شگفتيهاى نهج البلاغة

جرج جرداق
ترجمه فخرالدين حجازى

- ۱۲ -


اگر با اين شمشير او را بزنم

اگر با اين شمشير بر بينى مؤمن بزنم تا بمن كينه ورزد هرگز مرا دشمن نميدارد و اگر همه سرمايه‏هاى دنيا را بمنافق بخشم تا مرا دوست بدارد ، دوستم نخواهد داشت .

ندانسته سخن ميگوئيد

خطبه‏اى كه در سرزنش ياران خود ايراد فرمود :

اى مردمى كه پيكرهاتان بهم پيوسته و انديشه‏ها و آرزوهايتان از هم پاشيده است ، گفتارتان سنگهاى سخت را از هم ميشكافد ولى كردارتان چنان سست است كه دشمن را بطمع مى‏اندازد ، هر كس شما را بيارى خود خواند چيرگى نيافت و آنكس كه در راه شما رنجها كشيد ، بكمك شما آرامش نيافت ، بعد از خانه‏هاتان ( كه در معرض يورش دشمن است ) از كدام خانه‏اى دفاع مى‏كنيد و پس از من بهمراه كدام پيشوائى بجنگ دشمن ميرويد ؟ كسى كه فريفته شما شود فريب ميخورد و آنكس كه بنيروى شما پيروزى جويد با كمانى شكسته تير انداخته است ، بخدا سوگند ، چنانم كه ديگر ، هيچ سخن شما را ، راست نميدانم و بياريتان طمع نمى‏ورزم و به اميد شما بدشمن وعده جنگ نميدهم ، شما را چه ميشود ؟ دردتان چيست ؟ دارويتان كدام است شاميانهم بمانند شمايند ( چرا ميترسيد ؟ ) آيا ندانسته سخن مى‏گوئيد ؟ و بدون پارسائى از وظيفه خود بى‏خبريد ؟ و طمع بناروا بسته‏ايد ؟

براى اصلاح شما ، به تباهى نمى‏گرايم

همچنين سخنى ديگر از امام در سرزنش يارانش تا چند با شما مدارا كنم ؟ همچون مدارا با جامه كهنه و پوسيده‏اى كه هر كنارش را بدوزند كناره ديگرش پاره شود هرگاه ، گروهى از سپاهيان شام بشما روى آورند هر يك از شما بخانه‏اش ميرود و در را برويش مى‏بندد و بمانند سوسمارى بسوراخش مى‏خزد و يا مثل كفتارى بدخمه‏اش فرو ميرود ، بخدا قسم هر كس را كه ياريش كنيد خوار مى‏شود بخدا سوگند ، گروه شما در خانه‏ها بسيار است و در زير پرچمها هم ، من به راه اصلاح شما و راز راست كردن كجى شما آگاهم ولى براى اصلاح شما خود را به تباهى نمى‏كشانم .

نظر من بر مداراست

چون جرير بن عبد الله بجلى بسفارت از سوى امام به پيش معاويه رفت ، پيش از بازگشتش ، مردم احساس كردند كه معاويه بيعت امام را نخواهد پذيرفت از اين روى به امام پيشنهاد كردند كه براى جنگ آماده شود امام در پاسخ آنان چنين فرمود :

اكنون كه جرير در شام است ، اگر آماده جنگ شوم درها را بروى شاميان بسته‏ام و خيرخواهان را اگر خواستار خير باشند از كار باز داشته‏ام و اكنون تا بازگشت جرير ، نظر من بر مداراست .

ولى اگر بينى و چشم اين كار را فرو كوبم ( در اين كار بدرستى بينديشم ) و زير و رويش را بنگرم ، در مى‏يابم كه يا بايد با آن بجنگم و يا ( با تسليم و سكوت خود ) كفر ورزم ( و خدا را نافرمانى كنم ) پيش از من ، كسى خلافت مسلمانان را بعهده داشت كه بدعتهاى فراوان در دين گذاشت و مردم را به اعتراض واداشت و مردم هم زبان به انتقاد گشودند و سرانجام بر او شوريدند و اوضاع را دگرگون ساختند

از سرزنشتان خسته شدم

در تحريك مردم كوفه براى جنگ با شاميان چنين فرمود :

واى بر شما از سرزنشتان خسته و دلتنگ شدم هنگاميكه شما را به جنگ با دشمن فرا ميخوانم ، همچون محتضران چشمانتان در حدقه بچرخش مى‏آيد و به بيهوشى و مستى مرگ مى‏افتيد ، شما ، بمانند شترانى هستيد كه ساربان خود را گم كرده‏اند و از هر سوى كه فراهم مى‏آيند از ديگر سوى پراكنده مى‏شوند .

با شما مكر ميورزند و شما چاره‏اى نمى‏انديشيد و سرزمين‏هاتانرا مى‏گيرند و بخشم نمى‏آئيد ، براى روياروئى با شما بخواب نميروند و شما در بيخبرى و بيكارگى بسر ميبريد ، بخدا سوگند كه مردان خوار و پست شكست خواهند خورد و قسم بخدا كه چنين گمان دارم كه اگر جنگ شدت گيرد و تنور مرگ ، گرم گردد ، شما فرزند ابيطالب را رها مى‏كنيد و همچون سرى كه از پيكر جدا شود از او جدا مى‏شويد .

بخدا سوگند ، اگر مردى بدشمنش ميدان دهد تا دشمن گوشتهاى بدن او را بخورد و استخوانش را بشكند و پوستش را بكند ، چنين مردى ناتوانست و دلى در سينه ناتوان دارد ، اكنون اگر ميخواهيد شما هم چنان باشيد .

اما من ، بخدا قسم با شمشير مشرقى چنانش بزنم كه خرده استخوانهاى سرش به هوا پرتاب شود و خداوند پس از آن هر چه اراده فرمايد ، انجام دهد .

پايدارى حكومت

بخشى از خطبه‏اى كه در صفين ايراد فرمود :

اما بعد ، خداوند پاك براى من كه پيشواى شمايم حقى قرار داده كه بايد آنرا رعايت كنيد و شما هم بر من حقى همانند حق من بر خود داريد ، پس حق بهنگام ستايش در گفتار ، از هرچيز گسترده‏تر و بوقت رعايت و كردار از هر چيز ، تنگتر است هر كس حقى بر عهده ديگران دارد خودش نيز به اجراى حقى متعهد است و هر حقى را كه بگردن دارد براى او نيز چنين حقى ثابت است .

سپس خداوند ، از حقوق خويش ، حقوقى براى مردم نسبت به يكديگر واجب فرمود و از هر روى آنها را برابر شمرد چنانكه هر كس عهده‏دار حقوق ديگرانست و متقابلا بر ديگران نيز حقوقى دارد و بزرگترين حقى كه خداوند مقرر فرموده حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار است ، پس كار مردم جز به شايستگى زمامداران ، سامان نمى‏يابد و كار زمامداران هم جز با درستكارى و راستروى مردم استوار نمى‏گردد .

پس چون ، مردم ، حق زمامدار را بدرستى گزاردند و زمامدار هم حقوق مردم را رعايت كرد ، حق در بينشان استوار گردد و پرچمهاى دادگرى با اعتدال برخيزد و روزگار بشايستگى گرايد و حكومت ، پايدار گردد و دشمنان نوميد شوند ولى اگر مردم بر زمامدار چيره شوند يا زمامدار بمردم ستم كند ، پراكندگيها و دشمنى‏ها بديد آيد و نشانه‏هاى ستم آشكار شود ، كارها با هواپرستى انجام گيرد و فرمانهاى خداوندى اجرا نگردد و جانها بيمار شود ، و هيچكس از خطر حقوق پايمال شده و ناروائيهاى رواج يافته به هراس نيفتد ، اينجاست كه نيكمردان خوار شوند و تبهكاران چيرگى يابند . هيچ مردى اگر چه پايگاهى والا داشته باشد از حقى كه خدا براى او بر عهده مردم مقرر داشته بى‏نياز نيست و هيچ مردى اگر چه مردم ، او را كوچك شمارند و در چشمها ناچيز آيد از كمك بديگران يا كمك خواهى از مردم بركنار نخواهد ماند .

در اينجا يكى از ياران امام برخاست و در گفتارى دراز ، امام را ستايش كرد و فرمانبردارى خود را ابراز كرد و امام در پاسخ او چنين گفتار شگفت آورى را بيان داشت و فرمود :

از پست‏ترين حالات زمامدار در نزد مردم شايسته اين است كه گمان برند فرمانرواى آنها ، فخر و نازش را دوست دارد و به خود خواهى و تكبر ميگرايد و من دوست نميدارم كه درباره من چنين بينديشيد و گمان كنيد هواخواه ستايشم و از شنيدن آن لذت ميبرم ، سپاس خدا را كه چنين نيستم ، پس با من بمانند زمامداران ستمكار سخن نگوئيد و از ترس خشم من ، حقايق را پوشيده نداريد و با من با چاپلوسى رفتار نكنيد و نپنداريد كه گفتار حق بر من گران مى‏آيد ، زيرا اگر كسى گفتار حق و پيشنهاد عدالت بر او گران آيد ، دادگرى و اجراى حق بر او گرانتر خواهد آمد ، پس هرگز حقيقت‏گوئى و مشورت بدادگرى را از من باز مداريد زيرا من بالاتر از آن نيستم كه خطايى را در كارم احتمال دهم .

آشتى بهتر است

پيش از آغاز جنگ صفين ، مردم از كندى امام در شروع جنگ به اعتراض پرداختند و امام در پاسخ آنها چنين فرمود :

اينكه ميگوئيد همه اين كندكاريها پديده هراس من از مرگ است ، بخدا قسم باك ندارم كه من بر مرگ درآيم يا مرگ بسوى من بشتابد و اينكه ميگوئيد من در جنگ با مردم شام ترديد دارم ، بخدا سوگند ، هر روز كه جنگ را بتأخير مى‏اندازم از آن رو است كه اميد ، ميدارم شايد گروهى از آنها بما به پيوندند و رستگارى يابند و در پرتو فروغ هدايت من قرار گيرند و اين براى من بهتر است كه آنها را بر گمراهيشان بكشم ، هر چند كه بگناهانشان بازميگردند .

سفارشى ارزنده

پيش از آغاز جنگ صفين بسپاهيانش چنين سفارش فرمود :

شما در جنگ پيشدستى نكنيد و بگذاريد آنها نبرد را بياغازند ، چون خدا را شكر كه شما بر حق هستيد و اگر از جنگ باز ايستيد و آغاز كشتار را به آنها واگذاريد ، حجتى ديگر را بر آنها تمام كرده‏ايد ، پس اگر به نيروى الهى بر آنها دست يافتيد و فراريشان داديد ، فراريها را مكشيد و بر زخميها نتازيد و ناتوانها را از پاى نيندازيد و به زنها اگر چه بشرف و ناموس شما دشنام دهند و فرمانروايانتان را ناسزا گويند آزارى نرسانيد .

خدايا پيروزمند را از ستمكارى بازدار

هنگامى كه عازم صفين بود ، چنين دعا كرد .

خداوندا ، اى پروردگارى كه زمين را قرارگاه مردم و جايگاه دد و دام قرار دادى و آفريدگانى بيشمار كه ديده ميشوند و يا بچشم نمى‏آيند پديد آوردى ، اى خدائى كه كوهها را ميخهائى استوار براى زمين و پناهگاههائى محكم براى مردم مقرر داشتى ، اگر ما را بر دشمن پيروزى بخشيدى ، از ستم بر كنارمان دار و در راه حق استوارمان فرما و اگر آنها را بر ما پيروزى دادى ، شهادت را روزيمان گردان و از فتنه‏ها نگاهمان دار .

خدايا بين ما و آنها را اصلاح فرما

چون امام در جنگ شنيد كه يارانش بمردم شام دشنام ميدهند چنين فرمود :

من نمى‏خواهم كه شما ، مردمى ناسزاگوى و بدزبان باشيد ولى اگر كردارشان را بيان داريد و حالشان را بازگو كنيد گفتارى استوارتر بر زبان رانده و عذرى رساتر آورده‏ايد و بجاى دشنام به بيان حقيقت پرداخته‏ايد .

خداوندا ، خون ما و آنها را نگهدار و بين ما و آنها را اصلاح فرما و آنها را از گمراهيشان براه حق هدايت كن تا آنكس كه حق را نمى‏شناسد بشناسد و از ستمكارى دشمنى و كينه‏توزى باز گردد .

بزبان آنها سخن گفت

درباره مخالفان خود چنين فرمود :

آنها در كارهايشان به اهريمن تكيه كردند و اهريمن هم آنها را در كار خويش شريك گرفت . پس در سينه‏هاى آنها تخم گذاشت و جوجه برآورد ، و آهسته بسوراخهايشان خزيد ، پس با چشم‏هاى آنها نگاه كرد و با زبانشان سخن گفت ، آنها را به لغزشگاهها كشانيد و كارهاى زشت را در برابرشان زيور داد .

پس كار اين گروه آنچنان است كه شيطان آنها را در توان خويش شركت داده است و بناروائى با زبان آنها سخن مى‏گويد .

آنها را بر گردن مردم سوار كردند

مردى از امام درباره حديثهاى ساختگى كه در بين مردم رايج است پرسش كرد . امام به او چنين پاسخ داد :

در دست مردم ، حق و باطل و راست و دروغ قرار گرفته است ، خداوند ترا در كتاب كريمش از وضع منافقان خبر داده و چگونگى حالشان را برايت بيان داشته است ، آنها پس از مرگ پيامبر باقى ماندند و به پيشوايان گمراه و زمامدارانى كه مردم را با دروغ و فريب به آتش ميخواندند نزديك شدند ، كار مردم را به آنها سپردند و آنها را بر گردن مردم سوار كردند و بدستيارى آنها دنيا را بچنگ آوردند و مالها را خوردند مردم هم هميشه با زمامداران خويشند مگر آنانكه خدايشان از لغزش باز دارد .

دو دسته

سخنى كه امام درباره دوستان و دشمنان خويش فرمود :

بزودى دو گروه درباره من نابود ميشوند ، دوستى كه در دوستى من زياده روى كند و به راه غير حق كشانده شود و دشمنى كه در دشمنيش از حد بگذرد و بباطل رود و بهترين مردم درباره من كسانى هستند كه راه ميانه را برگزينند و بر آن راه روند ، راه شهرهاى بزرگ را در پيش گيريد ، زيرا دست خداوند بهمراه اجتماع است .

سخنى ديگر از امام درباره اين دو گروه درباره من دو مرد ، هلاك شدند ، دوستدارى كه در دوستى من مبالغه ورزد و دشمنى كه مقام من را ناچيز بشمارد .

پس از بازگشت صفين ، خبر مرگ سهل بن حنيف انصارى كه از ياران وفادار امام و مدافعان راه حق بود به امام رسيد و حضرت چنين فرمود :

اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم شكافته مى‏شود .

پيشوايان دادگر

امام در شهر بصره به عيادت علاء بن زياد حارثى كه از يارانش بود رفت و چون خانه وسيع او را ديد چنين فرمود :

با فراخى اين خانه ، در دنيا چه كردى ؟ تو به وسعت خانه‏ات در آخرت نيازمندترى ، آرى ، اگر بخواهى بوسيله اين خانه بپاداش آخرت برسى بايد مهمانان را در آن پذيرا شوى و گرامى دارى و به خويشاوندانت به پيوندى و حقوقى را كه درباره اين خانه بعهده دارى بجايش برسانى ، در اينصورت تو بپاداش آخرت رسيده‏اى .

علاء گفت ، اى امير المؤمنين ، من از برادرم عاصم بن زياد به نزد تو شكايت مى‏كنم ، فرمود او را چه ميشود علاء گفت برادرم گليمى پوشيده و از دنيا كنار رفته است فرمود او را به نزد من بياوريد وقتى كه عاصم آمد ،

به او چنين فرمود :

اى دشمنك خويش ، اهريمن ناپاك ، ترا بسرگردانى انداخته است ، آيا تو به زن و فرزندان خود رحم نمى‏كنى ؟ گمان ميبرى كه خداوند نعمتهاى پاكيزه خود را براى تو حلال كرده ولى نمى‏خواهد كه تو از آنها بهره برگيرى ؟ و تو كوچكتر از آنى كه چنين گمان برى و چنين كنى .

عاصم گفت اى امير المؤمنين ، اين تو هستى كه جامه خشن ميپوشى و خوراكى خشك و سخت ميخورى ،

امام در پاسخش فرمود :

واى بر تو ، من بمانند تو نيستم . خداوند بر پيشوايان دادگر واجب فرموده كه زندگى خويش را با زندگى ناتوان‏ترين مردم برابر سازند ، تا بى‏چيزان ، سختى فقر را كمتر احساس كنند و پريشان نشوند

اگر اقليم‏هاى هفتگانه را بمن بخشند

بخشى از سخنان شگفت‏انگيز امام است كه درباره خويش و نگهبانى اموال مردم بيان داشت ، پس از آنكه برادرش عقيل از او درخواست بخششى بيشتر كرده بود .

بخدا سوگند ، اگر شب را بر روى خارهاى تيز و جانگاه بخوابم و مرا به غلها و زنجيرها ببندند و بكشانند ، اين رنجها را بيشتر از آن دوست ميدارم كه در روز رستاخيز ، خدا و پيامبرش را ديدار كنم و در آنحال نسبت به بعضى بندگان خدا ستمى كرده يا اندكى از سرمايه ناچيز دنيا را بناروا گرفته باشم .

سوگند بخدا ، اگر اقليم‏هاى هفتگانه و هر چه را در زير آسمان آنهاست بمن بخشند و از من بخواهند كه پوست جوى بنافرمانى خداى از دهان مورچه‏اى برگيرم ، چنين نخواهم كرد .

بدانيد كه دنياى شما در نزد من از برگى كه ملخى آنرا بدندان گزد پست‏تر است ، على را با نعمت‏هاى گذران و لذتهاى ناپايدار دنيا ، چه كار ؟ از ناتوانى خرد و زشتى‏هاى لغزش بخدا پناه مى‏بريم و از او كمك ميخواهيم .