رابطه نهج البلاغه با قرآن

سيد جواد مصطفوى

- ۵ -


يتيم نوازى

اسراء:34: و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن حتى يبلغ اشده.

به مال يتيم نزديك مشويد مگر به طريقى كه نيكوتر است تا زمانى كه به قوت خويش برسد، يعنى بالغ و رشيد شويد.

الضحى:9: فاما اليتيم فلا تقهر.

بر يتيم پيروزى مجوى.

فجر:15 -17: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن و اما اذا ما ابتلاء فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن كلا بل لا تكرمون اليتيم.

و اما آدمى، چون گرفتار گردد و روزى او تنگ شود، گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است. چنين نيست بلكه شما يتيم را محترم نمى داريد.

همچنين در 22 مورد ديگر، قرآن راجع به يتيم توصيه و سفارش كرده است.

على عليه السلام در نامه خويش به مالك اشتر مى نويسد:

نامه 53: و تعهد اهل اليتيم و ذوى الرقه فى السن ممن لا حيله له و لا ينصب للمساله نفسه و ذلك على الولاه ثقيل و الحق كله ثقيل.

به يتيمان و پيران سالخورده كه چاره اى ندارند و خود را در معرض سئوال در نمى آورند، رسيدگى كن: اگر چه اين مطلب بر زمامداران سنگين و گران است ولى هر مطلب حقى سنگين و گران است.

و نيز در بستر مرض و حالت احتضار كه فرزندانش را نصيحت مى كرد، فرمود:

نامه 47: الله الله فى الايتام فلا تغبوا افواهم و لا يضيعوا بحضرتكم.

خدا را به ياد آوريد! خدا را به ياد آوريد! درباره ى يتيمان. براى خوراك آنها نوبت قرار ندهيد- گاه سير و گاه گرسنه شان نگذاريد- ايشان در نزد شما ضايع و تباه نشوند.

بيهوده خرج كردن

اسراء:26 و 27: و لا تبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا.

بيهوده خرج مكن كه بيهوده خرج كنندگان، همزادان شيطانند و شيطان نسبت به پروردگار خويش نا سپاس است.

على عليه السلام در جواب كسانى كه از روى اعتراض به وى گفتند: ''چرا بيت المال را ميان مسلمين مساوى تقسيم مى كنى و پيشينيان در اسلام و مردم با شرف را بر ديگران ترجيح نمى دهى؟'' مى فرمايد:

خطبه 126: الا و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخره و يكرمه فى الناس و يهينه عندالله و لم يضع امرو ما له فى غير حقه و عند غير اهله الا حرمه الله شكرهم و كان لغير و دهم فان زلت به النعل يوما فاحتاج الى معونتهم فشر خدين و الام خليل.

همانا بذل مال در غير موردش، بيهوده خرج كردن و اسراف است و چنين كارى، بذل دهنده را در دنيا بلند و در آخرت پست ميكند و در نظر مردم محترم و نزد خدا خوار مى گرداند و هر كس مالش را بى جا به غير مستحق داد، خداوند را از سپاسگزارى ايشان محروم مى كند و دوستى آنها براى غير او مى باشد. پس اگر روزى قدمش بلغزد- و برايش گرفتارى پيش آيد- و او به يارى ايشان نيازمند گردد، همان گيرندگان مال، بدترين يار و سرزنش كننده ترين دوست او مى باشند.

بيان:

از آيه شريفه استفاده مى شود كه بيهوده خرج كردن، كارى شيطانى است و باعث ناسپاسى خداوند مى گردد. على عليه السلام نيز كه در اين خطبه ى شريفه به شرح يكى از موارد بيهوده خرج كردن مى پردازد، شيطانى بودن اين عمل را توضيح مى دهد و معلوم مى كند كه چگونه بيهوده خرج نمودن، موجب ناسپاسى خداوند مى شود.

سستى را به خود راه ندهيد

آل عمران:139: و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين.

سستى را به خود راه ندهيد و اندوهگين مباشيد و اگر ايمان داشته باشيد از ديگران برتريد.

خطبه 29: لا يمنع الضيم الذليل و لا يدرك الحق الا بالجد.

مرد زبون نمى تواند از ستم جلوگيرى كند و حق جز با تلاش و كوشش بدست نمى آيد.

حضرت على "ع" درباره ى جديت پيغمبر اكرم نسبت به تبليغ و دعوت به حق مى فرمايد:

خطبه 115: فبلغ رسالات ربه غير و ان و لا مقصر و جاهد فى الله اعداءه غير واهن و لا معذر.

پس رسالت پروردگارش را، بدون سستى و كوتاهى به انجام رسانيد و در راه خدا با دشمنان او جنگيد، بدون آنكه ناتوان شود يا عذر و بهانه يى آورد.

بعد از آنكه با آن حضرت براى خلافت بيعت كردند، فرمود:

خطبه 167: لا تفعلوا فعله تضعضع قوه و تسقط منه و تورت و هنا و ذله.

كارى نكنيد كه نيرو و قوت را سست كند و توانايى را ساقط نمايد و سستى و خوارى به جاى گذارد.

حضرت امير "ع"، هنگامى كه مالك بن حارث اشتر را به سپهسالارى لشكرى گمارد، به سربازان مالك نسبت به فرمانبردارى از او چنين مى نويسد:

نامه 13:... فاسمعا له و اطيعا و اجعلاه درعا و مجنا فانه ممن لا يخاف و هنه و لا سقطته و لا بطوه عما الاسراع اليه احزم و لا اسراعه الى ما البطء عنه امثل.

سخن مالك را بشنويد و فرمانش را امتثال كنيد و او را سپر و زره خود قرار دهيد زيرا او از كسانى است كه از آنها ترس و سستى و لغزش سر نمى زند، هنگامى كه شتاب لازم باشد، كندى نمى كند و زمانى كه كندى بهتر باشد، شتاب نمى نمايد.

حضرت در جواب نامه يى كه برادرش عقيل به آن حضرت نوشته بود و آن حضرت را به گوشه نشينى و ترك جنگ دعوت كرده بود، نوشته است:

نامه 36:... لا يريدنى كثره الناس حولى عزه و لا تفرقهم عنى وحشه و لا تحسبن ابن ابيك- و لو اسلمه الناس- متضرعا متخشعا و لا مقرا للضيم و اهنا و لا سلس الزمام للقائد و لا وطى الظهر للراكب المقتعد ولكنه كما قال اخوبنى سليم:

فان تسالينى كيف انت؟ فاننى
يعز على ان تير بى كابه
صبور على ريب الزمان صليب
فيشمت عاد او يساء حبيب

انبوهى مردم بر گرد من، بر عزتم نمى افزايد و پراكندگى ايشان از من، وحشت و ترسى برايم نمى آورد، هر چند مردم پسر پدرت را رها كنند، او را خوار و فروتن گمان مكن زيرا نه سستى مى كند و زير بار ستم مى رود و نه زمام خود را بدست هر كشنده مى دهد و نه براى سوارى هر راكبى پشت مى دهد، بلكه او آنچنان است كه شاعر گفته: ''اگر از من بپرسى چگونه يى؟ گويم: من در سختى روزگار شكيبا و توانايم. بر من دشوار است كه اندوهى در من ديده شود تا دشمنى شاد يا دوستى اندوهگين گردد.''

در توبه كردن عجله كنيد

نساء:17 و 18: انما التوبه على الله للذين يعملون السوء بجهاله ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما و ليست التوبه للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان.

بازگشت به سوى خدا فقط براى كسانى است كه از روى نادانى بدى مى كنند و سپس به زودى توبه مى نمايند اينان را خدا مى بخشد همانا خدا دانا و فرزانه است. بازگشت به سوى خدا براى كسانى نيست كه گناه مى كنند و تا چون مرگ يكى از آنها در رسد، مى گويد اينك توبه مى كنم.

قرآن مجيد از قول فرعون نقل مى كند:

يونس:90 و 91:... حتى اذا ادركه الغرق قال امنت انه لا اله الا الذى امنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين.

چون غرق شدنش فرارسيد، گفت: ايمان آوردم كه خدايى جز همان خدا كه بنى اسراييل به او ايمان دارند، نيست و من از گردن نهادگانم. خداوند در جوابش مى فرمايد: ''حالا ديگر!! تو كه از پيش نافرمانى كرده يى و از تبهكاران بوده يى.''

على عليه السلام به طلحه و زبير چنين مى نويسد:

نامه 54: و توبا الى الله من قريب.

تا زود است به سوى خدا بازگشت نماييد. به مردى كه از حضرت درخواست موعظه نمود، فرمود:

حكمت 142: و لا تكن ممن... عرضت له شهوه اسلف المعصيه و سوف التوبه...

از كسانى مباش كه چون خواهش نفسى به او روى آورد، نافرمانى پيش گيرد و توبه را تاخير اندازد.

خطبه 63: و الشيطان موكل به يزين له المعصيه ليركبها و يمنيه التوبه ليسوفها حتى تهجم منيته عليه اغفل ما يكون عنها.

شيطان به انسان گماشته شده است، گناه و نافرمانى خدا را براى او مى آرايد تا مرتكب شود و او را به توبه اميدوار مى نمايد كه آن را به تاخير اندازد، ناگاه مرگ او را در مى يابد در حالى كه از آن بسيار غافل باشد.

خطبه 221: فاعلموا و العمل يرفع و التوبه تنفع.

تا عمل بالا مى رود و توبه سود مى بخشد، براى آخرت كار كنيد.

خطبه 28: افلا تائب من خطيئته قبل منيته.

آيا كسى هست كه پيش از فرارسيدن مرگش از گناه توبه كند؟

بيان:

مراد از بالا رفتن عمل كه در جمله ماقبل آخر، ذكر شده، قبول شدن آن است و زمانى كه عمل بالا نمى رود، همان بعد از مرگ است كه عملى نيست تا بالا رود و اين سخن از قبيل سالبه ى به نفى موضوع است كه در لغت تازى بسيار به كار مى رود مانند: ''على لا حب لا يهتدى بمناره- يعنى على طريق لا منار فيها حتى يهتدى به'' و سود نبخشيدن توبه هنگام مرگ است، چنانكه از آيات شريفه استفاده مى شود و به اين معنى در نهج البلاغه جملات بسيار ديگرى نيز هست مانند: ''و التوبه مسموعه- و انظاره التوبه- و التوبه مبسوطه'' [ 96 ] كه از تمام اين جملات استفاده مى شود، زمانى هم هست كه توبه پذيرفته نيست و راهش مسدود است و آن حالت احتضار و زمان فرارسيدن مرگ است. فقط جمله ى آخرى كه از نهج البلاغه ذكر شد، ظاهرش اين است كه تا فرارسيدن مرگ اگر چه حال احتضار باشد، توبه قبول است.

آنچه اكنون در جواب اين اشكال به نظر مى رسد، اين است كه اين يك جمله تاب مقاومت با نص صريح قرآن و جملات ديگر را ندارد، پس بايد گفت مراد به ''قبل از مرگ'' قبل از حالت احتضار است و فقط حالت احتضار از اين مدت استثنا مى شود.

صله رحم و بخشش به خويشاوندان

بقره:83: و اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذى القربى و اليتامى و المساكين...

از پسران اسراييل پيمان گرفتيم كه جز خداى يكتا را نپرستند و با پدر و مادر و خويشان و يتيمان و فقيران نيكى كنند.

بقره:177:... و لكن البر من امن بالله و لايوم الاخر و الملائكه و الكتاب و النبيين و اتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب...

آدم خوب كسى است كه به خدا و روز جزا و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيغمبران ايمان آورد و از مال خويش كه آن را دوست دارد به خويشان و يتيمان و تنگ دستان و در راه ماندگان و سوال كنندگان بدهد.

و همچنين در 17 آيه قرآن راجع به خويشان به كلمه ''قربى'' و ''اقربين'' سفارش شده است.

خطبه 142: فمن اتاه الله مالا فليصل به القرابه و ليحسن منه الضيافه...

پس كسى كه خداوند به او ثروتى عطا فرمايد، بايد با آن مال به خويشانش كمك كند و مهمانى شايسته نمايد.

خطبه 109:... وصله الرحم فانها مثراه فى المال و منساه فى الاجل.

صله ى رحم موجب زيادى مال و تاخير مرگ است.

يافتن وسيله جهت تقرب به بارگاه خدا

مائده:35: يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله.

شما كه ايمان داريد، از خدا بترسيد و در راه او دستاويزى را طلب كنيد.

و نيز قرآن مجيد، نسبت به كسانى كه به دامن غير خدا دست زده اند، مى گويد:

اسراء:57: اولئك الذين يدعون يبتغون الى ربهم الوسيله ايهم اقرب.

كسانى را كه شما مى خوانيد هر كدامشان به پروردگار نزديكتر است، در راه خدا طلب دستاويز مى كند.

خطبه 109: ان افضل ما توسل به المتوسلون الى الله- سبحانه و تعالى- الايمان به و برسوله و الجهاد فى سبيله فانه ذروه الاسلام و كلمه الاخلاص فانها الفطره و اقام الصلوه فانها المله و ابتاء الزكوه فانها فريضه واجبه و صوم شهر رمضان فانه جنه من العقاب و حج البيت و اعتماده فانها ينفيان الفقر و يرحضان الذنب وصله الرحم فانها مثراه فى المال و منساه فى الاجل و صدقه السر فانها تكفر الخطيئه و صدقه العلانيه فانها تدفع ميته السوء و صنائع المعروف فانها تقى مصارع الهوان.

برترين چيزى كه تقرب جويندگان در راه خدا دستاويز خود قرار مى دهند، ايمان به خدا و فرستاده ى او و جهاد در راه خدا مى باشد "تا آنجا كه ده چيز را مى شمارد و آثار و خواص هر يك را بيان مى كند كه به طور اختصار آن ده چيز،عبارت است از:

1- ايمان

2- جهاد

3- كلمه اخلاص

4- نماز

5- زكوه

6- روزه

7- حج

8- صله رحم

9- صدقه پنهان و آشكار

10- كارهاى نيك

خدا فريب نمى خورد

بقره:8 و 9: و من الناس من يقول المنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين يخادعون الله و الذين امنوا و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون. بعضى از مردم مى گويند: ما به خدا و دنياى ديگر ايمان داريم. درحالى كه ايمان ندارند و به گمان خودشان، خدا و اهل ايمان را فريب مى دهند، اما جز خودشان را فريب نمى دهند و آنان نمى فهمند.

على عليه السلام درباره كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر نمى كنند و اميد به بهشت و مجاورت خدا دارند، مى فرمايد:

خطبه 128: هيهات! لا يخدع الله عن جنته و لا تنال مرضاته الا بطاعته.

چه دور است اين انديشه ى شما! خدا براى رفتن به بهشت فريب نمى خورد و خشنودى او جز با فرمانبردارى بدست نمى آيد.

ريا و خود نمايى

بقره:264 و 265: يا ايها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يومن بالله و اليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى ء مما كسبوا و الله لا يهدى القوم الكافرين و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من انفسهم كمثل جنه بربوه اصابها وابل فاتت اكلها ضعفين فان لم يصبها وابل فطل...

شما كه ايمان داريد، صدقات خويش را به منت و اذيت باطل مكنيد، حكايت كسى كه به رياى مردم، مالش را انفاق مى كند، مانند سنگى خاره است كه خاكى روى آن باشد و رگبارى بدان برسد و آن را صاف به جاى گذارد. رياكاران نيز از آنچه كرده اند، ثمرى نمى برند و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند، حكايت آنها كه اعمال خود را براى طلب رضاى خدا و استوار كردن دلهاى خويش، انفاق مى كنند، مانند باغى است كه بر تپه يى باشد و رگبارى از باران بدان رسد و دو چندان ميوه دهد و اگر رگبارى هم نرسد، بارش اندكى نيز بس است.

بقره:112: بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه.

آرى، هر كس به جان فرمانبردار خدا شود و نيكوكار باشد، پاداش او، نزد پروردگارش است.

خطبه 23: و اعملوا فى غير رئاء و لا سمعه فانه من يعمل لغير الله يكله الله لمن عمل له.

عبادت كنيد نه به قصد ريا و خودنمايى، زيرا كسى كه براى غير خدا كارى انجام دهد، خداوند پاداش او را به همان كسى كه براى او آن كار را انجام داده. وامى گذارد.

خطبه 85: و اعلموا ان يسير الرئاء شرك.

بدانيد كه اندكى از ريا، شرك است.

حكمت 286: اللهم انى اعوذ بك من ان تحسن فى لا معه العيون علا نيتى و تقبح فيما ابطن لك سريرتى محافظا على رئاء الناس من نفسى بجميع ما انت مطلع عليه منى فابدى للناس حسن ظاهرى و افضى اليك بسوء عملى تقربا الى عبادك و تباعدا من مرضاتك.

خدايا به تو پناه مى برم از اينكه ظاهرم در نظر مردم نيكو و باطنم نسبت به آنچه پنهان مى دارم، نزد تو زشت باشد، در حالى كه خود را نزد مردم به آنچه تو درباره من آگاهى با خودنمايى حفظ كنم و به مردم خوش ظاهر، جلوه كنم و بدكرداريم را به سوى تو آرم تا در نتيجه به بندگانت نزديك و از خشنوديهايت دور گردم.

نهى از حسد

نساء:32: و لا تتمنوا ما فل الله به بعضكم على بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن و اسئلوا الله من فضله ان الله كان بكل شى ء عليما.

آرزو مكنيد چيزى را كه به وسيله ى آن خدا شما را بر يكديگر برترى داده است مردان را از آنچه كرده اند، بهره اى هست و زنان را از آنچه كرده اند، بهره اى هست. خدا را از كرمش سوال كنيد كه خدا به همه چيز داناست.

خطبه 85: و لا تحاسدوا فان الحسد ياكل الايمان كما تاكل النار الحطب.

بر يكديگر حسد نبريد زيرا حسد ايمان را مى خورد چنانكه آتش هيزم را مى خورد.

حكمت 363:... و الحرص و الكبر و الحسد دواع الى التقحم فى الذنوب.

حرص و تكبر و حسد موجب فروافتادن در گناهان است.

خطبه 234: و لا تكونوا كالمتكبر على ابن امه من غير ما فضل جعله الله فيه سوى ما الحقت العظمه بنفسه من عداوه الحسد...

و مانند آنكه بر پسر مادرش گردنكشى كرد، نباشيد- مقصود قابيل است كه از روى حسد برادر خود هابيل را كشت- كه بر او تكبر نمود بدون آنكه خداوند در او برترى قرار داده باشد جز آنكه خودبينى ناشى از دشمنى حسد، به او روى آورد.

حكمت 248: صحه الجسد من قله الحسد.

درستى تن از كمى رشگ بردن است.

حكمت 216: العجب لغفله الحساد عن سلامه الاجساد.

شگفتا از غافل ماندن رشگ بران از سلامتى بدنهايشان.

سخن گفتن نماينده شخصيت انسان است

چون حضرت يوسف را از زندان نزد عزيز مصر آوردند تا با او صحبت كند، قرآن مجيد چنين مى فرمايد:

يوسف:54: فلما كلمه قال انك اليوم لدينا مكين امين.

هنگامى كه با يوسف گفتگو كرد، گفت: اكنون تو نزد ما صاحب اختيار و امنيتى.

حكمت 384: تكلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه.

سخن گوييد تا شناخته شويد، زيرا مرد زير زبانش پنهان است.

عيبجويى نكنيد

حجرات:11: و لا تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان. ازيكديگر عيب مگوييد و به لقب خطاب مكنيد كه گناه نمودن از پس ايمان نشانه ى بدى است.

همزه:1: ويل لكل همزه لمزه.

واى بر هر عيبجوى طعنه زن.

خطبه 140: و انما ينبغى لاهل العصمه و المصنوع اليهم فى السلامه ان يرحموا اهل الذنوب و المعصيه و يكون الشكر هو الغالب عليهم و الحاجز لهم عنهم فكيف بالغائب الذى غاب اخاه و عيره ببلواه؟! اما ذكر موضع ستر الله عليه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذى غابه به؟! و كيف يذمه بذنب قد ركب مثله؟! فان لم يكن ركب ذلك الذنب بعينه فقد عصى الله فيما سواه مما هو اعظم منه و ايم الله لئن لم يكن عصاه فى الكبير و عصاه فى الصغير لجراته على عيب الناس اكبر، يا عبدالله لا تعجل فى عيب احد بذنبه فلعله مغفور له و لا تامن على نفسك صغير معصيه فلعلك معذب عليه فليكفف من علم منكم عيب غيره لما يعلم من عيب نفسه وليكن الشكر شاغلا له على معافاته مما ابتلى به غيره.

براى كسانى كه از گناه دورى مى جويند و از نعمت سلامت از گناه بهره مندند، سزاوار است كه به گهنكاران و اهل معصيت مهربانى كنند و بايد شكرگزارى بر آنها غلبه يابد و ايشان را از ياد گنهكاران باز دارد. چگونه است حال كسى كه از برادرش بدگويى مى كند و به گرفتاريش، سرزنش مى نمايد، آيا به ياد نمى آورد كه خداوند گناهان او را مى بخشد و آن گناهان بزرگتر از گناهى بوده است كه برادرش را به آن عيب جويى مى كند؟! چگونه او رابه گناهى سرزنش مى نمايد كه خود مانند آن را مرتكب شده است و اگر عين آن گناه را مرتكب نگشته، گناه بزرگترى را انجام داده است؟!

سوگند به خدا كه اگر گناه بزرگ انجام نداده و گناه كوچكى مرتكب شده باشد، هر آيه جرات او بر عيبجويى مردم، گناهى بزرگتر است. اى بنده ى خدا، در عيبجويى هيچكس نسبت به گناهش شتاب مكن كه شايد او آمرزيده شده باشد و بر خود از گناه كوچك هم ايمن مباش كه شايد نسبت به آن معذب شوى. هر كس از شما عيبى از ديگرى مى داند، بايد خوددارى نمايد به جهت آنچه از عيب خود مى داند و بايد سپاسگزارى بر اجتناب از گناه او را از گرفتارى ديگران باز دارد.

چگونه باطل با حق اشتباه مى شود

قرآن مجيد درباره ى قوم يهود كه بعضى از تورات را كه متضمن صفات پيغمبر خاتم " ص" بود، قبول نكردند و قسمتهاى ديگر آن را پذيرفتند، مى فرمايد:

بقره:42: و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون.

شما در حالى كه مى دانيد، حق را به باطل مياميزيد و حق را نهان مداريد.

آل عمران:71: يا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون؟

اى اهل كتاب چرا حق را به باطل مى آميزيد و حق را در حالى كه مى دانيد، نهان مى داريد؟

خطبه 50: فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى.

اگر باطل از آميزش با حق خالص مى شد، بر جويندگان مخفى نمى گشت و اگر حق از آميزش با باطل خالص مى شد، زبان ستيزه كنندگان از آن بريده مى گشت، ليكن دسته يى از حق گرفته مى شود و دسته يى از باطل، آنگاه شيطان بر دوستان خود تسلط پيدا مى كند، و كسانى كه لطف خدا شامل حالشان است، نجات مى يابند.

پيرو خواهشهاى نفسانى نشويد

نساء:135: يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين ان يكن غنيا او فقيرا فالله اولى بهما فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا... شما كه ايمان داريد، با انصاف رفتار كنيد و براى خدا گواهى دهيد اگر چه به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشان توانگر يا فقيرتان باشد، خدا به رعايت آنها شايسته تر است. پيرو هوس مشويد كه از عدالت باز مى مانيد.

نازعات:40: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى.

و اما كسى كه از موقعيت پروردگار خويش باك داشته باشد و نفس را از هوس بازدارد، بهشت جايگاه اوست.

قرآن كريم، خطاب به رسول اكرم "ص" مى فرمايد:

قصص:50: فان لم يتسجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله ان الله لا يهدى القوم الظالمين.

اگر اجابت تو را نكردند، بدان كه هوسهاى خويش را پيروى مى كنند. ستمگرتر از آنكه هوس خويش را بدون رهبرى خدا، پيروى كند، كيست؟! خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى كند.

خطبه 42: ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخره.

اى مردم! از دو چيز بيشتر از همه بر شما مى ترسم و آن دو پيروى خواهشهاى نفس و آرزوى دراز است، اما پيروى خواهش نفس انسان را از را حق باز مى دارد و آرزوى دراز آخرت را از ياد مى برد.

حكمت 202: كم من عقل اسير عند هوى امير.

چه بسيار خردى كه اسير خواهش فرمانروا شده است.

خطبه 86: ان من احب عبادالله اليه عبدا اعانه الله على نفسه... قد خلع سرابيل الشهوات و تخلى من الهموم الا هما واحدا انفرد به فخرج من صفه العمى و مشاركه اهل الهوى...

دوست ترين بندگان خدا، بنده يى است كه خدا او را در تسلط بر نفس خويش، كمك كرده است... جامه هاى شهوات و خواهشهاى نفس را از تن بيرون كرده و به جز يك هدف "رضاى خدا" از هر مقصودى خالى شده و از كورى و شركت با هوى پرستان دور گشته است.

پيغمبر و امام پيرو مردم نمى شوند

قرآن مجيد، خطاب به نبى اكرم "ص"، مى فرمايد:

انعام:56: قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله قل لا ابتع اهواءكم قد ضللت اذا و ما انا من المهتدين قل انى على بينه من ربى و كذبتم به ما عندى.

بگو من از پرستيدن آن چيزها كه شما به غير خدا مى خوانيد، ممنوع شده ام، بگو من هوسهاى شما را پيروى نمى كنم و گرنه گمراه مى شوم و از هدايت شدگان نخواهم بود، بگو من از پروردگارم حجتى باخويش دارم كه شما آن را تكذيب كرده ايد.

چون بعد از جنگ نهروان خوارج به على عليه السلام گفتند: ''چون به تحكيم رضا دادى، كافر شدى، اكنون توبه كن تا ترا اطاعت كنيم''، آن حضرت در جواب ايشان فرمود:

خطبه ى 57:... ابعد ايمانى بالله و جهادى مع رسول الله- صلى الله عليه و اله- اشهد على نفسى بالكفر؟! لقد ضللت اذا و ما انا من المهتدين.

آيا بعد از ايمان آوردن به خدا و جهاد نمودن با همراهى رسولش بر خود به بى دينى گواهى دهم؟ پس در اين هنگام گمراه مى شوم و از هدايت شدگان نخواهم بود.

آرزوى بدون علم حماقت است

بقره:111: و قالوا لن يدخل الجنه الا من كان هودا او نصارى تلك امانيهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين.

گفتند: ''هرگز به بهشت داخل نشود مگر كسى كه يهودى يا نصرانى باشد''. اين سخن از جمله ى آرزوهاى آنها است، بگو: اگر راست مى گوييد دليلتان را بياوريد. بقره:78: و منهم اميون لا يعلمون الكتاب الا امانى و ان هم الا يظنون.

بعضى از يهوديان بى سوادند و از تورات جز آرزوهايى به پندار خود، چيزى نمى دانند.

هم چنين قرآن مجيد، خطاب به مشركين، مى فرمايد:

نساء:123 و 124: ليس بامانيكم و لا امانى اهل الكتاب من يعمل سوء يجز به و لا يجد دون الله وليا و لا نصيرا و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو مومن فاولئك يدخلون الجنه...

جزاى اعمال، مطابق آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست "كه شما بگوييد قيامت و عذاب دروغ است و اهل كتاب بگويند غير از ما كسى داخل بهشت نشود"، هر كه گناهى مرتكب شود، بدان سزا داده ميشود و غير از خدا براى او يار و ياورى پيدا نمى گردد و هر كس از مرد و زن كه مومن باشد و كارهاى شايسته كند، داخل بهشت مى شود.

نجم:24 و 40 39 و 41: ام للانسان ما تمنى فلله الاخره و الاولى... و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى ثم يجزيه الجزاء الاوفى.

مگر چنين است كه انسان هر چه آرزو كند، به دستش آيد؟ دنيا و آخرت از آن خدا است... و انسان جز نتيجه ى كوشش خويش بهره يى ندارد و حاصل كوشش او بزودى ديده مى شود، آنگاه به او پاداش كامل مى دهند.

قرآن مجيد بعد از بيان اين كه منافقين از مومنين در قيامت تقاضايى مى كنند و نتيجه نمى گيرند، مى فرمايد:

حديد:14:... الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حق جاء امر الله...

مگر ما در دنيا با شما نبوديم؟ "اهل ايمان" مى گويند: آرى. ليكن شما خويشتن را به فتنه افكنديد و منتظر مانديد و شك آورديد و آرزوها فريبتان داد تا فرمان خدا آمد.

على عليه السلام به پسر ارجمندش امام مجتبى "ع" مى نويسد:

نامه 31: و اياك و الاتكال على المنى فانها بضائع النوكى...

از پشت گرمى به آرزوها بر حذر باش، زيرا آرزوها سرمايه ى نابخردان است.

حكمت 267:... و الامانى تعمى اعين البصائر...

آرزوها ديده هاى بينايى را كور مى گرداند.

نهى از مراء و مجادله

مردم زمان پيغمبر، درباره ى عده ى اصحاب كهف اختلاف نمودند، بعضى تعداد آنها را سه نفر، برخى پنج نفر و دسته يى هفت نفر مى دانستند لذا قرآن مجيد، خطاب به پيامبر گرامى "ص" مى فرمايد:

نحل:125:... وجادلهم بالتى هى احسن...

درباره ى آنها مجادله مكن مگر مجادله ى هويدا و آشكار.

يعنى فقط مجادله به آنچه خدا برايت ظاهر ساخته و خبر داده، رواست.

حكمت 354: من ضن بعرضه فليدع المراء.

هر كس نخواهد آبروى خود را از دست بدهد، بايد مجادله را رها كند.

تقوا موجب قبولى اعمال است

مائده:27: واتل عليهم نبا ابنى ادم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين.

خبر دو پسر آدم را بدرستى بر آنها بخوان، آن هنگام كه قربانى پيش آوردند و از يكيشان پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد، گفت: ترا خواهم كشت. گفت: خدا فقط از مردم با تقوى مى پذيرد.

حكمت 91:... لا يقل عمل مع التقوى و يكف يقل ما يتقبل.

... كارى كه با تقوى انجام گيرد. اندك نيست، چگونه اندك باشد عملى كه پذيرفته مى شود؟!

استقراض خداوند از بندگانش

بقره:245: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيره و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون.

كيست كه به خدا وامى نيكو دهد تا خدا وام او را به چند برابر افزون كند؟ خداست كه تنگى آرد و گشادگى دهد و به سوى او بازگشت مى يابيد.

خطبه 182: و استقرضكم و له خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحميد و انما اراد ان يبلوكم ايكم احسن عملا.

و خداوند از شما وام مى طلبد در صورتى كه خزانه هاى آسمان و زمين از اوست و او بى نياز و ستوده است و فقط مى خواهد شما را بيازمايد كه كداميك كردارتان نيكوتر است.

بيان:

مراد از وام خواستن خداوند از بندگان، ترغيب كردن به اعمال مستحب و نوافل است و كلمه ى قرض در اين مورد مجاز است، زيرا كه حقيقت قرض در مورد احتياج مستقرض به كار مى رود و چون خداوند متعال از هر گونه احتياجى منزه و مبرى است، بدين جهت استعمال اين كلمه در اين مورد خارج از معنى حقيقى خودش مى باشد.

چون اين آيه شريفه نازل شد، يهود گفتند: ''خداوند از ما قرض خواسته است، پس ما غنى هستيم و او فقير است''. لذا آيه ى شريفه نازل شد:

آل عمران:181: لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء سنكتب ما قالوا و قتلهم الانبياء بغير حق و نقول ذوقوا عذاب الحريق.

خدا گفتار آن كسان را كه گفتند خدا فقير است و ما توانگرانيم، بشنيد و ما گفتارشان را با قتل ناحق پيغمبران ثبت مى كنيم و مى گوييم عذاب سوزان را بچشيد.

از گمان و پندار پيروى مكنيد

اسراء:36: و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصير و الفواد كل اولئك كان عنه مسوولا.

چيزى را كه به آن يقين ندارى، پيروى مكن زيرا كه گوش و چشم و دل همه ى اينها باز خواست شدنى است.

نجم:27 و 28: ان الذين لا يومنون بالاخره ليسمون الملائكه تسميه الانثى و ما لهم بن من علم ان يبعون الا الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئا.

كسانى كه دنياى ديگر را باور ندارند، ملائكه را به نام مادگان مى نامند و در اين باره چيزى ندانند و جز گمان را پيروى نكنند و گمان به هيچ وجه از حق بى نياز نمى كند.

نامه 31: ودع القول فيما لا تعرف و الخطاب فيما لم تكلف و امسك عن طريق اذا خفت ضلالته فان الكف عند حيره الضلال خير من ركوب الاهوال.

درباره ى چيزى كه نمى دانى، سخن مگو در آنچه تكليف ندارى، گفتگو مكن و از راهى كه ترس گمراهى از آن داشته باشى، خوددارى كن، زيرا خوددارى در هنگام سرگردانى و گمراهى از انجام كارهاى وحشتناك، بهتر است.

آنچه خدا از شما نخواسته دنبالش نرويد

حكمت 102: ان الله افترض عليكم فرائض فلا تضيعوها وحد لكم حدودا فلا تعتدوها و نهاكم عن اشياء فلا تنتهكوها و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا فلا تتكلفوها.

خداوند واجباتى را بر شما واجب كرده است، آنها را ضايع نسازيد و حدودى براى شما تعيين نموده است، از آنها تجاوز نكنيد و شما را از چيزهايى بازداشته است، پرده ى حرمت آنها را ندريد و از چيزهايى نسبت به شما خاموشى گزيده است، در بدست آوردن آنها خود را به رنج نيندازيد كه خدا از روى فراموشى آنها را ترك نكرده است "بلكه خاموشى خدا از آنها، به صلاح شما بوده است".

در نامه ى مفصل خويش به فرزند عزيزش امام مجتبى "ع"، چنين مى نويسد:

نامه 31: و اعلم يا بنى ان احب ما انت اخذ به الى من وصيتى تقوى الله و الاقتصار على ما فرضه الله عليك و الاخذ بما مضى عليه الاولون من ابائك و الصالحون من اهل بيتك فانهم لم يدعوا ان نظروا لانفسهم كما انت ناظر و فكروا كما انت مفكر ثم ردهم اخر ذلك الى الاخذ بما عرفوا و الامساك عما لم يكلفوا.

بدان اى پسرك من! بهترين چيزى كه دوست دارم كه تو از وصيت من فراگيرى، پرهيزكارى است و اكتفا نمودن به آنچه خدا بر تو واجب گردانيده است و پيروى از طريقه ى پدران و خويشاوندان نيكويت، زيرا ايشان هم مانند تو درباره ى خودشان فكر و نظر نموده اند و در آخر به اين نتجيه رسيده اند كه آنچه فهميدند و شناختند بايد بگيرند و از آنچه تكليف ندارند و به آنها مربوط نيست، بازايستند.

و نيز در جواب شخصى كه به آن حضرت عرض كرد كه خدا را برايم توصيف نما، مى فرمايد:

خطبه 90: فانظر ايها السائل فما دلك القران عليه من صفته فانتم به، و استضى بنور هدايته و ما كلفك الشيطان علمه مما ليس فى الكتاب عليك فرضه و لا فى سنه النبى- صلى الله عليه و اله- و ائمه الهدى اثره فكل علمه الى الله سبحانه فان ذلك منتهى حق الله عليك و اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغيوب، الاقرار بجمله ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب فمدح الله اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما و سمى تركهم التعمق فيما لم يكلفهم البحث عن كنهه رسوخا.

بنگر اى سوال كننده! هر صفتى از صفات خدا را كه قرآن تو را به آن، رهنمايى كرده است، پيروى نما و از نور هدايت قرآن روشنى بگير و آن صفاتى را كه شيطان ترا به آموختنش واداشته است و در كتاب خدا دانستن آن بر تو واجب نشده و در طريقه ى پيغمبر اكرم و ائمه هدى، اثرى از آن نيست، دانستن آن را به خدا واگذار، زيرا نهايت درجه ى حق خدا بر تو، همين است. و بدان كه ''راسخين در علم'' راجع به آنچه از علوم پوشيده و پشت پرده است و تفسيرش را نمى دانستند، اعتراف اجمالى نمودند و بى نياز شدند از اينكه در پيش درهايى كه بر علوم پوشيده، نصب شده است، فشار آورند، پس خدا اعتراف به عجز ايشان را در بدست آوردن آنچه علمشان به آن نمى رسد، ستود و غور نكردن آنان را در چيزى كه بحث از حقيقت آن را، به ايشان امر نكرده است، رسوخ ناميد.

اين بيان شريف حضرت، اشارتى است به آيه ى 7 سوره ى كريمه ى آل عمران:

هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون امنا به كل من عند ربنا.

او است خدايى كه اين كتاب را بر تو نازل كرد، بعضى از آن، آيه هايى محكم است كه آنها اصل و مايه ى كتاب است و ديگر آيه هايى متشابه است، كسانى كه در دل خللى دارند براى فتنه جويى و به قصد تاويل از آنچه كه در اين كتاب، متشابه است، پيروى مى كنند، و تاويل آن را هيچ كس جز خدا و ''راسخون در علم'' نمى دانند و آنها كه در دانش ريشه دارند، مى گويند: به قرآن ايمان داريم تمامش از نزد پروردگار ما است.