بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه

آیت الله العظمی حسين نوري همداني

- ۴ -


خطر سوء استفاده از بيت المال و شيوه و روش رهبران الهي

شکي نيست که در اقتصاد اسلامي پس از اصل توليد ، هيچ اصلي بالاتر از اصل « توزيع عادلانه » نيست که به پاره اي از دستورات اکيد اسلام در اين باره اشاره کرديم . ضد اين اصل ، سوء استفاده از بيت المال و حيف و ميل آن است ، اگر براستي در طول تاريخ اسلام درآمدهاي کلاني که از منابع بيت المال اسلامي بدست مي آمد ، درست در راهش مصرف مي شد و سرپرستان بيت المال اسلامي « حفيظ و عليم » ( امين و آگاه ) مي بودند کوچکترين مشکل اقتصادي در قلمرو حکومت اسلام بوجود نمي آمد . اما افسوس که زمامداران مغرور و ستمگر هر کدام به سهم خود به حيف و ميل بيت المال پرداختند ، ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليلي درباره سوء استفاده از بيت المال مي پردازيم و سپس به روش پيامبران و رهبران واقعي اسلام اشاره کرده تا از اين رهگذر نيز چگونگي « اقتصاد اسلامي » را دريابيم .

آغاز سوء استفاده ها از بيت المال

با روي کار آمدن عثمان ، حکومت اسلامي چهره ديگري بخود گرفت که هرگز با هدف و ايدئولوژي اسلام سازش نداشت زيرا او پس از آنکه پايه هاي حکومت غاصبانه خود را محکم ساخت تمام قوانين اسلامي را زير پا گذاشت و هدف هاي آن را ناديده گرفت ، درآمدها و اموالي که مي بايست با حمايت خليفه در مصالح عمومي و رشد و اعتلاي امت اسلامي صرف گردد وسيله پيشرفت و ترقي شخصي او قرار گرفت و در واقع گوي خلافت و زعامت در دست امويهاي ضد اسلام قرار گرفته بود . معاويه يکي از عمال پر کار عثمان بود که زمينه را براي فرمانروايي خود فراهم مي ساخت او در حيف و ميل اموال عمومي پر جرئت بود تا جايي که در شام مقر حکومت خود از بيت المال کاخي ساخته بود و مصارف سنگيني را جهت اداره آن مقرر مي داشت . پس از او فرزندان و نوادگانش در اسراف و حيف و ميل بيت المال مسلمين از يکديگر سبقت مي گرفتند .

با انقراض بني اميه ، عباسي ها که دست کمي از اميها نداشتند بيت المال را از آن خود دانسته و هزاران گونه تصرفات نابجا که هرگز با هدف هاي واقعي حکومت اسلام دمساز نبود به عمل آوردند و زمينه انحطاط و سقوط مسلمانان را عملاً فراهم ساختند . بنابراين يکي از عوامل مهمي که خلافت و رهبري را از مسير خود منحرف ساخت و موجب انحطاط و سقوط حکومت اسلامي شد اسراف و اتراف خلفا و زمامداران مسلمين بود و در واقع آنچه  را که علي عليه السلام درباره زمامداري ملت مسلمان از آن بيمناک بود واقع شد ، زيرا حضرت در زمان حکومت خود اينگونه خطرها را گوشزد مي فرمود و بمردم از عواقب شوم زعامت فاسقين و نااهلان به اين صورت هشدار مي داد .

« وَلکنّي اَسي أن يَلِيَ أمَرْ هذه الامُّهِ سُفَهائُها وَ فَجّارُها فَيَتّخِذُوا مالَ اللهِ دُولاً وَ عبادَهُ خَوَلاً وَ الصالِحينّ حَرباً وَ الفاسِقينَ حِزْبا ».

« من از آن بيمناکي که زمام امر اين ملت را نادانان و بدکاران بدست گيرند و در نتيجه مال خدا ( بيت المال ) را بجاي صرف در جهت تأمين مصالح و رشد امت بخود اختصاص دهند و دست بدست بگردانند و بندگان خدا را بنده و برده خود دانسته به استثمار آنها بپردازند و با مردم صالح و بيدار مبارزه کرده و آنها را سرکوب نمايند ودر عوض افراد ناپاک و ناشايست را حزب و ياور خود قرار دهند » .

موارد استعمال « اتراف » و « اسراف » در قرآن و روايات

يکي از واژه هاي قرآن و روايات ، لغت اسراف و اتراف است که ناگزير لازم است بمناسبت موضوع مورد بحث ، توضيح کوتاهي درباره آن داده شود .

قرآن مجيد در 23 مورد ، از اسراف نکوهش کرده است که در دو مورد آن کلمه «لا تُسرفُوا » و در دو مورد کلمه « إنَّه لا يُحبُّ المُسرفينَ » و در يک مورد کلمه « وَ لا تبذِّر تبذيرا » و در يک مورد کلمه « إنَّ الْمُبَذّرينَ کانُوا اخوانَ الشَّياطين » را به کار برده است .

در نهج البلاغه ، علي عليه السلام در سه مورد از اسراف و دو مورد از تبذير انتقاد نموده است. اما درباره اتراف قرآن در 8 مورد از آن انتقاد کرده و در نهج البلاغه هم از اتراف و مترفين به سختي انتقاد شده است .

لغت اسراف و اتراف

در مورد لغت اسراف و اتراف لغت شناسان عرب چنين مي گويند :

الف – راغب اصفهاني : ترف که از ماده اتراف است به معني توسعه و گسترش و گسترش در نعمت .

ب – صاحب مجمع البحرين مي گويد : مترف به کسي گفتهمي شود که در استفاده از لذائذ و خوشي ها زياده روي کند و وقتي مي گويند فلاني را نعمت مترف کرده يعني : او را بطغيان و عياشي واداشت .

بنابر اين اتراف يعني طغيان در سوء استفاده از نعمت و مي توان گفت مترف جنبه منفي و طاغوتي دارد .

اما درباره لغت اسراف راغب اصفهاني گويد : گرچه اسراف در انفاق مشهور است چنانکه خداوند مي فرمايد : « والَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَم يُسرِفُوا » « سوره فرقان 68 » هنگاميکه انفاق مي نمايند اسراف نمي کنند . ولي در هر کاري که انسان زياده روي کند آن را اسراف مي گويند .

نحوه استعمال اسراف گاهي در کميت و اندازه است چنانکهانسان در جايي که معمول است يک تومان خرج کند 10 تومان خرج نمايد ، و گاهي در کيفيت استعمال است چنانکه انسان همان اندازه معمول را در خلافت مصلحت خرج کند .

کارشکني مترفين در برابر پيامبران

ضمن مطالعه سرگذشت پيامبران در قرآن مجيد متوجه مي شويم که گروه مترفين ( عياشان طغيانگر ) همواره در برابر پيامبران نقش خصمانه اي داشته اند خمصانهاي داشته اند چنانکه در قرآن کريم مي خوانيم : و ما اَرسَلنا في قَرْيَهٍ مٍنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُترَفوُها إنَّا بِما اَرسِلتُم بِهِ کافِرُونَ [ 85 ] : « ما هر گاه بيم دهنده اي را ( پيامبران ) براي آگاهي اهل قريه اي فرستاديم مترفين قريه گفتند ما به آنچه که شما به آن مأموريت يافته ايد کفر مي ورزيم » . در اين آيه مخالفت رسمي مترفين با حضرت نوح بيان شده است . نوح پيغمبر بزرگوار براي هدايت يک اجتماع بزرگ برگزيده شد و شب و روز آن مردم را بسوي حق دعوت مي کرد و آنها را از بت پرستي و کارهاي ناپسند نهي مي فرمود . اما هرچه نوح بيشتر اصرار و الحاح مي کرد کمتر در آن مردم اثر مي نمود . مهمترين گروه مخافت نوح که سد بزرگي براي ارشاد جامعه بودند ملأ و بزرگان و اشراف خوش گذران بودند که هدف نوح را مخالفت لجام گسيختگي خود مي دانستند .

در سوره مومنون [ 86 ] يادآوري شدهکه گروه مترفين در برابر نهضت هود پيغمبر سر سختانه مخالفت مي کرده اند : هود ، پيامبر بزرگوار براي ارشاد جامعه عاد برگزيده شد آن مردم داراي نعمت ها و ثروت هاي فراوان بودند که بيشتر موجب طغيان و سرکشي آنها مي گشت ، هود دائماً به آنها هشدار مي داد و آنها را به سوي عباد خدا و اطاعت فرامين او دعوت مي کرد ولي بزرگان و ثروتمندان شان با کارشکني هاي خود زحمات هود را خنثي مي کردند .

نهج البلاغه و مترفين

علي عليه السلام در چندمورد نهج البلاغه خطر مسرفين و مترفين را يادآور شده و درباره فسادي که از سوي آنان اجتماع اسلامي را تهديد مي کند به مردم هشدار داده است . يک قسمت عبادتي بود که از نامه 62 در صفحات قبل بيان شد . و در خطبه شقشقيه سخت از اسراف و اتراف خليفه و پيروانش انتقاد مي کند … الي أن قامِ ثالِثُ القُوم … » [ 87 ] .

« تا آنکه سومين نفر آنان ( خلفا ) روي کار آمد در حالي که پهلوهايش از پرخوري باد کرده و تنها کارش پرکردن و خالي کردن شکم بود فرزندان پدرش با او بپاخاستند و مال خدا ( بيت المال) را همانند شتري که با ولع ، علف هاي بهاري را مي چرد ، چريدند تا آنکه آنچه تابيدهبود باز شد کردارش بر او پيشي گرفت و شکم پرستي او آشکار گشت » .

مسرفين از نظر پيامبر اسلام

پيامبر عاليقدر اسلام امت را از خطر مسرفين و مترفين بر حذر داشت خصوصاً طغيان زيانبار بني اميه را در ضمن حديثي يادآور شدند که : اذا بلغ بَنُو العاصِ ثَلاثينَ رَجُلاً اتّخَذوا مالَ اللهِ دُوَلاً وَ عبادَ اللهِ خَولاً : هنگامي که فرزندان عاص به سي نفر برسند . مال خدا (بيت المال) را در دست خود بگردانند و بندگان خدا را برده و بنده خود سازند .

بنابراين پيشوايان اسلام زيانهاي فلاکت بار ناشي از اين دو دسته خطرناک را به مسلمانان گوشزد کردند ولي متأسفانه اکثريت ملت اسلام توجهي به اين گونه هشدارها نکرده و با خمودي و غفلت خود ، زمينه را براي خودسري و عياشي اين گروه فراهم ساخته و عملاً مسلمانان را به سقوط و نيستي نزديک ساختند .

اسراف و اتراف مقدمه سقوط ملتهاست

بررسي و تحليل بيشتر مسائل حياتي جامعه ممکن است بهتر موجب آگاهي و هوشياري افراد آن جامعه گردد . از اين رو دانشمندان دلسوز و جامعه شناسان اسلامي از اين وظيفه بزرگ غفلت نکرده و در کتابهاي خود به بررسي و تحقيق اين موضوع حياتي پرداخته اند که ما به برخي از گفتار آنان استشهاد خواهيم کرد .

جامعه شناس بزرگ اسلامي ابن خلدون در کتاب معروف خود ( مقدمه ابن خلدون ) در فصل هجدهم باب دوم تحت عنوان « فراخي معيشت و تجمل و فرو رفتن در ناز نعمت ، از موانع پادشاهي و کشور داري است » مي گويد : هر گاه قبيله اي به نيروي عصبيت خويش به برخي از پيروزي ها نائل آيد به همان ميزان به وسايل رفاه دست مي يابد و با خداوندان ناز و نعمت و توانگران در آسايش و فراخي معيشت شرکت مي جويد ، و به ميزان پيروزي و غلبه اي که بدست مي آورد و به نسبتي که دولت به آن قبيله اتکاء مي کند از نعمت و توانگري دولت بهره و سهمي  مي برد و اگر دولت از لحاظ قدرت و نيرومندي در حدي باشد که هيچ کس در باز ستاندن فرمانروايي يا شرکت جستن در آن نتواند طمع بندد آن قبيله نيز به حاکميت دولت اعتراف مي کند و به همين اندازه خرسند مي شود که دولت روا مي دارد از نعمت بهره مند گردد و اعضاي آن قبيله را در گردآوري خراج ها شرکت دهد و ديگر آرزوهاي بلند در سر نمي پروراند که به درجات و مناصب دولت يا به دست آوردن موجبات آن نايل آيد . بلکه تنها همت آن قبيله اين است که نعمت و وسيله فراخي زندگي به دست آورد و در سايه دولت به آرامش و آسايش بسر برد و عادات و شيوه هاي پادشاهي را در ساختمان ها و پوشيدني هاي نيکو فرا گيرد و هر چه بيشتر بر مقدار آنها بيفزايد و در بهتر کردن و زيبايي آنها به تناسب ثروت و وسايل ناز و نعمتي که به چنگ مي آورد بکوشد و از متفرعات آنها برخوردار گردد و پيداست که در اين صورت رفته رفته از خشونت باديه نشيني قبيله کاسته مي شود و عصبيت و دليري آنان به سستي و زبوني تبديل مي گردد و از گشايش و رفاهي که خداوند به ايشان ارزاني مي دارد متنعم و برخوردار مي شوند و فرزندان و اعقاب ايشان نيز بر همين شيوه پرورش مي يابند بدانسان که به تن پروري و برآوردن نيازمندي هاي گوناگون خويش مي پردازند و از ديگر اموري که در رشد و نيرومندي عصبيت ضرورت دارد سرباز مي زنند تا اينکه اين حالت چن خوي و جبلت در سرشت آنان جايگير مي شود و آن گاه عصبيت و دلاوري در نسل هاي آينده ايشان نقصان مي پذيرد تا سرانجام به کلي زايل مي گردد و سرانجام زمان انقراض قبيله آنان فرا مي رسد و به هر اندازه بيشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهي فرو روند به همان ميزان به نابودي نزديکتر مي شوند تا چه رسد به اينکه داعيه پادشاهي در سر داشته باشند . زيرا عادات و رسوم تجمل پرستي و غرق شدن در ناز و نعمت و   تن پروري شدت عصبيت را که وسيله غلبه يافتن است در هم مي شکند و هر داه عصبيت زايل گردد نيروي حمايت و دفاع قبيله نقصان مي پذيرد تا چه رسد به اينکه به توسعه طلبي برخيزند و آن وقت ملتهاي ديگر آنان را مي بلعند و از ميان مي برند . بنابراين آشکار شد که فراخي معيشت و تجمل خواهي از موانع پادشاهي و کشور داري است . [ 88 ]

علت سقوط فرانسه

در جنگ دوم جهاني ، فرانسه با تمام تجهيزات و امکاناتي که براي مقابله با دشمن داشت از ارتش آلمان شکست خورد و نتوانست از خود دفاع کند در بررسي علت اين شکست دانشمندان حقايق شگرفي را بيان کرده اند آقاي محمد قطب نويسنده تواناي مصري مي نويسد : فرانسه اي که در نخستين حمله ارتش آلمان پيشانيش به خاک ماليده شد و به سختي شکست خورد به اين خاطر نبود که کمبود ساز و برگ نظامي داشت بلکه برا اين بود که ملت فرانسه ارزش انساني خود را از دست دادهو يک پارچه در مسير غرائز حيواني و شهوي قرار گرفته بودند . آنها تمام نيروهاي خود را در بکار بردن تمايلات شهوي بکار مي بردند و حفظ و حراست از کاباره ها و کاخ هاي زيباي پاريس که مرکز عياشي و خوشگذراني بود را از حفظ کيان و مليت خود بهتر مي دانستند و حاضر نشدند قطره خوني در اين مراکز براي دفاع از مملکت ريخته شود . اين بود که ناچار شکست و ذلت عمومي را پذيرفتند . [ 89 ] عجيب اينجاست که مي نويسند در آن موقع که هواپيماهاي بمب افکن دشمن ، شهرهاي ما را زير بمب هاي آتش زا و مخرب خود به صورت جهنمي درآورده بود نخست وزير وقت مي خواست به وسيله تلفن از ستاد مشترک هوايي متفقين براي مبارزه با دشمن ، چند فروند هواپيما درخواست کند ولي با هر يک از سه تلفن روي ميزش که تماس مي گرفت صداي محبوبه اش بلند بود! [ 90 ]

آمار مالياتها

تأثر انگيزترين صفحات تاريخ لحظه ايست که انسان ارقام درشت مالياتها و درآمدهاي بيت المال را مي خواند که مي بايست اين بودجه سنگين و ثروت هنگفت صرف عمران و اصلاح امور ملت و بهسازي قلمرو حکومت اسلامي شود ولي با کمال تأسف در راه عياشي و خوشگذراني خليفه و اطرافيانش مصرف مي شد و زمينه سقوط حکومت اسلامي فراهم مي گشت .

آمار صحيحي از درآمدها و ماليات هاي دوران حکومت اموي ها در دست نيست ولي جرجي زيدان آمار منظمي از درآمد دولت عباسي را ضبط کرده که توجه به آن براي درک اهميت اين موضوع حياتي لازم است :

نام اقليم يا شهرستان

نقد ( درهم )

جنس

اهواز

25000000

سي هزار رطل شکر

فارس

27000000

سي هزار شيشه گلاب ، بيست هزار رطل روغن سياه [ 91 ]

کرمان

4000000

سيصد جامه يمني و بيست هزار رطل خرما

سيستان

40000000

سيصد جامه مخصوص و بيست هزار فانيد [ 92 ]  

خراسان

28000000

دو هزار شمش نقره ، چهار هزار يابو ، هزار برده و بيست هزار جامه ، سي هزار رطل هليله

گرگان

12000000

هزار کلاف ابريشم

سمنان و دامغان

1500000

هزار شمش نقره ششصد فرش   مازندراني ،

طبرستان رويان و دماوند

6300000سيصد دستمال

دويست عبا ، پانصد جامه ، سيصد جام ،

 

ري

12000000

بيست هزار رطل عسل

همدان

11300000

هزار رطل رب انار ، دوازده هزار رطل عسل

 آذربايجان

4000000

بيست قطعه چوب منبتکاري ، پانصد و سيرطل پارچه پشم و ابريشم و خز

ارمنستان

13000000

صدو بيست تکه فرش

آفريقا

13000000

سيصد هزار رطل زيت

فلسطين

310000   دينار

 

دمشق

420000  دينار

 

اردن

97000 دينار

 

مصر

2920000 دينار

 

يمن

370000 دينار

 

حجاز

300000 دينار

 

جمع کل ماليات ممالک شرقي

و غربي به درهم

390855000

 

اگر به حساب آن زمان هر پانزده درهم را يک دينار حساب کنيم مجموع دينارهاي  اين ستون 2657000 دينار مي شود .[ 93 ]

صورت ماليات زمان معتصم ( ممالک شرقي )

نام مملکت

مبلغ نقد به درهم

نام مملکت

مبلغ نقد به درهم

سواد

114457650

ري و دماوند

20080000

اهواز

23000000

قزوين و زنجان

1828000

ارس

24000000

ابهر

 

کرمان

6000000

قومس

1150000

مکران

1000000

گرگان

4000000

اصفهان

10500000

طبرستان

4280700

سيستان

1000000

تکريت و طيرهان

900000

خراسان

37000000

شهرزوروصامغان

2750000

 

 

موصل و توابع

6300000

اه کوفه

5000000

قردي و بذيري

3200000

اه بصره

4800000

ديار ربيعه

9625000

همدان

1700000

ارزن و ميافارقين

4300000

ماسبذان

1200000

طرون

100000

مهرگان قذق

2861000

آمد

2000000

يقارين

2100000

ديار مضر

6000000

قم و کاشان

3000000

نواحي فرات

2900000

آذربايجان

4500000

 

 

جمع کل ماليات ممالک شرقي   314671350 درهم

صورت ماليات ممالک غربي ( زمان معتصم )

نام مملکت

مبلغ نقد به درهم

نام مملکت

مبلغ نقد به دينار

قنسرين و عاصمه ها

360000

مصر و اسکندريه

2500000

اردوگاه

218000

مکه و مدينه (حرمين)

100000

اردوگاه دمشق

110000

يمن

600000

اردوگاه اردن

109000

يمامه و مجرين

510000

اردوگاه فلسطين

295000

عمان

300000

جمع کل

 

 

5102000 دينار

اگر دينارهاي فوق را از قرار هر ديناري پانزده درهم به درهم تبديل کنيم ، رقم زير بدست مي آيد : « 76710000 درهم » و چون اين مبلغ را به مجموع ماليات ممالک شرقي اضافه کنيم جمع کل « 388291350 درهم » مي شود .[ 94 ]

و اکنون تمام ماليات هاي زمان مأمون و معتصم را جمع بزنيم . 8036290 دينار مي شود ، و اگر بخواهيم اين مبلغ را به طلا تبديل کنيم بايد در 18 ضرب بکنيم چون هر دينار 18 نخود طلا هست – بنابراين مبلغ مزبور 144653220 نخود طلا مي شود .

ثروت هاي خلفا

براي بدست آوردن آمار تقريبي درآمدهاي هر يک از خلفا و فرمانفرمايان اسلامي نيازمند به يک بررسي دقيق در تاريخ حيات آنها هستيم و با توجه به مخارج سنگين کاخ هاي آنها و خصوصاً ثروت هاي بجا مانده آنها پس از مرگشان مي توان يک معيار تقريبي از درآمد بيت المال آن زمان بدست آورد . براي مثال چند مورد آن بررسي مي شود :

روزي که عثمان کشته شد مبلغ يک ميليون درهم و 150 هزار دينار طلا نزد خزانه دار خود ذخيره کرده بود و ارزش املاک او در حنين و وادي القري 100 هزار دينار بود و مقدار زيادي هم ارزش شتران و گاو و گوسفند و احشام او بود .

« زبير » پس از مرگش هزار اسب و هزار کنيز از خود باقي گذاشت که بهاي يکي از متروکات او 50 هزار دنيا طلا مي شد . عوايد « طلحه » در عراق روزي هزار دينار طلا بود .

در اصطبل « عبدالرحمن عوف » هزار اسب و هزار شتر و ده هزار گوسفند يافت مي شد که 4/1 دارايي او پس از مرگش 84 هزار دينار طلا به حساب آمد .

« زيد بن ثابت » پس از مرگش بقدري طلا و نقره از خود باقي گذاشت که وارث او آنها را با تبر خورد کرده و تقسيم کردند و املاک و مزرعه هاي او صد هزار دينار ارزش داشت .[ 95 ]

مسعودي تاريخ نويس معروف مي نويسد : ابوجعفر منصور دومين خليفه عباسي هنگام مرگ 600 ميليون درهم و 14 ميليون دينار طلا از خود بجا گذاشت . [ 96 ] که البته با اضافه کردن رقم سنگيني که او در جنگ با عبدالله بن حسن « نفس زکيه » مجاهد بزرگ از دودمان پيامبر اسلام صرف کرد و مبلغ هنگفتي که در ساختن شهر بغداد مصرف کرد و مخارج ديگر ، به بودجه سنگين حکومت او پي خواهيم برد . سيوطي در تاريخ الخفا مي نويسد : درامد نحله « خيزران » مادر هارون الرشيد در سال به 160 ميليون درهم رسيده بود اين رقم برابر با نصف ماليات کشور عباسيان در آن زمان بود. براي دقت بيشتر در ثروت اندوزي اين زن بايد توجه داشت که درآمد ساليانه « راکفلر » امريکايي سرمايه دار جهان امروز از 3/2 درآمد خيزران تجاوز نمي کند زيرا مي گويند « راکفلر » در سال 1500000 جنيه درآمد دارد با توجه به اينکه قيمت نقود در آن زمان سه برابر ارزش پول امروز است و يک دينار نصف جنيه حساب مي شود پس تقريباً درآمد راکفلر 3/2 درآمد خيزران است .

خيزران زني سخت گير و پر توقع و در انباشتن ثروت حريص و آزمند بود و به همين سبب وقتي احساس کرد فرزندش هادي ، اموالش را تهديد مي کند و قصد معارضه با او را دارد با طرح دسيسه اي او را به قتل رسانيد . اين ثروت هنگفت نه تنها نتوانست در جامعه آن روز مثمر ثمر باشد و مشکلات اقتصادي مردم را بر طرف کند بلکه پس از مرگ خيزران بلافاصله تمام آن از طرف هارون الرشيد ضبط و مصادره شد و باز در اختيار عياشان و خود کامگان دستگاه خلافت قرار گرفت . [ 97 ] ثروت اندوزي خيزران در عصر ثروتمندي دولت عباسي آن قدرها مهم نيست ، اما تأثر و تأسف آن جاست که در عصر انحطاط حکومت اسلامي و خالي بودن بيت المال هنوز مادران خلفا دست از ثروت اندوزي و انباشتن آن برنمي داشتند تا لا اقل در مصالح خودشان مصرف شود .

در دهليز خانه و گنجينه هاي فتيحه مادر معتز خليفه ، 2 ميليون دينار طلاي نقد و جواهرات و تحف بسياري از قبيل زمرد و لؤ لؤ و ياقوت سرخ بود که آنها را قيمت گذاري نکردند . با اين همه ، فرزند او را بخاطر 50000 دينار پول کشتند و او حاضر نشد با پرداختن آن مبلغ جان فرزندش را نجات دهد . [ 98 ] خلفاي عباسي به طرز نادرستي دست پدر و مادر و عشيره و خدمتگزاران خود را در حيف و ميل و ضبط اموال عمومي بازگذاشته بودند و آنها هم با حرص و ولع به کنز اين اموال مي پرداختند . المستعين بالله عباسي به مادر و دو خدمتگزار خود به نام « اماش » و « شاهک » اجازه داده بود که آنچه مي خواهد در ضبط اموال بيت المال انجام دهند و هر مالي که براي بيت المال مي رسيد اين سه نفر قسمتي از ان را در اختيار داشتند .

درآمد ساليانه مادر محمد بن واثق به 10 ميليون دينار مي رسيد و عجيب اينکه مادر مستعين بالله بساطي داشت که براي ساختن آن مبلغ 130 ميليون دينار خرج کرده بود . اين بساط به طرز بي سابقه اي با طلا و جواهرات گران قيمت به منظره و اشکال مختلف حيوانات و پرندگان و خانه ها و چشمه هاي زيبا نقاشي و تزيين شده بود . [ 99 ] « المقتدر بالله » در يک بحران اقتصادي کمبود پولي بسر مي برد و بيت المال او خالي شده بود اما مادرش 600 هزار دينار پول را مخفي کرده بود و کسي از آن آگاهي نداشت .

هنگامي که « المکتفي بالله » از دنيا رفت فهرست اموال شخصي او به قرار ذيل بود :[ 100 ]

1- پول نقد از زر و سيم و ظروف طلا و نقره    20000000   دينار

2- فرش ( قالي و قاليچه و امثال آن ) به قيمت       20000000   دينار

3- اسلحه و اثاث و غلام و کنيز به قيمت 20000000   دينار

4- باغ و مزرعه و مستغلات به قيمت       20000000   دينار

5- جواهرات و عطريات و امثال آن به قيمت     20000000   دينار

جمع کل   100000000 دينار

درآمد « خالد بن عبدالله » والي عراق در زمان هشام به 13 ميليون درهم يعني يک ميليون دينار مي رسيد . [ 101 ] « عبدالرحمان ناصر » خليفه اموي که از 300 تا 350 هجري در اندلس حکمراني مي کرد هر سال 20 ميليون دينار پس انداز مي کرد و پس از مرگ او 5 هزار ميليون دينار پس انداز مي کرد و پس از مرگ او 5 هزار ميليون دينار در خزانه او به جاي مانده بود ، [ 102 ] جمع کل عايدات سالانه جبرائيل پزشک مخصوص هارون 4900000 درهم بود . « افضل » سردار و وزير مستنصر فاطمي ثروتي اندوخته بود که مانند آن ديده نشده است .

نقد   6 ميليون دينار طلا

نقره 250 اروب

لباس حرير     75 هزاردست

طلاي عراقي   3 بار شتر

دوات مرصع به ارزش     12 هزار دينار

صندوق لباس

و عده بيشماري کنيز و غلام و اسب و استر .[ 103 ]