غلول
يکي از موضوعاتي که از نظر سازمان حکومتي اسلام و نظام اقتصادي آن مورد توجه قرآن و روايات
قرار گرفته موضوع غلول است .
غلول واژه ايست که در مورد خيانت
به بيت المال استعمال مي شود و علت آن اين است که طبق روايتي که در مجمع البحرين
مورد استشهاد است و شخصي که به بيت المال خيانت کرده در روز قيامت دست هايش را به «
غل » و دستبند آهنين تبهکاران مي بندند .
غلول از نظر قرآن کار بسيار ناپسند و حرامي است ، چنانکه در سوره آل عمران مي فرمايد :
« وَما کانَ لِنَبيٍّ أنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأتِ بِما غلّ يَومَ القِيامَه »
[ 104 ] هيچ
پيغمبري در بيت المال خيانت نمي کند و هر کس مرتکب اين خيانت بزرگ شود در روز قيامت
او را با آنچه که خيانت کرده جهت دادرسي و مجازات حاضر مي کنند .
اين آيه زماني از آسمان نازل شد
که در جنگ بدر ، قطيفه سرخي از ميان غنائم ناپديد شد و برخي منافقين با تصور خام
خود گمان کردند پيامبر مرتکب چنين خيانتي شده خداوند براي اثبات پاکيزگي و توجه به
اينکه اين عمل ناشايست ممکن است از غير معصومين سر بزند و براي بيان مجازات سنگين
آن اين آيه را فرستاد .[
105 ]
پاسداران بيت المال
يکي از شئون حکومت و وظايف خطير رهبر مسلمين ، پاسداري از اموال عمومي و بيت المال است
زيرا خيانت به بيت المال علاوه بر عواقب شوم معنوي آن باعث درهم شکستن نظام حکومت و
عدالت اجتماعي طبقاتي مي گردد . از اين روست که رهبران الهي در انجام اين وظيفه و
مسئوليت بزرگ سخت کوشا و جدي بوده اند .
پس از پايان جنگ حنين و بازگرداندن اسيران هوازن ، پيامبر اسلام سوار بر مرکب شدند و
سربازان مسلمان هم به پيروي از پيامبر سوار شدند و آماده حرکت بودند آنها با اصرار
از پيغمبر تقاضا مي کردند که هر چه زودتر غنائم جنگ را بين آنها تقسيم کند و در اين
امر به قدري بي صبر بودند و به پيغمبر هجوم مي آوردند که حضرت بسوي درختي کشيده شد
و عباي او از دوشش بر زمين افتاد حضرت از مردم خواست عباي او را به او برگردانند و
فرمود : « به خدا سوگند اگر به اندازه درخت هاي تهامه چهارپاياني نزد من باشد همه
را بين شما تقسيم خواهم کرد و شما مرا بخيل و ترسو و درغگو نخواهيد پنداشت » . سپس
يک نخ از کرک کوهان شتر برداشت و فرمود : « از فيي ء و غنائم شما و از اين کرک جز
يک پنجم آن حق من نيست و سهم من هم عاقبت به شما برگردانيد زيرا بر غلول و خيانتکار
در روز قيامت عيب و آتش دوزخ و ننگ است هر چه خودسرانه برده ايد فوراً برگردانيد »
.[ 106 ]
پس از اين هشدار مردي از انصار پيش آمد و عرض کرد :
من چند نخ کرکي براي دوختن پالان شترم برداشتم . حضرت فرمود : « من مي توانم سهم
خودم را از اين نخها به تو ببخشم اما سهم مسلمين به اختيار آنهاست » . مرد انصاري
گفت : اکنون که مسئله اين قدر دقيق و با اهميت است من نيازي به اين نخ ها ندارم . و
فوراً آن را روي اموال بيت المال انداخت .
ولي متأسفانه علي رغم فرمان خداوند و گفتار پيامبر راستين اسلام زمامداران غاصب اموي و
عباسي که به عنوان خليفه المسلمين بر ملت حکومت کردند به طور ناجوانمردانه اي به
حيف و ميل اموال بيت المال پرداختند و انواع و اقسام تصرفات نابجا را جايز شمردند
که به هيچ وجه با طرح حکومت اسلامي و انديشه تابناک پيامبر اسلام سازگار نبود . شرح
خيانت هاي آنان چنان نيست که بتوان در يک فصل و يک کتاب مختصر گنجانيد . ولي از باب
نمونه براي هوشياري و اگاهي بيشتر نسل نو و پژوهشگران مسائل حياتي و اجتماعي ، برخي
از گشادبازي ها و مخارج بي حساب اين به ظاهر خليفه ها را که به سقوط و انحطاط حکومت
اسلامي انجاميد خاطر نشان مي سازيم .
اسراف در تجمل
قبل از بررسي در اين گونه مسائل بايد توجه داشت که
اسلام بهره برداري از نعمت هاي الهي و زيبايي هاي زندگي را از طريق مشروع و حلال
آزاد و روا مي داند ولي اسراف و زياده روي و گذشتن از حد اعتدال و حرام و ناروا مي
داند و اين بدان جهت است که هر فرد مسلمان به مقياس امکانات و توانايي خود نسبت به
جامعه اسلامي مسئوليت دارد و به موازات وسعت و گستردگي امکانات بر مسئوليتش افزوده
مي گردد در اين صورت فردي که در تجمل و ظواهر زندگي اسراف و زياده روي کند قهراً از
اجراي مسئوليت ها و تعهدات اجتماعي خود باز خواهد ماند و از اين رهگذر ضربه اي بزرگ
بر پيکر اجتماع اسلامي خواهد خورد همانگونه که فرمانروايان بر اثر تجمل پرستي و
افراط در اين گونه اعمال قشري از اجزاي تعهدات و مسئوليت هاي زعامت و رهبري خود
بازمانده و مسلمانان را به سوي پستي و انحطاط سوق دادند . براي روشن شدن بحث بايد
به 6 نکته تأثر بار توجه داشت .
1- تجمل در لباس
جرجي زيدان مي نويسد : افضل ، سردار و وزير مستنصر فاطمي 500 صندوق لباس داشت و صد ميخ
طلا که هر يک 100 مثقال وزن داشت هر ده عدد آن را در يک اطاق به ديوار کوبيده بود و
روي هر ميخ يک دستمال ظريف به رنگي که خود مي خواست آويخته بود .[
107 ]
خلفاي بني اميه پارچه هاي حرير
گلدار و پر نقش و نگار را مي پسنديدند و « هشام بن عبدالملک » بيشتر از ديگران به
اين نوع پارچه ها علاقه مند بود از اين رو لباس ها فراواني براي خود تهيه کرده بود
چنانکه مي گويند 12 هزار لباس حرير و پرنقش و نگار و 10 هزار بند زير جامه حرير در
صندوق خانه مخصوص وي بود و هرگاه به سفر حج مي رفت 700 شتر مخصوص حمل صندوق خانه و
جامه دان هاي او بود .[
108 ]
توجه خليفه و رجال به پارچه هاي زيبا و قيمتي باعث شد که صاحبان صنايع بافندگي انواع و
اقسام پارچه هاي زيبا تهيه کنند و در مقابل پول گزاف مترفين عرضه دارند و از اين
راه سودهاي کلاني به دست آوردند . رجال متجمل هم هر روز خواستار مد جديدي از لباس
هاي فاخر بودند و در مورد بالا بودن قيمت آن هيچ گونه امتناعي نداشتند تا آنجا که
بهاي يک عمامه ديبا به پانصد دينار رسيد و در عين حال خريداران فراوان داشت . قابل
توجه اينکه رقابتي عجيب براي پوشيدن لباسهاي مد و زيبا بين رجال خوشگذران پيش آمده
بود که گاهي به خاطر تجمل بيشتر و جلب توجه ديگران يک فرد 9 قبا [
109 ] که هر کدام به رنگي
مخصوص بود مي پوشيد .
هميشه رجال و محترمين ، خصوصاً خلفا لباس هاي زيادي در صندوق خانه ذخيره داشتند که از
احتياج آنها بيشتر بود مثلاً پس از مرگ « المکتفي بالله » خليفه عباسي لباس هاي
بسياري از او به جاي ماند به اين شرح :
لباس هاي دوخته و بريده 40000 عدد
جامه هاي مروي و خراساني 63000 عدد
ملافه و امثال آن 8000 عدد
عمامه هاي مروي 13000 عدد
جامه هاي يمني زربفت 18000 عدد
شال هاي کرماني 18000 عدد
فرش هاي ارمنستان 18000 عدد
همين که ذواليمينين مُرد هزار و سيصد شلوار در جامه
دانهاي او به جا مانده بود که هيچ يک از آنها را نپوشيده بود . بختيشوع طبيب پس از
مرگ 400 شلوار حرير از خود باقي گذاشت .
پس از قتل « بر جوان » وزير هزار شلوار حرير با هزار بند شلوار گلابتون از او بجاي ماند .
رجال آن روز براي خودآرايي و اظهار تجمل بيشتر جل هاي اسب و استر و الاغ هاي خود را
از حرير و مخمل قرار مي دادند .
خلفاي فاطمي پاچه هاي حرير زربفت خسرواني روي فيل ها مي انداختند .
در قاهره براي تأمين لباس هاي حرير کارگاه مهمي بود که آن را دارالديباج مي گفتند .
فاطميان پاساژ بزرگ پوشاک ساخته بودند که نامش در آن عصر « دارالکسوه » بود در اين مؤسسه
انواع و اقسام لباس هاي تابستاني و زمستاني تهيه مي شد و در اختيار خريداران
قرار مي گرفت .[ 110
]
جزء جهيزيه « قطر الندي » دختر خمار و يه فرمانرواي مصر هزار بند شلور گلابتون بود که
هر يک ده دينار ارزش داشت و بهاي ساير ملبوسات عروس به همين نسبت بالا بود .[
111 ]
آنچه « رشيده » دختر المعز بالله خليفه فاطمي پس از مرگ از خود به جاي گذاشت يک ميليون و
هفتصد هزار دينار ارزش داشت و از آن جمله دو هزار دست لباس و فرش زرين بود که 76
رطل وزن داشت .
2- تفنن در خوراک
يکي از موارد اسراف و اتراف هول انگيز خلفا و رجال آن روز وضع افسانه اي آشپزخانه ها و
تفنن در خوراک آنان مي باشد . واقعاً باعث تأثر است که اگر يک دهم توجه به خوراک را
صرف امور ملت و جامعه آنروز مي کردند بسياري از مشکلات ملل اسلامي حل شده بود .
جرجي زيدان مي نويسد : « خلفا و بزگان عباسي همين که سر سفره مي نشستند پزشکان
مخصوص بالاي سر آنها مي ايستادند . اين پزشکان در زمستان شربت هاي اشتها آور و گرمي
بخش و ادويه هاي متنوع به دست مي گرفتند و وسط غذا به خلفا عرضه مي کردند . ساير
رجال هم به تبعيت از خليفه، پزشکان مخصوص استخدام مي کردند و در هر مورد براي صرف
غذاهاي مطبوع و مناسب از پزشکان دستور مي گرفتند » .
سيف الله همداني 24 پزشک مخصوص استخدام کرده بود که در موقع صرف شام و نهار بر سر سفره حاضر
مي شدند و در باره غذا نظر مي دادند.[
112 ]
هميشه دلالان و مأموران از نقاط دور دست با مخارج هنگفت و با زحمات فراوان انواع و اقسام
ميوه ها و شکارها و سبزي هاي گوناگون تهيه مي کردند و به وسيله « بريد » ( پست ) به
مرکز خلافت ارسال مي داشتند خلفا براي لذيذ شدن غذا و تسهيل هضم آن تصور مي کردند
بايد به مرغان خانگي غذاي مقوي بدهند از اين رو دستور مي دادند از مغز گردو و شير
گاو براي جوجه ها غذا تهيه کنند . مخصوصاً در ميماني هاي خصوصي بيشتر شاهکارها و
هنر نمايي هاي خود را عرضه مي کردند مثلاً موقعي که ابراهيم بن مهدي هارون را به
مهماني دعوت کرد هارون در ميان غذاها چشمش به ظرفي افتاد که گوشت هاي ريز در آن بود
. ميزبان براي خليفه توضيح داد که اين غذا از زبان ماهي تهيه شده است ! و براي تهيه
آن هزار درهم مصرف شده. خليفه و رجال آن روز در سر سفره پالوده اي مي خوردند که
خيلي گران تمام مي شد . زيرا مي بايست آن را از مغز بره و روغن پسته و عسل با شکر
تهيه کنند .[ 113
]
قهراً براي تهيه اين گونه غذاها
مي بايست هر روز امور آشپزخانه به وضع قابل توجهي توسعه يابد از اين رو آشپزخانه
خلفا به صورت يک سازمان بزرگي در جنب سازمان هاي اداره مملکت درآمده بود . اين
سازمان از قسمت هاي مختلف تشکيل مي شد که براي هر قسمت رئيس و مأمورين استخدام شده
بودند . از آن جمله اداره اي براي پرورش طيور ترتيب داده بود که مبالغ هنگفتي بودجه
آن بود . در زمان مقتدر عباسي هر ماه بودجه سنگيني براي خوراک مرغان آشپزخانه معين
شده بود و ساير موارد را بايد به همين نسبت قياس کرد .
آشپزخانه عمر بن ليث صفاري را 600
شتر از محلي به محل ديگر حمل مي کرد .
المتقي خليفه عباسي تنها 80 شتر آبکش داشت که روزانه براي مطبخ و حرم سرا آب ميآوردند .
آشپزخانه خلفا و امرا ملزم بود هر روز چند برابر احتياجات خود خوراک تهيه کند تا مبادا
مهماناني ناگهان برسند و غذا کم بيايد . در نتيجه هر روز مقدار زيادي غذا زياد مي
آمد که ملازمان، آنها را براي خود مي فروختند .
پرخوري در ميان خلفا و رجال آن
روز رواج داشت ، زيرا قهراً با اين همه دقت در امر خوراک و لذيذ بودن آن اشتهاي
بيشتري پيدا مي کردند ، افرادي که از همه بيشتر به پرخوري مشهور بودند عبارت بودند
از : معاويه بن ابي سفيان ، عبيدالله بن زياد ، حجاج بن يوسف ، سليمان بن عبدالملک
و امين عباسي که بيش از حد معمول غذا مي خوردند .[
114 ]
ثمره اين پرخوري ها و تفنن در تهيه غذا آن شد که غالب بزرگان دوره تمدن اسلامي به سوء هاضمه
و قولنج و اسهال خوني و زخم معده دچار شدند و به واسطه افراط در مصرف گوشت گرفتار
رماتيسم و نقرس و امثال آن مي شدند و هميشه تندخو و آتش مزاج بودند و به آساني
فرمان زدن و بستن و قتل مردم بي گناه را صادر مي کردند ، چنانکه اخبار زندگي روزانه
آنان گواه بر اين مدعا است و اين از نظر طبي واضح است که پرخوري و افراط در مصرف
گوشت و چربي و شيريني انسان را به سوء هاضمه مبتلا مي کند و نتيجه سوء هاضمه تند
خويي و بي حوصلگي خواهد بود .
3- تجمل در اثاث و جواهرات
پس از پيامبر بزرگوار اسلام
فرماندهان مسلمان با ارتش هاي شکست ناپذير خود در سايه جذابيت و حقانيت اسلام و
قرآن دروازه هاي کشورها و شهرهاي مهم آن روز را بر وي مسلمانان باز مي کردند و مردم
استثمار شده و محروم آن سامان را از قيد و بندهاي حکومتهاي ستمگر و عقائد خرافي رها
مي ساختند . همزمان با اين پيروزي هاي معنوي ثروتهاي کلان مترفين و ستمگران کافر که
مقاومت مي کردند و حاضر نبودند تسليم قوانين آسماني اسلام شوند به صورت غنائم جنگي
نصيب مسلمانان مي شد . اين غنائم غالباً طلا و جواهرات گرانبهاي کاخ هاي حکام و
فرمانفرمايان ستمگر بود و قهراً مسلمانان با مسائل تازه اي از قبيل تمدن هاي جديد ،
صنايع جديد ، زندگي هاي جديد ، لباس پوشيدنها و تجملات مردم ديگر روبرو مي شدند که
قهراً بر روحيه آنه اثر مي گذاشت ، ولي تنها چيزي که جلوي آنها را مي گرفت نمي
گذاشت رنگ ديگران را بخود بگيرند و به هيولاي تقليد مبتلا شوند آهنگ روح بخش وحي و
هشدارهاي سخت پيامبر اسلام در اين موارد بود که اجازه نمي داد در زندگي ، دست به
اسراف و اتراف و عياشي بزنند و خود را به دنيا و ماديات مشغول کنند . از همه مهم تر
تسلط و اراده رهبر و پيشواي آنها مي توانست با قاطعيت جلوي آنها را بگيرد . در
دوران زعامت ابوبکر و عمر تا اندازه اي از اين پيش آمدها جلوگيري به عمل آمد چنانکه
وقتي مدائن و کاخ هاي آن بدست مسلمانان فتح شد سربازان مسلمان ناگهان خود را بر
خزائن کسري و گنجينه هاي پر از طلا و جواهرات روبرو ديدند که قبل از آن قدرت تصور
آن را هم نداشتند .
پاره اي از غنائم کاخ مدائن عبارت
بود از ظروف طلا و نقره مرصع تاج کسري ، جامه هاي زيباي زربفت جواهر نشان ، صندوقي
که درون آن مجسمه اسبي از طلا با زيني از نقره و دندانها و يال ياقوت و زمرد و
مجسمه فردي که بر آن سوار بود تمام از نقره جواهر نشان بود . در صندوق ديگر شتري از
نقره با جهاز زربفت جواهر نشان بود بساط و فرش زرنگار کسري که طول و عرض آن 60 ذرع
به مساحت 3600 متر مربع که زمينه فرش تمام از طلا و جوي هاي آب نقاشي شده از انواع
جواهرات و تصوير درختان و بوته هايي از نقره با شاخه هايي از طلا و ميوه هايي از
جواهرات گرانبهاي رنگارنگ بود . هنگامي که مسلمانان اين خزائن گرانبها را به مرکز
خلافت مدينه حمل کردند و به بيت المال مسلمين تحويل دادند عمر تمام آنها را بر حسب
قانون اسلام بين مسلمانان تقسيم کرد . اما آنچه که موجب تأثر عمر در اين پيروزي
بزرگ شد و او را به گريه انداخت توجه به خطري بود که نسبت به آينده مسلمانان پيش
بيني مي کرد و باعث سقوط و نابودي آنان مي شد و آن اينکه پيامبر به طور جدي
مسلمانان را از پوشيدن لباسهاي حرير و ابريشمي و استعمال ظروف طلا و نقره ممنوع
ساخته و همه را بر آنها حرام کرده بود . عمر مي ترسيد که مسلمانان آن دستورات
حکيمانه را فراموش کنند و گرايش مادي و روح عياشي در آنان جايگزين شود .
در نتيجه ، اختلاف طبقاتي که
فرزند نامشروع اين گونه عياشي ها و گشادبازي هاي رجال است به دنيا آمد و زمينه سقوط
ملت اسلام فراهم گشت . اگر حکومت اسلامي به دست علي عليه السلام و فرزندانش سپرده
شده بود هرگز تصور آن نمي رفت که روزي مسلمانان و رجال آنها گرايش غلط به امور مادي
و عياشي هاي نابجا پيدا کنند .
اينک با اندک توجهي به حرص و ولع خلفاي اموي و عباسي در استفاده از تجملات و زينت و زيورهاي
نامشروع بايد بگوييم چه انحرافهاي بزرگي در حکومت اسلامي به وجود آمده که هرگز در
حکومت هاي ظالمانه فرعون و نمرود و کسري هم سابقه نداشته است .
جرجي زيدان مي نويسد : « تجمل پرستي و گرايش به ظاهر سازي از زمان بي اميه آغاز شد. زيرا
آنان خلافت را به يک نوع سلطنت تبديل کردند و از حکومت شرعي چشم پوشيدند و به
اندوختن زر و سيم و اسراف و اتراف پرداختند . وليد بن يزيد بقدري گردن بند جواهر
تهيه کرده بود که هر روز همانند تعويض لباس يک نوع و يک مدل مخصوص آن را به گردن مي
انداخت و آن قدر در خريد جواهرات عشق مي ورزيد و از هر قيمتي باک نداشت که بهاي
جواهرات در بازارهاي آن روز به طور بي سابقه اي بالا رفت » . سپس مي نويسد همين که
خلافت به عباسيان رسيد سفاح و منصور براي استحکام مباني دولت خود کوشيدند و پس از
فراغ از آن به تقليد و پيروي از دولت هاي گذشته دست به عياشي و خودکامگي زدند .
براي سلطنت خود تخت هاي طلاي مرصع نشان و آبنوس و عاج تهيه کردند . صندلي ها و پشتي
ها و مخده هاي زيبا ساختند . شمعدان هاي طلا فراهم کردند و در آن شمع هاي عنبر و
کافور سوزاندند . پرده هاي زربفت و حرير آويخته و فرش ها و بساطهاي ابريشمي و
طلاکاري شده مرصع گستردند .
ظروف طلا و نقره ساختند و از هر شهري بهترين و گرانترين کالاها را وارد مي ساختند . مثلاً
پرده هاي پر نقش و نگار را از فسا و سجاده ها و قاليچه ها را از شوشتر و بخارا و
حصير را از آبادان و ظرف هاي شيشه اي و سفالين و سيني هاي چوبي را از مازندران و
ظرف هاي شيشه اي و سفالين را از بصره به دست مي آوردند و شيشه هاي ظريف را از شام
وارد مي ساختند . زيرا نازکيي و ظريفي اين شيشه ها ضرب المثل بود چنانکه مي گفتند
فلان چيز از شيشه هاي شامي هم ظريفتر است .عربها استعمال اين گونه وسائل را از
ايرانيان و روميان فراگرفته و سپس به آنها رنگ عربي دادند . به اين معني که امثال و
اشعار و اندرزهايي به خط و زبان عربي بر آنها ترسيم کردند و در وسط آن اشکال
حيوانات دريايي و صحرايي نگاشته و در حاشيه هاي زرنگار آن اشعار زيبا نوشتند تا
جايي که در حاشيه يک بساط گاهي يک قصيده کامل مي نگاشتند . چنانکه قبلاً گفتيم
مادرالمستعين بالله فرشي زيبا داشت که اشکال مختلف حيوانات را با جواهرات گوناگون
روي آن کشيده بود و ارزش آن به 130 ميليون درهم مي رسيد .
در زمان هارون استعمال فرش ها و پرده هاي زيبا بيشتر در بين مردم معممول گشت خلفاي عباسي
جواهرات زيادي جمع اوري کردند و بيشتر به مرواريد درشت علاقمند بودند . آنها ياقوت
سرخ را به قيمت گزاف مي خريدند . ياقوت هاي ديگر به ترتيب ياقوت رماني « به رنگ
دانه هاي انار » و ياقوت کبود که آن را سابخوني ( آسمانگوني ) مي ناميدند و ياقوت
زرد و طلايي مورد توجه آنها بود .
عباسيان الماس گلي رنگ را بيشتر از الماس سفيد مي پسنديدند .
هارون يک نگين ياقوت را به 40
هزار دينار خريداري کرد . اين ياقوت به قدري بزرگ بود که آن را کوه مي گفتند او
نگين ديگري را به 120 هزار درهم خريداري کرد .
يکي از جواهر فروشان بغداد جعبه جواهري براي يحيي برمکي آورد که بهاي آن را هفت ميليون
درهم پيشنهاد کرد .
تعداد ظروف و لباس ها و جواهرات و
زينت آلات عباسي ها را خدا مي داند فقط در اواسط قرن 5 هجري در فتنه « بساسيري » که
در بغداد رخ داد قسمتي از اثاثيه دارالخلافه بغداد را به غارت بردند . از آن جمله
65 هزار طاقه حرير و 30 هزار شمشير بود . مأمون در شب عروسي پوراندخت هزار دانه
ياقوت به وي هديه داد . شمع هايي از عنبر روشن کرده بودند که هر يک 10023 من ، وزن
داشت . اسب هايي با زين و برگ طلا و مجسمه هاي طلا و نقره جواهر نشان چشمگير بود .
او مجسمه هايي از عود عنبر ساخته بود که چشمانشان از ياقوت قرمز بود کاسه هاي بلور
با تصويرهاي زيبا و بشقابهاي ميناکاري جزء اثاث منزل او بود . المستنصر بالله 18
هزار تکه بلور که بهاي هر يک 10 هزار دينار بود و 23 هزار مجسمه از عنبر داشت که
کوچکترين آن 12 من بود و 4 هزار فرش خسرواني زربفت تالارهاي او را مفروش مي ساخت .
در ايران نيز سلطان سنجر پسر ملکشاه سلجوقي 1030 رطل جواهر گوناگون داشت .[
115 ]
عباسيان با اين همه تجمل پرستي و توجه به ظواهر زندگي تازه نسبت به خلفاي فاطمي در درجات
پايين تري محسوب مي شدند .
جرجي زيدان سپس به شرح تجملات زندگي خلفاي فاطمي و اندلسي مي پردازد که انسان را ديوانه
مي کند . طنطاوي در تفسير معروفش مي نويسد خارويه پسر ابن طولون در ايوان خانه اش
تالاري بنام بيت الذهب بود که تمام سقف و ديوار آن را بالا جورد و طلا و نقشه هاي
زيبا و دقيق ترين ريزه کاري ها تزيين کرده بود و بر ديوارهاي آن تالار به اندازه يک
برابر و نيم قد يک انسان بر روي چوب هايي صورت خود و همسرانش و اوازه خواناني را که
براي او آواز مي خواندند به بهترين نقشه ها و سرور انگيزترين تاجي از طلاي خالص و
ناب به تناسب شأن آنان قرار داده بود و شنل هاي جواهرنشان در بر آنان و در گوش آن
طنين اندازهاي سنگين وزن محکم کاري شده که در ديوارها ميخ کوب شده بودند و اجسام
آنها را با رنگ هاي شگفت انگيز رنگ آميزي کرده بود اين خانه از شگفت انگيزترين
بناهاي جهان بود در برابر اين عمارت فواره هايي پر از جيوه بود و علت احداث آن اين
بود که وي از بي خوابي خود به پزشک شکايت کرد پزشک گفت بايد در جايي بخوابي که تو
را تکان بدهند او اين حرف را رد کرد و گفت نمي توانم دست کسي را بر خودم احساس کنم
. پزشک گفت فرمان مي دهي تا براي تو درياچه اي از جيوه بسازند . او دستور داد و با
يک هزينه سنگين غير قابل حساب درياچه اي به مساحت 50 ذرع در 50 ذرع ساختند و ان را
پر از جيوه کردند . در چهار گوشه درياچه ميله هايي از نقره خالص قرار دادند و در
ميله ها ريسمان هايي از حرير محکم درون حلقه نصب کردند و تشکي از چرم تهيه کرده که
آن را از باد پر مي کردند سپس آن را روي درياچه مي انداختند و ريسمان هاي حرير را
که در حلقه هاي نقره بود به ميله هاي نقره اي مي بستند . وي بر روي اين تشک با تکان
جيوه آهسته آهسته حرکت مي کرد بطوري که تا آن هيچ پادشاهي چنان بستري و اطاق خوابي
براي خود تهيه نکرده بود . در شب هاي مهتابي همين که نور ماه به اين جيوه ها مي
تابيد مثل آن بود که درياچه پر از الماس درخشان شده بود و منظره سرور انگيزي بوجود
مي آورد .[ 116
]
4- وضع اقتصادي مردم
در آن زمان که فرمانروايان و خلفاي اسلامي بر اسراف و اتراف و ولخرجي در بيت المال
مسلمانان مي پرداختند نوع مردم « که بيت المال از آن ايشان محسوب مي شد » در فقر و
فاقه و فشار اقتصادي بسر مي بردند .
باقر شريف قرشي در کتاب با ارزش خود به نام حياه الامام موسي بن جعفر در بررسي وضع مردم
آن زمان چنين مي نويسد : « در شهرهاي اسلامي اکثريت مردم همدم با فقر و محروميت
بودند و در زير کابوس فقر و ستم و تيره روزي از پاي در مي آمدند . ثروت ها و دارايي
ها نزد طبقه اي مخصوص از آوازه خوانان و بي شرم هاي فسادگر تراکم يافته بود و
آوازه خوانان در همه گونه لذت ها و خوشي ها بهره مند بودند به حدي که در خواسته هاي
نفساني زياده روي مي کردند ولي بر سر عامه مردم ستم حکمرانان ستمگر حکمرانان ستمگر
و فشار وصول خراج و ماليات و گرسنگي و فقر سايه افکنده بود . شاعر معروف
ابوالعتاهيه که وضع نابسامان اقتصادي مردم و فشار و شکنجه هاي حکام را درک مي کرد
به عنوان صداي محرومان و ستمديدگان ملت حقايق را در قصيده اي که به امپراطور بغداد
خطاب مي کرد افشا کرد . »
« مَنْ مُبْلِغٍ عَنّي الإمامَ نَصائِحا مُتَوالِيه
إنّي آري الأسعارَ أسْعار الرَّعِيّهِ غالَيه
وَ أريَ المکاسِب نَزْرَهَّ وَ أرَي الضَّرُورهَ فاشِيَه
وَ أري غُموَم الدَهْرِ رائِحَهً تَمُرَّ وَ غادِيَه
و أريَ اليَتامي فِي البُيُوتِ الخالَيه
مِنْ بَينَ راجٍ لَم يَزَلْ يَسمُو إليک وراجِيه
يَشکُونَ مَجْهوداً بِأصواتٍ ضِعافٍ عاليِه
يَرجونَ رَفْقَکَ کي يَرَوْا مِمّا لَقُوهُ العافَيِه
مِنْ مُصيبات جوعِ تُمْسي وَ تُصبِحُ طاوِيه
مَنْ للْبُطْونِ الجائِعاتِ وَ للْجِسوُم العارِيَه
ألقَيتُ أخباراً إليک مِنَ الرَّعيه شافيه »
« چه کسي پيام هاي خيرخواهانه مرا
به زعيم مسلمانان مي رساند چون من نرخ هاي اجناس مورد نياز مردم را گران مي بينم
درآمدها را کم و نيازمندي و تهيدستي مردم را همه جا مي بينم .
غم و اندوه روزگار صبح و شام در جولان و رفت و آمدند .
يتيمان بي سرپرست در خانه هاي بدون غذا و وسايل بسر مي برند .
اين فرياد مردم است که هميشه بسوي تو اوج مي گيرد .
بيچاره ها با بي رمقي صداي ضعيف خود را بلند مي کنند .
به اميد دلسوزي و خدمات تو در جستجوي نجات و عافيت هستند .
نجات گرسنگي و بلاهايي که هر صبح و شام بر آنان مي گذرد .
کيست که بداد شکم هاي گرسنه و بدن هاي برهنه برسد .
اين صداي ملت بود که من بسوي تو ابلاغ کردم » .
جرجي زيدان مي نويسد :در آن روزگار [
117 ] ده نشينان همين قدر خوش بودند که مي توانستند با کشت و کار زندگي بخور و
نميري داشته باشند گرچه بيشتر آنان در منتهاي بي نوايي مي زيستند چه بسيار از
روستاييان که در همه دوره زندگي خويش پول زر ( دينار ) نمي ديدند و اما دولتيان در
شهرها نشسته و از دست رنج آنان هزاران دينار را بيهوده مي بخشيدند . بيچارگي و
گدايي روستايي به حدي که اگر اتفاقاً ديناري به دستش مي رسيد آن را دو سه بار مي
بوسيد و اگر ده يا بيست دينار مي ديد از شدت خوشحالي مي مرد و يا ديوانه مي شد .
مثلاً در قرن سوم هجري « احمد بن طولون » که مرد با جود و کرمي بود فرمانرواي مصر
گشت . او در يک روز سرد زمستاني براي گردش سوار شده بود تا با همراهيان خود از «
مقس » به طرف فسطاط برود صيادي ژنده پوش را ديد که تقريباً تمام بدنش عريان و بدون
پوشش بود و کودکي با همان بدبختي همراه وي بود و هر دو دامي به دريا افکنده بودند
تا شايد ماهي صيد کنند . احمد دلش به حال آن پدر و پسر سوخت و بگماشته خود ( نسيم )
گفت 20 دينار به اين صياد بده ، نسيم دستور احمد را اجرا کرد احمد بگردش ادامه داد
پس از ساعتي مجدداً از همان راه بازگشتند با کمال تعجب ديدند صياد مرده و پسرش در
کنار جسد او گريان است .
احمد گفت
گمانم کسي از سپاهيان يا غلامان ما اين مرد بيچاره را کشته باشد و پولهايش را ربوده
باشد با ناراحتي نزديک آمد از پسر پرسيد که چرا پدرت مرد ؟ پسر اشاره به نسيم کرد و
گفت اين مرد پدرم را کشت چون من ديدم که او چيزهايي کف دست پدرم نهار پدرم آن چيزها
را در دست گردانيد و لحظه اي به آنها خيره شد و سپس فريادي زده و از دنيا رفت .
احمد به نسيم دستور داد او را بازرسي کرد تمام 20 دينار را نزد وي يافت سپس هر چه
اصرار کرد که پسر آن پول ها را بردارد او نپذيرفت و مي گفت اينها قاتل پدر من بود و
مرا هم نيز خواهد کشت .
احمد
براي جبران اين امر عجيب قاضي و پيرمردان آن قريه « مقس » را حاضر کرد و فرمان داد
تا در آنجا براي کودک صياد ملکي به ارزش 500 دينار خريداري کنند و محصول آن را براي
او حفظ کنند و نام کودک را در دفتر جيره خواران ثبت نمايند تا از مقرري دولت بهره
مند شود . احمد مي گفت چون من باعث قتل پدر او شده ام اينک بايد نسبت به فرزندش
تلافي کند « زيرا اگر من يک باره 20 دينار به او نمي دادم او نمي مرد . مي بايست يک
دينار يک دينار به او مي بخشيدم تا از شدت شوق جان ندهد » .
جرجي
زيدان مي گويد آري صيادي که در مجاورت پايتخت مي زيسته به چنين وضع رقت باري گرفتار
بود و البته روستاييان و برزگراني که دور از بساط عيش و نوش و تجمل امراء و خلفا در
روستاهاي گوشه و کنار مملکت زندگي مي کردند قطعاً روزگارشان به مراتب سخت تر و تباه
تر بوده است .[ 118
]
در دوران
خلفاي غاصب ، وضع زندگي علويين از همه طبقات آشفته تر بود . زيرا اين گروه چون ذيحق
خلافت و رياست بر مردم بودند مي بايست بيشتر در شکنجه و فشار و تنگدستي بسر ببرند و
همواره جان و مالشان مورد تهاجم و تهديد خلفل و حکمرانان آنان بود تا جايي که بيشتر
پراکنده ديارهاي دور دست بودند و به گمنامي و فراغ زندگي مي کردند .
ابوالفرج اصفهاني در کتاب مقاتل
الطالبيين مي نويسد ، در دوره متوکل عباسي وضع زندگي و معيشت علويين به قدري آشفته
و درد انگيز بود که در ميان عده اي از زنان علويه « فرزندان علي » تنها يک پيراهن
مناسب بود که هنگام نماز براي پوشش کامل به ترتيب هر کدام به تن مي کردند و با آن
نماز مي گذاردند و در اوقات ديگر با همان پيراهن نيمدار و پاره خود بسر مي بردند و
نخ ريسي مي کردند .[
119 ]
اما در
ميان کاخ ها و منازل رويايي ، زنان عباسي و همسران رجال و اشراف دائماً در حال دست
بدست کردن جواهرات و لباسهاي فاخر و قيمتي بودند .[
120 ]
چپاول سرسام آور شاه مخلوع در بيت المال
به همين
ترتيب زمامداران خودکامه و ستمگر به غارت بيت المال پرداختند و از اين مسير ، ضربات
مهلکي به اسلام و مسلمين وارد آوردند ، براي رعايت اختصار از ذکر آنها خودداري کرده
فقط به عنوان اشاره اي به چپاول سرسام آور شاه مخلوع ايران محمدرضا پهلوي در عصر
حاضر مي کنيم :
مقام
رسمي سفارت ايران در کاراکاس براساس مدارکي اعلام کرد : شاه مخلوع ايران تنها 25
بيليون دلار ارز از کشور ايران خارج کرده است .[
121 ]
اگر اين
مبلغ را بر 35 ميليون مردم ايران توزيع کنيم به هر نفري حدود 5714 ميليون مي رسد و
هرگاه شاه مخلوع هزار سال عمر مي کرد ، بي آنکه سود اين مبلغ را حساب کنيم هر روز
حدود پانصد و پنجاه هزار تومان از اين پول به او مي رسيد !
تازه اين سوء استفاده از چپاول خودش است ، چپاول اطرافيان و
بستگانش حساب ديگري دارد … .
به اين ترتيب روشن مي شود که وضع
نابسامان اقتصادي در کشورهاي اسلامي و در طول تاريخ اسلام ، تقصير مکتب نيست که به
مکتب ديگر رو آوريم بلکه تقصير اسلام نمايان دروغين است .