زمینه های قیام امام حسین(ع)

حسين عبدالمحمدي

- پى‏نوشت‏ها -


1-بـحـارالانـوار، مـجـلسى (ره )، ج 28، ص 255، روايت 39، باب 4. (مردم بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص ) به جاهليت برگشتند.)

2-لَوْ قـَدَّمـْتـُم مَنْ قَدَّمَ اللّهُ وَ اَخَّرْتُمْ مَنْ اَخَّرَ اللّهُ، وَ جَعَلْتُمُ الْوِلايَةَ حَيْثُ جَعَلَهَا اللّهُ، لَما عـالَ وَلىُّ اللّه ، وَ لَمـا ضـاعَ فـَرَضٌ مـِنْ فـَرائِضِ اللّه . الاحتجاج ، طبرسى ، ج 1، تحقيق هادى بهادرى ، ص 367.

3-امالى ، شيخ مفيد، ص 60.

4-نهج البلاغه ، خطبه 16.

5-بحارالانوار، ج 22، ص 333.

6-الاختصاص ، شيخ مفيد، تحقيق على اكبر غفارى ، ص 6.

7-نهج البلاغه ، خطبه 192.

8-بـحـارالانـوار، ج 44، ص 340، روايـت 2؛ تـاريـخ طـبـرى ، ج 3، ص 305؛ الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 552؛ اعيان الشيعه ، ج 10، ص 59.

9-مـوسـوعـة كـلمـات الامـام الحـسـيـن (ع )، ص 285 بـه نقل از اللهوف ، ص 10 و بحارالانوار، ج 44، ص 326.

10-آل عمران (3)، آيه 103؛ و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را نجات داد.

11-تـاريـخ الادب العربى (العصر الجاهلى )، شوقى ضيف ، ترجمه عليرضا ذكاوتى ، ص 47.

12-تاريخ مفصل عرب قبل از اسلام ، جواد على ، ترجمه حسين روحانى ، ج 1، ص 45.

13-المـيـزان ، علامه سيد محمدحسين طباطبايى ، ج 4، همانا قرآن ، عهد مقارن ظهور اسلام را جـاهـليـت نـامـيـده اسـت و ايـن اشـاره اسـت بـه ايـنـكـه (جـهل ) حاكم بر آن جامعه بود. نه (علم ) و (باطل ) بر هر چيز سيطره داشته است نه (حق ).

14-بقره (2)، آيه 67.

15-اعراف (7)، آيه 199.

16-تاريخ الادب العربى (العصر الجاهلى )، ص 47.

17-(اَلْجاهِليَّةُ: اَلْحالِةُ الّتى كانَتْ عَلَيْهَا الْعَرَبُ قَبْلِ الاِْسْلامِ مِنَ الْجَهْلِ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ شـَرايـِعِ الدّيـنِ وَالْمـُفـاخـَرَةِ بـِالاْ بـاءِ وَالاَْنـْسـابِ، وَالْكـِبـْرِ وَالتَّجـَبُّرِ وَ غـيـر ذلِكَ.) مجمع البحرين .

18-احزاب (33)، آيه 33؛ در خانه هايتان بمانيد و مانند دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم ) ظاهر نشويد.

19-موسوعة التاريخ الاسلامى ، اليوسفى الغروى ، ج 1، ص 75.

20-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 359.

21-نـهـج البلاغه ، خطبه 26؛ شما ملّت عرب بدترين دين و آيين را داشتيد و در بدترين سـرزمـين ها زندگى مى كرديد... بت ها در ميان شما بر پا بود و گناهان سراسر وجود شما را فراگرفته بود.

22-جاثيه (45)، آيه 24.

23-زمر (39)، آيه 3.

24-نهج البلاغه ، خطبه 1.

25-اسـراء (17)، آيـه 81؛ و بـگـو حـق آمـد، و باطل نابود شد؛ يقيناً باطل نابود شدنى است .

26-الاصـنـام ، ابـومـنـذر هشام بن محمد كلبى ، ترجمه سيد محمّدرضا جلالى نائينى ، ص 127.

27-همان ، ص 129 (عتيره : در لغت تازى بمعناى ذبيحه است )

28-الاصنام ، ص 129؛ تاريخ يعقوبى ،ج 1،ص 254.

29-همان ، ص 104؛ الميزان ، ج 3، ص 305.

30-همان ، ص 124.

31-مـروج الذهـب ، مـسـعودى ، تحقيق عبدالامير مهنّا، ج 2، ص 134؛ الاصنام ، همان ، ص 11. اجـداد طاهرين پيامبر اسلام (ص ) بدون شك يكتاپرست بودند. چنان كه حضرت عبدالمطلب نذر كـرد كـه اگر خداى متعال ده پسر به او عنايت كند يكى را در راه خدا قربانى كند. و هنگامى كه در برابر هجوم ابرهه قرار گرفت فرمود: (اَنا رَبُّ هذِهِ الاِْبِلِ وَ لِلبَيْتِ رَبُّ سَيَمْنَعَهُ مِنْكَ) و ابن كلبى مى نويسد: (فرزندان (مَعَّد) بر دين اسماعيل باقى ماندند)

32-نـهـج البـلاغه ، خطبه 192. زنهار، زنهار، از پيروى و اطاعت بزرگان و رؤ سايتان بـرحـذر بـاشـيـد اينان پى و بنيان تعصّب و ستون و اركان فتنه و فساد و شمشيرهاى تفاخر جاهليتند.

33-احزاب (33)، آيه 67.

34-الهجاء والهجاؤ ن فى الجاهليه ، م . محمد حسين ، ج 1، ص 83.

35-نـهـج البـلاغـه ، خـطـبه 192: شما را به خدا سوگند از كبر و نخوت تعصّب آميز و تفاخر جاهلى برحذر باشيد كه آن مركز پرورش كينه و جايگاه وسوسه شيطان است .

36-مجمع البحرين ، الطريحى ، ج 2.

37-نهج البلاغه ، خطبه 192.

38-المفصِّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 4، ص 402، عقدالفريد، ج 1، ص 58.

39-ذى قار محلّى نزديك بصره است كه محلّ برخورد نيروهاى مسلمان با ايرانيان بوده است . (الروض ‍ المـعـطـار فـى خـبـر الاقـطار، محمّد بن عبدالمنعم الحميرى ، تحقيق احسان عباس ، ص 260.

40-ضحى الاسلام ، احمد امين ، ص 17 از طبرى ، ج 4، ص 61.

41-نهج البلاغه ، خطبه 192.

42-كتاب الاصنام ، ص 90.

43-نـهـج البـلاغـه ، خطبه 192؛ هان ، زنهار، زنهار، از فرمانبرى مهتران و بزرگانتان كه با حسب خويش كبر مى ورزند و بر پايه پيوند خونى شان برترى مى فروشند.

44-نمل (27)، آيه 15؛ ستايش از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤ منش برترى بخشيد.

45-بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب ، محمد شكرى الالوسى ، ج 1، ص 278.

46-همان ، ص 287 ـ 344.

47-نهج البلاغه ، خطبه 192.

48-تـكـاثـر، آيـات 1 ـ 2؛ افـزون طـلبـى (و تـفـاخـر) شـمـا را بـه خـود مـشغول داشته (و از خدا غافل نموده است . تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد (و قبور مردگان را برشمرديد و به آن افتخار كرديد.)

49-بلوغ الارب ، ص 279.

50-نهج البلاغه ، خطبه 192.

51-شعراء (26)، آيه 111.

52-نـهـج البـلاغـه ، خـطـبـه 26؛ اى تـوده هـاى عـرب ، شـما بدترين آيين را داشتيد و در بدترين ديار مى زيستيد... خون يكديگر را مى ريختند و پيوند خويشاوندى را مى گسستيد.

53-اگـر از قـبـيـله كسى كشته مى شد همه افراد جهت خونخواهى او قيام مى كردند. اين كار به (قانون ثار) معروف بود.

54-تاريخ الادب العربى ، شوقى ضيف (العصر جاهلى )، ص 62.

55-المحبّر، ابوجعفر محمد بن حبيب ، ص 67 به بعد.

56-آل عمران (3)، آيه 103.

57-تاريخ الجاهلية ، عمر فروخ ، ص 154.

58-لقـمـان (31)، آيه 21. و هنگامى كه به آنها گفته مى شود از كتاب خدا پيروى كنيد، جواب دهند ما تنها از طريقى كه پدران خودمان رفته اند پيروى مى كنيم .

59-مائده (5)، آيه 104.

60-زخرف (43)، آيه 23.

61-احزاب (33)، آيه 67.

62-يونس (10)، آيه 36.

63-يـس (36)، آيـات 79 ـ 78، چه كسى اين استخوان هاى پوسيده را زنده مى كند؟! بگو: (همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد.)

64-مائده (5)، آيه 90. اى كسانى كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و بت ها و اَزلام (نوعى تـيـر كـه بـدان بـخـت آزمـايـى مـى كـردنـد) پـليـدى و از عمل شيطان است از آنها دورى كنيد.

65-الميزان ، ج 2، ص 162؛ مجمع البحرين ، طريحى ، ج 3.

66-به تفسير آيات 91 سوره مائده و 219 بقره مراجعه فرماييد.

67-المـلل والنـحـل ، ابوالفتح محمد بن عبدالكريم شهرستانى ، تحقيق سيد محمدرضا جلالى ، ج 2، ص 403.

68-الاغانى ، ابوالفرج اصفهانى ، ج 9، ص 126.

69-تـاريـخ الادب العـربـى ، ص 82؛ هـمـواره مشغول شُرب خمر و لذّت پرستى و خريد و فروش شراب نو و كهنه بودم . تا اينكه عشيره ام همگان از من كناره جستند و چون شتران قطران اندود، به انزوا و تنهايى رانده شدم .

70-الغدير، امينى ، ج 7، ص 95 از رسائل الجاحظ، ص 34؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 262.

71-نساء (4)، آيه 43.

72-بقره (2)، آيه 219. حرمت شرب خمر به تدريج صادر شد، ابتداء با بيان اين نكته كـه گـنـاهـش بـيـش از نـفـع آن اسـت ، مـمـنوعيّت اجمالى يافت و پس از مدتى به صورت قطعى تـحـريـم گرديد و از پليدى ها و از اعمال شيطان شناخته شد. جهت اطّلاعات بيشتر در اين زمينه به الميزان ، ج چهارم ، ص 359 به بعد مراجعه كنيد.

73-انعام (6)، آيه 140. به تحقيق زيان كردند كسانى كه فرزندان خود را از روى سفاهت و جهل كشتند.

74-بلوغ الارب ، ط بغداد، ص 20.

75-نحل (16)، آيات 58 ـ 59.

76-تكوير (81)، آيات 8 ـ 9.

77-نـهـج البـلاغـه ، خـطـبـه 33؛ بـى تـرديـد خـداونـد مـتـعـال هـنـگـامى محمّد(ص ) را برانگيخت كه هيچ كتابى قرائت نمى كرد و وحى و نبوّت را مدّعى نبود.

78-اعراف (7)، آيه 157.

79-مائده (5)، آيه 76 و يونس (10)، آيه 18.

80-وَ يـَجـْعـَلُونَ لِلّهِ بـَنـاتٌ سـُبـْحـانـَهُ وَ لَهـُمْ مـا يـَشـْتـَهـُونَ، نحل (16)، آيه 56.

81-مـروج الذّهـب ، ج 2، ص 165. و صـبـحـگـاهـان غول زن من شده بود اى زن من چقدر هولناك بودى )

82-مروج الذهب ، مسعودى ، تحقيق عبدالامير مهَنّا، ج 2، ص 165.

83-فتوح البلدان ، بلاذرى ، ص 471.

84-مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر الهيثمى ، ج 5، ص 305.

85-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 262.

86-بلوغ الارب ، ص 151.

87-معلقات سبع ، ترجمه عبدالحميد آيتى ، اشرافى ، ص 32.

88-شعراء (26)، آيات 224 ـ 225. جهت اطلاعات بيشتر در اين زمينه به تفسير الميزان و مجمع البيان ذيل اين آيه شريفه مراجعه فرماييد.

89-زخرف (43)، آيه 24. و اين گونه در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبر انذاركننده اى نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: (ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم .)

90-تاريخ الجاهليه ، عمر فروخ ، ص 152.

91-حماسه حسينى ، شهيد مرتضى مطهرى (ره )، ج 1، ص 252.

92-شعراء (26)، آيه 114.

93-انعام (6)، آيه 52.

94-زخرف (43)، آيات 23 ـ 24.

95-بحارالانوار، ج 72، ص 13.

96-نـهـج البـلاغـه ، خـطـبـه 151؛ جـهـان بـه او (پـيـامـبر(ص )) روشن گشت درحالى كه گمراهى مرگبار و جهالت وحشتناك همه را در تسخير خود داشت .

97-سـوره اعـراف (7)، آيـه
157. (اَلَّذيـنَ يـَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدُونَهُ مـَكـْتـُوبـاً عـِنـْدَهـُمْ فِى التَوْريةِ وَالاِْنْجيلِ يَاءْمُرُهُمْ بِالْمعرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالاَْغْلالَ الّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ.)

98-نهج البلاغه ، خطبه 95.

99-همان ، خطبه 192.

100-همان ، خطبه 151.

101-ديوانِ مرحوم مهدى الهى قمشه اى ، ص 298.

102-نحل (16)، آيه 89.

103-طبرى ، ج 4، ص 305؛ والكامل ، ج 3، ص 553. 104
-هـمـانـا در ميان هر امّتى پيغمبرى فرستاديم تا به خلق ابلاغ كند كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد. سوره نحل (16)، آيه 36.

105-علق (96)، آيات 1 ـ 2.

106-جمعه (62)، آيه 2.

107-(و اِذا قـيلَ لَهُمُ اِتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفَيْنا عَلَيْهِ اباءَنا اَوَ لَوْ كانَ اباءُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لايَهْتَدُونَ.) سوره بقره ، آيه 170.

108-(وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِى الاَْرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ.) سوره انعام ، آيه 117.

109-زمر (39)، آيات 17 ـ 18.

110-يونس (10)، آيه 106.

111-سباء (34)، آيه 22.

112-بقره (2)، آيه 21.

113-انعام (6)، آيه 162.

114-صحيح بخارى ، محمّد بن اسماعيل البخارى ، ج 1، كتاب الايمان ، ص 53.

115-حجرات (49)، آيه 13؛ گرامى ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست .

116-نساء (4)، آيه 59.

117-هـمـان ، آيـه 58، حـكـومت يكى از مصاديق بارز امانت الهى است . (مجمع البيان ، ج 2، ص 63)

118-نهج البلاغه ، نامه 5.

119-نهج البلاغه ، خطبه 34.

120-همان ، نامه 45.

121-نهج البلاغه ، نامه 45.

122-همان ، نامه 53.

123-سـنـن ابن ماجه ، ج 2، ص 1101. لَسْتُ مَلِكاً وَ لا جَبّاراً وَ اِنَّما اَنَا ابْنُ اِمْرَاءَةٍ كانَتْ تَاءكُلُ الْقَديدَ بِمَكَّةٍ.

124-نهج البلاغه ، خطبه 216.

125-همان ، نامه 45.

126-شمس (91)، آيه 9 ـ 10. به راستى آن كس كه نفس خويش را از آلودگى ها پاك كرد رستگار شد، و آن كس ‍ كه خود را آلوده ساخت ، زيانكار گشت .

127-جمعه (62)، آيه 2.

128-بحارالانوار، ج 69، ص 394، روايت 77.

129-منافقين (62)، آيه 8.

130-نهج الفصاحة ، ص 64، حديث 32.

131-نـهـج البـلاغـه ، خـطـبـه 51. فـَالْمـَوْتُ فى حَياتِكُمْ مَقْهُورينَ وَالْحَياةُ فى مَوْتِكُمْ قاهِرينَ.

132-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 246.

133-نهج البلاغه ، كلمات قصار، 226.

134-تحف العقول ، ابى محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبه الحرّانى ، ص 410.

135-بحارالانوار، ج 47، ص 24. من ثمن قرار مى دهم با اين نفس بسيار پرارزش ، خداى او را چون در همه مخلوقات خدا موجودى كه ارزشش برابر نفس باشد يافت نمى شود.

136-نهج البلاغه ، نامه 31. اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلى الرَّغائِبْ... وَ لاتَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً.

137-مائده (5)، آيه 8. عدالت كنيد، كه به پرهيزگارى نزديكتر است !

138-حديد (57)، آيه 25.

139-نساء (4)، آيه 135.

140-مائده (5)، آيه 8.

141-سيرى در نهج البلاغه ، شهيد مطهّرى (ره )، ص 110.

142-نهج البلاغه ، حكمت 437.

143-معراج السعاده ، ملاّ احمد نراقى .

144-حشر (59)، آيه 9.

145-بقره (2)، آيه 207.

146-فجر (89)، آيه 20. مال و ثروت را بسيار دوست داريد.

147-حشر (59)، آيه 9. وَالَّذينَ تَبَوَّءُ الدّارَ وَالاْ يمانَ مِنْ قَبْلِهِم يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ اِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فى صُدُورِهِم حاجَةً، مِمّا اُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.

148-توبه (9)، آيه 55، مبادا تو [يا رسول اللّه ] از كـثـرت امـوال و اولاد آنـهـا در شـگـفـت آيـى ، خـدا مـى خـواهـد آنـهـا را بـه وسـيـله مـال و فـرزنـد در زنـدگى دنيا به عذاب افكند و ساعت مرگ نيز جان آنها را بگيرد در حالتى كه كافر جان سپارند.

149-آل عمران (3)، آيه 92.

150-حشر (59)، آيه 9.

151-آل عـمـران (3)، آيـه 103. نـعـمـت (بزرگ ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او، برادر شديد.

152-نهج البلاغه ، خطبه 231.

153-مثنوى معنوى ، مولوى ، دفتر دوّم ، ص 376.

154-بحارالانوار، ج 74، ص 158.

155-اصول كافى ، ج 2، ص 163.

156-نـهـج البـلاغـه ، نـامـه 31، ص 921؛ خـويـشـتن را معيار و مقياس قضاوت بين خود و ديـگـرى بـگير! پس آنچه را كه براى خود دوست مى دارى براى ديگران دوست بدار و آنچه را كـه براى خود نمى پسندى بر ديگران نيز مپسند. ستم مكن همانگونه كه دوست ندارى بتو ستم شود. نيكى كن همانطور كه دوست دارى نسبت به تو نيكى كنند.

157-آل عمران (3)، آيه 103.

158-الرّحـمـن (55)، آيـات 1 ـ 4؛ خداى مهربان (به رسولش محمّد(ص )) قرآن را آموخت و انسان را خلق كرد و به او تعليم نطق و بيان فرمود.

159-ده گفتار، شهيد مطهّرى (ره )، ص 194.

160-كـهـف (18)، آيـه 7؛ مـا آنـچـه را كـه بـر روى زمين است زينت آن قرار داديم تا آنان ـ انسان ها را ـ بيازماييم كه كدام يك در عمل و رفتار خود نيكوترند.

161-اَلمـالُ وَالْبـَنـُونَ زيـنـَةُ الْحـَيـوةِ الدُّنـْيـا، (كـهـف (18)، آيـه 46؛ آل عمران (3)، آيه 24؛ اسراء (17)، آيه 6؛ شعراء (26)، آيه 133.)

162-بحارالانوار، ج 96، ص 334، روايت 13، باب 42. 163-اصـول كـافـى ، كـليـنـى ، ج 4، ص 12، روايـت 9؛ بـحارالانوار، ج 77، ص 144، روايت 1، باب 7.

164-سباء (34)، آيه 37.

165-انفال (8)، آيه 28.

166-كهف (18)، آيه 7.

167-نساء (4)، آيه 29.

168-اعراف (7)، آيه 31.

169-همزه (104)، آيه 1 ـ 7.

170-احـزاب (33)، آيه 12؛ و (نيز به خاطر آوريد) زمانى را كه منافقان و بيماردلان مى گفتند: (خدا و پيامبرش ‍ جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند.

171-پـيروان اسلام اكثراً متعلق به بعد از هجرت پيامبر(ص )، و فتح مكّه مى باشند. لذا بـسـيـارى از مـسـلمانان تنها دو سال در خدمت پيامبر(ص ) بودند. و پس از آن حضرت نيز مبيّن و مـفـسـّر دين يعنى على بن ابى طالب (ع ) در عزلت قرار گرفت و زمينه آشنايى تازه مسلمانان با فرهنگ دينى پديد نيامد. در نتيجه رسوبات فرهنگ جاهلى در اذهان آنان باقى ماند.

172-نـهج البلاغه ، خطبه 194. ... و شما را از منافقان برحذر مى دارم زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند و خطاكار و خطا اندازند.

173-(اِنـّى لا اَخـافُ عـَلى اُمَّتى مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً، اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللّهُ بِايمانِه ، وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ وَ لكِنّى اَخافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ، عالِمِ الْلِسانِ يَقُولُ ما تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ ما تُنْكِرُونَ)، نهج البلاغه ، نامه 27، ص 891.

174-الميزان ، علاّمه طباطبايى ، ج 19، ص 288.

175-انـعـام (6)، آيـه 35؛ چـنانچه بتوانى نقبى در زمين بزنى ، يا نردبانى به آسمان بگذارى ...

176-قـامـوس قـرآن ، سـيـد عـلى اكـبـر قـرشـى ، ج 6؛ مـفـردات الفـاظ القـرآن ، الراغـب الاصفهانى ؛ مجمع البحرين ، فخرالدّين الطريحى .

177-مجمع البيان ، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى ، ج 2، ص 295.

178-بقره (2)، آيات 3 ـ 4.

179-بقره (2)، آيه 8.

180-منافقون (63)، آيه 1.

181-توبه (9)، آيه 54.

182-مائده (5)، آيه 41.

183-آل عـمـران (3)، آيـه 167. اين كه فرمود به كفر نزديك ترند به اين معنا نيست كه ايـمـان هـم دارنـد، ولى بـه كـفـر نـزديـك تـرنـد زيـرا در ايـنـجـا اَفـْعـَل التـّفضيل مفيد تعيّن است مثل آيه شريفه ((اُولُوا الاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ)) يعنى آنچه در دل دارند بروز مى دهند كه همان كفر است .

184-مـائده (5)، آيـه 52. وقـتـى در كـنـار مـنافقون ، عبارت (فى قلوبهم مرض ) ذكر مى شـود مـراد افـراد ضـعـيـف الايـمـان هـسـتـنـد و اگـر تـنـهـا ذكـر شـد و در تـقـابـل بـا مـنـافـقـان نـبـود قـابـل صـدق بـر مـنـافـقـان نـيـز مـى بـاشـد چـنـانـكـه در آيـات اوّل سوره بقره پس از معرّفى منافقان فرمود: (فى قُلوبِهِمْ مرَضٌ فَزادَهُمُ اللّه مَرَضاً).

185-نساء (4)، آيه 145.

186-نهج البلاغه ، خطبه 194.

187-بقره (2)، آيه 8؛ گروهى از مردم كسانى هستند كه مى گويند ما به خدا و روز قيامت ايمان آورده ايم و حال آنكه ايمان نياورده اند.

188-(يـَقـُولُونَ بـِاَفـْواهـِهـِمْ مـا لَيـْسَ فـى قـُلُوبـِهـِمْ وَاللّهُ اَعـْلَمُ بـِمـا يَكُتُمُونْ) سوره آل عمران ، آيه 167.

189-2/8 و 2/20 و 2/76 و 2/204 و 3/119 و 4/81 و 4/88 و 4/138 و 4/145 و 63/1 و... .

190-سفينة البحار، شيخ عباس قمى ، ج 2، ص 549.

191-مائده (5)، آيه 54.

192-تفسير الميزان ، علاّمه طباطبايى ، ج 19، ص 288 ـ 289.

193-آل عمران (3)، آيه 144.

194-درباره علّت رفتن پيامبر(ص ) به قلعه بنى نضير مورخين نظر واحدى ندارند.

195-((اِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ اَسْفَلَ مِنْكُمْ.)) سوره احزاب (33)، آيه 10.

196-(هُنالِكَ ابْتُلِىَ المُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديداً)، سوره احزاب ، آيه 11.

197-احزاب ، آيات 13 ـ 14.

198-توبه (9)، آيات 43 ـ 67 ترجمه و تلخيص .

199-منافقون (63)، آيه 7.

200-نهج البلاغه ، خطبه 194.

201-توبه (9)، آيه 107.

202-ابوعامر، پدر حنظله غسيل الملائكه كه در آزار رساندن به پيامبر(ص ) نقشى بسيار فعّال داشت او پس از اقتدار مسلمانان به روم پناهنده شد.

203-مجمع البيان ، ج 2، ص 72، الميزان ، ج 9، ص 391، (ترجمه و تلخيص ).

204-احزاب (33)، آيه 12.

205-آل عمران (3)، آيه 168.

206-احـزاب (33)، آيـه 48؛ از كـافران و منافقان اطاعت مكن ، و به آزارهاى آنها اعتنا منما، بر خدا توكّل كن و همين بس كه خدا حامى و مدافع (تو) است .

207-نور (24)، آيه 11. جهت اطّلاعات بيشتر در اين زمينه به تفسير الميزان ، ج 15، ص 89 مراجعه كنيد.

208-چـنـانـكـه مـؤ لف (الاجـتـهـاد فـى مـقـابـل النّص ) نوشته اند تعبير (عمر) (لقد هجر رسولُالله ) بوده است كه مورّخين نقل به معنا كرده اند. البته برخى از منابع عين تعبير وى را ذكر كرده اند ر. ك . به كتاب الاجتهاد، ص 170.

209-شـرح نـهـج البـلاغـه ، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 55، طبقات ، ابن سعد، ج 2، ص 244؛ و صحيح مسلم ، ج 3، حديث 1259. در مباحث آينده توضيحات بيشترى درباره اين موضوع خواهيم داد.

210-نهج البلاغه ، خطبه 210.

211-همان .

212-همان .

213-حشر (59)، آيه 7.

214-نجم (53)، آيات 3 ـ 4.

215-ذوالثـديـه كـه ذوالخـويصره نيز به او گفته مى شد يكى از سران مارقين و خروج كنندگان بر دين است (الاصابة فى تمييز الصّحابه ، ج 2، ص 341، خبر 2452.

216-مـسند احمد بن حنبل ، جزء سوم ، ص 15؛ والاصابة فى تمييز الصحابه ، ج 2، ص 341، خبر 2452.

217-طـبقات الكبرى ، ابن سعد، ج 2، ص 42؛ تاريخ دمشق ، ابوالقاسم على بن الحسن ، تحقيق على مشيرى ، ج 2، ص 391؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 120.

218-صـحـيـح مـسلم ، جزء دوّم ، ص 81، باب صلح الحديبيه ؛ صحيح بخارى ، ج 4، ص 70.

219-ر. ك . بـه كـتـاب هـاى (الاجـتهاد فى مقابل النص ) و (المراجعات ) از تاءليفات سيد شرف الدين عاملى .

220-الصحيح ، جعفر مرتضى عاملى ، ج 4، ص 200 از مجمع الزوائد، الهيتمى ، ج 9، ص 15 و حياة الصحابة ، هلوى ، ج 2، ص 706.

221-الصحيح من سيرة النبى ، جعفر مرتضى عاملى ، ج 4، ص 200 و 201. با تلخيص و ترجمه .

222-الميزان ، ج 15، ص 96.

223-احزاب (33)، آيه 14.

224-خـلاصـة المـيـزان ، عـلاّمـه طـبـاطـبـايـى ، تـلخـيـص سـليـم الحـسـنـى ، ذيل آيه 14، سوره احزاب .

225-احزاب (33)، آيه 18.

226-نهج البلاغه ، نامه 16.

227-سـنّ (اسـامـة ) را در زمـانـى كـه فـرماندهى لشكر را به عهده گرفت مورّخين هفده تا بيست سال نوشته اند.

228-يعقوبى ، ج 2، ص 113؛ مغازى ، واقدى ، ج 3، ص 1117 ـ 1118.

229-الكامل ، ابن اثير، ج 2، 216؛ مغازى ، واقدى ، ج 3، ص 1119.

230-مغازى واقدى ، ج 3، ص 1120.

231-المراجعات ، سيّد شريف الدين عاملى ، ص 98 ـ 106.

232-مغازى ، واقدى ، ج 3، ص 1118؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 42؛ تاريخ دمشق ، ج 2، ص 391؛ كنز العمّال ، ج 5، ص 312؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 220

233-چنانكه در منابع ديگر آمده است عمر گفت : (پيامبر هذيان مى گويد.) ليكن برخى از مـنـابـع بـراى تـبـرئه او كـلامـش را تـغـيـيـر داده انـد. (ر. ك . الاجـتـهـاد فـى مـقـابـل النـص ، ص 171، از مـسـنـد احـمـد، ج 1، ص 355 و كنزالعمّال جزء 3، ص 138.)

234-صحيح بخارى ، محمد بن اسماعيل البخارى ، ج 7، ص 9؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 5؛ صحيح مسلم ، ج 3، حديث 1259؛ طبقات ، ابن سعد، ج 2، ص 244.

235-نجم (53)، آيات 3 ـ 4.

236-آل عـمـران (3)، آيـه 144. اگـر [محمّد(ص )] بميرد يا كشته شود. شما به گذشته خود برمى گرديد؟!.

237-الغدير، ج 4، ص 249.

238-مـراة العـقـول لبـيـان مـا فـى الكـافـى مـن اخـبـار الرسول (ص )، محمّدباقر مجلسى ، بى نام ، ج 4، ص 144.

239-الغدير، علامه امينى ، ج 4، ص 249.

240-اصـول كـافـى ، ج 2، ص 91. دوره اى بـر مـردم پـيـش خـواهـد آمـد كـه در آن ، فرمانروايى جز از راه آدمكشى و زورگويى و برترى جويى به دست نمى آيد.

241-نهج البلاغه ، خطبه 192.

242-السيرة النبويّه ، ابن هشام ، ج 4، ص 307؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 23 ـ 24.

243-تاريخ يعقوبى ، يعقوبى ، ج 2، ص 123.

244-انساب الاشراف ، بلاذرى ، به تصحيح محمد حميدالله ، ج 1، ص 582.

245-انساب الاشراف ، بلاذرى ، ج 1، ص 580.

246-البيان والتبيين ، جاحظ، ج 3، ص 298.

247-الاخبار الموفّقيات ، الزبير بن بكّار، تحقيق سامى مكّى ، ص 580.

248-الاخبار الموفّقيات ، الزبير بن بكّار، تحقيق سامى مكّى ، ص 583.

249-الامامة والسياسة ، ابى محمد عبدالله مسلم بن قتيبة الدينورى ، تحقيق على شيرى ، ج 1، ص 26.

250-فصل سوم .

251-مـقـصـود از منافقان در اين پاراگراف همان كسانى هستند كه با تظاهر به اسلام در پى كسب قدرت و منافع مادى خود بودند و ماجراى سقيفه را به وجود آوردند.

252-تفسير الميزان ، ج 19، ص 290.

253-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 11، ص 41.

254-الغـدير، علاّمه امينى ، ج 4، ص 249: به روز سقيفه ، بار خيانت بر دوش كشيدند، بارى كه عظمت كوه ها در برابر آن ناچيز است و روز دگر باز آمدند كه بار از دوش بنهند، امّا خطا قابل جبران نبود.

255-احـقـاق الحـقّ، ج 2، ص 399. در ايـن كـتـاب ، از هـشـتـاد و پـنـج كـتـاب از اهل سنت در حديث و تفسير، نقل شده است كه اين آيه شريفه در مورد على (ع ) مى باشد.

256-مائده (5)، آيه 67.

257-المراجعات ، سيّد عبدالحسين شرف الدين ، ص 36.

258-مـائده (5)، آيـه 67. در بـيـسـت و سـه كـتـاب مـعتبر تفسير و حديث اين آيه شريفه را مربوط به ولايت على (ع ) دانسته اند. (ر. ك . احقاق الحق ، ج 2، ص 415)

259-مائده (5)، آيه 67.

260-الغـدير، ج 1، ص 214 ـ 229؛ ينابيع المودّة لذوى القربى ، سليمان بن ابراهيم القـنـدوزى ، تـحـقـيـق سـيد على جمال اشرف ، ج 1، ص 95 ـ 106؛ الارشاد، شيخ مفيد، ص 11؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل ، ج 6، ص 225 ـ 304.

261-ينابيع المودّة ، ج 1، ص 106 ـ 126.

262-احـقـاق الحـق و ازهـاق البـاطـل ، سـيـد نورالدّين الحسينى المرعشى ، ج 5، ص 133 ـ 234.

263-شعراء (26)، آيه 214؛ و بستگان نزديكت را انذار كن .

264-ارشاد، شيخ مفيد، مترجم ، محمّدباقر ساعدى خراسانى ، ص 11 ـ 10؛ ينابيع المودّة ، ج 1، ص 309 ـ 313؛ جامع البيان ، طبرى ، ج 11، ص 121 ـ 122.

265-همان ، ص 25.

266-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 57 ـ 58.

267-الغـديـر، امـيـنـى ، ج 1، ص 241؛ مـجـمـع البـيـان ، طـبـرسـى ، ذيل آيه اوّل سوره معارج .

268-الاخبار الموفقيّات ، ص 580.

269-نساء (4)، آيه 54.آيا آنان نسبت به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنها داده است حسد مى ورزند.

270-اصول كافى ، كلينى ، مترجم ، جواد مصطفوى ، ج 1، ص 294.

271-نهج البلاغه ، خطبه 172.

272-همان ، خطبه 3.

273-نهج البلاغه ، خطبه 3.

274-همان ، خطبه 74.

275-شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 305.

276-الموفقيات ، ص 580؛ شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 307.

277-شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 308.

278-همان .

279-اصول كافى ، ج 2، ص 91.

280-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 56؛ الامامة والسياسة ، ابن قتيبه ، ص 30.

281-الامامة والسياسة ، ص 30؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 50 الى 60
، ترجمه و تلخيص .

282-بـيـت الاحـزان ، شـيـخ عـبـاس قـمـى ، مـتـرجـم ، اشـتـهـاردى ، ص 146 بـه نقل از كتاب علم اليقين ، فيض كاشانى .

283-همان .

284-الامامة والسياسة ، ابن قتيبه ، ص 14.

285-مـراد از فـجـاء سـلمـى اِبـاس بـن عـبـدالله بـن عـبـديـا ليـل السلمى است كه به خاطر تعدّى به جان و مال مردم مورد خشم ابوبكر واقع شد او دستور داد وى را سوزاندند؛ (شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 47.)

286-الغـديـر، تـرجـمه ، ج 14، ص 8 ـ 13؛ طبرى ، ج 4، ص 52؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 47.

287-نـهـج الفـصـاحـه ، ص 510؛ بـحـارالانوار، ج 52، ص 191، روايت 23، باب 25، اسـلام غـريـبـانـه آغـاز گـشـت و بـه زودى بـه حـال غـربـت بـازخـواهـد گـشـت خـوشـا بـه حال غريبانى كه آنچه از آن توسّط مردم فاسد گشته اصلاح نمايند.

288-اِنَّ اللّهَ يـَاءْمـُرُكـُمْ اَنْ تـُؤ دُوا الاَْماناتِ اِلى اَهْلِها. (نساء (4)، آيه 58) يكى از مصاديق بـارز امـانـت در آيـه شـريفه حكومت و مسؤ وليت هاى اجتماعى مى باشد. مجمع البيان ، ج 2، ص 63.

289-نهج الفصاحه ، ص 492؛ بحارالانوار، ج 18، ص 145.

290-امالى شيخ صدوق ، ص 302؛ بحارالانوار، ج 18، ص 144.

291-نهج البلاغه ، خطبه 116.

292-همان ، خطبه 57.

293-نهج البلاغه ، خطبه 122.

294-وصيتنامه الهى و سياسى ، امام خمينى (ره ).

295-پيامبر اكرم (ص ) فرمود: عَلِىٌ بابُ عِلْمى وَ مُبَيِّنُ لاُِمَّتى ما اُرْسِلْتُ بِهِ مِنْ بَعْدى (الغدير، ج 6، ص 80) احاديث به اين مضمون از پيامبر(ص ) متعدد و متواتر است .

296-نهج البلاغه ، خطبه 2.

297-همان ، خطبه 109.

298-همان ، خطبه 144.

299-همان ، خطبه 154.

300-نهج البلاغه ، خطبه 154.

301-همان ، خطبه 239.

302-همان ، خطبه 3.

303-(اَللّهـُمَّ اِنـّى اَسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْشٍ وَ مَنْ اَعانَهُمْ فَاِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى وَ صَغَرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتى وَ اَجْمَعُوا عَلى مُن ازِعَتى اَمْراً هُوَلى ). نهج البلاغه ، خطبه 172.

304-تـاريـخ سـيـاسـى اسـلام ، رسـول جـعـفـريـان ، ج 2، ص 420، بـه نقل از شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 9، ص ‍ 28 و 29.

305-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 307.

306-الصـحـيـح مـن سـيـرة النـّبـى الاعـظـم ، ج 1، ص 59 ـ 60 (بـه نقل از منابع متعدد شيعه و سنّى .)

307-(اِنـّمـا اَصْبَحْنا نُقاتِلُ اِخْوانَنا فِى الاِْسْلامِ عَلى ما دَخَلَ فيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الاِْعْوَجاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّاءْويل .) نهج البلاغه ، خطبه 121.

308-تاريخ طبرى ، ج 3، ص 305؛ الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 553؛ بحارالانوار، ج 44، ص 340.

309-((لَقـَدْ كـانَ لَكـُمْ فى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ))، احزاب (33)، آيه 21؛ ((وَ ما اتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا))، حشر (59)، آيه 7.

310-الصـحـيـح مـن سـيـرة النـبـى الاعـظـم ، ج 1، ص 48 بـه نقل از الزهد والرقائق ، ص 23 و الكفاية فى علم الرواية ، ص 12.

311-هـمـان ، ص 152؛ صـحـيـح بـخـارى ، ج 1، ص 24، كـتـاب العـلم ، بـاب قول النّبى .

312-همان .

313-(اللّهـم ارحـم خـلفـائى ، اللّهـم ارحـم خـلفـائى ، اللّهـم ارْحـَمْ خـُلَفائى ، قيلَ لَه يا رَسـُولَ اللّه وَ مـَنْ خـُلَفـائُك ؟ قالَ: اَلَّذينَ يَاءْتُونَ مِنْ بَعْدى يَروُونَ حَديثى وَ سُنَّتى .) همان ، ص 145.

314-بـحـارالانوار، ج 2، ص 153: پيامبر اسلام (ص ) با عبارت هاى مختلف به كتابت و روايـت سنّت امر نمود كه در كتاب الصحيح من سيرة النبى الاعظم (ص )، نوشته جعفر مرتضى عاملى ، (ج 1، ص 48) بيش از پنجاه منبع و ماءخذ براى حديث فوق ذكر نموده اند.

315-بحارالانوار، ج 40، ص 160؛ انساب الاشراف ، بلاذرى ، تحقيق محمدباقر محمودى ، ج 2، ص 14. 316-الصـحـيـح مـن سـيـرة النـبـى الاعـظـم ، ص 59 (بـه نقل از كتب متعدّد شيعه و سنّى .)

317-همان ، ص 55.

318-همان ، ص 56.

319-تذكرة الحفاظ، شمس الدين ذهبى ، ج 1، ص 2 ـ 3.

320-طبقات ابن سعد، ج 5، ص 140.

321-الصـحـيـح مـن سـيـرة النـبـى الاعـظـم ، ج 1، ص 69 از كـنـز العمال ، ج 5، ص 239، حديث 4860 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 142.

322-الاجتهاد فى مقابل النص ، سيد شرف الدين عاملى ، ص 164.

323-الصحيح ، ج 1، ص 67.

324-المـصـنـف ، الضـعـانـى ، ج 2، ص 432، كـنـز العمّال ، ج 4، حديث 4123.

325-الغدير، ج 6، ص 293.

326-تذكرة الحفاظ، ذهبى ، ج 1، ص 5.

327-از آنـجـا كه سنّت نبوى و علوى كه مسائل فردى و اجتماعى را روشن ساخته بود به فـرامـوشـى سـپـرده شـده بـود مردم مسلمان جهت اطّلاع از احكام دين اسلام مجبور بودند به افراد ظـاهـراً مـؤ مـن و عـالم مـراجـعـه كـنـنـد. بـرخـى از آنـان جـهـت رفـع مشكل مردم به قصد قربت حديث جعل مى كردند. اين مطلب در مباحث آينده روشن تر خواهد شد.

328-جـهـت اطـّلاعـات بـيـشـتـر در ايـن زمـيـنـه رجـوع كـنـيـد بـه جـلد اوّل كتاب گرانسنگ (الصحيح من سيرة النبى الاعظم (ص ) علاّمه جعفر مرتضى عاملى .

329-الصـحـيـح مـن سـيـرة النـبـى ، ج 1، ص 91 بـه نقل از الاغانى ، ج 4، ص 5 و 6.

330-زهرة الاداب ، ج 1، ص 58.

331-التراتيب الادارية ، الكتانى ، ج 2، ص 300.

332-الصحيح ، ج 1، ص 93 به نقل از الاستيعاب ، ج 1، ص 11.

333-همان ، ص 104.

334-الصـحـيـح ، ج 1 ، ص 127 به نقل از الخطط و آثار، ج 2 و تاريخ المدينة ، ج 1، ص 10.

335-تـاريـخ يـعـقـوبـى ، ج 2، ص 227؛ كـسـى كـه نـمـى تـوانـد از شـمـا (عـلوم اهل بيت (ع )) را روايت كند و يا حفظ كند پس بايد بنويسد و آن را در منزلش قرار دهد.

336-مجادله (58)، آيه 12. اِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَين يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً؛ هنگامى كه با پيامبر(ص ) نجوا مى نماييد لازم است قبل از آن صدقه اى پرداخت نماييد.

337-اصـول كـافـى ، كـليـنـى ، ج 1، مـتـرجـم مـصـطـفـوى ، ص 82 ـ 83؛ وسايل الشيعه ، ج 3، ص 394؛ تحف العقول ، ص ‍ 131.

338-مروج الذهب ، ج 3، ص 327؛ هداية الكبرى ، حسين بن حمدان الخصى ، ص 208.

339-اصول كافى ، ص 345.

340-بـه روايـاتـى كـه در اصـول كـافى ج 1، ص 345 و 347 و 349 آمده است مراجعه شود.

341-زيارت جامعه كبيره .

342-ثـواب الاعـمـال و عـقـاب الاعـمـال ، شـيخ صدوق ، ص 301. پيامبر(ص ) فرمود: به زودى زمانى بر امّتم بيايد كه از قرآن جز رسمش و از اسلام جز اسمش باقى نمى ماند.

343-نهج البلاغه ، حكمت 361 و 190.

344-زيارت اربعين ، مفاتيح الجنان : و بَذَلَ مُهْجَتَه فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ.

345-الغدير، ج 8، ص 166.

346-الصـحـيـح مـن السـيـرة النـبـى ، ج 1، ص 144، بـه نقل از جامع بيان العلم ، ج 2، ص 244.

347-هـمـان ، ص 147 بـه نـقـل از الاحـكـام فـى اصول الاحكام ، ج 2، ص 131.

348-الغدير، ج 5، ص 275.

349-همان ، ص 276.

350-نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 44 ـ 45.

351-همان ، ص 45 ـ 44.

352-اجتهاد در مقابل نصّ، سيد شرف الدّين ، مترجم ، على دوانى ، ص 19.

353-(نـصّ) دليـل لفـظى مبيّنى بر حكم شرعى است كه از راه قطع ، صدور آن از شارع مقدّس مسلّم باشد.

354-(قـيـاس ) الحاق امرى به امر ديگر است در حكم شرعى ، بوسيله اتحادى كه در علت دارند اگر علّتِ حكم در كتاب و سنت تصريح شده باشد مجاز خواهد بود. و الاّ ممنوع است .

355-((استحسان )) قياس خفىّ است . 356-(مـصـالح مـرسـله ) مـصـلحتى است كه شارع حكمى براى آن تشريع نكرده است و هيچ دليل شرعى بر اعتبار يا الغاى آن ، دلالت ندارد.

357-شرح نهج البلاغه ، ج 12، ص 83.

358-اصول السرخسى ، ج 2، ص 134 و 135.

359-حـديـث (مـَثـَلُ اَصـْحـابـى كـَالنُّجُومِ بَاَيِّهِم اِقْتَدَيْتُمْ اِهْتَدَيْتُم ) را به پيامبر نسبت دادند. جهت اطلاعات بيشتر به شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 24، مراجعه كنيد.

360-الاصابة فى تمييز الصحابه ، ابن حجر، ج 1، ص 17.

361-الاصابة فى تمييز الصحابه ، ابن حجر، ج 1، ص 17..

362-همان ؛ ارشاد الفحول ، ص 70.

363-هـمـان ، ص 9 و 10. 364-بـقـره (2)، آيه 143؛ همان گونه (كه قبله شما، يك قبله ميانه است ) شما را نيز، امّت ميانه اى قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد.

365-آل عـمـران (3)، آيـه 110. شـمـا بهترين امّتى بوديد كه به سود انسان ها آفريده شده اند.

366-نساء (4)، آيه 115.

367-مـعـالم المـدرسـتـيـن ، السـيـّد مـرتـضـى العـسـكـرى ، ج 2، ص 74 ـ 75 بـه نقل از تاريخ دمشق ، ج 6، ص 323.

368-ارشاد الفحول ، الشوكانى ، ص 69.

369-تـاريـخ يـعـقوبى ، ج 2، ص 162. يعنى تا آنجا كه توان داشته باشم به كتاب خدا و سنّت پيامبر عمل مى نمايم .

370-الصـحـيـح مـن السـيـرة النـّبـى ، ج 1، ص 210 بـه نقل از حياة الصّحابة ، ج 3، ص 505؛ تاريخ ‌الامم والملوك ، ج 3، ص 446.

371-همان ، ص 219.

372-كـنـز العـمـّال ، ج 16، ص 184 روايـت 44216. اهـل بـدعـت مـخـالف كـتاب خدا و سنّت رسول اللّه (ص ) هستند و به راءى و به خواهشهاى خويش عمل مى كنند.

373-تاريخ طبرى ، ج 4 ص 304؛ كامل ابن اثير، ج 3، ص 553.

374-كنز العمّال ، ج 1، ص 222، روايت 1119.

375-البـدع والنـهـى عـنـهـا، مـحـمـد بـن وضـاح القـرطـبـى ، تـحـقـيـق مـحـمـّد احمد دهمان ، دارالبصائر، دمشق ، 1980، ص ‍ 24 و 26.

376-البدع و النهى عنها، ص 26 از كنز العمال ، ج 3، ص 871، روايت 8982.

377-كنز العمال ، ج 1، ص 223، 1114.

378-نهج البلاغه ، خطبه 17؛ البدع والنهى عنها، ص 38.

379-نهج البلاغه ، خطبه 176.

380-همان ، خطبه 154، وَ ناظِرُ قَلبِ اللَّبيبِ بِه يُبْصِرُ اَمَدَهُ وَ يَعْرِفُ غَورَهُ وَ نَجْدَهُ... قَدْ خـاضـُوا بـِحـارَ الْفـِتـَنِ، وَ اَخـَذُوا بـِالْبـِدَعِ دُونَ السُّنـَنِ وَ اَرَزَ الْمـُؤْمـِنـُونَ وَ نـَطـَقَ الضّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ.

381-همان ، نامه 64.

382-بـحـارالانـوار، ج 18، ص 144، روايـت 2؛ بـه زودى فـتـنـه اى بر پا مى شود كه انسان مؤ من نه با زبان و نه با دست نمى تواند آن را تغيير دهد.

383-درباره معناى حديث و اسناد آن قبلاً مطالبى ذكر كرديم .

384-الايضاح ، فضل بن شاذان نيشابورى ، تحقيق حسينى ارموى ، ص 488.

385-يـا اَيُّهـَا النـّاسُ اِنـّا خـَلَقـْنـاكـُمْ مـِنْ ذَكـَرٍ وَ اُنـْثـى وَ جـَعـَلْنـاكـُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقيكُمْ. (حجرات (49)، آيه 13.)

386-الغدير، ج 6، ص 188؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 272.

387-بحارالانوار، ج 21، ص 137 و 138.

388-شرح نهج البلاغه ، ج 8، ص 111.

389-سـلمـان فـارسـى ، جـعـفـر مـرتـضـى عـامـلى ، تـرجـمـه حـسـيـنـى ، ص 138 بـه نقل از مروج الذهب ، ج 2، ص 337 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 349.

390-سـلمـان فارسى ، به نقل از كنز العمال ، ج 7، ص 303 و تذكرة الحفّاظ، ج 1، ص 31.

391-شـرح ابـن ابـى الحـديـد، ج 8، ص 111؛ كـنـز العمّال ، ج 3، ص 309 و 315.

392-الايضاح ، فضل بن شاذان نيشابورى ، ص 280.

393-سلمان فارسى ، ص 143.

394-اسـرار آل مـحمد(ص )، سليم بن قيس ، چاپ هفتم ، ص 152 ـ 153؛ سفينة البحار، ج 2، ص 165.

395-همان ، ص 154؛ نفس الرّحمن ، ص 144.

396-اسرار آل محمد(ص )، ص 154؛ سفينة البحار، ج 2، ص 165.

397-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 154؛ شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 131.

398-شرح نهج البلاغه ، ج 6، ص 46.

399-همان ، ج 12، ص 219؛ تاريخ اسلام ، ذهبى ، ج 1، ص 347.

400-انفال (8)، آيه 41.

401-همان .

402-آل عـمـران (3)، آيـه 32. بگو از خدا و پيامبر، فرمان بريد، و اگر روى گردانند، به راستى كه خدا كافران را دوست ندارد.

403-توبه (9)، آيه 60.

404-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 12، ص 108.

405-همان .

406-فسئلوا اهل الذكر، محمّد التيجانى ، ص 225.

407-الامامة والسياسة ، ابن قتيبة ، ص 31؛ پيامبر(ص ) فرمود: (... و كسى كه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود نموده و كسى كه موجب غضب فاطمه شود مرا غضبناك ساخته است .)

408-احـزاب (33)، آيه 33. قطعاً خداوند مى خواهد هرگونه پليدى را از شما خاندان دور سازد و شما را پاك و پاكيزه نمايد.

409-مـنـظـور از مـبـاهـله ، دعـا و نـفـريـن بـا عـلمـاى مـسـيـحى است ، تا خداوند هر كه را كه بـاطـل اسـت مـشـمـول عـذاب گـردانـد. ايـن مـطـلب در آيـه 61 آل عمران آمده است .

410-الامـامـة والسـيـاسـة ، ص 31؛ الاجـتـهـاد فـى مقابل النّص ، ص 131، به نقل از منابع متعدد شيعه و سنّى .

411-اصول كافى ، ج 1، ص 345.

412-بـه آيـات 11 سـوره نـسـاء، 182 سـوره بـقـره و 75 سـوره انفال مراجعه شود.

413-صـحيح بخارى ، ج 4؛ كتاب الفرائض ، حديث 1574، ص 551؛ الامامة والسياسة ، ص 31؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 6، ص 46.

414-شـرح نـهج البلاغه ، ج 4، ص 93 و 78 و 94؛ احتجاج ، طبرسى ، ج 1، ص 234؛ مسند، احمد بن حنبل ، جزءاوّل ، ص 10.

415-الاحتجاج ، طبرسى ، ج 1، ص 234 ـ 252.

416-مـيـزان الاعـتـدال ، ج 2، ص 288؛ كـنـز العـمـال ، ج 2، ص 158؛ مـجـمـع البـيـان و درّالمنثور ذيل آيه 26 اسراء.

417-الاجتهاد فى مقابل النص ، ص 125.

418-الامامة والسياسة ، ابن قتيبه ، ج 1، ص 14.

419-الغـدير، ج 6، ص 210. متعه زنان و متعه حجّ را در زمان پيامبر(ص ) انجام مى داديم ولى عمر ما را از آنها نهى كرد.

420-نساء (4)، آيه 24.

421-الغـديـر، ج 6، ص 200 ـ 225. از طـرق مـخـتـلف مـرحـوم امـيـنى اين روايت و روايات مشابه آنرا نقل نموده است .

422-هـمـان ، ص 238. چـاپ دارالكـتـب بـيـروت ، اَيُّهـَا النـّاس ثَلاثٌ كُنَّ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ(ص ) وَ اَنـَا اَنـْهى عَنْهُنَّ وَ اُحَرِّمَهُنَّ وَ اُعاقِبُ عَلَيْهِنَّ: مُتْعَةُ النِّساءِ وَ مُتْعَةُ الْحَجِ وَ حَىَّ عَلى خَيْرِالعَمَلِ.

423-همان .

424-سوره بقره (2)، آيه 196.

425-الغدير، ج 6، ص 210.

426-جـهـت كـسـب اطـلاعـات بـيـشتر در اين زمينه رجوع شود به كتاب الغدير، ج 6 و كتاب الاجتهاد فى مقابل النّص .

427-مـروج الذهـب ، مـسـعـودى ، ج 2، ص 340؛ كـنـز العمال ، ج 6، ص 29.

428-نهج البلاغه ، خطبه 3.

429-شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 197. شعر حطيئه :

دَعِ الْمَكارِمَ لا تَرْحَلْ لِبُغْيَتِهاوَاقْعُدْ فَاِنَّكَ اَنْتَ الطّاعِمُ الْكاسى

430-الغدير، ج 9، ص 78 تا 208.

431-پيامبر(ص ) حكم بن ابى العاص و فرزندش را به خاطر جسارت هايى كه نسبت به حـضـرت كـرده بودند به طائف تبعيد كرد. بعد از رحلت آن حضرت عثمان نزد ابى بكر شفاعت كـرد پـذيرفته نشد عمر نيز در زمان حكومت خود نپذيرفت اما وقتى خودش حكومت يافت برخلاف دسـتـور و عمل پيغمبر و خلاف آراء مسلمانان آنها را به مدينه برگرداند و خلعت پوشاند و صد هـزار درهـم جـايـزه و سـيـصـد هـزار درهـم صـدقـات قـضـاء را كـه تـعـلق بـه بـيـت المـال مسلمانان داشت يكجا به او بخشيد و پسرش مروان را كه پيغمبر او را (الوزغ بن الوزغ و المـلعـون بـن الملعون ) خوانده بود منشى خود قرار داد دخترش را به او داد و پانصد هزار دينار خـمس غنيمت هاى آفريقا را به او بخشيد. ر. ك ، الغدير، ج 8، ص ‍ 260 و شرح نهج البلاغه ، ابـن ابى الحديد، ج 1، ص 198 و ص 335 و يعقوبى ، ج 2، ص 168. 432-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 198؛ الغدير، ج 8، ص 286.

433-مروج الذّهب ، مسعودى ، ج 2، ص 350 و 351؛ الغدير، ج 6، ص 286.

434-تـاريـخ طـبـرى ، ج 3، ص 365؛ شـرح نـهـج البـلاغـه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 129.

435-شـرح نـهج البلاغه ، ج 1، ص 269. قطيعه و قطائع به زمينى گفته مى شود كه مـتـعلق به بيت المال است و زارع بايد خراج آنرا پرداخت كند. به واگذار كردن چنين زمينى به افراد و دريافت ماليات ناچيز قطيعه (تيول ) گفته مى شود.

436-همان ، ص 199.

437-تاريخ اسلام ، حسن ابراهيم حسن ، ج 1، ص 358.

438-بـقره (2)، آيه 177. لَيْسَ الْبِرَّ اَنْ تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبـِرَّ مـَنْ امـَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الاْ خَرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتابِ وَالنَّبيّينَ وَ اتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكِينَ وَ اِبنَ السَّبِيلِ وَالسّائِلينَ وَ فِى الرِّقابِ.

439-مروج الذهب ، ص 340.

440-مروج الذهب ، ص 340.

441-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 171؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 359.

442-نهج البلاغه ، خطبه 130.

443-تـاريـخ يـعـقـوبـى ، ج 2، ص 172؛ ما اَظَلَّتِ الْخَضْرا وَ لا اَقَلَّتِ الْغَبْراءُ ذا لَهْجَةٍ اَصْدَقُ مِنْ اَبى ذَرٍ.

444-نساء (4)، آيه 101.

445-ر. ك ، صـحـيـح مـسـلم ، جزء اوّل ، ص 258، صلاة المسافر؛ الغدير، ج 8، ص 98 ـ 102.

446-تاريخ طبرى ، ج 3، ص 473.

447-مروج الذهب ، ج 2، ص 361 ـ 362.

448-نهج البلاغه ، خطبه 129.

449-ابراهيم (14)، آيه 26.

450-كنز العمال ، ج 6، ص 29 و 30؛ مستدرك صحيحين ، ج 4، ص 479.

451-اسراء (17)، آيه 60.

452-كنز العمال ، ج 6، ص 40؛ مجمع البيان ، ج 3، ص 434.

453-الميزان ، ج 13، ص 137؛ مجمع البيان ، ج 3، ص 434.

454-نهج البلاغه ، خطبه 93.

455-همان ، خطبه 103.

456-شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 180؛ سيره ابن هشام ، ج 2، ص 708 ـ 709.

457-الغدير، ج 10، ص 139 (از منابع شيعه و سنى ).

458-بـحـارالانـوار، ج 33، ص 208؛ تـَلَقَّفـُوهـا يـا بـَنـى عـَبـْدِ شـَمْسٍ تَلَقُفَ الكُرَةِ فَوَاللّه ما مِنْ جَنَّةٍ وَ لا نار.

459-الاستيعاب ، ج 4، اسم 3035، ص 240.

460-پـرتـوى از عـظـمـت حـسـيـن (ع )، ص 171، بـه نقل از شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 444.

461-پـرتـوى از عـظـمـت حـسـيـن (ع )، ص 171، بـه نقل از شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 444.

462-همان ، ص 142 و 143.

463-مـبـارزه براى آزادى بيان و عقيده ، جعفر مرتضى عاملى ، ص 159 از وقعة الصفين ، ص 215 و 509.

464-شرح نهج البلاغه ، ج 6، ص 286.

465-نهج البلاغه ، نامه 28، طلقاء به كسانى گفته مى شود كه پيامبر(ص ) آنها را در فتح مكّه مورد عفو قرار داد و آزادشان كرد.

466-شرح نهج البلاغه ، ج 6، ص 287.

467-الغـديـر، ج 10، ص 179؛ النـصـايـح الكـافـيه ، ص 96؛ مشك هاى شرابى را كه بـراى مـعـاويـه حـمـل مـى شـد عـبـادة بـن صـامـت و عـبـدالرّحـمـن سهل انصارى پاره كردند.

468-مروج الذهب ، ج 3، ص 453.

469-مـبـارزه بـا آزادى بـيـان و عقيده در عصر شيخ مفيد، جعفر مرتضى عاملى ، ص 142 از تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 96.

470-مروج الذهب ، ج 3، ص 3.

471-ابوالشهداء، عقّاد، ص 21 و 3.

472-همان ، ص 77؛ الكامل ، ابن اثير، ج 3، ص 317.

473-انساب الاشراف ، بلاذرى ، ج 4، قسمت دوّم ، ص 1.

474-نهج البلاغه ، نامه 28؛ تو (اى معاويه !) در بيابان گمراهى روانى و از راه راست رويگردان .

475-نهج البلاغه ، خطبه 37.

476-الكامل ، ابن اثير، ج 3، ص 191.

477-مروج الذّهب ، ج 3، ص 43.

478-همان ، 44.

479-عقد الفريد، احمد بن محمد بن عبد ربّه اندلسى ، ج 1، ص 15 و ج 5، ص 114.

480-همان .

481-شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 124.

482-انـسـاب الاشـراف ج 3، ص 171؛ طـبـرى ، ج 4، ص 304؛ الكـامـل ، ابـن اثـيـر، ج 3، ص 553؛ آيـا نـمـى بـيـنـيـد نـه بـه حـق عمل و نه از باطل دورى مى شود شايسته است كه مؤ من آرزوى مرگ كند.

483-طبرسى ، ج 4، ص 34.

484-وَ جـَعـَلْنـاهـُمْ اَئِمَّةً يـَدْعُونَ اِلَى النّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ. (قصص (28)، آيه 41)

485-لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ اذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون . (اعراف (7)، آيه 179)

486-نهج البلاغه ، خطبه 192.

487-تـاريـخ طـبـرى ، ج 4، ص 305؛ تـحـف العقول ، ص 174.

488-معاويه فرزندش يزيد را بدون هيچ گونه شايستگى ، صرفاً براساس سنّتهاى رايج سلطنتى به جانشينى برگزيد و با زور و تزوير براى او بيعت گرفت .

489-نـهـج البـلاغـه ، خطبه 98؛ به خدا سوگند آنها (بنى اميّه ) حرامى باقى نمى ماند مگر مرتكب خواهند شد و عهد و پيمانى از اسلام نمى ماند مگر اينكه باز مى كنند.

490-در جنگ احد، پس از شكست مسلمانان ، ابوسفيان به عنوان استهزاء و تمسخر پيامبر را ابن ابى كبشه ناميد. ر. ك . انساب الاشراف ، ج 1، ص 91 و 327.

491-مـروج الذهـب ، ج 3، ص 454؛ شـرح نـهـج البـلاغـه ، ج 1، ص 463؛ الاخـبـار الموفّقيات ، ص 576.

492-صـحـيـح بخارى ، ج 2، ص 225؛ كتاب مناقب الانصار، باب مقدم النَّبى ، ج 1، ص 118؛ كتاب العيدين ، حديث 2 و 3؛ صحيح مسلم ، ج 3، كتاب صلاة العيدين ، باب الرخصة فى اللعب الذى لا معصية له ، حديث 19.

493-صـحـيح مسلم ، ج 3، ص 22، كتاب صلاة العيدين ، باب الرخصة فى اللعب الّذى لا معصية له .

494-مـقـصود از عام الجماعه ، سال 40 هجرى است كه معاويه بر تمام عالم اسلامى حكومت يـافـت . ايـن سـال را عـام الجـمـاعـه نـام نـهـاده انـد؛ زيـرا در آن سـال كـسـى بـا مـعـاويـه مـخـالفـت نـكـرد. و ايـن كـه بـه پـيـروان مـكـتـب خـلفـا، اهل سنت و جماعت مى گويند بخاطر اين است كه آنها در پيروى از خلفا اتفاق و اجماع دارند.

495-شـرح نـهـج البـلاغـه ، ج 11، ص 44؛ اسـرار آل محمد(ص )، ص 180.

496-اسرار آل محمّد(ص )، ص 181؛ شرح نهج البلاغه ، ج 11، ص 45.

497-شرح نهج البلاغه ، ج 13، ص 219 ـ 220.

498-همان .

499-مروج الذهب ، ج 3، ص 44.

500-همان .

501-(سبّ) يعنى بدگويى و لعن كردن . مجمع البحرين ، ج 2.

502-الغـديـر، ج 10، ص 257؛ تـاريـخ طـبـرى ، ج 6، ص 149؛ مروج الذهب ، ج 1، ص 61؛ تذكرة ، سبط بن الجوزى ، ص 12.

503-اسرار آل محمد(ص )، ص 180 والغدير، ج 10، ص 265.

504-الغـديـر، ج 10، ص 263؛ از مـسـنـد احمد، ج 1، ص 188 و الاغانى ، ج 16، ص 2 و المستدرك ، ج 1، ص ‍ 385 و شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 360.

505-الغدير، ج 10، ص 266.

506-بقره (2)، آيه 204.

507-همان ، آيه 207.

508-هـمـان ، ص 74. تـرجـمـه آيـه : خـداونـد بـه عـدل و احـسـان و بـخـشـش بـه نـزديـكان فرمان مى دهد و از فحشاء و منكر و ستم ، نهى مى كند؛ خـداونـد بـه شـمـا انـدرز مـى دهـد، شـايـد مـتـذكـّر شـويـد. (نحل (16)، آيه 90)

509-اسرار آل محمد(ص )، ص 149.

510-الغـديـر، ج 10، ص 278 و 279. شـيـعـه و سـنـّى صـدهـا روايـت از پيامبر(ص ) در فضايل على (ع ) نقل كرده اند.

511-شـرح نـهـج البـلاغـه ، ج 11، ص 44؛ اسـرار آل محمّد(ص )، ص 182؛ تذكرة الخواص ، ص 115.

512-همان ، ص 45.

513-همان ، ص 46.

514-معاويه صد هزار درهم و قول ازدواج او با يزيد را به جعده داد و توانست او را فريب دهـد. بـعد از شهادت حضرت مجتبى (ع ) پول را به او دادند لكن درباره ازدواج با يزيد گفته شد چون تو به همسر اوّل خودت خيانت كردى قابل اعتماد نيستى !

515-مـروج الذهـب ، ج 3، ص 6؛ اثبات الهداة ، ج 2، ص 565؛ تاريخ الخلفاء سيوطى ، ص 192؛ ارشاد، شيخ مفيد، ترجمه ساعدى ، ص 356.

516-مـائده (5)، آيـه 32؛ هـر كـس ، انـسـانـى را بـدون ارتـكـاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسان ها را كشته است ... .

517-شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 6 ـ 7.

518-هـمـان ، ج 2، ص 17؛ مـروج الذهـب ، ج 3، ص 32. و كان الَّذى قَتَلَ بُسْرُ فى وَجْهِه ذلك ثلاثين اَلْفاً وَ حَرَّقَ قَوْماً بِالنّارِ.

519-همان ، ج 1، ص 340؛ مروج الذهب ، ج 3، ص 32.

520-جيشان محلّى نزديك يمن بوده است . شرح نهج البلاغه ، همان .

521-همان ، ص 85 و 86.

522-شرح نهج البلاغه ، ج 2 ، ص 116 ـ 117.

523-همان ، ص 45.

524-طبرى ، ج 6، ص 132.

525-مروج الذهب ، ج 3، ص 35؛ الكامل ، ابن اثير، ج 3، ص 73.

526-الارشـاد، مـحـمد بن محمد بن النعمان العكبرى ، ص 171؛ شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 211.

527-مروج الذهب ، ج 3، ص 12.

528-ارشاد، شيخ مفيد، 282 ن ، ص 312 ـ 315؛ عقد الفريد، ج 3، ص 257؛ شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 291؛ مروج الذهب ، ج 3، ص 13 ـ 14.

529-نـهـج البـلاغـه ، خطبه 108. اسلام را همچون پوستينى ، وارونه پوشيدند، [براى اينكه مردم را واژگونه كنند اسلام را واژگونه خواهند كرد.]

530-ارزيـابـى انـقـلاب حـسـيـن (ع )، صـافـى ، ص 101 بـه نقل از تاريخ الشعوب الاسلاميه ؛ برو كلمان ، ج 1، ص ‍ 148.

531-مروج الذهب ، ج 3، ص 253.

532-الامام الحسين (ع )، علايلى ، ص 179.

533-فجرالاسلام ، احمد امين ، ص 213.

534-ضحى الاسلام ، ج 1، ص 18، به نقل از عقد الفريد، ج 2، ص 260.

535-توحيد صدوق ، باب 26، روايت 4، ص 353.

536-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 7، ص 254 و ج 18، ص 244.

537-همان ، ج 7، ص 253.

538-المغنى ، قاضى عبدالجبّار، ج 8، ص 4.

539-الامامة والسياسة ، ابن قتيبه دينورى ، ج 1، ص 158 و 161.

540-طبقات ابن سعد، ج 5، ص 148.

541-حجر (15)، آيه 21؛ و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست ؛ ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى كنيم .

542-مقتل الحسين (ع ) او حديث كربلا، عبدالرّزاق الموسوى المقرّم ، ص 451.

543-نهج البلاغه ، نامه 37.

544-نهج البلاغه ، نامه 6.

545-همان ، نامه 10.

546-همان ، نامه 17.

547-احزاب (33)، آيه 5؛ آنان را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين كار نزد خدا عادلانه تر است .

548-الغدير، ج 10، ص 217 به نقل از مسند احمد، ج 4، ص 186؛ مسند ابى داود الطيّاس ، ص 169 و الترغيب والترهيب ، ج 3، ص 21.

549-الاجتهاد فى مقابل النص ، ص 353، الغدير، ج 10، ص 218.

550-مروج الذهب ، ج 3، ص 15.

551-الغدير، ج 10، ص 220.

552-نهج البلاغه ، نامه 64.

553-مائده (5)، آيه 1.

554-تاريخ طبرى ، ج 4، ص 122؛ الكامل ، ج 2، ص 446.

555-تـاريـخ طـبـرى ، ج 4، ص 121 ـ 123؛ الكامل فى التاريخ ، ج 2، ص 446.

556-انـسـاب الاشراف ، ج 2، ص 44؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 46 و فتوح ابن اعثم ، ج 4، ص ‍ 163.

557-الامامة والسياسة ، ابن قتيبه ، ج 1، ص 178 و شرح نهج البلاغه ، ج 16، ص 46.

558-مـوسوعة كلمات الامام الحسين (ع )، ص 285؛ وقتى امّت گرفتار شخصى مانند يزيد شد فاتحه اسلام خوانده شده است .

559-الامامة والسياسة ، ابن قتيبه ، ج 1، ص 202.

560-الامامه والسياسة ، ج 1، ص 209.

561-مـروج الذهـب ، ج 3، ص 79؛ ابـوالشـهـداء، عـقـّاد، ص 78 بـه نقل از الكامل ، ج 3، ص 588.

562-نـهـج البـلاغه ، نامه 10. شما (بنى اميه ) اى معاويه ! چه وقت لياقت فرمانروايى بـر مـردم داشـتـيد درحالى كه نه سابقه خوبى داريد و نه هيچ فضيلتى براى شما ثبت شده است .

563-الامامة والسياسة ، ج 1، ص 202؛ انساب الاشراف ، بلاذرى ، تحقيق محمودى ، ج 3، ص 153.

564-مقتل الحسين ، خوارزمى ، ج 1، ص 267؛ لهوف ، سيد بن طاووس ، ص 10.يزيد مردى فاسق و شرابخوار است كه قاتل نفس محترمه مى باشد و فسق و فجور را علناً مرتكب مى شود و كسى مانند من با چنين فردى بيعت نخواهد كرد.

565-مـوسـوعـة كـلمـات الحـسـيـن (ع )، ص 285؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 185.

566-حماسه حسينى ، ج 3، ص 89.

567-مروج الذهب ، ج 3، ص 79.

568-طبرى ، ج 4، ص 304، الكامل ، ج 2، ص 535.

569-بـحـارالانـوار، ج 2، ص 49، قـالَ رَسـُولُ اللّه (ص ): صـِنْفانِ مِنْ اُمَّتى اِذا صَلُحا صَلُحَتْ اُمَّتى وَ اِذا فَسَدا فَسَدَتْ اُمَّتى قيلَ يا رَسُولَ اللّه مَنْ هُما قالَ: اَلفُقَهاءُ وَ الاُْمَراءُ.

570-نهج البلاغه ، خطبه 216؛ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاةِ.

571-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 220.

572-الامامة والسياسة ، ج 1، ص 202.

573-الكامل ، ابن اثير، ج 2، ص 479؛ تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 229.

ما اَنْ اُبالى بِما لاقَتْ جُمُوعُهُمْبِالْغَدِ قَذُونَةٌ مِنْ حُمى وَ مِنْ مُومٍ

اِذَا اتّكَاءْتُ عَلىَ الاَْغاطِ فى غُرَفٍبِدَيْرِ مُرّانِ عِنْدى اُمُّ كُلْثُومٍ

574-دربـاره عـدم ليـاقـت يـزيـد بـراى مـقـام خـلافـت اسـلامـى ، در بخش هاى آتى مطالب بيشترى خواهد آمد.

575-الغدير، ج 3، ص 260.

ليتَ اشياخى ببدر شهدواجزع الخزرج من وقع الاسل

قَدْ قَتَلْنَا الْقَوْمَ مِنْ ساداتِهِم وَ عَدَلْنا مِيْل بَدْرٍ فَاعْتَدِلْ

فَاَهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاًمِنْ بَنى اَحْمَدَ ما كانَ فَعَلَ

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلاخَبرٌ جاءَ وَ لا وَحىٌ نَزَلَ

576-نام يكى از معشوقه هاى او بوده است .

577-ام احيم كنيه همان عَلِيّه بوده است . 578-تذكرة الخواص ، سبط بن جوزى ، ص 260.

579-مروج الذهب ، ج 3، ص 80 ـ 84.

580-مـحـمـد(ص )، (47)، آيات 22 و 23. اگر (از اين دستورها) رويگردان شويد، جز اين انـتـظار مى رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد؟! آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته گوش هايشان را كر و چشم هايشان را كور كرده است .

581-تذكره ابن جوزى ، ص 257.

582-موسوعة كلمات الامام الحسين (ع )، معهد تحقيقات باقر العلوم ، ص 258.

583-تذكره ابن جوزى ، ص 261.

584-همان .

585-مـوسـوعـة كـلمـات الامـام الحـسـيـن (ع )، ص 289 بـه نقل از الفتوح ، ج 5، ص 23 و مقتل الحسين ، خوارزمى ، ص ‍ 188.

586-الاحتجاج ، ابى منصور احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى ، ج 2، ص 87.

587-تاريخ طبرى ، ج 4، ص 304؛ الكامل ، ج 2، ص 553.

588-مـوسـوعـة كـلمـات الامـام الحـسـيـن (ع )، ص 374 بـه نقل از مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 234 و بحارالانوار، ج 44، ص 383.

589-همان ، ص 377 به نقل از مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 239 و الفتوح ، ج 5، ص 95.

590-الكامل ، ابن اثير، ج 2، ص 547.

591-حماسه حسينى ، ج 3، ص 145.

592-مفاتيح الجنان ، شيخ عباس قمى ، زيارت اربعين .

593-از آنجا كه در اين رساله انحرافات فرهنگى و اجتماعىِ به وجود آمده در جهان اسلام ، از رحـلت پـيـامـبر(ص ) تا سال 61 هجرى ، مطرح گرديده ، ضرورى است مواضع امام على (ع ) و امـام حـسـن (ع ) هـمـچـنـيـن مـوضـع امـام حـسـيـن (ع ) در زمـان مـعـاويـه ، در مـقـابـل اين انحرافات روشن شود تا پاسخى باشد به پرسشى كه احياناً براى خوانندگان مـحـتـرم مـطـرح خـواهـد شـد و آن ايـنـكـه ايـن پـيـشـوايـان الهـى در طـول پـنـجـاه سـال مـسـؤ وليـت خـويـش چـه مـواضـعى در برابر اين انحرافات داشته اند و چه كوششى در به سامان كردن جامعه اسلامى بعمل آورده اند.

594-بـيـن مـفـسـران شـيـعـه و سـنـّى در مـورد مـصـداق اهـل بـيـت پـيـغـمـبـر(ص ) اخـتـلاف نـظـر وجـود دارد، براى آگاهى بيشتر در اين زمينه و ديدگاه استدلالى شيعه ، به كتاب گرانسنگ (اهل بيت (ع ) در آيه تطهير) از علاّمه جعفر مرتضى عاملى مراجعه فرماييد.

595-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 126؛ اى بنى هاشم ! مبادا مردم عموماً و قبيله هاى (تيم و عدى ) خصوصاً در شما طمع كنند. حكومت از آن شماست و كسى جز على بن ابى طالب شايسته آن نيست . اى على ! محكم آن را بگير كه تنها تو شايسته و صلاحيت آن را دارا مى باشى .

596-همان .

597-بـراى شـنـاخـت بـيـشـتـر در ايـن زمينه و آشنايى با موارد عينى آن به كتاب ارزشمند الفصول المائه ، سيد اصغر ناظم زاده ، ج 4، ص 90 تا 103 مراجعه فرماييد.

598-اصول كافى ، ج 4، ص 63.

599-نهج البلاغه ، نامه 17.

600-اخبار الطّوال ، ابو حنيفه بن داوود دينورى ، ترجمه مهدوى دامغانى ، ص 178.

601-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 179.

602-نهج البلاغه ، نامه 17 (مضمون نامه ).

603-مقتل الحسين ، خوارزمى ، تحقيق محمّد السماوى ، ج 1، ص 335.

604-زيـارت جـامـعـه كـبـيـره ، اَنـْتـُمُ الصِّراطُ الاَْقـْوَمُ وَ شـُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاء.

605-نهج البلاغه ، نامه 47.

606-مفاتيح الجنان ، زيارت جامعه كبيره .

607-بـقـره (2)، آيه 207. بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (ع ) در (ليلة المبيت ) به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر(ص )) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند.

608-نهج البلاغه ، خطبه 192.

609-بقره (2)، آيه 207.

610-آل عمران (3)، آيه 61: فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذبينَ

611-نهج البلاغه ، خطبه 192.

612-شـعـراء (26)، آيـات 193 ـ 194. روح الامـيـن آن را بـر قـلب پـاك تـو نازل كرده است تا از اِنذار كنندگان باشى .

613-الغـديـر، ج 3، ص 96، بـه نـقل از كنزالعمال ، ج 6، ص 156 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 15. قالَ رَسُولُ اللّهِ9: ((اَعْلَمُ اُمَّتى مِنْ بَعْدى عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ.))

614-الارشـاد، شـيخ مفيد، ص 230؛ پرچم حق با ماست و كسى كه در ظلّ آن درآيد به حقيقت مى رسد و كسى كه خوددارى نمايد گرفتار غرقاب بيچارگى مى شود.

615-نهج البلاغه ، خطبه 172.

616-نهج البلاغه ، خطبه 3.

617-همان ، خطبه 74.

618-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 306. قريش را همراه با تلاششان در گمراهى ، جولانشان در اختلاف ، و سركشى آنها در ضلالت و گمراهى واگذار.

619-شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 308.

620-نهج البلاغه ، خطبه 164.

621-نهج البلاغه ، نامه 62.

622-شرح نهج البلاغه ، ج 7، ص 285.

623-نهج البلاغه ، خطبه 5.

624-نهج البلاغه ، خطبه 134.

625-همان ، خطبه 146.

626-الغدير، ج 6، ص 110 و 126،به نقل از انساب الاشراف ، ج 1، ص 100؛ طبقات ، ج 2، ص 332.

627-خـصـائص الائمـه (ع )، خـصائص اميرالمؤ منين (ع )، الشريف الرضى ، تحقيق امينى ، ص 90 ـ 91.

628-خصائص الائمه (ع )،همان ص 84 و 83 با ترجمه و تلخيص .

629-انساب الاشراف ، ج 1، ص 99.

630-الفـصــول الماءة فى حياة ابى الائمة على بن ابى طالب (ع )، اصغر ناظم زاده ، ج 2، ص 65 بـه نـقل از بحارالانوار، ج 92، ص 48 و تفسير على بن ابراهيم القمى ، ج 2، ص 451 و المناقب لابن شهر آشوب ، ج 2، ص 41.

631-كتاب سليم بن قيس ، ص 32.

632-اصول كافى ، ج 1، ص 391.

633-آبار جمع بئر يعنى چاه (مجمع البحرين ، طريحى ، ج 3.)

634-حج (22)، آيه 41؛ مؤ منان كسانى هستند كه اگر قدرتى كسب نمايند نماز را به پا مى دارند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و پايان امور براى خداست .

635-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 178.

636-نهج البلاغه ، خطبه 3.

637-نهج البلاغه ، خطبه 92.

638-نهج البلاغه ، خطبه 131.

639-نهج البلاغه ، خطبه 28؛ قصدى جز اصلاح امور، در حدّ توانم ، ندارم .

640-نـقـش ائمـه (ع ) در احـيـاء ديـن ، ج 14، ص 172 بـه نقل از مسند احمد، ج 1، ص 85 و 107.

641-سنن ابن ماجه ، حديث ، 3708.

642-مروج الذهب ، ج 2، ص 419.

643-نهج البلاغه ، نامه 43.

644-همان ، خطبه 37.

645-همان ، نامه 43.

646-نهج البلاغه ، خطبه 224.

647-همان ، نامه 41.

648-مروج الذهب ، ج 2، ص 370.

649-نهج البلاغه ، خطبه 15؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 269.

650-شرح نهج البلاغه ، ج 7، ص 37 و 39.

651-همان .

652-نهج البلاغه ، خطبه 224.

653-همان .

654-مروج الذهب ، ج 2، ص 370؛ شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 22.

655-الغارات ، ابن هلال ثقفى ، ص 31.

656-نهج البلاغه ، نامه 45.

657-شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 22.

658-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 179.

659-فَلَيْسَتْ تَصْلَحُ الرَّعِيَّةُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاةِ (نهج البلاغه ، خطبه 216).

660-الاخبار الطّوال ، الدينورى ، منشورات الشّريف الرضى ، ص 142.

661-همان ، ص 141.

662-نهج البلاغه ، نامه 5.

663-نهج البلاغه ، خطبه 200.

664-همان ، خطبه 216.

665-همان ، نامه 53.

666-سيره ابن هشام ، ج 4، ص 250؛ اى مردم از على شكوه نكنيد كه سوگند به خدا او در راه خدا شديدتر از آن است كه كسى درباره وى شكايت كند.

667-روضه كافى ، ص 99، حديث 26.

668-نهج السعادة ، ج 1، ص 212.

669-بـه خـدا سـوگـنـد مـن بـه جـهت نداشتن يارانى ، حكومت را به معاويه تسليم كردم و گرنه شب و روز با وى مى جنگيدم ... (بحارالانوار، ج 44، ص 147.)

670-نهج البلاغه ، خطبه 180.

671-بحارالانوار، ج 44، ص 21؛ انساب الاشراف ، ج 3، ص 32.

672-تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 181.

673-انساب الاشراف ، بلاذرى ، ج 3، ص 32.

674-انساب الاشراف ، ج 3، ص 39.

675-اخبار الطّوال ، ص 220.

676-همان ، ص 221.

677-الكامل ، ابن اثير، ج 2، ص 446.

678-اعـلام الورى ، ج 1، ص 206؛ فـتـوح ، ابـن اعـثـم ، ج 4، ص 164؛ اَلا وَ اِنـّى كـُنْتُ شَرَطْتُ فِى الْفِتنَةِ شُرُوطاً اَرَدْتُ بِها الاُْلْفَةِ وَ وَضَعُ الْحَرْبِ اَلا وَ اَنَّها تَحْتَ قَدَمى ...

679-مقاتل الطالبيّين ، ص 47.

680-همان .

681-تحف العقول ، ص 166.

682-زيارت عاشورا.

683-اخـبـار الطـّوال ، الديـنـورى ، ص 231. امام حسين (ع ) در نامه خود به عده اى از مردم بـصـره نـوشـت : شـمـا را به احياى تعليمات اسلام و از بين بردن بدعت ها دعوت مى كنم اگر اجابت كنيد به راه هاى درست هدايت خواهيد شد.

684-مـوسـوعـة كـلمـات الامـام الحـسـيـن (ع )، ص 276 بـه نقل از تحف العقول ، 168 و بحارالانوار، ج 100، ص 79.

685-اخبار الطوال ، ص 222.

686-اخبار الطوال ، ص 224.

687-اخبار الطوال ، ص 227.

688-مقتل الحسين ، خوارزمى ، ج 2، ص 273.

689-تاريخ طبرى ، ج 4، ص 304؛ الكامل ، ابن اثير، ج 2، ص 552.