در موج دريا
سخنى كه پس از جنگ جمل در سر زنش مردم بصره ايراد فرمود :
شما سپاهيان زن و پيروان چهارپائيد همان زنى كه شترش فريادى كشيد
و شما را بجنگ برانگيخت و چون او را پىكردند همگى گريختيد ، خوئى پست و پيمانى
سست داريد ، كيش شما دوروئى و آب شهرتان تلخ و شور است . آنكس كه در بين شما
نشيمن گزيد در گرو گناه با همكارى شما گرفتار شد و آنكه از ميانتان رفت ،
مهربانى پروردگارش را دريافت ، بخدا سوگند مىبينم كه بزودى شهرتان در آب غرق
خواهد شد و مسجد آن همچون سينه مرغابى بر موج دريا قرار خواهد گرفت (118.
آنها را به رنج و حيله كشتند
از سخنان امام درباره ياران جمل از مكه بيرون آمدند و همسر پيامبر
خدا را با خود كشانيدند و او را بسوى بصره حركت دادند ، آنها زنانشان را در
خانهها نگهداشتند و يادگار پيامبر را در چشم انداز خود و سپاهيان قرار دادند
همه آنها و لشكريانشان فرمانبردارى من را پذيرفته و بدون اكراه با من بيعت كرده بودند ، آنها در بصره بر كارگزاران خلافت و امينان و
نگهبانان بيت المال تاختند و گروهى را با حبس و شكنجه و برخى را با حيله كشتند
، بخدا سوگند اگر آنها فقط يكتن از مسلمانان بىگناه را از روى عمد مىكشتند ،
كشتن همه آن سپاهيان بر من حلال بود .
آنها كه با من جنگيدند
از سخنان امام درباره جنگ جمل در جنگ جمل ، گرفتار نبرد با
نيرومندترين شجاعان و پولدارترين و بخشندهترين و پرطاعتترين و مكارترين و
نيرنگبازترين مردمان شدم ، گرفتار پيكار با زبير شدم كه هرگز چهره از جنگ برنمىتافت و بايعلى بن
اميه درگير شدم كه پولهاى فراوانى بر شتران بار ميكرد و بهر سپاهى سى دينار و يك
اسب مىبخشيد تا با من بجنگد و گرفتار عايشه شدم كه هر سخنى از دهانش بيرون مىآمد
مردم آنرا مىپذيرفتند و پيرويش مىكردند و با طلحه درگير شدم كه حيلهاى عميق و
مكرى طولانى داشت و كس را توان دريافت نيرنگهايش نبود
گنگهاى سخنگوى
در سرزنش ياران خود در كوفه چنين فرمود :
اگر خداوند ، بستمكاران ميدان ميدهد نه چنان است كه بكيفر شان
نگيرد بلكه خداوند بر سر راهشان در كمين است اما ، سوگند به آنكس كه جانم در
دست اوست ، اين گروه بر شما پيروز خواهند شد ، نه از آنروى كه از شما بحق سزاوارترند بلكه از آنجهت كه با شتاب
به سوى زمامدار باطل خود ( معاويه ) پيش ميروند و شما درباره حق من كندى
مىكنيد تا كنون ، مردم از ستم زمامداران خود بيم داشتند و اكنون من از ستم
پيروان خود مىترسم ، شما را بجهاد برانگيختم ولى از جاى نجنبيديد ، حقايق را
بشما باز گفتم اما نشنيديد و شما را در پنهان و آشكار بيارى حق فرا خواندم ولى
پاسخم نداديد و پندم را نپذيرفتيد .
آيا شما حاضرانى همچون غايبانيد و بندگانى بمانند خواجگان سخنان
حكيمانه را بر شما ميخوانم از آن مىگريزيد و با پندهاى نيكو ، اندرزتان ميدهم ولى از آنها دورى ميگزينيد و چون شما را به پيكار
با سركشان برمىانگيزم هنوز سخنم پايان نيافته پراكنده ميشويد ، به خانههايتان
بازميگرديد و اندرزها را بمسخره ميگيريد اى كسانيكه پيكرهاتان آشكار و خردهاتان
پنهان است ، هوسهائى گوناگون داريد و فرمانروايانتان را گرفتار كردهايد ،
زمامدار شما خدا را اطاعت مىكند و شما فرمانش را نمىبريد و پيشواى مردم شام ،
خدا را نافرمانى ميكند و آنها فرمانش را ميبرند .
بخدا سوگند دوست ميدارم كه با معاويه معامله صرافى دينار و درهم
كنم ، او از من ده نفر از شما را بستاند و در برابر يكنفر از پيروانش را بمن بخشد .
اى مردم كوفه من به سه چيز و دو چيز شما گرفتار شدهام ، شما
گوشدارانى ناشنوا و گنگانى سخنگوى و كورانى چشمداريد و بهنگام جنگ آزادمردانى
راستين و بوقت گرفتارى برادرانى قابل اعتماد نيستيد .
از دشمن انتقام مگير
بخشى از نامهاى است كه امام به عبد اله عباس ، فرماندارش در بصره
نوشت ، زيرا ابن عباس بر بنى تميم كه در جنگ جمل بيارى طلحه و زبير برخاسته
بودند ، سخت گرفته و به تبعيدشان پرداخته بود ، اين كار بر امام على كه قلب
مقدسش هرگز انتقام را نمىپذيرفت گران آمد و نامهاى به ابن عباس نوشت و او را
از اينكار باز داشت و حقيقتى را بيان فرمود كه تا كنون از آن خبر نداشتيم ،
زيرا امام فرمود كه رئيس دولت در كردار كارگزارانش شريك و مسئول است .
با مردم بصره ، به نيكى رفتار كن و عقده ترس را از دلهايشان بگشاى
، بدخوئى و سختگيرى ترا نسبت به بنى تميم بمن گزارش دادند ، اى ابا عباس خدايت
ببخشايد در گفتار و رفتارت با آنها بمدارا رفتار كن ، زيرا ما هر دو در اينكار
شريكيم و چنان باش كه بتو خوش گمان باشم و انديشهام را درباره خودت سست مگردان
.
زنان
بخشى از گفتارى كه پس از جنگ جمل و ناروائيهاى عايشه درباره زنان
بيان فرمود :
از زنان بد پرهيز كنيد و از خوبهاشان پروا گيريد ، در كارهاى نيك
فرمانشان نبريد تا از شما نخواهند كه در بديها پيروشان باشيد .
زمامداران بد
درباره خطرهاى بنى اميه چنين فرمود :
آگاه باشيد ، ترسناكترين فتنهاى كه گرفتار آن خواهيد شد فتنه
بنىاميه است كه فتنهاى كور و تاريك است و بخدا قسم ، بنى اميه را مىبينم كه پس از من زمامدار شما خواهند شد كه چون شترى پير و بد
خوى ، گاز ميگيرند و با دستشان مىكوبند و با پايشان لگد مىاندازند و
نمىگذارند شيرشان را بدوشند ، آنها همچنان بر شما فرمان خواهند راند و هيچكس
از شما را باقى نخواهند گذاشت مگر آنرا كه بر ايشان سودى داشته باشد و
ستمكاريشان همچنان ادامه خواهد يافت چنانكه توان انتقام نيابيد و مبارزهتان
همچون پيكار بردهاى با ارباب نيرومند و فرمانبردار ناتوان با فرمانده توانا
باشد فتنه آنها با چهرهاى زشت و هراسناك بشما روى خواهد آورد و بخشى از دوران
جاهليت را پديد خواهند آورد .
نه خانهاى و نه خرگاهى
درباره بنى اميه چنين فرمود :
بخدا سوگند كه آنها بستمكارى خويش ادامه ميدهند ، تا بدانجاى كه حرام
خداوند را حلال مىكنند و پيمانها را در هم مىشكنند و ستم آنها به هر خانه و
خيمهاى سر ميكشد و مردم دو گروه ميشوند و هر دو گروه مىگريند دستهاى بر دينشان و
دستهاى بر دنياشان و شما را چنان بخدمت ميگيرند كه گويا بردهاى براى خواجهاى
خدمت ميكند و در برابرش به اطاعت مىايستد و در غيابش به بدگوئيش مىپردازد .
گشاده گلو
بياران خود درباره معاويه چنين فرمود :
بدانيد كه بزودى پس از من مردى بر شما چيره خواهد شد كه گلوئى
گشاده و شكمى بر آمده دارد ، آنچه بيابد ميخورد و آنچه را نيابد ميجود ، پس او
را بكشيد ، اگر چه هرگز نمىكشيد ، آگاه باشيد كه او شما را فرمان خواهد داد كه
بمن دشنام دهيد و از من بيزارى جوئيد ، اگر بخطر افتاديد بمن دشنام دهيد ، تا
از مرگ رهائى يابيد و آن دشنام هم براى من موجب بلندى مقام است ولى از من
بيزارى نجوئيد زيرا من بفطرت اسلامى زادهام و در ايمان و مهاجرت بر ديگران
پيشى جستهام .
حرص سرمايهداران
نامه امام به معاويه كه نظر امام را درباره سرمايهداران نشان
ميدهد آنها كه هر چه بر سرمايهشان افزوده ميشود آزمندتر ميگردند تا باز هم بر
ثروت خود بيفزايند . اما بعد ، دنيا انسان را از توجه به آخرت باز ميدارد و دنيادار هر
چه بيشتر از دنيا بدست آورد آزمندتر ميگردد و حرصى فراوانتر مىيابد ولى اين
دستاوردهاى بسيار دنيوى او را به نعمتهاى آخرت نمىرساند و پس از مرگ آنچه
فراهم آورده پراكنده ميشود و استواريش به سستى ميگرايد و اگر تو از گذشتهات
پند بگيرى در نگهدارى بهرهمنديهاى معنوى آيندهات خواهى كوشيد .
با حق
معاويه در گرما گرم جنگ صفين نامهاى به امام نوشت و از حضرتش
خواست تا سرزمين شام را به او واگذارد و امام در پاسخ او چنين نوشت :
اينكه فرمانروائى سرزمين شام را از من ميخواهى ، من چيزى را كه
ديروز بتو ندادهام امروز هم نخواهم داد و اينكه گفتهاى ( جنگ مردان عرب را
خورد و نيمه جانهائى بيش باقى نگذاشت ) آگاه باش ، كسيكه در راه حق كشته شد ،
رهسپار بهشت ميشود و آنكس كه در راه باطل كشته شد به آتش مىافتد و اينكه
گفتهاى نيرو و مردان جنگى ما با هم برابر است چنين نيست زيرا هرگز تلاش تو كه
در راه باطل و ترديد بكار ميرود از كوشش من كه در راه ايمان و يقين انجام مىيابد بيشتر نخواهد بود .
خرما فروش بىتدبير
نامهاى ديگر كه امام در پاسخ معاويه نوشت اما بعد ، نامهات رسيد
و نوشته بودى كه خداوند ، حضرت محمد ( ص ) را به پيامبرى برگزيد و رسالت او را
بوسيله ياران وفادارش تأييد كرد ، پس روزگار كار شگفتى از ترا بر ما پنهان
داشته كه تو اكنون ميخواهى ما را به امتيازاتى كه خدايمان به آن ممتاز فرموده
آگهى دهى و فضيلتى را كه خداوند در بعثت پيامبران بما بخشوده بازگو كنى ، تو در
اين كارت همچون خرما فروش بىتدبيرى هستى كه خرما را به هجر كه سرزمينى خرما
خيز است برد تا بفروشد يا بمانند تير انداز نوآموزى هستى كه بخواهد با مربى
ماهر خود مسابقه تيراندازى دهد .
آنگاه رويدادهاى بين من و عثمان را يادآورى كردهاى ، اين توئى كه
بايد پاسخگوى آن باشى زيرا از خويشاوندان اوئى بنگر كدام يك از ما نسبت به
عثمان دشمنتريم و مردم را به كشتن او برانگيختهايم ، آيا من كه يارى خود را
بر او عرضه داشتم و او باعتماد كمك تو ياريم را نپذيرفت و مرا از اقدام باز
داشت ، يا تو كه در پذيرش استمداد عثمان سستى ورزيدى و او را بمرگ كشانيدى و
بچنان سرنوشتى دچار كردى ؟
اين را هم بدان كه من هرگز از اعتراضهائى كه بر بدعتها و
ناروائيهاى عثمان داشتم پوزش نمىخواهم و اگر انتقاد و ارشاد من درباره عثمان
به عقيده تو گناه باشد باكى ندارم زيرا بيگناهان بسيارى هستند كه مورد سرزنش
قرار ميگيرند .
از خدا بترس
نامهاى ديگر از امام به معاويه از خشم خداوند كه نعمتهائى فراوان
بتو بخشيده بترس و به شناخت حقى كه عذرى در ناشناسائى آن ندارى باز گرد ، اين
نفس هوسباز تو است كه ببدكاريت كشانده و بسركشى و گمراهيت انداخته و به پرتگاه
مهلكهات افكنده و پيمودن راه حق را بر تو دشوار ساخته است .
گروهى از مردم را كشتى
همچنين نامهاى از امام بمعاويه گروهى فراوان از مردم را كشتى و
با سركشى و فريبكاريت مردم را بدريايت افكندى چنانكه تاريكىها آنها را فرا
گرفت و امواج سهمگين ترديدها بكامشان كشيد ، بناچار از راه راستى كه در پيش
داشتند باز گشتند و به كجى گرائيدند و به روش پيشينيان بازگشتند و به جاهليت
روى آوردند و به اشرافيت و افتخارات نياكانشان نازيدند و تنها گروهى از بينايان
بودند كه بحق گرائيدند و از فتنه تو كنار ماندند .
فريب كودك
نامه امام در پاسخ معاويه نوشته بودى كه من طلحه و زبير را كشته و
عايشه را بيرون رانده و به كوفه و بصره فرود آمدهام اين كارى است كه تو در آن
نبودى و بتو ربطى ندارد ، درباره كشندگان عثمان هم سخن بفراوانى گفتى ،
تو هم بمانند ديگران بيعت مرا بپذير آنگاه درباره آنها از من
داورى بخواه تا بين تو و ايشان از روى كتاب خدا داورى كنم ، اما اينكه اين دعوى
را بهانهاى براى حكومت شام قرار دادهاى اين بمانند فريب كودك است كه در وقت
از شير گرفتن او انجام ميدهند .
اى معاويه
نامهاى ديگر از امام بمعاويه سبحانه الله ، اى معاويه ، تا چه
اندازه در هواپرستى و بدعت گزارى سرسختى نشان ميدهى و همراهى هوس را مىپذيرى و حقايق را
ناديده مىانگارى و اينهمه درباره عثمان و كشندگان او بجدال مىپردازى ، تو
خودت هنگامى عثمان را يارى ميكردى كه ياريش براى تو هم پيروزى و سودى در برداشت
ولى آنگاه كه ياريش براى تو سودى نداشت تنهايش گذاشتى و خوارش كردى .
مىفريبد و گناه مىكند
سخنى كه درباره روش خويش و معاويه بيان فرمود :
بخدا سوگند ، معاويه از من زيركتر نيست ، بلكه او مىفريبد و
گناه مىكند و اگر من فريبكارى را ناخوش نمىداشتم از همه مردم زيركتر بودم .
بهاى بيعت
سخنى از امام درباره عمرو عاص كه در برابر فرماندارى مصر با
معاويه بيعت كرد .
او با معاويه بيعت كرد بشرطى كه در برابر بيعتش بهائى دريافت كند
، ولى اين فروشنده در اين سودا سودى نبرد و سوداى سوداگر بناچيزى گرائيد ، پس
براى جنگى سخت آماده شويد و ابزار و نيروى پيكار را فراهم آريد .
حرامخوران
نامهاى كه امام براى نبرد با شاميان براى يارانش نوشت .
شما با حرامخواران و بندگان دنيا و بدعتگزاران مىجنگيد ، به من
خبر رسيد كه پسر زن بدكاره با معاويه بيعت كرد بشرطى كه در برابرش بهائى بستاند
، بهائى كه بزرگترين ارزشهاى موجود در حكومت معاويه را در بر داشت ولى دست اين
دين فروش خالى ماند و دست مشترى فريبكار و نافرمان را در تجاوز بمال مردم باز
گذاشت .
دنيا و آخرت را از دست دادى
نامه امام به عمرو عاص پس از بيعت او با معاويه
تو دينت را در گرو مردى سركش و طغيانگر كه همه پردههاى آزرم را
دريده است گذاشتى ، مردى كه بزرگمردان را در مجلس خويش ناسزا ميگويد و دانايان
را در انجمن خويش نادان مىشمارد ، تو از چنين كسى پيروى كردى و همچون سگهائى
كه چشم به بازمانده طعمه شير دارند و بچنگالهايش نگاه ميكنند كه پارهاى به پيش
آنها بيندازد ،
بدنبالش افتادى ، دنيا و آخرتت را از دست دادى ولى اگر به حق
ميگرائيدى به هر چه ميخواستى ميرسيدى ، اگر بر تو و پسر ابوسفيان دست يابم جزاى
كارهايتان را خواهم داد .
بر تو سخت مىگيرم
نامهاى كه امام به زياد بن ابيه فرماندار بصره نوشت .
و من بخداوند ، سوگندى راستين ياد ميكنم ، اگر بمن گزارشى رسد كه
تو در بيت المال مسلمانان باندازهاى كم يا زياد خيانت كردهاى چنان بر تو سخت
ميگيرم كه اندك مايه و گرانبار و ناچيز گردى
فرو رفته در نعمت
بخشى از نامه ديگر امام به زياد بن ابيه .
تو كه در نزد خداوند ، از متكبرانى آيا از او پاداش فروتنان را
مىخواهى ؟ و تو كه در نعمت و آسايش فرو رفته و حق ناتوانان و بيچارگان را
ربودهاى ، ميخواهى كه خداوند ، پاداش نيكوكاران و بخشندگان را بتو بخشد ؟ هر
مردى پاداش كارهاى گذشتهاش را خواهد ديد و در آخرت به آنچه پيش فرستاده خواهد
رسيد .
از معاويه پرواگير
چون به امام خبر رسيد كه معاويه ميخواهد زياد را به برادرى حرام
خود ملحق سازد به او چنين نوشت :
شنيدم كه معاويه برايت نامهاى فرستاده تا انديشهات را بربايد و
در مرز عقل و فهم تو رخنه اندازد ، از او بترس و پرواگير چون او بمانند شيطانست
كه از پيش و پس و راست و چپ مؤمن درمىآيد تا ناگهان اغفالش كند و انديشه روشن
و سادهاش را بربايد .
مردم در نزد ما برابرند
نامهاى كه امام به سهل بن حنيف انصارى نوشت و از اينكه بعضى مردم
به معاويه پيوستهاند او را دلدارى داد
اما بعد ، به من گزارش رسيد كه گروهى از مردان تو به نزد معاويه
ميروند و به او مىپيوندند ، از اينكه شماره يارانت كم ميشود و يارى آنها را از
دست ميدهى اندوهگين مباش ، آنها را گمراهيشان بس است و ياران قديم تصفيه ميشوند
و پاكانشان باقى مىمانند ، آنها دادگرى را شناختند و ديدند و شنيدند و
دريافتند ، و دانستند كه مردم در نزد ما برابرند ، پس بجائى فرار كردند كه
برابرى در آنجا نيست و بهرهمنديها ، اختصاصى است ، دور باشند ، دور باشند ،
چنين كسانى از بخشايش خدا ، بخدا سوگند كه آنها از ستمكارى فرار
نكردند و به دادگرى نپيوستند .
اى همانندان مردان
پس از آنكه سفيان بن عوف از بنى غامد بشهر انبار در كرانه شرقى
فرات حمله برد و بفرمان معاويه به كشتار و غارت و تهديد مردم آن پرداخت امام در
خطبهاى چنين فرمود :
و اين برادر غامد است كه سپاهيانش بشهر انبار يورش بردند و حسان
بن حسان بكرى فرماندار آنجا را كشتند و سربازان شما را از پادگانها بيرون
راندند و گروهى از مردان شايسته شما را كشتند .
و بمن گزارش رسيد كه يكى از آن سپاهيان بخانه زنى مسلمان و زنى
غير مسلمان كه در پناه ما بود درآمد و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارههاى
آنها را ربود و جز گريه و زارى و التماس ، مانعى در برابرش نديد .
پس همگان با غنيمتى فراوان باز گشتند و به هيچكدامشان زخمى نرسيد
و خونى از هيچيك نريخت ، اگر پس از اين فاجعه ، مرد مسلمانى از اندوه بسيار
بميرد ، شايسته سرزنش نيست بلكه بنظر من ، سزاوار مردن است . اى شگفت ، كه بخدا
قسم ، هماهنگى آنها در ناروائيشان و پراكندگى شما در حقى كه داريد ، دل را
ميميراند و اندوهها را فراهم مىآورد .
رويتان زشت باد و دلهايتان آكنده از اندوه باد ، كه آماج تيرهاى
دشمن شديد ، بر شما يورش مىآورند و شما دفاع نمىكنيد و با شما مىجنگند و شما
با آنها نمىجنگيد ، و خدا را نافرمانى ميكنند و شما خشنوديد .
چون در تابستان بشما فرمان دادم كه بسوى شام بسيج شويد ، گفتيد هوا بسيار گرم است بما مهلت ده تا از داغى هوا كاسته شود و
چون در زمستان بشما فرمان جنگ دادم گفتيد هوا بسختى سرد است ما را مهلت ده تا
سوزش سرما كم گردد ، همه اين بهانهها نه براى فرار از گرما و سرما بود ، بخدا
قسم كه شما از تيزى شمشير ، بيشتر فرار ميكنيد .
اى كسانيكه بمردان ميمانيد ولى مرد نيستيد ، خيالهاى بچگانه و
خردهائى زنانه داريد ، ايكاش ، هرگز شما را نمىديدم و نمىشناختم شناختى كه پشيمانى مىآورد و خشم و اندوه مىزايد ، خدايتان بكشد
كه سينهام را از خشم مالامال كرديد و با نافرمانى و خوارى انديشهام را درباره
خود تباه ساختيد ، تا جائيكه قريش گفتند فرزند ابيطالب مردى دلير است ولى بفنون
جنگ آگاهى ندارد .
خدا پدرشان را بيامرزد ، كدامين آنها در پهنه نبرد از من استوارتر
و پيشتازتر بودهاند ؟
من هنوز به بيست سالگى نرسيده بودم كه در ميدان جنگ ، سر
برافراختم و اكنون بيش از شصت سال از عمرم ميگذرد ، ولى چكنم ، آنكس را كه فرمان نبرند ، راى و تدبيرى نميتواند داشته باشد .