عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

محمد حكيمى

- فهرست -


پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((ابشر كم بالمهدى يبعث فى امتى ... يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحا. فقال له رجل : و ما صحاحا؟ قال : السوية بين الناس . (189) ))
- به مهدى بشارتتان مى دهم . او از ميان امت من برانگيخته مى شود... ساكنان آسمان و زمين از او خشنود خواهند بود. او مال را درست درست تقسيم مى كند مردى پرسيد: درست درست چيست ؟ فرمود: ((ميان همه ، مساوى .))
امام باقر عليه السلام :
((... فانه (القائم ) يقسم السوية ، و يعدل فى خلق الرحمان : البر منهم و الفاجر... (190) ))
-... امام قائم (اموال را) برابر تقسيم مى كند و ميان (همه ) مردم - نيكوكار و بدكار - به عدالت رفتار مى نمايد... .
((و يسوى بين الناس حتى لاترى محتاجا الى الزكاة ... (191) ))
-... (امام مهدى عليه السلام ) ميان مردم به مساوات رفتار مى كند، به گونه اى كه به زكات نيازى نباشد...
تعاليم اسلامى در اين زمينه فراوان است . در اينجا به همين چند حديث بسنده مى گردد. برخى ديگر از اين احاديث در فصل ((رفاه اقتصادى )) ياد شد و تفسير و تبيين گشت .
تشكيلحكومت فراگير جهانى
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
از برنامه هاى امام مهدى عليه السلام ، تشكيل حكومت فراگير جهانى است ، و اداره همه اجتماعات از يك نقطه و با يك سياست و برنامه (192) . در آن دوران و به دست امام بزرگ انسان ، آرمان والاى تشكيل جامعه بزرگ بشرى و خانواده انسانى تحقق مى پذيرد و آرزوى ديرينه همه پيامبران و امامان و مصلحان و انسان دوستان بر آورده مى گردد.
بخش بزرگ تضادها و ستيزها و استكبارها و استضعافها در كل جامعه بشرى از حكومتها و درون كاخها سرچشمه مى گيرد، و به دست آلوده و نيرنگ باز دولتها و حكمفرمايان در ميان انسانها گسترش مى يابد. توده هاى مردم و افراد نوع انسانى ، در درون خود و گرايشهاى طبيعى كه دارند. نوع دوست و مهربانند، و چنين تضادها و جنگها و خونريزيها را بر سر منافع مادى روا نمى دانند، بويژه اگر درست تربيت شوند، و ذهنيتها و انديشه هاى انحرافى در آنها راه نيابد. كژيها، پرخاشگريها و خونريزيها و... با تحريك دولتهاى و به دست حكومتگران انجام مى گيرد، كه براى گسترش قدرت و استوار سازى بيشتر پايه هاى حكومت خود، به جذب و جلب منافع بيشتر دست مى يازند. و تضاد و درگيرى پديد مى آورند، و با تبليغ و تلقين و اجبار، توده هاى نجيب انسانى را به ناسازگارى و درگيرى وا مى دارند و روياروى يكديگر قرار مى دهند.
در دوران رهبرى امام مهدى عليه السلام با ايجاد مركزيت واحد و مديريت و حاكميت يگانه ، براى همه اجتماعات و نژادها و منطقه ها، يكى از عوامل اصلى تضاد و جنگ و ظلم نابود مى شود، و انسانها بى بيم از فشار سياستها به آغوش انسانها باز مى گردند، و مهربان و برادر و در كنار يكديگر زندگى مى كنند، و مناطق مرفه به مناطق محروم مى رسند، به استثمار حق محرومان و استعمار كشورهاى ضعيف نمى پردازند، بلكه كمبودها و عقب ماندگيهاى طبيعى و بشرى و ديگر مشكلات و نابسامانيها به دست بخشهاى مرفه و توانمند جامعه بشرى جبران مى گردد، و به معناى واقعى كلمه يك امت و يك خانواده از كل اجتماعات بشرى تشكيل مى شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((...والذى بعثنى بالحق نبيا لو لم ييق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولدى ... وتشرق الارض بنوره و ييلغ سلطانه المشرق و المغرب . (193) ))
-... سوگند به آنكه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت اگر از دنيا جز يك روز نماند، آن روز را خداوند مى گستراند تا فرزندم مهدى قيام كند پهنه زمين به نور او روشن گردد و حكومت او شرق و غرب گيتى را فرا گيرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((الائمه بعدى اثنا عشر اولهم انت يا على واخرهم القائم الذى يفتح الله - عزوجل - على يديه مشارق الارض و مغاربها (194) ))
- امامان پس از من دوازده تن مى باشند، نخستين آنها تو هستى اى على ، و آخر ايشان قائم است كه به دست او خاور و باختر زمين گشوده مى گردد.
دو مانع بزرگ بر سر راه چنين آرمانى عظيم وجود دارد:
1- عوامل سلطه و استكبار جهانى كه از سرمايه داران و سياستمداران تشكيل مى شود.
2- عقب ماندگى فرهنگى و نبود تربيت درست انسانى ، كه به همين دليل توده هاى انسانى در مسير غرضها و خود كامگيهاى مستكبران قرار مى گيرند.
اين هر دو عامل در آن دوران و به دست با كفايت امام مهدى عليه السلام ريشه كن مى شود، و با تصفيه اجتماعات بشرى از عوامل سلطه و استكبار مالى و سياسى ، عامل قدرتمند مركزى ايجاد مى شود، و با هدايت و تربيت درست انسانها روابط صميمى و نزديك ميان همه افراد نوع انسانى ، از هر نژاد و مليت ، بر قرار مى گردد. در پرتو اين دو جريان ، راه بشريت به سوى زندگى سعادتمندانه هموار مى شود.
بنابراين ، گام نخست واژگون كردن حاكمان خود كامه و سلطه طلب از اريكه هاى قدرت است و تشكيل مديريت قدرتمند مركزى . اين مديريت به تربيت انسانها مى پردازد و اصول والا و ارزشهاى متعالى الهى را در سراسر آباديهاى زمين نشر مى دهد، و يگانگيها، يكدليها، محبتها و ايثارها را جايگزين بيگانگيها، كينه توزيها و خود خواهيها مى سازد. به همه انسانها و همه اجتماعات يكسان مى نگرد، و مساوات و عدالت دقيقى در همه پهنه گيتى حاكم مى سازد، و همه امتيازها را زير پا مى نهد. و اين چنين است كه حكومت فراگير مى شود، و مورد پذيرش همه احاد انسانى قرار مى گيرد.
مصلحان اجتماعى و صاحب نظران فلسفه سياسى ، درمان دردهاى جامعه بشرى و بر طرف شدن تضادها، استثمارها، استبدادها، استعمارها، فاصله هاى ناهنجار كشورها و انسانها و... را در پرتو برپايى نظام واحد و حكومت واحد امكان پذير دانسته اند، حكومت واحدى كه از هرگونه جانبدارى ، نژاد گرايى ، طبقه پرورى و... بدور باشد و بر پايه قانون عدل و مساوات با همگان رفتار كند. درد آشنايان و چاره انديشان چنين طرحى را تنها راه درمان نابسامانيها ژرف و گسترده بشريت كنونى مى دانند. و تا كنون چنين جريان فراگير پديد نيامده و چنين قدرتى شكوفا نشده است ، يعنى قدرتى كه همه انسانها را بر دور يك مركز و محور گرد آورد و عوامل خودكامگى و خود خواهى را نابود كند (195) و اين امر عظيم بدست منجى بزرگ ، امام مهدى عليه السلام ، پديد مى آيد، و عامل قدرتمند و الهى و سياسى و اجتماعى و تربيتى و انسانى ايجاد مى شود، و رنج دوران تفرقه و جدايى و ستم و بى خبرى زدوده مى گردد، و موانع برادرى و برابرى ريشه سوز مى شود.
حكومت مستضعفان
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
تشكيل دولت مستضعفان و تحقق بخشيدن به آرمان والا و الهى حكومت فرودستان و عقب نگهداشته شدگان (196) ، از برنامه هاى اصلى و اقدامهاى اساسى و ترديدناپذير امام موعود عليه السلام است . در جامعه و نظامى كه امام مهدى عليه السلام بنياد مى نهد، زمام همه امور در دست طبقات محروم است و اين مستضعفانند كه بر آن حكم مى رانند، و به اداره جامعه مى پردازند. چنين آرمانى هدف اصلى همه اديان آسمانى بويژه اسلام بوده است . در تعاليم اديان ، معيارها و اصولى را به دست داده اند كه در جهتگيرى كلى ، به سود مستضعفان و تحقق بخش حاكميت آنان است . و رويارويى و نبرد اصلى پيامبران با همين طبقات اشراف و مسرفان و مترفان و ملا و مستكبران بوده است . يعنى طبقاتى كه همواره از تن دادن به حق و عدل سرباز مى زده اند، و خوى و خصلت برترى جويى ، سلطه طلبى ، حقكشى ، بيدادگرى راه و روش ايشان بوده است ، و شادخوارى و اسراف كالاها و مواد لازم زندگى شيوه معيشت اصلى آنان را تشكيل مى داده است .
قرآن كريم ، اين واقعيت تلخ تاريخ را با بيانى روشن بازگو كرده است :
قرآن كريم :
((و ما ارسلنا فى قريه من نذير الا قال : مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون . و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين . (197) ))
- به هيچ شهرى انذارگرى نفرستاديم ، مگر آنكه شاد خواران آن شهر گفتند كه ما رسالت شما را باور نداريم ، و گفتند كه مال و فرزند ما از شما بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.
((جباران و گردنكشان ، از قديمترين دوره هاى تاريخ ، مردمان را فرودست (مستضعف ) ساخته در بندگى خويش نگاه مى داشتند. و حقها و آزاديهاى ايشان را مى ربودند؛ در صورتى كه پيامبران در آن مى كوشيدند تا از تجاوز و عدوان آن تجاوزگران جلوگيرى كنند و مردم را از چنگال ظلم و ستم ايشان برهانند...)) (198)
قرآن كريم ، هنگام ترسيم مبارزه و رويارويى پيامبران با مخالفان ، از طبقات مخالف انبيا، با واژه هاى ((ملا))، ((مترفان ))، ((مستكبران )) ياد كرده است . ((ملا)) سران و بزرگان مالى و سياسى و يا قبيله اى و قومى اجتماعند كه به نوعى برترى اجتماعى دست يافته اند، و طبقات بالا و اشراف و ممتاز جامعه را تشكيل مى دهند، و همه جا ((حضور چشم پر كن )) دارند. اينان با حركت جديد و پيام تازه به ستيز بر مى خيزند، و چون به اصل برترى طبقاتى ايمان دارند و معيار ارزشها را در مال مى دانند، و پيام آوران الهى و پيروان آنان را افرادى معمولى و از طبقات پايين جامعه مى بينند، دعوت جديد را نمى پذيرند و با آن به مبارزه بر مى خيزند. ((آنچه را خداوند متعال در كتاب عظيم خود، از زبان پيامبر بزرگوارش ‍ گزارش كرده است اين است كه انكار كنندگان شرايع (اديان الهى ) و پيشتازان انكار آفريدگار، بى ترديد سرمايه داران شادخوار و اشراف متكبر (و خودخواه ) بودند...)) (199)
در اين رويارويى و نبرد هميشگى تاريخ ، در دورانهايى حق در جايگاه خويش مستقر گرديد، و بينوايان از سلطه اشراف و مترفان و مستكبران آزاد شدند، و حاكميتهايى - اگر چه كوتاه مدت - براى مستضعفان پديد آمد. قرآن كريم برخى از اين دوره ها را چنين ترسيم مى كنند:
قرآن كريم :
((و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها و تمت كلمة ربك على بنى اسرائيل بما صبروا و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون . (200) ))
- خاوارن و باختران زمين را، كه به آنها بركت داده بوديم ، ميراث قومى قرار داديم كه فرودست (مستضعف ) نگاهداشته مى شدند؛ و وعده نيكوى پروردگار به بنى اسرائيل - به سبب صبرى كه كرده بودند - انجام يافت ؛ ما آنچه را فرعون و قومش مى ساختند و آنچه بر مى افراشتند، ويران كرديم .
اين آيه درباره زوال حاكميت طاغوتى فرعون و تاءسيس حكومت مستضعفان به دست پيامبر بزگوار حضرت موسى عليه السلام است .
قرآن كريم :
((و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض ، تخافون ان يتخطفكم الناس ، فآواكم و ايدكم بنصره ، و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون . (201) ))
- زمانى را به ياد آوريد كه شمارى اندك بوديد (در ميان دشمنان بسيار) و شما را در زمين (مكه ) فرودست (مستضعف ) مى شمردند، و بيم آن داشتيد كه با يك هجوم كارتان را بسازند، در آن حال ، خداوند پناهتان داد، و ياريتان كرد و روزيهاى پاكيزه بخشيد تا مگر سپاس داريد.
اين آيه كريمه درباره تاءسيس دولت محمدصلى الله عليه و آله و نجات مستضعفان جزيرة العرب به دست پيامبر مستضعفان حضرت محمدصلى الله عليه و آله است . اين دولت پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدت زمان امامت امام على عليه السلام نيز ادامه يافت ، و روح اصلى آن كه مستضعف گرايى و حمايت از محرومان و پابرهنگان و طرد و نفى مستكبران و زراندوزان و طاغوتان بود كاملا پايدار ماند، و آخرين روزهاى حكومت عدل علوى ، آخرين روزگار حاكميت اين خط اصيل اسلامى بود.
در دوران حكومت عدل محمدى صلى الله عليه و آله و علوى عليه السلام نظام آموزشى و حقوقيى حاكم گرديد كه در قانون و اجرا و انديشه و عمل ، جانبدار محرومان و تحقق بخش حاكميت آنان بود، و همه ارزشهاى اشرافيگرى و نظام حقوقى طبقاتى توانگران و زراندوزان را زير پا گذاشت ، و همه امتيازات طبقات بالا را كنار زد، و اميران و شاهان و سرمايه داران و توانگران و قارونان جامعه را با بردگان و بينوايان و فرودستان يكسان ديد و در برابر قوانين ، همسان به حساب آورد، و در برابر هر گونه باجخواهى و امتيازطلبى استوار و قاطع ايستاد، و تعاليمى ارزنده و زندگى ساز در اين زمينه ها به توده هاى مردم آموخت :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((فى قوله تعالى : و اصبر تفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه ...)) (202) ان المؤ لفة قلوبهم جاؤ وا الى رسول الله صلى الله عليه و آله ... فقالوا: يا رسول الله ! ان جلست فى صدر المجلس و نحيت عنا هولاء و روائح صنانهم - و كانت عليه جباب الصوف - جلسنا نحن اليك و اخذنا عنك ، فما يمنعنا من الدخول عليك الا هؤ لاء!! فلما نزلت الاية قام النبى صلى الله عليه و آله يلتمسهم ، فاصابهم فى مؤ خر المسجد يذكرون الله ، فقال : ((الحمدلله لم يمتنى حتى امرنى ان اصبر نفسى مع رجال من امتى ، معكم المحيا و معكم الممات (203) ))
- پيامبرصلى الله عليه و آله - در تفسير اين آيه : ((و اصبرنفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى :)) خويشتن را به همراهى با كسانى شكيبا ساز، كه صبح و شام پروردگار خويش را مى خوانند...))، رسيده است : كسانى (از قريش ) كه پيامبرصلى الله عليه و آله از آنان به منظور تمايل يافتن به اسلام دلجويى مى كرد (مؤ لفة قلوب ) نزد او آمدند... و گفتند: اى پيامبر خدا!! اگر در صدر مجلس بنشينى و اين بينوايان و بوى گند ايشان را از ما دور كنى - و آن بينوايان جبه هايى پشمين (و ژنده ) بر تن داشتند - ما در كنار تو خواهيم نشست ، و به سخنان تو گوش فرا خواهيم داد، هيچ چيز جز اينان مانع درآمدن ما نيست ، پس چون آيه ياد شده نازل شد، پيامبرصلى الله عليه و آله برخاست و به جستجوى ايشان (يعنى بينوايان و مستضعفان ) برآمد، و در پايين مسجد به ايشان رسيد، كه ذكر خدا مى كردند، چون آنان را ديد گفت : سپاس خداى را كه مرا از جهان نبرد تا آنكه فرمان داد كه خويشتن را به نشستن با مردانى از امتم شكيبا سازم (و عادت دهم ) زيستن من با شما است و مردن من با شما خواهد بود.
امام صادق عليه السلام :
((ان عيسى عليه السلام لما اراد وداع اصحابه ، جمعهم و امرهم بضعفاء اخلق ، و نهاهم عن الجبابرة (204) ))
- هنگامى كه عيسى عليه السلام مى خواست با اصحاب خود وداع كند، ايشان را گرد كرد و آنان را به توجه به ناتوانان فرمان داد و از نزديكى به جباران و گردنكشان نهى كرد.
اينها و صدها تعليم ديگر همه بيانگر خط اصلى حركت اسلام و برنامه حكومت اسلامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام بود، كه در تاريخ به ثبت رسيده است و در عينيت و عمل جريان يافته است .
بارى چنين دوره هاى درخشانى در طول تاريخ تحقق يافت ، و روزگارانى - اگر چه محدود - آيين عدل و حق بر جامعه هايى پرتو افكند، و آسايش و آرامش و امنيت واقعى را براى انسانها به ارمغان آورد، ليكن اين دوره ها پايدار نماند و پس از درگذشت رهبران راستين ، بظاهر مغلوب باطل گرديد، و روزگار سياه ستم و بيداد و تجاوز و تبعيض ، به دست طاغوتان سياسى و اقتصادى و نظامى سايه گسترد، و راحت و آسايش و امنيت را از مردمان بگرفت ، و مستضعفان را در چنگال اهريمنى خود بفشرد، و راه تنفس را بر آنان ببست . و بدينسان روزگاران سياه تاريخ انسان ، در بيشتر دوره ها رقم خورد، و زندگى مستضعفان با اين رنجها و اندوهها و فشارها بگذشت .
اكنون پس از دوران طولانى ستم سالارى و بيدادگرى و حاكميتهاى ستم بنياد طبقاتى و اشرافيگرى ، تاريخ به پيش مى رود تا ديگر بار به دوران حاكميت مستضعفان و امامت عدل مهدوى عليه السلام گام گذارد، به طور كامل زمام امور جامعه را به دست فرودستان مظلوم بسپارد و همه آباديها را از طاغوتان و قارونان و سركشان و سلطه طلبان تصفيه كند. اين دوره از تاريخ و ويژگيهاى اصلى آن بصراحت در قرآن كريم و احاديث پيامبرصلى الله عليه و آله و معصومان عليه السلام تبيين گشته است :
قرآن كريم :
((وعدالله الذين آمنو منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض ‍ كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى و لا يشركون بى شيئا... (205) ))
- خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند وعده داد كه بيقين در روى زمين ايشان را خليفه كند، همچنان كه مردمى را كه پيش از آنها بودند خليفه ساخت . و دينشان را - كه خود براى ايشان برگزيده بود - استوار سازد، و وحشتشان را به امنيت بدل كند و آنان مرا مى پرستند و هيچ چيز را با من شريك نمى كنند...
منظور از صالحان مؤ من كه در آيه ياد شده اند به جهاتى چند مستضعفانند:
1- نخست اينكه ((صالحان مؤ من )) عموما در طول تاريخ از طبقه محرومان بوده اند. و طبق آيات فراوان قرآن كريم ، طبقات اشراف و مترفان و مسرفان و مستكبران نوعا فاسد و منحرف و مخالف حق و عدل بوده اند.
در قرآن كريم آمده است :
((و ذرنى و المكذبين اولى النعمة و مهلهم قليلا.)) (206)
- تكذيب كنندگان صاحب نعمت را به من واگذار. و اندكى مهلتشان ده .
((... پيروان انبيا در طول تاريخ ، بينوايان و طبقات متوسط (جامعه ) بودند نه ثروتمندان ...)) (207)
2- در اين آيه از تمكين و استوارى و استقرار دين خدا سخن رفته است و استوارى و استقرار دين در اجتماعى امكان دارد كه جامعه داراى طبقات و تشكيل شده از دو طبقه مستكبر و مستضعف (زير سلطه و سلطه طلب ) نباشد. و اين چنين اجتماعى بى تريد جامعه فرودستان و مستضعفان است ، كه از طبقات زر به دست و زورمدار و مستكبر تصفيه شده است .
3- در فرازهاى آخر آيه شريفه ، از امنيت اجتماعى و رخت بر بستن ترسها و دلهره ها و بيمها سخن رفته است . روشن است كه انواع ترسها و بيمها و دلهره ها از سوى چه كسانى بر توده هاى مردم تحميل مى شود. اين سلطه طلبان و قدرتمندان مالى و سياسى و نظامى هستند كه توده هاى مردم را مى ترسانند و با شيوه هاى ارعاب و ايجاد نگرانى و دلهره حاكميت و سلطه خود را تداون مى بخشند. و اين طبقه فرودست و ناتوان (طبقه بيم پذير) است كه چاره اى جز تسليم و بيم پذيرى ندارد.
بنابراين ، آيه ياد شده كه درباره حاكميت فراگير قرآنى ، در جامعه هاى بشرى سخن مى گويد، حاكميت محرومان و مستضعفان را در نظر دارد.
شيخ طبرسى در تفسير آيه مى گويد:
((از امامان اهل بيت روايت شده است كه اين آيه ، درباره مهدى آل محمدصلى الله عليه و آله است . شيخ ابوالنضر عياشى ، با اسناد خود، از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده است كه اين آيه را خواند و فرمودند: ((اينان به خدا سوگند شيعه ما هستند، خدا اين كار را در حق آنان به دست مردى از ما خواهد كرد. و اين مرد مهدى اين امت است ...))
و چنين مطلبى درباره اين آيه ، از امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام نيز روايت شده است .)) (208)
قرآن كريم :
((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة ، و نجعلهم الوارثين . (209) ))
- ما مى خواهيم به مستضعفان زمين نيكى كنيم ، يعنى : آنان را پيشوايان سازيم و وارثان زمين .
اين آيه بصراحت ، از امامت مستضعفان سخن گفته است ، و فرودستان و مستضعفان را ميراث بر آن زمين معرفى كرده است ، درباره دوران ظهور و رستاخيز قيام مهدى آل محمدصلى الله عليه و آله است كه به دست آن منجى بزرگ اين وعده خدايى تحقق مى پذيرد.
امام على عليه السلام :
((هم آل محمد، ييعث الله مهديهم بعد جهدهم ، فيعزهم و يذل عدوهم . (210) ))
- ايشان (مستضعفان ميراث بر زمين )، خاندان پيامبرند، كه خداوند پس از سختيها، مهدى ايشان را بر انگيزد و به آنان عزت بخشد و دشمنانشان را خوار سازد.
و واضح است كه حكومت آل محمدصلى الله عليه و آله يعنى همان حكومت مردم مستضعف و رسيدن محرومان به حق خود.
از نظر ديگر نيز براى اجراى عدالت راستين ، حاكميت فرودستان محروم ضرورت دارد، زيرا كه در تمامى دوران گذشته تاريخ مورد اصلى ظلم و بى عدالتى ، طبقات محروم بوده اند و سرانجام بايد پديده ناهنجار و ضد بشرى ((استضعاف )) - كه تعبيرى از همه ظلمها و ستمهاست - از ميان برود، و انسان از زير بار سنگين و شكننده آزاد شود. در اين راستا و براى اين امر مهم مبارزه با علل اصلى استضعاف ضرورتى اجتناب ناپذير است . روشن است كه زورمندان و زر به دستان ، دو عامل اصلى استضعاف بخشهاى عظيم انسانى در گذشته و اكنون بوده اند و هستند. هر ظلم و ستمى كه به محرومان و بى پناهان شده است ، يا مستقيم به دست حكومتهاى اشرافى و مرفه انجام گرفته است ، و يا به دست طبقات اشراف و سرمايه داران و قارونانى كه در زير چتر حمايت حكومتهاى مستكبر قرار داشتند و با حمايت قانونى و عملى آنها راه ظلم و تحميل و استثمار را هموار مى ساختند. اين نظامها و جريانهاى ضد بشرى هنگامى پايان مى يابد كه حكومت قدرت سياسى و نظامى جامعه فقط و فقط به دست طبقات محروم و مستضعف سپرده شود. دفاع از حقوق پايمال شده فرودستان و مستضعفان آنگاه امكان دارد كه حاكميت به دست آنان سپرده شود. هر حكومتى هر چه صالح باشد نمى تواند حقوق محرومان را به آنان باز گرداند، مگر اينكه خود از اين طبقه باشد و دردهاى اين طبقه را به تمام وجود خويش لمس كرده باشد. و اين چگونگى تحقق نمى پذيرد مگر اينكه طبقه حاكم از مستضعفان باشند. تنها و تنها در اين صورت است كه مى توان اميد داشت در قانون و اجرا، و در تئورى و عمل ، جانب محرومان رعايت گردد، و پايگاههاى استكبار و قدرت و سلطه واژگون شود، و پديده ((استضعاف )) از سرزمين زندگى محو گردد. در غير اين صورت ، ادعاهايى فريبكارانه است كه گوش تاريخ را پر كرده است .
از اين رو، حاكميت مستضعفان ، از شاخه هاى اصلى و اجراى عدالت مطلق است . اگر عدالت گسترى و دادگرى جهت اصلى حركت يك تحول و انقلاب اجتماعى بود، دفاع از محرومان و حاكميت بينوايان و فرودستان ركن و پايه آن است ، زيرا ديگر طبقات اجتماعى كه حال و هواى محروميت و استضعاف را لمس نكرده باشند هر كس باشند نمى توانند - چنانكه بايد - در انديشه مستضعفان باشند. و گردونه اقتصاد و سياست و فرهنگ و ديگر منافع جامعه را به سود آنان بچرخانند و اين امرى است كه تجربه آن را به اثبات رسانيده است .
آيين و روش جديد
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
با توجه به اينكه قرآن كريم كتاب جاودان الهى است . و اسلام آيينى ابدى ، چگونه امام مهدى عليه السلام آيين جديد و كتاب تازه براى بشريت به آرمان مى آورد. او تحكيم بخش دين اسلام و گسترنده قانون قرآن در سراسر گيتى است ، پس ناگزير بايد اسلام و تعاليم قرآن كريم را به اجتماعات بشرى عرضه كند و مردمان را به پذيرش و باور اصول و فروع آن فراخواند.
آيين نو و كتاب جديد و برنامه و راه و روش تازه و ديگر تعبيرهايى از اين دست كه در احاديث رسيده است ، براى تبيين مسائلى است :
1- احكام و معارف فراوانى از مجموعه فرهنگ اسلام ، در گذشته بنا به عللى تبيين نگذشته است ، يا متناسب با سطح فرهنگ و فكر اجتماعات گذشته نبوده است ، يا زمينه عملى آنها وجود نداشته است . باز گويى چنين معارف و علوم و مسائلى ، بيگمان براى جامعه اسلامى ، ناشناخته خواهد بود و چون امام مهدى عليه السلام اين تعاليم را از ظاهر و باطن قرآن كريم استنباط مى كند و به مردم مى آموزد، براى آنان تازگى دارد و آيين نو و كتاب جديد انگاشته مى شود.
2- تعاليم و احكامى از قرآن كريم و اسلام فراموش شده و از يادها رفته است ، به گونه اى كه در جامعه هاى اسلامى ناآشنا و براى مسلمانان ناشناخته است . طرح اين مسائل نيز كتاب و آيين نو پنداشته مى شود.
3- اصول و احكام فراوانى دچار تحريف و دگرگونى معنوى يا موضعى گشته است ، و امام آنها را چنانكه در اسلام اصيل بوده است ديگر باره مطرح مى سازد، و تحريف و انحرافهاى روى داده را روشن مى كند و مفهوم حكم يا جايگاه آن رامشخص مى سازد، و اين با طرز تلقى و برداشت عمومى مردم و علما سازگارى ندارد از اين رو برنامه جديد و راه و روش ‍ تازه حساب مى شود. (211)
بنابراين ، معناى آيين تازه و كتاب جديد، اين چگونگيها است . اكنون براى تبيين بيشتر اين موضوع سخنى از استاد معارف حقه ، متاله بزرگ خراسان ، حضرت شيخ مجتبى قزوينى خراسانى - اعلى الله مقامه - مى آوريم :
((... مراد از اين روايات (احاديث كتاب جديد و آيين تازه ) اين است كه حدودى را كه از بين رفته احيا مى كند، و بدعتهايى را كه در بين مردم رايج شده و در شعائر اسلامى ظاهر گشته است ، منسوخ مى نمايد، و از اين رو روش او را دين تازه پندارند...)) (212)
مى توان گفت بيشترين مسائلى را كه امام مورد توجه قرار مى دهد و براى جامعه هاى اسلامى تازه و جديد جلوه مى كند و ناشناخته و ناآشنا مى نمايد، مسائل مربوط به عدالت اجتماعى و امور مالى و معيشتى است ، يعنى موضوعى كه انسان گذشته سخت نيازمند به آن بوده و بدان نرسيده است . و همين امر نيز مشكل نابسامانى اصلى زندگى بشر امروز را تشكيل مى دهد و اجراى آن يعنى برقرار سازى عدل و دادگرى در سراسر گيتى ، از اقدامهاى اصلى امام مهدى عليه السلام خواهد بود.
به عنوان مثال : اگر امام موعود عليه السلام به موضوع مساوات اسلامى شكل قانونى و الزامى بدهد چنانكه در احاديث رسيده است :
امام صادق عليه السلام :
((اسحاق بن عمار، قال : كنت عند ابى عبدالله عليه السلام فذكر مواساة الرجل لاخوانه ، و ما يحب له عليهم . فدخلنى من ذلك . فقال : انما ذلك اذا قام قائمنا وجب عليهم ان نجهزوا اخوانهم و يقووهم . (213) ))
- اسحاق بن عمار مى گويد: نزد امام صادق بودم او از تساوى مردم با يكديگر، و حقى كه هر كسى بر ديگرى دارد، سخن گفت . من سخت در شگفت شدم ، فرمود: ((اين ، به هنگام رستاخيز قائم ماست ، كه در آن روزگار، واجب همگانى است كه به يكديگر وسايل رسانند و نيرو بخشند.))
و اين موضوع در بسيار ديگر از تعاليم اسلامى آمده است ، ليكن به نام احاديث اخلاقى ، كنار گذاشته شده و در فقه مطرح نگشته است ، و در برنامه هاى الزامى حكومتها و اجتماعات اسلامى به صورت اصل و قانون تثبيت نشده است . و روشن است كه چون اين تعاليم عملى شود، به صورت احكامى جديد جلوه مى كند.
اگر امام مهدى عليه السلام عدل و عدالت را زير بنا و علت و محور همه احكام معرفى كند، صحت و اسلاميت هر حكم را در مقدار سازگارى آن حكم با عدل و عدالت اعلام دارد، موضوعى ناآشنا و تازه به نظر نخواهد رسيد.
اگر امام مهدى عليه السلام مسئله ارزش انسان و رسيدگى به او، و رفاه حال او، و حقوق انسانى را بر همه حق و حقوقهاى فرعى و فردى حاكم بداند و معيار و محور اصلى حق مالكيت ، تجارت و مبادلات ، حق آزادى و ديگر حقوق و تعاليم را، عدالت و رفاه حال انسانها بشناساند، و هر حق و حقوق فردى و گروهى را كه به رفاه و آسايش و رشد و تاءمين زندگى معقول انسان نينجامد، غير اسلامى و نادرست اعلام كند، آيا... امرى تازه به شمار نمى آيد؟
اگر امام مهدى عليه السلام وجوه اسلامى را به نفع طبقات محروم افزايش ‍ دهد، تا آن مرز كه زندگى همه مردم تاءمين شود و همگان به رفاه معيشتى درست دست يابند و فقر كمبودى در كل جامعه نماند امرى ناآشنا و برنامه اى تازه نيست ؟
اگر امام مهدى عليه السلام مالكيت فردى را در برابر نيازهاى ضرورى مردم محدود سازد، و اجازه ندهد افرادى انگشت شمار ثروتهاى كلان و افراطى داشته باشند، در جايى كه گروههاى فراوانى به سطح متوسط زندگى دست نيابند و در حد تفريط قرار داشته باشند، اين امر نيز جديد و تازه پنداشته نمى شود؟
اگر امام احكام ضرر و زيان يا عسر و حرج را به طور دقيق و گسترده در جامعه عملى سازد، تا جايى كه بسيارى از كارها و برنامه هاى اقتصادى و معيشتى معمول مردم - كه طبق شرع حاكم كنونى درست است - ممنوع و نامشروع به شمار آيد اين امور براى مردم حكمى تازه و دعوتى جديد نخواهد بود.
اگر امام مهدى عليه السلام از طواف مستحب با وجود كثرت طواف واجب ، منع كند نيز ناشناخته است .
اگر امام مساجد و معابد مجلل و تزيين يافته شهرها و آباديها را خراب كند، و همه زوايد و تشريفات و كاشى كاريها و گنبدها و گلدسته ها و زيورهاى آنها را بپيرايد،)) بودجه آنها را براى رفاه حال انسانها صرف كند و مساجد و معابد را ساده و بى آرايش و بى آلايش بسازد نيز كارى تازه و بر خلاف راه و روش معمول و افكار عمومى نيست ؟
اگر امام موعود عليه السلام روايات معارف و اصول دين را ديگر بار مطرح سازد، و آنها را از فلسفه هاى بشرى - يونانى و غير يونانى - جدا كند، و از پنداشته هاى عرفاى بشرى نيز متمايز سازد براى برخى نو پيدا و دينى تازه جلوه نمى كند؟
اگر امام مهدى عليه السلام مانع الزكاة را گردن زند، چنانكه در احاديث رسيده است : (((ويقتل مانع الزكاة : (214) )) مهدى ، مانع الزكاة را مى كشد)، دينى جديد محسوب نمى شود؟
اگر امام مهدى عليه السلام رباخواران و غاصبان حقوق و اموال انسانها را كه سراسر دوران عمر خود به چپاول و غصب و گرانفروشى و احتكار و... گذرانده اند، به چوبه دار آويزد (دست كم به عنوان مفسد فى الارض )، گرچه ظاهر الصلاح و مسلمان باشند، روش نوينى پنداشته نخواهد شد؟
اگر امام مهدى عليه السلام سود در مبادلات بازرگانى و داد و ستدها را بردارد و مردمان را ماءمور سازد تا هر كس بصورت خدمتگزارى نسبت به جامعه كار كند و در برابر كالاى عرضه شده سودى نگيرد، و خود نيازهاى خود را همينسان از ديگران تاءمين كند، چنانكه در احاديث رسيده است ، امرى تازه جلوه نخواهد كرد؟ حديث اين است :
امام صادق عليه السلام :
((ساءلت ابا عبدالله عليه السلام عن اخبر الذى روى : ان ربح المؤ ن على المؤ من ربا... ما هو؟ فقال : ذلك اذا ظهر الحق و قام قائمنا اهل البيت !...(215) ))
- راوى مى گويد: از امام صادق پرسيدم كه اين روايت ((سود گرفتن مسلمان از مسلمان رباست )) معنايش چيست ؟ فرمود: ((اين به هنگام ظهور حق و رستاخيز قائم آل محمدصلى الله عليه و آله است ...))
اگر امام مهدى عليه السلام بر بيشتر تفسير و تاءويلهايى كه در قرآن كريم و احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام صورت گرفته است خط بطلان بكشد، و آراء و انديشه ها را تابع و پيرو قرآن سازد و در چارچوبهاى قرآنى در آورد چنانكه امام على عليه السلام فرموده است : (يعطف الراءى على القرآن بعد ما عطفوا القرآن على الراءى (216) : آراء را پيرو قرآن قرار مى دهد پس از آنكه قرآن را پيرو آراء قرار داده بودند) اين برخورد براى بسيارى مايه شگفتى و تازگى نيست ، زيرا كه نظام كار در تفسير و حديث و فقه و مبانى دين شناسى رايج را به همه مى ريزد.
و بدينسان مسائل و معارف و احكام جديدى را امام مطرح مى كند كه براى مردم ناشناخته است و آنها را آيين جديد و كتاب تازه مى انگارد، و گهگاه با امام بر سر اين مسائل درگير نيز مى شوند. و در اين صورتها جنگ با خودى و جامعه اسلامى رخ مى دهد.
امام على عليه السلام :
((... فيريكم كيف عدل السيرة و يحيى ميت الكتاب و السنة ... (217) ))
-... پس عدالت و دادگرى را به شما مى نماياند و قوانين مرده قرآن و سنت را (دگربار) زنده مى كند...
در اين سخن امام على عليه السلام دو موضوع مطرح شده است و هر دو در ارتباط با دوران ظهور، اهميتى ويژه دارد:
1- امام مهدى عليه السلام چگونگى وحد و حدود و قلمروى گسترده و عميق عدالت اجتماعى در اسلام را نيك مى شناساند، و احكام و برنامه هاى آن را تبيين و تفسير مى كند. اين تعليم والا روشن مى كند كه حوزه شناخت جامعه اسلامى آن روز از عدالت و قسط واقعى اسلامى ، درك و دريافتى محدود داشته است ، و عدالت اسلامى ژرفتر و عميقتر از آن است كه در روزگار قبل از ظهور شناخته بوده است . اين شناخت عميق و همه جانبه از عدالت اجتماعى در هنگامه ظهور تحقق مى پذيرد. در دعاهايى كه درباره حضرت مهدى عليه السلام رسيده است به اين حقيقت اشاره دارد: ((اللهم طهر به بلادك ... حتى تنير بعدله ظلم الجور... و توضح به معاقد الحق ، و مجهول العدل ...)) (218)
- خداند! سرزمينها را به دست مهدى عليه السلام پاك گردان ...تا با فروغ عدالت او سياهيهاى ستم زوال پذيرد، و پايگاه هاى حق آشكار گردد و عدل ناشناخته شناخته گردد.
2- بخشهايى از كتاب و سنت نبوى و ديگر رهبران معصوم ، چنان متروك و رها شده و پوشيده مانده است كه گويا مرده است ، و در افكار عمومى جامعه - و حتى افكار متخصصان و عالمان - نيز مطرح نيست . اين بخش از تعاليم اسلامى ديگر بار احيا مى شود، و در متن آموزشهاى اسلامى قرار مى گيرد، و به صورت قانون و برنامه رسما اعلام مى گردد، و به عينيت و عمل در مى آيد. و به همين جهت ها است كه احكام و برنامه هاى امام مهدى عليه السلام براى مردم تازگى دارد. در دعايى درباره امام غايب عليه السلام رسيده است :
((... و ابدى ما كان نبذه العلماء وراء ظهورهم مما اخذت ميثاقهم على ان يبينوه للناس و لا يكتموه ... (219) ))
-... مهدى عليه السلام آشكار مى سازد مسائل (و حقايقى ) را كه عالمان آنها را پس پشت افكندند (و از نشر و اظهار آن خوددارى كردند.) حقايقى كه از ايشان پيمان گرفته شده بود تا آنها را به مردمان باز گويند و از آنان پوشيده ندارند.
امام مهدى عليه السلام اين بخشها از احكام و آيين خداى را آشكار مى سازد و بدون هيچگونه بيم و هراس از فرد يا افراد يا طبقاتى از جامعه ، حقايق اسلام را آشكار مى كند، اگر چه گروهها و افرادى را خوشايند نباشد.
در حديثى كه از امام على عليه السلام بازگو كرديم از جمله چنين آمده است :
امام على عليه السلام :
((... الا و فى غد و سياءتى غد بما لا تعرفون ... (220) ))
-... بدانيد كه در فردا (حوادثى پديد مى آيد) و در آينده مسائلى رخ خواهد داد كه براى شما ناآشنا و ناشناخته است ...
اين كلام دو منظور را ممكن است تبيين كند: نخست اينكه در فردا و آينده حوادثى پيش مى آيد و آينده آبستن حوادثى است كه براى شما و جامعه اسلامى ناشناخته است . بنابراين معناى كلام امام على عليه السلام به حوادث و تحولات تاريخى روزگاران ظهور توجه دارد. دوم اينكه منظور طرح مسائل و بخشهايى از فرهنگ عمومى اسلامى است كه تا آن روزگار عرضه نشده و زمينه ها و يا موضوعات آن تحقق نيافته است ، يعنى مسائل و مطالبى كه براى جامعه اسلامى پيش از ظهور ناآشنا و ناشناخته است و كاملا تازگى دارد.
امام صادق عليه السلام :
((اذا قام القائم جاء بامر غير الذى كان . (221) ))
- آنگاه كه قائم عليه السلام قيام كند، مسائلى را مطرح مى كند كه در گذشته نبوده است .
امام صادق عليه السلام :
((... ساءلته عن سيرة المهدى ، كيف سيرته ؟ فقال : يصنع كما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهلية و يستاءنف الاسلام جديدا. (222) ))
-... درباره راه و روش مهدى عليه السلام از امام صادق عليه السلام پرسيدم ، امام گفت : راه و روش او چون پيامبرصلى الله عليه و آله است ، يعنى هر چه را پيش از او باشد ويران مى كند، چنانكه پيامبر (نظام ) جاهليت را ويران ساخت ، و اسلام را از نو مى سازد (و آموزش مى دهد).
اين حديث ، ابعاد گسترده و ژرف تغييرات و دگرگونيهايى را كه به دست با كفايت امام مهدى عليه السلام انجام مى گيرد روشن مى سازد. نيز روشن مى كند كه بيشتر افكار، احكام ، عادات ، آداب ، رسوم و تفسير و برداشتهايى كه به نام اسلام رايج است با اسلام راستين سازگارى ندارد. از اين رو امام مهدى عليه السلام بر آنها خط بطلان مى كشد، و نظامهاى اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و فرهنگى پيشين را كه بر آن افكار و انديشه ها استوار گرديده است متلاشى مى سازد، چونان كارى كه پيامبرصلى الله عليه و آله با راه و روشهاى جاهليت كرد.
افزون بر مسائل ياد شده بايد در نظر داشت كه تحولات ژرف و روزافزون زندگى و حوادث عظيم جهانى و رخدادهاى گسترده و مهمى كه در همه بخشهاى زندگى انسان پديد گشته است ، راه حلها و پاسخهاى نو و تازه مى طلبد، كه رهبرى يگانه اجتماعات بشرى در اين ارتباط بايد معيارها و اصول جديد عرضه كند. در اين زمينه نيز امام مهدى عليه السلام برنامه ها و مسائل و راه حلهاى اسلامى را درباره پديده هاى نو و تحولات اجتماعى بشرى مطرح خواهد ساخت .
امام باقر عليه السلام :
((اذا خرج يقوم باءمر جديد، و كتاب جديد، و سنة جديدة ، و قضاء جديد... (223) ))
- هنگامى كه قائم ظهور كند، شيوه هاى نو و كتاب جديد و روشهاى تازه مى آورد، و در قضاوت روش جديدى دارد..
و اين يعنى روشهاى قضاوت دوران پيش از ظهور نيز اسلامى نيست .
عرضه راه حلهاى اسلامى در مسائل جديد اجتماعات كارى بسيار عظيم است ، و جز از قرآن ناطق حضرت مهدى عليه السلام از كسى بر نمى آيد. و اين موضوع همگان را به شگفت فرو مى برد، بويژه عالمان و انديشمندان را، زيرا با اينكه منابع اسلامى چون قرآن و بسيارى از احاديث را در دست دارند، باز در استنباط و استنتاج امور تازه پيدا و مسائل مستحدثه ناتوانند. و امام پاسخ به همه آن مسائل را با الهام از كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم و احاديث پدران بزرگواراش ، به جامعه بشرى عرضه مى كند، و همه را به شگفت مى افكند. و همه اينگونه تعاليم و شرح و تبينها از كتاب خدا را تازه و جديد مى بينند.
امام صادق عليه السلام :
((... للقرآن تاءويل يجرى كما يجرى الليل و النهار و كما تجرى الشمس و القمر، فاذا جاء تاءويل شى ء منه وقع ، فمنه ما قد جاء و منه ما لم يجى ء.(224) ))
-... قرآن را تاءويلى است كه همچون گردش شب و روز و سير خورشيد و ماه ، جريان دارد. و چون تاءويل چيزى از آن بيايد واقع مى شود. بعضى از آن تاءويلها آمده است و بعضى هنوز نيامده است .
اكنون آيا اين بخشهاى عظيم از حقايق قرآنى كه تاكنون تبيين نشده است ، با رشد فكرى اجتماعات و مسائل تازه پيدا ارتباط دارد، به دست چه كسى بايد تبيين و تفسير شود؟ و اسرار و رموز ظاهر و باطن و باطنهاى پوشيده قرآنى چه وقت بايد آشكار گردد، چه كسى بايد مشكلات انبوه و گرانبار اجتماعات آن روز بشرى را از لابلاى آيات قرآنى بيرون آورد؟ آرى ، قرآن چنان تفسير و تبيين شود كه چون هر شب و روز جديد، تازه و نو باشد؟ به گونه اى تفسيرهاى مفسر واقعى قرآن تازگى دارد كه قرآن نيز كتاب جديد و تازه شمرده مى شود، و آن معانى جديد موجب شگفتى همگان مى گردد، بويژه كسانى كه به تاءويل و توجيه قرآن كريم و احاديث پرداختند، و يا بگونه اى مطالب مكاتب غربى و شرقى را در تفسير و توجيه مبانى قرآنى ملاك قرار دادند.
رشد عقلى و تكامل علم
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
انسان ، در بعد عقلى و رشد فرهنگى ، سيرى طولانى داشته است . از آغاز دوره هايى را كه تاريخ نشان مى دهد، به كارهاى فرهنگى و علمى گرچه در سطحى پايين پرداخته است و تجربه هايى اندوخته و به دانشها و حقايقى دست يافته است . در ميان دست آوردهاى علمى كه نصيب انسان شده است ، تعاليم انبيا و آموزگاران اصول وحى ، مقامى بلند و ارزشمند دارد. يكى از اهداف اصلى و اصول رسالت پيامبران نشر دانايى و گسترش آگاهى در ميان جامعه انسانى است ، دانايى و آگاهى در همه زمينه ها، از خودشناسى تا خداشناسى ، و از ذره شناسى تا جهان شناسى . امام على عليه السلام در ترسيم اين بخش از اصول رسالتهاى الهى چنين مى فرمايد:
((... فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم انبياءه ليستاءدوهم ميثاق فطرته ، و يذركروهم منسى نعمته ،... و يثيرو الهم دفائن العقول و يروهم الايات المقدره : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع ، و معايش تحييهم ، و اجال تفنيهم ، و او صاب تهرمهم و احداث تتابع عليهم ... (225) ))
- خداوند فرستادگان خود را در ميان مردمان برانگيخت ، و پيامبران خويش ‍ را پياپى روانه كرد، تا از آنان رعايت ميثاق فطرى (الهى ) را باز طلبد، و نعمتهاى فراموش شده خدايى را به ياد آنان آورند... و نيروهاى پنهان خود آدمى را آشكار سازند، و آيات بهنجار آفرينش را به مردمان بنمايانند، يعنى سقف افراشته آسمان ، و مهد گستره زمين ، و نعمتها و وسايل زندگى كه حيات مردمان را تاءمين مى كند، و مرگى كه (دوران زندگى ) آنان را به پايان مى برد و بيماريهايى كه آنان را مى فرسايد، و حوادثى كه پياپى در زندگيشان روى مى دهد....
شناخت مسائل اصلى جهان و انسان ، از اهداف اصلى انسان كه در اين خطبه مطرح گرديده است چون : خودشناسى ، آسمان شناسى و شناخت ستارگان و كهكشانها، شناخت زمين در ابعاد گسترده و ژرف آن ، شناخت شيوه هاى معيشت و اداره زندگى و راهيابى به علم معاش با ابعاد عميق آن ، شناخت مرگ ، شناخت بيماريهايى كه انسان را از پا در مى آورد، و شناخت تاريخ و حوادث و پيشآمدهاى اجتماعات بشرى .
نقش اصلى دعوت پيامبران گسترش دانايى و آموزش و تجربه و تعليم است . و ايمان خود از شاخه هاى دانايى و شناخت به شمار مى رود. پيامبران به انسانها راه و رسم زندگى ، هدف و نتيجه آن را مى آموختند، ارزش انسان و والايى مقام و پايگاه بلند او در كائنات و مقدار توان و قدرت او را در رسيدن به تكامل ، به او تعليم مى دادند. در پرتو چنين آموزشهاى نيروى تفكر و تعقل را در او بيدار مى ساختند و به انديشه درباره مبداء و معاد و كشف رموز و اسرار آيات الهى وا مى داشتند. از اين رهگذرها و با اين هدايتها و راهنماييها، انسان در علوم تجربى و مسائل عقلى و جهان بينى و جهان شناسى ، در پهنه بيكرانه دانايى و شناخت گام نهاد، و به حقايقى دست يافت و اصول و معيارهايى را كشف كرد، و راه و روشهايى را درك نمود، و ضوابطى به دست آورد. و بدينگونه پيش آمد تابه قرن حاضر رسيد. در اين دوره دانش تجربى ره آوردهايى تازه به ارمغان آورد، كه از اهميت بسزايى بر خوردار است ، و آدمى را در بسيار از دشواريهاى زندگى توان مى بخشد، و راه بسيارى از مشكلات را هموار مى سازد. انسان در اين راستا و با اين تجربه ها همواره مى كوشد، تا به بار فرهنگى سنگين ترى دست يابد، و به شناختهاى تازه ترى برسد، و اسرار و رموز بيشترى را آشكار كند، و ابهامهاى فراوان ترى بر طرف سازد.
كوشش انسان در مسير تكامل شناخت ، بيشتر به بعد مادى جهان و زندگى انسان معطوف بوده است . چون انسان با ماده سر و كار دارد و تلاش او براى اين است كه خواص و آثار بيشترى از ماده را بشناسد. مسائل ماوراى ماده و بعد معنوى حيات ، به خاطر پيچيدگى و دشواريى كه دارد بدان پايه مورد توجه و بررسى قرار نگرفته است . حيات روحى و معنوى ، در گستردگى و اسرار آميزى قابل مقايسه با حيات مادى و فيزيكى انسان نيست . انسان در قلمرو حيات معنوى ابزار لازم براى شناخت را نيز - به طور كامل - در اختيار ندارند. از اينرو، مى توان گفت كه رشد و پيشرفت علمى و فرهنگى انسان بطور عمده در بخش مسائل مادى حيات بوده است ، و در مسائل ماوراى طبيعى رشد و پيشرفت چندانى نداشته است . در بخش شناسايى بعد فيزيكى جهان نيز، شناختهاى سطحى و صورى و نوعا كشف آثار است . و در حوزه بررسيهاى انسانى ، مجهولات فراوانى وجود دارد كه در مقايسه با شناختها و داناييهاى او بسيار عميق و گسترده است . در حقيقت شناخت از جهان اسرارآميز بسيار محدود و اندك است ، و متخصصان رشته هاى گوناگون علوم بشرى به دست مايه هاى اندك و ناچيز علوم اعتراف دارند.
از سوى ديگر چون هدف از خلقت انسان رشد و تكامل معرفت و شناخت اوست ، بايد روزى اين هدف تحقق يابد و روزگار دانشهاى راستين و پيروزى خرد بر مجهولات فرا رسد. از اين رو در دوران ظهور كه روزگار تحقق همه آرمانهاى انسانى و الهى است ، شناخت انسان به تكامل نهايى مى رسد، و در ابعاد گوناگون دانايى از جهان شناسى ، انسان شناسى و خداشناسى ، عروج لازم را مى يابد، و آموزگار بزرگ اسرار و رموز، درس ‍ آموزان مدرس بشريت را به سرچشمه جوشان علوم حقيقى مى رساند، و كار آموزش او بر پندار و فرض و شك بنا نشده است ، بلكه بر اصل يقين و دريافتهاى راستين از حقايق و كشف حقيقت پديدها و اشيا استوار است . در دوران امام بزرگ دانايى ، همه مسائل بشرى ، به هدف اصلى و مرز نهايى مى رسد، و بشريت - در تلاش اعصار و قرون خويش - به محضر استاد و معلمى راه مى يابد كه نكته اى از ديده ژرف نگر و حقيقت بين او پوشيده نيست ، و هدف او پرده بردارى از حقايق و مجهولات است و تا سرحد امكان و توان انسانها آنان را به اوج تكامل علمى مى رساند.
اين موضوع از مهمترين برنامه ها و اقدامهاى امام مهدى عليه السلام است . او از حقايق گسترده و جهانى براى بشريت پرده بر مى دارد، و مردمان را به دانشهاى يقينى و درست هدايت مى كند و شناختهاى ناب و خالص به ارمغان مى آورد، و از اين رهگذر دو محور اساسى تحقق مى پذيرد:
1- با گسترش شناخت و كشف اسرار كائنات ، پايه هاى خداشناسى استوار مى گردد.
2- گسترش شناخت و دانايى ، تشكيل جامعه انسانى و بسامان و مرفه را ممكن مى سازد، زيرا در پرتو شناخت درست مسائل حيات و بخشهاى گوناگون آن ، مسائل تربيت ، رشد، تكامل معنوى و مادى ، آغاز و انجام كار انسان ، سرنوشت اكنون و آينده او، شيوه ها و روشهاى اداره زندگى ، تاءمين و تنظيم خانواده ، بهره ورى از مواهب و امكانات طبيعى و انسانى و بسيارى از مسائل ديگر، بخشهاى زندگى در همه ابعاد به شايستگى اداره مى شود و سامانى در خور مى يابد. در پرتو علم و آگاهى از مسائل مادى و فيزيكى جهان ، زيست اين دنيايى انسان بهبود مى يابد، و با شناخت مسائل معنوى و صلاح و سعادت روح انسانى ، راه تكامل معنوى گشوده مى شود، و جامعه آرمانى در بعد مادى و معنوى پديدار مى گردد.
اين شناختها همه در روزگار رستاخيز امام مهدى عليه السلام تحقق مى پذيرد، و نقطه هاى ابهام و ترديد و سرگردانى محو مى شود، و انسان ، دوران تكرار اشتباهها و تجربه هاى پياپى را پشت سر مى گذارد، و در رستاخيز ظهور هر روز به شناختهاى اصيل و تازه اى دست مى يابد، و حقايقى تازه براى كشف او كشف مى شود، و به راهها و روشهاى متعالى تر و بالاترى دست مى يابد و شيوه هاى بهترى را در پيش مى گيرد. و بدينسان هر روز او و هرگام او در همه مسائل حيات و ابعاد زندگى ، گامى به پيش است ، و واپس گرايى و تكرار در آن راه ندارد. و بدينگونه ها اهريمن جهل و نادانى به سر پنجه تواناى خداوند دانايى و بينايى از سرزمين زندگى انسان بيرون رانده مى شود، واى آن را آگاهى ، دانايى ، روشنى و نور فرا مى گيرد.