عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

محمد حكيمى

- فهرست -


پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم :
((... تاسعهم قائمهم الذى يملاءاللّه - عزوجل - به الاءرض نورا بعد ظلمتها وعدلا بعد جورها، و علما بعد جهلها...(226)))
-... نهمين (امام از فرزندان امام حسين عليه السلام ) قائم است كه خداوند به دست او سرزمين تاريك (زندگى ) را نورانى و روشن مى كند، و از عدل مى آكند، پس از (دوران ) ظلم ، و علم و دانايى را فراگير مى سازد پس از (دوران ) جهل و نادانى ...
سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم از هرگونه مبالغه و گزافه بدور است ، پس چنانكه سراسر آباديهاى زمين و جامعه هاى انسانى از عدالت و دادگرى آكنده مى گردد، و كشورى و شهرى و دهكده اى دور از عدالت باقى نمى ماند، بدينسان همه جامعه ها و انسانها از تاريكى نادانى به روشنايى و نور دانايى رهنمون مى گردند.
امام صادق عليه السلام :
((العلم سبعة و عشرون حرفا فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غيرالحرفين ، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفا فبثها فى الناس ، وضم اليها الحرفين ، حتى يبثها سبعة و عشرين حرفا. (227) ))
- علم و دانايى از 27 حرف تشكيل مى شود، تمام آنچه پيامبران (تاكنون ) آورده اند 2 حرف است و مردمان بيش از اين 2 حرف تاكنون نشناخته اند. آنگاه كه قائم ما قيام كند 25 حرف ديگر را آشكار سازد، و ميان مردمان بپراكند، و آن 2 حرف را (نيز) بدانها ضميمه سازد، تا 27 حرف را گسترش ‍ داده باشد.
اين سخن امام صادق عليه السلام كه به صورت رمز و سمبليك تعبير شده است (228) - مقدار دانايى بشر در دوران قبل از ظهور و پس از ظهور مقايسه شده است ، و دانشها و شناختهاى بشرى پيش از دوران تكامل علم و عقل - به نسبت به دوران ظهور - بسيار ناچيز محسوب گشته است ، چون در رستاخيز ظهور است كه بشر به مرزنهايى و آرمانى تكامل شناخت و خردورى دست مى يابد.
امام باقر عليه السلام :
((اذا قام قائمنا وضع يده على رؤ وس العباد، فجمع به عقولهم واكمل به احلامهم . (229) ))
- قائم ما، به هنگام رستاخيز خويش ، (به تاءييد الهى ) نيروهاى عقلانى توده ها را تمركز دهد. و خردها و دريافتهاى خلق را به كمال رساند (و در همگان فرزانگى پديد آورد).
تكامل شناخت مبانى دين و آموزش احكام و معارف دينى نيز از جمله دانشهايى است كه به صورت الزامى در آن دوره انجام مى گيرد، و همه جامعه بشرى دين شناس و عالم به مسائل و برنامه هاى خدايى مى گردند. امام جوانانى را كه به سن بيست سالگى برسند و فقه دين را نياموخته باشند قصاص مى كند.
زنان نيز در آن دوران سعادت بار، در شناخت مبانى دين به پايگاه بلندى مى رسند، و عالمان فقيهان و دين شناسان در طبقه زنان پديد مى آيند، بدان پايه كه مى توانند در خانه هاى خود با قانون قرآن و آيين اسلام به قضاوت بنشينند. روشن است كه قضاوت براساس قرآن و سنت كارى دشوار است ، و آگاهى و شناخت عميق و گسترده از آيات و احاديث لازم دارد. در آن دوره دانايى و دين شناسى به مرزى مى رسد كه زنان جامعه نيز به چنين كار بزرگى مى توانند دست يازيد.
امام باقر عليه السلام :
(( وتؤ تون الحكمة فى زمانه ، حتى ان المراءة لتقضى فى بيتها بكتاب الله تعالى و سنة رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم . (230) ))
- در زمان حكومت مهدى عليه السلام ، به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند، تا آنجا كه زنان در خانه ها، با كتاب خدا و سنت پيامبر، قضاوت كنند.
مدارسى كه براى آموزشهاى عمومى در سطح جامعه ها تشكيل مى شود، آموزگاران فراوانى لازم دارد. آموزگاران در درجه نخست شيعيان هستند كه دانشها را از امام خود فرا مى گيرند، و سپس به ديگران مى آموزند.
امام على عليه السلام :
((كانى انظر الى شيعتنا بمسجد الكوفة قد ضربوا الفساطيط يعلمون الناس القرآن ... (231) ))
- گويا شيعيان را مى بينيم كه در مسجد كوفه خيمه ها برافراشته اند و به مردم قرآن (و حقايق و اسرار و احكام قرآن ) مى آموزند...
ايرانيان كه در گرايش به تشيع و پيروى از خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم ، وفادارى سرشار و عشق بى مانندى را نشان داده اند، در ايمان به مهدويت و پيوند به امام مهدى عليه السلام نيز در ميان امتها و ملتها نمونه اند، و بر سر اين آرمان والا استوارى و پايدارى ويژه اى نشان خواهند داد. از اينرو، در آن دوران نيز نقش آفرينان صحنه هاى حساس و كارگردانان حماسه هاى خروشانند.
امام على عليه السلام :
((كانى بالعجم فساطيطهم فى مسجد الكوفة يعلمون الناس ‍ القرآن ...(232) ))
- ايرانيان در مسجد كوفه خيمه ها برافراشته اند، و به مردم قرآن مى آموزند...
در پايان اين بخش ، اين حديث ياد مى شود:
امام باقر عليه السلام :
(( - فى قول الله - عزوجل -: ((قل ارايتم ان اصبح مآوكم غورا فمن ياءتيكم بماء معين (233) ))، فقال : هذه نزلت فى القائم ، يقول :... فمن ياءتيكم بامام ظاهر، ياءتيكم باءخبار السماء والاءرض ، وحلال الله - جل وعز- وحرامه ، ثم قال : والله ما جاء تاءويل هذه الاية ، ولابد اءن يجى ء تاءويلها.(234) ))
- امام باقر عليه السلام : در تفسير اين آيه : ((قل ان اصبح مآؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين :)) بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد؟)) فرمود: اين آيه درباره امام قائم عليه السلام نازل شده است . خداوند مى فرمايد: (اگر امام شما غايب شد)... پس كيست كه امام را آشكار سازد، كه شما را از آسمان و زمين آگاه كند، و از حلال و حرام (و آيين ) خدا؟ سپس فرمود: به خدا سوگند زمان تاءويل اين آيه هنوز فرا نرسيده است ، و ناگزير روزى خواهد رسيد، كه تاءويل (معناى باطنى آيه ) روشن گردد.
امنيت اجتماعى
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
امنيت اجتماعى ، امنيت در بخشهاى گوناگون زندگى اجتماعى را شامل مى شود، يعنى در بخشهاى اقتصادى ، سياسى ، دفاعى ، فرهنگى و... امنيت اجتماعى زمينه همه فعاليتهاى درست و مفيد اجتماعى است و شرط لازم رشد و تكامل فرد و جامعه . در محيط امن و آرام ، روابط اجتماعى بر اصل ظوابط استوار است ، و حق و تكليف معيار رابطه ها است . با امنيت اجتماعى ، منافع همه تاءمين مى شود و حق هر حقدارى تاءمين مى گردد. تضاد و درگيرى به حداقل مى رسد، و در صورت بروز تضاد و درگيرى ، هر كس در محدوده حقوق خويش محدود مى گردد، و قانون مانع تجاوز و دست درازى اوست . در جامعه امن ، قانون حاكم است و مورد ستايش و پذيرش عمومى ، حتى مجرى قانون از قانون بيم دارد. در جامعه امن ، بيم ، هراس ، دلهره و نگرانى در مردمان نيست .كسى از كسى بى جهت نمى هراسد. و هر كس در هر مقام بالاى اجتماعى نمى تواند. به شخصى ديگر در هر پست و منزلت پايين اجتماعى زور بگويد و مانع راه و كار او گردد. در جامعه امن سرمايه داران و متنفذان بر جامعه تسلط ندارد، واقويا ناتوانان را نمى بلعند، و سرنوشت فرودستان ، در دست فرادستان و مستكبران و سرمايه داران نيست .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم :
((... ولم يغلق بابه دونهم فياءكل قويهم ضعيفهم ... (235) ))
-... (حاكم اسلامى ) در خانه خود را به روى مردم نبندد، تا تواناى ايشان ناتوان را بخورد...
در اين تعليم نبوى ، چنانكه جامعه صالح و امن ترسيم گرديده ، راه رسيدن به آن نيز ارائه شده است . در جامعه امن طبقه حاكم از مردم فاصله ندارند، و توده هاى مردم هر گاه لازم باشد به دولتمردان دست رسى دارند، و دربانان و نگهبانان مانع آنها نيستند.
همچنين اقويا و توانمندان نمى توانند ناتوانان و ضعيفان را ببلعند و در پنجه خود گلويشان را بفشارند. اين دو موضوع با يكديگر پيوندى ناگسستنى دارد. اگر حكومتها درهاى دارالحكومه ها را به روى مردم بستند و دربان و حاجب گماردند و هر كس نتوانست به دادرسى نزد آنان رود و عرض حال كند، طبيعى است كه توانمندان بر توده هاى مردم تسلط مى يابند و ناتوانان را مى خورند.
در جامعه امن ، مردم در زندگى ، از همه جهات ، تاءمين دارند، حوادث ، پيش ‍ آمدها، ضررها، زيانها، كمبودهاى طبيعى و انسانى و... موجب نگرانى افراد نيست ، زيرا كه مردم تاءمين كافى دارند، و دولتها مردم را تاءمين مى كنند، و ضرر و زيانها و خسارتها جبران مى گردد.
امام صادق عليه السلام :
((من مات وترك دينا، فعلينا دينه و الينا عياله ... (236) ))
- هر كس بميرد و دينى داشته باشد، اداى دين او و نگاهدارى از عيال او بر عهده ما (حاكم اسلامى ) است ... (237)
امام صادق عليه السلام :
(( - دخل على ابى عبدالله عليه السلام رجل فقال : يا ابا عبدالله ! قرضا الى مسيرة . فقال ابو عبدالله عليه السلام : ((الى غلة تدرك ؟))! فقال : لا والله : فقال : ((الى تجارة تؤ دى ؟)). فقال : لا والله . قال : ((فالى عقدة تباع ؟)) فقال : لا والله ، فقال : ((فانت اذا ممن جعل الله له فى اءموالنا حقا)). فدعا ابو عبدالله بكيس فيه دراهم ، فادخل يده فناوله قبضة ...(238) ))
- مردى بر امام صادق وارد شد و گفت : يا اباعبدالله ! قرض بده تا گشايشى پيدا شود. امام گفت : ((تا زمانى كه غله برسد؟)) گفت : نه به خدا. گفت : ((تا تجارتى سود دهد؟)) گفت : نه به خدا. گفت : ((تا ملكى به فروش ‍ رود؟)) گفت : نه به خدا. گفت : پس تو ناگزير از كسانى هستى كه خدا در اموال ما حقى برايت قرار داده است )). پس كيسه اى پر از درهم خواست و دست در آن برد و مشتى بر گرفت و...
در چنين اجتماعى ، با اين سطح بالاى تاءمين و امنيت ، مردمان مى توانند با آرامش خاطر و آسايش كامل زندگى كنند، و از هيچ چيز و هيچ امرى نگران نباشند.
در جامعه امن ، هر كسى ادعاى بحق و سخن درستى داشت مى تواند بى بيم بر زبان آورد و حق و نظر خود را اظهار كند. و اين بالاترين ويژگى امنيت اجتماعى است ، كه در سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و ديگر امامان مطرح گرديده است .
امام على عليه السلام :
((... واجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك ! و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك ، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع ، فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم يقول : فى غير موطن : ((لم تقدس امة لا يؤ خذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع )) ثم احتمل الخرق منهم والعى ونح عنهم الضيق والانف ... (239) ))
-... براى كسانى كه به ديدار تو نياز دارند، زمانى را معين كن كه شخص خود به سخنان ايشان گوش فرا دارى ، و در مجلس عامى بنشينى ، و در آن در برابر خدايى كه تو را آفريده است تواضع كنى ، و لشكريان و دستياران و پاسداران خود را چنان دور كنى كه صاحبان حاجت بدون احساس ترس و لرز و لكنت زبان با راحتى كامل بتوانند مطالب خود را بيان كنند، زيرا كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم بارها شنيدم كه مى گفت : ((امتى كه ضعيف آن نتواند حق خويش را بى لكنت زبان از قوى بگيرد، قابل احترام نيست )) و سپس درشت گويى و ناتوانى آنان را در بيان مطلب خود تحمل كن ، با تنگ خلقى و بادبينى با مردم روبه رو مشو...
دقت در فرازهاى كلام امام على عليه السلام بويژه با توجه به اينكه از عهد نامه مالك اشتر است و براى بر شمردن حوزه مسئوليت حكومت - و سخن الهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم عمق و اهميت موضوع را نيك روشن مى كند. امام على عليه السلام حضور در مجلس عمومى را لازم مى داند كه شخص حاكم بطور معمولى و بدون اسكورت و تشريفات نظامى و حفاظتى و ادارى ، در كنار مردم بنشيند و به گفته هاى آنان گوش فرا دارد و در برابر مردم فروتن و خاضع باشد. و چون مردمان گرفتار و حاجتمند ناراحت و درشت گوى هستند، امام سفارش مى كنند كه اين درشتگوى را تحمل كن و متكبرانه و آمرانه با مردمان روبرو مشو، تا همگان بتوانند مطالب خود را بدون كوچكترين ملاحظه و بيمى ، اظهار كنند و مشكلات خود را در ميان نهند. و اينكه امام على عليه السلام مى گويد اين سخن را بارها از پيامبر شنيدم : ((امتى كه ناتوان آن نتواند حق خويش را بى لكنت زبان از قوى بگيرد، قابل احترام نيست ))، اهميت جدى موضوع را مى رساند،كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم بارها و بارها بر اين موضوع تاءكيد فرموده اند و جامعه صالح را داراى چنين ويژگى دانسته اند كه ناتوانان بتوانند سخن حق خود را براحتى بگويند.
در ظرف امنيت اجتماعى ، مانع و سد راهى در سر راه انسانها وجود ندارد محصول كوشش و كار افراد نصيب خودشان مى گردد، و ثمره تلاشها و كوششهايشان را بى كم و كاست دست مى آورند. پديده شوم استثمار و بهره كشى از ثمره كار و كالاى ديگران وجود ندارد. سرنوشتها بازيچه دست جريانها و نوسانهاى اجتماعى نيست ؛ بلكه سرنوشتها و انجام كارها منظم و حساب شده است . از آغاز هر كار روشن است كه انجام آن كجاست و چيست ؟. تلاش و صميميت در كار، نتيجه مثبت و سازنده دارد، و سستى و نيرنگ و كم كارى سرانجامى نامطلوب و پوك . در آن دوران نادرستى و دغلبازى در كار نيست ، و بازار نامردميها و نا انسانيها رونقى ندارد، همه چيز بر معيار درستيها و مردميها استوار است و سرانجام بايد گفت : كه امنيت اجتماعى ، پديده اى است كه در پرتو ((عدالت اجتماعى )) پديد مى آيد، و از شاخه ها و ميوه هاى آن درخت تناور است .
امام مهدى عليه السلام پديد آورنده امنيت اجتماعى است ، امنيتى كه بشريت در تمام دوران تاريخ خود مانند آن را ناديده است . او در جامعه عدالت بنياد خود، همه معيارها و ضوابط غير انسانى و نادرست را كنار مى زند، و علل و عوامل دلهره ، نگرانى ، ترس را نابود مى كند، و بيم آفرينان و هراس انگيزان را از سر راه جامعه بر مى دارد (240) ، و اعمال نفوذها و قانون شكنيها را نفى مى كند، و حركت جامعه و روابط اجتماعى را بر پايه هاى قانون و عدل و احترام به حقوق و ارزش انسان استوار مى سازد. در آن دوران سعادت بار، هيچ حقى تضييع نمى گردد و هر كس در هر مقام به بيش از آنچه حق دارد دست نمى يابد. همه چيز به اندازه و حساب و حق است . به معناى واقعى كلمه اراده آزاد انسانى در قلمرو درست و قانونى خود حركت مى كند، و انسانها بى مانع ، امكان شدن و رشد را مى يابند.
در اين جامعه ، انسان به انسان نزديك مى شود، دوستى و مهرورزى جاى كينه توزى و دشمنى را مى گيرد. تضاد، درگيرى و تزاحم جايش را به رقابت سالم و آزاد و انسانى مى دهد. و دارالسلام و جامعه امن و زندگى آرام و آسوده اى كه نمونه زندگى در بهشت جاويد است ، نصيب انسان مى گردد.
امام صادق عليه السلام :
(( - فى معنى قوله عزوجل : ((وعدالله الذين امنوا منكم ... ليستخلفنهم فى الارض ... و ليبدلنهم من بعد خوفهم اءمنا...)) (241) قال : ((نزلت فى القائم و اصحابه . (242) ))
- ((خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند... وعده داد كه بيقين در روى زمين ايشان را خليفه كند . . . و وحشتشان را به امنيت بدل سازد، ...)) اين آيه درباره (امام ) قائم و يارانش نازل شده است .
جامعه در دست مؤ منان قرار مى گيرد و مؤ منان مرزبانان حق و حقوق همگان و در برابر خدا و خلق تعهدى ايمانى دارند.
امام صادق عليه السلام :
(( - عمار الساباطى : فقلت لابى عبدالله عليه السلام : جعلت فداك ، فما نتمنى اذا ان نكون من اصحاب الامام القائم فى ظهور الحق ، و نحن اليوم فى اءمامتك و طاعتك اءفضل اءعمالا من اءعمال اصحاب دولة الحق ؟ فقال : سبحان الله ، اءما تحبون ان يظهر الله - عزوجل - الحق و العدل فى البلاد، و يحسن حال عامة العباد، ويجمع الله الكلمة ، و يؤ لف بين قلوب مختلفة ، و لا يعصى الله - عزوجل - فى ارضه ، ويقام حدود الله فى خلقه ، ويرد الله الحق الى اهله ، فيظهروه حتى لا يستخفى بشى ء من الحق مخافة احد من الخلق ... (243) ))
- عمار ساباطى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم : فدايت گردم چرا ما در اين زمان ، آرزو كنيم كه از ياران امام قائم در دوران آشكارى حق باشيم ، و حال آنكه ما در اين روزگار كه در: (دوران ) امامت شما و پيروى از شما بسر مى بريم ، كارهايمان افضل از اعمال ياران دولت حق است ؟ امام گفت : سبحان الله ! آيا دوست نداريد كه خداى بزرگ حق و عدالت را در آباديها آشكار سازد و حال عموم مردم رابهبود بخشد، و وحدت كلمه پديد آورد، و افكار ناسازگار را سازگار كند و خداى در زمين معصيت نشود، و حدود الهى ميان مردم اجرا شود، و خداوند حق را به اهلش باز گرداند، و ايشان آن را آشكار: كنند، تا اينكه هيچ چيز از حق ، براى بيم از هيچيك از مردمان ، پنهان نگهداشته نشود؟
امنيت اجتماعى از اين رهگذرها تاءمين مى شود: حق و عدل آشكار مى گردد، حدود الهى جارى مى شود، دلها يكى و ايدئولوژيها يگانه مى شود، و كمترين حق به دليل ترس از افراد و اشخاص پوشيده نمى ماند. اين فراز از تعليم امام صادق عليه السلام با اهميت ترين ساختار اجتماعى را روشن مى سازد، و مفهوم واقعى ((امنيت اجتماعى )) را بطور دقيق تبيين مى كند. امنيت واقعى هنگامى بر اجتماعى پرتو مى افكند كه ذره اى از حقها و حقوقها پنهان نماند، و هيچ قدرت و مقام و فردى در: هر طبقه اجتماعى ، مانع اعطاى حق و اظهار حق نشود. اين آرمان والا آنگاه تحقق مى يابد كه اثرى از آثار طبقات سلطه گر و زورمند و زر به دست برجاى نماند، و جامعه و مردم در جريانى طبيعى و انسانى به زندگى ادامه دهند.
امام على عليه السلام :
((...و بنا يدفع الله الزمان الكلب ... و لو قد قام قائمنا لذهبت الشحناء من قلوب العباد، و اصطلحت السباع و البهائم حتى تمشى المراءة بين العراق الى الشام ... على راءسها زينتها لا يهيجهاسبع و لا تخافه ... (244) ))
- به دست ما (حكومت ما) روزگار سختيها و تشنه كاميها سپرى گردد... و چون قائم ما قيام كند كينه ها از دلها بيرون رود، حيوانات نيز با هم سازگارى كنند. در آن روزگار، زن ، با همه زيب و زيور خويش ، از عراق در آيد و تا شام برود و از هيچ چيز نترسد...
و اين چگونگيها در دوران دولت حق آشكار مى گردد. و براى ما كه در زمانه آزمند حاكميت سرمايه و سرمايه دارى بر جهان ، و در اين قرن ناآرام و ديوانه زندگى مى كنيم ، و كينه توزيها و تجاوزگريها آشكارا در هر مرز و بومى به چشم مى خورد، و انسانهاى حق طلب از هر سوى عالم در فشارند، و از در و ديوار آباديها و كشورها صدمه و گزند مى بينند، تصور چنين دورانى دشوار است . ما كه در دوران آكل و ماءكولى اقتصاد سرمايه دارى زندگى مى كنيم ، دورانى كه ويژگى اصلى آن اينست كه هر كس حق ديگرى را بربايد و او را بدرد و از اين رهگذر به مبلغ سود و سرمايه خود بيفزايد، چگونه مى توانيم دورانى را ترسيم كنيم كه حتى حيوانات درنده به انسانها آزار نرسانند، و به حريم حقها و حقوقها هيچگونه تجاوزى صورت نگيرد، و قدرتمندان كارمايه توده هاى نجيب انسانى را استثمار نكنند. آرى تصور اينها و همانندهاى اينها براى ما دشوار است ، ليكن وعده و پيمان خدا است . و خداوند پيمان شكن نيست . و چنين روزگارانى پديد خواهد آمد، و امنيت و آسايش فراگير خواهد گشت .
رشد تربيت انسانى
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
تكامل تربيت و بلوغ روحى انسان نيز از جمله برنامه هاى مهم قيام امام مهدى عليه السلام است . برنامه هاى امام همه در اين ارتباط است و به اين هدف نظر دارد.
روشن است كه جزء اصلى در تشكيل اجتماع صالح انسانى ، خود انسان است . انسان محور اصلى برنامه ريزيها، قوانين ، علوم و ديگر مسائل جامعه بشرى است . اصلاحات و تحولات و انقلابها، نخست بايد از درون انسان آغاز گردد، و در حوزه وجودى او صورت گيرد، و سپس به برون جامعه سرايت كند. اقتصاد، سياست ، جنگ ، صلح ، اخلاق ، ضداخلاق ، ارزشها، ضد ارزشها، خوشبختى ، بدبختى ، ايثار، خودخواهى ، مهرورزى ، نظم ، بى نظمى و... همه و همه به انسان باز مى گردد. بهترين برنامه ها و آموزشها، بايد به دست انسانهاى شايسته اجرا شود و گرنه سودى نمى بخشد و تحولى نمى آفريند. بهترين قوانين ، بهترين مجريان را مى طلبد. از اين رو، ساختن انسان و پرورش و رشد انسانيت انسان و تربيت اصولى افراد انسانى ، مقدمه اصلى تشكيل هر نظام صالح و انسانى است . و همين همواره هدف نخستين مصلحان واقع گرا و انسان شناس است .
امام مهدى عليه السلام ، از اين نقطه زيربنايى آغاز مى كند، تا برنامه هاى ديگر او شايستگى انجام يابد، و زمينه ها و شرايط و عوامل اصلى صلاح ، شايستگى ، بسامانى ، رفاه ، عدالت ، دادگرى ، قانون شناسى ، تعهدپذيرى ، مهرورزى ، محبت ، ايثار و فداكارى در سطح جامعه ها پديدار گردد.
امام على عليه السلام :
((...ولو قد قام قائمنا لذهبت الشحناء من قلوب العباد... (245) ))
-... چون قائم ما قيام كند، كينه ها از دلها بيرون رود...
كينه توزى ، سرشتى شيطانى و ناانسانى است . و زمينه بيشترين ناسازگاريهاى اجتماعى همين سرشت است ، و از نابخردى و پايين بودن سطح فرهنگ انسانى سرچشمه مى گيرد. با رشد تربيت و تكامل عقل كينه ها به محبت و دوستى تبديل مى شود، و روابط اجتماعى بر اصل انساندوستى و نوع خواهى استوار مى گردد، محبت در سطح جامعه بشرى گسترش مى يابد، و آرمان ديرينه انسان دوستان و جامعه شناسان - يعنى گسترش دوستى به سراسر جامعه بشرى - تحقق مى يابد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم :
((... و يقسم المال بالسويه ، ويجعل الله الغنى فى قلوب هذه الامة ...(246) ))
-... مهدى اموال را برابر تقسيم مى كند، و خداوند بى نيازى و غنا را در دلهاى اين امت پديد آورد...
دورى از آزمندى و مال اندوزى نخست ، پديده اى روحى و باطنى است . انسانها در باطن و روح حريص و آزمند مى گردند، آنگاه در خارج به تجاوز كاريهاى اقتصادى و ظلم و ستمهاى مالى دست مى يازند. اين است كه مشكل بزرگ گذشته و اكنون و آينده بشريت ، يعنى سرمايه دارى و حب مال ، نخست پديده اى روانى است و از روح و باطن حريص آدمى سرچشمه مى گيرد. ميل و گرايش درونى انسانها، موجب تجاوز به حقوق و استثمار و ستمهاى فراگير اقتصادى مى گردد. اين بيمارى باطنى و روحى انسان ، تا از درون انسان ، درمان نگردد، و ريشه هاى آن از ژرفاى انديشه ها بر نيآيد، تحميل شيوه ها و روشهايى از بيرون ، براى كنترل آن ، نتيجه چندانى ندارد، و اگر داشته باشد دراز مدت و پايدار نيست . تجربه هاى پياپى و مكرر تاريخ اين موضوع را به روشنى ثابت كرده است . و همه نابسامانيها و ناتوانيها در كار جامعه سازى از اين نقطه حساس آغاز گرديده است ، كه محور اصلى فراموش شده و سرچشمه آلودگى ناديده گرفته شده است . پس اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم درباره انسانهاى رستاخيز ظهور به اين مضمون مى فرمايد كه ((روح و روان مردم تربيت مى شود، و چشم باطن سير مى شود، و به لطف الهى حس بى نيازى در انسانها پديد مى آيد))، براى توجه دادن به همين جهت اصلى است در آن انقلاب . و همين است كه آن انقلاب مانند ديگر انقلابها عقيم و نافرجام نمى گردد، زيرا كه دردها را به صورتى اصولى درمان مى كند، و خاستگاهها و سرچشمه هاى اصلى فساد و صلاح را نيك مى شناسد، و براى اصلاح آنها درست و دقيق اقدام مى كند.
امام على عليه السلام :
((... واعلموا انكم ان اتبعتم طالع المشرق سلك بكم منهاج الرسول ، فتداويتم من العمى و الصمم و البكم ... (247) ))
-... بدانيد اگر شما از انقلابگر مشرق پيروى كنيد، او شما را به راه و روش ‍ پيامبر راهنمايى مى كند، و از بيمارى كورى و كرى و گنگى نجات مى دهد.
طبيعى است كه منظور درمان كور و كرى و گنگى بدنى نيست ، بلكه تداوى روحى است كه انسانها مى يابند، و چشم و گوش و زبان روحشان گشوده مى شود، و بدون مانع و سرگشتگى ، روش درست زندگى را كشف مى كنند، و مسئوليتها و تعهدهاى اجتماعى و خانوادگى و فردى خويش را نيك مى شناسند، و راه را از بيراهه تميز مى دهند. و در همه بخشها و مسائل زندگى تكليف شناس و متعهد خواهند بود.
امام باقر عليه السلام :
(( اذا قام قائمنا وضع يده على رؤ وس العباد... و اكمل به اخلاقهم .(248) ))
- هنگامى كه قائم رستاخيز كند، خداوند قواى فكرى مردمان را تمركز دهد... و اخلاق آنان را تكامل بخشد.
در بخش ((رفاه اقتصادى )) ياد كرديم كه دوران ظهور، روزگار بى نيازى اقتصادى است ، بيشتر رقابتهاى ناسالم و غير انسانى از نياز داشتن و فقر و غنا و محروميت و شادخوارى بر مى خيزد و عامل تضاد و درگيرى مى گردد. هنگامى كه رفاه اقتصادى براى همه حاصل آمد و اقتصاد جامعه سامان يافت ، رقابتها سالم مى گردد و فعاليتهاى اقتصادى و توليد و توزيع در حدّ بالا صورت مى گيرد، باانگيزه هاى معنوى و هدف خدمت به جامعه و مردم . بر مجموع روابط اجتماعى حس برادرى انسانى سايه مى گسترد، و محيط كار و تلاش به محيط پيشدستى براى رسيدن به كمالات انسانى تبديل مى شود، و حركت اقتصادى جامعه جهتى الهى - انسانى مى يابد.
امام باقر عليه السلام :
(( قيل لابى جعفر الباقر عليه السلام : انّ اصحابنا بالكوفة جماعة كثيرة ، فلو امرتهم لاطاعوك واتبعوك . فقال : يجيى ء احدهم الى كيس اخيه فياءخذ منه حاجته ؟ فقال : لا. قال : فهم بدمائهم ابخل . ثم قال : ان الناس فى هدنة نناكحهم و نوارثهم و نقيم عليهم الحدود و نؤ دى اماناتهم ، حتى اذا قام القائم جاءت المزاملة ، وياءتى الرجل الى كيس اخيه فياءخذ حاجته لايمنعه . (249) ))
- برخى از شيعيان ، به امام باقر گفتند: ما در كوفه گروه بسيارى هستيم . اگر تو فرمان دهى ، همه فرمان برند و پشت سر تو بيايند. گفت : ((آيا چنين هست كه يكى از اين گروه بيايد و آنچه نياز دارد از جيب ديگرى بردارد؟)). گفتند: ((نه )). فرمود پس اين گروه (كه براى دادن مال به يكديگر اين گونه بخل ورزند) براى دادن خون خويش (در راه اصلاح جامعه و احقاق حق ديگران ) بخيل تر خواهند بود!)). آنگاه فرمود: ((مردم هم اكنون آسوده اند كه در حال توقف حركت تربيتى اسلام به سر مى برند)). از مردم همسر مى گيريم و به آنان همسر مى دهيم . از يكديگر ارث مى بريم . حدود را اقامه مى كنيم . امانت را باز مى گردانيم (يعنى زندگى مردم در همين حد است و نه كاملا اسلامى )، اما به هنگام رستاخيز قائم ، آنچه هست دوستى و يگانگى است ، تا آنجا كه هر كس ، هر چه نياز دارد، از جيب آن ديگرى بر مى دارد بدون هيچ ممانعتى .
((مزاملة ))، رفاقت و دوستى خالص است ، از: (( ((زامله اى صار عديله على البعير:)) با او رفاقت و دوستى كرد، يعنى همسان او شد و نشستن در يك طرف كجاوه )). پس در دوران ظهور رفاقت و دوستى چنان صادقانه انجام گيرد كه همه همسطح و همسان يكديگر زندگى كنند، و مانند دو تن كه در دو طرف شتر نشسته اند و متعادل قرار گرفته اند، همگان در مسائل و امور مربوط به معيشت و زندگى و حيات اينگونه تعادلى داشته باشند.
و اين ، حد بسيار متعالى تكامل اخلاق اجتماعى و تربيت آدمى است ، كه از محدوده خواستهاى شخصى و بستگيهاى مادى بگذرد. و روابط به چنين تعادل و توازنى برسد، و محبت و دوستى معيار در روابط اجتماعى گردد، و اين روش ارزشمند در سطح اجتماع گسترش يابد.
در رستاخيز ظهور، انسان در اوج تربيت خويش به پايگاهى مى رسد كه تصور آن در دنياى كنونى دشوار است . در بحران تضادها و كشمكشهاى مادى حاكم بر اجتماعات بشرى ، تصور اجتماعى كه مردم آن در روابط اجتماعى ، در داد و ستدها، كارخانه ها، مزارع براى سودكار نكنند، و معيار پيوندهاى گروهى و جمعى را مبتنى بر اصل سوددهى و سودآورى ندانند، بلكه همه با هم دوست و برادر باشند، و بر اساس برادرى و دوستى انسانى به همكارى و مبادله و تلاش بپردازند، آسان به نظر نمى رسد. ليكن استعداد فوق العاده انسان در تربيت پذيرى و وجود نمونه هاى بسيار والا و كاملى از اين دست انسانها در همه اجتماعات ، موضوع را آسان و ممكن مى سازد، بويژه با توجه به عمق و اصالت شيوه هاى الهى و انسان شناسانه امام مهدى عليه السلام ، و ژرفاى نفوذ سخن و كلام آن رهبر وارسته و خدايى . با بررسى اين جوانب گوناگون ، روشن مى شود كه امكان دارد از همين انسانها، چنان افرادى شايسته ساخت ، و راوبط اجتماعى را بر چنان معيارهايى والا بنا نهاد، و بخشهاى عظيمى از مشكلات جامعه انسانى را از تربيت درست حلّ كرد.
انسانها اكنون نيز چنين زمينه ها و استعدادهاى تربيتى دارند، ليكن موانع بزرگى نيز بر سر راهشان نهاده شده است . مانع راه تربيت درست انسان حكومتها و مراكز سلطه و قدرت در اجتماعات هستند (250) . سه اهرم ويرانگر يعنى زر به دستان و زورمندان و تزويرگران نمى گذارند كه رقابتها، تضادها، كشمكشها از ميان برود، و انسان به انسان نزديك شود، مساوى زندگى كند، رقابتها سالم گردد، تعهد و تكليف گرامى باشد، مهرورزى و دوستى فراگير شود، كينه توزى و دشمنى رنگ ببازد.
حكومتهاى طاغوتى و قارونهاى بشرى كه يار و ياور يكديگرند، حيات و پايدارى خويش را در گرو رشد تضادها و كشمكشها مى دانند، از اينرو انسانها را از يكديگر دور نگاه مى دارند، رقابتهاى صد در صد مادى پديد مى آورند، بازارهاى مصرف كاذب مى سازند، زراندوزى و مال پرستى را در ژرفاى دلها نفوذ مى دهند، و جامعه را به كام دل خويش مى سازند. در دوران ظهور كه روزگار حرس بزرگ سرزمين زندگى است ، اين موانع با شمشير از سر راه انسان برداشته مى شود، و مراكز و پايگاههاى تحميل فكر و روش بر انديشه ها ويران مى گردد. (251) ارتباط انسان با كار و كالا و زمين و سرمايه و سود، از چارچوب تحميلى معيارهاى فاسد سرمايه دارى آزاد مى گردد، و كارگرى و كارفرمايى و مزرعه دارى و كشاورزى و... مفهوم ديگرى به خود مى گيرد، و اينها همه در پرتو فرهنگ انسانى و تعاليم مهدى امكان پذير است و تحقق خواهد پذيرفت .
پيمان گزارى با ياران خويش
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
از برنامه ها و روشهاى امام مهدى عليه السلام ، پيمان گزارى با ياران خويش ‍ است . پيمان و بيعت در جامعه اسلامى ، از آغاز تشكيل حاكميت اسلام و پيدايش نخستين جامعه اسلامى رسم شد، و پايه گذارى نخستين مركزيت و حكومت اسلامى به دست مبارك پيامبر اسلام با آيين بيعت و پيمان گرفتن از يكايك مردم ، همراه بود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حجة الوداع و پس از خطبه معروف غدير، براى زعامت و رهبرى پس از خود نيز از مردم حاضر - زن و مرد - بيعت گرفت ، كه گزاره مشروح آن در كتب حديث و تفسير و تاريخ آمده است . (252)
امام مهدى عليه السلام نيز چون نياكان خويش از يارانش بيعت مى گيرد، و با آنان پيمان مى بندد. پيمان امام بر سر اصولى است كه راه و رسم و شيوه و روش امام را در حكومت تبيين مى كند، و قابل ژرف نگرى و غوررسى است . اصول اين بيعت عبارت است از:
1 - احترام به ارزش انسان .
2 - احترام به حقوق انسان .
3 - دادگرى و عدالت گسترى .
4 - دورى از هرگونه مال اندوزى و گرايش به سرمايه دارى .
5 - دورى از ظلم .
6 - دورى از زندگى اشرافى .
7- دورى از احتكار.
8- ساده زيستى و همسانى با توده هاى محروم و مستضعف .
9- پذيرش زندگى دشوار و خاكى .
10 - ايثار و فداكاريهاى بزرگ .
و...
اين اصول ، مبانى كلى و شناخته شده همه اديان الهى است ، و شيوه رهبران بحق و راستين در طول تاريخ . همه پيامبران بدون استثنا مردمان و اجتماعات را به اين اصول فرا خواندند، و در گام نخست اين امور را از ياران و نزديكان خود خواستند.
شيوه و راه و رسم زندگى پيامبران و حواريان و دستياران آنان در تاريخ ثبت شده است ، و همه ، صفحات درخشانى است از:
احترام به ارزش انسان .
رعايت مرزهاى دقيق حق و حقوق انسان .
اقامه عدل .
پرهيز از ظلم .
پرهيز از اشرافيگرى و مال اندوزى .
پذيرش زندگيهاى بسيار سخت و ساده و همسان با فرودستان مردم .
و فداكاريها و گذشتهاى فراوان براى استوار داشتن حق و عدالت در جامعه ها.
وضع زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان عليه السلام نيز روشن است ، و جاودانه ترين و درخشان ترين صفحات زرين تاريخ انسان را تشكيل داده است ، تاريخى كه از انسانيتها، ارزشها، ايثارها سرشار است .
امام بزرگ انسان حضرت مهدى عليه السلام اين اصول جاودانه را ديگر بار در پيمان و بيعت خويش با يارانش يادآور مى شود، و اساس كار را بر اين پايه ها بنا مى نهد، و خود نيز با يارانش هم پيمان مى شود كه چون همه رهبران الهى ، به عالى ترين معيارهاى حق و عدالت عينيت بخشد، با ياران خود باشد، و چون آنان زندگى كند، و به زندگى ساده و اندك بسنده كند، با مردم باشد، و در ميان مردمان ، و ميان خود و مردم فاصله اى نگذارد و دربان و حاجب نپذيرد.
امام مهدى عليه السلام مانند صميمانه ترين رهبران تاريخ ، چنانكه با يارانش ‍ پيمان مى بندد كه طبق اين اصول عمل كنند، و در راستاى اهداف الهى قيام او گام بردارند، خود نيز - كه تجسم حق و عدل و از گناه و ترك اولى نيز منزه است - با آنان عهد مى كند كه به اين اصول عمل كند، و يكايك معيارهاى الهى را در برنامه هاى خويش به كار بندد. و اين والاترين نمونه رهبرى است كه بشريت بخود مى تواند ديد، و در گذشته هاى تاريخ ، نمونه هاى آن ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام بوده اند.
امام على عليه السلام
((انه (القائم ) ياءخذ البيعة عن اصحابه على ان ... لا يسبوا مسلما... و لا يهتكوا حريما محرما، و لا يهجموا منزلا، و لا يضربوا احدا الا بالحق ... و لا يكنزوا ذهبا و لا فضة ، و لا برا و لا شعيرا، و لا ياءكلوا مال اليتيم ... و لا يلبسوا الخز و لا الحرير، و لا يتمنطقوا بالذهب ... و لا يحبسوا طعاما من بر او شعير، و يرضون بالقليل ... و يلبسون الخشن من الثياب ، و يتوسدون التراب على الخدود... و يجاهدون فى الله حق جهاده . و يشترط على نفسه لهم ان يمشى حيث يمشون ، و يلبس كما يلبسون و يركب كما يركبون ، و يكون من حيث يريدون ، و يرضى بالقليل ، و يملاء الارض بعون الله عدلا كما ملئت جورا... و لا يتخذ حاجبا و لا بوابا. (253) ))
- (امام ) قائم با يارانش پيمان مى بندد و از آنان بيعت مى گيرد كه (به اين اصول عمل كنند):... مسلمانى را دشنام ندهند... حريمى را هتك نكنند، به خانه اى (بدون اجازه ) هجوم نبرند، كسى را بناحق نزنند، طلا و نقره گنج نكنند، همچنين گندم و جو (مواد غذايى ) اندوخته نسازند، مال يتيمان را نخورند... لباس خز و حرير (لباسهاى اشرافى ) نپوشند. كمربند زرين نبندند (254) ... گندم و جو (فرآورده هاى خوراكى ) را احتكار نكنند، در امور معاش ‍ به اندك بسنده كنند... لباس درشت بپوشند و (در حال عبادت و نماز) صورت بر خاك بگذارند... و در راه خدا به جهادى شايسته دست يازند.
(امام ) خود نيز متعهد مى شود كه از همان راهى كه آنان مى روند برود، و چون آنان لباس بپوشد، و بر مركوبى مانند مركوب آنان سوار شود، و چنان باشد كه آنان هستند. به اندك بسنده كند، و زمين را با يارى خداى از دادگرى بيآكند، پس از آنكه از ستم آكنده باشد... و حاجب و دربانى نگمارد. (255)
والايى اين اصول بر كسى پوشيده نيست ، بويژه تعهدى كه امام در برابر ياران خود مى كند كه به اين اصول چون آنان عمل كند از ارزش و عظمت وصف ناپذيرى برخودار است .
انقلابها در طول تاريخ ، دچار اين آفت بزرگ شده است ، كه پس از دستيابى به هدفهاى نخستين و تشكيل حكومت و تاءسيس نظام ، انقلاب به نظام تبديل مى شود و انقلابيون فراموش مى كنند كه براى چه آرمانها و هدفهاى نهايى انقلاب كردند و چه اصول و معيارهايى را بايد عملى سازند. شگفت آور اينكه حتى از يادها مى برند كه از چه طبقه اى بودند و بايد در خدمت آن طبقه باشند. اينها همه فراموش مى گردد، و روحيه و حال و هواى انقلاب سايه بر مى گيرد، و سازشكارى به سراغشان مى آيد، و آزمندى طبيعى انسان و آسايش طلبى به جاى ساده زيستى و سخت كوشى انقلابى مى نشيند، و به زراندوزى و كاخ ‌سازى و شادخوارى روى مى آورند. مردم يعنى پايگاه اصلى حكومت و انقلاب را فراموش مى كنند، و از آنان فاصله مى گيرند، و در قصرها و كاخها مسكن مى گزينند، و دربانها و نگهبانان و حاجبان مى گمارند، و به توده انسانها پشت مى كنند، و با طبقات بالا و خاص جامعه در مى آميزند و بدينسان بوده است سرگذشت غمبار انقلابهاى بشرى در تاريخ .
سراسر نهج البلاغه ، از اين غمنامه بزرگ پرده بر مى دارد، و امام على عليه السلام با سوزى جانكاه ، بسيارى از دستياران و كارگزاران حكومت خويش ‍ را به باد پرخاش مى گيرد، و ايشان را بازخواست مى كند، و حضور آنان در مهمانى يك ثروتمند را محكوم مى نمايد و حتى به محاكمه و بركنارى و عزل از مسؤ ليت تهديد مى كند. و اينها همه ، براى همين بود كه برخى از آنان پس از رسيدن به حكومت و مقام و پست و دستيابى به بيت المال و امكانات رفاهى ، هدفهاى اصلى و آرمانهاى مردمى و مسئوليتهاى الهى را فراموش مى كردند.
امام مهدى عليه السلام ، اين آخرين يادگار پيامبران و اولياى خدا، براى پيشگيرى از اين آفت بزرگ ، چنين اصولى را در شرايط بيعت خويش ‍ مى گنجاند و اصول كار را مشخص مى سازد، و با يارانش در آن باره تجديد عهد مى كند، با اينكه ياران درجه يك آن امام ، انسانهاى خود ساخته و استثنايى هستند، و دين باورانى بى نظيرند كه كمتر رهبرى چون ايشان دستياران و حواريانى داشته است ، با اينهمه ، چنين پيمان و بيعتى ، راه را هموارتر و كار را استوارتر مى سازد.
موضوع بيعت و اصول و مواد آن ، براى همه دوستداران و منتظران ، آموزنده است . و آيا ما نبايد با امام خود بر رعايت اين امور بيعت كنيم ؟ و آيا شيعيان و منتظران با اين اصول با امام خود هم پيمان مى شوند، آيا مى توانند اين معيارها را در زندگى خويش پديد آورند: به مسلمانى دشنام ندهند، حرمت و حريمى را هتك نكنند، كسى را بناحق نزنند، طلا و نقره گنج نكنند، لباسهاى اشرافى نپوشند و پول و ثروت گرد نياورند، خوراك و مايحتاج مردم را احتكار نكنند، به اندك خشنود باشند و بسنده كنند، لباسهاى درشت و ساده بپوشند، و هزينه هاى اضافى را به محرومان برسانند. و...
آيا مى شود هر روز دعاى عهد بخوانند - دعاى مباركى كه چون بيعت و پيمان با امام غائب است - و در مجالس صبح هاى جمعه شركت كنند، و آنگاه همينكه پاى به داخل جامعه گذاردند، همه اصول عدل و انصاف و انسانيت را زير پا نهند، و به احتكار و گرانفروشى و استثمار و چپاول حقوق مردم و زراندوزى و شادخوارى و خوشگذرانى بپردازند؟ و از استثمار و ظلم و غصب كار مايه كارگر و كشاورز و انسانهاى محروم كاخها بسازند، و وسايل عيش و طرب فراهم آورند، و زيستى طاغوتى داشته باشند، و مجالسى طاغوتى بر پا كنند، و عروسيهايى قارونى بگيرند؟ و از غم و درد و محروميت انسانهاى محروم فارغ باشند؟ تشخيص راستى و درستى اين ادعاها كار چندان دشوارى نيست ؟! (256)