عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

محمد حكيمى

- فهرست -


امام على عليه السلام :
((... و لقد بلغنى ان الرجل منهم كان يدخل على المراءة المسلمة و الاخرى المعاهدة ، فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعاثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام ، ثم انصرفوا وافرين ، ما نال رجلا منهم كلم و لا اريق لهم دم ، فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندى جديرا... (325) ))
- ... به من خبر رسيده است كه مردى از آنان (لشكريان متجاوز معاوية ، به فرماندهى سفيان بن عوف غامدى ) بر زنى مسلمان يا در ذمّه اسلام وارد مى شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره او را به زور مى ستانده ، و هيچ مانعى براى اين كار جز گريه و زارى و ترحم خواهى نمى ديده است . بدينگونه آن سپاه با اموال بسيار باز گشتند، در حالى كه هيچ يك از ايشان زخمى نديد و خونى از ايشان نريخت . اگر مسلمانى بعد از اين از تاءسف بميرد، نبايد سرزنش شود، بلكه سزاوار مسلمان است كه از چنين غصه اى بميرد...
در سخن ديگرى ، امام على (عليه السلام ، از احساسهاى ژرف و بيكرانه خود نسبت به احاد مردم پرده برمى دارد:
امام على عليه السلام :
((... ا اءقنع من نفسى باءن يقال اميرالمؤ منين ، و لا اشاركهم فى مكاره الدهر... (326) ))
- آيا بايد تنها به اين خرسند باشم كه مرا اميرالمؤ منين بخوانند، و در تلخيهاى روزگار شريك مردم نباشم ...
امام حسين عليه السلام نيز با چنين احساسها و سوز و شورها، با ستمگران كارزار كرد، و تمام رنجها، و دردها را به جان خريد، و سرانجام زندگى خود و ياران خود را بر سر اين آرمان نهاد و ((شهادت بزرگ )) را به سامان رسانيد، و اسارت خاندان خويش را پذيرفت . او در اين فداكارى عظيم ، استوارى دين خدا و نجات انسانهاى مظلوم را مى جست .
امام حسين عليه السلام :
((اللهم ! انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا من فضول الحطام . و لكن لنرى المعالم من دينك ، و نظهر الاصلاح فى بلادك ، و ياءمن المظلومون من عبادك ... (327) ))
- خدايا! تو مى دانى كه قصد ما رقابت براى دست يافتن به قدرت يا زيادتخواهى مال دنيا نبود، بلكه براى آن بود كه نشانه هاى دين تو را به ديگران بنمايانيم ، و با قدرت دست به اصلاح سرزمينها زنيم ، تا بندگان ستمديده ات ايمن شوند...
امامان ما چنين بودند و نسبت به انسانها چنين احساسهايى ژرف و شگرف داشتند نمونه هاى فراوانى ، از اينگونه ، در سيره پيامبر و امامان آمده است . چون انسانها بندگان خدايند، و امامان اولياى خدا. اولياى خدا بندگان خدا را دوست دارند.
امام موعود عليه السلام قلبى و خوى و سرشتى حسينى در سينه دارد، و همه كفرها، الحادها، شركها، جهلها، انحرافها، معصيتها، فقرها، دردها، رنجها، محروميتها و نابسامانيها را در همه اجتماعات كوچك و بزرگ بشرى مى بيند، و غم و رنج يكايك انسانها را احساس مى كند، و سعادت دور شده و رخت بر بسته از جامعه انسانى را لمس مى كند. او ميليونها انسان گرسنه را مى نگرد، پنجه هاى اهريمنى طاغوتان مالى و سياسى و نظامى را بر اندام بشريت مظلوم مى بيند، دامها و شبكه هاى پيچيده فساد، جنگ ، انحراف و بردگى و تحميل و... را بر سر راه همه انسانها نظاره مى كند، وضعيت زندگى ناهنجار دوستان و پيروان خود را مى داند، و از دشواريهاى ريز و درشت آنان آگاه است . او هر روز - از آغاز دوران امامت و رهبرى خود - با روحى لطيف و الهى و قلبى جهان شمول ، كه چون آيينه اى تابناك همه چيز و همه كسى در آن منعكس است ، به اين صحنه هاى دلخراش و جانگداز مى نگرد. اكنون او با چنين وضعيتى و با چنين اندوههايى ، و در دورانى بيش از هزار سال ، چگونه انتظارى دارد؟ و در چه حالتى سوزان بسر مى برد، انتظارى كه غمنامه بزرگ زندگى انسان به پايان رسد، و شب يلداى زندگى بگذرد، و اندوههاى قرنها و نسلها سپرى گردد، و پگاه ايمان ، آزادى ، شادى ، سعادت ، رفاه دادگرى و انسانيت بدرخشند.
اين احساسها و شورها و انتظارهاى امام مهدى عليه السلام در دعاهايى كه در آن باره ها رسيده چنين ترسيم شده است :
امام حسن عسكرى عليه السلام :
((اللهم فكما نصب عرضا فيك للاءبعدين ... مع ما يتجرعه فيك ، من مرارات الغيظ الجارحة بمواس القلوب ، و ما يعتوره من الغموم ، و يفرغ عليه من احداث الخطوب ، و يشرق به من الغصص التى لا تبتلعها الحلوق ، و لا تحنو عليها الضلوع ، من نطرة الى امر من امرك ، و لا تناله يده بتغييره وردّه الى محبتك ... (328) ))
- خدايا، او خود را، در راه تو، آماج تير دشمنان قرار داده است ... و چه بسيار خشمهاى دلخراش كه براى رضاى تو فرو مى خورد، و چه غمها كه به جان او هجوم مى آورد، و چه حادثه ها كه در كنار او واقع مى شود، و چه غصه هاى گلوگير و فوق تحمل كه عارض او مى گردد، هنگامى كه مى بيند احكام تو بر جاى مانده است (و بدانها عمل نمى شود) و او در حال غيبت نمى تواند آنها را چنانكه مورد رضاى تو است به انجام برساند...
در احاديثى زندگى امام در دوران طولانى غيبت و غمها و رنجها و دردهاى او، به پيامبرانى چون حضرت ايوب عليه السلام همانند شده است (329) . ايوب پيامبر عليه السلام هفت سال شكيبايى ورزيد و دردهاى فراوانى را تحمل كرد، و قرآن كريم او را ((صابر)) خواند: ((...انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اوّاب (330) :)): ... او را بنده اى صابر يافتيم . او كه همواره رو به درگاه ما داشت چه نيكو بنده اى بود)).
همچنين زندگى آن امام بزرگ از نظر تحمل مشكلات به زندگانى امام حسين عليه السلام نيز همسان دانسته شده است .(331) از مشكلات و دردهاى طاقت فرسا و رنجهاى فوق حدّ طاقت بشرى امام حسين عليه السلام در آن دوره از تاريخ اسلام ، اين بود كه يكباره همه چيز دگرگون شد و همه تعاليم و اصول اسلام زير پاى حكومتهاى بيداد پايمال گرديد، و عدالت نابود گشت ، و مى رفت كه اسلام و كوششهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام يكباره نابود شود و اثرى از آنها بر جاى نماند. امام حسين عليه السلام با اين دردها و رنجها در دوره حيات خويش روبرو گرديد، و سرانجام با صحنه عاشورا و پى افكنى آن تراژدى بزرگ ، خود و همه عزيزان خود را قربانى كرد. امام قائم عليه السلام ، نيز چون جد بزرگوار خود امام حسين عليه السلام با دردها و مصيبتهاى عظيمى روبرو است .
امام مهدى عليه السلام در دعايى ، از آتش درون و انبوه رنجهاى خويش ‍ پرده برمى دارد، و سوز و شور و اشتياق و انتظار وصف ناپذير خود را براى نجات انسانيت مظلوم و بشريت در بند چنين ترسيم مى كند:
امام مهدى عليه السلام :
((... الهى الهى ، اين اين كفايتك التى هى نصرة المستضعفين من الانام ، و اين اين عنايتك التى هى جنة المستهدفين لجور الايام . الى الى بها يا رب نجنى من القوم الظالمين . انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين . مولاى ترى تحيرى فى امرى ، و تقلبى فى ضرى ، و انطواى على حرقة قلبى ، و حرارة صدرى ، فصلّ يا رب على محمد و آل محمد و جدلى يا رب بما انت اهله ، فرجا و مخرجا، و يسرلى يا رب نحو البشرى منهجا... (332) ))
- ... خداوندا! خداوندا! كجاست ؟ كفايت تو (بندگانت را) كه همان ياريگر مستضعفان است .
و كجاست ؟ كجاست ؟ عنايت تو كه سپر هدف قرار گرفتگان بيداد روزگاران است . (اين كفايت و عنايت را) اى پروردگار به من ارزانى دار؟
و مرا از ستمكاران رهايى بخش ، به من زيان رسيده است و تو مهربان ترين مهربانى اى مولاى من ! سرگردانى مرا در كارم و گرفتاريم را در آزارها مى بينى ، و مى نگرى كه با آتش دل و سوز سينه در هم آميخته ام . پس اى خداوند بر محمد و آل محمد درود فرست ، و به شايستگى خود، رهايى و گشايشى ببخشاى ، و راه رسيدن به مژده ها و شاديها را بگشاى ...
امام ، سراپا شوق و عشق به نجات انسان و چشم به راه گشايش و فرج در كار محرومان و مستضعفان ، همواره و هر روزه و هر شب ، در سوز اين انتظار و اشتياق شعله ور است ، و دل درياسان او كانون فروزان اين شورها و احساسهاى الهى انسانى است . او همواره در اين انتظار بسر مى برد، و اين ويژگى انتظار اوست ، و شور و انتظارى با اين ابعاد و ژرفايى و عالمگسترى ويژه روان و دل بيكرانه اوست .
امام مهدى عليه السلام در دعايى ديگر از انتظار سوزان و دل آتشين خود چنين حكايت مى كند، و در دعاى دست (قنوت نماز) چنين مى گويد:
((... اللهم صلى على محمد و آل محمد، و اءكرم اوليائك بانجاز وعدك ، و بلغهم درك ما ياءملون من نصرك ... و انّ الغاية عندنا قد تناهت ، و انا لغضبك غاضبون ، و على نصر الحق متعاصبون ، و الى ورود امرك مشتاقون ، و لا نجاز وعدك مرتقبون ، و لحلول و عيدك با عدائك متوقعون . اللهم فاءذن بذلك و افتح طرقاته ، و سهّل خروجه ، و وطّى ء مسالكه ، و اءشرع شرائعه ، و ايد جنوده ، و اعوانه ، و بادر باءسك القوم الظالمين وابسط سيف نقمتك على اعدائك المعاندين و خذ بالثار انك جواد مكّار (333) ))
- ... پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست ، و دوستانت را با تحقق وعده هايت گرامى دار، و ايشان را به آرزوهايى كه به كمك تو داشتند برسان ... زيرا كه مهلت (و دوران جباران و ستمگران ) در نظر ما به آخر رسيد، و ما براى خشم تو خشمگينيم و در يارى حق كوشاييم ، و به صدور فرمان تو اشتياق داريم ، و تحقق وعده هايت را انتظار مى كشيم ، و چشم دوخته ايم تا بيمهايى را كه به دشمنانت دادى بر آنان فرود آيد. خداوندا! به اين (قيام و شورش عليه جباران و واژگونى نظامهاى بيداد و كفر) اذن بده ، و راههايش را بگشاى ، و انجام آن را آسان گردان ، و روشهاى آن را آماده ساز، و برنامه هايش را به ما بياموز، و سپاهيان و ياوران آن را تاءييد رسان . و قدرتت را به ستمگران زود بنمايان ، و شمشير انتقامت را بر سر دشمنان كينه توز فرود آر، و به خونخواهى برخيز، كه تو بخشنده اى و محو كننده نيرنگ نيرنگ بازانى .
از اين رو امام مهدى عليه السلام ، همواره فرج خود را - كه فرج در كار اجتماعات و انسانها است - از خدا مى طلبد و چنين مى گويد:
((... يا نور النور يا مدبر الاءمور... و اجعل لى و لشيعتى من الضيق فرجا، و من الهم مخرجا، و اوسع لنا النهج ، و اطلق لنا من عندك ما يفرج ... (334) ))
- ... اى نور روشنيها و اى تدبير كننده كارها... براى من و براى پيروانم در تنگناها گشايشى قرار بده ، و از اندوهها راه نجاتى فراهم ساز. راه را براى ما گشاده گردان ، و از نزد خود چيزى بر ما ارزانى دار، كه فرج ساز باشد...
نيز آن امام بزرگ مى گويد:
((اللهم انجز لى ما وعدتنى ... و عجل فرجى ... واجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا، وافتح لى فتحا مبينا... (335) ))
خداوندا! وعده هايى را كه به من دادى تحقق بخش ... و فرج مرا زود برسان ... و به من قدرت و نصرت ببخشاى ، و فتح بزرگ را نصيبم گردان ...
انتظار امام مهدى عليه السلام ، به انتظار و اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام مانند شده است .
((حضرت يعقوب پيامبر عليه السلام منتظر فرج در كار خويش و پايان دوران رنج آور و اندوهبار هجران حضرت يوسف عليه السلام بود و مى گفت : ((و لا تياءسوا من روح الله انه لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون (336) )): از كارگشايى و آسايش رسانى خدا نوميد مباشيد، كه تنها كافران از آسايش الهى نوميد مى شوند)). قائم آل محمد عليه السلام نيز چشم به راه دارد و همواره در حالت انتظار بسر مى برد)) (337)
شور و سوز دل يعقوب پيامبر عليه السلام و آتش اشتياق ديدار حضرت يوسف عليه السلام كه در دل او زبانه كشيد و سراپاى وجود او را سوزاند، مثل و نمونه براى همه شوقها و عشقها و سوز و گدازهاى ژرف گرفته شد، و همه فراقها و دوريها و هجرانها و شوقها به اين شوق مانند گرديد. حضرت امام حسين عليه السلام شوق خويش به ديدار پدرانش را به اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام به يوسف عليه السلام تشبيه مى كند. در خطبه شب هشتم ذى الحجة : ((... و ما او لهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف (338) ))... آتش عشق ديدار نياكانم چون اشتياق يعقوب به يوسف ، در دلم زبانه مى كشد...))
اكنون امام موعود عليه السلام ، به ظهور خود و گشايش در كار انسانها و نجات همه دربند كشيدگان و سامانيابى زندگى همه محرومان ، چنين شوق و اشتياق و انتظارى دارد. بنابراين امام مهدى عليه السلام ، چنانكه امام ((منتظر)) (به فتح ) است ، و مردمان همه در انتظار قيام و انقلاب اويند، امام ((منتظر)) (به كسر) نيز هست ، زيرا كه او خود بيش از هر منتظر شيفته و شيداى ديگرى ، در انتظار فرا رسيدن ايام خدايى و خجسته رستاخيز خويش و انجام رسالت الهى خود است .
در دعاهايى كه درباره آن امام بزرگ رسيده است ، او را ((منتظر)) نيز خوانده اند، و با اين خصلت والا ياد كرده اند:
((اللهم صل وليك ، المنتظر امرك ، المنتظر لفرج اوليائك ... (339) ))
خدايا بر ولى خود درود فرست ، او كه منتظر دستور تو است ، و چشم به راه گشايش در كار دوستان تو...
و در دعايى ديگر نيز رسيده است :
((... اللهم ... وثبتنى على طاعة ولى امرك ، الذى سترته عن خلقك ، فباذنك غاب عن بريتك ، و امرك ينتظر. (340) )).
...بار خدايا... مرا در پيروزى از ولى امر خود - كه از ديده هاى پنهانش ‍ داشتى - استواردار. او به اجازه تو از ديد مردمان پنهان گرديد، و همواره در انتظار امر تو است .
انتظار و تعهدهاى انسانى
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
انتظار در ابعاد گوناگون حيات انسانى ، آثارى ژرف مى گذارد. و بيشترين اثر گذارى آن در بعد تعهدها و مسئوليتهاى اجتماعى و احساس ديگر خواهى و انسان دوستى عينيت مى يابد؛ زيرا كه در مفهوم انتظار، انسانگرايى ژرف و گسترده اى نهفته است ، به اين بيان :
انسان ((منتظر))، پيوندى گسست ناپذير با هدفها و آرمانهاى امام منتظر و موعود خود دارد، و در آن راستا گام برمى دارد، و همسان و هم سوى آن اهداف و آرمانها حركت مى كند، و همه جهتگيريها و گرايشها و گزينشهايش ‍ در آن چارچوب قرار مى گيرد.
امام موعود غمگسار راستين غمندگان و يار و ياور واقعى مظلومان و حامى حقيقى مستضعفان است . او گسترنده دادگرى و ستيزه گر آشتى ناپذير بيدادگرى در جامعه انسانى است . پس جامعه منتظر و انسانهاى داراى خصلت انتظار بايد در زمينه خواستها و هدفهاى امامشان عمل كنند، و به يارى انسانهاى مظلوم و محروم بشتابند، و دل آزردگان را مرهم نهند، و دشواريها و مشكلات مشكل داران را تا حد توان ، طبق خواسته و رضاى امامشان بر طرف كنند. و اگر چنين شد، در قلمرو جامعه منتظر، محروم و تهيدست و بيمار بى درمان و دلتنگ و افسرده و اندوهگين و گرفتارى باقى نخواهد ماند.
امامان شيعه راه و روشى همسان و كردارى همانند داشته اند و با همه اختلافهاى زمانى و محيطى به يك جهت و يك نظام دعوت كرده اند. امامان جامعه اسلامى و شيعى را در تبيينى كلى به وظايف انسانى و تعهدهاى اجتماعى توجه داده اند، و در ضمن تبيين اصول ، و در گفتار خويش ، از خواسته خود كه چاره دردهاى انسان و تاءمين نياز نيازمندان باشد، پرده برداشته اند، و اداى مسئوليتهاى اجتماعى را در همه جاها و همه زمانها تكليف شمرده اند:
امام رضا عليه السلام :
((... لان الله كلف اهل الصحة القيام بشاءن اهل الزمانة و البلوى ... (341) ))
...خداوند توانمندان را مكلف كرده است كه براى امور ناتوانان و بينوايان بپاخيزند...
در زمينه اينگونه تعاليم ، به دليل فراوانى و گستردگى ابعاد آن ، مى توان كتابى مستقل نگاشت .
در آموزشهاى ديگر و تبيينهاى خاص و ويژه و بيان راههاى دستيابى به رضاى الهى و خشنودى خاطر امامان نيز، تعاليمى صريح و قاطع رسيده است . و اين همه روشن مى سازد كه خرسندى خاطر و رضايت امامان در چيست . و همين تعاليم ، شيعه را با اهداف و آرمانهاى آنان بخوبى آشنا مى سازد.
امام صادق عليه السلام :
((لا يرى اءحدكم اذا ادخل على مؤ من سرورا انه عليه ادخله فقط، بل والله علينا، بل و الله على رسول الله صلى الله عليه و آله . (342) ))
گمان نكنيد اگر مؤ منى را خشنود ساخته ايد، بلكه به خدا سوگند پيامبر صلى الله عليه و آله را خشنود ساخته ايد.
در كوبندگى و قاطعيت اين سخن دقت شود، امام صادق عليه السلام با چه تعبيرهاى گويا و صريح و قاطعى اهميت احساس ديگر خواهى و خدمت به خلق را تبيين مى كند. و با سوگند مى گويد كه هر كه انسانى را خرسند سازد و به فردى خدمت كند، نه تنها آن فرد را شادمان ساخته ، بلكه ما را خشنود كرده است . و با سوگند مجدد مى فرمايد: بلكه پيامر صلى الله عليه و آله را شادمان كرده است .
امام كاظم عليه السلام :
((من اتاه اخوه المؤ من فى حاجة ، فانما هى رحمة من الله تعالى ساقها اليه ، فان قبل ذلك فقد وصله بولايتنا، و هو موصول بولاية الله ... (343) ))
هر كس برادر مؤ منش حاجتى را به او عرضه كند، بى گمان اين رحمت الهى است كه به او روى آورده است . اگر آن را پذيرفت (و براى بر آوردن نياز او اقدام كرد) خود را به ولايت ما پيوند زده است . و اين (پيوند)، به ولايت خدا متصل است ...
در تعبيرهاى اين حديث نيك بينديشيد، كه نياز مؤ من رحمت الهى شمرده شده است ، و اگر انسان بتواند اين نياز را بر آورد با ولايت امامان ارتباط يافته است ، و ولايت ايشان به ولايت الهى متصل است . عظمت اينگونه رفتار اجتماعى بدين پايه است كه مستقيم به ولايت امامان و ولايت الهى پيوند مى يابد و واسطه و فاصله اى در آن راه ندارد. در بيان تكليفها و تعهدهاى اجتماعى كمتر اينگونه تعبيرها و واژه هايى بكار رفته ، كه در حق انسان و رفع نياز نيازمندان بكار رفته است .
شايد يكى از معانى برخى از احاديث درباره انتظار فرج كه گفته اند: انتظار فرج خود فرج است ، همين معنا باشد، كه جامعه منتظر اگر انتظارى راستين و صادقانه داشته باشد دست كم در حوزه خود، مشكلات و نابسامانيهاى مردمى را بر طرف مى كند، و خواسته ها و آرمانهاى امام موعود را در محيط خويش تحقق مى بخشد.
امام رضا عليه السلام :
((...انتظار الفرج من الفرج . (344) ))
...انتظار فرج ، جزء فرج است .
چون جامعه منتظر، احساسهاى مردمى و غمگسارانه امام خويش را مى داند و باور دارد و به خواسته هاى او، معتقد است ، با چنين اعتقادى از هم اكنون به اين خواسته ها و هدفها ارج مى نهد، و در دچار چوب توان و قدرت خويش ، براى تحقق بخشيدن به آنها مى كوشد، و از اين رهگذر رضاى خاطر امام خود را به دست مى آورد. بنابراين ، انتظار راستين فرج ، خود فرج و گشايشى است در كار جامعه منتظران . از اين رو، سوره ((عصر)) غيبت نيز تفسير شده است ، و منظور از ((و عملوا الصالحات :)) كارهاى نيك كردند)) را ((مواسات )) (345) با برادران دينى دانسته اند. (346)
با توجه به اينكه ((عمل صالح )) قلمرو بسيار گسترده اى دارد، در اين آيه به يك مصداق و نمونه آن تفسير شده است . و اين اهميت اصل مواسات با برادران دينى در همه امكانات مادى و اقتصادى را در دوران غيبت و ظهور روشن مى سازد. و اين موضوعى است كه در جامعه به ظاهر منتظر ما بسيار اندك به چشم مى خورد، و آنچه فراوان ديده مى شود و همه بخشهاى جامعه را فرا گرفته است ، فاصله هاى وحشتناك طبقاتى و زيستهاى ناهمگون و متفاوتى است كه از نيازمنديهاى كشنده و ويرانگر آغاز مى گردد (در اكثريت )، و به رفاهها و شادخواريها و افزون خواهيها و اسرافكاريهاى كشنده و ويرانگر نيز مى انجامد. و در اين ميانه چيزى كه بر زمين گذاشته شده و بدان توجه نمى شود همسانى و همسويى جامعه منتظر با آرمانها و هدفها و خواسته ها و رضايت امام منتظر است .
بنابراين ، اگر مخالفان و مدعيان ، در راستى و درستى اين انتظارها و ايمانها كاملا ترديد روا دارند، و در اينگونه امام شناسيها به چشم شك بنگرند، و اين همه ادعاها را الفاظى پوك و شعارهايى دور از حقيقت بدانند، پاسخ دادن به آنان دشوار است .
در اينجا براى تبيين بيشتر و بهتر موضوع ، مناسب است دو سخن از عالم وارسته ، مؤ لف كتاب : ((مكيال المكارم فى فوائدالدعاء للقائم - ع - )) بياوريم :
در فصل 37 از كتاب نامبرده مى گويد
(( (از جمله تكليفها در دوران غيبت ) خرسند كردن مؤ منان است كه اين موجب خرسندى خاطر مولاى ما حضرت صاحب الزمان مى گردد دليل اين مطلب ، احاديثى است كه در كافى جلد دوم ، صفحه 189، باب : ((ادخال السرور على المؤ منين : باب شادمان كردن مؤ منان ))، آمده است .)) (347)
پس از آن نمونه هايى از اين احاديث را مى آورد، كه دو نمونه آنها در اين صفحات نيز بازگو شد.
و در فصل 79 مى گويد:
((از امورى كه موجب قرب و نزديك شدن به امام موعود عليه السلام است و مايه خرسندى خاطر او، كوشش در اداى حقوق برادران دينى است . چون اين كار يارى امام است و مايه شادمانى قلب مبارك امام و چنگ زدن به ريسمان ولايتش مى باشد. و اين ، احسان و نيكى نسبت به امام است . دليل اين مطلب در عده اى از احاديث آمده است )). (به پاره اى از اين احاديث اشاره مى كند) تا اينكه مى گويد:
((از جمله آن احاديث كه روشنگر اين تكليف است ، اين است كه در احاديث آمده است كه امام ، پدر مؤ منان و مردمان فرزندان اويند. و شك نيست كه نيكى و محبت به فرزندان ، نيكى و محبت نسبت به پدر است . نيز از اين دست احاديث ، احاديث اصول كافى در حق مؤ من است : معلى بن خنيس مى گويد از امام صادق عليه السلام از حق مؤ من پرسيدم . امام فرمود: هفتاد حق است ، و من جز هفت حق را به تو نگويم كه من نسبت به تو مهربانم ، بيم دارم كه تاب نياورى ... پس گفت : تو سير نباشى و او گرسنه ، تو پوشاك نداشته باشى و او برهنه باشد و... و براى رفع نيازهاى او شب و روز بكوشى . آنگاه كه چنين كردى ولايت خود را به ولايت ما پيوند دادى ، و ولايت ما به ولايت خداى بزرگ متصل است .)) (348)
بارى ، به دليل اين تعاليم ، استوارسازى پيوند و ارتباط با امام عصر عليه السلام در پرتو استوارى پيوندهاى اجتماعى در جامعه منتظران تحقق مى پذيرد، و جامعه هر چه بيشتر در اداى حق مؤ منان و رفع نياز نيازمندان بكوشد، و چيزى مانع اداى حق انسانها نگردد، ارتباط و پيوند با امام عصر عليه السلام استوارتر و بنيادى تر خواهد گشت ، و گرنه ادعاى دوستى به تنهايى ثمرى ندارد. نه در اين جهان كارساز است و به اين زندگى رنگ اسلام و ولايت مى دهد، و نه در روز رستاخيز به كارى مى آيد و مشكلى را حل مى كند و مسئوليتهاى عظيم الهى را پاسخگو مى گردد؟
اين است كه مهدى شناسان راستين ، امام خويش را چنين شناختند، و خواسته ها و رضاى او را چنين دريافتند، و انتظار خود را با اين معيارها و هدفها پيوند دادند، و چنين تعهدها و مسئوليت پذيريهاى اجتماعى را از پديده انتظار و لوازم جدايى ناپذير آن دانستند.
اكنون آيا مدعيان ولايت و منسوبان به حجت بالغه الهى و جامعه منتظران ، چنين اند، و اين راه و روش ايشان است ؟ يا اينكه با كلمات بازى مى كنند، و دل به ادعا و حرف خوش مى دارند؟
انتظار و آمادگى نظامى (مرزبانى و سنگردارى در دوران غيبت )
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
انتظار، نخست يك آرمان و عقيده است ، و سپس در عمل و عينيت آشكار مى گردد، و انسان منتظر به مرزبانى و پاسدارى از حوزه جغرافيايى و فرهنگى و ايدئولوژيكى خود و همكيشان و هم مسلكان خويش ‍ مى پردازند، و همواره در موضع ديدبانى است ، و هوشيارانه و تيزنگرانه ، به افقهاى دور و نزديك مى نگرد، و هر تحرك و تحول و نقل و انتقالى را در اردوگاههاى دشمن زير نظر مى گيرد، و در سنگر دفاع تحول و نقل و انتقالى را در اردوگاههاى دشمن زير نظر مى گيرد، و در سنگر دفاع ايدئولوژيكى و زمينى و جغرافيايى ، دشمن را از پيشروى باز مى دارد، و در صورت فراهم بودن زمينه ، به تهاجم نيز دست مى يازد. و بدينگونه براى تحقق هدفها و آرمانهاى خويش كه براى تحقق آنها انتظار مى كشد، از هيچ تلاشى فرو گذار نمى كند.
اين است كه جامعه منتظر، همواره به آمادگى نظامى و دفاعى فراخوانده شده است و تهيه ابزار جنگ و قدرت از هر مقوله و با هر كيفيت ، تكليف گشته است . اين آمادگى مخصوص زمانى ويژه ، يا دورانى كه به ظاهر تهاجمى عليه جامعه منتظر صورت گرفته است نيست ؛ بلكه اين آمادگى ، بايد هميشه و در سراسر دوران زندگى و زمان تكليف وجود داشته باشد.
امام باقر عليه السلام :
((ابوعبدالله الجعفى : قال لى ابوجعفر محمد بن على عليه السلام : كم الرباط عندكم ؟ قلت : اربعون . قال : لكن رباطنا رباط الدهر... (349) ))
ابوعبدالله جعفى مى گويد: امام باقر عليه السلام از من پرسيد: مدت مرزبانى نزد شما چقدر است ؟ گفتم : چهل روز. امام گفت : ليكن مدت مرزبانى ما تا هميشه است ...
براى روشن شدن اين تعليم والا و بنيادين امام پنجم ، معناى ((رباط)) و ((مرابطه )) را توضيح مى دهيم :
((رباط)) و ((مرابطه ))، به معناى مرزبانى و سنگردارى و ديده بانى است و اين معنا نوعا در خطوط مقدم و در مرزهاى نزديك به دشمن و بيگانه صورت مى گيرد.
مجاهدان در اسلام دو نوعند: نخست آنان كه ، در زمان جنگ ، به ستيز و نبردى رسمى و روياروى با دشمن دست يازند، و به كارزار با دشمنان بپردازند. ديگر آنان كه در غير زمان جنگ به مرزبانى مى پردازند، يعنى زمانى كه جنگ و ستيز و رويارويى در كار نيست ، اما مرزها و سرزمينهاى اسلامى ، همواره با خطر احتمالى هجوم بيگانه و دشمن روبرو است . در اين صورت مرزبانى و سنگردارى و ديده بانى تكليف است ، و حضور در خطوط مقدم براى پيشگيرى احتمالى لازم است . در اينجا موضوع ((ربط)) و ((مرابطه )) پيش مى آيد يعنى مرزبانى و آمادگى براى دفع تهاجم احتمالى ، و حراست از سرزمين اسلامى . مسلمانان در جامعه اسلامى ، در زمانى كه جنگى نيز در كار نباشد به مرزبانى و حفظ مرزهاى اسلامى مكلفند، و هر كس به نوبت بايد در مرزها حضور يابد و پاسدارى كند. بنابراين ((مرابطه )) و ((رباط)) ((چنانكه فقها در كتاب جهاد گفته اند: آنست كه مؤ منان در مرزها اقامت گزينند... و آمادگى كامل داشته باشند، تا در هنگام حمله و تهاجم ناگهانى دشمن ، دفاع كنند، و كشور را نجات دهند)). كمترين زمان مرابطه و مرزبانى سه روز و بيشترين دوران آن چهل روز است . و اگر كسانى بيش از چهل روز، در مرزها مقاومت كردند، پاداشى چون پاداش مجاهدان دارند. اين نوع ((مرابطه )) و مرزبانى در زمان غيبت و حضور امام فرق نمى كند...)) (350)
معناى ديگر ((مرابطه )) و ((رباط)) (مرزبانى و سنگردارى )، پيوند و رابطه با امام ، و در خدمت امام زيستن و مرزبان دستورها و خواسته هاى امام بودن است ، به اين معنا كه : ((جامعه مؤ منان با امام خويش ارتباط برقرار كنند، و به ريسمان ولايت امام چنگ در زنند، و با او هم پيمان شوند، و به يارى امام متعهد گردند. اين قسم از ((مرابطه )) واجب عينى بر هر فرد است ، نيابت بردار نيست ، و پايه اى از پايه هاى ايمان است . و عملى بدون آن پذيرفته نمى شود)) (351)
گواه بر اين موضوع افزودن بر احاديث و آيات ضرورت انتظار و آمادگى ، آيه و احاديثى ويژه است . قرآن كريم مى گويد:
قرآن كريم :
((يا ايها الذين آمنوا، اصبروا، و صابروا، و رابطوا، و اتقوا الله لعلكم تفلحون . (352) ))
اى مؤ منان ! شكيبا باشيد و پايدارى ورزيد و براى مرزبانى حاضر يراق باشيد، و از خدا بترسيد، شايد رستگار گرديد. امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه قرآن فرموده است :
امام صادق عليه السلام :
((اصبروا على المصائب ، و صابروا على الفرائض ، و رابطوا على الائمة عليهم السلام . (353) ))
در برابر مشكلات شكيبايى ورزيد، و در انجام تكليفها و مسئوليتها پايدار باشيد، و با امامان رابطه برقرار كنيد.
و در تفسير برهان از امام باقر عليه السلام در تفسير اين آيه چنين نقل شده است :
((اصبروا على اداء الفرائض ، و صابروا عدوكم ، و رابطوا امامكم المنتظر. (354) ))
... در انجام واجبات شكيبا باشيد، و در برابر دشمن پايدارى كنيد، و با امام منتظر و در حضور او باشيد.
و در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام چنين فرموده است :
امام صادق عليه السلام :
((...و رابطوا، قال عليه السلام : المقام مع امامكم ... (355) ))
...((رابطوا)) به معناى حضور نزد امام است ...
امام باقر عليه السلام در سخنى كه آورديم ، مردم را به همين معنا توجه مى دهند: يعنى از جمله : ((رباطنا رباط الدهر: ما در همه زمانها مرزبان و سنگردار و مرزدارانيم )). امام ، طبق آنچه در جامعه اسلامى مرسوم بود، و همگان از آن تكليف آگاهى داشتند (يعنى نوبت در مرزبانى و مرزدارى ، و سه روز يا چهل روز و واجب كفايى بودن آن )، موضوع برتر و تكليف مهمترى را نيز باز گفتند، كه ما در همه دوران و همه زمانها مرزدار و مرزبانيم ، و شيعه ما بايد پيرو ما باشد و همواره و هميشه هوشيارانه به حراست و حفاظت از مرزهاى جغرافيايى و عقيدتى سرزمينهاى اسلامى و دين اسلام بپردازد، و از اين مهم و واجب لحظه اى غفلت نورزد.
علامه مجلسى در تفسير اين حديث گفته است : ((اى يجب على الشيعة ان يربطوا انفسهم على طاعة امام الحق ، و انتظار فرجه ، و يتهيؤ ا لنصرته )): بر شيعه واجب است كه حاضر يراق و گوش به فرمان امام بر حق باشند، و در انتظار فرجش بسر برند، و براى يارى او آماده باشند))(356)
بنابراين ، شيعه در همه دوران عمر خويش مرزدار و مرزبان سنگرنشين است . و در اين خصلت چون امامان خويش و امام منتظر است ، يعنى ((رباط)) (سنگردارى و مرزبانى ) شيعه چون ((رباط)) امام ، در همه دورانها و تمام روزها و روزگاران است .
امام مهدى عليه السلام نيز خود را ((مرابط، مرزبان و مرزدار)) خوانده است .
در نامه به شيخ مفيد:
((من عبدالله المرابط فى سبيله ... (357) ))
(اين نامه ) از بنده خدا است بنده اى كه مرزبان و مرزدار راه خدا است ...
((مرابط: مرزبان و مرزدار))، در برخى احاديث ، به امام مهدى عليه السلام اطلاق شده است :
امام باقر عليه السلام :
((فى هذه الاية : ((يا ايها الذين امنوا، اصبروا... و رابطوا)). نزلت فينا، و لم يكن الرباط الذى امرنا به بعد، و سيكون ذلك من نسلنا المرابط. (358) ))
در تفسير اين آيه : ((اى مؤ منان شكيبا باشيد... و براى مرزبانى حاضر يراق ..))، اين آيه درباره ما نازل شده است و هنوز ((رباط)) و مرزبانى كه به ما دستور داده شده است تحقق نيافته است . و اين مرزبانى در آينده از فرزندان ما، كه ((مرابط)) و مرزبانند تحقق خواهد يافت .
مؤ لف ((مكيال المكارم ))، در ذيل اين حديث مى گويد:
((آنچه از دقت در سخنان امامان عليه السلام براى من آشكار شده ، اين است كه مقصود از ((مرابط)) در اين حديث امام مهدى عليه السلام است . و علت نامگذارى حضرت به اين نام روشن است )) (359)
بنابراين ، امت نيز چون امامشان ، مرابطان و مرزبانان و مرزداران حماسه هاى جاويد اسلام و تشيع اند، و از اين نظر نيز همسان و هم آوا با امامشان حركت مى كنند، و با او چنين پيوندى ناگسستنى و ارتباطى استوار و بيعتى نيرومند دارند، و هميشه هوشيار و بيدار و آماده اند، و همه ابزارهاى قدرت را طبق دستور قرآن كريم : ((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة (360) )): و تا آنجا كه مى توانيد نيرو آماده كنيد)) بايد فراهم سازند و در اختيار داشته باشند. اينگونه سنگرداران چون مجاهدان نزد خداوند عزيز و گراميند. و درباره ايشان رسيده است :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((ميت يختم على عمله ، الا المرابط فى سبيل الله ، فانه ينموله عمله الى يوم القيامة ... (361) ))
مرده ، (دوران ) عملش پايان مى يابد، مگر مرزداران راه خدا كه ايشان عملشان رشد مى كند (و افزون مى گردد و تداوم مى يابد) تا روز قيامت ...
چنانكه درباره شهيد رسيده است : ((الشهيد ينمو عمله )): شهيد (پس از مرگش ) عملش رشد مى كند و فزونى مى يابد)) و شايد علت اين باشد كه اعمال ديگران همه در پرتو مجاهدت آنان امكان پذير مى گردد.
عنصر صبر در انتظار
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
انتظار بدون عنصر پايدارى و شكيبايى و صبر در برابر مشكلات ، پوسته اى است بدون مغز و قالبى است بى محتوا، و در حقيقت انتظار نيست ، روح و جوهر اصلى انتظار، مقاومت و صبر است . كسى كه منتظر تحقق يافتن هدف آرمانى است بايد تا فرا رسيدن زمان پيدايى هدف و شكل گرفتن آرمان ، پايدارى و شكيبايى كند، و تاب و توان از دست ندهد، و هر ناملائمى را در آن راه با بردبارى بپذيرد. و چون صبر و پايدارى را از دست داد و بى شكيب گرديد، و تاب و توان بر زمين نهاد، انتظار را نيز از دست داده است ، زيرا كه پايدارى و صبر، تحقق بخش جوهر انتظار است . از اين رو، همواره خصلت الهى و حياتى انتظار با صبر و پايدارى قرين گشته است . و در احاديث از انتظار در پرتو صبر و انتظار فرج با صبر، سخن گفته اند:
امام على عليه السلام :
((...استعينوا بالله و اصبروا، ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين . (362) ))
...از خدا كمك بگيريد و پايدارى پيشه سازيد، كه زمين از آن خدا است و به هر كس خواست آن را به وراثت مى دهد، و سرانجام (نيك ) از آن پرواپيشگان است .
وعده حتمى الهى درباره وراثت صالحان پهنه زمين را، در صورت صبر و استقامت ، تحقق مى پذيرد.
امام صادق عليه السلام :
((من دين الائمة الورع ... و انتظار الفرج بالصبر. (363) ))
از دين امامان (كه مردم را به آن فرا مى خوانند) پارسايى است ... و انتظار فرج با صبر و شكيبايى .
امام رضا عليه السلام :
((ما احسن الصبر و انتظار الفرج ... (364) ))
چه نيكو است شكيبايى و انتظار فرج ...
صبر و پايدارى مردم در آخرالزمان ستايش شده است ، و همين خصلت مهم ، مايه امتياز آنان از مسلمانان صدر اسلام به شمار آمده است .
امام صادق عليه السلام :
((عن النبى صلى الله عليه و آله سياءتى قوم من بعدكم ، الرجل الواحد منهم له اجر خمسين منكم . قالوا يا رسول الله : نحن كنا معك ببدر و احد و حنين ، و نزل فينا القرآن ؟ فقال : ((انكم لو تحملوا لما حملوا لم تصبروا صبرهم )) (365) ))
امام صادق عليه السلام ، به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله : پس از شما كسانى بيايند كه يك نفر ايشان پاداش پنجاه نفر از شما را داشته باشد. (اصحاب ) گفتند: اى رسول خدا ما در جنگ بدر و احد و حنين با تو بوديم و درباره ما آيه نازل شده است ؟ پيامبر فرمود: ((اگر آنچه به ايشان رسد (از حوادث ايام ) به شما رسد، شكيبايى آنان را نداريد)).
هدف اصلى از انتظار، زنده نگاه داشتن روح اميد و نشاط، و احساس تعهد و مسئوليت ، و پيوند روحى با امام موعود است . و زنده بودن اميد و احساس مسئوليت ، بدون صبر، ممكن نيست .
امام على عليه السلام :
((انتظروا الفرج ، و لا تياءسوا من روح الله ، فان احب الاعمال الى الله - عزوجل - انتظار الفرج -. (366) ))
منتظر فرج باشيد، و از گشايش الهى ماءيوس نگرديد، زيرا كه محبوبترين كارها نزد خداى بزرگ انتظار فرج است .
زمينه اصلى پايبندى به تكليف و پيوند با حق و عدل و با امام موعود عليه السلام در انتظار تحقق مى پذيرد. و انتظار است كه پديد آورنده اميد است . و ياءس است كه عوامل اصلى تكليف نشناسى و بى تعهدى و دورى از حق و عدالت و گسستن پيوند از امام و آرمانهاى الهى اوست بنابراين ، جا دارد كه انتظار فرج و اميد به آينده و تحقق جامعه آرمانى مهدوى برترين اعمال شمرده شود:
امام رضا عليه السلام :
((ن آبائه عليه السلام عن رسول الله صلى الله عليه و آله : افضل اعمال امتى انتظار فرج الله - عزوجل . (367) ))
امام رضا عليه السلام به نقل از پدرانشان ، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : برترين اعمال امت من ، انتظار فرج از سوى خداوند بزرگ است .
همچنين جامعه و مردم معتقد به اسلام و دين باوران راستين و معتقدان به درستى وعده هاى قران و پيامبر و امامان ، بايد از رخنه وسوسه هاى شيطانى در دل خود مانع گردند، و در دوران تباهيها، دشواريها، حوادث ناگوار، شكستهاى پياپى ، رنگ باختگى ادعاها، نافرجامى تلاشها و كوششها، به نتيجه نرسيدن قيامها و منحرف شدن انقلابها، بايد در دل و دورن استوار باشند، و هيچگونه تزلزل و نااميدى به خويش راه ندهند. شكيبا باشند و بدانند كه هر گونه ياءس در هر شرايطى پديده اى شيطانى است .
د امام صادق عليه السلام :
((... فلا يستفزنك الشيطان ، فان العزة لله و لرسوله و للمؤ منين ، و لكن المنافقين لا يعلمون . الا تعلم ان من انتظر امرنا و صبر على ما يرى من الاذى و الخوف ، هو غدا فى زمرتنا... (368) ))
...شيطان تو را تحريك نكند. زيرا كه عزت از آن خدا و پيامبر و مؤ منان است ليكن منافقان نمى دانند. آيا نمى دانى كسى كه منتظر امر ما(حاكميت و اجتماع آرمانى ما) باشد، و بر بيمها و آزارهايى كه مى بيند شكيبايى ورزد در روز بازپسين در كنار ما خواهد بود...
بارى ، تلاشهاى ناكام ، كوششها و جوش و خروشهاى فراوانى كه به هدف نرسيده است ، ممكن است كسانى را دچار ياءس و شكست كند، و شكيب از ايشان بستاند، و از كارآيى دين خدا و رهبرى الهى و آينده آن ماءيوس سازد. اين ياءس از منطق دين و آيين خرد بدور است . بايد از نفوذ چنين انديشه هايى در ذهن افراد و جامعه پيشگيرى كرد، و با تكيه به خدا و ايمان به حتميت وعده هاى الهى و اعتقاد به اصالت راه پيامبران و حقانيت تعاليم امامان معصوم عليه السلام ، پايدارى را زنده نگاه داشت ، و صبر پيشه كرد، و اميدها را به ياءس بدل نساخت و پيروزى دين خدا و عزت حتمى مؤ منان و تحقق جامعه عدالت بنياد مهدوى را وعده تخلف ناپذير دانست .
اجتماع شيعه ، داراى چنين انتظارى است اگر شيعى مذهب است . (369)
امام صادق عليه السلام :
((المؤ من الطاق ! يا ابن النعمان ، و لا يكون العبد مؤ منا حتى تكون فيه ثلاث سنن : سنة من الله ، و سنة من رسول الله ، و سنة من الامام ... و اما التى من الامام فالصبر فى الباءساء و الضراء حتى ياتيه الله بالفرج . (370) ))
اى پسر نعمان ! انسان مؤ من نيست مگر اينكه سه خصلت را در خود پديد آورده باشد: خصلتى از خدا و خصلتى از پيامبر و خصلتى از امام ... آن خصلتى را كه از امام بايد در خود پديد آورد شكيبايى در دشواريها و مشكلات است ، تا فرج و گشايش الهى برسد.
در دعاها، حالت انتظار منتظران راستين ، چنين ترسيم شده است :
((فلو تطاولت الدهور، و تمادت الاعمار، لم ازدد فيك الا يقينا، و لك الا حبا و عليك الا متكلا و معتمدا، و لظهورك الا متوقعا و منتظرا و لجهادى بين يديك مترقبا... (371) ))
...اگر روزگاران به دراز كشد و عمر طولانى شود، يقينم به تو افزون گردد، و دوستيم فزونى يابد، و بر تو (بيش از پيش ) تكيه كنم و مدد بخواهم ، و چشم به ظهورت دارم و منتظرم ، و آماده جهاد در راه توام ...
گذشت روزگار و دير پايى نظامهاى ستم بنياد و انبوهى حوادث و ويرانيها و سيطره ناكامى و سلطه شكستهاى پياپى و انقلابهاى نافرجام ، منتظر راستين را از آينده ماءيوس نخواهد ساخت ، و در اصالت راه و كار خود ترديد نخواهد كرد، و در نيمه شب سرد و تاريك يلداى زندگى ، ايمان به نيمروز گرم و روشن تابستان را در دل زنده و پويا نگاه خواهد داشت .
انتظار لحظه به لحظه
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
براى ظهور، وقت تعيين نشده است ، و همواره وقوع آن را ((امرى ناگهانى )) توصيف كرده اند، و با واژه هاى ((فجاءة )) و ((بغتة )) از آن سخن گفته اند، كه هر دو به معناى وقوع ناگهانى و يكباره است .
امام رضا عليه السلام :
((- عن النبى صلى الله عليه و آله :... مثله مثل الساعة ، التى لا يجليها لوقتها الا هو - عزوجل -، لا ياءتيكم الا بغتة . (372) ))
- امام رضا عليه السلام ، نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ... قيام امام موعود چون رسيد قيامت است كه وقت آن را جز خداى كسى نداند، و فرا نرسد مگر ناگهان .
در اين گونه تعاليم چه بسا اين اصل منظور بوده است كه اگر مسلمانان امر ظهور را خيلى دور تصور كنند، اميد و حالت انتظار و آمادگى را از دست مى دهند؛ و اين خود زمينه حاكميت ياءس و بى تعهدى و بيخبرى را فراهم مى سازد، و جامعه را به نشيب گرايى مى كشاند.
امام على عليه السلام :
((... لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا، و لا يطولن عليكم الامد فتقسوا قلوبكم . (373) ))
-... در برپايى حكومت عدل و حق شتاب مى كند، پيش از آنكه زمان (مناسب ) آن فرا رسد، كه پشيمان خواهيد شد. و زمان (آن ) را دور و دراز نپنداريد كه دلهايتان سخت (و نااميد) شود.
امام على بن ابى طالب عليه السلام ، در اين سخن بر دو اصل تاءكيد مى كند: نخست اينكه هر حادثه و پديده اى ، زمانى ويژه و مناسب دارد. و اين امر يعنى ظهور و فرج نيز كه بزرگترين پديده تاريخ جهان است ، داراى زمان و شرايط ويژه خود است ، و طلب آن پيش از زمان مناسب و ويژه ، اشتباه است و مايه پشيمانى . دوم اينكه با توجه به ضرورت وجود شرايط زمين مناسب براى ظهور، نبايد زمان ظهور نيز بسيار دور تصور شود و گمان رود كه قرنها و قرنها به درازا خواهد كشيد تا اين حادثه در تاريخ زندگى انسان رخ دهد و موعود عليه السلام امتها آشكار گردد. بنابراين هر جامعه و نسلى بينديشند كه آن تحول و انقلاب به جامعه و زمان و نسل او تعلق ندارد، نه ، چنين نبايد تصور شود تا ياءس و بدبينى بر جامعه حاكم گردد، و حس اميد و حالت انتظار و آمادگى و عنصر صبر از جامعه رخت بربندد. بايد راهى ميانه برگزيد و چنين پنداشت كه در عين حال كه زمان و شرايط مناسب براى اين حادثه مهم و بى نظير ضرورى است ، ليكن اين مناسبتها و شرايط ممكن است در زمانى بس اندك پديد آيد و محيط آماده ظهور و فرج گردد، بلكه ممكن است در يك شب كار ظهور سامان يابد، و صبح آن شب امام ظاهر گردد، چنانكه در احاديث آمده است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
((المهدى منا يصلح الله له امره فى الليلة . (374) ))
- مهدى ما، كارش در يك شب سامان مى يابد.