صالحان
(از مجموعه شميم عرش )
پژوهشكده تزكيه اخلاقى امام
على عليه السلام
- پىنوشتها -
- ۱ -
1-در كنج دلم عشق كسى لانه
ندارد
|
كس جاى در اين منزل ويرانه ندارد
|
دل را به كف هرگونه دهم باز پس آرد
|
كس تاب نگه دارى ديوانه ندارد
|
2- انصارى
3- تا هستم اى رفيق ندانى كه
كيستم
|
روزى سراغ وقت من آيى كه نيستم
|
پيداست از گلاب سرشكم كه من چو گل
|
يك روز خنده كردم و عمرى گريستم
|
اگر اولياء خداوند ساكتانى هستند كه سكوتشان ذكر است ، ناظرانى هستند
كه نظرشان پند و عبرت است گويندگانى هستند كه گفتارشان حكمت است ،
روندگانى هستند كه راه رفتنشان ميان مردم بركت است روحشان در قفس بدن
قرار يافتنى نيست ، عشق به بهشت و ترك از آتش آنان را بى تاب كرده و
فقط به مقدمات الهى گرفتارند كه در بدنها محبوس اند:
قال الصادق عن النبى صلى الله عليه و آله : ان
اوليا الله سكتوا فكان سكوتهم ذكرا، ونظقوا فكان نظرهم عبرة ، و نطقوا
فكان نطقهم حكمة و مشوا فكانمشيهم بين الناس بركة لولا الجال التى قد
كتب عليهم لم تقرا رواهم فى اجسادهم خوفا من الغذاب و شوقا الى اثواب
و اگر او اوليا خداوند در ميان پنهان اند و به همين جهت نبايد كسى را
كوچك شمرد، شايد كه همان فرد ناشناس ولى خداست :
نوف عين اميرالمومنين عليه السلام قال : ان الله
تبارك و تعالى .... اءخفى وليه فى عباده فلا تستصغرن عبدا من عبيدالله
فربما يكون وليه و اءنت لا تعلم .
پس اى عزيزان ! اين گونه افراد را حقير و دون نشماريد،؟در آن صورت به
جنگ به خدا برخاسته ايد:
انس عين اميرالمومنين عليه السلام قال : من
اءهان لى وليا بارزنى بالمحاربة
قدرى با آنان دم خور شويد، حقايقى ناشكفته به دستتان خواهد آمد آرى !
آنانند كسانى كه با انجام فرائض دينى ، سيرت نبوى صلى الله عليه و آله
و دورى از گناهان به مقام ولى خداوند دست يافته اند:
بريد العجلى عن الباقر عليه السلام قال : وجدنا
فى كتاب على بن الحسين عليه السلام اءلا اءن اءولياء الله ... اءذا
اءدوا فرائض الله ، واءخذوا سنن رسول الله ، و تورعوا عن محارم الله ،
وزهدوا فى عاجل زهرة الدنيا. .
و حقايقى را حمل مى كنند كه براى عاقلان متكبرا و جاهلان عالم ، طاقت
تحمل آن نيست عبدالرحمن بن سالم عن بعض الفقهاء عن اميرالمؤ منين عليه
السلام قال : لانهم حملوا مالم تحملوا عليه و اطاقوا مالم تطيقوا.
در اين داستان به چند نكته مهم اشاره شده است :
الف ) قناعت پيشگى :
آنكه رخسار ترا رنگ گل و نسرين داد
|
صبر و آرام تواند به من مسكين داد.
|
وانكه گيسوى ترا رسم تطاول آموخت
|
هم تواند كرمش داد من غمگين داد.
|
من همان روز فرهاد طمع ببريدم
|
كه عنان دل شيدا به كف شيرين داد.
|
گنج زر گر نبود گنج قناعت باقيست
|
آنكه آن داد به شاهان به گدايان اين
داد (8).
|
خود در آمدى :
و بالاخره كسب روزى از راه حلال :
از سيره هاى رفتار اقتصادى اولياء پنهان خداوندى است .
الف ) اولياء خداوندى حاضر نيستند كه قبرشان نيز با اموال مشكوك . شبهه
ناك - چه رسد به حرام - كنده شود، چنانكه راضى نيستند كه كفنشان و
هزينه دفنشان نيز از آن اموال پرداخته شود.
ج ) بى نيازى مطلق از هر كس و هر چيزى نشانه ولى خداوندى بودن است .
حاجت بر اين و آن توان برد.
|
تا كسى به هواى لقمه اى نان
|
منت بايد از اين و آن برد.
|
تا چند به رايگان توان برد.
|
نتوان به اميد استخوان برد.
|
از كس نكشد و مرد و جان برد.
|
قال النبى صلى الله عليه و آله : ثلاث خصال من
صفة اءولياء الله : الثقة بالله فى كل شى ء والغناء به عن كل شى ء
والافتقار اءليه فى كل شى ء. .
د) خود مشغولى از ويژگى هاى بارز اولياء خداوند است ، نه در كار ديگران
دخالتى مى كنند و نه از گفتارها و طعنه هاى ديگران نگران و ناراحت مى
شوند:
قال الزكريا عليه السلام : لم يزل زكريا عليه
السلام يرى ولده يحيى مغموما باكيا مشغولا بنفسه فقال : يا رب منك ولدا
اءنتفع به فرز قتنيه لااءنتفع به ؟فقال : طلبت وليا والولى لايكون اءلا
هكذا هكذا البرايا اءهداف البلايا.
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
|
چون كوى دوست هست به صحرا چه حاجت
است .
|
جانا به حاجتى كه ترا هست با خداى
|
آخر دمى بپرس كه ما را چه حاجت است
.
|
اى پادشاه حسن خدا را بسوختيم
|
آخر سؤ ال كن كه گدا را چه حاجت است
.
|
ارباب حاجتيم و زبان سؤ ال نيست
|
در حضرت كريم تمنا چه حاجت است .
|
محتاج فصد نيست گرت قصد خون ماست
|
چون رخت از آن تست به يغما چه حاجت
است .
|
جام جهان نماست ضمير منير دوست
|
اظهار احتياج خود آنجا چه حاجت است
.
|
آن شد كه بار منت ملاح بردمى
|
گوهر چو دست داد به دريا چه حاجت
است .
|
اى عاشق گدا چو لب روح بخش يار
|
مى داندت وظيفه تقاضا چه حاجت است .
|
ه )اولياء خداوند زمان مرگ و مكان دفن خويش را مى دانند.
و) كتمان اسرار از ويژگى هاى ديگر اين گونه اولياى خداوندى است :
حارث بن دلهاث عن الرضا عليه السلام قال :
لايكون المؤ من مؤ منا حتى يكون فيه ثلاث خصال : سنة من ربه :. سنة من
نبية من وليه ، فالسنة من ربه كتمان سره ، قال الله عزوجل : عالم الغيب
فلا يظهر على غيبه اءحدا اءلا من ارتضى من رسول .
ز) نعمت بودن اولياء خداوند در جامعه دينى و پيدايش نگرانى و ندامت در
پس فقدان آنها.
4-اگر ميان ايمان دينى و اكرام
ميهمان تلازم لاينفكى وجود دارد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : من كان يؤ من
بالله واليوم الاخر فليكرم ضيفه
و اگر از ميان ده كرامت بزرگ انسانى ، پذيرايى از ميهمان است :
قال الصادق عليه السلام : المكارم عشرة فان
استطعت اءن تكون فيك فلتكن ، اءحدها اقراء الضيف .
و اگر ميهمان روزى آور، ثروت زا:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من آتاه الله
مالا فليصل به القرابة ، وليحسن منه الضيافة
و از بين برنده گناهان اعضاء خانواده انسان است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : الضيف ينزل
برزقه ، ويرتحل بذنوب اءهل البيت عليه السلام .
و اگر در خانه اى كه ميهمان وارد نشود ملائك به آن داخل نشده نزول نمى
يابند:
قال النبى صلى الله عليه و آله : كل بيت لايدخل
فيه ضيف لايدخله الملائكة . .
و اگر نيامدن ميهمان از براى برترين صورت هستى حزن ساز است :
رئى اميرالمؤ منين عليه السلام حزينا، فقيل له :
مم حزنك ؟قال : لسبع اءتت لم يضف الينا ضيف .
پس بايد كه صالحان دوران غيبت چنين براى ميهمانان ناخوانده خويش به
اضطراب افتند نگرانى شان از آمدن ميهمان نيست بلكه از عدم توان پذيرايى
شان است و اين جاست كه بهترين ياور را در بيابان صاحب مولاى خويش مى
داند او را به ندا مى خواند از برايش استدلال مى آورند بايد كمك شان
كند آنگاه در كمال اطمينان و يقين صداى دو پيك الهى را مى شنود كه از
برايش وسايل پذيرايى آورده اند وسايلى كه براى ميهمانان
نعمت ، و براى او
روزى و براى همسرش شفا است .
اشارات :
1. لزوم استقبال گرم از ميهمانان تحت هر شرايطى .
2. توجه به اهل البيت عليه السلام در همه امور حتى پذيرايى از ميهمانان
.
3. در محضر اهل البيت عليه السلام بودن ياران و شيعيان .
4. توان و متانت سازمان امدادرسانى اهل البيت عليه السلام آنهم با
رعايت وقتى شناسى و محاسبه دقيق افراد (5 قرص نان از براى پنج نفر)،
رعايت حال نيازمندان ، رعايت احترام صاحب بيت با فراخواندن او به بيرون
از اتاق ، ايجاد آرامش و اطمينان كردن با فرستادن دو پيك به جاى يك
نفر، مراعات بهداشت غذايى كردن با گذاردن بشقاب روى ظرف كره ، توصيه
عملى به سبك بودن شام شب ، بركت دار بودن امكانات ارسالى و مازاد بر
نياز بالفعل بودن آن ...
5. لزوم لحاظ عناصر دينى اقتصاد، در تحقيق و ارزيابى هاى اقتصادى .
6. امكان يكى بودن ابزار رفع گرسنگى با شفاى از بيمارى .
7. لزوم كتمان حقايق از افراد عادى به دليل از بين رفتن نعمت هاى الهى
.
8. امكان از بين رفتن نعم ابدى از راه رعايت اصول گفتار زبانى .
5-اگر جن يك واقعيت است :
قرآن كريم : والجان خلقناه من قبل ومن نار السموم .
و اگر اين واقعيت ، مختار و مكلف است :
قرآن كريم : ولو شئنا لاتينا كل نفس هداها ولكن حق القول منى لاملان
جهنم من الجنة و الناس اجمعين .
و اگر انسان مسخر تمام حقايق هستى است :
قرآن كريم : و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جمعيا منه ان فى
ذلك لايات لقوم يتفكرون .
و اگر جنيان كافر و مؤ من دارند و اگر حركتهاى امدادى جنيان مؤ من
همانند جنيان كافر ترديدناپذير است پس تجسد جنيان و يارى و كمك امدادى
آنان را بايد واقعه اى درست پنداشت .
6-اگر قوام آرامش روحى و روانى
انسانها به تشكيل خانواده است :
قرآن كريم : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم .
.
و اگر ريشه طهارت انسانى به ازدواج است و اگر عزيزترين و محبوب ترين
سازنده جامعه دينى تشكيل خانواده است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : من اءحب اءن
بلقى الله طاهرا مطهرا فليلقه بزوجة .
و اگر ازدواج از براى خداوند، ولايت و سرپرستى مستقيم خداوندى را به
دنبال دارد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : من نكح لله و
اءنكح لله استحق و لاية الله .
و اگر فطرت نبوى :
قال النبى صلى الله عليه و آله : النكاح سنتى
فمن لم اءحب فطرتى فليستن بسنتى .
و سنت محمدى انسانها: قال النبى صلى الله عليه و آله :
النكاح سنتى فمن لم يعمل بسنتى فليس منى ، و
تووجوا فانى مكاثر بكم الامم .
با تشكيل مشروع خانواده است و اگر ازدواج روزى آور است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : اتخذواالاهل
فانه اءرزق لكم .
و اگر امداد مالى خداوند از براى ازدواج مؤ منان ضرورى است :
قال صادق عليه السلام : من ترك التزويج مخافة
الفقر فقد اءساء الظن بالله عزوجل ان الله عزوجل يقول : ان يكونوا
فقراء يعنهم الله من فضله .
پس بايد كه بتوان پس از طى طبيعى مقدمات ، و با توسل به اهل البيت عليه
السلام مشكلات مالى ازدواج را حل و فصل كرد و ديون آن را پرداخت نمود.
اشارات :
1. لزوم تلاش پدر و اعضاء خانواده براى ازدواج فرزندان و تاءمين
احتياجات مالى و مادى آن چراكه علاوه بر نظر كردن خداوند:
قال النبى صلى الله عليه و آله :
من زوج عزبا كان ممن ينظر الله يوم القيامة .
و روزى حورالعين و زندگى با محبوب ترين صديقان از اهل البيت عليه
السلام :
قال النبى صلى الله عليه و آله : من زوج اخاه
المؤ من امراة يانس بهار و تشد عضده يستريح اليها زوجه الله من الحوار
العين و آنسه بمن احبه من الصديقين من اهل بيته و اخوانه و آنسهم به .
بهره ورى از سايبان عرش الهى :
قال الكاظم عليه السلام : ثلاثة يستظلون بظل عرش
الله يوم لاظل الا ظله : رجل زوج اءخاه المسلم اءو اءخدمه المسلم ، او
كتم له سرا.
را نيز به دنبال خواهد داشت .
2- ضرورت توجه به شخصيت وام خواهان .
3- وجوب توجه به كيش وام دهندگان براى بهره گيرى از اموال آنان در امور
زندگى .
4 - مطلوب بودن آداب معقول و عادى ازدواج در ديدگاه اهل البيت عليه
السلام .
5- بركت مالى پولهاى حلال از براى افراد.
6- امكان ازدياد طولى از ازدواجهاى مطلوب با استفاده از اموال حلال .
7- خبر داشتن اهل البيت عليه السلام از حوادث آينده و اخبار آنان به
دوستان خويش در صورت وجود مصلحت .
7-
بارالها درد را درمان توئى
|
آگه از رنج و غم پنهان توئى .
|
خانه بر دوشم مرا سامان توئى
|
نعمتم بخشيده اى از حد فزون
|
بنده مسكينم و يزدان توئى .
|
آن چه در عالم بود مخلوق تست
|
خالق كون و مكان سبحان توئى .
|
هستى من از تو باشد اى كريم
|
جلوه گاه كعبه ايمان توئى .
|
نيستم از تو برون اى ذوالجلال
|
خود هم آغازى و هم پايان توئى .
|
نور مهر تو بود در چشم جان
|
چشم دل را جلوه و تابان توئى .
|
گرچه من پيمان شكن باشم وليك
|
همدم يكتا و هم پيمان توئى .
|
صاحب هستى خود امكان توئى .
|
غير تو (كسرى ) كجا آرد پناه
|
اى اميد عاشقان رحمان توئى .
|
حزب اللهيان ! تمامى رفتارهايتان براساس شرعى
باشد:
محمد بن عثمان العمرى عن المهدى عليه السلام قال
: اءما الحوادث الواقعة ، فارجعوا فيها اءلى رواة حديثنا، فانهم حجتى
عليكم ، و اءنا حجة الله
و از هر گونه گرايش به مسلك هاى غير فقاهتى كه راههاى روشهايى غير از
تعبد به احكام دينى عرضه مى كنند، پرهيز كنيد. مرحوم آقا مير باقر:
اولا: عبادت را براى خدا انجام مى داد و نه براى يافتن آثار شگرف عبادت
، گاه - آن هم اگر صلاح باشد - بروز عينى دنيوى نيز دارد تا بر ساير
متدينان رفتار عابدانه زاهدى حجت :
قال الصادق عليه السلام : ان الله عزوجل اءحتج
على الناس بما آتاهم وما عرفهم .
و تذكار باشد.
ثانيا او تمام اين آثار را از راه انجام تكاليف شرعى و بخصوص التزام به
احكام و ادعيه استحبابى و دورى از مكروهات به دست آورده بود او اهل
بدعت نبود تا ضمن ترك :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : و ما اءحدثت
بدعة الا ترك بها سنة . فاتقوا البدع و الزموا المهيع .
و يا مخالفت با احكام دينى و اوامر شارع مقدس و به راءى و هواى خويش
عمل كند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءما اءهل
البدعة : فالمخالفون لامرالله ، و لكتابه ، ورسوله ، العاملون براءيم و
اءهوائم و اءن كثروا.
و ديگران را به سوى خويش بخواند:
قال الصادق عليه السلام : من دعا الناس اءلى
نفسه و فهيم من هو اءعلم منه فهو مبتدع ضال .
پس راه دين را از فقيهان دينى بيابيد و با التزام به احكام دينى و
تعبديات آن به مقامات معنوى مرحوم آقا ميرباقر دست يابيد.
ثانيا: او شكارچى فرصتها بود، او مى دانست كه همه امور مرهون زمان خاصى
هستند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الامور مرهونة
باوقاتها.
او مى دانست كه فرصتها همانند ابر گذرايند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : انتهروا فرص
الخير فانها تمر مرالسحاب . .
پس بايد كه فرصتهاى خير را شكار كرد او مى دانست كه انسانها همگى در
حال نابود كردن عمرشان هستند،
به كوى ميكده گريان و سرفكنده روم
|
چرا كه شرم همى آيدم ز حاصل خويش .
|
تو بنده ئى ، گله از دوستان مكن
جانا
|
كه شرط عشق نباشد شكايت از كم و بيش
.
|
نه عمر خضر بماند نه ملك اسكندر
|
نزاع بر سر دنياى دون مكن درويش .
|
تنها مومنان زاد و توشه تهيه مى كنند و كافران به عيش مى پردازند:
قال الحسن عليه السلام : يا ابن اءنك لم تزل فى
هدم عمرك منذ سقطت من بطن امك فخذ مما يديك ، فان المؤ من يتزود و
الكافر يتمتع .
او مى دانست كه اگر فرصتها را غنيمت نشمارد، غصه :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : بادر الفرصة
قبل اءن تكون غصة .
و حسرت :
ابن عباس اميرالمؤ منين عليه السلام قال : ايها
الناس اءلان ، اءلان ! من قبل الندم ، و من قبل اءن تقول نفس يا
حسرتى على ما فرطت فى جنب الله و اءن كنت لمن الساخرين ، اءو تقول : لو
اءن الله هدانى لكنت من المتقين : اءو تقول حين ترى الغذاب لو اءن كرة
فاءكون من المحسنين . .
پس او كمتر مى خوابيد تا در قيامت فقير نباشد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : اياكم و كثرة
النوم فان كثرة النوم يدع صاحبه فقيرا يوم القيامة .
كمتر مى خوابيد تا مورد غصب الهى نباشد:
قال الكاظم عليه السلام ان الله يبغض العبد
النوام الفارغ .
دنياء دينش را از دست ندهد:
قال الصادق عليه السلام : كثرة النوم مذهبة
للذين الدنيا.
رابعا صوابها را جمع كرد تا بينايى يافت :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ان على كل حق
حقيقة و على كل صواب نورا.
او نورانيت قلبى را از تفكر و گريه در راه خدا:
قال الصادق عليه السلام : عن مجموعة الشهيد: روى
عن مولانا جعفر الصادق عليه السلام اءنه قال :... طلب نور القلب فوجدته
فى التفكر و البكاء و طلبت الجواز على الصراط فوجدته فى الصدقة ، و
طلبت نور الوجه فوجدته فى صلاة الليل .
و تلؤ لؤ چهره اى را از نمازش به دست آورد و با اين نورانيت جامع :
قال النبى صلى الله عليه و آله : فى الدعاء
اءللهم اجعل لى فى قبلى نورا، وفى لسانى نورا، وفى بصرى نورا، وفى بصرى
نورا، و عن يسارى نورا، و من فوقى نورا، و من تحتى نورا، و من اءمامى
نورا، و من خلقى نورا، واجعل لى فى نفسى نورا، واءعظم لى نورا.
.
عقلش را احياء، نفس اماره اش را مرگ و سالك الى الله شد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : فى وصف السالك
الطريق الى الله سبحانه : قد اءحيا عقله ، واءمات نفسه حتى دق
جليله ، ولطف غليظه ، و برق له لامع كثير البرق فاءبان له الطريق :
وسلك به السبيل ، و تدافعته الابواب اءلى باب المسلامة ودار الاقامة
... .
8-از جمله علماء برجسته و پارسا،
مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى قدس سره
فرزند مؤ سس حوزه علميه قم حضرت آية الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم
حائرى است او در روز 14 ذى الحجه سال 1334 در شهر اراك ديده به جهان
گشود پس از طى دوران طفوليت ، تحصيلات ابتدايى را در نزد پدر بزرگوارش
آموخت و سپس در سن هجده سالگى به شهر كربلاء مهاجرت كرد و تا ساليان
سال در نزد مرحوم فاضل اردكانى به تحصيل پرداخت .
آية الله حائرى از شخصيت هاى برجسته زمان بودند به گونه اى كه رهبر
فقيد انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى قدى سره در مورد او فرمود: ايشان
در علم ، عمل به حق خلف بزرگوار مرحوم آية الله العظيمى شيخ عبدالكريم
بودند اين بزرگوار علاوه بر مقام فقاهت و عدالت از صفاى باطن به طور
شايسته برخوردار از اوايل نهضت اسلامى ايران از اشخاص پيشقدم در اين
نهضت مقدس بودند.
مرحوم آيه الله حائرى مردى فوق العاده خوش اخلاق و خوش برخورد بود و
بيش از پنجاه سال در حوزه علميه قم به تدريس تربيت شاگرد در سطوح مختلف
پرداخت و از اين راه نيز نقش به سزايى در پيشرفت حوزه در ابعاد مختلف
داشت . آيه الله حائرى در مدت عمر بابركت خود64 به زيارت قبر مطهر حضرت
رضا عليه السلام شتافت . تا آنكه پس از 72 سال بالاخره در 14 اسفند
1364 برابر با 23 جمادى الثانى 1406 قمرى به ديدار حق تعالى شتافت .
9- اين دعا يكى از دعاهاى صحيفه
سجاديه بوده است .
10-اگر نام
دنيا خود، نشان از پست بودن آن نسبت به تمام حقايق هستى است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : انما سميت
الدنيا الانها اءدنى من كل شى ء و سميت الاخره ، لان الجزاء و الثوث .
و اگر هر چيزى را حقيقى است ؛ و حقيقت دنيا، همان پستى آن از يك طرف و
وسيله بودن آن از طرف ديگر است :
قال الباقر عليه السلام : نعم العون الدنيا على
الاخرة .
و اگر بصير كسى است كه حقيقت دنيا را بيايد و كور كسى است دنيا را به
ظاهر آن ببيند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : انما الدنيا
منتهى بصر الاعلمى ، لايبصر مما وراءها شيئا، والبصير ينقذها بصره و
يعلم اءن الدار وراءها، فالبصير منها شاخص ، و الاعمى اليها شاخص و
البصير منها متزود، .الاعلمى لها متزود.
و اگر برترين از انسانها كسى است كه براى دنيا كوچكترين ارزشى قائل
نباشد:
قبل للامام الباقر عليه السلام من اءعظم الناس
قدرا؟قال عليه السلام : من لم يرى الدنيا لنفسه قدرا.
و اگر زيارت مقبول ، زيارتى است كه با معرفت آگاهانه همراه باشد اگر در
زيارت خانه خدا را بايد با معرفت يافت و اگر معرفت يافت و اگر معرفت از
خداوند به ميزان معرفت از حقايق هستى است پس پدر مرحوم مولوى را به
حقيقت دنيا معرفت داده اند تا دوستانه به كمال معرفت از خداوند و در
نتيجه به زيارت تمام دست يابد، پرده ها را كنار زدند تا او اسير خاك
نشود و درون خاك نباشد او را مجنون ساختند تا شايد با نعره هاى آتشين
نيمه هاى شبش ، هزاران انسان بيگانه و با عشق را، نجات دهد، او را از
زندان خاك بركندند خاك دنيا را از چشمانش دور افكندند تا شايد با چشم
درمان شده اش ، بيمارى محض يابد.
من له خال لبت اى دوست گرفتار شدم
|
چشم بيمار تو را ديدم بيمار شدم .
|
او با ذكر ماثور شفيره هاى روشن را ز جنگ تاريك انسان ها يافت او با
ديدن حقيقت مخروبه دنيا: گياه عشق را در خود باور ساخت او را براده هاى
فطرت به جوش آمده اش ، به ضيافت ملكت شتافت ائ دنيا را خرابه تنها يافت
پس به ضيافت نيز تنهايى رفت . او دنيا را
پست ديد پس زود پير شد به درون كعبه پناه برد پس به راز بزرگ دست يافت
راز بزرگ را خواب يافت پس حديث رفتن كرد مويه تاريخى اش را بر دوش خاك
، غريبانه طنين انداخت و بالاخره تنها و، تنهاتر از تنهايى غريبانه ،
بدون بدرقه در ميان هاله اى از حزن شادمانه به ضريح عرش چنگ انداخت
آنگاه به ملكوت اعلى پيوست .
اشارت :
1. تقيد صاحبان معرفت يقينى به زيارت دائمى از اهل البيت عليه السلام .
2 ضرورت توجه به كلمات اهل البيت عليه السلام در مساجد و زيارات مهم .
3. لزوم تمركز در توجه به قرآن و تعبدات دينى در طول زيارات حج و ساير
زيارات مشاهد مشرفه .
4. تاءثير شگفت خواندن قرآن در نزول امدادهاى معنوى و ديدن حقيقت هستى
دنيايى .
5. تاءثير معرفت هاى لحظه اى از حقيقت هستى در تغيير نگرش انسانى به
حقايق دنيوى .
6. لذت صالحان از تنهايى و در بسر بودن با خداى خويش حتى در واپسين
لحظات زندگى .
7. شناخت صالحان از زمان مرگ خويش .
8 . ديدن اهل البيت عليه السلام پيش از عروج از دنيا.
9. ضرورت توجه به رفتارهاى غير عادى ياران مرواريدى اهل البيت عليه
السلام .
10. تمركز در توجه به حقايق اخروى از سوى صالحان .
11- نظامى .
12 رنج كشد مادر از جفاى پسر، ليك
|
آنچه كشيده است هيچ رنج نداند.
|
رنج پسر، بيشتر پدر كشد،اما
|
چون پسر آدم نشد، ز خويش براند.
|
مادر بيچاره ، هر چه طفل كند بد
|
راندن او را؛ ز خويشتن نتواند.
|
شيره جان گر بود به كاسه مادر
|
زان نچشد تا به طفل خود نچشاند
|
12-اگر وظيفه انسانى يافت درآمد حلال
و پاك است :
قرآن كريم ،يا ايها الناس كلوا مما فى الارض
حلالا طيبا.
و اگر به دست آوردن درآمد و مال حلال از جنگيدن و رزم كردن مشكل تر است
:
ابى جعفر فرازى عن الصادق قال : مجالدة السيوف
اهون من طلب الحلال . .
و اگر ترك كمترين مقدار پول از راه حرام از يك صد حج با مال حلال ارزش
تر است .
قال النبى صلى الله عليه و آله : ترك دانق حرام
احب الى الله تعالى من ماءة حجة من مال حلال . .
و اگر ترك يك لقمه حرام از دو هزار ركعت نمازگزاردن پربهاتر است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ترك لقمة حرام
احب الى الله من صلواة اءلفى ركعة تطوعا. .
و اگر هر جسدى كه از راه حرام تغذيه كرده است ، نمى تواند در بهشت وارد
شود:
قال النبى صلى الله عليه و آله : ان الله عزوجل
حرم الجنة جسدا غذى بحرام .
و اگر خوردن يك لقمه حرام سبب پذيرفته نشدن نماز چهل روزه آن مى شود:.
قال النبى صلى الله عليه و آله : من اءكل لقمة
من حرام لم تقبل له صلوة اربعين ليلة .
پس بايد بر دورى از مال حرام سخت كوشا بود و از رفتار صالحانى همچون
مرحوم صفائى درس ها آموخت ،كه گوشه اى از آن چنين است :
الف ) عدم ناراحتى و نگرانى وى از رد درآمد حرام و آرامش كامل روحى ،به
خاطر از دست دادن درآمد فوق .
ب ) مقاومت جانانه وى در برابر زخم عناصر فاسد در از دست دادن در آمد
سرشار حرام !
دشمن به قصد حافظ گردم زند چه باك
|
منت خداى را كه نيم شرمسار دوست .
|
ج ) دور كردن زمينه حرام از كسب خود از راه تسويه اقتصادى طرف متضرر
اقتصادى ، زيرا كه او به فرض عدم توجيه فوق بر معامله اى باطل سرپوش
گذارده بود كه با گرفتن حق محضرى خويش درآمد حرامى را به جيب خويش مى
ريخت .
كسى كه حسن خط دوست در نظر دارد
|
محقق است كه او حاصل بصر دارد.
|
د) تلاش زيركانه و قاطعانه از براى جلوه گيرى از كسب درآمد ديگرى از
حرام توسط وى .
13- به راستى اين مردان خدا چه كسانى
اند كه عرش ،به ذكر قدوم جويبارى شان ، قنوت مى خواند. آيا جز اين است
كه حيات بشرى به احترام آنان قيام كرده است ؟ آيا جز اين است كه از
آنان طلايه هاى خورشيد، دلتنگى را فرياد مى كرد؟ آيا جز اين است كه وصل
در منزل آنان به آغوش كشيده شده بود؟ آيا جز اين است كه زبان آنان وصل
را عارفانه مى خواند اشكهايشان يادواره زندگى را و قلبهايشان موج هاى
پرتلاطم وصال را در درون خود داشت . دريغا با بلوغى تلخ وداعى جاويد
پركشيدند و رفتند و بهار را در ريزش برگهايشان شكستند و رفتند.
يارى ! برخلاف رفتار و گفتار برخى كه به صورت ساختگى و تقليدى است و
رفتار و گفتار صالحان صالح و ياران يار، طبيعى و ناشى از جوهره و طبيعت
فكرى آنان است . آنان حركت نمايشى ندارند بلكه آن چه را كه مى يابند و
مى دانند را در واقع عرضه مى كنند.
فرهنگ فكرى آنان به گونه اى است كه حوادث و وقايع را بگونه اى مافوق
زندگى عادى و طبيعى مردم ديده و، تعريف مى كنند و براساس آن رفتار تلاش
مى نمايند در فرهنگ آنان مسافت جايى ندارد جرم جسمانى مانع درك بصرى
نيست ، حركت ، زمان ندارد، يافته ها،انسانى نيست هر آن چه را كه ديگران
محبوبشان مى يابند اينان نيز آنها را دارند و اگر خود آن يافتگان ،
نيابند آن چه راه كه يافته اند،اينان با رفتارى به تفسير آن يافته ها
مى پردازند محور عشق و علاقه شان دو چيز است و بس راز با خداى خويش در
نماز شب و محبت به اهل البيت عليه السلام آنگاه از منظر همين دو چيز به
تفسير همه وقايع هستى و به شكل دهى همه روابط مى پردازند.
برد وجودى شان به گونه اى است هنوز كه هنوز است از نقش معنوى در شكل
دادن به فرهنگ مردمان صالح برخوردارند. مردمان نيز با شناخت اندك از
آنان ، آنان را به فرهمندى و راهبرى شناخته و با پيوندى عاطفى از مرز
روزها و مكان ها گريخته و در زمان و مكان با آنان پيوند تذكارى مى
بندند به راستى چرا اينان چنين شده اند؟ ميان ما و آنان چه تفاوتى است
كه آنان را ماوراء سه مقوله زمان و مكان و اضافه قرار داده است ؟ آيا
جز اين است كه اينان معرفت را با وجود مساوى ديده اند؟ آيا جز اين است
كه اينان قبل از آنكه به بدن جزمانى شان توجه كنند هنرمندانه به بدن
مثالى شان رسيده اند آنها را پرورش داده و با توان توان آن را به
برترين شكل زيبايى بخشيده اند؟ آيا جز اين است كه لذت آنها جرمانى نيست
بلكه مثالى است ؟ آيا جز اين است كه درد و رنج شان حرمانى است و نه
حيوانى ؟آيا جز اين است كه با نمازشب خواندن آنان حنجره هايشان را در
تالار عرش الهى شستشو داده اند. و از ره اشكهايشان جرمها را به دور
انداخته اند، و با دور انداختن جرمها مردانگى خويش را در همراهى
كاروانيان دشت آرام و خسته شهيدان راه خدا جسته اند؟ آنان التيام خويش
را در زيارت هر روزه سرزمينى مى يابند كه مادران صاحبان آن زندگى را در
آن گم كرده بودند. آيا جز اين است كه آنان ، ذره ها و قطره ها را از
سرزمين زخم هاى سوخته ، خونهاى از حلقوم ريخته هر سه عنصر مسخره زمان ،
مكان و اضافه به تمسخر گرفته اند! آرى آنان دوستى را در دادن
تربت و ريختن اشك شبانه تعريف مى كنند
آنان هر روز صبح ، آب را از سرچشمه تشنگى ها مى نوشند ماءمن خويش را در
آغوش اسيران كرب و بلا مى يابند. آنگاه با دستان خويش ، رويش زندگى را
مى خوانند شايد كه ترك هاى تشنه جان انسانها التيام يابد.
اشارات
1. نقش تربيتى و مربيگرى اصحاب خاص حضرت بقيه الله عليه السلام براى
خوزوبان و مردمان قابل . 2. معرفت مافوق طبيعى ياران حضرت از حقايق
هستى و تطبيق دادن زندگى خود با آنان شناختها و معرفتها.
3 ارتباط بين عالم رؤ يا و عالم واقع براساس تعريف عرفان دينى .
4. اصرار صاحبان معنويت و عرفان دينى بر رشد و تعالى محبان اهل البيت
عليه السلام .
5. يار بودن ملائكه و نه بار بودن آنها براى رشد معنوى .
6. استفاده صاحبان مقام عرفان دينى از بيان حقايق معنوى جهت رشد و تلاش
معنوى و عرفانى .
7. امكان فراروى از سه مقوله عرضى هستى ، زمان ، مكان و اضافه .
14- صائب .
15-در اينجا اشاره به نكات زير ضرورى
است :
1. اگر حكم وجوبى اداء امانت ترديدناپذير است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ادوا الامانة
ولو الى قتله اولاد الانبياء. .
و اگر خصوصيات فردى صاحب امانت در اءداء امانت تفاوتى ندارد:
قال الصادق عليه السلام : اتقوا الله
وادواالامانات الى الابيض و الاسود و ان كان حروريا اءو كان شاميا.
و اگر خائن در امانت بدون ايمان است .
قال الكاظم عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و
آله : لا ايمان لمن لا امانة له .
پس بايد كه با اقتضاء ديندارى خويش بر اداء اموال مردمان همت گماشت و
بدون كوچكترين ترديدى در انجام وظيفه فوق كوشا بود.
2. اگر على عليه السلام بر روزى آفرينى اداء امانت :
قال النبى صلى الله عليه و آله : الامانة تجلب
الرزق
و ايجاد ثروتمندى :
قال الباقر عن النبى صلى الله عليه و آله :
اءلامانة تجلب الغناء.
تصريح فرمود؛ و اگر خيانت در امانت فقرآور است :
راستى كن تا به دل چون چشم سربينا شوى راستى در دل تو را چشم دگر بينا
كند. (70).
قال الباقر عن النبى صلى الله عليه و آله :
والخيانة (فى الامانة ) تجلب الفقر. (71).
پس بايد اين حادثه را يكى از بهترين مصادق بارز صحت گفتار معصومين عليه
السلام دانست كه چگونه با اداء سريع امانت ، روزى آن مرد صالح قطع نشد.
16- مردان خدا ميل به هستى
نكنند
|
خودبينى و خويشتن پرستى نكنند.
|
آنجا كه مجردان حق مى نوشند
|
خمخانه تهى كنند و مستى نكنند.
|
17- صائب .
18- اين داستان حاوى نكات جالبى است
اشاره به آنها خالى از لطف نيست :
1. اگر حج واجبى است الهى :
قرآن كريم : فيه ءايت بينت مقام ابراهيم ومن
دخله كان ءامنا ولله على الناس حج اليت من استطاع اءليه سبيلا ومن كفر
فان الله غنى عن العالمين .
كه به عنوان جهاد ضعيفان :
قال الرضا عن آبائه عن اميرالمؤ منين عليه
السلام : الحج جهاد كل ضعيف ..
تقلى شده است ؛ و اگر حج از بين برنده سختى هاى دنيوى و هول و هراس
اخروى :
ابى بصير عن الصادق عليه السلام قال : عليكم بحج
البيت فاءدمنوه ، فان فى اءدمانكم الحج دفع مكاره الدنيا عنكم ،
واءهوال يوم القيامة .
تسكين بخشنده قلوب :
جابربن جعفى عن الباقر عليه السلام قال :الحج
تسكين القلوب .
و مايه صحت جسم گسترش روزى ، صلاحيت ايمانى ، تاءمين كننده نيازمندى
هاى فردى و خانوادگى است :
ابن اسباط عن السجاد عليه السلام قال : حجوا و
اعتمروا، تصح اءجسامكم و تتسع اءرزاقكم ، و يصلح ايمانكم ، و تكفوا مؤ
نة الناس ومؤ نة عيالاتكم .
پس بايد كه بر انجام صالحانه آن اهتمام ورزيده و تمامى سختى هاى آن
براساس سه محور ورع حلم و حسن رفتار با
كاروانيان :
ميسور عن الباقر عليه السلام قال : ما يعبؤ بمن
يوم هذاالبيت اءذا لم بكن فيه ثلاث خصال : ورع يحجره عن معاصى الله ،
وحلم يملك به عضبه ، وحسن الصحابة لمن صحبه . .
به جان روا داشت . خوشا آنان كه آن دوران با چنين سختى هايى خود را به
ديار عشق مى رساندند و از فضيلت سختى اعمال نيز بهره مى گرفتند:
به ساغر ازلى باده از سبوى تو كردم
|
به بزم هستى ، مستى به هاى و هوى تو
كردم .
|
سفر به بال نيستم سحر به بوى تو
كردم
|
به كعبه رفتم و ز آنجا هوايى كوى تو
كردم .
|
جمال كعبه زيارت بياد روى تو كردم .
2. اگر احسان و نيكى غريزه جوهرى صالحان است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلاحسان غريزه
الاخيار، والاساءة غريزة الاشرار
و اگر شارع دينى بر احساس و نيكى به ديگران امر ارشادى دارد:
قرآن كريم : واءبتغ فيمآء اتاك الله الدار
الاخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا و اءحسن كما اءحسن الله اليك و لاتبغ
الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين .
و اگر احسان و نيكى به ديگران زينت علم :
قال الباقر عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و
آله : زينة العلم ، اءلاحسان .
غنيمت و ثروت :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلاحسان غنم .
سودآورترين كالا:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : عليك بالاحسان
فانه اءفضل زراعة ، واءربح بضاعة .
زياده كننده ياران :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من كثر احسانه
: كثر خدمه و اءعوانه .
و مايه بقاء محبت مردمان است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من اءحسن اءلى
الناس ، استدام منهم المحبة .
و اگر با احسان مى توان تمايل قلوب را:
قال الباقر عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و
آله : جبلت القلوب على حب من اءحسن اءليها و بعض من اءساء اليها.
و در نهايت ديگران را تسخير كرد:
تا توانى سايه ديوار خود را پيش كن
|
تا نگردى سايه جوى پاى ديوار كسى .
|
بر مشام خلق گو شو در گلستان جهان
|
ور ندايى گشت گل بارى مشو خار كسى .
|
پرتو خورشيد يكسان نيست بر گيتى
مباش
|
بهر نفع ديگران در فكر آزار كسى .
|
مردمى را بارى از دوش رفيقان بازگير
|
بهر نمى گيرى نبايد بود سرباز كسى
|
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلاحسان يسترق
الانسان .
و اگر محسن كسى است كه تمامى كردمان را در احسان خويش شريك سازد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلمحسن من عم
الناس بالاحسان .
پس بايد كه بر همگان احسان كرد، تا شايد بر خود احسان :
قرآن كريم : اءن اءحسنتم اءحسنتم لانفسكم .
نيز اكرام نمود:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : انك اءن اءحسنت
فنفسك تكرم ، واليها تحسن : انك اءن اءساءت فنفسك تمنهن واياها تغبن .
3. اگر برترين نوع احسان :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من اءحسن
الاحسان الايثار.
شريفترين نوع احساس .
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلايثار اشرف الاحسان
و بالاترين نهايت مرتبه احسان :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلايثار اءعلى
الاحسان .
و بالاخره نهايت احسان ، ايثار است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلايثار غاية
الاحسان .
و اگر ايثار عين فضيلت :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلايثار فضيلة
.
زينت زهد، بالاترين مرتبه كرم و منش نيكان :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلايثار سجية
الابرار، وشيمة الاخيار.
و برترين نوع عبادات است ؛ و اگر بر شيعيان بايد ايثار و بر ساير
مردمان بايد با انصاف رفتار كرد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : عامل سائر
الناس بالانصاف ، و عامل المؤ منين بالايثار.
پس رفتار عابد صالح مذكور از دو حالت انصاف و ايثار خالى نبوده و قابل
تقدير است ، ضمن آن كه رفتار صالحانه جان انسانى را نجات و خطراتى بزرگ
را از خود و سايرين دفع كرده است .
19- پيش صاحبنظران ملك
سليمان باد است
|
بلكه آنست سليمان كه ز ملك آزاد است
.
|
اينكه گويند كه بر آب نهاده است
جهان
|
شنوايى خواجه كه تا در نگرى بر باد
است .
|
خميه انس مزن بر در اين كهنه رباط
|
كه اساش همه ناموضع و بى بنياد است
.
|
حاصلى نيست به جز غم به جهان خواجو
را
|
خرم آن كس كه به كلى ز جهان آزاد
است . (100)
|
20- بهايى .
21- اگر هر انسانى داراى حقوق جعل
شده از سوى مقام ربوبى است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ثم جعل سبحانه
من حقوقه افترضها لبعض الناس على بعض ، فجعلها تتكافا فى وجوهها، ويوجب
بعضا ولايستوجب بعضها الا ببعض الا بعض .
و اگر خداوند حقوق مردمان را بر حقوق خويش مقدم داشته است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : جعل الله
سبحانه حقوق عباده مقدمة على حقوقه فمن قام بحقوق عبادالله كان ذلك مؤ
ديا الى اقيام بحقوق الله .
پس حزب اللهى واقعى كسى است كه ضمن تاءمين حقوق الهى ، بر اداء حقوق
مردمان حريص بوده و از روى ميل و رغبت
خويش به تاءمين آنها بپردازد و از معامله كردن هاى صورتى و ظاهرى براى
اداء حقوق واقعى ديگران نيز سخت بپرهيزد. در اين صورت است كه مقام و
درجه معنوى اش به آنجا مى رسد كه فاجران دعايش را به التماس طلب مى
كنند.
آرى ! در محيط بازار مرحوم حاج سيد حميدها رفتارشان
سنت و وجودشان براى ساير بازاريان و
تاجران حجت است . پس اى حزب اللهى بازار! سخت بكوش كه حجت بالغه باشى و
با رفتار گفتارت سنت هاى الهى را در ماءواى پول و ثروت از روى خشيب
الهى جارى سازى در اين صورت است كه رستگار خواهى شد:
قرآن كريم : رضى الله ورضوا عنه ذلك لمن خشى ربه
... (103).
تا به دنبال مقام و مكنت و جاهيم ما
|
با هزاران ره نما پيوسته گمراهيم
ما.
|
هى بنا روى بنا ايجاد بنمودن چه سود
|
خود ز ويران گشتنش با اينكه آگاهيم
ما. (104).
|
22- پيروى
23-مى زند صبح به رخسار
نكويت صلوات
|
مى فرستد لب خورشيد به سويت صلوات .
|
24-اگر صلوات بر محمد و آلش از
مجعولات برتر:
عبدالسلام بن نعيم عن الصادق عليه السلام قال :
قلت لابى عبدالله عليه السلام : انى دخلت البيت ولم يحضرنى شى ء من
الدعاء اءلا الصلاة على محمد و آله ، فقال : اءما انه لم يخرج احد
باءفضل مما خرجت به .
شارع دينى است :
قرآن كريم : ان الله و ملائكته يصلون على النبى
يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما. و اگر صلوات
بيان رحمت خداوندى ، تزكيه قلبى و دعاى انسانى است :
ابى المعزا عن ابى الحسن عليه السلام قال : قلت
: ما معنى صلواة الله و صلواة ملائكته و صلواة المؤ من ؟ قال : صلواة
الله رحمتة من الله ، و صلوة الملائكة تزكية منهم له و صلواة المؤ منين
دعاء منهم له ...
و اگر ذكر صلوات بر محمد و آلش ، بايد به هنگام هر ياد و ذكر خداوندى
انجام پذيرد و اگر اثر صلوات در اين دنيا:
الف ) از بين برنده نفاق :
قال النبى صلى الله عليه و آله قال : الصلاة على
و على اءهل بيتى تذهب بالنفاق !
ب ) و ايجاد كننده غفران مطلق الهى :
ابى حمزه عن ابيه عن الصادق عليه السلام : فما
ثواب من صلى على النبى صلى الله عليه و آله بهذه الصوات قال : الخروج
من الذنوب و الله كهيئة يوم ولدته امه ...
قال الرضا عليه السلام : من لم يقدر على ما يفكر
به ذنوبه فليكثر من الصلاة على محمد و آل محمد فانها تهدم الذنوب هدما.
ج ) پديد آورنده دوستى و رفاقت با خداوند:
مرا پرسى كه چونى ؟ چونم اى دوست
|
جگر پر درد و دل پر خونم اى دوست .
|
تو ليلى شو كه من مجنونم اى دوست .
|
به فريادم ز تو هر روزه فرياد
|
از اين فرياد روز افزونم اى دوست .
|
مگر من زان ميان بيرونم اى دوست ؟
|
از اين افتاده تر كاكنوم اى دوست ؟
|
د) از بين برنده فراموشى ها:
قال الباقر عليه السلام : ان الحسن اجاب السائل
الذى ساءله عن الذكر والنسيان ، فقال : ان قلب الرجل فى حق و على الحق
فان صلى الرجل عند ذلك على محمد و آل محمد صلاة تامة انكشف ذلك الطبق
عن ذلك الحق فاضاء و ذكر الرجل ماكان نسى ....
ه ) پاسخ بى نهايت در برابر خداوند و ملائكه :
قال الصادق عليه السلام : اذا ذكر النبى صلى
الله عليه و آله فاكثروا الصلاة عليه فانه من صلى على النبى صلى الله
عليه و آله صلاة واحدة صلى الله عليه اءلف صلاة فى الف صف من الملائكه
، ولم يبق شيى ء مما خلقه الله الا صلى على العبد لصلاة الله و صلاة
ملائكته ، فمن لن يرغب فى هذا فهو جاهل مغرور قد برى ء الله منه و
رسوله واءهل بيته .
و) عامل خروج از ظلمات و وسيله ورود در نورانيت ها:
قال الصادق عليه السلام : هوالذى يصلى عليكم و
ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور وكان بالمؤ منين رحيما.
چشم دل باز كن كه جان بينى
|
آنچه ناديدنى است آن بينى .
|
است ؛ و اگر اثر اخروى صلوات ، نور از براى صراط قيامت :
قال النبى صلى الله عليه و آله : الصلاة على نور
على الصراط....
سنگين ترين و گرانبهاترين عنصر در ميران قيامت :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ما فى الميزان
شيى ء اءثقل من الصلاة على محمد و آل محمد... و ترجيح بخشنده
اعمال مثبت انسانى در قيامت :
قال النبى صلى الله عليه و آله : اءنا
عندالميزان يوم القيامة فمن ثقلت سيئاته حسناته جئت بالصلاة على حتى
اثقل بها حسناته .
و اگر نبود رغبت بر فرستادن صلوات بر محمد و آلش نشانه بخل :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ان اءبخل الناس
من ذكرت عنده ولم يصل على .
جهل ،
از ازل بر همه ذرات جهان تا عرصات
|
رسد از آبروى آل محمد بركات .
|
وه چه بدبخت و سيه روست هر آن كس كه
ز جهل
|
بشنود نام محمد نفرستد صلوات
|
غرور، دور بودن از خداوند و اهل البيت عليه السلام :
قال الصادق عليه السلام : اذا ذكر النبى صلى
الله عليه و آله فاكثروا الصلاة عليه فانه من صلى على النبى صلى الله
عليه و آله صلاة واحدة صلى الله عليه اءلف صلاة فى الف صف من الملائكة
، ولم يبق شيى ء مما خلقه اله صلى على العبد لصلاة الله وصلاة ملائكته
، فمن لم يرغب فى هذا فهو جاهل مغرور قد برى ء الله منه ورسوله و اءهل
بيته .
و بالاخره ناجوانمردى و جفاگرى است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : اجفى الناس رجل
ذكرت بين يديه فلم يصل على ....
و اگر اين ذكر بدون حد و حصر:
قال النبى صلى الله عليه و آله : من صلى الله
عليه و ملائكته فمن شاء فليقل ومن شاء فليكثر.
ارزشى معادل با تسبيح ، تهليل و تكبير خداوند دارد و اگر در آغاز هر
دعايى :
قال النبى صلى الله عليه و آله : كل دعاء محجوب
حتى يصلى على النبى صلى الله عليه و آله . و در پايان هر گفتارى
بايد صلوات بر محمد و آلش فرستاد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : من كان آخر
كلامه الصلاة على و على على دخل الجنة
و اگر بلندى صداى صلوات مردمان ، مطلوب شارع دينى بوده و از بين برنده
نفاق انسانهاست :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ارفعوا
اءصواتكم بالصلاة على فانها تذهب بالنفاق ! (22).
و اگر اثر نوشتارى صلوات بر محمد و آلش همانند اثر گفتارى آن است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : من صلى على فى
كتاب لم تزل الملائكة تستغفر له مادام اسمى فى ذلك الكتاب
پس اى حزب اللهيان ! به ذكر صلوت بلند در هر گفتار و نوشتارتان همت
گماريد و ذكر خدا را با ذكر محمد صلى الله عليه و آله قرين سازيد:
قال الرضا عليه السلام : كلما ذكر اسم ربه صلى
على محمد و آله
و ذكر محمد صلى الله عليه و آله را با ذكر اهل البيت اش همراه سازيد،
تا نه تنها آنان را شادمان نموده و موجبات شفاعتشان را فراهم آورده :
قال النبى صلى الله عليه و آله : من اءراد
التوسل الى و اءن تكون له عندى يد اءشع له بها يوم القيامة فليصل على
اءهل بيتى و يدخل السرور عليكم .
بلكه بوى بهشت را استشمام كنيد.
بر اين اساس بايد:
الف ) بايد هر گونه رفتار، گفتار و نوشتار حزب الله بايد با ذكر محمد و
اهل البيت اش عليه السلام همراه باشد.
اى همه جان عاشقان ، گشته فدا براى
تو
|
وى همه شعر شاعران ، جمله بود ثناى
تو.
|
حكمت هشت و چار تو، يار من و ياور
من
|
صحبت عاشقان بود، گفته انبيايى تو.
|
وه كه ز عشق چون تويى ، دل ز كفم
رها شود
|
خود بنگر كه عاشقت ، مست شد از لقاى
تو
|
ب ) بايد تلاش كرد تا بوى بهشتين ذكر صلوات بر محمد و آلش را در ميان
مردمان خويش جانشين ساير بوهاى زننده كرد.
ح ) بايد همت گماشت تا همگان همانند فقهيان عالم عارف ، عطر نبوى را در
اين دنيا ببوييد.
آن كس كه با ولايت آل محمد است
|
همواره در حمايت آل محمد است .
|
در بحر بيكران گنه كشتى نجات
|
الطاف بى نهايت آل محمد است .
|
د) از برترين نوع صلوات بر محمد بر محمد و آلش :
قال النبى صلى الله عليه و آله : قولوا: اللهم
صل على محمد و على آل محمد و بارك على محمد و على آل محمد كما باركت
على ابراهيم و على آل ابراهيم انك حميد مجيد.
در پنهان و آشكار بهره گرفت .
ه ) در فرض ناكارايى چشمان ، بويايى را تقويت كن تا بوى عطر آگين يار
ياران را بيابيد.
25-اگر اولاد و اموال از براى
انسانها فتنه اند:
قرآن كريم : واعلموا انما اموالكم و اولادكم
فتنة و ان الله عنده اجر عظيم .
و اگر فتنه انگيزى آن سرمايه هايى مادى و اعتبارى به خاطر نقش غالب
آنها در ايجاد غفلت ذهنى و ذكرى از خداوند و يا افتادن در گناهان و
معاصى است و اگر اولادى از براى آدمى موهبت است كه سرمايه معنوى براى
او در دنيا و آخرت باشد و اگر شرايط زندگى فردى و اجتماعى به گونه اى
است كه ثروت هم نمى تواند سرمايه معنوى براى حال و آينده انسان باشد و
اگر سنت خداوند بر حفظ مؤ منان از عوامل غفلت و گناه و دور كردن آنان
از عوامل فتنه گرو فسادانگيز است و اگر بناى فضل و كرم خداوندى اعطاء
پاداش به نيت هاى خالص در عالم بى نهايت آخرت است پس بودن سرمايه هاى
مادى و اعتبارى نه تنها براى همگان آرام بخش نيست بلكه گاه با توجه به
خصوصيات فردى برخى از افراد از براى عواقب دنيوى و اخروى آنان نيز
نگران كننده است . ولو نبود سرمايه هاى فوق گاه با ايجاد اتكاء نفس به
خداوند و در نتيجه زندگى و مرگ آرام همراه است .
حادثه فوق بهترين شاهد از براى قانون فوق است ببينيد او را آماده مى
سازند آنگاه خبرش مى دهند كه وقت ملاقات فرا رسيده ببيند او براى رفتن
و رسيدن به معشوق حقيقى چگونه با شتاب مى دود! ببينيد چگونه در كمال
عزت بدون آنكه در بستر بيمارى افتاده تا براى ديگران زحمت باشد او را
در كمال آرامش مى برند. مرگ را از برايش تحفه اى قرار مى دهند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : افضل تحفة المؤ
من الموت .
اشارات :
1. لزوم توجه و شناخت از صالحان پنهان خداوند در ميان محرومان جامعه .
2. تكفل خداوند نسبت به امور شخصى صالح حتى پس از مرگ .
3. شناخت صالح از حوادث آينده خويش .
4. وظيفه مندى همسايگان نسبت به امور يكديگر و بخصوص صالحان از آنها.
5. آرامش روحى و روانى صالحان پنهان به هنگام مرگ .
26- محمد مغربى .
27- مردان خدا پرده پندار
دريدند
|
يعنى همه جا غير خدا هيچ نديدند.
|
هر دست كه دادند از آن دست گرفتند
|
هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند.
|
يك طايفه را بهر مكافات سرشتند
|
يك سلسله را بهر ملاقات گزيدند.
|
يك فرقه به عشرت در كاشانه گشادند
|
يك زمزه به حسرت سرانگشت گزيدند.
|
قومى به بر شيخ مناجات مريدند.
|
يك جمعى نكوشيده رسيدند به مقصد
|
يك قوم دويدند و به مقصد نرسيدند.
|
فرياد كه در رهگذر آدم خاكى
|
بس دانه فشاندند و بسى دام تنيدند.
|
همت طلب از باطن پيران سحرخيز
|
زيرا كه يكى را ز دو عالم طلبيدند.
|
زنهار مزن دست به دامان گروهى
|
كز حق ببريدند و به باطل گرويدند.
|
چون خلق در آيند به بازار حقيقت
|
ترسم نفروشند متاعى كه خريدند.
|
كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
|
كاين جامه به اندازه هر كس نبريدند.
|
مزغان نظر باز سبك سير (فروغى )
|
از دامگه خاك بر افلاك پريدند.
|
اگر ائمه عليه السلام راه هدايت بشرند:
قال المهدى عليه السلام : فكانواهم السبيل اءليك
والمسلك الى رضوانك .
پس ياد و ذكرشان نيز هدايت آور است و چون حضرت مهدى عليه السلام تنها
بازمانده هدايت گران تاريخ بشريت است ، پس ياد او نيز هدايت آفرين است
.
آرى ! بايد كه به ياد او زيست ، در منابر و مساجد بر توجه به او تاكيد
كرد و مردمان را با تذكار بر خواسته هاى پنهان و نهان او به سعادت
رسانيد. در اين داستان چند نكته قابل توجه است :
الف ) اشتدادى بودن محبت به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف :
در ره عشق ز سيلاب فنا نيست گذار
|
كرده ام خاطر خود را به تولاى تو
خويش .
|
در بيابان فنا گر چه ز هر سو خطريست
|
مى رود حافظ بيدل به تولاى تو خويش
.
|
ب ) تناسب حالات و انقلابات روحى با تقرب به امام زمان عجل الله تعالى
فرجه الشريف .
ج ) تاءثير حالات شنونده بر گوينده در مورد امام زمان عليه السلام .
د) رمضان ماه توجه به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به عنوان
قرآن ناطق .
نخل پاكى به باغ دل بنشان .
|
دوست را با دل شكسته بخوان .
|
ه ) تلازم توجه به امام زمان عجل الله فرجه الشريف با تعبد به احكام
دينى و انجام عبادات الهى .
و) مكان وصول به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در صورت اخلاص .
كجا سودى برد از لاله از لاله زاران
.
|
همى خواهم كه اندر كنج عزلت
|
بگريم همچو ابر اندر بهاران .
|
چه خوش باشد كه بعد از انتظارى
|
به اميدى رسند اميدواران .
|
ز) انحصار راه رسيدن به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف از راه
منبر و محراب و فقه و لزوم بى توجهى به راهها و دكان هاى عارف نمايان
دنياطلب !
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
|
بالله كز آفتاب فلك خوبتر شوى .
|
گر در سرت هواى وصالست حافظا
|
بايد كه خاك درگه اهل هنر شوى .
|
28- ارتباط روحى و جسمى ميان صالحان
از عجيبترين روابط پنهانى و آشكار انسانهاى صالح به طورى كه گاه آدمى
با وقايعى همچنون واقعه فوق مواجه مى شود كه به راستى درك آن از براى
هر كسى ميسور نيست .
آن از براى هر كسى ميسور نيست .
اگر برادرى تنها از آن مؤ منان است :
قرآن كريم : انما المؤ منون اخوة فاصلحوا بين
اخويكم و اتقوالله لعلكم ترحمون .
ولو ارتباط توالد و تناسبى ميان آنان نباشد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : رب اءخ تلده
امك .
و اگر لازمه برادرى واحد بودن روح آنان ، آنهم به گونه اى است كه اگر
به يكى درد و رنجى راه يافت آن درد و رنج از براى ديگران نيز يافت شدنى
است .
قال الصادق عليه السلام : المؤ من اءخو المؤ من
كالجسد الواحد، ان اشتكى شيئا منه وجد اءلم ذلك فى سائر جسده ،
واءرواحهما من روح واحد.
و اگر اثر برادرى ، آرامش يافتن يكى به واسطه ديگرى است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ان المؤ من
ليسكن الى المؤ من كما يسكن قلب الظمان الى الماء البارد.
و اگر لازمه آرامش يافتن يكى از ديگرى ، ارتباط هر چه بيشتر است :
قال الصادق عليه السلام : من لم يرغب فى
الاستكثار من الاخوان ابتلى بالخسران .
به گونه اى كه بدون آن در دنيا دچار بلا:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : عليك باخوان
الصدق فاكثر من اكتسابهم : فانهم عدة عند الرخاء و جنة عندالبلاء
و خسران شده :
قال الصادق عليه السلام : من لم يرغب فى
الاستكثار من الاخوان ابتلى بالخسران .
و در آخر بدون يار و ياور خواهد بود:
قال النبى صلى الله عليه و آله : استكثروا من
الاخوان فال لكل مؤ من شفاعة يوم القيامة .
پس بايد كه صالحان يكديگر را بجويند و در فراقشان نگران شان باشند، از
آنان ديدار كرده و يا ديدارشان را طلب كنند:
اشارات :
1. معرفت صالحان از وقايع و حوادث قابل تحقق آينده .
2. واسطه شدن صالحان از براى وصول دوستان الهى .
3. لزوم لياقت براى واسطه گرى از براى ارتباط برترين دوستان .
4. تصرفات تكوينى صالحان براى يافت دوستان صالح خويش .
5. تناسب تدبيرى دوستى ها با يكديگر.
6. پيدايش گرفتاريهايى اجتماعى از براى صالحان جهت تاءمين خواسته هاى
دوستان و محبان اهل البيت عليه السلام .
7. شناخت صالحان از واسطه هاى خبرى دوستان خويش .
8. پنهان بودن اولياء خداوند در ميان مردم .
9. امكان و وجود قدرت طى الارض از براى صالحان .
10. مقدر بودن مرگ براى تمامى صالحان ولو از اصحاب خاص حضرت بقيه الله
اعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز باشند.
29- آية الله جوادى آملى در سال 1312
هجرى شمسى در شهرستان آمل متولد شدند و پس از طى مراتبى در حوزه علميه
آمل و تهران و كسب فيض از محضر اساتيدى همچنون حضرت آيات شيخ محمد تقى
آملى شيخ ابوالحسن شعرانى به قم رفته و از محضر حضرت امام خمينى قدس
سره و علامه طباطبائى رحمته الله توشه ها گرفت . وى سالهاست كه در حوزه
علميه قم به تحقيق و تعليم مشغول مى باشند از ايشان كتب فراوانى به
ارمغان باقيمانده يا در حال انتشار است از جمله او درس حج بزرگ مرد
حوزه قم مرحوم آية الله داماد رحمته الله را در 3 جلد تنظيم سال 1341
هجرى قمرى صلواة سال 1406 هجرى قمرى
تقرير و چاپ نمود.
اكثر تاءليفات حضرت آية الله جوادى در زمينه مباحثات فلسفى ، عرفانى و
قرآن است چرا كه سالها به تعليم و تدريس فلسفه و عرفان و تفسير قرآن
مشغول بوده و اينك با تلاشهاى او و اندك بزرگان ديگر هم دوره اى اوست
كه خلاهاى موجود حوزه علميه در اين زمينه هاى فوق پر شده است . آرى او
يكى از درخشنده ترين و باوفاترين فقيهان معاصر نسبت به نظام انقلاب
مقدس اسلامى است .
30- واقعيت آن است كه حوادث زندگى
انسانها و قوانين طبيعت رابطه اى جداناپذير با يكديگر دارند، همانطورى
كه انسانهاى ضعيف تحت تاءثير قوانين طبيعت واقع مى شوند و زندگى خويش
را به دست جريان حوادث و قوانين آن مى سپارند، انسانهاى وارسته اى نيز
وجود دارند كه نه تنها در دوران حيات خود، هرگاه اراده تكوينى كنند، بر
قوانين جارى طبيعت سلطه و حاكميت مى يابند و نه تنها در دوران مرگ خويش
، طهارت بدن و جوهر جسمانى شان مانع از جريان حوادث طبيعى در پوشاندن
اجراء بدنشان مى باشند، بلكه ايجاد كننده حوادث غير قابل تعريفى از نظر
فيزيك طبيعى است كه جز از راه معرفت
عرفانى قابل توجيه نيست .
حادثه فوق ، نمونه اى از دهها حوادث ديگرى است كه ارزشمندى خون شهيدان
گمنام از خاندان وحى و رسالت را در ادوارى از ميان دوران ها براى ايجاد
توجه مردمان منطقه اى گوياست .
هرگز نمرده اى و نميرى تو اى شهيد
|
تو مرزبان زندگى جاودانه اى
|
همچنون سحر كه مژده دهد از طلوع رور
|
تو مژده آور ظفر بى كرانه اى
|
بر بارگاه ظلم ، توئى سيل بى امان
|
درناى داد، زمزمه عاشقانه اى
|
از مرز آرزو، طيران تو برتر است
|
تو كى اسير دامگه آب و دانه اى
|
بر بال لعلى تو، نشانى ز ننگ نيست
|
هر چند تيرهاى بلا را نشانه اى
|
مشعل فروز شوقى و شورآفرين عشق
|
آرايش زمين و طراز زمانه اى
|
روشن بود ز موج فروغ تو راه ما
|
بر مشعل اميد، تو سركش زبانه اى
|
اين افتخار، بر تو گوارا كه از شرف
|
خلوت نشين بزم خداى يگانه اى
|
انديشه را بر درك حريم تو راه نيست
|
از بس بلند سير و بلند آشيانه اى
|
آوازه از تو يافت شهامت ، مه روزگار
|
زيرا تو بر زبان شهامت ترانه اى
(45).
|
زينده ترين گفتار پيرامون حادثه فوق در اين سخن خلاصه مى شود كه حوادث
زندگى انسانهاى شاخص ولوى ، به دنبال آورنده وقايع تعريف ناشده اى
براساس عناصر مهمى همچنون اقتضاءات زمانى ، قدرت تكوينى صاحبان
شخصيتهاى عرفانى و معنوى ، مصالح منطقه و ضرورت هدايت پذيرى و يا
رشيديابى مردمان يك منطقه از طريق قوانين مافوق است كه گاه در شكل خون
بارش آسمانى و گاه در شكل اين چنين حوادثى به يادآورى آن حادثه ها و
ارزش محورى نامدار مردان تاريخ بشريت مى انجامد. در اينجا اشاره به
نكات زير ضرورى است :
1. رابطه ميان جريان خون طبيعى و زندگى امامزاده پنهان منطقه فوق گوياى
درستى و واقعيت داشتن قانون خون شهيد مى جوشداست
؛ زيرا اگر خون مايه حيات است ؛ و اگر حيات شهيدان ترديدناپذير است ؛ و
اگر حيات فوق بدون تاءثير و خالى از نمايش وجودى نيست ؛ و اگر حيات فوق
بدون تاءثير و خالى از نمايش وجودى نيست ؛ و اگر امكان جلوه گرى
تاثيرات فوق براساس قوانين مافوق طبيعى حسى از حيث عقل و نقل و تجربه ،
تمام بوده و ضرورتى انكارپذير است چنانكه در داستان شاه اسماعيل و
دستمال بسته شده حضرت امام حسين عليه السلام بر سرشگافته حر بن يزيد
رياحى نيز در تاريخ نيز چنين آمده است پس پذيرش وقايعى همچنون حادثه
فوق ، نه تنها باور كردنى است ، بلكه گاه ضرورى مى نمايد كه اگر نباشد،
خلاف امنتان لطف مقام ربوبى ، وظيفه مقام
رسالت و ولويت قانونمندى تكوينى عالم مافوق طبيعى است .
2. بند آمدن خون جارى شده پس از اطلاع همگان ، نشان از اين واقعيت است
كه آلودگى انسانها مانع فيض تكوينى و ارشاد معنوى است ، پى بايد
احترام مكان و ميكن را داشت و همانطورى كه انسانهاى آلوده از نزديك شدن
به آن مكان ها بايد خوددارى كنند، پاك مردان و زنان نيز بايد حريم دار
مكانهاى فوق باشند كه برتى صاحبان آن مكانها سخت ارزشمند و مورد توجه
اند.
3. دعاى زن مذكور در جريان يافتن مجدد خون و استجابت فورى آن نشان از
ارتباط عاطفى و ارشادى انسانهاى شاخصى است كه نسبت به صالحان هر دوران
و يا حتى دورآنها سخت عنايت دارند، پس بايد كه حريم آنان محفوظ
بمانند و اينان نيز خود بر هر بيشتر رشد يافتن و ارشاد پذيرفتن اصرار
ورزند.
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
|
ثبت است بر جريده عالم دوام ما.
|
31-اگر قبر فضايى است كه هر انسان در
آن جاى مى گيرد و اگر اين فضا و مكان خاص عليرغم گوناگونى اشكال آن ،
واقعيتى است كه هر انسانى روزى گذرش به آن خواهد افتاد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : لايغرنكم رحب
الذراعين بالدم فان له عند الله قاتلا لايموت . قالوا: يا رسول الله و
ما قاتل لايموت ؟ فقال : النار.
و كسى را نمى توان يافت كه نسبت به قرار گرفتن در آن ترديدى به خود راه
دهد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : ما راءيت منظرا
الا والقبر اءقطع منه
و اگر هر قبرى باغستانى از بهشت و يا گودالى از آتش است :
قال الصادق عليه السلام : اذا نظرات الى القبر
فقل : اللهم اجعلها روضة من رياض الجنة ، و لاتجعلها حفرة من حفر
النيران
اگر هويت نورى و يا آتشين قبر تابعى از هويت انسان نهفته در آن است :
قال النبى عليه السلام : ان للقبر كلاما فى كل
يوم : يقول : اءنا بيت الغربة ، انا بيت الوحشة ، انا بيت الدود، انا
القبر، انا روضة من رياض تو حفرة من حفر النار.
و اگر قبور آدميان از هر انسان نهفته در خود معرفت كامل دارد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : لم ياءت على
القبر يوم الا تكلم فيه فيقول : اءنا بيت الغربة و اءنا بيت الوحدة و
اءنا بيت التراب و اءنا بيت الدود، فاذا دفن العبد المؤ من قال له
القبر: مرحبا و اءهلا... و اذا دفن الفاجر اءو الكافر فقال له القبر:
لامرحبا ولا اءهلا...
و اگر نورانيت قبر و يا آتشين بودن آن قابل درك است حوزويان صالح ،
ياراى نورانيت و يا آتشين بودن آن را دارند پس شناخت برزخى مرحوم حائرى
از نوع قبر آنهم پيش از مرگ مقدر الهى خواهرش ، نه تنها امكان پذير است
بلكه واقعيتى است هشداربخش كه قبور مقدر انسانى پيش از مرگ جسدى
انسانها، نورانيت و يا آتش را كسب مى كند.
اشارات :
1. آماده سازى مناسب روحى و روانى صالحان براى تحمل مصائب و مشكلات از
راه عرضه رؤ يايى واقعيات نورانى .
2. نمايش تصويرى تقديرات الهى پيش از وقوع آن .
3. امكان يافت معرفت به حقايق پنهان از طريق رؤ ياهاى صادق
4. فقهيان و ميزان تعبد و التزام عملى آنان نسبت به اجراى احكام دينى .
5. لزوم احترام به فقهيان دينى در برآوردن خواسته هاى اجتماعى و
قانونمند آنان .
6. تعريف شده بودن كليه حوادث حتمى و مقدر الهى مربوط به انسانها از
قبل .
7. وسيله و ابزار شدن نام برخى براى اجرايى بهينه بعضى از خواسته هاى
مؤ منان .
8. وجود صالحان زن در ميان صلحاء تاريخ بشرى در هر دوره تاريخى .
9. نورپذيرى زمين خاكى از معنويت روحانى زنان صالح .
10. جلوه گرى حقايق زمينى نسبت به امور معنوى و روحانى . پ
32- گر من از باغ تو يك ميوه
بچينم چه شود
|
پيش پائى به چراغ تو ببينم چه مى
شود.
|
يا رب اندر كنف ساية آن سرو بلند
|
گر من سوخته يك دم بنشينم چه مى
شود.
|
آخر اى خاتم جمشيد همايون آثار
|
گر فتد عكس تو بر لعل نگينم چه مى
شود.
|
زاهد شهر چو مهر ملك و شحنه گزيد
|
من اگر مهر نگارى بگزينم چه شود.
|
عقلم از خانه به در رفت و اگر من
اين است
|
ديدم از پيش كه در خانه دينم چه
شود!
|
صرف شد عمر گرانمايه به معشوقه و مى
|
تا از آنم به پيش آيد ازينم چه شود.
(51).
|
33- از جمله نخبگان عرفان شيعى در
دوران معاصر، مرحوم حافظيان است ، كه هم اكنون در يكى از بقعه هاى حرم
رضوى عليه السلام مدفون مى باشد. او در دوران زندگى اش ، آثارى بس مفيد
داشت به طورى كه پس از مرحوم نخودكى قدس سره بار آن معرفت شيعى را بر
دوش كشيد،
تا آن كه با تربيت شاگردانى چند به اجداد طاهرين اش پيوست .
بارى ! اين حكايت نشان از چند درس و پند زير است :
1. تواضع عارفان فقيه نسبت به صاحبان برتر سير و سلوك و پرهيز از هر
گونه تعارض سلوكى و معنوى .
اى بى خبر بكوش كه صاحب خبر شوى
|
تا راهرو نباشى ، كى راهبر شوى
|
در مكتب حقايق و پيش ادبيت عشق
|
هان اى پس بكوش كه روزى پدر شوى
|
دست از مس وجود چو مردان ره بشوى
|
تاكيمياى عشق بيابى و رز شوى
|
2. امكان طى الارض ، مقيد نبودن آن بر مكان خاص و ويژه .
3. بهره گيرى از قدرت مافوق فيزيكى طى الارض براى زيارت اهل البيت عليه
السلام و خدمت به آنان .
4. مجهول بودن شاخص هاى سير و سلوكى شيعى حتى براى نزديكترين اقوام
سببى و يا نسبى خود.
5. ارزش داشتن فوق العاده شب جمعه آن هم در كنار بارگاه ملكوتى امام
رضا عليه السلام براى سالكان طريقت اهل بيتى عليه السلام و اصرار آنان
بر حضور در مشاهد مشرفه در ايام زمانى فوق
عمرى است هواى سر كويت دارم
|
دل قبله آرزو بسويت دارم .
|
روزى كه زمن روى بتابند همه
|
اميد نظاره اى به رويت دارم .
|
34-(1) واقعيت آن است كه آدميان
ارتباط جوهرى و فكرى خاصى با يكديگر دارند و اين ارتباط از
جهان فطرت شروع و در
هستى دنيايى شكوفا و آنگاه در
برزخ و قيامت
تا ابد با انسان ها همراه است اگر شياطين در عالم ذر يك سخن
داشته و به اكراه مقام ربوبيت ، نبوت ، ولايت و مهدويت را پذيرفته اند
و اگر صالحان در عالم ذر با يك بيان و فكر به اشتياق فراوان آن مقامات
وحيانى را پذيرا شده اند و اگر وحدت گفتار نشان از وحدت افكار و تناسب
جوهرى آنها است و اگر جوهر صالحان ، از نور وجودى اهل البيت عليه
السلام است و اگر با تناسب استعدادى است كه به عدالت ، فيضان نورانيت
حكمت الهى ، هنر و زيبايى و بالاخره معنويت از براى همگان تقسيم پذير
است و اگر عدالت در فيض و تناسب در وجود، گاه معرفت ها را همسان و ذوق
را به يك سو سوق مى دهد پس وحدت فكرى و مفادى اشعار دو شاعر برجسته
ايرانى و مصرى آنهم از دو منطقه جغرافيايى واقعيتى قابل قبول بوده و
براساس بيانات فرق ، قابل انكار نيست .
اشارات :
1 لزوم توجه هر چه بيشتر فقيهان بزرگ حوزه به منبر و خطابه گويى و ترك
نشدن آن با هر درجه و اعتبار فكرى و اجتماعى .
2 آثار روبه رشد شيعه سازى و هدايتگرى برخى از كتب تدوين شده به دليل
بهره مندى از اخلاص ، متانت و يقينى بودن نوشتار.
3 لزوم فراگرفتن آداب معاشرت همچون : با اجازه به محفل بزرگان وارد شدن
، باز كردن راه براى ورود و خروج صاحبان اعتبار دينى ، به استقبال
ميهمانان شتافتن ، در آغوش گرفتن چهره هاى ناشناخته ، احساسى كردن نوع
برخوردهاى گرم دينى ، دعوت به سخن گفتن ميهمان و...
4 لزوم بهره گيرى از شاعران و مداحان در مجالس وعظ و خطابه آنهم در حد
خاص خود بودن در عين محور قرار نگرفتن آنها.
5 -امكان تلقين توليد هنرى از سوى فقيهان دينى به هنرمندان با ذوق
6 -تقديرى بودن بسيارى از حوادث پديد آمده .
7 ايجاد شدن ارتباط و علقه عاطفى از سوى خداوند و اهل البيت عليه
السلام از راه عرضه الهامى محصولات فكرى واحد.
8 -وجود صالحان وارسته در ميان هنرمندان و بخصوص شاعران .
9-وجود امدادهاى غيبى براى تحكيم موقعيت مذهب حق الهى و معتقدان آنها
35-در ميان عالمان و فقيهان اواسط
قرن سيزدهم هجرى نام يك تن در تارك تاريخ مى درخشد، و او كسى جز آيه
الله العظمى حاج شيخ محمد حسن نجفى كه به دليل شهرت كتاب خويش
جواهر الكلام صاحب جواهر لقب داده شد
نيست . تاريخ تولد صاحب جواهر به درستى روشن نيست اما با توجه به
تحقيقات علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى مى توان گفت كه وى در حدود سال 1202
ق در نجف اشرف ديده به جهان گشود. آنگاه پس از طى دوران طفوليت مدتها
در برابر بزرگان حوزه زانوى ادب به زمين زد و مراتب علمى خويش را تكميل
نمود و در اين راه از محضر عالمانى همچون قاسم محيى الدين سيد حسن
شقوايى عاملى شيخ حسن معيى الدين كسب فيض نمود و پس از تكميل دانشهاى
مقدماتى ، براى استفاده از مرحله عالى فقه و اصول به درس اساتيد نامدار
حوزه نجف ، شتافت ، تاريخ دوران صاحب جواهر قدس سره از امن ترين و
آسوده ترين دورانهاى تاريخ شيعه است به همين دليل نجف مركز هجرت بسيارى
از دانش پژوهان دين قرار گرفت و رشد و رونق فراوان يافت . شيخ بزرگوار
با همه كمالات و فضايل ، بسيار فروتن بود و حتى آنگاه كه عهده دار
مرجعيت شيعيان بود هيچ گاه از تواضع دست برنداشت و همواره خود را هيچ
مى انگاشت ، او به مردم و عموما به طلاب و شاگردانش احترام بسيار مى
گذاشت و آنقدر براى علم و عالم ، قدر و منزلت قائل بود كه به رعايت و
حق شناسى از دانشمندان معروف شده و تمام ارباب رجال و تراجم بدون
استثنا در وصف مرحوم شيخ داد سخن داده و به توصيف او پرداخته اند،
سرانجام صاحب جواهر پس از عمرى تلاش و كوشش در جهت اعتلاى فرهنگ
والاى شيعى سرپرستى و زعامت شيعيان و خدمت گرانبهاى دينى ، در اول
شعبان 1266 ق مطابق با 22 خرداد 1229 ش در گذشت .
از مرحوم شيخ تاءليفات زيادى برجاى مانده است ، اما در ميان آنها كتاب
جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام از درخشندگى خاصى برخوردار است ،
تاءليفاتى ديگر كه به او نسبت داده شده عبادرتند از:
1 -شرح لمعه
2 -رساله در بيان عدالت
3 -نرخ الجواهر
4 -رساله ميزانيه
در حالت مرحوم شيخ محمد حسن نجفى در فقه شيعه مى گويند: يكى از فرزندان
ارشد و اهل علم او در حيات پدر از دنيا رفت هنگامى كه مراسم غسل به
پايان رسيد هوا رو به تاريكى نهاد، به همين جهت قرار شد بدن او را در
يكى از بقعه هاى حرم امير بگذارند و روز بعد به خاك بسپارند با اينكه
مرحوم صاحب جواهر داغدار بود در همان شب نيز مطالعه و نوشتن هميشگى خود
را تعطيل نكرد. و با كمال صبر و استقامت پس از خواندن مقدارى از كلام
الله مجيد در كنار جنازه فرزندش به مطالعه و نوشتن كتابش پرداخت . و
بدين سان محورى ترين كتاب فقه شيعه جواهر الكلام را بر اساس قوى ترين
استدلال براى قرن هاى آتى به ارمغان گذارد.
36-(1) حكيم ابوالقاسم موسوى مير
فندرسكى عالم پر آوازه قرن يازدهم از مصاديق بارز گروه سوم حكماى ايران
است او يكى از بزرگترين علماى صفوى ، جامع منقول و معقول ، دانشمندى
وارسته و زاهد استاد مسلم حكمت مشايى ، صاحب ذوق عرفانى و اشراقى ،
آشنا با فلسفه و عرفان هند، مرد رياضت و سفر و صاحب حوزه اى پر رونق و
با بركت شمرده شده است . از محضر علامه چلبى بيك تبريزى استفاده كرده و
از ميان شاگردان فراوانش ، آقا حسين خوانسارى ، صاحب شرح الدروس ، ملا
محمد باقر سبزوارى صاحب كفايه الاحكام و ميرزا رفيع نائينى قابل ذكرند.
مير فندرسكى در روش فلسفى به ابن سينا اقتدا كرده است و با وجود تولد
حكمت متعاليه دست پروردگانش جملگى مشائى مسلكند و با شفاى بو على سينا
ماءنوس .
اين فيلسوف بزرگ با همه احترام و مقاماتى كه نزد سلاطين و طبقات مردم
داشت از مجالست با رجال ، اعيان و اشراف و افراد بر جسته اعراض و
اجتناب مى كرد اكثر اوقات با فقرا به سر مى برد، لباس پشمينه و كم
بها مى پوشيد، در تزكيه نفس كوشش فراوان مى كرد.
آثار به جا مانده از ميرفندرسكى بسيار اندك است و از اينها هم جز اندكى
به چاپ نرسيده است .
1 -رساله ضاعيه
2 -مقوله الحركه و التحقيق فيها
3 -جواب از سؤ الات آقا مظفر حسين كاشانى در نفى تشكيك در ذاتيات .
گاه شاه عباس شوخى هايى با افراد مى كرد و جواب دندان شكن مى شنيد از
آن جمله نوشته اند كه چون شنيده بود مير ابو القاسم ميرفندرسكى ، حكيم
و شاعر معروف زمان از اعيان و بزرگان كناره گرفته و با طبقات پايين
معاشرت مى كند روزى به او گفت : مير شنيده ام برخى از علماء با اوباش
معاشرت دارند و در قهوه خانه ها و كنار معركه ها به بازيهاى مناسب
ايشان تماشا مى كنند مير ابوالقاسم بى درنگ جواب داد: قربان ، خلاف عرض
كرده اند بنده هميشه در جمع اوباش هستم و هرگز از علماء كسى را آنجا
نديده ام .
37-اگر امام معصوم عليه السلام
داننده كتاب خداوندى ، عالم به تمام حقايق آسمانى و زمينى آشنايى به
تمام حوادث گذشته و آينده است !:
قال الصادق عليه السلام : والله اءنى لاعلم كتاب
الله من اوله اءلى آخره كانه فى كفى فيه خير السماء و خيرالارض و خبر
ماكان و خبر ما هو كائن ، قال الله عزوجل : فيه تبيان كل شى ء
پس او عالم به تمام سؤ الات و تمام خواسته هاى دانش بشر در طول تاريخ
زندگى خويش است :
قال الصادق عليه السلام : ان علياكان عالما
يتوارث ، ولن يهلك عالم الا بقى من بعده من يعلم علمه اءو ماشاءالله .
بر اين اساس :
الف ) گرچه قصد ماءمون و تمامى خلفاء از تشكيل مجالس بحث و گفتگو تحت
تاءثير قرار دادن علم امام عليه السلام بوده است ، ولى آنان به واقعيت
علم امام عليه السلام معرفت نداشته اند.
آرى ! واقعيت دانش علم ائمه عليه السلام را بايد از كلام على عليه
السلام يافت كه فرمود:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : لو اقتبستم
العلم من معدنه ، و شربتم الماء بعذوبته ، وادخرتم الخير من موضعه ،
واءخذتم الطريق من واضحه . وسلكتم من الحق نهجه ، لنهجت بكم السبل ،
وبدت لكم الاعلام ...
ب ) وقتى زيارت قبر حسين عليه السلام زياده كننده عمر است :
محمدبن مسلم عن النبى صلى الله عليه و آله قال :
مروا شيعتنا بزيارة قبر الحسين بن على عليه السلام فان اتيانه يزيد فى
الرزق ، و يمد فى العمر و يدفع مدافع السوء
وقتى كه حسن نيت زياد كننده عمر است :
قال الصادق عليه السلام : من حسنت زيد فى عمره .
چگونه نمى توان شخن آن مزتاض هندى را باور كرد. او با احترام خويش به
حضرت رضا عليه السلام حسن نيت اش ، حضورش را تبديل به زيارت كرد، پس
عمر طولانى يافت !
كجاست اهل دلى ؟ تا كند دلالت خير
|
كه ما دوست نبردم ره هيچ طريق .
|
دريغ و درد كه تا اين زمان نداشتم
|
كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق .
|
ج ) اگر آن درخت خرما از فقدان رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله
ناله كرد؛ و اگر آن حيوان شكايت صاحب خويش را به پيامبر صلى الله عليه
و آله كرد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : اءلا تنقى الله
فى هذه البهيمة التى ملكك الله تعالى اءياها فانه شكا اءلى اءنك تجيعه
و تدئبه .
و اگر رسول خداوند صلى الله عليه و آله بركاشت و حفظ درختان توصيه كرد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : من نصيب شجره و
صبر على حفظها و القيام عليها حتى تثمر كان فى كان فى كل شى ء يصاب من
ثمرها صدقة عندالله .
و اگر رسول خداوند صلى الله عليه و آله از براى حيوانات حقوق شش گانه
اى قرار داد:
قال النبى صلى الله عليه و آله : للدابة على
صاحبها ست خصال : يعلفها اءذا نزل و يعرض عليها الماء اءذا مربه ، ولا
يضربها اءلا طاقتها، ولايقف عليها فوانقا.
پس آنهابه اهل البيت عليه السلام علم داشته و هم به واسطه علم خويش ادب
دارند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اذا زاد علم
الرجل زاد اءدبه ، وتضاعفت خشيته لربه . (63).
آنگاه ادب خويش را در خشوع :
قرآن كريم : اءدب قلبك بالخشية .
و سكوت در محضر امام على عليه السلام عرضع كردند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءذا فاتك
الادب فالزم الصمت .
در اين جا اشاره به نكات مهم قابلا استفاده ديگرى از اين داستان ضرورى
است :
الف ) ضرورت توجه به ريشه هاى غير عادى حقايق انسانى وقايع .
ب ) امكان طول عمر بيش از هزار سال از براى انسان .
دى در گذر و نطر سوى ما نكرد
|
بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر.
|
انديشه از محيط فنا نيست هر كه را
|
به نقطه دهان تو باشد مدار عمر
|
ج )، ثير نفس احترام بر ائمه عليه السلام در ازدياد عمر.
د)معرفت تمام حقايق هستى به ائمه عليه السلام .
ز) نفوذ هيبتى ائمه عليه السلام بر انسانها و حقايق هستى .
و) علم بى نهايت امكانى ائمه عليه السلام .
ه ) نقش انگيزه طلب دانش در تاثير تكونيى حقايق .
درخت تو گر بار دانش بگيرد
|
به زيرآورى چرخ نيلوفرى را.
|
ح ) علم ائمه عليه السلام به نيت هاى درونى اذهان انسانها.
38- واقعيت آن است كه حقايق فيزيكى
از دو نوع قانون يكى قوانين عادى و قابل دستيابى همگان به ابزارهاى
تجربى ، و دوم قوانين مافوق امور عادى كه از آن خواص است برخوردار مى
باشد همانطورى مه درك تجربى و عقلى از فيزيك انكارناپذير است درك
وجدانى از قوانين مافوق نوع دوم ترديدناپذير است قوانين فيزيكى نوع اول
قابل يافت از براى هر جامعه و ملتى با هر انديشه و تفكرى است در حالى
كه قوانين فيزيكى نوع دوم تنها از براى خواص از آحاد جامعه دينى يافت
شدنى است .
قوانين فيزيكى نوع دوم نيز گاه از راه هر نوع رياضات و لطفى قابل يافت
است در حالى كه گاهى تنها از براى صاحبان معنويت و عرفان شيعى بدست
آمدنى است .
بارى ! مهم يافت حقايق فيزيكى نوع دوم كه از براى صاحبان معرفت و
معنويت شيعى است مى باشد بايد كوشيد تا اين حقايق را يافت شايد با يافت
آنها، توفيقات فراوان را كسب كرد ولو اين توفيقات يافتى و زيارتى تنها
از براى معدود اصحاب خاص اهل البيت عليه السلام است .
جالب اين است كه صاحب توان و قدرت غير عادى شدن از راه تجربه و آزمون
بدست آمدنى نيست زيرا كه به دليل قرار داشتن در حريم عرفان شيعى ،اعطايى
تر نه تعليمى و تجربى است بنابراين بايد آن را از راه يافت
عطايايافت و بر يافتنش نيز اصرارها ورزيد
تا شايد بدست آيد.
اشارات :
1. ضرورت توجه به رفتارهاى غيرعادى در اما كن مقدس براى شناخت صاحبان
مقام معنويت دينى .
2. ضرورت زنده و جاويد نگاه داشتن سنت حسنه زيارت از قبور انبياء و مؤ
منان در عصر خذ پنج شنبه .
3. امكان ناپذيد شدن حقايق مادى از چشمه هاى عادى .
4. آزار و اذيت بودن تلاش برخى از براى يافت حقايق پنهان صاحبان مقام و
موقعيت معنوى .
5. توان غير عادى صاحبان مقام معنويت دينى فعاليت اقتصادى .
6. عادى بودن زندگى صاحبان مقام عرفان شيعى .
7. پنهانى بودن صاحبان مقام عرفان شيعى در ميان مردمان آنهم گاه در
ميان صاحبان شغلهاى فرومايه .
8. از آن اهل البيت بودن اعطاء توانهاى فيزيكى غيرعادى .
9. پنهان شدن صاحبان مقام معنويت دينى از انتظار مردم در صورت افشا شدن
گوشه اى از چهره هاى حقيقى شان .
10. لزوم بهره گيرى از قوانين فيزيكى مافوق امور عادى جهت اجراى تعبدات
و علائق دينى .
11. لزوم تقيد به زيارت امام حسين عليه السلام در هر شب جمعه .
39-اگرآيه الكرسى عظيم ترين آيه
قرآنى :
فى وصية ابى ذرانه ساءل النبى صلى الله عليه و
آله اى آية انزلها الله عليك قال : آيه الكرسى .
سنگين ترين و ديعه الهى و از انحصارات پيامبرگرامى اسلام صلى الله عليه
و آله و ذخائر زيرين عرش الهى است :
ابى امامة الباهلى عن النبى صلى الله عليه و آله
قال : ان رسوله صلى الله عليه و آله اخبرنى قال اعطيت آيه الكرسى من
كنز تحت العرش ، ولم يوتها نبى كان قبلى .
است ؛ و اگر ثمره دنيوى آيه الكرسى ، درمان بيمارى كبد:
ابن نباته عن اميرالمؤ منين عليه السلام : ان فى
بطنى ماء اصفر، فهل من شفاء قال : نعم بلا درهم ولادينار، ولكن تكتب
على بطنك آيه الكرسى و تكتبها و تشربها و تجعلها ذخيرة شفى بطنك فتبرا
باذن الله ففعل الرجل فيرا باذن الله تعالى .
درمان بيمارى چشم :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اذا اشتكى
احدكم عينه فلقرا آية الكرسى وليضمر فى نفسه اءنها تبرا، فانه يعافى
انشاء الله
حفاظت اموال ، نزديك نشدن شيطان :
زاهد از رندى نكند فهم چه باك
|
ديو بگريزد از آن قوم قرآن خوانند.
|
عدم فراموشى قرآن :
قال على بن الحسين عن النبى صلى الله عليه و آله
: من قرء اربع آيات من اول البقرة و آيه الكرسى و آيتين بعدها، و ثلاث
آيات من آخرها، لم ير فى نفسه و ماله شيئا يكرهه ، ولايقربه شيطان ،
ولا ينسى القرآن
دورى از ترس و وحشت :
اى بشر ياد خدا آرامش دل مى دهد
|
دردمندان را بود قرآن دوا قرآن
بخوان .
|
و بالاخره دور شدن هزار ناخواسته مورد نفرت انسانى :
عبدالله بن سنان عن الصادق عليه السلام قال :
لكل شى ء دزورة القرآن آية الكرسى ، من قراءها مرة صرف الله عنه اءلف
مكروه من مكاره الدنيا والف مكروه من مكاره الاخرة ، ايسر مكروه
الدنيا، و الفقر، وايسر مكروه الاخرة عذاب القبر، وانى لاستعين بها على
صعود الدرجه .
است ؛ و اگر ثمره اخروى آية الكرسى ، دفع هزار ناخواسته نامطلوع اخروى
، تضمين بهشت ، سكونت در حضيرة المقدس ، هفتاد بار در هر روز نظر كردن
خداوند به خواننده آن :
قال الباقر عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و
آله : ان فاتحة الكتاب و آية الكرسى والايتين من آل عمران شهدالله انه
لااله هو وقل اللهم مالك الملك الى آخرها معلقات ، ما بينهن و بين الله
تعالى حجاب يقلن : يا رب تهبطنا الى ارضك و الى من مثواه ، على ماكان
فيه ، ولاسكنته حظيره القدس ، و لانظرن اليه فى كل يوم سبهين نظرة
است ،
قرآن رهاننده ز دوزخ چو بهشت است
|
زيرا كه بيايى تو درو هر چه بخواهى
.
|
پس مى توان نتيجه گرفت كه اين حادثه از مصاديق درست آن بيان صادق
پيامبر صلى الله عليه و آله است است كه در صورت خوانده شدن آية الكرسى
پس از نماز عشاء و انجام تسبيحات حضرت زهرا عليه السلام ، اموال انسانى
از شر محفوظ مى ماند:
هست قرآن مر تو را همچون عصا
|
كفوها را در كشد چون اژدها.
|
تو اگر در زير خاكى خفته اى
|
چون عصايش دان تو آنچه گفته اى .
|
ابى خديجه عن الصادق عليه السلام قال : اتى
اخوان رسول الله صلى الله عليه و آله فقالا انا نزيد الشام فى تجارة ،
فعلمنا ما نقول ؟ فقال ؟ نعم الشام فى تجارة فعلمنا ما نقول ؟ فقال :
نعم اذا آويتما الى المنزل ، فصليا العشاء الاخرة فاذا وضع احدكما جنبه
على فراشه بعد الصلاة فليسبح تسبيح فاطمه عليه السلام ثم ليقرا آيه
الكرسى فانه محفوظ من كل شى ء حتى يصبح .
يارى ! از آن سخن و اين حادثه مى توان چند واقعيت پنهان را به دست
آورد:
الف ) نقش تكوينى آيات و الفاظ قرآنى در حوادث جارى زندگى بشر.
جامع يا بس و هر رطب و خزائن به
كمال
|
حاوى و هادى هر نوع شفا قرآن است .
|
در بيابان و صحارى ضلالت به يقين
|
دستگير همه گمشدها قرآن است .
|
ب ) تفوق قدرت الفاظ قرآنى بر كنترل و يا اصلاح رفتارهاى آدميان .
ج ) تاءثير الفاظ قرآنى در هديه واقعيات تكوينى اخروى .
من كلام حقم و قائم به ذات
|
قوت جان و جان با قوت و زكواة .
|
ليك از خورشيد ناگشته جدا.
|
تا رهانم عاشقان را از ممات .
|
د)تاثيرپذيرى ناهنجارى هاى جسمى آدميان از الفاظ قرآنى .
ه ) نقش الفاظ قرآن در تامين و حفاظت از مطلوبيت هاى انسانى .
كه در آن حكم خشك وتر آمد.
|
و) لزوم تعريف جديد از واقعيات تكوينى عالم و منحصر نديدن آن در حوادث
طبيعى آشكار و يا قابل درك حسى .
ز) حرز و حصار بودن آيات قرآنى براى تداوم زندگى مطلوب بشرى .
40-اگر هر دردى ، درمان شدنى است و
اگر هر درمانى ، راه حل طبيعى دارد و اگر بشر به دليل نادانى اش از راه
حل هاى مصنوعى بهره مى گيرد در حالى كه در صورت بهره ورى از دانش هاى
الهى پزشكى به راحتى مى توانست به عمرى جاودانه دست يابد و از بيمارى
هاى طبيعى و غيرطبيعى نجات يابد و اگر پيام رسانان وحى و واليان مقام
ولايت نسبت به سعادت دنيوى و اخروى انسانها توان و وظيفه دارند و اگر
سعادت دنيوى انسانها به دارا بودن از برترين :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الصحة افضل
النعم .
نعم الهى :
قال الصادق عليه السلام : النعيم فى الدنيا:
اءلامن ، و صحة الجسم ، وتمام النعمه فى الاخرة : دخول الجنة .
آنهم از براى خداوند و تلاش در راه اوست :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : زكاة الصحة ،
السعى فى طاعة الله .
و اگر صحت بدن خود لذت آفرين :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الصحة اهنا
اللذتين .
و كامل كننده لذات است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : بالصحة تستكمل
اللذة .
پى بايد كه آن صاحبان مقام تكوين و تشريع به اذن خداوند، عالم به تمام
علوم بوده و از براى درمان بيمارى هاى روحى و جسمى بشر، درمان گر
باشند. پزشگى اهل البيت عليه السلام دانشى است كه ضمن بهره گيرى از
مواد طبيعى محيط زيست بشر، هر بيمارى را از زوايه روان ، جسم و معنويت
درمان مى كند روايت زيباى :
قال النبى صلى الله عليه و آله : تصدقوا غير
مخيلة فان المخيلة تبطل الاجر.
صحت گفتار را ثابت مى كند بنابراين بايد كوشيد تا معارف اهل البيت عليه
السلام را آموخت و از آنها در درمان جهل ناشى از غيب شان به توسل ،
بهره گرفت و به سعادت دنيوى و اخروى دست يافت .
اشارات :
1. درمان بيمارى پوستى از راه داروهاى خوردنى و ماليدنى .
2. توجه به بيمارى دوستان در درگاه اهل البيت عليه السلام .
3. وجود سيستم اطلاع رسانى درمانى در سازمان امداد رسانى اهل البيت
عليه السلام .
4. درمان پذير بودن بيمارى هاى جسمى آدميان در صورت نبود قضاء الهى بر
مرگ .
5. لزوم توجه به نحو انقطاعى به اهل البيت عليه السلام جهت يافت درمان
بيماريها.
6. ضرورت رعايت دقيق دستورالعمل هاى درمانى .
7. امكان كمك و امداد بهداشتى درمانى اهل البيت عليه السلام از راه
جريان طبيعى همانند امكان استفاده از راههاى اعجازى .
كه به از دار و ملك خاقان است .
|
كانده رزق ، بر جهانيان است .
|
رزق موقوف ، بهر فرمان است .
|
كه ضماندار رزق ، يزدان است .
|
42- حاصل ز زندگى ما، جز
وبال نيست
|
وز روزگار بهره به غير از ملال نيست
.
|
در موج فتنه اى كه خلايق فتاده اند
|
فرياد رس ، به جز كرم ذوالجلال نيست
.
|
43- پيرامون اين حادثه اشاره به چند
نكته زير ضرورى است :
1. اگر امير مؤ منان عليه السلام اصل دين را
ادائ امانت مردمان و وفاء به عهدها دانست :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اصل الدين اداء
الامانة و الوفاء بالعهود.
و اگر كسى به عهد و پيمان و فادار نيست ، ديندار نمى باشد:
قال الصادق عليه السلام : لا دين لمن لا عهد له
.
پس بر فرد متدين است كه اموال مردمان را به آنان مسترد دارد و با نيرنگ
و حقه بازى و بعضا قانونى اموال ديگران را ولو از ساير اديان و فرق نيز
باشد تصاحب نكند؛ زيرا كه خداوند در روز قيامت هرگز از اين حقوق و
اموال نخواهد گذشت :
عنسيه بن معصيت عن الباقر عليه السلام : ثلاث لم
يجعل الله عزوجل لاحد فيهن رخصة : اداء الامانة اءلى البر و الفاخر،
والوفاء بالعهد للبر و الفاجر، وبر الوالدين برين كانا اءوفاجرين .
2. اگرچه دين اسلام سهل و آسان است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : احب الاديان
الى الله الحنيفية السمحة
ولى ديندارى مسلمان كارى بس مشكل و طاقت فر ساست ، چنانكه هيچ مصيبتى
به اندازه مصبيت بى دينى نيست :
قال النبى صلى الله عليه و آله : المصيبتد
بالدين اعظم المصائب .
پس بر دوستدان حزب الله است كه به ديندارى خويش سخت مواظبت كنند، تا با
لقلقه زبان صرفا مدعى دين نبوده :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : لاتنظروا اءلى
كثرة صلاتهم و صومهم ، وكثرة الحج ، والمعروف و طنطنتهم بالليل ، ولكن
انظروا الى صدق الحديث و اءداء الامانة .
و دين را به بازيچه خويش تبديل نسازند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من اتخذ دين
الله لهواء ولعبا ادخله الله سبحانه النار مخلدا فيها.
بديهى است كه هر آن كس كه با استفاده از اعتقادات ظاهرى خويش ، بر مال
ديگران ولو زردشتى نيز بلاشد طمع كند، دين خويش را فاسد كرده است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : فساد الدين
الطمع .
3. چه تبليغى بهتر از اين رفتار متدينانه باغبان و چه فقيهى پرجاذبه تر
از آن عالم بزرگ كه باغبان مسلمان را بر بازگشت دادن اموال مردمان
تحريك و تحريص مى كند؟ به راستى اگر كليه مسلمانان چنين بوده ، آيا
اسلام دينا را تاكنون فرار نگرفته بود؟ پس بايد كه بسيارى از مصائب
جهانى را در رفتار خود پى جويى كرد و با اصلاح خويش دنيا را به سوى
صلاح ، هدايت نمود و از آفات رفتارى و ناهنجارى ها دور نمود.
44-اگر ملائك حقايق نورى اند:
قال الصادق عليه السلام : ان الله عزوجل خلق
الملائكه من نور.
و اگر بيشترين مخلوق خداوندى ملائك اند:
قال الصادق عليه السلام : ما خلق الله خلقا
اءكثر من الملائكه .
و اگر آنان عالمترين مخلوق خداوند، ترسان ترين موجود نسبت به خداوند، و
از مقرب ترين مقربان درگاه احديث مى باشند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : فى صفة
الملائكه : هم اءعلم خلقك يك ، واءخوفهم لك واءقريهم منك ، لم يسكنوا
الاصلاب ، ولم يضمنواالارحام ، ولم يخلقوا من
ماء مهين ولم يتشعبهم ريب المنون ، وانهم منك ، ومنزلتهم عندك
واستجماع اءهوائم فيك ، وكثره طاعتهم لك ، وقلة غفلتهم عن اءمرك ا لو
عاينواكنه ما خفب عليهم منك لحقروا اءعمالهم ...
و اگر ملائك به صور مختلف شده اند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : فى صفة
الملائكه : واءنشاهم على صور مختلفات ، واءقدار متفاوتات .
و اگر آنان از حد وجود متفاوتى برخوردار مى باشند به طورى كه برخى
بسيار كوچك :
قال النبى صلى الله عليه و آله : خلق الله
الملائكه من نور وان منهم لملائكه اءصغر من الذباب .
بوده و بعضى بسيار عظيم و حجيم مى باشند:
قال الصادق عليه السلام : خلق الله الملائكه
مختلفة وقد راءى رسول الله صلى الله عليه و آله جبرئيل وله ستمائة جناح
وله ستمائه جناح على ساقه الدر مثل القطر على البقل قد ملا ما بين
السماءوالارض
اگر هر ظرف وجودى پر از ملايك الهى است :
قال الصادق عليه السلام : والذى نفسى بيده
لملائكة الله فى السماوات اءكثر من عدد التراب فى الارض ، و ما فى
السماء موضع قدم الا وفيها ملك يسبحه و يقدسه ، ولا فى الارض شجر و لا
مدر الا و فيها ملك موكل بها....
و اگر ملائك قابل تسخير از براى بشرند چنانكه بشر عادى نيز تحت نظارت
آنان مى باشند و اگر دستيابى بر تصرف به ملائك مقرب الهى از راه اذكار
ماثور و ميسور است و اگر اين تصرف نياز به استعداد، توانايى دارد و اگر
تصرف ملائك مقرب الهى بدون دارا بودن از توان و استعداد لازم امكان
پذير نبودن و خطرآفرين است . پس وقوع حادثه فوق واقعيتى كاملا عادى و
تعريف براساس فلسفه دينى موجودشناسى هستى است .
1. پيدايش قدرت روحى از اذكار ماثور و قانونمند شرعى .
2. دانستن و توانستن ، دو واقعيت توفيقى و مستند به لياقت و استعداد از
براى شناخت اذكار و اجراى آن .
3. وجود خطر به هنگام انجام رياضت هاى شرعى .
4. لزوم تمركز و توجه كامل به هنگام اجراى اذكار ماثور جهت پرهيز از
فراموشى .
5. قابل قبض و بسط حقايق نورانى .
6. مكان ، واقعيتى بى معنا از براى حقايق نورانى .
7. نقل و انتقالات مكانى غيرقابل تعريف ، بر اثر رياضت هاى ناموفق .
8. توجه حضرت بقية الله عليه السلام به نجات جان شيعيان و محبان خويش
از طريق نشان دادن راه زمينى و ارشاد معنوى .
45- شيداى هندى .
46- حافظ.
47-اگر عمر همانا تعداد نفس ها:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : العمر اءنفاس
معددة
ظرف زمانى حيات را در اين دنيا:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ان عمرك و قتك
الذى انت فيه .
و به سخن ديگر تعداد روزهاى زندگى است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : انما اءنت عدد
اءيام ، فكل يوم يمضى عليك يمضى ببعضك فخفض فى الطلب . اءجعل فى
المكتسب .
و اگر گذشت ايام نشانه كم شدن عمر:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ما نقصت ساعة
من دهرك الا بقطعة من عمرك . .
است ؛ و اگر هديه خداوندى براى نجات و رسيدن آدميان به سعادت :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ان عمرك مهر
سعادتك ان اءنسفذته فى طاعة ربك .
از راه انجام اطاعت خداوندى :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءن اءنفاسك
اجراء عمرك فلا تفنيها اءلا فى طاعة تزلفك .
است ؛ پس بايد عمر مطلوب را عمرى دانست كه در آن اطاعت خداوند انجام
شده :
قال السجاد عليه السلام : و عمرنى ماكان عمرى
بذلة فى طاعتك فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان اليك ...
و حيات از براى خير باشد:
قال فاطمه عليه السلام : اءللهم يعلمك الغيب ، و
قدرتك على الخلق اءحينى ما علمت الحياة خيرا لى ، وتوفنى اذا كانت
الوفاة خيرا لى .
از اين جهت :
1. طولانى بودن عمر در صورتى از بهره هاى بزرگ خداوندى است كه در آن
اعمال نيك و زضايت خداوندى :
قال الباقر عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و
آله : طوبى لمن طال عمره وحسن عمله : فحسن منقلبه ، اذ رضى عنه ربه ،
وويل لمن طال عمره ، وساء عمله ، منقلبه اءذا سخط عليه ربه .
صورت پذيرد.
2. اگر عمر بهره بيست و چهار خزينه اى است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : يفتح للعبد يوم
القيامة على كل ى .م من ايام عمره اءربعة و عشرون خزانة ...
پس بايد بر استفاده از اين بهره زودگذر:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ما اءسرع
الساعات فى اليوم ، واءسرع الايام فى الشهر: واءسرع الشهور فى السنة ،
واءيرع السنين فى العمر...
ارزشمند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ليس شى ء اءعز
من الكبريت الاحمر الا ما بقى من عمر المؤ من .
همت گماشت :
قال الباقر عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و
آله : بادر باءربع قبل اءربع : شبابك قبل هر مك ، وصحتك شقمك : و غناك
قبل فقرك ، و حياتك قبل موتك .
از گذشته هاى براى باقى مانده آن درس عبرت گرفت :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : لو اعتبرت بما
اءضعت من ماضى عمرك لحفظت ما بقى .
و از تضييع آن دورى گزيد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءلاشتغال
بالفائت يضيع الوقت .
تا حسرت و ندامتى در آينده نباشد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اءيها الناس
الان الان ! من قبل الندم ، و من قبل اءن تقول نفس يا حسرتى على ما
فرطت فى جنب الله ...
3. مرگ طلبى از ديدگاه شارع دينى ،
رفتارى منطقى نيست :
قال النبى صلى الله عليه و آله : لا يتمنى
اءحدكم الموت .
زيرا كه از آينده نامعلوم :
قال النبى صلى الله عليه و آله : لايتمنين
اءحدكم الموت ، فانه لايدرى ما قدم لنفسه .
بايد براى عبادت خداوندى و حضور در مجالس عبادى :
حسين بن مختار عن سلمان رحمته الله : لولا
السجود لله و مجالسه قوم يتلفظون طيب الكلام كما يتلفظ طيب التمر
لتمنيب الموت .
و اطاعت خداوندى بهره گرفت :
قال العسكرى عن آبائه عن الصادق عليه السلام :
جاء رجل الى الصادق عليه السلام فقال : قد يمت الدنيا فاءتمنى على الله
الموت ؟ فقال : تمن الحياة لتطيع ، فلان تعيش ، فتطيع خير لك من اءن
تموت ، فلا تصى و لا تطيع .
4. اگرچه عمر زياد غالبا با مصائب فراوان :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :من طال عمره
كثرت مصائبه .
و سختى هاى بسيار همراه است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ثمره طول
الحياة السقم و الهرم .
همراه و نياز به قلبى صبور دارد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من من .حب
الباقاء فليعد للنصائب قلبا صبورا.
بس گردش روز و شب دلم فرسود
|
چند اين ره رفته را ز سر گيرم .
|
افسانه عمر سخت محنت زا است
|
آن به كه فسانه مختصر گيرم .
|
ولى بايد از خداوند طول عمر با عزت و سلامت خواست ، چنانكه آن پيرمرد
عمرى با عزت و در كمال صحت داشت و خضر نبى عليه السلام ، ادريس پيامبر
عليه السلام و مسيح رسول عليه السلام نيز چنين اند.
5. زيادى عمر را از حسن نيت :
قال الصادق عليه السلام من حسنت نيته زيد فى
عمره
طهارت بدنى :
انس بن مالك عن النبى صلى الله عليه و آله قال :
اءكثر من الصهور يزيد الله فى عمرك .
نيكى . سرور بر والدين :
قال الباقر عن الصادق صلى الله عليه و آله :ان
اءحببت اءن يزيد الله فى عمرك فسر اءبويك .
توجه نيك به اعضاى خانواده :
حسن بن زياد عن الصادق عليه السلام قال : من حسن
بره باءهل بيته زيد فى عمره .
صلحه رحم :
حنان بن سدير عن الصادق عليه السلام قال : يا
ميسر قد حضر اءجلك غير مره و لا مرتين ، كل ذلك يوخر الله ، لصلتك
قرابتك ، وان كنت تريد اءن يزاد فى عمرك فبر شيخيك يعنى اءبويه .
نيكى به ديگران :
قال النبى صلى الله عليه و آله : لا يزيد فى
العمر الا البر.
و بالاخره زيارت قبر حسين بن على عليه السلام بايد جستجو كرد، پس بايد
اين حادثه كه بيانگر نقش نيكى خالصانه يك مرد ثروتمند به زن و بچه
هاى يتيم در ازدياد عمر است را با نصوص مستفاد از شارع دينى مطابق
دانست .
6. از اين داستان مى توان عبرت ها و پندهايى گرفت :
الف ) ضرورت توجه به همسايگان و بى اعتنا نبودن نسبت به آنان .
به گاه فقر توانگر نماى همت باش
|
كه گرچه هيچ ندارى ، بزرگ دارندت .
|
نه آنكه با همه هستى شوى خسيس مزاج
|
شوى اگرچه تو قارون گدا شما رندت .
|
ب ) خلوص در هنگامه صدقه دادن :
قرآن كريم : وما اءنفقتم من نفقة اءو نذزتم من
نذر فان الله يعلمه وما للظلمين من اءنصار.
تو نيكى ميكن و در دجله انداز
|
كه ايزد در بيابانت دهد باز.
|
ج ) استفاده از شب براى صدقه دادن در راه خداوند، چنانكه سيره ائمه
عليه السلام چنين بوده است :
قال الباقر عن على بن الحسين عليه السلام : كان
على بن الحسين عليه السلام يخرج فى الليه الظلماء فيحمل الجرات على
ظهره حتى ياءتى بابا بابا فيقرعه ثم يناول يخرج اليه ، وكان يغطى وجعهه
لئلا يعرفه .
مى برد شام يتيمان عرب ...
|
د) تاثير صدقه در زياد شدن عمر انسانها:
قال النبى صلى الله عليه و آله : ... وهى زيادة
فى اءعماركم وحسناتكم .
چ ) تاثير بدون ترديد و حتمى دعاى كودكان :
قال الرضا عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و
آله : دعاء اءطفال امتى مستجاب مالم يقارفواالذنوب
و) تاثير حتمى دعاى پشت سر از براى مؤ منان :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ليس شى ء اءسرع
اءجابة من دعوة غائب لغائب .
48-اگر انسان خلقت احسن عالم هستى
است :
قرآن كريم : تبارك الله احسن الخالقين .
و اگر حسن خلقت به بهينه بودن جوهره روحانى و بدنه جرمانى آدمى است و
اگر بوى خوش از مطلوبيت هاى ذاتى تمام حقايق داراى نفس اداركى و اگر
بوى خويش از دو را مصنوعى و جوهرى ، براى
بدن آدمى پيدايش است و اگر ايجاد بوى خويش مصنوعى و جوهرى ، براى بدن
آدمى قابل پيدايش است و اگر ايجاد بوى خويش مصنوعى از را
عطرمطلوب تمام انبياء الهى :
قال الرضا عليه السلام : الطيب من اءخلاق
الانبياء
از سنن و حيانى است :
قال الصادق عليه السلام : العطر من سنن المر
سلين .
و اگر مطلوب حقيقى ، يافت بوى خوش جوهرى كه خود ناشى از رفتارهاى مطلوب
شارع دينى است مى باشد و اگر هوشيارى ملائك ناظر بر اعمال انسان ، از
راه انتشار بوى خوب و يابد ناشى از اعمال انسانى است . به طورى كه مه
محض اراده انسان بر فعل بد و يا خوب ، آنان فورا حالت آمده باش پيدا مى
كنند و اگر صلوات بر محمد و آل او عطرفرين است و اگر درك استشمامى
همانند درك ديدارى و شنيدارى گاه از راه حواس ظاهرى و گاه از راه حواس
باطنى امكان پذير است و اگر اهل البيت عليه السلام حاملان بوى بهشت اند
و اگر بوى بهشتى آنان از براى ياران خاص شان در حد و استعداد و مقدورات
شان وجود دارد. و اگر ميان عطرهاى بهشتى تناسب
وجود دارد پس مى توان و بايد بر اين باور بود كه اصحاب خاص ائمه
عليه السلام همانند خود آنان داراى رايحه هاى بهشتى اى هستند كه تنها
از براى خواص از خواص قابل درك است ، همانان با درك استشمامى از روايح
بهشتى ، حضور اصحاب خاص را و بلكه حضور امام خويش را مى يابند.
اشارات :
1. منحصر به فرد بودن رايحه هاى جوهرى انسانها و نمونه عادى نداشتن
آنها.
2. تاءثير رفتارهاى نيك و بدانسانى در سعادت و شقاوت آدميان .
3. تناسب جوهرى عطرهاى بهشتى عليرغم شقاوتهاى استعدادى آنها.
4. پنهان بودن اولياء در ميان مردمان .
5. عادى بودن رفتار اخيار از صالحان و همانند ساير مردمان زندگى آنان .
6. .جود كد و رمزهاى جوهرى از براى ايجاد ارتباط ميان صالحان .
7. تاءييد شدن بسيارى از حقايق بدست آمده در روز از راه روياهاى صادق
شبانه .
8. ارجاع افراد با استعداد به سوى صالحان پنهان از راه باز شدن قدرت
استشمامى ويژه از روايح جوهرى و ذاتى الهى .
49- از جمله بزرگترين مختصات صالحان
، تلاش خستگى ناپذيرشان جهت يارى گام به گام محبان اهل البيت عليه
السلام در رستگارى و بر داشتن موانع و سنگلاخ هاى آن است . به ديگر
سخن براى خود نبودن و براى ديگران بودن ،
از ويژگى هاى اوليه صالحان است يكى را به معروف
تقويت روحى مى دهد از براى ديگرى به
انتظارمى ايستد تا شايد با نشان از واقعيات بى نشان آنان را بر
تعبد بيشتر تحريك كنند آنگاه با پيام كنايه دار و گلايه مندانه دوستان
اش را بر تجديد عهد و پيمان خدايى اشارات مى دهد و سپس ايثارگرانه تلاش
مى كند تا رفتار خدمتگذار خطاكارش را به گونه اى تصيحيح كند! آرى برادر
و خواهر اين است چهار جلوه براى خود نبودن و براى ديگران بودن . به
راستى چرا اينان چنين مى شوند و بر اين چنين شدن ، نيز حريص اند! آيا
جز اين است كه آنان سير را از خلق به خالق شروع كردند و پس از غوطه ور
شدن در رحمت و رحمانيت خداوند مجراى فيض شدند! آيا جز اين است كه
اينان روح منبسط شده و بر آن جا كه كحبتى به سوى اهل البيت عليه السلام
است ، فورا خود را حاضر مى يابند تا شايد محبان را عاشقى و عاشقان را
بقاء ناشى از فنا دهند؟ آيا جز اين است كه آنان آمران به معروف و
ناهيان از منكرند و از راه التزام معنوى به اوامر و نواهى ، خود به اين
درجات والا دست يافته اند آيا جز اين است كه التزام عملى به احكام الهى
كه غالبا بعد اجتماعى ديگرخواهى دارد به ملكه اى دست يافته اند كه
ديگران تمام منظر و ماءوايشان در جامعه
دينى و حتى جوامع غير دينى است ؟ آيا جز اين است كه آنان با يافتن روح
خدايى وجودى منبسط يافته و به موازات بساطت وجودى شان بلكه در عالم
برزخ نيز دائم به ياد و ذكر آنان بوده و در قيامت نيز شفيعان آنانند.
اشارات :
1. نقش قدرت تثبيتى صالح از براى ايمان محبان اهل البيت عليه السلام .
2. مربى گرى صالح از براى تمرين و التزام عملى به محبان اهل البيت عليه
السلام .
3. شناخت صالح از قصد محبان .
4. شيوه كنايه اى نهى از منكر الگويى جالب از براى كنترل رفتارى محب
خطاكاران .
5. شناخت كامل صالح از رفتارهاى خوب و بد مريدان خويش .
6. تلاش صالح براى تغيير هويت ضد شرعى رفتار خادمان خويش به رفتار صحيح
و درست .
7. خبر داشتن صالح از رفتارهاى ناهنجار خادمان خويش از آينده .
8. خبرخواهى محض صالح از براى همگان حتى خطا كاران .
9. محرويت صالح در اصلاح امور.
50- ابن يمين
51- حافظ
52- بر در شاهم گدائى نكته
اى در كار كرد
|
گفت بر هر خوان كه بنشسينم خدا رزاق
بود.
|
53- عاريتى است هر چه دهد
گردش سپهر
|
عارض بود بياض چو از گرد آسيا است .
|
جوع است و عزلت و سهر و صمت چار كن
|
زين چار ركن قصر ولايت قوى بنا است
.
|
زين چار چاره نيست كسى را كه همتش
|
در ساخت زمين دل اين طرفه قصر خواست
.
|
اگر خداوند رزاق است :
فرآن كريم : ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتين .
و اگر بسط و قبض روزهاى نيز به دست آوست .
قرآن كريم : قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و
يقدر ولكن اكثر الناس لايعلمون .
و اگر روزى هر موجودى :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : فهذا غراب و
هذا عقاب ، وهذا حمام و هذا نعام دعا كل طائر باسمه ، وكفل له برزقه .
و از جمله انسانها تضمين شده است :
قال السجاد عليه السلام : فى التحميد لله عزوجل
وجعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه لاينقص من زاده ناقص و
لايزيد من نقص منهم زائد.
و اگر مورد ضمانت بودن به معناى بى قديمى در كسب روزى نيست :
حافظ قلم شاه جهان مقيم رزق است
|
از بهر معثيت مكن انديشه باطل .
|
يحيى بن عبدالحميد عن العسكرى عليه السلام قال :
لا يشغللك رزق مضمون عن عمل مفروض
و اگر حرص انسانها در جذب روزى كارايى نداشته :
سهل عن اميرالمؤ منين عليه السلام قال : كم من
متعب نفيه مقتر عليه ، و مقتصد فى الطلب قد ساعدته المقادير.
و اين روزى است كه به دنبال آنان مى دود:
عبدالله بن صامت عن ابى ذر عن النبى صلى الله
عليه و آله قال : لو اءن ابن آدم فر من رزقه كما يفر من الموت لادركه
رزقه
و اگر روزى شيعيان مؤ منان به دين از مراكز تعيين شده و جاهاى ناشناخته
تامين مى گردد:
يهرم بن آدم عن النبى صلى الله عليه و آله قال :
اءبى الله اءن يجعل رزق عباده المؤ منين من حيث يحتسبون .
پس مى توان :
1. اين حادثه را از مصاديق بارز روزى نادانسته دانست ، كه در كمال
نااميدى و صرفا براساس توكل بر خداوند از ناحيه خداوند به نحو اعجاز
ارسال شده است .
باغبان گر چند روزى صحبت گل بايدش
|
برجفاى خار هجران صبر بلبل بايدش .
|
ايدل اندر بند زفلش از پريشانى مثال
|
مرغ زيرك چون بدام افتد تحمل بايدش
.
|
تكيه بر تقوى و دانش در طريقت كافرى
است
|
راهرو كر صد هنر دارد توكل بايدش
|
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من اءناه الله
برزق لم يخط له برجله ، ولم يمد اليه يده ، ولم يتكم فيه بلسانه ، ولم
يتكلم فيه بلسانه ، ولم يشد اءليه ثيانه ، ولم يتعرض له ، كان ممن ذكره
الله عزوجل فى كتابه : و من يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث
لايحتسب .
2. گناهان از بين برنده روزى است :
فضيل بم يسار عن الباقر عليه السلام قال : اءن
العبد ليذنب الذنب فيروى عنه الرزق
پس بايد كه از گناهان به دور بود و الا آنچه را كه خداوند نازل كرده از
بين مى رود:
قال الصادق عليه السلام : كثرة السحت يمحق الرزق
؛
بدبختى آنجاست كه گاه گناهكارى ديگران از بين برنده روزى صالحان است .
3. اسرار را نبايد افشاء كرد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من كتم سره
كانت الخيرة فى يده .
كه در افشا شدن اسرار بسيارى از نعمتها از بين مى رود:
حارث بن دلهاث عن الرضا عليه السلام قال :
لايكون المؤ من مومنا حتى يكون فيه ثلاث خصال : سنته من ربه ، وسنة من
وليه ، فالسنة من ربه كتمان كتمان سره ، قال الله عزوجل : عالم الغيب
فلا يظهر على غنيه اءحداء، اءلا من ارتضى من رسول .
منه سر خود يا كسى در ميان
|
كه محرم نبينى زاهل جهان .
|
4. به يقين اين غذاى خاص با اين ويژگى تز ناحيه حضرت ولى الله اعظيم
عجل الله تعالى فرجه الشريف است ، اوست كه به ياد ياران خويش است و
آنان را در سختى ها و ناملايمات كمك مى نمايد، كسى را وى مى فرستد كه
نامت را بيان تا چيزى را عرضه كند كه اثرش زندگى را شاداب و معطر مى
گرداند، ولى بشرطها و شروطها!
54- اگر همه انسانها به واقعيات خير
و شر امتحان مى شوند.
قرآن كريم : ...نيلوكم بالشر و الخير خلقة .
و اگر در هر بسط و قبضى در ابتلا است :
قال الصادق عليه السلام : ما من قبض و لا بسط
الا ولله فيه مشيه و قضاء و ابتلاء.
و اگر هدف از بلايا، شناخت خبيث از پاكيزه :
قرآن كريم : ماكان الله المؤ منين على ما انتم
عليه حتى يميزالخبيث من الطيب .
شناخت كجاهدان از قاعدان ، صابران از غير صابران :
قرآن كريم : ولنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم
و الصابرين و نيلو اخباركم .
شناخت عاملان به برترين اعمال :
قرآن كريم : و هو الذى خلق السموات والارض فى
ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا ولئن قلت انكم
مبعوثون من بعدالموت ليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين .
و بالاخره غريان آدميان است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : لتبلبن بلبلة ،
ولتغربلن غربله حتى يعود اءسفلكم اءعلاكم ، واءعلاكم اءسفلكم ، وليسبقن
سباقون كانوا قصروا، وليقصرت سباقون كانوا سبقوا
و اگر آسايش و بى نيازى همانند فقر و بلاء براى آبديده ساختن آدميان
است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : لاتفرح بالغناء
والرخاء، ولاتغتم بالفقر والبلاء، فان الذهب بجرب بالنار، والمؤ من
بالبلاء.
و اگر بيشترين و شديدترين نوع از براى انبياء:
قال الصادق عليه السلام : ان اءشد الناس بلاء
الانبياء ثم الذين يلونهم ثم الامثل فالامثل .
مومنان :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ان البلاء
اءسرع الى المؤ من التقى من المطر الى قرار الاربحارالانوار،
و بالاخره حق مردان روزگار:
قال الصادق عليه السلام : ان اءهل الحق لن يزالو
منذ كانوا فى شدة ، اءم ان ذلك الى مدة قربية و عافية طويلة .
است و اگر بدترين نوع از اين بلايا حسادت برخى از مؤ منان ، بعض و كنيه
منافقان ، قتال كافران ، منازعه نفس اماره ، و بالاخره تلاش گمراه
كننده شيطان است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : المومن بين خمس
شدائد: مؤ من يحسده ، منافق يبغضه ، و كافر يقاتله ، ونفس تنازعه ،
وشيطان يضله .
اگر بلاياى وارد بر مؤ من هر چيزى مى تواند باشد:
قال الباقر: المؤ من يبتلى بكل بلية و يموت بكل
مينة الا اءنه لايقتل نفسه ..
و اگر بلايا نعمت است :
قال الكاظم عليه السلام :لن تكونوا مؤ منين حتى
تعدوا البلاء نعمة والخاء مصيبة و ذلك اءن الصبر عند البلاء اءعظم من
الغفلة عند الرخاء
پس بايد بر اين باور بود كه آن زن صالحه شمالى ، از مؤ منانى است كه
بلايا را نعمت و از بركت نعمت معرفت ها يافته است .
55-در سال 1276 ه ق در روستاى مهرجرد
(از توابع ميبد يزد) در خانواده اى كشاورز و پارسا ديده به دنيا گشود
كه بعدها خدمات ارزنده و مهمى به فرهنگ شيعه و جوامع اسلامى نموده و
همچون ستاره اى تابنده بر تارك تاريخ اسلام درخشيد. ايشان مقدمات علوم
را در اردكان يزد از محضر محمد العلماء اردكانى و ديگر اساتيد، آموخت و
آنگاه به شهر يزد عزيمت نموده و به مدرسه خان
راه يافت و در حلقه شاگردان حاج ميرزا سيد حسين دامق و آقا سيد
يحيى كبير در آمده و به تحصيل پرداخت سپس در سنين جوانى با عزمى راسخ و
شوقى غالب براى فراگيرى بيشتر، يزد را به مقصد عتبات مقدسه ترك و راهى
سامراء گرديد و از محضر اساتيد بزرگى چون حضرات آيات حاج شيخ فضل الله
نورى و مرحوم ميرزا ابراهيم محلاتى شيروانى و مرحوم سيد محمد فشاركى و
چند تن از علماء ديگر آن سامان بهره ها برد. مهمترين اقدام مرحوم حائرى
كه در سال 1340 انجام گرديد تاسيس حوزه علميه قم آن هم در شرايط آن روز
كه تقريبا مصادف با كودتاى انگليسى رضاخان مى باشد، بود. كه با تلاش و
فداكارى فراوان وى و همكارى خالصانه مراجع بزرگ آن روزگار قم اين مهم
شكل يافت . رضاخان پس از تحكيم پايه هاى قدرت ، تلاش گسترده اى را براى
انحلال حوزه نوپاى قم برداشت كه اگر لطف امام زمان عجل الله تعالى
الشريف و همت و پشتكار مرحوم حاج شيخ نبود بى هيچ ترديدى اثرى از آن
زحمات باقى نمى ماند، بارى ! ايشان مردى فوق العاده خوش اخلاق و خوش
برخورده بود.
به اهل علم و فضيلت عشق و علاقه مى ورزيد. ايشان از يك تقوى باطنى
سرشار برخوردار و بارها مى فرمود: من هرگز براى
رياست و زعامت دست و پا نكرده ام . از معظم له دو فرزند برومند مانده
كه هر يك چون ستاره اى فروزان دنياى علم را روشن ساخته و از مفاخر عصر
ما به شمار مى آيند. مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى در راه
وصول به اهداف خود صبرى كم نظير و اراده و تصميمى شجاعانه و مردانگى
عجيبى از خود نشان داد. تا توانست در دامن خود بزرگ مردى را پرورش دهد
كه روزى دودمان حكومت شاهنشاهى را به باد دهد.
بارى ! او سرانجام پس از عمرى دست و پنجه كردن با مشكلات و اندوه
فراوان ، در سن 83 سالگى به ديار باقى شتافت .
آثار و تاليفات بجا مانده از اين فرزانه ارزشمند به يادگار گذاشته شده
عبارتند از:
1. تقريرات
2. درالفوائد
3. كتاب الرضاع
4. كتاب الصلاه
5. المواريث
6. النكاح
مرحوم آيه الله حاج ميرزا مهدى بروجردى نقل فرمود: روزى به مرحوم حاج
شيخ عبدالكريم حائرى گفته شد آقا نامه اى به رضا شاه پيرامون اوضاع
روز، كشف حجاب و...
بنويسد و اگر ننويسيد ما خودمان به نام شما چيزى خواهم نوشت !
مرحوم حائرى كه با تيزهوشى اوضاع سياسى آن دوران را خطرناك مى يافت و
هرگونه تهاجم سياسى به رضاخان را باعث تهاجم تند رضاخان و در نهايت
نابودى حوزه مى پنداشت ابتدا سخت ناراحت شده و تهديد به تكذيب مى كند
پس از اصرار اطرافيان ، او بالاخره ناچار به نوشتن نامه اى مى شود كه
در آن نسبت به روند غير موافق با فقه جعفرى حكومت رضاخان اعتراض مى
نمايد پس از ارسال نامه از سوى مؤ سس حوزه ، رضاخان پيامى فرستاده و در
آن پيام به خاطر تغيير روند سكوت به ايشان اعتراض مى كند و در پايان آن
نامه ، وعده پاسخ مثبتى مى دهد ولى چندى بعد به ناگاه نيروهاى نظامى
مدرسه فيضيه و ساير مدارس را در اختيار گرفته و طلبه ها را دستگير مى
نمايد فشار مزدوران رضاخانى به قدرى شديد شد كه عمامه از سر طلاب و
روحانيون برداشته شده و رفت و آمدها به شدت محدود مى شود. و مرحوم آية
الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم رحمه الله كه از حوادث پديد آمده سخت
آزرده شده بود به بستر بيمارى افتاده و پى از چندى با غم و اندوه
فراوان از دنيا مى رود ماموران رضاخانى كه از تشييع جنازه آن مرجع بزرگ
احساس خطر مى كردند، با گماردن ماءموران ويژه مانع از بزرگوارى مجلس
ترحيم براى وى مى شوند.
56-هماى شيرازى
57-اگر ميثاق خداوندى بر رعايت حال
يتيمان و احسان بر آنان است :
قرآن كريم : و بالوالدين احسانا و ذى القربى و
اليتامى و المساكين ...
و اگر از آخرين توصيه هاى اميرمومنان عليه السلام توجه به يتيمان جامعه
دينى است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الله الله فى
الا يتام .
و اگر رعايت حال يتيمان سبب رعايت فرزندان خويش مى شود:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من رعى الايتام
رعى فى بنيه .
و اگر برترين نيكى ، نيكى به يتيمان است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من افضل البر
بر الايتام .
و اگر عدم رعايت حال يتيمان و ظلم بر آنان سبب نزول نقمت خداوند و سلب
نعمتهاى الهى مى شود:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ظلم اليتامى
الايامى ينزل النقم و يسلب النعم اهلها.
پس بايد بتوان نتيجه گرفت كه :
الف ) همان گذشت و ايثار مردانه در جهت رعايت حال يتيم ، باعث امكان
انعقاد نطفه آنچنان كودكى شد كه آنچه اينك در اسلام و حوزه هاى شيعى و
انقلاب اسلامى عرضه مى شود، با وساطت زحمات اوست . آرى ! اين است ثمره
آن پدرى كردن :
قال النبى صلى الله عليه و آله : كن لليتيم
كالاب الرحيم ، واعلم اءنك تزرع كذللك تحصد.
و آن است يافت حاجت ناشى از رحم بر دختركى يتيم :
بيا تا مونس هم يار هم غم خوار هم باشيم انيس جان هم فرسوده بيمار هم
باشيم .
شب آيد شمع هم گرديم و بهر يكديگر سوزيم شود چون روز دست و پاى هم در
كار هم باشيم .
دواى هم ، شفاى هم ، فداى هم ، براى هم دل هم ، جان هم ، جانان هم ،
دلدار هم باشيم .
عم هم ، شادى هم ، دين هم ، دنياى هم گرديم بلاى جان هم را چاره و
ناچار هم باشيم .
يكى گرديم در رفتار، و در كردار و در گفتار زبان و دست و پا يك كرده
خدمتكار هم باشيم .
حيات يكديگر باشيم و بهر يكديگر ميريم گهى خندان هم ، گه خسته افكار هم
باشيم .
قال النبى صلى الله عليه و آله : اءتى النبى صلى
الله عليه و آله رجل يشكو قسوة قلبه ، قال : اءتحب اءن يلين قلبك و
تدرك حاجتك ؟: ارحم اليتيم واسمح راءسحه ، واءطعمه من طعامك ، يلن قلبك
و تدرك حاجتك .
ب ) گاهى برخى از محروميت ها براى صقيل و جلاء نفس است . تا آن حادثه
پديد نمى آيد، زمينه اى براى انعقاد نطفه مرد بزرگ تاريخ معاصر پيدا
نمى شد.
پس اى عزيز! مواظب زمينه اى باش كه با بهره بردارى از آن مى توانى به
مطلوب ترين شكل خواسته هايت دست يابى .
ج ) از تاثير نماز اول وقت نيز در اين حادثه نبايد گذشت ، اگر او نماز
را سر وقت نمى خواند: شايد چنين گذشتى و در نتيجه چنان اثرى يافت نمى
شد.
در قلوب اهل دل پيوسته جا دارد نماز از براى درد بى درمان شفا دارد
نماز.
جايگاهش باشد اندر دين چو سر اندر بدن صيقل روحست و جان ، دين را بپا
دارد نماز.
ارتباط بنده را با حق نمايد برقرار شور و حالى در دل اهل دعا دارد
نماز.
58- اگر خداوند در هر دوران از براى
هر قوم و گروهى حجت هايى انسانى را قرار مى دهد به طورى كه به واسطه
وجود و رفتارهاى آنان ، در قيامت بر فاسقان و فاسدان چنين احتياج مى
كند كه آنان نيز همانند شما در آن منطقه جغرافيايى و آدميان آن دوران
مى زيستند پس چرا آنان دينشان را حفظ كرده و از مفاسد دورى كردند در
حالى كه شماها چنين نكرديد؟ و چرا آنان با وجود تذكرشان به شماها مبنى
بر دورى از محرمات و اقدام به واجبات از فرمانشان و از منش و رفتارشان
دورى گزيديد؟ و اگر اين گروه از صالحان سرمايه انسانى دين و مايه بركت
و تجلى رحمت الهى در هر منطقه اند و اگر از سنت هاى مقدر الهى توزيع
جمعيتى آدميان صالح در ميان فاسقان جهت هدايت و ارشاد آنان است و اگر
بسيارند كسانى كه توسط همين صالحان متنبه شده و به سعادت و رستگارى دست
يافته و مى يابند و اگر اين گروه از صالحان ميان تمامى اقشار اجتماعى
قرار دارند يكى روحانى است ديگرى بازارى است سومى ادارى است چهارمى
نظامى است .... و اگر اين صالحان در كنف هدايت و تدبير مقام ولايت الهى
اند پس مى توان پذيرفت كه حضور و بقاء صالحى از صالحان در ميان جامعه
اى به فساد كشيده شده ، تحت تدبير هر يك از ائمه عليه السلام در دوران
تصدى مقام ولايت است . بى جهت نيست كه به واسطه ائمه عليه السلام در
دوران هاى مختلف افراد صالح به مناطق جغرافيايى بسيار دور فرستاده شده
و مى شوند. تا به بركت وجودشان بسيارى هدايت و ارشاد شوند سلمان به
منطقه جبل عامل اعزام مى گردد تا شيعيان لبنان پديد آيند و....
بارى ! اين حادثه تذكارى مهم از براى صالحان كه هرگز از فضاى مسموم
مناطق به فساد كشيده شده فرار نكنند آنان بايد بمانند، استقامت كنند
شايد از همين مقاومت شان عده اى از افراد لايق ئ قابل ، هدايت و ارشاد
شوند و به سعادت و كمال خويش دست يابند.
اشارات :
1. تاثير مطلوبيت قرض دادن به همگان در توجه ائمه عليه السلام .
2. امكان وجود صالحان در ميان تمامى اقشار از جمله صاحبان رستوران ها و
غذاخورى ها.
3. لزوم رعايت الگوى رفتار توليدى توزيعى مرحوم ميرزا احمد چلوئى از
براى ساير صاحبان سالن هاى غذاخورى .
4. ضرورت همراه ساختن كسب در آمد با ايثار مالى و مادى .
5. كمك ايثارگرانه به همگان و درستى در داد و ستد، دو معيار، براى توجه
امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف .
6. لزوم كوچ صالحان به مناطق فسادزده شده براى تغيير فرهنگ فساد به
فرهنگ صلاح .
59- اگر تمام تلاشهاى انسان ها در
دنيا و آخرت از براى كسب حيثيت و آبرو بهره مندى از منافع و مواهب مادى
و معنوى است . و اگر حفظ آبرو و اعتبارات اجتماعى همانند كسب آن از
براى همه انسانها از ارزش حياتى برخوردار است و اگر گناهكاران و جانبان
نيز از اينكه در سطح جامعه سرى از اسرارشان فاش شده و آبرويشان برود
ناراحت مى شوند و اگر اعتبار اجتماعى هر فردى تابعى از شرافت نسبى و
رفتارهاى اكتسابى آنان است و اگر برترين شرافت نسبى ، انتساب ژنتيك به
مقام نبوى و علوى است و اگر حفظ آبروى گناهكاران و افشانكردن اسرارشان
مطلوب اكيد شارع دينى است پس حفظ آبروى پاكان حادثه ديده از اوجب
واجبات شرعى است و اگر عدم حفظ آبروى يك فرد به معناى خدشه دار كردن
آبروى خانوادگى و نسلهاى قبل و آتى اوست پس بايد كه اين صالح متدين از
چنان عزتى در دنيا و آخرت برخوردار باشد كه كمتر كسى را ياراى تصوير آن
است .
آرى ! او نه تنها از آتش بدور است :
قال على بن الحسين عليه السلام : من كف عن
اءعراض المسلمين اءقال الله عثرته يوم القيامة .
و نه تنها بهشت بر او واجب مى باشد:
قال الصادق عليه السلام : فى قوله تعالى :
ولايوذن لهم فيعتذرون : الله اءجل و اعدل واءعظم من اءن يكون لعبده عذر
و لايدعه يعتذر به ، ولكنه فلج فلم يكن له عذر.
بلكه او به مقام ميزبانى نسبى خدا و محور عالم هستى دست ساخته و از
بركت ميزبانى اش به مقامات بهتر معنوى نيز دست يافته است .
اشارات :
1. ارزش حفظ آبروى بى گناهان در درگاه ربوبى و نبوى .
2. توجه خاص اهل البيت عليه السلام نسبت به سرنوشت فرزندان خويش حتى پس
از گذشت هزاران سال .
3. ارزش مقام و مرجعيت دينى در درگاه مقام نبوى .
4. توجه خاص مقامات وحى از براى زيارت امام حسين عليه السلام .
5. ارزش و اعتبار داماد شدن از براى
خاندان وحى و رسالت .
6. پذيرش خواسته هاى درونى از راه ارتباطات خانوادگى و اجابت خواسته
هاى مشروع همسران .
7. لزوم حمل بر صحت كردن وجود برخى از حوادث به ظاهر ناهنجار.
8. ارزش و احترام دختران علويه در تشكيل خانواده .
9. سرپرستى مقام ولايت و نبوت از براى فرزندان خويش .
10. تحكيم روحى صالحان از راه روياهاى صادق
60- وثاقت وى براى مرحوم حائرى رحمه
الله از راه بينه ثابت شده بود
61- اگر كربلا كعبه عشق است كه از
زمان طلوع آفتاب هستى : نگين سرخ آفرينش شده است . اگر كربلا سرزمين
بلاجويانى است كه عظيمترين حماسه تاريخ بشريت را در درون خود نهفته
دارد اگر كربلا گستره وحى اى است كه معارف وحيانى را به گستردگى ابد،
تضمين كرده است . اگر كربلا بردارنده ذات فرزانگى و شريعه عشق است اگر
كربلا مغناطيس و شيدائيان است پس اى صالحان حزب اللهى دريابيد باغبان
بود از براى لاله هاى پرپر شده دشت عشق را، بشتابيد همنشينى با نجيب
زادگان كوى عرفان و معنويت را، قرائت كنيد نجواى غنچه هاى باغ ولايت
را، سلامشان كند اسوه هاى صداقت و ايمان را، آنگاه از آن خوب رويان و
مهربانان . آنان پاكان و عاشقان ، بخواهيد صلابت و تقوا را، بخواهيد
همنامى در بلنداى تاريخ را، بخواهيد احياى مرزوق را،
زنده است هر كه كشته شود در مناى دوست بيگانه نسبت آنكه آشنايى دوست .
گر بشنود نواى دل از بينواى عشق تير بلا بجان بخرد مبتلاى دوست .
بر لوح دهر زنده جاويد مى شود آنكس كه عاشقانه بميرد براى دوست .
اينك اى شاهدان شهر عشق به ما بگويد كه در آن لحظه اى عروج چه يافتند؟
به ما بگوئيد كه در غم انگيزترين لحظات هجرت ، نگاهتان به كدامين افق
بود؟ به ما بگوييد كدام پرچم را برداشتند كه اينك 12 يار به فريادتان
رسيدند كدام دعا را در نيمه هاى شب خوانديد كه چنين شما را تشييع كردند
آيا جز اين است كه سالها به ياد حسين عليه السلام بر سر و سينه زديد
آيا جز اين است كه بر سوگ بال و پر زدن كبوتران حرم نبوى در پيشگاه
حسين عليه السلام اشك ماتم ريختند؟ آيا جز اين است كه خود را پاسدار
حريم قرآنى كرديد كه على اصغر، قاسم ، عئن و جعفر تحت رايت سردار تاريخ
بشريت عباس بن على حاملان آن بودند؟ آيا جز اين است كه ميان شما و
اهل البيت عليه السلام در مجالس عزادارى و زندگى روزانه رمز عشق برقرار
شده بود كه شما را چنين به ضيافت سرخ فرا خواندند؟
اشارات :
1. تشبيع شدن بدن عزاداران صالح توسط اهل البيت عليه السلام .
2. سوگمندى اهل البيت عليه السلام از براى شيعيان صالح خويش .
3. وجود واقعيت هاى پنهان در كنار زندگى عادى .
4. امكان كنار رفتن پرده اى حجاب بصرى براى ديدن حقايق پنهان .
5. هشيار كردن صالحان نسبت به مقام و موقعيت رفيقان صالح .
6. انتقال ارواح صالحان پس از مرگ به كربلاى امام حسين عليه السلام .
7. ارزش و اعتبار خدمتگزارى از براى مجالس عزادارى امام حسين عليه
السلام .
8. ارزش مجالس عزادارى از براى سالار شهيدان و لزوم تلاش براى
خدمتگزارى در مجالس آنان .
9. لزوم چشمداشت نداشتن جهت خدمتگزارى در مجالس عزادارى .
10. ارزش چادردر عالم برزخ .
11. عدم انحصار تشييع كنندگان علوى و ولوى به مردان .
12. حضور به هنگام آنان در تشييع ارواح صالحان به سوى كربلا.
62- محمدحسين صغير اصفهانى .
63-اگر روابط انسانها گاه به نحو
خدمتگذارى تعريف شدنى است ؛ و اگر قوام خدمتگذارى بر خلاف كارهاى
استخدام به نيت خالصانه و بدون چشمداشت مادى است ؛ و اگر بسيارى را
توفيق خدمتگذارى به مقام امامت و بارگاه ائمه عليه السلام است ؛ و اگر
اين خدمتگذارى افتخارى زحمتشان ذاتا:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الاحسان غريزة
الاخيار، والاساءة غريزة الاشرار.
از براى عشق و محبت و نه بهره گيرى مادى :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الاحسان محبة
است ؛
من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر
كنم
|
محتسب داند كه من اين كارها كمتر
كنم .
|
عهد و پيمان فلك را نيست چندان
اعتبار
|
عهد به پيمانه بندم ، شرط با ساغر
كنم .
|
من كه امروز بهشت نقد حاصل مى شود
|
وعده فرادى زاهد را چرا باور كنم .
|
عشق دردانه و من غواص و دريا ميكده
|
سرفرو بردم در آنجا، تا كجا سر
بركنم .
|
من كه عيب توبه كاران كرده باشم
بارها
|
توبه از مى وقت گل ، ديوانه باشم گر
كنم .
|
لاله ساغر گير و نرگس مست و بر ما
نام فسق
|
داورى دارم بسى يا رب كه را دارو
كنم .
|
بازكش يك دم عنان اى ترك شهر آشوب
من
|
تا ز اشك و چهره ، راهت پر زر و
گوهر كنم .
|
من كه از ياقوت و لعل اشك دارم
گنجها
|
كى نظر در فيض خورشيد بلند اختر كنم
. (15).
|
و اگر امامان معصوم عليه السلام حى ، بينا و بالاخره آشنايى به رفتار
خدمتگذاران و زندگى خصوصى آنان مى باشند؛ و اگر هر محبتى را پاسخى از
براى خويش :
قرآن كريم : ان احسنتم احسنتم لانفسكم ...
است ، پس توجه اهل البيت عليه السلام به خدمتگذاران خويش مطابق با مقام
و شان خود آنان و متناسب با حال و نيت خدمتگذارى مى باشند. هر چند خلوص
اخلاص بيشتر و رفتار خدمتگذارى متناسبتر، توجه و عنايت در دنيا و آخرت
بهتر خواهد بود.
آرى ! اين خدمتگذار پس از يك عمر خدمتگذارى در بارگاه حضرت رضا عليه
السلام ، ايامى را به بيمارى گذرانيد، تا پس از تصفيه كامل روحى و
روانى :
قال النبى صلى الله عليه و آله : لايمرض مومن و
لامومنة ، ولامسلم و لامسلمة الا حط الله به خطيئة .
به مقام سفارت درمانى ! بارگاه حضرت رضا عليه السلام ارتقاء با برگرفتن
از صاحب بوستان ، آوردن گل از عالم گل از عالم برزخ به عالم دنيا،
خدمتگذارى از براى شيعيان ، پيام سلامتى و درمان از راه بيماران ، بدون
گذراندن دوران نوكرى بارگاهى و بيمارى تصفيه گرانه امكان پذير نيست .
بارى ! اين حادثه گويايى چند پيام قابل توجه است :
الف ) دقيق بودن حساب و كتاب انگيزشى و رفتارى خدمتگذاران بارگاهى و
دانشگاهى ائمه عليه السلام در دستگاه امامت و ولايت و در نتيجه مورد
توجه سخت بودن آنان در دنيا و آخرت .
ب ) امكان ارتباط واقعى اين جهانى ميان خود و ائمه عليه السلام و گرفتن
هداياى تاثيرگذار.
ج ) تاثير تكوينى هداياى ائمه عليه السلام و بقاء آن تا زمان بقاء
گيرنده .
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از
اوست
|
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از
اوست .
|
به غنيمت شمر اى دوست دم عيسى را
|
تا دل مگر زنده كنى كاين دم از اوست
.
|
نه فلك راست مسلم نه ملك را حاصل
|
آنچه در سر سويداى بنى آدم از اوست
.
|
به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقيست
|
به ارادت ببرم درد كه درمان هم از
اوست .
|
زخم خونيم اگر به نشود به باشد
|
خنك آن زخم كه هر لحظه مرا مرهم از
اوست .
|
غم و شادى بر عارف چه تفاوت دارد
|
ساقيا بده شادى آن كاين غم از اوست
. (18)
|
د)امكان يافت بهشت و حيات برتر برزخى در ظرف حيات مادى .
چ ) تاثير تكوينى اشياء و گياهان برزخى در سلامت و بهداشت جسمى
انسانهاى دار دنيا!
و) لزوم بدون هديه نبودن عيادت مريض :
قال الصادق عليه السلام : عن مولى لجعفر بو محمد
عليه السلام قال : مرض بعض مواليه فجر جنا اليه نعوده و نحن عدة من
موالى جعفر فاستقبلنا جعفر فى بعض الطرق ، فقال لنا: اءين تريدون ؟
فقلنا: نريد فلانا نعوده ، فقال لنا: قفوا، فوقفنا. فقال مع اءحدكم
تفاحة ، اءو سفرجلة ، اءو اءترجه ، اءو لعقة من طيب ، اءو قطعة من عود
بخور؟.
فقلنا: ما معنا شى ء من هذا، فقال : اءما تعلمون
اءن المريض يستريح الى كل ما اءدخل به عليه ؟
و بالاخره امكان بهره گيرى از گل براى عيادت نيز.
64-اگر كسب و تجارت وسيله عزت و
استغفار انسان از ساير مردمان است :
قال ابوالحسن عليه السلام : اغد الى عزك اعنى
السوق و
اگر كسب و تجارت از راه هاى كسب روزى است :
قال الصادق عليه السلام : من الناس من رزقه فى
التجارة ، و منهم من رزقه فى السف ، ومنهم من رزقه فى لسانه .
و اگر قوام بهره گيرى مطلوب و سعادت بخش از تجارت ، شناخت احكام فقهى و
اخلاقى شارع دينى و رعايت آنها در عمل تجارى است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : يا معشر
التجار! الفقه ثم المتجر، الفقه ثم المستجر الفقه ثم المتجر!!
و اگر اساسا سود واقعيتى موقتى تا زمان ظهور امام عصر عليه السلام است
به طورى كه به هنگام ظهور حضرت به دليل ربا بودن هر گونه سود، جايى
براى دريافت آن وجود ندارد:
عن على بن سالم عن اءبيه : ساءلت اءبا عبدالله
عليه السلام عن البخير الذى روى اءن ربح المؤ من على المومن ربا ما هو؟
فقال : ذلك اذا ظهر الحق وقام قائمنا؟ اءهل البيت فاءما اليوم باءس ...
و اگر وظيفه تاجران تا زمان ظهور، دريافت سود عادلانه و منصفانه است و
اگر جايگاه كاسبان و تاجران صادق ، همنشينى با انبياء الهى ، صديقان و
بالاخره با شهيدان راه خدا.
قال النبى صلى الله عليه و آله : التاجر
الصدوقال اميرالمؤ منين الامين مع النبيين و الصديقين و الشهداء..
تحت ساييان عرش الهى بودن :
قال النبى صلى الله عليه و آله : التاجر الصدوق
تحت ظل العرش يوم القيامه .
ورود بدون حساب و كتاب به بهشت :
قال الصادق عليه السلام : ثلاثة يدخلهم الله
الجنة بغير حساب : امام عادل ، وتاجر صدوق ، و شيخ اءفنى عمره طاعة
الله .
است پس بايد كه كاسب كاران بازار حكومت و جامعه اسلامى ، رعايت ميزان
سود را در روابط اقتصادى خويش بنمايند تا از راه انصاف و عدل در كسب و
تجارت به صلاح و رستگارى اخروى و رفاه دنيوى دست يابند.
آرى ! بايد كه آن پدر چنان پسرى به جامعه دينى عرضه كند كه خود براى
حوزات دينى و بخصوص مردم آن منطقه افتخارى بزرگ و نعمتى گرانمايه باشد.
بايد كه آن كسب و تجارت ، آثار بيشمارى پديد آورد كه حساب و كتاب آن را
فقط خدا مى داند و بس ، بايد كه با آن رفتار صالحانه ، عده اى او را
سرمشق خويش گيرند تا با اسوه قرار دادن رفتار اقتصادى اش ، نجات و رفاه
يابند.
1. لزوم مراقبت دائم از رفتار فرزندان و بخصوص رفتارهاى اقتصادى آنان .
2.ضرورت رعايت عدالت تجارى ميان تمام اقشار و ملاحظه نكردن نوع شخصيت و
اعتبار اجتماعى افراد.
3. عمت صالحان براى جبران اشتباهات .
4. رفتار نمونه پدر خوب از براى تربيت فرزند جوان .
5. معيار بودن در آمد منصفانه به جاى قانون حداكثر سود روابط اقتصادى .
6. مقاومت براى اجراى عدالت حتى در مقابل گذشت كسى كه خود مورد ستم
واقع شده است .
7. معيار نبودن اشخاص در روابط اقتصادى و
محور بودن نوع رفتار و نتايج آن در اقتصاد دينى .
65-اگر گفتار نيكو با مردمان گفتن
داراى حكم الزامى ايجابى است :
قرآن كريم : وقولواللناس حسنا واقيموا الصلوة و
اتو الزكوة ثم ليتم الا قليلا منكم و انتم معرضون .
و اگر برترين اعمال ، گفتار و پاكيزه است و اگر پاك گفتارى زمينه
پيدايش هر نيكى :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ثلاث من اءبواب
البر: سخاء النفس ، وطيب الكلام ، والصبر على الاذى .
بدست آوردن خانه اى برون و درون پيدا در قيامت است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : ان فى الجنة
غرفا يرى ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، يسكنها من اءمتى من
اءطاب الكلام ، واءطعم الطعام ، واءفشا السلام ، واءدام الصيام وصلى
بالليل و اناس نيام .
و اگر عزت شيعيگرى به گفتار نيكو است :
عن سليمان بن مهران : دخلت على الصادق و عنده
نفر الشيعة فسمعته و هو يقول : معاشر الشيعة كونو النا زينا و لاتكونوا
علينا شينا، قولواللناس حسنا، واحفضوا اءلسنتكم ، وكفوها عن الفضول و
قبيح القول .
و اگر گفتار زشت ، كريمان را از آدمى دور ساخته :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اياك و ما
يستهجن من الكلام ، فانه يحبس عليك اللئام وينفر عنك الكرام .
قلب را سنگدل كردن :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اياك و مستهجين
الكلام فانه يوغر القلب .
و سرزنش هاى بيشمارى را به دنبال مى آورد و اگر گفتار ناپسند، دوستى ها
را از ميان مى برد پس بايد كه آن مرد بزرگ خراسانى توسط امام خويش ادب
مى شد تا با كسانى كه از در دوستى با او سخن مى گويندئ با مهربانى و
آرامش سخن بگويد و احترام شان را بر حال خوش خوش خيالى خويش مقدم دارد.
آرى ، او با از دست دادن مصاحبت گفتارى با محور عالم امكان ، به خوبى
فهميد كه مؤ منان احترام فراوانى در درگاه اهل البيت عليه السلام
دارند، او بايد به مردم با ديده احترام بنگرد، خود را براى شنيدن گفتار
مردمان وقت كند كه او نيز با عبرت آموزى از گذشته ، در آينده زندگى اش
چنين كرد و به فلاح و رستگارى بزرگى دست يافت آرى او به مقام نه صحابى
خاص امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مفتخر گرديد.
اشارات :
1. حضور حضرت بقية الله عليه السلام در كربلا هر شب جمعه و امكان تشريف
به محضر مقدسش در هر آن اوقات برتر.
2. مطلوب بودن دعا براى قبولى زيارت به زائران حرم اهل البيت عليه
السلام .
3. ضرورت به ديده حقارت نگاه نكردن به افراد.
4. لزوم برخورد مناسب با افراد خواهان ارتباط گفتارى در مشاهد مشرفه .
5. ملايمت و لطافت برخورد اهل البيت عليه السلام با ياران تند مزاح
خويش .
6. طرح كردن چهره واقعى يك فرد از راه پديد آوردن حوادث ناگوار جهت
متنبه ساختن وى .
7. منكر بودن عصبانيت و برخوردهاى عصبى با افراد بدليل نهى لطيف حضرت
نسبت به آن رفتارها.
8. بهره گيرى از آثار وضعى اعمال منكر براى تحت تاثير قرار دادن صاحبان
اعمال نادرست .
9.شيوه مطلوب اظهار ناراحتى با بيان شيرين اگر من بروم تو بسيار پشيمان
مى شوى .
10. ناپديد شدن يكباره براى ايجاد توجه به نعمت از دست رفته پ
66-اگر توبه سبب نزول رحمت الهى :
قال النبى صلى الله عليه و آله : التوبه تستندل
الرحمة .
عامل پيدايش طهارت قلبى ، شستشو شدن گناهان است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : التوبه تطهر
القلوب ، وتغسل الذنوب
و اگر اركان توبه ، همانا قلبى ، استغفار زبانى ، عمل جوارحى ، و تصميم
بر بازگشت نكردن به گناهان است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : التوبه على
اءربعة دعائم : ندم بالقلب و استغفار باللسان ، وعمل بالجوارح ، وعزم
على اءن لا يعود.
و اگر پشيمانى قلبى زير بناى توبه :
قال الباقر عليه السلام : كفى بالندم توبة .
و اعتراف زبانى از بين برنده گناهان است :
قال الباقر عليه السلام : والله ما ينجو من
الذنب الا من اءقربه .
و اگر ظرف زمانى پذيرش توبه در درگاه خداوند از براى جاهلان :
قال الباقر عليه السلام : اذا بلغت النفس هذه
واءهوى بيده الى حنجرته لم يكن للعالم توبة ، وكانت للجاهل توبة .
تا آخرين لحظه حيات تا بيش از ديدن اسرار غيبى است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : من تاب قبل اءن
يعاين ، قبل الله توبته .
و اگر براى گناهان سرى ، توبه سرى و براى گناهان علنى توبه علنى لازم
است :
مناجاة زين العابدين عليه السلام : واجعلنا من
اللذين ... قطعوا اءستار نار الشهوات بنضح ماه التوبة .
و اگر با توبه گناهكار نه تنها اعضا و جوارح انسانى موظف به پوشاندن
گناهان مى شوند بلكه زمين شاهد نيز آن گناهان را كتمان كرده و خداوند
از براى كاتبان ملكى نسيان و فراموشى پديد مى آورد:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من تاب الله
عليه و اءمرت جوارحه اءن تستر عليه ، وبقاع الارض اءن تكتم عليه ،
واءنسيب الحفظة ماكانت تكتب عليه .
و اگر توبه گناهكاران محبوبترين رفتار در پيشگاه خداوند است :
قال النبى صلى الله عليه و آله : اءما والله
اءشد فرحا بتوبة عبده من الرجل براحتله . (42).
و اگر توبه كنندگان با نوشيدن آب پشيمانى سلامت ، رضايت و كرامت
خداوندى را بدست مى آورند.
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : فى وصف
التائبين غرسوا اشجار ذنوبهم نصب عيونهم ، وقلوبهم و سقوها بمياه الندم
، فاءثمرت لهم السلامة ، واءعقبتهم الرضا والكرامة .
و اگر تلاطم محبت و عشق خداوند به گونه اى است كه پس از بخشش گناهان
بندگان توبه كننده كه حياء و شرم از گناه چهره هايشان را فرا گرفته
باشد:
قال الصادق عليه السلام : اءوحى الله عزوجل الى
داود النبى : يا داود! ان عبدى المؤ من اذا اذنب ... واستحيى منى عنده
ذكره غفرت له .
آن گناهان را تبديل به حسنات مى كند و در قيامت نيز چنان آبرويشان را
مى خرد كه همگان را به تعجب وا مى دارد:
قرآن كريم : الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا
فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما.
و بر اين خداوندى خويش مباهات مى كند:
قال الصادق عليه السلام : اءوحى الله عزوجل الى
داود النبى : يا داود! ان عبدى المؤ من اذا اءذنب .... واستحيى منى عند
ذكره غفرت له .
پس بايد كه آن كه خداى ده از جمله مقربان درگاه خداوندى قرار گيرد او
با شرم از بنده خالص خدا، انبوه غبار حياء را بر چهره كشيد او با
تنهايى غريبانه اش اوج غريب معنوى خود را به رخ خداوند كشيد او با
مقايسه خود با مقدس اردبيلى درياى خداوندى را با همه عظمت بى نهايت اش
به تلاطم انداخت او با قلب شكسته از گناهان پنهان ندامت كرد و با زبانى
اقرار كننده ، گناهان علنى را شست او با كشانيدن خود به سوى قبله آنهم
در آخرين لحظه زندگى نه تنها پاكى را بلكه تمام نعمت ها را در يك لحظه
كسب كرد و به قرب الهى دست يافت او با لحظه اى توجه به خداوند از آن
چنان افتخارى بهره مند شد كه هيچ صالحى در آن روزگار، بخواند و مردمان
را بر عزت اخروى اش آگاه كند آرى او با لحظه اى توبه نصوح :
يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة نصوح
عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم و يدخلكم جناب تجرى من تحتها الانهار
يوم لايجزى الله النبى و الذين امنوا معه نورهم يسعى بين ايديهم و با
يمايهم و بايمانهم يقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفرلنا انك على كل شى
قدير.
به بالاترين مقامات قرب الهى و به كسب هويت خداوندى دست يافت .
اشارات :
1. پيام رسانى فقيهان دينى از مقام و موقعيت تائبان در دنياى برزخ .
2. شناخت فقيهان برتر دينى از حوادث معنوى و پنهانى اطراف خويش .
3. خط شكنى فقيهان دينى نسبت به رفتارهاى نادرست و يا جوهاى نامناسب
بوسيله شخصيت و اعتبار افراد.
4. پيدايش انقلاب روحى در ميان افراد بااستعداد از طريق حضور مكانى
فقيهان برتر حوزات دينى .
5. تاثير لحظه اى توبه در ايجاد تقرب به خداوند.
6. قابل مقايسه نبودن روابط افعال با نتايج دنيوى با واسطه افعال و
نتايج اخروى به طورى كه هر يك قانونمندى خويش را بدنبال دارند.
7. برترين شيوه گفتارى روش مقايسه اى براى به تلاطم انداختن اقيانوس
رحمت الهى .
8. لزوم توجه به آبروى افراد و احتمال ختم به خير شدن عاقبت آنان .
9.عاقبت به خيرى ، ثمره شيرين زندگى از براى افراد تائب .
10. وظيفه مردم در حفظ آبروى دنيوى و اخروى افراد داراى سوابق سوء.
|