عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

محمد حكيمى

- فهرست -


وضع معابد
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
(257) در دوران ظهور، مذهب به سوى هدف اصلى هدايت مى شود، و جهتگيرى و حركت مذهبى ، در راه سعادت و رفاه و تعالى انسان قرار مى گيرد، و از قشريگرى و سطحى نگرى و تجمل گرايى زايد - كه كار مذاهب باطل يا منحرف است - دور مى گردد. از اين رو، امام مهدى عليه السلام ، در آغاز رستاخيز خويش به پيرايش شهرها و آباديها از مظاهر تجمل گراييها و مصرف زدگيها، بويژه در سازمانها و مؤ سسات مذهبى مى پردازد. امام همه امكانات و نيروها را صرف هدفهاى اصلى مذهب مى كند يعنى برپايى عدالت و رفاه عمومى و نجات انسانها از چنگال اهريمنى ظلم و محروميت . براى تحقق اين آرمانها، بضرورت تزيين معابد و مساجد، و ظاهرسازيهاى بى محتوا و تشكيلات عريض و طويل به نام مذهب و دين ممنوع مى گردد، و همه مظاهر اينگونه معابد ويران مى شود، و كسانى كه بخش عمده اى از ثروت جامعه را صرف اينگونه تجملات و تشريفات كرده و از فقر و تهيدستى انسانها نگران نشده اند كنار زده مى شوند، و معابد به صورت ساده و بى آرايش و دور از هرگونه تزيين و تجمل در مى آيد، و مظاهر زندگى دنيا و دنياداران از راه خدا و خانه خدا و معابد دينى زدوده مى گردد.
مبارزه با بدعتها و روشهاى ناانسانى و غير اسلامى در همه زمينه ها، - بويژه تصفيه مذهب و سازمانهاى وابسته به آن - از كارهاى اصلى امام موعود عليه السلام است . از اين رو، ريشه سوزى بدعتها در مساجد و معابد كاملا مورد توجه است .
از ويژگيهاى دوران پيش از ظهور و كژيها و نادرستيها و انحرافهايى كه سراسر عالم را فرا گرفته است ، نفوذ تزيين و تشكيلات و مظاهر دنياپرستى در درون معابد است . هر چه معابد و مساجد از حقيقت خالى شود، از ظواهر نفيس ‍ و آرايشى پر مى گردد. بر اين موضوع در احاديث معصومان عليه السلام تاءكيدهاى فراوانى شده است :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((... و حليت المصاحف و زخرفت المساجد... (258) ))
-... (در آخر الزمان ) قرآنها را زينت مى كنند، و مساجد را آذين مى بندند...
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((يا سلمان !... ان عندها تزخرف المساجد كما تزخرف البيع و الكنائس ، و تحلى المصاحف ، و تطول المنارات و تكثر الصفوف بقلوب متباغضة و اءلسن مختلفة ... (259) ))
- اى سلمان !... در ((آخر الزمان )) مساجد آذين بندى شود، مانند كليساها و كنيسه ها، و قرآنها را زينت كنند، و مناره ها بلند گردد، و صف نمازگزاران زياد شود، كه با دلهاى پر از كنيه و زبانهاى چند گونه گرد آيند...
جاى شگفتى است ،آيا آيين الهى اسلام ، كه در سراسر تعاليم خود با مظاهر دنيايى و دنيا پرستى و تجمل گرايى و اشرافيگرى كه شيوه زندگى مترفان و مسرفان و متكاثران و از خدا بيخبران و طاغوتان و طاغوتچگان است مبارزه مى كند، و با تعبيرهايى كوبنده و قاطع بر اين امور خط سرخ مى كشد، اين امور را در معابد و مساجد و سازمانهاى وابسته به خود مى پذيرد؟ آرى غفلت از مسائل اصولى جامعه توحيدى و نيازهاى اصلى جامعه مؤ منان ، باعث چنين انحرافهايى شده است ، و چنين بدعتهايى جزو شعائر دين خدا و مايه ترويج دين به حساب آمده است . و اين امر از بيخبرى از مبانى دين و روح تعاليم اسلام برخاسته است ، و يا خواسته ها و هواهاى نفسانى و نوعى دنيادارى است ، كه الهى جلوه كرده است . در رستاخيز ظهور، اين بدعتها از دامن كتاب خدا و ساحت مساجد پيراسته مى شود. و دين از هر گونه مظاهر مادى پاك مى گردد، و دين خالص در مساجد و معابد عرضه مى شود.
در اين بخش ، سخن از بزرگى و فراخى معابد و مساجد نيست ، زيرا كه بزرگى مساجد و محافل مذهبى بايد به فراخور جمعيتها و آباديها باشد، و امام خود مسجدى در بيرون شهر كوفه بنا مى كند كه هزار در دارد. (260) و البته مركزيتى كه كوفه در دوران ظهور مى يابد، و گروه گروه مردم آباديها و سرزمينهاى دور و نزديك بدان سوى روى مى آورند، چنين گسترشى را ناگزير مى سازد.
همواره در طول تاريخ معابد و مساجد گرفتار چنين تشريفاتى شده است ، و اينها به دست بانيان اصلى دين ، بنياد نشده و ايجاد نگرديده است ، يعنى به نوع مذاهب كه بنگريم در آغاز ظهور و در اصل از سادگى و بى آلايشى فراوانى برخوردار بوده است ، و آلايشها و آرايشها همه در دوره هاى بعد و به دست دنيا اينگونه تعبير براى بيان فزونى و كثرت است . دارانى كه در محافل دينى نفوذ كرده اند صورت گرفته است . مى توان احتمال داد دنياداران مسرف و مال اندوز مى خواسته اند با اينگونه كارها و هزينه گزاريها، حربه دين عليه خودشان را كند كنند، و بر آن همه ظلمها و حقكشيها سرپوش گذارند، و از اين رهگذر مانع طرد و لعن و بى اعتنايى محافل مذهبى نسبت به خودشان گردند.
اين موضوع در زمان حاضر نمونه هاى زيادى دارد، و شايد در گذشته نيز چنين بوده است . يا اينكه معابد مجلل مذهبى به دست حكومتهايى پايه ريزى مى شده است كه در اصل و بنياد ضد مذهبى بوده اند، و از اينراه قصد داشتند توده هاى مردم را بفريبند، و خود را دين باور و دوستدار مذهب و آيين خدا بنمايانند، تا از خشم و نفرت عمومى و شورش مردمان در امان بمانند، و اين نيز نمونه هاى فراوانى بويژه در جامعه هاى اسلامى دارد.
امام باقر عليه السلام :
((اذا قام القائم عليه السلام سار الى الكوفة ، فهدم بها اربعة مساجد، و لم يبق مسجد على الارض له شرف الا هدمها و جعلها جماء...))(261)
- آنگاه كه قائم قيام كند، وارد كوفه مى شود، و دستور مى دهد تا مساجد چهارگانه آن را خراب كنند، و هر مسجدى در روى زمين كه داراى كنگره (طاغهاى بلند، گلدسته ها) باشد، تخريب مى گردد، و تمام مساجد هموار (بى برج و بارو و گنبد و گلدسته ) خواهد شد...
امام صادق عليه السلام :
((اذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتى يرده الى اءساسه ، و حول المقام الى الموضع الذى كان فيه ...)) (262)
- هنگامى كه قائم قيام كند مسجد الحرام را ويران كند تا به جاى پايه هاى نخستين خود باز گردد، و ((مقام )) ابراهيم عليه السلام را به جايگاه پيشين باز گرداند...
حتى ((مسجد الحرام )) از اين بدعت زدايى و پيرايش الهى ، در امان نيست ، و تشكيلات و تشريفات از دامن اين معبد بزرگ الهى نيز دور مى گردد و به شكل نخستين باز مى آيد و براى اهميت موضوع احاديث ديگرى را مى آوريم :
امام باقر عليه السلام :
((اذا قام القائم ، دخل الكوفة و امر بهدم المساجد الاربعة ، حتى يبلغ اءساسها، و يصيرها عريشا كعريش موسى ، و يكون المساجد كلها جماء لا شرف لها كما كان على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله ...))
- آنگاه كه قائم عليه السلام قيام كند، وارد كوفه مى شود، و دستور مى دهد تا مساجد چهارگانه آن را خراب كنند تا به اساس (پايه و اصل نخستين خود) برسد، آنگاه آنها را به صورت سايبانى چون سايبان حضرت موسى مى سازد، و تمام مساجد هموار (و بى برج و بارو و گنبد و گلدسته ) خواهد بود، و كنگره اى نخواهد داشت چنان كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است ...
پيرايش معابد از مظاهر دنيايى ويژه مسلمانان نيست ، و اگر برخى مذاهب اهل كتاب بمانند، معابد آنان نيز بايد بى آلايش باشد و از زر و زينت پاك باشد. تشريفات در بناهايى چون كليساها و كنيسه ها و... در سراسر جهان ، چه مخارج هنگفتى بر دوش توده هاى انسانى گزارده است ؟ و چه بار سنگينى انسانها بر دوش كشيدند تا آنها ساخته و سرپا شده است ؟ و چه بار سنگينى را بايد بر دوش بكشند تا داير و آباد بماند؟ با بررسى اين مسائل در كنار وجود ضرورى ترين نيازها كه ميليونها انسان را از پاى در مى آورد اهميت موضوع روشن مى گردد.
در بسيارى از كشورها، در كنار مشكلات فراوان انسانى كه براى توده هاى مردم هست و حداقل زندگى براى اكثريت مردم تاءمين نشده است ، چه معابدى با چه تزيينهايى سر به آسمان كشيده است ، و چه خرجهاى كلانى را بر مردم تحميل مى كند. در قرون گذشته نيز چنين بوده است ، (263) و وضعيت زيست توده هاى مردم از سويى و حجاريها و كندكاريها و زيورهايى كه بر در و ديوار معابد شده است از سوى ديگر، قابل بررسى است . در مجموع مى توان گفت : هزينه هاى سنگين معابد و مساجد از جمله بارهاى گرانى است كه بشريت در دوران تاريخ - بدون دليل اصلى از شرع - بر دوش كشيده است ، و مذهب كه عامل نجات انسان بوده است پس از گذشت زمان و در گذشت يا غيبت بنيان گذاران اصلى ، به عامل تحميل و تشريفات تبديل گرديده است .
اين بدعتها و دشواريها نيز به دست امام مهدى عليه السلام ريشه كن مى شود، و ديگر بار دين خدا، به راه و روش اصلى و مورد رضاى الهى باز مى گردد.
امام باقر عليه السلام :
((اول ما يبدء به قائمنا سقوف المساجد فيكسرها و ياءمر بها فتجعل عريشا كعريش موسى . (264)))
- قائم عليه السلام ما در نخستين اقدامهاى خويش ، سقفهاى (گنبدها و ايوانهاى بلند) مساجد را درهم مى كوبد، و دستور مى دهد كه آنها را سايبان چون سايبان حضرت موسى عليه السلام بسازند. (كه از هرگونه تشريفاتى بدور باشد).
امام حسن عسكرى عليه السلام :
((ابى هاشم الجعفرى : كنت عند ابى محمد عليه السلام فقال : اذا قام القائم امر بهدم المنار و المقاصير التى فى المساجد، فقلت فى نفسى : لاى معنى هذا؟ فاقبل على فقال : معنى هذا انّها محدثه مبتدعة لم يبنها نبى و لا ح)) (265)
- ابو هاشم جعفرى گويد: نزد امام حسن عسكرى عليه السلام بودم كه فرمود: هرگاه قائم قيام كند دستور دهد تا مناره ها و محرابهاى (مزين ) داخل مساجد را ويران كنند. مى گويد با خود انديشيدم كه اين كار چه معنا دارد؟
امام به من رو كردند و فرمودند: معناى اينكار اين است كه اين چيزها امورى است بدعت آميز، كه نه پيامبرى آنها را ساخته است و نه امامى .
در فرهنگ اسلام و تعاليم قرآن كريم و رهبران راستين الهى ، برترين چيز - پس از حق الهى - حق انسان است . در احاديثى آمده است : حق مؤ من از حق كعبه بزرگتر است . و كعبه بزرگترين معبد و عزيزترين مكانى است كه به خدا منسوب است .
امام صادق عليه السلام :
((والله ان المؤ من لا عظم حقا من الكعبة ... (266)))
- به خداى سوگند كه حق مؤ من ، از حق كعبه بزرگتر است ...
نيز اين موضوع در دين خدا ثابت شده است كه عبادتى برتر از اداى حق و حقوق مؤ منان نيست :
امام صادق عليه السلام :
((ما عبد الله بشى ء افضل من اءداء حق المؤ من .)) (267)
- عبادتى برتر از اداى حق مؤ من نيست .
براى اهميت موضوع تعليم ديگرى را از امام صادق عليه السلام مى آوريم :
امام صادق عليه السلام :
((انه ليس يقدر احد على صفة الله و كنه قدرته و عظمته ...فكذلك لا يقدر احد على صفة رسول الله صلى الله عليه و آله و فضلنا... و ما اوجب من حقوقنا. و كما لا يقدر احد ان يصف فضلنا، و ما اءوجب الله من حقوقنا فكذلك لا يقدر احد ان يصف حق المؤ من و يقوم به ... (268) ))
- هيچكس نمى تواند خداى را توصيف كند و ژرفاى قدرت و بزرگى او را باز گويد... همچنين هيچكس نمى تواند اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله و برتريهاى ما را با زبان باز گويد، و حقوق واجب ما را (بر شمارد). و چنانكه كسى نمى تواند فضيلتهاى ما و حقوق واجب خدايى ما را بر شمارد، همچنين هيچكس نمى تواند حق مؤ من را توصيف كند، و آن را به انجام برد...
اين حق و حقوق ، مفهومى تجريدى و دور از واقعيات زندگى ندارد، و اينطور نيست كه صرفا جنبه اخلاقى داشته باشد و تنها احترام اخلاقى در اين باره كفايت كند.
يعنى هرگاه در كوچه و خيابان و ديگر مراكز اجتماعى مؤ منى ديده شد با احترام به او سلام بدهند و تعظيم كنند؟ نه ، اين اداى حق مؤ من نيست ، بلكه حق و حقوق تعبيرى است از واقعيتهاى ملموس زندگى . هر گونه نيازى در زندگى يك انسان است ، حقى بر جامعه و فرد ايجاب مى كند. و نيازهاى ضرورى و حياتى افراد و جامعه روشن است .
مسائل ضرورى خوراك ، پوشاك ، مسكن ، دارو و درمان ، علم و آموزش و... حقوقى است كه بايد نسبت به همه ادا شود، و همگان در برابر اين حقها مسئوليت دارند، و كمترين حقوق ، رفع نيازهاى مادى مؤ منان است . (269) و اداى اين حقوق بالاترين عبادتها است .
و آيا در برابر اين حق و حقوقها كه تكليف مردم و جامعه و مسئولان اجتماع است ، مى توان به تجمل گرايى و مصرفيگرى روى آورد، و به آرايش و آذين بنديها دست زد، و محروميتها و سختيها و گرفتاريهاى مؤ منان و جامعه ايمانى را ناديده گرفت .
امام باقر عليه السلام :
((عمر بن جميع قال : ساءلت ابا جعفر عليه السلام عن الصلاة فى المساجد المصورة ؟ فقال : اكراه ذلك ، و لكن لايضركم اليوم ، و لو قد قام العدل لراءيتم كيف يصنع فى ذلك . (270)))
- عمر بن جميع گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم : نماز گزاردن در مساجدى كه نقش نگار دارد (آيينه كارى ، كاشيكارى و تزيينات دارد) چگونه است ؟ امام فرمود: اين كار را خوش ندارم ، و در اين روزگار (روزگار عدم حاكميت اسلام بر جامعه ) اين موضوع ضررى براى شما ندارد، ليكن اگر عدالت (بر جامعه ) حاكم گردد، خواهيد ديد كه در اين امور چگونه عمل مى كند؟
در اين كلام امام بايد دقت كرد كه اگر عدالت بر جامعه حاكم گردد شيوه مسجدسازى دگرگون مى شود و تزيين و تصويرسازى در مساجد منع مى گردد. از اين كلام معلوم مى شود كه اينگونه كارها در مساجد بر خلاف عدالت است و در دوران حاكميتهاى غير اسلامى مسكوت گذارده شده است . از اين رو جامعه اسلامى و دست كم جامعه شيعه مذهب و مدعى انتظار بايد پيش از دوران ظهور به عدل تن دهند و از اين آرايشها و ظاهرسازيها دست بردارند، و به انسانها بنگرند و شكمهاى گرسنه ، و بدنهاى برهنه ، و كمبودهاى وحشتناك مدرسه و مسكن و دارو ديگر لوازم زندگى را در نظر آورند، و از مقدار ضرورت در مساجد و معابد فراتر نروند، و به جاى مساجد غير ضرورى و تشريفاتى و اختلاف برانگيز مدرسه بسازند، بيمارستان بسازند، براى خانواده هاى مستضعف و بى سرپرست كار و مسكن تهيه كنند، و سرانجام براى تربيت مادى و معنوى فرزندان جامعه سرمايه گذارى كنند، و انسان نمازگزار و مؤ من و قلب خداشناس ‍ تربيت كنند.
ممكن است برخى ساده انديشان دور از فرهنگ و جاهل به نسل و زمان معاصر و بيگانه از واقعيتهاى ملموس زندگى ، بپندارند كه مساجد مجلل و مناره هاى سر بفلك كشيده و زرنگار و...ترويج دين و شعائر اسلامى است ؟. اين پندار پوك ، بيانگر بيخبرى از مسائل حيات بشرى و نيازها و گرايشها و گزينشهاى انسان امروز بويژه نسل جوان است . نيز حاكى از نادانى و جهل به شيوه ها و روشهاى درست نشر و گسترش مبانى دين است . نيز حاكى از بى اطلاعى از بريدگيها و سرخوردگيهاى بحق نسلهاى سرگران و بى آينده است . بويژه نسلهاى درس خوانده و آگاه . (271)
امروز هر مكتب يا مذهبى كه به مشكلات انسان پاسخى اصولى و درست داد و راه حلهايى اصولى و ريشه اى ارائه كرد، در جامعه و انديشه نسلها - بويژه جوانان - نفوذ مى كند و پذيرفته مى شود،گر چه تشكيلات و سازمانهايى ساده و بى آرايش داشته باشد، و هر مرام و مذهبى كه از حل مشكلات بشرى - در تئورى و عمل - عاجز ماند، و حرف حساب و طرح و برنامه اى نداشت ، و پاسخگوى نيازهاى اصلى انسان و اجتماعات انسانى نبود كنار زده مى شود،گر چه از سازمانها و مؤ سسات مجلل برخوردار باشد، و در معابد و ساختمانهاى سر بفلك كشيده و تشريفاتى تبليغ كند.
بنابراين ، شعائر دين به معناى واقعى كلمه ، بر افراشتن پرچم دين و آيين توحيد در درون دلها و عمق زندگيها است . و اين مهم تحقق نخواهد پذيرفت مگر در صورتيكه دين به عنوان مكتب و نظامى راهگشاى حل مشكلات اصلى و پاسخگو به مسائل ضرورى حيات انسانى به ميدان آيد.
در اين نوشته - كه هدفى جز تبيين دين خدا، و اصلاح جامعه اسلامى ندارد - پيشنهاد مى شود كه همه آن نيكوكاران كه با حسن نيت به چنين مسجد سازيها و حسينيه سازيها دست مى زنند، سرمايه هاشان را در راه كارهاى توليدى صرف كنند تا جامعه را به خودكفايى برسانند و امت اسلامى را از وابستگيهاى وحشتناك و اسارت بار حتى در مواد غذايى برهانند و از در آمد اين سرمايه گذاريها معابد و مساجد را بسازند تا در اين دوره حساس از تاريخ اين مملكت اسلامى كه دوران سازندگى است به تكليف ضرورى و نخستين و فورى خود عمل كرده باشند. البته تن دادن به اين پيشنهاد فهم اقتصادى و اسلامى درست مى خواهد و مشاورينى دلسوز و وطن پرست . و متاءسفانه اين هر دو در جامعه ما كمياب است .
سامان يابى زندگى
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
در اين روزگاران ، آدميان به طور طبيعى زنده اند يعنى از ويژگيهاى صورى حيات بهره مند هستند، ليكن جامعه بشرى ، با توجه به عمق معناى حيات ، بويژه در ابعاد باطنى حيات انسانى ، دچار مرگى تدرجى و دردآور است .
حيات انسانى ، با زندگى و حيات حيوانى تفاوتى ژرف و گسترده دارد، به گستردگى تفاوت جهان آدميان و عالم حيوانات . فاصله و تفاوت اين دو حيات ، در بعد فيزيكى و مادى آن نيست ، زيرا كه همه موجودات زنده ، سه مشخصه اصلى حيات يعنى تغذيه ، رشد و توليد مثل را دارند. در اين مشخصات ، همه موجودات زنده مشتركند، و كوچكترين آنها يعنى انسان و حيوانات ، در اين سه مشخصه همانند و همسانند. اما حيات اصلى ، حيات باطنى و زندگى روحى و عقلانى است . و اين بخش دوم حيات انسانى است ، بلكه اصل و باطن حيات انسان اين حيات است ، و امتياز عالم انسان از عالم حيوانات كه از زندگيى استوارتر، طولانى تر و آسيب ناپذيرتر برخوردارند.
حيواناتى كه دهها سال زندگى مى كنند، و تغذيه اى چندين برابر افراد انسانى دارند، و كمتر دچار بيمارى و كاهش و فرسايش مى گردند، و قدرت و توانى بسيار بيشتر از انسان دارند، و از حيات صورى برتر و نيرومندترى بهره مند هستند. بنابراين ، ارزش و عظمت حيات انسانى ، به حيات باطنى و انسانى و معنوى آنان دست نخورده و بيكار گذاشته شده و استعدادهاى ژرف و درياسان روح آدمى از قوه به فعل راه نيافته است . و در نتيجه انسان به عالم حيات انسانى گام ننهاده است ؟
براستى مى توان گفت : كه آدمى از حيات ويژه انسانى در طول تاريخ و در دوران عمر نسبتا طولانى انسان ، چندان بهره اى نگرفته است ، و انسان ، با همه كهنسالى ، جز ساليان اندكى و محدود و نااستوار و در دوره هاى بسيار كوتاهى - از مجموعه حيات تاريخى خود - انسان نزيسته است ، و حيات فردى و اجتماعى انسانى نداشته است ، و در تقسيم بندى مرگ و حيات انسانى (نه حيوانى ) انسان ، براستى مرده بوده است .
با نگرشى دقيق تر در مشخصات حيات مادى انسانى نيز به نتيجه هاى دردآورى مى رسيم . بگذاريم از اينكه انسان به تعالى معنوى راه نيافت و نيروهاى نهفته باطنى او شكوفا نگرديد؛ در همين حيات تنى و زيست مادى نيز شرايط لازم و زمينه مناسب در اختيار همه انسانها قرار نگرفت . در كدام ناكجاآباد، زمينه رشد يافتند و مسائل حيات تنى و مادى و آنان در كجا حل شد. در قرن حاضر كه اوج شكوفايى تمدنهاى ظاهرى بشرى است ، كجا ابزار زيست مادى ، براى همه انسانها و در همه اجتماعات فراهم گرديده است ؟ آمارها، حقايق دردناكى را بازگو مى كند، و از گرسنگيهاى پنهان و آشكار اكثريت قاطع بشريت ، و سيرى و شادخوارى اقليتها، پرده بر مى دارد.
در اين ارتباط موضوع ديگرى نيز قابل دقتى در خور است ، و آن اين است كه دو بخش حيات انسان (بخش حيات حيوانى و تنى و بخش حيات انسانى و روحى ) پيوندى ناگسستنى دارند، و داراى تاءثير و تاءثرى متقابلند. چگونگى حيات مادى و تنى در حيات معنوى و روحى تاءثيرى ژرف مى گذارد، و رشد و تكامل معنوى را سرعت مى بخشد يا ناممكن مى سازد (272)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((اللهم بارك لنا فى الخبز و لا تفرق بيننا و بينه ، فلولا الخبز ما صلينا، و لا صمنا، و لا ادينا فرائض ربنا... (273) ))
- اى خدا! در نان ما بركت قرار داده ، ميان ما و نان جدايى مينداز، اگر نان (ماده غذايى ، وسايل حيات و معيشت ) نباشد، نمى توانيم نماز بخوانيم ، نه روزه بگيريم ، و نه ديگر واجبات الهى را بجا آوريم .
با توجه به اين جهات ، عمق فاجعه بيشتر مى شود، و مشخص مى گردد كه انسان از آنچه بايد در اختيار داشته باشد چقدر فاصله داشته ، و از شرايط و زمينه هاى لازم براى رشد حيات خود، فرسنگها دور نگهداشته شده است .
در پرتو اين بررسيها، از برخى دوره هاى گذرا و كوتاه حكومتهاى پيامبران سلف عليه السلام در دوران حكومت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چهار سال خلافت امام على عليه السلام - در قلمرو محدود خلافت اسلامى - كه بگذريم ، انسان همواره در اثر ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهيهاى مادى و معنوى و زندگى در نظامهاى آكل و ماءكولى طبقاتى و استكبارى ، در حقيقت از نعمت حيات شايسته - در همه ابعاد - محروم بوده است . توده هاى انسانى سراسر عمر خود را در خدمت اجبارى و اضطرارى صاحبان قدرت اقتصادى و سياسى و نظامى گذراندند، و آزادى و اختيار و قدرت انتخاب نداشتند، نه توان آن داشتند كه به خود بينديشند و راه خود را به دلخواه انتخاب كنند، و نه توانستند با كوشش و تلاش ‍ حاصل دسترنج كار خود را به دست آورند، و نه امكان يافتند نيازهاى زندگى خويش را تاءمين كنند، و نه شرايط رشد و پيشرفت فرزندان خود را فراهم سازند، و نه فرصت و فراغتى يافتند كه به خويشتن خويش و ابعاد حيات باطنى خويش بپردازند، و براى اصلاح و تكامل آن بكوشند، و نه نشاطى يافتند كه آسايش و لذت زندگى را درك كنند؟ اين زندگى و زنده بودن چه معنايى دارد؟ و چه خواهد بود؟
فشار شرايط تحميلى زندگى ، محدوديتهاى ساختگى محيطهاى كارى ، شرايط توانفرساى زندگى ماشينى ، تحميل راه و روش فكر و انديشه هاى ناخواسته از طريق وسايل ارتباط جمعى و فرهنگى ، تسلط نظامهاى طبقاتى ، حاكميت معيارهاى سرمايه دارى و هزاران هزار مانع اقتصادى ، سياسى و فرهنگى ديگر، آدمى را از خود بيگانه كرد، و حيات واقعى او را به حيات حيوانى - در سطحى پايين و ناقص - بدل ساخت .
با توجه به اين سرگذشت غمبار زندگى انسان ، و تلاشهاى نافرجام او در پهنه زندگى ، به اصالت و ارزش وعده هاى الهى پى مى بريم ، كه به حيات زندگى ، و حيات انسانيتها، نويد داده است :
قرآن كريم :
((اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها... (274) ))
- بدانيد كه خدا زمين را پس از مردنش زنده مى كند...
و امام باقر عليه السلام اين مرگ و حيات را به مرگ و حيات انسان و انسانيتها تفسير كرده است .
((فى قول الله - عزوجل -: اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها. قال : يحييها الله - عزوجل - بالقائم بعد موتها يعنى بموتها موت اهلها... (275) ))
- امام باقر عليه السلام درباره اين آيه قرآن : ((بدانيد خدا زمين را پس از مردنش زنده مى كند)) فرمود: خداوند متعال زمين را پس از مردنش به دست قائم عليه السلام زنده مى كند. و منظور از مرگ زمين مرگ انسانهاى روى زمين است ...
امام حسين عليه السلام :
((منا اثنا عشر مهديا... و اخرهم التاسع من ولدى و هو القائم بالحق ، يحيى الله به الارض بعد موتها... (276) ))
- در خاندان ما دوازده مهدى است ... آخر آنان نهمين فرزند من است كه به حق قيام كند، و خداوند زمين مرده را به دست او زنده كند...
امام صادق عليه السلام :
((اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها... اى يحييها الله بعدل القائم عند ظهوره بعد موتها بجور ائمة الضلال ... (277) ))
- (منظور از آيه ) ((بدانيد كه خداوند زمين را پس از مردنش زنده مى گرداند...)) اينست كه خداوند زمين را با عدل قائم در رستاخيز ظهور او زنده مى گرداند، پس از آنكه از ستم فرمانروايان ضلالت مرده باشد...
در زيارتهايى كه درباره حضرت مهدى عليه السلام رسيده است به زندگى
وماك اصيل و درست انسان در پرتو فروغ جاودانه تعاليم امام مهدى عليه السلام اشاره رفته است :
((...السلام على ربيع الانام ، و نضرة الايام ... (278) ))
-...سلام بر بهاران زندگى مردمان و طراوت روزگاران ...
مرگ و حيات زمين در ارتباط با مرگ و حيات ساكنان زمين است ، يعنى مرگ انسانها و انسانيتها، و گرنه حيات زمين بدون توجه به اهل آن ، در اين دوران ، رشدى ويژه و چشمگير يافته است ، مزارع احيا شده ، منابع استخراج گرديده است ، از درياها بهره گرفتند و از فضا و جو زمين نيز استفاده كردند.
تعبيرات ديگرى نيز از اين حقيقت ياد شده درباره حيات انسانى ، در قرآن كريم و احاديث آمده است ، چون تعبير ((روز)) و ((آب )). روز با زندگى روشن و گرم ارتباط دارد و شب با زندگى تاريك و سرد. روز به دوران عدالت بنياد ظهور تفسير شده و شب به روزگار ستم بنياد حكومتهاى طاغوتى دوران پيش از ظهور.
امام باقر عليه السلام :
((محمد بن مسلم : ساءلت ابا جعفر عليه السلام عن قول الله تعالى : ((والليل اذا يغشى ))، قال : الليل فى هذا الموضع ، الثانى ، غش ‍ اميرالمؤ منين فى دولته التى جرت له عليه ... ((النهار اذا تجلى )) النهار هو القائم منا اهل البيت ، اذا قام تغلب دولته الباطل . (279) ))
- محمد بن مسلم (راوى معروف ) مى گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم : مقصود از آيه ((واليل اذا يغشى )) (سوگند به شب ، هنگامى كه فرو پوشد همه چيز را) چيست ؟ فرمود: شب ، اشاره به آن است كه سد راه على عليه السلام شد و (فروغ روشنى بخش حكومت قرآنى ) او را فرو پوشاند. ((والنهار اذا تجلى )) (سوگند به روز، هنگامى كه آشكار شود)، روز، اشاره به قائم ماست ، كه چون خروج كند، دولتش به همه دولتهاى باطل چيرگى يابد.
همچنين تعبير ((آب )) و از دست دادن آن و دستيابى به آب گوارا و زلال ، تعبير نمادين (سمبليك ) و لطيف از وضع انسان در روزگاران پيش از ظهور است :
امام كاظم عليه السلام :
((على بن جعفر عن اخيه قال : قلت له : ما تاءويل هذه الاية :((قل اءراءيتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياتيكم بماء معين (280) ؟. قال : اذا فقدتم امامكم قم ياتيكم بامام جديد. (281) ))
- على بن جعفر برادران امام كاظم عليه السلام مى گويد: به امام گفتم تاءويل اين آيه چيست ؟ ((قل اراءيتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين )): بگو اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد))؟ امام فرمود: يعنى هرگاه امامتان را از دست داديد، كيست كه امام ديگرى براى شما بيآورد؟
اين دو تعبير درباره حضور و ظهور امامت در جامعه يعنى تعبير آب و روز، تعبيرى بسيار گويا است ، و ترسيمگر چگونگى حيات انسانى است در دوران پيش از ظهور و پس از آن . زندگى انسان پيش از ظهور، زندگى در كوير خشك و بى آب زندگى است يا چون زندگى در شب تاريكى است كه راه از چاه بازشناخته نمى شود. زندگى بدون عنصر حياتى آب ، همآغوش زوال و نابودى است چنانكه زندگى در شب ، پويايى و تپش زندگى را ندارد و ايستايى و بى تحركى بر آن حاكم است . انسان در شب بايد پلكها را برهم نهد و از فعاليت و كار دست بشويد و به انتظار سپيده و روشنى به سر برد. و بدينسان و با اين تعبير وضع زندگى انسان ، در روزگاران پيش از ظهور امام و راهنما، تبيين گشته است .
اكنون براى اينكه مقصود از پديده حيات در بعد انسانى آن بخوبى روشن گردد، و مرگ انسانيتها بهتر لمس شود، ويژگيهاى اجتماعات و انسانها را در دوران پيش از ظهور از زبان احاديث مى آوريم ، تا آشكار شود كه امام مهدى عليه السلام چه برنامه هايى را عرضه مى كند، و با چه راه و روشهايى مى ستيزد، و چه اصولى جايگزين آنها مى سازد، و چسان به حيات فرسوده و متزلزل انسانى جانى تازه مى بخشد، تا انسانها در پرتو تعاليم آن امام ، حيات نوين و پويا را از نو آغاز كنند.
ويژگيهاى اجتماعات انسانى پيش از ظهور
1- انحراف در معيارها براى شناخت حق
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
در دوران پيش از ظهور، شناخت حق از باطل و درست از نادرست دشوار مى گردد، و حد و مرز درست و نادرست خط مشيها و ايدئولوژيها مشخص ‍ نمى شود. معيارهاى اصلى و درست سعادت و تكامل يا فراموش مى گردد يا طبق سليقه ها و آراء اشخاص تاءويل و تفسير مى شود و افكار و انديشه هاى واهى و بشرى به نام دين و راه خوشبختى خودنمايى مى كند.
امام صادق عليه السلام :
((...و راءيت القرآن قد خلق ، و احدث فيه ما ليس فيه ... و راءيت الدين بالراءى و عطل الكتاب و احكامه ...(282) ))
- (در دوران پيش از ظهور) قرآن را مى بينى كه متروك و كهنه شده است ، و چيزهايى را به آن بستند كه از قرآن نيست .... و دين را مى نگرى كه با آراء شخصى تفسير شده است ، و كتاب خدا و قوانين آن تعطيل گرديده است ....
وضعيت كلى اجتماعات بشرى ، پشت كردن به دين حق و كتاب خدا است و فروگذارى برنامه هاى آن ، يا توجيه و تفسير غلط و نادرست احكام و قوانين آن . احكام دين به سود طبقات مرفه و زيان محرومان و فرو دستان تفسير و توجيه مى شود.
2- گسيختن روابط انسانى
گسيختن پيوندهاى انسانى ، از پديده هاى ويرانگر پيش از ظهور است ، در اين روزگاران پيوندهاى اجتماعى استوارى وجود ندارد، و زندگى بر محور حق و عدل و ارزشهاى انسانى دور مى زند. ضابطه در روابط اجتماعى ، ارزش انسان و احترام به حقوق او نيست . به ظاهر انسانها در كنار يكديگر و در يك آبادى يا اجتماع زندگى مى كنند، ليكن دلها و فكرها با هم و در كنار هم نيست ، و ناسازگاريها و تضادهاى مادى مانع نزديكى و همدلى مردمان است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((...و ذلك عند ما تصير الدنيا هرجا و مرجا، و يغار بعضهم على بعض ، فلا الكبير يرحم الصغير، ولا القوى يرحم الضعيف ، فحينئذ ياءذن الله له بالخروج . (283) ))
-...(غيبت ) در هنگامى است كه دنيا دچار آشفتگى مى گردد، و مردمان به يكديگر مى تازند، نه بزرگسالان به خردسالان رحم مى كنند، و نه قدرتمندان بر ناتوانان ؛ در اين هنگامه ها خداوند امام (غائب ) را اجازه خروج مى دهد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((...فعندها تليهم اءقوام ... وليطاؤ ن حرمتهم ... (284) ))
- در آن روزگاران (روزگار غيبت موعود عليه السلام ) مردمانى بيايند...كه حرمت و ارزش (افراد) را زير پا نهند...
امام على عليه السلام :
((... فتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، و عالمهم منافق ،...لايعظم صغيرهم كبيرهم ، و لايعول غنيهم فقيرهم ... (285) ))
-...جوانشان بدخو، پيرشان گناهكار، عالمشان منافق ....كوچكشان به سالخوردگان احترام نمى گذارد و توانگرشان از بينوايان دستگيرى نمى كند...
امام صادق عليه السلام :
((... و راءيت الصغير يستحقر بالكبير....و راءيت الجار يوذى جاره و ليس ‍ له مانع ... (286) ))
-...جوانان و نوجوانان كهنسالان را تحقير مى كنند... و همسايه ، همسايه را مى آزارد، و چيزى مانع او (در اين آزار رسانى ) نيست ....
3- گسستن روابط خانوادگى
خانواده - به عنوان هسته اصلى اجتماعات - دچار بى ثباتى و تزلزل مى گردد، و پيوندهاى خانوادگى گسيخته و سست مى شود، مرد حقوق زن و زن حقوق مرد را رعايت نمى كند، فرزندان حرمت پدران و مادران را ندارند، و مادران و پدران مسئوليتهاى تربيت فرزندان را از ياد برده اند. و كسان از افراد خانواده و فاميل بريده اند.
امام صادق عليه السلام :
((....و راءيت العقول قد ظهر، و استخف بالوالدين .... و راءيت الارحام قد تقطعت .... (287) ))
-....نافرمانى و گستاخى (در برابر پدران و مادران ) آشكارا است ، و بى حرمتى نسبت به والدين رايج است .... پيوندهاى خانوادگى از هم گسسته است ....
4- انگيزه هاى غير انسانى در روابط اجتماعى
انگيزه هاى روابط اجتماعى ، انگيزه هايى الهى و انسانى نيست ، و كمك رسانى ، مادى و معنوى به انسانها هدف نمى باشد. محبتها و دوستيها واقعى نيست . عشق و علاقه وارسته از مسائل مادى در ميان نيست . دوستيها صورى و بر اساس مسائل پوچ و زودگذر است . پيوندها براى دستيابى به عيش و عشرت و فساد و آلودگى است .
يگانگيها زبانى و ظاهر است ، و بيگانگيها ريشه اى و عميق .
امام على عليه السلام :
((....و تواخى الناس على الفجور و تهاجروا على الدين ، و تحابوا على الكذب ....و استعملت المودة باللسان و تشاجر الناس بالقلوب . (288) ))
-.... مردمان با انگيزه گناهكارى برادر مى شوند، و در راه دين از يكديگر جدا مى گردند، دوستيها دروغين است ....و محبتها زبانى (و صورى ) و اختلافها و ناسازگاريها باطنى و درونى است .
5 - روابط سودجويانه و استثمارى
انسان ، در ارتباط با انسان ديگر، به سود و سرمايه مى انديشد، و با همين انگيزه به ميدان پيوندهاى اجتماعى گام مى نهد. در صورتى كه سود مادى در كار باشد با هر انسانى رابطه برقرار مى كند، و ضابطه در رابطه ها نيز اصل سود و افزايش سرمايه و بازدهى است . از اين رو استثمار معيار اصلى رابطه ها است ، و طبقات اجتماعى هر كدام به نوعى تلاش مى كنند تا حق ديگران را ببرند. و با كار و تلاش ديگران بر ثروت خود بيفزايند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((... فعندها تليهم اقوام ان تكلموا قتلوهم و ان سكتوا استباحوهم ليستاءثرون بفيئهم ... (289) ))
-... در آخر الزمان اقوامى بر مسلمانان سيطره يابند كه تا لب به سخن گشايند آنان را بكشند و اگر لب فرو بندند (خون ) ايشان را مباح شمردند تا منابع درآمد آنان (و اموالشان ) را ويژه خويش سازند...
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((...فان كان فى ذلك الزمان ذئبا، والا اكلته الذئاب ... (290) ))
-....اگر مردمان در اين زمانه گرگ (خصلت ) شدند (مى توانند در جامعه گرگان زندگى مى كنند) وگرنه گرگهاى ديگر آنها را خواهند خورد....
در چنين جامعه هايى مردم نمى توانند از حق خود سخن بگويند و حقوق خود را طلب كنند. اگر دم بر آورند با مرگ روبرو شوند و اگر دم فرو بندند حق و حقوقشان براى زورمندان مباح و روا شمرده شود، و در نتيجه منافع آنان از چنگشان در آيد و در اختيار سلطه گران قرار گيرد.
امام على عليه السلام :
((...و كان اهل ذلك الزمان ذئابا، و سلاطينه سباعا، و اوساطه اءكالا، و فقر اؤ ه امواتا... (291) ))
-...مردمان آن زمان گرگند، و شاهانشان درنده و مردم متوسط (آن جامعه ها) طعمه (توانگران )، و بينوايانشان مردگانند...
جامعه انسانى به جنگلى از حيوانات تبديل شده است ، و مردمان گرگانى اند به جان هم افتاده ، و حكومتهاى درندگانى كه به جان ملتها افتاده اند، و از خون و پوست و گوشت و استخوانشان تغذيه مى كنند. در اين دوره هاى غير انسانى ، طبقات متوسط جامعه طعمه طبقه سلطه طلب و حاكم و سرمايه دار است ، و زندگيشان در اسارت سلطه طلبان و توانگران است ، و خود به نفع طبقات بالاى جامعه كار مى كنند. بينوايان در اين جامعه ها در حكم مردگانند. نه براى آنان رمقى مانده است و نه قدرت عرض وجود و طلب حق خويش را دارند. در صورتى كه طبقات متوسط لقمه اى زير دندان ثروتمندان باشند، وضع بينوايان روشن است .
امام باقر عليه السلام :
((....لا يقوم القائم عليه السلام الا على خوف شديد، و فتنة و بلاء يصيب الناس ... و اختلاف شديد بين الناس و تشتت فى دينهم ...حتى يتمنى التمنى الموت صباحا و مساء، من عظم ما يرى من كلب الناس و اكل بعضهم بعضا...(292) ))
- قائم عليه السلام رستاخيز نكند مگر در زمانى كه ترسهاى بزرگ پديد آيد، و فتنه ها و گرفتاريها كه به مردم رسد... و اختلافهاى عميق كه ميان مردمان رخ دهد، و در دينشان تفرقه افتد،... از رنج و آزار فراوانى كه به مردم رسد و برخى ديگر را (بدرند و) بخورند، مردمان هر سپيده و شام آرزوى مرگ كنند...
روابط ظالمانه استعمارى تا بدان پايه است كه مردم از فشار مشكلات و ستمهاى فراوان ، هر سپيده دم و شامگاه آرزوى مرگ مى كنند، چون مى بينند كه همه يكديگر را مى آزارند و هر كسى قدرت داشت و دستش ‍ رسيد ديگرى را مى درد و مى خورد، و حق و حقوق او را چپاول مى كند، و هيچگونه ملاحضات انسانى و اسلامى در رفتار اجتماعى مردم با يكديگر ديده نمى شود.