رابطه نهج البلاغه با قرآن

سيد جواد مصطفوى

- ۶ -


قرآن داراى آيات متشابه است

راجع به اين موضوع خود قرآن در ابتداى آيه يى كه ذيل عنوان سابق ذكر شد، بيان كرده است.مفسيرين نيز راجع به معناى متشابه، مطالبى گفته اند كه مشهورترين آنها اين است: ''آيه ى متشابه آيه يى ست كه داراى چند معنى شبيه به يكديگر باشد و ان آيه از آن معانى خوددارى نكند''. همچنين نامه يى كه على عليه السلام به عبدالله بن عباس درباره ى احتجاج با خوارج نوشته است، اين معنى را تاييد مى كند، ايشان در اين مورد مى فرمايد:

نامه 77: لا تخاصمهم بالقران فان القران حمال ذو وجوه تقول و يقولون ولكن حاججهم بالسنه فانهم لن يجدوا عنها محيصا.

با ايشان با قرآن مباحثه مكن زيرا قرآن احتمالات و توجيهات بسيار در بر دارد، تو مى گويى و آنها مى گويند "و مباحثه به داراز مى كشد"، بلكه با ايشان به فرمايش پيغمبر احتجاج كن كه آنها از استدلال به سنت گريزگاهى نمى يابند.

اعانت بر كار خير

مائده:162: تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان.

در كار نيك و پرهيزكارى همكارى كنيد و در بدكارى و تجاوز همدستى مكنيد.

خطبه 166: اذا رايتم الخير فخذوا به و اذا رايتم الشر فاعرضوا عنه.

اگر خير و نيكويى ديديد، به آن كمك كنيد و اگر شر و بدى ديديد، از آن بگريزيد.

ياد خدا

انفال:2: انما المومنون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم اياته زادتهم ايمانا.

مومنان فقط كسانى هستند كه چون خدا ياد مى شود، دلهايشان مى ترسد و هنگامى كه آيه هاى خدا را برايشان مى خوانند، بر ايمانشان افزوده مى شود.

و خطاب به رسول گرامى اسلام مى فرمايد:

دهر:25: و اذكر اسم ربك بكره و اصيلا.

بامداد و شبانگاه، پروردگارت را ياد كن. جمعه:10: و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون.

خدا را بسيار ياد كنيد، شايد رستگار شويد.

خطبه 109: افيضوا فى ذكر الله فانه احسن الذكر.

در ياد كردن از خدا شتاب كنيد كه ياد خدا بهترين ذكر است.

هم چنين حضرت در نامه يى به امام حسن "ع" مى نويسد:

نامه 31: فانى اوصيك بتقوى الله- اى بنى- و لزوم امره و عماره قلبك بذكره...

پسرجان، من تو را به پرهيزكارى و ترس از خدا و ملازمت فرمان او و آباد داشتن دل خود به ياد او، سفارش مى كنم.''

و نيز در خطبه اى كه از ياران باوفا و اصحاب گذشته ى رسول خدا ياد مى كند، مى فرمايد:

خطبه 96: اذا ذكر الله هملت اعينهم حتى تبل جيبوبهم و مادوا كما يميد الشجره يوم الريح العاصف خوفا من العقاب و رجاء للتواب.

هر گاه خدا ياد مى شد از ترس عذاب و اميد ثواب اشك در چشمهايشان سرازير مى گشت، به اندازه يى كه گريبان آنها تر مى شد و چنانكه در روز وزيدن باد تند، درخت مى لرزد، مى لرزيدند.

شادمانى ممدوح و مذموم

يونس:58: قل بفضل الله برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون.

بگو به كرم و رحمت خدا شادمان باشيد كه از آنچه منكران جمع مى آورند، بهتر است.

آل عمران:169 و 170: و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون، فرحين بما اتاهم الله من فضله...

كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپنداريد بلكه زنده اند و نزد پروردگار خويش روزى مى برند، به آنچه خدا از كرم خود به آنها داده، شادمان هستند. قصص:76: ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم و اتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوءا بالعصبه اولى القوه اذ قال لهقومه لا تفرح ان الله يحب الفرحين.

قارون از قوم موسى بود پس بر آنها ستم كرد. او را آنقدر گنج داده بوديم كه حمل كليدهاى آن، بر گروه مردان توانا، گران بود. اطرافيان قارون به او گفتند: شادمانى مكن كه خدا، مردم شادمان را دوست ندارد.

رعد:26: و فرحوا بالحيوه الدنيا و ما الحيوه الدنيا فى الاخره الا متاع.

به زندگى دنيا شادمان شده اند در صورتى كه اين دنيا در قبال آخرت جز متاع پستى نيست.

على عليه السلام در خطبه ى معروف همام پيرامون اوصاف متقين مى فرمايد:

خطبه 184:... يبيت حذرا و يصبح فرحا: حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه...

با ترس در شب مى خوابد و با شادى در صبح بيدار مى شود ترسش از غفلت خويش است و شاديش از كرم و رحمتى است كه از طرف خدا به او رسيده است.

هم چنين آن حضرت خطاب به عبدالله بن عباس نامه يى نوشته است كه خود عبدالله مى گويد: ''بعد از سخن رسول خدا "ص" از هيچ كلامى آنقدر سود نبردم كه از اين كلام بهره مند شدم''. در قمستى از آن نامه چنين آمده است:

نامه 222: اما بعد فان المرء قد يسره درك ما لم يكن ليفوته و يسوءه ما لم يكن ليدركه فليكن سرورك بما نلت من اخرتك وليكن اسفك على ما فاتك منها و ما نثلت من دنياك فلا تكثر به فرحا و ما فاتك منها فلا تاس عليه جزعا و ليكن همك فيما بعد الموت.

گاهى مرد را رسيدن به چيزى كه مقدر نبوده است كه از دست بدهد، شاد مى سازد و از دست دادن چيزى كه شايسته نبوده است كه به آن دست يابد، اندوهگين مى كند، پس بايد شاديت در بدست آوردن سود آخرت و اندوهت در آنچه از آخرت از دستت رفته است، بوده باشد، به آنچه از دنيا بدست آوردى، زياد شادى مكن و به آنچه از آن، از دست دادى، بى تابى منما، بايد كوشش تو نسبت به بعد از مرگ باشد.

بعضى از مردم انفاق در راه خدا را خسارت مى دانند

توبه:98: و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرما.

بعضى از باديه نشينان عرب آنچه را "در راه جهاد و طريق خير" خرج مى كند، غرامت مى داند.

از جمله ى اخبار غيبى حضرت على عليه السلام آمده است كه مى فرمايد:

حكمت 98: ياتى على الناس زمان لا يقرب فيه الا الماحل... يعدون الصدقه فيه عزما...

روزگارى براى مردم خواهد آمد كه در آن روزگار كسى نزد پادشاه غير از فرد سخن چين مقرب نيست... در آن زمان، صدقه دادن در راه خدا را، غرامت مى شمارند.

هلاكت گنهكاران ناگهان فرا مى رسد

انعام:45 و 44: فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغته فاداهم مبلسون فقطع دابر القوم الذين ظلموا...

و هنگامى كه آيه هايى را كه به آنها موعظه شده بودند، به فراموشى سپردند، درهاى همه چيز را به بر آنها گشوديم و چون به اموال خويش شادمان گشتند، ناگهان از ايشان گرفتيم و يكباره نوميد شدند و بنياد گروهى كه ستم مى كردند، بريده گشت.

خطبه 82: دهمته فجعات المنيه فى غبر جماحه و سنن مراحه.

پس در اواخر سركشى و پيروى از هواى نفس و هنگام شادمانى اندوههاى مرگ را فرا مى گيرد.

محاسبه قيامت بسيار دقيق است

انبياء:47: و نضع الموازين القسط ليوم القيامه فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبه من خردل اتينا بها و كفى بنا حاسبين.

در روز رستاخيز ترازوهاى درست مى نهيم و كسى بهيچ وجه ستم نمى بيند و اگر "كار خير يا شر" هموزن دانه ى خردلى باشد، آن را به حساب مى آوريم و كافى است كه ما حساب كننده باشيم.

زلزال:608: يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره.

در آن روز مردمان متفرق و پراكنده مى آيند تا اعمال خويش را ببينند، هر كس هم وزن ذره يى نيكى كرده باشد، پاداش آن را مى بيند و هر كس هم سنگ ذره يى بدى كرده باشد، سزاى آن را مشاهده مى كند.

خطبه 110: و ذلك يوم يجمع الله فيه الاولين و الاخرين لنقاش الحساب و جزاء الاعمال.

قيامت روزى است كه خداوند در آن روز براى رسيدگى دقيق به حساب همه ى خلايق از پيشينيان و آيندگان و جزاى اعمال "مردمان"، ايشان را جمع مى كند.

شماره هر چيز را خدا مى داند

مريم:93 و 94: ان كل من فى المسوات و الارض الا اتى الرحمن عبدا لقد احصاهم وعدهم عدا.

در آسمان و زمين هيچكس نيست مگر اين كه بنده ى فرمانبردار خدا است. خدا همه را احصا كرده و شماره نموده است شماره يى كامل.

يس:12:... و نكتب ما قدموا و اثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين.

... اعمالى را كه از پيش فرستاده اند با اثرهايشان مى نويسيم و همه چيز را در راهنمايى روشن احصا و شماره كرده ايم.

خطبه 227: فالطير مسخره لامره احصى منها عدد الريش منها و النفس.

پرندگان در اختيار و فرمان خدا مى باشند، شماره ى پرها و نفس كشيدن آنها را مى داند. خطبه 159: ادركت الابصار و احصيت الاعمار.

خدايا تويى كه ديده ها را دريافتى و عمرها را شماره كردى.

مسافرت در روز جمعه

جمعه:9 و 10: يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون فاذا قضيت الصلوه فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون براى نماز روز جمعه ندا دهند، داد و ستد را كنار بگذاريد و به سوى ذكر خدا بشتابيد، اگر بدانيد اين براى شما بهتر است، و چون نماز به پايان رسيد، در زمين پراكنده شويد و از كرم خدا روزى بجوييد و خدا را بسيار ياد كنيد، شايد شما رستگار شويد.

نامه 69: و لا تسافر فى يوم جمعه حتى تشهد الصلوه الا فاصلا فى سبيل الله او فى امر تعذر به.

در روز جمعه سفر مكن تا اينكه در نماز حاضر شوى، مگر آنكه براى جهاد در راه خدا بروى يا در كارى كه عذر داشته باشى.

بيان:

در اين آيه ى شريفه، خداوند امر مى فرمايد كه قبل از نماز جمعه داد و ستد را رها كنيد و پس از اتمام نماز، مسافرت كنيد و در زمين براى طلب روزى پراكنده شويد. اميرالمومنين هم همين حكم را صريحا در نامه ى خويش به حارث همدانى مى نويسد و فقط دو مورد را استثنا مى كند، اول رفتن به جهاد كه چون اهميت جهاد از حضور در نماز جمعه بيشتر است و بايد قبل از نماز، به جهاد رفت، دوم صورت عذر است مانند رفتن قافله و كار لازم شخصى يا اجتماعى كه اين گونه امور هميشه مختص واجبات الهى مى باشد.

نكوهش تحليل حرام و تحريم حلال

مائده:87 و 88: يا ايها الذين امنوا لا تحرموا طيبات ما احل الله لكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا و اتقوا الله الذى انتم به مومنون.

اى كسانى كه ايمان آورديد چيزهاى پاكيزه را كه خدا براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد و تعدى و تجاوز ننماييد كه خدا متعديان را دوست نمى دارد، از چيزهاى حلال كه خدا روزى شما كرده است، بخوريد و از خدايى كه به او ايمان داريد، باك داشته باشيد.

تحريم:1: يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك.

اى پيغبمر! چرا چيزى را كه خدا به تو حلال كرده است، حرام مى كنى و خوشنودى همسران خود را مى جويى؟

توبه:37: انما النبى ء زياده فى الكفر يضل به الذين كفروا يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطوا عده ما حرم الله فيحلوا ما حرم الله زين لهم سوء اعماهم و الله لا يهدى القوم الكافرين.

تاخير انداختن ماه حرام، افزودن كفر است. كسانى كه كافر شده اند به سبب اين عمل گمراه مى شوند، يك سال آن را حرام مى شمارند و سال ديگر آن را حلال مى دانند تا با عده ى ماه هايى كه خدا حرام كرده است، مطابق شود. پس ماهى را كه خدا حرام كرده، حلال مى كنند. اعمال بدشان، برايشان آراسته است و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.

على عليه السلام درباره ى ستمها و بدعتهايى كه بنى اميه انجام دادند، چنين مى فرمايد:

خطبه 97: و الله لايزالون حتى لا يدعوا لله محرما الا استحلوه.

سوگند به خدا همواره ستم مى كنند تا هيچ حرام خدا را باقى نگذارند مگر آنكه آن را حلال گردانند.

خطبه 175: و اعلموا عباد الله ان المومن يستحل العام ما استحل عاما اول و يحرم العام ما حرم عاما اول و ان ما احدث الناس لا يحل لكم شيئا مما حرم عليكم و الكن الحلال ما احل الله و الحرام ما حرم الله.

بندگان خدا بدانيد كه شخص با ايمان در اين سال، آنچه را كه در سال گذشته حلال مى دانسته، حلال مى داند و در آن سال، آنچه را كه در سال پيش حرام مى شمرده است و بدعت هايى را كه مردم بوجود آورده اند، حرام مى داند: آنچه را كه بر شما حرام شده است، حرام نمى گرداند، بلكه حلال آن ست كه خدا حلال كرده و حرام آن ست كه خدا آن را حرام فرموده است.

نيكوكاران را تشويق كنيد

توبه:103: خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزكيهم بها وصل عليهم ان صلوتك سكن لهم و الله سميع عليم.

از اموالشان زكات بگير تا به وسيله ى آن ايشان را پاك و مصفا كنى و درباره ى آنها دعا كن كه دعاى تو مايه ى آرامش آنها است و خدا شنوا و دانا است.

على عليه السلام به مالك اشتر استاندار مصر چنين مى نويسد:

نامه:53: و واصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما ابلى ذو البلاء منهم فان كثره الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناكل- ان شاء الله تعالى- ثم اعرف لكل امرى منهم ما ابلى و لا تضيفن بلاء امرى الى غيره و لا تقصرن به دون غايه بلائه و لا يدعونك شرف امرى الى ان تعظم من بلائه ما كان صفيرا و لا ضعه امرى الى ان تستصغر من بلائه ما كان عظيما.

رعيت را همواره به نيكويى ياد كن و كسانى كه رنج و زحمتى كشيده اند، زحمتشان را به زبان آور و شماره كن، زيرا بسيار ياد نمودن كارهاى نيك ايشان، دلير را به هيجان و جنبش در مى آورد و نكول كننده را به خواست خدا تشويق نمايد، پس رنج و كار هر يك را براى خودش بدان و رنج كسى را به ديگرى نسبت مده و هنگام پايان كارش، در پاداش دادن به او كوتاهى مكن و بايد بزرگى كسى ترا بر آن ندارد كه كار كوچكش را بزرگ شمارى و پستى شخصى ترا وادار نسازد كه كار بزرگش را كوچك پندارى.

علت عدم اجابت بعضى دعاها

اسراء:11: و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا.

انسان با شوق و رغبتى كه منفعت خود را مى جويد چه بسا نادانى با همان رغبت زيان خود را مى طلبد و انسان شتابگر است.

على عليه السلام در نامه ى خويش به فرزند رشيدش چنين مى نويسد:

نامه 31: فلا يقنطنك ابطاء اجابته فان العطيه على قدر النيه و ربما اخرت عنك الاجابه ليكون ذلك اعظم لاجر السائل و اجزل لعطاء الامل و ربما سالت الشى ء فلاتوتاه و اوتيت خيرا منه عاجلا او اجلا او صرف عنك لما هو خير لك فلرب امر قد طلبته فيه هلاك دينك لو اوتيته.

دير به اجابت رسيدن دعا ترا نوميد نگرداند زيرا بخشش به اندازه ى نيت است "يعنى بخشش خدا بسته به مقدار خلوص نيت بنده است" و چه بسا كه اجابت دعا به تاخير افتاد تا پاداش درخواست كننده، فزونتر و بخشش براى اميدوار، بيشتر گردد و گاهى جيزى درخواست مى نمايى و به تو داده نمى شود ولى از آن بهتر، زود يا دير به تو عطا مى شود، يا همان درخواست تو به چيزى كه براى تو از آن بهتر است، بر مى گردد و گاهى چيزى را مى خواهى كه اگر به تو داده شود، تباهى دين تو در آن است.

بيان:

از اين آيه ى شريفه استفاده مى شود كه انسان به همان نحوى كه براى امر خير دعا مى كند، براى امر شر و زيان هم دعا مى كند زيرا او خير و شر خود را به خوبى تشخيص نمى دهد و لذا چيزى را كه براى او شر و زيان دارد، سود و خير مى پندارد و از خدا طلب مى كند و همانطور كه اجابت دعاى خيرش را توقع دارد، پذيرفتن دعاى شر را هم انتظار دارد و چون خداوند نسبت به خير و شر انسان، از خود او داناتر و نسبت به او مهربانتر است، دعاى شر او را اجابت نمى كند و چنانكه على عليه السلام مى فرمايد: ''به بهتر از آن تبديل مى كند.''

چيزى بر خدا پنهان نيست

آل عمران:29: قل ان تخفوا ما فى صدوركم او تبدوه يعلمه الله و يعلم ما فى السموات و ما فى الارض و الله على كل شى ء قدير.

بگو آنچه در سينه هاى شما است، چه نهان كنيد و چه آشكار، خدا آن را مى داند و هر چه در آسمانها و زمين هست، او مى داند و خدا بر هر چيز توانا است.

طه:7: و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى.

اگر آشكارا سخن گويى خدا نهان و نهان تر را مى داند.

ق:16: و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد.

ما انسان را آفريده ايم و آنچه را كه ضميرش وسوسه مى كند، مى دانيم و ما از رشته ى سياهرگ به او نزديكتريم.

خطبه 190: ان الله سبحانه و تعالى لا يخفى عليه ما العباد مقترفون فى ليلهم و نهارهم لطف به خبرا و احاط به علما اعضاوكم شهوده و جوار حكم جنوده و ضمائركم عيونه و خلواتكم عيانه.

آنچه را كه بندگان در شب و روزشان بجا مى آوردند بر خدا پوشيده نيست و به كوچكترين كارشان آگاه و به كردارشان دانا و محيط است، اعضاى شما، گواهان او و دست و پايتان، لشكرهاى او و انديشه هاتان، ديده بانان او هستند و نهانى هاى شما نزد او آشكار است.

خطبه 181: فسبحان من لا يخفى عليه سواد غسق داج و لا ليل ساج... و ما تسقط من ورقه تزيلها عن مسقطها عواصف الانواء و انهطال السماء... و ما تحمل الانثى فى بطنها.

پاك و منزه است خداوند كه بر او سياهى شب تار در گوشه هاى زمينهاى گود و قله ى كوه هاى بلند به هم پيوسته، و آوازى كه در افق از رعد شنيده مى شود و برقى كه از ابر مى جهد و برگى كه از وزش باد مى افتد، پوشيده نيست... و خداوند مى داند، هر قطره ى باران كجا مى افتد و كجا قرار مى گيرد و مورچه ى ريز از كجا مى كشد و به كجا مى برد و روزى پشه را چه كفايت مى كند و ماده در شكمش چه دارد.

خطبه 162: لا يخفى عليه من عباده شخوص لحظه و لا كرور لفظه.

حركت پلك چشم و تكرار لفظ بندگانش بر او پوشيده نيست.

خطبه 189: يعلم عيجج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات و اخلتاف النينان فى البحار الغامرات و تلاطم الماء بالرياح العاصفات.

خداوند ناله ى حيوانات وحشى را در بيابانها و نافرمانى بندگان را در خلوتها و آمد و شد ماهى ها را در درياهاى بزرگ و موج آب را به وسيله ى بادهاى سخت، مى داند.

انسان در مقابل زر و زيور جهان

حديد:20: اعلموا انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما و فى الاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور.

بدانيد كه زندگى اين دنيا چيزى جز بازيچه و سرگرمى و آرايش و خودفروشى بر يكديگر و افزون خواهى اموال و اولاد نيست مانند بارانى كه با روياندن گياه، كافران را به شگفت آورد، سپس آن گياه خشك شود و آن را زرد شده، بينى و آنگاه ريز ريز شود... و زندگى اين دنيا به جز كالايى فريبنده نيست. راجع به اين موضوع در نهج البلاغه موارد بسيارى ذكر شده است كه ما براى نمونه فقط سه مورد آن را متذكر مى شويم:

خطبه 1 :98. عبادالله اوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركه لكم و ان لم تحبوا تركها و المبليه لاجسامكم و ان كنتم تحبون تجديدها فانما مثلكم و مثلها كسفر سلكوا سبيلا فكانهم قد قطعوه و اموا علما فكانهم قد بلغوه... فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها و لا تعجبوا بزينتها و نعيمها ولا تجزعوا من ضرائها و بوسها فان عزها و فخرها الى انقطاع و ان زينتها و نعيمها الى زوال .

بندگان خدا شما را سفارش مى كنم به ترك كردن اين دنيايى كه شما را رها مى كند ، اگر چه به رها كردن آن ميل نداشته باشيد "يعنى شما نمى خواهيد بميريد، اما مى ميريد" و كالبدهاى شما را كهنه مى كند، اگر چه دوست داريد تازه بماند، پس داستان شما و دنيا، همان داستان مسافرينى است كه به راهى رفته اند و نزديك است به پايان رسانند و هدفى را كه قصد كرده اند، نزديك است به آن برسند... پس به عزت و باليدن بر يكديگر در دنيا دل نبنديد و به زيور و نعمت آن خشودل مشويد و از سختى و رنج آن فغان و زارى نكنيد، زيرا عزت و باليدن به دنيا منقطع مى گردد و زيور و نعمتش از بين مى رود و سختى و رنج آن تمام مى شود.

نامه 31: و اعلم انك انما خلقت للاخره لا للدنيا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحياه و انك فى منزل قلعه و دار بلغه و طريق الى الاخره... و اياك ان تغتر بما ترى من اخلاد اهل الدنيا اليها و تكالبهم عليها فقد نباك الله عنها و نعت لك نفسها و تكشفت لك عن مساويها فانما اهلها كلاب عاويه و سباع ضاريه يهر بعضها و ياكل عزيزها ذليلها و يقهر كبيرها صغيرها نعم معقله و اخرى مهمله قد اضلت عقولها و ركبت مجهولها...

بدان كه تو براى آخرت آفريده شده يى نه براى دنيا و براى رفتن، نه براى باقيماندن و براى مردن، نه براى زنده ماندن و تو در محل كوچ كردن و سراى موقت و راه به سوى آخرت مى باشى... مبادا دلبستگى و حرص اهل دنيا، ترا گول بزند كه خدا ترا از آن خبر داده است- اشاره به آيه ى شريفه يى ست كه در اول عنوان ذكر شد- و دنيا خودش را براى تو توصيف نموده و بديهايش را آشكار ساخته است. همانا دنيا خواهان، مانند سگهاى پارس دهنده و درندگان شكارجو هستند كه بعضى بر بعضى حمله كنند و تواناى آنها ناتوانشان را بخورد و بزرگشان بر كوچكشان غلبه جويد، برخى مانند چهارپايان بسته شده و دسته يى ديگر خرد خود را گم كرده، در بيراهه سير مى كنند، در زمين سخت و دشوارى رها شده و در زيان خود مى چرند بدون آنكه چوپان و چراننده يى، بالاى سر خود داشته باشند، دنيا ايشان را به كوره راهى برده و چشمشان را از ديدن نشانه ى هدايت گرفته است پس در گمراهى سرگردان و در خوشى دنيا غرقه شده اند و دنيا را پروردگار خود گرفته اند، آنها با دنيا بازى مى كنند و دنيا با آنها بازى مى كند و آخرت را فراموش كرده اند.

اما بعد فانى احذركم الدنيا فانها حلوه خضره حفت بالشهوات و تحببت بالعاجله و راقت بالقليل و تحلت بالامال و تزينت بالغرور لاتدوم حيرتها و لا تومن فجعتها غراره ضراره حائله زائله نافده بائده اكاله...

شما را از دنيا برحذر مى دارم زيرا كه دنيا شيرين و سرسبز و خرم است كه خواهشهاى نفسانى، پيرامونش را فراگرفته و با متاعهاى زودگذر خود اظهار دوستى مى نمايد و با اندكى، شاد مى نمايد: خود را به آرزوها، آرايش و با فريب، زينت مى دهد، شادى آن پايدار نيست و از اندوهش آسوده نبايد شد: بسيار فريبنده و زيان رسان و متغير و فانى و تباه و شكمخوار است.

چنانكه خداوند مى فرمايد:

يونس:24: انما مثل الحياه الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما ياكل الناس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن اهلها انهم قادرون عليها اتاها امرنا ليلا و نهارا فجعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس...

مثل دنيا مانند آبى است كه آن را از آسمان نازل كرده ايم تا به وسيله ى آن گياه زمين، از آنچه آدميان و حيوانات تغذيه مى كنند، برويد تا زمانى كه زمين از خرمى به خود زيور ببندد و مردم زمين خود را بر آن قادر بپندارند كه ناگهان فرمان ما به شب يا روز در رسد و آن همه زيور زمين را از او دور كند، چنان كه زمين خشك شود، آن گونه كه گويى ديروز در آن هيچ چيز نبوده است.

گذشتگان صالح نعمتى هستند

احزاب:21: لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا.

اى كسانى كه از خدا و روز رستاخيز بيم داريد و خدا را بسيار ياد مى كنيد، فرستاده ى خدا براى شما پيشوايى نيكو است.

ممتحنه:4 -6: قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا يرءوا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوه و البغضاء ابدا حتى تومنوا بالله وحده... لقد كان لكم فيهم اسوه حسنه لمن كال يرجوا الله و اليوم الاخره.

"حضرت" ابراهيم "ع" و اصحاب وى براى شما مقتدايى نيكو بودند، هنگامى كه به قوم خود گفتند: ما از شما و بتهايى كه غير از خدا مى پرستيد، بيزاريم، به شما كفر مى ورزيم و هميشه ميان ما و شما دشمنى و كينه هست، مگر آنكه به خداى يگانه ايمان آوريد... آنها براى شما، براى كسانى كه از خدا و روز جزا مى ترسند مقتدايى نيكو هستند.

على عليه السلام بعد از آنكه مختصرى از شرح زندگى حضرت رسول و زهد و دورى آن جناب را از دنيا شرح مى دهد، مى فرمايد:

خطبه 159: فما اعظم منه الله عندنا حين انعم علينا به سلفا نتبعه و قائدا نطا عقبه.

چه بسيار بزرگ است منت خداى بر ما از جهت اينكه نعمت وجود آن حضرت را به ما عطا فرمود تا براى ما مقتدايى باشد كه از او پيروى كنيم و قدم جاى پايش نهيم.

از سوگند خوردن به خدا بپرهيزيد

بقره:224: و لا تجعلوا الله عرضه لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم. به سبب سوگندهاى خويش، خدا را مانع نيكى و پرهيزكارى و اصلاح ميان مردم نكنيد كه خدا شنوا و دانا است.

على عليه السلام در نامه خويش به حارث همدانى مى نويسد:

نامه 69: و عظم اسم الله ان تذكره الا على حق.

و نام خدا را بزرگ شمار از اينكه به آن سوگند يادكنى مگر براى امر حقى.

بيان:

آنچه در معنى آيه ى شريفه ذكر شد، مطابق تفسيرى است كه از قتاده نقل شده است و حاصل معنى اين است كه هنگامى كه شما را به نيكى يا پرهيزكارى يا اصلاح ميان مردم مى خوانند، نگوييد ما سوگند ياد كرده ايم كه چنين كارهايى نكنيم يا در همان حال سوگند ياد كنيد كه آن كار نيك را انجام ندهيد، زيرا سوگند ياد نمودن بر ترك كار خير منعقد نمى شود و حنث "مخالفت" آن هم كفاره نداد ولى مطابق تفسيرى كه از جبايى رسيده است و شيخ توسى هم مى فرمايد: ''همين معنى از ائمه اطهار "ع" وارد شده است.'' معنى آيه اين است كه براى انجام دادن كار نيك و پرهيزكارى و اصلاح ميان مردم خدا را در معرض سوگند در نياوريد يعنى در مطالب حقه به خدا سوگند ياد نكنيد تا چه رسد به مطالب باطله و خلاف حق.

اميدوارى به خدا بايد توام با عمل باشد

كهف:110: فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا.

هر كس اميد دارد به پيشگاه پروردگار خويش برود، بايد عمل صالح انجام دهد و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند.

على عليه السلام به مردى كه از او تقاضاى موعظه كرد، فرمود:

حكمت 142: لا تكن ممن يرجو الاخره بغير العمل.

از كسانى مباش كه بدون عمل، اميد پاداش آخرت دارند. هم چنين حضرت در جاى ديگر نهج البلاغه، درباره ى همين اشخاص مى فرمايد:

خطبه 159: يدعى بزعمه انه يرجو الله، كذب و العظيم ما باله لا يتبين رجاءه فى عمله فكل من رجا عرف رجاءه فى عمله الا رجاء الله فانه مدخول و كل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول يرجو الله، فى الكبير و يرجو العباد فى الصغير فيعطى العبد ما لا يعطى الرب.

به گمان خود ادعا مى كند كه به خدا اميدوار است، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ مى گويد چرا كه اميدوارى او در عملش نمودار نيست، هر كس به چيزى اميد دارد اميد او از كردارش پيدا است مگر اميدوارى به خدا كه مغشوش است و هر ترسى در فرد ترسيده آشكار است مگر ترس از خدا كه در ترسيده هويدا نيست. در كار بزرگ به خدا اميد دارد و در متاع فانى دنيا به بندگان خدا اميدوار است و نسبت به بنده ى خدا به گونه يى اظهار خضوع و تواضع مى كند كه براى پروردگار اين گونه تواضع نمى كند...

خداوند ضامن روزى هر جاندارى است

هود:6: و ما من دابه فى الارض الا على الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل فى كتاب مبين.

هيچ جانورى در زمين نيست جز آنكه روزى او به عهده ى خداوند است و خداوند قرارگاه و امانگاه او را مى داند و همه "چيز" در نامه يى روشن، ثبت است.

عنكبوت:60: و كاين من دابه لا تحمل رزقها الله يرزقها و اياكم و هو السميع العليم.

چه بسيار از جانورانند كه نمى توانند روزى خويش را تحمل كنند، خداوند است كه به آنها و شما روزى مى دهد و همان خدا شنوا و دانا است.

خطبه 90: هو المنان بفوائد النعم و عوائد المزيد و القسم، عياله الخلائق ضمن ارزاقهم و قدر اقواتهم.

خداوند بخشنده ى نعمتهاى سودمند و بهره ها و افزونيها است. آفريدگان جيره خوار او هستند و او ضامن روزى ايشان است و براى خوراكشان اندازه معين كرده است.

خطبه 113: قد تكفل لكم بالرزق و امرتم بالعمل فلا يكونن المضمون لكم طلبه اولى بكم من المفروض عليكم عمله مع انه و الله لقد اعترض الشك و دخل اليقين حتى كان الذى ضمن لكم قد فرض عليكم و كان الذى فرض عليكم قد وضع عنكم.

روزى شما ضمانت شده و به انجام عمل صالح امر شده ايد پس طلب روزى ضامنت شده، نبايد نزد شما از بجا آوردن عمل صالحى كه بر شما واجب گرديده است، اولى باشد، سوگند به خدا كه براى شما شك حادث شده و يقينتان متزلزل گشته است به طورى كه گويا آنچه براى شما ضمانت شده واجب گرديده و آنچه بر شما واجب شده ساقط گشته است "پى روزى مى دويد و به فكر عمل صالح نمى باشيد".

از رحمت خدا مايوس نباشيد

زمر:53: قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم.

"اى رسول رحمت" بگو: اى بندگان من كه درباره ى خويشتن زياده روى كرده ايد، از رحمت خدا نا اميد مباشيد كه خدا گناهان را يكسره مى آمرزد و او بسيار آمرزنده و مهربان است.

حجر:56: قال و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون.

"حضرت ابراهيم "ع"" گفت: چه كسانى جز گمراهان از رحمت پروردگار خود نا اميد مى شوند؟

حكمت 84: عجبت لمن يقنط و معه الاستغفار.

شگفت دارم از كسى كه از خدا مايوس مى شود در صورتى كه به استغفار دسترسى دارد.

و نيز آن حضرت به شخصى كه از او تقاضاى موعظه كرد، فرمود: از كسانى مباش كه چون محتاج شوند نا اميد و سست گردند.

در نكوهش ارتداد

بقره:217: و لاى زالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا و منى ردد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخره و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون.

مشركان پيوسته با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند، هر كس از شما از دين خويش بازگردد پس در حالى كه كافر باشد، بميرد، اعمال چنين كسانى در دنيا و آخرت باطل است و ايشان اهل دوزخ و در آن جاودانند.

از جمله ى دعاهايى كه على عليه السلام بسيار تلاوت مى فرمود، اين بود كه:

خطبه 206: الحمدلله الذى لم يصبح بى ميتا و لا سقيما و لا مضروبا على عروقى بسوء و لا ماخوذا باسوء عملى و لا مقطوعا دابرى و لا مرتدا عن دينى و لا منكرا لربى و لا مستوحشا من ايمانى.

سپاس خداى را سزا است كه شبم را به صبح آورد در حالى كه نه مرده ام و نه بيمارم و نه اعضاى بدنم بد حال است و نه به كارهاى زشتم، گرفتار شده ام و نه بى فرزند مانده ام و نه از دينم برگشته ام و نه منكر پروردگارم مى باشم و نه از ايمانم نگرانى دارم.