گاهى بشر خيلى قيافه عجيبى از خود نشان مى دهد! حسين بن على
او را بيدار كرد و سخنان مهمى به او گفت ، ولى او هيچ جوابى نتوانست بدهد. حسين بن
على اين را هم فرمود كه : ((بس است . مشكت را پر كرده اى و
ديگر مى خواهى به آن طرف (ابديت ) بروى . ديگر در حال مرگ هستى )).
آيا اين مطالب در تو {معاويه } اثر كرد؟ مى بايست دو روزه اثر كند. نكند امروز هم
از روى غرض هاى سياسى و دنيوى و مادى ، اين سخنان را مى گويى ؟ چه كسى را مى خواهى
فريب بدهى ؟ معاويه اين سخنان را مى فهميد. آن روز هم مى دانست ، ولى خيال مى كرد
كه مى توان با شمشير، دل هاى مردم را تصرف كرد. دل هاى مردم با شمشير تصرف نمى شود.
شمشير، فقط دست و پاى انسان را مى برد. شمشير استخوان هاى انسان را تكه تكه مى كند،
اما به دل راه ندارد. حواستان جمع باشد. در تاريخ ديده نشده است كه شمشير به قلوب
آدميان راه يابد و آرمان آنان را عوض كند و عقيده و روحشان را تغيير بدهد.
{پس همان گونه كه عرض شد}، كسى كه از مرگ مى ترسد، به جهت احتمال كيفر و عِقاب است
كه آن طرف به حساب او خواهند رسيد. عبارت ابن سينا چنين است : فليس يخاف الموت بل
يخاف العقاب ، ((او (انسان ) از مرگ نمى ترسد، بلكه از عذاب
مى ترسد)). آيا از عذاب مى ترسيد؟ پس مقدمه آن را به وجود
نياوريد. خون را به حق نريزيد. مال را ناحق به يغما نبريد، اگرچه طرف مقابل نفهمد.
ارزش كار انسان ها را به آن ها بدهيد، اگرچه خودشان نفهمند كه ارزش كار آنان چيست .
چرا از عِقاب مى ترسيد؟ با پيشانى باز و با سر برافراشته به پيشگاه خداوندى وارد
شويد.
ولا تبخسوا الناس اشيائهم
(573)
((و كالاى مردم را از ارزش ميندازيد.))
حيله گرى راه نيندازيد و ارزش كار و كالا را بدهيد. اگر كسى مضطر باشد، به جهت اين
كه عائله اش را اداره كند، شما به جاى پنجاه هزار تومان اگر پنج هزار تومان هم
بدهيد، قبول خواهد كرد، اما مى دانيد كه اين مقدار، قيمت حقيقى كار او نيست . {اگر
ارزش واقعى كار را پرداخت نكنيد، مسلم است كه } دنبالش عِقاب است . اين روايت در
كافى آمده است : شخصى خوابى ديده بود و مى خواست آن را براى او تعبير كنند. به او
گفتند و به نزد امامان معصوم برو و از آنان بپرس ، آن ها معادن علم هستند. بالاخره
به حضرت صادق (عليه السلام) گفت : يابن رسول الله من خوابى ديدم . فرمود: بگو. عرض
كرد: در همسايگى ما شخصى هست - مثل اين كه حضرت هم او را مى شناخت - ديشب در خواب
ديدم كه او سوار اسبى چوبى شده و خودش هم چوب شده است و در مقابل من مى لرزد. حضرت
فرمود: ((از خدا بترس ! اين شخص (همسايه ) مضطر شده و مى
خواهد چيزى از خانه خود را بفروشد، تو هم فهميده اى كه مشترى غير از تو ندارد و
قيمت آن را پايين آورده اى . حيات او را خشكانده اى . عذاب به دنبال آن است
)). حال ، خودتان بررسى بفرماييد و ببينيد آيا وضع ما اين
گونه است ؟ بعضى از بزرگان مى گويند:
مرگ هر يك اى پسر همرنگ اوست |
|
پيش دشمن ، دشمن و بر دوست ، دوست |
اى كه مى ترسى ز مرگ اندر فرار |
|
آن زخود ترسا نه از وى هوشدار |
روى زشت توست نى رخسار مرگ |
|
جان تو هم چون درخت و مرگ برگ |
گر به خارى خسته اى خود كشته اى |
|
ور حرير و قز(574)
درى خود رشته اى |
مرگ حسين بن على هم نوعى مرگ است ، اما چند قرن است كه مشغول انسان سازى است ، زيرا
زندگى او، زندگى اى بود كه ثمرش چنين مرگى باشد كه اين گونه صدها هزار نفر مانند
شما اينك نشسته اند و قلب هر يك از آنان ، پر از نور و عظمت است . افتخار به اين كه
من موجودى هستم ، كه در صف جلوى من حسين حركت مى كند. آيا افتخار نمى كنيد؟