صالحان آن ، علو درجات بطلبد. در
دورانى كه او به كربلا تشرف يافته بود، شبى به خاطر كارى ، عجله كرده و
برخى از دوستانش را به هنگام دعا فراموش و يا قلم دعا مى اندازد.
همان شب او يكى از دوستانش كه سابقه اى نه چندان خوب داشته است را
اعتراض كنان به خواب ديده و مى گويد: چرا امشب مرا فراموش كردى ؟!
(21)
پى نوشتها:
(1) شهريار.
(2) پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
همانا سكوت اولياء خدا، ذكر و ياد خداست و
نگاههايشان نگاه عبرت آميز. گفتارشان حكيمانه است و گشت و گذارشان ميان
مردم مايه بركت مى باشد اگر اجلهاى آنان معين و مقرر نبود از شدت ترس
از عذاب جهنم و شوق به پاداشهاى بهشتى روح در جسم شان باقى نمى ماند.
(3). حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
همانا خداوند متعال ولى خود را در ميان بندگانش
پنهان نموده پس به هيچ وجه بنده اى از بندگان خدا را كوچك نشماريد شايد
او ولى خدا باشد و شما نمى دانيد.
(4).پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
وقتى وارد بهشت شدم اكثر اهل بهشت را ساده دلان
يافتم ، منظور از ساده دلان كسانى هستند كه نسبت به شر بى توجه بوده در
كارهاى خير، عاقلانه مى انديشند، و در هر ماه سه روز روزه مى گيرند.
(5).پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
هركس ولى مرا اهانت كند مرا به مبارزه و جنگ
خوانده است .
(6). حضرت امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:
على بن الحسين عليه السلام فرمود: همانا كه اولياء خداوند كسانى هستند
كه فرائض را ادا كنند و سنن رسول خدا را به كار گيرند و از محارم خدا
بترسند و از خوشيهاى زودگذر دنيا دورى كنند.
(7) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
براى آنكه آنها تحمل نمودند آنچه را كه شما تحمل
نمى كنيد و طاقت امرى را داشتند كه شما طاقت آن را نداشتيد.
(8). حافظ.
(9) اديب السلطنة .
(10). پيامبر عظيم الشان صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
اولياء خداوند سه خصلت دارند: اطمينان كامل به
خدا در همه امور بى نياز بودن از هر چيزى به واسطه خداوند و نيازمند
بودن نسبت به خدا در همه كارها.
(11) حضرت زكريا فرزندش را ناراحت و مشغول به خود ديد پس فرمود:
پروردگارا از تو فرزندى خواستم كه از آن منتفع
شوم به من فرزندى دادى كه از آن منفعتى نمى برم . خداوند فرمود، از من
طلب ولى نمودى و ولى جز اين نمى شود، نيكان هدف بلا مى باشند.
(12). حافظ.
(13). حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
مؤ من به حقيقت ايمان نمى رسد مگر آنكه سه خصلت
در او باشد.
خصلتى از خدا و خصلتى از پيامبر و خصلتى از وليش اما خصلت پروردگار آن
است كه راز كتمان كند خداوند عزوجل فرمود: خدا عالم به غيبت است و كسى
را بر غيبت خود آگاه نمى كند مگر آن رسولى را كه شايسته بداند.
(14). پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، مهمان
خود را گرامى بدارد.
(15) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
مكارم و خصلت هاى كريمانه ده تا است كه
در حد توان براى تحصيل آنها بايد تلاش نمود، يكى از آن خصلتها، گرامى
داشتن مهمان است .
(16). حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
اگر خدا به كسى ثروتى عنايت فرمود؛ بهتر است كه
آن را در راه صله رحم و گرامى داشت مهمان مصرف كند.
(17). پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
مهمان همراه با روزى خود وارد منزل ميزان مى شود
و هنگام خروج گناهان اهل منزل را با خود مى برد.
(18)پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ملائكه داخل نمى شود به خانه اى كه مهمان در آن
وارد نشود.
(19) حضرت اميرالمومنين عليه السلام را ناراحت ديدند:
علت ناراحتى او را جويا شدند در پاسخ عرضه داشت
، يك هفته است كه مهمانى بر من وارد نشده .
(20) خدا در قرآن مى فرمايد:
و طايفه جنيان را بيشتر از آتش گداخته خلق كرديم
.
(21). خدا در قرآن مى فرمايد:
اگر ما خواستيم به هر انسانى هدايت لازمش را از
روى اجبار مى داديم ولكن وعده حق و حتمى من آن است كه دوزخ را از
كافران جن و انس پر سازم .
(22) خدا در قرآن مى فرمايد:
و آنچه در زمين و آسمانها بود تمام را رام و
مسخر شما گردانيد همانا كه در اين كار براى مردم بافكر، آيات قدرت خدا
كاملا پديدار است .
(23) خدا در قرآن مى فرمايد:
و يكى از آيات لطف الهى آن است كه براى شما از
جنس خودتان جفتى بيافريد كه در بر او آرامش يافته و با هم انس گيرد و
ميان شما راءفت و مهربانى برقرار فرمود در اين امر نيز براى مردم با
فكرت ادله علم و حكمت حق آشكار است .
(24) پيامبر عظيم الشان صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
كسيكه دوست دارد پاك و پاكيزه بديدار خداوند
برود، بايد ازدواج كند.
(25). پيامبر عظيم الشان صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
كسيكه بخاطر خدا ازدواج كند، و بخاطر خدا در
تزويج ديگران اقدام كند به ولايت الهى دست يافته است .
(26) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ازدواج سنت و روش من است هر كس فطرت مرا دوست
دارد به سنت من عمل كند.
(27) پيامبر عظيم الشان صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ازدواج سنت و روش من است ، و كسيكه به سنت من
عمل نكند از من نيست ، ازدواج كنيد كه به افزونى عده شما بر ساير امتها
افتخار مى كنم .
(28) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
براى خود همسرى انتخاب كنيد همانا انتخاب كردن
همسر باعث زياد شدن روزى مى شود.
(29) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
كسيكه از ترس فقر ازدواج نكند نسبت بخدا (عزوجل
) بدگمانى كرده است همانا خداوند (عزوجل ) بعد از دستور ازدواج فرموده
اند: اگر نيازمند باشند خداوند با فضل خود بى نيازشان مى كند.
(30) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
كسى كه واسطه ازدواج شخصى مجردى شود،روز قيامت
مورد توجه و عنايت الهى قرار مى گيرد.
(31) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
كسى كه براى برادر ايمانى خود، همسرى انتخاب
كند: تا با او انس گرفته ، كارهايش استوار گردد و در كنارش آسايش يابد.
خداوند عالم براى او همسر بهشتى (حورالعين ) انتخاب مى كند و او را با
دوستان (راستگو) از اهل خانه و برادرش محشور و همدم و همنشين مى
فرمايد.
(32) حضرت امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:
در آن روز كه سايه اى جز سايه عرش نيست در سايه
عرش الهى پناه مى گيرند، مردى كه به برادر مسلمان خود همسر داده ، يا
او را در امور زندگى يارى كرده ، و يا اينكه راز او را پنهان نموده است
.
(33) محمد حسين كريمى .
(34) حضرت امام مهدى عليه السلام مى فرمايد:
اما در تحليل مسائل جديده به روايان حديث ما
مراجعه كنيد چرا كه آنان حجت من بر شما هستند، و من حجت خدا هستم .
(35). حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
همانا خداوند عزوجل آنچه را با مردم فرستاده و
به آنها معرفى كرده بر آنها حجت قرار مى دهد.
(36). حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
و هيچ بدعتى پديد نيامده مگر آنكه به واسطه آن
سنتى ترك شده است ، از بدعت ها دورى كنيد و ملتزم راه راست باشيد...
(37) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
... اهل بدعت آنانند كه : با امر خدا و كتاب خدا
و پيامبرش مخالفت باشند و طبق نظر و هواهاى نفسانى خود عمل مى كنند،
اگر چه تعدادشان زياد باشد.
(38) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هر كس مردم را به اطاعت خود بخواند در حاليكه در ميان آن مردمان كسى
عالم تر از او باشد همانا بدعت گذار و گمراه كننده است .
(39) حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
همه امور در گرو اوقات مخصوص به خود مى باشد.
(40)حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
فرصتهاى خوب را غنيمت بشماريد چرا كه فرصتها به
سرعت ابر مى گذرد.
(41) حافظ.
(42). حضرت امام حسن عليه السلام مى فرمايد:
اى پسر آدم ، از همان ابتدا به ضايع كردن عمرت
پرداختى ، آنچه در دست توست براى آنچه در پيش دارى چيزى بردار چرا كه
مؤ من زاد و توشه بر مى گيرد در حالى كه كافر به عيش و نوش مى پردازد.
(43). حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
فرصت را غنيمت شمار قبل از آن كه باعث اندوه و
ندامت تو گردد.
(44). حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
اى مردم الان ، الان : قبل از ندامت و پشيمانى و
قبل از آن كه جانها از آنچه در حق خدا كوتاهى نموده اند حسرت بكشند و
قبل از آنكه بگويى اگر خدا مرا هدايت مى كرد من پرهيزكار بودم ، و قبل
از آنكه بگويى اگر براى من بازگشتى به دنيا بود من نيكوكار مى شدم ، هم
اكنون فرصتها را غنيمت شمار.
(45) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
از يارى خواب بپرهيزيد چرا كه زيادى خواب در روز
قيامت مايه فقر و تنگدستى شخص مى باشد.
(46) حضرت امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:
خداوند از بنده پرخواب و بكار، خشمگين است .
(47) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
زيادى خواب باعث از دست دادن دين و دنيا مى شود.
(48) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
همانا كه براى هر حقى حقيقتى و براى هر صوابى
نورى است .
(49) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
... نور قلب را طلب نمودم و آن را در تفكر و
گريه يافتم ، و برگه عبور از جهنم را طلب كردم پس آن را در صدقه يافتم
، و زيبايى و نورانيت چهره را طلب كردم پس آن را در نماز شب يافتم .
(50) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
در دعاآمده است : پروردگارا در قلب و
زبان و ديده و گوشم و در سمت راست و چپ بدنم و از بالا پائين و از
مقابل و پشت سرم و در درون وجودم نورى باعظمت قرار بده .
(51) حاليا مصلحت وقت در آن مى بينم
|
كه كشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم
.
|
جام مى گيرم و از اهل ريا دور شوم
|
يعنى از اهل جهان پاكدلى بگزينم .
|
جز صراحى و كتابم نبود يار و نديم
|
تا حريفان دغا را به جهان كم بينم .
|
سر به آزادگى از خلق برآرم چون سرو
|
گر دهد دست كه دامن ز جهان در چينم
.
|
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
|
كه اگر دم زنم از چرخ بخواهد كنيم .
|
بر دلم گرد ستمهاست خدايا مپسند
|
كه مكدر شود آيينه مهر آيينم . (52)
حضرت |
اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
در وصف سالكان راه خدا: همانا كه عقل خود را
زنده نموده و نفس اماره اش را گشته است تا بدنش به تحليل رفته و
اخلاقش پسنديده شده ، هميشه در حال پيودن مراتب كمالات است تا رسيدن به
آخرين مرحله كمال و استقرار در بهشت جاودان .
(53) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
همانا! از دنيا گفته اند، چون دنيا از همه چيزى
پست تر است . و آخرت را آخرت گويند چون مكافات و پاداش در آنجا است .
(54) حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:
بهترين وسيله براى بدست آوردن آخرت ، دنيا است .
(55)حضرت اميرالمؤ منين اما على مى فرمايد:
دنيا منتهاى ديد كوردلان و چيزى ماوراى آن را
نمى بيند، اما ديد شخص بينا در آن نفوذ كرده از آن ميگذرد و سراى
جاودان را در وراى آن مى بيند. بنابراين براى رسيدن به آن سرا آماده
كوچ است . و تنها توشه اى از دنيا بر مى گيرد ولى كوردلان به دنيا دل
بسته و براى اقامت در آن زاد و توشه مى اندوزد.
(56) از حضرت امام باقر عليه السلام پرسيدند:
چه كسى از همه با ارزش تر است ؟) امام فرمود:
كسى كه خود را با ارزشتر از دنيا بداند.
(57) ناشناس .
(58) خدا در قرآن مى فرمايد:
اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه را
بخورد.
(59) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
جدال با شمشير، از طلب رزق حلال آسانتر است .
(60) پيامبر عظيم الشان صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ترك ذره اى از حرام ، نزد خداوند از انجام صد حج
با مال حلال محبوبتر است .
(61) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ترك لقمه اى از حرام نزد خداوند از دوهزار ركعت
نماز مستحبى محبوبتر است .
(62) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
خداوند عزوجل بدنى را كه با حرام تغذيه شده از
بهشت محروم مى كند.
(63). پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
هر كس لقمه اى از حرام بخورد نماز چهل شب او
قبول نمى شود.
(64) حافظ.
(65) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
امانتدارى كنيد، ولو در حق قاتلان فرزندان
پيامبران .
(66) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
از خدا پروا داشته باشيد و در حق سفيدپوست و
سياه پوست اداى امانت كنيد اگر چه جزو حروريان و يا شاميان (دشمنان
امام على عليه السلام ) باشد.
(67) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
كسى كه امانت دار نيست ، ايمان ندارد.
(68) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
امانتدارى باعث افزونى رزق مى شود.
(69) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
امانتدارى باعث بى نيازى مى شود.
(70) ناصر خسرو.
(71) پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
خيانت در امانت سبب فقر مى شود.
(72) ركن الدين محمود سمنانى .
(73) خدا در قرآن مى فرمايد:
در آن خانه آيات و نشانه هاى روشن از جمله مقام
ابراهيم خليل است هر كه داخل آن شود در امان است و بر هر كس كه توانايى
رسيدن بدان جا را داشته باشد، حج و زيارت آن خانه واجب است و هر كه به
سبب انكار حج بيت الله كافر شود به خود زيان رسانيده است البته از
اطاعت خلق بى نياز است .
(74) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
حج جهاد هر انسان ناتوان است .
(75) حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
حج خانه خدا بر شما باد، همواره به خانه خدا
برويد چرا كه در رفتن شما به حج سختيهاى دنيا و ترسهاى روز قيامت برطرف
مى شود.
(76) حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
حج آرام بخش دلها است .
(77) حضرت امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد:
حج و عمره را بجا آوريد كه به واسطه آن جسم شما
مى يابد و روزيتان اصلاح مى شود. حاجت مردم و عيال شما كفايت مى شود.
(78) حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
بدون اين سه خصلت هيچ حج كننده اى ارزش ندارد،
ترسى كه او را از معصيتها باز دارد و صبرى كه به واسطه آن خشمش را
كنترل كند و رفتار نيكو با همنشينان .
(79) مشفق كاشانى .
(80) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
نيكى خلق و خوى خوبان است ، و بدى خلق و خوى
اشرار و بدان مى باشد.
(81)خدا در قرآن مى فرمايد:
...تا توانى (به خلق )نيكى كن ، چنان كه خدا به
تو نيكويى و احسان كرده و هرگز در زمين فتنه و فساد بر مينگيز كه خدا
مفسدان را ابدا دوست نمى دارد.
(82)پيامبر عظيم الشان السلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
زينت علم احسان است .
(83)حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
احسان غنيمت است
(84)حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
شما را به احسان و نيكى توصيه مى كنم چرا كه
بهترين كشت و سودآورترين كالاست
(85)حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
احسان هركس زياد شود ياران و خدمتكارانش زياد مى
شود.
(86)حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
هر كسى كه به مردم احسان كند محبت دائمى آنها را
كسب مى نمايد.
(87)پيامبر عظيم الشان السلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
دلها نسبت به آنهايكه به او نيكى كرده اند تمايل
و نسبت به كسانيكه به او بدرفتارى كرده اند نفرت دارد.
(88)پرتو بيضايى
(89)حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
احسان ، انسان را نرم مى كند.
(90)حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
(91) خدا در قرآن مى فرمايد:
اگر نيكى و احسان كنيد به خود احسان نموده
اند...
(92) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
اگر احسان كنى در واقع به نفس خود اكرام نموده
اى و به آن احسان كرده اى و اگر بدى مى كنى به نفس خود ستم نموده اى و
به آن زيان رسانده اى
(93) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
بهترين احسانها ايثار است .
(94) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ايثار بالاترين درجه احسان است .
(95) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ايثار بالاترين مرحله احسان است .
(96) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ايثار غايب و نهايت احسان است .
(97) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ايثار فضيلت و بزرگوارى است .
(98) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ايثار اخلاق پاكان و منش خوبان است .
(99) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
با ساير مردم بر اساس انصاف و با مؤ منين براساس
ايثار معامله كن .
(100) خواجوى كرمانى .
(101) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
خداوند سبحان از حق خود، حقوقى را بر مردم فرض
نمود و آنها را با هم برابر قرار داد، بعضى از آنها به واسطه بعضى ديگر
واجب مى شود و برخى از آنها واجب نمى گردند مگر با برخى ديگر.
(102) حضرت اميرالمؤ منين امام على عليه السلام مى فرمايد:
خداوند سبحان حقوق بندگانش را بر حق خود مقدم نمود، هر كس حقوق بندگان
خدا را ادا كند حتما حق را ادا مى كند.
(103) خدا در قرآن مى فرمايد:
خداوند از آنها راضى و آنها از خدا راضى هستند و
اين بهشت مخصوص كسى است كه از خدا بترسد (و به اطاعت پرداخت .
(104) رجا اصفهانى .