نگاهي به روش پيامبران و رهبران واقعي اسلام
توجه به
نحوه زندگاني رهبران واقعي اسلام ما را از ابتدا به خوبي با ايدئولوژي رهبري در
اسلام آشنا مي کند و سپس مساوات را مي توان عملاً بين زندگي طبقه حاکم و ملت تماشا
کرد . راستي که بايد با مقايسه زندگاني ساده و بي آلايش رهبران الهي با زندگي
اشرافي و رويايي زمامداران خودسر موجي از نفرت و خشم را به روح آنها نثار کرده و به
راز عقب ماندگي ها و حرمان ها و اختلافات طبقاتي به خوبي آگاه گرديد .
اميرمومنان عليه السلام در يکي از
خطبه هاي شيواي نهج البلاغه نحوه زندگاني پيامبران الهي را به خوبي بررسي کرده و
براي ملت اسلام بازگو فرموده است .
5- توجه به روش پيامبران و رهبران واقعي اسلام
حال به زندگي پيشوايان راستين نگاهي بيفکنيم تا ببينيم که آنان چگونه بوده اند . آنگاه که
زندگي پيامبران و رهبران واقعي را نگاه مي کنيم مي بينيم زندگاني آنان بسيار ساده و
دور از هرگونه تشريفات بوده است . علي عليه السلام روش پيامبران را در خطبه اي چنين
يادآور مي شود .
( رسول الله )
« وَ لَقَد کانَ في رَسولِ اللهِ – صلي الله عَلَيه وَ آلِهِ وَسَلَّمَ – کافٍ لَکَ في الاسْوَهِ ، وَ دَليلٌ لَکَ
عَلي ذَمَ الدُّنيا وَ عَيبِها ، وَ کَثرَهِ مَخازيها وَ مَساويها ، اِذْ قُبضَتْ
عَنهُ اَطرافُها ، وَ وُطِّئَتْ لِغَيرِهِ اَکنافُها ، وَ فُطِمَ عَن رَضاعِها ،
وَزُوِيَ عَن زَخارِفِها » .
( پيامبر اسلام )
« رسول
خدا بس است که از او پيروي کني ، و براي تو در نکوهش و زشتي دنيا و بسياري پستي و
ننگ بودن آن راهنماي خوبي هست ، زيرا وابستگي هاي دنيا از او گرفته شد و براي غير
او آماده گشت ، و از نوشيدن شير دنيا ممنوع و از زيورهاي آن دوري جست » .
( موسي )
« وَ اِنْ شِئْتَ
ثَنَّيُتُ بِمُوسي کَليمِ اللهِ - صَلَّي الله عَلَيه وَ سَلَّم – حيث يَقُولُ: « رَبِّ إنّي لِما اَنزَلتض
اِلَّي مِنْ خَيرٍ فَقيرٌ » . وَ اللهِ ، مَا سَألَهُ اِلاّ خُبْزاً يَأکُلُهُ ،
لانَّهُ يَأکُلُ بَقلَه الأرضِ ، وَ لَقَد کانَتْ خُضْرَهُ البَقْلِ تُري مِنْ
شَفيفِ صِفاقِ بَطْنِهِ ، لِهُزالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ » .
( حضرت موسي )
« و اگر
مي خواهي درباره موسي عليه السلام دوست خدا نيز بگويم ، آنجا که موسي عليه السلام
مي گويد : « معبودا ، من به نيکي هايي که تو براي منم فرستاده اي نيازمندم » . به
خداي بزرگ سوگند ! موسي از خدا جز ناني را که بخورد نخواسته است ، زيرا وي گياه
زمين را مي خورد ، به گونه اي که از لاغري و کمي گوشت بدنش سبزي گياه از نازکي پوست
شکمش ديده مي شد ».
( داود )
« وَ إنْ شِئْتُ
ثَلَّثْتُ بِداووَد –
صلي الله عَلَيه وَ سَلَّم – صاحبِ الْمَزاميرِ وقارِي ء اَهلِ الجنَّهِ
فَلَقَد کانَ يَعمَلُ سَفائِفَ الخُوصِ بِيَدِهِ ، وَ يَقُولُ لِجُلَسائِهِ :
أَيَّکُمُ يَکْفيني بَيْعَها ! وَ يَأکُلُ قُرصَ الشَّعيرِ مِنْ ثَمَنِها » .
( حضرت
داوود )
« و اگر مي خواهي براي سومين بار
از داوود عليه السلام بگويم ، که صاحب مزمارها و خواننده بهشت است ، او زنبيل هايي
از ليف خرما با دست خويش مي بافت ، و به همنشينانش مي گفت : کداميک از شما در فروش
اين زنبيل ها مرا کمک مي کنيد ؟ و از پول ان زنبيل ها نان جوين مي خورد » .
( عيسي )
« وَ إنْ
شِئْتَ قُلْتُ في عيسي بْنِ مَريَمَ عليه السلام ، فَلَقَد کانَ يَتَوَسَّدُ
الْحَجَرَ ، وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ ، وَ يَأکُلُ الْجَشَبَ ، وَ کان ادامُهُ
الْجُوعَ وَ سِراجُهُ بِاللَّيلِ القَمَرَ ، وَ ظِلالُهُ في الشّتاءِ مَشارقَ
الأرضِ وَ مَغاربَها ، وَفا کِهَتُهُ وَ رَيحانُهُ ما تُنْبِتُ الأرضُ لِلْبَهائِم
، وَ لَم تَکُنْ لَهُ زَوجَهٌ تَفْتِنُهُ وَ لا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ ، وَ لا مالٌ
يَلْفِتُهُ ، وَ لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ . دابَّتُهُ رِجْلاهُ ، وَ خادِمُهُ يَداهُ !
» .
( حضرت
عيسي )
« و اگر
مي خواهي درباره عيسي بن مريم عليه السلام بگويم ، بالش او سنگ بود ، و لباس زبر و
خشن مي پوشيد و خوراک سخت مي خورد و خورشت او گرسنگي ، و چراغ شب وي ماه و سايبان
زمستانش شرق و غرب زمين بود ، و ميوه ها و گل هاي او آن بود که در زمين براي
چارپايان مي روئيد . نه زني داشت که او را به خود مشغول دارد و نه فرزندي که او را
اندوهگين سازد و نه ثروتي که توجهش را به خود جلب کند ، و نه طعمي داشت که او را
خوار سازد . مرکب او دو پاي وي و خدمتکار او دو دست وي بود ! » .
( الرسول
الاعظم )
« فَتَأَسّض بِنَبِيِّکَ الأطْيَبِ الاَطهَرِ ،
صَلَّي الله عَلَيه وَ آله ، فَاِنَّ فيه أسوَهً لِمَنْ تَأَسّي ، وَ عَزاءً لِمَن
تَعَزَّي ، وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلي الله الْمُتَأَسّي بِنَبِيّهِ ، وَ
الْمُقْتَصُّ لاَ ثَرهِ ، قَضَمَ الدُّنيا قَضماً ، وَ لَم يُعِرْها طَرفاً ،
اَهضَمُ اَهلِ الدُّنيا کَشْحاً ، وَ أَخْمَصُهُم مِنَ الدَّنيا بَطناً ، عُرِضَتْ
عَلَيهِ الدُّينا فَأبي اَنْ يَقبَلَها ، وَ عَلِمَ أنَّ اللهِ سُبحانه اَبْغَضَ
شَيئاً فَاَبْغَضَهُ ، وَ حقَّرَ شَيئاً فَحَقَّرَهُ ، وَ صَغَّرَ شَيئاً
فَصَغَّرَهُ ، وَ لَو لَم يَکُنْ فينا إِلاَّ حُبُّنا ما اَبْغَضَ الله وَ رَسولُهُ
، وَ تَعْظيمُنا ما صَغَّرَ الله وَ رَسولُهُ ، لَکَفي بِهِ شِقاقاً للهِ ، وَ
مُحادَّهً عَن اَمرِ اللهِ ، وَ لَقَد کانَ – صلي الله عليه و آله و سَلَّم – يأکلُ عَلَي الارضِ ، وَ يَجلِسُ جَلسَهَ
العَبْدِ ، وَ يَخصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ ، وَ يَرقَعُ بِيَدِهِ ثُوبَهُ ، وَ
يَرکَبُ الحِمارَ الْعارِيَ وَ يُرْدِفَ خَلفَهُ ، وَ يَکُونُ السِّتْرُ عَلي باب
بَيتِهِ فَتَکُونُ فيه التّصاويرُ ، فَيَقُولُ : « يا فُلانَهُ –
لا حدي أزواجه –
غيبيه عَنّي ، فَاِنَّي اِذا نَظَرتُ اِلَيهِ ذَکَرتُ الدُّنيا وَ زَخارِفَها »
فَأعرَضَ عَن الدَّنيا بِقَلبِهِ ، وَ أماتَ ذِکرَها مِن نَفسِهِ ، وَ أحَبَّ اَنْ
تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِکَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشاً وَ لا يَعْقِدَها
قَراراً ، وَ لا يَرجُوَ فيها مَقاماً ، فَأخْرَجَها مِنَ النَّفسِ ، وَ أشْخَصَها
عَنِ القَلب ، وَ غَيَّبَها عَنِ البَصَر ، وَ کَذالِکَ مَن اَبغَضَ شَيئاً اَبغَضَ
اَنْ يَنظُرَ الَيهِ وَ أنْ يُذْکُرَ عِندَهُ » .[
122 ]
( پيامبر
بزرگ اسلام )
« پس از
پيامبر نيکو و پاکت پيروي کن . زيرا در او براي پيروي کنندگان وسيله پيروي و براي
دلبستگان وسيله دلبستگي وجود دارد . و محبوب ترين بندگان نزد خدا آن کس است که از
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم دنيا را آن گونه خورد که با نوک دندان
بخورد و دنيا را به گوشه چشمي نگاه نکرد .
گرسنه
ترين مردم دنيا و شکم تهي ترين آنان بود ، دنيا به او پيشنهاد شد ، ولي از پذيرفتن
آن خودداري کرد ، آن گاه که دانست خداوند به چيزي خشمگين است ، او نيز آن را پست و
کوچک انگاشت ، و اگر در ما جز دوستي آنچه را که خدا و رسولش کوچک انگاشته اند نبود
، همين مقدار دشمني با خداوند و سرپيچي از فرمان او کافي بود . او بر روي زمين مي
نشست و غذا مي خورد ، و همانند بندگان مي نشست ، و کفشش را با دست خود وصله مي زد ،
و پوشا کش را با دست خود پينه مي کرد ، بر الاغ برهنه و بي پالان سوار مي شد و کسي
را نيز به دنبال خود سوار مي کرد ، پرده اي بر در خانه اش بود که نقش هايي در آن
بود ، به يکي از زنانش فرمود : « اي فلاني ! آن را از ديدگان من به دور انداز زيرا
آنگاه که من به سوي آن نظر افکنم به ياد دنيا و زيورهاي آن مي افتم » .
پس از دنيا به دل دوري جست و ياد آن را در جان کشت ، و دوست داشت زيبايي
هاي آن از ديدگانش پنهان باشد ، تا هرگز از دنيا لباس فاخر نگيرد ، و آن را جاي
آرام نپندارد و تا در آن اميد و آرامش نداشته باشد ، پس دنيا را از جان خود بيرون
افکنده و از دل به دور انداخت ، و از ديدگان پنهان کرد . مانند کسي که چيزي را دشمن
داشته باشد او نيز دشمن مي داشت که به دنيا نگاه افکند ، و يا نزد او دنيا را به
ياد آورد » .
«وَلَقَد کانَ في
رَسولَ الله - صَلَّي الله عَلَيه وَ آله – ما يَدُلُّک عَلي مَساوي الدُّنيا وَ عُيُوبِها
اِذْجاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنهُ زَخارِفُها مَعَ عَظيم زُلْفَتِهِ
، - فَلْيَنْظُرْ ناظِرٌ بِعَقلِهِ : اَکرَمَ اللهُ مُحَمَّداً بِذالِکَ اَمْ
اَهانَهُ ! فَاِنْ قالَ : اَهانَهُ ، فَقَد کَذَبَ –
وَاللهِ العَظيم –
وَ أتي بِالإفْکِ العَظيم وَ اِنْ قالَ : اَکرَمَهَ ، فَليَعلَمٌ أنَّ اللهَ قَد
أهانَ غَيرَهُ حَيثُ بَسَطَ الدَّنيا لَهُ ، وَزَواها عَن اَقْربِ النَّاسِ مِنهُ ،
فَتَأسّي مُتَأَسّ بِنَبِيه ، وَ اقْتَصَّ أثْرَهُ ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ ، وَ
اِلاّ فَلا يَأمَنِ الهَلَکَه ، فَاِنَّ اللهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صَلَّي الله عَليه
وَ آلِهِ عَلَماً لِلسّاعَهِ ، وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّهِ ، وَ مُنذِراً
بِالعُقُوبَهِ ، خَرَجَ مِنَ الدُّنيا خَميصاً ، وَ وَرَدَ الاخِرَهَ سَليماً ، لَم
يَضَعْ حَجراً عَلي حَجَرِ حَتّي مَضي لِسَبيلِهِ ، وَ أجابَ داعِيَ رَبِّهِ . فَما
اَعظَمَ مِنَّهَ الله عِندَنا حَينَ أنْعَمَ عَلَينا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ ، وَ
قائِداً نَطاً عَقِبَهُ » .[
123 ]
« و در وجود پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آنچه که
تو را در بدي ها و زشتي هاي دنيا راهنما باشد وجود دارد ، زيرا او با آنکه نزد خدا
برتر بود در دنيا گرسنه ماند و با آنکه مقام وي نزد خدا بالاترين مقام ها بود دنيا
از وي دور شد .
پس بيننده بايد در خود انديشه کند
: که آيا خداوند محمد صلي الله عليه و آله وسلم را با اين روش گرامي داشته است يا
آنکه وي را پست گردانده است ؟
پس اگر بگويد :
وي را پست گردانده است – به خداي بزرگ سوگند –
با بهتان بزرگ دروغ گفته است ، و اگر بگويد : محمد صلي الله عليه و آله وسلم را
گرامي داشته است ، پس بايد بداند که خداوند جز او را خوار گردانيده است ، که دنيا
را براي او گشاده کرده و آن را از نزديکترين مردم به خود دور گردانيده است . پس
پيرو بايد از پيامبرش پيروي کند و پيرو نشانه او باشد ، و داخل شود آنجا که پيامبرش
پيروي کند و پيرو نشانه او باشد ، و داخل شود آنجا که پيامبرش داخل مي شود . و
گرنه از نابودي ايمن نخواهد بود ، زيرا خداوند محمد صلي الله عليه و آله وسلم را
نشانه نزديک شدن روز واپسين و نويد دهنده بهشت و بيم دهندة کيفر قرار داده است .
از دنياي
بهره مندي بيرون رفت و به سراي ديگر با سلامت اندرون شد . سنگي را بر روي سنگي
نگذاشت تا آنکه راه خود را سپري کرد ، و نداي پروردگارش را پاسخ گفت .
وه که
احسان خداوند بر ما چه بسيار بزرگ است که با نعمتي چون محمد صلي الله عليه و آله
وسلم پيشينه اي براي ما قرار داده است که از او پيروي کنيم و پيشوايي قرار داده است
تا با گامهاي او گام برداريم ! » .
شرح واژه ها :
( اسوه ) : پيروي راه و روش .
( أکناف ) : جوانب ، پيرامون .
( شفيف ) : رقيق ، نازک ، چيزي که آن طرفش معلوم باشد ، مانند شيشه .
( صفاق ) : پوست داخلي شکم که روي آن پوست ظاهر و پيداي شکم قرار دارد .
( تشذب لحمه ) : جدا بودن گوشت ، کنايه از اندک بودن گوشت .
( سفائف ) : جمع سفيفه ، زنبيل و زنبيل ها .
( ظلال ) : سايبان و مأوي و پناهگاه ، و کسي که پناهگاه او مشرق و مغرب باشد ، او پناهگاهي ندارد .
( قضم ) : خوردن به اطراف دندان .
( تأس ) : پيروي کن .
( أهضم ) : خالي بودن شکم و چسبيدن شکم از شدت گرسنگي .
( کشحا ) : پهلو ، ميان لگن خاصره و استخوان پشت .
( أخمص ) : تهي ترين .
( محادّه ) : دشمني مخالف .
( يخصف ) : وصله مي کرد ، پينه مي زد .
( عادي ) : بي پشتي و بي پالان .
( يردف ) : بر روي مرکب کسي را به دنبال خود سوار مي کرد و دو نفري بر روي يک چارپا مي
نشستند .
( رياش ) : پوشيدني فاخر .
( اشخصها ) : دور گردانيد .
( خاصته ) : اسم فاعل در معني مصدر است ، يعني با خصوصيت و برتري وي نزد پروردگارش .
( زلفته ) : تقرب و نزديکي مقام وي .
( زويت عنه ) : گوشه گرفت ، دور شد .
( علما للساعه ) : يعني : خداوند
برانگيختن محمد را نشانه نزديک شدن قيامت قرار داده است ، چون پيامبري بعد از او
نيست .
( خميصا ) : شکم خالي ، کنايه از لذت بردن از دنيا است .
( نطأعقبه ) : مبالغه در پيروي ،
يعني هر قدم او بر مي دارد ما نيز برداريم و گام در جاي گام او بگذاريم .
فاطمه و حکومت پدر
زندگي نوراني بزرگ دختر پيامبر اسلام بزرگترين سرمشق براي بانوان و دوشيزگاني است که از
موقعيت پدران و همسران و خويشان شخصي خود استفاده مي کنند و حقوق ملي ساير بانوان و
محرومان را ناديده مي گيرند و گمان مي کنند تنها خود سزاوار هرگونه اسراف و اتراف و
خودکامگي در سطح جامعه هستند . فاطمه عليها السلام با اينکه در سايه قدرت و حکومت
پدر و مادر و محبوبيت همسرش مي زيست زندگي ساده و دور از تشريفات داشت . او بخوبي
به فلسفه اسلام و هدف حکومت اسلامي آگاهي داشت و هرگز خيال سوء استفاده از بيت
المال را در سر نپرورانيد و گامي فراتر از زندگاني ساده يک زن مسلمان ننهاد . او
چون خويش را در هاله عصمت نگاهداشته بود و به خوبي مي توانست توده مردم را درک کند
و به فشارها و دردهاي اجتماعي مردم بينديشد گاه بود که حتي خود و فرزندانش را در
سختي قرار مي داد و هر چه داشت به افراد ناتوان جامعه مي بخشيد چنانکه سوره « هل
اتي » شاهد زنده ايست بر يک قسمت از زندگاني انساني او ، همسر و فرزندانش . خانه
فاطمه هيچگاه به روي افراد ملت بسته نشده و هرگز عقده اي براي افراد عادي بوجود
نياورد چون آنها به هر کجاي اين خانه مي نگريستند چيزي فزونتر از خانه سايرين نداشت
که نشان امتياز ظاهري بي جا باشد . فاطمه در محيط خانه آن قدر دستاس کرد که دستهايش
ورم کرده و مجروح شده بود و ان قدر دستاس کرد که دستهايش ورم کرده و مجروح شده بود
. بناچار يک روز حضور پيامبر شرفياب شد و از دشواري زندگي خود گله کرد . رسول خدا
به گريه افتاد سپس فرمود اي فاطمه به خدايي که مرا به حقيقت مبعوث گردانيده در مسجد
( مسجد النبي ) چهارصد مرد مسلمان هستند که در شرايط سختي بسر مي برند آنها نه غذاي
کافي و نه پوشاک و لباس مرتبي دارند اگر ترس از ناپسندي اين عمل نبود آنچه که تو
ميخواستي به تو مي دادم .
اي فاطمه من دوست ندارم که پاداش اين زحمات و رنج هاي تو در خانه علي بن ابيطالب در روز
قيامت به واسطه اينکه تو خدمتگزاري گرفتي در پيشگاه خداوند از تو شکايت کند .
پيامبر خدا با اين سخنان منطقي دخترش را قانع ساخت و در لحظات آخر بخاطر تسلي دل
فاطمه ، او را با يک نحوه تسبيح و ذکر خدا آشنا کرد که از آن پس به عنوان تسبيحات
حضرت زهرا در بيت پيروانش معمول و معروف است و شيعيان آن را به عنوان تعقيب نمازهاي
خود انجام مي دهند و به اين صورت خاطره آن روز زهرا و استقامتش را در برابر فشارهاي
زندگي و ناملايمات آن گرامي و مقدس مي شمرند .
در بازگشت زهرا به خانه اش ، همسر
برومندش اميرمومنان فرمود : فاطمه تو براي تأمين آسايش دنياي خود نزد پيامبر رفتي
ولي خداوند در عوض پاداش اخروي و جاويدان به ما عطا فرمود .[
124 ]
لباس پيامبر
شخصي از نزديک پيامبر اسلام را ملاقات ، و وضع کهنگي لباس پيامبر او را متأثر ساخت با کمال
ميل 12 درهم از مال شخصي خود به پيغمبر داد و خواست که با آن لباس تهيه کند .
پيامبر اسلام آن پول را به علي عليه السلام سپرد و از او خواست تا برايش پيراهني
خريداري کند . علي با آن پول از بازار پيراهني خريد و نزد رسول خدا آورد . پيامبر
نگاهي به آن پيراهن دوخت و فرمود : نه ، اي علي اين پيراهن را نمي پسندم ، آيا
فروشنده حاضر است آن را پس بگيرد ؟ علي فرمود نمي دانم . پيغمبر فرمود شما برويد
سوال کنيد شايد پس بگيرد . علي نزد فروشنده رفت و فرمود پيامبر اسلام اين پيراهن را
نپسنديد زيرا او پيراهني ارزانتر مي خواهد . فروشنده پيراهن را پس گرفت . اين بار
پيامبر با علي به بازار رفتند در بين راه پيامبر کنيزکي را ديد که حيران گوشه ديوار
ايستاده و مي گريد . رسول خدا فرمود چرا گريه مي کني ؟ کنيز گفت اهل خانه به من 4
درهم سپردند تا از بازار چيزي براي آنها خريداري کنم و من در بين آن را گم کرده ام
و اينک مي ترسم به خانه برگردم . رسول خدا فوراً 4 درهم از آن پول ها را به کنيزک
دادند و فرمودند به خانه ات بازگرد رسول خدا راه خود را ادامه داد تا به بازار رسيد
پيراهني ساده به 4 درهم خريداري فرمودند و پس از پوشيدن خداي را ستايش کرد . در حين
مراجعت مرد برهنه اي را ديدند که از مردم مي خواست هر کس مرا بپوشاند خداوند او
را به لباس بهشتي بپوشاند . پيامبر پيراهني که خريده بود از تن بيرون آورد و به آن
سائل برهنه پوشانيد . پيامبر مجدداً به بازار برگشت و اين بار با باقي مانده پول که
4 درهم بود پيراهن مناسب خريداري کرده و به خانه خود بازگشتند .[
125 ]
با مقايسه روش پيامبر در تهيه لباس شخصي خود و روش بعضي زمامداران غاصب که
خود را جانشين پيامبر مي دانستند و براي هر روز خود مدلي زيبا از لباس و پوشاک
گرانقيمت ترتيب داده بودند و براي تسهيل تهيه پوشاک صنايع نساجي را تقويت و بازار
پوشاک بوجود آورده بودند انسان به اين حقيقت مي رسد که تا چه اندازه آنها به اتراف
گراييده و بکلي هدف و ايدئولوژي اسلام را فراموش کرده بودند و به اين صورت زمينه در
برابر سقوط ملت مسلمان فراهم ساختند .
علي در برابر يک ثروتمند
علاء بن زياد حارثي يکي از ياران
علي عليه السلام بود او در بصره سکونت دارد و اکنون بيمار شده و در بستر خوابيده
است علي عليه السلام براي عيادت او به خانه اش وارد شد . زيبايي و گشادگي منزل علاء
و وضع مرتب آن از نظر علي رهبر اسلام پوشيده نماند حضرت از راه دلسوزي و خيرخواهي
ناگزير شد که به علاء هشدار بدهد و او را از عواقب گشادبازي و اتراف که ممکن بود که
در کمين علاء باشد با خبر سازد از اين رو فرمود :
با فراخي اين منزل چه مي کني ؟!
کلام 200[ 126 ]
« ما
کُنتَ تَصْنَعُ بِسِعَهِ هذه الدّارِ في الدُّنيا ؟ وَ اَنتَ اِلَيْها في الآخِرَهِ
کُنتَ اَحْوَجَ ، وَ بَلي إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِها الآخِرَه :
تَقْري
فيها الضَّيْفُ ، وَ تَصِلُ فيها الرَّحِمَ ، وَ تُطْلِعُ مِنها الْحُقُوقَ
مُطالِعَها ، فَاِذا اَنتَ قَدْ بَلَغْتَ بها الآخِرَهَ » .
« تو با
فراخي اين منزل در دنيا چه مي کني ؟ در حالي که تو در روز قيامت به اين خانه
نيازمندتر مي باشي ؟
آري اگر بخواهي باز اين خانه را
در آخرت نيز دارا بشوي آن را از مهمان فزون گردان ، و در آن خويشانت را بازديد کن ،
و حقوق خدا و مردم را آنچه بايد پرداخته شود بپرداز ، در اين صورت است که با اين
خانه پايانت را نيز آماده کرده اي » .
در اينجا
« علاء بن زياد » به اميرالمومنين عليه السلام گفت : « اي امير مومنان ، من از
برادرم ( عاصم ) نزد تو شکايت مي کنم » ، علي عليه السلام فرمود : « او را چه شده
است ؟ » علاء گفت : « او عبا بر تن کرده و خود را از لذت دنيا تهي ساخت » ، علي
فرمود : « او را نزد من بياوريد » ، آنگاه که عاصم را نزد علي عليه السلام آوردند
فرمود ) :
« يا
عُدَيَّ نَفسِهِ لَقَد اسْتَهامَ بِکَ الخَبيثُ ، أَما رَحِمتَ أهْلَکَ وَ وَلَدَکَ
؟ اَتَري اللهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّيّباتِ وَ هُوَ يَکرَهُ اَنْ تَأخُذَها ؟ اَنتَ
اَهْوَنُ عَلي اللهِ مِنْ ذلِکَ ! » .
« اي
دشمن جان خود ! مي بينم که شيطان به درون تو راه يافته است آيا به زن و فرزندت ترحم
نمي کني ؟ آيا مي پنداري که خدايي که خوشي ها را بر تو حلال کرده است بيزار است که
تو از آن بهره مند گردي ؟ تو نزد خدا پست تر از اين مي باشي! » .
« عاصم »
به سخن آمد و گفت : اي اميرمومنان اين تو هستي که در پوشاک خشن و در خوراک سخت مي
باشي ! اميرمومنان در پاسخ فرمود :
« وَ
يْحَکَ إِنَّي لَستُ کانتَ ، إِنَّ الله تَعالي فَرَضَ عَلي أئِمَّهِ الْحَقِّ أنْ
يُقَدِروُا أنفُسَهُم بِضَعَفَهِ النَّاسِ کَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالفَقيرِ فَقْرُهُ
» .[ 127 ]
« واي بر تو ، من همانند تو نيستم
، زيرا خداي بزرگ بر پيشوايان دادگستر واجب کرده است که خود را با ضعيف ترين مردم
بسنجد ، تا مبادا نيازمند از نيازمنديش به درآمده و هلاک گردد » .
اين بود
يک مقايسه کوتاه بين کوتاه بين زندگاني رهبران واقعي ، و خلفاي خودسر اسلامي که
حاوي نکاتي ارزنده و آگاهي بخش براي پژوهندگان متعهد مي باشد .
عواقب شوم اجتماعي اسراف
اسراف و اتراف فرمانروايان و رجال
بزرگ اسلامي بالاخره اثر شوم خود را در اجتماع خواهد گذاشت و به نابودي و انفجار
جامعه کمک خواهد کرد . قرآن مجيد اين حقيقت را در ضمن آيه به خوبي بيان فرموده و به
پيروان خود هشدار داده است : « وَ اَنْفِقُوا في سَبيلِ اللهِ وَ لا تُلْقُوا
بِأَيديکُم اِلي التَّهلُکَهِ » .[
128 ]
« از ثروت خود در راه خدا انفاق کنيد و با دست هاي خود ، خود را به مهلکه و
نابودي نيفکنيد» . از اين آيه قرآن چنين استفاده مي شود که اگر ثروت ملي در راه خدا
و به سود جامعه مصرف نشود سرنوشت آن ملت به هلاکت و سقوط مي انجامد . با توجه به
اين آيه آن همه اسرافها و خودکامگي ها خلفا و رجال اسلامي که به پاره اي از آن ها
اشاره کرديم و ناگزيريم قسمت ديگري از آن ها را بنويسيم ، اگر در راه مصالح ملت
مسلمان و تعليم و تربيت و ارشاد جامعه و پيشرفت اقتصادي و آبادي و عمران سرزمين هاي
اسلامي و رفاه عمومي بکار مي رفت آيا هم اکنون باز هم شاهد اين هلاکت ها و فقر
اقتصادي که گريبان گير ملل عقب افتاده اسلامي شده است بوديم ؟ اگر اين ثروتها در
راه اعتلاء و شکوهمندي مسلمانان صرف مي شد امروز سايه شوم استعمارگران و
استثمارگران بي رحم را بر سر ملل ضعيف مسلمان مي ديديم ؟