بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه

آیت الله العظمی حسين نوري همداني

- ۶ -


نگاهي به روش پيامبران و رهبران واقعي اسلام

توجه به نحوه زندگاني رهبران واقعي اسلام ما را از ابتدا به خوبي با ايدئولوژي رهبري در اسلام آشنا مي کند و سپس مساوات را مي توان عملاً بين زندگي طبقه حاکم و ملت تماشا کرد . راستي که بايد با مقايسه زندگاني ساده و بي آلايش رهبران الهي با زندگي اشرافي و رويايي زمامداران خودسر موجي از نفرت و خشم را به روح آنها نثار کرده و به راز عقب ماندگي ها و حرمان ها و اختلافات طبقاتي به خوبي آگاه گرديد .

اميرمومنان عليه السلام در يکي از خطبه هاي شيواي نهج البلاغه نحوه زندگاني پيامبران الهي را به خوبي بررسي کرده و براي ملت اسلام بازگو فرموده است .

5- توجه به روش پيامبران و رهبران واقعي اسلام

حال به زندگي پيشوايان راستين نگاهي بيفکنيم تا ببينيم که آنان چگونه بوده اند . آنگاه که زندگي پيامبران و رهبران واقعي را نگاه مي کنيم مي بينيم زندگاني آنان بسيار ساده و دور از هرگونه تشريفات بوده است . علي عليه السلام روش پيامبران را در خطبه اي چنين يادآور مي شود .

( رسول الله )

« وَ لَقَد کانَ في رَسولِ اللهِ – صلي الله عَلَيه وَ آلِهِ وَسَلَّمَ – کافٍ لَکَ في الاسْوَهِ ، وَ دَليلٌ لَکَ عَلي ذَمَ الدُّنيا وَ عَيبِها ، وَ کَثرَهِ مَخازيها وَ مَساويها ، اِذْ قُبضَتْ عَنهُ اَطرافُها ، وَ وُطِّئَتْ لِغَيرِهِ اَکنافُها ، وَ فُطِمَ عَن رَضاعِها ، وَزُوِيَ عَن زَخارِفِها » .

( پيامبر اسلام )

« رسول خدا بس است که از او پيروي کني ، و براي تو در نکوهش و زشتي دنيا و بسياري پستي و ننگ بودن آن راهنماي خوبي هست ، زيرا وابستگي هاي دنيا از او گرفته شد و براي غير او آماده گشت ، و از نوشيدن شير دنيا ممنوع و از زيورهاي آن دوري جست » .

( موسي )

« وَ اِنْ شِئْتَ ثَنَّيُتُ بِمُوسي کَليمِ اللهِ - صَلَّي الله عَلَيه وَ سَلَّم – حيث يَقُولُ: « رَبِّ إنّي لِما اَنزَلتض اِلَّي مِنْ خَيرٍ فَقيرٌ » . وَ اللهِ ، مَا سَألَهُ اِلاّ خُبْزاً يَأکُلُهُ ، لانَّهُ يَأکُلُ بَقلَه الأرضِ ، وَ لَقَد کانَتْ خُضْرَهُ البَقْلِ تُري مِنْ شَفيفِ صِفاقِ بَطْنِهِ ، لِهُزالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ » .

( حضرت موسي )

 « و اگر مي خواهي درباره موسي عليه السلام دوست خدا نيز بگويم ، آنجا که موسي عليه السلام مي گويد : « معبودا ، من به نيکي هايي که تو براي منم فرستاده اي نيازمندم » . به خداي  بزرگ سوگند ! موسي از خدا جز ناني را که بخورد نخواسته است ، زيرا وي گياه زمين را مي خورد ، به گونه اي که از لاغري و کمي گوشت بدنش سبزي گياه از نازکي پوست شکمش ديده مي شد ».

( داود )

« وَ إنْ شِئْتُ ثَلَّثْتُ بِداووَد – صلي الله عَلَيه وَ سَلَّم – صاحبِ الْمَزاميرِ وقارِي ء اَهلِ الجنَّهِ فَلَقَد کانَ يَعمَلُ سَفائِفَ الخُوصِ بِيَدِهِ ، وَ يَقُولُ لِجُلَسائِهِ : أَيَّکُمُ يَکْفيني بَيْعَها ! وَ يَأکُلُ قُرصَ الشَّعيرِ مِنْ ثَمَنِها » .

( حضرت داوود )

« و اگر مي خواهي براي سومين بار از داوود عليه السلام بگويم ، که صاحب مزمارها و خواننده بهشت است ، او زنبيل هايي از ليف خرما با دست خويش مي بافت ، و به همنشينانش مي گفت : کداميک از شما در فروش اين زنبيل ها مرا کمک مي کنيد ؟ و از پول ان زنبيل ها نان جوين مي خورد » .

( عيسي )

« وَ إنْ شِئْتَ قُلْتُ في عيسي بْنِ مَريَمَ عليه السلام ، فَلَقَد کانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ ، وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ ، وَ يَأکُلُ الْجَشَبَ ، وَ کان ادامُهُ الْجُوعَ وَ سِراجُهُ بِاللَّيلِ القَمَرَ ، وَ ظِلالُهُ في الشّتاءِ مَشارقَ الأرضِ وَ مَغاربَها ، وَفا کِهَتُهُ وَ رَيحانُهُ ما تُنْبِتُ الأرضُ لِلْبَهائِم ، وَ لَم تَکُنْ لَهُ زَوجَهٌ تَفْتِنُهُ وَ لا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ ، وَ لا مالٌ يَلْفِتُهُ ، وَ لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ . دابَّتُهُ رِجْلاهُ ، وَ خادِمُهُ يَداهُ ! » .

( حضرت عيسي )

« و اگر مي خواهي درباره عيسي بن مريم عليه السلام بگويم ، بالش او سنگ بود ، و لباس زبر و خشن مي پوشيد و خوراک سخت مي خورد و خورشت او گرسنگي ، و چراغ شب وي ماه و سايبان زمستانش شرق و غرب زمين بود ، و ميوه ها و گل هاي او آن بود که در زمين براي چارپايان مي روئيد . نه زني داشت که او را به خود مشغول دارد و نه فرزندي که او را اندوهگين سازد و نه ثروتي که توجهش را به خود جلب کند ، و نه طعمي داشت که او را خوار سازد . مرکب او دو پاي وي و خدمتکار او دو دست وي بود ! » .

( الرسول الاعظم )

« فَتَأَسّض بِنَبِيِّکَ الأطْيَبِ الاَطهَرِ ، صَلَّي الله عَلَيه وَ آله ، فَاِنَّ فيه أسوَهً لِمَنْ تَأَسّي ، وَ عَزاءً لِمَن تَعَزَّي ، وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلي الله الْمُتَأَسّي بِنَبِيّهِ ، وَ الْمُقْتَصُّ لاَ ثَرهِ ، قَضَمَ الدُّنيا قَضماً ، وَ لَم يُعِرْها طَرفاً ، اَهضَمُ اَهلِ الدُّنيا کَشْحاً ، وَ أَخْمَصُهُم مِنَ الدَّنيا بَطناً ، عُرِضَتْ عَلَيهِ الدُّينا فَأبي اَنْ يَقبَلَها ، وَ عَلِمَ أنَّ اللهِ سُبحانه اَبْغَضَ شَيئاً فَاَبْغَضَهُ ، وَ حقَّرَ شَيئاً فَحَقَّرَهُ ، وَ صَغَّرَ شَيئاً فَصَغَّرَهُ ، وَ لَو لَم يَکُنْ فينا إِلاَّ حُبُّنا ما اَبْغَضَ الله وَ رَسولُهُ ، وَ تَعْظيمُنا ما صَغَّرَ الله وَ رَسولُهُ ، لَکَفي بِهِ شِقاقاً للهِ ، وَ مُحادَّهً عَن اَمرِ اللهِ ، وَ لَقَد کانَ – صلي الله عليه و آله و سَلَّم – يأکلُ عَلَي الارضِ ، وَ يَجلِسُ جَلسَهَ العَبْدِ ، وَ يَخصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ ، وَ يَرقَعُ بِيَدِهِ ثُوبَهُ ، وَ يَرکَبُ الحِمارَ الْعارِيَ وَ يُرْدِفَ خَلفَهُ ، وَ يَکُونُ السِّتْرُ عَلي باب بَيتِهِ فَتَکُونُ فيه التّصاويرُ ، فَيَقُولُ : « يا فُلانَهُ – لا حدي أزواجه – غيبيه عَنّي ، فَاِنَّي اِذا نَظَرتُ اِلَيهِ ذَکَرتُ الدُّنيا وَ زَخارِفَها » فَأعرَضَ عَن الدَّنيا بِقَلبِهِ ، وَ أماتَ ذِکرَها مِن نَفسِهِ ، وَ أحَبَّ اَنْ تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِکَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشاً وَ لا يَعْقِدَها قَراراً ، وَ لا يَرجُوَ فيها مَقاماً ، فَأخْرَجَها مِنَ النَّفسِ ، وَ أشْخَصَها عَنِ القَلب ، وَ غَيَّبَها عَنِ البَصَر ، وَ کَذالِکَ مَن اَبغَضَ شَيئاً اَبغَضَ اَنْ يَنظُرَ الَيهِ وَ أنْ يُذْکُرَ عِندَهُ » .[ 122 ]

( پيامبر بزرگ اسلام )

« پس از پيامبر نيکو و پاکت پيروي کن . زيرا در او براي پيروي کنندگان وسيله پيروي و براي دلبستگان وسيله دلبستگي وجود دارد . و محبوب ترين بندگان نزد خدا آن کس است که از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم دنيا را آن گونه خورد که با نوک دندان بخورد و دنيا را به گوشه چشمي نگاه نکرد .

گرسنه ترين مردم دنيا و شکم تهي ترين آنان بود ، دنيا به او پيشنهاد شد ، ولي از پذيرفتن آن خودداري کرد ، آن گاه که دانست خداوند به چيزي خشمگين است ، او نيز آن را پست و کوچک انگاشت ، و اگر در ما جز دوستي آنچه را که خدا و رسولش کوچک انگاشته اند نبود ، همين مقدار دشمني با خداوند و سرپيچي از فرمان او کافي بود . او بر روي زمين مي نشست و غذا مي خورد ، و همانند بندگان مي نشست ، و کفشش را با دست خود وصله مي زد ، و پوشا کش را با دست خود پينه مي کرد ، بر الاغ برهنه و بي پالان سوار مي شد و کسي را نيز به دنبال خود سوار مي کرد ، پرده اي بر در خانه اش بود که نقش هايي در آن بود ، به يکي از زنانش فرمود : « اي فلاني ! آن را از ديدگان من به دور انداز زيرا آنگاه که من به سوي آن نظر افکنم به ياد دنيا و زيورهاي آن مي افتم » .

پس از دنيا به دل دوري جست و ياد آن را در جان کشت ، و دوست داشت زيبايي هاي آن از ديدگانش پنهان باشد ، تا هرگز از دنيا لباس فاخر نگيرد ، و آن را جاي آرام نپندارد و تا در آن اميد و آرامش نداشته باشد ، پس دنيا را از جان خود بيرون افکنده و از دل به دور انداخت ، و از ديدگان پنهان کرد . مانند کسي که چيزي را دشمن داشته باشد او نيز دشمن مي داشت که به دنيا نگاه افکند ، و يا نزد او دنيا را به ياد آورد » .

«وَلَقَد کانَ في رَسولَ الله - صَلَّي الله عَلَيه وَ آله – ما يَدُلُّک عَلي مَساوي الدُّنيا وَ عُيُوبِها اِذْجاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنهُ زَخارِفُها مَعَ عَظيم زُلْفَتِهِ ،   - فَلْيَنْظُرْ ناظِرٌ بِعَقلِهِ : اَکرَمَ اللهُ مُحَمَّداً بِذالِکَ اَمْ اَهانَهُ ! فَاِنْ قالَ : اَهانَهُ ، فَقَد کَذَبَ – وَاللهِ العَظيم – وَ أتي بِالإفْکِ العَظيم وَ اِنْ قالَ : اَکرَمَهَ ، فَليَعلَمٌ أنَّ اللهَ قَد أهانَ غَيرَهُ حَيثُ بَسَطَ الدَّنيا لَهُ ، وَزَواها عَن اَقْربِ النَّاسِ مِنهُ ، فَتَأسّي مُتَأَسّ بِنَبِيه ، وَ اقْتَصَّ أثْرَهُ ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ ، وَ اِلاّ فَلا يَأمَنِ الهَلَکَه ، فَاِنَّ اللهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صَلَّي الله عَليه وَ آلِهِ عَلَماً لِلسّاعَهِ ، وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّهِ ، وَ مُنذِراً بِالعُقُوبَهِ ، خَرَجَ مِنَ الدُّنيا خَميصاً ، وَ وَرَدَ الاخِرَهَ سَليماً ، لَم يَضَعْ حَجراً عَلي حَجَرِ حَتّي مَضي لِسَبيلِهِ ، وَ أجابَ داعِيَ رَبِّهِ . فَما اَعظَمَ مِنَّهَ الله عِندَنا حَينَ أنْعَمَ عَلَينا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ ، وَ قائِداً نَطاً عَقِبَهُ » .[ 123 ]

« و در وجود پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آنچه که تو را در بدي ها و زشتي هاي دنيا راهنما باشد وجود دارد ، زيرا او با آنکه نزد خدا برتر بود در دنيا گرسنه ماند و با آنکه مقام وي نزد خدا بالاترين مقام ها بود دنيا از وي دور شد .

پس بيننده بايد در خود انديشه کند : که آيا خداوند محمد صلي الله عليه و آله وسلم را با اين روش گرامي داشته است يا آنکه وي را پست گردانده است ؟

پس اگر بگويد : وي را پست گردانده است – به خداي بزرگ سوگند – با بهتان بزرگ دروغ گفته است ، و اگر بگويد : محمد صلي الله عليه و آله وسلم را گرامي داشته است ، پس بايد بداند که خداوند جز او را خوار گردانيده است ، که دنيا را براي او گشاده کرده و آن را از نزديکترين مردم به خود دور گردانيده است . پس پيرو بايد از پيامبرش پيروي کند و پيرو نشانه او باشد ، و داخل شود آنجا که پيامبرش پيروي کند و پيرو نشانه او باشد ، و داخل شود آنجا که پيامبرش داخل     مي شود . و گرنه از نابودي ايمن نخواهد بود ، زيرا خداوند محمد صلي الله عليه و آله وسلم را نشانه نزديک شدن روز واپسين و نويد دهنده بهشت و بيم دهندة کيفر قرار داده است .

از دنياي بهره مندي بيرون رفت و به سراي ديگر با سلامت اندرون شد . سنگي را بر روي سنگي نگذاشت تا آنکه راه خود را سپري کرد ، و نداي پروردگارش را پاسخ گفت .

وه که احسان خداوند بر ما چه بسيار بزرگ است که با نعمتي چون محمد صلي الله عليه و آله وسلم پيشينه اي براي ما قرار داده است که از او پيروي کنيم و پيشوايي قرار داده است تا با گامهاي او گام برداريم ! » .

شرح واژه ها :

( اسوه ) : پيروي راه و روش .

( أکناف ) : جوانب ، پيرامون .

( شفيف ) : رقيق ، نازک ، چيزي که آن طرفش معلوم باشد ، مانند شيشه .

( صفاق ) : پوست داخلي شکم که روي آن پوست ظاهر و پيداي شکم قرار دارد .

( تشذب لحمه ) : جدا بودن گوشت ، کنايه از اندک بودن گوشت .

( سفائف ) : جمع سفيفه ، زنبيل و زنبيل ها .

( ظلال ) : سايبان و مأوي و پناهگاه ، و کسي که پناهگاه او مشرق و مغرب باشد ، او پناهگاهي ندارد .

( قضم ) : خوردن به اطراف دندان .

( تأس ) : پيروي کن .

( أهضم ) : خالي بودن شکم و چسبيدن شکم از شدت گرسنگي .

( کشحا ) : پهلو ، ميان لگن خاصره و استخوان پشت .

( أخمص ) : تهي ترين .

( محادّه ) : دشمني مخالف .

( يخصف ) : وصله مي کرد ، پينه مي زد .

( عادي ) : بي پشتي و بي پالان .

( يردف ) : بر روي مرکب کسي را به دنبال خود سوار مي کرد و دو نفري بر روي يک چارپا مي نشستند .

( رياش ) : پوشيدني فاخر .

( اشخصها ) : دور گردانيد .

( خاصته ) : اسم فاعل در معني مصدر است ، يعني با خصوصيت و برتري وي نزد پروردگارش .

( زلفته ) : تقرب و نزديکي مقام وي .

( زويت عنه ) : گوشه گرفت ، دور شد .

( علما للساعه ) : يعني : خداوند برانگيختن محمد را نشانه نزديک شدن قيامت قرار داده است ، چون پيامبري بعد از او نيست .

( خميصا ) : شکم خالي ، کنايه از لذت بردن از دنيا است .

( نطأعقبه ) : مبالغه در پيروي ، يعني هر قدم او بر مي دارد ما نيز برداريم و گام در جاي گام او بگذاريم .

فاطمه و حکومت پدر

زندگي نوراني بزرگ دختر پيامبر اسلام بزرگترين سرمشق براي بانوان و دوشيزگاني است که از موقعيت پدران و همسران و خويشان شخصي خود استفاده مي کنند و حقوق ملي ساير بانوان و محرومان را ناديده مي گيرند و گمان مي کنند تنها خود سزاوار هرگونه اسراف و اتراف و خودکامگي در سطح جامعه هستند . فاطمه عليها السلام با اينکه در سايه قدرت و حکومت پدر و مادر و محبوبيت همسرش مي زيست زندگي ساده و دور از تشريفات داشت . او بخوبي به فلسفه اسلام و هدف حکومت اسلامي آگاهي داشت و هرگز خيال سوء استفاده از بيت المال را در سر نپرورانيد و گامي فراتر از زندگاني ساده يک زن مسلمان ننهاد . او چون خويش را در هاله عصمت نگاهداشته بود و به خوبي مي توانست توده مردم را درک کند و به فشارها و دردهاي اجتماعي مردم بينديشد گاه بود که حتي خود و فرزندانش را در سختي قرار مي داد و هر چه داشت به افراد ناتوان جامعه مي بخشيد چنانکه سوره « هل اتي » شاهد زنده ايست بر يک قسمت از زندگاني انساني او ، همسر و فرزندانش . خانه فاطمه هيچگاه به روي افراد ملت بسته نشده و هرگز عقده اي براي افراد عادي بوجود نياورد چون آنها به هر کجاي اين خانه مي نگريستند چيزي فزونتر از خانه سايرين نداشت که نشان امتياز ظاهري بي جا باشد . فاطمه در محيط خانه آن قدر دستاس کرد که دستهايش ورم کرده و مجروح شده بود و ان قدر دستاس کرد که دستهايش ورم کرده و مجروح شده بود . بناچار يک روز حضور پيامبر شرفياب شد و از دشواري زندگي خود گله کرد . رسول خدا به گريه افتاد سپس فرمود اي فاطمه به خدايي که مرا به حقيقت مبعوث گردانيده در مسجد ( مسجد النبي ) چهارصد مرد مسلمان هستند که در شرايط سختي بسر مي برند آنها نه غذاي کافي و نه پوشاک و لباس مرتبي دارند اگر ترس از ناپسندي اين عمل نبود آنچه که تو مي‌خواستي به تو مي دادم .

اي فاطمه من دوست ندارم که پاداش اين زحمات و رنج هاي تو در خانه علي بن ابيطالب در روز قيامت به واسطه اينکه تو خدمتگزاري گرفتي در پيشگاه خداوند از تو شکايت کند . پيامبر خدا با اين سخنان منطقي دخترش را قانع ساخت و در لحظات آخر بخاطر تسلي دل فاطمه ، او را با يک نحوه تسبيح و ذکر خدا آشنا کرد که از آن پس به عنوان تسبيحات حضرت زهرا در بيت پيروانش معمول و معروف است و شيعيان آن را به عنوان تعقيب نمازهاي خود انجام مي دهند و به اين صورت خاطره آن روز زهرا و استقامتش را در برابر فشارهاي زندگي و ناملايمات آن گرامي و مقدس مي شمرند .

در بازگشت زهرا به خانه اش ، همسر برومندش اميرمومنان فرمود : فاطمه تو براي تأمين آسايش دنياي خود نزد پيامبر رفتي ولي خداوند در عوض پاداش اخروي و جاويدان به ما عطا فرمود .[ 124 ]

لباس پيامبر

شخصي از نزديک پيامبر اسلام را ملاقات ، و وضع کهنگي لباس پيامبر او را متأثر ساخت با کمال ميل 12 درهم از مال شخصي خود به پيغمبر داد و خواست که با آن لباس تهيه کند . پيامبر اسلام آن پول را به علي عليه السلام سپرد و از او خواست تا برايش پيراهني خريداري کند . علي با آن پول از بازار پيراهني خريد و نزد رسول خدا آورد . پيامبر نگاهي به آن پيراهن دوخت و فرمود : نه ، اي علي اين پيراهن را نمي پسندم ، آيا فروشنده حاضر است آن را پس بگيرد ؟ علي فرمود نمي دانم . پيغمبر فرمود شما برويد سوال کنيد شايد پس بگيرد . علي نزد فروشنده رفت و فرمود پيامبر اسلام اين پيراهن را نپسنديد زيرا او پيراهني ارزانتر مي خواهد . فروشنده پيراهن را پس گرفت . اين بار پيامبر با علي به بازار رفتند در بين راه پيامبر کنيزکي را ديد که حيران گوشه ديوار ايستاده و مي گريد . رسول خدا فرمود چرا گريه مي کني ؟ کنيز گفت اهل خانه به من 4 درهم سپردند تا از بازار چيزي براي آنها خريداري کنم و من در بين آن را گم کرده ام و اينک مي ترسم به خانه برگردم . رسول خدا فوراً 4 درهم از آن پول ها را به کنيزک دادند و فرمودند به خانه ات بازگرد رسول خدا راه خود را ادامه داد تا به بازار رسيد پيراهني ساده به 4 درهم خريداري فرمودند و پس از پوشيدن خداي را ستايش کرد . در حين مراجعت مرد برهنه اي را ديدند که از مردم     مي خواست هر کس مرا بپوشاند خداوند او را به لباس بهشتي بپوشاند . پيامبر پيراهني که خريده بود از تن بيرون آورد و به آن سائل برهنه پوشانيد . پيامبر مجدداً به بازار برگشت و اين بار با باقي مانده پول که 4 درهم بود پيراهن مناسب خريداري کرده و به خانه خود بازگشتند .[ 125 ]

با مقايسه روش پيامبر در تهيه لباس شخصي خود و روش بعضي زمامداران غاصب که خود را جانشين پيامبر مي دانستند و براي هر روز خود مدلي زيبا از لباس و پوشاک گرانقيمت ترتيب داده بودند و براي تسهيل تهيه پوشاک صنايع نساجي را تقويت و بازار پوشاک بوجود آورده بودند انسان به اين حقيقت مي رسد که تا چه اندازه آنها به اتراف گراييده و بکلي هدف و ايدئولوژي اسلام را فراموش کرده بودند و به اين صورت زمينه در برابر سقوط ملت مسلمان فراهم ساختند .

علي در برابر يک ثروتمند

علاء بن زياد حارثي يکي از ياران علي عليه السلام بود او در بصره سکونت دارد و اکنون بيمار شده و در بستر خوابيده است علي عليه السلام براي عيادت او به خانه اش وارد شد . زيبايي و گشادگي منزل علاء و وضع مرتب آن از نظر علي رهبر اسلام پوشيده نماند حضرت از راه دلسوزي و خيرخواهي ناگزير شد که به علاء هشدار بدهد و او را از عواقب گشادبازي و اتراف که ممکن بود که در کمين علاء باشد با خبر سازد از اين رو فرمود  :

با فراخي اين منزل چه مي کني ؟!

کلام 200[ 126 ]

« ما کُنتَ تَصْنَعُ بِسِعَهِ هذه الدّارِ في الدُّنيا ؟ وَ اَنتَ اِلَيْها في الآخِرَهِ کُنتَ اَحْوَجَ ، وَ بَلي إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِها الآخِرَه :

تَقْري فيها الضَّيْفُ ، وَ تَصِلُ فيها الرَّحِمَ ، وَ تُطْلِعُ مِنها الْحُقُوقَ مُطالِعَها ، فَاِذا اَنتَ قَدْ بَلَغْتَ بها الآخِرَهَ » .

« تو با فراخي اين منزل در دنيا چه مي کني ؟ در حالي که تو در روز قيامت به اين خانه نيازمندتر مي باشي ؟

آري اگر بخواهي باز اين خانه را در آخرت نيز دارا بشوي آن را از مهمان فزون گردان ، و در آن خويشانت را بازديد کن ، و حقوق خدا و مردم را آنچه بايد پرداخته شود بپرداز ، در اين صورت است که با اين خانه پايانت را نيز آماده کرده اي » .

در اينجا « علاء بن زياد »  به اميرالمومنين عليه السلام گفت : « اي امير مومنان ، من از برادرم ( عاصم ) نزد تو شکايت مي کنم » ، علي عليه السلام فرمود : « او را چه شده است ؟ » علاء گفت : « او عبا بر تن کرده و خود را از لذت دنيا تهي ساخت » ، علي فرمود : « او را نزد من بياوريد » ، آنگاه که عاصم را نزد علي عليه السلام آوردند فرمود ) :

« يا عُدَيَّ نَفسِهِ لَقَد اسْتَهامَ بِکَ الخَبيثُ ، أَما رَحِمتَ أهْلَکَ وَ وَلَدَکَ ؟ اَتَري اللهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّيّباتِ وَ هُوَ يَکرَهُ اَنْ تَأخُذَها ؟ اَنتَ اَهْوَنُ عَلي اللهِ مِنْ ذلِکَ ! » .

« اي دشمن جان خود ! مي بينم که شيطان به درون تو راه يافته است آيا به زن و فرزندت ترحم نمي کني ؟ آيا مي پنداري که خدايي که خوشي ها را بر تو حلال کرده است بيزار است که تو از آن بهره مند گردي ؟ تو نزد خدا پست تر از اين مي باشي! » .

« عاصم » به سخن آمد و گفت : اي اميرمومنان اين تو هستي که در پوشاک خشن و در خوراک سخت مي باشي ! اميرمومنان در پاسخ فرمود :

« وَ يْحَکَ إِنَّي لَستُ کانتَ ، إِنَّ الله تَعالي فَرَضَ عَلي أئِمَّهِ الْحَقِّ أنْ يُقَدِروُا أنفُسَهُم بِضَعَفَهِ النَّاسِ کَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالفَقيرِ فَقْرُهُ » .[ 127 ]

« واي بر تو ، من همانند تو نيستم ، زيرا خداي بزرگ بر پيشوايان دادگستر واجب کرده است که خود را با ضعيف ترين مردم بسنجد ، تا مبادا نيازمند از نيازمنديش به درآمده و هلاک گردد » .

اين بود يک مقايسه کوتاه بين کوتاه بين زندگاني رهبران واقعي ، و خلفاي خودسر اسلامي که حاوي نکاتي ارزنده و آگاهي بخش براي پژوهندگان متعهد مي باشد .

عواقب شوم اجتماعي اسراف

اسراف و اتراف فرمانروايان و رجال بزرگ اسلامي بالاخره اثر شوم خود را در اجتماع خواهد گذاشت و به نابودي و انفجار جامعه کمک خواهد کرد . قرآن مجيد اين حقيقت را در ضمن آيه به خوبي بيان فرموده و به پيروان خود هشدار داده است : « وَ اَنْفِقُوا في سَبيلِ اللهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيديکُم اِلي التَّهلُکَهِ » .[ 128 ]

« از ثروت خود در راه خدا انفاق کنيد و با دست هاي خود ، خود را به مهلکه و نابودي نيفکنيد» . از اين آيه قرآن چنين استفاده مي شود که اگر ثروت ملي در راه خدا و به سود جامعه مصرف نشود سرنوشت آن ملت به هلاکت و سقوط مي انجامد . با توجه به اين آيه آن همه اسرافها و خودکامگي ها خلفا و رجال اسلامي که به پاره اي از آن ها اشاره کرديم و ناگزيريم قسمت ديگري از آن ها را بنويسيم ، اگر در راه مصالح ملت مسلمان و تعليم و تربيت و ارشاد جامعه و پيشرفت اقتصادي و آبادي و عمران سرزمين هاي اسلامي و رفاه عمومي بکار مي رفت آيا هم اکنون باز هم شاهد اين هلاکت ها و فقر اقتصادي که گريبان گير ملل عقب افتاده اسلامي شده است بوديم ؟ اگر اين ثروتها در راه اعتلاء و شکوهمندي مسلمانان صرف مي شد امروز سايه شوم استعمارگران و استثمارگران بي رحم را بر سر ملل ضعيف مسلمان مي ديديم ؟