اين ها در چه حالى بودند؟ آن ها در چه حالى بودند؟ براى همه
آن ها امشب گذشت ، فردا هم گذشت ، اما در چه چيز گذشت ؟ در ظاهر طبيعت . ولى در پشت
پرده طبيعت ، هم حسين و هم حسينيان به سعادت ابدى رسيدند. اشقيا هم كه مورد لعن و
نفرت تاريخ قرار گرفتند. خداوندا! پروردگارا! ما را جزء نمازگزاران قرار بده . با
جملاتى ديگر بحث را تمام مى كنم .
اين قضيه را هم شنيده ايد، ولى به جهت عظمت مطلب ، اگر هر روز هم از آن بحث كنيم
باز كم است .
آن مرد بسيار خبيث {شمر}، در شب تاسوعا، امان نامه اى براى ابوالفضل (عليه السلام)
و برادرانش آورد.
ام البنين هم از قبيله اى بود كه در آن ، با {شمر} نسبت داشتند.
{شمر} ندا داد: يا عباس يا ابوالفضل ! اما اين ها جواب ندادند، (مى خواهيم در اين
جا يك درس ديگر هم بياموزيم ). ياران حسين جواب ندادند، زيرا {يزيديان } خيلى شقى و
خبيث بودند كه در مقابل حسين ايستاده بودند. امام حسين (عليه السلام) متوجه شد كه
آن ها (ابوالفضل و...) را صدا كردند ولى جواب ندادند.
حضرت فرمود: ((جواب آنان را بدهيد و ببينيد چه مى خواهند.))
ببينيد ريشه هاى انسانى كجاست ؟ اين تجسمى از ابراهيم خليل است . حسين مى گويد:
سلامشان را جواب بدهيد، اگرچه پليدند. عظمت دين را از اين نكته ها بايد آموخت . اين
موارد را تحليل كنيد و در اختيار جوانان ما بگذاريد. اظهارنظر درباره دين خيلى مشكل
است ، زيرا امثال مطالب مذكور و نمونه جملات عبرت انگيز، هم چنان در لابه لاى اين
مسائل افتاده است . انسان وقتى به تاريخ نظر مى كند، از اين موارد به سرعت عبور مى
كند. انسان مى خواهد تاريخ حسين را ببيند، اما متوجه نمى شود كه اين نيت چيست و چه
بود؟ ((جواب {شمر} را بدهيد، اگرچه خبيث ترين فرد است
)).
خداوندا! پروردگارا! تو را به نمازهاى حسين و ياران و اصحابش سوگند مى دهيم ، ما را
از نمازگزاران محسوب بفرما. خدايا! لذت ابدى نماز را بر ما قابل دريافت بفرما.
پروردگارا! خداوندا! در موقع نماز ما را موفق بفرما كه ارتباط ما با تو، ارتبابط
صحيح باشد. به حق حسين (عليه السلام ) افتخار برقرار كردن ارتباط با خودت را كه
نماز ناميده مى شود، از ما مگير.
((آمين ))
علم حسينى
اين قاعده كه هر كس با عينكى كه به چشم زده است ، دنيا و انسان ها را مى
بيند، قاعده درستى است . هر كسى با مشتى از تخيلات و با انبوهى از آرمان هايى كه
براى خود، ثبت شده فرض كرده است ، الگوها و اندازه هايى دارد و درباره ساير انسان
هاى ديگر هم همان گونه فكر مى كند. بلوغ {فكرى } سخت است ، و در صورتى كه
((سخت )) گفتن ما اشتباه باشد، بايد
بگوييم بلوغ {فكرى } سختى نماست .
كار پاكان را قياس از خود مگير |
|
گرچه باشد در نوشتن شير شير(430)
|
جمله عالم زين سبب گمراه شد |
|
كم كسى ز ابدال حق آگاه شد |
همسرى با انبيا برداشتند |
|
اوليا را هم چو خود پنداشتند |
آن يكى شير است آدم مى خورد |
|
آن يكى شير است آدم مى درد |
آن يكى شير است اندر باديه |
|
آن يكى شير است اندر باديه |
يك شير بيابانى داريم و ديگرى شيرى كه داخل كاسه مى ريزيم و مى خوريم . همسرى با
انبيا برداشتند... و از اين جهت گمراه شدند، زيرا قياس به صورت مى كنند: