رابطه نهج البلاغه با قرآن

سيد جواد مصطفوى

- ۷ -


در نكوهش كسانى كه به جهاد نمى روند

توبه:39: يا ايها الذين امنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا فى سبيل الله اثاقلتم الى الارض ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا فى الاخره الا قليل الا تنفروا يعذبكم عذابا اليما و يتستبدل قوما غير كم و لا تضروه شيئا و الله على كل شى ء قدير.

اى كسانى كه ايمان آورديد، شما را چه شده است، هنگامى كه به شما مى گويند در راه خدا به جهاد بيرون شويد، به زمين سنگينى مى كنيد، مگر عوض آخرت به زندگى دنيا راضى شده ايد؟ بهره دنيا در برابر آخرت جز اندكى نيست. اگر به جهاد نرويد خدا شما را عذابى دردناك مى كند و گروهى غير از شما را به جاى شما مى آورد و شما به او زيانى نمى رسانيد و خدا بر همه چيز تواناست.

خداوند سبحان درباره ى گروهى از منافقان كه نمى خواستند به جنگ تبوك حاضر شوند و بهانه مى آوردند و از رسول خدا "ص" اجازه گرفتند تا در مدينه بمانند و پس از رفتن آن حضرت شادى كردند، فرمود:

توبه:81 -84: فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و كرهوا انى جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله و قالوا لا تنفروا فى الحر قل نار جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا جزاء بما كانوا يكسبون فان رجعك الله الى طائفه منهم فاستاذنوك للخروج فقل لن تخرجوا معى ابدا و لن تقاتلوا معى عدوا انكم رضيتم بالعقود اول مره فاقعدوا مع الخالفين و لا تضل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره.

كسانى كه بجاى مانده بودند پس از رفتن رسول خدا از بازنشستن خويش شادى مى كردند و كراهت داشتند كه با مالها و جانهاى خويش در راه خدا جهاد كنند و گفتند در اين گرما بيرون نرويد، بگو گرماى آتش جهنم سخت تر است اگر مى فهميدند، به سزاى اعمالى كه كرده اند بايد كم بخندند و بسيار بگريند، اگر خدا ترا سوى دسته يى از آنها بازگردانيد و براى رفتن به جهاد از تو اجازه خواستند، بگو: هرگز با من بيرون نياييد و هرگز همراه من با دشمنى كارزار نكنيد كه شما نخستين بار به نشستن راضى شديد، پس بنشينيد با كسانى كه به جهاد نمى روند "مانند زنان و اطفال و بيماران"، هيچ وقت بر قبر يكى از آنها كه مرده، نماز مگزار و بر قبرش به دعا قيام مكن، آنها خدا و پيغمبرش را انكار كردند و درحالى كه گهنكار بودند، مردند.

درباره اين موضوع على عليه السلام در نهج البلاغه خطب طولانى و پر حرارت بسيارى دارد ما در اينجا فقط بعضى از جملاتى را كه از لحاظ معنى مساوق [ 97 ] آيات شريفه است، متذكر مى شويم.

هنگامى كه بعد از جنگ با خوارج نهروان اصحابش را به رفتن جنگ شاميان امر مى فرمود و آنها تعلل مى كردند، خطاب به اصحابش فرمود:

خطبه 34: اف لكم لقد سئمت عتابكم ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره عوضا و بالذل من العز خلفا اذا دعوتكم الى جهاد عدوكم دارت اعينكم كانكم من الموت فى غمره و من الذهول فى سكره...

اف بر شما باد! من كه از سرزنش كردن شما خسته شدم، مگر به جاى زندگانى هميشگى آخرت به زندگى موقت دنيا، خشنود شده ايد و به جاى عزت و افتخار، تن به ذلت و خوارى داده ايد؟ وقتى شما را به جنگ با دشمنان مى خوانم، ديدگانتان دور مى زند، گويا به سختى مرگ و رنج بيهوشى مبتلا شده ايد كه راه گفت و شنود شما با من بسته مى شود و در پاسخ سخنانم سرگردانيد!

خطبه 27: اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه و هو لباس التقوى و درع الله الحصينه و جنته الوثيقه فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء و ديت بالصغار و القماءه... فاذا امرتكم بالسير اليهم فى ايام الحر قلتم هذه حماره القيظ امهلنا يسبخ عنا الحر و اذا امرتكم بالسير اليهم فى الشتاء قلتم. هذه صباره القر امهلنا ينسلخ عنا البرد كل هذا فرارا من الحر و انقر فاذا كنتم من الحر و القر تفرون فانتم و الله من السيف افر... يا اشباه الرجال و لا رجال، حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال...

جهاد درى است از درهاى بهشت كه خدا آن را به روى خواص از دوستان خود گشوده و لباس تقوى و زره محكم خدا و سپر مورد اطمينان او است هر كس از روى ميل و رغبت آن را ترك كند، خداوند لباس خوارى و روپوش بلا و مصيبت بر او بپوشاند و به حقارت و زبونى دچار شود... چون شما را در روزهاى گرم به رفتن به سوى دشمنان امر مى كنم، مى گوييد اكنون شدت گرما است، ما را مهلت بده تا سورت [ 98 ] گرما بشكند و چون در زمستان، فرمانتان مى دهم، مى گوييد اكنون هوا بسيار سرد است، ما را مهلت ده تا سرما بر طرف شود، شما كه از سرما و گرما مى گريزيد، به خدا سوگند كه از شمشير در ميدان جنگ گريزان تريد. اى مرد نمايان نامرد شما چون كودكان نورس و عروسان در حجله فكر مى كنيد.

و نيز در آنجا كه فلسفه ى پاره يى از احكام دين را بيان مى كند، مى فرمايد:

حكمت 252:... و الجهاد عزا للاسلام...

...خداوند، جهاد را براى عزت و سرفرازى اسلام وضع فرمود...

گفتار و كردار انسان ثبت مى شود

ق:18: ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد.

انسان سخنى نمى گويد بجز آنكه مراقبى نزد وى آماده است.

قرآن مجيد درباره ى روز رستاخيز و محاسبه ى اعمال مى فرمايد:

كهف:49: و وضع الكتاب فترى المجرمين مشفقين مما فيه و يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيره و لا كبيره الا احصيها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا.

و نامه اعمال نهاده مى شود، آنگاه گنهكاران را از مندرجات آن هراسان مى بينى و مى گويند: واى بر ما اين نامه چيست كه هيچ عمل كوچك يا بزرگى را فرونگذاشته مگر آنكه آن را به شمار آورده است، و هر چه كرده اند، حاضر مى يابند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى كند.

خطبه 182: فاتقوا الله الذى انتم بعينه و نواصيكم بيده و تقلبكم فى قبضته ان اسررتم علمه و ان اعلنتم كتبه قد و كل بكم حفظه كراما لا يسقطون حقا و لا يثبتون باطلا.

پس بترسيد از خداوندى كه شما در برابر نظر او و مسخر او مى باشيد و حركت شما در دست او است. اگر پنهان كنيد، مى داند و اگر آشكار نماييد، مى نويسد. نگهبانانى گرامى براى شما قرار داده است كه نه حقى را از قلم مى اندازند و نه باطلى را مى نويسند. حكمت 335: الاقاويل محفوظه و السرائر مبلوه و كل نفس بما كسبت رهينه.

گفتارهاى انسان نگهدارى شده و رازهاى پنهانش هويدا گرديده است و هر كس در گرو كرده ى خود مى باشد.

بيشتر مردم در خسرانند مگر آنان كه خدا به ايشان توجهى كند

نور:21:... و لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا ولكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم.

... اگر كرم خدا و رحمت او شامل حال شما نبود هرگز هيچ يك از شما پاك نمى شديد، ولى خدا هر كه را خواهد پاك كند و خدا شنوا و دانا است.

و نيز قرآن مجيد از قول حضرت ابراهيم نقل مى كند:

انعام:77:... قال لئن لم يهدنى ربى لاكونن من القوم الضالين.

... اگر پروردگارم مرا هدايت نكند از دسته ى گمراهان خواهم بود.

نساء:83:... و لولا فضل الله عليكم و رحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلا.

... اگر كرم و رحمت خدا شامل حال شما نبود، به غير از دسته ى كمى، پيروى شيطان مى كرديد.

باز قرآن مجيد پيرامون سرور كائنات نبى گرامى "ص" مى فرمايد:

اسراء:74 و 75: و لولا ان ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا اذا لاذقناك ضعف الحيوه و ضعف الممات ثم لا تجدلك علينا نصيرا.

اگر ترا استوار نگه نداشته بوديم، نزديك بود كه اندكى به آنها متمايل شوى، آنگاه دو برابر در زندگى و دو برابر در مرگ تو را عذاب مى چشانديم و براى خويش عليه ما ياورى نمى يافتى.

و در آيه ى قبل از اين آيه مى فرمايد:

اسراء:73: و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذا لا تخذوك خليلا.

نزديك بود از آنچه به تو وحى كرده ايم، منحرفت كنند كه غير آن را به دروغ به ما ببندى، آن وقت ترا به دوستى مى گرفتند.

و از قول حضرت يوسف نيز مى فرمايد:

يوسف:53: و ما ابرى ء نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى.

من نفس خويش را تبرئه نمى كنم، زيرا كه نفس انسانى پيوسته به گناه فرمان مى دهد مگر آن كس را كه پروردگارم به او رحم كند.

همچنين درباره ى حضرت يوسف و مواجهه ى اجبارى او با زليخا مى فرمايد:

يوسف:23 و 24: و راودته التى هو فى بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك قال معاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا يفلح الظالمون و لقد همت به و هم بها لولا ان را برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين.

و آن زن كه يوسف در خانه ى وى بود، از يوسف كام خواست و گفت: براى تو آماده ام. يوسف گفت: پناه به خدا كه پروردگار من است و منزلت مرا نيكو داشته است همانا ستمگران رستگار نمى شوند. وى رو به يوسف كرد و يوسف اگر برهان پروردگار خويش را نديده بود، رو بدو كرده بود. اين چنين كرديم تا گناه و زشتكارى را از او بگردانيم زيرا او از بندگان پاكدل ما بود.

حكمت 335:... و الناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله.

...مردم همگى ناقصند و خردشان آسيب پذير است مگر آن كس را كه خدا حفظ كند.

نهى از خودستايى

نساء:49: الم تر الى الذين يركون انفسهم بل الله يزكى من يشاء و لا يظلمون قتيلا.

مگر آن كسان را نمى بينى كه بيهوده دعوى پاك خوبى مى كنند، بلكه خدا هر كه را بخواهد از رذايل پاك و منزه مى كند و به قدر رشته ى هسته ى خرمايى ستم نمى بيند.

نجم:32: هو اعلم بكم اذا انشاكم من الارض و اذ انتم اجنه فى بطون امهاتكم فلا تركوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى.

... خداوند كه شما را از زمين آفريده و آندم كه جنينهايى در شكم مادرهايتان بوديد، به حال شما داناتر است پس خود را به پاك خويى ستايش نكنيد كه وى هر كه پرهيزكار باشد، بهتر مى شناسد.

على عليه السلام در جواب نامه يى كه به معاويه نوشته است، بعد از آن كه به مناسبتى درجه و مقام حمزه بن عبدالمطلب و جعفر بن ابيطالب را تذكر مى دهد، مى فرمايد:

نامه 28: و لولا ما نهى الله عنه من تزكيه المرء نفسه لذكر ذاكر فضائل جمه تعرفها قلوب المومنين و لا تمجها اذان السامعين.

و اگر خدا، مرد را از خودستايى نهى نفرموده بود، گوينده "خود على" فضايل بى شمارى را يادآورى مى كرد كه دلهاى مومنين به آنها آشنا باشد و گوشهاى شنوندگان آنها را رد نكند.

يعنى اگر خدا از خودستايى نهى نفرموده بود، از فضايل خودم آن مقدار مى گفتم كه هر كس بشنود، تصديق كند.

تقوا بهترين توشه از دنيا است

بقره:197:... و تزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب.

... توشه برگيريد كه بهترين توشه ها تقوى مى باشد و از من اى صاحبان خرد، باك داشته باشيد.

خطبه 110: لا خير فى شى ء من ازوادها الا التقوى.

نيكى و خيرى در هيچ يك از توشه هاى دنيا نيست مگر در تقوى. خطبه 113: اوصيكم عبادالله بتقوى الله التى هى الزاد و بها المعاد زاد مبلغ.

بندگان خدا شما را به تقوا و ترس از خدا سفارش مى كنم كه آن تقوا توشه "سفر آخرت" و توشه يى است كه به منزل مى رساند.

نهى از دروغ و سخن بيهوده

حج:30: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور.

از بتهاى پليد، دورى نماييد و از سخن دروغ، كناره جويى كنيد.

قرآن مجيد درباره ى كسانى كه زنان خود را ظهار كرده، مى گفتند: اين زن، مانند مادر من است و با او نزديكى نمى كردند، مى فرمايد:

مجادله:2: الذين يظاهرون منكم من نسائهم ما هن امهاتهم ان امهاتهم الا الائى ولدنهم و انهم ليقولون منكرا من القول و زورا.

كسانى از شما كه زنان خويش را ظهار مى كنند، زنان ايشان مادرانشان نشوند، مادرانشان جز آن زنان كه ايشان را زاده اند، نيستند، ايشان سخنى زشت و دروغ مى گويند.

على عليه السلام در يكى از خطب خويش، دوست ترين بندگان خدا را توصيف نموده، سپس نسبت به بنده ى ديگرى كه نقطه ى مقابل او است، مى فرمايد:

خطبه 86: و اخر قد تسمى عالما و ليس به فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال و نصب للناس اشراكا من حبائل غرور و قول زور.

و بنده ى ديگرى است كه خود را عالم ناميده در صورتى كه عالم نيست بلكه نادانى هايى را از نادانان و گمراهى هايى را از گمراهان فراگرفته است و دامهايى از فريب و گفتار دروغ براى مردم نصب كرده است.

تا آنجا كه مى فرمايد:

خطبه 86: فالصوره صوره انسان و القلب قلب حيوان... فذلك ميه الاحياء.

صورت او صورت آدمى و دل او دل حيوان است... پس او مرده يى بين زندگانى است.

و نيز در نامه يى كه به معاويه نوشته است، چنين مى فرمايد:

نامه 48: فان البغى و الزور يوتغان بالمرء فى دينه و دنياه و يبديان خلله عند من يعيبه.

ستمگرى و دروغگويى دين و دنياى مرد را تباه مى گرداند و عيب او را نزد عيبجويش هويدا مى سازد.

دشنام و ناسزا نگوييد

انعام:108: و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم.

به كسانى كه غير خدا را مى پرستند، دشنام مگوييد كه آنها هم از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام گويند.

چون على عليه السلام شنيد كه در ايام جنگ صفين بعضى از اصحابش مردم شام را ناسزا مى گويند، به آنها فرمود:

خطبه 197: انى اكره لكم ان تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكرتم حالهم كان اصوب فى القول و ابلغ فى العذر و قلتم مكان سبكم اياهم: اللهم احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بيننا و بينهم و اهدهم من ضلالتهم حتى يعرف الحق من جهله و يرعوى عن الغى و العدوان من لهج به.

من نمى پسندم كه شما دشنام دهنده باشيد ولى اگر شما كردار آنها را بيان كرده ، حالشان را تذكر دهيد، در گفتار درست تر و در مقام عذر، رساتر است و بهتر آن است كه بجاى دشنام دادن بگوييد: خدايا خونهاى ما و ايشان را حفظ فرما و ميان ما و آنها اصلاح نما و آنان را از گمراهيشان رهايى بده تا، كسى كه حق را نمى شناسد، بشناسد و آن كه به گمراهى و كينه توزى وادار گشته است، از آن باز ايستد.

اوصاف فرشتگان

قرآن كريم در ضمن اوصاف بهشت، مى فرمايد:

زمر:75: و ترى الملائكه حافين من حول العرش يسبحون بحمد ربهم. و فرشتگان را مى بينى كه اطراف عرش را احاطه كرده اند و به ستايش پروردگارشان تسبيح گويند.

مومن "غافر":7: الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين امنوا ربنا وسعت كل شى ء رحمه و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم.

كسانى كه عرش را بر دوش گرفته اند و آنها كه اطراف عرشند به ستايش پروردگارشان تسبيح مى گويند و به او ايمان دارند، براى مومنان آمرزش مى طلبند و چنين مى گويند: خدايا رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است كسانى را كه توبه كردند و راه تو را پيمودند، بيامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگهدار، پروردگارا ايشان را به بهشتهاى جاويد كه به ايشان و پدران نيكوكارشان و همسران و فرزندانشان وعده داده يى داخل فرما كه تو مقتدر و فرزانه يى.

على عليه السلام پس از آنكه خلقت آسمان را شرح مى دهد، مى فرمايد:

خطبه 1: ثم فتق ما بين السموات العلى فملاهن اطوارا من ملائكته منهم سجود لايركعون و ركوع لا ينتصبون و صافون لا يتزايلون و مسبحون لا يسامون لا يغشاهم نوم العيون و لا سهو العقول و لا تفره الابدان و لا غفله النسيان و منهم امناء على وحيه و السنه الى رسله و مختلفون بقضائه و امره...

آنگاه خداوند ميان آسمانهاى بلند را شكافت و آن را از انواع مختلف فرشتگان خود پر كرد، بعضى از ايشان در سجودند و ركوع نمى كنند و برخى در ركوعند و بر پا نمى ايستند و گروهى در صف ايستاده و حركت نمى كنند و دسته يى تسبيح مى گويند و خسته نمى شوند، ايشان را خواب در ديدگان و اشتباه در عقلها و سستى در بدنها و بى خبرى فرانمى گيرد. طايفه يى امين وحى خدا و ترجمان به سوى پيغمبران مى باشند و براى رسانيدن حكم و فرمانش آمد و رفت مى كنند.

و نيز در خطبه ى ديگرى پس از بيان خلقت آسمانها چنين مى فرمايد: خطبه 90: ثم خلق سبحانه لاسكان سماواته و عمراه الصفيح الاعلى من ملكوته خلقا بديعا من ملائكته و ملا بهم فروج فجاجها و حشابهم فتوق اجوائها و بين فجوات تلك الفروج زجل المسبحين منهم فى حظائر القدس و تسرات الحجب...

سپس براى ساكن كردن در آسمانهايش و آبادنى قسمت اعلاى آن، فرشتگان را كه آفريدگانى شگفت و بديع هستند، خلق كرد و آنان را در راه هاى وسيع ميان آسمانها و گشادگيهاى فضاى آن جاى داد و بين آن راه هاى گشاده، آواز تسبيح كنندگان از ايشان، در مكانهاى پاك و پشت پرده هاى عظمت، بلند است.

يبان:

اين خطبه بسيار مفصل و طولانى و در عين حال در كمال فصاحت و بلاغت است به طورى كه شارحين دانشمند و سخن سنج نهج البلاغه هنگامى كه به شرح اين خطبه مباركه مى رسند خواه نا خواه در برابر عبارات ملكوتيش سر تعظيم فرود مى آورند و هر يك به قدر توانايى خويش رشته ى سخن را متوجه تقديس و تمجيد از اين خطبه ى مباركه مى سازند.

ابن ابى الحديد شاعر و اديب و مورخ شهير معتزلى در ذيل اين خطبه چنين مى گويد: ''اذا جاء هذا الكلام الربانى و اللفظ القدسى بطلت فصاحه العرب و كانت نسبه الفصيح من كلامها اليه نسبه التراب الى النضار الخالص...'' [ 99 ] يعنى: ''چون اين كلام ربانى و لقظ قدسى درميان آمد، فصاحت عرب باطل گشت، فرق ميان كلام فصحاى عرب با سخن آن بزرگوار، مانند فرق خاك است با طلاى ناب و اگر خيال كنيم كه عرب هم الفاظ فصيحه يى متناسب اين الفاظ مى تواند بيان كند، از كجا به چنين معانى پى مى برد تا آنها را در قالب اين الفاظ بريزد و از كجا عربهاى زمان جاهليت بلكه اصحاب و معاصرين رسول خدا "ص" اين معانى مشكله را كه مربوط به آسمانها است مى شناختند تا چنين الفاظى براى آنها آماده نمايند زيرا فصاحت عربهاى زمان جاهليت فقط در توصيف شتر يا اسب يا خر كوهى يا گاو صحرايى يا كوه ها و بيابانهاى پهناور و مانند آنها بود. و اما عربهايى كه اصحاب و معاصر رسول خدا "ص" بودند و به فصاحت مشهور شده اند، منتها درجه ى فصاحت يكى از آنان در دو سطر يا سه سطر بيشتر نمى باشد آن هم يا در باب موعظه و پند است كه يا متضمن ياد از مرگ و نكوهش دنيا باشد و يا راجع به جنگ و ترغيب به زد و خورد و ترساندن از دشمن و نرفتن به جهاد است، اما سخن در موضوع ملائكه و صفات و اقسام و عبادات و تسبيح آنان و معرفت و دوستى و شوق ايشان به خالق متعال و مانند آنها را كه در اين فصل، مشروحا بيان شده، نمى دانستند. بلى گاهى جمله يى را كه در قرآن عظيم درباره ى ملائكه ذكر شده، شنيده و آشنا بوده اند ليكن به اين تفصيل كه امام عليه السلام فرموده، نبوده است و كسانى مانند عبدالله بن سلام و اميه بن ابى الصلت كه به اين معانى آشنا بوده اند، توانايى ذكر اين الفاظ فصيحه را نداشتند. پس ثابت شد كه چنين معانى دقيقه را در اين عبارات فصيحه هيچ كس نگفته و توانايى بر آن نداشته است مگر على بن ابيطالب عليه السلام. سوگند ياد مى كنم به اينكه هر گاه خردمندى در اين كلام امام تامل و انديشه كند پوست بدنش بلرزد، قلبش مضطرب و نگران گردد و عظمت و بزرگى خداوند عظيم را در قلب و اعضاى بدنش جاى دهد، به او توجه كند و چنان شادى به او دست دهد كه از بسيارى شوق، نزديك شود جان از تنش مفارقت نمايد''

نكوهش جادوگر

هنگامى كه جادوگران فرعون به مبارزه ى حضرت موسى و اژدهاى عصا صورت او آمدند، خداوند متعال به رسولش موسى چنين خطاب مى كند:

طه:69: و الق ما يمينك تلقف ما صنعوا انما صنعوا كيد ساحر و لا يفلح الساحر حيث اتى.

آنچه به دست دارى، بيفكن تا آنچه را كه ساخته اند، ببلعد. آنها فقط نيرنگ جادويى ساخته اند و جادوگر هر كجا باشد رستگار نمى شود.

خطبه 78: و المنجم كالكاهن و الكاهن كالساحر و الساحر كالكافر و الكافر فى النار.

منجم مانند غيب گو و غيب گو مانند جادوگر و جادوگر مانند كافر و كافر در آتش است.

نكوهش از بدعت نهادن در دين

معنى بدعت، احداث امرى بر خلاف دين و نسبت دادن آن به دين است و چون بعضى از نصارى، رهبانيتى بر خلافت شريعت حضرت عيسى بوجود آوردند و از زن و فرزند گوشه گيرى كردند در گوشه يى از كوه، صومعه ساختند و عبادت مى كردند خداوند متعال عمل ايشان را بدعت ناميد و فرمود:

حديد:27: و رهبانيه ابتدعوها ما كتبناها عليهم.

و رهبانيتى را كه ما بر آنها مقرر نداشته بوديم، بدعت آوردند.

خطبه 17: ان ابغض الخلائق الى الله رجلان: رجل و كله الله الى نفسه فهو جائر عن قصد السبيل مشغوف بكلام بدعه و دعاء ضلاله فهو فتنه لمن افتتن به ضال عن هدى من كان قبله مضل لمن اقتدى به فى حياته و عبد وفاته حمال خطايا غيره رهن بخطيئته.

منفورترين مردم نزد خدا دو نفرند: اول مردى كه خدا او را به خود واگذاشته و او از راه راست منحرف شده است به سخن بدعت شيفته گشته و مردم را به گمراهى مى خواند. او براى پيروانش فتنه و فساد است و گمراه كننده ى كسانى است كه در زمان حيات و بعد از مرگش از او پيروى مى كنند، بار گناهان ديگران را مى كشد و در گرو گناه خويش مى باشد.

خطبه 50: انما بدء و وقع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب الله و يتولى عليها رجال رجالا على غير دين الله.

ابتداى وقوع فتنه و فساد، پيروى از خواهش نفس و ايجاد احكام، بدعتى است بر خلاف قرآن كه مرد اين، مردان ديگر را بر خلاف دين خدا در آن احكام يارى مى كنند.

اگر تاريخ اسلام را بدقت ورق بزنيم و فتنه هايى كه در اين ملت بوجود آمده است،بررسى كنيم براى آنها منشايى غير از اين دو چيزى كه على عليه السلام مى فرمايد، نمى يابيم. و نيز على عليه السلام اشخاصى را مشخص مى فرمايد كه صفات زشت و گناه آنها به قدرى بزرگ است كه هر چه عبادت كنند، براى آنها سودى ندارد و كفاره ى گناهشان نمى شود، نسبت به يكى از ايشان مى فرمايد:

خطبه 152: او يستجع حاجه الى الناس باظهار بدعه فى دينه.

يا كسى كه به وسيله ى ايجاد بدعتى در دين خود به مردم جهت بر آورده شدن تقاضايش روى آورد.

خطبه 145: و ما احدثت بدعه الا ترك بها سنه فاتقوا البدع و الزموا المهيع ان عوازم الامور افضلها و ان محدثاتها شرارها.

هيچ بدعتى پيدا نشد جز آنكه به سبب آن، سنتى از بين رفت "مثلا چون نصارى به رهبانيت روى آوردند، سنت ازدواج و قضاى حوايج مردم را از بين بردند" پس از بدعتها بپرهيزيد و در راه روشن دين قدم گذاريد زيرا امور قطعى و قديمى، بهترين امور و بدعتهاى تازه بدترين امور است.

نرمخويى دوستان را زياد مى كند

خداوند سبحان، خطاب به پيغمبر اكرم كه او را صاحب خلق عظيم ناميده است، مى فرمايد:

آل عمران:159: فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك.

به سبب رحمت خدا است كه نسبت به آنها نرم خوى شدى و اگر خشن و سخت خوى بودى از دور تو پراكنده مى شدند.

حكمت 205: من لان عوده كثفت اغصانه.

هر كس كه چوب درخت وجودش، نرم باشد، شاخه هايش بسيار مى گردد.

بيان:

على عليه السلام در بيان خويش و استعاره ى لطيفى كه بكار برده است، وجود انسان را به درختى تشبيه نموده است، از اين نظر كه هر چند تنه ى درخت، آب سرشار بخورد يا ذاتا نرم و لطيف باشد، شاخه ها و فروغ آن بيشتر مى گردد. همين طور درخت وجود انسان هر چند گشاده روتر و نرمخوى تر باشد، دوستان و رفقا در اطراف او بيشتر گرد مى آيند و در آيه ى شريفه نيز، مفهوم همين معنى را خداوند متعال به پيغمبرش فرموده است.

با يكديگر اتحاد داشته باشيد و از اختلاف بپرهيزيد

قرآن كريم خطاب به عرب تازه مسلمان كه در زمان جاهليت، نفاق و اختلاف، ايشان را بيچاره كرده بود و در محيط خويش در جهنمى سوزان بسر مى بردند و از بركت اسلام همه با هم برادر و برابر شدند، مى فرمايد:

آل عمران:103: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها...

همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده مشويد و نعمت خدا را بر خود بياد آوريد، آن دم كه دشمن يكديگر بوديد و خدا ميان دلهايتان، پيوند مهر داد پس به موهبت او با يكديگر برادر گشتيد، شما بر لب مغاك آتش بوديد و خدا شما را از آن رهانيد...

خداوند سبحان، درباره ى دسته يى از كفار كه از روى نادانى، با يكديگر اختلاف داشتند، به رسول محترمش مى فرمايد:

حشر:14: تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لا يعقلون.

آنها را مجتمع و با هم مى پنداريد، ليكن دلهايشان پراكنده است، زيرا كه آنها گروهى هستند كه تعقل نمى كنند.

خطبه 234: و ان الله سبحانه قد امتن على جماعه هذه الامه فيما عقد بينهم من حبل هذه الالفه التى ينتقلون فى ظلها و ياوون الى كنفها بنعمه لا يعرف احد من المخلوقين لها قيمه لانها ارجح من كل ثمن و اجل من كل خطر. و خداوند سبحان بر اين امت منت نهاد كه ريسمان الفت و مهربانى ميان آنها بست، الفتى كه در سايه ى آن در آيند و در كنار آن قرار گيرند، نعمت الفتى كه هيچ آفريده يى بهاى آن را نمى داند، زيرا بهاى الفت از هر بهايى افزونتر و از هر شريفى، بزرگوارتر است.

خطبه 175: فاياكم و التلون فى دين الله فان جماعه فيما تكرهون من الحق خير من فرقه فيما تحبون من الباطل و ان الله سبحانه لم يعط احدا بفرقه خيرا ممن مضى و لا ممن بقى.

از دو رنگى و اختلاف در دين خدا بپرهيزيد زيرا اتحاد در امرى كه حق است و آن را نمى پسنديد، بهتر است از تفرقه و جدايى در امر باطلى است كه آن را دوست داريد و خداوند سبحان به هيچ كس از پيشينيان و باقيماندگان بر اثر تفرقه و جدايى، خيرى عطا نفرموده است.

خطبه 120: ان الشيطان يسنى لكم طرقه و يريد ان يحل دينكم عقده عقده و يعطيكم بالجماعه الفرقه و بالفرقه الفتنه فاصدفوا عن نزغاته و نفثاته.

شيطان راه هاى خود را براى شما آسان مى كند و مى خواهد با گشودن گره از پى گره دين شما را سست گرداند و به جاى اتحاد، جدايى به شما بدهد و بر اثر جدايى، فتنه و فساد در شما توليد كند، پس از وسوسه ها و افسونهاى او رو گردانيد.

خطبه 127: فان يدالله على الجماعه و اياكم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشيطان كما ان الشاذ من الغنم للذئب الا من دعا الى هذا الشعار فاقتلوه و لو كان تحد عمامتى هذه.

دست خدا بر سر جماعت است، از تفرقه و جدايى بپرهيزيد زيرا كسى كه از مردم جدا شده است گرفتار شيطان مى شود، چنان كه تنها مانده ى از گوسفند نصيب گرگ است. آگاه باشيد هر كس به تفرقه و جدايى دعوت كند، او را بكشيد اگر چه زير اين عمامه باشد "يعنى اگر من هم شما را دعوت به تفرقه كردم، مرا بكشيد".

در كارها تحقيق و كنجكاوى كنيد

حجرات:6: يا ايها الذين امنوا ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهاله فتصبحوا على ما فعلتم نادمين.

اى كسانى كه ايمان آورديد، اگر فاسقى براى شما خبرى آورد به تحقيق بپردازيد، مبادا مردمى را از روى نادانى "به گفته ى آن فاسق" آسيب برسانيد سپس از آنچه كرده ايد، پشيمان شويد.

نساء:94: يا ايها الذين امنوا اذا ضربتم فى سبيل الله فتبينوا و لا تقولوا لمن القى اليكم السلام لست مومنان تبتغون عرض الحيوه الدنيا فعند الله مغانم كثيره كذلك كنتم من قبل فمن الله عليكم فتبينوا ان الله كان بما تعملون خبيرا.

اى اهل ايمان چون در راه خدا بيرون برويد به تحقيق بپردازيد و به كسى كه به شما اظهار اسلام مى كند، نگوييد مومن نيستى تا كالاى زندگى او را بر خود حلال كنيد كه نزد خدا غنيمتهاى بسيار است، شما پيش از اين چنين بوديد و خدا بر شما منت نهاد پس به تحقيق بپردازيد كه خدا به آنچه عمل مى كنيد، آگاه است. خطبه 172: و لا تعجلوا فى امر حتى تتبينوا.

در هيچ كارى تا تحقيق نكرده ايد، شتاب مكنيد.

دشمنى شما را از طريق عدالت خارج نسازد

مائده:2: و لا يجرمنكم شنان قوم ان صدوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا...

دشمنى با گروهى كه شما را از مسجد الحرام بيرون كردند، به تجاوز كردن، وادارتان نكند.

على عليه السلام معقل بن قيس رياحى را با سه هزار سرباز به جنگ شاميان فرستاد و در نامه ى خويش به وى چنين نوشت: نامه 12: و لا يحملنكم شنانهم على قتالهم قبل دعائهم و الاعذار اليهم.

دشمنى با ايشان، شما را وادار نسازد كه پيش از خواندن ايشان به راه حق و اتمام حجت با آنها، به جنگ بپردازيد.

ترغيب به مشورت

خداوند سبحان، پيغمبر اكرمش را مخاطب نموده، مى فرمايد: آل عمران:159: فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر.

آنها را ببخش و براى ايشان آمرزش بخواه و در كار جنگ با آنها مشورت كن.

حكمت 109: و لا مظاهره اوثق من المشاوره.

هيچ پشتيبانى، استوارتر از مشورت نيست.

حكمت 152: و من استبد برايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها.

هر كس خودرايى كند، هلاك مى شود و كسى كه با مردان، مشورت كند در عقل ايشان، شريك شده است.

بين مردم را اصلاح كنيد

حجرات:9 و 10: و ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما... انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويكم.

اگر دو دسته از مومنان با يكديگر كارزار كردند، ميانشان را صلح دهيد... مومنين برادر يكديگرند، ميان برادران خويش را اصلاح كنيد.

على عليه السلام زمانى كه از ضربت ابن ملجم در بستر بيمارى افتاده بود، به خانواده ى خويش طى نامه يى چنين وصيت مى كند:

نامه 47: اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم و صلاح ذات بينكم فانى سمعت جدكما صلى الله عليه و آله يقول: صلاح ذات البين افضل من عامه الصلاه و الصيام.

سفارش مى كنم شما "حسنين" و تمام فرزندان و خانواده ام و هر كس را نامه ى من به او مى رسد، به تقوى و منظم نمودن كارتان و اصلاح كردن بين خودتان زيرا كه من از جد شما "پيغمبر" شنيدم كه مى فرمود: ''اصلاح بين مردم، از كليه ى نماز و روزه بهتر است''.

نماز و روزه واجب است و اصلاح ميان مردم واجب تر، پس اگر در زمان موسع [ 100 ] نماز، مسلمانان با يكديگر نزاع كردند، مسلمان بايد به اصلاح آنها بپردازد و نماز را بعدا بجا بياورد.

صداى خود را بلند نكنيد

قرآن مجيد از قول جناب لقمان، هنگامى كه پسرش را نصيحت مى كرد، مى فرمايد:

لقمان:19: واقصد فى مشيك و اغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير.

در راه رفتن خويش معتدل باش و صداى خويش را آهسته كن كه زشت ترين صداها، صداى خران است.

حجرات:2: يا ايها الذين امنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون.

اى كسانى كه ايمان آورديد، صداهاى خويش را از صداى پيغمبر بلندتر نكنيد و با او مانند بلند سخن گفتنتان با يكديگر سخن نگوييد، مبادا اعمالتان نابود شود و شما احساس نكنيد.

على عليه السلام در خطبه همام ضمن بيان صفات متقين، چنين مى فرمايد:

خطبه 184: ان ضحك لم يعل صوته.

اگر خنده كند، صدايش بلند نشود. و نيز در ضمن بيان آداب جنگ به اصحابش، چنين مى نويسد:

نامه 16: و اميتوا الاصوات فانه اطرد للفشل.

صداها را بميرانيد- آهسته كنيد- زيرا آن سستى را دور مى كند.

نماز انسان را از گناه باز مى دارد

عنكبوت:45:... و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر و الله يعلم ما تصنعون.

نماز را بپا دار كه نماز انسان را از بدكارى و زشتى باز مى دارد و ياد كردن خدا از هر عبادتى، مهتر است و خدا به آنچه انجام دهيد، آگاه است.

خطبه 190: تعاهدوا امر الصلاه و حافظوا عليها و استكثروا منها و تقربوا بها فانها كانت على المومنين كتابا موقوتا الا تسمعون الى جواب اهل النار حين سئلوا: ''ما سلككم فى سقر؟ قالوا: لم نك من المصلين و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله "ص" بالحمه تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم و الليله خمس مرات فما عسى ان يبقى عليه من الدرن...

امر نماز را مراعات كنيد و بر آن محافظت داشته باشيد و زياد بجا آوريد و آن را وسيله ى تقرب قرار دهيد، زيرا نماز براى مومنين با وقت معين مقرر شده است، مگر گوش نمى دهيد به جواب اهل دوزخ كه خداوند متعال در قرآن مجيد نقل مى كند آنگاه كه از آنها مى پرسند: ''چه شما را در دوزخ انداخت؟ جواب مى دهند: ما از نمازگزاران نبوديم'' و نماز گناهان را مانند برگ درخت مى ريزد و آنها را مانند باز كردن گردن باز مى كند. رسول خدا "ص" نماز را به چشمه ى آب گرمى تشبيه فرموده است كه بر در خانه ى مردى مى باشد و شبانه روز پنج نوبت در آن شستشو مى كند، پس انتظار نمى رود كه چركى بر او باقى بماند... و حق نماز را مردانى از مومنين شناخته اند كه زيور مال و متاع دنيا و روشنى چشم فرزند، آنان را از آن باز نمى دارد خداوند سبحان مى فرمايد: ''مردانى هستند كه تجارت و خريد و فروش ايشان را از ياد خدا و گزاردن نماز و دادن زكات، باز نمى دارد و رسول خدا با اينكه مژده ى بهشت به او رسيده بود، براى نماز خود را به رنج مى افكند به جهت فرمان خداى متعال كه به او فرموده بود:

طه:132: و امر اهلك بالصلوه و اصطبر عليها...

خانواده خويش را به خواندن نماز دستور بده و خود در انجام آن شكيبا باش.

از هر علمى نافعش را بطلبيد و مضرش را رها كنيد

قرآن مجيد، جادوگران زمان حضرت سليمان را نكوهش نموده، مى فرمايد:

بقره:102: و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم.

چيزهايى را تعليم مى گرفتند كه به ايشان زيان مى رساند و سودى نمى بخشيد.

زمر:17 و 18: فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب.

مژده بده به آن بندگانم كه هر سخنى را مى شنوند و از نيكوتر آن پيروى مى كنند، ايشان كسانى هستند كه خدا هدايتشان فرموده و ايشان صاحبان خرد مى باشند.

على عليه السلام هنگامى كه عازم جنگ با خوارج گشت، يكى از اصحابش كه ادعاى علم نجوم و هيات داشت، به آن حضرت عرض كرد: ''اگر در اين زمان، به جنگ بروى، مى ترسم به مقصود نرسى، حضرت پس از آنكه اشتباه او را با دليل و برهان به وى ثابت كرد، خطاب به سربازان خويش فرمود:

خطبه 78: ايها الناس اياكم و تعلم النجوم الا ما يهتدى به فى بر او بحر.

اى مردم از ياد گرفتن علم نجوم بپرهيزيد مگر به مقدارى كه شما را در خشكى و دريا رهبرى كند.

و نيز به پسر ارجمندش امام مجتبى "ع" چنين مى نويسد: نامه 31: لا خير فى علم لا ينفع.

در علمى كه ياد گرفتنش سود نمى دهد، خيرى نيست.

كفر و عصيان بندگان به خدا زيانى نمى رساند

آل عمران:177: ان الدين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا و لهم عذاب اليم.

كسانى كه كفر را به ايمان خريدند، هرگز به خدا زيانى نمى زنند و براى خود ايشان، عذابى دردناك است.

بقره:144: و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين.

هر كس به عقب برگردد، هيج گونه زيانى به خدا نمى زند و خدا سپاسگزاران را پاداش مى دهد.

خطبه 184: اما بعد فان الله سبحانه و تعالى خلق الخلق- حين خلقهم- غنيا عن طاعتهم امنا من معصيتهم لانه لا تضره معصيه من عصاه و لا تنفعه طاعه من اطاعه.

خداوند سبحان آدميان را آفريد در حالى كه از اطاعت آنها بى نياز و از نافرمانى شان ايمن بود زيرا معصيت گناهكاران به او زيانى نمى رساند و اطاعت فرمانبرداران به او سودى نمى دهد.