زمینه های قیام امام حسین(ع)

حسين عبدالمحمدي

- ۱۰ -


چگونگى به خلافت رسيدن بنى اميّه

بنى اميّه حدود بيست سال با پيامبر اكرم (ص) جنگيدند و هنگامى اسلام آوردند كه چاره اى جز آن نـداشـتـند. آنان داراى سابقه سوء در اسلام بودند. و از جايگاه خوبى ميان مسلمانان برخوردار نبودند.

عـثـمـان بـن عـفـّان كـه از امـوى ها بود، بعد از مرگ عمر توسّط شورايى كه عمر معيّن كرد به خـلافـت دسـت يـافـت . ايـن كار سبب گشت اموى ها به دستگاه حكومت اسلامى راه پيدا كنند. گرچه معاويه در زمان عمر نيز والى سرزمين زرخيز شام و سوريه بود، امّا سلطه حزب اموى بر جهان اسلام در زمان عثمان پديد آمد. عثمان در امتياز دادن به بستگان فاسدش آنقدر افراط كرد كه عدّه اى از مـسـلمـانـان از خـشـم به او حمله كردند و او را از پا درآوردند. معاويه به عنوان خونخواهى عـثـمـان در مـقـابـل عـلى (ع) قرار گرفت و بدين وسيله نيروى اسلام را عليهِ خودِ اسلام تجهيز نمود.

امـوى هـا در عـصـر خـلافـت عـثـمـان بـر بـيـت المـال و مـنـاصـب سـيـاسـى دسـت يـافـتـنـد و دو عـامـل ثـروت و قـدرت را در اخـتـيـار گـرفـتـنـد، فـقـط يـك عـامـل قـوى و نـيـرومـنـد كـم داشـتـنـد كـه (ديـانـت ) بـود. بـعـد از قـتـل عـثـمـان ، مـعـاويـه بـا يـك طـرّارى عـجـيـبـى بـر ايـن عـامـل هـم دسـت يـافـت و تـوانـسـت سپاهى عليه شخصيّتى مانند على بن ابى طالب (ع) تجهيز نمايد. معاويه توانست نيروهاى فكرى ـ مذهبى را به خدمت گيرد. بدين ترتيب معاويه علاوه بر دو عنصر و عامل اصلى حكومت به سومين عنصر مهمّ حكومت يعنى (ديانت ) و نيروهاى فكرى ـ مذهبى نيز دست يافت .

بنى اميّه از سال 41 ه‍ . ق . تا سال 133 ه‍ . ق . بر سراسر جهان اسلام ، و از 138 ه‍ . ق . تا 422 ه‍ . ق بـر اسـپـانيا حكومت كردند. معاويه در سال 41 ه‍ . ق . يك دولت عربى محض در شام بـنـيـان نهاد كه 90 سال دوام پيدا كرد و پس از او 13 تن از خلفاى خاندان وى بر جهان اسلام حكومت كردند.

حاكميت يافتن معاويه عمدتاً به دلايل ذيل بازگشت مى كند.

ج ـ قـدرت اقـتـصـادى و سـيـاسـى بـنـى اميّه كه عمدتاً آن را در زمان عمر و عثمان به دست آورده بودند.

د ـ داشتن سپاه قدرتمند و مطيع .

زمينه هاى اجتماعى

هـنـگـامـى كـه عـلى (ع) بـه خـلافـت رسـيـد. بـا جـامـعـه اى مـواجـه گـشـت كـه در طول 25 سال پس از پيغمبر(ص) به تدريج از اسلام ناب محمّدى (ص) فاصله گرفته و در بـخـش هـاى گـوناگون دچار انحراف شده بودند. لذا وقتى امام (ع) زعامت جامعه اسلامى را به عـهـده گـرفـت قبل هر چيز به اصلاحات داخلى اقدام نمود. على (ع) اصلاحات خويش را در زمينه هـاى مـخـتـلف آغـاز كـرد. اوّلاً بـراى اجـراى عـدالت اقـتـصـادى دسـتـور داد بـيـت المـال بـه طـور مـسـاوى بـيـن افـراد تـقـسـيـم شود و اين قانون كه مهاجرانِ از قريش برتر از مهاجران غير قريش و مهاجران برتر از انصار و... لغو گردد. و هرگونه تبعيض را خلاف دين اسلام دانست و فرمود: اگر اموال بيت المال كابين زنان نيز شده باشد بايد پس گرفته شود براى اينكه حق با گذشت زمان باطل نمى شود.

و هـمـچـنين فرمود: (ستمديدگانى كه در نظرها ذليل و پست هستند از نظر من عزيز و محترمند تا حـقـّشـان را بـگـيـرم و نيرومندان ستمگر در نظر من حقير و پستند تا حق را از آنها بستانم . و در برابر فرمان خدا راضى و تسليم امر او هستيم .)(475)

عـلى (ع) واليـانـى را كـه از شـايـسـتـگـى كـافـى بـرخـوردار نـبـودنـد نـيـز عزل نمود. و افراد متّقى و با كفايت را جايگزين آنها كرد.

سـيـاسـت هـاى اصلاحى على (ع) موجب رنجش دنياطلب ها گرديد و عدالت او سبب گشت اشراف و حكّام ناصالح به معاويه گرايش يابند.

بـه عنوان نمونه مى توان روگردانى طلحة و زبير را نام برد. كه از عدالت و اصلاحات على (ع) رنـجـيـدنـد و بـا هـمـراهـى حـزب امـوى اوّليـن جـنـگ داخـلى را بـه وجـود آوردند و معاوية بن ابـوسـفـيـان از فـرصـت بـهـره گـرفـت و جـنگ صفين را پديد آورد. او با مكر و فريب ، در بين طـرفـداران عـلى (ع) اختلاف ايجاد كرد و زمينه پيدايش خوارج و جنگ نهروان را آماده ساخت و جنگ هـاى داخـلى از آن جـهـت كه در 45 سال گذشته (در زمان پيامبر(ص) جنگجويان مسلمان خستگى و دلمـردگى پيدا كنند. تا آنجا كه بيشتر مردم اندك اندك از آزردگى را در خطبه هاى شكايت آميز امام (ع) كه پس از جنگ صفين خوانده ، مشهود است . در روزهاى آخر على (ع) وقتى مردم را به جنگ با معاويه دعوت مى كرد كمتر دور او جمع مى شدند. و معاويه چون اين زمينه ها را مى ديد بُسر بن ارطاة را به نابودى طرفداران على (ع) به منطقه حجاز و يمن اعزام نمود.(476)

بـنـابـرايـن يـكـى از عـلل قـدرت يـافـتـن بـنـى امـيـّه ، بـه مسائل داخلى جامعه اسلامى در عصر حاكميت على (ع) باز مى گردد.

فقر فرهنگى

بـنـى امـيـّه از جـهـل و نـادانـى تـازه مـسـلمـانـان شـام بـه خـوبـى بـهـره جـسـتند. مردم شام علاوه بـرجـديـدالاسـلام بـودنـشـان ، از آگـاهـى بـسـيـار كـمـى بـرخـوردار بـودنـد. آنـهـا اهـل بـيـت پـيـغمبر را نمى شناختند و از اسلام اطّلاعات بسيار محدودى داشتند. به همين جهت معاويه هـسـتـه مـركـزى تـشـكـيـلات حـكـومـتـى خـود را از ايـن مـردم غافل و جاهل برگزيد.

مـسـعـودى در مـروج الذّهـب مـى نـويـسـد: (يـكـى از دوسـتـان اهـل عـلم گـفـت : مـا دربـاره ابـوبـكر و عمر و على و معاويه بحث مى كرديم ، عدّه اى ناظر مباحثه بـودنـد؛ يكى از آنها كه عاقل ترين آنها بود گفت شما درباره ابوبكر و عمر و... چه مى دانيد من پرسيدم شما درباره آنها چه فكر مى كنيد؟ جواب داد آيا على پدر فاطمه نبود؟ گفتم فاطمه كيست ؟ گفت همسر پيغمبر و دختر عايشه خواهر معاويه . گفتم حكايت على چه بوده است ؟ گفت : در جنگ حنين با پيغمبر كشته شد.)(477)

مردم شام چنان در بى خبرى به سر مى بردند كه بنى اميّه را تنها وارثان پيغمبر اكرم (ص) مـى دانـسـتـنـد عـبـدالله بـن عـلى وقـتـى از شـام بـرگـشـت گـفـت :
(اهـل شـام بـراى پـيـامـبـر(ص) اهـل بـيـت و خويشاوندى كه از او ارث ببرد غير از بنى اميّه نمى شناسند.)(478)

حـكومت حزب اموى ، در واقع بر همين عقب افتادگى مردم شام پايه نهاده شده بود و به همين جهت معاويه همواره مراقب بود تا مبادا از مخالفان خلفاى اموى كسى وارد شام شود و وضع موجود را تـغـيـيـر دهـد. و هـنـگـامـى كـه ابـوذر بـه شـام هـجـرت كـرد او را اخـراج و بـا عـقـب افتادگى و جـهـل مـردم شـام دلايـل مـتـعـددى داشـت كـه دشـوارى راه هـا و ارتـبـاط و كنترل شديد امويان و ايجاد سانسور فكرى از جمله آنها مى باشد.

قدرت سياسى و اقتصادى

هـمـان طور كه بيان شد عثمان در قدرت دادن به امويان در دو جنبه سياسى و اقتصادى به طرز عـجيبى اقدام كرد. عثمان بويژه به معاويه عنايت خاصّى داشت . عجيب اين است كه خليفه دوّم نيز بـه مـعـاويه توجّه ويژه اى داشت . و در مقابل تشريفاتى كه وى برخلاف سيره شيخين در شام بـر پـا كـرده بود بر او خورده نگرفت بلكه او را در سياست هايش خودمختارى داد. امّا نسبت به كارگزاران ديگر بسيار خشن بود.(479)

چـنـانكه وقتى ابوهريره (حاكم بحرين ) اسب هايى به قيمت هزار و ششصد دينار خريده بود او را احـضـار كـرد و بـه او شـلاّق زد و امـوال را بـه بـيـت المال برگرداند.(480)

در مـورد بـخشش هاى مالى عثمان به بنى اميّه قبلاً در بحث بدعت هاى خليفه سوم مطالبى مطرح كرديم . آنچه مسلّم است اين است كه امويان در خلافت عثمان از قدرت سياسى خود براى به دست آوردن قـدرت اقـتـصـادى سـوء استفاده هاى زيادى كردند و قطب هاى اقتصادى عصر خود شدند. و پـس از كـشـتـه شـدن عـثـمـان بـا بـهـره گـيـرى از هـمـيـن امـوال بـه يـغـمـا رفـتـه بـيـت المال بود كه توانستند در مقابل لشكر عراق به رهبرى على (ع) بايستند و مانع اصلاحات آن حضرت شوند. و امام حسن (ع) را به صلح وادارند و حكومت را به دست گيرند.

ارتش اموى

مـعـاويـه بـا قـدرت اقـتـصـادى اى كه داشت توانست وجدان افرادى را كه از انديشه دينى بهره چـنـدانـى نـداشـتـنـد خـريدارى نمايد و مزدورانى را كه سراپا مطيع او بودند به خدمت بگيرد. لشـكـرى كـه مـعـاويـه آن را بـه وجـود آورد نـزديـك 83 سال يعنى ، در تمامى مدت حكومت اموى به منزله ستون فقرات اين حكومت محسوب مى شود. و به عنوان نيروى سركوب گرى به شمار مى آمد كه از هيچ جنايتى باك نداشت .

بـسـيـارى از تـبـهـكـاران و مـنـافـقـان زمـان پـيـامـبـر(ص) در سـپـاه مـعـاويـه بـودنـد. چـنـانـكه عـقـيـل در پـاسـخ مـعـاويـه كـه از چـگـونـگـى سپاه خود و على (ع) پرسيده بود گفت : (به خدا سـوگـنـد، روز آن حـضـرت (ص) دارنـد، بـا ايـن تـفـاوت كـه فـقـط رسـول خـدا(ص) مـيـان آنان نيست ؛ من كسى جز نمازگزار نديدم و آوايى جز بانگ تلاوت قرآن نـشنيدم . و چون به لشكرگاه تو گذشتم گروهى از منافقان و از آنانى كه مى خواستند شتر پـيـامـبـر(ص) را در شـب عـقـبـه رم راسـت تـو نـشسته كيست ؟ معاويه گفت : اين عمرو عاص است . عـقـيـل گـفـت : اين همان كسى است كه چون متولد شد شش نفر مدعى پدرى او شدند...! اين ديگرى كـيـسـت ؟ مـعـاويـه گـفـت : ضـحـّاك بـن قـيـس فـهـرى اسـت . عـقـيل گفت : آرى به خدا سوگند پدرش [خيلى ] خوب بهاىِ نطفه بزهاى نر را مى گرفت . اين ديـگـرى كـيـسـت ؟ مـعـاويـه گـفـت : ابـومـوسـى اشـعـرى اسـت . عقيل جواب داد: اين پسر آن دزد نابكار است .)(481)

به هر حال آنچه مسلّم است اين است كه معاويه با استفاده از امكانات مالى و تعصّب قبيله اى سپاه مجهّزى پديد آورد كه در اقتدار بنى اميّه مؤ ثّر بوده است .

مـجـمـوع عـوامـل مـذكـور مـوجـبات حاكميّت بنى اميّه را پديد آوردند. امويان پس از به دست آوردن خـلافـت ، تـمـام تـلاش خـود را در جـهـت مـبـارزه بـا ديـن و اهل بيت پيغمبر(ص) و بهره بردارى از تمتّعات مادّى به كار گرفتند و بسيارى از احكام الهى را زير پا نهادند.

بى اعتنايى كامل به فضيلت ها و ارزش هاى اسلامى

(اَلا تـَرَونَ اَنَّ الْحـَقَّ لا يـُعـْمـَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا يُتَناهى عَنْهُلِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فى لِقاءِ اللّهِ مُحِقّاً.)(482) امام حسين (ع)

چـنـانـكـه اوليـاء خـدا و اهـل بـيت پيغمبر(ص) پيش بينى مى كردند و هشدار مى دادند، با حاكميت مـعـاويـه بـسـيـارى از ارزش هـاى اسلامى به فراموشى سپرده شد. و بار ديگر جاهليت با همه ويـژگـى هـايـش جـلوه گـر شـد. امـام حـسين (ع) در مورد بنى اميّه و اوضاع فرهنگى زمان خويش فرمود:

(اَلا اِنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيْطانِ وَ تَرَكُوا طاعَةَ الرَّحمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الحُدُودَ وَاسْتَاءْثَرُوا بِالْفَىْءِ و اَحَلُّوا حَرامَ اللّه وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ و...)(483)

آگاه باشيد اينان (بنى اُميّه ) اطاعت خدا را ترك و پيروى از شيطان را بر خود فرض نموده اند فساد را ترويج و حدود الهى را تعطيل نموده فى ء را (كه مختص خاندان پيغمبر(ص) است ) به خود اختصاص و حلال و حرام و اوامر و نواهى خداوند را تغيير داده اند.

مـعـاويـه بـه هيچ حقيقتى پايبند نبود و تلاش مى كرد مردم را از تحت بندگى خدا به بردگى خـود درآورد. او تـمـام خـصـلت هـاى يـك پـيـشـواى بـاطل را دارا بود. فساد و تباهى از وجودش و خـانـدانـش و حـمـايـت كننده گانش مى باريد. او مصداق بارز اين آيات قرآن كريم بود كه خداى مـتعال مى فرمايد: (ما آنها را (ستمگران ) پيشوايانى قرار داديم كه (مردم را) به دوزخ فرامى خـوانـنـد و روز قـيامت يارى نخواهند شد.)(484) (آنها قلب دارند ولى درك نمى كنند و چشم دارند اما نمى بينند. و گوش دارند لكن نمى شنوند آنها همانند چهارپايان بلكه بدتر از آنـهـا هـسـتـنـد)(485). (آنـان كـوشـش مى كنند ديگران را از راه حق باز دارند و به عقب بـرگـردانـد. عـلى (ع) درباره او و حاميانش فرمود: (به هوش باشيد كه دست از ريسمان اطاعت برگرفته ايد و با تجديد رسوم جاهليت دژ محكم الهى را در هم شكسته ايد...)(486)

و امام حسين (ع) در آستانه قيام خود فرمود:

(پـيشامد ما همين است كه مى بيند؛ جدّاً اوضاع زمان دگرگون گرديده ، زشتى ها آشكار و نيكيها و فضيلتها از محيط ما رخت بربسته است از فضايل انسانى چيزى باقى نمانده است مگر اندكى مانند قطرات ته مانده ظرف آب . مردم در زندگى ننگين و ذلت بارى به سر مى برند كه نه بـه حـق عـمل و نه از باطل روگردانى مى شود. شايسته است كه در چنين محيط ننگين ، شخص با ايمان و با فضيلت فداكارى و جانبازى كند و به سوى فيض ديدار پروردگارش بشتابد. من در چـنـين محيط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و خوشبختى ؛ و زندگى با اين ستمگران را چيزى جز رنج و نكبت نمى دانم .)(487)

بـا مـرگ مـعـاويـه و حـاكـمـيـت فـرزنـدش يـزيـد خـلافـت اسـلامـى انـحـراف افـزونـتـرى پـيـدا كـرد(488) و زمـيـنه ظلم و جنايت بيشتر نسبت به اولياء خدا و از بين رفتن احكام الهى پديد آمد.

دشمنى با پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت (ع)

(وَاللّهِ لا يـَزالُونَ حتّى لا يَدَعُوا لِلّهِ مُحرّماً اِلا اسْتَحَلُّوهُ وَ لا عَقْداً اِلاّ حَلُّوهُ.)(489) امام على (ع)

چنان كه در مباحث جريان نفاق در عصر رسالت گفتيم ، عدّه اى از صحابه به خاطر جاه طلبى و عـدم ايـمـان واقـعـى بـه قـرآن و رسـالت حـضـرت محمد(ص)، حرمت آن حضرت (ص) را حتّى در مـحـضـرش رعـايت نمى كردند و اوامرش را فرمان نمى بردند. در عصر حاكميت معاويه اين حركت تـشـديـد شـد و بـه دشـمـنـى جـدّى بـا پـيـغـمـبـر(ص) و اهـل بيت آن حضرت (ع) منجر گشت . معاويه با جعل احاديث كذب سعى كرد مقام پيامبر(ص) را از حـدّ يـك انـسـان عـاقـل و مـنظّم و مسلمان هم پايين تر بياورد. معاويه خود سوگند ياد كرد كه نام پيامبر(ص) را دفن خواهد نمود.

زبـيـر بـن بـكـّار از مـطـرف فـرزنـد مـغـيـره بـن شـعـبـه نـقـل مى كند: (من همراه پدرم مغيره به مسافرت شام رفته و بر معاويه وارد شده بوديم . پدرم هر شب به مجلس شبانه معاويه مى رفت و وقتى به خانه برمى گشت ـ با اين كه خود از داهيانِ به نام عرب بود ـ از فراست و كياست معاويه سخن مى گفت .

اما يك شب پس از اين كه از نزد معاويه به خانه برگشت ، از غذا خوردن امتناع ورزيد، و من او را سخت پريشان ديدم . ساعتى درنگ كردم ، زيرا مى پنداشتم ناراحتى پدرم از اعمالى است كه از مـا سـر زده ، و يا حادثه اى در كار ما و موقعيت ما رخ داده و كم و كاستى به وجود آمده باشد. از ايـن رو عـلّت نـاراحـتـى او را پـرسيدم . گفت : فرزندم ! من از نزد خبيث ترين و پليدترين مردم بازگشته ام !

گفتم : هان ! براى چه ؟

گـفت : مجلس معاويه خالى از اغيار بود، و ما با هم خيلى خصوصى و با نهايت صميميت سخن مى گـفـتـيـم . مـن بـه او اظـهـار داشـتـم : اى امـيـرالمـؤ مـنـيـن ! تـو بـه آرزوهـايـت رسـيـده اى ، حـال اگـر با اين سن كهولت به عدل و داد اقدام كنى و با ديگران به مهربانى رفتار نمايى خيلى روزگاران از تو نام نيكى به يادگار بماند.

معاويه جواب داد: (واى بر تو! اين آرزويى سخت دور از دسترس و انجام ناشدنى است ابوبكر بـه حـكـومـت رسـيـد، و عـدالت ورزيـد، و آن هـمـه سـخـتـى هـا تحمّل كرد، اما وقتى مُرد نامش نيز مُرد.

آنگاه عمر به حكومت رسيد، كوشش ها كرد ولى وقتى كشته شد نامش نيز از ميان مردم رفت . آنگاه بـرادر مـا عثمان به خلافت رسيد. مردى از نظر نسب چون او نبود! و كرد آن چه كرد اما تا كشته شد نامش فراموش گرديد.

درحـالى كه نام اين مرد، فرزند ابوكبشه (مقصود پيامبر اكرم (ص) است ، و اين لقبى است كه كـفـّار قـريـش بـه طـعـنـه بـه آن حـضـرت داده بـودند)(490) را هر روز پنج بار در سـراسـر جـهـان اسـلام بـه فرياد بانگ مى زنند و به بزرگى ياد مى كنند: (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسـُولُ اللّهِ)! تـو فـكـر مى كنى چه عملى در چنين شرايطى باقى خواهد ماند؟ و چه نام نيكى پايدار است ، اى بى مادر؟

نه ، به خداى سوگند آرام نخواهم نشست مگر اين كه نام او را دفن كنم ؛ و اين ذكر و ياد را به خاك سپارم !)(491)

مـعـاويه به سوگند خويش وفادار ماند، و نهايت كوشش خويش را در راه انجام آن به كار برد.. احاديثى كه به دستور او درباره پيامبر(ص) جعل شد. حضرت (ص) را از حدّ يك انسان معمولى نـيـز پـايـيـن تـر آورد. لذا مـتـفـكـّرانـى هـمـانـنـد دكـتـر صـالح وردانـى يـكـى از عـلل گـرايـش خـود بـه مـكـتـب تـشـيـّع و دور شـدن از اهـل سـنـّت را تـصـويـر نـامـطـلوب اهـل سـنـت و جـمـاعـت از پـيـامـبـر(ص) ذكـر مـى كـنـنـد. او مـى گـويـد شـخـصـيـتـى كـه اهـل سـنـّت از رسـول خدا(ص) ذكر كرده اند. ما نيز برخى از آنها را از منابع معتبر به اختصار متذكّر مى شويم .

نمونه هايى از احاديث مجعول

بـخـارى در كـتـاب صـحـيـح خـود روايـتـى از ام المـؤ مـنـيـن عـايـشـه دربـاره پـيـامـبـر(ص) نـقل كرده است : (دو كنيزك [يا دو دخترك ] آوازه خوان در خانه من ، شعرهايى از عصر جاهليت و جنگ هـاى آن بـه آواز مـى خـوانـدند. در اين حال پيامبر وارد شده و بدون هيچ عكس العملى در اين هنگام ابوبكر وارد شد، و به محض برخورد به آوازه خوان با شدّت و تندى به من گفت : ساز و آواز شيطانى در محضر پيامبر!؟)

در روايـت ديـگـرى بـخـارى مـى گـويـد: (ابـوبـكـر بـه عـدّه اى كـه مـشـغـول سـاز و آواز بـودنـد گـفـت : اى بـنـدگـان خـدا آيـا بـه سـاز و آواز شـيـطـان مشغول شده ايد؟

رسـول خـدا به ابوبكر رو كرده و فرمود: رهايشان كن ، و كارشان نداشته باش ! هر گروهى عيدى دارد و امروز هم عيد ما مى باشد.)(492)

هـمـچـنـيـن بـخـارى از عـايـشـه نقل مى كند: (روز عيدى بود، و چند تن از مردمان سرزمين حبشه به شادمانى و رقص مشغول بودند. اينان به مسجد آمده بودند، و طبق رسوم خاصّ خود رقص شمشير مى كردند. پيامبر فرمود: آيا مايلى رقص اينها را مشاهده كنى ؟

مـن اظـهار تمايل كردم . پيامبر مرا به دوش گرفت (!!) و درحالى كه صورت من به صورت او بود مشغول تماشاى داخل صحن مسجد و رقص شمشير افراد شدم ... و پيامبر مكرّر مى فرمود: اى حبشى زادگان مشغول باشيد!

ايـن صـحـنـه آنـقـدر ادامـه يـافت ، و من همچنان بر دوش پيامبر بودم تا آن هنگام كه خسته شدم . پـيـامـبـر كـه خـسـتـگى مرا احساس كرد گفت : آيا برايت كافى است ؟ گفتم : بلى . فرمود: پس برو.)(493)

روايـات مـشـابـه ايـنـهـا در كـتـاب نـكـاح صـحـيـح بـخـارى و صـحـيـح مـسـلم بـه وفـور نقل شده است كه ما به همين دو روايات اكتفا مى كنيم .

مـا مـعـتـقـديـم يـكى از اهداف اين جعّالين تاءمين هدف معاويه مبنى بر براندازى و فراموشى نام (محمّد) و نيز توجيه مجالس لهو و لعب خود بوده است . البته اگر قيام حسين بن و مقاومت اولياء خدا نبود اين طرح هاى خطرناك كارساز مى شد .

مهجوريت كامل اهل بيت (ع)

دربـاره مـقـام مـمـتاز اهل بيت (ع) نزد خداى متعال و پيامبر اكرم (ص) و آغاز مهجوريت آنان بعد از جريان سقيفه ـ غصب خلافت ـ مطالبى را قبلاً متذكّر شديم . علاوه بر محدوديت هايى كه در عصر خـلفـاء بـراى اهـل بـيـت (ع) ايجاد كردند. معاويه ظلم هاى فراوان ديگرى نمود. از جمله آنها منع نـشـر فـضـايـل اهـل بـيـت ، مـعـرفـى بـنـى امـيـه بـه عـنـوان اهـل بـيـت پـيـامـبـر، سـبّ عـلى (ع) و بـه شـهـادت رسـانـدن امـام حـسـن (ع) و حـامـيـان مـخـلص اهل بيت (ع)مى باشد.

منع نشر فضايل اهل بيت (ع)

ابـن ابـى الحـديـد از كـتـاب الاحـداث مـدائنـى نـقـل مـى كـنـد. (مـعـاويـه در سـال عـام الجـمـاعـة (494)فـرمـانى عمومى براى كارگزارانش در تمام بلاد اسلامى صـادر كرد. كه در آن آمده بود: هر كس كه چيزى در فضيلت (ابو تراب ) [على (ع)] و خاندانش روايت كند خونش هدر است ، و مالش ‍ حرمت ندارد، و از حوزه حفاظت حكومت بيرون خواهد بود: پس از صـدور ايـن اعـلامـيـه ، مـردم كـوفـه ، يـعنى دوستداران خاندان علوى بيش از ديگران زجر و بلا كـشـيـدنـد.)(495) ... در ايـن مـيـان افـرادى مـثـل مـيثم تمار و صعصعة بن صوحان و حجر بن عدى و عدى بن حاتم كه با ولاى على زندگى مـى كـردنـد بيشتر گرفتار شكنجه و قتل و غارت حاكمان شهر شدند. (در مباحث بعدى اين مطلب را توضيح خواهيم داد.)

مـعـاويـه در حـضـور تـعـدادى از صـحـابـه گـفـت : كـسـى حـق نـدارد در فـضايل على و فرزندانش چيزى بگويد. همه سكوت كردند به جز عبدالله بن عباس كه گفت : تو ما را از خواندن قرآن و عمل به قرآن نهى مى كنى ؟!)(496)

ابـن ابـى الحـديـد مـى نـويـسـد: (ايـن مـطـلب حـقـيـقـت دارد كـه بـنـى امـيـّه از اظـهـار فضايل على مانع شدند و راويان فضايل على (ع) را مجازات مى كردند تا آنجا كه اگر كسى حـديـثـى از وى نـقل مى كرد كه به فضيلت او هم مربوط نبود بلكه به احكام دينى مربوط مى شـد جـراءت بـنـابـراين احاديثى كه در فضيلت او وارد شده است اگر در شهرت و كثرت در حدّ اعـلايـى نـمـى بـاشد، به خاطر سياست بنى اميه بوده است كه اگر خداى تعالى سرّى در اين مـرد قـرار نداده بود كه اهلش خوب مى دانند، هيچ حديثى در فضيلت او گفته نمى شد و از مناقب او چيزى روشن نمى گشت .)(497)

مـعـاويـه بـه ايـنـكـه فـضـايـل عـلى (ع) و فـرزنـدانش منتشر نشود قانع نبود بلكه دستور داد احاديثى را در ذمّ حضرت (ع) جعل كنند. معاويه گروهى از اصحاب و گروهى از تابعان را شود و بـراى ايـن افـراد امـتـيـازاتـى قـائل شـد تـا ديـگـران نـيـز بـه ايـن امـر تـشـويـق شوند.(498)

هـمـيـن مهجوريت اهل بيت (ع) يكى از دلايل عمده موفقيّت معاويه در به خدمت گرفتن تازه مسلمانان شـام بـود. آنـهـا اهل بيت پيغمبر(ص) را نمى شناختند و اين بى اطلاعى ، با سياست هاى معاويه بيشتر شد.

در اثـر تـبليغات كذب ، مردمِ شام بنى اميّه را اهل بيت پيغمبر مى دانستند! عبدالله بن على وقتى از شـام بـرگـشـت گـفـت : (اَنَّهُمْ ما عَلِمُوا لِرَسُولِ اللّهِ(ص) قِرابةً وَ لا اَهلِ بيْتٍ يَرِثُونَه غَيرَ بـَنـى اُمـَيـّةٍ...)(499)؛ آنـهـا بـراى پـيـامـبـر(ص) اهل بيت و بستگانى غير از بنى اميّه نمى شناسند.)

هـمـچـنـيـن مـسـعـودى مـى نـويـسـد: (از يـكـى از بـزرگـان اهـل شـام كـه اهـل راءى و عـقـل بـود سؤ ال شد. اين ابوتراب كيست كه اين خطيب او را لعن مى كند. جواب داد: من فكر مى كنم يكى از دزدان فتنه انگيز باشد.)(500)

ايـنـكـه بعد از شهادت حضرت على (ع) عدّه اى گفتند: (آيا على [(ع)] هم نماز مى خوانده است ؟) نتيجه اين سياست معاويه بوده است .

سبّ جانشين پيامبر(ص)(501)

مـعـاويـه در ادامـه سـيـاسـت مـهـجـور كـردن عـلى (ع) و فـرزنـدانـش ، بـرخـلاف سـنـت رسـول الله (ص)، سـبّ عـلى (ع)، هـمـسـر فـاطـمـه زهـرا(س ) و خـليـفـه رسـول خدا(ص) را روا شمرد! معاويه ابتدا خودش سبّ و بدگويى به على (ع) را آغاز نمود و سپس ائمه جمعه و جماعات و مردم را به اين كار وادار نمود.

وقـتـى روى تـخـت خـود جلوس نمود على (ع) را سبّ كرد. سعد گفت چگونه او را سبّ مى كنى كه اگر يك خصلت از خصلت هاى على را من داشتم برايم بهتر بود از اينكه تمام عالم متعلّق به من باشد!)(502)

مؤ لّف اسرار آل محمد(ص) مى نويسد: (معاويه به كارگزاران خود نوشت : آگاه باشيد امان و ذمـّه ام را بـرداشـتـم از كـسـى كـه حـديـثـى در مـنـاقـب و فـضـايـل عـلى (ع) و اهـل بـيـتـش نـقـل كـنـد. و بـرائت و دورى از وى و تـخـطـئه كـردن اهل بيتش و لعن آنها (با افترائهايى كه در آنان نبود) مى پرداختند.)(503)

مـغـيـرة بـن شـعـبـه وقـتى حكومت كوفه را به عهده گرفت بر فراز منبر على (ع) و شيعيان آن حـضـرت (ع) را لعـن كـرد كـه مـورد اعـتـراض زيـد بـن ارقـم واقـع شـد. زيـد بـه او گـفت مگر پـيـامـبـر(ص) از سـبّ امـوات مـنـع نـفـرمـود؟ بـه چـه دليـل عـلى را سـبّ مـى كـنـى و حـال ايـنـكـه او از دنـيـا رفـتـه اسـت . و صـعـصـعـة بـن صـوحـان نـيـز بـر او پـرخـاش نمود.(504)

ايـن بـدعـت زشـت مـعـاويـه ، تـا چـهـل سـال ادامه داشت و خطبا و گويندگان ، على (ع) را سبّ مى كـردنـد. تـا ايـنـكـه عـمـر بـن عـبـدالعـزيـز از انـجـام ايـن عمل در خطبه ها و منابر جلوگيرى نمود.(505)

مـعـاويـه بـا دادن مـال و ثـروت به افرادى مثل ابوهريره ، عمرو بن العاص ، مغيرة بن شعبه ، عـروة بـن زبـيـر، آنـهـا را وامـى داشـت تـا فـضـايـلى كـه از پـيـامـبـر(ص) دربـاره عـلى (ع) نـقـل شـده بـه ديـگـران نـسـبـت دهـنـد. مـثـلاً بـه سـمـرة ابـن جـنـدب گـفـت كـه در مـقـابـل هـزار درهـم ، روايـت كـنـد كـه آيـه شـريفه (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيوةِ الدُّنـْيـا وَ يُشْهِدُ اللّهَ عَلى ما فى قَلْبِه وَ هُوَ اَلَّدُ الْخِصامِ)(506) درباره على (ع) اسـت (!) و آيـه شـريـفـه (وَ مـِنَ النـّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بـِالْعـِبـادِ)(507) دربـاره ابـن مـلجـم اسـت (!) امـا سـمـره قـبـول نـكـرد. مـعـاويـه مـيـزان مـبـلغ را بـالا بـرد تـا سـرانـجـام حـاضـر شـد در مـقـابـل چـهـار هزار درهم چنين او همچنين مى نويسد: (معاويه در اثر كينه اى كه نسبت به على (ع) داشـت اجـازه نمى داد به اسمش يا كنيه اش او را صدا بزنند و لعن بر على (ع) را واجب دانست و برخلاف دستور خداى متعال عمل كرد كه فرمود: (اِنَّ اللّهَ يَاءْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ وَ اِيْتاءِ ذِى الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)(508)

دليـل سـبّ عـلى (ع): مـعـاويـه انـتـظـار داشـت بـا رحـلت عـلى (ع) نـفـوذ او در دل ها و جايگاهش در بين مردم نيز از بين برود و تمام شود. امّا برخلاف انتظارش ، على (ع) به صورت يك اعمالى خارج از تعادل دست مى زد. وى جهت مقابله با شخصيت و نام امام على (ع) به مـنع نشر فضايل او، بدگويى از على (ع) و جعل حديث عليه او روآورد و كسانى كه بر خلاف دسـتـورات وى عـمل مى كردند مورد شكنجه و عذاب قرار مى داد. به نوشته سليم بن قيس هلالى معاويه آنقدر اين سياست را ادامه داد تا اهل شام لعنت شيطان را فراموش كردند ولى لعنت على (ع) را همواره ذكر مى كردند.(509)

در مـورد تـضـادّ مـعـاويـه بـا بـنـى هـاشـم در بخش زمينه هاى سياسى مفصّلاً بحث خواهد شد. ان شاءالله

توجيه اين عمل خلاف : يكى از توجيهات عوام فريبانه معاويه براى اين كار زشت انتقام از على بـه دليـل قـتـل عـثـمـان بـوده اسـت (!) طـبـق نـقـل مـورّخـان مـعـاويـه بـه قـاريـان قـرآن و قضات اهـل شام اموال فراوانى بخشيد و آنان را به نواحى مختلف شام و شهرهاى آن اعزام نمود تا به مردم بگويند كه على (ع) قاتل عثمان است . جهت اطلاعات بيشتر درباره ابعاد مختلف اين سياست معاويه به جلد دهم (الغدير) مراجعه فرماييد.

جايگاه على (ع) نزد پيامبر(ص)

قـبـلاً دربـاره مـقـام اهل بيت (ع) مطالبى ذكر كرديم . در اينجا تبركاً برخى از روايات پيغمبر اكـرم (ص) دربـاره عـلى (ع) را مـتـذكـّر مـى شـويـم ؛ تـا روشـن شود مخالفان على (ع) همانا مـخـالفـان پـيـامـبـر(ص) و اسـلام راسـتـين بودند و دشمنى با على (ع) جز دشمنى با قرآن و پيامبر(ص) چيز ديگر نبود.

(مَنْ اَحَبَّ عَليّاً فَقَدْ اَحَبَّنى ، وَ مَنْ اَبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ اَبْغَضَنى )


كـسـى كـه عـلى را دوسـت بـدارد مرا دوست داشته ؛ و كسى كه بغض على داشته باشد بغض مرا داراست .

(مَنْ سَبَّ عَليّاً فَقَدْ سَبَّنى ، وَ مَنْ سَبَّنى فَقَدْ سَبَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ سَبَّ اللّهَ اَكَبَّهُ اللّه عَلى مِنْخَرِيه فِى النّار)

كـسـى كـه عـلى را سـبّ كـند مرا سب نموده و كسى كه مرا سب كند خداى بزرگ را سبّ كرده است و چنين شخصى جايگاهش آتش ‍ است .(510)

رقيب تراشى براى اهل بيت (ع)

نـپـذيـرفـتـه نـام آنـهـا را از دفـتـر بـيـت المـال مـحـو كـنـيـد و شـهـادت كـسـى را بـه نـفع آنان قـبـول نـكـنـيـد. امّا دوستداران عثمان و علاقمندان وى و آن كسانى را كه رواياتى در فضيلت وى نقل مى كنند شناسايى ؛ و به خود نزديك سازيد و اكرامشان كنيد. آنچه را كه ايشان در فضيلت عثمان نقل مى كنند، براى من بنويسيد، و اسم گوينده و نام پدر و خاندانش را ثبت كنيد. و جايزه و خلعت و اموال زياد به آنها ببخشيد.)(511)

ايـن سـيـاسـت دنـيـاپـرسـتـان را تـشـويـق كـرد تـا در مـورد عـثـمـان و فـضـايـل او حـديـث جـعـل كـنـنـد و بـه مـقـام و درهـم و ديـنـار بـرسـنـد. آنـهـا بـه حـدّى حـديـث جـعـل كـردنـد كـه مـعـاويـه اعـلام كـرد دربـاره عـثـمـان حـديـث زيـاد شـده اسـت ، [اكـنـون ] در مـقـابـل هـر روايـتـى كـه مـردم دربـاره (فـضـايـل ) ابـوتـراب نـقـل كـرده انـد، روايـتـى را در مـورد (فـضـايـل ) صـحـابـه [جعل كنيد] و براى من بياوريد.)(512)

مـعـاويـه بـا اجـراى ايـن سـيـاسـت جـعـل حـديـث را وارد مـرحـله جـديـدى نـمـود. و طـبـق نـقـل مورّخين بيشترين احاديث (ساختگى )، مربوط به عصر بنى اميه و خصوصاً معاوية بن ابى سفيان مى باشد.(513)

محاربه با اهل بيت (ع)

مـعـاويـه بـا طـراحـى جـنـگ (جـمـل )، اوّليـن جـنـگ داخلى در جهان اسلام ، مشكلات علاوه بر تضعيف نـيـروهـاى اسـلام ، هـواداران على (ع) را با فريب و بر نيزه كردن قرآن ، به دو گروه مختلف تقسيم كرد و بدين وسيله زمينه جنگ نهروان را به وجود آورد.

بـنابراين معاويه مسؤ ول ريخته شدن خون هزاران مسلمان است . او همچنين با تطميع جعده ، دختر اشـعث (514)، توانست به حضرت امام حسن (ع) زهر بدهد، و به اين وسيله سبط اكبر پيغمبر خاتم (ص) را به شهادت برساند.(515)