ميزان الحكمه جلد ۸
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۱۰ -
ـ نـيـز در مـنـاجـات ـ : خداى من ! جرمم بزرگ است , زيرا با
انجام آن به ميدان جنگ با تو آمدم و گـنـاهـم سـتـرگ اسـت , زيـرا با ارتكاب آن تو
را به هماوردى طلبيدم اما وقتى جرم بزرگ خود وعـظـمت آمرزش تو را به ياد مى آورم ,
نتيجه اى را كه از مقايسه اين دو مى گيرم گذشت ناشى ازخشنودى توست .
ـ نيز در مناجات ـ : اگر گذشت كنى , چه كسى سزاوارتر از تو به گذشت است و اگر كيفر
دهى , چه كسى دادگرتر از تو در داورى است ؟
.
ـ بار خدايا! با من از روى گذشت خويش رفتار كن , نه از روى دادگريت .
ـ امـام صـادق (ع ) مى گفت : بار خدايا! سزامندى تو به گذشت بيشتر از سزامندى من به
مجازات است .
ـ امـام عـلـى (ع ): فـرمـانـبـردار خـدا بـاش و بـا يـاد او دمـخـور و در آن وقـت
كـه از او روى ـ;ج;ژخ& ّب; € مـى گردانى ,رويكرد او را به خود در نظر آر, او تو
را, با آن كه از وى روى گردانده اى و به ديگرى روى آورده اى , به عفو و بخشايش خويش
فرا مى خواند و تو را غرق در فضل و كرم خود مى گرداند! .
گذشت بخشنده به هنگام قدرت .
ـ عربى باديه نشين به رسول (ع ) عرض كرد: اى رسول خدا! روز قيامت چه كسى به
حساب خلايق مـى رسـد؟
فـرمـود: خـداى عـزوجل باديه نشين گفت : به خداوندگار كعبه سوگند كه نجات يـافـتـه
ايـم ! حـضـرت فـرمود: چگونه , اى باديه نشين ؟
عرض كرد: زيرا كريم هر گاه قدرت يابد ببخشايد.
موجبات بخشش خد.
قرآن .
((تـوانـگـران و آنـان كه گشايشى در كارشان هست , نبايد سوگند بخورند كه به
خويشاوندان و مـسـتمندان و مهاجران در راه خدا چيزى ندهند بايد ببخشايند و گذشت
كنند آيا دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد؟
و خدا آمرزنده مهربان است )).
((اينان را, باشد كه خدا ببخشايد كه خدا بخشايشگر آمرزگار است )).
ـ امـام صـادق (ع ): از كـسـى كـه به تو ستم كرده است گذشت كن همچنان كه دوست دارى
از توگذشت شود از بخشايش خدا نسبت به خودت پند گير.
ـ امام على (ع ): هر كه از حرامهاى خداوند خويشتندارى كند, بخشش خدا به سوى او
بشتابد.
ـ لـيـكـن خـداوند بندگان خود را به انواع سختيها مى آزمايد و به واسطه كوششهاى
گوناگون به بندگيشان مى كشد و به اقسام ناخوشايندها و ناملايمات مبتلايشان مى كند
تا بدين وسيله كبر رااز دلـهـايـشـان بـيـرون بـرد و فـروتنى را در جانهايشان جاى
دهد و آن را درهايى گشوده به سوى فضل خود و وسايل آسانى براى بخشش خويش قرار دهد.
عافيت .
عافيت .
ـ امـام عـلى (ع ): خدا را براى آن چه به ما عطا فرموده سپاس مى گوييم و براى
آن چه پيش خواهد آمـد از او يـارى مـى جـويـيـم و عافيت و سلامت در دين و عقيده را
از او مى طلبيم , همچنان كه سلامت بدنها را از او خواستاريم .
ـ امـام صادق (ع ): عافيت نعمتى پنهان (و ناشناخته ) است هر گاه باشد به دست
فراموشى سپرده مى شود (و كسى قدرش را نمى داند) و هر گاه نباشد به ياد آورده مى
شود.
ـ امـام عـلـى (ع ): بنده را نسزد كه به دو چيز اعتماد كند: عافيت و توانگرى , زيرا
در حالى كه اورا سـالـم مـى بـيـنـى نـاگـهـان بـيـمـار مى شود و در حالى كه
توانگرش مى بينى ناگهان به فقر دچارمى گردد.
ـ عافيت , گواراترين نعمتهاست .
ـ عافيت , بهترين دو جامه است .
ـ هيچ جامه اى زيباتر از عافيت نيست .
ـ اى مردم ! از خداوند يقين مسالت كنيد و عافيت طلبيد, زيرا كه بهترين نعمت عافيت
است .
ـ امام باقر(ع ): نعمتى چون عافيت نيست و عافيتى چون ياورى توفيق .
ـ امام على (ع ): عافيت دينى و دنيوى , نعمتى بزرگ و موهبتى عظيم است .
ـ با عافيت و سلامتى است كه لذت زندگى چشيده مى شود.
ـ هر عافيتى , به رنج و بلايى ختم مى شود.
ـ اگـر خـداونـد به شما عافيتى داد, بپذيريد و اگر مبتلا شديد, شكيبايى ورزيد, زيرا
فرجام ازآن پرهيزگاران است .
ـ هر نعمتى , در برابر بهشت ناچيز است و هر بلايى در قياس با آتش دوزخ , عافيت است
.
عواملى كه عافيت مى آورد.
ـ امام صادق (ع ): هر كه خوش دارد از عافيت طولانى برخوردار شود, تقواى خدا در
پيش گيرد.
ـ امام على (ع ): عافيت ده جز است نه جز آن در دم فرو بستن است مگر از ياد خدا و يك
جز در ترك همنشينى با نابخردان .
ـ پيامبر خدا(ص ): هر كس يك بار بر من صلوات فرستد خداوند درى از عافيت به رويش
بگشايد.
ـ امام على (ع ): هر كه به عافيت زير دستش رضايت دهد, از فرا دست خود سلامت روزيش
شود.
ترغيب به عافيت خواستن از خد.
ـ امام صادق (ع ): از خداوند بخشش و عافيت مسالت كنيد, زيرا شما مرد رنج و بلا
نيستيد پيش از شما افرادى از بنى اسرائيل بودند كه با اره شقه شدند تا كفر بورزند
اما كفر نورزيدند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) چـون شـنـيـد مـردى از خـداونـد طـلب صبر مى كند, فرمود: از
خدا بلا خواستى ,عافيت هم بخواه .
ـ مردى شنيد كه رسول خدا(ص ) در نماز مغرب سوره قارعه را مى خواند دعا كرد كه
خداونداو را بـه سبب گناهانش در دنيا عذاب كند پس بيمار شد رسول خدا(ص ) به او
فرمود: بد حرفى زدى چـرا نـگـفتى : ((اى پروردگار ما! ما را در دنيا و در آخرت نيكى
عطا فرما و از عذاب آتش نگهمان دار))؟
رسول خدا(ص ) براى سلامتى آن مرد دعا كرد و او بهبود يافت .
ـ پيامبر خدا(ص ) به مردى كه از شدت لاغرى مانند جوجه پر ريخته اى شده بود, فرمود:
آيااز خدا چـيزى خواسته اى ؟
عرض كرد: من در دعا مى گفته ام : بار خدايا! كيفرى كه در آخرت مى خواهى به من دهى ,
در همين دنيا بده پيامبر(ص ) به او فرمود: چرا نگفتى : ((بار خدايا! دردنيا و در
آخرت به ما نيكى عطا فرما و از عذاب آتش نگهمان دار))؟
رسول خدا(ص ) براى بهبودى آن مرد دعا كرد و خداوند او را شفا داد.
ـ امـام سجاد(ع ) مردى را ديد كه طواف كعبه مى كند و مى گويد: بار خدايا! به من صبر
عطافرما دستى به شانه او زد و فرمود: بلا مى طلبى ؟
بگو: بار خدايا! به من عافيت و شكر بر عافيت عطا فرما.
ـ پيامبر خدا(ص ): آرزوى رويارويى با دشمن را نكنيد و از خداوند عافيت مسالت كنيد
اماهر گاه بـا دشمنان رو در رو شديد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار ياد كنيد و اگر
دشمنان جار وجنجال و فرياد سر دادند شما سكوت اختيار كنيد.
ـ رو بـه رو شـدن بـا دشـمـن را آرزو مـكـنـيـد و از خـداوند عافيت و آسايش طلب
نماييد, زيرا شـمانمى دانيد كه از دشمنان چه گرفتاريها خواهيد ديد اما هرگاه با
آنان رو به رو شديد بگوييد: بـارخـدايـا! اى پـروردگار ما و آنان و اى كسى كه زمام
اختيار ما و آنها در دست توست اين تويى كـه آنـان را دچـار سـسـتـى و شكست مى كنى
سپس , روى زمين بنشينيد و اگر شما را در ميان گرفتندبرخيزيد و تكبير بگوييد.
ـ از خداوند چيزى خواسته نشده است , كه نزد او محبوبتر از عافيت باشد.
ـ امـام رضـا(ع ): يـوسـف (ع ) در زنـدان بـه درگـاه خـدا شـكـوه كرد و گفت : بار
خدايا! به چه سـبـب سـزاوار زندان شدم ؟
خداوند به او وحى فرمود كه : تو خود زندان را انتخاب كردى آن گاه كـه گـفـتـى :
پـروردگـارا! زنـدان را خـوشـتـر دارم از آن چه مرا به سوى آن فرا مى خوانند چرا
نگفتى :عافيت را خوشتر دارم ازآن چه مرا به سوى آن فرامى خوانند؟
.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ), در پاسخ به اين سؤال كه بهترين دعا چيست , فرمود: اين كه
ازپروردگارت بـخـشـايش و عافيت در دنيا و آخرت را طلب كنى روز بعد همان پرسنده آمد
وپرسيد: اى رسول خـدا(ص ) بـهترين دعا چيست ؟
فرمود: اين كه از پروردگارت بخشايش وعافيت در دين و دنيا و آخـرت طلب كنى فرداى روز
بعد مجددا آمد و پرسيد: اى رسول خدابهترين دعا چيست ؟
فرمود: اين كه از پروردگارت بخشايش و عافيت بخواهى روز چهارم آمد و پرسيد: اى رسول
خدا! بهترين دعا چيست ؟
حضرت فرمود: اين كه از پروردگارت بخشايش و عافيت در دنيا و آخرت را بخواهى , زيـرا
اگر بخشايش و عافيت در دنيا به تو داده شود و در آخرت نيز اين دو عطايت گردد بيگمان
رستگار شده اى .
ـ از خداوند عافيت طلب كنيد, زيرا بعد از (نعمت ) يقين , نعمتى بهتر از عافيت به
كسى داده نشده است .
دعاهايى در عافيت طلبى (از خدا).
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در دعـايـى كـه بـه فـرزنـد بـزرگـوار خود حسن (ع ) آموزش
داد ـ : تا زنده هستم هرگزميان من وعافيت جدايى مينداز.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در دعـا ـ : مـا را از بـلايـاى مـخـوف بـه سـلامـت دار و بـه
مـا در هـنـگـام رسيدن مصيبتهاى بزرگ صبر نيكو ارزانى دار.
ـ خـدايـا! در ايـن مجلس و وضع و حالى كه هستم مرا چنان گرامى دار كه زان پس هرگز
خوار وحقيرم نگردانى و چنان عافيتى عطايم فرما كه بعد از آن هرگز مبتلايم نفرمايى .
ـ بـار خـدايـا! مرا از هر بدى كه از آسمان به زمين فرود مى آيد و از هر بدى و
گزندى كه به آسمان فـراز مى رود و از هر بدى كه در دل زمين افشانده مى شود و هر بدى
كه از درونش بيرون مى آيد, به سلامت بدار.
ـ امام كاظم (ع ): بار خدايا! من از تو عافيت مسالت دارم , عافيت نيكو عطايم كن و
شكر برعافيت و شكر بر شكر عافيت ارزانيم فرما.
ـ پيامبر خدا(ص ) دعا مى كرد و مى فرمود: عافيت كامل عطايم فرما سپس مى فرمود:
عافيت كامل همان رسيدن به بهشت است و رستن از آتش .
ـ امـام صادق (ع ) ـ در بيان دعاى معروف ابوذر در ميان اهل آسمان ـ : بار خدايا!
ايمان به خودت و باور به پيامبرت و عافيت از همه بلايا و شكر بر عافيت و بى نيازى
از مردمان بد را, به من عطا فرما.
ـ امـام سجاد(ع ): بار خدايا! بر محمد و خاندان او درود فرست و جامه عافيت بر من
بپوشان عافيت در دنيا و آخرت را و با (عطاى نعمت ) تندرستى و امنيت و سلامت در دين
و بدنم وبينايى در دلم و راه افتادن كارهايم , بر من منت گذار.
بندگان خاص .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): خـداى عـزوجـل را بـنـدگانى است كه آنان را گرفتار بلا
نمى گرداند زندگى آنها را با عافيت قرين مى سازد و با عافيت به بهشتشان مى برد.
ـ خـداى تـعـالـى را بـنـدگـانـى اسـت كـه زنـدگـيـشان را با عافيت مى گذراند و در
عافيت مى ميراندشان و با عافيت به بهشتشان مى برد.
ـ امـام باقر(ع ): خداى عزوجل را خاصگانى است كه آنان را از بلا نگه مى دارد,
زندگيشان راقرين عـافـيـت مـى سـازد, بـا عافيت روزيشان مى دهد, در عافيت مى
ميراندشان , در عافيت مبعوثشان مى كند و با عافيت در بهشت جايشان مى دهد.
ـ امـام صـادق (ع ): خداى عزوجل را بندگان خاصى است كه با نعمت خود آنان را تغذيه
مى كند و عـافـيـت خـود را ارزانـيـشـان مى دارد و با رحمت خود به بهشتشان مى برد
بلاها و فتنه هابر آنها مى گذرد, اما زيانى به ايشان نمى رسانند.
كيفر.
كيفر.
قرآن .
((هـر چـه دربـاره تـو گـفـتـه مـى شود درباره پيامبران پيش از تو نيز گفته شده است
هر آينه پروردگار تو هم آمرزنده است و هم صاحب كيفرى دردآور)).
((و پـروردگـار تـو اعـلام كـرد كه كسى را بر آنان (قوم يهود) بگمارد كه تا روز
قيامت به عذابى ناگوار معذبشان گرداند هرآينه پروردگار تو زود كيفر مى دهد و نيز
آمرزنده و مهربان است )).
((بدانيد كه خدا سخت كيفر است و خدا آمرزنده و مهربان است )).
ـ امـام على (ع ) در وصف خداى سبحان , مى فرمايد: هيچ خشمى او را از مهرى باز نمى
دارد وهيچ مهرى او را از كيفرى غافل نمى سازد.
ـ خـداى سبحان پاداش را براى فرمانبرى از خود قرار داد و كيفر را براى نافرمانى
خويش , تابدين وسيله بندگانش را از خشم خود نگه دارد و آنان را به سوى بهشت خويش
براند.
ـ خـداى سبحان كيفر را براى نافرمانى از خود قرار داد, تا بندگانش را از خشم خويش
(گناهانى كه موجب خشم و انتقام او مى شود) نگه دارد.
ـ امـام عـلـى (ع ) در وصـف دنـيـا, مـى فـرمـايد: چه بگويم در وصف سرايى كه آغازش
رنج است وفرجامش نيستى ! حلال آن حساب و كتاب دارد و حرامش كيفر.
ـ امـام عـلـى (ع ) نـيـز دربـاره دنـيـا, مـى فرمايد: مى فريبد و زيان مى رساند و
مى گذرد خداى تعالى راضى نشده است كه دنيا را پاداش دوستان خود و كيفر دشمنانش قرار
دهد.
ـ بـدانـيـد كـه خـداى بـزرگ خـلايـق را در بـوتـه آزمـايـش نـهـاد, نـه ايـن كـه
آن چـه راـ ــ دردرون وضمايرخودنهفته داشتند,نمى دانست , بلكه تا آنان را بيازمايد
كه عمل كدام يك بهتراست , تا ثواب پاداش (كار نيك آنها) باشد و عقاب و كيفر سزا (ى
كار بدشان ).
ـ چيزى بدتر از بدى نيست , مگر كيفر بدى و چيزى خوبتر از خوبى نيست , مگر پاداش
خوبى .
ـ آن گـاه , بـازگـردانـدن امـانـت است , زيرا كسى كه اهل امانتدارى نباشد, ناكام
گردد امانت بـرآسـمـانـهـاى پـايـدار و زمـيـنـهاى گسترده و كوههاى بلند برافراشته
عرضه شد اما اينها از كيفرترسيدند! (و زير بار پذيرش اين امانت نرفتند).
انواع كيفرها.
قرآن .
((بگو: او مى تواند از فراز سرتان يا از زير پايتان عذابى بر شما فرستد, تا شما را
گروه گروه درهم افـكـنـد و خشم و كين گروهى را به گروهى ديگر بچشاند بنگر كه آيات
راچگونه بيان مى كنيم باشد كه به فهم دريابند)).
ـ امـام بـاقـر(ع ): هـمانا خداوند را كيفرهايى براى دلها و پيكرهاست (كيفرهاى روحى
وجسمى ): تنگى زندگى و سستى در عبادت و هيچ بنده اى به كيفرى سخت تر از سختدلى
مبتلانشده است .
ـ امـام صادق (ع ): خدا را دو كيفر است : يكى كيفر روحى و ديگرى مسلط ساختن برخى
ازمردم بر بـرخـى ديـگـر كـيـفـرهـاى روحى بيمارى است و نادارى و كيفر مسلط ساختن
مردم بريكديگر انـتـقـامـگـيرى است و اين است معناى سخن خداى عزوجل : ((و اينچنين
ستمگران را بريكديگر بگماريم به سبب اعمالى كه مى كردند)), يعنى گناهان گناه روح
كيفرش بيمارى ونادارى است و آن چـه از مـسلط ساختن است انتقامگيرى است همه اينها
كيفر و عذاب مؤمن دردنياست , ولى كافر خشم و انتقام از او در همين دنياست و عذاب
دردناك در آخرت
((11)) .
بيم كيفر دادن و عملى ساختن آن .
ـ پـيـامبر خدا(ص ): خداوند به هر كس براى كارى وعده پاداش دهد آن را عملى مى
سازد و به هر كس براى كردارى (زشت ) بيم كيفر دهد, اختيار با اوست (كه عملى سازد يا
ببخشد).
ـ از پـروردگـارم خواهش كردم كه افراد غافل و بى خبر نسل بشر را عذاب ندهد و او
آنان را به من بخشيد.
دادگرى خدا در كيفر دادن .
قرآن .
((هـيـچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نكشد و اگر گرانبارى كسى را به حمل كردن بار
خود فـرا خـوانـد, هـرچـند خويشاوند او باشد, از حمل آن سرباز زند تو فقط كسانى
رامى ترسانى كه از پـروردگـارشـان , نـاديـده , بيمناكند و نماز مى گزارند و هر كه
پاك شود براى خود پاك شده و سرانجام همه به سوى خداست )).
ـ امـام رضـا(ع ): خـداونـد بـى گـنـاه را بـه گـنـاه شـخص گنهكار مؤاخذه نمى كند و
خداى تعالى كودكان را به سبب گناهان پدران عذاب نمى كند ((و هيچ كس بار گناه ديگرى
را به دوش نكشد))((و براى انسان جز آنچه خود كند, نيست )).
ـ خـداى مـتعال هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف ندهد و بيش از قدرتش
بار(مسؤوليت ) بر دوش او نـنـهـد و هـر كس كارى كند, نتيجه اش را ببيند و هيچ كس
بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد.
پرهيز از شتاب در كيفر دادن .
ـ امـام عـلى (ع ): از شتاب در كيفر دادن بپرهيز, زيرا اين كار نزد خدا منفور
است و موجب نزديك شدن پيشامدها و دگرگونى (نعمتها) مى شود.
ـ در كـيـفر دادن گناه شتاب مورز و ميان آن دو جايى (و فاصله اى ) براى گذشت باقى
بگذار,تا بدين وسيله به اجر و ثواب دست يابى .
ـ امام حسن (ع ): گناه را زود كيفر مده و ميان آن دو راهى براى پوزش خواهى باقى
بگذار.
ـ امـام عـلـى (ع ): كـم گذشت بودن , زشت ترين عيبهاست و شتاب به خرج دادن
درانتقامگيرى , بزرگترين گناهان است .
خرد.
خرد.
قرآن .
((همانا در آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب و روز نشانه هايى است براى خردمندان
)).
((به هر كه خواهد حكمت مى دهد و به هر كه حكمت داده شود, خير فراوان داده شده است و
پند نگيرند مگر خردمندان )).
((اينچنين خداوند آياتش را براى شما بيان مى كند باشد كه خرد ورزيد)).
((و گفتند: اگر مى شنيديم و تعقل مى كرديم از اصحاب دوزخ نبوديم )).
ـ امـام كـاظـم (ع ): خـداى تـبـارك و تـعـالـى مردمان خردمند و فهميده را در كتاب
خود نويد داده فـرمـوده اسـت : ((پـس , نـويـد ده بـنـدگـان مرا آنان كه سخن را مى
شنوند و بهترينش را پيروى مى كنند اينان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده و
اينان همان خردمندانند)).
ـ امـام كـاظـم (ع ): خـداونـد مـى فـرمـايـد: ((هـمانا در اين پندى است براى كسى
كه صاحبدل بـاشـد))يـعـنـى خـردمـند باشد و فرموده است : ((هر آينه لقمان را حكمت
داديم )) يعنى فهم و خردمندى .
ـ امام على (ع ): خرد انسان سامان بخش (كارهاى ) اوست و ادبش جانمايه او و
راستگوييش پيشواى او و سپاسگزاريش كمال او.
ـ هر كه را خردمندى بنشاند نادانى او را برخيزاند.
ـ خداوند به هيچ انسانى خردى نسپرد, مگر اين كه روزى به وسيله آن نجاتش داد.
خرد نخستين آفريده خداست .
ـ پيامبر خدا(ص ): نخستين چيزى كه خدا آفريد, خرد است .
ـ امـام صادق (ع ): خداوند, جل ثناه , خرد را آفريد و آن نخستين موجود روحانى است
كه خداوند از سمت راست عرش , از نور خويش خلق كرد.
آنچه خرد از آن آفريده شده است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): خداوند خرد را از نورى آفريد, كه در علم ازلى او اندوخته
و نهفته بود وهيچ پيامبر مرسلى و هيچ فرشته مقربى از آن اطلاع نداشت .
ـ امام صادق (ع ): خداى بزرگ عقل را از چهار چيز آفريد: از دانايى و توانايى و
روشنايى ومشيت به امر پس , آن را به دانايى پايدار ساخت و در ملكوت پاينده .
نك : سخنان علامه مجلسى تحت عنوان ((بسط كلام لتوضيح مرام )), بحار, 1/99, باب
2796,باب 2827.
خرد محكمترين پايه است .
ـ امام على (ع ): خرد, محكمترين پايه است .
ـ خرد, مركب دانايى است , دانايى مركب بردبارى است .
ـ خرد از زشتكارى دور مى گرداند و به نيكيها فرا مى خواند.
ـ خرد, سامان دهنده هر كارى است .
ـ درستى و سامان يافتن هر كارى , با خرد ميسر است .
ـ خرد, شمشيرى برنده است .
ـ خرد, جامه نوى است كه كهنه نمى شود.
ـ خرد, به سوى عليين بالا مى رود.
ـ خرد, فرستاده حق است .
ـ خـرد, بـرتـريـن كسى است كه به او اميد بسته مى شود, نادانى زيانبارترين و كشنده
ترين دشمن است .
ـ خرد, انديشه و نگرش را نيكو مى گرداند.
ـ خرد موجب هشيارى و احتياط مى شود, نادانى فريب خوردن و هلاكت مى آورد.
ـ خردمندى , در غربت خويشاوندى است , بى خردى در وطن غربت است .
ـ خرد راهنمايى مى كند و مى رهاند, نابخردى گمراه مى كند و به هلاكت مى افكند.
ـ امام صادق (ع ): هيچ ثروتى پر بركت تر از خردمندى نيست و هيچ فقرى پست تر ازبى
خردى .
ـ امام حسن (ع ): هيچ ثروتى , بالاتر از خردمندى نيست .
ـ امام صادق (ع ): هيچ مالى , سودمندتر از خرد نيست .
ـ امام على (ع ): بهترين توانگرى , خردمندى است .
ـ پيامبر خدا(ص ): جانمايه آدمى خرد اوست و كسى كه خرد ندارد دين ندارد.
ـ افتخار انسان دين اوست و انسانيتش خلق (خوش ) او و ريشه اش خرد او.
ـ امـام على (ع ): بهترين بهره مرد, خرد اوست , اگر به ذلت افتد خردش او را به عزت
رساند,اگر زمـيـن خـورد بـلـنـدش كـند, اگر گمراه شود راهنماييش كند و اگر سخن
بگويد سخنش را استوارگرداند.
ـ زيور مرد, خرد اوست .
ـ زيبايى در زبان است و كمال در خرد.
ـ ريشه انسان , خرد (يا دل ) اوست و خردش دين او.
ـ در برابر روزگار, جز از خرد كمك نتوان گرفت .
ـ پيامبر خدا(ص ): حكايت خرد در دل , حكايت چراغ است در ميان خانه .
نقش خرد در زمينه فضيلتها.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): خـداونـد, چـيـزى بـهـتر از خرد قسمت بندگان خود نكرده
است پس , خـواب خـردمـنـد بـرتر از شب زنده دارى نادان است و در خانه ماندن خردمند
برتر از سفر كردن نـادان (بـراى طـاعـت خـدا مـانند حج و جهاد) است خداوند هيچ
پيامبر و فرستاده اى را مبعوث نـكـردمـگـر آن گـاه كـه خردش به كمال رسيد و خردش
برتر از همه خردهاى امتش گشت و آنـچـه پـيـامـبـر(ص ) در درون خـود دارد برتر از
كوشش كوشندگان است و بنده فرايض خدا را نـگـزاردمـگر آن گاه كه درباره او تعقل ورزد
و همه عابدان در فضيلت عبادتشان به پاى فضيلت عـبـادت خـردمندان نرسند خردمندان
همان اولوا الالبابند كه خداى بزرگ فرموده است : ((و پند نگيرندمگر اولو الالباب
)).
ـ امـام كـاظـم (ع ) در سـفارش به هشام بن حكم مى فرمايد: اى هشام ! ميان بندگان
چيزى برتر ازخرد تقسيم نشده است خواب خردمند برتر از شب زنده دارى نادان است خداوند
هيچ پيامبرى را جـز خردمند برنينگيخت تا خردش برتر از همه كوشش كوشندگان باشد و
بنده هيچ فريضه اى از فرايض خدا را نگزارد مگر آن گاه كه درباره خدا تعقل ورزيد (و
او را شناخت و به لزوم اطاعت از او پى برد).
نقش خرد در كيفر و پاداش .
ـ امـام باقر(ع ): چون خداوند عقل را آفريد به او فرمود: رو كن و او رو كرد,
سپس فرمود:برگرد و او بـرگـشـت آن گـاه فـرمود: به عزت و جلالم سوگند كه من آفريده
اى نيكوتر از تونيافريده ام
((12)) .
تـو را فرمان مى دهم و تو را نهى مى كنم (مخاطب امر و نهى من تو هستى ), تو را
پاداش مى دهم و تو را به كيفر مى رسانم .
ـ از جمله چيزهايى كه به موسى (ع ) وحى شد, اين بود: من بندگان خود را به اندازه
خردى كه به آنها داده ام بازخواست مى كنم .
ـ در روز قـيـامـت , خـداونـد بـه انـدازه عقلى كه در دنيا به بندگان داده است در
رسيدگى به حساب آنها دقت به خرج مى دهد.
ـ در كـتـاب ـ مـقصود كتابى از على (ع ) است ـ خواندم كه ارزش هر كس به اندازه
شناخت اوست هـمانا خداى تبارك و تعالى مردم را به اندازه عقل و فهمى كه در دنيا به
آنها داده است حسابرسى مى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): هر گاه شنيديد كه فلان مرد آدم خوبى است به خوب بودن خرد
اوبنگريد, زيرا به ميزان خردش پاداش داده مى شود.
ـ سـلـيـمـان در حـضـور امـام صـادق (ع ) از عـبـادت و ديندارى و فضايل مردى سخن به
ميان آورد,حـضـرت پـرسـيـد: خـرد او چـگـونـه اسـت ؟
(سـليمان مى گويد:) عرض كردم : نمى دانم حضرت فرمود: پاداش به اندازه خرد داده مى
شود.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) به عده اى كه از مردى تعريف مى كردند, فرمود: خرد اين مرد
چگونه است ؟
عرض كردند: اى رسول خدا, ما از كوشش او در عبادت و كارهاى خوب به عرض شمامى رسانيم
و شـمـا دربـاره خرد او از ما مى پرسيد؟
حضرت فرمود: همانا آدم نابخرد, با بى خردى خود كارهايى بـدتر از زشتكارى فرد نابكار
مرتكب مى شود فرداى قيامت بندگان به اندازه عقل خود به درجات دست مى يابند و به
مقام قرب پروردگارشان مى رسند.
ـ مرد اهل جهاد و نماز و روزه و امر به معروف و نهى از منكر است , اما در روز
رستاخيز جزبه اندازه خردش پاداش داده نمى شود.
پيشوايى خرد.
ـ امـام عـلى (ع ): خردها, پيشوايان انديشه هايند و انديشه ها پيشوايان دلها و
دلها پيشوايان حواس و حواس پيشوايان اندامها.
ـ امـام صادق (ع ): منزلت دل در بدن , به منزله پيشواست در ميان مردم كه اطاعتش بر
آنان واجب مى باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): دانش , پيشواى عمل است و عمل پيرو آن .
ـ امام على (ع ): خرد, ريشه دانش و دانايى است و انگيزه فهم .
پشتوانگى خرد.
ـ امـام صـادق (ع ): پـشـتـوانـه انـسـان خرد است و هوشمندى و فهميدگى و حافظه
و دانش از خـردبـرمـى خـيـزد پـس , هـرگاه خردش با نور تاييد شود, دانا باشد و حافظ
و تيزهوش و زيرك وفـهـمـيـده و بـا خـرد بـه كـمـال مـى رسـد و خرد راهنماى او و
مايه بينش و بصيرتش و كليد كارهاى اوست .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هـر چيزى پشتوانه اى دارد و پشتوانه مؤمن خرد اوست و به
اندازه خردش پروردگارش را بندگى مى كند.
ـ امام صادق (ع ): ميان بندگان چيزى به كمى پنج چيز تقسم نشده است : يقين و قناعت
وصبر و شكر و آنچه همه اينها را تكميل مى كند خرد است .
نقش خرد در سعادت دو سر.
ـ امـام حـسن (ع ): با خرد است كه هر دو سرا به دست مى آيد و هر كه از خرد
محروم باشد از هردو سرا محروم شود.
ـ پيامبر خدا(ص ): خير و خوبى , تماما, با خرد به دست مى آيد و كسى كه خرد ندارد
دين ندارد.
ـ امام على (ع ): هر شجاعتى , نيازمند خرد است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): هر چيزى براى خود ابزار و ساز و برگى دارد و ابزار و ساز و
برگ مؤمن خرد اسـت , هر چيزى مركبى دارد و مركب انسان خرد است , هر چيزى غايتى دارد
و غايت عبادت خرد اسـت , هـر قومى سرپرستى دارد و سرپرست عابدان خرد است , هر
بازرگانى كالايى دارد و كالاى كوشندگان خرد است , هر ويرانيى را آبادانى است و
آبادانى آخرت خرداست و هر گروه مسافرى براى خود خيمه اى دارند كه سر پناهشان است و
خيمه مسلمانان خرداست .
ـ امام على (ع ): با خرد, ژرفاى حكمت استخراج مى شود و با حكمت ژرفاى خرد.
ـ امام كاظم (ع ): هر كه خواهان توانگرى بدون داشتن مال و ثروت و آسودگى دل
ازحسدورزى و داشتن دين سالم است , بايد با تضرع از خداى عزوجل بخواهد كه خردش را
كامل گرداند.
حجيت عقل .
ـ امـام كـاظـم (ع ): خـداونـد را بـر مـردمـان دو حـجـت اسـت : حجتى بيرونى و
حجتى درونى حجت بيرونى همان فرستادگان و پيامبران و امامان (ع ) هستند و حجت درونى
همان خردها.
ـ ابن سكيت به امام هادى (ع ) عرض كرد: به خدا سوگند كه نظير شما هرگز نديده ام
بفرماييدكه امـروزه حجت بر مردم چيست ؟
حضرت فرمود: عقل , كه به واسطه آن امام راستين رامى شناسد و تصديقش مى كند و امام
دروغين را مى شناسد و تكذيبش مى نمايد ابن سكيت گفت : به خدا قسم كه جواب (درست )
همين است .
ـ امام صادق (ع ): حجت خدا بر بندگان پيامبر است و حجت ميان بندگان و خدا خرد است .
ـ امـام كـاظم (ع ): خداى تبارك و تعالى با خردها محبتها را بر مردم تمام كرد و
پيامبران را بابيان يارى رساند و با دلايل , آنان را به ربوبيت خود رهنمون شد.
ـ امـام كـاظم (ع ) در سفارش به هشام بن حكم فرمود: خداوند پيامبران و رسولان خود
را به سوى بـنـدگانش نفرستاد مگر براى اين كه درباره خدا انديشه كنند پس , هر كس از
آنان كه شناختش بـهـتر باشد, دعوت را پذيراتر باشد و داناترينشان به كار خدا, كسى
است كه خردش نيكوتر باشد و كسى كه خردش كاملتر باشد, در دنيا و آخرت بلند پايه تر
باشد.
مصيبت بى خردى .
ـ امام باقر(ع ): مصيبتى , چون بى خردى نيست .
ـ امام على (ع ): نادارايى , بدتر از بى خردى نيست .
ـ امـام صـادق (ع ): هـر گـاه خـداونـد بخواهد نعمتى را از بنده اى بگيرد, نخستين
چيزى كه در اوتغيير مى دهد خرد اوست .
ـ پيامبر خدا(ص ): جانمايه انسان خرد اوست و كسى كه خرد ندارد دين ندارد.
ـ امـام عـلـى (ع ): كـسـى كـه بيشترين چيزى كه در او هست خردش نباشد, بيشترين چيزى
كه دروجود او هست مايه مرگ او مى شود.
دوست آدمى خرد اوست .
ـ امـام على (ع ): دوست هر انسانى خرد اوست و دشمن او بى خرديش , خردها اندوخته
اند و اعمال گنجينه .
ـ امام رضا(ع ): دوست هر آدمى , خرد اوست و دشمن او بى خرديش .
ـ امام على (ع ): خرد, دوستى است كه با او قطع رابطه شده و هوس , دشمنى است كه از
آن پيروى مى شود.
ـ شـخـص مـورد اعـتـمـاد كـسـى اسـت كـه خـردمند و ديندار باشد و كسى كه از خردمندى
و انسانيت بى بهره است , سرمايه اش گناه باشد و دوست هر كسى خرد اوست و دشمن او بى
خرديش .
ـ هيچ ساز و برگى سودمندتر از خرد نيست و هيچ دشمنى زيانبارتر از نادانى نمى باشد.
دوست صميمى مؤمن خرد اوست .
ـ امام على (ع ): خرد, دوست صميمى مؤمن است .
ـ خرد, دوست صميمى آدمى است .
ـ امام صادق (ع ): خرد, راهنماى مؤمن است .
ـ امام على (ع ): خرد, به كسى كه از او راهنمايى بخواهد خيانت نمى كند.
ـ پـيامبر خدا(ص ): از خرد راهنمايى بجوييد, تا راهنمايى شويد و از آن نافرمانى
نكنيد, كه پشيمان مى شويد.
ـ امام على (ع ): از خردت تو را همين بس , كه راه و بيراهه را بر تو روشن سازد.
نفس در كشاكش ميان خرد و هوس .
ـ امـام عـلى (ع ): خرد, سردار سپاه رحمان است و هوس , فرمانده سپاه شيطان و
هريك نفس را به سوى خود مى كشاند پس , هركدام پيروز شود, نفس در طرف او قرار مى
گيرد.
ـ خـرد و شهوت دو دشمنند ياور خرد دانش است و آراينده شهوت هوس ميان اين دو برسر
نفس كشمكش است و هركدام چيره شود, نفس در جانب او قرار مى گيرد.
دين و خرد.
قرآن .
((در اين سخن براى كسى كه صاحبدل است يا با حضور گوش فرا مى دارد, اندرزى است )).
((آنـان كـه از دانش برخوردارى يافته اند, مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت بر
تو نازل شده حق است و به راه خداى پيروزمند ستودنى راه مى نمايد)).
ـ امـام كـاظـم (ع ) در سفارش به هشام بن حكم , مى فرمايد: اى هشام ! خداى تعالى در
كتاب خود مى فرمايد: ((همانا در اين سخن براى كسى كه صاحبدل باشد پندى است )) مراد
از دل , خرداست و فرموده است : ((هر آينه ما به لقمان حكمت داديم )) يعنى : فهم و
خرد.
ـ امام على (ع ): ديندار نيست , كسى كه خردمند نباشد.
ـ امام صادق (ع ): هر كه خردمند باشد, ديندار است و هر كه ديندار باشد, به بهشت مى
رود.
ـ امام على (ع ): ديندارى و فرهيختگى , نتيجه خردمندى است .
ـ پيامبر خدا(ص ): خرد نورى است كه خداوند براى انسان آفريد و آن را روشنگر دل
قرارداد, تا در پرتو آن تفاوت ميان ديدنيها و ناديدنيها را بشناسد.
ـ امام على (ع ): مؤمن ايمان نياورد, مگر آن گاه كه خرد ورزيد.
ـ ديندارى به اندازه خردمندى بستگى دارد و نيروى يقين به اندازه ديندارى .
تفسير خرد.
ـ پـيامبر خدا(ص ): همانا خرد زانوبند نادانى است و نفس (اماره ) مانند
شرورترين جنبدگان است كه اگر پايش بسته نشود, بيراهه مى رود.
ـ امام على (ع ): نفسها رهايند اما دستان خردها, مهار آنها را نگه مى دارند و نمى
گذارند آدمى را به بدبختيها دراندازند.
ـ خرد, آن است كه دانسته سخن بگويى و به آنچه مى گويى عمل كنى .
ـ امام حسن (ع ) در پاسخ به آن كه خرد چيست , فرمود: جام اندوه را جرعه جرعه نوشيدن
تادست دادن فرصت .
ـ امـام رضـا(ع ), نيز در پاسخ به همين سؤال , فرمود: جام اندوه را جرعه جرعه
نوشيدن وتسامح با دشمنان و مدارا با دوستان .
ـ امام حسن (ع ), نيز در پاسخ به همين سؤال , فرمود: جام اندوه را جرعه جرعه نوشيدن
وتسامح با دشمنان .
ـ امـام عـلـى (ع ): خـرد آن است كه ميانه روى كنى و از زياده روى بپرهيزى و وعده
دهى وخلف وعده نكنى و هر گاه به خشم آمدى بردبارى نشان دهى .
ـ پـيامبر خدا(ص ): خرد نورى است كه خداوند براى انسان آفريد و آن را روشنگر دل
قرارداد, تا به وسيله آن تفاوت ميان ديدنيها و ناديدنيها را بشناسد.
ـ امام على (ع ): خرد, در حقيقت , دورى كردن از گناه است و عاقبت نگرى و هشيارى
واحتياط.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): خداى تبارك و تعالى , خرد را از نورى اندوخته و نهفته در علم
ازلى خويش آفـريـد كـه هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى از آن آگاه نبود پس , دانش را
نفس خردقرار داد و فهم را جان آن و پارسايى را سرش و آزرم را در چشمانش و حكمت را
زبانش ومهربانى را دهانش و دلـسـوزى را دلـش آن گـاه درون آن را با ده چيز انباشته
محكم كرد: با يقين و ايمان و راستى و آرامش و اخلاص و مدارا و دهش و قناعت و تسليم
و سپاسگزارى .
عـلامـه طـبـاطـبـايـى , رضـوان اللّه تعالى عليه , درباره آيه ((اينچنين خداوند
آيات خود را براى شـمـاروشن مى كند, باشد كه خرد ورزيد)) مى نويسد: عقل در اصل به
معناى بستن و نگهداشتن اسـت ,اطـلاق نـام عـقـل بـر آن نوع از ادراك انسان كه به آن
اعتقاد مى بندد و بر آنچه كه ادراك مى كند وبر نيرويى كه گمان مى رود يكى از قواى
متصرفه انسان است و به واسطه آن خوب و بد و حـق وبـاطـل را تـشخيص مى دهد, به همين
جهت و از همين معناست در مقابل عقل تعبيراتى چون جنون و سفاهت و حماقت و جهل است كه
به اعتبارات مختلف به كار مى روند.
واژگـانـى كـه در قـرآن كـريـم دربـاره انـواع ادراك بـه كار رفته فراوانند و شايد
به بيست واژه بـرسـنـدمـانـنـد: ظـن , حـسـبـان , شعور, ذكر, عرفان , فهم , فقه ,
درايت , يقين , فكر, راى , زعم , حـفـظ,حـكـمـت , خبره , شهادت و عقل كلماتى چون
قول و فتوى و بصيرت و امثال اينها نيز در شمارهمين واژگانند.
ظـن : عـبـارت اسـت از بـاور غـالـب , هـر چـنـد بـه مـرحـلـه جـزم و قـطـع نرسد
حسبان نيز بـه هـمـيـن مـعـناست ,منتهابه نظرمى رسد كه كاربرد حسبان در ادراك ظنى
كاربردى استعارى بـاشـدمـانند: عد به معناى ظن ريشه اين واژه از جملاتى مانند: ((عد
زيدا من الابطال و حسبه )) است ,يعنى زيد را در شمار قهرمانان به حساب آورد (او را
قهرمان پنداشت ).
شـعور: ادراك دقيق و باريك را گويند و برگرفته از شعر (مو) است , به دليل باريكى و
ظرافت آن ايـن كـلـمـه غـالـبـا دربـاره مـحـسـوس به كار مى رود نه معقول اطلاق
مشاعر بر حواس نيز از همين جاست .
ذكر يا يادآورى : به معناى حاضر كردن صورت نهفته در ذهن بعد از غايب شدن آن از
ادراك است , يـا بـه مـعناى نگه داشتن آن از غايب شدن از ادراك (به ياد سپردن صورت
ذهنى وجلوگيرى از فراموش شدن آن ).
عرفان و شناخت : عبارت است از تطبيق صورت پديد آمده در قوه مدركه بر آنچه در ذهن
اندوخته شـده است به همين دليل گفته شده است : عرفان و شناخت ادراكى است بعد از
علمى كه پيشتر حاصل شده است .
فهم : نوعى انفصال و تاثيرپذيرى ذهن است از خارج به واسطه نقش بستن صورت شي خارجى
در ذهن .
فقه :عبارت است ازپايدارى دراين صورت نقش بسته در ذهن و استوارى در تصديق .
درايت : به معناى فرو رفتن در اين پايدارى و استوارى تا آن كه خصوصيت معلوم و
زواياى پنهان و ويژگيهاى آن درك و شناخته شود به همين دليل در مقام اهميت دادن و
بزرگ دانستن امرى به كار مى رود خداى تعالى فرموده است : ((آن روز بر حق چيست آن
روز بر حق و چه دانى كه آن روز بـر حـق چـيـسـت )) و فـرمـوده است : ((ما آن را در
شب قدر نازل كرديم و چه دانى كه شب قدر چيست )).
يـقـيـن : به معناى قوت و استحكام يافتن ادراك ذهنى است به گونه اى كه زوال و سستى
در آن راه پيدا نمى كند.
فكر: نوعى سير و مرور بر معلومات موجود حاضر است , براى پى بردن به مجهولات وابسته
به آنها.
راى : عـبارت است از تصديق حاصل از فكر و انديشيدن , منتها غالبا در علوم عملى , چه
علومى كه عـمـل به آنها سزاوار و لازم است و چه آنهايى كه اين گونه نيستند, به كار
مى رود نه علوم نظرى مـربوط به امور تكوينى واژه هاى بصيرت و افتا و قول نيز نزديك
به اين واژه و معناى آن مى باشند, جز آن كه كاربرد واژه قول به نظر مى رسد كه
كاربردى استعارى و از قبيل استفاده از لازم به جاى ملزوم است , زيرا قول و گفتار
درباره چيزى مستلزم اعتقاد به مدلول آن است .
زعم : عبارت است از تصديق از آن جهت كه صورتى است در ذهن , خواه اين تصديق ,تصديقى
راجح باشد يا همراه با جزم و قطع .
علم : همچنان كه گذشت ادراكى است بازدارنده از ادراك نقيض آن .
حفظ: به معناى ضبط و نگهدارى صورت علمى و ذهنى است به گونه اى كه دگرگونى و زوال به
آن راه پيدا نمى كند.
|