رابطه نهج البلاغه با قرآن

سيد جواد مصطفوى

- ۳ -


مطالب مساوى قرآن و نهج البلاغه

حمد و ستايش خداوند

قرآن مجيد و نهج البلاغه ى شريف، بعد از تسميه با كلمه ى ''الحمدلله'' آغاز مى شوند كه عين اين كلمه بيست و دو مورد در قرآن و سى و يك مورد در نهج البلاغه آورده شده است، به علاوه تركيب هاى ديگرى كه مفيد اين معنى باشد، بيشتر از اين مقدار است تا دستورى باشد براى مردم كه در ابتداى خطابه ى خود، منعم و رازق خويش را ستايش كنند و متذكر عظمت و جلال او در ضمن صفاتى كه بعد از اين كمله بيان مى شود، بشنود، چنانكه على "ع" مى فرمايد: ''الحمدلله الذى جعل الحمد مفتاحا لذكره.'' [ 76 ]

يعنى سپاس سزاوار خداوندى است كه سپاسگزارى را كليدى جهت يادآورى خود قرار داد. و چون علماى بيان الف و لام كلمه ''الحمدالله'' را استغراقيه و لام جر را مفيد اختصاص دانسته اند، معنى اين كلمه اين است: ''به طور كلى هر گونه ستايش مختص خداوند است''.

از بيان شيخ توسى در تفسير تبيان پيرامون آيات اول سوره انعام، استفاده مى شود كه صفاتى كه بعد از كلمه الحمدلله ذكر مى گردد، علت امر به تحميد بندگان و مانند ''دعوى الشيى ببينه و برهان'' است. شيخ جليل بعد از ذكر آيه ى ''الحمدلله الذى خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور'' [ 77 ] مى گويد: ''اخبر الله تعالى فى هذه الايه ان المستحق للحمد من خلق السموات و الارض'' [ 78 ] يعنى خداوند متعال در اين آيه خبر مى دهد كه سزاوار ستايش كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و تاريكى ها و نور را قرار داده است.

و ملا عبدالله- مولف حاشيه ى معروف در منطق- نيز به اين معنى تصريح كرده و آن را از لطايف كلام شمرده است و نيز در علم معانى و بيان خلاصه ى اين مطلب را به اين عبارت بيان مى كند: ''تعليق الحكم على الوصف يشعر بعليه ماخذ الاشتقاق.'' بنابراين مى توان گفت معنى آيه ى ''الحمدلله الذى فصلنا على كثير من عباده المومنين'' [ 79 ] اين است كه چون خداوند ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داد، سزاوار است كه او را ستايش كنيم. معنى آيه ى شريفه ى ''الحمدلله الذى انزل على عبده الكتاب'' [ 80 ] اين است كه چون خداوند قرآن را بر بنده اش محمد "ص" فروفرستاد، سزاوار ستايش است. همچنين در جمله ى نهج البلاغه ''الحمدلله الناشر فى الخلق فضله و الباسط فيهم بالجود يده'' [ 81 ] معنى اين است كه چون خداوند احسانش را بر مردم پراكنده و همه را مشمول بخشش خود قرار داده است، سزاوار ستايش است.

به طورى كه در قرآن و نهج البلاغه تفحص و استقصا نموديم، حمد و ستايش الهى در شش مورد آورده شده است:

1. در موقع بيان نعمتى از نعم الهى مانند سه مثال سابق.

2. هنگام ذكر صفات الهى مانند آيه يى كه از شيخ توسى در تفسير تبيان بيان شد.

3. زمان تذكر نعمت و احسانى كه از جانب خداوند به انسان ارزانى شده است مانند آيه ى ''الحمدلله الذى وهب لى على الكبر اسمعيل'' [ 82 ]

4. موقعى كه بلا و مصيبتى از انسان دفع شود، مانند:

فاطر:34: الحمدلله الذى اذهب عنا الحزن.

سپاس خدايى را سزاست كه اندوه را از ما برد.

5. در اوقات مخصوصى از شبانه روز مانند آيه ى:

ق:39: و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب

6. ستايش در همه اوقات به صورت صنعت تاييد مانند:

خطبه ى 48: الحمدلله كلما وقب ليل و غسق و الحمدلله كلما لاح نجم و خفق.

سپاس خداوندى را سزا است تا هر زمان كه شب فرارسد و تاريكى فراگير شود و هر گاه كه ستاره هويدا و پنهان گردد.

تا صبا مى رود به بستانها
چون تو سروى نديده در چمنى

دين پسنديده خدا اسلام است

آل عمران:19: ان الذين عندالله الاسلام.

همانا دين نزد خدا اسلام است.

آل عمران:85: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين.

كسى كه غير از اسلام دينى را بجويد، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است. مائده:3: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا. امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دين شما انتخاب كردم.

خطبه ى 189: ثم ان هذا الاسلام دين الله الذى اصطفاه لنفسه و اصطنعه على عينه.

اين اسلام، دين خدا است و آن را براى خود برگزيده و به نظر عنايت خويش پرورده است.

خطبه ى 160: فمن يبتغ غير الاسلام دينا تتحقق شقوته و تنفصم عروته و تعظم كبوته و يكن مابه الى الحزن الطويل و العذاب الوبيل.

كسى كه غير از اسلام دينى جويد، بدبختى و تيره روزيش ثابت مى گردد و رشته ى او گسيخته مى شود و بر او سخت مى افتد و بازگشت او به اندوه بسيار و عذاب دردناك است.

بيان:

دين در لغت به معنى جزاء و پاداش است، مانند آياتى كه كلمه دين در آنها مضاف اليه يوم گشته است، چون ''مالك يوم الدين'' [ 83 ]، به معنى اطاعت و انقياد است مانند آيه ى ''ما كان لياخذ اخاه فى دين الملك'' [ 84 ] ولى اكنون كه مى گوييم دين، به معنى قوانين و مقررات خاصى است كه از جانب خداوند توسط يكى از پيغمبران براى سعادت بشر نازل گشته است، چنانكه در آيه ى شريفه: ''هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق'' [ 85 ] در اين معنى به كار رفته است.

اما اسلام به معنى دخول در سلامت است زيرا شخص به بركت اسلام، عقايد و حيثبات خود را در دنيا و آخرت در حصار محكم و استوار الهى از گزند و شرور، سالم نگه مى دارد، يا به معنى تسليم و انقياد است و اين معنى از آيات بسيارى استيناس [ 86 ] مى شود مانند:

حج:34: فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتين.

خدايتان خداى يگانه است، مطيع او شويد و فروتنان را مژده بده. و به ملاحظه ى همين معنى شريعتهاى گذشته را قرآن مجيد، اسلام نام نهاده است مانند:

بقره:131 اذ قال له اسلم قال اسلمت لرب العالمين و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون.

زمانى كه پروردگار ابراهيم به او گفت: اسلام آور. گفت: به پروردگار جهانيان اسلام آوردم و ابراهيم همين طريقه را به پسران خويش و يعقوب سفارش كرد اى فرزندان من خدا اين دين را براى شما برگزيد، نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد.

پيغمبر اسلام در زمان فترت مبعوث شد

مائده:19: يا اهل الكتاب قد جائكم رسولنا يبين لكم على فتره من الرسل.

اى اهل كتاب فرستاده ى ما در دوران فترت پيغمبران، به سوى شما آمد كه حق را براى شما روشن كند.

خطبه ى 88 و 157: ارسله على حين فتره من الرسل و طول هجعه من الامم.

خداوند پيغمبرش را در زمان فترت رسولان و خواب طولانى امتها فرستاد.

بيان:

''فترت'' در لغت به معنى انقطاع و سستى در كار است و در آيه ى شريفه به اتفال جميع مفسرين مراد انقطاع وحى و فاصله يى ست كه بين آمدن پيغبمران حاصل مى شود و در اينجا مقصود فاصله يى ست كه بين حضرت عيسى و پيغمبر خاتم "ص" رخ داد كه حدود 600 سال بوده است و ذكر اين مطلب در آيه براى امتنان و اتمام حجت خداوند بر بندگان است تا نگويند چرا بعد از اين مدت طولانى براى ما راهنما و پيغمبرى نفرستادى. چنانكه اين معنى از ذيل آيه شريفه و خطبه ى مباركه نيز ظاهر مى گردد.

قرآن را با ترتيل قرائت كنيد

در سوره مزمل خداوند متعال بعد از آنكه به پيغمبر اكرمش امر به قيام ليل مى كند، مى فرمايد:

مزمل:4: و رتل القرآن ترتيلا.

و قرآن را با ترتيل بخوان.

على "ع" در خطبه ى ''همام'' كه صفات متقين را ذكر مى كند، مى فرمايد:

خطبه ى 184: اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونه ترتيلا.

چون شب شود براى نماز بر پا مى ايستند، آيات قرآن را با ترتيل مى خوانند.

بيان:

''ترتيل'' را مفسرين شمرده شمرده و بدون شتاب خواندن، معنى مى كنند به طورى كه كلمات و حروف از يكديگر جدا و متمايز باشد. ولى با تاييد روايات ديگر مى توان گفت كه مقصود از ''ترتيل'' خواندن با انديشه و تامل است كه در صورت عجله و تند خواندن ميسر نمى شود.

خلقت انسان بيهوده نيست

مومنون:115: افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون؟

مگر پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازگشت نمى كنيد؟

خطبه ى 85: فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا و لم يترككم سدى.

خداوند شما را بيهوده نيافريده و مهمل رها نكرده است. در قسمت دوم اين رساله بيان مى كنيم كه قرآن و نهج البلاغه منظور از خلقت انسان را چه مى داند.

شكر نعمت نعمتت افزون كند

خداوند از قول موسى بن عمران به بنى اسراييل حكايت مى كند:

ابراهيم:7: و اذ تاذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد.

زمانى كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر سپاسگزارى كنيد، افزونتان دهم و اگر ناسپاسى كنيد، عذاب من بسيار سخت است.

حكمت 85: اذا وصلت اليكم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقله الشكر.

هر گاه نمونه ها و اوايل نعمت به شما رسيد باقيمانده ى آن را به كمى سپاس، دور نسازيد.

حكمت 236: ان لله فى كل نعمه حقا فمن اداه زاده منها و من قصر فيه خاطر بزوال نعمته.

همانا خداى را در هر نعمتى حقى است كه هر كس آن را به جا آورد، خدا از آن نعمت او را فراوان دهد و هر كس در انجام آن حق، كوتاهى كند در خطر زوال آن نعمت افتد.

على "ع" در خطبه اى كه بعد از برگشتن از جنگ صفين قرائت نموده مى فرمايد: خطبه ى 2: احمده استتماما لنعمته.

خدا را براى تمام گردانيدن نعمتش، سپاس مى گزارم.

اندازه گيرى روزى مخلوق به دست خدا است

نحل:71: و الله فضل بعضكم على بعض فى الرزق.

خدا بعضى از شما را بر بعضى ديگر در روزى برترى داد. رعد:26: الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر.

خدا روزى را براى هر كه خواهد گشايش دهد يا تنگ گيرد.

و نيز مى فرمايد:

زخرف:34: نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوه الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات.

ماييم كه معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرديم و بعضى از آنها را بر بعضى ديگر به مرتبت بالا برديم.

خطبه ى 90: و قدر الارزاق فكثرها و قللها و قسمها على الضيق و السعه فعدل فيها.

روزى ها را اندازه گيرى كرد و به تنگى و فراخى قسمت كرد و در اين قسمت به عدالت رفتار نمود.

بيان:

كم و زياد روزى در مقام تقدير و تقسيم غير از مقام ايصال آن به مخلوق است زيرا رتبه ى تقدير، مقدم و رتبه ى ايصال [ 87 ]، موخر است و از قرآن و نهج البلاغه استفاده مى شود كه اين اندازه گيرى در رتبه ى اول مى باشد و براى رتبه ى دوم علت و موجب ديگرى لازم است كه طلب و سعى و كوشش باشد. پس اگر دو نفر با وجود طلب مساوى، روزى مختلف بدست آوردند، كاشف از اين است كه در مرحله ى تقدير و تقسيم روزى اين دو نفر مختلف بوده است. و اما راجع به علت اين اختلاف در رتبه ى تقدير در قرآن بيان شده است:

زخرف:32: ليتخذ بعضهم بعضا سخريا.

تا بعضى از آنان بعض ديگر را مسخره خود گرداند.

مقصود اين است كه چون انسان حوايجى دارد كه به تنهايى از عهده ى انجام آنها بر نمى آيد، به كمك روزى بيشتر و ثروت زيادترى كه دارد، مى تواند ديگران را براى انجام آن حوايج مسخر خود كند. در نهج البلاغه علت اين اختلاف چنين بيان شده است: خطبه ى 90: ليبتلى من اراد ميسورها و معسورها و ليختبر بذلك الشكر و الصبر من غنيها و فقيرها.

تا به آسانى و دشوارى روزى هر كه را بخواهد، آزمايش نمايد و به همين طريق، سپاسگزارى را از ثروتمند و صبر و بردبارى را از فقير و مستمند بيازمايد.

خدا هر گناهى را به يك و هر حسنه يى را به ده حساب مى كند

انعام:160: من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجزى الا مثلها و هم لا يظلمون.

هر كس كار نيكى را انجام دهد، ده برابر آن اجر دارد و هر كس گناهى را مرتكب شود جز مثل آن سزايش ندهند و ستمشان نكنند.

على "ع" در نامه يى كه به پسرش امام حسن "ع" نوشته است بعد از آنكه رحمت و لطف خداى مهربان را شرح مى دهد، مى فرمايد:

نامه 31: و لم يوئسك من الرحمه بل جعل نزوعك عن الذنب حسنه و حسب سيئتك واحده و حسب حسنتك عشرا.

ترا از رحمت خود نا اميد نكرده، بلكه بازگشت ترا از گناه حسنه يى قرار داده و گناه ترا يكى و كار نيكت را ده برابر حساب كرده است.

گناه شرك آمرزيده نمى شود

نساء:48 ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما.

محققا خدا نمى آمرزد كه به او شرك آورند و جز اين، هر كه را بخواهد مى بخشد و هر كس به خدا شرك آورد، گناهى بزرگ مرتكب شده است.

على "ع" در آخر خطبه يى كه با موعظه و نصيحت شروع مى شود، ظلم را سه قسمت نموده و راجع به قسم اول كه شديدترين اقسام آن است، مى فرمايد:

خطبه ى 175: فاما الظلم الذى لا يغفر فالشرك بالله قال الله سبحانه: ''ان الله لا يغفر ان يشرك به''.

اما ظلمى كه بخشيده نمى شود، شرك به خدا است و خدا فرموده است: ''محققا خدا نمى آمرزد كه به او شرك آورند''.

ترغيب و تشويق به دعا

غافر:60: و قال ربكم ادعونى استجب لكم.

پروردگارتان گفته است، مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم.

بقره:186: و اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان.

و اگر بندگانم دربارى من از تو پرسند، من نزديك هستم و چون صاحب دعا مرا بخواند، دعاى او را اجابت مى كنم.

خطبه ى 89: و من سئله اعطاه.

و هر كس كه چيزى از او خواست، عطا فرمود.

در نامه يى كه على "ع" به پسرش نوشته است، يادآور مى شود:

نامه 31: و اعلم ان الذى بيده خزائن السموات و الارض قد اذن لك فى الدعاء و تكفل لك بالاجابه و امرك ان تساله ليعطيك و تسترحمه ليرحمك.

خدايى كه خزانه هاى آسمان و زمين به دست اوست به تو اجازه ى دعا داده و اجابت آن را براى تو ضامن گشته و به تو فرموده كه از او بخواهى تا عطا كند و مهربانى طلبى تا مهربانى كند.

حكمت 427: و لا ليفتح على عبد باب الدعاء و يغلق عنه باب الاجابه.

نمى شود كه خدا بر بنده يى در دعا را بگشايد و در اجابت را بر او ببندد.

نتيجه خوبى و بدى كار انسان به خود او باز مى گردد

اسراء:7: ان احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها.

اگر نيكى كنيد به خويش نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد براى خودتان است.

يونس:23: يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم.

اى مردم سركشى كردن شما به ضرر خودتان است.

و نيز مى فرمايد:

زمر:41: فمن اهتدى فلنفسه و من ضل فانما يضل عليها.

هر كه هدايت يابد براى خويشتن است و هر كه گمراه شود به ضرر خويش گمراه مى شود.

روم:44: من كفر فعليه كفره و من عمل صالحا فلا نفسهم يمهدون.

هر كه كافر شود، زيان كفرش بر خود اوست و كسانى كه عمل شايسته يى انجام دهند براى خودشان آماده مى كنند.

در نامه يى كه على "ع" به قثم بن عباس بن عبدالمطلب حاكم مكه نوشته اند، مى فرمايد:

نامه 33: و لن يفوز بالخير الا عامله و لا يجزى جزاء الشر الا فاعله.

و هرگز به خير و نيكى نرسد مگر نيكوكار و هرگز كيفر بدى نبيند مگر بدكردار.

متاع دنيا چيست و ذخيره آخرت كدام است؟

كهف:46: المال و البنون زينه الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا.

مال و فرزندان زيور زندگى اين دنيا است و كارهاى شايسته ى ماندنى نزد پروردگارت، از نظر پاداش بهتر و اميد آن بيشتر است. خطبه 23: ان المال و البنين حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخره.

همانا مال و فرزندان كشت دنيا و كار شايسته، كشت آخرت است.

كم فروشى نكنيد

اسراء:35: و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تاويلا.

و چون به وزن كردن پرداختيد، پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست وزن كنيد كه اين بهتر و سرانجام آن نيكوتر است.

على "ع" در نامه يى كه به مالك اشتر نوشته است، تذكر مى دهد كه:

نامه 53: وليكن البيع بيعا سمحا بموازين عدل.

داد و ستد بايد آسان و به ترازوهاى بى كم و زياد باشد.

انسان بسيارى از چيزها را نمى داند

چون از پيغمبر اكرم راجع به ''روح'' سوال كردند، اين آيه نازل شد:

اسراء:85 و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اوتيتم من العلم الا قليلا.

از تو درباره ى روح مى پرسند، بگو روح مربوط به پروردگار من است و شما جز اندكى از علم، داده نشده ايد.

در ذيل آيه ى شريفه ى امانت مى فرمايد:

احزاب:72: انه كان ظلوما جهولا.

همانا انسان ستم پيشه و بسيار نادان است.

على "ع" در نامه يى به امام حسن "ع" بعد از آنكه راجع به مبدا و معاد و امتحان خدا سفارش كرده اند، مى فرمايد:

نامه 31: فان اشكل عليك شى ء من ذلك فاحمله على جهالتك به فانك اول ما خلقت جاهلا ثم علمت و ما اكثر ما تجهل من الامور و يتحير فيه رايك و يضل فيه بصرك ثم تبصره بعد ذلك.

پس اگر چيزى از اين مطالب بر تو مشكل شد، آن را بر نادانى خود حمل كن زيرا تو در ابتداى آفرينشت نادان بودى و سپس دانش آموختى و چه بسيار است آنچه را كه نمى دانستى و انديشه ات در آن سرگردان و بيناييت، گمراه بود و سپس بينا گشتى.

خداوند براى بعضى دنيا و آخرت را جمع مى كند

قرآن مجيد بعد از آنكه گفتار سربازان غزوه ى احد را نقل مى كند كه آنها دعا مى كردند خدايا قدمهاى ما را استوار كن و بر گروه كافران پيروزمان ساز، مى فرمايد:

آل عمران:148: فاتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخره.

خدا پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت را به آنها داد.

نساء:134: من كان يريد ثواب الدنيا فعندالله ثواب الدنيا و الاخره و كان الله سميعا بصيرا.

هر كس پاداش دنيا را مى خواهد پس پاداش دنيا و آخرت نزد خداست و خدا شنوا و بينا است.

خطبه 23: ان المال و البنين حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخره و قد يجمعها الله لاقوام.

مال و فرزندان متاع دنيا و كار شايسته، متاع آخرت است و گاهى خداوند هر دو را براى گروهى جمع مى كند.

على "ع" در نامه يى به محمد بن ابى بكر چنين مى نويسد:

نامه 27: و اعلموا- عبادالله- ان المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا و اجل الاخره... سكنوا الدنيا بافضل ما سكنت و اكلوها بافضل ما اكلت فحظوا من الدنيا بما حظى به المترفون و اخذوا منها ما اخذه الجبابره المتكبرون ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح... و تيقنوا انهم جيران الله غدا فى اخرتهم لا ترد لهم دعوه و لا ينقص لهم نصيب من لذه. اى بندگان خدا، بدانيد پرهيزگاران دنيا و آخرت را به دست آوردند... در دنيا در بهترين منزل جا گرفتند و نيكوترين خوردنى را خوردند پس از دنيا بهره يى بردند كه مردم خوش گذران بردند و كامى گرفتند كه گردنكشان گرفتند: سپس از دنيا رفتند با توشه يى كه به مقصد مى رساند و تجارتى كه سود دارد... يقين دارند كه فردا در آخرت در جوار خدا هستند، درخواستشان رد نشود و بهره شان از لذت كم نشود.

و نيز در كلمات قصار آن حضرت چنين مى فرمايد:

و ديگر كسى است كه در دنيا براى آخرت كار مى كند. براى او آنچه از دنيا مقدر است، بى آنكه كار كند، مى رسد. پس او هر دو بهره را بدست آورده و هر دو سرا را مالك شده است.

امتحان خداوند از مخلوق مسلم است

عنكبوت:2 و 3: احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم.

مگر اين مردم پنداشته اند، به صرف اينكه گويند ايمان آورديم، رها مى شوند و امتحان نمى شوند، در حالى كه كسانى را كه پيش از ايشان بودند، امتحان كرديم.

على "ع" در نهج البلاغه مى فرمايد:

خطبه 102: ايها الناس ان الله قد اعاذكم من ان يجور عليكم و لميعذكم من ان يبتليكم.

اى مردم... همانا خدا شما را پناه داده است از اينكه بر شما ستم كند، ولى پناه نداده از اينكه امتحان كند.

فرستادن پيغمبران براى اتمام حجت است

قرآن بعد از اينكه دوازده نفر از پيغمبران را به نام ياد مى كند، مى فرمايد:

نساء:165: رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجه بعد الرسل.

اينها پيغمبرانى بودند نويدآور و بيم رسان تا مردم را پس از آمدن اين پيغمبران، بر خدا دست آويزى نباشد.

مولى الموحدين نيز در نهج البلاغه مى فرمايد:

خطبه 144: بعث رسله بما خصهم به من وحيه و جعلهم حجه له على خلقه لئلا تجب الحجه لهم يترك الاعذار اليهم.

خداوند پيغمبرانش را با اختصاص وحى، برانگيخت و ايشان را بر مخلوقش، حجت گردانيد تا آنها را بر خدا دستاويزى و عذرى نباشد.

حسرت در قيامت و تقاضاى برگشت به دنيا

قرآن كريم بعد از آنكه به متابعت و پيروى از اوامر خويش دستور مى دهد و از عذاب ناگهانى برحذر مى سازد، مى فرمايد:

زمر:56 -58: ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله و ان كنت لمن الساخرين... او تقول حين ترى العذاب لو ان لى كره فاكون من المحسنين.

تا، كسى نگويد دريغا از آنچه من درباره ى خدا كوتاهى كردم و از مسخره كنان بودم... يا هنگامى كه عذاب را ببيند بگويد: اى كاش براى من بازگشتى بود تا از نيكوكاران مى شدم.

على "ع" در نامه يى به يكى از عمالش مى نويسد:

نامه 41: فكانك قد بلغت المدى و دفنت تحت الثرى و عرضت عليك اعمالك بالمحل الذى ينارى الظالم فيه بالحسره و يتمنى المضيع فيه الرجعه.

به آن ماند كه تو به آخرت رسيده يى و زير خاك پنهان گشته يى و كردارت به تو نمايانده شده است در جايى كه ستمگر به صداى بلند، دريغ مى گويد و تبهكار آرزوى برگشت به دنيا مى كند.

نيكى را به نيكى بهتر تلافى كنيد

نساء:86: و اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها ان الله كان على كل شى ء حسيبا.

چون شما را درود گفتند، درودى بهتر از آن بگوييد يا همان درود را بازگوييد همانا خدا همه چيز را حسابگر است.

حكمت 59: اذا حييت بتحيه فحى باحسن منها و اذا اسديت اليك يد فكافئها بما يربى عليها و الفضل مع ذلك للبادى.

چون كسى به تو درود فرستد، درودى بهتر از آن فرست و هر گاه دستى سويت دراز شد، آن را به زيادتر پاداش ده، چرا كه فضيلت براى كسى است كه ابتدا كرده است.

تا مردم بد نشوند نعمت خدا از آنها بر نمى گردد

رعد:11 ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم.

و خدا نعمتى را كه نزد گروهى هست، تغيير نمى دهد تا آنچه را در ضميرشان هست ، تغيير دهند.

خطبه 177: و ايم الله ما كان قوم قط فى غض نعمه من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها.

سوگند به خدا هرگز قومى در فراخى نعمت و خوشى نبوده اند كه از ايشان گرفته شده باشد مگر بر اثر گناهانى كه مرتكب شده اند.

خوف و رجاب با هم پسنديده است

اسراء:56: اولئك الذين يدعون يبتغون الى ربهم الوسيله ايهم اقرب و يرجون رحمته و يخافون عذابه... قرآن مجيد، مردمى را كه: ''به رحمت خدا اميدوارند و از عذابش بيم دارند'' مى ستايد و هم چنين در ضمن ستايش خانواده ى زكريا مى فرمايد:

انبياء:90: و يدعوننا رغبا و رهبا.

و ما را با اميد و بيم مى خوانند.

على "ع" در خطبه ى ''همام'' و ضمن بيان صفات متقين مى فرمايد:

خطبه 184: و لولا الاجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.

و اگر نبود اجلى كه خدا بر ايشان تعيين فرموده از شوق ثواب و بيم عذاب، چشم بر هم زدنى جان در بدنشان قرار نمى گرفت.

و نيز در خطبه يى كه در طلب باران بيان نموده اند،مى فرمايند:

خطبه 143: اللهم انا خرجنا اليك... راغبين فى رحمتك و راجين فضل نعمتك و خائفين من عذابك و نقمتك.

رو به سوى تو آورده ايم در حالى كه خواهان رحمتت و اميدوار به زيادى نعمتت و بيمناك از خشمت مى باشيم.

در تنگدستى صدقه دهيد

طلاق:7: و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتاه الله لا يكلف الله نفسا الا ما اتاها سيجعل الله بعد عسر يسرا.

و هر كه روزى او تنگ باشد، بايد از آنچه خدا به او داده است انفاق كند. خدا، هيچكس را بيش از آنچه به او داده، مكلف نمى كند. خدا از پس سختى آسانى قرار مى دهد.

حكمت 132: استنزلوا الرزق بالصدقه و من ايقن بالخلف جاد بالعطيه.

روزى را به وسيله صدقه طلب كنيد و كسى كه به گرفتن عوض باور داشته باشد به بخشش جوانمردى كند. حكمت 250: اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقه.

چون تنگدست گشتيد به وسيله ى صدقه دادن با خدا معامله كنيد.

هر كسى در گرو اعمال خويش است

طور:21: كل امرى ء بما كسب رهين.

هر كسى در گرو كارى است كه انجام داده است.

خطبه 232: فانكم مرتهنون بما اسلفتم و مدينون بما قدمتم.

شما در گرو آنچه پيش فرستاده ايد، مى باشيد و به خاطر آنها مجازات مى شويد.

بيان:

شيخ توسى در بيان آيه ى فوق مى فرمايد: ''با هر انسانى طبق آنچه عملش استحقاق دارد، معامله مى شود، اگر طاعت انجام داده است، پاداش مى بيند و اگر گناه كرده، مجازات مى شود و هيچكس به گناه ديگرى مواخذه نمى شود و همچنان كه گروگان نزد مرتهن [ 88 ] حبس مى شود تا آنچه لازم است،راهن [ 89 ] بپردازد و سپس گروگان آزاد مى شود، انسان هم در مقابل اعمالش محبوس است تا زمانى كه معلوم شود آن اعمال را طورى كه لازم بوده، انجام داده است آن گاه خلاص مى شود و گرنه گرفتار مى گردد.'' [ 90 ]

نعمتهاى خدا از اندازه خارج است

خداوند پس از آنكه مقدارى از نعمتهاى خويش را از قبيل خلقت زمين و آسمان و باران و دريا و ميوه ها تذكر مى دهد، مى فرمايد: ابراهيم:34: و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها.

و اگر بخواهيد نعمت خدا را بشماريد، نمى توانيد آن را شماره كنيد.

و نيز در سوره ى نحل "آيه ى 18" نعمتهاى بيشترى را متذكر مى شود و سپس همين جمله را تكرار مى كند.

در ابتداى نهج البلاغه مذكور است:

خطبه 1: و لا يحصى نعماءه العادون.

و شماره كنندگان، نعمتهاى او را شماره نتوانند كرد.

خداوند بر انسان سختگيرى نكرده است

قرآن مجيد بعد از آنكه راجع به معاف بودن مريض و مسافر از گرفتن روزه دستور داده مى فرمايد:

بقره:185: يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر.

خدا براى شما آسانى مى خواهد و مشقت و سختى نمى خواهد.

حج:78: و ما جعل عليكم فى الدين من حرج.

خدا براى شما سختى و مشقتى در دين قرار نداده است.

على "ع" در هنگام مراجعت از جنگ صفين ضمن جوابى كه به مرد شامى داده است، مى فرمايد:

حكمت 75: ان الله سبحانه... كلف يسيرا و لم يكلف عسيرا.

خداوند به كار آسان تكليف كرده و به كار دشوار دستور نداده است.

تنها خردمندان پند مى پذيرند

خداوند در ذيل بسيارى از آياتى كه نعمتهاى خود را شرح مى دهد، مى فرمايد:

رعد:4: ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون. همانا در آنچه ذكر شد، نشانه ها و عبرتهايى براى گروه خردمندان است.

در سوره ى روم بعد از آنكه براى كسانى كه براى خدا شريك قرار مى دهند، مثالى مى زند، مى فرمايد:

روم:28: كذلك نفصل الايات لقوم يعقلون.

اين آيه ها را براى گروهى كه خرد دارند، شرح مى دهيم.

على "ع" در خطبه يى كه مزاياى اسلام را شرح مى دهد، مى فرمايد:

خطبه 105: فجعله "الاسلام"... فهما لمن عقل و لبا لمن تدبر.

دين اسلام باعث فهم است، براى كسى كه خرد خود را به كار اندازد و موجب عقل و خرد است، براى كسى كه تفكر و انديشه نمايد.

و بعد از آن راجع به مردن مى فرمايد:

خطبه 230: فكفى واعظا بموتى.

و مرگ براى پند دادن خردمند، كافى است.

مرگ مى رسد و انسان در غفلت است

انبياء:1: اقترب للناس حسابهم و هم فى غفله معرضون.

وقت حساب دادن مردم نزديك شد و آنها در حالت بى خبرى روى گردانند.

على "ع" بعد از آنكه بندگان خدا را از فريب شيطان و انجام گناه به اميد توبه بر حذر مى دارد، مى فرمايد:

خطبه 63: و الشيطان موكل به... حتى تهجم منيته عليه اغفل ما يكون عنها.

تا اينكه نا گاه مرگ بر او حمله كند در حالتى كه از آن بسيار غافل باشد.

فرار از جهاد سودى ندارد

قرآن مجيد درباره كسانى كه نسبت به رفتن به جنگ بهانه جويى كرده و مى خواستند فرار كنند، مى فرمايد:

احزاب:16 و 17: قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لا تمتعون الا قليلا قل من ذا الذى يعصمكم من الله ان اراد بكم سوءا او اراد بكم رحمه...

بگو اگر از مردن يا كشته شدن فرار كنيد، فرار كردن سودتان ندهد و در اين صورت جز مدت كمى برخوردار نخواهيد شد. بگو كيست كه شما را در برابر خدا، اگر محنتى و يا رحمتى برايتان بخواهد، نگه مى دارد؟

على "ع" ضمن كلامى كه اصحابش را به جهاد ترغيب مى كند، مى فرمايد:

خطبه 124: و ايم الله لئن فررتم من سيف العاجله لا تسلموا من سيف الاخره... ان فى الفرار موجده الله و الذل اللازم و العار الباقى و ان الفار لغير مزيد فى عمره و لا محجوز بينه و بين يومه.

سوگند به خدا اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت به سلامت نمى مانيد... همانا فرار از جنگ سبب خشم خدا و ذلت و بيچارگى و ننگ هميشگى است و به عمر فرار كننده افزوده نمى شود و فرار مانع از مرگش نمى گردد.

در خرج كردن ميانه روى كنيد

قرآن كريم ضمن بيان صفات بندگان حقيقى خدا مى فرمايد:

فرقان:67: والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.

و كسانى هستند كه چون خرج كنند، اسراف نكنند و بخل نورزند و ميان اين دو معتدل باشند.

حكمت 32: كن سمحا و لا تكن مبذرا و كن مقدرا و لا تكن مقترا.

بخشنده باش ولى نه به حد اسراف و ميانه رو باش و سخت گير مباش.

رفتار و گفتار انسان بر ضميرش گواهى مى دهد

قرآن مجيد درباره منافقين كه خلاف آنچه در دل داشتند به زبان مى آوردند، خطاب به پيغمبر اكرم مى فرمايد:

محمد:30: فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنهم فى لحن القول.

آنها را به وجناتشان شناختى و آهنگ گفتارشان مى توانى بشناسى.

حكمت 25: ما اضمر احد شيئا الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه.

كسى چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر آنكه در سخنان بى انديشه و پرده هاى رخسارش هويدا مى گردد.

در راه خدا از سرزنش باك نداشته باش

قرآن حكيم در ستايش قومى مى فرمايد:

مائده:54: فسوف ياتى الله بقوم... يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومه لائم.

در راه خدا كارزار كنند و از ملامت ملامتگران نهراسند.

على "ع" به پسر ارجمندش امام حسن "ع" مى نويسد:

نامه 31: و جاهد فى الله حق جهاده و لا تاخذك فى الله لومه لائم.

در راه خدا جهاد كن، جهادى كه شايسته ى اوست و در راه خدا از سرزنش ملامتگر باك نداشته باش.

منت گذاشتن احسان را باطل مى كند

بقره:264: يا ايها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى.

شما كه ايمان داريد صدقه هاى خويش را با منت و اذيت باطل نكنيد.

در نامه يى كه على "ع" به مالك اشتر نوشته، تذكر داده است: نامه 53: و اياك و المن على رعيتك باحسانك... فان المن يبطل الاحسان...

بپرهيز از اينكه به احسانى كه مى كنى بر رعيتت منت گذارى... زيرا منت گذاشتن احسان را باطل مى كند.

دليل زنده شدن پس از مرگ

قرآن مبين در پاسخ به اشكال فردى كه استخوان پوسيده ى انسانى را نزد پيغمبر اكرم آورد و گفت كه چگونه ممكن ست اين دوباره زنده شود، مى فرمايد:

يس:78 و 79: و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يجيى العظام و هى رميم؟ قل يحيها الذى انشاها اول مره.

براى ما مثلى مى زند در حالى كه خلقت خويش را از ياد برده است: مى گويد چه كسى استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند، بگو: همان كه دفعه ى اول آن را ايجاد كرده است، زنده اش مى كند.

حكمت 121: و عجبت لمن انكر النشاه الاخرى و هو يرى النشاه الاولى.

و شگفت دارم از كسى كه خلقت ديگر را انكار مى كند و حال آنكه خلقت اول را مى بيند.

بيان:

خداوند در ابتدا انسان را از كتم عدم بوجود مى آورد و پس از آنكه مدتى زندگى كرد، بدن ظاهريش را معدوم مى كند و از بين مى برد. بار دوم طبق قانون معاد جسمانى، او را زنده مى كند و به ظاهر زندگى اول بر مى گرداند. اگر انسان خلقت اول خويش را از ياد ببرد و نسبت به آن غافل باشد، زنده شدن پس از مرگ را مستبعد مى شمرد و بلكه منكر مى شود و مى گويد چگونه ممكن است استخوانهاى پوسيده و بدن خاك شده انسان زنده شود و به حالت اول بر گردد؟

قرآن مجيد، اين اشكال را نقل مى كند و جوابش را كه همان تذكر به خلقت اول است، بيان مى كند. چگونه ممكن است انسان متذكر باشد كه قدرتى خارج از تصور انسان به ايجاد معدوم صرف، تعلق گرفت و انسانى ايجاد كرد و اكنون همان قدرت از ايجاد دوباره ى آن عاجز باشد، در صورتى كه از بديهيات اوليه به شمار مى رود: ''چونكه صد آمد نود هم پيش ماست'' و خلقت دوباره به مراتب آسانتر از خلقت اول است.

البته اين سنجش و قياس نسبت به قدرت محدود مخلوق و ممكن است كه خلقت دوم را آسان تر نام مى نهد و گرنه نسبت به قدرت نامحدود و بى پايان ذات بارى آسان و آسان تر معنى ندارد و به ملاحظه ى همين سنجش و قياس است كه قرآن مجيد در آيه ى ديگرى كلمه ''اهون'' به كار برده و فرموده است:

روم:27: و هو الذى يبدو الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه...

اوست كه مخلوق را ايجاد كرده و سپس آن را بر مى گرداند و برگردانيدن براى او آسانتر است.

اگر خدا دست انسان را نگيرد به گناه مى گرايد

قرآن حكيم از قول حضرت يوسف "ع" نقل مى كند:

يوسف:53: ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى.

همانا ضمير انسانى پيوسته به گناه فرمان مى دهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند.

على "ع" نيز به نماينده ى خويش- مالك اشتر- طى نامه يى امر مى فرمايد:

نامه 53: و امره ان يكسر نفسه عند الشهوات و يزعمها عند الجمعات فان النفس اماره بالسوء الا ما رحم الله.

هنگام شهوات، نفس خود را فرونشان و هنگام سركشى ها بازش دار زيرا نفس به گناه فرمان مى دهد مگر آن را كه خدا رحم كند.

اولين سفارش پدر به پسر نهى از شرك است

قرآن عظيم، وصاياى حضرت لقمان را به پسرش ياد آور شده، مى فرمايد:

لقمان:12: و اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه يا بنى لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم. و آن دم كه لقمان به پسر خويش كه پندش مى داد، گفت: پسركم به خدا شرك نياور كه شرك ستمى بزرگ است.

على "ع" هنگامى كه از ضربت شمشير ابن ملجم ملعون در بستر خوابيده بود و اندكى بعد بدرود حيات گفت، به فرزندانش املا فرمود:

نامه 23: وصيتى لكم ان لا تشركوا بالله شيئا.

سفارش من به شما اين است كه چيزى را شريك خدا نسازيد.

و نيز در خطابه يى كه در همان حال احتضار بيان مى نمود، فرموده است:

خطبه 149: اما وصيتى فالله لا تشركوا به شيئا.

اما سفارش من به شما درباره خدا است كه چيزى را شريك او قرار ندهيد.