آگاهى (2)
مايه شگفتى است كه گروهى به محدوديت كيفى
مال (به دليل آنچه در اسلام آمده است و در فقه ما هنگام بحث از كسبهاى
حرام ياد شده است ) معترفند، ليكن به محدوديت كمى مال عقيده ندارند و
از آن سخنى نمى گويند، در صورتى كه هر كس به اقتصاد و مبانى آن و بويژه
((اقتصاد عملى )) اندك
توجهى داشته باشد، مى داند كه محدوديت كيفى در طلب مال و كسب آن ناگزير
به محدوديت كمى مى انجامد؛ بنابراين نمى توان ميان محدوديت كيفى مال و
عدم محدوديت كمى آن (مگر به دليل غفلت يا تغافل ) جمع كرد. به اين
موضوع ، از لحاظ اهميتى كه دارد، در جايى ديگر نيز اشاره كرده ايم .
آگاهى (3)
پس اينكه در احاديث آمده است كه مال حلال جمع و انبار نمى شود،
بلكه - مثلا - بيست هزار درهم از آن نمى تواند جمع شود، از باب توجه به
واقعيت اقتصادى ياد شده است . و به همينگونه است آنچه در احاديث آمده
است كه مطلب الحلال عزيز(251)
امكان به دست آوردن مال حلال اندك است و دشوار، و
... حيث تكون ضربة السيف على المؤ من اءهون من
الدرهم من حله
(252)... چنان باشد كه تحمل ضربت شمشير براى
انسان معتقد آسانتر است از تحصيل يك درهم حلال . همه اين احاديث و
تعبيرها دلالت بر آن دارد كه مال حلال مشروع ، كمياب و اندك و محدود
است . و اگر همه اين احاديث فراوان و داراى منطقى برا و قاطع را حمل بر
ملاكهاى اخلاقى كنيم (كه تعبيرى اصطلاحى است )، متناقض با هدف اسلام مى
شود، يعنى بالا بردن مقام آدمى ، و ساختن جامعه اى قرآنى (قائم بالقسط)
و سالم ، و پراكندن قسط در ميان مردم ، و رهانيدن بشر از پرستش بت مال
، و رسانيدن او به عبادت خداى متعال .
آگاهى (4)
ممكن است بگوييم ، مقدار مالى كه در احاديث حلال و جايز شمرده
شده است ، شايد مقدارى باشد كه شخص مى تواند، پس از فراهم آوردن
ضروريات زندگى ، همچون لباس خود و كسانش و مسكن و محل كسب و آنچه به
اينگونه چيزها ارتباط مى كند، براى خود بعنوان ((پس
انداز)) (ذخيره ) نگاه دارد. با اين حساب نيز،
واجدان مبلغهاى مذكور، نبايد نسبت به انفاق مقدار زايد، به ديگران و در
راه مصالح عامه بخل ورزند.
آگاهى (5)
تعاليم ياد شده ، با كسب مال به مقدارى بيش از نياز انسان تناقض
ندارد، به شرط آنكه ((به نزديكان ببخشند و به
عمل صالح بپردازند))، و امورى را در آن مورد
ملاحظه قرار دهند:
(1) - طلب مال منطبق بر موازين شرعى باشد.
(2) - در طلب مال اعتدال را نگاه دارند و حرص و ولع نداشته باشند.
(3) - مال زيادى را نگاه ندارند، بلكه فزونى را ببخشند.
نگاهى به سراسر فصل
1 - تقسيم عمومى :
نعمتها و موهبتهايى كه خداوند به صورت امكانات معيشتى به انسان
عطا مى كند، داراى سه مرحله اساسى است :
(1) - مرحله تقسيم الاهى .
(2) - مرحله طلب آدمى .
(3) - مرحله توزيع ميان مردمان .
مرحله نخست : خداوند متعال ، معيشتها و روزيها را، براى هر جاندارى
جوياى قوت ، انسان يا حيوان ، قرار داده و تقسيم كرده است
متاعا لكم و لاءنعامكم
(253) براى بهره مندى شما و چارپايانتان
و اين تقسيم برخاسته از حكمت ((فيض
)) و اصل ((تعميم
)) است ، چه همه آفريدگان روزيخواران و بندگان
خدايند، و مواهب و نعمتها بعنوان روزى براى بندگان
رزقا للعباد(254)
آفريده شده است ، و زمين براى بهره مند شدن همگان از آن خلق گشته است
والاءرض وضعها للاءنام
(255) زمين را براى همگان پديد آورد
پس در اين مرحله ، ناكام و بينوا و فقيرى وجود ندارد، يعنى هيچ انسانى
نيست كه خداوند متعال قسمتى براى او معين نكرده و قوت و معيشتى به او
اختصاص نداده باشد، چون ((اوست روزى دهنده ، با
قدرتى كامل و استوار) ان الله هو الرزاق ذوالقوة
المتين
(256) و ((اوست بهترين
روزى دهندگان )) (خير الرازقين )؛
((چه بسيار جنبنده اى كه روزيى ذخيره ندارد، و
خدا او را و شما را روزى مى دهد))
و كاءين من دائة لا تحمل رزقها، الله يرزقها و
اءياكم
(257)
و بر شالوده اين تقسيم عمومى ، مردمان به آنچه براى معيشت و زندگى خود
نياز دارند، دست خواهند يافت ؛ پس بايد اين گفته را بار ديگر تكرار
كنيم كه : در تقدير و تقسيم خدا، هيچ شكمى گرسنه ، و هيچ جگرى تشنه ، و
هيچ دهانى باز و بدون قوت نخواهد ماند؛ پس ناكامى ناكامان و گرسنگى
گرسنگان و برهنگى برهنگان و نيازمندى نيازمندان و مسكنت مسكينان از
امورى نيست كه خداى مهربان عادل بربندگان و روزيخواران خود تحميل كرده
باشد - و خدا بسيار بسيار برتر و بالاتر از چيزهايى است كه متكاثران و
مترفان درباره او مى گويند - بنابراين ، فقر و گرسنگى و ناكامى از كجا
سرچشمه مى گيرد؟ اين پرسشى است كه در توضيح مرحله سوم پاسخ آن را
خواهيم داد. و شايد خواننده - پس از آيات و احاديثى كه در ضمن فصول
مختلف گذشت - خود پاسخ اين پرسش را بداند.
مرحله دوم : اين مرحله اى حساس است كه نبايد از انديشيدن ژرف درباره آن
و جريانهاى آن غافل بمانيم ، چه در اين مرحله و در مرحله سوم است كه
تقسيم انسانى زمينى از تقسيم الاهى آسمانى جدا مى شود، و به آنجا مى
رسد كه تفاوتهايى عظيم و كمرشكن ميان انسانى و انسان ديگر، و ميان
معيشتى و معيشت ديگر مشاهده مى شود. انحراف پيدا كردن تقسيم بشرى از
تقسيم الاهى دو سبب اصلى دارد:
(1) - كسب و راه آن .
(2) - توزيع و روش آن .
اگر طريق كسب پيرو چيزى مى شد كه دين پاك خدا آن را معين كرده است .
قسمت انسانى نيز مطابق با قسمت الاهى مى ماند، و همان اندازه مقدر شده
را مى داشت ، و ظلم و انحصار طلبى در آن تاءثيرى نمى گذاشت ، و فقر
تكاثرى پديد نمى آمد. در احاديث آمده است كه
اءجملوا فى الطلب ، و لا يحملنكم ، استبطاء شى ء مما عندالله - عزوجل
اءن تصيبوه بمعصية الله ...(258)،
در كسب مال ، اعتدال داشته باشيد، و دير رسيدن مقدارى از روزى شما را
بر آن ندارد كه با معصيت و نافرمانى خدا خواستار به دست آوردن آن شويد.))
و ((اجمال )) و زياده
خواهى نداشتن در كسب مال به اين معنيهاست : حفظ اعتدال و اندازه نگاه
داشتن ، به دست آوردن مال از راه درست و مشروع و حلال ، نه از راه ستم
، غصب حق ديگران ، و بهره كشى ، و احتكار، و ربا، و كلاهبردارى ، و
دروغ ، و فريب ، و كم فروشى ، و بالابردن ساختگى نرخها، و نظاير اينها؛
و نيز اينكه كسب مال و معيشت از آز و سيرى ناپذيرى بدور باشد.
مرحله سوم : اين مرحله مرحله توزيع است ، كه در آن مواهب طبيعى و
امكانات معيشتى ميان مردم توزيع مى شود. و در اين مرحله است كه بيشتر
ظلم و ستمها (يا عدالتها - اگر وجود داشته باشد) صورت مى گيرد، زيرا كه
توانگران مستكبر و طاغوتهاى اقتصادى چشم به راه اين مرحله اند، و همه
تلاش خود را براى آن به كار مى برند، تا چنان شود كه همه نعمتها و
مواهب اجتماع و معادن و مواد خام ، نيز كالاها و تعيين نرخها و فراورده
ها زير دست ايشان قرار گيرد، و آنان كسانى باشند كه هر چه را كه خود
رضا دهند، و به اندازه اى كه خود بخواهند، و به نرخى كه خود تعيين
كنند، در اختيار مصرف كنندگان قرار دهند.
و بدينگونه ، و پس از تمهيدهايى كه متكاثران و عاملان ايشان به كار مى
برند، سر رشته اقتصاد بشر به دست انسانهايى ستمگر آزمند مى افتد، و
انواع هوس و حرص و طمع و تكاثر و سنگدلى و تباهى و ستمگرى و بهره كشى و
تجاوز تسلط مى يابد؛ و همه اينها از گمراهى وجدان آدمى و نادانى و
آزمندى او بر مى خيزد. و بدينگونه امر توزيع اختلال پيدا مى كند، و
رشته تقسيم الاهى مى گسلد، و ستم و محروميت در ميان بشر شيوع مى يابد،
تا بدانجا كه مالهايى فراوان مى نگرى و در كنار آنها حقهايى تضييع شده
؛ و كاخهايى آراسته و در نزديكى آنها كوخهايى فرو ريخته ؛ و بدنهايى
نرم و لطيف (از وفور نعمت ) و در پهلوى آنها استخوانهايى كوفته و خرد
شده ، و رخسارهايى شاداب و در كنار آنها چهره هايى فرو پوشيده از تارى
و خوارى .
و اكنون هنگام آن رسيده است كه پرسش طرح شده در ((مرحله
نخست )) پاسخ داده شود: ((فقر
و گرسنگى و ناكامى از كجا مى آيد؟))، پيامبر
بزرگ (ص ) با گفته خود ما را از پاسخ دادن بى نياز ساخته است :
ان الله جعل اءرزاق الفقراء فى اءموال
الاءغنياء، فان جاعوا و عروا فبذنب الاءغنياء(259)،
خداوند روزى فقيران را در اموال ثروتمندان قرار داده است ، پس اگر
كسانى گرسنه يا برهنه بمانند، سبب آن گناه ثروتمندان است ؛ و امام جعفر
صادق (ع ) كه فرموده است ان الناس ما اءفتقروا،
و لا احتاجوا، و لا جاعوا، و لا عروا الا بذنوب الاءغنياء(260)،
مردم جز به گناهان توانگران ، فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نخواهند
شد؛ و امام موساى كاظم (ع ) كه فرموده است :
...لو عدل فى الناس لاستغنوا(261)،
اگر عدالت در جامعه وجود داشته باشد، همه بى نياز خواهند گشت (و فقيرى
و كمبود دارى و نيازمندى يافت نخواهد شد)؛ و امام حسن عسكرى (ع ) كه
فرموده است : ((... اءغنياؤ هم يسرقون زاد
الفقراء(262)))
ثروتمندان مردم توشه فقيران را مى ربايند.
و بايد بر اينها همه ، ديگر دستورها و تعاليم اسلامى را افزود، كه
درباره اين موضوع تاءكيد كرده اند.
بى چيزى و ناكامى ، به ((دلايلى نقلى
))، همچون ((آيات تقسيم
)) و احاديثى كه نمونه هاى آن گذشت ، و به
((دلايل عقلى ))، يعنى
واجب بودن عدل - كه آشكار است - به هيچ روى به خداى متعال نسبت داده
نمى شود، بلكه به جلوگيرى اغنيا از رسيدن اموال فقيران به دست ايشان و
گناهان و ستمگريهاى اين قشر نسبت داده مى شود. و از ((تعليم
كاظمى )) ياد شده چنان بر مى آيد كه وجود فقر در
ميان مردم دليل است بر حضور ظلم در اجتماع ، و گر نه ((چون
در ميان مردم به عدالت رفتار شود، همه بى نياز مى شوند)).
و براستى چنين است .
در پرتو اين تعاليم اسلامى كه بيان شد، بر خواننده آشكار مى شود كه
زمينه هاى قبلى و مقدمات گوناگون دست يافتن بر مال فراوان ، همچنين
نتايج نامطبوع و منفى و مهلك و ويرانگرى كه به دنبال آن مى آيد، همه
خبر از آن مى دهد كه مال فراوان نتيجه قسمت الاهى مشروع و عادلانه
نعمتها و مواهب نيست ، و با مقياسهاى بر حق مطابقت ندارد، بلكه نتيجه
عمل مغشوش انسانى و روشهاى تواءم با معصيت خداوند، و پرداختن به كارهاى
نامشروع است كه در حديث بدينگونه بيان شده است :
تطلب ما يطغيك ، و عندك ما يكفيك
(263)، چيزى را طلب مى كنى كه سبب طغيان تو مى
شود، در حالى كه آنچه دارى براى تو بسنده است ؛ و
لم يجتمع عشرون اءلفا من حلال
(264) هرگز بيست هزار (درهم ) از حلال فراهم نمى
شود. پس انسان چيزى را خواستار مى شود كه به طغيان كردن او مى انجامد،
و از آنچه او را كفايت مى كند بيشتر است ؛ و به اكتساب چيزى مى پردازد
كه حلال نيست . و اين چگونگى از مقوله قسمت الاهى مشروع نيست ؛ قرآن
كريم مى فرمايد: ظهر الفساد فى البر و البحر بما
كسبت اءيدى الناس
(265)، تباهى در خشكى و دريا به سبب كارهايى كه
مردمان با دستهاى خود كردند، آشكار شد، نه به سبب آنچه خداى متعال قسمت
و مقدر كرده است . و كدام فساد بزرگتر است از فساد و تباهى فقر و
محروميت كه (اگر رحمت خداى متعال شامل حال نشود) به سست شدن دين و بروز
كفر منجر مى شود - چنانكه در حديث آمده است - و به از هم پاشيدن جامعه
ها مى انجامد، كه تاريخ بشرى گواه بر آن است ، و انسان معاصر نيز آن را
با چشمان خود مشاهده مى كند؟
و نيز قرآن مى فرمايد: و اءنفقوا فى سبل الله و
لا تلقوا ياءيديكم الى التهلكة
(266) در راه خدا انفاق كنيد و خود را با دستهاى
خود به هلاكت ميفكنيد. پس افتادن به مهلكه هاى فردى و اجتماعى به دست
خود انسان صورت مى پذيرد، نه به تقدير خداى متعال . و كدام مهلكه از
فقر بزرگتر است ؟ مهلكه اى كه در پاره اى از احاديث از كشتن سخت تر
توصيف شده است .(267)
و خداى متعال مى فرمايد: و ما كنا مهلكى القرى
الا و اهلها ظالمون
(268) ما شهرها (و اهل آنها) را هلاك نمى كنيم
مگر اينكه مردم آنها ستمگر باشند؛ پس هلاك و سقوط جوامع تكاثرى به دست
ستمگران آن جوامع صورت مى گيرد، از آنرو كه بر مردم ستم مى كنند و سبب
فقر و طغيان طبقات هر جامعه مى شود، اين منطق قرآن است و هيچ غبار
ابهامى بر آن نيست ، پس در اين صورت چه نيازى به تفسيرهاى ديگر تاريخ
مى توانيم داشت ، با وجود اين راهنمايى درخشان و بيدار كننده قرآن كريم
؟
آرى ، مال در آن مرحله كه موجب هلاك و طغيان مى شود، بر طبق سنتهاى خدا
و عدالت خداوندى جريان ندارد، بلكه - بنابر احاديث - نتيجه عملى است
شيطانى
(269) و خروج از دايره قسمت و مرز الاهى . پس بر حكومت
اسلامى واجب است كه چنان كند تا همه مواهب و نعمتها به صورتى متوازن و
به پيروى از روشى عادلانه ميان مردم توزيع شود.(270
)
ده مسئله
مسئله 1 - حلال بودن قسمت الاهى و حرام بودن بيش از آن : يكى از
آموزشهاى مهمى كه در احاديث آمده ، تاءكيد بر اين امر است كه قسمت
الاهى جز حلال و پسنديده نيست ، ان الله - تبارك
و تعالى - قسم الارزاق بين خلقه حلالا، و لم يقسمها حراما
(271) خداوند متعال ارزاق را ميان آفريدگان خود به صورت
حلال قسمت كرده است ، نه به صورت حرام . پس آنچه حلال را حرام مى كند،
عمل انسان و دخالتهاى نامشروع او و توزيعهاى ناعادلانه است . و حرام ،
قسمت شده مشروع نيست ، بلكه نتيجه اى از عمل ستمگران و نادانان است
و ما ظلمناهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون
(272) (ما برايشان ستم نكرديم ، بلكه خود بر
خويشتن ستم مى كردند) يعنى كسانى كه جوياى مال بسيارند و هرگز سير نمى
شوند، و كسانى كه زمينه توزيع ناعادلانه را فراهم مى كنند و باعث آن مى
شوند، از رده ستمگرانند.
مسئله 2- فلسفه حلال و حرام بودن : براى فهميدن حقيقت تقسيم الاهى ، در
آنچه نصيب مردمان شده است ، و اينكه حلال و حرام بودن چيزها و مالها
بنا بر كدام اصول و مقياسها مبتنى است ، بر ما واجب است در آموزشى كه
امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع )، به ما القا فرموده است ،
بشايستگى امعان نظر كنيم :
حديث :
1 الامام الرضا (ع ): انا وجدنا كل ما احل الله
- تبارك و تعالى - ففيه صلاح العباد و بقاؤ هم ، و لهم اليه الحاجه
التى لايستغنون عنها؛ و وجدنا المحرم من الاشياء لا حاجه للعباد اليه ،
و وجدناه مفسدا، داعيا الى الفناء و الهلاك .(273)
امام رضا (ع ): ما دريافتيم كه آنچه خداوند متعال حلال كرده است سبب
صلاح حال بندگان و بقاى آنان است ، و به آن نياز دارند و بى نياز از آن
نيستند؛ و دريافتيم كه بندگان خدا به چيزهايى كه حرام است نيازى
ندارند، و دانستيم كه آنها مايه تباهى و سبب نابودى و هلاكت است .
پس قسمت الاهى با مقياسهاى صلاح آدمى و بقاى زندگى مادى انسان و باليدن
زندگى معنوى او صورت گرفته است ، تا تنگدستى و نيازى بر جاى نماند كه
او را از دست يافتن به مصلحت خود در دو زندگى دنيا و آخرت باز دارد. و
اين مقتضى آن است كه ميان مردمان هيچ افراط و زياده روى وجود نداشته
باشد، تا سبب طغيان و فساد شود؛ يا هيچ تفريط و كوتاهى ، كه راه راست
را بر آدمى ببندد و او را از آن منحرف سازد.
مسئله 3 - حلال در منطق قرآن كريم : قرآن حلال را به اينگونه شناسانده
است كه در ميان دو حد ((افراط)) و ((تفريط)) قرار گرفته باشد؛
يا ايها الذين امنوا، لا تحرموا طيبات ما احل
الله لكم و لا تعتدوا...(274)
اى مردم با ايمان ، چيزهاى پاكيزه اى را كه خدا بر شما حلال كرده است
حرام مشماريد، و از حد در مگذريد... . پس نه چيزهاى پاكيزه (و حلال )،
حرام است و بايد مصرف نشود، و نه مى توان با مصرف كردن افراطى و اترافى
و اسرافى آنها سبب محروم ماندن ديگران از حق خود در آنها شد. و از
اينجا معلوم مى شود كه تجاوز و افراط مغاير با حلال بودن است . و قرآن
كريم به خوردن حلال فرمان مى دهد كلوا مما رزقكم
الله حلالا...(275)
از آنچه خدا روزى حلال شما قرار داده است بخوريد. پس خوردن با تعدى و
تجاوز - يعنى خوردن مال ديگران يا حق ديگران - يا خوردن اترافى و
اسرافى ، ممنوع است ، چون نهى شده است (لاتعتدوا... لاتسرفوا...). تعدى
و تجاوز با ميانه روى نيز مغاير است ، كه امام صادق (ع ) - در حديث
((سپاهيان عقل و سپاهيان جهل ))
- درباره آن فرموده است : القصد و ضده العدوان
(276) ميانه روى (از سپاهيان عقل است ) و ضد آن
تجاوز و از حد درگذشتن است (از سپاهيان جهل ). و قرآن كريم از عدوان و
تجاوز و هميارى و همكارى در آنها نهى كرده است .
و لا تعاونوا على الاثم و العدوان ....(277)
در گناه و تجاوز كردن مشاركت و همكارى نكنيد. پس هر حكومت يا دستگاه
قانونگذاريى كه دست متجاوزان را در مالك مال شدن و مصرف كردن ياد شده
قطع نكند، ناگزير به عدوان و تجاوز كمك كرده است . و كار در مرحله عملى
كردن (پياده كردن اين تعاليم سازنده ) نيز چنين است . و چگونگيهايى جز
تجسم بخشى به عدل و قسط را چه نسبتى با نداى قرآن كريم :
و لا تعاونوا على الاثم و العدوان .
مسئله 4- ملازمه ((حلال بودن ))
با ((محدود بودن )): در
فصل سوم از همين باب ، به محدود بودن مال حلال اشاره كرديم .(278)
اين محدوديت تنها به كيفيت مال ارتباط پيدا نمى كند، بلكه كميت آن را
نيز شامل مى شود. در اين باره تعاليم و احاديثى فراوان و مؤ يد يكديگر
آمده است كه با تعبيرهاى گوناگون هدف واحدى را در نظر دارد؛ و اين
علاوه بر آياتى است كه در قرآن كريم - به صورت عام - درباره نهى از
اسراف و تجاوز و طغيان و نظاير اينها رسيده است . و آشكار است كه اين
امور تنها به مصرف كردن اختصاص ندارد، بلكه مالك شدن و مصرف كردن هر دو
را شامل مى شود. پس اسراف در مالكيت نيز وجود دارد، و آن نيز مردود است
، و به همينگونه است تجاوز و طغيان و ان فرعون
لعال فى الارض و انه لمن المسرفين فرعون ، برترى طلبى بود در
زمين و او از مسرفان بود. از احاديث اين موضوع ، شمارى در جاهاى مناسب
در فصلهاى مختلف آورده ايم ؛ در اينجا نيز نمونه ديگرى به نظر
خوانندگان مى رسانيم :
حديث :
1 الامام الباقر (ع ): فيما رواه الامام الصادق
(ع ): قيل له ...ما بال المؤ من قد يكون اشح شى ء؟ قال لانه يكسب الرزق
من حله ، و مطلب الحلال عزيز، فلا يحب ان يفارقه شيئه ، لما يعلم من
عسر مطلبه . و ان هو سخت نفسه لم يضعه الا فى موضعه .(279)
امام باقر (ع ): به روايت امام صادق (ع ): از او (حضرت امام محمد باقر
(ع )) پرسيدند: ...چرا مؤ من گاه سخت بخيل مى شود؟ فرمود: براى آن كه
مال را از راه حلال به دست مى آورد، و راه به دست آوردن حلال عزيز
(اندك و سخت ياب ) است ، به همين جهت نمى خواهد آن را از دست بدهد، چون
مى داند كه به دست آوردن آن دشوار است . و اگر چيزى ببخشد، در جايى
خواهد بود كه شايسته باشد.
اين حديث و مانندهاى آن بر دو امر مهم دلالت دارد، كه در تربيت انسانى
و در جهتگيرى و اقتصاد و عدالت داراى آثار عظيمى است :
(1) - مال حلال ، فراوان و روى هم انباشته نيست ، چون به دست آوردن آن
دشوارى دارد. و هر چه به دست آوردن آن همراه با زحمت و دشوارى باشد،
فراوان نتواند بود بلكه اندك است .
(2) - مسلمان متعهد، مال خويش را جز در جاى درخور و جز به اندازه مناسب
، مصرف نمى كند.
و شايد ملا محمد مهدى نراقى ، عنوانى را كه در بحث از مال در كتاب خود
آورده است ، يعنى ((عزت
(280) تحصيل مال حلال ، از اين حديث يا حديث ديگرى نظير
آن اقتباس كرده باشد. و پس از عنوان ياد شده گفته است :
((بر طالب نجات و رستگارى لازم است كه از حرام - همچون گريختن
از شير- بگريزد، و از آن - همچون دورى جستن از مار سياه - اجتناب كند،
يا شديدتر از اين . و كجا و چگونه براى مسلمان تحصيل مال حلال امكان مى
يابد، آنهم در امثال زمان ما، كه از حلال جز آب فرات و علف روييده در
سرزمين موات چيزى باقى نمانده است ، و باقى چيزها را دستهاى متجاوز،
پليد ساخته است ، و معاملات فاسد، آنها را به تباهى كشانده است ؛ درهمى
نيست مگر اينكه از دست صاحب آن - بارها - به غصب بيرون آمده است ، و
دينارى نيست مگر اينكه از دست كسى كه آن را به دست آورده است - بارى پس
از بار ديگر - به زور گرفته شده است . بيشتر آبها و زمينها به غصب از
دست صاحبان آنها بيرون آمده است ...بازرگانى نيست مگر اينكه معامله اش
با ستمگران است ... حلال در زمانهايى چون زمان ما مفقود است و راه دست
يافتن به آن مسدود.(281)
و در صورتى كه بيش از دو قرن پيش از اين ، وضع بدينگونه بوده است ،
درباره اين عصر و دوره ، و اين مالهاى روى هم انباشته و مالكيتهاى كلان
افراطى چه گمان مى كنيد؟ چرا علماى زمان همچون علماى سلف صالح به آنها
نگاه نمى كنند؛ و آنها را از دستهاى غاصبان بيرون نمى آورند و به دست
صاحبان بينواى آنها نمى رسانند، تا به ارزشهاى دينى عمل كرده باشند و
عدالت قرآنى را تجسم بخشيده باشند؟ و به تعبير امام على بن موسى الرضا
(ع )، حيثيت محرومان را محترم داشته ، و آنان را در ديندارى (حفظ دين
خود) يارى كرده باشند؟(282)
مسئله 5 - معيشت سالم و چگونگى به دست آوردن آن : اينگونه احاديث - كه
نمونه اى از آنها گذشت - ما را از آن آگاه مى كند كه معيشت سالم منطبق
با موازين حلال - در مالكيت و مصرف - همان معيشت محدودى است كه از حد
ميانه روى و كفاف تجاوز نمى كند (كه بواقع و با مراعات همه جوانب نيز،
همان مناسب با طبيعت انسان است )، و به شكل زندگى كردن در دنيايى لعنت
شده در نمى آيد.(283)
و آدمى با مراعات اعتدال در طلب و كسب ، و پايبندى به ضوابط و مقررات
ديگر، به اين معيشت دسترسى پيدا مى كند، نه با غرق شدن در طلب مال و
منال و حريص بودن بر آنها، زيرا كه مراعات اعتدال در طلب - كه آدمى
شرعا ماءمور به آن است - بنابر منطق احاديث ، مقابل با حريص بودن است .
پس كسب پسنديده جايز و شرعى عبارت از كسبى است كه از حرص بدور و در حد
اعتدال باشد، به منظور تاءمين كفاف و تحصيل آنچه مورد نياز است ، آنهم
به صورتى نيكو و عفيفانه ، كه نه در آن نادارى و خوارى مشاهده شود، نه
فزونخواهى و تشخص فروشى .
مسئله 6- مال طلبى تكاثرى مخالف ((حلال بودن
)) است : از آشكارترين چيزها اين است كه مال
فراوان در نزد هيچ كس ، با مراعات اعتدال و ميانه روى در كسب فراهم نمى
آيد (يعنى با كسب شرعى ، كه در آن از هر چه سبب حرام شدن مال مى شود
احتراز جويند)، بلكه اينگونه اموال و امكانات ، با امورى از اينگونه كه
ياد مى شود گرد مى آيد و انباشته مى شود:
1- بخل شديد.(284)
2- آرزوى دراز.(285)
3- حرص غالب ،(286)
4- قطع رحم .(287)
5- برگزيدن دنيا بر آخرت ،(288)
6- غصب كردن حقوق ناتوانان و ستمديدگان ،(289)
7- دزديدن اموال فقيران ،(290)
8- خيانت ورزيدن ،(291)
9- به فسق و فجور پرداختن
(292)
10- طغيان و سركشى ،(293)
11- ندادن زكات ظاهرى ،(294)
12- خوددارى از دادن زكات باطنى (غير رسمى ).(295)
13- چنگ اندازى به اموال ديگران .(296)
14- كم فروشى ،(297)
15- احتكار،(298)
16- نرخگذارى آزاد و بى بند و بار.(299)
17- انحصار واردات ،(300)
18- انحصار توليد.(301)
19- انحصار توزيع .(302)
20- آزادى اقتصادى .(303)
و در فصل آينده به اين مطلب اشاره خواهيم كرد، كه همه اين امور - به
طور آشكارا - مستلزم حرمت است .
مسئله 7- نفى مال اندوزى و گنجسازى مقدار مالكيت را محدود مى كند: از
جمله چيزهايى كه دلالت بر محدويت كمى مالكيت در شرع اسلام دارد،
احاديثى است كه در شرح آيه ((كنز))
و تفسير آن آمده است ، كه مال حلال را بر حسب مقياسهاى خارجى محدود مى
كند، يكى اين فرموده امام باقر (ع ): ...و ما
جمع رجل قط عشره آلاف من حلها(304)
هيچ كس هرگز از حلال ده هزار (درهم ) جمع نكرده است . و اين فرموده
امام صادق (ع ):...و لم يجتمع عشرون الفا من
حلال
(305) بيست هزار (درهم ) از حلال فراهم نمى شود،
كه در فصل بيست و پنجم از آن سخن خواهيم گفت .(306)
مسئله 8- مال فراوان رحمت نيست : قرآن كريم درباره صاحبان اموال مى
فرمايد: الذى جمع مالا و عدده
(307) آن كس كه مال را جمع كرد و آن را همى شمرد، كه
جمع مال را به خود انسان نسبت مى دهد. و مى فرمايد:
و رحمت ربك خير مما يجمعون
(308) رحمت پروردگار تو از آنچه جمع مى كنند
بهتر است ، كه رحمت همان قسمت است ، و آن - چنانكه در حديث گذشت - جز
مقدارى محدود و درخور نيست . و چون مال فراوان و غير محدود سرگرم كننده
و بازدارنده انسان است از ياد خدا و انجام دادن تكاليف ، و ايجاد تباهى
و طغيان و سنگدلى مى كند - چنانكه در آيات و احاديث آمده است - پس
البته رحمت نخواهد بود، بلكه چيزى است كه متكاثران با حرص جمع مى كنند،
و نسبت به آن بخيلند و به انفاق كردن از آن در راه خدا نمى پردازند، تا
امكان آن پيدا شود كه رحمتى براى آنان باشد.
مسئله 9- مال فراوان خير نيست : امام صادق (ع ) مى فرمايد؛
ما اعطى الله عبدا ثلاثين الفا، و هو يريد به
خيرا(309)
خدا به بنده اى كه خير او را بخواهد، سى هزار (در هم ) نمى دهد)).
و هرگاه اين مقدار - اگر چه به مقياس اين عصر - براى دارنده آن ،
((خير)) به شمار نرود، پس
درباره ثروتهاى بزرگ و مالكيتهاى از اندازه بيرون چه مى انديشيد؟! و
مال فراوان از آن جهت رحمت و خير نيست كه - در واقع - چيزى نمى تواند
باشد جز آنچه از اموال و حقوق ديگران ربوده شده است ، و در راه به دست
آمدن آن ديگران مورد بهره كشى ظالمانه قرار گرفته اند.
مسئله 10- تكاثر راه شيطان است : قرآن كريم مى فرمايد:
((كلوا بخوريد)) و ((انفقوا
انفاق كنيد))، و نمى فرمايد: ((اجمعوا
جمع كنيد)) و ((اكنزوا
گنج بسازيد)) و ((ادخروا
بيش از اندازه نياز ذخيره كنيد)) (و از دسترس
ديگران خارج سازيد)؛ چرا؟ چون گرد آوردن مال و ذخيره كردن آن ، باعث
خروج مال از وضع الاهى آن است ، پس سبب محروميت ديگران مى شود، و
بنابراين عملى شيطانى خواهد بود. از اينرو مى نگريم كه پيامبر اكرم (ص
) تكاثر و جمع كردن مال و تفاخر به فزوندارى را عملى در راه شيطان مى
داند، ...و ان كان يسعى تفاخرا و تكاثرا، فهو فى
سبيل الشيطان
(310) اگر براى تفاخر و تكاثر تلاش مى كند، پس
در راه شيطان است ، و امام على بن الحسين سجاد(ع )، ((جمع
كردن مال را از وسوسه هاى شيطان و دميدن او در جان آدمى مى داند))،
...فليس فى غنى الدنيا راحه ، و لكن الشيطان
يوسوس الى ابن آدم ان له فى جمع ذلك راحه ؛ و انما يسوقه الى التعب فى
الدنيا، و الحساب عليه فى الآخرة
(311) در ثروت دنيا (بخودى خود)، آسايشى وجود
ندارد، ليكن شيطان در آدميزاد چنين وسوسه مى كند كه جمع مال باعث راحتى
و آسايش است ، و او را به تحمل رنج در دنيا وامى دارد، و حساب آخرت نيز
بر عهده او باقى است .
2- حد الاهى اموال :
در فصل نخست اين باب آيات و احاديث دال بر محدوديت مال و جايگاه
الاهى آن را آورديم ، و در ((نگاهى به سراسر فصل
)) بتفضيل درباره آن به بحث پرداختيم ، و اين
مطلب را به اثبات رسانديم كه مال ، از نظر قرآن كريم ، موضعى الاهى
دارد، كه واجب است از آن تجاوز نشود. پس شايسته است كه خواننده محترم
آن فصل و ((نگاهى بر سراسر))
آن را باز نگرد، و با ژرفپژوهشى بار ديگر آن را بخواند، از اين رو در
اينجا سخن را نمى گستريم ، و تنها به بحثى فشرده مى پردازيم ؛ تا
((نگاهى به سراسر فصل ))،
از اين موضوع كه در خود فصل آمده است تهى نباشد:
حد الاهى براى مال آن اندازه است كه سبب برپايى فرد و خانواده او و
قوام اجتماع باشد؛ پس هر چه از اين اندازه تجاوز كند، بر ضد قوام است و
از تكاثر طرد شده محسوب مى شود.
ژرفبينى در چهار نكته
در اينجا خوانندگان را به ژرف انديشى در چهار نكته فرا مى خوانيم :
نكته نخست : ((قيام )) و
((قوام )) در لغت يك معنى
دارند، يعنى چيزى كه بر سر پا ايستادن و ثبات امرى وابسته به آن است .
راغب اصفهانى مى گويد: ((قيام و قوام به هر چيزى
گويند كه سبب برپايى و استوار مانى چيز ديگرى باشد، مانند ستون و تكيه
گاه ، براى چيزى كه ستون آن را بر سر پا نگاه مى دارد، يا آن چيز به آن
متكى است ، چنانكه در اين آيه آمده است : و لا
تؤ توا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما(312)
اموال خودتان را كه خدا براى شما قيام قرار داده است به سفيهان مدهيد
يعنى چيزى قرار داده است كه شما را (و زندگى شما را) سر پا و استوار
نگاه مى دارد)).
و مراد از آن (واژه ((قيام ))
در آيه ، هر چيزى است كه زندگى همه افراد اجتماع به آن وابسته است . پس
دو حديث منقول از امام صادق (ع ) يعنى : القوام
و ضده المتكاثره
(313) (قوام كه ضد آن مكاثر است )، و
القوام هو الوسط(314)
(قوام همان حد وسط است )، آيه ياد شده را تفسير مى كنند و مقصود آن را
آشكار مى سازند. حديث كاظمى نيز - كه در خود فصل آورده شد - همين منظور
را بصراحت مى رساند.
نكته دوم : حد الاهى مال - كه آن را قرآن كريم بيان و تعيين كرده است -
بر شالوده عدل و حكمت استوار است ، پس به طبع شامل تكاثر نمى شود، نه
در مالكيت و نه در مصرف كردن ، زيرا كه تكاثر و افزونخواهى از
((سپاهيان جهل )) است ،(315)
بنابر اين با حكمت و عدل و ايمان و عقل تضاد دارد.
نكته سوم : تعبير ((قياما))
حدود كمى و كيفى مال را در زمينه اجتماعى نيز - به دليل ارتباط ناگزير
زندگى فرد يا اجتماع - معين مى كند. با توجه به اين امر لازم مى آيد كه
نظام توليد و توزيع و واردات و مصرف نيز مطابق با حد و ميزان الاهى ياد
شده باشد؛ و كميت توليد و واردات و مقدار هر چه توليد يا وارد مى شود
مطابق با ميزانى باشد كه مايه ((قوام
)) است ، يعنى اندازه اى كه قوام زندگى افراد و
سامانيابى زندگيها همه وابسته به آن است ، نه بيشتر و نه كمتر. نيز
واجب است كه كيفيت توليد و واردات و نوع كالاها و اجناس و اغذيه - همه
- از آنگونه باشد كه مايه قوام زندگى افراد و سامانيابى زندگى همگان
باشد، نه با كيفيت بالاتر و نه پايين تر. پس بايد نه كميت (و مقدار)
اسرافى باشد، و نه كيفيت (نوع كالا) اترافى ، تا زندگيها و معيشتهاى
مردمان بر شالوده اى ((قوامى ))
به گردش در آيد، نه بر شالوده مصرف افراطى و اشرافى و تفاخرى ، كه به
بهره مند شدن بيش از اندازه اقليت و محروم ماندن اكثريت افراد جامعه مى
انجامد. و اين هر دو چگونگى - بناگزير - در اسلام ممنوع است .
نكته چهارم - قوام هر چيز به آن است كه در حد وسط و معتدل جاى گرفته
باشد، چنانكه امام صادق (ع ) به آن اشاره فرموده است و آن را به نكته
نخست نقل كرديم ، به همين جهت ، تجاوز از حد ((قوامى
)) - بر اساس سنتهاى الاهى - سبب فرو ريختن
طبيعت قوامى هر چيز و خروج آن از اقواميت است ؛ زيرا كه تجاوز ياد شده
عامل ((قوامى )) را به
((ضد قوامى )) مبدل مى
سازد، به همانگونه كه خوراك كه عامل حياتى است و قوام جسم وابسته به آن
است ، هنگامى كه استفاده از آن از حد قوامى تجاوز كند، به عامل فساد و
از بين بردن بدن مبدل خواهد شد؛ پس تضاد تكاثر با قوام ، و قوام با
تكاثر، مبتنى بر اين اصل است ، يعنى اصل ((تبدل
شى ء قوامى به ضد قوامى ، به هنگام خروج از حد خود)).
بنابر آنچه گفتيم ، ((اقتصاد تكاثرى
))، به هيچ وجه ارتباط و وابستگى به
((اقتصاد اسلامى قوامى ))
ندارد، بلكه متضاد و متباين با آن است ، كه بارها به آن اشاره كرده ايم
، و با اين اميدوارى بحث درباره اين موضوع را - در مناسبتها - مكرر مى
كنيم (اگر چه بيشتر اين تكرارها از اشاره و نكته اى ناگفته خالى نيست
)، و پيوسته آيات و احاديث مى آوريم ، كه جامعه اسلامى آن را به عنوان
يك اصل براى نظام مالى و جهتگيريهاى اقتصادى خود بپذيرد، و از اين راه
به جايگاهى برسد كه همه مردم به قسط و عدل قيام كنند، و جامعه اسلامى -
بواقع - جامعه اى اسلامى باشد و نمونه اى قرآنى .
آگاهى
كلمه ((قوام )) را
در پاره اى جاها- به پيروى از ضبط قرآنى - با فتح ((قاف
)) آورده ايم ، و آن به معنى ((وسيله
معيشت )) و ((قوت كافى
)) است . صاحب ((قاموس
)) مى گويد: ((قوام ، بر
وزن سحاب ، يعنى چيزى كه با آن زندگى كند (و به زندگى خود ادامه دهند)،
و با كسر قاف به معناى نظام هر چيز و ستون و ركن آن است
)). و در ((لسان العرب ))
آمده است كه ((القوام ، العدل ))،
و واژه ((قوام )) را در
آيه ((و كان بين ذلك قواما))،
به همين معنى گرفته است ، يعنى عدل و اعتدال ، و از امام صادق (ع )
روايت شده است كه ((القوام هو الوسط(316)
قوام ، حد وسط و ميانه است ))، پس معناهايى كه
براى اين لفظ عرضه شده است ، همه مفهومى نزديك به يكديگر را بازگو مى
كنند؛ بنابراين ، اقتصاد قوامى (يا قوامى )، اقتصادى است كه سامان
دهنده زندگى و معيشت توده ها باشد، و براى همه ايجاد بسندگى كند، و
شرايطى شايسته و در خور پديد آورد، و زندگيها را بر شالوده توازن و عدل
بر سر پا نگاه دارد.
فصل بيست و چهارم : محدوديت مالكيت در تشريع
اسلامى (2)
اء- منع گذشتن از حد ميانه
قرآن :
1 و على الله قصد السبيل و منها جائر...(317)
بر خداوند است (نشان دادن ) راه ميانه ، و برخى از راهها منحرف است ...
2 يا ايها الذين آمنوا، لا تحرموا طيبات ما احل
الله لكم و لاتعتدوا...(318)
اى مردم با ايمان ! چيزهاى پاكيزه را كه خدا بر شما حلال كرده است حرام
مسازيد، و (از حد شرع ) تجاوز مكنيد...
3 كلو من طيبات ما رزقناكم و لا تطغوا فيه ...(319)
از چيزهاى پاكيزه اى كه روزى شما كرده ايم بخوريد، و در آن طغيان
(زياده روى ) نكنيد...
حديث :
1 الامام على (ع ): من ترك القصد جار.(320)
امام على (ع ): هر كس ميانه روى را ترك كند، ستم مى كند.
2 الامام على (ع ):...من تمسك بنا لحق ، و من
سلك غير طريقنا غرق ... و طريقنا القصد، و فى امرنا الرشد.(321)
امام على (ع ): ...هر كس به ما تمسك جويد (از ما پيروى كند)، به ما
ملحق خواهد شد؛ و هر كس از راهى جز راه ما برود غرق خواهد گشت ....و
راه ما، راه ميانه است ، و درست روى در پيروى از ماست .
3 الامام على (ع ): عليك بالقصد فى الامور، فانه
من عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل .(322)
امام على (ع ): بر تو باد ميانه روى در كارها، چه هر كس از راه ميانه
عدول كند، ستم كرده است ، و هر كس آن را بپذيرد به عدل رفتار كرده است
.
4 الامام الصادق (ع ): ...يا عيسى ! المال مال
الله ، جعله و دائع عند خلقه ، و امرهم ان ياكلوا منه قصدا، و يشربوا
منه قصدا، و يلبسوا منه قصدا، و ينكحوا منه قصدا، و يركبوا منه قصدا، و
يعودوا بما سوى ذلك على فقراء المؤ منين ، فمن تعدى ذلك كان اكله
حراما، و ما شرب منه حراما، و ما البسه منه حراما، و ما انكحه منه
حراما، و ما ركبوا منه حراما(323)
امام صادق (ع ): خطاب به يكى از اصحاب خويش : اى عيسى ! مال مال خدا
است كه آن را به امانت به بندگان خود سپرده و فرمان داده است تا با
اقتصاد و ميانه روى از آن بخورند، و با ميانه روى از آن بياشامند، و با
ميانه روى از آن بپوشند، و با ميانه روى از آن زناشويى كنند، و با
ميانه روى از مركب بهره مند شوند، و بقيه را به فقراى مؤ منان
بازگردانند، پس هر كس از اين حد درگذرد، آنچه مى خورد حرام است ، و
آنچه مى نوشد حرام است ، و آنچه مى پوشد حرام است ، و آنچه صرف زناشويى
مى كند حرام است ، و آنچه هزينه سوارى مى كنند حرام است .
نگاه كنيد به ((نگاهى به سراسر فصل
))،
ب - محدود سازى مال از
راه محدود سازى سود
حديث :
1 النبى (ص ): ربح المؤ من على المؤ من ربا.(324)
پيامبر (ص ): سودى كه مؤ منى از مؤ منى بگيرد، رباست .
2 الامام الصادق (ع ): ربح المؤ من على المؤ من
ربا.(325)
امام صادق (ع ): سود گرفتن مؤ من از مؤ من رباست .
3 الامام الصادق (ع ): ربح المؤ من على المؤ من
ربا، الا اءن يشترى باءكثر من مئة درهم ، فاربح عليه قوت يومك ؛ اءو
يشتريه للتجارة ، فاربحوا عليهم و ارفقوا بهم .(326)