بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه

آیت الله العظمی حسين نوري همداني

- ۷ -


کنيزان و غلامان خلفا

يکي از ارقام بزرگ سوء استفاده هاي خلفا و فرمانروايان فاسد و خيانتکار از بيت المال مسلمانان خريد و تهيه کنيزان و غلامان فراوان بوده است که غالباً مقاصد شوم شهوي و حيواني آنها را فراهم مي کردند و در توسعه عياشي و خوشگذراني خليفه مي کوشيده اند و گاهي به جايي مي رسيده اند که تمام وقت خلفا را به خود و عشوه گري ها مشغول مي ساختند .

مسئله برده يکي از موضوعات اسلامي است زيرا در موارد زيادي مسئله برده به چشم مي خورد . ولي اين حقيقت پوشيده نيست که اسلام طرفدار جدي الغاء بردگي است آن هم با يک نحوه مخصوص به خود که در جهان بي نظير است . اما ممکن است اين سئوال پيش آيد که چرا اسلام يکباره بردگي را همانند ساير محارم تحريم نکرد تا اصولاً چنين اسراف بزرگي براي خلفا و عياشان پيش نيايد ؟

براي تکميل بحث ، بطور خلاصه و فشرده فلسفه اسلام را در مورد الغاء بردگي مورد بررسي قرار مي دهيم .

در آغاز پيدايش اسلام ، يکي از سرمايه هاي مهم سرمايه داران و فئودالها ، بردگان بودند و از اين راه سودهاي کلاني نصيب آدم فروشان قدرتمند مي گشت . اسلام در بدو ظهور با ضعف عده و عده مواجه است و با نرمش و احتياط در جامعه رخنه مي کند . اگر بنا مي شد تحريم معاملات بردگان و الغاء آن را اعلام کند در واقع ضربه مهلکي به منافع سرمايه داران وارد مي ساخت و آنها هم براي دفاع از منافع خود عکس العمل شديدي نشان مي دادند و با تمام نيرو و امکانات خود براي درهم کوبيدن اسلام جوان و پيامبر اسلام مي کوشيدند و در نتيجه اسلام از هدف اصلي خود باز مي ماند . از اين رو اسلام با يک تاکتيک مخصوص و مرموز براي آزادي بردگان استفاده کرد که در کتب فقهي محفوظ است و بايد گفت اسلام ذاتاً با مسئله بردگي مخالف است منتها در اجراي قانون تحريم و الغاء آن خشونت بکار نبرده و با احتياط تمام همانند کل مشکلات ديگر ، اين مسئله را نيز پشت سر گذاشته است .

امريکا چنديين قرن پس از اسلام به طور جدي و قاطعانه فرمان الغاء بردگي را صادر کرد و به عنوان يک مسئله حياتي پاي آن ايستاد اما اين مطلب براي آمريکا خيلي گران تمام شد و چندين سال يک جنگ خونين داخلي در امريکا ادامه داشت و زيانهاي فراوان به بار آورد . علت اصلي آن به اين خاطر بود که دولت آمريکا با مخالفت شديد سرمايه داران و کمپاني هاي بردگي روبرو بود . در طي اين مدت چندين هزار کشته به جاي ماند و اين رشته آن قدر به درازا کشيد که يکي از رؤساي معروف جمهوري به نام ( آبراهم لينکلن ) جان خود را در اين را ه از دست داد . وقتي پي آمد تحريم آمريکا با آنکه تمام امکانات مادي و نيروهاي نظامي و پليس دولت پشتوانه آن بود اين قدر نکبت بار و خشونت آميز باشد انسان نتيجه مي گيرد که تاکتيک اسلام براي الغاء بردگي ستودني و عقلايي بوده و تعليم افراد را محترم شمرده و سپس راه هاي مختلف آزادي آنها را گوشزد فرموده است . مثلاً براي اداء کفارات – روزه – حج – ظهار – نذر آزادي بردگان را مجزي دانست و با اجراء يک قرارداد و مکاتبه برده با تحويل مبلغي پول از درآمد خود آزاد مي شد و با قرار مالک پس از مرگ هم يک راه آزادي برده بود که آن را قانون مدبر گويند .

قانون استيلاد يکي از راه هاي آزادي بردگان است به اين صورت که وقتي کنيز از مالک بچه دار شود مادر جبراً آزاد مي شود.

اسلام يک سهم از 8 سهم مصرف زکات ، رقم بزرگ درآمد بيت المال را ، خريد بردگان و آزادي آنها قرار داده که با اجراي همين قانون دولت مي توانست يک باره تمام بردگان را خريداري کرده و آزاد سازد . راه ديگر اسلام که مربوط به مومنين و مسلمانان مطيع فرمان خدا است و ات ارتقاي معنوي و تقرب به درگاه خداوند و رهايي از دوزخ بود که با آزاد ساختن بردگان در راه خدا مي توانستند اين رهايي را کسب کنند . که معروف است پيشواي بزرگ اسلام حضرت علي عليه السلام با درآمد شخصي خود هزار بنده خريد و در راه خدا آزاد ساخت . بايد توجه داشت که طرح اسلام براي الغاء بردگي به طور تدريجي آن قدر دقيق و حساب شده بود که اگر بدون مانع نيم قرن عملي مي شدد حتي يک برده بر روي زمين يافت نمي شد ولي افسوس که خلفاي خيانتکار اموي و عباسي براي تأمين تمايلات نفساني و راحتي هاي نامشروع خود در اجراي اين فرمان مقدس اسلام همانند ساير اوامر سازنده ، کوتاهي کردند و به جاي آنکه هدف اسلام را عملي سازند و در آزادي بردگان بکوشند خود پرچم بردگي را بر دوش گرفته و به ترويج و پرورش کنيزکان و غلامان مطلوب پرداختند که البته در پيشگاه وجدان هاي سليم و قضاوت هاي عادلانه ، عمل اين خيانتکاران را نبايد به حساب اسلام و اهداف مقدس آن گذاشت بلکه بايد اين افراد را موانع و سدهاي پولادين اجراي مقررات اسلام عزيز دانست .

درباره سوء استفاده خلفا از مسئله بردگي به چند نکته دقيق بايد توجه کرد

1- تعداد کنيزان و غلامان خلفا

هميشه سيل کنيزان و غلامان مطلوب بدر بار خلفا سرازير بود و مي توان گفت بزرگترين اجتماع بردگان را مي بايست در دربار خلفا و اشراف جستجو کرد نه در بازار برده فروشان . کنيزان و غلامان از راه هاي مختلف به دربار راه پيدا مي کردند يکي از راه ها خريد و تبليغ توسط واسطه ها و دلالان مخصوص اين کار بود . ديگري از راه اهدا است که مي توان گفت اهداي مهمترين راه بوده است چون به اين وسيله افراد به دستگاه تقرب مي يافتند و از اين طريق مشکلات خود را حل مي نمودند . جرجي زيدان مي نويسد : « هر کسي مي خواست به درگاه بزرگي راه يابد و به او تقرب جويد سعي مي کرد افکار و تمايلات آن بزرگ را بدست آورد . اگر مي فهميد طالب شعر و ترانه است برده شاعري مي يافت و به او هديه مي کرد و اگر مي فهميد که طالب زيبايي و رقص و سرور است کنيزک خوش سيمايي که به اين گونه هنرها تربيت شده بود برايش هديه مي برد و اگر دوستدار موسيقي بود کنيز يا غلام نوازنده به دست مي آورد و هديه مي کرد و گاهي براي تقرب بيشتر چندين کنيز و غلام که هر يک هنرهاي مخصوصي داشتند يکجا به بزرگان اهداء مي کردند » .[ 129 ]

البته مسئله اهداء و تجمع بردگان در دربار ريشه قديمي دارد و قبل از اسلام هم رايج بوده چنانکه در دربار يکي از پادشاهان 6 هزار کنيز مي زيسته که بايد براي اطلاع بيشتر به تاريخ آن مراجعه شود .[ 130 ]

وزيران و اميران گاهي براي خوش آمد خلفا و ارتقاء درجات خود بردگاني را به دربار تقديم مي کردند .

ابن طاهر در يک روز 200 پسر و دختر خوش صورت براي متوکل عباسي فرستاد . [ 131 ] در نتيجه درمدت کوتاهي تعداد غلام بچه ها و کنيزان ماهر و در دربار خلفا فراوان مي شد . يعقوب يکي از وزيران خلفاي فاطمي در مصر بود که 800 کنيز همخوابه گردآورده بود .[ 132 ] مسعودي مي نويسد در حرم سراي متوکل عباسي چهار هزار کنيز مي زيست و متوکل با تمام آنها همخوابگي داشت . اميران که اين شور و شوق را در متوکل ديدند از اطراف براي او کنيز مي فرستادند از آن جمله طاهر 400 کنيز براي او فرستاد . بصرالدوله فرمانرواي ميافارقين به عدد روزهاي سال 360 کنيز براي هم خوابگي داشت و تعداد زيادي هم کنيزان نوازنده و آوازه خوان در حرم سراي وي مي زيستند .

در حرم سراي هارون 2 هزار کنيز مي زيستند که تنها 300 نفر آن نوازنده و آوازه خوان بودند .[ 133 ] نگاهداري کنيز به قدري شايع و رايج شده بود که بانوان مقتدر هم براي تجمل و تشريفات خود کنيزان زيادي مي خريدند چنانکه مادر جعفر برمکي تنها 400 کنيز خدمتگزار داشت .

القادر بالله عباسي يک هنگ کنيز داشت که لباس مردانه به اندام آنان پوشانيده بود الحاکم بامرالله خليفه فاطمي در مصر بيش از ده هزار غلام و کنيز داشت خواهر الحاکم بامر الله « السيده الشريفه » نيز 1800 کنيز داشت که 1500 نفر آن دوشيزده بودند و هنگاميکه صلاح الدين ايوبي کاخهاي خلفاي فاطمي را تصرف کرد 12000 کنيز در آن کاخ ها موجود بودند که جز خليفه و فرزندانش اشخاص ديگري با آنها ارتباط نداشتند.[ 134 ]

طنطاوي مي نويسد المقتدر بالله خليفه عباسي 11 هزار خواجه از روم و سودان وارد کرده بود.[ 135 ]

( اخشيد ) فرمانرواي مصر 8000 برده داشت که هر شب دو هزار نفر آنها ناز او پاسداري مي کردند .[ 136 ]

ساير خلفا نيز در خريد و فروش کنيز و غلام شرکت داشتند .

2- قدرت کنيزان

جرجي زيدان مي نويسد : « اين طبيعي است که خوب رويان نيرومند مي شوند زيرا زيبايي خود نيروي بزرگي است و اسلحه آن عشق مي باشد و به همين جهت حلفاي هوشيار کنيزان خوب روي نگاه نمي داشتند و اگر هم براي آنان هديه مي آوردند رد مي کردند ، به خصوص اشخاصي مثل معاويه و منصور و عبدالرحمن داخل که سر سلسله محسوب مي شدند … اما همين که سر سلسله ازميان مي رفتند ، عيش و نوش و خوشگذراني در دستگاه خلفاء شايع مي شد و کار به جايي مي رسيد که خلفاء در عشق کنيزان همه چيز حتي جان خود را فدا مي کردند . چنانکه يزيد بن عبدالملک مرگ حبابه را تاب نياورده و چند روز پس از وي مرد و در زمان حيات نيز تمام کارهاي مملکت اسلام به دست حبابه اداره مي شد . کنيزک ديگري به نام خالدار ( ذاب الخال ) چنان بر عقل هارون چيره شده بود که روزي نزد معشوقه خويش سوگند ياد کرد که هر چه بخواهد به وي مي دهد ، خالدار گفت : ميل دارم حمويه هفت سال تمام فرمانرواي امور لشکري و مالي و کشوري فارس باشد . هارون فوراً فرمان مزبور را امضا کرد و با وليعهد خود شرط کرد که اگر پيش از پايان هفت سال هارون بميرد وليعهد حمويه را تا پايان مدت معزول نسازد .

اگر کنيزکان زيبا بودند و ساز و آوازي مي دانستند به زودي اختيار فرمانروايي را از خليفه مي گرفتند و بزرگان و وزيران که اين را مي دانستند کنيزاني با آن تجهيزات به خلفا تقديم مي کردند و به وسيله آن داراي همه نوع اختيارات مي شدند .

گاه هم اين کنيزان را براي جاسوسي به حرم سرا مي فرستادند . مأمون دسته اي از اين کنيزان جاسوس را به حرمسراهاي مختلف روانه کرده بود ، همين که اين کنيزان داراي فرزند مي شدند طبعاً نفوذشان بيشتر مي شد . چنانکه خيزران مادر هارون پس از آنکه فرزند يافت فرمانرواي ممالک اسلامي شد ».

خليفه در سوگ کنيزک جان مي سپارد

جرجي زيدان درباره يزيد بن عبدالملک مي نويسد : « از خلفاي هرزه اموي يزيد بن عبدالملک است که در سال 105 در گذشت و او را خليفه هرزه مي خواندند . يزيد بعد از عمر بن عبدالعزيز خليفه هرزه مي خواندند . يزيد بعد از عمر بن عبدالعزيز خليفه شد و به راهي برخلاف وي رهسپار شد ، از ميان زنان حرمسرا به دو کنيزک يکي سلامه و ديگر حبابه متوجه شد و تمام اوقات خود را با آنان مي گذرانيد . روزي حبابه اين شعر را براي وي خواند .

ترجمه شعر :

« ميان استخوان هاي سينه و گلو آتش عشق چنان افروخته شده که با هيچ چيز آرام نمي گيرد و خنک نمي شود » .

يزيد از شنيدن اين شعر چنان به هيجان آمد که فرياد کنان به خيال پرواز افتاد ، حبابه گفت نکن ، ما به تو کار داريم اي اميرمومنان ، يزيد گفت نه ، نه به خدا سوگند الآن پرواز مي کنم ، حبابه گفت : مملکت را به دست که سپاري ؟

« يزيد دست حبابه را بوسيد گفت : ملت اسلام و مملکت اسلام را به تو تفويض مي کنم » . روزي يزيد با حبابه براي گردش به اطراف رود اردن حرکت کرد و همين که در بزم باده گساري نشستند و هر دو از باده ناب سرمست شدند يزيد از روي مستي حبه انگوري به طرف حبابه پرت کرد ، دانه انگور در گلوي حبابه ماند و او را خفه کرد . يزيد سه روز تمام لاشه حبابه را بغل گرفته مي بوسيد و گريه مي کرد .

سرانجام به اصرار آن جسد گنديده را پس از سه روز از يزيد جدا کرده به خاک سپردند يزيد با اندوه بسيار به کاخ خود بازگشت و شبي صداي کنيزکي را شنيد که به مناسبت مرگ حبابه اين شعر را مي خواند :

ترجمه شعر : « چگونه از اندوه جان نسپارم که جاي عزيزم را خالي مي بينم » .

يزيد که اين بيت را شنيد بي اختيار شد و به قدري گريست که از حال رفت و در راه  معشوقه اي که در نتيجه شوخي او جان داده بود ، خود نيز جان سپرد . يزيد فقط هفت روز به حال ديوانگي پس از مرگ معشوقه اش زنده بود و برادرش مسلمه در آن يک هفته خليفه را از نظر مردم پنهان مي کرد تا مبادا از جنون عاشقانه وي در فراق معشوقه آگاه شوند » .[ 137 ]

به خاطر کربلا رفتن کنيزک قبر امام حسين عليه السلام را شخم کرد

مرحوم شيخ عباس قمي در ( تتمه المنتهي ) مي نويسد : « ابوالفرج از احمد بن الجعد الوشا روايت کرده است و او از کساني است که ايام متوکل را درک کرده و خراب نمودن قبر مطهر امام حسين عليه السلام را مشاهده نموده است . وي مي گويد که سبب اراده کردن متوکل براي محو آثار قبر شريف آن بود که قبل از خلافت او يکي از مغنيات ، اشعار خود را براي متوکل مي فرستاد که براي او هنگام شرابخواري تغني کنند ، و اين بود تا گاهي که آن پليد به خلافت رسيد ، وقتي نزد آن مغنيه فرستاد که جواري خويش را براي تغني بفرستد گفتند سفر رفته است و اين هنگام ماه شعبان بود و در آن ايام به سفر کربلا رفته بود و چون مراجعت کرد يکي از کنيزکان خود را براي تغني به نزد متوکل فرستاد متوکل از آن جاريه پرسيد که در اين ايام کجا رفته بوديد ؟ گفت با خانم خود به سفر حج رفته بوديم ، متوکل گفت : در ماه شعبان به حج رفته بوديد ؟ جاريه گفت : به زيارت قبر حسين مظلوم عليه السلام ، متوکل از شنيدن اين کلام در غضب شد که کار قبر حسين به جايي رسيده که زيارت او را حج گويند ، پس امر کرد که خانم او را بگرفتند و حبس کردند و اموال او را نيز بگرفت ، پس يکي از اصحاب خود را بنام ديزج کهمرد يهودي بود و به حسب ظاهر در نزد قبر شريف اسلام آورده بود براي شخم و شيار و محو آثار قبر امام حسين عليه السلام و عقوبت کردن زوار حضرت به کربلا روانه کرد . مسعودي نوشته که اين واقعه در سنه (236) دويست و سي و شش بوده ، پس ديزج با عملة بسيار سر قبر شريف رفت و هيچکدام جرئت نکردند که اقدام کنند بر خراب کردن آن موضع شريف . اما ديزج بيلي در دست گرفت واعالي قبر شريف را خراب کرد آنگاه ساير عمله و فعله بر خراب کردن قبر اقدام کردند و بناي قبر مطهر را منهدم ساختند . و ابوالفرج گفته که هيچ کس را جرئت بر اين امر نبود ، ديزج قومي از يهود آورده تا به اين کار شنيع اقدام کردند گفته است که تا دويست جريب از اطراف قبر را شخم کردند و آب بر آن زمين جاري کردند و در اطراف آن زميني به مساحت هر ميل نگاهباناني گماشته بود که هر کس به زيارت قبر منور آيد او را مأخوذ دارند و به نزد او برند تا او را عقوبت کند » .[ 138 ]

3- بهاي کنيزان

خلفاي عياش و ستمگر براي تکميل مجالس بزم و سرور و ارضاي تمايلات نفساني خود ناگزير بودند کنيزکان ماه روي خوش پيکر را به هر قيمتي که باشد خريداري کنند بازرگانان برده فروش هم فرصت را غنيمت مي دانستند و از اين راه سودهاي کلاني بدست مي آوردند و در تجارت بهترين بردگان ممتاز ، در اقصي نقاط دنيا مشغول فعاليت بودند و با تشکيل روابط فعال سيل بردگان را به دربار خلفا و فرمانروايان و رجال اسلامي آن روز سرازير مي کردند . جنگ ها نيز هميشه مولد خوبي براي بردگي اسيران جنگي بود و راه ديگر توليد توليد برده انتخاب غلامان و کنيزکاني براي زناشويي با همديگر و در نتيجه فرزندان اين پدر و مادرهاي برده که خود نيز برده محسوب مي شدند بوده است .

خلفا و رجال آن روز ديوانه وار براي خريد کنيزکان مطلوب خود پول مي پرداختند و لذت    مي بردند و به اين صورت يک سهم بزرگ بيت المال به زيان ملت مسلمان در مرداب شهوت و لذت خلفا فرو مي ريخت .

جرجي زيدان مي نويسد : براي نخستين بار سعيد برادر سليمان عبدالملک کنيزک زيبارويي را بنام زلفا بيک ميليون درهم که تقريباً برابر است با 70 هزار دينار خريداري کرد .[ 139 ]

يکي از مدارک مهم جرجي زيدان کتاب الاغاني تأليف ابوالفرج اصفهاني است . داستان عجيبي را از گشادبازي امين نقل مي کند به اين صورت که جعفر بن هادي کنيزک زيبايي داشت به نام بذل که چون محمد امين آگاه شد نتوانست آرام بگيرد و بر هوس خود سخت پافشاري کرده و از جعفر خواست که آن کنيزک را به او بفروشد . جعفر پيغام داد که قصد فروش ندارد امين که هر مانعي را در سر راه تمايلات نفساني خود با طلا حل مي کرد قيمت کنيز را مرتب بالا برد تا به اينجا که اعلام داشت حاضرم قايق سواري تو را در مقابل بهاي کنيز پر از طلا کنم که با اين کيفيت جعفر راضي به معامله شد . بايد توجه داشت که ارزش آن قايق پر از طلا را به 20 ميليون درهم برابر با يک ميليون دينار تخمين زده اند که با صدق اين وقعه مي توان گفت اين بزرگترين قيمتي بوده که براي خريد يک کنيز پرداخت شده است .[ 140 ]

« هارون الرشيد » کنيزي را بر صد هزار دينار و کنيز ديگري را به 36000 دينار خريداري کرد و پس از آنکه يک شب با او هم بستر شد آن را به فضل برمکي بخشيد .

عون خياط کنيزي داشت که به زيبايي و ادب ممتاز بود روزي نزد هارون نامي از آن کنيز به ميان آمد هارون که آماده چنين حوادثي بود دستور داد تا کنيز را با صاحبش حاضر ساختند کنيزک مورد توجه هارون قرار گرفت در نتيجه پاي قيمت به ميان آمد عون گفت آن را در مقابل 100 هزار دينار طلا معامله مي کنم هارون اين قيمت گزاف را بدون واهمه پذيرفت و فوراً شخص را نزد نخست وزير خود يحيي فرستاد تا او را از اين پيش آمد مهم آگاه کند و در خاتمه خواست که پس از تصويب دستور بدهد که خزانه دار خالد صد هزار دينار را براي خريد کنيز به دربار بفرستد . يحيي صلاح نديد که اين مبلغ گزاف از بيت المال به بهاي کنيزکي پرداخت شود براي آنکه هارون را منصرف کند پيغام فرستاد که من نمي توانم فعلاً اين مبلغ را تهيه کنم هارون از اين حرف يحيي سخت خشمگين شد و فرياد زد در بيت المال من 100 هزار دينار پول نيست مأموري فرستاد و به طور جدي خواست که يحيي مبلغ مذکور را ارسال دارد يحيي چاره اي انديشيد و بلافاصله دستور داد تا دينارها را به درهم تبديل کردند تا بيشتر جلوه کند و سپس به دربار ارسال داشت و دستور داد تا کيسه هاي نقره را در رواقي که هارون هنگام وضوي نماز ظهر از آنجا مي گذرد به طور چشم گيري بچينند وقتي هارون وارد رواق شد کوهي از کيسه هاي روي هم انباشته در مقابل خود ديد با تعجب پرسيد اينها چيست گفتند قربان اينها بهاي کنيزکي است که يحيي ارسال داشته و چون دينار موجود نبوده درهم فرستاد هارون حيله يحيي را دريافت و آن پول ها را در مقابل کنيزک بسيار ديد دستور داد آنها را بنام ( بيت المال عروسي ) به خزانه برگرداندند . اين دلسوزي بسيار کوچک يحيي نسبت به بيت المال يکي از انگيزه هاي سقوط برامکه و کشتار آنان به وسيله هارون شمرده مي شود .[ 141 ]

يزيد بن عبدالملک خليفه اموي « سلامه » کنيزک آوازه خوان را به مبلغ20 هزار دينار به فروش رسيد .

جعفر برمکي کنيزکي را به 40 هزار دينار و اواثق بالله کنيزک خواننده اي را به نام صالحيه به مبلغ ده هزار دينار خريداري کردند .[ 142 ]

4- خواجگان

نگهداري غلامان و کنيزکان در کاخ ها و حرمسراهاي خلفا مشکلات و مخارج سنگيني را به بار مي آورد که از نظر خلفا و رجال آن روز پوشيده نبود و آنان بي پروا بدون توجه به عواقب شوم و نکبت بار آن براي رفع اينگونه مشکلات فرمان مي دادند و اقدام جدي به عمل مي آمد .

مشکل اول مخارج سنگين نگهداري بردگان از قبيل ساختمانها و اطاقهاي مجهز و خوراک هاي مناسب و متنوع لباس و پوشاک گرانقيمت و خصوصاً زينت آلات و وسائل جلوه و آرايش آنها بود که خلفا با سخاوت بيش از حد خود در اين مورد بار آنها را به دوش ملت ستمديده و رنجبر و فقير مسلمان گذاشته بودند تا از دسترنج آنان بيت المال پر شود و سپس براي اينگونه هوسرانيي ها و خودکامگي ها مصرف شود . مشکل دوم وضع روابط غلامان تن پرور با زنان و کنيزکان حرمسرا بود که عاقبت به معاشقه ها و روابط سوء بين آنها مي انجاميد .

خلفا و رجال از اين حقيقت غافل نبودند و از اين رو چاره شومي انديشيدند و آن انديشه خواجه سازي بود که به وقوع پيوست . جرجي زيدان مي نويسد : خلفا و رجال پسران را به جهات بسياري اخته مي کردند از جمله اين بود که غلام پسرها بتوانند آزادانه در حرمسرا بمانند و رابط ميان زنان و مردان باشند … .

اولين خليفه مسلمان که خواجه در حرمسراي خود نگاه داشت يزيد بن معاويه بود و خواجه اي به نام فتح خدمتگزار مخصوص او در حرمسرا بود .

پس از يزيد ساير خلفا و بزرگان نيز خواجه ها را به حرمسرا آوردند در صورتي که مقررات اسلامي به خصوص روايت ابن مظعون عمل اخته کردن را حرام مي شمرد .[ 143 ]

جرجي زيدان در کتاب خود فصلي را درباره دستگاه ها و کارگاه هاي اخته گري و عمل هاي وحشيانه برده فروشان اختصاص داده که سخت تأثر انگيز است او مي نويسد :

بازرگانان که بيشترشان يهودي بودند به اخته کردن بردگان مشغول شدند و بهاي گزافي براي اينگونه خواجه گان تعيين کردند آنها کارگاه ها و دستگاه هاي متعددي براي اخته کردن تأسيس کردند مشهورترين آن مؤسسه وردون در ايالت لورن فرانسه بود تجار يهودي با کمال بي رحمي کودکان را به آن کشتارگاه برده اخته مي کردند و بسياري از آنان زير عمل جراحي مي مردند و آن عده معدودي که زنده مي ماندند به اسپاني برده مي شدند و در آنجا به بهاي گزافي به فروش مي رسيدند و گاه اين خواجگان را مانند اسب و ظروف و جواهرات هديه مي دادند . هر يک از پادشاهان فرنگ که به دوستي با خلفاي اسلامي علاقمند بودند براي آنها خواجه مي فرستادند چنانکه پادشاه بوشلونه ( بارسلن ) و پادشاه طرکونه در موقع تجديد صلح با المستنصر بالله خليفه اندلسي تعداد 20 خواجه صقلبي و بيست قنطار و پوست سمور و اشياي ديگر هديه فرستاد.

شماره خواجگان در دربار خلفا به قدري زياد شد که دسته مخصوصي مانند دسته مماليک و عبيد تشکيل يافت و هرگاه که خليفه براي بيعت و امثال آن جشن مي گرفت دسته هاي مماليک و خواجگان را به عنوان تجمل نمايش مي دادند . « المقتدر » خليفه عباسي 11 هزار خواجه رومي داشت .[ 144 ]