عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

محمد حكيمى

- فهرست -


امام صادق عليه السلام :
ورايت الرجل اذا مر به يوم ولم يكسب فيه الذنب العظيم ، من فجور او بخس مكيال او ميزان او غشيان حرام ... كيبا حزينا يحسب ان ذلك اليوم عليه و ضيعة من عمره . (293)
مردم را (در دوران پيش از ظهور) مى بينى كه اگر روزى گناهان بزرگى چون زشت كارى يا كاستن پيمانه و ترازو يا كار حرامى ... انجام نداده باشد افسرده و دلتنگ اند، و مى پندارند كه در اين روز زيان كرده اند.
در آن دوران سياه ، گناهان بزرگى چون كاستن پيمانه ها و ترازوها و كم فروشى و حق مردم را پايمال كردن رواج دارد و اساس مبادلات و داد و ستدها و كاستى و كمى و تجاوز به حقوق ديگران استوار گرديده است ، و كار و تلاش و مبادله اى كه از غير اين راهها صورت گيرد نوعى زيان و ضرر و عقب ماندگى حساب مى شود. امام حسن عسكرى عليه السلام روابط استثمارى آن دوران را ترسيم فرموده است :
امام حسن عسكرى عليه السلام :
((....اغنيائهم يسرقون زاد الفقراء... (294) ))
-...اغنيا و توانگران جامعه ارزاق (وسائل معيشتى و امكانات زندگى ) بينوايان را مى ربايند...
در آن روزگاران كه مرگ زندگى است ، ثروتمندان زاد و توشه و وسائل زندگى بينوايان را به سرقت مى برند. سرقت در اين حديث ، بى ترديد سرقتهاى رسمى كه جرمى جزايى و مدنى به حساب مى آيد نيست ، زيرا كه اينگونه دزدى در شاءن اغنيا نيست . پس منظور از اين سرقت ، سرقت با شيوه هاى مبادلاتى و ايجاد تورم مصنوعى ، توزيع غير عادلانه و توليدهاى استثمارى و ظالمانه است كه حقوق توده هاى محروم ناديده گرفته مى شود. و در كار و كارخانه و مزرعه و بازار، با آزادى فراوانى كه سرمايه داران دارند، شيوه هايى اعمال مى شود كه حقوق كارگر و كشاورز و مصرف كننده رعايت نشود، بلكه رشد ثروت و سود و سرمايه ثروت اندوزان در نظر باشد.
هنگامى كه نرخگذارى آزاد بود، احتكار رواج داشت ، بازارهاى سياه دائر بود، توليد به دلخواه بود، توزيع نيز در اختيار كسانى بود كه جانب سرمايه داران را مى گيرند؛ طبيعى است كه امكانات زندگى توده هاى مردم به سرقت رود، و در هر دوره زمانى كوتاهى عده اى انگشت شمار ثروتهاى كلانى به جيب زنند، و اكثر قاطع مردم محرومتر و تهيدستتر گردند.(295)
6- حاكميت معيارهاى سرمايه دارى
در دوران پيش از ظهور كه انسانها سر بگريبان و گرفتار مرگى تدريجى اند، معيارهاى سرمايه دارى بر جامعه ها حاكم است ، و نظام ارزشى دنيا داران در روابط اقتصادى جامعه اعمال مى گردد. و توده هاى مردم را به نيستى و نابودى مى كشاند.
شخصيت انسانى افراد به حساب نمى آيد. ارزشها و كمالات انسانى مايه ارزش نيست .
فرهنگ ، سياست ، اقتصاد، هنر، مذهب ، و ديگر مسائل جمعى و فردى بر محور ارزشهاى سرمايه دارى مى چرخد.
معيارها و ارزشهاى سرمايه دارى از جمله در اين قلمروها بر جامعه تحميل مى شود:
الف - پول پرستى
سرمايه و پول در حد پرستش ارزشمند مى گردد، و خداوند گار مال پرستان و جامعه سرمايه دارى مى شود. كوششها و تلاشها نيز در اين راستا و به منظور دستيابى به مال صورت مى گيرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((....فوا عجبا لقوم الهتهم اموالهم ... (296) ))
-...شگفتا از مردمى كه اموالشان خدايشان است ...
امام صادق عليه السلام :
((...و راءيت الناس همهم بطونهم و فروجهم ، لابيالون بما اكلوا و بما نكحوا، و راءيت الدنيا مقبلة عليهم ... (297) ))
-... همه كوشش مردم صرف شكم و مسائل جنسى مى گردد، و در شكم و شهوت لاابالى و بيبا كند، و دنيا به آنان روى آورده است ...
ب - مستى ثروت اندوزى
مستى زاده از رشد سرمايه و ثروت ، طبقه اشراف را از خود بيگانه ساخته است ، و در گرداب لذايذ و كامورى از ماديات غرق كرده و مجال فكر كردن و آينده نگرى و عاقبت سنجى را از ايشان گرفته است .
امام على عليه السلام :
((...فتوقعوا من ادبار اموركم ....ذالك حيث تسكرون من غير شراب ، بل من النعمة و النعيم ... (298) ))
-.... انتظار داشته باشيد كه كارها (و نظام اجتماعتان ) به عقب باز گردد... و آن هنگامى است كه بدون شراب خوارى مست شويد، يعنى از پولها و نعمتهاى زياد...
ج - ثروت معيار ارزشها
در دوران پيش از ظهور، معيار ارزش سرمايه و پول است ، و هركس در اين ميدان پيشتر باشد ارزشمندتر است . جامعه چنين معيارى را پذيرفته است و مردمان به ثروتمندان مى نگرند و از آنان فرمان مى برند. ارزشهاى الهى و معنوى كه بالاترين ارزشهاست در نظام ارزشى آنان چيزى به حساب نمى آيد و مورد توجه قرار نمى گيرد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((...يابن مسعود! يتفاضلون باحسابهم و اموالهم ... (299) ))
-...(مردم آخر الزمان ) برترى را در خانواده ها و سرمايه ها مى دانند...
امام صادق عليه السلام :
((...و راءيت صاحب المال اعز من المؤ من ... (300) ))
-...ثروتمندان را مى بينى كه از مؤ منان عزيزترند...
امام صادق عليه السلام :
((...و راءيت الناس مع من غلب ...و راءيت الخلق والمجالس لا يتابعون الا الاغنياء...))
-...مردم همراه قدرتهاى غالبند (چه سياسى و چه اقتصادى )...و مردم و مجلسها و جمعيتها همه دنباله رو سرمايه دارانند.
د - رباخوارى
رباخوارى در جامعه هاى فاسد پيش از ظهور رواج دارد، و قرض بدون سود، زيان مالى و اقتصادى انگاشته مى شود.
امام صادق عليه السلام :
((... و راءيت الربا ظاهرا لا يعير... (301) ))
-.... مى نگرى كه آشكارا ربا مى خورند و كسى ربا خوار را توبيخ نمى كند...
ه‍ - سرباز زدن از حقوق شرعى
نظامهاى فاسد پيش از ظهور و سرمايه داران آزمندش ، به حقوق شرعى در اموال توجه ندارند و از اداى هر حقى سرباز مى زنند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((....حتى ترون الحرام مغنما و الزكاة مغرما... (302) ))
-.....(روزگار رو به فساد مى رود) تا جايى كه مى بينى (كسب ) حرام غنيمت و سود شمرده مى شود، و پرداختن زكات زيان و خسارت ...
امام صادق عليه السلام :
((...و راءيت الرجل عنده المال الكثير لم يزكه منذ ملكه ... (303) ))
....مردم را مى بينى كه ثروت زياد دارند و از آغاز ثروتمند شدن زكات نپرداخته اند....
و - انفاق براى دستيابى به ثروت بيشتر
در جامعه هاى فاسد پيش از ظهور، كار خير و بذلها و بخششها براى خدا نيست .
مسجد، مدرسه ، درمانگاه ، بيمارستان ، و ديگر مؤ سسات عمومى ساخته مى شود اما نه براى خدا و نه با اخلاص ، بلكه براى موجه جلوه دادن خود، و براى دستيابى به پايگاه مردمى و نفوذ در جامعه و مراكز قدرت اجتماعى .
امام صادق عليه السلام :
((....و راءيت الصدقة بالشفاعة ، لا يراد بها وجه الله و تعطى لطلب الناس ... (304) ))
-... مى نگرى كه كار خير و اعطاء مال با وساطت (و پارتى بازى ) انجام مى شود، و براى خدا نيست بلكه براى جذب مردم است ...
امام صادق عليه السلام :
((....و راءيت الرجل ينفق الكثير فى غير طاعة الله ، و يمنع اليسير فى طاعة الله . (305) ))
-....مى نگرى كه در راه دنيا بخششهاى فراوان مى كنند، و در راه خدا از دادن اندكى دريغ دارند.
ز - سرمايه گذارى براى مبارزه با حق
در نظامهاى پيش از ظهور، براى مبارزه با حق و عدالت ، كوششهاى فراوانى صورت مى گيرد، و براى جلوگيرى از حاكميت حق و عدل سرمايه گذاريها مى شود. در سراسر جهان امروز، بيشترين سرمايه گذاريها، از طرف سرمايه داران براى مبارزه با حق طالبان و خفه كردن فرياد عدالتخواهان است .(306)
امام صادق عليه السلام :
((...و راءيت العظيم من المال ينفق فى سخط الله ... (307) ))
-...مى نگرى كه مالهاى فراوان در راههايى صرف مى شود كه موجب خشم و غضب الهى است ....
ح - كفران نعمت
در جامعه هاى فاسد، نعمتهاى الهى كفران مى شود. شكر نعمت و سپاسگزارى از بخششها و مواهب الهى به مصرف كردن بجا و بااندازه و در محل مناسب است و اين شرايط در مورد مصرف شخصى به اين است كه مصرف و بهره بردارى از حد نگذرد و به اسراف نينجامد، و در موارد ديگر به اين است كه مواهب و امكانات براى بر طرف كردن نياز نيازمندان و سير كردن شكم گرسنگان و پوشاندن بدن برهنگان صرف گردد. و اين دو اصل اگر مورد توجه واقع نشد و در مصرف شخصى اسرافكارى شد و نسبت به ديگران تعهد و يارى رسانى در كار نبود. نعمتهاى الهى ناسپاسى شده ، و در محل مقرر كه مورد رضاى الهى است مصرف نشده است . اين هر دو موضوع در تفكر و عمل سرمايه دارى مشاهده مى شود، زيرا كه اسراف راه و روش عمومى آنان است ، و نسبت به نيازداران نيز احساس تعهدى چنان ندارند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((....بينون الدور و يشيدون القصور و يزخرفون المساجد ليست همتهم الا الدنيا... (308) ))
-....(اغنيا و تكاثر طالبان ) خانه ها مى سازند و كاخها برافراشته مى دارند، مساجد را غرق در تجمل مى كنند، و انگيزه اى جز دنيا (و ماديات ) ندارند....
امام صادق عليه السلام :
((....و راءيت الولاية قبالة لمن زاد. (309) ))
-....(در دوران آخرالزمان ) مى نگرى كه ولايت (پستهاى استاندارى و....) را به كسانى مى دهند كه حق حساب بيشترى مى پردازند.
علامه مجلس (ره ) در تفسير اين فراز سخن امام صادق عليه السلام مى گويد: ((اى يزيدون فى المال و يشترون الوالايات )): مال زيادترى مى دهند و پستها را مى خزند)).
ط - نكوهش طلب حلال
در شيوه هاى معيشتى و كار و توليد و مزرعه دارى و داد و ستدهاى جامعه هاى فاسد و در حال مرگ پيش از ظهور، اقتصاد سالم و مشروع كمتر به چشم مى خورد، و روشهاى اقتصادى ناسالم و برخلاف حق است ، به گونه اى كه اگر كسانى از راه و روش عمومى سرباز زنند و بكوشند تا سود حلال به دست آورند، نادان و احمق به حساب مى آيند، و راههاى فريبكارانه اى كه موجب مى شود تا جيب توده هاى محروم تهى گردد. و ثروت بخش اندكى افزون شود، هوشيارانه و زيركانه شمرده مى شود و كم كم كار به جايى مى رسد كه شيوه هايى كه در نظام توليد و توزيع و مصرف به كار گرفته مى شود و برنامه ريزيهايى كه در اين زمينه صورت مى گيرد تنها به رشد سود و سرمايه مى نگرد، و رفاه حال انسانها بويژه طبقات محروم را هيچگاه در نظر ندارد. و هر برنامه و معيارى كه به انسانها و تهيدستان در برنامه ريزى بينديشد نابخردانه و غير متخصصانه حساب مى شود، و مورد توجه قرار نمى گيرد.
امام على عليه السلام :
((...ذلك حيث تكون ضربة السيف على المؤ من اهون من الدرهم من حله ... (310) ))
-....(ظهور) هنگامى رخ مى نمايد كه (جامعه به اين پايه از فساد برسد كه اگر) شمشير بر سر مؤ من فرود آيد آسانتر است از كسب يك درهم از حلال امام صادق عليه السلام :
((...و راءيت طالب الحلال يذم و يعير، و طالب الحرام يمدح و يعظم ... (311) ))
-...(در دوران پيش از ظهور) مى نگرى كسانى كه به كسب و كار از راه حلال دست مى زنند نكوهش و سرزنش مى شوند، و آنان كه از راه حرام مى روند مى روند ستايش مى گردند و بزرگ و مورد احترامند...
اين پديده هاى ضد الهى و ضد انسانى يا مستقيم از شيوه هاى سرمايه دارى ريشه مى گيرد، يا از لوازم جدايى ناپذير آن شيوه ها است . در مثال اينكه مى نگريم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابن مسعود مى فرمايد:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((يابن مسعود اعلم انهم يرون المعروف منكرا والمنكر معروفا ففى ذللك يطبع الله على قلوبهم فلا يكون فيهم الشاهد بالحق و لا القوامون بالقسط... (312) ))
- اى ابن مسعود! بدان كه مردم (در آخر الزمان ) معروف را منكر و منكر و زشت را معروف و نيك پندارند. در اين روزگار است كه دلهاى ايشان مهر مى خورد (313) ، و در ميانشان نه شاهد حقى يافت مى شود، و نه برپا دارندگان عدالت ...
آرى در چنين احوالى شاهدان حق و قيامگران براى عدالت اجتماعى ديده نمى شود، زيرا كه با قدرت سرمايه و پول ، با هر انسان آزاده حق طلب مبارزه مى كنند و او را از ميان برمى دارند، يا متهم مى سازند تا مردم به سخنش ‍ گوش فرا ندهند.
از اينرو است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: در چنين جامعه هاى مرده و فاسدى ، انقلابيون و قيامگران براى حق و عدالت يافت نمى شوند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى ارزنده و والا كه مجموعه كلى ويژگيهاى پيش از ظهور را بيان مى كنند، در قسمتى كه فراگير بيشترين بخشهاى زندگى نابسامان آن دوره ها است چنين مى فرمايند:
((...ليست همتهم الا الدنيا عاكفون عليها معتمدون فيها، الهتهم بطونهم ...جعل دينه هواه و الهه بطنه ، كل ما اشتهى من الحلال و الحرام لم يمتنع منه ... محارييهم نساؤ هم ، و شرفهم الدراهم و الدانانير، و همتهم بطونهم ؛ اولئك (هم ) شر الاشرار، الفتنه منهم واليهم تعود...اجسادهم لاتشبع و قلوبهم لاتخشع ....يابن مسعود!...فمن ادرك ذلك الزمان (ممن يظهر) من اعقابكم فلا يسلم عليهم فى ناديهم و لا يشيع جنائزهم و لا يعود مرضاهم فانهم يستنون بسنتكم و يظهرون بدعواكم و يخالفون افعالكم فيموتون على غير ملتكم ؛ اولئك ليسوا منى و لست منهم .
يابن مسعود! اولئك يظهرون الحرص الفاحش و الحسد الظاهر و يقطعون الارحام و يزهدون فى الخير. (314) ))
-...آن مردم (در آخر الزمان ) جز به دنيا (و ماديات ) نمى انديشند، و دامن دنيا غنوده اند، و به آن تكيه داده اند. خدايشان شكمهايشان است ...
هواپرست و شكم پرستند. هر چه ميل داشتند، حلال بود يا حرام ، باكى ندارند، زنانشان قبله آنها است ، شرافت و ارزش خود را در پول و سرمايه مى دانند. براى شكمهاشان تلاش مى كنند، اينان ، (خود) بدترين اشرارند، فتنه ها (آشوبها) از دامن آنان بر مى خيزد (و به ديگر سويهاى جامعه سرايت مى كند) و بدانان باز مى گردد....بدنهاشان سير نمى شود، و دلهاشان فروتن نمى گردد.
اين ابن مسعود....كسانى از نسل شما كه اين زمانه (ناهنجار) را درك كنند، در اجتماعات به آنان سلام نكنند، به تشييع جنازه شان نروند از بيمارانشان عيادت نكنند، زيرا كه اين مردم در ظاهر به دين شما پاى بندند و آيين شما را آشكار مى سازند، ليكن با رفتار شما مخالفند، و با اعتقاد به دين شما نمى ميرند. اين (گونه ) مردم از (امت ) من نيستند، و من از آنان نيستم (پيغمبر آنان نيستم ) اى ابن مسعود! ايشان حرص و آز فراوانى از خود بروز مى دهند، و حسد مى ورزند. از خاندان و رحم (بر سر مسائل مادى ) مى برند، و دست به كارهاى خير نمى زنند.
در نگرش به مجموعه اين احاديث و احاديث ديگرى كه در تبيين و ترسيم دوران پيش از ظهور رسيده است ، به اين اصل بر مى خوريم كه بيشترين فاجعه دردناك و بحران عظيم حيات انسانى پيش از ظهور، به ظلم اقتصادى بر مى گردد. و ريشه ظلمهاى اقتصادى در سرمايه دارى نهفته است . گرچه در دوران آخر الزمان همه اصول معيارها، ارزشها، فكرها، فرهنگها، مكتبها، حتى مذاهب رو به انحطاط و سقوط يا سستى و بيرنگى مى گذارد (315) ، و جامعه هاى بشرى در باتلاق مفاسد و جنايات و تباهيهاى گونه گونى فرو مى رود، و از هر نظر و هر سو حيات واقعى انسانى دچار مرگ و ميرش ‍ مى گردد، و همه فضائل و انسانيتها آشكارا به نابودى و بيرنگى مى گرايد، ليكن بيشترين فاجعه در سرمايه دارى و ستمهاى بيشمار اقتصادى نهفته است . و اكثريت انحرافها و كجرويها و سقوطها يا مستقيم فرزند خلف نظام و تفكر سرمايه دارى است ، يا از لوازم جدايى ناپذير زيست اشرافيگرى و تكاثرى است مانند مفاسد جنسى ، تجمل گرايى زايد و مسرفانه ، مصرف زدگى و انواع فسادهاى ادارى چون پارتى بازى ، رشوه خوارى ، امتيازطلبى و انواع نفوذهاى زيانبار چون نفوذ در قوه مقننه و قضائيه و مجريه همه و همه از سوى سرمايه داران و مال اندوزان انجام مى گيرد، و امكان انجام گرفتن دارد. نيك دقت شود، اين روشها و خوى و خصلتها كه پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله برمى شمارند، ويژه چه كسانى و چه نظامها و جامعه هايى است ؟
جامعه هايى كه :
1- آزمند و زياده طلبند.
2- اهل حسدند.
3- نسبت به خانواده و فاميل تعهدى ندارند.
4- اقدام به كارهاى خير نمى كنند.
5- از حرام روى گردان نيستند.
6- اهل شهوترانى و فساد اخلاقند.
7- به جاى دين هواى نفس خويش را مى پرستند.
8- شرافت و ارزش را در پول و ثروت مى دانند.
9- شكمباره اند و شكمهاشان سير نمى شود.
10- دلهاشان (در برابر خدا و اندرز پيامبران عليه السلام ) نرم و فروتن نمى گردد.
11- كانون فتنه هاى فردى و اجتماعى هستند.
12- معروف و نيكى را منكر و زشتى مى دانند.
13- منكر و زشتى را معروف و نيكى مى پندارند.
14- شاهد حق و برپادارنده عدل و دادگرى ميانشان نيست .
15- دلهاشان مهر شده است (و سخن حقى را نمى شنوند و درك نمى كنند).
در آخرين فراز سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين بخش ، به اين موضوع اشاره شده است كه اين طبقات ممكن است بظاهر مسلمان باشند و ادعاى مسلمانى كنند؟ ليكن اينان بخاطر انحرافهاى اصولى كه دارند و كانون فتنه و فسادند، در عمل ، از اسلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرسنگها فاصله دارند. مسلمانان بايد از آنان فاصله بگيرند و ايشان را از خود خواسته هاى مادى خود به هر كارى دست مى يازند و هر ستمى روا مى دارند و هر حقى را زير پا مى نهند، اينان ننگ اسلام و مسلمانيند.
7- تضييع عبادات
عبادت و پرستش خداى بزرگ ، در دوران پيش از ظهور چنانكه شايسته است انجام نمى گيرد. نوع انسانها در اقيانوس ماديات غرق شده اند و به هدف و غرض خلقت خويش نمى انديشند و از رمز و راز فلسفه حيات خويش بيخبرند. توجه دارند كه پديده اى الهى هستند و به سوى او باز مى گردند. و در اين دوران كوتاه زندگى بايد راهى به او بجويند، و با نيايش و عبادت روح را صيقل دهند، و آماده عروج به سوى خدا سازند.
امام صادق عليه السلام :
((...و رايت الصلوه قد استخف باءوقاتها...))
-...مى نگرى كه به اوقات نماز اهميتى نمى دهند...
8- جدايى و تفرقه
مردم و اجتماعات پيش از ظهور، در آتش تفرقه ، جدايى و بيگانگى مى سوزند، و بشريت يكدل و يك سو نيست ، و همواره اكثريت قاطع مردم در انديشه و عمل با يكديگر در تضاد و ناسازگارى اند. حتى در جامعه هاى اسلامى ، بر اثر اختلاف افكار و برداشتهاى گوناگون از دين و مذهب ، تضادهاى فراوان پديد مى آيد، و راهها و شيوه هاى گوناگون و متفاوتى در رفتارهاى فردى و اجتماعى ديده مى شود. و همدلى و همسويى كه لازمه استوارى و پيشرفت يك امت و ملت است كمتر به چشم مى خورد. جامعه ها در ظاهر آراسته و و استوار است و به حيات خويش ادامه مى دهد، ليكن به باطن اوضاع و مسائل زيربنايى جامعه اگر دقت شود و از هم پاشيده و متلاشى و متزلزل است و دوام و پايندگى ندارد.
نوع مردم در اين اجتماعات به جاى هميارى و همفكرى ، به كوبيدن هم مشغولند، و كمر به نابودى يكديگر را خوار و زبون مى سازند.
امام على عليه السلام :
((...و وااءسفا من فعلات شيعتنا، من بعد قرب مودتها اليوم ، كيف يستذل بعدى بعضها بعضا و كيف يقتل بعضا... كل حزب منهم اخذ منه بغصن ، اينما مال الغصن مال معه ...)) (316)
...اى افسوس از رفتار شيعيان ما، پس از امروز كه اينگونه با هم دوستند و نزديكند، چگونه پس از من بعضشان برخى ديگر را خوار مى سازند و برخى برخى ديگر را مى كشد... هر دسته و گروه از ايشان به شاخه اى در مى آويزد، و به هر سوى كه آن شاخه خم شد او نيز خم مى شود....
9- كنار گذاشتن اصول و چنگ زدن به فروع
از نابسامانيهاى عميق و زيانبار در دوران پيش از ظهور، غفلت از مسائل اصولى زيربناها و علل و عوامل اصلى صلاح و فساد در جامعه ها است . انسانها به مسائل كم اهميت و فرعى مى پردازند و از مسائل مهم و اصلى غافلند. قشرى گرى و ظاهرآرايى شيوه رسمى در كارها است از اين رو مشكلات مردم برطرف نمى شود و كارها به صورت ريشه اى و زيربنايى سامان نمى يابد.
امام على عليه السلام :
((... المتشتته غدا عن الاصل ، النازلة بالفرع المؤ ملة الفتح من غير جهته ...)) (317)
... (مردمان در روزگاران پيش از ظهور) از اصول (و مسائل زيربنايى ) فاصله مى گيرند، و به فروع (و مسائل كم اهميت ) مى گرايند، و اميد پيروزى دارند از غير راه آن ...
اجتماعات اسلامى و حتى شيعى دچار سرگردانى و سردرگمى است ، راهها و معيارهاى اصلى را نمى شناسد، و به مسائل فرعى و سطحى مى پردازد، از امور بنيادى در جامعه و مسائل زيربنايى (چون مسئله حكومت و عدالت اجتماعى ) غفلت مى ورزد، و به مسائل فرعى و اجراى احكام فرعى و ظاهرى و صورى اسلامى مى پردازد. به مسائل كم اهميت توجه مى كند و درباره مكيدن خون محرومان توسط عده اى دنياطلب و استثمارگر و خيانتهاى بزرگ و فراگير اقتصادى چاره اى نمى انديشند و بضرورت اين چنين امت و ملتى پيروزى و استوارى را مى خواهند اما راه آن را فراموش كرده اند.
اينها بود اندكى از ويژگيهاى اجتماعات و انسانهاى پيش از ظهور و دوران جاهليت آخرالزمان . و اين رفتارها و معيارها مايه تزلزل ، بى ثباتى ، ناامنى ، فساد، تباهى و مرگ واقعى حيات فردى و اجتماعى است . زندگى در اجتماعاتى اين چنين ، همگام با مرگ تدريجى است . زندگى در اجتماعاتى كه افراد در تضاد و ناسازگاريند، و هر كس كمر به دريدن و خوردن انسان ديگرى بسته است ، هر نزديكى و دوستى فريبكارانه و صورى است ، هر رابطه بر اساس ماديات و استفاده اين دنيايى است ، هر كس به خود و آسايش خود مى انديشد، معيار حقى در كار نيست ، ارزشهاى معنوى و انسانى ملاك كارها نيست ، انسانها حرمتى ندارند، ايمان و اخلاق و معنويت ارزشى ندارد، مؤ منان و انديشمندان عزيز نيستند، بلكه سرمايه داران و مال اندوزان مورد احترامند، انواع فسادها رواج دارد، بى عدالتى و بى انصافى شيوه عمومى است . در چنين دوره و زمانه ناهنجار و ناانسانى زندگى سراسر مرگ است ، درد و رنج است كه به دست امام منجى همه اين علل و عوامل و راه و روشهاى مرگ زا و ويرانگر نابود مى گردد، و اصول و آرمانهاى حياتبخش جايگزين اين امور مى شود، و زندگى به حيات واقعى دست مى يابد. و روزگار اصالت زندگى و زندگيهاى راستين فرا مى رسد.
انتظار فرج
ماهيت زندگى انسان با انتظار و اميد به آينده عجين شده است
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
انتظار در درجه نخست ويژه حيات و زندگى است . ماهيت زندگى انسان با انتظار و اميد به آينده عجين شده است به گونه اى كه بدون انتظار زندگى مفهومى ندارد، و شور و نشاط لازم براى تداوم آن در كار نيست . حيات حاضر و كنونى ظرف پويايى ، تلاش و حركت به سوى فردا و فرداها است . و اين چنين پويايى و حركتى بدون عنصر ((انتظار)) ممكن نيست ، زيرا احتمال معقول بقا و پايدارى و اميد به تداوم حيات است كه به زندگى كنونى معنا و مفهوم مى بخشد، و پويايى و نيروى لازم براى ادامه آن را تاءمين مى كند. از اين روست كه ماهيت زندگى با انتظار پيوندى ناگسستنى دارد. پديده انتظار آثارى دارد و نخستين اثر و نمود آن اين است كه انسان را به حركت و گرايش به جهتهاى نامتناسب يا ناسازگار و متضاد با انتظار باز مى دارد.
هر انسان زنده اى كه در نخستين انتظارهاى خويش ، به تداوم حيات مى انديشد و بقاى خويش را انتظار دارد، تمام حركت و سكون خود را در راستاى اين انتظار و در جهت متناسب با تداوم حيات قرار مى دهد، و از هر عمل و انديشه اى كه با تداوم حيات او ناسازگار باشد، يا به گونه اى آن را خدشه دار و ضعيف كند، يا در خطر قرار دهد، بشدت پرهيز مى كند.
انتظارهاى ديگر كه از انتظار اصل حيات فراتر مى رود و به انتظار آرمانها و هدفهاى برتر حيات و فرازهاى زندگى مى رسد نيز داراى چنين ويژگى و جهتگيرى است ، يعنى انديشه و عمل آدمى را در راستاى تحقق آن آرمانها و هدفها قرار مى دهد، و انسان را وا مى دارد تا راهها و شيوه هايى را برگزيند كه او را به خواسته ها و هدفهايش نزديك كند و موانع راه را كنار زند. از اينجا است كه انسان به آمادگى و آماده سازى خود و محيط خود مى پردازد و زمينه آرمانها و هدفهاى خويش را فراهم مى آورد.
عالم پرهيزگار مؤ لف كتاب ((مكيال المكارم )) ميگويد:
((و هو كيفية نفسانية ينبعث منها التهيوء لما تنتظره ، و ضده الياءس فكلما كان الانتظار اشد كان التهيوء آكد. الاترى انه اذا كان لك مسافر تتوقع قدومه ازداد تهيوءك لقدومه كلما قرب حينه ، بل ربما تبدل رقادك بالسهاد لشدة الانتظار. و كما يتفاوت مراتب الانتظار من هذه الجهة ، كذلك يتفاوت مراتبه من حيث حبك لمن تنتظره ، فكما اشتد الحب ازداد التهيوء للحبيب ، و اوجع فراقه بحيث يغفل المنتظر عن جميع ما يتعلق بحفظ نفسه ، و لا يشعر بما يصيبه من الالام الموجعة و الشدايد المفظعة : (318) ))
انتظار كيفيتى روحى است كه موجب بوجود آمدن حالت آمادگى است براى آنچه انتظار دارند، و ضد آن ياس و نااميدى است . هر چه انتظار بيشتر باشد آمادگى نيز بيشتر است ؛ آيا نمى دانى اگر مسافرى در راه داشته باشى و چشم به راه آمدن او باشى ، هر چه زمان رسيدن او نزديك گردد، آمادگى براى آمدنش فزونى مى يابد. حالت انتظار، گاهى به پايه اى مى رسد كه خواب از چشم مى گيرد. چنانكه درجات انتظار از اين نظر تفاوت مى كند، همچنين از نظر حب و دوستى نسبت به آنچه را انتظار دارند تفاوت دارد، و هر چه عشق به ((منتظر)) افزون باشد آمادگى براى (فرا رسيدن ) محبوب افزون مى گردد، و (دير آمدن و) فراق محبوب دردناك مى شود، تا بدانجا كه (انسان ) ((منتظر)) از خود بى خود مى شود و دردها و سختيهاى دردآور و مشكلات وحشت انگيز خود را (در راه محبوب خود) حس نمى كند.
انتظار امام و امت
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
امام و امت هر دو منتظرند. امت در انتظار امام و ((منتظر)) خويش است . و امام نيز همواره در انتظار به سر مى برد. پس ((منتظر)) امت ، خود ((منتظر)) است يعنى چشم به راه فرشته حق است كه در رسد، و پيام قيام را برساند، و او را به ظهور فراخواند، تا او در پهنه آشكار زندگى گام گذارد، و رستاخيز خويش را بيآغازد، و انقلابى اصولى و فراگير در كار زندگى انسان در افكند، و آن همه كوششهاى نافرجام براى ساختن انسان و جامعه انسانى را به فرجامى راستين برساند، و رسالت الهى خويش را كه براى آن ذخيره شده است به انجام برد.
انتظار در روان ژرف و بيكرانه امام منجى ، كه قلب جهان است ، حالتى ويژه دارد و با انتظارهاى ديگر تفاوتى اصولى .
انتظارها با فراخور روانها و انديشه هايى كه در انتظار به سر مى برند، و با شور و سوز و نوع احساسهايى كه منتظران دارند، ارتباط دارد، و ژرفايى و گستردگى آن در همين رابطه مشخص مى گردد. هر كس در ارتباط با پايگاه فكرى و آرمانى و نوع هدفها و احساسهايى كه دارد، در انتظارهايى متناسب بسر مى برد. هدف و آرمان هر چه بالاتر و والاتر باشد، انتظار تحقق آن و فرا رسيدن روزگار شكوفايى آن نيز بيشتر و شورانگيزتر است . بنابراين اصل ، انسانهاى بزرگ و احساسمندى كه در انديشه ساختن جامعه انسانى بودند، و به آرمان والاى حقوق انسان و ارزش انسان فكر مى كردند، و همواره تفسير درست و معقول انسان را در كتاب تكوين و تدوين مى جستند، و در راه اين هدف بزرگ ، از احساسهاى الهى - انسانى پرشورى برخوردار بودند، انتظارى متناسب با اين آرمان بزرگ داشتند، و آمادگى و تلاشها و كوششهايشان هماهنگ با عظمت آرمانشان بود. از اين رو اين چنين انسانهايى همه دوران حيات و تمامى نيروها و امكانات خود را بر سر اين آرمان نهادند، و تا واپسين لحظات حيات ، دست از تلاش برنداشتند، و سرانجام اصل حيات را نيز فدا كردند.
نمونه هاى كامل اين انتظارها و آمادگيها و آرمانگراييها را در زندگى پيامبران عليه السلام مى بينيم . پيامبران با همه تفاوتهايى كه در محيطها و جريان مبارزات خويش داشتند، در اصول هدفها و نوع فداكاريهايى كه براى دستيابى به آن انجام مى دادند همانند بود. پيامبران الهى در هر دوره اى كه رسالت يافتند، به سعادت انسانها انديشيدند و براى اين مهم كاملا آمادگى داشتند و در انتظار چنين هدفى بسر بردند. سراسر تاريخ ، گواه اين راستين چنين انتظارها و آمادگيها و احساسهاى پرشور و فداكاريهاى بى نظير و هدفداريهاى بيمانند است . پيروان پيامبران و ديگر انسانهاى دلسوز نيز همواره در راه آرمانهاشان تلاش كردند و در انتظار پيدايى و تحقق هدفهاى والا، زندگى خويش را بسر آوردند. بنابراين همه انسانهاى صالح و هدفدار، در همه دوران زندگى خويش ، داراى خصلت (انتظار) بوده اند و انتظار، تحقق بخش جوهر اصلى حركت و عمل ايشان بوده است . از اين رو مى توان گفت كه انتظار مفهومى جامع و فراگير در همه ادوار تاريخ انسان بوده است .
اكنون بنگريد كه نمونه كامل ((انسان صالح )) در چه انتظارى بسر مى برد، يعنى كسى كه براى سامان بخشيدن به همه نابسامانيها و تحقق همه آرمانهاى نافرجام سراسر دوران تاريخ ذخيره گشته است ، و غيبت طولانى او براى تحقق يافتن شرايط و زمينه هاى انقلاب نهايى جامعه بشرى است ، و او مربى و آموزگار واقعى انسانها و پايه گذار جامعه الهى - انسانى است ، و تحقق بخش همه انديشه هاى وحى آوران و مصلحان ؛ آيا او در چه انتظارى بسر مى برد، و نگران چه حوادث بزرگ و تحولات شگرفى است ؟ اين انسان راستين ، در دوران زندگى طولانى خويش ، نظاره گر پرتحول ترين . و نابسامان ترين دوران تاريخ انسان بوده است ، و هر سپيده و شامگاه ، از نخستين لحظات غيبت خويش تاكنون (و تا آينده اى كه جز خدا مرز پايانى آن را كسى نمى داند)، با احساسمندترين دل ، غمهاى بزرگ انسان را حس ‍ كرده است ، و چون آينه اى تابناك ، همواره و هر لحظه سرگذشت زندگيها، انسانها و اجتماعات بشرى را در درون خود لمس كرده و ديده است ، و از اندوههاى بزرگى كه سراسر جامعه بشرى را فرا گرفته است ، اندوهگين گشته ، و در ماتم بى خانمانى و نادانى و گمراهى آنان سوخته است ، و از رنج نابرابرى و بى عدالتى در جامعه انسانى رنج برده است ، و با قلب مهربان و الهى خود مزه ستمها، تحميلها، و فشارهاى توانسوز بر بشريت را چشيده است ، و سوزش لبه تيغ تيزى را كه به دست طاغوتان بر گلوى توده هاى انسانى نهاده شده احساس كرده است ، پس آيا او در چه انتظارى بسر مى برد؟
امام موعود عليه السلام ، در انتظار پايان غمنامه بزرگ انسان ، و در انتظار ورق خوردن آخرين برگ سياه تاريخ ، و پايان يافتن فاجعه دردناك و بزرگ ستم و ستمگرى است . او براستى ((منتظر)) است ، منتظر راستين زندگى درست در جامعه انسانى و تحقق عدالت و قسط قرآنى .
امام مهدى عليه السلام مى داند كه با قيام خود، چه حوادثى پديد مى آيد، و چه تحول و دگرگونى در زندگيها رخ مى دهد، و انسانها به چه اوج و فرازى دست مى يابند، و چه موانعى از سر راه انسان برداشته مى شود، و دردها و رنجها و نادانيها و گمراهيها و محروميتها و ديگر نابسامانيها، چگونه ريشه كن مى گردد. از اين رو، همواره و هر لحظه انتظار به وقوع پيوستن آرمانهاى بزرگ الهى و انسانى را دارد.
اين انسان صالح و نمونه الهى كه نسخه دومى ندارد، به هدفهاى خود عشق مى ورزد. و عشق او به هدفهايش ، شايسته والايى مقام و بيكرانگى روح با عظمت اوست . رسالت او و فلسفه غيبت او، همه و همه ، در اين خواست الهى نهاده شده است . وجود او، آرمانها، عشقها و مهربانيهاى او، همه خدايى است . او جز به حق و رضاى او به چيزى نمى انديشد، و به سعادت انسان و نجات اجتماعات بشرى نيز عشقى الهى دارد، و انتظار او براى تحقق اين آرمانها نيز خدايى است .
در برخى از احاديث ، ((انتظار فرج )) برترين كارها به شمار آمده است ، شايد يكى از علل اينگونه آموزشها اين بوده است كه پيروان امام مهدى عليه السلام بكوشند تا خود را با امامشان نزديك كنند، و مانند او بينديشند و امت با امام در انتظار بسر برند. در حالت انتظار، بهترين شيوه پيوند و همسويى و همدلى با امام نهفته است ، و غفلت از انتظار و معناى صحيح آن ، باعث بيخبرى و بى احساسى نسبت به سوزها و شورهاى امام موعود است . شايد در دوران غيبت ، انتظار راستين براى فرج ، يعنى حضور امام در جامعه انسانى ، نخستين راه بيعت و هم پيمانى با امام موعود باشد، زيرا كه انتظار حضور در متن جريانها و حوادث پيش از ظهور است ، و مايه يادآورى هدفها و آرمانهاى امام موعود عليه السلام و زمينه آگاهى و هوشيارى و بيدارى هميشگى است . و در حال ((انتظار)) نبودن به معناى غفلت و بيخبرى و بى احساسى و بى تفاوتى نسبت به حوادث پيش از ظهور و اصل ظهور است . با وجود غفلت و بى تفاوتى و بيخبرى ، چسان مى توان خود را منتظر دانست ، و در انتظار مقدم گرامى امام بود، و محضر او را درك كرد؟
از اين نظرها، ((جامعه منتظر)) بايد چون امام خود ((منتظر)) باشد، و هر حادثه اى هر چند عظيم و ويرانگر، و هر عاملى هر چند باز دارنده و ياءس ‍ آفرين ، او را از تحقق هدفهاى مورد انتظار ماءيوس نكند، و در راه آن هدفها از پويايى و تلاش باز ندارد، و همواره به امام خود اقتدا كند، امامى كه در برابر مشكلات شكننده و حوادث كوبنده قرنها و عصرها استوار و نستوه ايستاده است ، و ذره اى در اصالت راه و كار خود ترديد نكرده است ، و در عين حال كه غمهاى بزرگ انسان را در درون دارد و غم آميزه لحظه هاى زندگى طولانى و دردناك او است ، همواره در انتظار بسر مى برد و انبوهى موانع و مشكلات نمى تواند اندكى در اداره الهى و استوار او ترديد و ياءس پديد آورد. او همواره به بزرگى هدف و انجام رسالت الهى خويش مى انديشد، و در عين حال كه موانع عظيم و درياسان راه و كار خود را مى داند و مى بيند، به پشتوانه الهى ايمان دارد و اميد به يارى حق بسته است .
امام مهدى عليه السلام :
((... لان اللّه معنا فلا فاقة بنا الى غيره و الحق معنا فلا يوحشنا من قعد عنا. (319) ))
-... بيقين خدا با ما است ، پس نيازى به ديگرى نيست ، و حق با ما است ، پس از كناره گيرى كسانى چند بيمى نيست .
امام مهدى عليه السلام در چنين انتظارى بسر مى برد، و با چنين ايمانى در اين شب يلداى زندگى ، استوار و تزلزل ناپذير ايستاده است . جامعه ((منتظر)) و امت چشم به راه بايد اين ويژگيها را در امام موعود و ((منتظر)) خويش نيك بشناسد، و تا حد امكان مانند خود او در انتظار باشد.
مانع بزرگ راه امام ، طاغوتان و مستكبران نظامى و سياسى و ماليند، با همه ابزار و اسبابى كه امروزه بدانها دست يافته اند (كه هر يك از آنها در دقايقى ، بخشهاى عظيمى از ربع مسكون را ويران سازد). مانع بزرگ ديگر، توده هاى نجيب و نادان و فريب خورده اند كه ناخودآگاه ابزار دست صاحبان زر و زور و تزوير مى گرداند و با امام به جنگ برمى خيزند.
مانع و سد راه اصلى ، سران و طاغوتان و مستكبرانند كه با قيام و انقلاب حضرت مهدى عليه السلام قدرت و سلطه خود را پايان يافته مى بينند، از اين رو در برابر امام مى ايستند.
نابودى همه طاغوتان و مستكبران و مراكز قدرت بشرى كارى ساده نيست . و راه نجات انسان منحصر است به همين نابودى همه اين طاغوتان و طاغوتچكان و اين مهم جز در پرتو ايمان و قدرتى الهى و اراده اى مهدوى تحقق نخواهد يافت . پس انتظار آن قيام و انقلاب را بايد داشت ، زيرا آن امام و ويژگيهاى راه و كار و برنامه هاى اوست كه توان چنين موضوع عظيم و بيمانندى را دارد، و خداوند قدرت رويارويى با همه مستكبران و سلطه گران بشرى را به او داده است . پس پيروان راستين او نيز در نستوهى و استوارى و اميد و انتظار، بايد بارقه و فروغى از شور و نشاطها و اميدها و انتظارهاى امام خويش را در خود پديد آوردند، و با آن كانون بيكران معنويت و قدرت الهى پيوند روحى و قلبى بيابند، و از او نيرو بگيرند، و در برابر هيچ حادثه و پيش آمد ناهنجارى دچار ياءس و سرخوردگى و شكست نگردند، و خصلت والاى ((انتظار)) و اميد را از دست ندهند.
انتظار و احساس امام و امت
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
براى روشنتر شدن ژرفايى و بيكرانگى وصف ناپذير حالت ((انتظار)) در روح و قلب الهى امام موعود عليه السلام اندكى درباره چگونگى پيوند روحى امام و امت سخن مى گوييم ، و قطره اى از درياى ژرف احساس والا و بيمانند امام را نسبت به احاد امت - بر پايه تعاليم و احاديث - ترسيم مى كنيم :
در تعاليم ما اين احساس چنين بيان شده است :
امام رضا عليه السلام :
((...الامام الامين الرفيق ، و الاءخ الشفيق ، و كالاءم البرة و بالولد الصغير. مفزع العباد... (320) ))
- ... امام امين و دوست است ، و برادر مهربان است ، و مانند مادرى مهربان است نسبت به فرزند خردسال خود، و پناهگاه مردم است ...
احساس لطيف و عميق امام نسبت به احاد امت ، مانند احساس برادرى برادر مهربان و بالاتر از آن ، احساس مادران مهربان نسبت به فرزندان خردسال خود شمرده شده است . و اين تمثيلى است از آنچه براى ما نمونه و سمبل گوياى محبت و دوستى است ، و گرنه احساس و محبت الهى امام ، به نسبت بيكرانگى و عظمت روح امام ، قابل توصيف نيست ، چنانكه امام رضا عليه السلام در پايان همين حديث اشاره مى كنند.
امام على عليه السلام :
((انّا لنفرح لفرحكم و نحزن لحزنكم ... (321) ))
- ما در شادمانى شما شاد و براى اندوه شما اندوهگين مى شويم ...
اين كلام نيز ارتباط عميق احساس امام با امت را روشن مى كند، و غمگسارى امام نسبت به يكايك مردم مى رساند.
امام صادق عليه السلام :
((... و اللّه لاءنا ارحم بكم منكم باءنفسكم ... (322) ))
- ... به خدا سوگند كه من نسبت به شما، از خود شما، مهربانتر و رحيم ترم ...
اصل ((حبّ ذات )) و خود دوستى كه غريزى هر كسى است و انگيزه همه كارها و فعاليتهاى آدمى است ، بالاترين احساس در انسانها است . در پرتو همين احساس مردمان به حيات ادامه مى دهند. احساس امام نسبت به احاد امت از اين احساس نيز برتر و بالاتر است .
امام رضا عليه السلام :
((...ما من احد من شيعتنا... و لا يغتم الا اغتممنا لغمه ، و لا يفرح الا فرحنا لفرحه ، و لا يغيب عنا احد من شيعتنا اين (ما) كان فى شرق الاءرض و غربها و من ترك من شيعتنا دينا فهو علينا... (323) ))
- ... هيچ يك از شيعيان ما غمنده نمى شود مگر اينكه ما نيز در غم آنان غمگينيم ، و از شادى آنان شادمانيم . و هيچ يك از آنان در مشرق و مغرب زمين از نظر ما دور نيستند، و هر يك از شيعيان ما كه بدهى از او بماند (و نتوانسته باشد بپردازد) بر عهده ما است ...
امام مهدى عليه السلام :
((...انّه انهى الى ارتياب جماعة منكم فى الدين ، و ما دخلهم من الشكّ والحيرة فى ولاة امرهم ، فغمنّا ذلك لكم لالنا، و ساءونافيكم لا فينا،... لاءن اللّه معنا فلا فاقة بنا الى غيره ، والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا... (324) ))
- ... از ترديد گروهى از شما در دين باورى و شك و سرگردانى در (مسئله ) ولايت و امامت آگاه شدم . اين موضوع ما را غمگين ساخت ، به خاطر شما نه به خاطر خود ما، و متاءثر شديم براى شما نه براى خود، چون خدا با ماست و ما نيازى به ديگرى نداريم . و حق با ماست و از آنان كه از ما كناره گيرند نگران نمى شويم ...
آرى ، اين چنين شور و سوزها در احساس خدايى امام نسبت به نجات انسان وجود دارد. و امام بدينسان دلسوز، يار، ياور و غمگسار مظلومان و محرومان و سرگشتگان است . نمونه هايى از اين شور و احساسها را در دوران زندگى امامان ، تاريخ ثبت كرده است . امام على عليه السلام در دوران حكومت خويش در غم انسانها چنين مى سوخته است :